مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

به خانواده‌ام تلفن می‌زدند تا صدای ناله‌ام را بشنوند

جام جم سرا: هنوز چند ساعت تا نشستن پرواز دوحه به مشهد مانده اما چادر سیاهش را سر کرده و منتظر پسر بزرگش است تا دنبالش بیاید و او را با خود از سبزوار به مشهد ببرد. مادر شهریار دو ساعت فاصله شهرشان تا مشهد را با دلهره طی می‌کند. بالاخره به فرودگاه می‌رسد و سرانجام عقربه‌ها روی ساعت 10 می‌ایستد، 10شب چهار‌شنبه21خرداد. حالا پسرش شهریار رسیده است. چند دقیقه بعد مردی که موقع رفتن از خانه بسیار قوی‌تر و جوان‌تر بود وارد سالن می‌شود. 42ماه زجر صورت این مادر و پسر را کاملا تغییر داده است. دستان شهریار می‌لرزد و فریاد می‌زند: «مادر» جدایی چهارساله مادر و فرزند به پایان رسیده است. شهریار در آغوش مادر اشک می‌ریزد. مادر صورت پسرش را لمس می‌کند. چروک‌ها را می‌شمارد هر کدام ردی از درد دارند ردی از شکنجه و ناله. خواهر، برادر، همسر برادر شهریار، همه و همه جمع ‌شده‌اند و یک‌به‌یک به ملوان آزادشده خوش‌آمد می‌گویند و همگی به سمت حرم امام‌رضا(ع) می‌روند و شب را در حرم می‌گذرانند. سپس ظهر شهریار سوار بر ماشین برادر همراه با دیگران به سمت خانه‌اش سبزوار می‌رود. دلش برای سنگ‌ریزه‌های این شهر هم تنگ شده‌ است. در ورودی شهر فقط فامیل و نامزدش نیستند که به انتظار ایستاده‌اند و برای دیدنش لحظه‌شماری می‌کنند. هیاتی شامل معاون فرماندار، شهردار، رییس بنیاد شهید سبزوار و... در پنج‌‌کیلومتری شهر منتظر ورود او هستند و از وی استقبال گرمی می‌کنند. نگاه شهریار با نگاه نامزدش گره می‌‌خورد. چاووشی‌خوانان ملوان را به سمت خانه‌اش می‌برند و زندگی بار دیگر آغاز می‌شود. شهریار علی‌آبادی که از چنگ دزدان دریایی سومالی آزاد شده و به کشور بازگشته در گفت‌وگویی با خبرنگار ما درباره سال‌های اسارت و نحوه آزادی‌اش توضیح داده است:

* کشتی شما چطور دزدیده ‌شد؟
**چهار سال قبل دزدان به ما وسط اقیانوس هند حمله کردند و ما را به سمت آب‌های ساحلی سومالی بردند.

*حمله چطور اتفاق افتاد؟
**روش کار دزدان دریایی این بود که ابتدا کشتی‌های تجاری را شناسایی و بعد به آنها حمله می‌کردند. آنها با کشتی مادر که کشتی‌های ماهیگیری است به وسط آب می‌آیند و بعد قایق‌های تندرو را به آب می‌اندازند. در مورد ما هم همین‌طور شد، قایق‌های تندرو کشتی ما را محاصره و بعد هم اسیرمان کردند.

*آنها چه تجهیزاتی داشتند؟
**آنها کلاشنیکف و سلاح‌های سنگین داشتند و تعدادشان هم زیاد بود وقتی وارد کشتی شدند ابتدا به سمت فرماندهی کشتی رفتند و بعد هم سایر خدمه را اسیر کردند.

*بعد از اسارت به کجا منتقل شدید؟
**آنها کشتی را به سمت آب‌های سومالی و در جایی که در اختیار خودشان بود بردند، مدتی در کشتی بودیم و بعد هم ما را به جایی دیگر منتقل کردند.

*گفته شده یکی از خدمه کشتی که هندی بود توسط دزدان کشته ‌شد، این اتفاق چطور افتاد؟
**آن فرد هندی زمان سرقت کشتی کشته‌ نشد بعد از اینکه همه ما را به ساحل بردند و شش‌ماه گذشت آن فرد هندی را کشتند تا به نوعی زهرچشم بگیرند و بگویند خیلی در کارشان جدی هستند.

*در زمان اسارت شرایط چطور بود؟
**خیلی ما را اذیت می‌کردند شکنجه می‌شدیم وضعیت بهداشتی بسیار بد بود. خوراک هم کم بود.

*شما را چطور شکنجه می‌کردند؟
**دست‌وپاهایمان را می‌بستند و بعد ما را می‌زدند.

*این کارها را به چه دلیل انجام می‌دادند؟ فیلم یا عکس تهیه می‌کردند؟
**آنها ما را کتک می‌زدند و بعد به صاحب کشتی یا خانواده‌هایمان زنگ می‌زدند که صدای ناله ما را بشنوند. با این کار قصد داشتند خانواده و دولت را تحت فشار بگذارند تا بتوانند هرچه زودتر مبلغی را که می‌خواستند به دست آوردند. بارها شده ‌بود مرا آویزان کرده و ساعت‌ها در همان حالت نگه‌ داشته بودند. وضعیت بهداشت هم خیلی بد بود.

*فکر می‌کردی آزاد شوی؟
**می‌دانستم وزارت امور خارجه کارهایی انجام می‌دهد، در جریانش قرار داشتم.

*چطور متوجه شده‌ بودی دولت در حال کمک به توست؟
**از طریق سفیر ایران در کنیا یک تلفن برایم فرستاده ‌بودند آنها با گروهی از دزدها صحبت‌ کرده ‌بودند. با شیوخ منطقه و افراد بانفوذ صحبت کردند و توانستند طی یک نقشه کاملا پیچیده ما را آزاد کنند.

*کسی از دزدان دریایی خبر نداشت که شما تلفن همراه دارید؟
**نه، چون در ساعات خاصی صحبت می‌کردم ضمن اینکه یک گروه دزد آمدند و گوشی را به من دادند کاملا هماهنگ‌شده ‌بود. سفارت ایران خوب توانسته بود در آنها نفوذ کند و یک کار بسیار عجیب انجام داد که باعث آزادی من شد. من با سفیر در ارتباط بودم و کارها هماهنگ‌شده بود.

*بعد از این فرار چه اتفاقی افتاد؟
**تحویل یک گروه دیگر از دزدان شدیم و بعد هم ما را به دولت تحویل دادند. نیروهای سازمان‌ملل در سومالی ما را تحویل گرفتند و با هواپیمای اختصاصی به کنیا منتقل شدم.

*بازهم به دریا برمی‌گردی؟
**راستش فعلا نمی‌خواهم در این مورد فکر کنم می‌خواهم کنار خانواده‌ام باشم. می‌خواهم پیش مادرم و همسرم و برادرم در شهرم باشم و با فامیل زندگی کنم، فکر نمی‌کنم حالا حالاها به دریا و بازگشت به آن فکر کنم.(شرق)

Share



لینک منبع :به خانواده‌ام تلفن می‌زدند تا صدای ناله‌ام را بشنوند

به خانواده‌ام تلفن می‌زدند تا صدای ناله‌ام را بشنوند - جام جم آنلاین jamejamonline.ir/.../به-خانواده‌ام-تلفن-می‌زدند-تا-صدای-ناله‌ام-را-بشنوند‎Cached14 ژوئن 2014 ... تصویر به خانواده‌ام تلفن می‌زدند تا صدای ناله‌ام را بشنوند. جام جم سرا: هنوز چند ساعت تا نشستن پرواز دوحه به مشهد مانده اما چادر سیاهش را سر کرده و ... به خانواده‌ام تلفن می‌زدند تا صدای ناله‌ام را بشنوند - جام جم آنلاین 188.75.89.4/.../به-خانواده‌ام-تلفن-می‌زدند-تا-صدای-ناله‌ام-را-بشنوند‎‎Cached14 ژوئن 2014 ... تصویر به خانواده‌ام تلفن می‌زدند تا صدای ناله‌ام را بشنوند. جام جم سرا: هنوز چند ساعت تا نشستن پرواز دوحه به مشهد مانده اما چادر سیاهش را سر کرده و ... ۵ شیوه برای تبدیل رویا به واقعیت – news news.adbx.ir/d/2017/06/04/۵-شیوه-برای-تبدیل-رویا-به-واقعیت/‎Cached4 ژوئن 2017 ... وجود دارد تا خیال پردازیتان بتواند کمی استراحت کند. به یاد ... آن‌ها به شما الهام می‌بخشند. به یاد ... به خانواده‌ام تلفن می‌زدند تا صدای ناله‌ام را بشنوند ... پیش پای سرباز وطن: خبر...دااار! - جام جم آنلاین 77.104.65.15/sara/.../پیش-پای-سرباز-وطن-خبر-دااار‎Cached20 آوریل 2014 ... او یکی از مرزبانان ربوده شده ما بود که همین فروردین به وطن و خانه‌اش در محله پنجتن مشهد ... تصویر به خانواده‌ام تلفن می‌زدند تا صدای ناله‌ام را بشنوند ... شاه هیچکس مرا نمی خواهد - آفتاب www.aftabir.com/articles/view/.../شاه-هیچکس-مرا-نمی-خواهد‎Cached1 فوریه 2011 ... بهتر است این جریان را از زبان «هامیلتون جردن» بشنویم: ... به دفترم رفتم و با استفاده از تلفن قرمز «مطمئن» روی میزم که استراق سمع را ... به هارولد گفتم که فوراً یک هواپیمای جت لازم دارم تا مرا برای یک .... به زبان اسپانیولی به توریخوس سلامی گفتم و او را به نام «پاپا ژنرال» صدا کردم. ..... سالن زیبایی الهام نیاوران. عاقبتِ بن‌لادن‌ها | هفت صبح 7sobh.com/content/عاقبتِ-بن‌لادن‌ها/‎Cached8 مه 2017 ... دیوارهای گلی به ارتفاع ۴ متر دور تا دور دژ را احاطه کرده بود و چند برج ... وی درخواست کرد تا او را نزد خانواده‌اش در سوریه بفرستند. ... چادر و نقاب استفاده کند اما زیر آن همچنان رژ لب می‌زد و لباس‌های مارک می‌پوشید. ... از طریق رادیوی نجوا می‌توانستند صدای موسیقی پاپ آمریکایی را بشنوند و .... «الهام چرخنده» دوباره ازدواج کرد. درخواست شهریار از حضرت آیت‌الله خامنه‌ای/ گفت مرا به ژنو اعزام کنید ... namehnews.ir/.../درخواست-شهریار-از-حضرت-آیت‌الله-خامنه‌ای-گفت-مرا-به-ژنو-اعزام-کنید-می‌پرسند-عروس-شهریار-بودن-چه-حسی-دارد‎Cached Similar29 سپتامبر 2014 ... در گفت‌وگوی متفاوت با پرستار و عروس شهریار به نکات زیبایی اشاره شده ... هر کس و خانواده است اما شهریار حتی تنها پسر و خانواده‌اش متعلق به تمامی .... پس از فوت شهریار اقوام استاد مرتب به منزلمان تلفن می‌کردند، ولی از خود هادی خبری نبود تا ... خود و خدایش خلوت کند که در این جور مواقع نباید خلوت استاد را به هم می‌زدیم. مشاور ازدواج آنلاین | بهترین مشاور قبل ازدواج:::مشاوره ازدواج و خانواده آنلاین مشاوره-ازدواج.com/مشاور-ازدواج-آنلاین/‎‎Similarدر آستانه ازدواجم و با یکی از خواستگارام به توافق رسیدیم و نامزد کردیم و تا یک ماه ...... با توجه به اینکه گفتن به خانواده ام چیزی نگویم چجوری باید شناخت کسب کنم ایا ...... هر گاه دستان شما به طرف تلفن رفت که به همسر سابق زنگ بزنید، با دست دیگر ...... به آینده حرف می‌زدیم من خیلی خواستگار داشتم ولی هیچکدام را نپسندیده بودم تا ... آزاده نامداری و دستگیری - بیپ نیوز bipnews.ir/search/?q=آزاده%20نامداری%20و%20دستگیری&page...‎Cachedهمچنین از صدا و سیما تشکر می‌کنم که با گزارش‌های خود به شایعات پرونده پایان داد. ... هاشمی منتشر می‌شد و اقدامات عجیب و نمایشی که از این شهردار سابق تهران سر می‌زد، ... متهم ردیف دوم هم گفت: تا بچه را دیدم گفتم او را با آژانس یا تاکسی به خانواده‌اش برسان .... مشغول رسیدگی به یک پرونده جنایی در شمال شهر بود ناگهان صدای زنگ تلفن همراه ... آرشیو ماهانه - یادداشت‌های مرتضی کاظمی اصل - November 2016 www.kazemiasl.ir/archives/2016/11/index.php?page=1‎Cached16 نوامبر 2016 ... وی افزود: تا جایی که من به عنوان فرمانده عملیات همیشه در اتاقم ازهر گازی یک نمونه به ... هر گوشه مرا صدا می‌زدند و در خواست کمک می‌کردند و من تنها زنی بودم که به همراه ... دو ستانم که در منزل ماه بود (مریم ابراهیم‌زاده) شماره تلفن بهداری سپاه را گرفتیم. ... بودیم ولی از حال همد یگر خبر نداشتیم و فقط با صدای ناله‌اش او را شنا ختم.