مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

گونه شناسی ادله روایی سماع موتی؛ با تأکید بر منابع اهل سنت

[ad_1]

چکیده

سماع موتی از همان ابتدای طرح در آموزه‌های اسلامی تعجب عده‌ای را برانگیخته و چیستی و چگونگی آن ابهام گروهی را در پی داشته است. این بحث از موضوعات برجسته و چالش برانگیز اندیشمندان در طی سال‌های مختلف و بستر طرح نظرگاه‌هایی متقارب و یا متقابل در مجامع علمی بوده است. آنچه از بررسی متون و مستندات اسلامی مستفاد می‌گردد این است که جز اندک مخالفانی که در برابر قاطبه موافقان سهم اندکی یافته‌اند، بیشتر مباحث به گونه‌هایی که ارتباط عالم پس از مرگ را با جهان مادی تبیین نموده و به سماع موتی پرداخته‌اند اختصاص یافته است. این نوشتار که با رویکرد ایجابی و با روش توصیفی تحلیلی نگارش یافته است از طریق بازوکاوی متون روایی در منابع اهل تسنن و دسته بندی جدید نظریات این حوزه، درصدد گونه شناسی ادله‌ای است که در نهایت به اثبات سماع موتی منتهی می‌گردد.
کلید واژه :سماع موتی، رد سلام، خطاب المیت، حیات الأنبیا، حیات برزخی

مقدمه

تفکر مبتنی بر عدم سماع موتی که
امروزه از سوی وهابیت تکفیری تبلیغ و ترویج می‌گردد و به دنبال آن مجموعه‌ای از آموزه‌های اصیل دینی نظیر توسل، زیارت و ... به حکم شرک و کفر از دایره اعتقادات مسلم مسلمانان طرد می‌شود، خاستگاهی تاریخی دارد که به امیران اموی و حاکمان شجره ملعونه (3) باز می‌گردد. (4) بطلان توسل و سایر مباحثی که مبنای نظری آن به شنیدن اموات مرتبط می‌شود، تنها در صورتی مجال عَرضه علمی می‌یابد که ادله نقلی (مستندات قرآنی و روایی) مخالفان در بررسی‌های دلالی و تحلیل سندی قابل قبول و کامل باشد؛ حال آن که نه تنها معتقدانِ اندک این اندیشه انحرافی، در اثبات فقدان ادراک اموات درباره‌ی دنیا و بی خبری محض آنان از عالم ماده هیچ توفیق نیافته‌اند ؛ بلکه جامعه اسلامی و از جمله اهل تسنن را به تقابل علمی با این پندار و اثبات عالمانه سماع موتی کشانده‌اند. به گونه‌ای که بازکاوی موضوع سماع موتی و طرح مستندات صحیح نقلی و تحلیل‌های علمی از دستاوردهای مثبت این مواجهه علمی است. هم چنین سیره رفتاری جامعه اسلامی امروز در زیارت و توسل به انبیا و اولیای الهی نشان دیگری در ناکامی تابعین ابن تیمیه و محمدبن عبدالوهاب است. پژوهش «گونه شناسی ادله روایی سماع موتی» با هدف کلی اثبات سماع موتی در منابع اهل سنت تدوین شده است و به چگونگی طرح مستندات روایی آن در منابع مکتوب اهل تسنن می‌پردازد.

گفتار اول: کلیات پژوهش

1. تبیین مسئله

یکی از مسائل اخلاقی بین مذاهب اسلامی و وهابیان، حیات برزخی است. مسلمانان به حیات برزخی و زندگی مردگان اعتقاد دارند، به گونه‌ای که امکان ارتباط بین عالم برزخ و عالم ماده وجود دارد؛ بر خلاف وهابیان که میان عالم برزخ و دنیا هیچ ارتباطی قائل نیستند و معتقدند که انسان هنگامی که از دنیا می‌رود ارتباطش با عالم دنیا قطع می‌گردد؛ پیامد چنین نگرشی بی فایده بودن خواندن فاتحه برای اموات و به زیارت رفتن و طلب حاجت کردن از آن هاست، زیرا مردگان قادر به شنیدن نیستند. از همین رو وهابیت استعانت از اموات و توسل به آنان را جایز ندانسته‌اند ، بلکه از مظاهر شرک می‌دانند؛ به عبارت دیگر می‌توان گفت نگاه حسن گرایانه وهابیت تکفیری، علاوه بر آن که در حوزه‌ی خداشناسی نمود دارد، در حیطه‌ی فرجام شناسی و حیات برزخی نیز آشکار است. چنین رویکردی در هستی شناسی، یادآور اندیشه‌ی پوزیتیویسم یا اثبات گرایی در غرب است. اعتقاد به عدم سماع موتی با نگاه ظاهرگرایانه به برخی از آیات قرآن مستند شده است و حتی روایات مؤید سماع موتی نیز رد و در مقابل برای اثبات عدم سماع به سخنان برخی از عالمان استناد می‌شود؛ حال آن که با تدبر در آیات قرآن و به تصریح روایات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ، نه تنها سخن گفتن با درگذشتگان شرک و ناپسند نیست، بلکه مطابق سنت نبوی و سیره مسلمانان از صدر اسلام تا کنون است. به ویژه بر اساس برخی روایات، آن‌ها علاوه بر شنیدن در عالم برزخ، قدرت دعا کردن برای زندگان را نیز دارند، همان طور که پاسخ سلام را می‌دهند و این نوعی دعا در حق سلام کننده است. در این مقاله دیدگاه موافقان سماع موتی و مستندات تحلیلی و روایی آنان بررسی می‌شود.

محدوده پژوهش

در رویکرد ایجابی به مسئله‌ی سماع موتی چندگونه ادله روایی می‌تواند در نظر قرار گیرد: نخست ادله‌ای که به صراحت بر سماع موتی تأکید کرده است و بر قدرت شنیدن مردگان دلالت روشن دارد؛ دوم دلایلی که به اثبات حیات پس از مرگ پرداخته است و در نتیجه‌ی آن، قدرت بر شنیدن که یکی از لوازم حیات است مستفاد می‌گردد؛ گونه سوم ادله‌ای است که حاکی از احاطه عالم برزخ نسبت به عالم ماده و تفوق رتبی مراتب حیات است که به تبع آن ادراک کلی نسبت به این عالم تا حد عرضه اعمال بر اموات و ... حاصل می‌شود؛ چهارمین دسته ادله‌ای است که به اثبات هوشمندی کل نظام هستی اعم از جماد و نبات و موجودات ذی شعور می‌پردازد. در این دسته، حتی به فرض پذیرش تفکر باطل وهابی مبنی بر جماد انگاشتن انسان پس از مرگ، می‌توان ادراک و حتی طبق برخی ادله روایی فریقین سماع را منتج دانست. این نوشتار در نگرش تحلیلی توصیفی خود، به طرح مهم ترین گونه‌های روایی ادله اول و دوم از میان محورهای یاد شده می‌پردازد که ارتباط صریح تری با بحث سماع موتی دارد.

3. مفهوم شناسی

الف) سماع

سماع از ریشه سمع است. لغت شناسان واژه سمع را در چهار معنا بررسی کرده‌اند :
1. گاهی واژه سمع به فعل شنیدن که همان سماع است اطلاق می‌شود، همچون آیه: «إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ
) ؛ (5) «آن‌ها از شنیدن حقّ بی نصیبند.»
2. به عضو گوش تعبیر می‌شود، مثل آیه: (خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ) ؛ (6) «خدا بر دل ها و گوش‌های آنان مهر نهاده است».
3. همان فهم و ادراک است. مانند آیه شریفه: (إِنَّکَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ
) ؛ (7) أی لا تفهمهم، لکونهم کالموتی فی افتقادهم بسوء فعلهم القوّة العاقلة التی هی الحیاة المختصّة بالإنسانیّة؛‌ای پیامبر تو نمی‌توانی به آن‌ها سخن خود را بفهمانی؛ چون مانند مردگان قوه عاقله را که خاص حیات انسانی است، از دست داده‌اند .
4. به معنای طاعت و فرمانبری از حقّ است؛ خدای تعالی می‌فرماید: (وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا قَالُواْ قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاء لَقُلْنَا) ؛ (8) «زمانی که آیات ما بر ایشان خوانده می‌شود و می‌گویند شنیدیم و اگر بخواهیم ما هم مثل آن‌ها می‌گوئیم» و آیه: (سَمِعنا وَ عَصَینا) ؛ (9) «شنیدیم و نافرمانی کردیم و به کار نبستیم.» (10)

ب) موتی

واژه موتی به معنی اموات، (11) جمع «میت» و «میّت» است که هر دو به معنی مرده است؛ مثل (أَوَ مَن کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ (12) لِنُنِحیَ بِهِ بَلدَة مَیتاً) ؛ (13) که مرده‌ی انسان و غیر انسان را شامل می‌شود و (إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُم مَّیِّتُونَ
) ، (14) (حَتَّى إِذَا أَقَلَّتْ سَحَابًا ثِقَالاً سُقْنَاهُ لِبَلَدٍ مَّیِّتٍ) ؛ (15) که اولی درباره‌ی انسان و دومی برای غیر انسان آمده است.
در بررسی معجم‌های لغت و اصطلاح قرآنی «موتی» چند مفهوم دارد که دو معنا مورد توجه است:
1. مردگان؛ یعنی کسانی که جان خود را از دست داده و از دنیا رفته‌اند و غالباً بر جسد آن‌ها اطلاق می‌شود.
2. مردگان افراد گمراهی هستند که با اختیارِ خود از مسیر هدایت جدا شده و از قوه تعقل بی بهره‌اند ؛ مثل کافرهایی که مهر بر دل هایشان خورده است و دیگر هدایت نخواهند شد. (16)
پس مفهوم عدم سماع موتی را می‌توان هم برای کافرانی که سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را درک نمی‌کنند به کار برد و هم برای اجساد بی روحی که به خاک تبدیل شده‌اند .
مراد از «سماع الموتی» در این نوشتار، شنیدن اموات یا ادراک مردگان است.

4. سؤال‌های پژوهش

در رویکرد مسئله‌ی نوشتار حاضر، سؤال اصلی و سؤال‌های فرعی ذیل بررسی می‌گردد:

سؤال اصلی:

چگونه می‌توان سماع موتی را بر اساس ادله روایی ثابت کرد؟

سؤال‌های فرعی:

1. گونه‌های روایی که از طریق آن سماع موتی ثابت می‌شود، در منابع اهل سنت کدام است؟
2. ادله سماع موتی و استمرار حیات انبیا و اولیای الهی چیست؟
3. علمای اهل سنت که قائل به سماع موتی هستند در مواجهه با روایات مثبت سماع چه رویکردی از خود نشان داده‌اند ؟ (نگرش نقلی صرف یا رویکرد تحلیلی - استدلالی)

5. اهداف پژوهش

این پژوهش اهداف زیر را در نظر دارد:
اثبات روایی سماع موتی؛
تفکیک و تفصیل روایات دال بر سماع موتی و استمرار حیات پس از مرگ از منابع اهل سنت؛
تبیین نحوه مواجهه علمای اهل سنت با روایات سماع.

6. جامعه آماری

این مقاله در تحلیل مسئله سماع موتی در محورهای یاد شده، منابع حدیثی و کلامی مذاهب اهل سنّت را مدنظر قرار داده است و به ویژه بر منابع پیش از قرن دهم هجری تأکید می‌کند.

گفتار دوم: گونه‌های روایی دال بر سماع موتی و تحلیل اندیشوران اهل تسنن پیرامون آن

در اولین محور از بررسی گونه‌ای روایی سماع موتی، به طرح ادله سماع موتی پرداخته شده است و پس از آن دیدگاه تحلیلی علمای اهل سنت تبیین می‌گردد. لازم به ذکر است در نگرش اندیشوران به این مسئله، برخی رویکرد نقلی صرف اتخاذ کرده و بعضی علاوه بر آن، به طرح نظر و استدلال خود پیرامون مسئله پرداخته‌اند .

الف) اخبار دال بر سماع موتی

از میان روایت‌های متعددی که قدرت شنیدنِ مردگان را ثابت می‌کند، برخی اخبار به صراحت از سماع موتی سخن به میان آورده‌اند که با تکیه بر دلالت منطقی آن، می‌توان مخالفان را به شرط عدم تعصب در اعتقادات مجاب کرد، زیرا در فضای تعصب و جدال فکری، هر سخن روشن و نص صریحی قابل تأویل و توجیه است. اولین محور از مباحث به این دسته از روایات اختصاص دارد:

1. شنیدن صدای کفش تشییع کنندگان

بسیاری از منابع اهل سنت روایاتی را ذکر کرده‌اند که: نبی مکرم اسلام در بیان رخدادهای پس از مرگ و مواجهه انسان با عالم برزخ از شنیدن صدای کفش تشییع کنندگان خبر داده‌اند . این امر بر بطلان پندار کوتاه اندیشانی دلالت می‌کند که انسان را پس از مرگ چون جماد می‌دانند. رویکرد نویسندگان در این بحث، یا صرف نقل خبر و بیان روایات است، یا درصدد اثبات تحلیلی مدعای سماع خفق نعلین برآمده‌اند و یا متعرض حکم فقهی مرتبط با بحث شده‌اند . اولین محور به بیان برخی از روایات که از طریق محدثان و نویسندگان اهل سنت نقل شده است اختصاص می‌یابد:
1. قال رسول الله: انه لَیَسمَعُ خَفَقَ نِعَالِهم إذَا وَلَّوا مُدبِرِینَ ... (17)
2. قال رسول الله: إِنَّ المَیِّتَ إذا وُضِعَ فی قَبرِهِ إنه لَیَسمَعُ خَفقَ نِعَالِهم إذا انصَرَفُوا. (18)
3. عن أنسِ بن مَالِکٍ عَنِ النبی أنَّهُ قال: إِنَّ العَبدَ إذا وُضِعَ فی قَبرِهِ وَ تَوَلَّی عنه أصحَابُهُ أنه لَیَسمَعُ خَفقَ نِعَالِهم فَیَأتِیهِ مَلَکَانِ فَیَقُولآنِ له ما کُنتَ تَقُولُ فی هذا الرَّجُلِ یعنی مُحَمَّداً قال أما المُؤمِنُ فیقول أشهَدُ أنَّهُ عبد اللهِ وَ رَسُولُهُ فَیُقَالَ له انظَر إلی مَقعَدِکَ فی النَّارِ قد اَبدَلَکَ الله بِهِ مَقعَداً فی الجَنَّة فَیَرَاهُمَا جَمیِعاً. (19)
گروهی از اندیشمندان اهل تسنن، علاوه بر طرح روایات این باب، به تحلیل موضوع پرداخته‌اند ؛ مثلاً طبری در توجیه تعارض ظاهری روایات سماع از جمله روایات سماع خفق نعال با آیه (إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَن یَشَاءُ وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِی الْقُبُورِ) (20) بیان داشته است که مراد از آیه شریفه، عدم توانایی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر شنواندن مردگان است، زیرا تنها پروردگار متعال قادر بر این امر است؛ هم چنان که هدایت به ایمان و توفیقِ ارشاد نیز به دست اوست.
طبری در ادامه به تبیین توجیه دوم پرداخته است و می‌گوید:
مراد از عدم سماع موتی در آیت شریفه، صرف شنیدن نیست؛ بلکه مراد سماعی است که برای آن‌ها مفید واقع گردد، زیرا آنان از دار اعمال به سرای جزا منتقل شده‌اند و دیگر مجالی برای بهره مندی از هدایت ندارند.
او در نهایت با توجه به روایات وارده در این خصوص، تصریح می‌کند که اموات صدای زنده‌ها را می‌شنوند و هر باوری غیر از این، ظن نادرست است. (21)
مؤلف تفسیر اعراب القرآن که از دیگر موافقان سماع موتی است در رد تعارض ظاهری روایت سمع خفق نعال با آیه (إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَن یَشَاءُ وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِی الْقُبُورِ) (22) بیان داشته که سخن نبی (صلی الله علیه و آله و سلم) ، مبیّن کلام خداست و پیامبر می‌فرماید: «ان المیت لیسمع». (23)
ابن بطال استناد عایشه به آیاتی از قرآن را که به ظاهر بر عدم سماع اموات دلالت دارد بیان کرده است و قول درست را پذیرش اخبار صحیحی می‌داند که در آن نبی مکرم اسلام به صراحت بر سماع موتی خبر داده‌اند . از نظر این شارح صحیح بخاری، ایمان به سماع موتی واجب است و نهایت تأویل قابل پذیرش، در جمع بین اخبار دالِ بر سماع و آیاتی که به ظاهر بر عدمِ سماع دلالت دارند، این است که مراد، نفی قدرت استقلالی پیامبر بر سماع موتی است. (24) برخی اندیشوران با رویکرد فقهی در بیان جواز یا عدم جواز مشی بین قبور با کفش، به روایاتی در باب «سمع خفق نعال توسط مردگان» استناد نموده‌اند ؛ (25) این نحوه‌ی استدلال، به روشنی از پذیرش سماع موتی در به کارگیریِ مبنای نظری در استنباط‌های فقهی دلالت دارد.

2. شنیدن سلام

از جمله دلایل بدیهی در سماع موتی، سلام گفتن به شخص نبی مکرم اسلام در نماز می‌باشد که یکی از واجبات فقهی و بایدهای فکری اسلامی است. چنان که مسلمانان، با هر مذهب و مسلک فکری، سلام و صلوات به آخرین سفیر دین الهی را حداقل در پنج نوبت از نمازهای یومیه خود لازم دانسته‌اند و پس از حیات ظاهری حضرت نیز به همان منوال پیشین، به نبی مکرم اسلام، سلام و صلوات می‌فرستند. علاوه بر آن منابع اهل سنت به محورهای متعددی از روایات در باب سلام بر اموات و شنیدن آن اشاره کرده‌اند که به آن پرداخته می‌شود.

الف) اخبار سلام پیامبر به اموات

به گزارش تاریخ، زیارت مردگان، سلام کردن و گفت و گو با آن ها، از جمله سیره رفتاری پیامبر رحمت است. عنایت به این که در موارد نقل شده غالباً حضرت، ضمیرِ خطاب به کار می‌برده‌اند، در اثبات سماع موتی مفید فایده است، چون سخن گفتن به لحن خطابی در صورتی مفید است که مخاطب قادر بر شنیدن و ادراک گفت وگو باشد؛ در غیر این صورت بیهوده است. مخالفان می‌کوشند در توجیه این گونه روایات خطابی به مجاز، استعاره و تمثیل در سخن ادیبان و شاعران استناد نموده و مثال‌هایی را بر شمرند که شاعر یا سخنور اجسام بی جان را به مقاصد مختلف مورد خطاب قرار می‌دهد، اما روشن است که مقایسه کلام نبی مکرم اسلام با این سنخ سخن باطل است؛ کلام و سیره ایشان بنا بر آیات متعددی از کلام وحی حجیت داشته و لازم الاتباع است؛ (26) هم چنین باز نمودن باب تشکیک در دلالات سخن بزرگترین رهبر آسمانی، نمی‌تواند به حد خاصی محدود شود و در نهایت به عدم حجیت سنت نبوی منجر می‌شود که از دید هیچ مسلمانی پذیرش عقلی و نقلی ندارد. پس از این توضیح اجمالی، روایاتی در باب سلام رسول اعظم بیان می‌گردد. روایات زیر از جمله روایات متعددی است که سلام پیامبر رحمت (صلی الله علیه و آله و سلم) به اهل قبور را بیان می‌دارد:
1. عن أبی هُرَیرَة أَنَّ رَسُولَ اللهِ خَرَجَ إلی المقبُرَة فقال السلام علیکم دار قوم مؤمنین و انّا ان شاء الله بکم لاحقون. (27)
2. عن عَائِشَة أنّها قالت کان رسول اللهِ کُلَّمَا کان لَیلَتُهَا من رسول اللهِ یَخرُجُ من آخِرِ اللَّیلِ إلی البَقِیعِ فیقول السَّلَامُ عَلَیکُم دَارَ قَومٍ مُؤمِنینَ وَ أتَاکُم ما تُوعَدُونَ غَدّا مُؤَجَّلُونَ وَ إِنَّا إن شاءَ الله بِکُم لَاحِقُونَ (28)
3. أن رسول الله کان إذا أتی علی المقابر قال السلام علیکم أهل الدار من المؤمنین و المسلمین و إنا إن شاء الله بکم لاحقون أنهم لنا فرط و نحن لکم تبع و أسأل الله العافیة لنا ولکم. (29)
علاوه بر نقل این گونه اخبار، برخی احادیث به بیان تعلیمی رسول اکرم در باب سلام گفتن بر اموات اختصاص یافته است. در اثری که ابوهریره به نقل آن مبادرت ورزیده، حضرت ختمی مرتبت، در پاسخ به این سؤال یکی از صحابه در مورد نحوه سخن گفتن با مُردگان، هم نحوه سلام و سخن گفتن را تعلیم می‌نمایند و هم شنیدن سخنان توسط مردگان را متذکر می‌گردند:
عن أبی هریرة رضی الله عنه قال قال أبو رزین یا رسول الله إن طریقی علی الموتی فهل من کلام أتکلم به إذا مررت علیهم قال: قل السلام علیکم یا أهل القبور من المسلمین و المؤمنین أنتم لنا سلف و نحن لکم تبع و إنا إن شاء الله بکم لاحقون. قال أبو رزین یا رسول الله یسمعون قال: یسمعون ولکن لا یستطیون أن یجیبوا. (30)
علاوه بر این، به اعتراف رهبر فکری وهابیت، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این نحوه گفت و گو با مردگان را به مسلمانان نیز تعلیم داده‌اند . ابن تیمیه که، تناقضات گفتاری وی در بحث سماع موتی مشهود است پس از بیان امر حضرت رسول به سلام دادن بر اموات می‌نویسد: «این خطاب به مردگان است و فقط کسانی که می‌شنوند مورد خطاب قرار می‌گیرند.» (31) هم چنین ابن کثیر سلفی نیز می‌نویسد: «خطاب با اهل قبور، گفت و گو با کسانی است که می‌شنوند و فهم دارند و سلف بر این مسئله اجماع نظر دارند.» (32)

ب) پاسخ مردگان به سلام زنده‌ها

گونه‌هایی از اخبار سلام بر اموات در منابع اهل سنت، به بیان احادیثی اختصاص دارد که پاسخ سلام از سوی مردگان است و از طریق اولویت بر سماع سلام دلالت دارد؛ احادیث زیر از این جمله است:
1. قال رسول الله: «ما من أحد مر بقبر أخیه المؤمن کان یعرفه فی الدنیا فیسلم علیه إلا عرفه ورد علیه السلام.» (33)
2. قال سلیمان بن سحیم رأیت رسول الله فی النوم فقلت یا رسول الله هؤالاه الذین یأتونک ویسلمون علیک أتفقه سلامهم قال: نعم و أرد علیهم. (34)
3. إذا مر الرجل بقبر لرجل یعرفه فسلم علیه رد علیه السلام و عرفه و إذا مر بقبر لا یعرفه وسلم علیه رد علیه السلام. (35)
هم چنین حضرت به زیارت قبر شهدای احد امر فرموده است و به صراحت از شنیدن سلام و پاسخ آن حکایت می‌فرمایند:
و کان رسول الله یقول: ... ثم یقبل علی أصحابه فیقول: ألا تسلمون علی قوم یردون علیکم السلام؟ لا یسلم علیهم أحدٌ إلا ردوا علیه السلام إلی یوم القیامة. و مر رسول ا لله علی مصعب بن عمیر فوقف علیه، ودعا، و قرأ: «رجالٌ صدقوا ما عاهدوا علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما یدلوا تبدیلاً»، أشهد أن هؤلاء شهداء عندالله یوم القیامة، فأتوهم و زوروهم وسلموا علیهم والذی نفسی بیده، لا یسلم علیهم أحدٌ إلی یوم القیامة إلا ردوا علیه. (36)
بیهقی از اندیشمندان برجسته اهل سنت می‌نویسد: «زائران قبول شهیدان احد، سلام آن‌ها را از درون قبر شنیدند».
قال العطاف وحدثتنی خالتی أنّها زارت قبول الشهداء قالت ولیس معی إلا غلامان یحفظان علی الدابة فسلمت علیهم فسمعت رد السلام و قالوا والله إنا نعرفکم کما یعرف بعضنا بعضا قالت فاقشعررت و قلت یا غلام أدننی بغلتی فرکبت. (37)
سیوطی نیز به ذکر روایت علمای اهل سنت تصریح کرده است:
و أخرج ابن جریر فی تهذیب الآثار و إبن أبی الدنیا فی کتاب من عاش بعد الموت و البیهقی فی الدلائل عن العطاف بن خالد قال حدثتنی ... (38)

ج) جواب پیامبر در قبر به گفتار و سلام

برخی روایات این باب نیز حکایت از پاسخ دادن به سلام زائرانی است که تشرف حضور مرقد نبوی را داشته و یا خواهند داشت:
1. عن إبراهیم بن یسار قال: حججت فی بعض السنین فجئت المدینة قتقدمت إلی قبر رسول الله فسلمت علیه فسمعت من داخل الحجرة: و علیک السلام. (39)
2. ... أبَا هُرَیرَة، یَقُولُ: سَمِعتُ رَسُولَ الله یَقُولُ: "وَالَّذِی نَفسُ أبِی القَاسِمِ بَیَدِهِ، لَیَنزِلَنَّ عِیسَی ابن مَریَمَ إِمَامّا مَقسِطًا وَ حَکَمَا عَدلا، فَلَیَکسِرَنَّ الصَّلِیبَ، وَلَیَقتُلَنَّ الخِنزِیرَ، وَلَیُصلِحَنَّ ذَاتَ البَینِ، وَلَیُذهِبَنَّ الشَّحنَاءَ، وَلَیُعرَضَنَّ عَلَیهِ المالُ فَلا یَقبَلُهُ، ثم لئن قال علی قبری، فقال یا محمد لا جیبنه. (40)
3. أن رسول الله قال: إن عیسی ابن مریم یکون مارا بالمدینة حاجا أو معتمرا ولئن سلم علی لأردن علیه. (41)
4. عن رسول اللهِ قال: ما من أحَدٍ یُسَلِّمُ علی الا رَدَّ الله عزوجل إلی روحی حتی أرُدَّ علیه السلام. (42)
علاوه بر نقل روایت، برخی از بزرگان اهل سنت به تحلیل اخبار پرداخته و از آن حیات همیشگیِ نبی مکرم اسلام را نتیجه گرفته‌اند . نمونه‌ای از تبیین روایت به شرح زیر است:
در کتاب ترمذی روایت کردیم که پیامبر فرمودند: هر کس به من سلام می‌کند خداوند روحم را بر می‌گرداند تا جواب سلامش را بدهم. از این حدیث استفاده می‌شود که پیامبر همیشه زنده است، زیرا محال است که در شبانه روز کسی نباشد که برپیامبر سلام نفرستد. اگر گفته شود که این فرمایش حضرت، تناسبی با حیات دائمی ندارد، چون عالم خالی نمی‌شود از مسلمانی که بر پیامبر سلام می‌فرستد؛ بلکه در یک ساعت سلام‌های متعددی بر حضرت می‌شود کمو از این سخن تعدد حیات و وفات پیامبر در کمتر از یک ساعت لازم می‌آید؛ جواب این است که منظور از روح در این حدیث - رد الله الی روحی - مجازاً حرف زدن است پس گویا پیامبر فرموده باشند که خدا قدرت حرف زدن را به من باز می‌گرداند و حضرت همیشه زنده است. (43)

ب) تصریح روایات بر سماع اموات

علاوه بر روایاتی که به برخی مصداق‌های سمع از جمله شنیدن صدای کفش تشییع کنندگان یا شنیدن سلامِ سلام کنندگان و پاسخ به آن اشاره نموده‌اند ؛ (44) اخباری نیز به طور کلی بر سماع مردگان تصریح کرده‌اند . از میان این آثار، منابع متعددی به ذکر حدیث قتیل بدر پرداخته‌اند . در این روایت صحیح، نبی مکرم اسلام مشرکان کشته شده در نبرد بدر را خطاب قرار داده است و از حق بودن وعده الهی سخن و پرسش می‌نمایند؛ این رفتار پیامبر اعظم، تعجب برخی را برانگیخت، (45) چه این که بر مبنای فرهنگ جاهلی که تا پیش از اسلام بر آن باور بودند انسان پس از مرگ نابود شده و وجودی ندارد. هم چنان که پروردگار متعال در توصیف منکرین معاد به این تفکر اشاره کرده است؛ (46) رسول اکرم در پاسخ به تبیینی روشن در باور اعتقادی معاد مبادرت فرموده و مرده را شنواتر از آن‌ها معرفی می‌کند. این خبر با طریق متعدد و مضامینی نزدیک به هم در منابع اسلامی یاد شده است:
حدثنا حمید، عن أنس، قال: سمع المسلمون مقال النبی من جوف اللیل و هو علی بئر بدر ینادی: «یا أبا جهل بن هشام، یا عتبة بن ربیعة، یا شیبة بن ربیعة، یا أمیة بن خلف، ألا هل وجدتم ما وعد ربکم حقا؟ فأنی قد وجدت ما وعدنی ربی حقا» فقال المسلمون: یا رسول الله، تنادی قوما قد جیفوا، فقال: «ما أنتم بأسمع لما أقول منهم إلا أنهم الا یستطیعون أیجیبونی». (47)
رویکرد تحلیلی اندیشوران اهل سنت در این خصوص قابل تأمل است و به واقع پاسخی روشن به معدود منکران سماع موتی است. ابن عربی بعد از ذکر خبر قتیل بدر بیان می‌دارد که مرگ، عدم محض و فنای صرف نیست و تبدل حال و انتقال از داری به دار دیگر است ... روح دارای قدرت سمع، هوشیاری و علم به حسب ادراکات خویش می‌باشد.
ابن بطال تحلیل قابل توجهی در بحث کرده است که گزیده‌ای از آن بیان می‌گردد:
با استناد به آیاتی از قرآن کریم که به عذاب‌های برزخی اشاره می‌کند بازگشت حیات صحیح بوده و اعتقاد به آن لازم است؛ در نتیجه اعتقاد سماع کلام توسط اموات صحیح است و توجیه مخالفان در استناد به آیات قرآن کامل نیست. (48)
نویسنده السیرة النبویة نیز قول عایشه در تعارض روایت قتیل بدر با آیات قرآن را رد نموده و می‌نویسد: «به خلاف آنچه وی معتقد است، قول درست بر اساس نصوص روشن، قول جمهور صحابه و بعد آنان - در سماع میت - است.» (49)
امام محمد غزالی در شرح کلمه الباعث، روایت قلیب را ذکر نموده و مضمون زیر را بیان کرده است:
پندار کسانی که مرگ را عدم می‌دانند باطل است؛ چه شهدایی که به فرمایش قرآن کریم زنده هستند و چه اشقیایی که پیامبر درواقعه بدر آن‌ها را مخاطب ساخت، حیات در همه استمرار دارد؛ ارباب بصیرت می‌دانند که انسان برای ابد خلق شده است و راهی به عدم و فنا ندارد؛ هر چند مدتی تصرف او در جسدش قطع می‌شود که در این هنگام به او مرده گفته می‌شود. (50)
هم چنین سهیلی بیان عایشه از روایت (51) و اشاره وی به تعارض آن با آیات قرآن را به سبب عدم حضور وی در ماجرای قلیب رد کرده و می‌گوید:
عایشه در جریان قلیب بدر حضور نداشته و حاضران نسبت به کلام حضرت احفظ هستند. به پیامبر گفته شد آیا با قومی سخن می‌گویید که مردار شده‌اند ؟ حضرت فرمود: شما نسبت به آنچه به آن‌ها می‌گویم شنواتر نیستید. درباره نحوه شنیدن می‌توان گفت: آنان با همین سرهای خود شنیدند، به این نحو که روح به جسد یا بعض جسد برگشت نموده است که این قول اکثریت اهل تسنن است؛ یا با گوش قلب یا روح شنیدند بنابر نظر کسانی که سؤال را متوجه روح می‌دانند. (52)
تحلیل جامع تر از شنقیطی در پاسخ کسانی که بر محوریت گفتار عایشه به انکار سماع موتی پرداخته‌اند قابل تأمل است:
تأویل عایشه در روایت که در نهایت با استناد به قرآن، عدم سماع را منتج شده است صحیح نمی‌باشد. سه نکته در رد تأویل ایشان قابل ذکر است:
1. روایت عدل با تأویل باطل نمی‌شود.
2. انکار سماع توسط عایشه تمام نیست، زیرا او ضمن نفی سماع، علم را در آنان ثابت نموده است؛ چنان که می‌گوید: «انهم لیعلمون الآن أن الذی کنت أقول لهم هوالحق؛ روشن است اثبات علم، به صحت سماع منتهی می‌شود و به عبارتی به دنبال علم، سماع نیز ثابت است.»
3. برای تأویل نیاز به روایات صحیحه است. (53)
هم چنین تحلیل نووی بر سماع اموات چنین است:
مذهب اهل سنت بر خلاف خوارج و معظم معتزله و بعض مرجئه، به عذاب قبر و سؤال دو مَلَک و نشستن مرده در قبر معتقدند. قول کسانی که بازگشت روح را شرط نمی‌دانند از دیدگاه ما فاسد است، چون الم و احساس از ویژگی‌های زنده است. (54)
یکی از اندیشمندان معاصر اهل سنت گفتار قتاده در روایت مبنی بر این که این گفت و گو، تخاطب حقیقی نبوده و از باب توبیخ و تصغیر است را رد کرده و می‌نویسد:
روایت نص صریح در سماع موتی است و پیامبر تخصیصی برای آن ذکر ننموده‌اند . قول قتاده که بخاری نیز به نقل آن مبادرت نموده است، اجتهاد و نظر شخصی وی می‌باشد. (55)
نویسنده در ادامه بیان داشته که دیگر روایات این باب، نص صریح در سماع موتی است و از ظاهر آن‌ها عمومیت سماع هر میت مستفاد می‌گردد. (56)

گفتار سوم: گونه‌های روایات دال بر استمرار حیات انبیا و اولیای الهی پس از مرگ و تحلیل علمای اهل تسنن

برخی از اندیشمندان نیز در اثبات سماع، به حیات انبیا پس از مرگ استناد کرده و البته رویکردهایی متقاربی را در اثبات امر اتخاذ نموده‌اند ؛ برخی تنها به ذکر ادله روایی بسنده کرده، بعضی علاوه بر آن، تحلیل و استدلال علمی خویش را بیان کرده‌اند، دیگر اندیشوران نیز یا به مسئله به عنوان اصل موضوعی نظر نموده و در بحث‌هایی چون آداب زیارت، فضیلت زیارت و ... از آن بهره جسته‌اند و جمعی نیز وجهه اهتمام خویش را بر پاسخ گویی به ادله مخالفان معطوف داشته‌اند . در این محور به تفکیک یاد شده، مباحث تبیین می‌گردد.

الف) ادله روایی دال بر حیات پس از مرگ

برخی مستندات خبری که بر استمرار حیات بعد از مرگ دلالت دارد،؛ از این میان روایاتی به طور صریح به حیات پس از مرگ دلالت نموده‌اند و برخی به طریق الزامی به اثبات مدعا می‌انجامد. اخبار زیر از مهم ترین ادله روایی در این خصوص است:

1. انبیا در قبرهایشان زنده هستند و نماز می‌خوانند

اخبار صحیحی که بر حیات انبیا در قبر دلالت می‌کند و حتی بالاتر از آن تصریح به اقامه نماز کرده، گواه روشنی بر استمرار حیات و لازم آن از جمله سمع و ادراک است. در این مجال اندک در پی تبیین ماهیت این اخبار و بررسی دلالی آن به طور تفصیلی نیستیم و این سؤال که آیا اقامه نماز به شکل ظاهری آن مدنظر می‌باشد؛ چنان که برخی از تحلیل گران روایی به آن قائل شده‌اند، و یا مراد دیگری از تعبیر اقامه نماز اراده شده، بحث تفصیلی دیگری است؛ آنچه در اثبات مدعای نوشتار در سماع موتی با استناد به این روایات حاصل می‌آید این است که جامعه روایی اهل تسنن به حیات پس از مرگ باورمند بوده و اخبار آن را قبول کرده‌اند . برخی از روایات این باب به اجمال، عبارتند از:
عن أنس بن مالک قال رسول الله الأنبیاء أحیاء فی قبورهم یصلون. (57)
ابن حجر از اجماع علما و تواتر روایات دال بر حیات انبیا خبر داده و می‌نویسد: «الاجماع علی حیات الانبیاء کما تواترت به الاخبار». (58)
علاوه بر وجود اخبار عامی که بر حیات انبیا دلالت دارد، روایاتی نیز به حیات برخی انبیا به طور خاص اشاره دارد.
مسلم نیشابوری در کتاب صحیح خود روایت آورده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شب معراج حضرت موسی (علیه السلام) را دید که در قبر خود نماز می‌خواند: «مررت بموسی لیلة أسری بی عند الکتثیب الأحمر و هو قائم یصلی فی قبره». (59)
سیوطی درباره‌ی این روایات ادعای تواتر کرده (60) و سبکی از آن به عنوان عقیده قطعی یاد نموده و دیگر علمای اهل سنت نیز به آن بر اثبات حیات پس از مرگ استناد نموده‌اند .

2. شنیده شدن صدا از درون قبر

اخباری که به هر نحو دلالت بر شنیده شدن صدا از درون قبر که حاکی از حیات پس از مرگ می‌کند متعددند؛ برخی خبرها از شنیده شدن صدای عذاب خبر می‌دهند، برخی ناظر به شنیده شدن صدای قرآن از درون قبر است:

الف) شنیده شدن صدای عذاب از درون قبر

عن أبی أیُّوبَ رضی الله عَنهُم قال خَرَجَ النبی و قد وَجَبَت الشَّمس فسمع صوتا فقال یَهُودُ تَعَذَّبُ فی قُبُورِهَا (61)
هم چنین رسول مکرم اسلام علت عدم دعا کردن جهت شنیده شدن صدای عذاب قبر، که گویای امکان آن و نشان از حیات مردگان است را ترس از امتناع دفن بیان داشته و می‌فرماید:
لَو لَا أن لَا تَدَافَنُوا لَدَعوتُ اللهَ أن یُسمِعَکُم من عَذَابِ القَبرِ؛ (62)
اگر نمی‌ترسیدم که از دفن هم دیگر امتناع کنید دعا می‌کردم تا صدای عذاب شدن مردگان در قبر را می‌شنیدید.
ابن تیمیه پس از استناد به روایت مذکور، اخبار سماع موتی را متعدد دانسته و می‌نویسد:
ثبت عنه فی الصحیح أنه نادی المشرکین یوم بدر لما ألقاهم فی القلیب وقال ما أنتم بأسمع لما أقول منهم و الآثار فی هذا کثیرة منتشرة والله أعلم. (63)

ب) شنیده شدن صدای خواندن سوره تبارک میت از درون قبر

چنان که بیان شد برخی روایات به شنیده شدن صدای قرآن از قبر تصریح می‌کند. این اخبار دلیل واضحی بر استمرار حیات انسان پس از زندگی دنیوی است:
عن ابن عَبَّاسِ قال ضَرَبَ بَعضُ أصحَابِ النبی خِبَاءَهُ علی قَبرٍ و هو لَا یَحسِبُ ءنَّهُ قَبرٌ فإذا فیه إِنسَانٌ یَقرَأُ سُورَة تَبَارَکَ الذی بیده المُلکُ حتی خَتَمَهَا فَأتَی النبی فقال یا رسول الله إنی ضَرَبتُ خِبَائِی علی قَبرٍ وَ أنا لَا أحسِبُ أَنَّهُ قَبرٌ فَإذا فیه إِنسَانٌ یَقرَأ سُورَة تَبَارَکَ المُلکِ حتی خَتَمَها ... (64)

ب) ادله تحلیلی

برخی از اندیشوران اسلامی به ذکر روایات این باب اکتفا نکرده و به بیان تحلیلی در اثبات مدعای خویش دست یازیده‌اند ؛ در این رویکرد چند نظرگاه کلی است:

1. بیان اثباتی در سماع و ادراک موتی

برخی از تحلیل گران اسلامی نحوه استنتاج خویش از روایات سماع را به روش‌های گوناگون بیان داشته‌اند :
سهیلی (م 581ق.) پس از بیان روایت، آیه شریفه (وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ
) (65) را ذکر کرده، سپس به معرفی نمونه‌هایی می‌پردازد که پس از سال‌های متمادی جسد سالم آن‌ها دیده شده است. هر چند این بخش از استنتاج وی، که بر مقدمه سلامت جسم استوار گشته در اثبات مدعا قاصر و قابل خدشه است، ولی در ادامه به اخبار صحیح در این باره استناد کرده و با بررسی سندی بحث اثباتی خویش در مسئله سماع موتی را اتقان بخشیده است. (66)
سبکی نیز ضمن پذیرش قطعی روایات حیات انبیا، علم و احاطه انبیا پس از مرگ را با طرح دو مقدمه تبیین می‌کند؛ مضمون استنباط وی چنین است:
مقدمه اول آن است که با اخبار صحیح ثابت شده که نبی ما زنده است دوم آن است که زنده یا جاهل است یا عالم، و در نهایت با توجه به حکم قرآن کریم که می‌فرماید: (ما ضَلَّ صاحِبُکُم وَ ما غَوی) (67) جهل بر پیامبر جایز نمی‌باشد و ایشان، پس از حیاتِ دنیوی نیز عالِم و دارای فهم است. (68)
ابن ملقن نیز بحث روایی خود را با بررسی دلالی همراه کرده و به عدم تعارض اخبار در این باب و صحت همه آن‌ها باورمند است. (69) هم چنین یکی از شارحان صحیح بخاری، اخبار این باب را به عنوان مؤید یکدیگر ذکر نموده است و در ادامه چنین نتیجه می‌گیرد که شهیدان به نص قرآن زنده هستند؛ از آن جا که برتریِ پیامبران بر شهدا ثابت است حیات انبیا نیز مستفاد می‌گردد. وی در نهایت در تحکیم بیان خویش، به دیگر اخبار در موضوع صلوات بر پیامبر و عرضه اعمال متمسک شده است. (70)
تحلیل یکی از اعلام قرن نهم هجری چنین است:
انبیا و از جمله پیامبر زنده‌اند و حیات ایشان تا قیامت استمرار دارد؛ چند دلیل بر این امر است:
1. خداوند در قرآن می‌فرماید: (وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ
) (71) ، شهادت برای حضرت به اتم وجوه حاصل است، زیرا ایشان بنا بر قول پروردگار (وَ یَکُونَ الرَّسُولُ علَیکم شَهیداً) (72) شهید شهدا است. حتی اگر شهادت را مختص به قتل بدانیم برای حضرت نیز حاصل است به واسطه اکله خیبر؛ چنان که ابن مسعود و ابن عباس تصریح کرده‌اند که ایشان به شهادت از دنیا رفته‌اند .
2. حدیث مرفوع انس: «الأنبیاء أحیاء فی قبورهم یصلون»؛ (73)
3. حدیث مسلم: «أتیت علی موسی لیلة أسری بی و هو قائم یصلی فی قبره»؛ (74)
4. حدیث إسراء پیامبر و رؤیت انبیا؛
5. حدیث أوس بن أوس «إن الله حرم علی الأرض أن تأکل أجساد الأنبیاء» (75)
و آخرین مطلب آن که بزرگانی چون إمام بیهقی و استاد ابوالقاسم قشیری، ابوحاتم بن حبان، ابوطاهر حسین بن علی اردستانی، محیی الدین نووی و محب الدین طبری و دیگران به ادله سماع موتی استناد کرده و بر آن تصریح داشته‌اند . (76)

2. تبیین اجمالی مراد از حیات و کیفیت سماع

برخی از نویسندگان نیز ضمن توجه کلی به اثبات حیات پس از مرگ، به بیانی اجمالی از کیفیت حیات و یا کیفیت سماع مردگان پرداخته‌اند ؛ خلاصه‌ای از تحلیل بحث در سیره حلبیه بدین صورت است:
پروردگار متعال در میت قدرت قرار نداده و مرده قادر به افعال اختیاری نیست، ولی پیامبران و شهدای معرکه دارای قدرت و افعال اختیاری‌اند . حلبی پس از طرح این ادعا به روایت «الانبیا احیاء فی قبورهم» استناد کرده و متذکر روایت ابویعلی می‌شود که: «لینزلن عیسی بن مریم (سلام الله علیها) ثم إن قال علی قبری و قال یا محمد لأجبته». (77)
وی در نهایت به این مطلب تصریح نموده که مراد از حیات، حیات حقیقی مانند زندگی دنیایی نیست که مرده نیاز به طعام و شراب داشته باشد، البته ادراکات؛ مثل علم و سمع برای آن‌ها و سایر اموات ثابت است. (78) کیفیت سمع بنا بر احتمالی از ابن جوزی در بیان کیفیت سماع قتیل بدر این است که پروردگار صدای پیامبر را به ارواح مردگان رسانده است. او در ادامه توضیح می‌دهد که بدن آلتی برای شنیدن و سایر ادراکات انسان است. پروردگار متعال می‌تواند بدون وسیله و یا با وسیله‌ای دیگر، ادراکات را به روح برساند. (79) هر چند برخی از علمای اهل تسنن به نامعلوم بودن کیفیت سمع اشاره داشته‌اند . (80)
شارح نسائی در باب رویت عرض صلات بر نبی مکرم اسلام (81) به طرح احتمالات پرداخته است و عنوان می‌کند برخی که مرگ را مانع از سماع می‌دانستند از کیفیت عرض صلات بعد از مرگ سؤال کرده و پیامبر در پاسخ، روایت «إنه الله حرم علی الأرض أن تأکل أجساد الأنبیاء» (82) را فرمودند. این خبر، کنایه‌ای از حیات انبیا در قبرهایشان است و یا بیانی از خرق عادت مستمره به طریق تمثیل می‌باشد. چه بسا نزد آنان، مانع عرض صلاة بر رسول اکرم و مانع سماع و ادراک حضرت، فنای بدن بوده نه مجرد مرگ و مفارقت روح، چرا که عود به بدن مادامی که جسد از تغییر زیاد به دور باشد ممکن است؛ بر این اساس پیامبر به بقای بدن انبیا اشاره کرده‌اند . نکته دیگر این است که آنها با تعجب از بعدِ وفات پیامبر سؤال می‌کردند، نمی‌فهمیدند که عرض صلوات و سماع آن، نیازی به جسم ندارد و بر روح عرضه می‌شود. (83)

3. تبیین آثار و لوازم سماع موتی

در برابر اندیشورانی که بدون شرح و بسط خاص، به استمرار حیات و یا به مطلق ادراک مردگان مانند سماع و علم که نمودی از استمرار حیات است اشاره نموده‌اند ؛ (84) برخی به اجمال یا تفصیل متذکر آثار و لوازم این باور دینی شده‌اند . این طیف از جامعه علمی اسلامی سماع مردگان را به عنوان اصل موضوعه در نظر گرفته و در بیان مشروعیت استغاثه و توسل، (85) آداب زیارت اعم از حضور قلب و رعایت ادب حضور به آن استناد جسته‌اند ؛ و یا در استنتاج فقهی چون جواز یا عدم جواز نماز در مقبره انبیاء و ...، (86) استحباب صلوات فرستادن بر نبی مکرم اسلام و عدم تفاوت حیات و ممات حضرت (87) و ... به آن متمسک شده‌اند . (88)

نتیجه بحث

از مجموع مباحث گذشته بدست می‌آید که مسئله سماع موتی به اعتراف علمای اهل تسنن، دیدگاه غالبی در جامعه اسلامی است. این نگرش با توجه به مبنای فکری مسلمانان در جاودانگی انسان و حیات برزخی وی از مسلمات اعتقادی است و نقطه‌ی مقابل تفکر ظاهرگرایانه وهابیت می‌باشد. تفکر سماع موتی را اندیشوران متعددی از اهل تسنن با طرح روایات ناظر به سماع موتی و یا اخبار دال بر استمرار حیات مطرح کرده و در مواردی با تصحیح سندی و اطلاق دلالی به نتیجه اثبات مطلق سماع رسیده‌اند . در رویکرد تحلیلی چند نکته کلی قابل ذکر است.
1.سخن منکرین سماع مخالف اخبار صحیحه است و قابل پذیرش نیست.
2. نهایت تأویل قابل پذیرش در جمع بین اخبار دال بر سماع و آیاتی که به ظاهر بر عدم سماع دلالت دارد این است که مراد نفی قدرت استقلالی پیامبر بر سماع موتی است.
3. صحت سماع موتی قطعی است و در احکام جنائز به آن استناد می‌شود.
4. استناد منکران سماع به برخی از آیات قرآن، کامل نبوده و حاکی از عدم تدبر در فهم آیات الهی است.
5. دیدگاه مخالفان سماع، اجتهاد شخصی است و با عنایت به نص صریح در موضوع، عمومیت سماع مردگان منتج می‌گردد.
6. مبنای تئوریک سماع موتی این است که مرگ عدم محض و فنای صرف نبوده و تبدل حال و انتقال از سرایی به سرای دیگر است.
7.مذهب اهل سنت، خلافِ خوارج و معظم معتزله و بعض مرجئه، به عذاب قبر و سؤال دو مَلَک و نشستن مرده در قبر معتقد است. قول کسانی که بازگشت روح را شرط نمی‌دانند از دیدگاه اهل سنت فاسد است؛ چرا که الم و احساس از ویژگی‌های زنده است.
8. با توجه به اصل سماع موتی، زیارت مُردگان و توسل به آن‌ها جایز است و به ویژه زیارت و توسل به انبیا و اولیای الهی دارای فضایل بی شمار می‌باشد که مستلزم توجه به آدابش است.
9. گفت و گوی پیامبر با قتیلِ بدر، حقیقی و دال بر سماع موتی است و هر گفتاری که این کلام را به توبیخی بودن یا تصغیر مشرکان تأویل نماید، باطل و توجیه بدون دلیل است.
10. اصل شنیدن مردگان قطعی و البته در کیفیت آن که آیا با آلت جسی و بر مبنای دیدگاه بازگشت روح به جسم صورت می‌گیرد و یا از طریق روح انسان است اختلاف می‌باشد و البته این اختلاف به اصل مسئله خللی وارد نمی‌کند.

پی‌نوشت‌ها

1. دکتری عرفان و تصوف، مدیر گروه اخلاق مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.
2. دکتری تفسیر تطبیقی، محقق پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، کارشناس شبکه ولایت.
3. محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج 5، ص 621؛ سمرقندی، تفسیرالسمرقندی المسمی بحرالعلوم، ج 2، ص 318؛ ابن عطیه اندلسی، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج 3، ص 468؛ بدرالدین عینی، عمدة القاری شرح الصحیح البخاری، ج 19، ص 30.
4. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج 4، ص 560؛ ابوعبدالله احمد شیبانی، مسند أحمد بن حنبل، ج 5، ص 422؛ سمهودی، خلاصة الوفا بأخبار دارالمصطفی، ج 1، ص 59؛ ابن عساکر دمشقی، تاریخ مدینة دمشق، ج 57، ص 249؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج 15، ص 142.
5. شعراء، آیه 212.
6. بقره، آیه 7.
7. نمل، آیه 80.
8. انفال، آیه 31.
9. بقره، آیه 93.
10. فراهیدی، کتاب العین، ج 1، ص 348؛ راغب اصفهانی، مفردات فی غریب القرآن، ص 425 و فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج 4، ص 347 ذیل ماده سمع.
11. (بِقادِرٍ عَلی أن یُحیِی الموتی) ؛ «می تواند مردگان را زنده کند؟» احقاف، آیه 33.
12. انعام، آیه 122.
13. فرقان، آیه 49.
14. زمر، آیه 30.
15. اعراف، آیه 57.
16. فراهیدی، کتاب العین، ج 8، ص 140؛ راغب اصفهانی، مفردات فی غریب القرآن، ج 1، ص 781؛ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج 11، ص 195؛ علی اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج 7، ص 303؛ نشوان حمیری، شمس العلوم، ج 9، ص 6409، ذیل ماده موت.
17. «مرده صدای کفش تشییع کنندگان را در بازگشت می‌شنود.» ابوعبدالله احمد شیبانی، مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج 2، ص 347؛ احمد بن حنبل در السنه خود، اسناد روایت را صحیح دانسته است: السنه، ج 2، ص 612؛ در جای دیگر این مضمون خبر به صورت مرفوع از ابی هریره یا با سندهای دیگر گزارش شده است: همان، ج 2، ص 445؛ ج 2، ص 596؛ ابوبکر عبدالله بن محمد، الکتاب المصنف فی الأحادیث و الآثار، ج 3، ص 553 و 56؛ حنظلی، مسند إسحاق بن راهویه، ج 1، ص 314؛ هشام ابن عمار، حدیث هشام بن عمار، ج 1، ص 204؛ محمدبن جریر طبری، تهذیب الآثار و تفصیل الثابت عن رسول الله من الأخبار، ج 2، ص 492، 499، 498، 505؛ همو، جامع البیان عن تأویل أی القرآن، ج 13، ص 215؛ ابی داود سجستانی، البعث، ج 1، ص 7؛ طحاوی، شرح معانی الاثار، ج 1، ص 510؛ احمد دینوری، المجالسة و جواهر العلم، ج 1، ص 13؛ ابوحاتم تمیمی بستی، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، ج 7، ص 389؛ سلیمان طبرانی، معجم الاوسط، ج 3، ص 106؛ ابوعبدالله حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین ج 1، ص 536؛ احمد بیهقی، إثبات عذاب القبر، ج 1، ص 61؛ همو، الاعتقاد و الهدایة إلی سبیل الرشاد علی مذهب السلف و أصحاب الحدیث، ج 1، ص 221؛ ابن عبدالبر، الدرر، ج 1، ص 106؛ طیوری بن عبدالله صیرفی حنبلی، الطیوریات من انتخاب الشیخ أبی طاهر السلفی، ج 9، ص 820؛ شمس الدین محمد زرعی دمشقی، إعلام الموقعین عن رب العالمین، ج 1، ص 179؛ ابن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج 2، ص 535.
18. مرده زمانی که در قبر قرار می‌گیرد صدای کفش تشییع کنندگان را در هنگام بازگشت می‌شنود. مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، ج 4، ص 2201؛ محمد حمیدی، الجمع بین الصحیحین البخاری و مسلم، ج 2، ص 576؛ کمال الدین محمد سیواسی، شرح فتح القدیر، ج 5، ص 195؛ طحاوی حنفی، حاشیة علی مراقی الفلاح شرح نور الإیضاح، ج 1، ص 412.
19. مرده زمانی که در قبر قرار می‌گیرد و اصحابش از وی روی می‌گردانند صدای کفش آنها (مشایعین) را می‌شنود، پس آن هنگام دو ملک نزد او می‌آیند و به او می‌گویند درباره این مرد یعنی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) چه می‌گویی، مؤمن شهادت به عبد و رسول بودن می‌کند و به او گفته می‌شود به جایگاهت در آتش نگاه کن، پروردگار جایگاهی در بهشت برای تو مهیا نم

عبارات مرتبط با این موضوع

گونه شناسی ادله روایی سماع موتی؛ با تأکید بر منابع اهل سنت گونه شناسی ادله روایی سماع موتی؛ با تأکید بر منابع اهل سنت


ادامه مطلب ...

نقد و بررسی مهم‌ترین ادله جریاهای تکفیری در تکفیر شیعه

[ad_1]

نویسندگان:
راضیه علی اکبری (*)
اعظم خوش صورت موفق (**)


چکیده

جریان‌های تکفیری، با هدف بازگشت به ارزش‌ها و اصول بنیادین اسلام، مدعی هستند که پس از سه سده نخست تاریخ اسلام، انحراف‌های بسیاری در آموزه‌ها و احکام دینی پدید آمده و از این رو باید همه آنچه چهره راستین اسلام را پوشانده، به دور ریخت. بدین ترتیب با پشتوانه آرای فقهی- کلامی، تنها خود را جریان اصیل اسلامی می‌دانند و عملکرد دیگر مسلمانان را، به دلیل هم عقیده نبودن با خود، برخلاف معیارهای شرعی شناخته، متهم به کفر و خروج از دین می‌دانند و بر این اساس، به ترور و ریختن خون‌شان اقدام می‌کنند. پژوهش حاضر، با روش تحلیلی- توصیفی به نقد و بررسی مهم‌ترین دلایل مطرح شده‌ی جریان‌های تکفیری در تکفیر شیعه، (از جمله: غلو در شیعیان و قائل بودن آن‌ها به مقام الوهیت برای امامان، اعتقاد به تحریف قرآن به وسیله‌ی صحابه، تقیه و اهانت به مقدسات) می‌پردازد. با بررسی و نقد این ادله، بطلان اندیشه و عمل جریان‌های تکفیری به اثبات می‌رسد، زیرا جمهور فقیهان و متکلمان اسلامی، - شیعه و سنی-، قائلند اهل قبله‌ای که به شهادتین اقرار دارد، مگر با انکار ضروری دین، تکفیر نمی‌شود. از آن جا که شیعیان اعتراف به شهادتین دارند و منکر هیچ کدام از ضروریات دین نیستند، بنابراین تکفیر جریان‌های تکفیری، حجیت اعتقادی- فقهی ندارد و عملکردشان برخلاف آموزه‌های دین اسلام است.

مقدمه

سلفی‌ها، فرقه‌ای هستند که با تمسک به دین اسلام، خود را پیرو سلف صالح دانسته و در اعمال، رفتار و اعتقاداتشان سعی بر تابعیت از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) صحابه و تابعین دارند. سلفی‌گری با این عنوان، از زمانی مطرح شد که ابن تیمیه به عنوان نظریه‌پرداز پروژه‌ی تکفیر در جهان اسلام، دعوت به شیوه سلف را شعار مکتب خود ساخت. (1) وی نخستین بار در کتاب الفتوی الحمویة الکبری، در پاسخ به سؤالی درباره‌ی «دیدگاه ائمه دین درباره‌ی آیات صفات»، فراوان از عقیده سلف یاد کرد و حدود پنجاه بار لفظ «سلف» را در این کتاب به کار برد و نوشت: «در عقل صریح و نقل صحیح چیزی که مخالف طریقه سلفیه باشد، وجود ندارد». (2) این چنین، مکتبی با عنوان «سلفیه» راه خود را در تاریخ باز کرد. بنابراین آثار ابن تیمیه زیربنای تفکرات جریان‌های تکفیری قرار گرفته است، هر چند دیدگاه تکفیری وی در روز گار خودش، از مرز نظریه فراتر نرفت و در عمل، به اباحه‌ی خون و مال مسلمانان نینجامید. چه بسا از نظر خود ابن تیمیه، وی در حوزه‌ی عملی، در این باره با احتیاط رفتار می‌کرد. در این مقاله به برخی از دیدگاه‌های ضد و نقیض او در این عرصه اشاره می‌شود.
حساسیت گروه‌های تکفیری درباره‌ی هویت و ترمینولوژی شیعی، به دلیل مخالفت شدید ابن تیمیه با مسلمانان، به ویژه شیعیان است که به لحاظ فقهی - کلامی، پیامدهای خاصی، از جمله: قتل و غارت آنان را به دنبال دارد. (3) اکنون جریان سلفی با استفاده از این اندیشه‌ها، سازماندهی گسترده‌ترین شبکه تروریستی جهان، یعنی القاعده و داعش را در اختیار دارد که به دلیل استفاده از اشکال مختلف ایجاد خشونت، نظیر: تروریسم انتحاری، نماینده شاخص تروریسم جدید در دوران معاصر به شمار می‌آید.
گسترش پدیده تکفیر پیامدهای بسیاری، از جمله: مشوش ساختن چهره اسلام را به دنبال دارد، چون اعمال خشونت آمیز تکفیری‌ها، وجهه دین اسلام را نزد همگان خدشه‌دار می‌کند. تکفیری‌ها در زمانی که دشمنان اسلام سعی در گسترش جنگ تبلیغاتی علیه اسلام دارند، با این گونه اعمال، بهترین جریان تبلیغی را برای رسانه‌های غرب فراهم آورده و این ابهام را ایجاد کرده‌اند که اسلام به دور از صلح، و به مثابه خطری علیه بشریت به شمار می‌رود. این خیانتی بزرگ، علیه اسلامی است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن کوشش کرد آن را دینی هم سو با فطرت آدمی و کامل کننده اخلاق، معرفی کند. (4) به همین سبب است که بیشتر علمای مسلمان، بزرگ‌ترین گرفتاری مسلمانان را تکفیر دانسته و رأی به عدم تکفیر داده‌اند. (5) زیرا اگر رأی هر مذهب را از زاویه دید همان مذهب بنگرند، مشاهده خواهند کرد که کمتر فرقه‌ای است با اصول قطعی اسلام مخالف باشد. (6) مقاله حاضر، ضمن بیان مفهوم تکفیر، به نقد و بررسی مهم‌ترین دلایل جریان‌های تکفیری در تکفیر شیعه می‌پردازد.

1- مفهوم تکفیر

امروزه جریان‌های تکفیری از راه بسط مفهوم تکفیر در بین مسلمانان، آسیب‌های بسیاری به اسلام وارد کرده‌اند. به همین جهت ضروری است قبل از بررسی دلایل این جریان‌ها، توضیح اجمالی پیرامون مفهوم این پدیده مطرح و این مطلب بررسی می‌شود که آیا تکفیر مورد نظر جریان‌های تکفیری، امری اعتقادی است یا خیر؟
تکفیر، پوشانیدن و انکار چیزی و یا نسبت کفر به کسی دادن و کافر خواندن اوست و به معنی از بین بردن هم آمده است. (7) اما در اصطلاح، به معنای ایمان نیاوردن به چیزی است که شأنش ایمان آوردن به آن است. از این رو مفهوم کفر در اصطلاح متکلمان معمولاً در مقابل ایمان و اسلام و به معنای انکار خدا و رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) و یا یکی از ضروریات دین به کار رفته است. (8) هم‌چنین تکفیر اصطلاحی در کلام و فقه، به معنای «اتهام و نسبت کفر به مسلمان دادن» است. (9)
پیشینه این اصطلاح در جهان اسلام، به صدر این دین باز می‌گردد. برخی حوادث مهم تاریخ اسلام، به سبب تکفیر روی داده، هم چنان که برخی رخدادهای سیاسی و اجتماعی از جمله: تکفیر خوارج، زمینه تکفیر را فراهم آورد. (10) بسیاری از فرقه‌های خوارج کسی را که مرتکب یکی از گناهان کبیره می‌شد، حتی اگر از امت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، تکفیر می‌کردند، در مقابل بعضی از مسلمانان نیز، خوارج را تکفیر کردند. (11)
مفهوم تکفیر غیر از اشاره به کافر بودنِ دیگران، دارای ابعاد سیاسی و ایدئولوژیک نیز هست؛ چون امروزه گفتمان تکفیر، دستاویزی برای بیرون راندن افراد از عرصه‌های مختلف از جمله: دین، سیاست و حتی اقتصاد شده است و رویکردی مبتنی بر دفع دارد و نفوذ و غلبه‌اش را تحت عناوینی مانند: حزب، تشکیلات سیاسی و پارتی، مذهب، مکتب و غیره تداوم بخشیده است؛ بر این اساس پدیده تکفیر با مبانی توحیدی اندیشه اسلامی مغایرت دارد. (12) به همین دلیل است که به نظر رشید رضا صاحب تفسیر المنار، بزرگ‌ترین گرفتاری مسلمانان در عرصه حاضر این است که پیروان فرقه‌های اسلامی یکدیگر را به فسق و کفر منسوب می‌دارند، در حالی که کوشش همه آنان این است که در حد امکان به حقیقت دست یابند، و در این راه تلاش لازم را به عمل می‌آورند و اجتهاد خود را به کار می‌اندازند، هر چند که احیاناً خطا کنند. (13)
ابن تیمیه، به عنوان رهبر تکفیریان امروزی، قائل است عامل افراط در تکفیر، عمدتاً عدم تمیز بین سنت و بدعت است؛ این که هر فرقه‌ای گمان می‌کند، سنت و روش مخالف او، بدعت است، از این رو مخالف خود را محکوم به بدعت و کفر می‌داند. (14)
از دیدگاه ابن تیمیه هنگامی که دلیلی علیه قرآن و سنت اقامه شود، تکیفر معین صورت گرفته و حکم به شرک او می‌شود (15) و با توجه به آیه (وَ مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً)؛ و ما عذاب کننده نبوده‌ایم تا وقتی که رسولی بفرستیم» (16) اگر چنین فردی از روی جهل و عدم علم به حقیقت، مرتکب شرک شد، حکم به کفر او نمی‌شود. (17) اما وی در جای دیگر معتقد است که اگر فردی با آن چه در کتاب و سنت ثابت است، مخالفت ورزد از چند حالت خارج نیست: یا مجتهدی است که در اجتهادش به خطا رفته و او را مجتهد مخطأ می‌نامند، یا کافر است یا فاسق و یا عاصی، که برحسب آن چه شناخته شود، عقاب خواهد شد. (18)
برای شناخت اقوال ابن تیمیه درتکفیر لازم است مفهوم ارتداد را بشناسیم. ارتداد به معنای تحول (19) و در شرع به معنای رجوع از اسلام به سوی کفر است. (20)
ارتداد از منظر ابن تیمیه به یکی از این سه شیوه شناخته می‌شود: 1- قول صریح مسلمان؛ 2-لفظی که اقتضای کفر کند؛ 3-فعلی که متضمن معنای کفر است. در بیان عقوبت مرتد و شخص تکفیر کننده باید گفت مرتد به نص رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) یا به اجماع صحابه، کشته خواهد شد و تنها راه نجات او از قتل، توبه است. (21)
ابن تیمیه در باب پرهیز از تکفیر می‌گوید:
تکفیر از احکام شرعیه و از حقوق خدا و رسولش محسوب می‌شود و هیچ کسی از مردم حقی در این زمینه ندارد و بر مردم است که واجب بدانند هر آنچه را خدا واجب کرده و حرام بدانند هر آنچه را خدا حرام نموده است. (22)
اما با این وجود، در برخی آثار وی، تکفیر شخص یا گروه و مذاهب خاصی وجود دارد. مهم‌ترین دلایل او و جریان‌های تکفیری در ادامه نقد و بررسی می‌شود.

2- مهم‌ترین دلایل جریان‌های تکفیری بر تکفیر شیعه و نقد آن

با بررسی‌های انجام شده شاید بتوان گفت قریب به اتفاق داوری آن‌ها، طبق شنیدنی‌هاست و در بیشتر موارد مبتنی بر اندیشه فقهی کلامی صحیح نبوده و بر دلایلی استوار است که منطبق با عقاید و رفتار شیعه نیست. (23) در ادامه به ذکر مهم‌ترین آن‌ها می‌پردازیم:

الف) غلو

«غُلُو» به معنای افراط و تجاوز از حد و زیاده‌روی، (24) و چیزی یا کسی را از آن حدی که هست، بالاتر بدانیم. (25) در اصطلاح به مبالغه در حق پیامبران و اولیای الهی و اعتقاد به الوهیت یا ربوبیت آنان اطلاق می‌شود. (26) غلات منتسب به شیعه، کسانی‌اند که با نام شیعه، قائل به جایگاه الوهیت یا نبوت برای ائمه اطهار (علیهم السلام) هستند. (27) ابن تیمیه غلو شیعه در ائمه را سبب تکفیرشان دانسته و ادعای عصمت ائمه و تمجید حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را توهم و تخیل شیعه می‌داند. وی با استناد به برخی آیات قرآن ( از جمله آیات 65 مریم، 22 و 65 بقره، 68 و 69 فرقان) می‌گوید: «فقط خدا را پرستش کنید، زیرا تنها او استحقاق پرستش را دارد». وی درباره غلو در مشایخ و بزرگان و صالحین بیان می‌دارد: «فرد گمان می‌کند که این بزرگان، وسیله‌ای بین خدا و انسان هستند و طلب کمک، رزق و غیره از او می‌کند و یا حتی گاهی بر آن‌ها سجده می‌کند و یا بعضی اوقات آن‌ها را این گونه می‌خواند: «یا سیدی، إغفرلی و ارحمنی و اجرنی و تولکت علیک، انت عونی و انت غوثی». این افراد گمان می‌کنند که این مشایخ واسطه‌هایی هستند که حوایج خلق را به سوی خدا بالا می‌برند و خداوند به واسطه‌ی این بزرگان، بندگانش را هدایت می‌کند و روزی می‌دهد. این از نظر ابن تیمیه همان شرک است. (28)
مورد دیگری که از نظر ابن تیمیه باعث تکفیر فرد می‌شود «غلو در قبور» است. اعم از قبر نبی، فرد صالح و یا بزرگی و ... با این توضیح که از این قبور حاجت خواسته شود و یا این که بر آن‌ها سجده شود، که در این موارد نیز لازم است فرد توبه کند وگرنه کشته می‌شود. از نظر وی این نحو تعامل با قبور، عبادت قبور است که از سنخ عبادت بت‌هاست و اهل توحید به دور از این نوع عبادت‌هاست. ابن تیمیه با استناد به روایتی به نقل از عایشه و عبدالله بن عباس آورده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «خدا لعنت کند یهود و نصاری را که قبور فرزندانشان را مسجد و محل عبادت کردند». هم‌چنین در بیان واضح‌تری آمده است که فرمودند: «اَللهُمَّ لا تَجعَل قَبری وَثنَاً». (29)
جریان‌های تکفیری از این استدلالات ابن تیمیه و شیعه را متهم به غلو و پرستش قبور کرده و به تکفیر آن‌ها می‌پردازند؛ در حالی که شیعه هیچ‌گاه مانند: یهود و نصاری قبور را پرستش نکرده است و تنها معتقد است که امامان پس از مرگ هم شاهد زندگی و واسطه سعادت آدمی هستند، اما غالیانی که هیچ ارتباطی با شیعیان ندارند، دستاویزی برای دشمنان شیعه پدید آورده‌اند تا با مطرح کردن عقاید غلات و انتساب آن به شیعه، همگان را از شیعه منزجر کنند، از این رو برخی افراطی‌های اهل سنت، از جمله: جریان‌های تکفیری، بدون تحقیق درباره عقاید راستین شیعه، اتهاماتی را که در کتب پیشینیان آمده و مربوط به فرقه انحرافی غالیان است، در کتاب‌های خود تکرار کرده‌اند. (30) مطالعه زندگی امامان شیعه (علیهم السلام) و نحوه برخورد آن بزرگواران با غلات، نشان از نفرت ایشان و پیروان واقعی‌شان از اهل غلو می‌باشد. (31) نظر شیعه نیز همواره در طول تاریخ این بوده که غالیان، بدتر از یهود، نصاری، مجوس و حتی مشرکان هستند. (32) اسلام و قرآن محور اصلی اعتقادات تمام مسلمانان است که تخلف از آن را به هیچ وجه جایز نمی‌دانند، ولی فرد غالی، این اصل محوری را فدای مذهب و تدین را فدای تعصب خود می‌کند، و به همین دلیل مسلمان نیست. (33)
پاسخ نقض در رد دلیل غلوِّ جریان‌های تکفیری در تکفیر شیعه، این است که غلو در میان برخی فرقه‌های اهل سنت نیز وجود دارد. (34) مانند کسانی که قائل به مقامات فوق انسانی برای برخی از خلفا هستند. (35) برای نمونه در برخی کتاب‌های اهل سنت با استناد به آیاتی از جمله: سوره بقره: آیه 143؛ سوره آل عمران : آیه 110؛ سوره فتح: آیات 29 و 18؛ سوره توبه: آیات 100 و 117، از صحابه به عنوان بهترین امت و شایسته‌ترین مردم یاد شده است. (36) از جمله گفته شد‌ه است: «هرگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مشتاق بهشت می‌شدند، ریش ابوبکر را می‌بوسیدند» (37)، یا «هر کس مشتاق بهشت است به ریش ابوبکر نگاه کند». (38) این باورها نشان از غلو اهل سنت درباره صحابه دارد، اما هیچ‌گاه شیعه بدین سبب به تکفیر اهل سنت نپرداخته است.
بنابراین این‌گونه مسائل در بیشتر مذاهب یافت می‌شود و آنچه اهمیت دارد این است که هیچ مذهبی به صراحت منکر اصول دین نیست و فقط ممکن است برخی عقاید مذهبی ایشان در گذر زمان، به گونه‌ای از سوی پیروان سایر مذاهب اسلامی تفسیر شود که لوازم عقلی آن‌ها به معنای انکار اصول دین محسوب شود. چنین ملازماتی باعث تفرقه پیروان مذاهب از یکدیگر می‌گردد، اما آیا احکام فقهی کفر نیز بر چنین عقایدی که به صراحت، نفی کننده‌ی اصول دین نیستند، ولی لوازم عقلی آن منافی اصول مذکورند، مترتب می‌گردد؟ یعنی اگر مجموعه اصول مذهبیِ مذاهب مخالف، در بردارنده انکار صریح اصول دین نبود و فقط شامل عقایدی بود که از دیدگاه مخالفان آنان، ملازم با انکار نبوت و یا توحید یا لازمه‌ی شرک است، آیا اعتراف صریح این مذاهب و پیروان آن‌ها به اصول دین بی اعتبار بوده، و ناهماهنگی مذکور مانع تطبیق اصول دین بر ایشان می‌شود؟ البته بین موضوعات فقهی اسلام و کفر، رابطه منطقی وجود ندارد و این دو، دارای مفهوم و رابطه‌ای مستقل‌اند. در حقیقت لوازم مذهبی دو نوع‌اند: برخی از آن‌ها با ضمیمه شدن مبانی خاصی به برخی عقاید مذهبی و یا رفتارهای مخالفان مذهبی، ثابت می‌شوند که آن مبانی نزد متفکران آن مذهب مردود است و بعضی دیگر از آن‌ها را، عقل بدون هیچ ضمیمه‌ای از عقایدِ مذهبی برخی مذاهب، استنباط می‌کند؛ ولی متفکران آن مذهب این ملازمه عقلی را انکار کرده، می‌گویند عقل چنین حکمی نمی‌کند. به عنوان مثال تکفیری‌ها که شیعه را به دلیلِ بزرگداشت اولیای خدا و طلب از ایشان پس از مرگ و یا تبرک به قبور ایشان، به غلو و در نهایت شرک متهم می‌کنند، دلیلشان مبتنی بر تعریف خاصی است که از توحید بیان می‌کنند و عدم امکان ارتباط با ارواح اولیا از دیدگاه ایشان و هم‌چنین نادیده گرفتن اعتبار احادیثی که مذاهب دیگر، از جمله: شیعه در رفتار خود، به آن استناد می‌کند؛ و مبانی دیگر که هیچ یک از آن‌ها در مورد قبول شیعه نیست و چنین تلازمی را نمی‌پذیرد.
در عین حال دلایلی بر نادرستی تمسک به لوازم مذهب و تکفیر دیگران وجود دارد، از جمله این که تمام دلایلی که با اکتفا به اظهار شهادتین و شکل ظاهری آن در مسلمان شدن افراد دلالت دارد و لوازم مذهبی را در اسلام و کفر بی تأثیر می‌دانند؛ و تنها اظهار انکار اصول دین، می‌تواند اعتبار اظهار شهادتین را از بین برده، مانع تطبیق اصول دین بر فرد یا مذهب خاص شود. دلیل دیگر در نادرستی این گونه تکفیر، احادیثی است که از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم السلام) نقل شده که فرموده‌اند: لوازم گفتار و یا رفتار مسلمانان نباید مبنای قضاوت علیه آنان از جهت اسلام و کفر قرار گیرد، بلکه ظواهر گفتار و یا رفتار صریح آنان در این زمینه معیار درست و پسندیده است. (39) از سوی دیگر مخالفان عقیدتی در فقه، از نظر نوع عقاید مخالفی که دارند، دارای احکامی می‌باشند که این، از دیدگاه عرف عبارت از عقایدی است که فرد مخالف به صراحت بیان می‌کند، نه آن‌هایی که دیگران با تحلیلات عقلی به وی نسبت می‌دهند. (40)
برخی از فقهای اهل سنت نیز معتقدند که لازمه عقاید مذهبی، جزئی از مذهب فرد شمرده نمی‌شود و خدشه به اسلام یا عدالت او نمی‌زند. (41) تنها در صورتی عقیده فرد به حساب می‌آید که خود وی تصریح به عقیده به آن کند. معیارِ آشکار یا پوشیده بودن ملازمات عقلی را، عرف و متعارف بین عقلا می‌شناسند و در چنین شرایطی به خود اجازه نمی‌دهند که اختلافات مذهبی رایج را در ملازمات عقلی بیّن بدانند. (42) انکار این اصل از سوی برخی مکلمان یا فقهای معاصر، به دلیل عدم تفکیک‌شان فقهی و کلامی از یکدیگر است. (43)

ب) قول تحریف و تأویل

تکفیر شیعیان، ناشی زا انتشار تبلیغاتی است که محور اصلی آن اتهام دروغینِ «اعتقاد شیعه به تحریف قرآن» است. این تبلیغات روانی موجب می‌شود تا جنایت قتل مسلمانانِ شیعه توجیه و حتی با افتخار از صحنه‌های آن فیلم‌برداری شود.
«تحریف» در لغت به معنای دگرگونی، میل، گشتن از چیزی، کرانه و لبه ذکر شده است. (44) تکفیری‌ها می‌گویند: شیعیان صحابه را تحریف کننده‌ی قرآن می‌دانند و صحابه آیاتی را که مربوط به اهل بیت (علیهم السلام) و دشمنان آنان است، حذف کرده‌اند؛ پی شیعه اعتقادی به قرآن ندارد و آن را دلیل و حجیت نمی‌داند. (45) آلوسی به صراحت می‌گوید: «روایات ما در کتب أهل سنت در باب تحریف قرآن، قابل شمارش نیست». (46)
در رد این دیدگاه شیخ مفید می‌گوید: «هیچ کلمه و آیه و سوره‌ای از قرآن کم نشده است». (47) شیخ طوسی نیز در تفسیر خود صراحت دارد بر این که، قرآن موجود در میان مسلمانان، همان قرآن منزَل بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است. (48) علامه حلی در قرن هفتم و هشتم پناه می‌برد از امتی که معتقد به تحریف قرآن باشد. (49) برخی از اندیشمندان شیعی داستان تحریف قرآن را خرافی و خیالی دانسته‌اند، که حقیقت ندارد. (50) اما خمینی (رحمه الله) کتاب منزَل بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را همان کتابی می‌د‌اند که در اختیار مردم است و باور دارد هیچ عاقلی به روایتی که درباره‌ی تحریف قرآن است، توجه نمی‌کند. (51) برخی دانشمندان اهل سنت نیز از سر صدق و با توجه به دیدگاه‌های مقبول نزد علمای شیعه، ساحت شیعه را از اتهام تحریف قرآن مبرا دانستند. (52) ضمن این که اگر ملاک برای تکفیر، برخی روایات و گفتار افراد باشد، تحریف قرآن از برخی احادیث اهل سنت نیز برداشت می‌شود، برای نمونه: از عمر و ابی بن کعب و عکرمه روایت شده است که سوره احزاب نزدیک به سوره بقره یا طولانی‌تر بوده است و در آن، آیه رجم وجود داشته است. (53)
بنابراین در بررسی این دلیلِ تکفیری‌ها و پاسخ شیعه، درمی‌یابیم که در برخی اوقات، نقد افراد به لوازم آرای پیروان دیگر مذاهب، موجب تکفیر می‌شود، در صورتی که صاحب رأی، گاهی این ملازمات را قبول ندارد. (54) بنابراین نباید لوازم مترتّب بر باورهایی که بیان می‌شود را بر پیروان مذاهب تحمیل کرد. پس ملاک کفر و خروج از اسلام، انکار امر صریح در اسلام است نه انکار ملازم آن؛ و اگر عقیده صریح و عقیده‌ای که ملازمه عقیده صریح است یکسان دانسته شود آفات و خسارات فراوانی در پی خواهد داشت. (55)
موضوع دیگر تکفیر شیعه، به سبب اعتقاد تکفیری‌ها به تأویل شیعه در آیات قرآن است. ابن تیمیه در باب تأویل موجود در تفاسیر شیعه، موارد متعددی را متذکر شده است از جمله این که شیعه مراد از آیه 67 سوره‌ی بقره (إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً)؛ خدا به شما فرمان می‌دهد که: ماده گاوی را سر ببرید...» را عایشه می‌داند. (56) هم‌چنین بر این باورند که شیعه، بزرگان صحابه را تکفیر می‌کند. از جمله اقوال شیعه در تکفیر صحابه که به [حضرت] علی (علیه السلام) نسبت می‌دهند، این است که ایشان فرمودند: «إن الناس کلهم إرتدوا بعد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) غیر اربعه؛ بعد از رسول خدا- (صلی الله علیه و آله و سلم)- جز چهار نفر، همه مرتد شدند». (57) ابن تیمیه در مثالی دیگر، می‌آورد: «رافضیون در تفسیر آیه (تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَ‌ ) (58) می‌گویند: منظور قرآن: ابوبکر و عمر است. یا در تفسیر آیه 12 سوره توبه: (فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ) می‌گویند منظور طلحه و زبیر است. ابن تیمیه معتقد است چون رافضی‌ها نتوانستند به معنای حقیقی این آیات دست یابند، آنها را به تأویل بردند و به نفع خود تفسیر و سپس مخالفان عقیده خود را تکفیر کردند. (59)
در بررسی این شبهه می‌توان گفت چنین تفسیر و تأویل‌هایی در شیعه وجود ندارد؛ ضمن این که ابن تیمیه در مواردی که گذشت معتقد است عملکرد جاهل موجب تکفیر او نمی‌شود، بنابراین وی می‌تواند در این گونه موارد، بنا را بر جهل شیعه بگذارد، نه این که به تکفیر شیعه بپردازد.

ج) اهانت به مقدسات

اهانت به مقدسات اهل سنت و سب و لعن بزرگان آنان به وسیله شیعه، از دیگر دلایل تکفیر جریان‌های تکفیری علیه شیعیان است. «لعن» به معنای طرد، راندن و دوری از رحمت آمده است، (60) گفته شده اگر لعن از سوی خداوند باشد، به معنای طرد و دور کردن از رحمت و از جانب مردم به معنای نفرین جهت دوری از رحمت الهی و گرفتار شدن به عذاب و عقوبت اخروی است. (61) «سب» در لغت به معنای دشنام دردناک، (62) چیزی به منظور طرح نقص و ضعف شخصی بیان شود، (63) که شتم و دشنام از او گرفته شده است. (64) در مقایسه این دو واژه، «لعن» از جانب مردم، مایه تنفر و برائت از ملعون می‌باشد، اما «سب» دشنام و سخن زشتی است که موجب تضعیف می‌شود. بنابراین ماهیت سب با لعن تفاوت دارد، ارگ چه در هر دو، بیزاری و تنفر وجود دارد. در قرآن واژه لَعن از جانب خداوند 37 مرتبه و از جانب مردم یک مرتبه به کار رفته است. بررسی این آیات نشان می‌دهد که لعن در برخی موارد مشروع است، اما واژه سب در قرآن کریم یک بار به صورت نهی به کار رفته است: (وَ لاَ تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ)؛ دشنام ندهید کسانی که غیرخدا را می‌خوانند- زیرا آنان نیز- ممکن است حضرت حق را از روی دشمنی و بدون علم دشنام دهند». (65) تکفیرکنندگان بر این باورند از آنجا که شیعه سبّ و طعن درباره صحابه و برخی زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روا می‌داند، پس کافر است. (66) هم‌چنین از نظر ابن تیمیه رافضی‌ها دچار افراط شدند، چون به صحابه و احادیث آن‌ها طعنه زده و به همین طریق رسالت را تعطیل کردند. (67) وی معتقد است شیعه به تکفیر ابی بکر، عمر، عثمان و مهاجرین و انصاری که از اینان تبعیت می‌کنند، می‌پردازد؛ هم‌چنین از نظر او، شیعه رافضی، معتقدانِ عدالت ابوبکر و عمر و مهاجرین و انصار را تکفیر می‌کند، ابن تیمیه می‌گوید: «شیعه کفر چنین افرادی را شدیدتر از کفر یهود و نصاری می‌داند، از این رو نکاح و ذبیحه آن‌ها را حرام دانسته و آن‌ها را مرتد می‌داند». (68)
رهبر تکفیریان امروزی از امام احمد بن حنبل روایتی نقل می‌کند مبنی بر این که سابّ صحابه اساساً اسلام ندارد و کسی که عثمان را شتم کند، زنادقه می‌خواند. در روایت دیگری آمده است: کسی که ابابکر، عمر و عایشه را شتم کند، مسلمان نیست. (69) ابن تیمیه در بیان عقوبت سب و لعن شیعه می‌گوید: «عده‌ای معتقدند واجب است تعزیر آن‌ها و از او خواسته می‌شود توبه کند، اگر توبه نکرد او را حبس می‌کنند تا بمیرد یا برگردد». (70) اما در رد این دلیل می‌توان گفت شیعیان هیچ گاه به سب صحابه نپرداخته‌اند؛ محل نزاع شیعیان و اهل سنت در لعن، این است که اصل لعن، بنا بر تکرار آن در قرآن و روایات، جایز است، اما متعلق لعن؛ یعنی جایز بودن یا نبودن لعن مسلمان و نیز شخص معین، محل نزاع است. در این زمینه به عقیده برخی، لعن افراد جایز نیست. (71) چون ممکن است در پایان عمر توبه کرده باشد و با بخشش الهی از دنیا رفته باشد. (72) برخی دیگر خلاف این نظر را قائلند، زیرا اولاً: میزان، حال کنونی افراد است؛ ثانیاً: برخی بر این توهّم‌اند که لعنت کسی که نام اسلام بر اوست جایز نیست، در حالی که خداوند در قرآن برخی از مسلمانان را لعن کرده است، مانند کسانی که تهمت به زنان پاک دامن می‌زنند یا مسلمانانی که ظالم‌اند. (73)
بنابراین لعن درباره افراد خاص- که گناهشان قطعی است- به معنی بیزاری جستن و ابراز تنفر از گناه وی، نوعی تبری بوده و جایز است (74)، چون همان خدایی که سب را جایز ندانسته (لاتسبوا)، خودش افرادی را در قرآن لعن کرده است. (75) مسلمانان نیز لعن را به همان معنی که خدا اراده فرموده جایز یا واجب می‌دانند. و اگر کسی لعن به یکی از گروه‌هایی که خدا لعن کرده، تجویز نکرد، مخالفت با قرآن کرده و هر کس با قرآن مخالفت نماید، مسلمان نیست. (76)
البته اگر لعن درباره خلفا و صحابه موجب تکفیر باشد، باید حکم کفر عده‌ای از صحابه را نیز صادر کرد، چنانچه در طول دوران زمامداری معاویه و بنی‌امیه، بعضی از صحابه به حضرت علی و اما حسن و امام حسین (علیهم السلام) و عده‌ای دیگر از صحابه ناسزا می‌گفتند، (77) اما درباره اهانت شیعه به عایشه، باید گفت در اصول اعتقادی شیعه به علت نزاهت خاندان وحی، افترا و تهمت به عایشه ناممکن است، اما انتقادهایی بر وی وجود دارد؛ چون عایشه پس از امر خدا به قرار گرفتن در خانه، (78) از خانه‌اش خارج شد و سوار بر شتر به بصره رفت و لشگری را فرماندهی کرد. شیعه، عایشه را به سبب عملکردش در جنگ جمل با امیرالمومنین (علیه السلام) و رفتارش به هنگام دفن امام حسن مجتبی (علیه السلام) نکوهش می‌کند، اما آبروی او محفوظ می‌باشد. (79) حتی اگر گفته شود که تمام شیعیان به سب و لعن می‌پردازند، این موجب کفر و خروج آنان از اسلام نمی‌شود، حداکثر این است که معصیتی کرده‌اند و عصیان هم باعث تکفیر و قتل آن‌ها نخواهد شد. (80)
نکته لازم توجه آن است که در برخورد با عقاید پیروان مذاهب، برخی تمام مسائل اصلی و فرعی مطرح در کتب عقاید و فقه را جزء ضروریات اسلام می‌دانند، در حالی که ضروریات، اصول دینی هستند که باورمندی به آن شرط مسلمانی است. منابع اسلامی و روایات نبوی این اصول را همان اعتقاد به وحدانیت الهی، رستاخیز و نبوت عامه و خاصه می‌دانند. عقاید غیرضروری، مسائلی است که در آن مجال اختلاف نظر می‌باشد و اتفاق آرا در این مسائل بین مسلمانان وجود ندارد. بر این اساس مسئله «امامت» نزد امامیه از جمله ضروریات دین اسلام محسوب نمی‌شود. (81) موضوع دیگری که از ضروریات دین نیست، عدالت صحابه یا همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وبعضی از خلفاست؛ بنابراین تکفیر شیعه و سنی در این موارد نابجاست، چون این موارد جزء اصول دین نیست که با عدم پذیرش آن، فرد غیرمسلمان و در نتیجه کافر محسوب شود.
اندیشمندان اهل سنت نیز نسبت کفر را تنها در صورت انکار ضروری دین روا می‌دانند، از جمله ابن حجر عسقلانی که قائل است کفر در شرع، به معنای انکار چیزی است که از دین اسلام به ضرورت شرعی معلوم است. (82) تفتازانی، شرط تکفیر را انکار ضروریات دین مانند: حدوث عالم و معاد اعلام کرد و تأکید داشت که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هرگز تفتیش عقاید نمی‌کرد. (83)

د) تقیه

تکفیرکنندگان چون تقیه را نفاق می‌دانند، شیعه را به جهت اعتقاد به آن، تکفیر می‌کنند. (84) ابن تیمیه می‌گوید: «شیعه دروغگوترین فِرَق امت هستند. نفاق آن‌ها از همه مردم بیشتر است و به همین خاطر از تقیه بهره می‌برند و می‌گویند: «لا ایمان لمن لا تقیه له» و «التقیه دینی و دین آبائی». از این رو شیعه شدیدترین و بیشترین ضرر را برای دین و اهل دین دارند. (85) در حالی که اگر کسی که به مفاهیم و واژه‌های قرآنی آشنایی داشته باشد، تفاوت تقیه و نفاق را به خوبی درک می‌کند. نفاق عبارت از چیزی است که در باطن به آن باور ندارد و در ظاهر به گونه‌ای اظهار می‌کند که گویا به آن باور دارد. در صورتی که در تقیه، عقیده باطنی آن ثابت است و در باطن عقیده دارد و ظاهر را به گونه‌ای نشان می‌دهد که با مخالفان هماهنگ است. در باطن به خدا عقیده دارد و بر آن ثابت است، ولی در ظاهر و زبان، برای جان و عقیده خودش اظهار موافقت نمی‌کند. اگر تقیه نفاق باشد، قرآن به مسلمانان توصیه نمی‌کند که برای حفظ جان و ایمان تقیه کنند: (إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً)؛ «مگر اینکه از آنان به نوعی تقیه کنید». (86)
روایات شیعه در احادیث متعددی استعمال لفظ تقیه را به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت می‌دهد. در یکی از آن‌ها امیرالمومنین (علیه السلام) نقل می‌کند که ایشان فرموده است: «تقیه از دین خداست و کسی که تقیه نمی‌کند، دین ندارد». (87) در روایت دیگری از حضرت نقل شده که فرمود: «ترک کننده‌ی تقیه همانند ترک کننده‌ی نماز است». (88)
مشهور اهل سنت تقیه را فقط در مقابل کافران جایز دانسته، اما در مواردی تحت عنوان اضطرار، اکراه و دروغ مصلحتی، همان روش شیعه را در تقیه انجام می‌دهند. چنانچه در تاریخ نیز نمونه‌هایی از تقیه علمای اهل سنت وجود دارد. طبری در وقایع سال 218، در ماجرای تفتیش عقاید به وسیله‌ی مأمون تصریح دارد. گروهی از علمای عصر (به جز احمد بن حنبل و دو تن دیگر) از ترس مأمون که عقیده به حدوث قرآن را عقیده‌ای رسمی و همگانی ساخته بود، از روی تقیه آن را پذیرفتند. (89) بنابراین آنچه را پایه تکفیر شیعه قرار داده‌اند، خودشان نیز به آن مبتلا به هستند.
علاوه بر همه‌ی اهل دلایل گفته شده، عقیده‌ی کلی تمام مذاهب اسلامی این است که گوینده «لا اله الا الله» جانش مصون و حسابش با خداوند می‌باشد و دیگران باید براساس ظواهر با او برخورد کنند. (90) بنابراین ریختن خون، آبرو و تصاحب مال مسلمانان بر همدیگر حرام است و جز با اذن خدا و رسول او حلال نمی‌شود؛ چون اگر قرار باشد ارتکاب هر خطایی از سوی پیروان یک مذهب اسلامی تکفیر همه پیروان آن مذهب را در پی داشته باشد، در این صورت دیگر بر روی کره زمین انسان مسلمانی باقی نمی‌ماند. (91) خداوند نیز در این زمینه فرموده است: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَ لاَ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْکُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا)؛ «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، چون در راه سفر می‌کنید [خوب] رسیدگی کنید و به کسی که نزد شما [اظهارِ] اسلام می‌کند مگویید: «تو مومن نیستی» [تا بدین بهانه] متاع زندگی دنیا را بجویید» (92)
ابن تیمیه ایمان ظاهری را نشانه‌ی مسلمانی می‌داند: «همانا ایمانی که احکام دنیا بر آن معلق شده، ایمان ظاهری می‌باشد که همان اسلام است». وی ایمان به خدا و آخرت و عمل صالح را برای مسلمان بودن، اصل می‌داند و بیان می‌کند که گذشتگان ما هم در بسیاری از مسائل اختلاف و اشتباه می‌کردند و علما اتفاق به عدم تکفیر آن‌ها دارند. (93)
نکته قابل تأمل در آثار ابن تیمیه، تقبیح او درباره کسی است که دیگران را بدون دلیل تکفیر کند، چنانچه در فتاوای خود صریحاً گفته است: کسی که دیگران را بدون دلیل و حجت شرعی تکفیر کند، مستحق عقوبت شدید است. (94) نووی نیز معتقد است احدی از اهل قبله، به دلیل گناهی تکفیر نمی‌شود. (95) اشعری با بیان این علت که تمام اهل قبله، یک معبود را پرستش می‌کنند و اختلافات، لفظی است، تکفیرشان را جایز نمی‌داند. (96) هم‌چنین گفته شده ابوحنیفه هرگز کسی از اهل قبله را تکفیر نکرد و اختلافات را مایه خروج از اسلام نمی‌دانست. (97) تقی الدین سبکی، تکفیر مومنان را کار مشکلی می‌دانست، زیرا قائل بود که آن کس که در دل ایمان دارد، گروهی که گوینده لا اله الا الله و محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) باشند را تکفیر نمی‌کند و این کار، گناهی بزرگ است. (98)
در باب تکفیر اهل قبله، ابوحامد الغزالی با تعبیر جالبی اشاره به آن دارد:
مباح داشتن خون و مال نمازگزاران که رو به قبله «لا اله الا الله» می‌گویند، خطاست و خطای در ترک هزار کافر، ساده‌تر از خطای ریختن به اندازه یک شاخ حجامت از خون فرد مسلمان است. (99)
شروانی، حق شهادت کسی که سب و لعن می‌کند، قابل قبول دانسته و می‌گوید:
شهادت تمامی اهل بدعت پذیرفته است، حتی کسانی که به صحابه دشنام داده‌اند، زیرا دشنام دهنده از روی عناد و دشمنی ناسزا نمی‌گوید، بلکه براساس اعتقاد و باوری است که پیدا کرده است.

(100)
از دیدگاه ابن حجر عسقلانی نیز باید در حکم به اسلام افراد اکتفا بر اقرار به شهادتین کرد. (101) اما با این همه، امروزه شاهدیم با وجود اعتراف شیعه به شهادتین و عدم انکار ضرورتی از ضروریات دین، جریان‌های تکفیری حکم به کفر شیعه می‌دهند و با وارد کردن اتهاماتی که به مهم‌ترین آنها اشاره شد، به جانشان می‌افتند. (102) شاید به همین دلیل است که برخی از چهره‌های مورد تأیید وهابیت از جمله: آلوسی، قائلند تکفیری‌ها در تکفیر مخالفان خود، غلو می‌کنند. (103) بنابراین تکفیری‌ها بیشتر مسلمانان را به سبب همراهی نکردن با عقایدشان و مخالفت با آن‌ها، تکفیر می‌کنند. (104)

جمع‌بندی

این جریان‌ها تلاش دارند به طور گسترده از مفهوم فقهی - کلامی تکفیر، برای توجیه جهاد خود علیه دیگران بهره برداری کرده و بدین ترتیب، بین خودی و غیرخودی مرز قرار دهند. آن‌ها گمان می‌کنند همه‌ی حق و حقیقت در اختیار آن‌هاست و آنچه غیر از نظر آنان باشد ناحق و باطل است؛ از این رو در نظرهای فقهی مرتبط با جهاد و تکفیر به روشنی جهاد را علیه کفار، منافقان و مشرکان، از جمله شیعه، واجب دانسته و خون آن‌ها را حلال شمرده‌اند. اما با رد دلایل جریان‌های تکفیری، مشخص شد که این گروه، هیچ بهره‌ای از حقیقت نبرده‌اند، چنانچه نه با شیعه سازش دارند و نه عقاید اهل سنت را بر می‌تابند و قرائتی کاملاً متضاد با آموزه‌های اسلامی در پیش گرفته‌اند. به این دلیل که جمهور فقیهان و متکلمان اهل سنت قائلند اهل قبله که به شهادتین اقرار دارند تکفیر نمی‌شوند، مگر این که یکی از ضروریات دین را انکار کند. از این رو تکفیر جریان‌های تکفیری، کفر اعتقادی و فقهی نیست. بلکه عملکرد تکفیری‌ها در عصر حاضر و تحلیل‌های آنان بر جواز شیعه کشی و اظهارات صریح برخی سران تکفیری مبنی بر حقانیت جریان‌های تکفیری و باطل بودن غیر آنان، توطئه‌ی جهان استکبار علیه مسلمانان بوده که امروزه به یک تفنن برای این جریان‌ها تبدیل شده است، به حدی که تکفیری‌ها صحنه‌های شیعه‌کشی خود را ثبت و ضبط کرده و به عنوان سند افتخار، منتشر می‌کنند. «تکفیر» در ابتدا با توجه به جایگاه فقهی- کلامی‌اش، به منظور دفاع از اسلام به وسیله جریان‌های تکفیری، مطرح شد، اما در حال حاضر، این جریان‌ها بیش از هر چیز با انگیزه سیاسی فعالیت می‌کنند و موجب ارعاب مسلمانان در سراسر دنیا و ایجاد موج اسلام هراسی در جهان شده‌اند.
آنچه این نوشتار بدان پرداخت بازنمایی اهداف جریان‌های تکفیری نیست، بلکه نقد و بررسی دلایلی است که انتشار آن، وجود این جریان‌ها را دچار تزلزل خواهد کرد، دلایلی که ریشه‌ی دینی ندارد، چون، بر طبق کتاب و سنت، هیچ دلیل شرعی مبنی بر تکفیر مسلمانی که گوینده «لا اله الا الله» است، وجود ندارد، بلکه تنها رویکرد سیاسی تکفیری‌ها منجر به ایجاد این پدیده شده است.
خطر جریان‌های تکفیری برای جهان اسلام، بر همگان مشخص است، زیرا نه خود تکفیری‌ها درک درستی از وضعیتی که ایجاد کرده‌اند دارند و نه غرب به عنوان بخش نرم افزاری و حامی این جریان می‌تواند به اصلاح امور بپردازد. از این رو اگر جهان اسلام در برابر جریان‌های تکفیری متحد شده و به مقابله‌ی هماهنگ بپردازند این توطئه استعمار علیه مسلمانان قابل کنترل است.

پی‌نوشت‌ها:

* سطح دو حوزه.
** دانشجوی دکتری دانشگاه ادیان و مذاهب.
1- عنایت، سیری در اندیشه سیاسی عرب، ص 76.
2- ابن تیمیه، الفتوی الحمویة الکبری، ص 46.
3- موثقی، جنبش‌های اسلامی معاصر، ص 161-170.
4- مبلغی، ویژگی‌های پدیده تکفیر و موضع سنت نبوی نسبت به آن، ص 40-45.
5- رشید رضا، تفسیر المنار، ج7، ص 141؛ سید محمد مهدی افضلی، «از مؤاخات تا تکفیر»، ص 76، و احمد شعرانی، الیواقیت و الجواهر، ج2، ص 125.
6- واعظ زاده خراسانی، عناصر وحدت اسلامی و موانع آن، ص 252.
7-طریحی، مجمع البحرین، ج3، باب ما اوله الکاف و ابن منظور، لسان العرب، ج5، ذیل واژه کفر.
8- رضوانی، وهابیان تکفیری، ص 29.
9- ر.ک: احمد فیومی، المصباح المنیر و فیروزآبادی القاموس المحیط، ذیل واژه تکفیر.
10- ر.ک: طبری، تاریخ طبری، ج3، ص 250-252؛ ابن اعثم کوفی، کتاب الفتوح، ج1، ص 15-16، 23 و سیوطی تاریخ الخلفاء، ص 69-71.
11- شهرستانی، الملل و النحل، ج1، ص 122، 128 و شوشتری، الصوارم المهرقه فی نقدالصواعق المحرقه، ص 221.
12- سقاف، سلفی‌گری وهابی‌ها چالشی در اندیشه‌های بنیادین و ریشه‌های تاریخی، ص 128.
13- رشید رضا، تفسیر المنار، ج7، ص 141.
14- ابن تیمیه، الاستقامه، ج1، ص 13.
15- الراشد، ضوابط تکفیر معین عند شیخی الاسلام ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب و علماء الدعوه الاصلاحیه، ص 51.
16- اسراء، آیه15.
17- ابن تیمیه، جامع المسایل، ص 151، ج3.
18- ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ص 113.
19-ابن منظور، لسان العرب، ج3، ص 173.
20- ابن قدامه، المغنی، ج12، ص 264؛ ابن تیمیه، منهج فی مسأله التکفیر، ج1، ص 26.
21- ماوردی، حکم المرتد فی الحاوی الکبیر، ص 48 و علیش، شرح منه الجلیل علی مختصر العلامه خلیل، ج4، ص 466.
22- ابن تیمیه، منهاج السنه، ج5، ص 92.
23- رجبی، شیوه‌های تعامل و هم زیستی پیروان مذاهب اسلامی، ص 290.
24- راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ص 480؛ زیبدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج10، ص 269؛ طبرسی، مجمع البیان، ص 395.
25- صالحی نجف‌آبادی، غلو: درآمدی بر افکار غالیان در دین، ص 19.
26- ابن منظور، همان، ج15، ص 132.
27- بغدادی، الفرق بین الفرق، ص 4-6.
28- ر.ک: ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ص 395 و 126.
29-ر.ک: بخاری، الصحیح، ج1، ص 189 و ج3، ص 43؛ و مسلم، الصحیح، ج2، ص 67.
30- حسینی، غلو در دین منشاء اختلاف مسلمین، ص 56 و صفری فروشانی، غالیان: کاوشی در جریان‌ها و برآیندها، ص 316.
31- نوری، مستدرک الوسایل، ج12، ص 315.
32- طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص 300.
33- سید حسینعلی حسینی، همان، ص 31.
34- حلی، نقش غلو در انحرافات عقاید و انکار، ص 40؛ صالحی نجف آبادی، همان، ص 42-47.
35- صفری فروشانی، همان، ص 36.
36 - سجستانی، سنن ابی داود، ج2، ص 179؛ بخاری، الصحیح ج4، ص 195، و مسلم، الصحیح، ج 7، ص 188؛ هیثمی، مجمع الزواید، ج9، ص 304.
37- عجلونی، کشف الخفاء، ج2، ص 419.
38- ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج30، ص 163 و 125؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج3، ص 193؛ ابن جوزی، الموضوعات، ج1، ص 304 به بعد؛ ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج1، ص 282 و ابن حنبل، المسند، ج4، ص 154.
39- حر عاملی، وسائل الشیعه، ج18، ص 558، ح34887؛ بخاری، الصحیح، ج4، ص 19 و ج5، ص 10؛ مسلم، الصحیح، ج7، ص 168؛ ابن تیمیه، جامع المسائل، ج2، ص 379.
40- سیدحسینی، مدارای بین مذاهب: فقه استدلالی و نظری، ص 194 و 203.
41- عسقلانی، فتح الباری، ج12، ص 298.
42- ذهبی، سیر اعلام النباء، ج20، ص 443.
43- امین، کشف الإرتیاب فی اتباع محمد بن عبدالوهاب، ص 126.
44- فراهیدی، کتاب العین، ذیل «حرف»؛ ابن درید، کتاب جمهرة اللغة، ذیل «حرف»؛ جوهری، الصحاح: تاج اللغه و صحاح العربیه، ذیل «حرف»، معرفت، صیانه القرآن من التحریف، ج1، ص 13-16.
45- متقی هندی، کنزالعمال، ج5، ص 431؛ سیوطی، الدر المنثور، ج1، ص106؛ مسلم، الصحیح، ج8، ص 245؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج7، ص 390؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج43، ص 10؛ ابن کثیر، التفسیر، ج1، ص 391؛ ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج1، ص 202.
46- آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج1، ص 24.
47-مفید، اوائل المقالات، ص 54-56.
48- طوسی، التبیان، ج1، ص 4.
49- حلی، اجوبة المسائل المهنائیة، ص 121، مسأله 13.
50- خویی، البیان فی تفسیر القرآن، ص 295.
51- خمینی، تهذیب الأصول، ج2، ص 165.
52- دهلوی، اظهار الحق، ج1، ص 354.
53- ابن حنبل، المسند، ج5، ص 132 و حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج4، ص 359.
54- میر آقایی، تعدد مذاهب از دیدگاه فقها و اندیشمندان مسلمان، ص 36؛ علی آقانوری، امامان شیعه و وحدت اسلامی، ص 21.
55- واعظ زاده خراسانی، عناصر وحدت اسلامی و موانع آن، ص 11.
56- ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج13، ص 359.
57- عامری، السقفیه، ص 92.
58- مسد، آیه 1.
59- ابن تیمیه، منهجفی مسالة التکفیر، ج2، ص 479.
60-ابن فارس، معجم مقاییس اللغة؛ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ص 471؛ طریحی، مجمع البحرین، ج6، ص 309.
61- ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج4، ص 255.
62- راغب اصفهانی، همان، ص 225.
63- طریحی، همان، ج6، ص 68.
64- ابن فارس، همان، ج4، ص 330.
65- انعام، آیه 108.
66- ابن جوزی، الموضوعات، ج1، ص 243؛ ذهبی، میزان الاعتدال و تذکرة الحفاظ، ج1، ص 601.
67- ابن تیمیه، همان، ج2، ص 476.
68- ابن تیمیه، منهاج السنة، ج7، ص 219.
69- ابن تیمیه، منهج فی مسألة التکفیر، ج2، ص 443.
70- الکائی، شرح اصول اعتقاد اهل سنت و الجماعة، ج4، ص 1263؛ ابن بطه عکبری، الابانة عن شریعة الفرقة الناجیه، ص 160-162.
71- غزالی، احیاء علوم الدین، ج3، ص 125.
72- ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج4، ص 260.
73- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج11، ص 22.
74- علی غضنفری، مبانی تشیع در منابع تسنن، ص 175.
75- انعام، آیه 108؛ احزاب، آیات 66 و 68 و 57؛ محمد، آیه 25؛ توبه، آیه 67؛ فتح، آیه 6، بقره، آیات 89 و 158 و 160؛ هود، آیه 18؛ رعد، آیه 25؛ مؤمن، آیه 55؛ آل عمران، آیه 81؛ قصص آیه42؛ اسراء، آیه 60.
76- زند کرمانی، نشانه ‌های ولایت، ص 83.
77- مسلم، الصحیح، ج5، ص 301-380؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص 109؛ عسقلانی، الاصابة فی تمیز الصحابة، ج2، ص 509؛ مالکی، مبلغ، نه پیامبر، ص 51؛ طبری، تاریخ طبری، ج2، ص 504؛ بخاری، الصحیح، ج3، ص 240.
78- احزاب، آیه 33.
79- شرف الدین عاملی، الفصول المهمة، ص 211.
80- بی آزار شیرازی، همبستگی مذاهب اسلامی، ص 112.
81- خمینی، کتاب الطهارة، ج3، ص 322-441.
82- عسقلانی، فتح الباری، ج10، ص 466؛ ر.ک: مصری، البحر الرائق، ج1، ص 601.
83- تفتازانی، شرح المقاصد، ج5، ص227-228.
84- قفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة عشریة، ج2، ص 977.
85- ابن تیمیه، منهج فی مسالة التکفیر، ص 382؛ ر.ک: عیاشی، تفسیر عیاشی، ج2، ص 26؛ اربلی، کشف الغمه فی معرفة الائمة، ص 69؛ اشعث کوفی، الشعثیات، ص 180.
86- آل عمران، آیه 28.
87- مجلسی، بحارالأنوار، ج5، ص 413 و 141.
88- مجلسی، همان، ج75، ص 412.
89- طبری، تاریخ الطبری، ج8، ص 639.
90- شعرانی، الیواقیت و الجواهر، ج2، ص 126.
91- حسینی طباطبایی، حل الإختلاف بین الشیعة و السنة فی مسالة الامامة، ص 74.
92- نساء، آیه 94.
93- ابن تیمیه، مجموعه فتاوی، ج17، ص 346.
94-همو، منهج فی مسألة التکفیر، ص 46.
95- نووی، شرح النووی علی صحیح مسلم، ج1، ص 150.
96- ذهبی، سیراعلام النبلاء، ج1، ص 542.
97- تفتازانی، شرح المقاصد، ج5، ص 227.
98- شعرانی، همان، ص 58.
99- غزالی، الاقتصاد فی الإعتقاد، ص 157.
100- ابن حزم، الفصل فی الملل و الأهواء و النحل، ج3، ص 291.
101- عسق

عبارات مرتبط با این موضوع

نقد و بررسی مهم‌ترین ادله جریاهای تکفیری در تکفیر شیعه نقد و بررسی مهم‌ترین ادله جریاهای تکفیری در تکفیر شیعه


ادامه مطلب ...

گونه شناسی ادله روایی سماع موتی؛ با تأکید بر منابع اهل سنت

[ad_1]

چکیده

سماع موتی از همان ابتدای طرح در آموزه‌های اسلامی تعجب عده‌ای را برانگیخته و چیستی و چگونگی آن ابهام گروهی را در پی داشته است. این بحث از موضوعات برجسته و چالش برانگیز اندیشمندان در طی سال‌های مختلف و بستر طرح نظرگاه‌هایی متقارب و یا متقابل در مجامع علمی بوده است. آنچه از بررسی متون و مستندات اسلامی مستفاد می‌گردد این است که جز اندک مخالفانی که در برابر قاطبه موافقان سهم اندکی یافته‌اند، بیشتر مباحث به گونه‌هایی که ارتباط عالم پس از مرگ را با جهان مادی تبیین نموده و به سماع موتی پرداخته‌اند اختصاص یافته است. این نوشتار که با رویکرد ایجابی و با روش توصیفی تحلیلی نگارش یافته است از طریق بازوکاوی متون روایی در منابع اهل تسنن و دسته بندی جدید نظریات این حوزه، درصدد گونه شناسی ادله‌ای است که در نهایت به اثبات سماع موتی منتهی می‌گردد.
کلید واژه :سماع موتی، رد سلام، خطاب المیت، حیات الأنبیا، حیات برزخی

مقدمه

تفکر مبتنی بر عدم سماع موتی که
امروزه از سوی وهابیت تکفیری تبلیغ و ترویج می‌گردد و به دنبال آن مجموعه‌ای از آموزه‌های اصیل دینی نظیر توسل، زیارت و ... به حکم شرک و کفر از دایره اعتقادات مسلم مسلمانان طرد می‌شود، خاستگاهی تاریخی دارد که به امیران اموی و حاکمان شجره ملعونه (3) باز می‌گردد. (4) بطلان توسل و سایر مباحثی که مبنای نظری آن به شنیدن اموات مرتبط می‌شود، تنها در صورتی مجال عَرضه علمی می‌یابد که ادله نقلی (مستندات قرآنی و روایی) مخالفان در بررسی‌های دلالی و تحلیل سندی قابل قبول و کامل باشد؛ حال آن که نه تنها معتقدانِ اندک این اندیشه انحرافی، در اثبات فقدان ادراک اموات درباره‌ی دنیا و بی خبری محض آنان از عالم ماده هیچ توفیق نیافته‌اند ؛ بلکه جامعه اسلامی و از جمله اهل تسنن را به تقابل علمی با این پندار و اثبات عالمانه سماع موتی کشانده‌اند. به گونه‌ای که بازکاوی موضوع سماع موتی و طرح مستندات صحیح نقلی و تحلیل‌های علمی از دستاوردهای مثبت این مواجهه علمی است. هم چنین سیره رفتاری جامعه اسلامی امروز در زیارت و توسل به انبیا و اولیای الهی نشان دیگری در ناکامی تابعین ابن تیمیه و محمدبن عبدالوهاب است. پژوهش «گونه شناسی ادله روایی سماع موتی» با هدف کلی اثبات سماع موتی در منابع اهل سنت تدوین شده است و به چگونگی طرح مستندات روایی آن در منابع مکتوب اهل تسنن می‌پردازد.

گفتار اول: کلیات پژوهش

1. تبیین مسئله

یکی از مسائل اخلاقی بین مذاهب اسلامی و وهابیان، حیات برزخی است. مسلمانان به حیات برزخی و زندگی مردگان اعتقاد دارند، به گونه‌ای که امکان ارتباط بین عالم برزخ و عالم ماده وجود دارد؛ بر خلاف وهابیان که میان عالم برزخ و دنیا هیچ ارتباطی قائل نیستند و معتقدند که انسان هنگامی که از دنیا می‌رود ارتباطش با عالم دنیا قطع می‌گردد؛ پیامد چنین نگرشی بی فایده بودن خواندن فاتحه برای اموات و به زیارت رفتن و طلب حاجت کردن از آن هاست، زیرا مردگان قادر به شنیدن نیستند. از همین رو وهابیت استعانت از اموات و توسل به آنان را جایز ندانسته‌اند ، بلکه از مظاهر شرک می‌دانند؛ به عبارت دیگر می‌توان گفت نگاه حسن گرایانه وهابیت تکفیری، علاوه بر آن که در حوزه‌ی خداشناسی نمود دارد، در حیطه‌ی فرجام شناسی و حیات برزخی نیز آشکار است. چنین رویکردی در هستی شناسی، یادآور اندیشه‌ی پوزیتیویسم یا اثبات گرایی در غرب است. اعتقاد به عدم سماع موتی با نگاه ظاهرگرایانه به برخی از آیات قرآن مستند شده است و حتی روایات مؤید سماع موتی نیز رد و در مقابل برای اثبات عدم سماع به سخنان برخی از عالمان استناد می‌شود؛ حال آن که با تدبر در آیات قرآن و به تصریح روایات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ، نه تنها سخن گفتن با درگذشتگان شرک و ناپسند نیست، بلکه مطابق سنت نبوی و سیره مسلمانان از صدر اسلام تا کنون است. به ویژه بر اساس برخی روایات، آن‌ها علاوه بر شنیدن در عالم برزخ، قدرت دعا کردن برای زندگان را نیز دارند، همان طور که پاسخ سلام را می‌دهند و این نوعی دعا در حق سلام کننده است. در این مقاله دیدگاه موافقان سماع موتی و مستندات تحلیلی و روایی آنان بررسی می‌شود.

محدوده پژوهش

در رویکرد ایجابی به مسئله‌ی سماع موتی چندگونه ادله روایی می‌تواند در نظر قرار گیرد: نخست ادله‌ای که به صراحت بر سماع موتی تأکید کرده است و بر قدرت شنیدن مردگان دلالت روشن دارد؛ دوم دلایلی که به اثبات حیات پس از مرگ پرداخته است و در نتیجه‌ی آن، قدرت بر شنیدن که یکی از لوازم حیات است مستفاد می‌گردد؛ گونه سوم ادله‌ای است که حاکی از احاطه عالم برزخ نسبت به عالم ماده و تفوق رتبی مراتب حیات است که به تبع آن ادراک کلی نسبت به این عالم تا حد عرضه اعمال بر اموات و ... حاصل می‌شود؛ چهارمین دسته ادله‌ای است که به اثبات هوشمندی کل نظام هستی اعم از جماد و نبات و موجودات ذی شعور می‌پردازد. در این دسته، حتی به فرض پذیرش تفکر باطل وهابی مبنی بر جماد انگاشتن انسان پس از مرگ، می‌توان ادراک و حتی طبق برخی ادله روایی فریقین سماع را منتج دانست. این نوشتار در نگرش تحلیلی توصیفی خود، به طرح مهم ترین گونه‌های روایی ادله اول و دوم از میان محورهای یاد شده می‌پردازد که ارتباط صریح تری با بحث سماع موتی دارد.

3. مفهوم شناسی

الف) سماع

سماع از ریشه سمع است. لغت شناسان واژه سمع را در چهار معنا بررسی کرده‌اند :
1. گاهی واژه سمع به فعل شنیدن که همان سماع است اطلاق می‌شود، همچون آیه: «إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ
) ؛ (5) «آن‌ها از شنیدن حقّ بی نصیبند.»
2. به عضو گوش تعبیر می‌شود، مثل آیه: (خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ) ؛ (6) «خدا بر دل ها و گوش‌های آنان مهر نهاده است».
3. همان فهم و ادراک است. مانند آیه شریفه: (إِنَّکَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ
) ؛ (7) أی لا تفهمهم، لکونهم کالموتی فی افتقادهم بسوء فعلهم القوّة العاقلة التی هی الحیاة المختصّة بالإنسانیّة؛‌ای پیامبر تو نمی‌توانی به آن‌ها سخن خود را بفهمانی؛ چون مانند مردگان قوه عاقله را که خاص حیات انسانی است، از دست داده‌اند .
4. به معنای طاعت و فرمانبری از حقّ است؛ خدای تعالی می‌فرماید: (وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا قَالُواْ قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاء لَقُلْنَا) ؛ (8) «زمانی که آیات ما بر ایشان خوانده می‌شود و می‌گویند شنیدیم و اگر بخواهیم ما هم مثل آن‌ها می‌گوئیم» و آیه: (سَمِعنا وَ عَصَینا) ؛ (9) «شنیدیم و نافرمانی کردیم و به کار نبستیم.» (10)

ب) موتی

واژه موتی به معنی اموات، (11) جمع «میت» و «میّت» است که هر دو به معنی مرده است؛ مثل (أَوَ مَن کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ (12) لِنُنِحیَ بِهِ بَلدَة مَیتاً) ؛ (13) که مرده‌ی انسان و غیر انسان را شامل می‌شود و (إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُم مَّیِّتُونَ
) ، (14) (حَتَّى إِذَا أَقَلَّتْ سَحَابًا ثِقَالاً سُقْنَاهُ لِبَلَدٍ مَّیِّتٍ) ؛ (15) که اولی درباره‌ی انسان و دومی برای غیر انسان آمده است.
در بررسی معجم‌های لغت و اصطلاح قرآنی «موتی» چند مفهوم دارد که دو معنا مورد توجه است:
1. مردگان؛ یعنی کسانی که جان خود را از دست داده و از دنیا رفته‌اند و غالباً بر جسد آن‌ها اطلاق می‌شود.
2. مردگان افراد گمراهی هستند که با اختیارِ خود از مسیر هدایت جدا شده و از قوه تعقل بی بهره‌اند ؛ مثل کافرهایی که مهر بر دل هایشان خورده است و دیگر هدایت نخواهند شد. (16)
پس مفهوم عدم سماع موتی را می‌توان هم برای کافرانی که سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را درک نمی‌کنند به کار برد و هم برای اجساد بی روحی که به خاک تبدیل شده‌اند .
مراد از «سماع الموتی» در این نوشتار، شنیدن اموات یا ادراک مردگان است.

4. سؤال‌های پژوهش

در رویکرد مسئله‌ی نوشتار حاضر، سؤال اصلی و سؤال‌های فرعی ذیل بررسی می‌گردد:

سؤال اصلی:

چگونه می‌توان سماع موتی را بر اساس ادله روایی ثابت کرد؟

سؤال‌های فرعی:

1. گونه‌های روایی که از طریق آن سماع موتی ثابت می‌شود، در منابع اهل سنت کدام است؟
2. ادله سماع موتی و استمرار حیات انبیا و اولیای الهی چیست؟
3. علمای اهل سنت که قائل به سماع موتی هستند در مواجهه با روایات مثبت سماع چه رویکردی از خود نشان داده‌اند ؟ (نگرش نقلی صرف یا رویکرد تحلیلی - استدلالی)

5. اهداف پژوهش

این پژوهش اهداف زیر را در نظر دارد:
اثبات روایی سماع موتی؛
تفکیک و تفصیل روایات دال بر سماع موتی و استمرار حیات پس از مرگ از منابع اهل سنت؛
تبیین نحوه مواجهه علمای اهل سنت با روایات سماع.

6. جامعه آماری

این مقاله در تحلیل مسئله سماع موتی در محورهای یاد شده، منابع حدیثی و کلامی مذاهب اهل سنّت را مدنظر قرار داده است و به ویژه بر منابع پیش از قرن دهم هجری تأکید می‌کند.

گفتار دوم: گونه‌های روایی دال بر سماع موتی و تحلیل اندیشوران اهل تسنن پیرامون آن

در اولین محور از بررسی گونه‌ای روایی سماع موتی، به طرح ادله سماع موتی پرداخته شده است و پس از آن دیدگاه تحلیلی علمای اهل سنت تبیین می‌گردد. لازم به ذکر است در نگرش اندیشوران به این مسئله، برخی رویکرد نقلی صرف اتخاذ کرده و بعضی علاوه بر آن، به طرح نظر و استدلال خود پیرامون مسئله پرداخته‌اند .

الف) اخبار دال بر سماع موتی

از میان روایت‌های متعددی که قدرت شنیدنِ مردگان را ثابت می‌کند، برخی اخبار به صراحت از سماع موتی سخن به میان آورده‌اند که با تکیه بر دلالت منطقی آن، می‌توان مخالفان را به شرط عدم تعصب در اعتقادات مجاب کرد، زیرا در فضای تعصب و جدال فکری، هر سخن روشن و نص صریحی قابل تأویل و توجیه است. اولین محور از مباحث به این دسته از روایات اختصاص دارد:

1. شنیدن صدای کفش تشییع کنندگان

بسیاری از منابع اهل سنت روایاتی را ذکر کرده‌اند که: نبی مکرم اسلام در بیان رخدادهای پس از مرگ و مواجهه انسان با عالم برزخ از شنیدن صدای کفش تشییع کنندگان خبر داده‌اند . این امر بر بطلان پندار کوتاه اندیشانی دلالت می‌کند که انسان را پس از مرگ چون جماد می‌دانند. رویکرد نویسندگان در این بحث، یا صرف نقل خبر و بیان روایات است، یا درصدد اثبات تحلیلی مدعای سماع خفق نعلین برآمده‌اند و یا متعرض حکم فقهی مرتبط با بحث شده‌اند . اولین محور به بیان برخی از روایات که از طریق محدثان و نویسندگان اهل سنت نقل شده است اختصاص می‌یابد:
1. قال رسول الله: انه لَیَسمَعُ خَفَقَ نِعَالِهم إذَا وَلَّوا مُدبِرِینَ ... (17)
2. قال رسول الله: إِنَّ المَیِّتَ إذا وُضِعَ فی قَبرِهِ إنه لَیَسمَعُ خَفقَ نِعَالِهم إذا انصَرَفُوا. (18)
3. عن أنسِ بن مَالِکٍ عَنِ النبی أنَّهُ قال: إِنَّ العَبدَ إذا وُضِعَ فی قَبرِهِ وَ تَوَلَّی عنه أصحَابُهُ أنه لَیَسمَعُ خَفقَ نِعَالِهم فَیَأتِیهِ مَلَکَانِ فَیَقُولآنِ له ما کُنتَ تَقُولُ فی هذا الرَّجُلِ یعنی مُحَمَّداً قال أما المُؤمِنُ فیقول أشهَدُ أنَّهُ عبد اللهِ وَ رَسُولُهُ فَیُقَالَ له انظَر إلی مَقعَدِکَ فی النَّارِ قد اَبدَلَکَ الله بِهِ مَقعَداً فی الجَنَّة فَیَرَاهُمَا جَمیِعاً. (19)
گروهی از اندیشمندان اهل تسنن، علاوه بر طرح روایات این باب، به تحلیل موضوع پرداخته‌اند ؛ مثلاً طبری در توجیه تعارض ظاهری روایات سماع از جمله روایات سماع خفق نعال با آیه (إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَن یَشَاءُ وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِی الْقُبُورِ) (20) بیان داشته است که مراد از آیه شریفه، عدم توانایی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر شنواندن مردگان است، زیرا تنها پروردگار متعال قادر بر این امر است؛ هم چنان که هدایت به ایمان و توفیقِ ارشاد نیز به دست اوست.
طبری در ادامه به تبیین توجیه دوم پرداخته است و می‌گوید:
مراد از عدم سماع موتی در آیت شریفه، صرف شنیدن نیست؛ بلکه مراد سماعی است که برای آن‌ها مفید واقع گردد، زیرا آنان از دار اعمال به سرای جزا منتقل شده‌اند و دیگر مجالی برای بهره مندی از هدایت ندارند.
او در نهایت با توجه به روایات وارده در این خصوص، تصریح می‌کند که اموات صدای زنده‌ها را می‌شنوند و هر باوری غیر از این، ظن نادرست است. (21)
مؤلف تفسیر اعراب القرآن که از دیگر موافقان سماع موتی است در رد تعارض ظاهری روایت سمع خفق نعال با آیه (إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَن یَشَاءُ وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِی الْقُبُورِ) (22) بیان داشته که سخن نبی (صلی الله علیه و آله و سلم) ، مبیّن کلام خداست و پیامبر می‌فرماید: «ان المیت لیسمع». (23)
ابن بطال استناد عایشه به آیاتی از قرآن را که به ظاهر بر عدم سماع اموات دلالت دارد بیان کرده است و قول درست را پذیرش اخبار صحیحی می‌داند که در آن نبی مکرم اسلام به صراحت بر سماع موتی خبر داده‌اند . از نظر این شارح صحیح بخاری، ایمان به سماع موتی واجب است و نهایت تأویل قابل پذیرش، در جمع بین اخبار دالِ بر سماع و آیاتی که به ظاهر بر عدمِ سماع دلالت دارند، این است که مراد، نفی قدرت استقلالی پیامبر بر سماع موتی است. (24) برخی اندیشوران با رویکرد فقهی در بیان جواز یا عدم جواز مشی بین قبور با کفش، به روایاتی در باب «سمع خفق نعال توسط مردگان» استناد نموده‌اند ؛ (25) این نحوه‌ی استدلال، به روشنی از پذیرش سماع موتی در به کارگیریِ مبنای نظری در استنباط‌های فقهی دلالت دارد.

2. شنیدن سلام

از جمله دلایل بدیهی در سماع موتی، سلام گفتن به شخص نبی مکرم اسلام در نماز می‌باشد که یکی از واجبات فقهی و بایدهای فکری اسلامی است. چنان که مسلمانان، با هر مذهب و مسلک فکری، سلام و صلوات به آخرین سفیر دین الهی را حداقل در پنج نوبت از نمازهای یومیه خود لازم دانسته‌اند و پس از حیات ظاهری حضرت نیز به همان منوال پیشین، به نبی مکرم اسلام، سلام و صلوات می‌فرستند. علاوه بر آن منابع اهل سنت به محورهای متعددی از روایات در باب سلام بر اموات و شنیدن آن اشاره کرده‌اند که به آن پرداخته می‌شود.

الف) اخبار سلام پیامبر به اموات

به گزارش تاریخ، زیارت مردگان، سلام کردن و گفت و گو با آن ها، از جمله سیره رفتاری پیامبر رحمت است. عنایت به این که در موارد نقل شده غالباً حضرت، ضمیرِ خطاب به کار می‌برده‌اند، در اثبات سماع موتی مفید فایده است، چون سخن گفتن به لحن خطابی در صورتی مفید است که مخاطب قادر بر شنیدن و ادراک گفت وگو باشد؛ در غیر این صورت بیهوده است. مخالفان می‌کوشند در توجیه این گونه روایات خطابی به مجاز، استعاره و تمثیل در سخن ادیبان و شاعران استناد نموده و مثال‌هایی را بر شمرند که شاعر یا سخنور اجسام بی جان را به مقاصد مختلف مورد خطاب قرار می‌دهد، اما روشن است که مقایسه کلام نبی مکرم اسلام با این سنخ سخن باطل است؛ کلام و سیره ایشان بنا بر آیات متعددی از کلام وحی حجیت داشته و لازم الاتباع است؛ (26) هم چنین باز نمودن باب تشکیک در دلالات سخن بزرگترین رهبر آسمانی، نمی‌تواند به حد خاصی محدود شود و در نهایت به عدم حجیت سنت نبوی منجر می‌شود که از دید هیچ مسلمانی پذیرش عقلی و نقلی ندارد. پس از این توضیح اجمالی، روایاتی در باب سلام رسول اعظم بیان می‌گردد. روایات زیر از جمله روایات متعددی است که سلام پیامبر رحمت (صلی الله علیه و آله و سلم) به اهل قبور را بیان می‌دارد:
1. عن أبی هُرَیرَة أَنَّ رَسُولَ اللهِ خَرَجَ إلی المقبُرَة فقال السلام علیکم دار قوم مؤمنین و انّا ان شاء الله بکم لاحقون. (27)
2. عن عَائِشَة أنّها قالت کان رسول اللهِ کُلَّمَا کان لَیلَتُهَا من رسول اللهِ یَخرُجُ من آخِرِ اللَّیلِ إلی البَقِیعِ فیقول السَّلَامُ عَلَیکُم دَارَ قَومٍ مُؤمِنینَ وَ أتَاکُم ما تُوعَدُونَ غَدّا مُؤَجَّلُونَ وَ إِنَّا إن شاءَ الله بِکُم لَاحِقُونَ (28)
3. أن رسول الله کان إذا أتی علی المقابر قال السلام علیکم أهل الدار من المؤمنین و المسلمین و إنا إن شاء الله بکم لاحقون أنهم لنا فرط و نحن لکم تبع و أسأل الله العافیة لنا ولکم. (29)
علاوه بر نقل این گونه اخبار، برخی احادیث به بیان تعلیمی رسول اکرم در باب سلام گفتن بر اموات اختصاص یافته است. در اثری که ابوهریره به نقل آن مبادرت ورزیده، حضرت ختمی مرتبت، در پاسخ به این سؤال یکی از صحابه در مورد نحوه سخن گفتن با مُردگان، هم نحوه سلام و سخن گفتن را تعلیم می‌نمایند و هم شنیدن سخنان توسط مردگان را متذکر می‌گردند:
عن أبی هریرة رضی الله عنه قال قال أبو رزین یا رسول الله إن طریقی علی الموتی فهل من کلام أتکلم به إذا مررت علیهم قال: قل السلام علیکم یا أهل القبور من المسلمین و المؤمنین أنتم لنا سلف و نحن لکم تبع و إنا إن شاء الله بکم لاحقون. قال أبو رزین یا رسول الله یسمعون قال: یسمعون ولکن لا یستطیون أن یجیبوا. (30)
علاوه بر این، به اعتراف رهبر فکری وهابیت، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این نحوه گفت و گو با مردگان را به مسلمانان نیز تعلیم داده‌اند . ابن تیمیه که، تناقضات گفتاری وی در بحث سماع موتی مشهود است پس از بیان امر حضرت رسول به سلام دادن بر اموات می‌نویسد: «این خطاب به مردگان است و فقط کسانی که می‌شنوند مورد خطاب قرار می‌گیرند.» (31) هم چنین ابن کثیر سلفی نیز می‌نویسد: «خطاب با اهل قبور، گفت و گو با کسانی است که می‌شنوند و فهم دارند و سلف بر این مسئله اجماع نظر دارند.» (32)

ب) پاسخ مردگان به سلام زنده‌ها

گونه‌هایی از اخبار سلام بر اموات در منابع اهل سنت، به بیان احادیثی اختصاص دارد که پاسخ سلام از سوی مردگان است و از طریق اولویت بر سماع سلام دلالت دارد؛ احادیث زیر از این جمله است:
1. قال رسول الله: «ما من أحد مر بقبر أخیه المؤمن کان یعرفه فی الدنیا فیسلم علیه إلا عرفه ورد علیه السلام.» (33)
2. قال سلیمان بن سحیم رأیت رسول الله فی النوم فقلت یا رسول الله هؤالاه الذین یأتونک ویسلمون علیک أتفقه سلامهم قال: نعم و أرد علیهم. (34)
3. إذا مر الرجل بقبر لرجل یعرفه فسلم علیه رد علیه السلام و عرفه و إذا مر بقبر لا یعرفه وسلم علیه رد علیه السلام. (35)
هم چنین حضرت به زیارت قبر شهدای احد امر فرموده است و به صراحت از شنیدن سلام و پاسخ آن حکایت می‌فرمایند:
و کان رسول الله یقول: ... ثم یقبل علی أصحابه فیقول: ألا تسلمون علی قوم یردون علیکم السلام؟ لا یسلم علیهم أحدٌ إلا ردوا علیه السلام إلی یوم القیامة. و مر رسول ا لله علی مصعب بن عمیر فوقف علیه، ودعا، و قرأ: «رجالٌ صدقوا ما عاهدوا علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما یدلوا تبدیلاً»، أشهد أن هؤلاء شهداء عندالله یوم القیامة، فأتوهم و زوروهم وسلموا علیهم والذی نفسی بیده، لا یسلم علیهم أحدٌ إلی یوم القیامة إلا ردوا علیه. (36)
بیهقی از اندیشمندان برجسته اهل سنت می‌نویسد: «زائران قبول شهیدان احد، سلام آن‌ها را از درون قبر شنیدند».
قال العطاف وحدثتنی خالتی أنّها زارت قبول الشهداء قالت ولیس معی إلا غلامان یحفظان علی الدابة فسلمت علیهم فسمعت رد السلام و قالوا والله إنا نعرفکم کما یعرف بعضنا بعضا قالت فاقشعررت و قلت یا غلام أدننی بغلتی فرکبت. (37)
سیوطی نیز به ذکر روایت علمای اهل سنت تصریح کرده است:
و أخرج ابن جریر فی تهذیب الآثار و إبن أبی الدنیا فی کتاب من عاش بعد الموت و البیهقی فی الدلائل عن العطاف بن خالد قال حدثتنی ... (38)

ج) جواب پیامبر در قبر به گفتار و سلام

برخی روایات این باب نیز حکایت از پاسخ دادن به سلام زائرانی است که تشرف حضور مرقد نبوی را داشته و یا خواهند داشت:
1. عن إبراهیم بن یسار قال: حججت فی بعض السنین فجئت المدینة قتقدمت إلی قبر رسول الله فسلمت علیه فسمعت من داخل الحجرة: و علیک السلام. (39)
2. ... أبَا هُرَیرَة، یَقُولُ: سَمِعتُ رَسُولَ الله یَقُولُ: "وَالَّذِی نَفسُ أبِی القَاسِمِ بَیَدِهِ، لَیَنزِلَنَّ عِیسَی ابن مَریَمَ إِمَامّا مَقسِطًا وَ حَکَمَا عَدلا، فَلَیَکسِرَنَّ الصَّلِیبَ، وَلَیَقتُلَنَّ الخِنزِیرَ، وَلَیُصلِحَنَّ ذَاتَ البَینِ، وَلَیُذهِبَنَّ الشَّحنَاءَ، وَلَیُعرَضَنَّ عَلَیهِ المالُ فَلا یَقبَلُهُ، ثم لئن قال علی قبری، فقال یا محمد لا جیبنه. (40)
3. أن رسول الله قال: إن عیسی ابن مریم یکون مارا بالمدینة حاجا أو معتمرا ولئن سلم علی لأردن علیه. (41)
4. عن رسول اللهِ قال: ما من أحَدٍ یُسَلِّمُ علی الا رَدَّ الله عزوجل إلی روحی حتی أرُدَّ علیه السلام. (42)
علاوه بر نقل روایت، برخی از بزرگان اهل سنت به تحلیل اخبار پرداخته و از آن حیات همیشگیِ نبی مکرم اسلام را نتیجه گرفته‌اند . نمونه‌ای از تبیین روایت به شرح زیر است:
در کتاب ترمذی روایت کردیم که پیامبر فرمودند: هر کس به من سلام می‌کند خداوند روحم را بر می‌گرداند تا جواب سلامش را بدهم. از این حدیث استفاده می‌شود که پیامبر همیشه زنده است، زیرا محال است که در شبانه روز کسی نباشد که برپیامبر سلام نفرستد. اگر گفته شود که این فرمایش حضرت، تناسبی با حیات دائمی ندارد، چون عالم خالی نمی‌شود از مسلمانی که بر پیامبر سلام می‌فرستد؛ بلکه در یک ساعت سلام‌های متعددی بر حضرت می‌شود کمو از این سخن تعدد حیات و وفات پیامبر در کمتر از یک ساعت لازم می‌آید؛ جواب این است که منظور از روح در این حدیث - رد الله الی روحی - مجازاً حرف زدن است پس گویا پیامبر فرموده باشند که خدا قدرت حرف زدن را به من باز می‌گرداند و حضرت همیشه زنده است. (43)

ب) تصریح روایات بر سماع اموات

علاوه بر روایاتی که به برخی مصداق‌های سمع از جمله شنیدن صدای کفش تشییع کنندگان یا شنیدن سلامِ سلام کنندگان و پاسخ به آن اشاره نموده‌اند ؛ (44) اخباری نیز به طور کلی بر سماع مردگان تصریح کرده‌اند . از میان این آثار، منابع متعددی به ذکر حدیث قتیل بدر پرداخته‌اند . در این روایت صحیح، نبی مکرم اسلام مشرکان کشته شده در نبرد بدر را خطاب قرار داده است و از حق بودن وعده الهی سخن و پرسش می‌نمایند؛ این رفتار پیامبر اعظم، تعجب برخی را برانگیخت، (45) چه این که بر مبنای فرهنگ جاهلی که تا پیش از اسلام بر آن باور بودند انسان پس از مرگ نابود شده و وجودی ندارد. هم چنان که پروردگار متعال در توصیف منکرین معاد به این تفکر اشاره کرده است؛ (46) رسول اکرم در پاسخ به تبیینی روشن در باور اعتقادی معاد مبادرت فرموده و مرده را شنواتر از آن‌ها معرفی می‌کند. این خبر با طریق متعدد و مضامینی نزدیک به هم در منابع اسلامی یاد شده است:
حدثنا حمید، عن أنس، قال: سمع المسلمون مقال النبی من جوف اللیل و هو علی بئر بدر ینادی: «یا أبا جهل بن هشام، یا عتبة بن ربیعة، یا شیبة بن ربیعة، یا أمیة بن خلف، ألا هل وجدتم ما وعد ربکم حقا؟ فأنی قد وجدت ما وعدنی ربی حقا» فقال المسلمون: یا رسول الله، تنادی قوما قد جیفوا، فقال: «ما أنتم بأسمع لما أقول منهم إلا أنهم الا یستطیعون أیجیبونی». (47)
رویکرد تحلیلی اندیشوران اهل سنت در این خصوص قابل تأمل است و به واقع پاسخی روشن به معدود منکران سماع موتی است. ابن عربی بعد از ذکر خبر قتیل بدر بیان می‌دارد که مرگ، عدم محض و فنای صرف نیست و تبدل حال و انتقال از داری به دار دیگر است ... روح دارای قدرت سمع، هوشیاری و علم به حسب ادراکات خویش می‌باشد.
ابن بطال تحلیل قابل توجهی در بحث کرده است که گزیده‌ای از آن بیان می‌گردد:
با استناد به آیاتی از قرآن کریم که به عذاب‌های برزخی اشاره می‌کند بازگشت حیات صحیح بوده و اعتقاد به آن لازم است؛ در نتیجه اعتقاد سماع کلام توسط اموات صحیح است و توجیه مخالفان در استناد به آیات قرآن کامل نیست. (48)
نویسنده السیرة النبویة نیز قول عایشه در تعارض روایت قتیل بدر با آیات قرآن را رد نموده و می‌نویسد: «به خلاف آنچه وی معتقد است، قول درست بر اساس نصوص روشن، قول جمهور صحابه و بعد آنان - در سماع میت - است.» (49)
امام محمد غزالی در شرح کلمه الباعث، روایت قلیب را ذکر نموده و مضمون زیر را بیان کرده است:
پندار کسانی که مرگ را عدم می‌دانند باطل است؛ چه شهدایی که به فرمایش قرآن کریم زنده هستند و چه اشقیایی که پیامبر درواقعه بدر آن‌ها را مخاطب ساخت، حیات در همه استمرار دارد؛ ارباب بصیرت می‌دانند که انسان برای ابد خلق شده است و راهی به عدم و فنا ندارد؛ هر چند مدتی تصرف او در جسدش قطع می‌شود که در این هنگام به او مرده گفته می‌شود. (50)
هم چنین سهیلی بیان عایشه از روایت (51) و اشاره وی به تعارض آن با آیات قرآن را به سبب عدم حضور وی در ماجرای قلیب رد کرده و می‌گوید:
عایشه در جریان قلیب بدر حضور نداشته و حاضران نسبت به کلام حضرت احفظ هستند. به پیامبر گفته شد آیا با قومی سخن می‌گویید که مردار شده‌اند ؟ حضرت فرمود: شما نسبت به آنچه به آن‌ها می‌گویم شنواتر نیستید. درباره نحوه شنیدن می‌توان گفت: آنان با همین سرهای خود شنیدند، به این نحو که روح به جسد یا بعض جسد برگشت نموده است که این قول اکثریت اهل تسنن است؛ یا با گوش قلب یا روح شنیدند بنابر نظر کسانی که سؤال را متوجه روح می‌دانند. (52)
تحلیل جامع تر از شنقیطی در پاسخ کسانی که بر محوریت گفتار عایشه به انکار سماع موتی پرداخته‌اند قابل تأمل است:
تأویل عایشه در روایت که در نهایت با استناد به قرآن، عدم سماع را منتج شده است صحیح نمی‌باشد. سه نکته در رد تأویل ایشان قابل ذکر است:
1. روایت عدل با تأویل باطل نمی‌شود.
2. انکار سماع توسط عایشه تمام نیست، زیرا او ضمن نفی سماع، علم را در آنان ثابت نموده است؛ چنان که می‌گوید: «انهم لیعلمون الآن أن الذی کنت أقول لهم هوالحق؛ روشن است اثبات علم، به صحت سماع منتهی می‌شود و به عبارتی به دنبال علم، سماع نیز ثابت است.»
3. برای تأویل نیاز به روایات صحیحه است. (53)
هم چنین تحلیل نووی بر سماع اموات چنین است:
مذهب اهل سنت بر خلاف خوارج و معظم معتزله و بعض مرجئه، به عذاب قبر و سؤال دو مَلَک و نشستن مرده در قبر معتقدند. قول کسانی که بازگشت روح را شرط نمی‌دانند از دیدگاه ما فاسد است، چون الم و احساس از ویژگی‌های زنده است. (54)
یکی از اندیشمندان معاصر اهل سنت گفتار قتاده در روایت مبنی بر این که این گفت و گو، تخاطب حقیقی نبوده و از باب توبیخ و تصغیر است را رد کرده و می‌نویسد:
روایت نص صریح در سماع موتی است و پیامبر تخصیصی برای آن ذکر ننموده‌اند . قول قتاده که بخاری نیز به نقل آن مبادرت نموده است، اجتهاد و نظر شخصی وی می‌باشد. (55)
نویسنده در ادامه بیان داشته که دیگر روایات این باب، نص صریح در سماع موتی است و از ظاهر آن‌ها عمومیت سماع هر میت مستفاد می‌گردد. (56)

گفتار سوم: گونه‌های روایات دال بر استمرار حیات انبیا و اولیای الهی پس از مرگ و تحلیل علمای اهل تسنن

برخی از اندیشمندان نیز در اثبات سماع، به حیات انبیا پس از مرگ استناد کرده و البته رویکردهایی متقاربی را در اثبات امر اتخاذ نموده‌اند ؛ برخی تنها به ذکر ادله روایی بسنده کرده، بعضی علاوه بر آن، تحلیل و استدلال علمی خویش را بیان کرده‌اند، دیگر اندیشوران نیز یا به مسئله به عنوان اصل موضوعی نظر نموده و در بحث‌هایی چون آداب زیارت، فضیلت زیارت و ... از آن بهره جسته‌اند و جمعی نیز وجهه اهتمام خویش را بر پاسخ گویی به ادله مخالفان معطوف داشته‌اند . در این محور به تفکیک یاد شده، مباحث تبیین می‌گردد.

الف) ادله روایی دال بر حیات پس از مرگ

برخی مستندات خبری که بر استمرار حیات بعد از مرگ دلالت دارد،؛ از این میان روایاتی به طور صریح به حیات پس از مرگ دلالت نموده‌اند و برخی به طریق الزامی به اثبات مدعا می‌انجامد. اخبار زیر از مهم ترین ادله روایی در این خصوص است:

1. انبیا در قبرهایشان زنده هستند و نماز می‌خوانند

اخبار صحیحی که بر حیات انبیا در قبر دلالت می‌کند و حتی بالاتر از آن تصریح به اقامه نماز کرده، گواه روشنی بر استمرار حیات و لازم آن از جمله سمع و ادراک است. در این مجال اندک در پی تبیین ماهیت این اخبار و بررسی دلالی آن به طور تفصیلی نیستیم و این سؤال که آیا اقامه نماز به شکل ظاهری آن مدنظر می‌باشد؛ چنان که برخی از تحلیل گران روایی به آن قائل شده‌اند، و یا مراد دیگری از تعبیر اقامه نماز اراده شده، بحث تفصیلی دیگری است؛ آنچه در اثبات مدعای نوشتار در سماع موتی با استناد به این روایات حاصل می‌آید این است که جامعه روایی اهل تسنن به حیات پس از مرگ باورمند بوده و اخبار آن را قبول کرده‌اند . برخی از روایات این باب به اجمال، عبارتند از:
عن أنس بن مالک قال رسول الله الأنبیاء أحیاء فی قبورهم یصلون. (57)
ابن حجر از اجماع علما و تواتر روایات دال بر حیات انبیا خبر داده و می‌نویسد: «الاجماع علی حیات الانبیاء کما تواترت به الاخبار». (58)
علاوه بر وجود اخبار عامی که بر حیات انبیا دلالت دارد، روایاتی نیز به حیات برخی انبیا به طور خاص اشاره دارد.
مسلم نیشابوری در کتاب صحیح خود روایت آورده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شب معراج حضرت موسی (علیه السلام) را دید که در قبر خود نماز می‌خواند: «مررت بموسی لیلة أسری بی عند الکتثیب الأحمر و هو قائم یصلی فی قبره». (59)
سیوطی درباره‌ی این روایات ادعای تواتر کرده (60) و سبکی از آن به عنوان عقیده قطعی یاد نموده و دیگر علمای اهل سنت نیز به آن بر اثبات حیات پس از مرگ استناد نموده‌اند .

2. شنیده شدن صدا از درون قبر

اخباری که به هر نحو دلالت بر شنیده شدن صدا از درون قبر که حاکی از حیات پس از مرگ می‌کند متعددند؛ برخی خبرها از شنیده شدن صدای عذاب خبر می‌دهند، برخی ناظر به شنیده شدن صدای قرآن از درون قبر است:

الف) شنیده شدن صدای عذاب از درون قبر

عن أبی أیُّوبَ رضی الله عَنهُم قال خَرَجَ النبی و قد وَجَبَت الشَّمس فسمع صوتا فقال یَهُودُ تَعَذَّبُ فی قُبُورِهَا (61)
هم چنین رسول مکرم اسلام علت عدم دعا کردن جهت شنیده شدن صدای عذاب قبر، که گویای امکان آن و نشان از حیات مردگان است را ترس از امتناع دفن بیان داشته و می‌فرماید:
لَو لَا أن لَا تَدَافَنُوا لَدَعوتُ اللهَ أن یُسمِعَکُم من عَذَابِ القَبرِ؛ (62)
اگر نمی‌ترسیدم که از دفن هم دیگر امتناع کنید دعا می‌کردم تا صدای عذاب شدن مردگان در قبر را می‌شنیدید.
ابن تیمیه پس از استناد به روایت مذکور، اخبار سماع موتی را متعدد دانسته و می‌نویسد:
ثبت عنه فی الصحیح أنه نادی المشرکین یوم بدر لما ألقاهم فی القلیب وقال ما أنتم بأسمع لما أقول منهم و الآثار فی هذا کثیرة منتشرة والله أعلم. (63)

ب) شنیده شدن صدای خواندن سوره تبارک میت از درون قبر

چنان که بیان شد برخی روایات به شنیده شدن صدای قرآن از قبر تصریح می‌کند. این اخبار دلیل واضحی بر استمرار حیات انسان پس از زندگی دنیوی است:
عن ابن عَبَّاسِ قال ضَرَبَ بَعضُ أصحَابِ النبی خِبَاءَهُ علی قَبرٍ و هو لَا یَحسِبُ ءنَّهُ قَبرٌ فإذا فیه إِنسَانٌ یَقرَأُ سُورَة تَبَارَکَ الذی بیده المُلکُ حتی خَتَمَهَا فَأتَی النبی فقال یا رسول الله إنی ضَرَبتُ خِبَائِی علی قَبرٍ وَ أنا لَا أحسِبُ أَنَّهُ قَبرٌ فَإذا فیه إِنسَانٌ یَقرَأ سُورَة تَبَارَکَ المُلکِ حتی خَتَمَها ... (64)

ب) ادله تحلیلی

برخی از اندیشوران اسلامی به ذکر روایات این باب اکتفا نکرده و به بیان تحلیلی در اثبات مدعای خویش دست یازیده‌اند ؛ در این رویکرد چند نظرگاه کلی است:

1. بیان اثباتی در سماع و ادراک موتی

برخی از تحلیل گران اسلامی نحوه استنتاج خویش از روایات سماع را به روش‌های گوناگون بیان داشته‌اند :
سهیلی (م 581ق.) پس از بیان روایت، آیه شریفه (وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ
) (65) را ذکر کرده، سپس به معرفی نمونه‌هایی می‌پردازد که پس از سال‌های متمادی جسد سالم آن‌ها دیده شده است. هر چند این بخش از استنتاج وی، که بر مقدمه سلامت جسم استوار گشته در اثبات مدعا قاصر و قابل خدشه است، ولی در ادامه به اخبار صحیح در این باره استناد کرده و با بررسی سندی بحث اثباتی خویش در مسئله سماع موتی را اتقان بخشیده است. (66)
سبکی نیز ضمن پذیرش قطعی روایات حیات انبیا، علم و احاطه انبیا پس از مرگ را با طرح دو مقدمه تبیین می‌کند؛ مضمون استنباط وی چنین است:
مقدمه اول آن است که با اخبار صحیح ثابت شده که نبی ما زنده است دوم آن است که زنده یا جاهل است یا عالم، و در نهایت با توجه به حکم قرآن کریم که می‌فرماید: (ما ضَلَّ صاحِبُکُم وَ ما غَوی) (67) جهل بر پیامبر جایز نمی‌باشد و ایشان، پس از حیاتِ دنیوی نیز عالِم و دارای فهم است. (68)
ابن ملقن نیز بحث روایی خود را با بررسی دلالی همراه کرده و به عدم تعارض اخبار در این باب و صحت همه آن‌ها باورمند است. (69) هم چنین یکی از شارحان صحیح بخاری، اخبار این باب را به عنوان مؤید یکدیگر ذکر نموده است و در ادامه چنین نتیجه می‌گیرد که شهیدان به نص قرآن زنده هستند؛ از آن جا که برتریِ پیامبران بر شهدا ثابت است حیات انبیا نیز مستفاد می‌گردد. وی در نهایت در تحکیم بیان خویش، به دیگر اخبار در موضوع صلوات بر پیامبر و عرضه اعمال متمسک شده است. (70)
تحلیل یکی از اعلام قرن نهم هجری چنین است:
انبیا و از جمله پیامبر زنده‌اند و حیات ایشان تا قیامت استمرار دارد؛ چند دلیل بر این امر است:
1. خداوند در قرآن می‌فرماید: (وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ
) (71) ، شهادت برای حضرت به اتم وجوه حاصل است، زیرا ایشان بنا بر قول پروردگار (وَ یَکُونَ الرَّسُولُ علَیکم شَهیداً) (72) شهید شهدا است. حتی اگر شهادت را مختص به قتل بدانیم برای حضرت نیز حاصل است به واسطه اکله خیبر؛ چنان که ابن مسعود و ابن عباس تصریح کرده‌اند که ایشان به شهادت از دنیا رفته‌اند .
2. حدیث مرفوع انس: «الأنبیاء أحیاء فی قبورهم یصلون»؛ (73)
3. حدیث مسلم: «أتیت علی موسی لیلة أسری بی و هو قائم یصلی فی قبره»؛ (74)
4. حدیث إسراء پیامبر و رؤیت انبیا؛
5. حدیث أوس بن أوس «إن الله حرم علی الأرض أن تأکل أجساد الأنبیاء» (75)
و آخرین مطلب آن که بزرگانی چون إمام بیهقی و استاد ابوالقاسم قشیری، ابوحاتم بن حبان، ابوطاهر حسین بن علی اردستانی، محیی الدین نووی و محب الدین طبری و دیگران به ادله سماع موتی استناد کرده و بر آن تصریح داشته‌اند . (76)

2. تبیین اجمالی مراد از حیات و کیفیت سماع

برخی از نویسندگان نیز ضمن توجه کلی به اثبات حیات پس از مرگ، به بیانی اجمالی از کیفیت حیات و یا کیفیت سماع مردگان پرداخته‌اند ؛ خلاصه‌ای از تحلیل بحث در سیره حلبیه بدین صورت است:
پروردگار متعال در میت قدرت قرار نداده و مرده قادر به افعال اختیاری نیست، ولی پیامبران و شهدای معرکه دارای قدرت و افعال اختیاری‌اند . حلبی پس از طرح این ادعا به روایت «الانبیا احیاء فی قبورهم» استناد کرده و متذکر روایت ابویعلی می‌شود که: «لینزلن عیسی بن مریم (سلام الله علیها) ثم إن قال علی قبری و قال یا محمد لأجبته». (77)
وی در نهایت به این مطلب تصریح نموده که مراد از حیات، حیات حقیقی مانند زندگی دنیایی نیست که مرده نیاز به طعام و شراب داشته باشد، البته ادراکات؛ مثل علم و سمع برای آن‌ها و سایر اموات ثابت است. (78) کیفیت سمع بنا بر احتمالی از ابن جوزی در بیان کیفیت سماع قتیل بدر این است که پروردگار صدای پیامبر را به ارواح مردگان رسانده است. او در ادامه توضیح می‌دهد که بدن آلتی برای شنیدن و سایر ادراکات انسان است. پروردگار متعال می‌تواند بدون وسیله و یا با وسیله‌ای دیگر، ادراکات را به روح برساند. (79) هر چند برخی از علمای اهل تسنن به نامعلوم بودن کیفیت سمع اشاره داشته‌اند . (80)
شارح نسائی در باب رویت عرض صلات بر نبی مکرم اسلام (81) به طرح احتمالات پرداخته است و عنوان می‌کند برخی که مرگ را مانع از سماع می‌دانستند از کیفیت عرض صلات بعد از مرگ سؤال کرده و پیامبر در پاسخ، روایت «إنه الله حرم علی الأرض أن تأکل أجساد الأنبیاء» (82) را فرمودند. این خبر، کنایه‌ای از حیات انبیا در قبرهایشان است و یا بیانی از خرق عادت مستمره به طریق تمثیل می‌باشد. چه بسا نزد آنان، مانع عرض صلاة بر رسول اکرم و مانع سماع و ادراک حضرت، فنای بدن بوده نه مجرد مرگ و مفارقت روح، چرا که عود به بدن مادامی که جسد از تغییر زیاد به دور باشد ممکن است؛ بر این اساس پیامبر به بقای بدن انبیا اشاره کرده‌اند . نکته دیگر این است که آنها با تعجب از بعدِ وفات پیامبر سؤال می‌کردند، نمی‌فهمیدند که عرض صلوات و سماع آن، نیازی به جسم ندارد و بر روح عرضه می‌شود. (83)

3. تبیین آثار و لوازم سماع موتی

در برابر اندیشورانی که بدون شرح و بسط خاص، به استمرار حیات و یا به مطلق ادراک مردگان مانند سماع و علم که نمودی از استمرار حیات است اشاره نموده‌اند ؛ (84) برخی به اجمال یا تفصیل متذکر آثار و لوازم این باور دینی شده‌اند . این طیف از جامعه علمی اسلامی سماع مردگان را به عنوان اصل موضوعه در نظر گرفته و در بیان مشروعیت استغاثه و توسل، (85) آداب زیارت اعم از حضور قلب و رعایت ادب حضور به آن استناد جسته‌اند ؛ و یا در استنتاج فقهی چون جواز یا عدم جواز نماز در مقبره انبیاء و ...، (86) استحباب صلوات فرستادن بر نبی مکرم اسلام و عدم تفاوت حیات و ممات حضرت (87) و ... به آن متمسک شده‌اند . (88)

نتیجه بحث

از مجموع مباحث گذشته بدست می‌آید که مسئله سماع موتی به اعتراف علمای اهل تسنن، دیدگاه غالبی در جامعه اسلامی است. این نگرش با توجه به مبنای فکری مسلمانان در جاودانگی انسان و حیات برزخی وی از مسلمات اعتقادی است و نقطه‌ی مقابل تفکر ظاهرگرایانه وهابیت می‌باشد. تفکر سماع موتی را اندیشوران متعددی از اهل تسنن با طرح روایات ناظر به سماع موتی و یا اخبار دال بر استمرار حیات مطرح کرده و در مواردی با تصحیح سندی و اطلاق دلالی به نتیجه اثبات مطلق سماع رسیده‌اند . در رویکرد تحلیلی چند نکته کلی قابل ذکر است.
1.سخن منکرین سماع مخالف اخبار صحیحه است و قابل پذیرش نیست.
2. نهایت تأویل قابل پذیرش در جمع بین اخبار دال بر سماع و آیاتی که به ظاهر بر عدم سماع دلالت دارد این است که مراد نفی قدرت استقلالی پیامبر بر سماع موتی است.
3. صحت سماع موتی قطعی است و در احکام جنائز به آن استناد می‌شود.
4. استناد منکران سماع به برخی از آیات قرآن، کامل نبوده و حاکی از عدم تدبر در فهم آیات الهی است.
5. دیدگاه مخالفان سماع، اجتهاد شخصی است و با عنایت به نص صریح در موضوع، عمومیت سماع مردگان منتج می‌گردد.
6. مبنای تئوریک سماع موتی این است که مرگ عدم محض و فنای صرف نبوده و تبدل حال و انتقال از سرایی به سرای دیگر است.
7.مذهب اهل سنت، خلافِ خوارج و معظم معتزله و بعض مرجئه، به عذاب قبر و سؤال دو مَلَک و نشستن مرده در قبر معتقد است. قول کسانی که بازگشت روح را شرط نمی‌دانند از دیدگاه اهل سنت فاسد است؛ چرا که الم و احساس از ویژگی‌های زنده است.
8. با توجه به اصل سماع موتی، زیارت مُردگان و توسل به آن‌ها جایز است و به ویژه زیارت و توسل به انبیا و اولیای الهی دارای فضایل بی شمار می‌باشد که مستلزم توجه به آدابش است.
9. گفت و گوی پیامبر با قتیلِ بدر، حقیقی و دال بر سماع موتی است و هر گفتاری که این کلام را به توبیخی بودن یا تصغیر مشرکان تأویل نماید، باطل و توجیه بدون دلیل است.
10. اصل شنیدن مردگان قطعی و البته در کیفیت آن که آیا با آلت جسی و بر مبنای دیدگاه بازگشت روح به جسم صورت می‌گیرد و یا از طریق روح انسان است اختلاف می‌باشد و البته این اختلاف به اصل مسئله خللی وارد نمی‌کند.

پی‌نوشت‌ها

1. دکتری عرفان و تصوف، مدیر گروه اخلاق مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.
2. دکتری تفسیر تطبیقی، محقق پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، کارشناس شبکه ولایت.
3. محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج 5، ص 621؛ سمرقندی، تفسیرالسمرقندی المسمی بحرالعلوم، ج 2، ص 318؛ ابن عطیه اندلسی، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج 3، ص 468؛ بدرالدین عینی، عمدة القاری شرح الصحیح البخاری، ج 19، ص 30.
4. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج 4، ص 560؛ ابوعبدالله احمد شیبانی، مسند أحمد بن حنبل، ج 5، ص 422؛ سمهودی، خلاصة الوفا بأخبار دارالمصطفی، ج 1، ص 59؛ ابن عساکر دمشقی، تاریخ مدینة دمشق، ج 57، ص 249؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج 15، ص 142.
5. شعراء، آیه 212.
6. بقره، آیه 7.
7. نمل، آیه 80.
8. انفال، آیه 31.
9. بقره، آیه 93.
10. فراهیدی، کتاب العین، ج 1، ص 348؛ راغب اصفهانی، مفردات فی غریب القرآن، ص 425 و فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج 4، ص 347 ذیل ماده سمع.
11. (بِقادِرٍ عَلی أن یُحیِی الموتی) ؛ «می تواند مردگان را زنده کند؟» احقاف، آیه 33.
12. انعام، آیه 122.
13. فرقان، آیه 49.
14. زمر، آیه 30.
15. اعراف، آیه 57.
16. فراهیدی، کتاب العین، ج 8، ص 140؛ راغب اصفهانی، مفردات فی غریب القرآن، ج 1، ص 781؛ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج 11، ص 195؛ علی اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج 7، ص 303؛ نشوان حمیری، شمس العلوم، ج 9، ص 6409، ذیل ماده موت.
17. «مرده صدای کفش تشییع کنندگان را در بازگشت می‌شنود.» ابوعبدالله احمد شیبانی، مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج 2، ص 347؛ احمد بن حنبل در السنه خود، اسناد روایت را صحیح دانسته است: السنه، ج 2، ص 612؛ در جای دیگر این مضمون خبر به صورت مرفوع از ابی هریره یا با سندهای دیگر گزارش شده است: همان، ج 2، ص 445؛ ج 2، ص 596؛ ابوبکر عبدالله بن محمد، الکتاب المصنف فی الأحادیث و الآثار، ج 3، ص 553 و 56؛ حنظلی، مسند إسحاق بن راهویه، ج 1، ص 314؛ هشام ابن عمار، حدیث هشام بن عمار، ج 1، ص 204؛ محمدبن جریر طبری، تهذیب الآثار و تفصیل الثابت عن رسول الله من الأخبار، ج 2، ص 492، 499، 498، 505؛ همو، جامع البیان عن تأویل أی القرآن، ج 13، ص 215؛ ابی داود سجستانی، البعث، ج 1، ص 7؛ طحاوی، شرح معانی الاثار، ج 1، ص 510؛ احمد دینوری، المجالسة و جواهر العلم، ج 1، ص 13؛ ابوحاتم تمیمی بستی، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، ج 7، ص 389؛ سلیمان طبرانی، معجم الاوسط، ج 3، ص 106؛ ابوعبدالله حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین ج 1، ص 536؛ احمد بیهقی، إثبات عذاب القبر، ج 1، ص 61؛ همو، الاعتقاد و الهدایة إلی سبیل الرشاد علی مذهب السلف و أصحاب الحدیث، ج 1، ص 221؛ ابن عبدالبر، الدرر، ج 1، ص 106؛ طیوری بن عبدالله صیرفی حنبلی، الطیوریات من انتخاب الشیخ أبی طاهر السلفی، ج 9، ص 820؛ شمس الدین محمد زرعی دمشقی، إعلام الموقعین عن رب العالمین، ج 1، ص 179؛ ابن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج 2، ص 535.
18. مرده زمانی که در قبر قرار می‌گیرد صدای کفش تشییع کنندگان را در هنگام بازگشت می‌شنود. مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، ج 4، ص 2201؛ محمد حمیدی، الجمع بین الصحیحین البخاری و مسلم، ج 2، ص 576؛ کمال الدین محمد سیواسی، شرح فتح القدیر، ج 5، ص 195؛ طحاوی حنفی، حاشیة علی مراقی الفلاح شرح نور الإیضاح، ج 1، ص 412.
19. مرده زمانی که در قبر قرار می‌گیرد و اصحابش از وی روی می‌گردانند صدای کفش آنها (مشایعین) را می‌شنود، پس آن هنگام دو ملک نزد او می‌آیند و به او می‌گویند درباره این مرد یعنی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) چه می‌گویی، مؤمن شهادت به عبد و رسول بودن می‌کند و به او گفته می‌شود به جایگاهت در آتش نگاه کن، پروردگار جایگاهی در بهشت برای تو مهیا نم

عبارات مرتبط با این موضوع

گونه شناسی ادله روایی سماع موتی؛ با تأکید بر منابع اهل سنت گونه شناسی ادله روایی سماع موتی؛ با تأکید بر منابع اهل سنت


ادامه مطلب ...