فرآوری: آمنه اسفندیاری ـ بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
یکی از خصلت های آدمی که خداوند زمینه های آن را در نهاد تمامی انسان ها قرار داده است، حیا می باشد که هر فردی می تواند با کوشش و مجاهدت به آن دست یابد. در واقع حیا یکی از مهم ترین صفات نفسانی است که تأثیر فراوانی بر حوزه های مختلف زندگی اخلاقی ما دارد.
این خصلت آثار ارزشمندی در عرصه های گوناگون اجتماعی دارد. استحکام روابط جمعی و خانوادگی، بهره گیری شایسته از نیروهای کارآمد بر پایه احکامی چون رعایت حجاب و عفاف، اصلاح روابط صحیح زن و مرد و کنترل نگاههای حرام، جویبارهایی هستند که از کوهسار حیا سرچشمه می گیرند. انسانی که به این خُلق نیکو و صفت شایسته دست یافته، کلید بسیاری از خوبی ها را به خویشتن اختصاص داده است. حضرت علی(علیه السلام) فرمود: «الحیاء مفتاح کل خیر.» (غررالحکم، ج1، ص93)
حیا چون میوه ای بر درخت عقل به بار می نشیند و بین خوبی و بدی جدایی ایجاد می کند و سرشت انسان را با خصال نیک می آراید. امام (علیه السلام) فرمود: «خردمندترین مردم، باحیاترین آنهاست.» (غررالحکم، ج2، ص 380)
زندگی سعادت آفرین برای بشر در سایه شناخت پروردگار و عمل به دستورهای جاودانی اسلام به دست می آید. از آنجا که حیا صفتی است در نهاد انسان که با کسب ایمان و تلاشی مطلوب به شکوفایی می رسد، ائمه معصومین (علیهم السلام) در توصیه های خویش به رعایت حیا همراه با ایمان به خدا تأکید نموده اند. صفت حیا با ایمان، مقبول تر و ایمان با حیا پسندیده تر است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «ایمان پیکری است برهنه که لباسش حیاست.» (مشکاة الانوار، ح1391)
ریشه بسیاری از مشکلات و نابسامانی های افراد بشر فقدان و یا ضعف حیا و عفت است، زیرا این فضیلت ارزنده در به وجود آوردن زندگی سالم و شاداب و به دور از تنش های اخلاقی و اجتماعی تأثیرگذار است. هر کجا حضور حیا و عفت کمرنگ شده انسان دچار خسران گردیده، نه تنها از پیشرفت واقعی عقب مانده بلکه غمی سنگین و ندامتی همیشگی وجودش را احاطه کرده است.
اگر حیا از میان افراد اجتماع رخت بربندد، ایمان آنها نیز دستخوش دگرگونی و بی ثباتی می گردد و نه تنها اثرات سوء آن، حلقه اتصال بنده با خدا را می ساید بلکه زشتی ها و رذیلت های بی حیایی چونان تبری روابط سالم اجتماعی را می گسلد.
پیامبر اکرم در چگونگی شرم و حیا از خداوند متعال می فرماید: «از خداوند آن طور که شایسته است شرم کنید و حیا داشته باشید. هیچ کدام تان نخوابید مگر آنکه مرگ را پیش رو ببیند و سرش و آنچه را در آن است (چشم و گوش) از معصیت حفظ کند و شکمش و آنچه را در آن است (از مال حرام) نگه دارد و به یاد گور و پوسیده شدن در قبر باشد. هر که آخرت را بخواهد باید به زر و زیور آن آراسته گردد.» (مشکاة الانوار، ح1390)
صاحب حیا وجودش خیر و نیکی است زیرا در اثر شرم از پروردگار، نفس خویش را به معصیت آلوده نمی کند و به واسطه حیا از خدا به انسان ها شر و بدی نمی رساند و به حقوق شان تجاوز نمی کند. مسلح شدن به سلاح حیا، مصونیت از امراض روحی و روانی را برای آدمی به ارمغان می آورد و او را در پیمودن پله های سعادت و رستگاری یاری می رساند. پیشوایان دینی برای حیا درجاتی قائل شده اند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) برای حیا پنج درجه ذکر کرده است:
1 پایین ترین مرتبه حیا که مربوط به عوام الناس است و مانع گناه می گردد.
2 حیای تقصیر، به این معنا که شخص، شرم می کند مرتکب عملی گردد که مقصر واقع شود.
3 حیای کرامت، که به سبب بزرگواری و عزت حق، از ارتکاب خلاف جلوگیری کند.
4 حیای محبت، که ناشی از تابش شعاع محبت الهی بر قلب انسان است و اجازه مخالفت با حق را نمی دهد.
5 حیای هیبت، که علت آن خشیت از خالق جهان است. (مصباح الشریعه، ص403)
امام صادق (علیه السلام) در رهنمودی، حیا را چنین تقسیم بندی فرمود: «حیا دو نوع است؛ حیای عقل که انسان را از گفتن و ارتکاب خلاف باز دارد و حیای جاهلانه (احمقانه) که انسان را از تکامل و پیشرفت باز دارد.» (بحارالانوار، ج71، ص331)
حیای مطلوب و پسندیده، حیای عقل (صادق) است و حیای مذموم، حیای جهل (کاذب) می باشد. کسی که چیزی را نمی داند و فراگیری آن از نظر عقل و شرع لازمه زندگی است، اگر دچار شرم و خجالت باشد و نپرسد، مبتلا به حیای جهل است. بنابراین کوتاهی در دستیابی به علم و اطلاعات پذیرفته نیست و چه بسا به جهت این سستی، در عالم آخرت مورد مواخذه و مجازات قرار گیرد. حیا از انجام معصیت و یا هر عمل زشتی، فضیلت اما حیا در فراگیری احکام دینی، رذیلت است.
حیا آثار ارزشمندی در عرصه های گوناگون اجتماعی دارد. استحکام روابط جمعی و خانوادگی، بهره گیری شایسته از نیروهای کارآمد بر پایه احکامی چون رعایت حجاب و عفاف، اصلاح روابط صحیح زن و مرد و کنترل نگاههای حرام، جویبارهایی هستند که از کوهسار حیا سرچشمه می گیرند و انسانی که به این خُلق نیکو و صفت شایسته دست یافته، کلید بسیاری از خوبی ها را به خویشتن اختصاص داده است.
آورده اند که نابینایی مادرزاد بود در زمان حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم ، نام وی عبدالله ام مکتوم . روزی به در خانه رسول صلی الله علیه و آله و سلم آمد و آواز داد. رسول صلی الله علیه و آله و سلم گفت: در، آی . فاطمه علیهاالسلام برخاست و در خانه شد تا وی برون رفت. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر سبیل امتحان گفت: ای فاطمه ! وی ترا نمی دید. گفت: ای ! پدر بزرگوار! اگر وی مرا نمی دید، من وی را می دیدم . چنانکه حق تعالی مردان را نهی کرده است در نامحرم نگاه کردن و گفته است: قل للمومنین یغضوا من ابصارهم؛ زنان را نیز نهی کرده است و گفته که: قل للمومنات یغضضن من ابصارهن . پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: حمد خدای را که مردان و زنان ما را جمله عالم و دانا گردانیده است.
ریشه بسیاری از مشکلات و نابسامانی های افراد بشر فقدان و یا ضعف حیا و عفت است، زیرا این فضیلت ارزنده در به وجود آوردن زندگی سالم و شاداب و به دور از تنش های اخلاقی و اجتماعی تأثیرگذار است. هر کجا حضور حیا و عفت کمرنگ شده انسان دچار خسران گردیده، نه تنها از پیشرفت واقعی عقب مانده بلکه غمی سنگین و ندامتی همیشگی وجودش را احاطه کرده است. با یادآوری، شناخت و عمل به این فضیلت فراموش شده، گرفتاری های بشر امروزی حل می گردد و قفل های بسته گشوده می شود و به دام افتادگان هوا و هوس در سایه عفت و حیا طعم شیرین آزادی و بندگی پروردگار را خواهند چشید.
منابع:
کتاب: داستان عارفان/کاظم مقدم
سایت اندیشه قم
سایت حوزه
فرآوری: آمنه اسفندیاری ـ بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
یکی از خصلت های آدمی که خداوند زمینه های آن را در نهاد تمامی انسان ها قرار داده است، حیا می باشد که هر فردی می تواند با کوشش و مجاهدت به آن دست یابد. در واقع حیا یکی از مهم ترین صفات نفسانی است که تأثیر فراوانی بر حوزه های مختلف زندگی اخلاقی ما دارد.
این خصلت آثار ارزشمندی در عرصه های گوناگون اجتماعی دارد. استحکام روابط جمعی و خانوادگی، بهره گیری شایسته از نیروهای کارآمد بر پایه احکامی چون رعایت حجاب و عفاف، اصلاح روابط صحیح زن و مرد و کنترل نگاههای حرام، جویبارهایی هستند که از کوهسار حیا سرچشمه می گیرند. انسانی که به این خُلق نیکو و صفت شایسته دست یافته، کلید بسیاری از خوبی ها را به خویشتن اختصاص داده است. حضرت علی(علیه السلام) فرمود: «الحیاء مفتاح کل خیر.» (غررالحکم، ج1، ص93)
حیا چون میوه ای بر درخت عقل به بار می نشیند و بین خوبی و بدی جدایی ایجاد می کند و سرشت انسان را با خصال نیک می آراید. امام (علیه السلام) فرمود: «خردمندترین مردم، باحیاترین آنهاست.» (غررالحکم، ج2، ص 380)
زندگی سعادت آفرین برای بشر در سایه شناخت پروردگار و عمل به دستورهای جاودانی اسلام به دست می آید. از آنجا که حیا صفتی است در نهاد انسان که با کسب ایمان و تلاشی مطلوب به شکوفایی می رسد، ائمه معصومین (علیهم السلام) در توصیه های خویش به رعایت حیا همراه با ایمان به خدا تأکید نموده اند. صفت حیا با ایمان، مقبول تر و ایمان با حیا پسندیده تر است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «ایمان پیکری است برهنه که لباسش حیاست.» (مشکاة الانوار، ح1391)
ریشه بسیاری از مشکلات و نابسامانی های افراد بشر فقدان و یا ضعف حیا و عفت است، زیرا این فضیلت ارزنده در به وجود آوردن زندگی سالم و شاداب و به دور از تنش های اخلاقی و اجتماعی تأثیرگذار است. هر کجا حضور حیا و عفت کمرنگ شده انسان دچار خسران گردیده، نه تنها از پیشرفت واقعی عقب مانده بلکه غمی سنگین و ندامتی همیشگی وجودش را احاطه کرده است.
اگر حیا از میان افراد اجتماع رخت بربندد، ایمان آنها نیز دستخوش دگرگونی و بی ثباتی می گردد و نه تنها اثرات سوء آن، حلقه اتصال بنده با خدا را می ساید بلکه زشتی ها و رذیلت های بی حیایی چونان تبری روابط سالم اجتماعی را می گسلد.
پیامبر اکرم در چگونگی شرم و حیا از خداوند متعال می فرماید: «از خداوند آن طور که شایسته است شرم کنید و حیا داشته باشید. هیچ کدام تان نخوابید مگر آنکه مرگ را پیش رو ببیند و سرش و آنچه را در آن است (چشم و گوش) از معصیت حفظ کند و شکمش و آنچه را در آن است (از مال حرام) نگه دارد و به یاد گور و پوسیده شدن در قبر باشد. هر که آخرت را بخواهد باید به زر و زیور آن آراسته گردد.» (مشکاة الانوار، ح1390)
صاحب حیا وجودش خیر و نیکی است زیرا در اثر شرم از پروردگار، نفس خویش را به معصیت آلوده نمی کند و به واسطه حیا از خدا به انسان ها شر و بدی نمی رساند و به حقوق شان تجاوز نمی کند. مسلح شدن به سلاح حیا، مصونیت از امراض روحی و روانی را برای آدمی به ارمغان می آورد و او را در پیمودن پله های سعادت و رستگاری یاری می رساند. پیشوایان دینی برای حیا درجاتی قائل شده اند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) برای حیا پنج درجه ذکر کرده است:
1 پایین ترین مرتبه حیا که مربوط به عوام الناس است و مانع گناه می گردد.
2 حیای تقصیر، به این معنا که شخص، شرم می کند مرتکب عملی گردد که مقصر واقع شود.
3 حیای کرامت، که به سبب بزرگواری و عزت حق، از ارتکاب خلاف جلوگیری کند.
4 حیای محبت، که ناشی از تابش شعاع محبت الهی بر قلب انسان است و اجازه مخالفت با حق را نمی دهد.
5 حیای هیبت، که علت آن خشیت از خالق جهان است. (مصباح الشریعه، ص403)
امام صادق (علیه السلام) در رهنمودی، حیا را چنین تقسیم بندی فرمود: «حیا دو نوع است؛ حیای عقل که انسان را از گفتن و ارتکاب خلاف باز دارد و حیای جاهلانه (احمقانه) که انسان را از تکامل و پیشرفت باز دارد.» (بحارالانوار، ج71، ص331)
حیای مطلوب و پسندیده، حیای عقل (صادق) است و حیای مذموم، حیای جهل (کاذب) می باشد. کسی که چیزی را نمی داند و فراگیری آن از نظر عقل و شرع لازمه زندگی است، اگر دچار شرم و خجالت باشد و نپرسد، مبتلا به حیای جهل است. بنابراین کوتاهی در دستیابی به علم و اطلاعات پذیرفته نیست و چه بسا به جهت این سستی، در عالم آخرت مورد مواخذه و مجازات قرار گیرد. حیا از انجام معصیت و یا هر عمل زشتی، فضیلت اما حیا در فراگیری احکام دینی، رذیلت است.
حیا آثار ارزشمندی در عرصه های گوناگون اجتماعی دارد. استحکام روابط جمعی و خانوادگی، بهره گیری شایسته از نیروهای کارآمد بر پایه احکامی چون رعایت حجاب و عفاف، اصلاح روابط صحیح زن و مرد و کنترل نگاههای حرام، جویبارهایی هستند که از کوهسار حیا سرچشمه می گیرند و انسانی که به این خُلق نیکو و صفت شایسته دست یافته، کلید بسیاری از خوبی ها را به خویشتن اختصاص داده است.
آورده اند که نابینایی مادرزاد بود در زمان حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم ، نام وی عبدالله ام مکتوم . روزی به در خانه رسول صلی الله علیه و آله و سلم آمد و آواز داد. رسول صلی الله علیه و آله و سلم گفت: در، آی . فاطمه علیهاالسلام برخاست و در خانه شد تا وی برون رفت. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر سبیل امتحان گفت: ای فاطمه ! وی ترا نمی دید. گفت: ای ! پدر بزرگوار! اگر وی مرا نمی دید، من وی را می دیدم . چنانکه حق تعالی مردان را نهی کرده است در نامحرم نگاه کردن و گفته است: قل للمومنین یغضوا من ابصارهم؛ زنان را نیز نهی کرده است و گفته که: قل للمومنات یغضضن من ابصارهن . پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: حمد خدای را که مردان و زنان ما را جمله عالم و دانا گردانیده است.
ریشه بسیاری از مشکلات و نابسامانی های افراد بشر فقدان و یا ضعف حیا و عفت است، زیرا این فضیلت ارزنده در به وجود آوردن زندگی سالم و شاداب و به دور از تنش های اخلاقی و اجتماعی تأثیرگذار است. هر کجا حضور حیا و عفت کمرنگ شده انسان دچار خسران گردیده، نه تنها از پیشرفت واقعی عقب مانده بلکه غمی سنگین و ندامتی همیشگی وجودش را احاطه کرده است. با یادآوری، شناخت و عمل به این فضیلت فراموش شده، گرفتاری های بشر امروزی حل می گردد و قفل های بسته گشوده می شود و به دام افتادگان هوا و هوس در سایه عفت و حیا طعم شیرین آزادی و بندگی پروردگار را خواهند چشید.
منابع:
کتاب: داستان عارفان/کاظم مقدم
سایت اندیشه قم
سایت حوزه
در فرهنگ اخلاقی، صبر عبارت است از وادار نمودن نفس به انجام آنچه که عقل و شرع اقتضا می کنند و باز داشتن از آنچه عقل و شرع نهی می کنند.
«صبر» یک صفت نفسانی بازدارنده ای است که دارای دو جهت عمده است: از یک سو گرایش ها و تمایلات غریزی و نفسانی انسان را حبس و در قلمرو عقل و شرع محدود می کند. از سوی دیگر نفس را از مسئولیت گریزی در برابر عقل و شرع باز داشته و آن را وادار می کند که زحمت و دشواری پایبندی به وظایف الهی را بر خود هموار سازد. البته این حالت اگر به سهولت و آسانی در انسان تحقّق یابد، به آن «صبر» و هرگاه فرد خود را با زحمت و مشقّت بدان وادار سازد، «تصبّر» می گویند.
1. گسستن و بریدن از خود و شهوات و خواستهای خود و به تعبیر اسلامی، پرهیز از لغزشها و گناهان (صبر بر معصیت).
2. تنظیم برنامهها و تمرین و ممارست برای خودسازی و آمادگیهای روانی و تلاشهای سازنده و تسلیم و فرمانبرداری کامل از قوانین الهی (صبر در طاعت).
3. ظرفیت پذیرش رنجها را داشتن و گنجایش و قدرت تحمل همة مشکلاتی (مصایب) را که قدم به قدم بر سر راه در کمین است (صبر برمصیبت) (رفعتی، جلال، صبر بصیر، ص 162)
رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: صبر سه قسم است: 1. صبر بر مصایب؛ 2. صبر بر طاعت؛ 3. صبر بر معصیت. (حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج 11، ص 187)
صبر نه تنها ریشه در ایمان دارد؛ بلکه در ایمان، نقش کلیدى دارد. از امام صادق (علیه السلام) حکایت شده است: «صبر، نسبت به ایمان مانند سر نسبت به بدن است، پس همان گونه که اگر سر برود بدن نیز از بین می رود؛ اگر صبر برود ایمان نیز از بین می رود»
1. دور کردن بیحوصلگی از خود، انسان نباید هنگام بروز مشکلات، تسلیم آن شود؛ بلکه با عزم قوی و ارادة جدی تصمیم بگیرد.
2. دوری از بیقراری و دلتنگی: هنگام مواجه شدن با مصایب و معضلات، گله و شکوه نکند، بلکه با امداد الهی استقامت ورزد.
3. گله نکردن از خداوند متعال: بلکه آن را مصلحت ببیند و آن را امتحان الهی بداند. (مضمون روایت از علی ـ علیه السّلام ـ ، مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 71، ص 86)
4. برای آن که بیشتر به اهمیت صبر و آثار درخشان آن پی ببریم و نقش بسیار مهم و عمیق آن را در کسب فضائل و دوری از رذائل را درک کنیم. باید با سیره اولیاءالله آشنا شویم.
5. برای تحقق و پیدایش صبر باید با اجر و ثواب صابران در قرآن و احادیث آشنا شد.
چرا خداوند صابران را دوست دارد؟ یعنی چرا صبر علت و زمینه جلب محبت الهی به بنده است؟
در قرآن کریم میخوانیم: «وَ اللهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ»؛[1] «خداوند صابران را دوست دارد»
اینکه چرا خداوند صبرکنندگان را دوست دارد؛ باید پاسخ آنرا از اهمیت و ارزش صبر یافت که در اینباره به طور خلاصه نکاتی بیان میشود:
1. دیندارى به معناى شناخت خداوند و پذیرش یگانگى ربوبیت او و تسلیم شدن در برابر دستورهاى او است. مؤمن کسى است که هم به خداوند معرفت دارد، هم او را ربِ یگانه جهان میداند و هم از او پیروى میکند.[2] پیروى از دستورهاى خداوند جز با صبر و پایدارى در برابر وسوسههاى شیطان و لشکریان جهل ممکن نیست؛ از اینرو در روایات، رابطه صبر با ایمان را چونان رابطه سر با بدن دانستهاند، و هر کس که صبر ندارد از ایمان تهى است.[3]
افزون بر این؛ رابطه فضیلتهاى اخلاقى با صبر نیز مانند رابطه صبر با ایمان است؛ زیرا هیچ کار پسندیده اخلاقى جز با صبر و استقامت در برابر لشکریان جهل انجامپذیر نیست و از اینرو است که برخى از علماى اخلاق گفتهاند: «اکثر اخلاق داخل در صبر است».[4]
2. صبر نه تنها ریشه در ایمان دارد؛ بلکه در ایمان، نقش کلیدى دارد. از امام صادق (علیه السلام) حکایت شده است: «صبر، نسبت به ایمان مانند سر نسبت به بدن است، پس همانگونه که اگر سر برود بدن نیز از بین میرود؛ اگر صبر برود ایمان نیز از بین میرود».[5]
«صبر» یک صفت نفسانی بازدارنده ای است که دارای دو جهت عمده است: از یک سو گرایش ها و تمایلات غریزی و نفسانی انسان را حبس و در قلمرو عقل و شرع محدود می کند. از سوی دیگر نفس را از مسئولیت گریزی در برابر عقل و شرع باز داشته و آن را وادار می کند که زحمت و دشواری پایبندی به وظایف الهی را بر خود هموار سازد
از طرفى نیز صبر، نقش و ثواب عمل صالح در سیر و سلوک را ایفا میکند؛ همانطور که امام صادق (علیه السلام) میفرماید: «هر مؤمنى به بلایى گرفتار شود و بر آن بلا صبر کند، مانند پاداش هزار شهید را خواهد داشت».[6] از اینرو همانطور که از آیات قرآن استفاده میشود، ایمان و عمل صالح، در کنار هم باعث تکامل انسان میشود، و صبر میتواند هر دو را براى انسان به ارمغان بیاورد و در حقیقت، پُلى به سوى رضایت پروردگار باشد.
3. صبر رمز حرکت به سوی خدا است؛ خداوند در فرازهای مختلف قرآن، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را امر به صبر فرموده که در برخی آیات، صبر به صورت مطلق و در برخی دیگر، صبر در موارد خاصى ستایش شده است. گویا میخواهد رمز پیروزى در تمام زمینهها را صبر معرفى کند و شاید علت همراه شدن آن با نماز[7] این باشد که نماز حرکت آفرین است و صبر، مقاومت را ایجاب میکند و این دو در کنار هم به نتیجه و پیروزى میرسند.
4. صبر وسیله وابستگى به خدا است و با اتکاء به نفس تلازم دارد. قرآن تأثیر صبر را فلاح و رستگاری براى صابر عنوان میکند.[8] این تأثیر بهگونهاى است که میتواند انسان را از هلاکت نجات بخشیده و از قعر جهنم به سوى مراتب بالاى بهشت رهنمون شود.
بنابراین، با توجه به این موارد و مباحث دیگر درباره صبر میتوان پی برد که چرا خداوند صابران را دوست دارد؛ و به طور کوتاه گفت که؛ صبر، با همه جوانب آن، انسان را در مسیر رسیدن به کمال الهی محافظت میکند، و خداوند هرچه را که به او برساند، دوست دارد.
پی نوشتها:
[1]. آل عمران، 146.
[2]. ر. ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 2، ص 26
[3]. «الصَّبْرُ مِنَ الْإِیمَانِ بِمَنْزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ فَمَنْ لَا صَبْرَ لَهُ لَا إِیمَانَ لَهُ»؛ ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول صلی الله علیه و آله، محقق: غفاری، علی اکبر، ص 202
[4]. نراقی، ملا محمد مهدی، جامع السعادات، ج 3، ص 281
[5]. الکافی، ج 2، ص 87.
[6]. همان، ص 92.
[7]. «وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاة»؛ بقره، 45.
[8]. آل عمران، 200.
منابع:
سایت اندیشه قم
سایت اسلام کوئیست
فرآوری: آمنه اسفندیاری ـ بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
اخلاص، معیار ارزش عبادت، مقامی از مقامات مقرّبان الهی و هدف دین است. هر کس آن را یافت، موهبتی الهی نصیبش گشته که به وسیله آن به مقامات بزرگی خواهد رسید. چرا چنین نباشد، در حالی که خداوند متعال، بندگانش را به آن امر کرده، می فرماید: «فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ» خدا را بخوانید، در حالی که تنها برای او در دین اخلاص می ورزید، اگر چه کافران را ناخوش آید. (غافر (40)، آیه 14)
در سخنان پیشوایان معصوم، تعابیر گوناگونی، از قبیل بهترین عبادت، ثمره عبادت، غایت دین، عبادت مقرّبان الهی و مانند آن دربار فضیلت اخلاص آمده است. در اهمیت اخلاص همین بس که شرط قبولی عمل است و اگر در عملی موجود نباشد، بی هدف و بی نتیجه خواهد بود.
از این رو، علی علیه السلام فرمود: «من لم یصحب الإخلاص عمله لم یقبل» (شرح غررالحکم، ج 5، صفحه 418) عمل هر کس که با اخلاص همراه نباشد، قبول نمی شود.
اخلاص، معیار ارزش عبادت، مقامی از مقامات مقرّبان الهی و هدف دین است. هر کس آن را یافت، موهبتی الهی نصیبش گشته که به وسیله آن به مقامات بزرگی خواهد رسید.
ما در این نوشتار به روایت دو داستان کوتاه در این رابطه می پردازیم:
در یکی از ماه های رمضان با چند تن از رفقاء از ایشان (محدث قمی) خواهش کردیم که در مسجد گوهرشاد اقامه ی جماعت را بر معتقدان و علاقه مندان، منت نهد، با اصرار و ابرام این خواهش پذیرفته شد و چند روز نماز ظهر و عصر در یکی از شبستان های آنجا اقامه شد و بر جمعیت این جماعت روز به روز می افزود هنوز به ده نرسیده بود، که اشخاص زیادی، اطلاع یافتند و جمعیت فوق العاده شد؛ یک روز پس از اتمام نماز ظهر به من که نزدیک ایشان بودم، گفتند: من امروز نمی توانم نماز عصر بخوانم رفتند و دیگر آن سال را برای نماز جماعت نیامدند در موقع ملاقات و استفسار از علت ترک نماز جماعت گفتند: حقیقت این است که در رکوعِ رکعت چهارم، متوجه شدم که صدای اقتداکنندگان که پُشت سر من می گویند «یا الله یا الله ان الله مع الصابرین» از محلی بسیار دور به گوش می رسید، این توجه که مرا به زیادتی جمعیت متوجه کرد، در من شادی و فرحی تولید کرد و خلاصه خوشم آمد که جمعیت این اندازه زیاد است، بنابراین من برای امامت، اهلیت ندارم. (فوائد الرضویّه، ج1، مقدمه محمود شهابی)
خدا در قرآن می فرماید: «فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ» خدا را بخوانید، در حالی که تنها برای او در دین اخلاص می ورزید، اگر چه کافران را ناخوش آید. (غافر (40)، آیه 14)
در عصر خلافت علی (علیه السلام) غلام سیاهی به حضور امیرمومنان علی (علیه السلام) آمد و عرض کرد: من دزدی کرده ام مرا پاک کن (یعنی با اجرای حدّ دزدی که بریدن چهار انگشت دست راست در مرحله اول هست حکمخدا را جاری فرما). امیرمومنان (علیه السلام) فرمود: شاید دزدی تو در غیر حرز (بر وزن فسق) باشد (چون یکی از شرائط دزدی که باید دستش را برید آن است که دزدی او در محل محفوظی مثل جیب یا دکانی که درش قفل است و... که به آن حرز می گویند، باشد) سپس علی (علیه السلام) توجه خود را از او برگرداند. او برای بار دوم اعتراف کرد و گفت : من دزدی کرده ام (دزدی در حرز) مرا پاک کن. امیرمومنان (علیه السلام) فرمود: شاید دزدی تو به مقدار حدّ نصاب (یعنی به اندازه چهار نخودونیم طلای مسکوک یا به اندازه قیمت آن) نباشد، سپس علی (علیه السلام) توجه خود را از او برگرداند. غلام سیاه برای بار سوم اقرار کرد که: من دزدی کرده ام . وقتی که علی (علیه السلام) دریافت که او راست می گوید و شرائط دزدی ای که حدّ دارد، در این دزدی هست، چهار انگشت دست او را از بیخ برید، و حکم الهی را جاری نمود. غلام سیاه ، از خدمت علی (علیه السلام) مرخص شد، (در کوچه یا میدان و یا بازار) کنار مردم آمد و با احساسات پاک و با شور و نشاط به مدح علی (علیه السلام) پرداخت و گفت : قطع یمینی امیرالمومنین ، و امام المتقین ، و قائد الغرّ المحّجلین ، و یعسوب الدین ، و سیّد الوصیین و... دست راستم را برید، امیرمومنان و پیشوای پرهیزکاران ، و سرور و پیشتاز پیشقراولان ، رئیس دین و سید اوصیاء الهی . او به همین عنوان به مدیحه سرائی ادامه می داد و همچنان در شاءن علی (علیه السلام) سخن می گفت . امام حسن و امام حسین ، از آنجا رد می شدند، از جریان آگاه شده و مدیحه سرائی غلام سیاه را شنیدند و سپس به حضور پدر بزرگوارشان علی (علیه السلام) آمده و جریان را به عرض رساندند، علی (علیه السلام) شخصی را به سوی او فرستاد و فرمود به او بگو هم اکنون نزد من بیاید. فرستاده علی (علیه السلام) نزد غلام سیاه رفت و پیام علی (علیه السلام) را رساند، او با کمال شور و شوق به حضور علی (علیه السلام) آمد. علی (علیه السلام) به او فرمود: من دست تو را قطع کردم ولی تو از من مدح می کنی ؟!. غلام سیاه عرض کرد: ای امیرمومنان ! مرا با اجرای حدّ الهی ، پاک ساختی ، پیوند حب و دوستی با تو در گوشت و خونم آمیخته است ، اگر تو مرا قطعه قطعه کنی ، از حب قلبی ام که به تو دارم ذرّه ای نمی کاهد. حضرت علی (علیه السلام) (دید حیف است که چنین فرد پاک و مخلصی دست بریده باشد) از امداد غیبی الهی استمداد کرده و دعا کرد، و انگشتهای قطع شده او را به محل قطع گذاشت و از خدا خواست که دست او به حالت اول برگردد، دعای علی (علیه السلام) مستجاب شد و دست غلام سیاه ، موزون شده و به صورت اول سالم گردید.