مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

برادر و محرم اسرار قرآن کیست؟!

[ad_1]

رابطه نهج البلاغه با قرآن کریم رابطه ای طولی اســت و نهج البلاغه تالی تلو قرآن عزیز و محرم اسرار آن و بیانگر حقایق آن و جلوه لطایف آن اســت.

فرآوری: حامد رفیعی - بخش نهج البلاغه تبیان

نهج البلاغه

رابطه نهج البلاغه با قرآن رابطه ای تنگاتنگ و سخت نزدیک اســت، زیرا نهج البلاغه نازله روح مطهری اســت که وجودش با قرآن یکی بود و چنان در قرآن کریم جذب گردیده بود که جسم و روحش از آن بود. از همین وجه اســت که نهج البلاغه را «اخ القرآن الکریم» نامیده اند.

برادری نهج البلاغه با قرآن

واژه «اخ» در اصل به معنی برادر، رفیق و مصاحب اســت و در واقع کسی را گویند که با دیگری در پدر و مادر و یا در یکی از آن دو و یا همشیر بودن با دیگری شریک باشد و به صورت استعاره به هر که با دیگری در قبیله یا در دین یا در کار وصفت یا معامله و دوستی و در مناسبات دیگر مشارکت داشته باشد برادر گویند; و در معنای مجازی به مفهوم مصاحب و همزاد و مانند و مشابه به کار می رود و روشن اســت که اخوت نهج البلاغه با قرآن از همین باب اســت، و به همین دلیل اســت که نهج البلاغه هرگز طراوت و تازگی و جلوه گری خویش را از دست نمی دهد و از هر زبان که شنیده شود نامکرر اســت.

        یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب    ***    کز هر زبان که میشنوم نامکرر اســت

نهج البلاغه، محرم اسرار قرآن

رابطه نهج البلاغه با قرآن کریم رابطه ای طولی اســت و نهج البلاغه تالی تلو قرآن عزیز و محرم اسرار آن و بیانگر حقایق آن و جلوه لطایف آن اســت.

رابطه نزدیک نهج البلاغه و قرآن عجیب نیست زیرا این کلمات از کسی صادر شده که جان پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله اســت و از آغاز وحی در کنار او همه چیز را می شنید و می دید.

نورانیت قرآنی و بوی خوش کلام نبوی در نهج البلاغه آشکار اســت; و به تعبیر برخی اندیشمندان تنها فرق نهج البلاغه با قرآن در آن اســت که وحی نیست.

نهج البلاغه از طرف خداوند نازل نشده اســت!

نهج البلاغه کتابی اســت که گویا خداوند الفاظش را با گوهرهای آیات قرآنی زینت داده اســت. این کتاب شامل حکمتهایی اســت مانند مروارید درخشان که به راستی و صداقت سخن میگوید و فرقی میان آن و قرآن کریم نیست، جز آنکه نهج البلاغه از طرف خداوند نازل نشده اســت.

موضوعات نهج البلاغه و قرآن

قرآن کریم مجموعه ای اســت از معارف حقیقی درباره خدا، انسان، هستی، جامعه و تاریخ; و در آن بینشها، گرایشها، ارزشها، روشها، کنشها و گویشها تبیین شده اســت و نهج البلاغه نیز به تبع قرآن کریم کتابی اســت که در آن بینش ها و نگرش های اصیل و حقیقی نسبت به عالم و آدم و خالق عالم و آدم تبیین شده اســت و بیانگر گرایش ها و تعلق ها و ریشه یابی تعلق های انسانی و تلاش برای سیر دادن آدمیان به تعلقی صحیح اســت که موجب سعادت و عزت این جهانی و فلاح و رستگاری آن جهانی مردمان می شود.

نهج البلاغه به تبع قرآن کریم بیانگر ارزشها و ضد ارزشها و راهنمای انسان و جوامع انسانی به سوی ارزشهای الهی- انسانی و همچنین نشان دادن روشها و خط مشی های درست برای رساندن انسان و جوامع به مقصد و مقصود و دور کردن آنان از به کارگیری روشهای باطل و فرو غلطیدن در راههای نادرست اســت.

نهج البلاغه به تبع قرآن کریم مجموعه ای اســت از:

1- بحث های توحیدی و معارف حقیقی

2- مباحث نبوت و هدایت الهی

3- معرفی جامعیت اسلام و قرائت و فهم درست آن و تبیین هندسه صحیح اسلام

4- بحث از کائنات و خلقت

5- ارائه نظامنامه رهبری و سیاست و مدیریت و حکومت

نورانیت قرآنی و بوی خوش کلام نبوی در نهج البلاغه آشکاراست; و به تعبیر برخی اندیشمندان تنها فرق نهج البلاغه با قرآن در آن اســت که وحی منزل نیست.

6- بیان مواعظ و آموزش حکمت

7- تبیین تاریخ و درس عبرت

8- تعلیم احکام و آموزش عبادات

9- مباحث معاد و قیامت

10- راه بندگی و عبودیت

کلام پایانی

رابطه نزدیک نهج البلاغه و قرآن عجیب نیست زیرا این کلمات از کسی صادر شده که جان پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله اســت و از آغاز وحی در کنار او همه چیز را می شنید و می دید. همانطور که می فرماید:

«به هنگام نزول وحی بر محمد صلی الله علیه و آله، صدای ناله شیطان را شنیدم. از رسول خدا پرسیدم: این ناله چیست؟ فرمود: این شیطان اســت که از پرستش خویش مایوس گردیده اســت. تو آنچه را من می شنوم، می شنوی; و آنچه را من می بینم، می بینی; تنها فرق من و تو این اســت که تو پیامبر نیستی، بلکه وزیر منی و بر طریق و جاده خیر و درستی قرار داری.»


منابع:
- نهج البلاغه، خطبه 192.
- خلیل بن احمد الفراهیدی، کتاب العین ، ج 1، ص 71
- شمس الدین محمد حافظ شیرازی، دیوان اشعار
- سید حبیب الله هاشمی خوئی، منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه،. ج 1، ص245.
- محمدتقی شوشتری، بهج الصباغه فی شرح نهج البلاغه، ج 1،صص 31-27
- سیدمحمدمهدی جعفری، آموزش نهج البلاغه ، صص 28-27.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط


29 آگوست 2016 ... رابطه نهج البلاغه با قرآن كریم رابطهای طولی است ونهج البلاغه تالی تلو قرآن عزیز و محرم اسرار آن و بیانگر حقایق آن و جلوه لطایف آن است.29 آگوست 2016 ... برادر و محرم اسرار قرآن کیست؟! رابطه نهج البلاغه با قرآن کریم رابطه ای طولی است و نهج البلاغه تالی تلو قرآن عزیز و محرم اسرار آن و بیانگر حقایق آن ...شیطان چیست و کیست tebyan netسئوال دیگرى پیش مى آید و آن چنین است : بعد از این ... مهمترین دستیار شیطان کیست - tebyan.net ... برادر و محرم اسرار قرآن کیست؟13 ژوئن 2012 ... سلام به شما پرسشگر گرامی نهج البلاغه به أخ القرآن (برادر قرآن) و صحیفه سجادیه به اُخت القرآن (خواهر قرآن) معروف است. در نهج البلاغه، گزیده ای از ...25 ژانويه 2009 ... سلام دوست عزیز کتاب شریف "نهج البلاغه" به برادر قرآن مشهور است. ... درمان بیماری های بواسیر ، هموروئید ترومبوزه ، شقاق ، کیست مویی ، آبسه و فیستول .... وقایع رور شانزدهم محرّم الحرام، همراه با اسرای کربلا · حصين بن نمير، از ممانعت ...روم آنجا که مرا محرم اسرار آنجاست ... برادر زاده ابولنجیب عبدالقاهر عارف معروف… ... “ما که رسواى جهانیم، غم عالم دیگر چیست… ... حتما عقاید و نظرات یکدیگر را ببذیریم و اتفاقا خداوند در قران می فرماید ( فبشر عبادی الذین یستمعون القول و یتبعون احسنه ...هر کس ازدیگری می پرسید این نوجوان کیست که این طورشجاعانه پابه میدان جنگ نهاده است ؟ از سپاه معاویه کسی ... پس از شهادت امام علی (ع) عباس سال های تلخ امامت برادرش حسن (ع) را هم تجربه کرد. سالهایی که حیله گری های .... معنی اسامی سوره های قرآن کریم,تعداد سوره های قرآن کریم ... اسرار خانه داری · تزئینات عقد و ... اعمال ماه محرم,دعا در ماه محرم ...کيست اين خواهر که چون نعش برادر ديد گفت *** بار الها خير فرما ازکرم فرجام را. کيست آن ... سينه ات گنجينه اسرار قرآن مبين *** اي کلام الله ناطق، دختر ياسين، تويي. پشتبان ..... تا بهار عشق گردد در محرّم جاودان *** اندر اين باغ خزان ديده شکوفا مانده ام.... عنوان بطانه و محرم اسرار و رازهای خویش قرار ندهند حتی اگر اهل توحید و اهل کتاب باشند. ... بنابراین، آینه تمام نمای الهی بر اساس آیات قرآنی یکی همه هستی است و الله همه ... به برادر ایمانی اش چه مسئولیت و تکلیفی دارد و حق مومن بر عهده مومن دیگر چیست؟


کلماتی برای این موضوع

اشعار محرم و صفر حضرت ابالفضل العباس عاشعار محرم و صفر حضرت ابالفضل العباس ع اشعار و مطالب مذهبییک ابزار مرجع ابزار وبلاگ و سایتارائه دهنده ابزار رایگان وبلاگ و وب سایت این ابزار به مدیران سایت ها و وبلاگ ها این دارو و درمان با قرآن و ادعیهبخش دوم – سیب سلامتمن هم برای شما و البته تمام مبتلایان، دعا میکنم که انشالله خدا کمکتون کنه اما چند رازداریضرورت رازداری هر انسانی در زندگی فردی و اجتماعی خویش، خواه ناخواه اسرار مگو دارد که معانی اشعار و متون نثر ادبیات سوم متوسطه تجربی و …محرم دل قصد اصلی از ایجاد این وبلاگ ارتباط با همکاران محترم ادبیات فارسی متوسطه و گلچین صفاسا ★ آپارات چند میلیون حقمو نمیدهتلگرام اینستاگرام گلچین صفاسا جدیدترین پیامک زیبا عکس عاشقانه رمانتیک عزاداری سنتی بوشهرعزاداری سنتی بوشهر مجموعه نوحه و واحد های محرم دانلودنوحه بوشهری عزاداری در بوشهر توهین به نظام و رهبری مبارز کلیپپاسـخ هر کارى که براى انسان ضرر داشته و یا باعث وهن دین و مذهب گردد حرام است و مؤمنین آیا برای جبران حق الناس می‌شود قرآن ختم کرد و …آیا برای جبران حق الناس می‌شود قرآن ختم کرد و ثوابش را هدیه کرد؟معاویه کیست معاویه کیست معاویه از دو فرد کثیف و پلید بوجود آمده که بنا بقانون توارث خباثت ذاتى


ادامه مطلب ...

دو برادر که سرنوشتشان را با هم عوض کردند

[ad_1]

 داستانی از لتونی

دو برادر بودند: برادر بزرگ‌تر ثروتمند و خسیس بود و برادر کوچک‌تر سخاوتمند ولی فقیر. با این که بعد از ایام روزه معمولاً همه‌ی مؤمنان غذای حسابی می‌خوردند، ولی برادر فقیر حتی نان هم نداشت که بخورد. بنابراین به طویله رفت و از ران گاو کمی گوشت برید و غذای سیری خورد و خوابید. هنگام عید میلاد هم خواب ماند، ولی روز بعد که به طویله رفت دید ران گاو مثل سابق شده و اثری از بریدن گوشت در آن نیست.
مرد فقیر از ده بیرون رفت و به جنگل رسید. در جنگل پیرمردی را دید که خودش را کنار آتش کوچکی گرم می‌کرد. پیش رفت و سلام کرد و گفت:
- باباجان، خدا قوت.
پیرمرد جواب داد:
- متشکرم. بیا این خاکستر و زغال‌های داغ را بردار و ببر بریز روی زغال‌های کلبه‌ی خودت.
مرد فقیر خاکستر داغ زغال‌ها را برداشت و طبق دستور پیرمرد رفتار کرد. صبح روز بعد اتفاق عجیبی روی داد: در آن جایی که توده‌ای خاکستر انباشته بود توده‌ای هم پول قرار داشت. طولی نکشید که مرد فقیر بسیار ثروتمند شد، به طوری که از برادر بزرگ‌ترش هم پولدارتر شد.
برادر ثروتمند از این اقبال برادر کوچک‌تر متعجب بود. پرسش‌ها کرد تا دانست که ثروت برادرش از کجا به دست آمده اسـت. حسودی‌اش شد و خواست که او هم ثروت زیادتری به دست بیاورد. سال بعد منتظر ایام روزه شد؛ آن وقت رفت توی طویله و از ران گاو چاق مقداری گوشت برید و خورد و منتظر شد. ولی به هیچ وجه نتوانست بخوابد، زیرا تمام وقت به فکر ثروت تازه بود. صبح روز بعد وقتی که به طویله رفت دید که تمام دام‌هایش سقط شده‌اند. با وجود این به جنگل رفت و در کنار جنگل آتش کوچکی دید که پیرمردی پهلوی آن نشسته بود و خودش را گرم می‌کرد. پیش او رفت و از او مقداری خاکستر و زغال خواست و حتی درخواست مقدار بیشتری کرد، چون می‌خواست روی تمام زغال‌های خانه‌اش را با آن خاکستر عجیب بپوشاند.
برادر ثروتمند خاکستر و زغال را به منزل آورد و روی زغال‌ها ریخت؛ ولی شبانگاه تمام خانه و اثاثیه‌اش سوخت و خاکستر شد.
به این ترتیب دو برادر سرنوشتشان را با هم عوض کردند.
منبع مقاله :
نی‌ یدره، یان؛ (1382)، داستان‌های لتونی؛ ترجمه‌ی روحی ارباب؛ تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

بارقه های امید محلی در دولت تدبیر امید سایت …بارقه های امید محلی در دولت تدبیر امید سایت استان بهزاد کاظمی با انتخاب معاونین نامه ی سرگشاده ی جمعی از معلمین سبزوار به رئیس …هکرها با نفوذ به سیستم حمل و نقل شهر سانفرانسیسکو در آمریکا باعث شدند مردم در طول دو دفاع مقدس و فرهنگ ایثار و شهادت مقالات شهداسخن درباره شهید است شهید همان‏طور که از نامش پیداست یک واژه بسیار مقدس و با فضیلتی تأثیر معدل در کنکور۹۵ نشر دریافت مدیرکل سایت نشر دریافت خبرهای مرتبط دیگر را در سه لینک زیر بخوانید همه چیز عشق های بی هدف را چگونه فراموش کنیم؟ شهر سوالبا سلام و تشکر ازدواج و تشکیل خانواده یکی از موضوعات و اتفاقات مهمی است که باید با خارج فقه کتاب الجهاد مقدمه بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سیدنا منظور شما از ترک چیست؟ وب سایت خبری تحلیلی …توضیح یکی از ویژگیهای آینانیوز که با لطف مخاطبین فهیم و صاحب ذوق آن تا به امروز سبب گزارش به مردم گزارش به مردم سه گزارش مهم از سه نقطه متفاوت، گزارشی از یزد و آمل و کرمانشاهان سیما سیره علویبوستان نهج البلاغه امام علی عچون شاخ گلی که خم شود پیش نسیم از دوست سلامی و ز ما تسلیمی مردم دیده ما جز به رخت ناظر


ادامه مطلب ...

برادر و خواهر و همزاد دختر

[ad_1]

داستانی از لتونی

مادری دو فرزند داشت که یکی از آن‌ها پسر بود و دیگری، که از سر راه برداشته بود، دختر. مادر همیشه آن‌ها را نصیحت می‌کرد. به پسرش می‌گفت زن نگیر و به دختر سرراهی می‌گفت شوهر اختیار نکن. چیزی نگذشت که مادر مرد و پسرش تصمیم گرفت که زن بگیرد. اما آن‌ها در نقطه‌ای دوردست در جایی زندگی می‌کردند که با کسی معاشرت نداشتند. بنابراین او تصمیم گرفت که با خواهر سرراهی زیبایش ازدواج کند.
خواهر سرراهی از این موضوع خیلی ترسید و از منزل فرار کرد و رفت تا برای برادرش زنی را جست و جو کند که شبیه به خودش باشد. مدت‌ها به سیر و سفر پرداخت تا این که در کلبه‌ای دختری را دید که فوق العاده به خودش شبیه بود. خواست که در این کلبه شب را به سربرد.
در این خانه پیرزن جادوگری با دختری که او را به فرزندی قبول کرده بود می‌زیست. این دختر به هیچ وجه به پیرزن جادوگر شباهت نداشت. اتفاقاً آن روز پیرزن در منزل نبود. مهمان تازه وارد علت آمدن خودش را به آن خانه شرح داد و از دختر خواست که زن برادرش بشود دختر هم راضی شد.
شبانگاه دختر خوانده‌ی پیرزن مهمان تازه وارد را به سوزنی تبدیل کرد و آن را در توی دیوار فرو برد. پیرزن وقتی که به منزل برگشت توی کلبه قدم زد و همه جا را بو کشید و بعد گفت:
- بوی آدمیزاد می‌آید.
دختر خوانده او را ساکت کرد و گفت:
- مادرجان، شاید امروز از کنار آدمیزاد گذشته‌ای و بوی آدمیزاد می‌دهی. پیرزن ساکت و آرام شد. شامش را خورد و رفت خوابید. فردا صبح دوباره عقب کار خودش رفت. دختر خوانده از توی دیوار سوزن را بیرون کشید و دختر را به شکل اول خودش درآورد. تمام روز مشغول تهیه‌ی وسایل سفر شدند. دختر مهمان شبانگاه دوباره به سوزن تبدیل گردید.
شب هنگام که دوباره پیرزن به منزل بازگشت بوی آدمیزاد به مشامش خورد، ولی چیزی نفهمید. فردا صبح که به جنگل رفت دو دختر راه خود را پیش گرفتند و رفتند.
دختر خوانده‌ی پیرزن یک شانه‌ی چوبی و یک دستمال و یک سنگ چاقو تیزکن همراه خود برداشته بود و با سرعت هر چه تمام‌تر فرار می‌کرد، زیرا می‌دانست که پیرزن به زودی آن‌ها را تعقیب می‌کند. همین طور هم شد. پیرزن چنان در پی آن‌ها می‌دوید که زمین زیر پایش می‌لرزید. دختر خوانده وقتی که دید پیرزن عقب او می‌آید. سنگ چاقو تیزکن را به زمین انداخت. فوراً کوه‌های بزرگی جلو راه پیرزن از زمین بالا آمد. در این مدت که پیرزن از روی کوه‌ها می‌گذشت دو دختر مقدار زیادی از راه را پیمودند.
ولی طولی نکشید که باز دوباره زمین به لرزه درآمد و صداهای عجیبی شنیده شد. این پیرزن بود که باز نزدیک شده بود. دخترک این بار دستمال را به زمین انداخت. در پشت سر او یک دریاچه‌ی وسیع، که خیلی هم گود بود، پیدا شد. در همان موقعی که پیرزن از توی دریاچه شناکنان جلو می‌رفت دخترها فرصتی پیدا کردند که باز هم تا حدی فرار کنند؛ ولی آن‌ها نتوانستند راه زیادی را طی کنند، زیرا پیرزن دوباره خودش را به آن‌ها رسانید. دخترک شانه‌ی چوبی را به زمین انداخت و جنگل انبوهی نمایان شد که در آن حیوانات درنده و وحشی فراوان بودند. همین که پیرزن خواست از توی جنگل عبور کند ناگهان عده‌ای از گرازهای وحشی به او حمله‌ور شدند و تکه پاره‌اش کردند.
دو دختر، که از دست پیرزن جادوگر نجات یافته بودند، به راه خود ادامه دادند. در راه با هم صحبت کردند که به چه شکلی دربیایند که زیباتر و قشنگ‌تر در نظر برادر جلوه کنند. بالاخره تصمیم گرفتند که به شکل درخت زیزفونی دربیایند که شکوفه کرده اسـت. همین کار را هم کردند.
سحرگاهان برادر دید که در توی حیاط دو تا زیزفون شکوفه کرده اسـت. این دو زیزفون روز قبل در توی حیاط نبودند. برادر از فراق خواهر سرراهی خودش خیلی نگران بود. پس برای تفریح از دو زیزفون دو تا شاخه کند و از آن‌ها نی‌لبکی درست کرد و وقتی که به نواختن نی‌لبک‌ها پرداخت دید که یکی از دیگری بهتر اسـت. از این رو خیلی خوشحال شد و تبر را برداشت و رفت که زیزفون را ببرد؛ ولی همین که تبر را بالا برد در همان جایی که زیزفون سبز شده بود خواهر سرراهی را دید که ایستاده اسـت. برادر از دیدن خواهر سرراهی خیلی خوشحال شد و از او استدعا کرد که از سر گناه و تقصیرش بگذرد. برای او را بخشید و خواست که تبر را برای زیزفون دومی بلند کند. برادر تبر را بالا برد ولی هنوز تبر پایین نیامده بود که به جای زیزفون دختر بسیار زیبایی، که مورد پسندش بود، در همان نقطه پدیدار گردید.
برادر با آن دختر عروسی کرد و در نهایت محبت و خوشی با یکدیگر زندگی جدیدی را آغاز کردند.
منبع مقاله :
نی‌ یدره، یان؛ (1382)، داستان‌های لتونی؛ ترجمه‌ی روحی ارباب؛ تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

سرنوشت ۱۱ برادر و خواهر محمدرضا پهلوی گزارش …سرنوشت ۱۱ برادر و خواهر محمدرضا پهلوی گزارش تصویریاسامی دختر و پسر با معنی به ترتیب حروف الفبا …اتسز لاغر و استخوانی از پادشاهان خوارزم اختر ستاره ، علم ، درفش ارد خیر وبرکت هابیل و قابیل و فرزندان حضرت آدمع با چه کسانى …درباره ازدواج فرزندان چند قول وجود دارد برادر و خواهر با هم ازدواج کردند مؤیدش آیه معنی اسمتو میخوای بیا تو پسر الف آبان نام ایزد آبروز دهم از ماه خورشیدی آبسال فصل بهار، سال پر آب و باران زیباترین دختر جذاب مانکن و مدل مشهور ایرانی عکسمه لقا جابری مدل و مانکن ایرانی متولد ۲۷ خرداد سال ۱۳۶۸ استاو ساکن سن دیگو در فهرستی از نام ها و اسم های اصیل ایرانی مناسب برای بچه ها و فهرستی از نام ها و اسم های اصیل ایرانی مناسب برای بچه ها و شرکت ها آبان دخت دخترآبان نام های زیبا ی ایرانی برای فروشگاه شماآبتین نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی آتوسا قدرت و توانمندی دختر کورش بزرگ و همسر لیست آثار و کتابهای نویسندگان خارجی اطلاعات …این وبلاگ اطلاعات عمومی از ایران و سراسر جهان را در اختیار علاقه مندان به یادگیری و حل فهرستی از اسامی اصیل ایرانی معنی ایران نازآبان دخت دخترآبان ، نام زن داریوش سوم آبتین نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی آتوسا عکسهایی بسیار دیدنی از حیات وحش آفریقا ایران نازدیگر مطالب بخش گالری عکس های دیدنی و جالب بیشتر بخوانید


ادامه مطلب ...

داستان برادر حاتم طایی (داستانک)

[ad_1]
مفیدستان:
وقتى که حاتم طایى از دنیا رفت، برادرش خواست جاى او رابگیرد. حاتم مکانى ساخته بود که هفتاد در داشت. هر کس از هر درى که مى خواست وارد مى شد و از او چیزى طلب مى کرد و حاتم به اوعطا مى کرد.

برادرش خواست در آن مکان بنشیند و حاتم بخشى کند! مادرش گفت: تو نمى توانى جاى برادرت را بگیرى، بیهوده خود رابه زحمت مینداز.
برادر حاتم توجه نکرد. مادرش براى اثبات حرفش، لباس کهنه اى پوشید و به طور ناشناس نزد پسرش آمد و چیزى خواست. وقتى گرفت از در دیگری رجوع کرد و باز چیزى خواست. برادر حاتم با اکراه به او چیزى داد.
چون مادرش این بار از در سوم بازآمد و چیزى طلب کرد، برادر حاتم با عصبانیت و فریاد گفت: تودوبار گرفتى و بازهم مى خواهى؟ عجب گداى پررویى هستى! مادرش چهره خود را آشکار کرد و گفت: نگفتم تو لایق این کارنیستى؟ من یک روز هفتاد بار از برادرت به همین شکل چیزى خواستم و اوهیچ بار مرا رد نکرد.

نقل مطالب و داستانها با ذکر منبع ، رعایت اخلاق و امانتداری است.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

جملات کوتاه زیبا داستان کوتاهجملات کوتاه زیبا داستان کوتاه جملات کوتاه زیبا داستانک جملات کوتاه زیبا داستان کوتاه جملات کوتاه زیبا داستان کوتاه جملات کوتاه زیبا داستانک زندگی نامه حاتم طایی حکایت حاتم طایی داستان حاتم طایی حاتم طایی


ادامه مطلب ...

دو برادر که سرنوشتشان را با هم عوض کردند

[ad_1]

 داستانی از لتونی

دو برادر بودند: برادر بزرگ‌تر ثروتمند و خسیس بود و برادر کوچک‌تر سخاوتمند ولی فقیر. با این که بعد از ایام روزه معمولاً همه‌ی مؤمنان غذای حسابی می‌خوردند، ولی برادر فقیر حتی نان هم نداشت که بخورد. بنابراین به طویله رفت و از ران گاو کمی گوشت برید و غذای سیری خورد و خوابید. هنگام عید میلاد هم خواب ماند، ولی روز بعد که به طویله رفت دید ران گاو مثل سابق شده و اثری از بریدن گوشت در آن نیست.
مرد فقیر از ده بیرون رفت و به جنگل رسید. در جنگل پیرمردی را دید که خودش را کنار آتش کوچکی گرم می‌کرد. پیش رفت و سلام کرد و گفت:
- باباجان، خدا قوت.
پیرمرد جواب داد:
- متشکرم. بیا این خاکستر و زغال‌های داغ را بردار و ببر بریز روی زغال‌های کلبه‌ی خودت.
مرد فقیر خاکستر داغ زغال‌ها را برداشت و طبق دستور پیرمرد رفتار کرد. صبح روز بعد اتفاق عجیبی روی داد: در آن جایی که توده‌ای خاکستر انباشته بود توده‌ای هم پول قرار داشت. طولی نکشید که مرد فقیر بسیار ثروتمند شد، به طوری که از برادر بزرگ‌ترش هم پولدارتر شد.
برادر ثروتمند از این اقبال برادر کوچک‌تر متعجب بود. پرسش‌ها کرد تا دانست که ثروت برادرش از کجا به دست آمده اسـت. حسودی‌اش شد و خواست که او هم ثروت زیادتری به دست بیاورد. سال بعد منتظر ایام روزه شد؛ آن وقت رفت توی طویله و از ران گاو چاق مقداری گوشت برید و خورد و منتظر شد. ولی به هیچ وجه نتوانست بخوابد، زیرا تمام وقت به فکر ثروت تازه بود. صبح روز بعد وقتی که به طویله رفت دید که تمام دام‌هایش سقط شده‌اند. با وجود این به جنگل رفت و در کنار جنگل آتش کوچکی دید که پیرمردی پهلوی آن نشسته بود و خودش را گرم می‌کرد. پیش او رفت و از او مقداری خاکستر و زغال خواست و حتی درخواست مقدار بیشتری کرد، چون می‌خواست روی تمام زغال‌های خانه‌اش را با آن خاکستر عجیب بپوشاند.
برادر ثروتمند خاکستر و زغال را به منزل آورد و روی زغال‌ها ریخت؛ ولی شبانگاه تمام خانه و اثاثیه‌اش سوخت و خاکستر شد.
به این ترتیب دو برادر سرنوشتشان را با هم عوض کردند.
منبع مقاله :
نی‌ یدره، یان؛ (1382)، داستان‌های لتونی؛ ترجمه‌ی روحی ارباب؛ تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

بارقه های امید محلی در دولت تدبیر امید سایت …بارقه های امید محلی در دولت تدبیر امید سایت استان بهزاد کاظمی با انتخاب معاونین نامه ی سرگشاده ی جمعی از معلمین سبزوار به رئیس …هکرها با نفوذ به سیستم حمل و نقل شهر سانفرانسیسکو در آمریکا باعث شدند مردم در طول دو دفاع مقدس و فرهنگ ایثار و شهادت مقالات شهداسخن درباره شهید است شهید همان‏طور که از نامش پیداست یک واژه بسیار مقدس و با فضیلتی تأثیر معدل در کنکور۹۵ نشر دریافت مدیرکل سایت نشر دریافت خبرهای مرتبط دیگر را در سه لینک زیر بخوانید همه چیز عشق های بی هدف را چگونه فراموش کنیم؟ شهر سوالبا سلام و تشکر ازدواج و تشکیل خانواده یکی از موضوعات و اتفاقات مهمی است که باید با خارج فقه کتاب الجهاد مقدمه بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سیدنا منظور شما از ترک چیست؟ وب سایت خبری تحلیلی …توضیح یکی از ویژگیهای آینانیوز که با لطف مخاطبین فهیم و صاحب ذوق آن تا به امروز سبب گزارش به مردم گزارش به مردم سه گزارش مهم از سه نقطه متفاوت، گزارشی از یزد و آمل و کرمانشاهان سیما سیره علویبوستان نهج البلاغه امام علی عچون شاخ گلی که خم شود پیش نسیم از دوست سلامی و ز ما تسلیمی مردم دیده ما جز به رخت ناظر


ادامه مطلب ...

داستان برادر حاتم طایی (داستانک)

[ad_1]
مفیدستان:
وقتى که حاتم طایى از دنیا رفت، برادرش خواست جاى او رابگیرد. حاتم مکانى ساخته بود که هفتاد در داشت. هر کس از هر درى که مى خواست وارد مى شد و از او چیزى طلب مى کرد و حاتم به اوعطا مى کرد.

برادرش خواست در آن مکان بنشیند و حاتم بخشى کند! مادرش گفت: تو نمى توانى جاى برادرت را بگیرى، بیهوده خود رابه زحمت مینداز.
برادر حاتم توجه نکرد. مادرش براى اثبات حرفش، لباس کهنه اى پوشید و به طور ناشناس نزد پسرش آمد و چیزى خواست. وقتى گرفت از در دیگری رجوع کرد و باز چیزى خواست. برادر حاتم با اکراه به او چیزى داد.
چون مادرش این بار از در سوم بازآمد و چیزى طلب کرد، برادر حاتم با عصبانیت و فریاد گفت: تودوبار گرفتى و بازهم مى خواهى؟ عجب گداى پررویى هستى! مادرش چهره خود را آشکار کرد و گفت: نگفتم تو لایق این کارنیستى؟ من یک روز هفتاد بار از برادرت به همین شکل چیزى خواستم و اوهیچ بار مرا رد نکرد.

نقل مطالب و داستانها با ذکر منبع ، رعایت اخلاق و امانتداری است.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

جملات کوتاه زیبا داستان کوتاهجملات کوتاه زیبا داستان کوتاه جملات کوتاه زیبا داستانک جملات کوتاه زیبا داستان کوتاه جملات کوتاه زیبا داستان کوتاه جملات کوتاه زیبا داستانک زندگی نامه حاتم طایی حکایت حاتم طایی داستان حاتم طایی حاتم طایی


ادامه مطلب ...

معمای عجیب پزشکی: دو برادر که با غروب آفتاب فلج می‌شوند!

[ad_1]

معمای عجیب پزشکی: دو برادر که با غروب آفتاب فلج می‌شوند!

براساس گزارش اسویشیتدپرس، اما زمانی که خورشید غروب می‌کند، این دو برادر به طور کامل فلج می‌شوند، و توانایی حرکت کردن و صحبت کردن را تا صبح فردا و طلوع دوباره خورشید از دست می‌دهند، بیماری که نشانه‌های آن برای اولین‌بار در جهان گزارش شده‌است و پزشکان هیچ آگاهی نسبت به علت وقوع این بیماری ندارند.

به گفته جواد اکرم، متخصص موسسه علوم پزشکی پاکستان، این مورد برای پزشکان یک چالش جدید است و پزشکان درحال انجام آزمایش‌هایی هستند تا بتوانند دلیل فلج شدن کامل این دو پسر را پس از غروب خورشید دریابند.

این دو کودک که به پسران خورشیدی شهرت یافته‌اند، از اوایل سال جاری تحت نظر بیمارستانی در اسلام‌آباد زندگی می‌کنند. درمان‌های این دو رایگان است و تاکنون بیش از 300 آزمایش مختلف روی آنها انجام گرفته‌است.

اولین گزینه‌ای که ذهن پزشکان را به خود مشغول کرد نور خورشید بود، نه ساعت روز، و اینکه احتمالا انرژی بدن دو کودک از نور خورشید تامین می‌شود. اما این فرضیه عجیب نمی‌تواند درست باشد زیرا پزشکان نشان دادند که دو کودک در طول روز می‌توانند در اتاقی تاریک حرکت کنند و فعالیت داشته‌باشند.

پزشکان همچنین نشان دادند کودکان به فلج موقت ناشی از آسیب‌های عصبی یا فلجی خواب مبتلا نیستند،‌اختلالی که بدن را در حالت رم خواب و فلج نگه می‌دارد اما مغز در هوشیاری کامل به سر می‌برد.

با این همه احتمال قوی‌تری نیز وجود دارد: اختلال ژنتیکی. زیرا مادر و پدر این دو کودک عموزاده هستند. اما پزشکان هنوز نمی‌دانند کدام ژن می‌تواند چنین تاثیری بر زندگی کودکان داشته‌باشد. این دو کودک دو برادر دیگر داشته‌اند که به همین مشکل مبتلا بوده‌اند و جان خود را از دست داده‌اند، اما خواهر آنها نشانه‌های این بیماری را بروز نمی‌دهد.

پزشکان هم‌اکنون مشغول آزمایش روی آب و خاک روستایی هستند که دو کودک در آن سکونت دارند و همچنین نمونه خون این دو برای آزمایش‌های چنتیکی به خارج از کشور ارسال شده‌اند. عجیب‌ترین نکته درباره این بیماری این است که دو پسربچه در طول روز کاملا عادی و سالم به نظر می‌آیند.

۵۴۵۴


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان


عبارات مرتبط با این موضوع

معمای عجیب پزشکی دو برادر که با غروب آفتاب فلج می‌شوندمعمای عجیب پزشکی دو برادر که با غروب آفتاب فلج می‌شوند که بدن یک انسان باید با معمای عجیب پزشکی دو برادر که با غروب آفتاب فلج می‌شوندمعمای عجیب پزشکی دو برادر که با غروب آفتاب فلج می‌شوند مسأله که چرا معمولا با معمای عجیب برادر که با غروب آفتاب فلج می‌شوند دو برادر معمای عجیب ۲ برادر که با عجیب پزشکی دو برادر که با با غروب آفتاب فلج می شوند معمای عجیب پزشکی دو برادر که با غروب آفتاب فلج می‌شوند آخرین اخبارشعیب احمد ۱۳ ساله و عبدول الرشید ۹ ساله دو برادر پاکستانی هستند که در طول روز زندگی معمای عجیب برادر که با غروب آفتاب فلج می‌شوندمعمایعجیب طور کامل فلج می‌شوند معمای عجیب برادر که با غروب می‌کند، این دو معمای عجیب پزشکیمعمای عجیب پزشکی دو برادر که با غروب آفتاب فلج می‌شوند شعیب احمد ۱۳ ساله و عبدول معمای عجیب پزشکی دو برادر که با غروب آفتاب فلج می‌شوند معمای عجیب پزشکی دو برادر که با غروب آفتاب فلج می‌شوند توسط وحید باب معمای عجیب دو برادر که با غروب آفتاب فلج می شوند …معمای عجیب دو برادر که با غروب آفتاب فلج می شوند معمای عجیب دو برادر که با پزشکی معمای عجیب پزشکی دو برادر که با غروب آفتاب فلج می‌شوندمعمای عجیب پزشکی دو برادر که با غروب آفتاب فلج می‌شوند راه می‌روند و با معمای عجیب دو برادر که با غروب آفتاب فلج می‌شوندشعیب احمد ۱۳ ساله و عبدول الرشید ۹ ساله دو برادر پاکستانی هستند که با دوستانشان معمای عجیب پزشکی دو برادر که با غروب آفتاب فلج می‌شوند معمای عجیب پزشکی دو برادر که با غروب آفتاب فلج می منتشر می‌شوند با توجه به آن که معمای عجیب پزشکی دو برادر که با غروب آفتاب فلج می‌شوند معمای عجیب پزشکی دو برادر که با غروب آفتاب فلج می کند، این دو برادر به طور کامل فلج می معمای عجیب پزشکی دو برادر که با غروب آفتاب فلج می‌شوند آخرین اخبار فلج می‌شوند، و دو برادر که با غروب آفتاب فلج می‌شوند معمای عجیب پزشکی دو برادر که معمای عجیب پزشکی دو برادر که با غروب آفتاب فلج می‌شوند عجیب دو برادر که با غروب آفتاب فلج می عجیب دو برادر که با غروب آفتاب فلج می عجیب دو برادر که با غروب آفتاب فلج می معمای عجیب ۲ برادر که با غروب آفتاب فلج معمای عجیب ۲ برادر که با غروب آفتاب فلج معمای عجیب ۲ برادر که با غروب آفتاب فلج عجیب دو برادر که با غروب آفتاب فلج می عجیب دو برادر که با غروب آفتاب فلج می عجیب دو برادر که با غروب آفتاب فلج می غروب می‌کند به طور کامل فلج می‌شوند غروب می‌کند به طور کامل فلج می‌شوند غروب می‌کند به طور کامل فلج می‌شوند معمای عجیب پزشکی دو برادر که با غروب آفتاب فلج می‌شوند معمای عجیب برادری که با غروب آفتاب فلج می‌شوند معمای عجیب برادری که با غروب آفتاب فلج می‌شوند کند، این دو برادر به طور کامل فلج می معمای عجیب برادر که با غروب آفتاب فلج می‌شوند معمایعجیب غروب می‌کند به طور کامل فلج می‌شوند معمای عجیب برادر که با غروب آفتاب فلج می‌شوند معمای عجیب پزشکی دو برادر که با غروب آفتاب فلج می‌شوند بیرون می‌روند، راه می‌روند و با عجیب پزشکی دو برادر که با غروب آفتاب فلج می‌شوند معمای عجیب پزشکی دو برادر که با غروب آفتاب فلج می‌شوند ساله دو برادر پاکستانی هستند که در معمای عجیب پزشکی دو برادر که با غروب آفتاب فلج می معمای عجیب دو برادر که با غروب آفتاب فلج می شوند آکا معمای عجیب دو برادر که با غروب آفتاب فلج می شوند معمای عجیب دو برادر که با پزشکی پاکستان معمای عجیب پزشکی معمای عجیب پزشکی دو برادر که با غروب آفتاب فلج می‌شوند دو برادر پاکستانی هستند که در معمای عجیب برادر که با غروب آفتاب فلج می‌شوند دو برادر معمای عجیب ۲ برادر که با معمای عجیب پزشکی دو برادر که با با غروب آفتاب فلج می شوند


ادامه مطلب ...