مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

داستانک؛ مهر مادری

[ad_1]
مرتب پشت درب منزلمان صدای تق و توق در میآورد. درب راکه باز میکردم چشمان خمار میشی رنگش به شوق می اوردم و سریع در آغوش میگرفتمش و با خودم به حیاط میبردمش و کنار باغچه هر دو به شیطنت کردن و همهمه میپرداختیم..
[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

داستانک،داستان کوتاه جالب، داستان های کوتاه، …داستانک،داستان،داستان من و،داستانک های زیبا،داستان کوتاه،داستانک جالب،داستانک گلچین صفاسا ★ آپارات چند میلیون حقمو نمیدهگلچین صفاسا بهترین وبلاگ سایت عکس عاشقانه عشقولانه جدید ویژه مخصوص همسریابی صلواتی ۱۲ شهریور ۱۳۹۵ ۲۱۲۵ سلام از چه طریقی میشه با خانم زینت زنده باد ارتباط ایده های زیبا دکوپاژ روی شمعدکوپاژرویشمعایده های زیبا دکوپاژ روی شمع دکوپاژ روی شمع سلام دوستان گلم این پست مربوط به آهنگ بسیار زیبای بخواب کوچولو یا همان لالایی …از دیر باز خواندن لالائی برای کودکان هنگام خوابیدن یکی ار مهمترین فرصتها برای ایجاد شکایت یک کودک از والدینش بخاطر انتشار …یک دختر اتریشی به محض رسیدن به سن قانونی از والدین‌اش به علت انتشار عکس‌های او در فیس به یاد بابا شعر برای معلمبه یاد بابا شعر برای معلم شعر معلم آنکه نقاش است و نقشی ساخته با قلـــــــم طرح ایده های زیبا کار ورق طلا روی شیشهکارورقطلارویایده های زیبا کار ورق طلا روی شیشه عکسدختر احمدشاه قاجار و فرزندانش در سالسقوط قاجار و عثمانی نقشه شوم انگلیس و صهیونیستها برای تسلط بر جهان بود اگه این دو داستان های کوتاه و خواندنی، جالب و مفید حکایتها داستان های کوتاه و خواندنی، جالب و مفید حکایتها داستانهای کوتاه و آموزنده داستان


ادامه مطلب ...

داستانک؛ عقاب به سبک مرغ

[ad_1]

 

 

 

 

  برترین ها: روزی مردی تخم عقابی پیدا کرد و آن را در لانه مرغی گذاشت ، عقاب با بقیّه جوجه ها از تخم بیرون آمد و با آن‌ها بزرگ شد.

در تمام زندگیش ، او همان کارهایی را انجام داد که مرغ ها می کردند، برای پیدا کردن کرم ها و حشرات زمین را می کند و قدقدمی کرد و گاهی با دست و پا زدن بسیار ، کمی در هوا پرواز می‌کرد...

سال ها گذشت و عقاب خیلی پیر شد روزی پرنده باعظمتی را بالای سرش بر فراز آسمان ابری دید. او با شکوه تمام ، با یک

حرکت جزئی بالهای طلاییش برخلاف جریان شدید باد پرواز می کرد عقاب پیر بهت زده نگاهش کرد و پرسید: این کیست؟

همسایه اش پاسخ داد :این یک عقاب اسـت . سلطان پرندگان. او متعلق به آسمان اسـت و ما زمینی هستیم عقاب مثل یک مرغ زندگی کرد و مثل یک مرغ مرد...

زیرا فکر می کرد یک مرغ اسـت


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

داستانک،داستان کوتاه جالب، داستان های کوتاه، …داستانک،داستان،داستان من و،داستانک های زیبا،داستان کوتاه،داستانک جالب،داستانک گلچین صفاسا ★ آپارات چند میلیون حقمو نمیدهتلگرام اینستاگرام گلچین صفاسا جدیدترین پیامک زیبا عکس عاشقانه رمانتیک عکس پرافتخارترین خلبان ایران در نبردهای هواییزنده‌یاد تیمسار سرتیپ جلیل زندی پرافتخارترین خلبان ایران در نبردهای هوایی سالهای واکنش تند عابدزاده علیه جواد هاشمیوالله عابدزاده راست گفته اصلا این به اصطلاح هنرمندان از موقعیت رسانه ای شان سوء موسیقی آشپزی غذاهای گوشتی غذاهای دریایی مرغ و انواع پرنده آش، سوپ و آبگوشت کبابی و تنورینشانه های علاقه مندی یک دختر به شمازناشوییروابط عاشقانهآشنایی با نشانه های علاقه یک دختر به یک پسر از کجا بفهمیم یک دختر به ما علاقه دارد از لیگ های ایران پر بیننده ترین اخبار لیگ های ایران به گزارش ورزش سه، بهنام برزای که در بازی با صبا ترفندهای موبایل، دنیای موبایل، تبلت،ترفند …دنیای موبایل ،دنیای موبایل و کامپیوتر،دنیای موبایل و تبلت،دنیای موبایل،دنیای لیست آثار نویسندگان ایرانی اطلاعات عمومی ایران و …این وبلاگ اطلاعات عمومی از ایران و سراسر جهان را در اختیار علاقه مندان به یادگیری و حل چهار ستاره مانده به صبحگل آقا؛ مهدی حجوانی نویسنده و پژوهش‌گر ادبیات کودک و نوجوان به‌تازگی کتابی را با نام


ادامه مطلب ...

داستانک؛ ما چقد زود باوریم!

[ad_1]

 

 

 

 

  برترین ها: دانشجویی که سال آخر دانشگاه را می گذراند به خاطر پروژه ای که انجام داده بود جایزه اول را گرفت. او در پروژه خود از ۵۰ نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر کنترل سخت و یا حذف ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» توسط دولت را امضا کنند و برای این خواسته خود دلایل زیر را عنوان کرده بود:

۱- مقدار زیاد آن باعث عرق کردن زیاد و استفراغ می شود.
۲- یک عنصر اصلی باران اسیدی اسـت.
۳- وقتی به حالت گاز در می آید بسیار سوزاننده اسـت.
۴- استنشاق تصادفی آن باعث مرگ فرد می شود.
۵- باعث فرسایش اجسام می شود.
۶- حتی روی ترمز اتوموبیل ها اثر منفی می گذارد.
۷- حتی در تومورهای سرطانی نیز یافت شده اسـت.

از ۵۰ نفر فوق ۴۳ نفر دادخواست را امضا کردند. ۶ نفر به طور کلی علاقه ای نشان ندادند و اما فقط یک نفر می دانست که ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» در واقع همان آب اسـت!!!

عنوان پروژه دانشجوی فوق «ما چقدر زود باور هستیم» بود!


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

داستانک،داستان کوتاه جالب، داستان های کوتاه، …داستانک،داستان،داستان من و،داستانک های زیبا،داستان کوتاه،داستانک جالب،داستانک داستان،داستان عاشقانه،داستان آموزنده،داستان کوتاه …داستان عاشقانهداستان کوتاه عاشقانهداستانکداستان های کوتاه عاشقانهداستان کوتاه داستان،داستان عاشقانه،داستان آموزنده،داستان کوتاه …داستان عاشقانهداستان کوتاه عاشقانهداستان های کوتاه عاشقانهداستان کوتاه طنز حکایت، حکایات، حکایات جالب، حکایات آموزنده، حکایات …حکایت،حکایات،حکایات کوتاه،حکایات عبید زاکانی،حکایات عرفانی کوتاه،حکایات آموزنده داستان کوتاه داستان عاشقانهداستان کوتاه عاشقانهداستان های کوتاه عاشقانهداستان کوتاه طنز افشای خیانت اوباما به همسرش تصویرباراک اوباما حدود دو سال پیش، یعنی زمانی که عضو مجلس سنای آمریکا بود، به همسرش یک پالتو پوست مساوی کشتن روباه تصاویرفکرش را بکنید برای تهیه یک پالتو روباه بیگناه باید کشته شوند غیر از مزارع تولید پوست


ادامه مطلب ...

داستانک؛ پادشاه و شاهین ها

[ad_1]

 

 

 

 

  برترین ها: روزی روزگاری پادشاهی دو شاهین کوچک به عنوان هدیه دریافت کرد. آنها را به مربی پرندگان دربار سپرد تا برای استفاده در مراسم شکار تربیت کند.

یک ماه بعد ، مربی نزد پادشاه آمد و گفت که یکی از شاهین‌ها تربیت شده و آماده شکار اســت اما نمی‌داند چه اتفاقی برای آن یکی افتاده و از همان روز اول که آن را روی شاخه‌ای قرار داده تکان نخورده اســت.

این موضوع کنجکاوی پادشاه را برانگیخت و دستور داد تا پزشکان و مشاوران دربار، کاری کنند که شاهین پرواز کند. اما هیچکدام نتوانستند.

روز بعد پادشاه دستور داد تا به همه مردم اعلام کنند که...

هر کس بتواند شاهین را به پرواز درآورد پاداش خوبی از پادشاه دریافت خواهد کرد.

صبح روز بعد پادشاه دید که شاهین دوم نیز با چالاکی تمام در باغ در حال پرواز اســت.

پادشاه دستور داد تا معجزه‌گر شاهین را نزد او بیاورند.

درباریان کشاورزی متواضع را نزد شاه آوردند و گفتند اوست که شاهین را به پرواز درآورد.

پادشاه پرسید: "تو شاهین را به پرواز درآوردی؟ چگونه این کار را کردی؟ شاید جادوگر هستی؟"

کشاورز گفت: سرورم، کار ساده‌ای بود، من فقط شاخه‌ای راکه شاهین روی آن نشسته بود بریدم. شاهین فهمید که بال دارد و شروع به پرواز کرد.

داستانک؛ پادشاه و شاهین ها

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

داستانک،داستان کوتاه جالب، داستان های کوتاه، …داستانک،داستان،داستان من و،داستانک های زیبا،داستان کوتاه،داستانک جالب،داستانک داستان،داستان عاشقانه،داستان آموزنده،داستان کوتاه …داستان عاشقانهداستان کوتاه عاشقانهداستانکداستان های کوتاه عاشقانهداستان کوتاه داستان،داستان عاشقانه،داستان آموزنده،داستان کوتاه …هرماشینی که دوست داشتید قسطی بخرید رونق کسب و کار شما از طریق طراحی وبسایت یک راه حکایت، حکایات، حکایات جالب، حکایات آموزنده، حکایات …مطلب زیبا و کوتاه خواندنی آدم ها گزیده ای از داستان های کوتاه ِ نویسندگان جهانعکس پرافتخارترین خلبان ایران در نبردهای هواییزنده‌یاد تیمسار سرتیپ جلیل زندی پرافتخارترین خلبان ایران در نبردهای هوایی سالهای تحریم رژه المپیک توسط ۳ والیبالیست کار درستی …دیشب ورزشکارای مختلفی از کشورهای مختلف مثل امریکا و سایر کشورها تو رژه تیمشون نبودن و حاج آقا دهنوی برای شوهرتان دامن کوتاه و تاپ …سلام اگر قرار باشه هرچی رو که انسان ها بلدن از روش عملی یاد گرفته باشن ببین چی میشه برچسب‌ها برچسب‌ها و تگ‌های موضوعات و زمینه‌های کتاب‌های موجود در کتابناکلیست آثار نویسندگان ایرانی اطلاعات عمومی ایران و …این وبلاگ اطلاعات عمومی از ایران و سراسر جهان را در اختیار علاقه مندان به یادگیری و حل اخبار ایران و جهان خبرگزاری فارس در گفت و شنود فارس با حجت‌الاسلام اشراقی مطرح شد


ادامه مطلب ...

داستانک؛ دستان بهشتی...

[ad_1]

 

 

 

 

 برترین ها: در روزگاری دور حدود قرن پانزدهم میلادی، در روستایی نزدیک نورنبرگ آلمان یک خانواده پر جمعیت 10 نفره زندگی می کردند. شغل پدر خانواده کفاف زندگی آنها را نمی داد برای همین او شبانه روزی کار می کرد تا همسر و فرزندانش احساس کمبود نکنند.

در بین فرزندان آنها دو پسر دوقلو بودند به نامهای آلبرت و آبریش. آنها علایق یکسانی هم داشتند و دوست داشتند در آینده نقاش یا مجسمه ساز شوند. آنها آکادمی هنر سوئد را برای تحصیل خود انتخاب کرده بودند.

سالها گذشت و آنها به سن دانشگاه رسیدند. اما پدر قادر به پرداخت هزینه تحصیل هردوی آنها بطور همزمان نبود. برای همین قرار شد که قرعه کشی کنند و نفر برنده به سوئد رود و نفر بازنده با کار در معدن کمک خرج تحصیل برادرش باشد.

قرعه به نام آبریش افتاد و او به سوئد رفت وبه تحصیل در رشته نقاشی پرداخت. آلبرت هم در معدن کار می کرد. 4 سال گذشت و حالا آبریش یک نقاش معروف شده بود. او با خوشحالی به خانه بازگشت و از آلبرت خواست تا به سوئد برود.

اما دستهای آلبرت در اثر کار در معدن خراب و ضخیم شده و انگشتانش از حالت طبیعی خارج شده بودند. او گفت: من دیگر با این دستها قادر به نقاشی نیستم اما دستهای تو دستهای من هم هست. مهم این اســت تو به آرزویت رسیدی. آبریش اشک ریخت و برادرش را در آغوش گرفت. برادری که آینده اش را فدایش کرده بود.

داستانک؛ دستان بهشتی...
پرتره ای که "آبریش دورر" در سال 1500 میلادی از خودش کشیده اســت.

سالها گذشت و نام آبریش دورر (Albrecht Dürer) بعنوان بهترین نقاش رنسانس در همه دنیا پخش شد. اما ازمیان همه آثارش یک نقاشی بسیار زیبا وجود دارد که آن را از روی دستهای برادرش آلبرت کشیده و به او هدیه کرده اســت. یک شاهکار هنری معروف به نام "دستان بهشتی".
داستانک؛ دستان بهشتی...
اثر "دستان بهشتی" شاهکار "آبریش دورر" سال 1517 میلادی

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

افسردگی؛ نتیجه کمبود ویتامین بویتامین‌های گروه ب از جمله ریزمغذی‌هایی هستند که می‌توانند در خلق و خو و کسب انرژی آشنایی با همسایگان ایران ترکیه ترکیه در جنوب شرقی اروپا و شمال غربی آسیا واقع شده استاین کشور دارای دو


ادامه مطلب ...

داستانک؛ دستش را بگیر...

[ad_1]

 

 

 

 

  برترین ها: دختر کوچولو و پدرش از رو پلی میگذشتن. پدره یه جورایی می ترسید، واسه همین به دخترش گفت: «عزیزم، لطفا دست منو بگیر تا نیوفتی تو رودخونه.»

 دختر کوچیک گفت:«نه بابا، تو دستِ منو بگیر..»


پدر که گیج شده بود با تعجب پرسید:چه فرقی میکنه؟!!!!!؟؟؟؟

دخترک جواب داد: «اگه من دستت را بگیرم و اتفاقی واسه م بیوفته، امکانش هست که من دستت را ول کنم. اما اگه تو دست منو بگیری، من، با اطمینان، میدونم هر اتفاقی هم که بیفوته، هیچ وقت دست منو ول نمی کنی.»

در هر رابطه ی دوستی ای، ماهیت اعتماد به قید و بندهاش نیست، به عهد و پیمان هاش هست. پس دست کسی روُ که دوست داری رُو بگیر، به جای این که توقع داشته باشی اون دست تو رُو بگیره..


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

داستانکنان فریز شده را از نایلون در‌ می آورم و توی تستر می گذارم، صدای مادربزرگ توی سرم می داستانک،داستان کوتاه جالب، داستان های کوتاه، …داستانک،داستان،داستان من و،داستانک های زیبا،داستان کوتاه،داستانک جالب،داستانک ریشه ضرب المثل ویکی بلاگریشهضربالمثلروزی بود ، روزگاری بود در یکی از روزها دوستان ملا نصر الدینی با عجله در خانه ی ملا را نمایشنامه و داستان کوتاهکفش سفید دستم را جلوی صورتم گرفته بودم و وانمود می کردم به دفترم نگاه می کنم هر بار پاسخ آیت الله مکارم شیرازی به سئوالاتی پیرامون …اطاعت از همسر کتک زدن همسر آیا مرد می تواند همسر خودش را کتک بزند یا نه؟ اگر می تواند جنگ را وا مگذارید پیمبر تنهاست یک به یک در ملأ عام و نهانی رفتند همه دنبال فلانی و داستان های کوتاه و خواندنی، جالب و مفید حکایتها در ابتدا بگویم کمی راجب ایشان جستجو کردم و عمدتا مطالب ذکر شده در متن پایین را صحیح عکسمناطقی که در دوره قاجاریه از ایران جدا شدقاجاریهازایرانجداشدناشناس هیرمند که در زمان قاجار از ایران جدا شد، منظورت از آرارات دقیقا کجاست؟بازیکن سابق پرسپولیس به شغل پدرانش روی آورد …شغلپدرانشرویآوردعکسمهاجم تیم فوتبال نساجی قائمشهر اعلام کرد که لذت کسب روزی حلال را در باغ داری می توان حقایقی درباره هدیه تهرانی که نمی‌دانستیمصحبت های جالب هدیه تهرانی هدیه تهرانی جزء بازیگرانی است که سبک زندگی خاص خود را دارد


ادامه مطلب ...

داستانک؛ بد شانسی

[ad_1]
وقتی بیدار شدم تمام تنم درد می کرد و می سوخت. چشم هایم را بازکردم و دیدم پرستاری کنار تختم ایستاده...
[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

داستانک،داستان کوتاه جالب، داستان های کوتاه، …داستانک،داستان،داستان من و،داستانک های زیبا،داستان کوتاه،داستانک جالب،داستانک داستان خواندنی عجب خوش شانسیداستان سرگرمی داستانک پیر مرد روستا زاده ای بود که یک پسر و یک اسب داشت روزی اسب داستان،داستان عاشقانه،داستان آموزنده،داستان کوتاه …داستان عاشقانهداستان کوتاه عاشقانهداستانکداستان های کوتاه عاشقانهداستان کوتاه حکایت، حکایات، حکایات جالب، حکایات آموزنده، حکایات …حکایت،حکایات،حکایات کوتاه،حکایات عبید زاکانی،حکایات عرفانی کوتاه،حکایات آموزنده داستان منو زن همسایه منوزنهمسایهتبادل لینک با قرار دادن لوگو زیر در سایت و یا وبلاگ خود از داستانک حمایت کنیدداستان های کوتاه بسیار زیبا و جدیدداستانهایکوتاهبسیارداستان کوتاه قشنگداستانک آموزندهداستان کوتاه خنده دارجدیدترین داستان های کوتاه افشاگری بازیگر زن درمورد تجاوز به وی توسط تهیه …افشاگریرز مک گوآن بازیگر سرشناس هالیوودی به افشای ماجرای مورد تجاوز قرار گرفتن توسط یک تهیه داستان های کوتاه و خواندنی، جالب و مفید حکایتها داستان های کوتاه و خواندنی، جالب و مفید حکایتها داستانهای کوتاه و آموزنده داستان وبلاگ روانشناسی شفای درونوبلاگ روانشناسی شفای درون وبلاگ روانشناسی شفای درونعکس های خنده دار عکس های خنده دار و دیدنیعکس های خنده دار فیسبوکیترول های خنده دارعکسهای طنزعکسهای


ادامه مطلب ...

داستانک؛ سنگتراش

[ad_1]
روزی، سنگتراشی که از کار خود ناراضی بود و احساس حقارت می کرد، از نزدیکی خانه بازرگـانی رد می شد. در باز بود و او خانه مجلل، باغ و نوکران بازرگان را دید و...
[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

داستانک،داستان کوتاه جالب، داستان های کوتاه، …داستانک وقتی که الاغ شدم – بخشیدن هنر است داستان عبادت بجز خدمت خلق نیست داستان داستان،داستان عاشقانه،داستان آموزنده،داستان کوتاه …داستان عاشقانهداستان کوتاه عاشقانهداستانکداستان های کوتاه عاشقانهداستان کوتاه داستان،داستان عاشقانه،داستان آموزنده،داستان کوتاه …داستان عاشقانهداستان کوتاه عاشقانهداستان های کوتاه عاشقانهداستان کوتاه طنز حکایت، حکایات، حکایات جالب، حکایات آموزنده، حکایات …حکایت،حکایات،حکایات کوتاه،حکایات عبید زاکانی،حکایات عرفانی کوتاه،حکایات آموزنده سخنان پند آموز منشور زندگیسخنانپندآموزخدایا آنــگونه زنــده ام بــدار که نشــکند دلی از زنــده بودنم و آنــگونه بمیــران فهرست پایان نامه های ادبیات فارسی سبوی تشنهفهرست پایان نامه های ادبیات فارسی آب و جلوه های آن در شعر فارسی تا آغاز قرن هفتم هادی


ادامه مطلب ...

داستانک؛ دلمشغولی های شاه

[ad_1]

 

 

 

 

  برترین ها: فرمانروای شهر از دیدار شاه سلطان حسین صفوی باز می گشت . بزرگان و ریش سفیدان شهر به دیدار سالار شهر خویش رفته و از حال شاه ایران زمین جویا می شدند.

فرمانروای شهر گفت: شاه شاداب و آسوده هستند در زمانی که من در مجلس گفتگوی ایشان با بزرگان بودم دیدم ایشان ریز امور کشور را در اختیار دارند قیمت همه اجناس ، سود بازآریان ، میزان خمس ، تعداد مسافران سفر حج ، مشهد و کربلا را به خوبی می دانند و از زندگی خصوصی فرمانروایان شهرهای ایران آگاهند . به این مجموع آگاهی ایشان را از زندگی خصوصی و درس علما را نیز بیفزایید ، این نشان می دهد کشور هیچ مشکلی ندارد.

یکی از ریش سفیدان خردمند از جای برخواسته و گفت خدا خودش این کشور را نگهدارد. پادشاهی که چنین سرگرم اندرون کشور اسـت کی به برون آن می نگرد.

سخن آن پیر خیلی زود آشکار شد. دودمان صفویه بدست تعدادی راهزن سرنگون گشت.

 آدمی تنها زمانی دربند رویدادهای روزمره نخواهد شد که در اندیشه ایی فراتر از آنها در حال پرواز باشد.

شاه سلطان حسین به روزمرگی دچار بود  تمام هوش خود را برای نگهداری و نگهبانی از چیزهای خرد و بی ارزش بکار گرفته و بیشتر انباردار خوبی بود تا فرمانروایی که باید نظر به آینده کشور داشته باشد .

داستانک؛ دلمشغولی های شاه
شاه سلطان حسین آخرین پادشاه صفوی

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط


26 ژوئن 2013 ... داستانک؛ دلمشغولی های شاه. فرمانروای شهر از دیدار شاه سلطان حسین صفوی باز می گشت . بزرگان و ریش سفیدان شهر به دیدار سالار شهر خویش رفته و ...19 آوريل 2016 ... فرمانروای شهر از دیدار شاه سلطان حسین صفوی باز می گشت . بزرگان و ریش سفیدان شهر به دیدار سالار شهر خویش رفته و از حال شاه ایران زمین جویا می ...دلمشغولی های شاه داستانک. فرمانروای شهر از دیدار شاه سلطان حسین صفوی باز می گشت . بزرگان و ریش سفیدان شهر به دیدار سالار شهر خویش رفته و از حال شاه ایران ...برترین ها:فرمانروای شهر از دیدار شاه سلطان حسین صفوی باز می گشت . بزرگان و ریش سفیدان شهر به دیدار سالار شهر خویش رفته و از حال شاه ایران زمین جویا می شدند.فرمانروای شهر از دیدار شاه سلطان حسین صفوی باز می گشت . بزرگان و ریش سفیدان شهر به دیدار سالار شهر خویش رفته و از حال شاه ایران زمین جویا می شدند .فرمانروای شهر از دیدار شاه سلطان حسین صفوی باز می گشت . بزرگان و ریش سفیدان شهر به دیدار سالار شهر خویش رفته و از حال شاه ایران زمین جویا می شدند . دست هاي ...6 مه 2016 ... ناصرالدین شاه به کریم شیره ای گفت نام ابلهان عمده تهران را ... داستان های آموزنده,داستان های زیبا,داستانک,[categoriy] ..... داستانک؛ دلمشغولی های شاه.13 آوريل 2016 ... شاخص اقتصادی از دیدگاه شاه عباس,شاه عباس,اقتصاد از دید شاه عباس,دید اقتصادی شاه عباس,اقتصاد از دید شاه عباس ... داستانک؛ دلمشغولی های شاه.در گشت و گذار اینترنتی، متوجه شدم که عمر بسیاری از مگس های خانگی در دمای معمولی حدود ۷ تا ۲۱ روز است. ..... داستانک؛ دلمشغولی های شاه جمعه هفتم تیر ۱۳۹۲ 1:56.


کلماتی برای این موضوع

داستانک،داستان کوتاه جالب، داستان های کوتاه، …داستانک،داستان،داستان من و،داستانک های زیبا،داستان کوتاه،داستانک جالب،داستانک ترانه علیدوستی، زندگینامه ترانه علیدوستی …گریم جالب ترانه علیدوستی و مصطفی زمانی در شهرزاد ترانه علیدوستی و شهاب حسینی با کلاشینـکـف دیـجیتالدشواری های دکتر بشاراسدعلوی بودن ولی نماز را به روشاهلسنت مقابل دوربین خواندن


ادامه مطلب ...

داستانک؛ اسکناس 100 یورویی

[ad_1]

 

 

 

 

 برترین ها: درست هنگامی که همه در یک بدهکاری بسر می برند و هر کدام برمنبای اعتبارشان زندگی را گذران می کنند ناگهان، یک مرد بسیار ثروتمندی وارد شهر می شود.

او وارد تنها هتلی که در این ساحل اسـت می شود، اسکناس 100 یوروئی را روی پیشخوان هتل میگذارد و برای بازدید اتاق هتل و انتخاب آن به طبقه بالا می رود.

صاحب هتل اسکناس 100 یوروئی را برمیدارد و در این فاصله می رود و بدهی خودش را به قصاب می پردازد.

قصاب اسکناس 100 یوروئی را برمیدارد و با عجله به مزرعه پرورش خوک می رود و بدهی خود را به او می پردازد.

مزرعه دار، اسکناس 100 یوروئی را با شتاب برای پرداخت بدهی اش به تامین کننده خوراک دام و سوخت میدهد.

تامین کننده سوخت و خوراک دام برای پرداخت بدهی خود اسکناس 100 یوروئی را با شتاب به داروغه شهر که به او بدهکار بود میبرد.

داروغه اسکناس را با شتاب به هتل می آورد زیرا او به صاحب هتل بدهکار بود چون هنگامیکه دوست خودش را یکشب به هتل آورد اتاق را به اعتبار کرایه کرده بود تا بعدا پولش را بپردازد.

حالا هتل دار اسکناس را روی پیشخوان گذاشته اسـت.

در این هنگام توریست ثروتمند پس از بازدید اتاق های هتل برمیگردد و اسکناس 100 یوروئی خود را برمیدارد و می گوید از اتاق ها خوشش نیامد و شهر را ترک می کند.

در این پروسه هیچکس صاحب پول نشده اسـت. ولی بهر حال همه شهروندان در این هنگامه بدهی بهم ندارند همه بدهی هایشان را پرداخته اند و با یک انتظار خوشبینانه ای به آینده نگاه می کنند.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط


17 آگوست 2013 ... داستانک؛ اسکناس 100 یورویی. درست هنگامی که همه در یک بدهکاری بسر می برند و هر کدام برمنبای اعتبارشان زندگی را گذران می کنند ناگهان، یک مرد ...داستانک؛ اسکناس 100 یورویی. درست هنگامی که همه در یک بدهکاری بسر می برند و هر کدام برمنبای اعتبارشان زندگی را گذران می کنند ناگهان، یک مرد بسیار ثروتمندی ...9 ژانويه 2014 ... داستانک، قلقلکی کوتاه برای فکر و روحمان است تا در ساعات پایانی شب، لحظات ... قصاب اسکناس 100 یورویی را برمی دارد و با عجله به مزرعه پرورش ...داستانک؛ اسکناس 100 یورویی. درست هنگامی که همه در یک بدهکاری بسر می برند و هر کدام برمنبای اعتبارشان زندگی را گذران می کنند ناگهان، یک مرد بسیار ثروتمندی ...26 ا کتبر 2014 ... برترین ها: درست هنگامی که همه در یک بدهکاری بسر می برند و هر کدام برمنبای اعتبارشان زندگی را گذران می کنند ناگهان، یک مرد بسیار ثروتمندی وارد ...8 ژانويه 2014 ... داستانک، قلقلکی کوتاه برای فکر و روحمان است تا در ساعات پایانی شب، لحظات ... قصاب اسکناس 100 يورويي را برمي دارد و با عجله به مزرعه پرورش ...8 ژانويه 2014 ... وارد تنها هتلی که در این ساحل است می شود، اسکناس 100 یورویی را روی پیشخوان هتل می گذارد و برای بازدید اتاق هتل و انتخاب آن به طبقه بالا می رود.وارد تنها هتلی که در این ساحل است می شود، اسکناس ۱۰۰ یورویی را روی پیشخوان هتل می گذارد و برای بازدید اتاق هتل و انتخاب آن به طبقه بالا می رود. صاحب هتل اسکناس ...داستانک؛ اسکناس 100 یورویی. برترین ها:درست هنگامی که همه در یک بدهکاری بسر می برند و هر کدام برمنبای اعتبارشان زندگی را گذران می کنند ناگهان، یک مرد بسیار ...


کلماتی برای این موضوع

داستانک،داستان کوتاه جالب، داستان های کوتاه، …داستانک،داستان،داستان من و،داستانک های زیبا،داستان کوتاه،داستانک جالب،داستانک


ادامه مطلب ...