شعشعهی خورشید خراسان بر مثنوی «مادر آهوان» احمد عزیزی
چکیده
ادبیات شیعی با پرداختن به مضامین مذهبی و برخورداری از جایگاهی ویژه در نزد محبان خاندان عصمت و طهارت (علیهمالسلام) به جریانی پویا و پرشور مبدل شده است تا آموزههای آیینی - ولایی را با نگاهی اخلاقی - تربیتی و با زبانی هنری و مؤثر به نسلهای نیازمند به آبشخور علم و اخلاق معصومین (علیهمالسلام) انتقال دهند و باورهای اهالی شیعه را به سوی آرمانهای اصیل و متعالی این راهنمایان به کمال انسانی، بهتر و بیشتر رهنمون سازند. از این منظر، در غربت قرنی که فریاد رسای فغان از رنجوری، گُنگترین آواز آدمی است و خوشههای امید در سکوتی تلخ، دَم از ناباروری میزنند و تبخالی از پژمردگی بر لبانشان منقش است، احمد عزیزی دل به امامی بسته است که بارگاه مقدس او مأمنِ بیپناهانی است که آهوی دل دردمند خویش را در جلوههای بیخار ادراکش، رها کردهاند و از پس ابرهای نیایش، چشم به باران اجابتی دوختهاند که خشکسالی لبخند آنان را طراوت بخشد. این نوشتار با نگاهی توصیفی - تحلیلی به مثنوی «مادر آهوانِ» احمد عزیزی، به این پرسش پاسخ داده که سیمای امام رضا (علیهالسلام) در آیینهی اندیشهی این شاعر متعهد چگونه بازتاب یافته است؟ براساس یافتههای بررسی حاضر، این مثنوی نمادین، آوای سرگشتگی بیپناهانی است که هستی خویش را در تنگنای تنهایی و غربت به ضریح کرامت امام رضا (علیهالسلام) دخیل بستهاند تا سوز دل دردمند خویش را از ستمپیشگی خودکامگان روزگار، با آن حضرت در میان نهند.مقدمه
ادبیات، جلوهگاهِ اندیشگی یک قوم و تصویری روشن و تمامنما از فرهنگ آن است که در اعماقش میتوان به نظارهی باورهای معنوی و آرمانیِ تفکر آدمی نشست و زمینههای مشترک انسانی از قبیل حقپرستی، عدالت، آزادی، شهامت، جوانمردی و... را استخراج کرد. در این رهگذر، ادبیات ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی به سبب ماهیت مذهبی خود، زمینهی بروز و حضور دین و ارکان و جزئیات مربوط به آن را در عرصهی کلام منثور و منظوم فراهم کرده، به اقناع عواطفِ اعتقادی مردم پرداخته و ارزشهای دینی، جزئی جداییناپذیر از حیات آنان شده است. به تعبیر دیگر میتوان گفت، هر متن منثور یا منظومی که به نوعی با احساسات مذهبی مردم پیوند داشته و تداعیگر جریان زندگی پیشوایان دینی باشد، برای مخاطبانی که چشم به این وادی دوختهاند، پسندیده میشود.روش
بررسی حاضر، با نگاهی توصیفی - تحلیلی به مثنوی «مادر آهوان» احمد عزیزی، به این پرسش پاسخ داده که سیمای امام رضا (علیهالسلام) در آیینهی اندیشهی این شاعر متعهد چگونه بازتاب یافته است؟ بنابراین یافتهها گویای آن است که این مثنوی نمادین، گسترهی آوای سرگشتگی بیپناهان و نجوای جانسوز جویندگانی است که هستی خویش را در تنگنای تنهایی و غربت، به ضریح کرامت امام رضا (علیهالسلام) دخیل بستهاند تا سوز دل دردمند خویش را از ستمگران خودکامهی روزگار، با آن حضرت در میان نهند. ارجاع درونمتنی بیتهای شاهد مثال در متن مقاله به مجموعهی شعری کفشهای مکاشفه احمد عزیزی به سال 1367 بوده، عدد سمت راست نمایشگر شمارهی صفحه و عدد سمت چپ نمایشگر شمارهی بیت است.پیشینه
در گسترهی شعر احمد عزیزی، پژوهشهایی انجام شده است که عبارتاند از: «نگاهی به شعر احمد عزیزی» از مریم شعبانزاده (1390)؛ «فناوری در زبان امروز: جستاری در تأثیر تکنولوژی بر شعر احمد عزیزی» از مریم شعبانزاده (1392)؛ «کارکردهای هنری و بلاغی کنایه در کفشهای مکاشفهی احمد عزیزی، سبکی بدیع در مضمون آفرینی» از منوچهر اکبری و صدیقه غلامزاده (1391)؛ «بررسی سیمای زن در آثار احمد عزیزی» از سعید حاتمی و فاطمه محققی (1391)؛ «تحلیل زیباییشناختی ساختار شعر احمد عزیزی براساس کفشهای مکاشفه» از حسین آقاحسینی و زینب زارع (1390)؛ اما پژوهش در مثنوی نمادین «مادر آهوان» در مجموعهی شعری کفشهای مکاشفهی شاعر مسکوت مانده است. امید که بررسی حاضر به کشف لایههایی از زیبایی مفاهیم و واژگان نمادین این سروده نائل آمده باشد.خلاصهی زندگی احمد عزیزی و آثارش
احمد عزیزی در سال 1337 در شهرستان سر پل ذهاب به دنیا آمد. پدرش از شعرای کرمانشاه بوده و اشعاری در مدح ائمه اطهار (علیهمالسلام) سروده است (ناطق، 1384: 5). وی در کودکی، خواندن و نوشتن را بدون داشتن معلم و تنها از روی کنجکاوی، تأمل و دقت از نوشتههای روی تابلوها و اسامی خیابانها و... به خوبی فراگرفت. عزیزی، قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به دعوت شمس آل احمد به تهران آمد و موفق به دیدار آیت الله مطهری شد. وی با آغاز جنگ تحمیلی، همراه خانواده به تهران مهاجرت کرد و برای مدتی ساکن شهرستان «نور» شد، سپس در تهران اقامت گزید و به همکاری با روزنامهی جمهوری اسلامی پرداخت و سرانجام شاعر جریانساز شعر انقلاب اسلامی شد و آثار ارزندهای در شعر در قالب غزل، مثنوی، رباعی، دوبیتی، شعر نو و نیز آثاری در نثر به زبان شطح که همگی این آثار، جایگاه ویژهای در ادب فارسی دارند.نگاهی به شعر آیینی و قلمرو موضوعی آن در شعر معاصر
همان طور که اشاره شد، ادبیات شیعی با پردازش مضامین مذهبی و بهرهمندی از جایگاهی ممتاز در نزد مردم، به جریانی پویا و پرشور مبدل شده که باورهای اهل تشیع را به سوی آرمانهای اصیل و متعالی سوق داده است. از میان قالبهای ادبی، داستان و شعر از برجستهترین ابزارهایی به شمار میآیند که از دیرباز برای بازتاب مضامین مرتبط با ادبیات آیینی شیعه، کاربردی ویژه یافتهاند.درآمدی بر دردوارههای شاعرانه در مثنوی «مادرِ آهوان»
رهیافتهای ذهنی احمد عزیزی در ابیات آغازین مثنوی «مادرِ آهوان»، همگام با درونمایهی سایر بیتهایی که عصارهی شیرین نام مبارک امام هشتم (علیهالسلام) را در کام مخاطبان فرو میریزند، حرکت میکند. در این مسیر، قابلیت نمادینِ پارهای از واژگان، چشماندازهای حسرتآمیزی را از دردوارههای شاعری رنجور ارائه میدهد که با تمسک به وجود مقدس امام رضا (علیهالسلام)، در پی آن است تا اندکی از اندوه جانکاه خویش را بکاهد. این مثنوی از منظر تأویلی، حدیث دلخستگیهای امروزین شاعری است که در تلاطم عاطفی واژگان با کاربرد ایجازهای هنری، گسترهای پهناور از دلبستگی و تعلقخاطر خویش را نسبت به آفتاب هشتم آسمان ولایت در معرض نگاه خوانندگان قرار میدهد.ای بهارِ خُرمِ ادراکِ من *** مادرِ مریمنشینِ پاکِ من
کاش شیرِ گُل نمیدادی مرا *** کاش در شبنم نمیزادی مرا
قتلگاهِ عطر شد پیراهنم *** سوخت از این عشق مورثی تنم
کاش میخوابید در من این خروش *** من نمیبردم ازین پس رنج هوش (1-4/429).
در بوستان خشک و خزانزدهی عشق احمد عزیزی، رنجِ فراق از امام رضا (علیهالسلام) بسیار سخت و جانکاه است و رطوبت هیچ شبنمی نمیتواند از سوز این جدایی بکاهد تا مرهمی بر دل دردمند وی بنهد:
رو به هر شب در گشودن مشکلست *** عشق را از نو سرودن مشکلست
مشکلست این داغ را شبنم زدن *** در خزانِ عشق از گُل دَم زدن (3/430-2).
عزیزی با شِکوه از خِردگریزی نسل امروزین در فاصله گرفتن از ارزشهای معنوی، بیمبالاتی سبکاندیشان باورستیز را در بیحرمتی به مقدسات مردم و توسل نکردن آنان به ائمه اطهار (علیهمالسلام) را اینگونه میسراید:
از خرد جز بوتهای نارس نماند *** از عزاداران عرفان کس نماند (6/430).
از آنجا که «متن در ژرفترین لایهی معنایی خود به آیینهای بدل میشود که آسیبها و نژندیهای روانی آفرینندهی خود را باز میتاباند» (یاوری، 1374: 24)، احمد عزیزی با یادآوری ضمنی خاطرههای شیرین کودکی خویش در سفرهای زیارتی به دیار خراسان، حسرت زندگی در سالیانی را تداعی میکند که مردم با اعتقاد وصفناپذیر خود در برابر ناملایمات روزگار، به ادعیهی قرآنی پشت گرم بودهاند:
یاد از آن سالی که رو در روی باد (3) *** غرس میکردیم باغ «إن یکاد» (6/431)
عزیزی، با انتقاد از ظاهرپرستان امروزین که در بند تعلقهای کاذب مادی، روزگار میگذرانند و هم خود در زیارت امام رضا (علیهالسلام) سهلانگاری میکنند و هم باورهای مردم را به تمسخر میگیرند، آنان را کورباطنانی میداند که پستی پیشه کردهاند و چشم بر عظمت آن حضرت بستهاند:
وای بر این مردم ظاهرپرست *** وای بر این کورباطنهای پست (1/434).
شاعر در ادامه با بهرهبرداری از دو استفهام تأملبرانگیز و بیدادگر که دربردارندهی مفهومی عتابآلود و تحریکآمیز است، منکران خورشید خراسان را که در میان ظلمت مهیب گمراهی دست و پا میزنند و سعادت زیارت بارگاه مقدس آن حضرت را نمییابند، اینگونه ملامت میکند:
رو به ظلمت در گشودن تا به کی؟ *** منکر خورشید بودن تا به کی؟ (1/435).
شور و اشتیاق توصیفناپذیر عزیزی به امام هشتم (علیهالسلام)، چنان شاعر را شیفته کرده که تمام خوشههای هستی خویش را در پیوند با وجود مبارک آن حضرت احساس میکند. پیوندی که در آن، تبسم زیبای امام (علیهالسلام)، مهریهی شاعری قرار گرفته که عنان دل از دست داده و خود را چون دوشیزهای پنداشته که در آرزوی لبخند رضایت دل حضرت، به عقد سلطان خراسان درآمده است:
من تمام خوشهام پیوندِ توست *** پشت عقدِ مِهرِ من لبخند توست (5/435).
شاعر، امام رضا (علیهالسلام) را همیشه در کنار خود حس میکند، چون اعتقاد دارد معصومین «در همه حال مترقب رفتار و گفتار ما هستند و در حال ممات هم ارواح ملکوتیشان ناظر بر اوضاع و احوال ماست، ما را میبینند، کلام ما را میشنوند، سلام ما را جواب میدهند و به خواست و نیازهای ما توجه میکنند» (برهانی شهرستانی، 1389: 159). گویی آن حضرت، همگام با کاروان لحظههای شعر و شاعری وی گام برمیدارد و طنین روشنی است که نغمههای رنجوری وی را از آن سوی کوه، پژواک میدهد:
کاروانِ لحظههای من تویی *** آن ورِ کوه صدای من تویی (8/435).
دلگویههای شاعر با امام رضا (علیهالسلام) در مثنوی «مادرِ آهوان»
میتوان ادعا کرد، عصری که در آن زندگی میکنیم:میچکد از سینهام خون نفس *** ضامن آهو! به فریادم برس (5/440).
تجارب ناگوار زندگی و عوامل ناخوشایندی که از بیمهریهای پیرامونی در ژرفای وجدان عزیزی رسوخ کرده، اندیشهی وی را به سمتی سوق داده که دردهای خویش را با امامی در میان بگذارد که بارگاه اجابتش در سرزمین مادریش قرار دارد. جریان ندای عریان و بیشائبهی شاعر در مثنوی «مادرِ آهوان» با سلطان خراسان آنچنان دوستانه در حرکت است که خوانندگان را در صمیمیت سیال خود شناور میکند و نیز تلمیحی پنهان به حدیث قدسی سلسلة الذهب دارد که فرمود: «منم خدایی که خدایی جز من نیست، پس مرا پرستش کنید. هر کس از شما که بیاید و شهادت (لا اِلهَ اِلاَّ اللهَ) را با اخلاص بگوید، وارد قلعه و حصار من شده است و هر کس که داخل در قلعه و حصار من بشود از عذاب من ایمن خواهد بود» (ابنبابویه، 1338 ب، ج 2: 375). شیخ صدوق در ادامهی این حدیث میگوید: «چون مرکب ایشان [امام رضا (علیهالسلام)] به حرکت درآمد، حضرت ندا دادند: «وَ بِشُروطِها و اَنا مِن شُروطِها» و شیخ در توضیح آن نوشته که از شروط آن اقرار به امامت حضرت رضا (علیهالسلام) است. به این معنی که امامی از جانب خداوند عزوجل بر بندگان اوست و اطاعت از او بر بندگان واجب است» (همان) و شاعر جانآگاه ما «گل الهام» شاعرانگی خویش را محصول «بذر کرامت» امامی میداند که از سرچشمههای فیض آبشخور دارد، چنانکه میگوید:
ای گُلِ الهامِ من از بذرِ تو *** ای تمامِ لالههایم نذرِ تو
من هم از آداب دانانِ توأم *** از زیارتنامهخوانان توأم
جاریام کُن جاریام کُن در جمال *** ختم کُن قلب مرا با خط و خال (4/436-2).
مثنوی «مادرِ آهوان» سرگذشت تلخ انسانی منتقد بوده که محکوم است مرگ همنوعان بیگناهش را در عصری سیاه و شوم به نظاره بنشیند. شاعر در تنگنای سنگین چنین لحظهای، امام رضا (علیهالسلام) را در کانون نگاه خویش قرار داده و افسوس عمیق خویش را از نابرابریها (استخدام آدمشورها) و ناخالصیها (مسمومیت انگورها) به گوش آن حضرت میرساند:
ضامن آهو! در این عصرِ سیاه *** عصرِ قتلِ آهوانِ بیگُناه
عصرِ استخدامِ آدمشورها *** عصرِ مسمومیتِ انگورها (7/440-6).
عزیزی که دوران هشت سالهی جنگ تحمیلی، دژخیمان بعثی عراق را علیه ایران با تمام وجودش تجربه کرده، با گریزی هدفمند به بمباران شیمیایی شهر مرزی «سردشت»، به گسترهی تمام شهرهای آسیب دیده از جنگ، کودکان مظلوم و بیدفاع این دیار را به چه آهوانی تشبیه کرده که در فصل گُلگشتِ لالهها، بار دیگر در پناه امام رضا (علیهالسلام) آرامیدهاند:
لاله هایِ فصلِ گُلگشت آمدند *** بچه آهوهایِ سردشت آمدند (1/441).
شاعر با اشاره به تجاوز مکرر هواپیماهای بعثیان عراقی در یورش به شهر دزفول، هول و هراس مردم این سرزمین مقاوم را در ایام جنگ اینگونه برای امام رضا (علیهالسلام) بازگو میکند:
آمدیم از درهی هول آمدیم *** آمدیم از دفن دزفول آمدیم (4/441).
امام غریبان، غم سوز ساز غربت را در عاطفهای عمیق و احساسی دقیق تجربه کرده است، چون:
"حضور امام (علیهالسلام) در سرزمین غربت (خراسان) تصویر غمباری است که نقش سوزناک آن را دوری از اهل و عیال تکمیل کرد. از این منظر، زمانی اوج غربت امام (علیهالسلام) ترسیم خواهد شد که صحنهی تشیع پیکر مطهر امام رضا (علیهالسلام) را به یاد آری که کسی از اهل و عیال حضرتش پای تابوت ایشان حضور ندارد و چه غربتی از این بیشتر که به جای خاندان امام رضا (علیهالسلام)، مأمون پای تابوت حضرتش بر سر میزند (شوبکلایی، 1388: 28)."
این وجه مشترک (غم غربت) در حیات امام رضا (علیهالسلام) و زندگی عزیزی که خود را جنگزدهای ملول و آزردهدل میداند، شاعر را بر آن داشته است رنج سفر را از دیار غبارآلود مرزهای غرب ایران به بارگاه امن خراسان پذیرا باشد تا اندوه جانسوز مادران و پدران داغدار دیار غروب آهوان سوگوار را به عرض امام رضا (علیهالسلام) برساند:
آمدم من آمدم من از غبار *** از غروبِ آهوانِ سوگوار (9/440).
زبان گویای شاعر، امام رضا (علیهالسلام) را مورد خطاب قرار داده و مظلومیت بیپناه هموطنانش را در برابر گروه متجاوزان، در پوشش تشبیهی دقیق به تصویر میکشد. در ساختار این تشبیه تمامنما، دشمنان پلید این مرز و بوم، بسان صیادانی بیرحم متصور شدهاند که مظلومیت مردم ایران را شکار غرور و زیادهخواهی خود کردهاند:
صیدِ صیادان بیرحمیم ما *** ضامن آهو! زبان فهمیم ما (2/441).
دردمندان مظلومی که در دنیای معاصر دست به دامن امام رضا (علیهالسلام) شدهاند، آهوان (پدران و مادران) و بچهآهوانی (کودکان) هستند که در اوج قساوت جهانخواران و مزدورانشان، قربانی غفلت آنها از لحظههای بیبازگشت زندگی شدهاند:
آهوان شیرخوار تشنه لب *** آهوان زخمهای نیمه شب (3/441).
افزون بر این، جشن ولادت خورشید خراسان در آسمان نگاه عزیزی آنچنان نورافشانی میکند که طبیعت را نیز به وجد میآورد تا جایی که آذینی از عشق بر خود میبندد و هر آنچه را که در آسمان و زمین است به میهمانی فرامیخواند. بر شکوه چنین محفلی که طبیعت در بزم میلاد امام رضا (علیهالسلام) برپا کرده، رود همساز با گُل، نغمهی شادی سر میدهد و نسیم معطر تبسم، از چشمان تیز باد به مشام میرسد:
باد بوی پونه میآرد ز کوه *** نمنمک پروانه میبارد ز کوه
رودها آواهای دلکش خوانده است *** گُل، سرودِ سرخِ آتش خوانده است
(9/438 و 1/439).
شاعر، کبودستان دل دردمند خویش را لبریز از شور و شوق به جشن میلاد پیشوایان دینی میداند و خود را مسافری مشتاق از اهالی عشق آباد (محبان ائمه اطهار (علیهمالسلام)) معرفی میکند:
آن کبودستان، پُر از میلاد بود *** آن مسافر، اهلِ عشق آباد بود (2/439).
در زلال لحظههای میلاد خورشیدی که در آسمان فقاهت خراسان پرتوافشان است، شاخههای انبوه برکت، شبنم شادی میافشانند و فرشتگان لالهپوش، بال در بال یکدیگر، گرد حرم محبت آن حضرت چرخ میزنند و از فرط شوق، با لهجهی سبز طراوت، نغمهپردازی میکنند:
سرخپوشان، سبزخوانی میکنند *** شاخهها شبنمفشانی میکنند (3/439).
در نگاه شاعر، زائرانی که همهی وجودشان را به مشبکهای ضریح بخشندگی امام رضا (علیهالسلام) دخیل بستهاند، چشم به سیمای طلایی گنبدی دوختهاند که بارقههای اجابت را بر دلهای آنان بازتاب میدهد:
گُنبدی اینجاست از روح طلا *** زائران قرنِ آتش الصلا (8/439).
گُنبد رؤیاهای شاعر در پهنهی کویری سوزان واقع شده که خنکای چشمههایش در شب، عطش را از لب آهوان تشنه برمیگیرد و رنج طاقتفرسای سفر را بر آنان هموار میکند:
گنبدی در چشمههای سردِ شب *** زائرانش، آهوان تشنهلب (9/439).
در حریم امن وصال به حرم مبارک امام رضا (علیهالسلام)، دستان آرزومندان بیشماری از آهودلان بیپناه، روزنههای ضریح کرامت را محکم فشردهاند تا سایهی اندوه خویش را در پرتو خورشید کرامت آن حضرت، مضمحل کنند، چون «نور الهی همان نور و شعلههای ایمان و هدایت به عنوان «مصباح» است که در قلب انسانهای کامل، شایسته و والا، از پیامبران و امامان گرفته تا مؤمنان... آشکار میگردد و فروغ هدایت از آن منتشر میشود» (جوان ملکوتی، 1386: 71). بنابراین، شاعر در نور ضریحی چنگ میزند که فولادش از ینابیع الحکمة «الله نُورُ السَّمَوَاتِ وَ الأَرضِ...» (نور / 35) شعشعه یافته است تا زخمهای بر چنگ دل زند که به مصداق روایت جابر بن عبدالله از امیرالمؤمنین، علی (علیهالسلام) «و لا غربیه، علی بن موسی است» (جوان ملکوتی، 1386: 68) که عزیزی خطاب به حضرتش میگوید:
ای تب عرفان! تنم را لمس کُن *** سایهام را مضمحل در شمس کُن (3/436).
امام رضا (علیهالسلام) میفرمایند: «اگر در زندگی دچار سختی و گرفتاری شدید، به وسیلهی ما از خدا کمک بگیرید» (مروجی طبسی، 1393: 181). بدین دلیل، خیل عظیم زائرانی که عاشقانه چون غزالان رو به سوی بارگاه ملکوتی امام هشتم (علیهالسلام) در حرکتاند، به حدی است که شاعر، آنان را به انبوه ریگهایی تشبیه میکند که به طرز زیبایی در دریای عظمت آن حضرت، شناورند. غزالانی که سر در گریبان درخواستهای گوناگون فرو بردهاند، بدان امید که پذیرفته و شکار دوست شوند:
ریگ دارد رو به دریا میرود *** این غزالستان چه زیبا میرود! (6/439).
ازدحام آهوان تشنه لبی (مشتاقان بیقرار) که بر لب چشمهی جود و کرم امام رضا (علیهالسلام) گرد آمدهاند، چنان فراوان است که هر یک بیم آن دارند که در پیشتازی عشقورزانه از رقیبان عقب بمانند و از نوشیدن جرعههای آب اجابت، بینصیب شوند یا کمتر بهره گیرند:
آهوان تشنه لب! راهم دهید *** جرعهای از چشمهی ماهم دهید (1/440).
عزیزی، شاعرانی را که با خلوص نیت به امام رضا (علیهالسلام) دل میسپارند و مروارید کلام خویش را نثار خصال والای آن حضرت میکنند، به کاهنانی تشبیه میکند که شراب عشق الهی مینوشند و زبان به عظمت آفتاب خراسان میگشایند:
زیر گُلها، کاهنان (4) آفتاب *** شعر مینوشند همراه شراب (5/439).
زائران و دوستداران علی بن موسی الرضا المرتضی (علیهالسلام) از جمله شاعر جان سوخته، احمد عزیزی، برآنند که حضرت، آهویی رمیده از مردی شکارچی را ضمانت کرده و به ایشان فرمودند: «ای مرد این آهو بچههایی دارد که منتظرش هستند، بچههایش گرسنهاند،... آهو به طرف امام رضا (علیهالسلام) رفت، امام (علیهالسلام) دستی روی سرش کشید،... دوباره ایستاد،... به آقا نگاهی کرد و رفت...» (یزدانبخش، 1385: 137). عزیزی با اعتقاد به این روایت، در ادامهی شعرش به ضامن آهو التماس میکند که توفیق زیارتش را به شیفتگان عطا کند و غزالان بیپناه و بیکس را در مرتع بیخار مهر و محبت خویش مأوا دهد:
ضامنِ آهو! تو ما را بار ده *** مرتعی در جلگهی بیخار ده (5/441).
نوری منقول از شعشعهی کلام خورشید خراسان بر دهلیز دل صاحبکمالان میفرمایند: «هر کس مرا با دوری وطنم زیات کند، در روز قیامت در سه مورد به یاری او خواهم شتافت: هنگام توزیع نامهی اعمال، هنگام عبور از پل صراط و در پای میزان» (عطاردی، 1368: 307). عزیزی با الهامی برخاسته از این روایت در پایان مثنوی معنوی خویش، امام رضا (علیهالسلام) را ضامنی مطمئن برای شیفتگانی میداند که دل به او بستهاند و اعتبار ضمانتنامهی آن حضرت را در حق آهوان بیپناه دنیای امروز، به رخ صیادان ستمپیشهای میکشد که در پس لحظهها به کمین آنها نشستهاند:
تو به ما حق حضانت دادهای *** تو به آهوها ضمانت دادهای (6/441).
نوآوری خوشههای تصویری مثنوی «مادرِ آهوان»
ماهیت ویژهی شعر که بیش از هر نوع ادبی دیگر، عرصهی ظهور عواطف و احساسات هنرمند است، موجب شده تا بیش از قصه، رمان، نمایشنامه و دیگر انواع ادبی، جایگاه اصلی تصویرپردازی قلمداد شود.یاد از آن سالی که شبنم، رود بود *** سالِ سلطان، سایهی مسعود بود (5/431).
شاعر به تأثیر از شگرد شاعرانهی «حسآمیزی» که از ترفندهای مورد علاقهی شاعران معاصر است و در آفرینش «هنجارگریزی معنایی»، نقشی عمیق دارد و «میتواند ذهن و عواطف خواننده را به مسیری غیرقابل پیشبینی سوق دهد و او را به دریافتهای غریب از امور عادی رهنمود سازد» (جلیلی، 1387: 81)، آفرینشی تازه در زبان هنری و ادبی مثنوی «مادرِ آهوان» ایجاد کرده است و در بیت زیر رعشههای مضطرب ترنم نیازهای شاعرانه را در گوش اجابتپذیر امام رضا (علیهالسلام) زمزمه میکند، چنانکه تلفیق غیر منتظرهی واژهی «صدا» که محسوس حس شنوایی است، با فعل «دیدن» که محسوس حس بینایی به شمار میآید، افزون بر اینکه نمودی از برجستگی استعارهی مکنیه را عرضه میکند، از آرایهی زیبای حسآمیزی نیز چهره میگشاید:
ای صدا! لرزیدنِ ما را ببین *** زیر و بمِ رقصیدنِما را ببین (3/435).
شاعر در بیت زیر نیز، با پردهبرداری از چند آرایهی بدیع ادبی، زیبایی سیمای ظاهری امام رضا (علیهالسلام) را اینگونه به سرایش درآورده است:
ای میِ ایهام، چشم چون شبت *** گُل، مراعات النظیری از لبت (8/437).
ذهنیت خلاق شاعر از مجرای کاربرد دقیق گونههای تشبیهی و آگاهی از کارکرد معنایی آن در بیت، به کلام برجستگی خاصی بخشیده است که شرحی از آن در ادامه میآید:
- تشبیه بلیغی که در ترکیب «میِ ایهام» نمود یافته است؛
- همانندی سیاهی چشمان امام رضا (علیهالسلام) به تاریکی شب که یکی از فواید آرایهی تشبیه را در علم بیان، یادآوری میکند و همان زیبایی چشم سیاه در سنت ادبی است؛
- تشبیه مقلوب که در همانندی «گُل» به «لب» تجلی یافته است.
افزون بر این، از زیباییهای نهفته در بیت آن است که هوش سرشار شاعر، اصطلاح «مراعات النظیر» را که از زیباییهای علم بدیع به شمار میآید، در حوزهی علم بیان وارد کرده و از آن در جایگاه ابزار یا ادات تشبیه بهره جسته است.
شأن و شوکت بیهمتای امام رضا (علیهالسلام)، در بیت دیگری نیز شاعر را بر آن میدارد تا با تکیه بر هنجارگریزی معنایی که شگردهای زبان ادبی در این رویکرد، «وظایف آشنای خود را رها مینمایند و به وظایفی نامتعارف روی میآورند تا شاعر را به اغراضی رهنمود سازند که ترکیبات عادی از رسیدن به آن اغراض، ناتوان هستند» (الصائغ، 1997 م: 136)، در یک آشنایی زدایی زبانی با بهرهبرداری از آرایههایی چون: استعارهی مکنیه و مصرحه در کنار صنعت بدیعی «جناس» و «تلمیح» به زبان شاعرانه خویش، جلوهای ویژه بخشد:
نور طغیان کرد، نور طور کو؟ *** نغمه میبارد، گُل تنبور کو؟ (4/436).
شاعر در بیت مذکور با استفاده از شگردهای زیر با زیبایی زبان خویش و شخصیسازی آن یاری رسانده است:
1. «طغیان کردن نور»، نمایی کامل از سازههای استعارهی مکنیه را در برابر خواننده ترسیم میکند؛
2. فعل «باریدن» در اینجا در معنای «منتشر شدن» نمودی از تحقق استعارهی تصریحیهی تبعیه را به مخاطب انتقال میدهد و به برجستگی زبان شاعر کمک کرده است؛
3. مراد شاعر از کاربرد واژگان «نور» و «طور» در کنار هم، بازتاب زیبایی صنعت بدیعی تناسب در کنار آرایههای علم بیان بوده است؛
4. «نور» و «تنبور» به سازوارهی تقویت موسیقی بیت کمک میکند، چون با هم، سجع مطرف میسازند که از عوامل ایجاد موسیقی در بدیع لفظی است.
آنگونه که میبینیم گرایش عمیق احمد عزیزی به گُریز از تصویرپردازیهای تکراری و جنبش بیوقفهی ذهن وی در خلق تشبیهها و استعارههای بدیع در مثنوی «مادرِ آهوان»، طیفی مواج از تصاویر نوین نمادین را با مفهومی آیینی - ولایی به مخاطبان ارائه کرده است.
نتیجهگیری
مثنوی آیینی «مادرِ آهوان» احمد عزیزی نمادی است فراگیر از غم و اندوه بیپناهان ستمدیده و رنجور دنیای امروز که دردمندی احساس خویش را با توسل به نام مبارک امام رضا (علیهالسلام) و همدردی با آن حضرت، مرهم مینهند. جریان مواج واژگان این مثنوی در بیتهای آغازین، انبوهی از دردوارهها را در برابر دیدگان، شناور میسازد. دردهایی که از عمق لحظههای تنگ زندگی انسان معاصر سر برآوردهاند و عزیزی، زبانی گویا برای ابلاغ شاعرانهی آنها شده است. شاعر در ادامه، عشق و دلدادگی سرگشتگان آهوصفت و بیقرار را در آیینهی سیمای تابناک معشوق خویش، امام رضا (علیهالسلام)، به تصویر میکشد.پینوشتها
1. استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه رازی کرمانشاه 2. دکتری زبان و ادبیات عرب و مدرس دانشگاه
3. «باد» در اینجا میتواند نمادی از «دشمنی»، «کینه»، «حسادت»، «خشونت» و... باشد.
4. میتوان گفت، این کاهنان، شاعرانی هستند که سرودههایشان را از واژگان ملکوتی، معطر کردهاند و با پرتویی از خصال ویژهی امام رضا (علیهالسلام)، عشق خود را به حقیقت و شعاع بیکران آن حضرت نمایان ساختهاند.
شعشعهی خورشید خراسان بر مثنوی «مادر آهوان» احمد عزیزی
چکیده
ادبیات شیعی با پرداختن به مضامین مذهبی و برخورداری از جایگاهی ویژه در نزد محبان خاندان عصمت و طهارت (علیهمالسلام) به جریانی پویا و پرشور مبدل شده است تا آموزههای آیینی - ولایی را با نگاهی اخلاقی - تربیتی و با زبانی هنری و مؤثر به نسلهای نیازمند به آبشخور علم و اخلاق معصومین (علیهمالسلام) انتقال دهند و باورهای اهالی شیعه را به سوی آرمانهای اصیل و متعالی این راهنمایان به کمال انسانی، بهتر و بیشتر رهنمون سازند. از این منظر، در غربت قرنی که فریاد رسای فغان از رنجوری، گُنگترین آواز آدمی است و خوشههای امید در سکوتی تلخ، دَم از ناباروری میزنند و تبخالی از پژمردگی بر لبانشان منقش است، احمد عزیزی دل به امامی بسته است که بارگاه مقدس او مأمنِ بیپناهانی است که آهوی دل دردمند خویش را در جلوههای بیخار ادراکش، رها کردهاند و از پس ابرهای نیایش، چشم به باران اجابتی دوختهاند که خشکسالی لبخند آنان را طراوت بخشد. این نوشتار با نگاهی توصیفی - تحلیلی به مثنوی «مادر آهوانِ» احمد عزیزی، به این پرسش پاسخ داده که سیمای امام رضا (علیهالسلام) در آیینهی اندیشهی این شاعر متعهد چگونه بازتاب یافته است؟ براساس یافتههای بررسی حاضر، این مثنوی نمادین، آوای سرگشتگی بیپناهانی است که هستی خویش را در تنگنای تنهایی و غربت به ضریح کرامت امام رضا (علیهالسلام) دخیل بستهاند تا سوز دل دردمند خویش را از ستمپیشگی خودکامگان روزگار، با آن حضرت در میان نهند.مقدمه
ادبیات، جلوهگاهِ اندیشگی یک قوم و تصویری روشن و تمامنما از فرهنگ آن است که در اعماقش میتوان به نظارهی باورهای معنوی و آرمانیِ تفکر آدمی نشست و زمینههای مشترک انسانی از قبیل حقپرستی، عدالت، آزادی، شهامت، جوانمردی و... را استخراج کرد. در این رهگذر، ادبیات ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی به سبب ماهیت مذهبی خود، زمینهی بروز و حضور دین و ارکان و جزئیات مربوط به آن را در عرصهی کلام منثور و منظوم فراهم کرده، به اقناع عواطفِ اعتقادی مردم پرداخته و ارزشهای دینی، جزئی جداییناپذیر از حیات آنان شده است. به تعبیر دیگر میتوان گفت، هر متن منثور یا منظومی که به نوعی با احساسات مذهبی مردم پیوند داشته و تداعیگر جریان زندگی پیشوایان دینی باشد، برای مخاطبانی که چشم به این وادی دوختهاند، پسندیده میشود.روش
بررسی حاضر، با نگاهی توصیفی - تحلیلی به مثنوی «مادر آهوان» احمد عزیزی، به این پرسش پاسخ داده که سیمای امام رضا (علیهالسلام) در آیینهی اندیشهی این شاعر متعهد چگونه بازتاب یافته است؟ بنابراین یافتهها گویای آن است که این مثنوی نمادین، گسترهی آوای سرگشتگی بیپناهان و نجوای جانسوز جویندگانی است که هستی خویش را در تنگنای تنهایی و غربت، به ضریح کرامت امام رضا (علیهالسلام) دخیل بستهاند تا سوز دل دردمند خویش را از ستمگران خودکامهی روزگار، با آن حضرت در میان نهند. ارجاع درونمتنی بیتهای شاهد مثال در متن مقاله به مجموعهی شعری کفشهای مکاشفه احمد عزیزی به سال 1367 بوده، عدد سمت راست نمایشگر شمارهی صفحه و عدد سمت چپ نمایشگر شمارهی بیت است.پیشینه
در گسترهی شعر احمد عزیزی، پژوهشهایی انجام شده است که عبارتاند از: «نگاهی به شعر احمد عزیزی» از مریم شعبانزاده (1390)؛ «فناوری در زبان امروز: جستاری در تأثیر تکنولوژی بر شعر احمد عزیزی» از مریم شعبانزاده (1392)؛ «کارکردهای هنری و بلاغی کنایه در کفشهای مکاشفهی احمد عزیزی، سبکی بدیع در مضمون آفرینی» از منوچهر اکبری و صدیقه غلامزاده (1391)؛ «بررسی سیمای زن در آثار احمد عزیزی» از سعید حاتمی و فاطمه محققی (1391)؛ «تحلیل زیباییشناختی ساختار شعر احمد عزیزی براساس کفشهای مکاشفه» از حسین آقاحسینی و زینب زارع (1390)؛ اما پژوهش در مثنوی نمادین «مادر آهوان» در مجموعهی شعری کفشهای مکاشفهی شاعر مسکوت مانده است. امید که بررسی حاضر به کشف لایههایی از زیبایی مفاهیم و واژگان نمادین این سروده نائل آمده باشد.خلاصهی زندگی احمد عزیزی و آثارش
احمد عزیزی در سال 1337 در شهرستان سر پل ذهاب به دنیا آمد. پدرش از شعرای کرمانشاه بوده و اشعاری در مدح ائمه اطهار (علیهمالسلام) سروده است (ناطق، 1384: 5). وی در کودکی، خواندن و نوشتن را بدون داشتن معلم و تنها از روی کنجکاوی، تأمل و دقت از نوشتههای روی تابلوها و اسامی خیابانها و... به خوبی فراگرفت. عزیزی، قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به دعوت شمس آل احمد به تهران آمد و موفق به دیدار آیت الله مطهری شد. وی با آغاز جنگ تحمیلی، همراه خانواده به تهران مهاجرت کرد و برای مدتی ساکن شهرستان «نور» شد، سپس در تهران اقامت گزید و به همکاری با روزنامهی جمهوری اسلامی پرداخت و سرانجام شاعر جریانساز شعر انقلاب اسلامی شد و آثار ارزندهای در شعر در قالب غزل، مثنوی، رباعی، دوبیتی، شعر نو و نیز آثاری در نثر به زبان شطح که همگی این آثار، جایگاه ویژهای در ادب فارسی دارند.نگاهی به شعر آیینی و قلمرو موضوعی آن در شعر معاصر
همان طور که اشاره شد، ادبیات شیعی با پردازش مضامین مذهبی و بهرهمندی از جایگاهی ممتاز در نزد مردم، به جریانی پویا و پرشور مبدل شده که باورهای اهل تشیع را به سوی آرمانهای اصیل و متعالی سوق داده است. از میان قالبهای ادبی، داستان و شعر از برجستهترین ابزارهایی به شمار میآیند که از دیرباز برای بازتاب مضامین مرتبط با ادبیات آیینی شیعه، کاربردی ویژه یافتهاند.درآمدی بر دردوارههای شاعرانه در مثنوی «مادرِ آهوان»
رهیافتهای ذهنی احمد عزیزی در ابیات آغازین مثنوی «مادرِ آهوان»، همگام با درونمایهی سایر بیتهایی که عصارهی شیرین نام مبارک امام هشتم (علیهالسلام) را در کام مخاطبان فرو میریزند، حرکت میکند. در این مسیر، قابلیت نمادینِ پارهای از واژگان، چشماندازهای حسرتآمیزی را از دردوارههای شاعری رنجور ارائه میدهد که با تمسک به وجود مقدس امام رضا (علیهالسلام)، در پی آن است تا اندکی از اندوه جانکاه خویش را بکاهد. این مثنوی از منظر تأویلی، حدیث دلخستگیهای امروزین شاعری است که در تلاطم عاطفی واژگان با کاربرد ایجازهای هنری، گسترهای پهناور از دلبستگی و تعلقخاطر خویش را نسبت به آفتاب هشتم آسمان ولایت در معرض نگاه خوانندگان قرار میدهد.ای بهارِ خُرمِ ادراکِ من *** مادرِ مریمنشینِ پاکِ من
کاش شیرِ گُل نمیدادی مرا *** کاش در شبنم نمیزادی مرا
قتلگاهِ عطر شد پیراهنم *** سوخت از این عشق مورثی تنم
کاش میخوابید در من این خروش *** من نمیبردم ازین پس رنج هوش (1-4/429).
در بوستان خشک و خزانزدهی عشق احمد عزیزی، رنجِ فراق از امام رضا (علیهالسلام) بسیار سخت و جانکاه است و رطوبت هیچ شبنمی نمیتواند از سوز این جدایی بکاهد تا مرهمی بر دل دردمند وی بنهد:
رو به هر شب در گشودن مشکلست *** عشق را از نو سرودن مشکلست
مشکلست این داغ را شبنم زدن *** در خزانِ عشق از گُل دَم زدن (3/430-2).
عزیزی با شِکوه از خِردگریزی نسل امروزین در فاصله گرفتن از ارزشهای معنوی، بیمبالاتی سبکاندیشان باورستیز را در بیحرمتی به مقدسات مردم و توسل نکردن آنان به ائمه اطهار (علیهمالسلام) را اینگونه میسراید:
از خرد جز بوتهای نارس نماند *** از عزاداران عرفان کس نماند (6/430).
از آنجا که «متن در ژرفترین لایهی معنایی خود به آیینهای بدل میشود که آسیبها و نژندیهای روانی آفرینندهی خود را باز میتاباند» (یاوری، 1374: 24)، احمد عزیزی با یادآوری ضمنی خاطرههای شیرین کودکی خویش در سفرهای زیارتی به دیار خراسان، حسرت زندگی در سالیانی را تداعی میکند که مردم با اعتقاد وصفناپذیر خود در برابر ناملایمات روزگار، به ادعیهی قرآنی پشت گرم بودهاند:
یاد از آن سالی که رو در روی باد (3) *** غرس میکردیم باغ «إن یکاد» (6/431)
عزیزی، با انتقاد از ظاهرپرستان امروزین که در بند تعلقهای کاذب مادی، روزگار میگذرانند و هم خود در زیارت امام رضا (علیهالسلام) سهلانگاری میکنند و هم باورهای مردم را به تمسخر میگیرند، آنان را کورباطنانی میداند که پستی پیشه کردهاند و چشم بر عظمت آن حضرت بستهاند:
وای بر این مردم ظاهرپرست *** وای بر این کورباطنهای پست (1/434).
شاعر در ادامه با بهرهبرداری از دو استفهام تأملبرانگیز و بیدادگر که دربردارندهی مفهومی عتابآلود و تحریکآمیز است، منکران خورشید خراسان را که در میان ظلمت مهیب گمراهی دست و پا میزنند و سعادت زیارت بارگاه مقدس آن حضرت را نمییابند، اینگونه ملامت میکند:
رو به ظلمت در گشودن تا به کی؟ *** منکر خورشید بودن تا به کی؟ (1/435).
شور و اشتیاق توصیفناپذیر عزیزی به امام هشتم (علیهالسلام)، چنان شاعر را شیفته کرده که تمام خوشههای هستی خویش را در پیوند با وجود مبارک آن حضرت احساس میکند. پیوندی که در آن، تبسم زیبای امام (علیهالسلام)، مهریهی شاعری قرار گرفته که عنان دل از دست داده و خود را چون دوشیزهای پنداشته که در آرزوی لبخند رضایت دل حضرت، به عقد سلطان خراسان درآمده است:
من تمام خوشهام پیوندِ توست *** پشت عقدِ مِهرِ من لبخند توست (5/435).
شاعر، امام رضا (علیهالسلام) را همیشه در کنار خود حس میکند، چون اعتقاد دارد معصومین «در همه حال مترقب رفتار و گفتار ما هستند و در حال ممات هم ارواح ملکوتیشان ناظر بر اوضاع و احوال ماست، ما را میبینند، کلام ما را میشنوند، سلام ما را جواب میدهند و به خواست و نیازهای ما توجه میکنند» (برهانی شهرستانی، 1389: 159). گویی آن حضرت، همگام با کاروان لحظههای شعر و شاعری وی گام برمیدارد و طنین روشنی است که نغمههای رنجوری وی را از آن سوی کوه، پژواک میدهد:
کاروانِ لحظههای من تویی *** آن ورِ کوه صدای من تویی (8/435).
دلگویههای شاعر با امام رضا (علیهالسلام) در مثنوی «مادرِ آهوان»
میتوان ادعا کرد، عصری که در آن زندگی میکنیم:میچکد از سینهام خون نفس *** ضامن آهو! به فریادم برس (5/440).
تجارب ناگوار زندگی و عوامل ناخوشایندی که از بیمهریهای پیرامونی در ژرفای وجدان عزیزی رسوخ کرده، اندیشهی وی را به سمتی سوق داده که دردهای خویش را با امامی در میان بگذارد که بارگاه اجابتش در سرزمین مادریش قرار دارد. جریان ندای عریان و بیشائبهی شاعر در مثنوی «مادرِ آهوان» با سلطان خراسان آنچنان دوستانه در حرکت است که خوانندگان را در صمیمیت سیال خود شناور میکند و نیز تلمیحی پنهان به حدیث قدسی سلسلة الذهب دارد که فرمود: «منم خدایی که خدایی جز من نیست، پس مرا پرستش کنید. هر کس از شما که بیاید و شهادت (لا اِلهَ اِلاَّ اللهَ) را با اخلاص بگوید، وارد قلعه و حصار من شده است و هر کس که داخل در قلعه و حصار من بشود از عذاب من ایمن خواهد بود» (ابنبابویه، 1338 ب، ج 2: 375). شیخ صدوق در ادامهی این حدیث میگوید: «چون مرکب ایشان [امام رضا (علیهالسلام)] به حرکت درآمد، حضرت ندا دادند: «وَ بِشُروطِها و اَنا مِن شُروطِها» و شیخ در توضیح آن نوشته که از شروط آن اقرار به امامت حضرت رضا (علیهالسلام) است. به این معنی که امامی از جانب خداوند عزوجل بر بندگان اوست و اطاعت از او بر بندگان واجب است» (همان) و شاعر جانآگاه ما «گل الهام» شاعرانگی خویش را محصول «بذر کرامت» امامی میداند که از سرچشمههای فیض آبشخور دارد، چنانکه میگوید:
ای گُلِ الهامِ من از بذرِ تو *** ای تمامِ لالههایم نذرِ تو
من هم از آداب دانانِ توأم *** از زیارتنامهخوانان توأم
جاریام کُن جاریام کُن در جمال *** ختم کُن قلب مرا با خط و خال (4/436-2).
مثنوی «مادرِ آهوان» سرگذشت تلخ انسانی منتقد بوده که محکوم است مرگ همنوعان بیگناهش را در عصری سیاه و شوم به نظاره بنشیند. شاعر در تنگنای سنگین چنین لحظهای، امام رضا (علیهالسلام) را در کانون نگاه خویش قرار داده و افسوس عمیق خویش را از نابرابریها (استخدام آدمشورها) و ناخالصیها (مسمومیت انگورها) به گوش آن حضرت میرساند:
ضامن آهو! در این عصرِ سیاه *** عصرِ قتلِ آهوانِ بیگُناه
عصرِ استخدامِ آدمشورها *** عصرِ مسمومیتِ انگورها (7/440-6).
عزیزی که دوران هشت سالهی جنگ تحمیلی، دژخیمان بعثی عراق را علیه ایران با تمام وجودش تجربه کرده، با گریزی هدفمند به بمباران شیمیایی شهر مرزی «سردشت»، به گسترهی تمام شهرهای آسیب دیده از جنگ، کودکان مظلوم و بیدفاع این دیار را به چه آهوانی تشبیه کرده که در فصل گُلگشتِ لالهها، بار دیگر در پناه امام رضا (علیهالسلام) آرامیدهاند:
لاله هایِ فصلِ گُلگشت آمدند *** بچه آهوهایِ سردشت آمدند (1/441).
شاعر با اشاره به تجاوز مکرر هواپیماهای بعثیان عراقی در یورش به شهر دزفول، هول و هراس مردم این سرزمین مقاوم را در ایام جنگ اینگونه برای امام رضا (علیهالسلام) بازگو میکند:
آمدیم از درهی هول آمدیم *** آمدیم از دفن دزفول آمدیم (4/441).
امام غریبان، غم سوز ساز غربت را در عاطفهای عمیق و احساسی دقیق تجربه کرده است، چون:
"حضور امام (علیهالسلام) در سرزمین غربت (خراسان) تصویر غمباری است که نقش سوزناک آن را دوری از اهل و عیال تکمیل کرد. از این منظر، زمانی اوج غربت امام (علیهالسلام) ترسیم خواهد شد که صحنهی تشیع پیکر مطهر امام رضا (علیهالسلام) را به یاد آری که کسی از اهل و عیال حضرتش پای تابوت ایشان حضور ندارد و چه غربتی از این بیشتر که به جای خاندان امام رضا (علیهالسلام)، مأمون پای تابوت حضرتش بر سر میزند (شوبکلایی، 1388: 28)."
این وجه مشترک (غم غربت) در حیات امام رضا (علیهالسلام) و زندگی عزیزی که خود را جنگزدهای ملول و آزردهدل میداند، شاعر را بر آن داشته است رنج سفر را از دیار غبارآلود مرزهای غرب ایران به بارگاه امن خراسان پذیرا باشد تا اندوه جانسوز مادران و پدران داغدار دیار غروب آهوان سوگوار را به عرض امام رضا (علیهالسلام) برساند:
آمدم من آمدم من از غبار *** از غروبِ آهوانِ سوگوار (9/440).
زبان گویای شاعر، امام رضا (علیهالسلام) را مورد خطاب قرار داده و مظلومیت بیپناه هموطنانش را در برابر گروه متجاوزان، در پوشش تشبیهی دقیق به تصویر میکشد. در ساختار این تشبیه تمامنما، دشمنان پلید این مرز و بوم، بسان صیادانی بیرحم متصور شدهاند که مظلومیت مردم ایران را شکار غرور و زیادهخواهی خود کردهاند:
صیدِ صیادان بیرحمیم ما *** ضامن آهو! زبان فهمیم ما (2/441).
دردمندان مظلومی که در دنیای معاصر دست به دامن امام رضا (علیهالسلام) شدهاند، آهوان (پدران و مادران) و بچهآهوانی (کودکان) هستند که در اوج قساوت جهانخواران و مزدورانشان، قربانی غفلت آنها از لحظههای بیبازگشت زندگی شدهاند:
آهوان شیرخوار تشنه لب *** آهوان زخمهای نیمه شب (3/441).
افزون بر این، جشن ولادت خورشید خراسان در آسمان نگاه عزیزی آنچنان نورافشانی میکند که طبیعت را نیز به وجد میآورد تا جایی که آذینی از عشق بر خود میبندد و هر آنچه را که در آسمان و زمین است به میهمانی فرامیخواند. بر شکوه چنین محفلی که طبیعت در بزم میلاد امام رضا (علیهالسلام) برپا کرده، رود همساز با گُل، نغمهی شادی سر میدهد و نسیم معطر تبسم، از چشمان تیز باد به مشام میرسد:
باد بوی پونه میآرد ز کوه *** نمنمک پروانه میبارد ز کوه
رودها آواهای دلکش خوانده است *** گُل، سرودِ سرخِ آتش خوانده است
(9/438 و 1/439).
شاعر، کبودستان دل دردمند خویش را لبریز از شور و شوق به جشن میلاد پیشوایان دینی میداند و خود را مسافری مشتاق از اهالی عشق آباد (محبان ائمه اطهار (علیهمالسلام)) معرفی میکند:
آن کبودستان، پُر از میلاد بود *** آن مسافر، اهلِ عشق آباد بود (2/439).
در زلال لحظههای میلاد خورشیدی که در آسمان فقاهت خراسان پرتوافشان است، شاخههای انبوه برکت، شبنم شادی میافشانند و فرشتگان لالهپوش، بال در بال یکدیگر، گرد حرم محبت آن حضرت چرخ میزنند و از فرط شوق، با لهجهی سبز طراوت، نغمهپردازی میکنند:
سرخپوشان، سبزخوانی میکنند *** شاخهها شبنمفشانی میکنند (3/439).
در نگاه شاعر، زائرانی که همهی وجودشان را به مشبکهای ضریح بخشندگی امام رضا (علیهالسلام) دخیل بستهاند، چشم به سیمای طلایی گنبدی دوختهاند که بارقههای اجابت را بر دلهای آنان بازتاب میدهد:
گُنبدی اینجاست از روح طلا *** زائران قرنِ آتش الصلا (8/439).
گُنبد رؤیاهای شاعر در پهنهی کویری سوزان واقع شده که خنکای چشمههایش در شب، عطش را از لب آهوان تشنه برمیگیرد و رنج طاقتفرسای سفر را بر آنان هموار میکند:
گنبدی در چشمههای سردِ شب *** زائرانش، آهوان تشنهلب (9/439).
در حریم امن وصال به حرم مبارک امام رضا (علیهالسلام)، دستان آرزومندان بیشماری از آهودلان بیپناه، روزنههای ضریح کرامت را محکم فشردهاند تا سایهی اندوه خویش را در پرتو خورشید کرامت آن حضرت، مضمحل کنند، چون «نور الهی همان نور و شعلههای ایمان و هدایت به عنوان «مصباح» است که در قلب انسانهای کامل، شایسته و والا، از پیامبران و امامان گرفته تا مؤمنان... آشکار میگردد و فروغ هدایت از آن منتشر میشود» (جوان ملکوتی، 1386: 71). بنابراین، شاعر در نور ضریحی چنگ میزند که فولادش از ینابیع الحکمة «الله نُورُ السَّمَوَاتِ وَ الأَرضِ...» (نور / 35) شعشعه یافته است تا زخمهای بر چنگ دل زند که به مصداق روایت جابر بن عبدالله از امیرالمؤمنین، علی (علیهالسلام) «و لا غربیه، علی بن موسی است» (جوان ملکوتی، 1386: 68) که عزیزی خطاب به حضرتش میگوید:
ای تب عرفان! تنم را لمس کُن *** سایهام را مضمحل در شمس کُن (3/436).
امام رضا (علیهالسلام) میفرمایند: «اگر در زندگی دچار سختی و گرفتاری شدید، به وسیلهی ما از خدا کمک بگیرید» (مروجی طبسی، 1393: 181). بدین دلیل، خیل عظیم زائرانی که عاشقانه چون غزالان رو به سوی بارگاه ملکوتی امام هشتم (علیهالسلام) در حرکتاند، به حدی است که شاعر، آنان را به انبوه ریگهایی تشبیه میکند که به طرز زیبایی در دریای عظمت آن حضرت، شناورند. غزالانی که سر در گریبان درخواستهای گوناگون فرو بردهاند، بدان امید که پذیرفته و شکار دوست شوند:
ریگ دارد رو به دریا میرود *** این غزالستان چه زیبا میرود! (6/439).
ازدحام آهوان تشنه لبی (مشتاقان بیقرار) که بر لب چشمهی جود و کرم امام رضا (علیهالسلام) گرد آمدهاند، چنان فراوان است که هر یک بیم آن دارند که در پیشتازی عشقورزانه از رقیبان عقب بمانند و از نوشیدن جرعههای آب اجابت، بینصیب شوند یا کمتر بهره گیرند:
آهوان تشنه لب! راهم دهید *** جرعهای از چشمهی ماهم دهید (1/440).
عزیزی، شاعرانی را که با خلوص نیت به امام رضا (علیهالسلام) دل میسپارند و مروارید کلام خویش را نثار خصال والای آن حضرت میکنند، به کاهنانی تشبیه میکند که شراب عشق الهی مینوشند و زبان به عظمت آفتاب خراسان میگشایند:
زیر گُلها، کاهنان (4) آفتاب *** شعر مینوشند همراه شراب (5/439).
زائران و دوستداران علی بن موسی الرضا المرتضی (علیهالسلام) از جمله شاعر جان سوخته، احمد عزیزی، برآنند که حضرت، آهویی رمیده از مردی شکارچی را ضمانت کرده و به ایشان فرمودند: «ای مرد این آهو بچههایی دارد که منتظرش هستند، بچههایش گرسنهاند،... آهو به طرف امام رضا (علیهالسلام) رفت، امام (علیهالسلام) دستی روی سرش کشید،... دوباره ایستاد،... به آقا نگاهی کرد و رفت...» (یزدانبخش، 1385: 137). عزیزی با اعتقاد به این روایت، در ادامهی شعرش به ضامن آهو التماس میکند که توفیق زیارتش را به شیفتگان عطا کند و غزالان بیپناه و بیکس را در مرتع بیخار مهر و محبت خویش مأوا دهد:
ضامنِ آهو! تو ما را بار ده *** مرتعی در جلگهی بیخار ده (5/441).
نوری منقول از شعشعهی کلام خورشید خراسان بر دهلیز دل صاحبکمالان میفرمایند: «هر کس مرا با دوری وطنم زیات کند، در روز قیامت در سه مورد به یاری او خواهم شتافت: هنگام توزیع نامهی اعمال، هنگام عبور از پل صراط و در پای میزان» (عطاردی، 1368: 307). عزیزی با الهامی برخاسته از این روایت در پایان مثنوی معنوی خویش، امام رضا (علیهالسلام) را ضامنی مطمئن برای شیفتگانی میداند که دل به او بستهاند و اعتبار ضمانتنامهی آن حضرت را در حق آهوان بیپناه دنیای امروز، به رخ صیادان ستمپیشهای میکشد که در پس لحظهها به کمین آنها نشستهاند:
تو به ما حق حضانت دادهای *** تو به آهوها ضمانت دادهای (6/441).
نوآوری خوشههای تصویری مثنوی «مادرِ آهوان»
ماهیت ویژهی شعر که بیش از هر نوع ادبی دیگر، عرصهی ظهور عواطف و احساسات هنرمند است، موجب شده تا بیش از قصه، رمان، نمایشنامه و دیگر انواع ادبی، جایگاه اصلی تصویرپردازی قلمداد شود.یاد از آن سالی که شبنم، رود بود *** سالِ سلطان، سایهی مسعود بود (5/431).
شاعر به تأثیر از شگرد شاعرانهی «حسآمیزی» که از ترفندهای مورد علاقهی شاعران معاصر است و در آفرینش «هنجارگریزی معنایی»، نقشی عمیق دارد و «میتواند ذهن و عواطف خواننده را به مسیری غیرقابل پیشبینی سوق دهد و او را به دریافتهای غریب از امور عادی رهنمود سازد» (جلیلی، 1387: 81)، آفرینشی تازه در زبان هنری و ادبی مثنوی «مادرِ آهوان» ایجاد کرده است و در بیت زیر رعشههای مضطرب ترنم نیازهای شاعرانه را در گوش اجابتپذیر امام رضا (علیهالسلام) زمزمه میکند، چنانکه تلفیق غیر منتظرهی واژهی «صدا» که محسوس حس شنوایی است، با فعل «دیدن» که محسوس حس بینایی به شمار میآید، افزون بر اینکه نمودی از برجستگی استعارهی مکنیه را عرضه میکند، از آرایهی زیبای حسآمیزی نیز چهره میگشاید:
ای صدا! لرزیدنِ ما را ببین *** زیر و بمِ رقصیدنِما را ببین (3/435).
شاعر در بیت زیر نیز، با پردهبرداری از چند آرایهی بدیع ادبی، زیبایی سیمای ظاهری امام رضا (علیهالسلام) را اینگونه به سرایش درآورده است:
ای میِ ایهام، چشم چون شبت *** گُل، مراعات النظیری از لبت (8/437).
ذهنیت خلاق شاعر از مجرای کاربرد دقیق گونههای تشبیهی و آگاهی از کارکرد معنایی آن در بیت، به کلام برجستگی خاصی بخشیده است که شرحی از آن در ادامه میآید:
- تشبیه بلیغی که در ترکیب «میِ ایهام» نمود یافته است؛
- همانندی سیاهی چشمان امام رضا (علیهالسلام) به تاریکی شب که یکی از فواید آرایهی تشبیه را در علم بیان، یادآوری میکند و همان زیبایی چشم سیاه در سنت ادبی است؛
- تشبیه مقلوب که در همانندی «گُل» به «لب» تجلی یافته است.
افزون بر این، از زیباییهای نهفته در بیت آن است که هوش سرشار شاعر، اصطلاح «مراعات النظیر» را که از زیباییهای علم بدیع به شمار میآید، در حوزهی علم بیان وارد کرده و از آن در جایگاه ابزار یا ادات تشبیه بهره جسته است.
شأن و شوکت بیهمتای امام رضا (علیهالسلام)، در بیت دیگری نیز شاعر را بر آن میدارد تا با تکیه بر هنجارگریزی معنایی که شگردهای زبان ادبی در این رویکرد، «وظایف آشنای خود را رها مینمایند و به وظایفی نامتعارف روی میآورند تا شاعر را به اغراضی رهنمود سازند که ترکیبات عادی از رسیدن به آن اغراض، ناتوان هستند» (الصائغ، 1997 م: 136)، در یک آشنایی زدایی زبانی با بهرهبرداری از آرایههایی چون: استعارهی مکنیه و مصرحه در کنار صنعت بدیعی «جناس» و «تلمیح» به زبان شاعرانه خویش، جلوهای ویژه بخشد:
نور طغیان کرد، نور طور کو؟ *** نغمه میبارد، گُل تنبور کو؟ (4/436).
شاعر در بیت مذکور با استفاده از شگردهای زیر با زیبایی زبان خویش و شخصیسازی آن یاری رسانده است:
1. «طغیان کردن نور»، نمایی کامل از سازههای استعارهی مکنیه را در برابر خواننده ترسیم میکند؛
2. فعل «باریدن» در اینجا در معنای «منتشر شدن» نمودی از تحقق استعارهی تصریحیهی تبعیه را به مخاطب انتقال میدهد و به برجستگی زبان شاعر کمک کرده است؛
3. مراد شاعر از کاربرد واژگان «نور» و «طور» در کنار هم، بازتاب زیبایی صنعت بدیعی تناسب در کنار آرایههای علم بیان بوده است؛
4. «نور» و «تنبور» به سازوارهی تقویت موسیقی بیت کمک میکند، چون با هم، سجع مطرف میسازند که از عوامل ایجاد موسیقی در بدیع لفظی است.
آنگونه که میبینیم گرایش عمیق احمد عزیزی به گُریز از تصویرپردازیهای تکراری و جنبش بیوقفهی ذهن وی در خلق تشبیهها و استعارههای بدیع در مثنوی «مادرِ آهوان»، طیفی مواج از تصاویر نوین نمادین را با مفهومی آیینی - ولایی به مخاطبان ارائه کرده است.
نتیجهگیری
مثنوی آیینی «مادرِ آهوان» احمد عزیزی نمادی است فراگیر از غم و اندوه بیپناهان ستمدیده و رنجور دنیای امروز که دردمندی احساس خویش را با توسل به نام مبارک امام رضا (علیهالسلام) و همدردی با آن حضرت، مرهم مینهند. جریان مواج واژگان این مثنوی در بیتهای آغازین، انبوهی از دردوارهها را در برابر دیدگان، شناور میسازد. دردهایی که از عمق لحظههای تنگ زندگی انسان معاصر سر برآوردهاند و عزیزی، زبانی گویا برای ابلاغ شاعرانهی آنها شده است. شاعر در ادامه، عشق و دلدادگی سرگشتگان آهوصفت و بیقرار را در آیینهی سیمای تابناک معشوق خویش، امام رضا (علیهالسلام)، به تصویر میکشد.پینوشتها
1. استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه رازی کرمانشاه 2. دکتری زبان و ادبیات عرب و مدرس دانشگاه
3. «باد» در اینجا میتواند نمادی از «دشمنی»، «کینه»، «حسادت»، «خشونت» و... باشد.
4. میتوان گفت، این کاهنان، شاعرانی هستند که سرودههایشان را از واژگان ملکوتی، معطر کردهاند و با پرتویی از خصال ویژهی امام رضا (علیهالسلام)، عشق خود را به حقیقت و شعاع بیکران آن حضرت نمایان ساختهاند.