مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

فاطمه؛بانوی سپید آسمانی

جام جم سرا:چهل روز می گذرد، چهل روز سخت و گران بر فرستاده و رسول خدا و روزهایی پر از اندوه و رنج بر حضرت خدیجه. امین وحی دوباره بر رسول خاتم فرود می آید، دگر بار درود خدا را بر بنده فرمانبر او ابلاغ می کند و این بار محمد را مژده هدیه الهی می دهد، هدیه ای که حتی جبرئیل امین بی خبر از آن است.

شاید همین نوری باشد که از آسمان به زمین فرود آمده باشد، اینک میکائیل می آید با طبقی دیبا پوشیده که امانتی است برای محمد(ص) و اختصاص به او دارد و به غیر از او هیچ کسی سزاوار بهره مندی از آن نیست، عجب هدیه ای است در این طبق! خوشه ای خرما! خوشه ای انگور، ظرفی پر از آب، پیامبر سیر و سیراب می شود... جبرئیل آب بر دستان پیامبر می ریزد، میکائیل آن را شستشو می دهد و جناب اسرافیل با تکه پارچه ای آن را شستشو می دهد.

کسی حق ندارد از باقیمانده غذا تناول کند و باید به سوی آسمان بازگردد و... پیامبر می بایست به خانه خدیجه وارد شود و با او باشد تا عهد خداوند مبنی بر آفرینش دودمانی پاکیزه از محمد(ص) تحقق یابد و خدیجه درب خانه را به روی پیامبر باز می کند.

... مولای من خوش آمدی، قدم بر دیدگان من بگذار، آمدی و دیده ام روز و شب به راه تو بود... این منم همسر پیامبر، حبیب خدا و رسول آخرین. این منم خدیجه تنهای تنها و فرزندی در شکم که با من سخن می گوید، مرا دلداری می دهد. از طعنه زنان قریشی، زنانی که پشت به من می کردند و سلام نمی دادند...

این همان طفلی است که خدیجه در شکم دارد و با او سخن می گوید و پیامبر دختر بودن طفل را به خدیجه خبر می دهد، خبری که جبرئیل امین آن را از سوی خدا داده است و خداوند دودمان پیامبر را از او قرار می دهد.

قلب خدیجه شاد می شود، ریحانه اش در بطن چون گوهری در صدف پرورش می یابد. روزها و شب ها سپری می شود تا آن که درد شیرینی، وجود خدیجه را فرامی گیرد.

وقت آن می رسد که نور روی ثمره وجودش را ببیند. زنان قریش! به یاری خدیجه بشتابید، چشمان خدیجه به در دوخته شده است، اما نامهربانی آنان اشک دیدگان خدیجه را جاری می کند. خدیجه تو از سخن ما سرتافتی و همسری محمد(ص) آن یتیم تهیدست جناب ابوطالب را پذیرفتی. اینک هیچ یک از ما به یاری تو نخواهیم آمد و مددی به تو نخواهیم کرد...

خدیجه غمگین است که ناگاه چهار بانوی گندمگون، چون زنان بنی هاشم وارد می شوند و اطراف او را می گیرند.

خدیجه هراسناک به آنان می نگرد. ندایی بلند می شود: «خدیجه غمگین مباش. ما خواهران تو و فرستاده خداییم. این منم ساره و این آسیه که در بهشت همنشین تو خواهد بود و آن دیگری مریم، دخت عمران و دیگری کلثوم، خواهر موسی. ما برای یاری تو آمده ایم...»

مادر هستی پا به عرصه وجود می گذارد. بوی عطر بهشتی فضا را آکنده می کند. خانه های مکه نورباران می شود..(محمد خامه یار / جام جم)


ادامه مطلب ...

سیه‌چرده‌هایی که مژده شکوفه‌های سپید می‌دهند

«دوسال پیش یه نونخور کم شد. مُرد. اسهال خونی گرفت. دیر جنبیدیم از دست رفت. دو سالش بود. دختر.»
نانخورهای نان‌دربیار همه یک دست لباس قرمز به تن کرده‌اند. قرمز براق با کلاه‌های رنگ رنگی و صورت‌های سیاه. سفیدی چشم‌هایشان از پشت سیاهی صورتشان براق‌تر دیده می‌شود. حاجی فیروزهای ریز و درشت از دو ساله تا پانزده ساله. البته اگر پانزده سالش شده باشد. این را نه پدرش درست می‌داند و نه خودش...
ردیف نشسته‌اند روی صندلی‌های ایستگاه میرداماد. ساعت ۱۰/۵ شب. منتظرند مترو برسد و با خود ببردشان به خانه. به قول خودشان اون پایین مایینا. شوش. خانه همانجاست. بعد از ۱۰ ساعت کار، حاجی فیروز‌ها دیگر نای خندیدن و رقص و آواز ندارند. آنکه از همه کوچک‌تر است. سرش را روی بازوی پدر گذاشته و به خواب رفته. اسمش نهال است. بقیه هم نیوشا و نسترن و نرگس و نازگل. پسر‌ها هم مهدی و مهرداد و محمدرضا و آن بزرگه هم میعاد.
«این کوچیکه پدرسوخته از همه بهتر بشکن و بالا می‌ندازه. نیم وجبی.»
حاجی فیروز اصلی یعنی پدر بچه‌ها این را می‌گوید. از سن و سال بچه‌ها به درستی خبر ندارد. خب کلاس چندم هستند؟ این را که حتماً می‌دانید... بلند بلند می‌خندد: «خانم چه مدرسه‌ای؟ چه آشی چه کشکی؟ سه تا آخری که سنشون به مدرسه قد نمی‌ده اما بقیشون نرفتن. بی‌سوادن. منم بی‌سوادم. چیزی جز عدد و رقم بلد نیستم فقط پول خوب می‌شمرم.»


این را که می‌گوید بازهم بلند می‌خندد: «اما شاید این آخریه رو بذاریم مدرسه چار تا چیز یاد بگیره. فسقلی باباست.»
روی صندلی دست راستی‌اش نهال یا‌‌ همان فسقلی بابا از خستگی بیهوش شده و روی صندلی دست چپی هم ساکی مشکی گذاشته و محکم دسته‌هایش را چسبیده. دسترنج بچه‌ها در یکی از جیب‌های ساک است. دسترنجی که حاصل چرخیدن بین ماشین‌ها و دست در هوا چرخاندن و ۱۲-۱۰ ساعت ادا و اطوار ریختن است.
«درآمدمون بد نیست. شکر خدا. خیلیا هر چه قدرم که خودمون رو بکشیم سر کیسه رو شل نمی‌کنن اما خیلیام حاجی فیروز که می‌بینن ذوق می‌کنن. انگار وقتی ما رو می‌بینن تازه باورشون می‌شه که عید اومده. بهار اومده... کمبزه با خیار اومده...»
حاجی فیروز این‌ها را که می‌گوید و می‌رود در قالب‌‌ همان حاجی فیروز وسط چهار راه که از پشت صورت سیاه، گوش تا گوش می‌خندد و همه را به خنده وا می‌دارد.
همان حاجی فیروز وسط چهارراه که چراغ قرمز‌ها فرصت طلایی زندگی‌اش به حساب می‌آیند، ثانیه‌ها برایش محترم هستند و قدر ثانیه‌ها را می‌داند. تا ثانیه‌ها به صفر نرسیده و چراغ سبز نشده باید راننده‌های بی‌حوصله را وادار کنند که دست به جیب شوند.

«ابراب خودم اخماتو وا کن... ابراب خودم چرا نمی‌خندی؟»
صدایش را عوض می‌کند و شروع می‌کند به خواندن و بشکن زدن. دایره را هم از توی ساک در می‌آورد و شور برش می‌دارد. انگار نه انگار حاجی فیروز کوچولو روی بازویش به خواب رفته. هر بار که بشکن می‌زند سر حاجی فیروز کوچولو مثل یویو پرت می‌شود و دوباره می‌چسبد به شانه‌های پدر. آخرسر هم چشم‌های خواب آلودش را به زور باز می‌کند و وقتی دایره را دست پدر می‌بیند که ضرب گرفته، مثل روبات از صندلی آبی ایستگاه می‌پرد روی زمین و شروع می‌کند به قر ریختن و دست در هوا چرخاندن و ریتم گرفتن. حاجی فیروز اصلی و بچه‌ها شروع می‌کنند به خندیدن.


«پدر سوخته. نیگاش کن»
قاه قاه خنده بچه‌ها که هر کدام روی صندلی‌ها ولو شده‌اند و سر روی شانه‌های هم گذاشته‌اند، ایستگاه را بر می‌دارد. صدایشان می‌پیچد و ایستگاه خفته را بیدار می‌کند. چندان شلوغ نیست و چند مسافر بیشتر نیستند. آن‌ها هم با دیدن حاجی فیروز فسقلی که با چشم‌های خمار از خواب هم به فکر انجام وظیفه است، خنده‌شان می‌گیرد. خنده‌ای که پشتش گریه‌های بی‌صداست. یک کمدی تلخ، ‌ ساعت ۱۰/۵ شب، ‌ ایستگاه متروی میرداماد، حاجی فیروز دو ساله که با شنیدن صدای دایره خودش را از صندلی آبی سر می‌دهد پایین و تلو تلو خوران می‌رقصد...
پدر که دست از دایره می‌کشد حاجی فیروز نیم وجبی هم دوباره خودش را از صندلی بالا می‌کشد و سرش را می‌گذارد روی شانه پدر و چند ثانیه نمی‌کشد که پلک‌هایش روی هم قفل می‌شوند. پدر دایره را می‌گذارد توی ساک. جای پول‌ها امن است و تو یک جیب مخفی است.
آن‌طور که می‌گوید در این یک ماه روی هم هفت هشت میلیونی در آمد دارند هرسال. وسایل دیگرش هم آنجاست؛ لباس زاپاس برای بچه‌ها و آبرنگ که صورتشان را با آن سیاه کنند. بعضی وقت‌ها هم گواش می‌زنند به پوستشان. فرقی نمی‌کند هر چه بزنند شب همان‌ آش است و‌‌ همان کاسه. سوزش و خارش پوست.
این را بچه‌ها می‌گویند اما با این حال حاجی فیروز بودن را خیلی دوست دارند. بیشتر از فال فروشی و اسپند چرخاندن و شیشه پاک کردن و... یک ماه آخر سال کارشان توپ توپ است. مردم هم مثل موقع‌هایی که فال و جوراب می‌فروشند بی‌محلیشان نمی‌کنند. دوزار تحویلشان می‌گیرند. همین لبخند برایشان کلی می‌ارزد. این‌ها را خودشان می‌گویند. همه با هم حرف می‌زنند و وسط حرف‌ها خاله از دهانشان نمی‌افتد.
«خاله... امروز یه زنه بهم اسکناس ۱۰ تومنی داد. نازم کرد تازه... خاله خدا کنه عید نرسه ما همیشه حاجی فیروز بمونیم... خاله، ما هنوز هیچی برا عید نخریدیم. من می‌خوام یه کفش پاشنه بلند صورتی بگیرم که روش پاپیون داره. خاله تازه من یه گل سرم می‌خوام که روش گل رز داشته باشه... خاله... خاله...»
بچه‌ها بعد از آن همه شور و اشتیاق ناگهانی دوباره مثل دستگاهی که باتری تمام کند، از حال می‌روند و سکوت به ایستگاه باز می‌گردد. قطار که از دور به ایستگاه نزدیک می‌شود، مثل یک گلوله صدا سکوت ایستگاه را می‌شکافد. حاجی فیروز‌ها از صندلی‌هایشان می‌پرند پایین و منتظر می‌شوند قطار جلویشان بایستد و در باز شود.


حاجی فیروز اصلی هم ساک را می‌اندازد روی شانه چپ و نهال را با دست راست بغل می‌گیرد. سر حاجی فیروز کوچولو روی شانه پدر جا خوش می‌کند و خوابش با حرکت قدم‌های او سنگین‌تر می‌شود. در قطار که باز می‌شود بچه‌ها شانه به شانه هم هل می‌زنند توی واگن و گیر می‌کنند به چارچوب در. پدر داد می‌زند: «اوهوووی یکی یکی»
حاجی فیروز‌های قد و نیم قد می‌دوند و می‌نشینند روی صندلی‌هایی که نیم ساعتی از آن خودشان است و می‌توانند رویش آرام بگیرند و چرتکی بزنند. در‌های قطار بسته می‌شود و بچه‌ها چشم‌هایشان را می‌بندند تا صدای‌‌ همان خانم همیشگی به گوش برسد. ایستگاه شوش... (ایران)

30


ادامه مطلب ...

مشق سپید خانم معلم روشندل برای کودکان استثنایی [عکس]

تصویر زندگی

سه شنبه 22 اردیبهشت 1394 ساعت 14:01

جام جم سرا- خانم شیرازی، معلم روشندل مدرسه‌ای استثنایی در شهریار است. او صبح‌ها کار تدریس به دانش‌آموزان روشندل را بر عهده دارد و عصر‌ها به خانه‌داری و زندگی با دو پسرش می‌پردازد. لحظاتی از زندگی این بانوی ایرانی را در ادامه پیش رویتان گذاشته‌ایم.


ادامه مطلب ...

قبرستان اسرار آمیز سپید چاه در ایران

[ad_1]
وب‌سایت همگردی: تو شمالی ترین نقطه ایران، روستای معروفی وجود داره که دلیل شهرتش به خاطر گورستان اسرار آمیزیه که داخل روستا قرار گرفته. در منطقه گلوگاه بهشهر، تقریبا کسی نیست که چیزی از داستان های شگفت انگیز گورستان تاریخی این روستا نشنیده باشد. مردم گلوگاه از 50 پارچه آبادی دور و اطراف، مرده هایشان را به دوش می گیرند و الله اکبرگویان به سفیدچاه می آورند تا جایی در گورستان این روستا برایشان دست و پا کنند. آنها معتقدند که خاک سفید این روستا نمی گذارد اجساد مردگانشان بپوسد.
قبرستان اسرار آمیز سپید چاه در ایران

گورستان پرطرفدار سفیدچاه روز به روز بزرگ و بزرگ تر می شود و کم کم خانه ها و زمین ها را پس می زند تا برای مردگان جا باز کند. این گورستان به جز خاک سفیدرنگش، یک تفاوت دیگر هم با دیگر گورستان های ایران دارد؛ در بخش تاریخی گورستان، تقریبا تمام سنگ قبر ها بالای سر مزار متوفیان سر پا ایستاده اند. سنگ قبرهایی که هر کدام تابلوی اعلاناتی هستند برای شناساندن شخصیت فرد متوفی.

سفیدچاه،قبرستانی با قدمت 1200

قبرستان اسرار آمیز سپید چاه در ایران

سرشناس ترین اهالی گورستان روستای سفیدچاه 3 نواده امام موسی بن جعفر(ع) هستند؛ ابراهیم(ع)، منصور(ع) و عبدالرحمان(ع) که از ظلم و جور خلفای مستبد فراری شدند و برای همین در این دیار ماندند. از جمله دیدنی های مقبره این 3 تن، صندوقچه ای چوبی اسـت که اهالی روستا مانند چشم هایشان از آن محافظت می کنن.

برای رفتن به روستای سفیدچاه، باید با قطار، وسیله شخصی یا اتومبیل کرایه ای به بهشهر بروید.

قبرستان اسرار آمیز سپید چاه در ایران

وسیله نقلیه شخصی:از بهشهر به بعد باید به دل جنگل سرسبز بخش «یانه سر» بزنید تا بعد از طی 20 کیلومتر جاده پیچ درپیچ آسفالته، به گلوگاه برسید، بعد از گلوگاه، روستای «نیالا» در مسیرتان قرار می گیرد و بالاخره سفیدچاه در حاشیه جاده از راه خواهد رسید.

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط


19 آگوست 2016 ... گورستان سفید چاه که به. ... قبرستان اسرار آمیز سفید چاه عکس ... واقع شده که مربوط به دوره تیموریان است و اولین قبرستان مسلمانان در ایران است.23 ژوئن 2015 ... تو شمالی ترین نقطه ایران، روستای معروفی وجود دارد که دلیل شهرتش به خاطر گورستان اسرار آمیزی است که داخل روستا قرار گرفته است. این گورستان ...گورستان سفید چاه که به "گورستان سپید" نیز شهرت دارد، در شهرستان بهشهر، ... چاه واقع شده که مربوط به دوره تیموریان است و اولین قبرستان مسلمانان در ایران است .25 ژوئن 2016 ... میتوان گفت این کورستان که به اسم سفید چاه یا گورستان سپید معروف است، اولین قبرستان مسلمانان در ایران است.تقریباً کسی نیست که چیزی از ...گورستان سفید چاه، شاید یکی از عجیبترین گورستانهای ایران باشد. ... این قبرستان عجیب سفید چاه در روستای سفیدچاه بهشهر قرار دارد و قدمت آن به بیش از ۱۲۰۰ سال پیش بازمیگردد که نمای گورستان با تخته سنگهای ..... گورستان اسرارآمیز سفید چاه.19 آگوست 2016 ... گورستان سفید چاه که به گورستان سپید نیز شهرت دارد، در شهرستان بهشهر، ... که مربوط به دوره تیموریان است و اولین قبرستان مسلمانان در ایران است.5 ا کتبر 2014 ... گورستان سفید چاه که به. ... قبرستان اسرار آمیز سفید چاه ... چاه واقع شده که مربوط به دوره تیموریان است و اولین قبرستان مسلمانان در ایران است.30 ژوئن 2015 ... تقریبا کسی نیست که چیزی از داستان های شگفت انگیز این گورستان تاریخی در روستای سفید چاه نشنیده باشد. تصویر قبرستان اسرار آمیز در ...21 آگوست 2016 ... گورستان سفید چاه با قدمت 1200 ساله و اسرار آمیز گورستان سفید چاه در شمال ایران قرار دارد و به این معروف است که خاک سفید این گورستان مانع از ...


کلماتی برای این موضوع

شهرهای استان تهران دیدنی های استان تهران ایران …دیدنی های استان تهرانمکان های دیدنی استان تهراندیدنی های استان تهرانجاذبه های نوشته های خواندنی روح‌اله یکشنبه ‏ ‏ سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در دانلود رایگان بیش از کتاب الکترونیکی … هشتمین پسر شعر راستگویی دانایی نظمشعرحکیم سنایی در بیان زیبایی چنین فرماید در دهان ،هر زبان که گردانست از ثنای تو منظور شما از ترک چیست؟ وب سایت خبری تحلیلی …توضیح یکی از ویژگیهای آینانیوز که با لطف مخاطبین فهیم و صاحب ذوق آن تا به امروز سبب جواب بازی جدول مدرن اندروید به صورت کامل جدید …جواببازیجدولمدرنکاملجدول مدرنجوابهای جدول مدرنجواب بازی جدول مدرن اندرویدتمام جوابهای بازی جدول مدرن مهدویت امام حسین ع برای مطلع شدن از اضافه شدن مطالب جدید به وبلاگ در این قسمت عضو شوید خبرنامه وبلاگ را


ادامه مطلب ...

قبرستان اسرار آمیز سپید چاه در ایران

[ad_1]
وب‌سایت همگردی: تو شمالی ترین نقطه ایران، روستای معروفی وجود داره که دلیل شهرتش به خاطر گورستان اسرار آمیزیه که داخل روستا قرار گرفته. در منطقه گلوگاه بهشهر، تقریبا کسی نیست که چیزی از داستان های شگفت انگیز گورستان تاریخی این روستا نشنیده باشد. مردم گلوگاه از 50 پارچه آبادی دور و اطراف، مرده هایشان را به دوش می گیرند و الله اکبرگویان به سفیدچاه می آورند تا جایی در گورستان این روستا برایشان دست و پا کنند. آنها معتقدند که خاک سفید این روستا نمی گذارد اجساد مردگانشان بپوسد.
قبرستان اسرار آمیز سپید چاه در ایران

گورستان پرطرفدار سفیدچاه روز به روز بزرگ و بزرگ تر می شود و کم کم خانه ها و زمین ها را پس می زند تا برای مردگان جا باز کند. این گورستان به جز خاک سفیدرنگش، یک تفاوت دیگر هم با دیگر گورستان های ایران دارد؛ در بخش تاریخی گورستان، تقریبا تمام سنگ قبر ها بالای سر مزار متوفیان سر پا ایستاده اند. سنگ قبرهایی که هر کدام تابلوی اعلاناتی هستند برای شناساندن شخصیت فرد متوفی.

سفیدچاه،قبرستانی با قدمت 1200

قبرستان اسرار آمیز سپید چاه در ایران

سرشناس ترین اهالی گورستان روستای سفیدچاه 3 نواده امام موسی بن جعفر(ع) هستند؛ ابراهیم(ع)، منصور(ع) و عبدالرحمان(ع) که از ظلم و جور خلفای مستبد فراری شدند و برای همین در این دیار ماندند. از جمله دیدنی های مقبره این 3 تن، صندوقچه ای چوبی اسـت که اهالی روستا مانند چشم هایشان از آن محافظت می کنن.

برای رفتن به روستای سفیدچاه، باید با قطار، وسیله شخصی یا اتومبیل کرایه ای به بهشهر بروید.

قبرستان اسرار آمیز سپید چاه در ایران

وسیله نقلیه شخصی:از بهشهر به بعد باید به دل جنگل سرسبز بخش «یانه سر» بزنید تا بعد از طی 20 کیلومتر جاده پیچ درپیچ آسفالته، به گلوگاه برسید، بعد از گلوگاه، روستای «نیالا» در مسیرتان قرار می گیرد و بالاخره سفیدچاه در حاشیه جاده از راه خواهد رسید.

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط


19 آگوست 2016 ... گورستان سفید چاه که به. ... قبرستان اسرار آمیز سفید چاه عکس ... واقع شده که مربوط به دوره تیموریان است و اولین قبرستان مسلمانان در ایران است.23 ژوئن 2015 ... تو شمالی ترین نقطه ایران، روستای معروفی وجود دارد که دلیل شهرتش به خاطر گورستان اسرار آمیزی است که داخل روستا قرار گرفته است. این گورستان ...گورستان سفید چاه که به "گورستان سپید" نیز شهرت دارد، در شهرستان بهشهر، ... چاه واقع شده که مربوط به دوره تیموریان است و اولین قبرستان مسلمانان در ایران است .25 ژوئن 2016 ... میتوان گفت این کورستان که به اسم سفید چاه یا گورستان سپید معروف است، اولین قبرستان مسلمانان در ایران است.تقریباً کسی نیست که چیزی از ...گورستان سفید چاه، شاید یکی از عجیبترین گورستانهای ایران باشد. ... این قبرستان عجیب سفید چاه در روستای سفیدچاه بهشهر قرار دارد و قدمت آن به بیش از ۱۲۰۰ سال پیش بازمیگردد که نمای گورستان با تخته سنگهای ..... گورستان اسرارآمیز سفید چاه.19 آگوست 2016 ... گورستان سفید چاه که به گورستان سپید نیز شهرت دارد، در شهرستان بهشهر، ... که مربوط به دوره تیموریان است و اولین قبرستان مسلمانان در ایران است.5 ا کتبر 2014 ... گورستان سفید چاه که به. ... قبرستان اسرار آمیز سفید چاه ... چاه واقع شده که مربوط به دوره تیموریان است و اولین قبرستان مسلمانان در ایران است.30 ژوئن 2015 ... تقریبا کسی نیست که چیزی از داستان های شگفت انگیز این گورستان تاریخی در روستای سفید چاه نشنیده باشد. تصویر قبرستان اسرار آمیز در ...21 آگوست 2016 ... گورستان سفید چاه با قدمت 1200 ساله و اسرار آمیز گورستان سفید چاه در شمال ایران قرار دارد و به این معروف است که خاک سفید این گورستان مانع از ...


کلماتی برای این موضوع

شهرهای استان تهران دیدنی های استان تهران ایران …دیدنی های استان تهرانمکان های دیدنی استان تهراندیدنی های استان تهرانجاذبه های نوشته های خواندنی روح‌اله یکشنبه ‏ ‏ سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در دانلود رایگان بیش از کتاب الکترونیکی … هشتمین پسر شعر راستگویی دانایی نظمشعرحکیم سنایی در بیان زیبایی چنین فرماید در دهان ،هر زبان که گردانست از ثنای تو منظور شما از ترک چیست؟ وب سایت خبری تحلیلی …توضیح یکی از ویژگیهای آینانیوز که با لطف مخاطبین فهیم و صاحب ذوق آن تا به امروز سبب جواب بازی جدول مدرن اندروید به صورت کامل جدید …جواببازیجدولمدرنکاملجدول مدرنجوابهای جدول مدرنجواب بازی جدول مدرن اندرویدتمام جوابهای بازی جدول مدرن مهدویت امام حسین ع برای مطلع شدن از اضافه شدن مطالب جدید به وبلاگ در این قسمت عضو شوید خبرنامه وبلاگ را


ادامه مطلب ...