مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مرگ غم‌انگیز نوزاد ۹ ماهه در حمام

جام جم سرا: به گزارش دیلی میل، این اتفاق در منچستر انگلیس رخ داد و مرد که متوجه شده بود مادر نوزاد برای او پوشکی نیاورده، برای آوردن پوشک به طبقه پایین رفته و نوزاد را تنها گذاشته بود. هنگامی که زن و وشوهر بازگشتند، مشاهده کردند کودک روی آب دراز کشیده و نفس نمی‌کشد. آن‌ها او را به بیمارستان رساندند اما نوزاد دو ساعت بعد از این واقعه فوت کرد.
این زوج در دادگاه، منکر هرگونه غفلت در مراقبت از نوزاد خود شدند با این حال، محاکمه آنان برای روشن شدن جزئیات قضیه همچنان ادامه دارد.


ادامه مطلب ...

کلکسیون درد؛ دقایقی غم‌انگیز با یک کودک مبتلا به فلج مغزی [عکس]

لحظاتی از زندگی علیرضا صمدی

چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394 ساعت 08:17

جام جم سرا- «علیرضا صمدی» کودکی ۹ ساله است. او مبتلا به بیماری سربرال پالسی یا سی‌پی (فلج مغزی) با منشأ مغزی و عصبی است. بضاعت کم مالی پدر و هزینه‌های درمان، امرار معاش روزانه و اجاره مسکن، به اضافه مخارج سنگین بیماری و جراحی‌های فرزند از جمله مشکلات خانواده علیرضاست.


ادامه مطلب ...

سرگذشت غم‌انگیز یک گردوی عاشق

[ad_1]

سرگذشت غم‌انگیز یک گردوی عاشق

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - داستانک > محمد‌رضا شمس:
عشق در نگاه اول:
گردو روی شاخه‌ی درخت نشسته بود. باد آرام‌آرام تابش می‌داد. یک‌دفعه چشم گردو از آن بالا به یک تربچه‌ی نقلی افتاد که مثل برف سفید بود و دلش لرزید و با همان نگاه اول عاشق شد.

گردو هی گرم می‌شد و عرق می‌کرد و هی سرد می‌شد و می‌لرزید.

کرم سبز گفت: «این نشانه‌های عشق است.»

کلاغ پیر گفت: «این نشانه‌های حماقت است.»

گردو به تربچه‌ی نقلی که توی باغچه زیر آفتاب دراز کشیده بود نگاه کرد و گفت: «من دیگر طاقت ندارم.»

و خودش را از آن بالا پایین انداخت. درخت فریاد کشید: «این کار را نکن. هیچ تربچه‌ای ارزش این فداکاری را ندارد.»

 

رقیب گردو یک سنگ بود. سنگ هم تربچه را می‌خواست. سنگ وقتی پرش عاشقانه‌ی گردو را دید با خشم گفت: «مگر من می‌گذارم.»

و خودش را با سرعت به زیر درخت کشاند. گردو روی سنگ افتاد و شکست. خون گردو تربچه را سرخ کرد. قشنگی تربچه چند برابر شد.

 

عروسی بود. جیرجیرک ساز می‌زد و آواز می‌خواند. همه می‌رقصیدند. کلاغ روی سنگ نشسته بود و چرت می‌زد. سنگ به سنگینی کلاغ پیر فکر می‌کرد.

عروس هفت قلم آرایش کرده بود و توی یک پوسته‌ی گردو نشسته بود. داماد هم که یک پیازچه‌ی پیر بود، پیرترین و پولدارترین پیازچه‌ی باغچه، توی یک پوسته‌ی گردوی دیگر نشسته بود و اخم کرده بود. چون فکر می‌کرد بیش‌ازاندازه برای این عروسی خرج کرده است.


تصویرگری: فرینا فاضل‌زاد

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

سرگذشت غم‌انگیز یک گردوی عاشق سرگذشت غم‌انگیز یک گردوی عاشق


ادامه مطلب ...

سرگذشت غم‌انگیز یک گردوی عاشق

[ad_1]

سرگذشت غم‌انگیز یک گردوی عاشق

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - داستانک > محمد‌رضا شمس:
عشق در نگاه اول:
گردو روی شاخه‌ی درخت نشسته بود. باد آرام‌آرام تابش می‌داد. یک‌دفعه چشم گردو از آن بالا به یک تربچه‌ی نقلی افتاد که مثل برف سفید بود و دلش لرزید و با همان نگاه اول عاشق شد.

گردو هی گرم می‌شد و عرق می‌کرد و هی سرد می‌شد و می‌لرزید.

کرم سبز گفت: «این نشانه‌های عشق است.»

کلاغ پیر گفت: «این نشانه‌های حماقت است.»

گردو به تربچه‌ی نقلی که توی باغچه زیر آفتاب دراز کشیده بود نگاه کرد و گفت: «من دیگر طاقت ندارم.»

و خودش را از آن بالا پایین انداخت. درخت فریاد کشید: «این کار را نکن. هیچ تربچه‌ای ارزش این فداکاری را ندارد.»

 

رقیب گردو یک سنگ بود. سنگ هم تربچه را می‌خواست. سنگ وقتی پرش عاشقانه‌ی گردو را دید با خشم گفت: «مگر من می‌گذارم.»

و خودش را با سرعت به زیر درخت کشاند. گردو روی سنگ افتاد و شکست. خون گردو تربچه را سرخ کرد. قشنگی تربچه چند برابر شد.

 

عروسی بود. جیرجیرک ساز می‌زد و آواز می‌خواند. همه می‌رقصیدند. کلاغ روی سنگ نشسته بود و چرت می‌زد. سنگ به سنگینی کلاغ پیر فکر می‌کرد.

عروس هفت قلم آرایش کرده بود و توی یک پوسته‌ی گردو نشسته بود. داماد هم که یک پیازچه‌ی پیر بود، پیرترین و پولدارترین پیازچه‌ی باغچه، توی یک پوسته‌ی گردوی دیگر نشسته بود و اخم کرده بود. چون فکر می‌کرد بیش‌ازاندازه برای این عروسی خرج کرده است.


تصویرگری: فرینا فاضل‌زاد

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

سرگذشت غم‌انگیز یک گردوی عاشق سرگذشت غم‌انگیز یک گردوی عاشق


ادامه مطلب ...