جورج ارول پس از پنج سال زندگی در نیروی پلیس به سبب بیعلاقگی به قوانین آن استعفا داد و عازم انگلیس شد. ارول در انگلیس، به دلیل بیکاری، زندگی دست به دهان و سرگردانی را آغاز کرد. در این مدت به کارهای پست مختلفی روی آورد. در عین حال او به دنبال کسب تجربه بود. یک بار حتی برای آنکه دریابد در زندان چه بر سر آدمها میآید به عمد خود را به مستی زد و مدت چهل و هشت ساعت را در زندان گذراند. در سال ۱۹۲۸ به نوشتن رویآورد؛ بااینهمه، به زندگی در میان تهیدستان و آدمهای دست به دهان ادامه داد. او حتی در زمستانهای سرد از پوشیدن لاس و حضور در زیر یکسقف خودداری میکرد تا تجربه آدمهای بیخانمان و بدون بالاپوش را عمیقا احساس کند. همین تجارب بود که سبب شد او به صورت قهرمان تهیدستان و ستمدیدگان درآید، نقشی که تا پایان عمر او نیز تداوم داشت. بههرحال، تجاربی را که در این دوران به دست آورد بعدها دستمایه آثار آینده او شد.
ارول سپس راهی فرانسه شد تا بخت خود را در آنجا بیازماید اما دریافت که نمیتواند از طریق نوسیندگی زندگی خود را تامین کند.
در دهه هزار و نهصد و سی جرج ارول عقاید سوسیالیستس پیدا کرد و همچون نویسندگان دیگر برای گزارش جنگ داخلی اسپانیا عازم آن سرزمین شد. او در عین حال در کنار چریکهای حزب مارکسیست کارگران متحد به جنگ پرداخت. ارول معتقد بود که حزب کمونیست اسپانیا به آرمان اسپانیا و جمهوریخواهان خیانت میکند و بنابراین برای کوتاه کردن دست آنها با حزب مارکسیست که مخالف اقدامات کمونیست بود به همکاری پرداخت. ارول در این جنگ با گلولهای که به گلویش اصابت کرد به شدت مجروح شد و با مرگ فاصله چندانی نداشت. هنگامی که طرفداران استالین به دستور کمونیستها شروع کردند که در جبهه خودی آنارشیستها را شکار کنند و چندتن از دوستانش نیز به زندان افتادند ارول ناگزیر از اسپانیا گریخت.
در سال ۱۹۳۸ کتاب ارول با عنوان ادای احترام به کاتالونیا منتشر شد. این کتاب از جانب روشنفکران چپگرا که کمونیستها را قهرمان جنگ میدانستند با سردی روبهرو شد.
جرج ارول در سال ۱۹۴۰ به مرکز لندن نقل مکان کرد و به کار نقدنویسی مشغول شد. هنگامی که جنگ جهانی دوم شروع شد او بار دیگر برای دفاع از آزادی به پاخاست و به عنوان خبرنگار جنگ دست به فعالیت زد.
به هرحال تجارب او در جنگ اسپانیا و به خصوص اصابت گلولهای به گلوی او که در واقع پیام مخالفان او بود که میخواستند صدایش را در گلو خفه کنند، بر نفرت او نسبت به نگرش استالینی و حکومت تمامیتخواه دامن زد. و دو کتاب قلعه حیوانات و هزار و نهصد و هشتاد و چهار حاصل تفکرات او در این زمینههاست.
جرج ارول در رمان قلعه حیوانات تمثیلی هجوآمیز از انقلاب روسیه شوروی به دست میدهد. او به خصوص تفکرات استالین را به باد سخره میگیرد. در این اثر حیوانات مزرعه آقای جونز بر ضد اربابان انسان خود دست به شورش میزنند. پس از پیروزی تصمیم میگیرند که خود، بر طبق اصول برابری، مزرعه را اداره کنند. مزرعه با رعایت تعالیم باکسر ، اسب مزرعه که بسیار پرکار اســت، به دوران شکوفایی و رونق دست مییابد. خوکها با دست یافتن به قدرت دچار فساد میشوند. در این نظام تمامی حیوانات برابرند، البته برخی حیوانات از دیگران«برابر»ترند. انتشار این کتاب در سال ۱۹۴۴ با استقبال بینظیری روبهرو شد و به صورت یکی از کتابهای پرفروش درآمد.
جورج ارول میراث سیاسی و ادبی ارزندهای از خود به یادگار گذاشت. او یکی از نویسندگانی بود که نه تنها بر جهان ادب بلکه بر دنیای واقعی که در آن میزیست نیز تأثیر گذارد. هر چند منتقدان شهرت او را امروزه بیشتر مدیون رمانهای او میدانند اما مقالات او نیز از جمله بهترین مقالات قرن بیستم شناخته شده اســت. او در یکی از مقالاتش نوشته اســت: «ما در دورانی زندگی میکنیم که هیچ چیز از مسائل سیاسی جدا نیست؛ در واقع، همه چیز سیاسی اســت.» اورل در جایی دیگر نوشته اســت که وظیفه نویسنده آن اســت که با بیعدالتی اجتماعی، ستم و قدرت دولتهای تمامیت خواه بجنگد. جورج اورل چهل و هفت سال بیشتر زندگی نکرد و در ۱۹۵۰ چشم از جهان فرو بست.
مراسم اعدام
توی برمه بود. هوای صبح از باران خیس شده بود. شعاع نوری کمرنگ، مثل یک ورق قلع زرد، از روی دیوارهای بلند، به طور اریب توی حیاط زندان میتابید. ما در بیرون سلولهای محکومان منتظر مانده بودیم. یک ردیف آلونکهایی که شبیه قفسهای کوچک جانوران بود و جلو آنها را میلههای دوتایی کشیده بودند، سلولهای را تشکیل میداد. اندازه هر سلول، سه متر در سه متر بود و توی آن جز یک تخت چوبی و ظرفی برای آبخوردن دیگر پاک لخت بود. توی چندتا از آنها، مردهای قهوهای رنگ، آن سوی میلههای داخلی، پتوهاشان را دور خودشان پیچیده بودند و آرام چندک زده بودند. اینها محکومانی بودند که قرار بود در مدت یکی دو هفته اعدام شوند.
یک زندانی را از سلولش بیرون آورده بودند، هندی بود، قد کوتاه و رشد نکرده، با سری تراشیده و چشمانی آبکی، سبیلهاش که به طور پر پشت بیرون زده بود، نسبت به جثهاش بزرگ و بیقواره بود و بیشتر به سبیلهای یک دلقک توی فیلمها میخورد. شش نگهبان هندی او را میپاییدند و برای چوبه دار آمادهاش میکردند. همان طور که دو نفرشان با تفنگهای سرنیزهدار کنارش ایستاده بودند، دیگران به دستهایش دستبند زدند، از لای آن زنجیری رد کردند و به کمرشان بستند و بازوهایش را محکم به کمرش تسمه پیچ کردند. بیهیچ فاصلهای پیرامونش حلقه زده بودند و دستهایشان را مدام با دقت و نوازشگرانه روی او گذاشته بودند، گویا میخواستند در تمام مدت مطمئن باشند که همان جاست. درست مثل عدهای بودند که ماهی زندهای گرفته باشند که امکان دارد باز توی آب جست بزند. اما او بیهیچ مقاومتی ایستاده بود و دستهایش را با بیحالی تسلیم طنابها کرده بود، گویا به آنچه اتفاق میافتاد توجهی نداشت.
ضربه ساعت هشت نواخته شد و صدای شیپور، که از سرباز خانه دور دست اوج میگرفت، با بیحالی در هوا مرطوب میپیچید. رئیس زندان، که جدا از ما ایستاده بود و با بیحوصلگی عصایش را توی شنها فرو میبرد، به شنیدن صدا، سرش ر ا بلند کرد. او پزشک ارتش بود، سبیلهای سیخ شده و صدایی خشن داشت. با تندی گفت «فرانسیس، به خاطر خدا عجله کن این مرد تا این وقت باید سر دار رفته باشه ، مگه هنوزآماده نشده؟»
فرانسیس، سرزندانبان، مرد چاقی بود اهل دراوید که لباس سفید نظامی پوشیده بود و عینک طلایی داشت، با دست سیاهش اشاره کرد و گفت «بله قربان، بله قربان، همه چیز مطابق میل آماده شده، جلاد هم منتظره، راه میافتیم.»
رئیس زندان گفت: « خوب پس، حرکت کنین. تا وقتی اینن کار تموم نشده زندانیها حق صبحونه خوردن ندارن.»ما به سمت چوبه دار حرکت کردیم. دو نفر از نگهبانها، که تفنگهایشان را به طور مایل گرفته بودند، در د طرف زندانی قدمهای نظامی برمیداشتند، دو نفر دیگر شانه و دستهای او را چنگ زده بودند و کنارش قدم میزدند، گویا در عین حال هم او را نگهداشته بودند و هم به جلو میراندند. دیگران، یعنی قاضی عسگر و آدمهای دیگر، پشت سر آنها بودند. به ناگاه، هنگامی که ما ده متری بیشتر نرفته بودیم، بدون هیچ دستور یا اخطاری حرکت ما متوقف ماند، حادثهای ترسآور پیشآمده بود؛ سگی، که خدا میداند از کجا آمده بود، توی حیاط پیدا شده بود. همانطور که بالا و پایین میپرید، به میان ما آمد، با صدای بلند و پیدرپی پارس میکرد و تمام بدنش را تکان میداد و اطراف ما ورجه ورجه میکرد. گویا از اینکه این همه آدم را کنار هم میدید، از شادی به وجد آماده بود. سگ بزرگ و پشمالویی بود دورگه، از نژاد آیرویل و پاریا. لحظهای پیرامون ما جفتک انداخت و آنوقت، پیش از آنکه کسی جلویش را بگیرد، به طرف زندانی حمله برد، جفت زد و سعی کرد صورتش را بلیسد.. همه از ترس ماتشان برده بود و آنقدر عقب کشیده بودند که نمیتوانستند او را بگیرند. رئیس زندان با خشم گفت:« کی گذاشته این حیوون وحشی بیاد اینجا؟ یکی اونو بگیره!» از میان دسته، نگهبانی جدا شد و با ناپختگی سر به دنبال سگ گذاشت. اما سگ دور از دسترس او بالا و پایین میپرید و همه چیز را به بازی میگرفت. یک زندانبان دورگه آسیایی- اروپایی، مشتی ریگ برداشت و سعی کرد دورش کند، اما سگ از ریگها جاخالی داد و باز به دنبال ما آمد. صدای پارس سگ میان دیوارهای زندان میپیچید. زندانی که توی چنگال دو نگهبان بود با بیاعتنایی نگاه میکرد، گویا این هم یکی دیگر از تشریفات اعدام بود. چند دقیقهای طول کشید تا یک نفر سگ را گرفت. آنوقت من و دیگران دستمالم را به قلادهاش بستیم و همانطور که تقلا میکرد و مینالید دورش کردیم.
در فاصله چهل متری چوبه دار، چشمم به پشت قهوهای و لخت زندانی افتاد که جلوی ما با دستهای بسته، بیمهارت اما کاملا محکم، قدم برمیداشت. راه رفتنش همان حالت هندیها را داشت که هرگز زانویشان خم نمیشود. ماهیچههای پشتش با هر قدم به سادگی به جای خود میلغزید. جای پایش روی شنهای مرطوب میماند. و یک بار با وجود اینکه مردها هرکدام یک شانهاش را توی چنگال داشتند، خودش را کمی کنار کشید تا پایش را توی گودال میان راه نگذارد.
من تا آن لحظه مفهوم اینکه آدم هوشیار و سالمی را بکشند، نفهمیده بودم. وقتی دیدم زندانی خودش را کنار کشید تا توی گودال نیفتد، به راز آن پی بردم، به راز این خطای ناگفتنی، این که عمر کسی را درست وقتی به مرحله شکفتگی رسیده اســت، قطع کنیم. این مرد درحال احتضار نبود، درست مثل ما زنده بود. تمام عضوهای بدنش کار خودشان را میکردند: رودهها سرگرم هضم بود، پوست سلولهای تازه میساخت، ناخنها رشد میکرد و بافتها شکل میگرفت. همه خودبهخود و ناآگاه کار میکرذند. وقتی روی سکو قرار میگرفت ناخنهایش میرویید، پیش از آنکه حلقآویز بماند و در همان یک دهم ثانیهای که با مرگ فاصله داشت، باز ناخنهایش رشد میکرد. چشمهایش شنهای زرد و دیوارهای تیره را میدید و مغزش هنوز به خاطر میآورد، پیشبینی میکرد و میاندیشید، حتی به گودالها. او و ما گروهی مرد بودیم که کنار هم راه میرفتیم، میدویدیم، میشنیدیم، احساس میکردم و یک دنیای واحد را درک میکردیم، و آن وقت در دو دقیقه، ناگهان با یک صدا، یکی از ما رفته بود- یک فکر کمتر، یک دنا کمتر.
چوبه دار توی یک حیاط کوچک، جدا از محیط اصلی زندان قرار داشت و همه جای آن از علفهای خاردار پوشیده شده بود. دار ساختمانی بود شبیه به سه طرف یک انبار که رویش را تخته پوش کرده بودند و در بالای آن دو تیر قرار داشتو یک تخته چوب که آن دو را به هم متصل میکرد و طنابی از آن آویزان بود. جلاد، که یک محکوم خاکستری مو بود، لباس سفید مخصوص زندان را پوشیده بود و کنار دستگاهش چشم به راه بود. وقتی وارد شدیم به ما سلام داد و تا روی زمین خم شد. با یک کلمه فرانسیس، دو نگهبان زندانی را نزدیکتر توی چنگال خود گرفتند و همانطور که او را راه میبردند و به طرف دار هل میدادند، با ناپختگی کمکش کردند تا از سکو بالا برود. آنوقت جلاد بالا رفت و طناب را به دور گردن زندانی محکم کرد.
ما، با پنج متر فاصله، منتظر ایستاده بودیم. نگهبانها دایرهای غیر کامل دور دار تشکیل داده بودند و آنوقت، هنگامی که خفت محکم شد، زندانی رو به خدای خودش زیر گریه زد. صدای گریهاش بلند و پیدرپی بود «اوهوم، اوهوم، اوهوم، اوهوم!» در این صدا، برخلاف راز و نیاز او با خدا، نه ترسی خخوانده میشد و نه التماسی و حتی فریادی برای کمک نبود، بلکه مثل ضربههای زنگ، یکنواخت و آهنگدار بود. سگ هر صدا را با نالهای پاسخ میداد.
جلاد که هنوز روی سکو ایستاده بود، کیف کتانی کوچکی، که شبیه کیسه آرد بود، بیرون آورد و روی صورت زندانی کشید. اما صدا، که پارچه از شدتش کاسته بود، باز سماجت نشان میداد. یک ریز همان صدا بود:« اوهوم، اوهوم، اوهوم، اوهوم!». جلاد پایین آمد، اهرم را در دست گرفت و آماده ایستاد. زمان میگذشت.
صدای گریه یکنواخت او از پس پارچه شنیده میشد:« اوهوم، اوهوم، اوهوم، اوهوم!». یک لحظه آرام نمیشد. رئیس زندان که سرش روی سینه خم شده بود، عصایش را به آهستگی توی زمین فرو کرد؛ شاید زاریهای او را میشمرد، تا به شماره سرراستی برسد- مثلا به شماره پنجاه یا صد. رنگ از چهره همه پریده بود. چهره هندیها مثل قهوه جوشیده تیره شده بود و یکی دوتا از سرنیزهها میلرزید. ما به مرد تسمه پیچ و صورت پوشیده روی سکو خیره شده بودیم و به زاریهایش گوش میدادیم- هر زاری، با خود یک دقیقه زندگی بود؛ این فکر در مغز همه می میگذشت: آهای هرچه زودتر بکشیدش، تمومش کنین، این صدای ناهنجار را ببرین!
به ناگاه، رئیس زندان تصمیمش را گرفت. سرش را بالا آورد، به عصایش حرکت تندی داد و تقریبا با خشم فریاد زد«راه بنداز!»
سرو صدای بلندی شد و بعد سکوت مرگباری همه جا را پر کرد. زندانی نابود شده بود. تناب دور خودش تاب میخورد. من سگ را رها کردم، بیدرنگ به پشت دار تاخت برد؛ اما وقتی به آنجا رسید، کوتاه آمد، پارس کرد و آنوقت به یک گوشه حیاط پناه برد و لابهلای علفها ایستاد و با ترس به ما خیره شد. نزدیک دار شدیم تا بدن زندانی را وارسی کنیم. مرده، همانطور که پنجههای پایش رو به پایین سیخ شده یود، تاب میخورد و خیلی آرام مثل یک سنگ به اینسو و آنسو میرفت.
رئیس زندان عصایش را پیش برد و به تنه لخت و قهوهای رنگ او فرو کرد، لاشه کمی تاب خورد. رئیس زندان گفت:«کارش ساخته شده.» از زیر چوبه دار عقب عقب رفت و نفس عمیقی کشید. حالت افسرده چهرهاش خیلی زود از بین رفته بود. به ساعت مچیش نگاهی انداخت و گفت: «هشت و هشت دقیقه. خب این هم از امروز صیح، خدا را شکر.» نگهبانها سرنیزهها را باز کردند و با قدورو دور شدند. سگ که هوشیار بود و دید که او را به پیزی نگرفتند، آهسته به دنبالشان راه افتاد. از حیاط اعدام بیرون رفتیم، از کنار سلول محکومان، که دو نگهبان مسلح به چوب قانون بالای سرشان بودند، دیگر داشتند صبحانهشان را میخوردند. در یک ردیف طولانی چندک زده بودند و هرکدام یک یلاقی حلبی در دست داشتند. دو نگهبان سطل به دست، میگشتند و با چمچمه چلوها را تقسیم میکردند؛ پس از اعدام، گویا محیط حالت خودمانی و شادی پیدا کرده بود. حالا که کار تمام شده بود، همه احساس آسودگی بیش از اندازهای داشتیم. آدم احساس میکرد که نیرویی وادارش میکند که آواز بخواند، که پا به فرار بگذارد، که خنده سر بدهد. یکباره همه با شادی به گفتگو افتادند.
مردگ دورگه آسیایی-اروپایی که کار من قدم میزد، به جایی که برگشته بودیم با سر اشاره کرد و گفت:« آقا میدونین، رفیقمون (منظورش مرده بود) وقتی شنید حکم استیناف رد شده، توی سلول از ترس به خودش شاشید. آقا لطفا یکی از سیگارهای منو بردارین. آقا، از جعبه سیگار تازه من خوشتون نمیآد؟ به خدا دو روپیه و هشتاد انه برام تموم شده. درجه یک اروپایییه.» چند نفر خندیدند- حالا به چه چیزیف کسی به درستی نمیدانست.
فرانسیس داشت کنار رئیس زندان قدم میزد و روده درازی میکرد: خب، قربان، همه چیز با رضایت کامل گذشت و رفت. تموم شد. اینطور، تق! همیشه به این سادگیها نیست! یادم میآد، گاهی دکتر مجبور میشد زیر چوبه دار بره و پاهای زنونی رو بکشه تا مطمئن بشه یارو مرده. چه تنفر آور بود!»
رئیس زندان گفت:« ببینم، یعنی میگی تکون میخورد؟ چه بد.»
« آره قربان، و وقتی نافرمانی بکنن بدتره! یادم میآد، وقتی رفتیم سراغ یکی بیاریمش بیرون، به میلههای قفسش چسبیده بود. به جان خودتان قربان، شش تا نگهبان بردیم تا جداش کردیم، هر سه نفر یه پاشو میکشیدن. براش دلیل میآوردیم و میگفتیم « رفیق عزیز، آخه فکر دردسر و زحمتی هم که به ما میدی، باش!» اما خیر، یارو گوشش بدهکار نبود! آره، آره، یارو کلی اسباب زحمت بود.»
حس کردم دارم با صدای بلند میخندم، همه میخندیدند، حتی رئیس زندان با بردباری زیرلب میخندید. بعد با خوشحالی بیاندازهای گفت:« بهتره همه بیاین بیرون و یه مش..روب بزنین. تو ماشین یه بطری ویس..کی دارم. میتونیم کارشو بسازیم.»
از میان دروازه بزرگ زندان گذشتیم و توی جاده سردرآوردیم. به ناگاه قاضی عسکر برمهای گفت:« پاهاشو میکشیدن!» و با دهان بسته . بلند زیر خنده زد. باز همگی شروع کردیم به خندیدن. در آن لحظه لطیفه فرانسیس بیاندازه خندهآور بود. همه با هم، محلی و اروپایی، کاملا دوستانه مشروب میخوردیم. مرده در فاصله صد متری ما بود.
انجمن نویسندگان آمریکا قرار اســت که امسال طبق معمول مراسمی برای اهدای جوایز به بهترین نویسندگان و کتاب های این کشور برگزار کند. سازمان مورد بحث به تازگی لیست نامزدهای این مراسم را اعلام نموده و نکته جالب توجه اینجاست که دسته بندی جدیدی برای بازی های ویدیویی به آن اضافه شده اســت.
اما در میان تمام نامزدان، استودیوی لهستانی CD Projekt RED شانس بیش تری نسبت به رقبای خود مانند یوبی سافت یا استودیوی آبسیدیان دارد. داستان سری بازی ویچر با الهام از مجموعه کتاب های فانتزی آندره ساپکوسکی با همین نام ساخته شده اســت و به نظر می رسد که به راحتی جایزه مورد بحث را دریافت کند.
بسیاری از گیمرها ممکن اســت نسبت به عدم حضور بازی های مورد علاقه خود در لیست انجمن نویسندگان آمریکا واکنش نشان دهند. اما حقیقت امر اینجاست که تنها اعضای این سازمان می توانند به عنوان نامزد دسته بندی های مختلف مراسم مورد بحث انتخاب شوند و بسیاری از توسعه دهندگان و ناشران صنعت بازی های ویدیویی، علاقه ای به ارتباط با آن ها ندارند.
خبرآنلاین، علاقمندان برای دیدن پخش زنده مراسم رونمایی میتوانند از
استفاده کنند.
از سه گوشی توسعهیافته در مرکز تحقیقات اپل، دو گوشی با نامهای تأیید نشده آیفون 7 و آیفون 7 پلاس برای رونمایی روز چهارشنبه درنظر گرفتهشده اسـت و سومین گوشی نیز برای سال 2017 تعریفشده اسـت.
اولین نکته اینکه آنتن در هر دو گوشی جدید به بالا و پایین و حاشیه گوشی هدایتشدهاند و مانند نسل قبلی بهصورت خطی در پشتگوشی دیده نمیشوند.
دوم اینکه شاهد حذف جک هدفون 3.5 میلیمتری از گوشیهای جدید هستیم و اسپیکر جدیدی جای آن را گرفته اسـت.
لنز دوربین اصلی در هر دو گوشی بزرگتر شده و در مدل 5.5 اینچی شاهد دو دوربین در پشتگوشی در کنار دوربین سلفی جلو هستیم.
همچنین هر دو گوشی جدید دکمه هوم سنتی را نخواهند داشت و سیستم لمسی و الکترومغناطیسی جای کلید خانگی را گرفته اسـت.
هر دو گوشی با تراشه جدید A10 سرعت بالاتری نسبت به نسل قبلی پیداکرده و رم/حافظه موقتشان با افزایش 50 درصدی عملکرد 3 گیگ شده اسـت.
باتری در نظرگرفته شده برای آیفون 7 حدود 1960 میلیآمپر و برای مدل 7 پلاس نیز 2910 میلیآمپر تعریفشده اسـت.
در کنار رونمایی از دو گوشی، اپل واچ 2 نیز در دو مدل، بهصورت ساعت هوشمند ضد آب، با سرعت بالاتر و پردازنده سریعتر، باتری 334 میلی آمپرو توانایی نصب اپ های متنوع با داشتن سنسور جیپیاس و بارومتر، رونمایی خواهد شد.
دانش > فناوری - فارادی فیوچر پس از مدتها جنجال سرانجام خودروی تمام الکتریکی و جنجالی خود را معرفی کرد. مقامهای این شرکت پیش از این تبلیغات گستردهای درباره قابلیتهای عجیب و غریب محصولشان داشتند اما این خودرو در مراسم رونمایی رسمی از دستور سرپیچی کرد!
به گزارش خبرآنلاین،برای نشان دادن قابلیت پارک خودکار FF 91، مسئولان این کمپانی از سرمایه گذار چینی خود دعوت کردند که با فشار دکمه دستور لازم را بدهد تا خودرو بدون داشتن راننده خودش را پارک کند. پس از فشار دادن دکمه اما در کمال تعجب و در حضور انبوهی از خبرنگاران خودروی فارادی فیوچر واکنشی از خود نشان نداد و از جایش تکان نخورد!
شرکت فارادی فیوچر میگوید که هوشمندترین خودروی ممکن را تولید کرده است. مثلاً باز کردن درها بدون سوئیچ و از طریق تشخیص چهره یا بلوتوث صورت می گیرد. همچنین در FF 91 بیش از 30 دوربین، رادار، سنسور و LIDAR به کار رفته که رانندگی هوشمند و مستقل را ممکن می سازد. سیستم پارک هوشمند هم مسئلهای جدید در صنعت خودروست. به وسیله این سیستم راننده در مقصد از خودرو پیاده میشود و دکمه پارک خودکار را میزند. در صورتی که سیستم بر خلاف زمان رونمایی درست کار کند خودش جای پارک خالی را پیدا میکند و خودرو را برایتان پارک کرده و خودش را خاموش میکند. شما هم به کارهایتان میرسید!
این مسئله مدت کوتاهی پس از آن صورت گرفت که مقامهای فارادی فیوچر کلیپ تبلیغاتی از پارک خودکار این خودرو را پخش کردند که نظر همه را جلب کرد. به گفته مقامهای این شرکت، FF 91 نخستین خودروی مجهز به اکوسیستم ارتباطی کامل است که از چهار بخش کاملاً متمایز تشکیل شده، و تمام آنها برای اولین بار در صنعت خودرو به کار رفتهاند.
مقامهای فارادی فیوچر پس از این سرپیچی کار را به شوخی کشاندند و گفتند که این خودرو تازه متولد شده کمی خجالتی است! پس از تلاش فراوان بالاخره خودرو حرکت کرد اما این گاف در رونمایی رسمی قطعا برای این شرکت گران تمام میشود.
۵۴۵۴
تزیین حنا به شکل گل رز، تزیین حنا با مروارید، تزیین ظرف حنا جزو قسمتهای مهم جشن حنابندان هستند. با آموزش تزیین حنا به شکل گل رز همراه باشید.
تزیین حنا یکی از قسمتهای مهم و جذاب مراسم حنابندان است. مراسم حنابندان در واقع جشنی است که یک شب قبل از شب عروسی و به منظور خداحافظی با منزل پدری برگزار میشود.
در جشن حنابندان عروس لباسهایی به رنگ قرمز پوشیده و زنان دوست و آشنا دور او جمع میشوند و به رقص و آواز میپردازند. سپس یک نفر ظرف، سبد یا طبق حنای تزیین شدهای را دور میچرخاند و هرکس از مهمانان که دوست داشته باشد مقداری حنا کف دست خود به نیت برکت قرار میدهد.
دختران جوان نیز به نیت بازشدن بخت و خوشبختی مقداری حنا به کف دستهای خود میمالند.
در ادامه طرز تهیه حنا و آموزش تزیین حنا به شکل گل رز را برای شما تهیه کردهایم که با استفاده از این اموزش ساده، میتوانید سینی یا ظرف حنای مورد علاقه خود را تهیه و تزیین کنید و همه را شگفتزده کنید.
حنا | به اندازه مورد نیاز |
چسب چوب | نصف مقدار حنا |
روغن زیتون یا گلیسیرین | چند قطره |
برای ایدهگرفتن جهت تزیین حنای حنابندان به لینک زیر مراجعه کنید.
امیدواریم از این آموزش تزیین حنای ساده و زیبا نهایت استفاده را ببرید و حنای حنابندان خود یا عزیزانتان را به زیبایی هرچه تمامتر و به شکل مورد علاقه خود تزیین کنید.
گردآوری: مجله اینترنتی ستاره
مایکروسافت امروز ساعت ۱۷:۳۰ طی کنفرانسی محصولا جدید خود از سری سرفیس را در کنار اطلاعاتی از آپدیت بزرگ آیندهی ویندوز 10 ارائه خواهد کرد.
مایکروسافت ساعت ۱۷:۳۰ امروز کنفرانسی را برای معرفی محصولات جدید خود برگزار خواهد کرد. بدون شک مورد انتظارترین محصول این روز، سری محصولات سرفیس خواهند بود. اما برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانید به مطلب «هر آنچه از رویداد ۵ آبان مایکروسافت انتظار داریم» مراجعه کنید.
قطعا مایکروسافت در این روز شگفتیهایی را نیز برای کاربران و علاقمندان خواهد داشت. ما نیز در زومیت این مراسم را به صورت زنده برای شما پوشش خواهیم داد. ساعت ۱۷:۳۰ امروز با ما همراه باشید:
خبرگزاری آریا-مراسم دعای عرفه و تجدید میثاق با شهدا با حضور خانوادههای معظم شهدا، جانبازان و ایثارگران در گلزارشهدای کوهساربرگزار میشود.
به گزارش خبرگزاری آریا،سید مازیارعلوی ،معاون اجتماعی وفرهنگی منطقه با اعلام این خبرگفت: همزمان با فرا رسیدن ایام پرفیض ذی الحجه، مراسم پرفیض دعای عرفه و تجدید میثاق با شهدا در گلزار شهدا برگزار می شود.
در این مراسم که با حضور خانواده های معظم شهدا ، جانبازان و ایثارگران برگزار خواهد شد پس از خواندن دعای عرفه توسط مداحان اهل بیت ، ضمن گرامیداشت یاد وخاطره شهدای منا ، گلزار شهدا غبارروبی و عطر افشانی می شود.
وی افزود : این مراسم که با مشارکت معاونت اجتماعی وفرهنگی وحوزه های مقاومت بسیج منطقه برگزار می شود با برپایی ایستگاههای صلواتی از شهروندان پذیرایی می شود
فرآوری: زهرا اجلال - بخش قرآن تبیان
«کسانی که ایمان داشتند و یهودیان و مسیحیان و صابئین (پیروان حضرت یحیی ) هر که به خدا و روز قیامت ایمان داشته و کردار نیک انجام داده باشد، چنین افرادی پاداششان در پیشگاه خدا محفوظ بوده و ترسی بر آنان نیست و غم و اندوهی بدیشان دست نخواهد داد....» اما کمتر کسی یافت می شود که به ایمان و عمل خود صد در صد اعتماد داشته باشد. ولی با انجام برخی اعمال توصیه شده از سوی اهل بیت علیهم السلام می توانیم تا حدی نقصان اعمال خود را جبران کنیم. یکی از آن اعمال تلاوت سوره یس می باشد.
یس، و نام های دیگرش «عزیزه؛ معمّه(شامل شونده)، مدافعه قاضیه(دفع کننده برآورده) سی و ششمین سوره قرآن اسـت که مکی و دارای 83 آیه اسـت.
از رسول گرامی اسلام روایت شده قرائت کننده این سوره نزد خداوند شریف خوانده می شود و این سوره برای قاری خود شفاعت می کند.
«قاضیه: دفع کننده برآورنده» نامیده می شود چون از قاری خود، هر بدی را دفع کرده و همه حاجت های او را روا می کند و قرائت آن سوره پاداشی برابر بیست حج دارد. و گوش سپردن به صدای قرائت آن، معادل با ثواب هزار دینار انفاق در راه خداست
در روایتی دیگر از ایشان آمده: سوره «یس» در تورات «معمّه: شامل شونده» نام دارد چون خیر دنیا و آخرت را شامل حال قرائت کننده خود می کند و بلاهای دنیا و سختی های آخرت را از او دور می کند.
و نیز «قاضیه: دفع کننده برآورنده» نامیده می شود چون از قاری خود، هر بدی را دفع کرده و همه حاجت های او را روا می کند و قرائت آن سوره پاداشی برابر بیست حج دارد. و گوش سپردن به صدای قرائت آن، معادل با ثواب هزار دینار انفاق در راه خداست.(1)
در فضیلت این سوره از حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده: هر کس سوره «یس» را قرائت نماید مانند آن اسـت که ده بار قرآن را ختم نماید.(2)
ایشان همچنین فرمودند: هر کس سوره «یس» را برای رضای خدا بخواند خداوند او را خواهد بخشید و اجری همانند 12 ختم قرآن به او خواهد داد و اگر برای مریض در شرف مرگی خوانده شود، به تعداد حروف این سوره 10 فرشته نزد او به صف شده و برای او استغفار کرده و شاهد قبض روحش بوده و جنازه اش را تشییع می کنند و بر او نماز گزارده و شاهد دفنش هستند. (3)
از جابر جعفی روایت شده که امام باقر علیه السلام فرمودند: هر کس سوره یاسین را در عمر خود یک بار بخواند خداوند به شماره تمام آفریده هایش در این جهان و آن جهان و آنچه در آسمان اسـت به عد هر یک 2000 حسنه در نامه عملش ثبت فرماید و به همین مقدار از گناهان او محو سازد و دچار تنگدستی و زیان و بدهکاری و خانه خرابی نشود و بدبختی و دیوانگی نبیند و مبتلا به جذام و وسواس و دودلی و بیماری های مضر نگردد و خداوند سختی و دشواری مرگ را بر او آسان کند و خود متصدی و مباشر قبض روح او باشد و از جمله کسانی خواهد بود که خداوند فراخی زندگی او را به عهده گرفته و ضامن خوشحالی او هنگام مرگ گردیده و خشنودیش را آخرت تضمین کرده و همه فرشتگان آسمان و زمین را خطاب فرموده که من از بنده راضی هستم پس برای او آمرزش بطلبید.(4)
هر کس سوره «یس» را برای رضای خدا بخواند خداوند او را خواهد بخشید و اجری همانند 12 ختم قرآن به او خواهد داد و اگر برای مریض در شرف مرگی خوانده شود، به تعداد حروف این سوره 10 فرشته نزد او به صف شده و برای او استغفار کرده و شاهد قبض روحش بوده و جنازه اش را تشییع می کنند و بر او نماز گزارده و شاهد دفنش هستند
هر چیزی قلبی دارد و قلب قرآن سوره یاسین اسـت. کسی که قبل از خواب یا در روز آن را تلاوت کند، در آن روز محفوظ بوده و روزی می خورد. و کسی که در شب قبل از خواب آن را تلاوت نماید، خداوند هفتاد هزار فرشته را بگمارد تا او را از شرّ شیطان رانده شده و هر آفتی حفظ نمایند؛ و اگر در فردای آن شب بمیرد، خداوند او را به بهشت می برد و سی هزار فرشته به هنگام غسل او حاضر می شوند که همگی برای او استغفار می نمایند و با استغفار برای او، تا قبرش او را تشییع می نمایند؛ و هنگامی که وارد قبرش می شود، آن فرشتگان در داخل قبر او عبادت می کنند و ثواب عبادت آنان برای او خواهد بود؛ و به اندازه وسعت دید چشمهایش، قبرش را وسعت می بخشد؛ از فشار قبر ایمن خواهد بود؛ و دائما از قبرش تا پهنه آسمان نوری می درخشد تا هنگامی که خداوند او را از قبرش خارج نماید.
و هنگامی که او را از قبرش خارج نمود، فرشتگان پیوسته با او هستند و او را بدرقه کرده با او صحبت نموده، به چهره او لبخند می زنند و او را به تمامی خیرات مژده می دهند. و بدین ترتیب، او را از پل صراط و میزان عبور داده و به گونه ای او را به خداوند نزدیک می نمایند که کسی نزدیکتر از او به خدا نباشد، مگر فرشتگان مقرّب خدا و پیامبران فرستاده او. (5)
پی نوشت ها:
(1) مجمع البیان،ج8، ص254
(2) الدر المنثور، ج5، ص 256.
(3) مجمع البیان، ج8، ص 254.
(4) درمان با قرآن، صص82-79
(4)الدعوات، ص215
(5) ثواب الأعمال و عقاب الأعمال/ ترجمه بندرریگی، ص 238
منابع:
سلسله مباحث صفیر هدایت؛ آیت الله ضیاء آبادی
سایت انهار
خبرگزاری آریا-مراسم دعای عرفه و تجدید میثاق با شهدا با حضور خانوادههای معظم شهدا، جانبازان و ایثارگران در گلزارشهدای کوهساربرگزار میشود.
به گزارش خبرگزاری آریا،سید مازیارعلوی ،معاون اجتماعی وفرهنگی منطقه با اعلام این خبرگفت: همزمان با فرا رسیدن ایام پرفیض ذی الحجه، مراسم پرفیض دعای عرفه و تجدید میثاق با شهدا در گلزار شهدا برگزار می شود.
در این مراسم که با حضور خانواده های معظم شهدا ، جانبازان و ایثارگران برگزار خواهد شد پس از خواندن دعای عرفه توسط مداحان اهل بیت ، ضمن گرامیداشت یاد وخاطره شهدای منا ، گلزار شهدا غبارروبی و عطر افشانی می شود.
وی افزود : این مراسم که با مشارکت معاونت اجتماعی وفرهنگی وحوزه های مقاومت بسیج منطقه برگزار می شود با برپایی ایستگاههای صلواتی از شهروندان پذیرایی می شود