مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

رازهای شهرام شکوهی به روایت همسرشعکس

شهرام شکوهی می گوید: وجود ملودی در زندگی واقعا به من انگیزه داد. وقتی شما خانواده دارید و مسئولیت آنها بر‌عهده شماست هر کاری که انجام می‌دهید برای خوشبختی آنهاست؛ اگر من آدم مجردی باشم که هیچ هدفی در زندگی نداشته باشم، ممکن است به جای اینکه یک مسیر حساب شده را طی کنم، خیلی دلبخواهی کار ‌کنم.
بنابراین داشتن خانواده باعث می‌شود منسجم‌تر کار کنید؛ این همان هنرمند متعهد است. وقتی شما نگران بچه خودتان باشید که گرفتار فلان آفت نشود، خب طبیعتا این نگرانی فردا برای همسایه شما هم به وجود می‌آید؛ در یک جمله: اگر برای خانواده خودت نگرانی داشته باشی برای همه افراد جامعه هم نگرانی.

مردها بی‌انصاف هستند!
دلارام: مردها کلا بی‌انصاف هستند و هرقدر که به آنها کمک کنید باز هم به نظرشان شما کم‌کاری کرده‌اید. هرقدر هم از خودگذشتگی کنید باز هم توقع مردها بیشتر است؛ البته من این را در مورد شهرام نمی‌گویم چون اصلا چنین آدمی نیست و همیشه قدردان بوده اما من همیشه از خیلی چیزها که مربوط به خودم می‌شده، گذشتم تا کمک حال شهرام باشم و خیلی از مواقع به دلیل اینکه درگیر بوده از خیلی تفریحاتی که دوست داشتم با هم داشته باشیم گذشتم و با روی خوش با این قبیل مسائل برخورد کردم تا فشار کمتری به شهرام وارد شود و بتواند در کارش پیشرفت کند؛ مثلا در غذا درست کردن باید احتیاط کنم و از ادویه‌جات و غذاهای سرخ‌شده استفاده نکنم تا به حنجره‌اش آسیبی وارد نشود؛ هرچند که خیلی قدرشناس است اما فکر می‌کنم یک جاهایی می‌توانسته منصف‌تر باشد. البته بی‌انصافی هم نمی‌شود گفت چون به‌نوعی، خصلت آقایان است که متوقع هستند.

ماجرای چای روز خواستگاری!
دلارام: شهرام خیلی چای‌خور است و من هم با فلسفه چای ریختن روز خواستگاری مشکل دارم. روز خواستگاری وقتی قرار بود چای بیاورم به مادرم گفته بودم که چای را در آشپزخانه در استکان‌ها بریزد و آماده کند. بعد از چند دقیقه من به آشپزخانه رفتم و چای را آوردم و همه چیز طبق برنامه‌ پیش رفت و چون آن موقع‌ها نمی‌دانستم که شهرام خیلی چای‌ دوست دارد، فکر نمی‌کردم چند دقیقه بعد دوباره چای بخواهد. وقتی شهرام دوباره چای خواست، به آشپزخانه رفتم و دیدم زیر کتری خاموش است و از همان چای که یخ کرده بود، یک استکان ریختم و برای شهرام آوردم و با نگاه منظورم را به او رساندم که در جمع به روی خودش نیاورد چای یخ کرده و شهرام خیلی خوب فیلم بازی کرد و طوری چای را خورد که کسی متوجه نشد!

موفقیت در موسیقی با همراهی همسر!

شهرام شکوهی: بدون وجود دلارام ادامه فعالیت در زمینه موسیقی برای من امکان‌پذیر نیست. چون موسیقی اصلا کاری معمولی نیست؛ هم از نظر بازخوردهایی که در محیط بیرون از خانه وجود دارد که معمولا در روابط خانوادگی مشکل ایجاد می‌کند و هم نوع کار. به عنوان مثال یکی از مواردی که در گذشته دلارام با آن مشکل داشت ساعت کاری من بود. چون کار موسیقی تازه از ساعت ۹ شب شروع می‌شود و تا ۶ صبح ادامه دارد و مثل یک کار اداری نیست که ساعت کار مشخصی داشته باشد. ممکن است کسی که در این زمینه فعالیت می‌کند یک ماه کامل در خانه باشد اما ۲ ماه اصلا نتواند به خانه بیاید. به هر حال این اتفاقات وجود دارد؛ مثلا در روند تولید آلبوم علاوه بر اینکه حضور فیزیکی نداری، حتی مواقعی هم که هستی، درگیری فکری داری و اینجا خانواده باید تحمل کند.

دلارام: رابطه ما به دلیل اعتمادی که در آن وجود دارد خیلی کم دچار مشکل می‌شود چون رابطه من و شهرام مثل رابطه ۲ دوست صمیمی است و اگر جایی مشکلی پیش بیاید با هم صحبت کرده و مشکل را حل می‌کنیم.

کار مشکل​ زا نیست!
دلارام:
به نظر من در زندگی مشترک شهرت خیلی اهمیت ندارد چون بستگی به ذات آدم دارد که در زندگی چه رفتار و اخلاقی داشته باشد. وقتی کسی تعهد دارد، دیگر شهرت داشتن یا نداشتن خیلی نمی‌تواند در نحوه زندگی او تاثیری داشته باشد اما بالاخره یکسری مشکلات خواه‌ناخواه وجود دارد که خوشبختانه تا به امروز توانسته‌ایم آن را مدیریت کنیم.

مشکل از خانم​هاست یا آقایان؟
شهرام شکوهی:
اعتماد نداشتن، اصولا مشکل خانم‌هاست. بیشتر خانم‌ها هستند که اعتماد ندارند اما من همیشه به دلارام اعتماد داشته‌ام.

دلارام: اتفاقا من با این حرف مخالفم چون آقایان کارهایی می‌کنند که باعث می‌شود خانم‌‌ها بدبین شوند و اصولا خانم‌ها از اول اینطوری نبودند. اگر مشکلی وجود داشته باشد که زن و شوهر، یک مقدار نسبت به هم بدبین شوند مطمئنا یکی از طرفین باید کوتاه بیاید تا مشکل حل شود اما در مورد رابطه ما خوشبختانه چنین مشکلاتی تا به حال نداشته‌ایم. مسلما در هر زندگی یک مقدار بالا و پایین وجود دارد اما در همان اوایل در مورد این موضوعات صحبت کردیم چون به هر حال در اوایل زندگی مشترک شناخت کافی نسبت به هم نداشتیم؛ بنابراین سعی کردیم مسائل را بین خودمان حل کنیم هرچند که در اوایل، فعالیت‌های هنری شهرام به شدت امروز نبود؛ بعد از اینکه کمی زمان گذشت و فعالیت‌های شهرام حرفه‌ای شد، خب بالطبع مشکلات جدیدی به وجود آمد که تعدادی از آنها حل شد اما بعضی از آنها روی هم ماند و تلنبار شد اما خب یک اتفاق همه چیز را تغییر داد و مسیر زندگی ما عوض و اعتماد بین ما صد درصد شد.

قوانین توافقی!
دلارام:
قبل از ازدواج شهرام از من پرسید که با شغلش مشکلی دارم یا نه و من هم گفتم نه، چون فکر نمی‌کردم که دایره این کار وسعت پیدا کند و اوایل یک مقدار هم مخالفت می‌کردم و خیلی تمایل نداشتم که به صورت حرفه‌ای وارد این کار شود اما هرچه فکر کردم، دیدم با این طرز فکر دارم جلوی علاقه و رشد شهرام را می‌گیرم. وقتی اینقدر در این زمینه استعداد دارد به خودم اجازه ندادم که این حق را از او بگیرم؛ بنابراین یکسری قوانین بین خودمان گذاشتیم که تا وقتی طبق این قوانین پیش برویم مشکلی پیش نخواهد آمد. این قوانین راجع به رفت‌وآمدها، ساعت‌های کار و… که به صورت توافقی بود و قسمت عمده‌ای از مشکلات ما را حل کرده است.

شک از کجا شروع می‌شود؟
شهرام شکوهی: راستش را بخواهید من تا به حال به شک کردن فکر نکردم و کلا آدمی هستم که اعتماد کردن را دوست دارم و به نظرم هیچ‌کس دزد نیست مگر اینکه خلافش ثابت شود و خودم هم به دنبال این نمی‌روم که خلافش به من ثابت شود. هرچند بارها پیش آمده که اشخاصی بوده‌اند که از اعتماد من سوءاستفاده کنند. در چنین شرایطی تنها کاری که می‌کنم این است که آن شخص را به طور کامل کنار می‌گذارم و ارتباطم را با او محدود می‌‌کنم. به نظر من اصلا آدم بد وجود ندارد؛ حتی کسانی که همه می‌‌گویند آدم بدی هستند، باز هم می‌توانی در آنها جنبه‌های مثبت پیدا کنی چون ذات همه آدم‌ها خوب است و همه ذات‌شان را از خداوند گرفته‌اند؛ بنابراین به نظرم آدم بدذات وجود ندارد و شرایط محیط و تربیت خانوادگی است که روی آدم تاثیر می‌گذارد.

هرکسی را بهر کاری ساختند!
شهرام شکوهی:
اعتقاد دارم که هرکسی برای کاری به دنیا می‌آید. من قبل از موسیقی خیلی چیزها و کارها را امتحان کردم؛ هرچند که در آن زمان هم موسیقی را به صورت تفریحی دنبال می‌کردم اما هیچ‌کدام از آن کارها برای من ساخته نشده بود و این کار خوشبختانه تاثیر بدی روی زندگی خصوصی من نداشته است؛ به خصوص اینکه در حال حاضر خیلی‌ها من را به قیافه نمی‌شناسند.

زندگی مجردی آرامش ندارد!
شهرام شکوهی: هرکسی در مرحله‌ای در زندگی نیاز پیدا می‌‌کند که ازدواج کند ولی خب، بعضی از تبعات قبل از شهرت باعث می‌شود از ازدواج کردن فاصله بگیرید یا گاهی آنقدر مشکلات‌تان زیاد می‌شود که باعث می‌شود تصمیم بگیرید آدم دیگری را درگیر مشکلات‌تان نکنید. در کار ما بحث آرامش خیلی مهم است و باید آرامش فکری داشته باشی تا بتوانی روی کارت تمرکز کنی و کار خوبی ارائه دهی. معمولا زندگی‌های مجردی فاقد این آرامش است. اثر یک هنرمند درحقیقت آینه‌ای از زندگی و محیط اطراف و خانواده اوست؛ بنابراین اگر یک اثر هنری خوب و دلنشین است، مطمئن باشید از محیط شکل گرفته که آن هم خوب و دلنشین بوده و بالعکس اگر از یک زندگی پرتلاطم و پردردسر شکل گرفته بود مطمئنا اثر خوبی روی بیننده یا شنونده نمی‌‌گذاشت.(ستاره)


ادامه مطلب ...

یادداشت عاشقانه رضا صادقی برای همسرشعکس

رضا صادقی نوشته: «خسته باشم با یه جمله خستگیمو در میاره... بدجوری هـوامو داره... پشت هـر دوتائیمون گرمه به خورشید ، اون نگاهـمو فهـمید... از خدا می خوام تمام خانواده هارو در پناه لطف و محبتش قرار بده و نگاه پاکش رو از زندگیشون بر نداره...»


ادامه مطلب ...

استاد بنان به روایت همسرشعکس

وقتی با بنان ازدواج کردم در اوج شهرت بود اما همیشه این سوال را از من می‌پرسند چرا بنان اینقدر محبوب و مورد احترام مردم است؟ می‌توانم بگویم که شاید مهم‌ترین عامل عشقی بود که به مردم داشت. همیشه می‌گفت بزرگ‌ترین افتخارم این است که وقتی از کوچه و بازار رد می‌شوم صدای مردمی را می‌شنوم که ترانه‌هایم را می‌خوانند. او واقعا از این لذت می‌برد و همیشه به این دلیل برای مردم کار می‌کرد. ارزشی که بنان برای مردم قائل بود قابل بیان نیست.

شکایت
یکی از خصوصیات بنان این بود که تا شعری را نمی‌خواند و حس نمی‌کرد، امکان نداشت آن‌را بخواند. او اگر تحت‌تاثیر آهنگی قرار نمی‌گرفت آن را اجرا نمی‌کرد. خیلی از آهنگ‌های بنان را وقتی ببینید، حتی به خدا هم شکایت کرده است.
نذر امام حسین(ع)
این موضوع هم جالب است که چرا اسم بنان را غلامحسین گذاشتند. مادر بنان چند دختر به‌دنیا آورده و او تنها پسر خانواده و آخرین بچه بود. مادر و پدرش نذر می‌کنند اگر پسری به‌دنیا بیاورند اسمش را غلامحسین بگذارند و عاشورا لباس سقاها را بپوشد و شربت بدهد. بنان از بچگی با روضه و تعزیه به‌شدت آشنا بود. خودش تعریف می‌کرد که از همان‌جا متوجه شده که می‌تواند این راه را ادامه دهد. جالب‌تر این‌که تمام فامیل بنان و حتی پدرش کاملا مخالف خواننده شدنش بودند و پدرش به‌شرطی به او اجازه خوانندگی را داده بود که این حرفه و شغلش نباشد.
اصالت هنری
بنان اصالت هنری‌اش را دوست داشت. شب‌ها و روزهایی بوده که من و بنان به غذای خانه هم احتیاج داشتیم. این اتفاق بارها و بارها افتاد اما هیچگاه دستش را جلوی کسی دراز نکرد و هنرش را نفروخت. حتی ما وقتی به جایی دعوت می‌شدیم امکان نداشت دست خالی برویم. خدا بیامرزد رهی معیری را، شبی می‌خواستیم با ایشان به خانه آقای علی دشتی برویم. آقای معیری وقتی بسته‌ای را دست من دید گفت: «این چیه؟» گفتم:«کادوی کوچکی برای آقای دشتی…» گفت:« این نخستین باری نیست که شما دست پر هستید درحالی‌که در این شرایط وظیفه ندارید.» من گفتم:«تا به امروز این عادت را داشتیم و بعد از این‌هم ترک نخواهیم کرد.» در یکی از مهمانی‌ها وقتی سوار ماشین شدیم پیشخدمت خانه، یک بسته بزرگ را داخل ماشین گذاشت. بنان گفت:« این چیه؟» گفت: «آقای فلانی دادند.» بنان گفت:« این بسته را ببرید و به آقا بگویید که آن‌را برای خودتان بر‌دارید.» او این تیپی بود.
بی حاشیه
ما زندگی آرامی داشتیم هرچند هر شب خانه ما پر از مهمان بود. سفره کوچکی باز بود و نان و پنیر و سبزی دور هم می‌خوردیم. به جرات می‌گویم هر روز در خانه من به‌روی همه باز بود. نه فقط هنرمندان و تحصیل‌کرده‌ها و… بلکه همه.
لالایی: شکل‌گیری رابطه من و بنان بسیار مفصل است اما در یک عید نوروز در شیراز آشنا شدیم. مادرم عاشق صدای بنان بود زمانی‌که حتی بنان را ندیده بود و من هنوز با او ازدواج نکرده بودم. وقتی رادیو را باز می‌کرد و بنان بود، گوش می‌کرد و به پهنای صورت اشک می‌ریخت. چون خودش اهل هنر بود، دستگاه‌های موسیقی را می‌شناخت و حتی دیوان حافظ را از حفظ بود. یادم نمی‌رود زمانی که بچه بودیم لالایی ما تفالی بود که مادرم به حافظ می‌زد و ما به خواب می‌رفتیم. من هم از بچگی در خانواده اهل ذوق و هنرپرور بزرگ شدم.
دوستان نزدیک : ما دوستان زیادی داشتیم اما رهی معیری‌، ابوالحسن ورزی‌، کرمانشاهی، فرهنگ شریف خیلی به بنان نزدیک‌تر بودند. آقای شجریان آن موقع جوان بود ولی این اواخر ایشان از دوستان بسیار نزدیک بنان بود. شاگرد اصلی بنان هم آقای ابراهیمی هستند که امشب اینجا حضور داشتند.
موسیقی : بنان تقریبا همه انواع موسیقی را دوست داشت و برای همه ارزش قائل بود. هرکدام برایش جا و مقامی داشت حتی پاپ اما خب به اصالت خیلی اهمیت می‌داد.


ادامه مطلب ...