مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

تبیین مساله شر در تفکر استاد جوادی آملی

[ad_1]
جنگ جهانی اول و دوم در خاورمیانه

جنگ-جهانی-اول-و-دوم-در-خاورمیانهجنگ جهانی اول در سال 1914 تا 1918 میلادی، نقطه عطفی در سرنوشت ملل غرب بود. هنگامی که ناقوس جنگ جهانی ادامه ...

نتایج عملکرد فرانسه و انگلیس در خاورمیانه

نتایج-عملکرد-فرانسه-و-انگلیس-در-خاورمیانهیکی از نتایج مصیبت بار استعمار در خاورمیانه، تبدیل فلسطین به پایگاهی جهت حفظ منافع آن‌ها بود. اروپاییان، ادامه ...

تحکیم و سلطه قدرت‌های اروپایی در خاورمیانه

تحکیم-و-سلطه-قدرت‌های-اروپایی-در-خاورمیانهبه طور حتم، مورخین، تلاش و اقدام‌های کشورهای اروپایی در جهت مستعمره کردن و تحت سلطه در آوردن کشورهای ادامه ...

سلفی‌گری و نظام بین المللی؛ چالش‌ها و راهکارها

سلفی‌گری-و-نظام-بین-المللی-چالش‌ها-و-راهکارهادر تاریخ تحولات جهان اسلام، اهل سنت و شیعیان، سلفی‌گری را به عنوان جریانی ضد عقل و تعقل و متکی به ظواهر ادامه ...

بررسی گفتمان سید قطب و تأثیر آن بر شکل گیری جریان‌های تکفیری مصر

بررسی-گفتمان-سید-قطب-و-تأثیر-آن-بر-شکل-گیری-جریان‌های-تکفیری-مصرجریان‌های تکفیری یکی از خطرناک‌ترین جریان‌های دوران معاصر است که سهم عمده‌ای در ایجاد اسلام هراسی دارد. ادامه ...

سلفی‌گری اخوان المسلمین و تقریب

سلفی‌گری-اخوان-المسلمین-و-تقریباخوان المسلمین مصر، که خود را سلفی معرفی می‌کند، جریانی است که در اصل سلفی‌گری با سایر سلفیه مشترک است، ادامه ...

فتاوای تکفیری، چالشی در برابر نهاد افتاء: بازخوانی برخی شرایط افتاع از منظر مذاهب اسلامی

فتاوای-تکفیری-چالشی-در-برابر-نهاد-افتاء-بازخوانی-برخی-شرایط-افتاع-از-منظر-مذاهب-اسلامیبه شهادت آیات و روایات فراوان، یکی از شئون پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مقام افتاء بوده‌ است. ادامه ...

چیستی نسبت پدیده تکفیر با آموزه کرامت انسانی اسلام

چیستی-نسبت-پدیده-تکفیر-با-آموزه-کرامت-انسانی-اسلامکرامت یا شرافت انسان، در بافت فلسفی بر خصلت والایی (شرافت) او از دیگر موجودات دلالت می‌کند و در بافت ادامه ...

صنعانی؛ سلفی تکفیری یا سلفی میانه‌رو

صنعانی-سلفی-تکفیری-یا-سلفی-میانه‌روابن الامیر صنعانی یکی از علمای زیدی سلفی در قرن دوازدهم به شمار می‌آید. دیدگاه‌های اعتقادی او در مسئله ادامه ...


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

بخش اول روان‌شناسی شخصیت سالم از منظر قرآنویژگی‌های شخصیت سالم در قرآن مجید در سه بعد عقل، قلب و رفتار بیان و تبیین شده استپرسمان دانشجویی اندیشه ی سیاسیشرایط زندگی انسان‌ها نسبت به سال پیش تغییر کرده است در دنیای متمدن و متجدد امروزی آنچه درباره سید مجتبی خامنه ای باید بدانیم …ساندیس خور هیئتی که در آن دغدغه مبارزه با اسرائیل نباشد؛ ابن زیاد هم سینه می زندماجرای شکستن و سوزاندن درب و شکستن پهلوی … روزی طلبان را در کسب روزی یکسان گردانید ۱ فراموش و به یاد آوری حقی٢ آسودگى برچسب‌ها برچسب‌ها و تگ‌های موضوعات و زمینه‌های کتاب‌های موجود در کتابناکدانلود کتب فرهنگی مذهبینوشته شده در جمعه ۲۸ مهر۱۳۹۱ساعت توسط چرا مرتد باید اعدام شود در حالیکه در دین اجبار نیست؟ …چرا مرتد باید اعدام شود در حالیکه در دین اجبار نیست؟مدیریت حوزه علمیه استان قم اخبار موضوعاتی را که …با توجه به اینکه تاکنون بیش از موضوع اخذ شده در اداره مدارک علمی حوزه علمیه استان پایگاه تخصصی نقد و بررسی عرفانهای کاذبمرتاض ها از جن و شیاطین کمک می‌گیرند حضرت آیت الله جوادی آملی گفت کار مرتاض‌ها با تیر سیر الی الله یکی از علمای اخلاق ایران برای استاد نقل کردند در مشهد در قسمت بالا سر حضرت مشغول بخش اول روان‌شناسی شخصیت سالم از منظر قرآن ویژگی‌های شخصیت سالم در قرآن مجید در سه بعد عقل، قلب و رفتار بیان و تبیین شده است شخصیت پرسمان دانشجویی اندیشه ی سیاسی ضمن گرامیداشت حق طلبی و مقاومت ضداستبدادی جنبش دانشجویی در روز دانشجو، فهرست مطالبی که در آنچه درباره سید مجتبی خامنه ای باید بدانیم ساندیس خور ساندیس خور هیئتی که در آن دغدغه مبارزه با اسرائیل نباشد؛ ابن زیاد هم سینه می زند ماجرای شکستن و سوزاندن درب و شکستن پهلوی حضرت فاطمه س ماجرای شکستن و سوزاندن درب و شکستن پهلوی حضرت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ چه بوده است و در کدام برچسب‌ها برچسب‌ها و تگ‌های موضوعات و زمینه‌های کتاب‌های موجود در کتابناک دانلود کتب فرهنگی مذهبی نوشته شده در سه شنبه ۱۲ شهریور۱۳۹۲ساعت توسط چرا مرتد باید اعدام شود در حالیکه در دین اجبار نیست؟ شهر سوال چرا مرتد باید اعدام شود در حالیکه در دین اجبار نیست؟ مدیریت حوزه علمیه استان قم اخبار موضوعاتی را که شما نمی با توجه به اینکه تاکنون بیش از موضوع اخذ شده در اداره مدارک علمی حوزه علمیه استان قم به پایگاه تخصصی نقد و بررسی عرفانهای کاذب مرتاض ها از جن و شیاطین کمک می‌گیرند حضرت آیت الله جوادی آملی گفت کار مرتاض‌ها با کمک جن و فرهنگ آموزش قرآن در آموزش و پرورش ایران طرح و پیشنهاد « نخبه گرایی » یـا « آموزش عمومی » در وزارت آموزش و پرورش اشاره


ادامه مطلب ...

مصاحبه با هما روستا: استاد در دام ازدواج

جام جم سرا:
شاید عجیب به نظر برسد اما این روز‌ها دستم به کاری نمی‌رود، مگر اینکه برای حمید و در راستای خواسته او باشد. ما بیش از ۴۰ سال در کنار هم عاشقانه زندگی کردیم و من از او چیزی در این سال‌ها، جز احترام و عشق ندیدم. عشق به زندگی، عشق به کار. به همین خاطر سعی می‌کنم زندگی‌ام را طوری برنامه ریزی کنم که در راستای خواسته او باشد. به همین خاطر مانند او که همیشه علیرغم مشکلات و بیماری برای هنر وقت می‌گذاشت، برای هنر تئا‌تر وقت می‌گذارم و با هنرجویان او ساعت‌ها حرف می‌زنم و آنچه که در ذهن دارم و از حمید آموختم را به آن‌ها منتقل می‌کنم اما راستش را بخواهید دلم نمی‌خواهد هیچ کار شخصی انجام دهم.

حکایت ته لهجه من

بعضی‌ها از من می‌پرسند این ته لهجه بخصوصی که دارید متعلق به کجاست؟ فکر می‌کنم این لهجه من از مسکو با من به یادگار مانده است چرا که من از شش سالگی به واسطه شغل پدرم که سیاسی بود به مسکو مهاجرت کردم و تا دوران دیپلمم در آنجا زندگی کردم و بعد به آلمان رفتم.

با سینما خداحافظی کردم

به موازات کار تئا‌تر دوست داشتم که تجربه کار تصویر را هم داشته باشم اما متاسفانه سینما خواسته من را برآورده نکرد و همین موضوع باعث شد که دیگر به سمت سینما نروم، ترجیح می‌دهم به تئا‌تر بپردازم. متاسفانه طی سال‌های اخیر قواعد حضور در سینما تغییر کرده است و به همین خاطر، بسیاری از افرادی که دغدغه کار جدی در این عرصه داشتند ترجیح دادند سرشان را با امورات دیگر هنری گرم کنند.

البته این موضوع به آن معنا نیست که من کارهایی که در سینما انجام دادم نظیر مسافران و از کرخه تا راین را دوست نداشته باشم اما خب متاسفانه مسیری که در ادامه باید طی می‌کردم توقعات من را برآورده نکرد. حضور در سینما برای خودش یک سنی دارد و نقش‌هایی که امروز در سینما به من بخورد خیلی کم است. نقش‌هایی هم اگر باشد، شاید مرا ارضا نمی‌کند. می‌دانید که همیشه روی انتخاب نقش‌هایم وسواس داشتم، هر نقشی را بازی نمی‌کردم و الان هم به نظرم خیلی دیر شده است.

همای بی‌حمید

برای من زندگی بدون حمید واقعا سخت است چرا که مجبورم نوعی از زندگی را تجربه کنم که تاکنون نظیر آن را تجربه نکرده بودم. حمید برای من تنها یک همسر نبود بلکه یک رفیق و استاد بود و حالا پر کردن جای خالی فردی نظیر او در خانه و آموزشگاه برای من خیلی سخت است.

چهل سال بود که صبح‌ها از خواب بیدار می‌شدم و از او می‌پرسیدم «حمید جان قهوه می‌خوری؟» و حال دیگر کسی نیست که به این سوال من جواب بدهد. پر کردن جای خالی او برای من اصلا راحت نیست.

همه از من می‌خواهند سمندریان باشم

بعد از اینکه حمید عزیز از میان ما رفت بسیاری از شاگردان او دوست داشتند که من جای خالی او را در محیط آموزشگاه پر کنم و این مکان را هم گسترش دهم. من خودم هم دوست داشتم این کار را انجام دهم اما واقعیت این است که جای خالی حمید را هیچ کسی نمی‌تواند پر کند.

من فقط دارم تلاش می‌کنم چراغ این مکان روشن بماند و همچنان هنرجویان به این مکان رفت و آمد داشته باشند و همه چیز آنطور که استاد سمندریان می‌خواهد پیش برود. به همین خاطر حجم کار‌ها برای من به شدت بالا رفته و‌گاه از خدا می‌خواهم که به من توان بدهد تا بتوانم از پس انجام این کار‌ها برآیم.

از دوران کودکی شیفته تئا‌تر بودم

از کودکی و دوران مدرسه علاقه زیادی به تئا‌تر داشتم. من در مسکو تحصیل کردم؛ تئا‌تر در آن کشور خیلی پیشرفته بود و در واقع من با تئا‌تر بزرگ شدم چون در مدرسه این هنر خیلی جدی دنبال می‌شد. ما را به تئاترهای مخصوص کودکان می‌بردند. مرتب تئا‌تر اجرا می‌کردیم. برای ساعت‌های فوق برنامه رشته‌های مختلف داشتیم و من تئا‌تر را انتخاب کرده بودم و کم کم دنیای نمایش از بازی‌های کودکانه و ادا در آوردن مقابل آینه با کفش‌ها و لباس‌های مادر، تبدیل شد به یک خواسته درونی و انتخابی برای آینده اما پدرم مثل خیلی‌های دیگر، مخالف بود و دوست داشت من پزشک یا مهندس بشوم و بعد هم می‌گفت، می‌توانی در کنار این‌ها به تئا‌تر هم برسی.

دو سال را به همین دلیل از دست دادم. به اصرار پدرم رفتم دانشگاه و یک سالی داروسازی خواندم و بعد باز هم با توصیه پدرم رشته شیمی آلی را انتخاب کردم. با وجود اینکه درسم خیلی هم خوب بود و نمره‌های خیلی خوبی می‌گرفتم و استاد‌هایم خیلی راضی بودند اما خودم حال خوبی نداشتم و عشق نمی‌ورزیدم، خسته‌ام می‌کرد.

روزهای دانشجویی من

در اروپای شرقی تئا‌تر خیلی جدی است. به هر حال دیگر نمی‌خواستم زمان را از دست بدهم. چون رومانیایی بلد نبودم، ابتدا باید یک سالی زبان می‌خواندم و بعد از قبولی در امتحان، می‌توانستم سر کلاس‌های رشته خودم بنشینم.

برای اینکه فرصتم از دست نرود، نزد رئیس دانشکده رفتم و از او خواستم همزمان با شرکت در کلاس‌های زبان، در کلاس‌های تئا‌تر هم شرکت کنم و گفتم اگر ترم اول از پس امتحان‌ها برنیامدم، مرا رفوزه کنید. او هم پس از کمی فکر و با دیدن اشتیاق من، این پیشنهاد را قبول کرد و گفت اگر نتوانی باید این یک سال را دوباره بگذرانی.

به هر حال من سر کلاس‌های بازیگری رفتم. زبان اصلا نمی‌دانستم و خیلی نکات را نمی‌فهمیدم. از طرفی همکلاسی‌هایم خیلی سر به سرم می‌گذاشتند. بچه‌های هنر هم می‌دانید که خیلی شیطان هستند، خلاصه یواش یواش زبان رومانیایی را آموختم و ترم هم به پایان رسید، امتحان دادم که اجرای یک مونولوگ بود؛ خیلی خوب اجرا کردم و استادم دیگران را هم دعوت کرده بود تا کار مرا ببینند چون من تنها ایرانی بودم که آن‌ها در طول زندگیشان دیده بودند.

به خاطر فوت پدرم به ایران آمدم

سال ۱۳۴۹ به ایران بازگشتم. دلیل اصلی این موضوع هم فوت پدرم بود. او همیشه به من می‌گفت وقتی بزرگ شدی و درست را تمام کردی باید به ایران برگردی. در درونم درباره ایران حس نوستالژیکی داشتم. تصاویر مبهمی از ایران در ذهنم بود و کشش درونی قوی داشتم.

بعد از فارغ التحصیلی به آلمان بازگشتم، خانواده‌ام بعد از فوت پدر در برلین زندگی می‌کردند و قرار بود من هم در برلین کارم را شروع کنم ولی چون لهجه داشتم، می‌خواستند مرا به شهر دیگری بفرستند تا ضمن یکی دو سالی کار کردن، لهجه‌ام بهتر شود اما من تصمیم گرفتم تا به ایران بازگردم. نمی‌دانم چرا؟ واقعا هنوز هم نتوانستم دلیل خاصی برای این تصمیم پیدا کنم. شاید دلیلش‌‌ همان کشش درونی به ایران بود. به هر حال آمدم ایران و ماندم.

خودم را با روحیه ایرانی‌ها وفق دادم

خواندن و نوشتن را با پرسیدن کم کم یاد گرفتم و شروع کردم به خواندن نمایشنامه‌ها و در این میان آقای انتظامی برای نمایش «بازرس گوگول» مرا انتخاب کرد. در آن دوران سعی کردم خودم را با خلق و خوی ایرانی‌ها وفق بدهم.

مشکل من در آن دوران در برقراری ارتباط بود. زبان خیلی مهم بود و هنوز فارسی را به درستی صحبت نمی‌کردم. از طرفی با روحیه ایرانی‌ها هم خیلی آشنا نبودم و برایم سوءتفاهم‌هایی پیش می‌آمد. پچ پچ کردن‌ها، تعارف‌های زیاد، البته خیلی سخت نبود، شاید بیشتر غریب بود. من آدم زودباوری بودم، سمندریان همیشه می‌گفت اگر یکی به تو بگوید سر چهار راه فیل هوا می‌کنند، تو می‌گویی کجا؟ بدو بریم ببینیم.

به هر حال بچه‌ها سر کار دروغ‌هایی می‌گفتند که باور می‌کردم اما کم کم با این خصوصیات آشنا شدم و یاد گرفتم چه را باید باور کنم و چه را نباید. آدم خیلی رکی هم بودم. اگر کسی نظرم را درباره بازی‌اش می‌پرسید، اگر خوشم نیامده بود، بی‌رودربایستی به او می‌گفتم و طبعا این با روحیه پرتعارف ایرانی سازگار نبود یا ممکن بود به یکی رک بگویم من از شما خیلی خوشم نمی‌آید، بدشان می‌آمد؛ در حالی که دوست داشتند من هم مثل خودشان واقعیت را نگویم و تعارف کنم اما یواش یواش یاد گرفتم، نه اینکه دروغ بگویم، یاد گرفتم چگونه از کنار چنین موقعیت‌هایی رد شوم.

وقتی یقه حمید پیش من گیر کرد

مدتی بعد «باغ وحش شیشه‌ای» تنسی ویلیامز را روی صحنه بردیم که تماشاگران زیادی داشت. یک متن ایرانی هم اجرا کردیم که نوشته خانمی بود و اسمش را به یاد نمی‌آورم. برای نمایش‌ها بلیت می‌فروختیم و تماشاگر هم داشتیم. در واقع کارهایی که در بخارست تجربه کرده بودم اینجا هم انجام می‌دادم، به ویژه دانشجو‌ها تجربه اجرا مقابل تماشاگر را نداشتند، مگر اینکه کارگردانی، آن‌ها را برای بازی روی صحنه تئاترهای رسمی انتخاب می‌کرد و برای اولین بار بود که این اتفاق در دانشکده هنرهای دراماتیک و برای تئاترهای دانشجویی می‌افتاد.

اتفاقا آقای شنگله و سمندریان هم به دیدن نمایش ما آمدند. آن موقع آقای سمندریان همسر من نبود. بعد از دیدن تئا‌تر از کارم تعریف کرد و حتی گفت بهتر و ظریف‌تر از من کار کردی. حالا نمی‌دانم یقه‌اش گیر کرده بود یا اینکه واقعا از نمایش خوشش آمده بود.

فارسی بلد نبودم

وقتی به ایران آمدم برقراری ارتباط برایم سخت بود چون فارسی را خوب بلد نبودم، اگر کسی خیلی تند و غلیظ صحبت می‌کرد، اصلا حرف‌هایش را نمی‌فهمیدم و باید با من شمرده و آهسته حرف می‌زدند. یکی از آشنا‌ها مرا به دکتر فروغ رئیس دانشکده هنرهای دراماتیک معرفی کرد. وی به من گفت چون فارسی بلد نیستی و با فضای تئا‌تر ایران هم آشنایی نداری، نمی‌توانی الان بازی کنی. او گفت در دانشکده ما استادانی مثل آقای شنگله، سمندریان و... تدریس می‌کنند، سر کلاس آن‌ها برو و ببین دوست داری با کدام یک همکاری کنی.

سر کلاس‌ها رفتم و بعد به او گفتم روش‌ها با آنچه آموخته‌ام، خیلی متفاوت است. برای همین پیشنهاد دادم زنگ فوق برنامه را به من بدهند و او هم قبول کرد و شروع به کارگردانی کردم. چون خودم هم سن کمی داشتم، با دانشجو‌ها خیلی راحت بودم. البته هنوز هم با جوان‌ها خیلی راحت هستم.

استاد در دام ازدواج افتاد

در این موضوع که دانشجو‌ها خیلی دوست دارند با استادشان ازدواج کنند تردیدی نیست، به همین خاطر در آن دوران سایر بچه‌ها دوست داشتند کاری بکنند که من و حمید با هم ازدواج کنیم، برای همین پیش من همیشه تعریف او را می‌کردند و می‌گفتند استاد بهترین مرد دنیاست، خوش تیپ و مهربان و اصلا حرف ندارد. جلوی سمندریان هم تبلیغ مرا می‌کردند.

این تعریف‌ها باعث شد که همدیگر را ببینیم و نسبت به هم کنجکاو شویم ولی هنوز به فکر ازدواج نبودیم. به هر حال من و ایشان در جشنواره‌ای در شیراز با هم آشنا‌تر شدیم اما محدودیت خانوادگی نمی‌گذاشت خیلی راحت با هم رفت و آمد داشته باشیم. من حتما باید سر یک ساعتی خانه بودم و مادرم خیلی سختگیری می‌کرد و نگرانم بود. هنوز آن موقع‌ها به او، آقای سمندریان می‌گفتم؛ پس خواستم که به دلیل این مشکلات ارتباطمان را قطع کنیم. سمندریان دو سه روزی فکر کرد و بعد برای خواستگاری پیش مامانم آمد اما سپرد که ماجرای ازدواجمان را به کسی نگویم. خلاصه ازدواج کردیم و بعد از آن هم دانشجویانش به تبعیت از او خیلی زود ازدواج کردند. (با خنده)

عطر قورمه سبزی و سقلمه زدن مادرم

هیچ وقت یادم نمی‌رود در آن سال‌ها به همراه مادر و برادر‌هایم رفته بودیم اسکی، همه جا پوشیده از برف بود و یک خانواده ایرانی سفره بزرگی روی برف پهن کرده بودند و بوی عطر قورمه سبزی و برنج همه جا پیچیده بود. از کنارشان که رد شدم، هم تعجب کرده بودم و هم عطر قورمه سبزی بی‌تابم کرده بود. همینطور که نگاه می‌کردم، پدر خانواده گفت بفرمایید و من هم بلافاصله نشستم. خانواده‌ام که کمی عقب‌تر از من بودند، مرا دیدند که پای سفره نشسته‌ام، پرسیدند چه می‌کنی؟ پدر آن خانواده گفت بشین، نرو! برایم غذا هم کشیده بودند، مادرم گفت پاشو، این تعارف است. آن‌ها اصرار کردند اما مادرم به من سقلمه می‌زد که بلند شو. این تعارف‌ها را نمی‌فهمیدم.

ازدواج با حمید من را سختگیر کرد

من بازیگر ثابت تئاترهای او شدم و از این همکاری خیلی راضی بودم؛ چرا که او جزو بهترین کارگردان‌های تئا‌تر ایران بود و خیلی خوب با بازیگر‌ها کار می‌کرد. وقتی در نمایش‌های سمندریان بازی می‌کردم دائم درگیر کار بودم، البته این همکاری هم خوب و هم بد بود. برای اینکه هم شغل بودیم و چون به او عادت کرده بودم نمی‌توانستم با کارگردان دیگری همکاری کنم و زمانی که سمندریان ناخواسته از تئا‌تر دور شد، این کار نکردن برایم سخت بود.

چند باری با کارگردان‌های دیگر کار کردم اما راحت نبودم و راضی‌ام نمی‌کرد، پس رفتم سراغ کارگردانی تئا‌تر. سال ۶۱ پسرم کاوه به دنیا آمد و عطر رنگ مضاعفی را به زندگی ما بخشید. هر چند که کاوه هیچ‌گاه وارد عرصه هنر نشد و ترجیح داد زندگی‌اش را در عرصه کامپیو‌تر سپری کند.

کارهای انجام نداده زیادی دارم

وقتی زندگی‌ام را مرور می‌کنم می‌بینم کارهای انجام نداده زیادی دارم. البته فکر می‌کنم همه آدم‌ها این حس را دارند، آدم دوست دارد در زندگی‌اش خیلی کار‌ها انجام دهد، نقش‌های مهمی وجود دارد که دوست داشتم بازی کنم. دوست داشتم همسرم از دنیا نمی‌رفت. قطعا اگر او کنارم بود، می‌توانستم به برخی از آرزو‌هایم دست پیدا کنم.(خانواده سبز)

Share


ادامه مطلب ...

عشق آتش: دختری ایرانی که استاد آتشبازی است+عکس

جام جم سرا: صدای کف زدن حاضران در جشن بلند می شود، همه نگاه ها به آسمان خیره شده که ناگهان ستاره های دنباله دار در آسمان قیرگون و تاریک می ترکند. ده ها ستاره دنباله دار از کنار هم عبور می کنند و به شکوفه های آتش تبدیل می شوند، توپ های آتشین سبز و قرمز و آبی یکی پس از دیگری مقابل ماه سفید می ترکند، همه ذوق زده شده اند.

هنوز نورهای حاصل از این آتش بازی در آسمان می درخشند که آبشارهای آبی رنگ به سمت آسمان می روند، کوچک و بزرگ هیجان زده شده اند و کف می زنند، اینجا جشنی به پاست که آتش بازی 15 دقیقه ای اش کلی تماشاگر دارد. همه چشم دوخته اند به آسمان، ناگهان همه چیز تغییر می کند، روی زمین پر می شود از آتش و جرقه های زیبا، چند لحظه ای طول می کشد تا صدای سوت و ترکیدن توپ ها کمتر و کمتر بشود اما آتش بازی که کمتر می شود مردم دوباره فریاد می زنند "دوباره دوباره".

این آتش بازی با همه آتش بازی هایی که تاکنون در آسمان تهران دیده اید، فرق دارد. به نظر می رسد طراحی بسیار دقیقی پشت این 15 دقیقه هیجان انگیز است.

سراغ طراح این برنامه جالب را می گیریم، یکی از اعضای گروه آتش بازی، دختری جوان را نشان می دهد که در حال صحبت کردن با آتش نشان هایی است که تا چند دقیقه پیش برای ایجاد امنیت حاضران، تمام هوش و حواسشان به صحنه آتش بازی بود. با متفرق شدن تماشاگران، ماشین آتش نشانی هم صحنه را ترک می کند، دختر جوان به اعضای گروه توصیه می کند پوکه های مصرف نشده مواد آتش زا را به داخل سالن ببرند.

از رایانه تا آتش بازی

مهناز پرماسی 23 ساله است. رایانه خوانده اما شغلی که انتخاب کرده اصلا هیچ ربطی به رشته تحصیلی اش ندارد. می گوید در دوران کودکی علاقه خاصی به آتش بازی داشته و تا آنجا که به یاد دارد هر وقت و هر جا که آتش بازی می دیده هاج و واج مبهوت مراسم می شده، می گوید عادت داشته از همان کودکی به بهانه های مختلف از مادر و پدرش بخواهد برایش مواد آتش بازی بخرند تا بتواند با آنها سرگرم شود. اما با بالا رفتن سنش این عادت نه تنها ترک نشد که علاقه او به این کار هر روز بیشتر از قبل شد تا اینکه بالاخره یک روز تصمیم گرفت در زمینه آتش بازی حرفه ای قدم بردارد و بشود متخصص آتش بازی.

مهناز پرماسی در حالی که به سرعت مواد کهکشانی 25 فشنگی را از مواد چلچله جدا می کند، می گوید این دو ماده با هم خیلی فرق دارند، او از توپ های کهکشانی می گوید که 90 فشنگه هم هستند و از لانچرهایی حرف به میان می آورد که 120 متر بالا می روند و بعد می ترکند.

داستان آتش بازی

"هیچ وقت فکرش را هم نمی کردم که روزی بتوانم از راه آتش بازی کسب درآمد کنم اما همه چیز از چند سال قبل شروع شد وقتی که بیننده آتش بازی یک گروه چینی در جشن خرمای بم بودم، آن روز یک دل که نه صد دل، به این کار علاقه مند شدم و با خودم عهد کردم که من هم روزی مانند افراد گروه چینی، در زمینه آتش بازی یک حرفه ای بشوم تا دیگر نیازی به حضور افراد خارجی برای اجرای این کار در شهر و کشورم نباشد. آن روز تصمیم گرفتم به جایی برسم که بتوانم خیلی زود خودم در جشن خرمای بم آتش بازی راه بیندازم، آتش بازی که همه را مبهوت کند و نگاه ها را به زمین و آسمان میخکوب کند. از خوش شانسی در آن جشن با کسی آشنا شدم که اطلاعات زیادی درباره آتش بازی های حرفه ای داشت، رشته اش شیمی بود و در زمینه مواد آتش زا می توانست کمکم کند. من هم شروع کردم به سوال پرسیدن و همین شد نقطه شروع کار من."

آنها خطرناکند

پرماسی می گوید که مواد آتش بازی به دسته های مختلف تقسیم می شود و به هیچ وجه این مواد به افراد عادی فروخته نمی شود چرا که این مواد خطرناکتر از آن هستند که مردم فکر می کنند:

"موادی که ما برای آتش بازی از آنها استفاده می کنیم در دسترس عموم مردم قرار نمی گیرد و این مواد در فروشگاه های خاصی فروخته می شود و روش حمل و نقل و نگهداری از آنها به شدت تحت کنترل است و باید ایمنی بالایی را برای استفاده از آنها در نظر گرفت. اگر کسی بخواهد از این مواد برای اجرای برنامه یا جشنی استفاده کند باید از فروشگاه های مجاز آن را خریداری کند و فروشگاه ها در صورتی به او مواد ناریه می فروشند که حتما یک کارشناس مواد و اجرا همراه او برای روشن کردن و اجرای مراسم آتش بازی فرستاده شود."

تخصص و جرأت

مهناز پرماسی می گوید حتی زمانی که کارشناسان مراسم آتش بازی، این مراسم را اجرا می کنند از یک تیم آتش نشانی درخواست می کنند تا همراهی شان کنند چون کار با این مواد بسیار حساس و خطرناک است و هر کسی جانش را در دستش نمی گیرد و سمت این کار نمی آید مگر اینکه عاشق آتش بازی باشد:

"مگر چند نفر در همین تهران هستند که شغلشان این باشد؟ معلوم است که این شغل یک هنر است اما هر کسی جرأت کار با این مواد را ندارد و این حس هیجان طلبی در بعضی آدم هاست که به خاطر این حس به آتش بازی علاقمند می شوند. برای اجرای همین برنامه 15 دقیقه ای که شاهدش بودید بیش از سه میلیون تومان هزینه خرید مواد شده، هر چند این اجراها بسیار هیجان انگیز است و همه را ذوق زده می کند و هیچ کس پیدا نمی شود که با دیدن ستاره های دنباله داری که من و گروه برایشان می سازیم ذوق زده نشود اما به همان مقدار که می تواند هیجان آور باشد می تواند خطرناک هم باشد. در این نوع برنامه ها، همه چیز باید سر جای خودش باشد. ارتفاع، فاصله کارشناس با مواد در زمان روشن کردن آنها و مهمتر از همه، فاصله حضار با مواد خیلی مهم است، بارها شده که برای اعضای گروه و حتی خود من مشکلاتی پیش آمده که سلامتی مان را تهدید کرده است اما از آنجا که همه کسانی که در عرصه آتش بازی حرفه ای کار می کنند علاقه شدیدی به این کار دارند، این علاقه باعث می شود مشکلات جسمی که برایشان پیش می آید را نادیده بگیرند و در عوض سعی کنند کمتر خطا کنند. آتش بازی جرأت می خواهد."

صورت و چشمم سوخت

چند ماه پیش بود که مهناز پرماسی دچار سوختگی صورت و چشم شد. او دلیل این حادثه را که باعث شد چند هفته ای دارو مصرف کند آتش گرفتن مواد کهکشانی زودتر از زمان محاسبه شده دانست.

پرماسی می گوید که این مشکلات برایش عادی است و می داند که باید چطور با این حادثه ها کنار بیاید و نترسد: "چند وقت پیش زمانی که برای برنامه ای در استان البرز مواد آتشزا را طراحی کرده و آتش زدم، ناگهان یکی از مواد کهکشانی مقابل صورتم ترکید و باعث وارد شدن صدمه به صورت و مخصوصا چشمم شد، در آن لحظه من نمی توانستم گروه را ترک کنم چون تماشاگران زیادی برای این برنامه آمده بودند. خدا را شکر هیچ مشکلی برای حضار پیش نیامد، اگر کهکشان ها مقابل صورت یا دست بترکند می توانند حتی باعث شوند چشم فرد آسیب جدی ببیند، به همین خاطر باید کسی که مسئول روشن کردن این کهکشان ها یا چلچله هاست به خوبی بداند که هنگام آتش زدن فتیله، سرش را نباید جلوی مواد بگیرد، مهمتر از همه اینکه این مواد باید در فاصله های دقیق چیده شده و ارتفاع آنها به دقت محاسبه شود."

حدود یک سال پیش هم در یکی از برنامه های مهم برای نیمه شعبان، پوکه های آبشار در یکی از صحنه های اجرا آتش گرفت و با اینکه موضوع برای مهناز پرماسی زیاد خوشایند نبود اما او با آموزش هایی که پیش از این دیده بود توانست به گونه ای برخورد کند که هیچ کدام از حضار، نگران و دلواپس آتش گرفتن مواد آتش زا نشوند: "یکی از خاطرات بد من برمی گردد به برنامه ای که در آن، پوکه های آبشار ناگهان به خاطر جرقه ای آتش گرفت، مردمی که بیننده برنامه بودند، فکر می کردند این یکی از طراحی های هیجان انگیز برنامه بوده، آنها فریاد می زدند و از هیجان جیغ می کشیدند اما هیچ کدام از آنها نمی دانستند که از حرارت این مواد، لباس های من و چند تن از همکارانم سوخت و باعث شد پوستمان ملتهب شود.


خوشبختانه به دلیل آنکه در برنامه هایم فاصله تماشاگران با صحنه اجرا به درستی رعایت می شود، کوچکترین مشکلی برای هیچ کدام از حاضران پیش نیامد اما اگر چند متر به صحنه آتش بازی نزدیکتر بودند، شاید آنها هم دچار سوختگی می شدند."

تخلیه چشم همکار

پرماسی از روزی می گوید که برگزاری یکی از مراسم حرفه ای باعث شد چشم یکی از همکارانش تخلیه شود: "یکی از اتفاقاتی که هیچ وقت فراموش نمی کنم حادثه ای بود که برای یکی از همکارانم پیش آمد و همه ما را ناراحت کرد. این اتفاق ناخوشایندترین حادثه زندگی من بود. یکی از همکارانم هنگام روشن کردن یکی از کهکشان ها، به موقع سرش را عقب نکشیده بود و این موضوع باعث آسیب دیدگی او و تخلیه چشمش شد."

شکار در اینترنت

یکی از شگردهای کاری مهناز خانم این است که پای اینترنت می نشیند و طراحی ها و انجام آتش بازی ها را در تمام دنیا از طریق اینترنت می بیند. او سعی می کند از این طریق اطلاعات خودش را بالا ببرد و طراحی های جدیدی برای مراسم ویژه انجام دهد: "یکی از تفریحاتم این است که فیلم ها و عکس های آتش بازی در سراسر دنیا را دانلود کنم و به دقت ببینم، شاید روزی من یکی از آن متخصصانی شدم که به کشورهای دیگر برای برگزاری مراسم آتش بازی دعوت شوم."

او درباره بهترین آتش بازی هایی که دیده است می گوید: "در بین آتش بازی های مختلفی که دیده ام، یکی از بهترین آتش بازی ها، آتش بازی مراسم امسال کریسمس در دبی بود."

آتش بازی از نوع سرد و گرم

پرماسی در حالی که دارد از آتش بازی سال نو میلادی در دبی می گوید، ما را به یکی از اتاق های کارش می برد و کلی ریموت و پوکه را نشانمان می دهد و درباره تفاوت آتش بازی سرد و گرم می گوید: "ما در کارمان دو نوع آتش بازی داریم. یک نوع آتش بازی گرم که با مواد ناریه (آتش زا) است و مواد باید با حرارت روشن شوند، آتش بازی رنگارنگ است و در آسمان و زمین جلوه های ویژه ای می سازد اما در مقابل این آتش بازی که هیجانش زبانزد خاص و عام است، آتش بازی سرد هم وجود دارد که بدون حرارت یا روشن کردن فتیله صورت می گیرد، این آتش بازی به کمک ریموت صورت می گیرد و البته بسیار زیباست و چیزی از آتش بازی گرم کم ندارد، تنها تفاوت در این است که محل این آتش بازی با محلی که در آن آتش بازی گرم انجام می شود، بسیار متفاوت است؛ برای مثال در سالن ها و صحنه های کوچک باید از آتش بازی سرد استفاده کرد تا مشکلی به وجود نیاید و در مکان های سرباز می توان از آتش بازی گرم استفاده کرد."

آتش بازی ایرانی

پرماسی این روزها سرگرم کار با کارخانه هایی است که می توانند مواد ایرانی برای آتش بازی تولید کنند. او می گوید باید از مواد ایرانی استفاده کرد نه چینی: "ما برای خرید و حمل و نقل و نگهداری مواد آتشزا باید احتیاط زیادی به خرج بدهیم اما مواد چینی میتواند حادثه های بدی را در خاطر ما ثبت کند، به همین خاطر ما مواد آتش بازی را از چند کارخانه در اصفهان و شهرهای دیگر می خریم. مواد ایرانی کیفیت بهتری دارند و می توانیم به آنها بسیار اعتماد کنیم."

علاوه بر آن زمانی که مواد خریداری می شود از انبار کارخانه که بسیار مجهز است توسط ماشین های خاص و با رعایت ایمنی حمل می شود و در انبار نگهداری می شود که بیرون از شهر است، ما این مواد را در انباری های خشک و به دور از رطوبت نگهداری می کنیم.

نگرانی های مادر

مهناز خانم درباره اینکه آیا پدر و مادرش موافق شغلش هستند می گوید: "فکر می کنید اگر تک دختر خانواده باشید آسان است که دنبال چنین کاری بروید؟ من روزها و شب ها با پدر و مادرم صحبت کردم اما آنها راضی نشدند و تنها زمانی که علاقه شدید مرا به این کار دیدند موافقت کردند اما شاید باورتان نشود که من تا به امروز در هر مراسمی که حاضر شده ام مادرم را بین حضار دیده ام که با نگرانی تماشایم می کند و دعا می خواند."(همشهری سرنخ)


ادامه مطلب ...

کتکم می‌زند، هرچند که استاد دانشگاه است

پاسخ مشاور: با توجه به اینکه فرزند بزرگ دارید، مشخص می‌شود شما و شوهرتان سال‌های زیادی است که با هم زندگی می‌کنید و در این مدت تا حد زیادی همدیگر را شناخته‌اید. با این حال مرد‌ها نباید فراموش کنند که برخورد فیزیکی با همسر باعث از بین رفتن عشق و علاقه در زندگی مشترک می‌شود و تحمل شرایط را بسیار سخت خواهد کرد. نکاتی که در ادامه مطرح می‌شود می‌تواند تا حدودی مشکل شما را حل کند.


بررسی تغییر رفتار‌هایتان

اگر بروز چنین رفتارهایی از سمت شوهرتان به تازگی اتفاق افتاده است، ممکن است رفتار شما نسبت به قبل تغییر کرده باشد. اگرچه در هر صورت رفتار همسرتان یعنی تنبیه بدنی شما به خصوص در حضور فرزندان، کاملا اشتباه است اما بهتر است رفتارهای اخیرتان و عوامل تغییر آن‌ها را بررسی کنید. به طور کلی نوع برخورد و رفتار شما در مقابل همسرتان می‌تواند باعث تقویت و تشدید حالت‌های پرخاشگری در او شود.
فراموش نکنید و مطمئن باشید که اگر شما به رفتارهای خودتان مسلط شوید و هر رفتاری از شما سر نزند، نوع رفتار و برخورد شوهرتان نیز تغییر خواهد کرد. به زمان‌های بروز این نوع رفتار یعنی پرخاشگری‌های شوهرتان نیز دقت کنید یعنی بررسی کنید که در چه موقعیت‌هایی شوهرتان این رفتار‌ها را بروز می‌دهد چراکه با آگاهی از آن می‌توانید کنترل موقعیت‌ها را به دست آورید.
همچنین باید تلاش کنید تا زمینه‌های بروز رفتارهای پرخاشگرانه در شوهرتان را به وجود نیاورید. یک احتمال دیگر هم این است که همسرتان دچار مشکلات روحی و عاطفی شده باشد. دلایل متعددی باعث به وجود آمدن اختلال روانی در افراد می‌شود. افرادی که دچار رفتارهای ناهنجار از نظر عملی یا گفتاری هستند، معمولا توان این را ندارند که روی خود مسلط باشند و هرچند ممکن است متوجه غیر طبیعی بودن رفتار خود باشند اما نمی‌دانند باید چگونه رفتارهای اشتباه‌شان را اصلاح کنند. البته ممکن است شوهرتان متوجه زشتی رفتارهای خود نباشد در هر حال مراجعه به مشاور می‌تواند به همسرتان کمک کند تا عوامل زیر بنایی رفتارش شناسایی شود و به درمان و اصلاح رفتار‌هایش اقدام کند.
در بسیاری از خانواده‌ها به خصوص با رسیدن فرزندان به سن نوجوانی و جوانی تضادهایی در اصول تربیتی آن‌ها از سوی والدین ایجاد می‌شود که این دوگانگی در مسائل تربیتی می‌تواند روابط همسران را خدشه دار کند.
در چنین موقعیت‌هایی همه اعضای خانواده آسیب می‌بینند چون والدین نوع تربیت یکدیگر را قبول ندارند و فرزند نیز سردرگم می‌شود. بنابراین و باتوجه به شرایط فعلی شما توصیه اکید می‌کنم که ضمن مطالعه کتب تربیتی و بالا بردن اطلاعات در خصوص نحوه برخورد با فرزند از نظرات کار‌شناسان تربیتی هم استفاده کنید تا خطری آینده فرزندتان را تهدید نکند.


عمل نکردن به خواسته‌های غیر منطقی

به بعضی خواسته‌های غیر منطقی شوهرتان عمل نکنید. توجه داشته باشید اگر شما به خاطر حفظ زندگی مشترک، حاضر باشید هر خواسته غیر منطقی شوهرتان را انجام دهید، این روال بتدریج طبیعی می‌شود و ممکن است روزی از این وضعیت خسته شوید که امکان تغییر تا حد زیادی کاهش یافته باشد.
نکته دیگر اینکه شاید همسرتان با پرخاشگری و تنبیه بدنی شما می‌خواهد به نوعی جایگاه خود را در خانواده استحکام بخشد و با این روش اقتدار خود را نشان دهد، اگر این چنین است باید از طریق یک مشاور خانواده، وی را مطلع کنید که سخت در اشتباه است و اقتدار مرد به هیچ وجه به معنی پرخاشگری در خانواده نیست. (عباسعلی براتی - کار‌شناس ارشد روان شناسی/روزنامه خراسان)

320


ادامه مطلب ...

استاد بنان به روایت همسرشعکس

وقتی با بنان ازدواج کردم در اوج شهرت بود اما همیشه این سوال را از من می‌پرسند چرا بنان اینقدر محبوب و مورد احترام مردم است؟ می‌توانم بگویم که شاید مهم‌ترین عامل عشقی بود که به مردم داشت. همیشه می‌گفت بزرگ‌ترین افتخارم این است که وقتی از کوچه و بازار رد می‌شوم صدای مردمی را می‌شنوم که ترانه‌هایم را می‌خوانند. او واقعا از این لذت می‌برد و همیشه به این دلیل برای مردم کار می‌کرد. ارزشی که بنان برای مردم قائل بود قابل بیان نیست.

شکایت
یکی از خصوصیات بنان این بود که تا شعری را نمی‌خواند و حس نمی‌کرد، امکان نداشت آن‌را بخواند. او اگر تحت‌تاثیر آهنگی قرار نمی‌گرفت آن را اجرا نمی‌کرد. خیلی از آهنگ‌های بنان را وقتی ببینید، حتی به خدا هم شکایت کرده است.
نذر امام حسین(ع)
این موضوع هم جالب است که چرا اسم بنان را غلامحسین گذاشتند. مادر بنان چند دختر به‌دنیا آورده و او تنها پسر خانواده و آخرین بچه بود. مادر و پدرش نذر می‌کنند اگر پسری به‌دنیا بیاورند اسمش را غلامحسین بگذارند و عاشورا لباس سقاها را بپوشد و شربت بدهد. بنان از بچگی با روضه و تعزیه به‌شدت آشنا بود. خودش تعریف می‌کرد که از همان‌جا متوجه شده که می‌تواند این راه را ادامه دهد. جالب‌تر این‌که تمام فامیل بنان و حتی پدرش کاملا مخالف خواننده شدنش بودند و پدرش به‌شرطی به او اجازه خوانندگی را داده بود که این حرفه و شغلش نباشد.
اصالت هنری
بنان اصالت هنری‌اش را دوست داشت. شب‌ها و روزهایی بوده که من و بنان به غذای خانه هم احتیاج داشتیم. این اتفاق بارها و بارها افتاد اما هیچگاه دستش را جلوی کسی دراز نکرد و هنرش را نفروخت. حتی ما وقتی به جایی دعوت می‌شدیم امکان نداشت دست خالی برویم. خدا بیامرزد رهی معیری را، شبی می‌خواستیم با ایشان به خانه آقای علی دشتی برویم. آقای معیری وقتی بسته‌ای را دست من دید گفت: «این چیه؟» گفتم:«کادوی کوچکی برای آقای دشتی…» گفت:« این نخستین باری نیست که شما دست پر هستید درحالی‌که در این شرایط وظیفه ندارید.» من گفتم:«تا به امروز این عادت را داشتیم و بعد از این‌هم ترک نخواهیم کرد.» در یکی از مهمانی‌ها وقتی سوار ماشین شدیم پیشخدمت خانه، یک بسته بزرگ را داخل ماشین گذاشت. بنان گفت:« این چیه؟» گفت: «آقای فلانی دادند.» بنان گفت:« این بسته را ببرید و به آقا بگویید که آن‌را برای خودتان بر‌دارید.» او این تیپی بود.
بی حاشیه
ما زندگی آرامی داشتیم هرچند هر شب خانه ما پر از مهمان بود. سفره کوچکی باز بود و نان و پنیر و سبزی دور هم می‌خوردیم. به جرات می‌گویم هر روز در خانه من به‌روی همه باز بود. نه فقط هنرمندان و تحصیل‌کرده‌ها و… بلکه همه.
لالایی: شکل‌گیری رابطه من و بنان بسیار مفصل است اما در یک عید نوروز در شیراز آشنا شدیم. مادرم عاشق صدای بنان بود زمانی‌که حتی بنان را ندیده بود و من هنوز با او ازدواج نکرده بودم. وقتی رادیو را باز می‌کرد و بنان بود، گوش می‌کرد و به پهنای صورت اشک می‌ریخت. چون خودش اهل هنر بود، دستگاه‌های موسیقی را می‌شناخت و حتی دیوان حافظ را از حفظ بود. یادم نمی‌رود زمانی که بچه بودیم لالایی ما تفالی بود که مادرم به حافظ می‌زد و ما به خواب می‌رفتیم. من هم از بچگی در خانواده اهل ذوق و هنرپرور بزرگ شدم.
دوستان نزدیک : ما دوستان زیادی داشتیم اما رهی معیری‌، ابوالحسن ورزی‌، کرمانشاهی، فرهنگ شریف خیلی به بنان نزدیک‌تر بودند. آقای شجریان آن موقع جوان بود ولی این اواخر ایشان از دوستان بسیار نزدیک بنان بود. شاگرد اصلی بنان هم آقای ابراهیمی هستند که امشب اینجا حضور داشتند.
موسیقی : بنان تقریبا همه انواع موسیقی را دوست داشت و برای همه ارزش قائل بود. هرکدام برایش جا و مقامی داشت حتی پاپ اما خب به اصالت خیلی اهمیت می‌داد.


ادامه مطلب ...

کارت پستال تبریک روز معلم و استاد (کودکانه، شیک و زیبا) + انگلیسی

کارت پستال تبریک روز معلم

ای معلم تو را سپاس : ای آغاز بی پایان ، ای وجود بی کران ، تو را سپاس .ای والا مقام ،
ای فراتر از کلام، تورا سپاس. ای که همچون باران بر کویر خشک اندیشه ام باریدی
سپاست می گویم، تو را به اندازه تمام مهربانی هایت سپاس می گویم . ای نجات بخش
آدمیان از ظلمت جهل و نادانی،ای لبخندت امید زندگی و غضبت مانع گمراهی تو را سپاس
می گویم . این تویی که با دستان پر عطوفتت گلهای علم و ایمان را در گلستان وجود می
پرورانی و شهد شیرین دانش را به کام تشنگان می ریزی. پس تو را ای معلم به وسعت
نامت سپاس می گویم . همان نامی که چهار حرف بیشتر ندارد ، اما کشیدن هر حرف و
صدایش زمانی به وسعت تاریخ نیاز دارد.

کارت پستال روز معلم کودکانهکارت پستال روز معلم کودکانهکارت پستال روز معلم کودکانهکارت پستال تبریک روز معلم انگلیسیکارت پستال تبریک روز معلم انگلیسیکارت پستال روز معلم انگلیسیکارت پستال روز معلم انگلیسیکارت پستال متحرک روز معلمکارت پستال متحرک روز معلمکارت پستال روز معلم و استادکارت پستال روز معلم و استاد

درست زیستن را تو به من آموختی معلم عزیزم
مهر ایزدی بر فراز دستانم بدرقه ی راه استادی می کنم که راه و رسم عشق ورزی را به من آموخت
و امروز بهانه ایست تا بوسه ای نثار دستانت شود و تبریکم را تقدیم وجود نازنین تو کند
روزت مبارک معلم عزیزم

کارت پستال روز معلم و استادکارت پستال روز معلم و استادعکس کارت پستال روز معلمعکس کارت پستال روز معلم

از حکیمی سوال کردند
پدر و مادرت را بیشتر احترام می گذاری یا معلم خود را ؟
پاسخ داد: معلم را
زیرا پدر و مادر مرا از آسمان به زمین آورده اند
ولی معلم مرا از زمین به آسمان پرواز می دهد
استاد عزیزم روزت مبارک

کارت پستال کودکانه دبستانی روز معلمکارت پستال کودکانه دبستانی روز معلمکارت پستال شیک روز معلمکارت پستال شیک روز معلمکارت پستال زیبا برای روز معلمکارت پستال زیبا برای روز معلمکارت پستال روز معلم مبارککارت پستال روز معلم مبارککارت پستال تبریک روز معلمکارت پستال تبریک روز معلمکارت پستال روز معلمکارت پستال روز معلم


ادامه مطلب ...

پیام تبریک روز معلم : متن زیبا و رسمی ادبی تبریک روز معلم و استاد

جدیدترین و زیباترین پیام های تبریک رسمی و اداری روز معلم و استاد

پیام تبریک روز معلم : متن زیبا و رسمی ادبی تبریک روز معلم و استادپیام تبریک روز معلم : متن زیبا و رسمی ادبی تبریک روز معلم و استادپیام تبریک روز معلم : متن زیبا و رسمی ادبی تبریک روز معلم و استاد

معلمین عزیزم ، با سلامی گرم و آرزوی توفیق الهی ، نمی دانم با چه زبانی از زحمات بی
دریغ و تلاشهای شبانه روزی شما عزیزان تشکر و قدردانی کنم . فقط می توانم شما را
دعا کنم و از خداوند متعال طلب سلامتی و شادابی و طول عمر با عزت و عظمت برای شما
و خانواده محترمتان داشته باشم و برای آنهایی که از دنیا رفته اند طلب رحمت و مغفرت
نمایم . معلمی شغل نیست بلکه عشق است.
ای که الفبای زندگی را از سرچشمه نگاهت آموحتم
استاد عزیزم روزت مبارک . . .

*پیام تبریک روز معلم*

دبیر عزیزم یاد تو همیشه در ذهنم عشق تو در قلبم و عطر مهربانت همیشه در وجودم جاری است. روزت مبارک

بی انصافیست که تو را به شمع تشبیه کنم زیرا شمع را می سازند تا بسوزد
اما تو می سوزی تا بسازی، با سپاس و عرض تبریک فراوان

*متن ادبی تبریک روز معلم*

دبیر عزیزم . یاد تو همیشه در ذهنم .عشق تو در قلبم و عطر مهربانت همیشه در وجودم

جاری است ، روزت مبارک . . .

***

بی انصافیست که تو را به شمع تشبیه کنم زیرا شمع را میسازند تا بسوزد

اما تو میسوزی تا بسازی ، با سپاس و عرض تبریک فراوان . . .

*پیام تبریک روز معلم دبیر شیمی*

مخصوص دبیر شیمی !

مهر شما ، گرافیت وجود مرا الماس کرد . من از با شما بودنم چیزی فراتر از استوکیومتری

زندگی و مولاریته شادیها آموختم . امیدوارم کلویید زندگی تان شفاف و معادلات زندگیتان

موازنه شده و محلول زندگیتان از عشق و محبت فراسیر شده باشد . با بیشترین درصد

خلوص دوستتان دارم و با بالاترین غلظت مولال ، روزتان مبارک !

***

تا خدا بوده و هست ، معلم بوده و هست و هر روز ، روز معلم هست . معلمی هنر است ، عشقی است آسمانی . . .

***

۱۰۰۰ گل سرخ تقدیم به معلم عزیزم که به من درس صبر و وفاداری آموخت . و مرا در سرزمین دانش بارور ساخت . روزت مبارک . . .

*پیام و متن کوتاه روز معلم*

سلامی برگرفته از آیه شریفه ی (سلام من قول رحیم) نثارتان باد این مناسبت را غنیمت شمرده روزتان را تبریک عرض مینمایم . . .

***

معلم را بخش کردم اولش محبت آخرش محبت .

خدا تو را می خواست و انتخاب حق خدا بود . دانای عشق روزت مبارک . . .

*جملات تبریک روز معلم*

همه قبیله من عالمان دین بودند مرا معلم عشق تو شاعری آموخت

روزت مبارک معلم عزیز . . .

***

ای معلم : ای روشنی بخش دلها . براستی که تو بعد از خداوند (علم الانسان ما لم یعلم ) هستی.چگونه می توان تو را ستود و تو را سرود که تو خود سرود قافله ی تمدن هستی .

***

سپاسگزار همچون معلمی هستم که اندیشیدن را به من آموخت نه اندیشه ها را . . .

***

نمی دانم کدامین جمله را برای توصیف محبت هایتان بنویسم . نمی دانم چگونه شما را توصیف کنم ، معلمی از جنس بلور ، آسمانی و مهربان ، چقدر زیبا واژه ها را آسمانی می کنید . شاگرد کوچک شما

***

معلم با تو من یاد گرفتم که چگونه زنده باشم و چگونه زندگی کنم . . .

روزت مبارک . . .

***

دیروز میگفتم : مشقهایم را خط بزن … مرا مزن روی تخته خط بکش … گوشم را مکش مهر

را در دلم جاری بکن … جریمه مکن هر چه تکلیف میخواهی بگیر … امتحان سخت مگیر

اما کنون .. مرا بزن … گوشم را بکش .. جریمه بکن .. امتحان سخت بگیر

مرا یک لحظه به دوران خوب مدرسه باز گردان . . .

***

از پدر گر قالب تن یافتیم از معلم جان روشن یافتیم

هر روزت مبارک . . .

***

سلامت گفتم پیامم دادی ، پیامت چراغ راه زندگیم شد و مرا به سرزمین نور و آگاهی

هدایت کردی ای آینیه تمام نمای عشق و محبت و ایثار هرروزت مبارک باد . . .

***

چگونه می توانم تمام لحظه هایی که چون سرو در مقابلم ایستادی و با شور عشقت مرا سیراب کردی جبران کنم جز اینکه بهترین درود ها و دعاهای خیرم را بدرقه راهت کنم . . .

***

فروغ صبح دانایی انیس روز نادانی چگونه پاس دارم تورا اینک که می دانم خدا هم نیز چون من تورا بسیار دوست می دارد من هم چون خدایم تو را دارم

با سپاس بی حد … روزت مبارک

***

ای باغبان دلها دل را به تو سپردم سیراب کن زعلمت کویر تشنه ام را بعدش بکار درخت پر بار مهربانی تا بار ان ببارد بر بوستان دلها جاری شود چو خونی درجات بی توانها . . .

***

معلمی شغل نیست هنر است عشق ایثار و فداکاریست. معلم عزیز روز معلم را به شما تبریک می گویم و از زحماتتان تشکر میکنم . . .

***

معلم باغبان باغ عشق است معلم قافله سالار عشق است

همه کار معلم کار عشق است


ادامه مطلب ...

اس ام اس تبریک روز معلم : پیامک جدید ادبی و رسمی تبریک روز معلم و استاد

اس ام اس های جدید و زیبای ادبی همراه با پیامک های رسمی ادرای برای تبریک روز معلم و استاد

اس ام اس تبریک روز معلماس ام اس تبریک روز معلم

اندیشه ام از تو سبز و آباد شده

از جهل وغم این فکرتم آزاد شده

در مکتب پاک و شاد استاد ببین

غم رفته زجانم ودلم شاد شده

♥♥♥

در مکتب تو همیشه شاگردم من

دور از رخ تو همیشه پر دردم من

در فصل بهار و روز استاد ببین

بی نور معلم این چنین زردم من

اس ام اس ادبی روز معلم

آموزش عشقم از همین مکتب توست

اندوخته ی سوادم از این لب توست

گفتم که مریضم و بیا بستر من

چون عامل دردم این غم و این تب توست

♥♥♥

با این گچ عشق تخته ی جانم زن

خطّی ز کلام خود به ایمانم زن

صد درس در این کلاست آموخته ام

یک درس ز عشق جان ویرانم زن

پیامک رسمی روز معلم

ای معلم تو را سپاس : ای آغاز بی پایان ، ای وجود بی کران ، تو را سپاس .ای والا مقام ، ای فراتر از کلام، تورا سپاس. ای که همچون باران بر کویر خشک اندیشه ام باریدی

روزت مبارک

♥♥♥

آموزگارم ، تو باغبانی

می پرورانی بذروجودم ، با مهربانی

با درسهایت دیو جهالت از من گریزد

اندرزهایت ، بهر وجودم ، شد پاسبانی

من غرقه بودم در بحر غفلت

دستم گرفتی ای ناجی من،

من همچو قایق ، تو بادبانی

بر خوان ِ دانش من میهمانم

تو ای معلم ، خود میزبانی

کار تو باشد، ارشاد انسان

همکار ِ خوب ِ پیغمبرانی

اس ام اس تبریک روز معلم

معلم هدفت عشق است و ایثار

هزاران خفته از عشق تو بیدار

روزت مبارک

پیامک تبریک روز معلم

دبیر عزیزم . یاد تو همیشه در ذهنم .عشق تو در قلبم و عطر مهربانت همیشه در وجودم

جاری است ، روزت مبارک . . .

♥♥♥

تا خدا بوده و هست ، معلم بوده و هست و هر روز ، روز معلم هست . معلمی هنر است ،

عشقی است آسمانی . . .

روزت مبارک

♥♥♥

با یاد معلم شهید ، استاد مرتضی مطهری روز معلم را گرامی می داریم .

اس ام اس جدید روز معلم

1000 گل سرخ تقدیم به معلم عزیزم که به من درس صبر و وفاداری آموخت .

و مرا در سرزمین دانش بارور ساخت . روزت مبارک . . .

♥♥♥

ای معلم : ای روشنی بخش دلها . براستی که تو بعد از خداوند (علم الانسان ما لم یعلم )

هستی.چگونه می توان تو را ستود و تو را سرود که تو خود سرود قافله ی تمدن هستی .

♥♥♥

سپاسگزار همچون معلمی هستم که اندیشیدن را به من آموخت نه اندیشه ها را . . .

♥♥♥

دبیر عزیزم یاد تو همیشه در ذهنم عشق تو در قلبم و عطر مهربانت همیشه در وجودم جاری است. روزت مبارک

بی انصافیست که تو را به شمع تشبیه کنم زیرا شمع را می سازند تا بسوزد
اما تو می سوزی تا بسازی، با سپاس و عرض تبریک فراوان

♥♥♥

معلم را بخش کردم اولش محبت آخرش محبت. خدا تو را می خواست و انتخاب حق خدا بود. دانای عشق روزت مبارک

♥♥♥

ای که الفبای زندگی را از سرچشمه نگاهت آموحتم. استاد عزیزم روزت مبارک

سپاسگزار معلمی هستم که اندیشیدن را به من آموخت نه اندیشه ها را

♥♥♥

از پدر گر قالب تن یافتیم
از معلم جان روشن یافتیم
هر روزت مبارک

سلامت گفتم پیامم دادی ، پیامت چراغ راه زندگیم شد و مرا به سرزمین نور و آگاهی هدایت کردی.
ای آینیه تمام نمای عشق و محبت و ایثار هرروزت مبارک باد

♥♥♥

معلمی شغل نیست؛ معلمی عشق است. اگر به عنوان شغل انتخابش کرده ای،
رهایش کن و اگر عشق توست مبارکت باد. (شهید رجایی )

معلم هدفت عشق است و ایثار
هزاران خفته از عشق تو بیدار
روزت مبارک

♥♥♥

جنبندگان زمین، ماهی‌های دریاها، و هرکوچک و بزرگی در زمین خدا و آسمان او برای
معلم خوبی‌ها، استغفار می‌نمایند. امام صادق(علیه السلام)

♥♥♥

معلم را بر پدر شرف باشد به قدر آن که روح را بر جسم شرف است. زیرا معلم سبب
کمال و تربیت روحانی است و پدر سبب تربیت جسمانی.

در هر ملت چراغی است که به عموم افراد نور می‌دهد و آن معلم است. ویکتور هوگو

♥♥♥

معلم، باغبان صبور بوستان دانش است.

معلمى، مهری است که از روز ازل با گل آدمی سرشته شد تا مردم از ظلمات جهل به نور دانایی رهنمون شوند.

♥♥♥

روز معلم، روز بزرگداشت سنت‌های پسندیده خدا و تعظیم علم و معرفت است.

معلم، محرم اسرار شاگردان، طبیب بیماری نادانى، شریک اندوه و شادی شاگردان است.

♥♥♥

معلم، ایمان را بر لوح جان و ضمیرهای پاک حک می‌کند و ندای فطرت را به گوش همه می‌رساند

نمی دانم کدامین جمله را برای توصیف محبت هایتان بنویسم . نمی دانم چگونه شما را

توصیف کنم ، معلمی از جنس بلور ، آسمانی و مهربان ، چقدر زیبا واژه ها را آسمانی

می کنید . شاگرد کوچک شما….

♥♥♥

روز معلم یادآور شکوه و عظمت زنان و مردان پاکباخته ای است که در طول تاریخ در عرصه ی تعلیم و تربیت زیباترین جلوه های عشق و ایثار را به نمایش گذاشته اند .

♥♥♥

معلمی شغل نیست . عشق است . ذوق است .ایثار و فداکاریست . اگر به عنوان شغل به آن می نگری رهایش ساز و اگر عشق توست ، بر تو مبارک باد .

استاد شهید ، مرتضی مطهری

♥♥♥

اگر کسی بتواند معلم خوبی باشد ، خیانت کرده است اگر به کار خوب دیگری بپردازد . چرا که معلمی مقام پیغمبری و تعلیم مقام خدایی است .

معلم شهید ، دکتر شریعتی

♥♥♥

یاد و خاطره قافله سالار معلمان شهید ؛ فیلسوف فرزانه آیت الله مرتضی مطهری و روز معلم گرامی و جاودانه باد

♥♥♥

مرا بزن … گوشم را بکش .. جریمه بکن .. امتحان سخت بگیر

مرا یک لحظه به دوران خوب مدرسه باز گردان

♥♥♥

مخصوص دبیر شیمی !

مهر شما ، گرافیت وجود مرا الماس کرد . من از با شما بودنم چیزی فراتر از استوکیومتری

زندگی و مولاریته شادیها آموختم . امیدوارم کلویید زندگی تان شفاف و معادلات زندگیتان

موازنه شده و محلول زندگیتان از عشق و محبت فراسیر شده باشد . با بیشترین درصد

خلوص دوستتان دارم و با بالاترین غلظت مولال ، روزتان مبارک !

♥♥♥

سلامی برگرفته از آیه شریفه ی (سلام من قول رحیم) نثارتان باد این مناسبت را غنیمت

شمرده روزتان را تبریک عرض مینمایم . . .

♥♥♥

معلم را بخش کردم اولش محبت آخرش محبت .

خدا تو را می خواست و انتخاب حق خدا بود . دانای عشق روزت مبارک . . .

♥♥♥

ای معلم : ای روشنی بخش دلها . براستی که تو بعد از خداوند (علم الانسان ما لم یعلم )

هستی.چگونه می توان تو را ستود و تو را سرود که تو خود سرود قافله ی تمدن هستی .

♥♥♥

معلم با تو من یاد گرفتم که چگونه زنده باشم و چگونه زندگی کنم . . .

روزت مبارک . . .

♥♥♥

سلامت گفتم پیامم دادی ، پیامت چراغ راه زندگیم شد و مرا به سرزمین نور و آگاهی

هدایت کردی ای آینیه تمام نمای عشق و محبت و ایثار هرروزت مبارک باد . . .

♥♥♥

فروغ صبح دانایی انیس روز نادانی چگونه پاس دارم تورا اینک که می دانم خدا هم نیز چون

من تورا بسیار دوست می دارد من هم چون خدایم تو را دارم

با سپاس بی حد … روزت مبارک

♥♥♥

معلم باغبان باغ عشق است معلم قافله سالار عشق است


ادامه مطلب ...

برهنه شدن کامل استاد مقابل دانشجویان در کلاس درس + عکس

برهنه شدن کامل استاد مقابل دانشجویان در کلاس درس + عکس

استاد فرانسوی موسسه آموزشی وکلای پاریس، در اعتراض به وجود دختر با حجاب در کلاس خود، لباس هایش را از تن در آورد و در پاسخ اعتراض سایر دانشجویان گفت:«من پیرو مذهب برهنگی هستم».

دختر مسلمان

«جریکوار لاوارگ»، وکیل و استاد موسسه آموزش وکالت بعد از مشاهده دانشجوی باحجاب در کلاس خود، به دختر مسلمان نزدیک شد و از او خواست تا حجاب خود را بردارد، اما زمانی که با اعتراض دانشجویان رو به رو شد، کلاس را ترک کرد و به سرعت در حالی که لباس هایش را از تنش در آورده بود به کلاس بازگشت.

رفتار این استاد در کلاس سبب دخالت مسوولین و خارج کردن وی از کلاس شد، پس از آن مدیر موسسه از دختر مسلمان عذرخواهی کرد، اما استاد مربوطه جدای از عذرخواهی نکردن، تهدید کرد که علیه موسسه ای که به ارزش های کشورش احترام نگذارد، شکایت خواهد کرد.

دختر مسلمان

دختر جوان بعد از این واقعه روی پایگاه ارتباط جمعی خود نوشت: « به تمام کسانی که پوشاک اسلامی را نمی پذیرند احترام می گذارم ، اما بر این باورم که حق دارم با حجاب در همه کلاس ها حضور داشته باشم .»

یکی از دانشجویان هم گفت: پیش تر نیز دختران محجبه بسیاری در کلاس های ما حضور داشتند ، اما تاکنون چنین اتفاقی نیافتاده بود.

دختر مسلمان


ادامه مطلب ...

سودابه داوران ، استاد زن ایرانی برنده جایزه یونسکو شد + عکس

دکتر سودابه داوران، soodabeh davaran استاد گروه شیمی دارویی دانشکده داروسازی تبریز موفق به کسب مدال «کمک به علوم و فناوری نانو» از مدیرکل یونسکو شد.

این مدال ۲۱ فروردین ماه طی مراسمی در مقر یونسکو در پاریس به دکتر داوران و یک محقق خارجی اعطا شد.

دکتر داوران، مدیر دپارتمان نانوفناوری پزشکی دانشکده داروسازی دانشگاه علوم پزشکی تبریز و استاد بیومواد دارویی و نانوتکنولوژی دارویی این دانشگاه است.

سوابق سودابه داوران بیوگرافی سودابه داوران soodabeh davaran

وی تحصیلات کارشناسی ارشد و دکتری خود را به ترتیب در رشته های شیمی آلی و پلیمر در دانشگاه علوم پزشکی تبریز گذرانده است.

این مدال به ابتکار کمیسیون بین المللی مسوول در توسعه دانشنامه سیستم های پشتیبانی از حیات (EOLSS) در حوزه علوم و فناوری نانو با پشتیبانی هیاتی دائمی از فدراسیون روسیه به منظور قدردانی از محققانی که کمک های قابل توجهی به توسعه علوم و فناوری نانو داشته اند، اعطا می شود.

soodabeh davaran بیوگرافی سودابه داوران سوابق سودابه داوران ۱۳۹۴-۰۱-۲۳


ادامه مطلب ...