مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

نگاهی به سیره رسول الله(ص) در آیات وحی

[ad_1]

تبیان به نقل از گروه معارف: حافظ کل قرآن کریم گفت: مهربانی برای عالمیان و حریص بودن به هدایت مردم از جمله خصلت های حضرت محمد(صلی الله و علیه وآله) است، که در آیات وحی به آن اشاره شده است.

بخش قرآن تبیان

سیره رسول خدا

حمیدرضا جعفری، حافظ کل قرآن کریم در گفت وگو با خبرگزاری بین المللی قرآن(ایکنا) از خراسان جنوبی گفت: آیات قرآن کریم در موارد متعددی درباره خصلت ها و ویژگی های پیامبر(صلی الله و علیه وآله) سخن گفته که تأمل در آن درس آموز است.

وی اظهار کرد: در آیه 21 سوره احزاب آمده « لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا قطعا براى شما در رسول خدا سرمشقى نیکوست براى آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد مى  کند»

حافظ کل قرآن کریم بیان کرد: یکی از نکات آیه این است که از (فی) استفاده شده، یعنی در رسول خدا، نه فقط در سخن، رفتار و یا ...بلکه تمام وجود رسول الله(ص) برای ما اسوه و الگوست که باید از منش ایشان استفاده کرد.

جعفری ادامه داد: یکی دیگر از خصلت های پیامبر(صلی الله و علیه وآله) رحمت و مهربانی ایشان است که ما به مراتب شنیده ایم که خداوند به ایشان فرمودند ما تو را رحمت برای عالمیان فرستاده ایم، و حقیقت در ذره ذره رفتار پیامبر، رحمت و عطوفت را مشاهده می کنیم.

پیامبر(صلی الله و علیه وآله) انسانی از جنس خود مردم بودند و از این جهت همواره رنج و سختی مردم، در عرصه های مختلف بر پیامبر بسیار گران بود و نهایت تلاش خود را برای هدایت مردم و رها کردن آنان از خرافات و شرک می کرد.

وی افزود: البته نباید به وجود ایشان و سایر ائمه معصومین (علیهم السلام) تک بعدی نگاه کرد، بلکه همین پیامبر مهربانی در برابر معاندان و مشرکان و کسانی که در مسیر حق ممانعت ایجاد می کردند، بسیار سخت گیر بودند که در قرآن نیز به آن اشاره شده است.

حافظ کل قرآن کریم اظهار کرد: در جای دیگر قرآن (سوره فتح) آمده که« مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ محمد (صلی الله و علیه وآله) پیامبر خداست و کسانى که با اویند بر کافران سخت گیر و با همدیگر مهربانند»

جعفری گفت: پیامبر(صلی الله و علیه وآله) انسانی از جنس خود مردم بودند و از این جهت همواره رنج و سختی مردم، در عرصه های مختلف بر پیامبر بسیار گران بود و نهایت تلاش خود را برای هدایت مردم و رها کردن آنان از خرافات و شرک می کرد.

وی اظهار کرد: خداوند در آیه 128 سوره توبه به این مطلب اشاره کرده است و می فرماید: «لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُوْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ؛ براى شما پیامبرى از خودتان آمد که بر او دشوار است  شما در رنج بیفتید به هدایت شما حریص و نسبت به مومنان دلسوز مهربان است».
این حافظ کل قرآن کریم یادآور شد: اگر انسانی می خواهد در مسیر پیامبر(صلی الله و علیه وآله) حرکت کند، باید تلاش کند که تک تک این رفتارها را در منش و رفتار خود پیاده کند.


تلاش کردیم کلام وحی را با هنر ایرانی زینت دهیم

تلاش کردیم کلام وحی را با هنر ایرانی زینت دهیم


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

نگاهی به تاریخ سیاسی و اجتماعی جهان در زمان حضرت محمد ص تاریخ، سیره، زندگینامه، احادیث و سخنان پیامبر اعظم حضرت محمد ص با استفاده از کتاب بررسی و نقد دیدگاه و روش طبری در تاریخ نسبت به …مقدمه مدیر پایگاه استفاده از منابع تاریخی به ویژه تاریخ نویسی ای به سبک طبری تعقل و تفکر و تدبر از دیدگاه احادیث اسلام و آیات …واژه عقل در لغت واژه عقل ، مصدر عقل یعقل در کتابهای لغو یین ، به معنای مختلفی بکار نوگراطرح دلایل کسانی که معتقد به حرمت ورود به مجالس قانونگذاری هستند و پاسخ به آن عبد واقعه غدیر خم و اهمیت آن باسمه تعالی واقعه غدیر خم و اهمیت آن سرتاسر حیات طیبه رسول ‌اکرم صلی الله علیه و آله عدالت اجتماعی در قرآن ارزش و بزرگی عدالت در سطح اجتماع از منظر قرآن به حدی است که به صورت اصلی بنیادین بدل آیات قرآن که درباره امام زمانعج است، کدام هاست؟ …آیات بسیاری درباره امام زمان عج در قرآن وجود دارد و بعضی تا ۲۵۰ آیه از آیات قرآن را ادلة قرآنی ضرورت حکومت خبرگزاری فارس با استناد به آیات و آموزه‌های قرآنی، وجود حکومت به‌عنوان ضرورتی سیره علویبوستان نهج البلاغه قرانبنا به گفته استاد معرفت، آیات نخست سوره علق به عنوان نبوت بوده است و قرآن به عنوان آیا در خانه ای که سگ نگهداری می شود عبادت و دعای کسی که در نگهداری سگ در دو شیوه متفاوت آن از نظر اسلام دارای دو حکم متفاوت است به این ترتیب که نگاهی به تاریخ سیاسی و اجتماعی جهان در زمان حضرت محمد ص تاریخ، سیره، زندگینامه، احادیث و سخنان پیامبر اعظم حضرت محمد ص با استفاده از کتاب، مقاله تعقل و تفکر و تدبر از دیدگاه احادیث اسلام و آیات قران واژه عقل در لغت واژه عقل ، مصدر عقل یعقل در کتابهای لغو یین ، به معنای مختلفی بکار رفته است بررسی و نقد دیدگاه و روش طبری در تاریخ نسبت به اهل بیت ع مقدمه مدیر پایگاه استفاده از منابع تاریخی به ویژه تاریخ نویسی ای به سبک طبری،‌ نیازمند آن نوگرا طرح دلایل کسانی که معتقد به حرمت ورود به مجالس قانونگذاری هستند و پاسخ به آن عبد الرحمن عبد واقعه غدیر خم و اهمیت آن باسمه تعالی واقعه غدیر خم و اهمیت آن سرتاسر حیات طیبه رسول ‌اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سیره علویبوستان نهج البلاغه قران بنا به گفته استاد معرفت، آیات نخست سوره علق به عنوان نبوت بوده است و قرآن به عنوان کتاب القرآن الکریم عدالت اجتماعی در قرآن ارزش و بزرگی عدالت در سطح اجتماع از منظر قرآن به حدی است که به صورت اصلی بنیادین بدل ناپذیر آیات قرآن که درباره امام زمانعج است، کدام هاست؟ شهر سوال آیات بسیاری درباره امام زمان عج در قرآن وجود دارد و بعضی تا ۲۵۰ آیه از آیات قرآن را مرتبط نرم افزار مذهبی ابتدای صفحه امام علی ع عید غدیر در اسلام حجم


ادامه مطلب ...

انس و آشنایی با زبان وحی

[ad_1]

 

انس و آشنایی با زبان وحی
تبیان به نقل از گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ مجموعه کتب زبان وحی(واژه شناسی-جمله شناسی) با مبنا و نگاه متدبرانه به قرآن (فهم روشمند سیاقی منسجم قرآن) و در جهت عمومی سازی تدبر روشمند در قرآن به ویژه برای دانشجویان طراحی شده و در صدد است در راستای عمومی شدن انس و آشنایی با زبان قرآن (نه صرفاً زبان عربی) که مقدمه اصلی تدبر در قرآن است، گامهای بلندی بردارد.

این کتب کاری از اساتید دوره های تدبر در قرآن دانشگاه‌ها آقایان محمد برزگر و احسان شریفیان بوده و حاصل سال‌ها تجربه برگزاری دوره های تدبر در قرآن و ساعت‌ها تلاش پژوهشی و آموزشی می‌باشد.

واژه شناسی

با آنکه آموزش زبان عربی، یک امر راهبردی در زمینه گسترش انس عمومی با قرآن است، اما کتب موجود ادبیات عرب، رغبت لازم را برای مخاطبان  عمومی، ایجاد نکرده و گاه آنها را مأیوس و یا دل‌زده می‌کنند. ریشه امر در این است که ساختار این کتب و چینش مباحث آن عمدتاً جهت فهم اجتهادی زبان عربی و همراه با ساختار و چینشی پیچیده طراحی شده است. کتاب حاضر با این مبنا  که اولاً آموزش عربی برای تدبر عمومی قرآن، غیر از آموزش عربی به عنوان یک علم تخصصی است و ثانیاً اینکه «زبان مبین قرآن» بسیار والاتر اما ساده‌تر از «زبان عربی» می‌باشد، سعی نموده مباحث را به مقدار و کیفیتی بیان کند که یادگیری عربی را هر چه آسانتر، مفهومی‌تر و متناسب‌تر با ویژگی‌های عربیِ مبین قرآن نماید، لذا در این کتاب، اقدامات ذیل در خصوص وازه شناسی و جمله شناسی  انجام شده است: 

توجه به اصل دقت و عدم تسامح در کاربرد واژگان در قرآن

توجه به فهم واژگان در منظومه معرفتی قرآن کریم

توجه به نقش سیاق در فهم واژگان

تأکید بر مباحث صرفی مرتبط با فهم کلمه و نه ساختن کلمه

تمرکز بر معانی اوزان صرفی به جای تأکید برمباحث صوری

محوریت دادن به موارد پرکاربرد قرآنی

عدم پرداخت به موارد بدون کاربرد در قرآن

حذف موارد مخالف با زبان و کاربردهای قرآن

فراوانی مثال‌ها و تمارین کاربردی و قرآنی در هر مبحث و انحصار آنها در استعمالات قرآنی 

بهره‌گیری از شباهت‌های زبان فارسی با زبان عربی برای انتقال مطالب

ارائه الگوهای جدید برای آموزش مباحث صرفی؛ مانند: اعلال 

جمله شناسی

ورود از مفهوم جمله و ساختار آن به جای اولویت بخشی به بحث اعراب

چینش نظام‌مند، منسجم و مفهومی بخشها و فصول کتاب 

تقسیم‌بندی‌ آسان و مفهومی مباحث نحوی

  

تلفیق مباحث معنایی-بلاغی با بحث‌های نحوی 

توجه به نقش مهم سیاق در فهم معنا و غرض جملات 

توجه ویژه به بحث مغفول ارتباط بین جملات در جهت فهم تدبری قرآن 

تبیین مفهومی قواعد و تعاریف نحوی تا حد امکان 

محوریت دادن به موارد پرکاربرد قرآنی

عدم پرداخت به موارد بدون کاربرد در قرآن

حذف موارد مخالف با زبان و کاربردهای قرآن

فراوانی مثال‌ها و تمارین کاربردی و قرآنی در هر مبحث و انحصار آنها در استعمالات قرآنی

بهره‌گیری از شباهت‌های زبان فارسی با زبان عربی برای انتقال مطالب

منبع:
خبرگزاری باشگاه خبرنگاران | آخرین اخبار ایران و جهان


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط


1 روز پیش ... انس و آشنایی با زبان وحی. پیچیدگی ساختار چینشی مباحث کتب عربی باعث فاصله گرفتن مخاطبان از این ادبیات غنی شده است. به گزارش خبرنگار ...1 روز پیش ... به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ مجموعه کتب زبان وحی(واژه شناسی-جمله شناسی) با مبنا و نگاه متدبرانه به ...با آنکه آموزش زبان عربی، یک امر راهبردی در زمینه گسترش انس عمومی با قرآن است، اما کتب موجود ادبیات عرب، رغبت لازم را برای مخاطبان عمومی، ایجاد نکرده و گاه آنها را ...با آنکه آموزش زبان عربی، یک امر راهبردی در زمینه گسترش انس عمومی با قرآن است، اما کتب موجود ادبیات عرب، رغبت لازم را برای مخاطبان عمومی، ایجاد نکرده و گاه آنها را ...انس و آشنایی با زبان وحی. [unable to retrieve full-text content]پیچیدگی ساختار چینشی مباحث کتب عربی باعث فاصله گرفتن مخاطبان از این ادبیات غنی شده است.3 ساعت قبل ... تبیان به نقل از گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ مجموعه کتب زبان وحی(واژه شناسی-جمله شناسی) با مبنا و ...به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ مجموعه کتب زبان وحی(واژه شناسی-جمله شناسی) با مبنا و نگاه متدبرانه به قرآن (فهم روشمند ...انس و آشنایی با زبان وحی. ۱۳۹۵-۰۸-۱۴ ۱۰:۴۶:۴۳ فرهنگی-باشگاه خبرنگاران جوان به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ مجموعه کتب ...انس و آشنایی با زبان وحی n n n. ... 13 آبان، روز آشنایی نسل نوجوان با فرهنگ استکبار ستیزی. لزوم تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، این بار از زبان جان کری. پسری با ...8 آگوست 2016 ... مجموعه کتب زبان وحی(واژه شناسی-جمله شناسی) با مبنا و نگاه متدبرانه به ... انس و آشنایی با زبان قرآن (نه صرفاً زبان عربی) که مقدمه اصلی تدبر در ...


کلماتی برای این موضوع

هنر ایجاد انس با قرآن دیگرانمقدمه هدف این نوشته، یافتن راه هایی برای ایجاد اُنس کودکان، نوجوانان و جوانان با وبلاگ تخصصی انس با قرآن درمدارس دماوندوبلاگ تخصصی انس با قرآن درمدارس دماوند ارتقای آموزش قرآن دردوره ابتدایی وبلاگ داستان دوست خدازیباترین آیات قرآن و احادیث قدسی …داستان دوست خدازیباترین آیات قرآن و احادیث قدسی در دوستی با خدایک ابزار مرجع ابزار وبلاگ و سایتبا درج این ابزار در سایت و وبلاگ خود ، می توانید صفحاتی که بیشترین بازدید را در بازه تلاوت حامد شاکرنژاد در اختتامیه مسابقات بین …با سلام من هم همه شما منتقدین و همچنین طرفداران استاد شاکرنژاد رو دوست دارم ولی از زندگی و آثار محمد اقبال لاهوری لاهور …زندگی و آثار محمد اقبال لاهوری زندگی و آثار محمد اقبال لاهوری محمد اقبال لاهوری سوالات فلسفه ی پیش دانشگاهی با جواب درس دین و …سوالات و پاسخنامه تشر یحی فلسفه پیش دانشگاهی تالیف وتنظیم حسن زرین کلاه آموزش زندگینامه شهید سید مرتضی آوینیزندگینامه شهید سید مرتضی آوینی شهید سید مرتضی آوینی در شهریور سال در شهر ری متولد ذکر و دعا برای باطل ساختن ھر گونه سحر و جادو برای باطل کردن ھر گونه سحر و جادو روز پنجشنبه طناب محبت چیست ؟ اقسام آن کدام است ؟ فرق محبت و عشق …محبت چیست ؟ محبت در لغت به وداد و میل شدید گفته می شود و مقابل آن بغض و تنفر است محبت بررسی و نقد آراء گلدزیهر درباره منشأ اختلاف قراءاتعنوان مقاله بررسی و نقد آراء گلدزیهر درباره منشأ اختلاف قراءاتزبان و ادبیات فارسی مسایل امروز زبان فارسیزبان و ادبیات فارسی مسایل امروز زبان فارسی آریا ادیب پارس قرآن جستجوی قرآن جستجوگر قرآن به سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی مقالات و نرم افزارهای قرآنی تلاوت قرآنفهرستواره‌ سفرنامه‌ها و خاطرات حج ایرانیان آثار …فهرستواره‌ سفرنامه‌ها و خاطرات حج ایرانیان آثار منتشرشده تا سال شمسیلحظاتی ناب با حافظ شنبه ‏ ‏ به نام او و درود بر همه صالحان و پاکان و مقربان درگاه او؛تقدیم نقد قرآن ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزادنقدقرآنتناقض و انتقاد از دیدگاه منتقدان مجموعه آیات نه تنها با هم هماهنگ نیستند، بلکه در متن عربی دعای معراج همراه با ترجمه فارسی و شرح …متن عربی دعای معراج همراه با ترجمه فارسی و شرح در ادامه مطلب از رسول اکرم منقول است برای برآورده شدن حاجات چه دعایی بخوانیم و شیوه دعا …در کتاب هاى روایى ما، دعاهاى جالب و ذکرهاى پرمحتوایى آمده که خواندن آنها با توجّه به اصول اعتقادی وجهان بینی دینی امام اعظم ابوحنیفه …اصول اعتقادی وجهان بینی دینی امام اعظم ابوحنیفه نعمان ٢٨ سنبله شهریور ١٣٨٩ حضرت تناقض عرفان کیهانی با آیات قرآندرآمد أ‌ انسان امروز با وجود نابسامانی‌ها، پریشانی‌ها، نگرانی‌ها و گرفتاری‌ها و


ادامه مطلب ...

تفاوت الهام با وحی

[ad_1]

بحث درباره‌ی وحی، سخن را بدانجا می‌کشاند که آیا وحی همان الهام اســت و از همان نوع اســت یا نه؟ زیاد می‌شنویم که گفته می‌شود: «چنان بود که گوئی به من الهام شده بود.» این الهام از همان جنس وحی اســت؟ نه، الهام وحی نیست، بلکه با آن فرق دارد.
الهام در لغت یعنی اعلام و در دل افکندن، اما در اصطلاح، یافتن یک معنائی در ذهن اســت بدون اینکه آن را در جائی خوانده و شنیده باشد و یا بر اثر تلاش ذهنی بدان رسیده باشد. ناگهان برقی در ذهن می‌درخشد و معنایی به خاطر راه می‌یابد. ممکن اســت این معنی، یا ایده، یا عقیده، هرچه هست، خوب باشد یا بد باشد.
این اســت که در قرآن به همین مفهوم اشاره شده و یک مرتبه هم بیشتر کلمه‌ی الهام نیامده اســت:
«وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا (91: 7 و8)
و سوگند به نفْس، و آنکه او را نیکو بیافرید و تباهکاری و پرهیزگاریش را بدو الهام کرد.»
درباره‌ی معنی الهام در این آیه، یکی از کهن‌ترین تفسیرها (1) دو شرح دارد:
1) خداوند این بدی و خوبی را برای نَفْس شرح داده و بیان کرده اســت.
2) خداوند این فجور و تقوا را در نَفْس آفریده.
معمولاً معتزلیان تفسیر اولی را (2) و اشاعره معنی دوم را (3) انتخاب می‌کنند. در تفاسیر شیعه هم بیشتر الهام را به معنی اعلام کردن و تعریف کردن می‌گیرند. یعنی خداوند راه فجور و تقوا را شناساند و انسان را در انتخاب یکی از این دو راه مخّیر گردانید. بعضی هم گفته‌اند مراد به الهام توفیق و خِذلان اســت. (4)
الهام بیشتر در ارتباط با اولیاء به کار می‌رود و وحی در مورد انبیاء.
در اصطلاح شرع وحی کلام خداوند بر پیامبراکرم بود. وحی از جهتی دو نوع اســت: ظاهر یا جلی و باطن یا خفی که این یکی آن چیزی اســت که به وسیله‌ی رأی و اجتهاد بدست می‌آید.
اما وحی ظاهر را به سه قسم تقسیم کرده‌اند:
1) آنچه بر زبان فرشته می‌گذرد و پیامبر می‌شنود، مثل قرآن.
2) پیامی که فرشته بدون کلام می‌رساند. چنانکه فرمود: «نَفَثَ فی روُعی= در ذهن من دمید.»
3) الهام: در اصطلاح شرع، القاء معنی در دل از طریق فیض اســت. یعنی الهام فیض ربّانی اســت که ناگهان رخ می‌دهد و مُلْهَم (کسی که بدو الهام شده) نمی‌تواند بگوید چرا و چگونه بدان نتیجه رسیده اســت. البته این الهام با «علم عقلی» فرق دارد. به قول شیخ محمد عبده: معرفتی اســت که حاصل می‌شود مثل احساس اندوه و شادی، گرسنگی و تشنگی، اما مبدء و منشأش شناخته نمی‌شود، احساسی اســت که مبدأش معلوم نیست (5) ولی برخلاف نظر عبده، نمی‌توان گفت که ایجاد یقین می‌کند. زیرا کشف عارفان و الهام واصلان برای دیگران یقین نمی‌آورد. معرفتی اســت بدون یقین. مصدر حقیقی آن نیز شناخته نیست و مهم‌تر این که وابستگی بیشتر آن به شخص مورد الهام اســت تا به موضوع مورد آن.
الهام فقط در مورد انسان پیش می‌آید. زیرا انسان اســت که با توجه به حقِ انتخابی که دارد می‌تواند یکی از دو جهت متضاد را برگزیند. اما وحی به طور کلی برخلاف الهام یک جنبه‌ی عام و شامل دارد که عموم پدیده‌های طبیعی و انسانی را دربرمی گیرد. وحی به تعبیر قرآن در آیات گوناگون در مورد انبیاء انسانی عادی، زنبور، آسمان و زمین، در همه‌ی موارد به کار می‌رود.
الهام در لسان قرآن در برگیرنده‌ی دو زمینه‌ی تقوا و فجور اســت که نفس انسان می‌تواند در یکی از این دو زمینه‌ی متضاد رشد کند. پس الهام خود جنبه‌ی هدایتی برای انسان ندارد، بلکه این انسان اســت که با انتخاب خود، جنبه‌ی هدایتی و یا ضلالتی بدان می‌دهد. اگر تقوا را برگزید که هدایت یافته و اگر فجور را انتخاب کرد که راه ضلالت رفته، ولی خود الهام مایه‌ی ضلالت و هدایت نیست. در صورتی که وحی تنها جنبه‌ی هدایتی و در نتیجه فقط وجهه‌ی تقوایی دارد.
از نظر عرفاء تفاوت وحی بر انبیاء و الهام در این جهات اســت:
1) الهام کشف معنوی و وحی کشف شهودی اســت. (6)
2) الهام برای نبی و غیر نبی حاصل می‌شود، ولی وحی (تنزیل)، از نظر شرع اختصاص به نبی دارد، یعنی از خواصّ نبوت اســت هم از راه شهود مَلک و هم از راه کشف معنوی و بدون وساطت فرشته. الهام عمومیت دارد و بر دل هر انسانی می‌نشیند. نبی و غیر نبی ندارد. حال آنکه وحی مختص انبیاء اســت.
3) در الهام تبلیغ نیست و وحی، مشروط به تبلیغ اســت. یعنی نبی مکلف به ابلاغ وحی اســت و اگر تبلیغ نکند رسالت خود را انجام نداده، اما شخص مورد الهام تکلیفی به تبلیغ ندارد.
صوفیه «خاطر مَلَکی» (7) را هم الهام می‌گویند.
اما، به هر صورت از نظر شرع الهامِ انبیاء حجت اســت ولی الهام اولیاء تنها برای شخص مورد الهام (ملهَم) یقین می‌آورد.
الهام با «وسواس شیطان» نیز فرق دارد. هم چنان که خیر و شر با هم فرق دارند. (8)
یک فرق اساسی دیگر میان وحی و الهام وجود دارد که صدرالمتألهین یادآور شده اســت:
«وحی، یعنی نزول فرشته بر گوش و بر دل، به منظور مأموریت و پیامبری، هرچند منقطع شده اســت و دیگر فرشته‌ای بر کسی نازل نمی‌شود و او را مأمور اجرای فرمانی نمی‌نماید، زیرا به حکم «اَکْمَلتُ لکُمْ دینکم» آنچه از این راه باید به بشر برسد، رسیده اســت، ولی باب الهام و اشراق هرگز بسته نشده و نخواهد شد، و ممکن نیست این راه مسدود گردد.» (9)
خلاصه اینکه: وحی جز الهام اســت. وحی فرود آمدن فرشته و سخن گفتن با پیامبر اســت و الهام نوعی احساس و ادراک درونی و خلجانات روحی اســت که گاه به آدمی دست می‌دهد. نمونه‌ی آن الهامات شاعرانه و عارفانه اســت. درک می‌شود اما منبع و منشأش روشن نیست. در صورتی که منبع وحی روشن اســت. وحی خود منشأء صدور احکام و قوانین تازه‌ای اســت برای بشر، اما الهام تنها کشف قوانین هستی اســت.

پی‌نوشت‌ها:

1.طبری30: 115 به بعد.
2.کشاف زمخشری 1612 چاپ لیز، بیضاوی هم از زمخشری تبعیت می‌کند2: 606 چاپ عثمانی، تفسیر منسوب به محی الدین هم از بیضاوی تبعیت می‌کند 2: 396 در تفسیر جلالین سیوطی، بیّن لها طریق الخیر و الشر.
3.مفاتیح امام فخر8: 438.
4.توفیق یعنی موهبتی الهی که موجب انجام کار می‌شود و خِذلان بی‌بهره ماندن از لطف الهی اســت. تفاسیر ابوالفتوح رازی و مجمع البیان و صافی ذیل آیه‌ی 8 سوره‌ی الشمس.
5.رساله التوحید 108.
6.کشف در لغت پرده برداری و در اصطلاح آگاهی از پشت پرده درباره‌ی معانی غیبی و امور خفی (کارهای پنهانی) اســت. کشف معنوی، پرده پس رفتن از معانی غیبی اســت و کشف شهودی یا از راه مشاهده اســت مانند دیدن و یا از راه شنیدن اســت، مانند شنیدن پیامبراکرم. (تعریفات جرجانی 162، کشاف اصطلاحات 2: 1254، دستورالعلماء 3: 124، شرح قیصری 34).
7.خاطر مَلکی، ملکه و انگیزه‌ای اســت در دل که انسان را به نیکی ترغیب می‌کند و از تباهی و گناه تحذیر می‌نماید.
8.احیاء العلوم غزالی3: 14ط. مصر. دستورالعلماء1: 165، شرح فصوص35، شرح مقدمه‌ی قیصری از آقای سید جلال الدین آشتیانی 383 مشهد، کشاف اصطلاحات، کلیات ابوالبقاء، تعریفات جرجانی ذیل الهام، وحی، کشف.
9.مفاتیح الغیب ملاصدرا: 13 به نقل از مقاله‌ی ختم نبوت استاد مطهری، خاتم پیامبران2: 540.

منبع مقاله :
رامیار، محمود؛ (1392)، تاریخ قرآن، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ سیزدهم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

سرود و تواشیح زیبا با موضوع قرآن • •ضمن عرض خوش آمد گویی با توجه به کاربر محور بودن انجمن همه مطالب سایت مورد تائید نمی دی کلام محمّد گفتگو با دکتر عبدالکریم سروش درباره قرآن میشل هوبینک برگردان آصف یک ابزار مرجع ابزار وبلاگ و سایتبا درج این ابزار در سایت و وبلاگ خود ، می توانید صفحاتی که بیشترین بازدید را در بازه قوانین قافیه سایت شعر دات کامدر مورد همین موضوع پست زیر را هم ببینید دانلود کتاب قافیه ها ارتباط شعر، وزن، و قافیه رابطه علم و دین با تکیه بر دیدگاه شهید مطهریپایگاه جامع استاد شهید مرتضی مطهری دانشنامه شهید مطهری ، کتابخانه ، آثار ، انجمن لحظاتی ناب با حافظ یکشنبه ‏ ‏ با سلام تقدیم به همه دوستان و درود به روح پر فتوح همه ی سوالات فلسفه ی پیش دانشگاهی با جواب درس دین …بسم الله الرحمن الرحیم با سلام و احترام به شما ،خوش آمدید به دلیل کاستی ها و نواقص بزه دیده و انواع آن در سیاست جنایی ایرانبزه دیده و انواع آن در سیاست جنایی ایران انسان بزهکار اثر دکتر سزار لمبروزو تحول چگونه عزیز همسرمان باشیم ضمن عرض خوش آمد گویی با توجه به کاربر محور بودن انجمن همه مطالب سایت مورد تائید نمی اثرات قیام امام حسینع وب سایت حجت الاسلام و …مقالاتچکیده با ژرف نگری در تاریخ اسلام، مخصوصا قیام جاویدانه امام حسین ع در سال هجری قمری


ادامه مطلب ...

دفن جان درگورِ هوی، بزرگترین مانع پذیرش وحی

[ad_1]

بحث در مضمون مشترک «حوامیم سبعه» است که آغاز هر کدام آن‌ها با «حم» شروع می‌شود. گرچه محتوای همه‌ی سور قرآن کریم علم و حکمت است، ولی خصیصه‌ای این هفت سوره را به هم مرتبط کرد، که در اثر آن خصیصه، آغاز همه‌ی این هفت سوره حروف مقطعه‌ی «حم» قرار گرفت.
چون حرف مقطع ناظر به مضمون همان سوره است و برای این هفت سوره حروف مقطعه مشترکی، اختصاص داده شد، معلوم می‌شود که مضامین این هفت سوره مشترک است.
مهمترین محتوایی که این هفت سوره بالاشتراک آن را می‌فهمانند، همانا اصول دین، یعنی توحید و نبوت و معاد، که تا حدودی در این سه موضوع بحث شد. دو نکته مانده است، یکی آنکه، مهمترین مانع کفار و منافقان از پذیرش وحی چیست؟ دیگر آنکه تمایز این هفت سوره از یکدیگر به چیست؟
نکته‌ی اول اینکه، مهمترین مانع کافران از قبول ره آورد وحی چیست؟ چگونه انسان، از فیض رحمت وحی محروم می‌شود؟ چه عاملی نمی‌گذارد که انسان سخنان انبیاء الهی (علیهم السلام) را بپذیرد؟
قرآن کریم در این هفت سوره، با عبارتهای گوناگون سر آن را تبیین می‌کند. می‌فرماید؛ اگر انحراف‌های جزئی با توبه و انابه جبران نشد بلکه همچنان ادامه پیدا کرد، انسان با سوء اختیار خود، خویشتن را در اوهام و خرافات دفن می‌کند، و انسان دفن شده‌ی در بین اوهام و خرافات، هرگز نه گوش به سخن انبیاء می‌دهد، و نه آیات الهی را می‌نکرد، و نه فکرش در زمینه‌ی آفرینش می‌اندیشد.
اگر دل انسان، در اوهام و خرافات دفن شد، دیگر صدای انبیاء به گوش او نمی‌رسد، و چشم او آیات الهی را نمی‌بیند. اگر طرز تفکر انسان در وهم یاوه و خیال باطل دفن گردد، درباره‌ی جهان و انسان نمی‌اندیشد، و هیچ عاملی هم از خارج به او کمک نمی‌رساند.
این معنا، در بسیاری ازاین سوره‌های هفتگانه، بطور نص یا به طور ظاهر تبیین شد. مثلاً در سوره‌ی «حم فصلت» چنین آمد: «وَ قَالُوا قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ وَ فِی آذَانِنَا وَقْرٌ وَ مِنْ بَیْنِنَا وَ بَیْنِکَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ‌» (1) کفار و تبهکاران که گرفتار لذائذ و خرافات وهمی شدند و خود را در آن لذتهای وهمی دفن کردند، بین آنها و انبیاء الهی حجاب است. نه گوششان سخن پیامبران الهی را می‌شنود و نه فکرشان درباره‌ی معارف آنان می‌اندیشد.
در سوره‌ی «والشمس» خدای سبحان بعد از یازده سوگند «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحَاهَا وَ الْقَمَرِ إِذَا تَلاَهَا وَ النَّهَارِ إِذَا جَلاَّهَا وَ اللَّیْلِ إِذَا یَغْشَاهَا وَ السَّمَاءِ وَ مَا بَنَاهَا وَ الْأَرْضِ وَ مَا طَحَاهَا وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا» (2) چنین فرمود: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا وَ قَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا» (3) آن کسی که جان خود را دفن کرده است خسارت دید و سرمایه را باخت، زیرا روح الهی و فطرت و قلب خداداد را، در اوهام و خیال‌های باطل، دفن کرد، و آن را زنده به گور نمود. دیگر نه سخنی را از انبیاء می‌شنود، نه آیات الهی را می‌بیند، چون جان پاک او مدسوس و مدفون شده.
روی این اصل، در سوره‌ی «حم فصلت» فرمود؛ سخن کافران به پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) این است که، بین ما و تو حجاب است، ما در کنانیم. مثل انسان متوحشی که در غار و در کن و کنان دل‌ کوه، فرو رفته باشد. «فِی أَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ وَ فِی آذَانِنَا وَقْرٌ» و در گوش ما سنگینی است. بنابراین نه قدرت شنیدن کلام حق را دارند، نه قدرت دیدن آیات الهی، نصیب آن‌ها می‌شود.
در سوره‌ی «حم جاثیه» همین معنا را به صورت دیگر تعبیر فرمود: «وَ بَدَا لَهُمْ سَیِّئَاتُ مَا عَمِلُوا وَ حَاقَ بِهِمْ مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِءُونَ‌» (4) رفتارهای زشتشان برای خودشان روشن شد. و استهزاء و مسخره‌های آنان که نسبت به وحی الهی، و پیامبران آسمانی، و مؤمنان راستین، روا می‌داشتند، آن‌ها را در برگرفت، و فرو برد و به آنان احاطه نمود. و همانطوری که در دنیا در اثر ارتکاب دائم تباهی و گناه، توفیق نگرش خود یا جهان خارج را نداشتند، در قیامت نیز، به نتایج سوء تبهکاری‌های خود مبتلا شده، و محاط آن‌ها خواهند شد، و قدرت رهائی از آثار مرگبار آن‌ها را، نخواهند داشت.
اصل کلی که قرآن، بیان می‌کند این است که؛ معصیت و فکر و نقشه، جز خود انسان تبهکار، کسی دیگر را احاطه نمی‌کند «وَ لاَ یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ» (5) نقشه‌ی بد، گناه ناروا، خود گناهکار و نقشه‌کش را، احاطه می‌کند و بس. پس انسان بداندیش در بین اندیشه‌های باطل خود دفن می‌شود.
مشابه همین معنا و تعبیر، در سوره‌ی «حم زخرف» چنین آمده است: «فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا» (6) اینها را رها کن، تا در همان عادت‌ها و تبهکاری‌هایشان فرو بروند. «خاض» یعنی؛ فرو رفت. کافران در لهو و لعب فرو می‌روند و جان الهیشان، در سرگرمی بیهوده، و بازیچه‌ی یاوه دفن می‌شود. آن‌گاه سخنشان این است که «قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ وَ فِی آذَانِنَا وَقْرٌ وَ مِنْ بَیْنِنَا وَ بَیْنِکَ حِجَابٌ».
آنگاه می‌فرماید؛ اینها که در اوهام و خرافات دفن شدند، هیچ عاملی در روز خطر، دشواری‌های آن‌ها را برطرف نمی‌کند، زیرا اینها، نه می‌توانند از آن علل و عوامل درونی استفاده کنند، نه می‌توانند از علل و عوامل بیرونی مدد بگیرند. در سوره‌ی احقاف فرمود: «وَ لَقَدْ مَکَّنَّاهُمْ فِیمَا إِنْ مَکَّنَّاکُمْ فِیهِ وَ جَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعاً وَ أَبْصَاراً وَ أَفْئِدَةً فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لاَ أَبْصَارُهُمْ وَ لاَ أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِذْ کَانُوا یَجْحَدُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَ حَاقَ بِهِمْ مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِءُونَ». (7)
مضمون این آیه، جامع هر دو مطلب است. می‌فرماید؛ چون گناه‌ها و استهزائهایشان اینها را در برگرفت، فکرشان از کار افتاد، چشم و گوششان از دیدن نشانه حق و شنیدن سخن حق افتاد، نه اینها از گوش می‌توانند استفاده کنند، نه از چشم می‌توانند بهره بگیرند. و نه از نیروی تفکر می‌توانند استمداد نمایند، و درست بیاندیشند «إِذْ کَانُوا یَجْحَدُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَ حَاقَ بِهِمْ مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِءُونَ» چون نشانه‌های روشن الهی را انکار می‌نمود و استهزائشان، اینها را فرو برد.

انسانی که در تباهی استهزاها فرو ریخت، نه فرصت فکر دارد نه قدرت دیدن دارد، و نه نیروی شنیدن. صدر آیه‌ی این است که؛ ما به اینها قدرتهای مالی فراوانی دادیم، نیروی درک هم به اینها دادیم، اینها را سمیع و بصیر و متفکر خلق کردیم، ولی گناه و بهره‌برداری باطل از آن امکانات مالی، و قوای بدنی، باعث شد که هیچ‌کدام از آن نعمت‌های ادراکی، آنان را بی‌نیاز نکند، و در روز خطر، نه راه علاج را می‌فهمیدند، نه از ثروت و سرمایه مددی می‌گرفتند. نه علل و عوامل بیرونی بدادشان رسید، نه علل و عوامل درونی کمکشان کرد، چون خویشتن خویش را در قبر خیالات و اوهام و گناه دفن کردند. خدای سبحان به عنوان تهدید به تبهکاران حجاز می‌فرماید؛ اگر به قدرت‌های مالی، و نیروهای بدنی و مانند آن، مغرورید، آنگاه باشید که قبل از شما، مستکبرانی بودند که از امکانات بیشتر برخوردار بودند، و شما به آن امکانات نرسیدید، و آنان با امکانات فراوان‌تر، کاری را از پیش نبردند.

«وَ لَقَدْ مَکَّنَّاهُمْ فِیمَا إِنْ مَکَّنَّاکُمْ فِیهِ» ما قوم هود و دیگر اقوام ستم‌پیشه گذشته را آنقدر ثروت و مکنت دادیم، که شماها به آن ثروت و مکنت نرسیدید. حرف «ان» در این آیه نافیه است، یعنی شما هر چه متمکن و سرمایه‌دار باشید، به اندازه‌ی مکنت و ثروت قوم عاد و ثمود نمی‌رسید.
و از طرفی «وَ جَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعاً وَ أَبْصَاراً وَ أَفْئِدَةً» ما به اینها چشم دادیم؛ تا آیات الهی را بنگرند، گوش دادیم، تا سخنان حق را بشنوند، فکر دادیم، تا درباره‌ی جهان و انسان بیندیشند، که هر موجودی که هستی او عین ذات او نیست و باصطلاح «ممکن‌الوجود» است محتاج به «واجب الوجود» می‌باشد. مخلوق خالق می‌خواهد، و جهان آفرینش نیازمند به پروردگار آگاه و قادر است. اما نه از علل درونی بنام چشم و گوش و فکر استمداد کردند، نه از عامل بیرونی به نام ثروت.
«فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لاَ أَبْصَارُهُمْ وَ لاَ أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَیْ‌ءٍ» چشمشان بدادشان نرسید، گوششان کمکشان نکرد، فکرشان نجاتشان نداد، چون فکر مال انسان زنده است، نه مال انسان دفن شده‌‌ی در اوهام و خرافات. چشم و گوش مال انسان زنده است، نه مال انسان دفن شده‌ی در پندارهای باطل. کسی که خود را در گناه دفن کرد، نه می‌شنود نه می‌بیند، و نه می‌فهمد «وَ قَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا».
چرا چشم و گوش و فکر به نفع اینها اثر نکردند؟ «إِذْ کَانُوا یَجْحَدُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ» انسان منکر، که آیات الهی را انکار کرد، خود را در اوهام و خیالات مادی گرایی دفن کرد، و انسان دفن شده جایی را نمی‌بیند. «وَ حَاقَ بِهِمْ مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِءُونَ‌» خاکهای گناه را روی خود ریختند و در آن وسط دفن شدند.
این تعبیر، که جامعش در همین سوره‌ی احقاف آمده، در غالب این هفت سوره هست.
و سر اینکه از مکاتب مادیون و آراء ملحدان به اوهام و خرافات و خیالات تعبیر شده این است که؛ راه حق یک واقعیت ثابت است. و انسان مؤمن و مطیع آن راه را طی می‌کند و کاملاً به هدف می‌رسد. انسان کافر و معصیت‌کار، که آن راه را رها کرده، دنبال باطل می‌رود، و باطل وهم است، و در پایان راه، که همه‌ی توان خود را از دست داده است می‌بیند که بیراهه آمده، یعنی در آن لحظه برای او ثابت می‌شود، نه آنکه آن لحظه مسیر او باطل شود.
اینکه قرآن می‌گوید؛ افراد بت‌پرست که در سفر دریایی، سوار کشتی شدند وقتی احساس خطر کردند معبود دروغین آنها گم می‌شود «وَ إِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاَّ إِیَّاهُ» (8) معبودتان را گم می‌کنید، نه به آن معنا است که شما اکنون معبودتان را گم می‌کنید، چون بعضی از بت‌پرستان افسانه‌ای، در سفرها هم، بتها را به همراه داشتند، بلکه به این معنا است که؛ در روز خطر روشن می‌شود که بت‌پرستی، یک امر موهوم و باطلی بود و هست. یعنی معلوم می‌شود بت همان چوب یا سنگ است نه اله.
شما در دیدتان چوب را، رب می‌پنداشتید و چنین می‌گفتید: «إِذْ نُسَوِّیکُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِینَ» (9) یعنی بت‌ها را، همسان پروردگار جهانیان، قرار می‌دادید، و در قیامت اعتراف می‌کنید که، ما شما بت‌ها را مساوی پروردگار عالم می‌دانستیم.
منظور آن است که؛ روز خطر روشن می‌شود که، بت‌پرستی گمراهی است و بت‌ها گم‌اند، نه اینکه شما در آن روز بت‌ها را گم می‌کنید، مثلاً این چوب یا سنگ، گم نمی‌شود، بلکه بت؛ یعنی امر باطل، بت‌پرستی؛ یعنی امر باطل مقام و جاه‌پرستی؛ یعنی امر باطل، و در روز خطر معلوم می‌شود اینها هیچند، نه اینکه آن روز هیچ می‌شوند، بلکه هیچ بودن آن‌ها، روشن می‌‎شود.
انسانی که در دریا گرفتار خطر غرق شدن است، می‌فهمد بتهایی را که تراشید، با دیگر چوبها فرقی ندارد. آنچه را که تاکنون می‌پرستید، و هم بود، و از موهوم و باطل هم کاری ساخته نیست.
کسی که در باطل دفن شده است، قرآن از او به «مبطل» تعبیر می‌کند. می‌فرماید: «یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ‌» (10) اینها که در باطل فرو رفته‌اند خسارتشان در قیامت ظهور می‌کند.
تعبیر دیگر یکی از «حوامیم» این بود که: «فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّى یُلاَقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ» (11) اینها در همان لهو و لعب خوض می‌کنند، فرو می‌روند. و اصل این تحلیل را در سوره‌ی مبارکه‌ی «نور» چنین بیان فرمود؛ هر کوشش و تلاشی که، کافر می‌کند، مثل تلاش و کوشش انسان تشنه‌ای است که به دنبال سراب می‌رود.
اگر انسان تشنه‌ای، در بیابان باز و همواری به سراغ آب‌نما رفت، و تلاش و کوشش کرد، وقتی به آن جایی که فکر می‌کرد آب است رسید، می‌بیند خبری از آب نیست. در آن حال، عطش همچنان هست، و نیروی طلب را از دست داده و در عطش می‌سوزد، نه آبی در دست دارد، نه قدرتی در بدن که دنبال آب بدود.
پایان کار کافر و معصیت‌کار این است، عمرشان را به خسارت می‌دهند نه عطش درونی را پاسخ دادند. و آن را برطرف کردند، نه امکان طلب و کوشش بعدی است.
اینکه انسان تبهکار، در هنگام مرگ خسرانش را می‌بیند، برای آن است که در حال مرگ تا حدودی حقیقت برای او روشن می‌شود، چه اینکه سوزش عطش هست، و فراهم نمودن چیزی که سوزش تشنگی او را خاتمه بدهد، میسور او نیست، لذا در عذاب الیم می‌ماند. «وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ» (12) ِقِیعَةٍ؛ یعنی بیابان پهن و وسیع و باز. «قاع صفصف» همان بیابان وسیع و پهن است. در چنین بیابانی، آب‌نما فراوان است. وقتی شعاع آفتاب می‌تابد، دشت پهنی را زیر شعاع قرار می‌دهد. انسان تشنه، از دور همه‌ی آن منطقه را، لبریز از آب می‌بیند. و چون تشنه نادان هست، سخن راهنما را گوش نمی‌دهد. به او می‌گویند این سراب است، آب نیست، اما او گوش نمی‌دهد، و در کمال شتابزدگی می‌دود، تا به متن این وادی و بیابان می‌رسد، آنگاه می‌بیند از آب خبری نیست. هم عطش سوزان، او را رها نمی‌کند، هم قدرت و توانی که داشت، از دست او رفت. نه پای رفتن دارد، نه حال حرکت و تلاش دارد، و نه عطش او را رها می‌کند.
«یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً» (13) می‌بیند چیزی نیست، نه «وَجَده شَیْئاً» چون «لاشیء» قابل وجدان نیست. آب را نیافت، نه سراب را یافت.
تعبیر لطیف قرآن این است که، چیزی نیافت. نه یافت که سراب بود. چون سراب «لاشیء» است، و «لاشیء» قابل یافتن نیست.
«وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ» (14) آنکه شیء است، و خالق اشیاء است بلکه «أکبر شی» است، او را یافت و «هوالله». خدا را در آن حال می‌یابد، و این همان ظهور فطرت است.
کسی که عمری به دنبال کفر می‌رفت، سرانجام توحید برای او روشن می‌شود، و حق را، آنجا می‌بیند. نه آنکه در پایان کار موحد شود و ایمان بیاورد، بلکه فقط عالم می‌شود، نه مؤمن. چون آن موطن، روز ظهور حق است، نه روز ایمان به آن، زیرا ایمان تکلیف است و مخصوص به دار دنیا است.
کافر در آن روز خدا را می‌بیند، و می‌گوید: «رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا» (15) ولی نمی‌تواند بگوید: «آمنا» چون آخرت فقط روز ظهور حق است، نه روز تکلیف و ایمان، و تحصیل عقیده.
کافر بداندیش، در آن روز می‌فهمد که نمی‌‌فهمید. الله را می‌یابد و حق برای او روشن می‌شود «وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ». آنگاه خدا به حسابش می‌رسد. «فَوَفَّیهُ حِسَابَهُ وَ اللَّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ‌» (16) و خدای سبحان، حسابرس سریع و بی‌درنگ است.
«أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا» (17) کافر معصیت‌کار یا مانند تشنه‌ی بیابان سوزان است، یا مانند غرق شده‌ی امواج دریا.
دو تعبیر و دو مثال در سوره‌ی مبارکه‌ی نور بیان شده است. یکی تشبیه به تشنه‌ی بیابان هموار، که توان خویش را در راه تحصیل سراب، مصرف نمود و سرانجام چیزی بهره‌ی او نشد. و دیگری؛ تشبیه به غریق دریای عمیق و مواج، با تراکم امواج سیاه، که هرگز چیزی را نمی‌بیند و دست خود را مشاهده نمی‌کند.
«إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا» هرگز میسور نیست که دست خود را ببیند. نه تنها دست را نمی‌بیند. بلکه «لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا» نزدیک دیدن هم نیست. با اینکه دست در اختیار صاحب دست است. قرب و بعدش، بالا و پائین کردنش، زیر و رو نمودنش، قبض و بسطش، همه و همه در اختیار انسان است، ولی کسی که در بحر عمیقی غرق شده، که موجی روی اوست و روی آن موج هم موج دیگر است و روی آن موج متراکم هم سحاب و ابر غلیظ است که «ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ» این فرو مانده دستش را نمی‌بیند، چه رسد به اینکه چیز دیگر را ببیند و با تمسک به آن نجات یابد. نه دست را می‌بیند، و نه دستگیر را مشاهده می‌کند، و نه از نعمت دستگیری نصیبی می‌برد.
چرا نمی‌تواند ببیند؟ سرش آن است که نور الهی را در دل خاموش کرد «وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ» (18) و کسی که خداوند، در اثر سوء اختیار او، برایش نور قرار ندهد، هرگز نوری نخواهد داشت. لذا به دنبال سراب می‌رود، وقتی تلاش و کوشش کرد، چیزی را نمی‌یابد.
بت‌پرست هم، در سفر دریایی و احساس خطر، بتش را گم می‌کند. یعنی بت‌پرستی را ضلالت می‌بیند، نه آنکه مواد خامی که بت از آن‌ها ساخته شد، آن‌ها را گم کنند، بلکه آن پیکرهای ساخته از چوب یا سنگ یا فلز، با آنها هست، ولی در روز خطر معلوم می‌شود کاری از آن پیکرها ساخته نیست.
این مطلب عمیق را، قرآن کریم، در «حوامیم سبعه» به تعبیرات گوناگون بیان فرمود مانند آیه: «فَلَوْ لاَ نَصَرَهُمُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ قُرْبَاناً آلِهَةً» (19) یعنی چرا در روز خطر، بت‌هایی که آن‌ها را جدای از خدای سبحان به عنوان آلهه اتخاذ کردند، یاریشان نکردند.
در سوره‌ی «حم احقاف» این چنین آمده: «وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا مَا حَوْلَکُمْ مِنَ الْقُرَى وَ صَرَّفْنَا الْآیَاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ‌» (20) یعنی ما مناطق کافرانی را که در اطراف شما بودند به هلاکت رساندیم، و آیات و نشانه‌های الهی را متحول نمودیم، تا شاید آن‌ها از باطل شرک، به حق توحید برگردند.
خلاصه آنکه؛ نه چشم و گوش و فکرشان به آنان کمک رساند، نه ثروت و سرمایه ایشان آن‌ها را مدد نمود، و نه بتهای بتکده، مشکل اینها را حل کرد. چون همه‌ی آن بتکده‌ها، اوهام و خرافات بود که آن‌ها را در برگرفت و دفن کرد. انسان بت‌پرست زنده به گور شده است که قدرت فکر کردن و دیدن و شنیدن ندارد.
گرچه بت‌پرستان، بت‌ها را وسیله‌ی تقرب خود به خداوند قرار دادند، و به همین منظور باطل آن‌ها را اتخاذ کرده‌اند، لکن تقرب به خداوند باید به چیزی باشد که بر اساس مستحکم توحید استوار باشد، مانند عبادت خدای متعال، نه بر پایه‌ی متزلزل شرک بنا شود، که خود مهمترین عامل دوری از خداوند است.
و انگیزه باطل مشرکان این بود که با پرستش بت‌ها به خدای سبحان نزدیک شوند: «مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى» (21) یعنی؛ ما هدفی از عبادت بتان، جز تقرب به خداوند نداریم.
قرآن می‌فرماید؛ اگر پرستش بت‌ها حق بود، و آن‌ها سهمی در نزدیک نمودن شما به خداوند داشتند، چرا کاری از این بتها در روز خطر ساخته نیست؟ معلوم می‌شود پرستش آن‌ها شما را از خدا دور می‌کند! زیرا شرک و هرگونه باطل و خرافات، انسان را از خدای سبحان که حق محض است دور می‌کند.
کفر و معصیت و باطل، انسان را از خداوند یعنی کمال صرف جدا می‌سازد «یُنَادَوْنَ مِنْ مَکَانٍ بَعِیدٍ» (22) لذا مشرکان و دیگر تبهکاران، در قیامت از مکان دوری خوانده می‌شوند. معلوم می‌شود آن‌ها هیچ‌گونه تقربی به خداوند سبحان پیدا نکردند.
خلاصه آنکه؛ چون بت‌پرستی، کار باطل است و هرگونه باطل، در قیامت که روز ظهور حق است از بین می‌رود و گم می‌شود، بنابراین عبادت بتان، در روز ظهور حق گم خواهد شد، یعنی بت‌پرستان اثری از اعمال عبادی خود نمی‌بینند. لذا خدای سبحان می‌فرماید «وَ مَا دُعَاءُ الْکَافِرِینَ إِلاَّ فِی ضَلاَلٍ‌» (23) «وَ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاَهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ‌» (24)
یعنی هنگام رجوع به حق و ظهور حقیقت بطلان همه سرابها معلوم می‌شود، سالک وقتی به مقصد رسید، حق برای او روشن شد، می‌فهمد بت‌پرستی سرابی بیش نبود، و بتها مانند چوب‌های دیگر، ارزش پرستش نداشتند. آن چوبی که در بیرون بتکده است، با چوب درون بتکده، یکسان است. آن سنگی که در دامنه‌ی کوه است با سنگ حجاری شده‌ای که به صورت بت بتکده درآمده، یکسان است.
سنگ بودن سنگ و همچنین چوب بودن چوب، برای بت‌پرست‌ها، روشن می‌شود. و آگاه می‌شوند که، از هیچ موجودی غیر از خدای سبحان، در هیچ نشأه از نشآت هستی، کاری ساخته نیست.

و قبل از قیامت که نمی‌فهمیدند برای این بود که در قبر خیالات و اوهام باطل دفن شده بودند. و روز ظهور حق، همانند روز نبش قبر است «فَإِذَا هُمْ مِنَ الْأَجْدَاثِ إِلَى رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ» (25) هم از قبر ظاهری خارج می‌شوند، و هم از قبور اوهام و خرافات درونی، بیرون می‌آیند. وقتی از قبر درآمدند، می‌فهمند که آنچه می‌پنداشتند، خیالات بود، و با دست خود، سلسله‌ی لهو و لعب‌ها و گناه‌ها و استهزائها را بر پای خویش نهادند و با پای خود، به سمت اغلال حرکت کردند که آن‌ها را بر گردن خود بنهند، و در نتیجه خود را با اغلال و سلاسل سنگین و سهمگین اسیر هوس نمودند، و در گور هوی دفن کردند.

وخیبه و خسارت از آن کسی است که روح خود را در میان دسیسه‌ها دفن کرده باشد و این معارف؛ برای مدفونین در گور وهم و خرافه، وقتی روشن می‌گردد که حق به طور صریح تجلی نماید، و آن قیامت کبری است: «ذلِکَ الْیَوْمُ الْحَقُّ» (26) و روز ظهور بقیة الله (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نموداری از قیامت است، لذا برخی از حقایق آن روز روشن می‌گردد.
اگر چنانچه، حق روشن شد بطلان مبطلین واضح خواهد شد «بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ وَ ذلِکَ إِفْکُهُمْ» (27) یعنی بتان از اینان گم می‌شود. «افک» همان انصراف از حق، و گرایش به باطل است. فرمود؛ انصراف و دروغشان در روز ظهور صدق روشن می‌شود.
«وَ ذلِکَ إِفْکُهُمْ وَ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ‌» (28) بطلان افتراهای آن‌ها روشن می‌شود. بنابراین اگر گفته شد که ظهور حق باعث گم شدن بتها است، نه یعنی آن‌ روز، بت‌پرستان یا بت‌ها گم می‌شوند، بلکه، به این معنی است که؛ بطلان بت‌پرستی ظاهر می‌شود، یعنی می‌فهمند بیراهه می‌رفتند.
آنگاه خدای سبحان به حساب همه آن‌ها می‌رسد «فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ» چون تمام مهلت‌ها را برای تحقیق و بررسی به آن‌ها داده، و چون بطلان هرگونه پناهندگی به غیر خدا، ظاهر می‌شود. خداوند به آن‌ها می‌فرماید چون شما گرفتار و هم بودید و جهان بینی‌تان، بر اساس حس بود و به عالم غیب ایمان نیاوردید، در روز خطر، از آن راهی که امید خیر دارید شر می‌بینید، و از آن راهی که انتظار ضرر، نداشتید آسیب می‌بینید.
در این زمینه نمونه‌‌هایی را قرآن کریم یاد‌آور می‌شود، مثلاً در جریان طوفان نوح، هرگز از تنور، که جای شعله و زبانه‌ی آتش است، توقع جوشش آب مواج و توفنده را نداشتند. تنور؛ مدت مدیدی جای آتش بود، اما در روز خطر، جایگاه آب و منبع خروش آن شد «وَ فَارَ التَّنُّورُ» (29) جای شعله و زبانه‌ی آتش، جای فوران آب شد که زمینه غرق بت‌پرستان را فراهم کرد، یعنی در روز خطر از جایی که انتظار ضرر نمی‌رفت، آسیب می‌رسد.
نمونه دیگر آنکه؛ در سوره‌ی «حم أحقاف» می‌فرماید؛ وقتی که ما خواستیم تبهکاران را به دست هلاک بسپریم، بوسیله‌ی ابرهایی که آن‌ها با دیدنش خوشحال شدند، که این ابر به سود آن‌ها باران می‌بارد، و سرزمینهایشان را سبز و خرم می‌کند، آنها را عذاب نمودیم و از همان ابر، باد سوزان تولید شد، که به حیات همه‌ی آن‌ها خاتمه داد.
فرمود؛ وقتی که اینها انبیاء را تکذیب کردند، و هرگز گوش به نصیحت ناصحان الهی ندادند، ما اینکار را کردیم «فَلَمَّا رَأَوْهُ عَارِضاً مُسْتَقْبِلَ أَوْدِیَتِهِمْ» (30) وقتی ابری در عرض افقشان آمد و بالای سرشان، گسترده و پهن شد، روی اودیه‌ی اینها، و بیابانهای اینها، دره‌های اینها، دامنه‌ی کوه اینها، سینه‌ی دشت اینها را پوشاند، خوشحال شدند، و گفتند؛ این ابر باران می‌بارد و به دامداری و کشاورزیمان خدمتی می‌شود. از این ابر، انتظار کمک داشتند و هرگز هراس سوزش نداشتند.
«قَالُوا هذَا عَارِضٌ مُمْطِرُنَا» (31) این ابر پهن گسترده‌ی آسمان ما است که، مطر و باران می‌آورد. اما خدای سبحان می‌فرماید؛ این چنین نیست «بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ» (32) شما شتابان به پیامبرتان به عنوان استهزاء می‌گفتید؛ اگر خدایی هست و می‌خواهد عذاب کند فوراً عذاب بفرستد.
به نوح پیغمبر می‌گفتند: «یَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَکْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ‌» (33) اگر راست می‌گویی، عذاب بیاور. به دیگر انبیاء هم همین حرف را به عنوان استهزاء می‌زدند.
قرآن می‌گوید: «بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ رِیحٌ» (34) این ابری نیست که پیامدش باران رحمت باشد بلکه «فِیهَا عَذَابٌ أَلِیمٌ‌ تُدَمِّرُ کُلَّ شَیْ‌ءٍ بِأَمْرِ رَبِّهَا» (35) این تندباد، عامل سوختن است، که همه چیز را به فرمان خداوند هلاک می‌کند. همه شما و ثروتتان و دامتان و کشت‌زارتان را، از بین می‌برد، و یک تلی از خاک برای شما می‌گذارد.
و چون به فرمان الهی است نظیر کارهای حساب نشده‌ی شما نیست، بلکه این تندباد عذاب که می‌آید، اگر مأمور نباشد که خانه یا باغ یا سرزمینی را خراب کند، هرگز ویران نمی‌کند. هر جایی را که تدمیر و اهلاک می‌کند، باذالله است. و هر جا را که ابقاء می‌کند باذن‌الله، چون رسالت الله را دارد، و خدای سبحان آن را فرستاد. همانطوری که دیگر بادها رسالت خدایی را ایفا می‌کنند «وَ أَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ»
(36).
این چنین نیست که نظام در تحت تدبیر رب‌العالمین نباشد. و این چنین نیست که نسیم سحر، یا تندباد نیم‌روز، بدون اذن الهی بوزد، یا شتابان به حرکت درآید یا جایی را بخنداند یا جایی را بگریاند.
«تُدَمِّرُ کُلَّ شَیْ‌ءٍ بِأَمْرِ رَبِّهَا فَأَصْبَحُوا لاَ یُرَى إِلاَّ مَسَاکِنُهُمْ» (37) وقتی سلسله‌ی ریاح، مأموریت یافتند که سرزمین تبهکاران را ویران نمایند، کاملاً مأموریت خود را امتثال می‌کنند، و اثری از آنان نمی‌گذارند، مگر یک سلسله خانه‌های ویران. سپس فرمود؛ این سنت الهی است و اختصاص به گذشتگان ندارد بلکه تهدیدی است نسبت به همه‌ی کافران و طاغیان آیندگان «کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ‌» (38)
کار خدا این چنین است، مهلت می‌دهد. اگر انسان با داشتن همه‌ی نعمتهای ظاهری و باطنی خود را در گناه؛ که وهمی بیش نیست، در جاه و مقام‌طلبی؛ که وهمی بیش نیست، در دنیازدگی؛ که اوهامی بیش نیست، دفن کرد، و صدای انبیاء را نشنید، آیات الهی را ندید، هوش و فکری نداشت تا درباره‌ی آیات الهی درست بیاندیشد، چون جان و فطرتش را دفن کرده است، گرفتار این عذاب الیم خواهد شد.

پی‌نوشت‌ها

1. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 5.
2. سوره‌ی شمس، آیات 1 تا 7.
3. سوره‌ی شمس، آیات 9، 10.
4. سوره‌ی جاثیه، آیه‌ی 33.
5. سوره‌ی فاطر، آیه‌ی 43.
6. سوره‌ی زخرف، آیه‌ی 83.
7. سوره‌ی احقاف، آیه‌ی 26.
8. سوره‌ی اسراء، آیه‌ی 67.
9. سوره‌ی شعراء، آیه‌ی 98.
10. سوره‌ی جاثیه، آیه‌ی 27.
11. سوره‌ی زخرف، آیه‌ی 83.
12. سوره‌ی نور، آیه‌ی 39.
13. سوره‌ی نور، آیه‌ی 39.
14. سوره‌ی نور، آیه‌ی 39.
15. سوره‌ی سجده، آیه‌ی 12.
16. سوره‌ی نور، آیه‌ی 39.
17. سوره‌ی نور، آیه‌ی 40.
18. سوره‌ی نور، آیه‌ی 40.
19. سوره‌ی احقاف، آیه‌ی 28.
20. سوره‌ی احقاف، آیه‌ی 27.
21. سوره‌ی زمر، آیه‌ی 3.
22. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 44.
23. سوره‌‎ی رعد، آیه‌ی 14.
24. سوره‌ی یونس، آیه‌ی 30.
25. سوره‌ی یس، آیه‌ی 51.
26. سوره‌ی نبأ، آیه‌ی 39.
27. سوره‌ی احقاف، آیه‌ی 28.
28. سوره‌ی احقاف، آیه‌ی 28.
29. سوره‌ی هود، آیه‌ی 40.
30. سوره‌ی احقاف، آیه‌ی 24.
31. سوره‌ی احقاف، آیه‌ی 24.
32. سوره‌ی احقاف، آیه‌ی 24.
33. سوره‌ی هود، آیه‌ی 32.
34. سوره‌ی احقاف، آیه‌ی 24.
35. سوره‌ی احقاف، آیات 24 و 25.
36. سوره‌ی حجر، آیه‌ی 22.
37. سوره‌ی احقاف، آیات 24 و 25.
38. سوره‌ی احقاف، آیات 24 و 25.

منبع مقاله :
جوادی، آملی، (1366)، تفسیر موضوعی قرآن مجید، قم: مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

دفن جان درگورِ هوی، بزرگترین مانع پذیرش وحی دفن جان درگورِ هوی، بزرگترین مانع پذیرش وحی


ادامه مطلب ...

زمینه‌ تجلی وحی

[ad_1]

مهمترین محتوای مشترک هفت سوره که بنام «حوامیم سبعه» معروفند تبیین خطوط کلی وحی است. تشریع اصل وحی، بیان حقیقت وحی، و روشن کردن ضرورت وحی، و توضیح ره‌آورد وحی و نیز تقسیم مردم از لحاظ پذیرش وحی یا رد آن و انگیزه قبول یا نکول آن و همچنین حکم هر کدام آنها را توضیح می‌دهد.
چون حقیقت وحی در قلب مطهر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تنزل می‌کند: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ‌ عَلَى قَلْبِکَ» (1) مظهر تجلی آن، قلب انسان خواهد بود، و از دو راه می‌توان به آن راه یافت: یکی راه درون؛ و دیگری راه بیرون.
انسان باید یا از درون، قلبی پاک و صاف فراهم کند، که حقیقت وحی در همان باطن قلبش ظهور کند؛ یا باید دارای چشم و گوش باز باشد، که از راه فکر بتواند راه‌آورد وحی را بفهمد و به آن ایمان بیاورد، یا راه دل، یا راه فکر، که جمع هر دو ممکن است.
آنچه که مربوط به انبیاست یافتن حقیقت وحی است؛ از راه دل، و شنیدن سخن وحی است؛ با گوش، و دیدن فرشته‌ی وحی است؛ با چشم، و آنچه که برای شاگردان انبیا میسر است، آن است که، یا از راه علم حصولی و فکر، و درس و بحث به آن برسند: «لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» «‌لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»، یا از راه تهذیب نفس و تطهیر باطن، به آن راه یابند «وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا». (2) «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَاناً». (3)
با یکی از این دو راه، می‌توان خلاصه‌ی ره‌آورد انبیاء الهی را، به مقدار استعداد ادراک کرد. بنابراین کسی که نه دارای جان پاک است؛ که از راه تهذیب نفس بکوشد و قلبی شفاف و صاف فراهم کند تا مانند چشمه‌ی خودجوش، معرفت حقائق اشیاء از درونش بجوشد، و نه دارای چشم و گوش سالمی است، که به گفتار سخن‌گویان وحی گوش فرا دهد، و کتابهای الهی را بنگرد و مطالعه کند، و معارف آن‌ها را به ذهن بسپرد، و از راه تفکر چیز بفهمد؛ او از فهم ره‌آورد انبیاء (علیهم السلام) محروم است.
لذا قرآن کردیم مردمی را که تابع وحی‌اند به این اوصاف می‌ستاید، که دارای قلب بیدار و زنده‌اند و دارای چشم بینا و گوش شنوایند. و درباره‌ی مردمی که تابع وحی نیستند بلکه در برابر آن موضع می‌گیرند و سرسختی و لجاجت نشان می‌دهند، می‌فرماید، اینها دارای قلب بسته و گوش ناشنوا و چشم نابینایند: «لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ یَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لاَ یُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لاَ یَسْمَعُونَ بِهَا» (4) نه گوش به سخنان انبیا فرا می‌دهند، نه چشم به رفتار و کردار آموزنده آنان می‌گشایند و نه دلی دارند که از درون آنها، حقانیت سخنان انبیا (علیهم السلام) بجوشد.
خلاصه انسان اگر نه مانند چشمه باشد که از درونش علم الهی بجوشد، و نه مانند حوضی که دهنه‌اش به سوی جوی بیرون باز باشد، و از نهر بیرون آب بگیرد، خشک و تشنه می‌ماند. چنانچه حوض اگر راهش به نهر بسته بود و از جوی آب نگرفت خشک می‌ماند، زیرا نه چشمه‌ایست که از درونش آب بجوشد و نه از نهر بیرون آب می‌گیرد.
انسانی که در تهذیب جانش نکوشید و گوش شنوا هم نداشت، خشک و تشنه می‌ماند. نه از درون او علم می‌جوشد، و نه از بیرون او علمی به وی می‌رسد، بلکه در عطش جهل می‌ماند.
لذا قرآن کریم در سوره‌ی کریمه‌ی فصلت که یکی از «حوامیم هفتگانه» است، این چنین می‌فرماید: «حم تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ کِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ» (5) این کتاب از خدائی که رحمن است و رحمتش گسترده است و دنیا و آخرت، طبیعت و مثال و عقل را زیر پوشش قرار می‌دهد، و رحیم است که از رحمتهای خاصه‌اش مؤمنین را برخوردار می‌کند، نازل شده است.
این کتاب؛ هم انسان را به سعه‌ی رحمت خدا آشنا می‌کند «وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‌ءٍ» (6) و هم به آن رحمت خاصه‌ای که، مخصوص مؤمنان الهی است، مأنوس می‌کند «فَسَأَ کْتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ» (7) هر دو فضیلت را؛ این قرآن دارد، چون از خدائی تنزل کرده است که هم رحمان است، هم رحیم. این قرآن هم پیک رحمانیت مطلق است، هم پیک رحیمیت مقید، هم منافع دنیا را تأمین می‌کند، هم فوائد آخرت را.

«کِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ‌» این کتاب بطور گسترده آیاتش را تبیین کرد؛ فصل فصل، جدا جدا باز و روشن بیان کرد، و در هر مطلبی به خوبی بین حق و باطل فیصله داد، و آن‌ها را از هم جدا نمود «إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ» (8) در ابتدای نزولش گر چه با عرب‌ها سخن می‌گفت؛ زیرا در منطقه حجاز نازل شده است ولی همه مردم جهان را به خود جذب نمود، و دعوت کرد و همچنان هدایت می‌نماید، زیرا «إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرَى لِلْعَالَمِینَ‌». (9) گر چه به زبان عربی سخن می‌گوید اما فرهنگ و محتوای او، برابر فطرت همه انسان‌هاست، «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً» (10) فرمود؛ ای مردم جهان من رسول خدایم برای همه‌ی شما.

قرآن کریم دو اصل کلیت دین اسلام، و دوام آن را، در چند جا مطرح کرد یعنی ره‌آورد پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) هم کلی است؛ برای همه‌ی مردم دنیا است، و هم دائم است، در تمام زمان گسترده است. هم همگانی است، و هم همیشگی.
لذا نه تنها نژاد عرب به آن ایمان آورده است؛ بلکه عده‌ای از ایران و گروهی از روم، و برخی از حبشه، به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آوردند، و حضرتش هم ایمان آنها را پذیرفت. اگر سلمان ایرانی بود، و صهیب رومی، و بلال حبشی بود؛ و اگر نامه‌های رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، برای زمامداران آن روز به اقطار عالم می‌رسید، نشانه‌ی همگانی بودن قرآن کریم است؛ که رسول خدا همه انسانها را به قرآن و اسلام دعوت می‌کرد، و می‌فرمود: اگر این سخن الهی را اجابت نکردید، منتظر سخط خدا باشید!
این دعوت همگانی، و اجابت کردن عده‌ای، و نپذیرفتن عده‌ای دیگر، و رستگار شدن پذیرفتگان، و گرفتار شدن منکران، همه و همه نشانه‌ی گسترش دعوت قرآنی است. بنابراین؛ اگر چه فرمود؛ قرآن را به لسان عربی قرار دادیم ولی محتوای او عربی نیست، بلکه مضمون او انسانی است و انسانیت انسان، نه عرب است نه غیرعرب.
بالاخره انبیا که کتابی دارند؛ آن کتاب باید با یک لغت و زبانی باشد، چاره‌ای نیست. اما ویژگی یک زبان، نشانه‌ی خصوصیت محتوای آن نیست. اگر زبان، مربوط به یک نژاد بود، مضمون آن زبان، مخصوص به آن نژاد نخواهد بود؛ لذا فرمود «ذِکْرَى لِلْعَالَمِینَ‌» یعنی قرآن تذکری برای همه‌ی مردم عالم است.
منتها کسی از آن استفاده می‌کند و به عقل می‌رسد، که عالم باشد، زیرا علم نردبان عقل است، چه اینکه فهمیدن، زمینه‌ی عمل صحیح کردن است، و تقوای عملی، زمینه مساعدی برای شکوفائی چشمه‌های جوشان درونی است.
این کتاب از لحاظ تنظیم جذب و دفع، و تعدیل شهوت و غضب، و تصحیح ارادت و کراهت، و تسویه محبت و عداوت، و سرانجام تحقیق تولی و تبری انسان‌ها بشیر و نذیر است «بَشِیراً وَ نَذِیراً» (11) چون انسان نسبت به بعضی از چیزها گرایش دارد، و نسبت به بعضی از آن‌ها منزجر است. اراده و کراهت انسان را قرآن تعدیل می‌کند که به چه سمتی انسان گرایش پیدا کند، و از چه سمتی پرهیز کند. تولی و تبری‌اش، را قرآن هدایت می‌کند، که به چه سمت چهره باز کند، و از چه سمت رو برگرداند.
لذا در بسیاری از کارهای گوناگون انسان، مسئله‌ی مژده دادن و بیمناک کردن در قرآن مطرح است. خدای سبحان می‌فرماید؛ قرآن؛ شما را در برابر فضیلت‌ها و خوبی‌ها به سعادت ابد بشارت می‌دهد، و در برابر رذیلت‌ها و گناهان، از کیفر تلخ بیمناک می‌کند، تا شما از هر چه غیر خداست تبری داشته باشید، و به هر چه خدائی است، تولی داشته باشید و چهره‌تان را به آن سمت متوجه کنید.
«فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ فَهُمْ لاَ یَسْمَعُونَ‌» (12)
بسیاری از انسان‌های عادی رو برگرداندند و گوش شنوا ندارند، گوش فرا نمی‌دهند، اینها نه دلی دارند؛ که از آن دل، معارف بجوشد، نه گوشی دارند، که از کانال گوش، معارف بگذرد، و وارد دل بشود. قهراً تشنه می‌مانند.
و همین محرومیت از معارف الهی در جهنم به صورت عطش جگرسوز ظهور می‌کند، که به بهشتیان می‌گویند؛ مقداری آب بهشت، یا غذای بهشت را به ما برسانید، زیرا ما در عطشیم و شما سیرابید «أَفِیضُوا عَلَیْنَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ» (13) آنگاه بهشتیان جواب می‌دهند که «إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى الْکَافِرِینَ» (14) آب بهشت و غذای بهشت را، خداوند بر کفار حرام نموده است.
چون در قیامت، تکلیف وجود ندارد، پس مراد آیه حرمت تکلیفی نیست؛ بلکه حرمت تکوینی است. یعنی کافر از آن بهشت و از غذای بهشت، محروم است زیرا باید غذا و آب را در دنیا، که جهان حرکت و عمل است تهیه کرد.
اگر کسی نه راه دل را طی کرد، که از درون او معرفت حقائق اشیاء بجوشد، نه راه فکر را پیمود که از آن طریق چیزی بفهمد، در قیامت تشنه می‌ماند. لذا قرآن فرمود اینها گوش شنوا ندارند «فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ فَهُمْ لاَ یَسْمَعُونَ‌ وَ قَالُوا قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ وَ فِی آذَانِنَا وَقْرٌ وَ مِنْ بَیْنِنَا وَ بَیْنِکَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ‌» (15) گفتند دل‌های ما در حجاب و پوشش قرار دارد، لذا دعوت شما را نمی‌فهمیم، چه اینکه قوم حضرت شعیب به آن حضرت گفتند: «یا شُعَیْبُ مَا نَفْقَهُ» (16) یعنی سخن تو را درک نمی‌کنیم.
اگر دل در کنان دفن شد چگونه می‌تواند شکوفا شود «وَ قَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا». (17) کسی که دل خویش را در گل طبیعت دفن کرد، و پرده‌ی شهوت و غضب را، روی دل خود پوشاند و قلب خویش را در پشت پرده‌ی هوی و هوس پنهان کرد سرمایه را از کف داده و باخته است.
می‌گویند دلهای ما در کنان است. آنچه که تو، ما را به سوی او دعوت می‌کنی، دل ما از آن پوشیده است، نه آن را از درون خود می‌فهمد و نه راه نفوذ در این دل باز است که آن را از بیرون بفهمد. چون هم از درون در غطاء و پوشش است و هم از بیرون.
«فِی آذَانِنَا وَقْرٌ» گوشهای ما هم سنگین است. سامعه از شنیدن سخنان تو معذور است چون بسته است، و گوش وقتی می‌تواند گفتار دیگران را به دل برساند که باز و شنوا باشد، ولی اگر بسته و ناشنوا بود هرگز سخنان انبیاء از آن راه به دل وارد نمی‌شود، چه اینکه؛ اگر چشم در اثر تبهکاری نتوانست رفتار آموزنده پیام‌آوران الهی را بنگرد، هرگز سیره‌ی پرورنده آنان، از راه چشم به دل راه نمی‌یابد، قهراً دل‌های تباه محرومان تهی خواهد بود «وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ». (18)
وقتی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سئوال کردند که حق چشم چیست؟ فرمود: «النظر الی المصحف» (19) نگاه به قرآن و تلاوت آن حق چشم را اداء نمودن است.
نعمتهایی که خدا به ما داد؛ در قیامت مسئول آنیم، از ما سئوال می‌کنند که آیا حق چشم را ادا کردید یا نه؟ یکی از بهترین حقوق چشم، آن است که آن را به مطالعه‌ی کتابهای سودمند مشغول کنیم. اگر کسی از چشمش بهره نبرد، و کتابهای الهی را اعم از تکوینی و تدوینی مطالعه نکرد و حق چشم را اداء ننمود در قیامت مسئول است. و اگر کسی به سخنان سودمند پیام‌آوران الهی گوش فرا نداد در قیامت مسئول است.
کافران می‌گفتند نه از راه دل می‌توانیم عصاره دعوت شما را درک کنیم، و نه از راه گوش با شما ارتباط داریم، بلکه بین ما و بین شما حجاب است؛ ما محجوبیم. ولی باید تأمل کرد که آیا این حجاب از طرف انبیاست، یا از طرف کفار و منافقین و تبهکاران؟ چه اینکه باید تدبر نمود که حجاب چیست؟ و به دست کیست؟
آیا نور حجاب دارد یا ظلمت حجاب است؟ آیا قرآن حجاب است و آورنده‌ی قرآن محجوب است؟! یا منکر قرآن محجوب است؟ این حجاب از کجاست و این حجاب چیست؟ آیا یک امر مادی است که ما این مادی را ببینیم و نشان بدهیم، بگوئیم این امر مادی حاجب است و نمی‌گذارد انسان محجوب، معارف را بیاندیشد و بفهمد، یا مادی نیست؟ آیا آن حجاب دیدنی می‌باشد، یا نادیدنی است؟
قرآن، حجابی را که بین پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگران قائل است، حجاب نامرئی است. فرمود؛ وقتی قرآن تلاوت می‌کنی حجابی بین تو و دیگران قرار می‌دهیم که آن حجاب نامرئی است «جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً» (20) حجابی نیست که کسی او را با چشم ببیند.
مردی از حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) پرسید؛ من از نماز شب محروم شدم. حضرت فرمود: «أنت رجل قدقیدتک ذنوبک» تو کسی هستی که گناهان تو مقیدت نموده است، یعنی؛ تو آزاد نیستی و در قید و بند گناهی. (21)
توفیق شب زنده‌داری و با شب‌روان، هم سفر شدن و با شب‌آفرین، سخن گفتن نصیب گنه‌کاران روز نخواهد بود «إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِیلاً» (22) کسی که روز؛ پایش در برابر گناه می‌لرزد، شب‌ طاقت ایستادن در برابر الله و شب زنده‌داری کردن را ندارد. کسی که روز؛ چشمانش به گناه آلوده شد، شب سعادت اشک ریختن در کنار سجاده را ندارد. کسی که روز؛ زبانش به تبه‌کاری باز شد، شب به یاد حق، و به زمزمه‌ی حق گویا نخواهد بود.

گوهر پاک بباید که شود قابل فیض *** ورنه هر سنگ و گلی لؤلؤ و مرجان نشود

ممکن نیست؛ سیه‌دل روز، شب زنده‌دار سحر باشد. ممکن نیست؛ تبه‌کار روز، پارسای شب باشد.
گناه حجاب است، و تاروپودهای پرده‌ی حجاب، خودبینی است که هیچ حجابی بدتر از خودبینی نیست. امام موسی بن جعفر علیهما افضل صلوات المصلین طبق نقل ابن بابویه قمی رضوان‌الله تعالی علیه در کتاب قیم توحیدش این چنین فرمود: «... لیس بینه و بین خلقه حجاب غیر خلقه احتجب بغیر حجاب محجوب و استتر بغیر ستر مستور لا اله الا هو الکبیر المتعال» (23)
بین خدای سبحان و بین خلق او، غیر از خود خلق حجاب دیگری نیست.
خداوند بدون حجاب محجوب است و بدون ساتر، مستور و پنهان می‌باشد.
اگر حجابی در بین باشد، همان خودبینی خلق است و اگر پرده‌ای آویخته باشد، همان غرور مخلوق است، و گرنه آن پری‌روی پرده‌ای ندارد. «تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز» زیرا میان عبد و مولا حجابی نیست «وجودک ذنب لایقاس به ذنب» بنابراین؛ انسان هر اندازه که در تار و پود خودبینی واقع شود از خدابینی محروم است و با انبیاء الهی هم شهود و حضوری ندارد. لذا کافران چنین گفته‌اند: «من بیننا و بینک حجاب فاعمل اننا عاملون» بین ما و بین تو حجاب است، پس هر چه از دست تو برمی‌آید بکن، ما هم هر نقشه‌ای که داریم پیاده می‌کنیم. از تو هر چه ساخته است انجام بده، و از ما هر چه برمی‌آید کوتاهی نمی‌کنیم. این میدان و این هم نبرد.
کسانی که در برابر حق می‌ایستادند سخنانشان این است: «قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى‌» (24) یعنی؛ هر کس طغیانگری و استکبارش بیشتر باشد پیروز است. اما شعار انبیا این بود که: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا وَ قَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا» کسی که جان خود را شکوفا کرد، پیروز است. کسی که در جبهه‌ی جهاد اکبر، ظفرمند شد فاتح است.
این گونه شعارهای متقابل، همواره بین انبیا و طاغوتیان بود، آنها می‌گفتند: «قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى»، الهیون می‌گفتند: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا وَ قَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا». فرعون می‌گفت: «قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى‌»، موسای کلیم می‌گفت: «لاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَى». (25) آن که از پشت پرده گناه به جهان می‌نگرد بر اساس اصالت ماده سخن می‌گوید، این که بی‌پرده جهان را می‌بیند بر مبنای اصالت حق سخن می‌سراید. آنگاه رسول الله در برابر اینها پاسخی داد که پایان کار را خواهیم دید.
این معنا در سوره‌ی «حم فصلت» بیان شد و در سوره «اسراء» هم این چنین آمده:»وَ إِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً وَ جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذَانِهِمْ وَقْراً وَ إِذَا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُوراً» (26) یعنی؛ وقتی تو قرآن را تلاوت می‌کنی، بین تو و بین دلهای کافران حجابی است نادیدنی.
اگر انسان؛ رسول الله را نمی‌بیند و اگر کلام‌ الله را نمی‌شنود، باید بداند در حجاب گناه است. به همان اندازه، که از شنیدن کلام حق محروم است، بداند که در حجاب است. بداند که گوشش بسته است، و لازم است در رفع حجاب بکوشد.
چون آنها عمداً گوش فرا ندادند، خدا هم دلهای آنان را مهر کرد «فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ» (27) چون منحرف شدند، خدا بر انحراف آنها افزود. چون مریض شدند، خدا بیمارترشان کرد، نه یعنی؛ خدا مرض فرستاد، نه یعنی؛ خدا دلهای اینها را مهر کرد. همین نورانیت قرآن، که تنزل کرده است، و آنها در برابر قرآن سرسختی نشان می‌دهند، این سرسختی در برابر قرآن، اینها را بیمارتر و محرومتر می‌کند.
اینکه خدا می‌فرماید: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَسَاراً» (28) یعنی همین قرآن، برای مؤمنان شفا و رحمت است و برای تبهکاران خسارت است. قرآن، نوریست که، برای نابینایان، درک این نور، دشوار است. لذا، در زحمتند.
اگر انسان بیماری با خوردن میوه پر آب و شیرین و شاداب، بیماریش بیشتر شد، تقصیر آن میوه‌ی شیرین نیست، بلکه بیماری دستگاه هاضمه‌ی آن مریض است که موجب رنجوری او را فراهم کرده است. قرآن؛ همانند آن میوه‌ی شیرینی است که انسان مستعد، با هضم او نمو می‌کند و تکامل می‌یابد، و اگر مریض بود، دستگاه فکریش در برابر او عکس‌العمل نشان می‌دهد و موضع می‌گیرد، و سرسختی و لجاجت نشان می‌دهد، و بیمارتر می‌شود.
فرمود؛ تو اگر قرآن تلاوت کردی، حجاب نامرئی و حجابی که مادی نیست و به چشم نمی‌آید، بین تو و آنها می‌آویزانیم، که تو را نبینند و قهراً آسیبی هم نمی‌توانند به تو برسانند. «وَ جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ» ما روی دلهای اینها، پوششی و پرده‌ای می‌افکنیم که؛ معارف قرآن را نفهمند. یعنی وقتی که نورانیت قرآن مطرح شود افراد نابینا به گوشه می‌خزند و از آن رنج می‌برند.
«وَ فِی آذَانِهِمْ وَقْراً» در گوشهای اینها سنگینی است و راه نفوذ گفتار الهی را بسته است. آنگاه همین گروه در قیامت می‌گویند: «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیر» (29) ما اگر خود می‌فهمیدیم، مانند چشمه‌ای بودیم که شناخت حق و پیروی از آن از درون ما می‌جوشید، یا گوش شنوا می‌داشتیم و مانند حوضی بودیم که از آب بهره می‌گرفتیم، امروز گرفتار شعله‌ی آتش نمی‌شدیم.

خلاصه آنکه؛ یا راه مدرسه، یا راه شب زنده‌داری؛ یا راه دل، یا راه فکر، یا راه عمل صالح، یا راه درس و بحث که سرانجام انسان را به این نورانیت برساند و جمع میان هر دو راه بهتر است. آنگاه فرمود: «وَ إِذَا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ» اگر سخن از خداست و توحید خدا، اگر از توحید ربوبی خدا سخنی گفتی «وَلَّوْا عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُوراً» اینها مرتجعانه به عقب حرکت می‌کنند. بجای اینکه «نفر الی الله» کنند «نفور عن الله» دارند، بجای اینکه به سمت خدا کوچ کنند «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ»، (30) از سمت خدا می‌گریزند.

آنگاه سخنانشان، توطئه‌هایشان، تصمیمهایشان را خدا به رسول الله می‌گوید. می‌فرماید؛ اینها در جلسات سری این‌چنین می‌گویند «نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ وَ إِذْ هُمْ نَجْوَى إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَسْحُوراً» (31) آنها که گوش می‌دهند و چیزی از وحی نمی‌فهمند، با هم نجوا دارند و مناجات می‌کنند، می‌گویند این سحر است، نه وحی، و خود این شخص هم مسحور است، نه پیغمبر.
و در همین سوره‌ی مبارکه فصلت که محل بحث است، تصمیم آنها به عنوان سرسختی در برابر وحی، اینست؛ چون نتوانستند نور وحی را به دل راه بدهند، خواستند چراغ وحی را خاموش کنند «وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لاَ تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ» (32) پیشنهاد کفار این بود؛ به یکدیگر می‌گفتند شما گوش به قرآن فرا ندهید، و با جوسازی و بلوا و هوچی‌گری و لغو رفتاری، جلو نفوذ سخنان پیغمبر را بگیرید تا کسی به آن گوش ندهد، شاید پیروز شوید.
دأب جاهلان؛ که از صلاح برهان تهی‌اند، این است که از سلاح غوغاسالاری استفاده می‌کنند. و چون از سداد تقوی محروم‌اند از سراب سلطه‌جوئی استمداد می‌نمایند. لذا گفتند گوش به قرآن فرا ندهید «والغوا فیه» با تصفیر و هوچی‌گری با آن برخورد کنید تا اینکه پیروز بشوید.
پیشنهاد فرعون این بود؛ با سحر، در برابر عصای موسی به مبارزه برخیزید تا نور وحی را خاموش کنید. «قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى». پیشنهاد کفار حجاز این بود که با لغو و غوغا برخورد کنید تا چراغ وحی را بشکنید.
اینها چون نمی‌دانستند که وحی یعنی چه؟ و سخن کیست؟ و نمی‌دانستند که خدا جنودی دارد، که سراسر عالم را پوشانده «وَ مَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُوَ» (33)‌ و»لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» (34) فکر کردند با غوغا و فریاد می‌توانند جلو وحی الهی را بگیرند، در حالی که خدای سبحان، به وعده‌ی صیانت نور وحی همچنان برای همیشه وفا می‌نماید.
«فَلَنُذِیقَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا عَذَاباً شَدِیداً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ‌» (35) اینها نه تنها از غوغاسالاری طرفی نمی‌بندند، بلکه گرفتار سنگین‌ترین کیفر شده، و گرفتار بدترین اعمال خود خواهند شد.
آن‌ها به عنوان تهدید به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتند: «فاعمل اننا عاملون» ما نقشه‌هایمان را پیاده می‌کنیم. یکی از نقشه‌های مشئوم آنها، همان غوغاسالاری اینها بود.
خداوند به پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ وَ وَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ‌» (36) بگو من بشری‌ام چون دیگر بشرها. راه تعلیم و تربیتم؛ راه استدلال و ارائه‌ی فکر و اندیشه است. راهی که با خدا دارم راه وحی است، راهی که با شما دارم راه بشری است.
من از جنبه‌ی بشری سخن شما را می‌شنوم و با شما سخن می‌گویم، و از جنبه‌ی نبوتم، وحی را دریافت می‌کنم. من به عنوان یک بشری که با وحی الهی آشناست از راه بحث و استدلال با شما سخن می‌گویم، و شما را به حق آشنا می‌کنم، و به عنوان پیامبر خدا ماوراء طبیعت را می‌فهمم، و از ماوراء طبیعت وحی را دریافت می‌کنم و به شما می‌رسانم.
شما؛ اگر بخواهید گوش فرا ندهید، و بین من و شما، حجابی که با تاروپود گناه بافته است بیاویزید محروم خواهید بود، برگردید! مستقیم باشید! راه راست را طی کنید! و از لغزشهای گذشته؛ توبه کنید! و وای به حال مشرکان، این نکته را هم بدانید که سرانجام، گرفتار کیفر تلخ کفر و الحادتان خواهید شد.
پس؛ راه تعلیم و تربیتم، راه عادی است. منتهای»یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ». آن وحیی که به من فرستاده می‌شود، این است که؛ شما ربی دارید و ربتان هم واحد است. و از الهه‌ی دروغین، دست بردارید. بتهای بتکده‌های بیرون، امیال و هوسهای بتکده‌های درونی، هیچ‌کدام خدای شما نیستند.
وای به حال کسی که، هم رابطه‌اش را از خدا قطع کرد، و هم رابطه‌اش را با خلق خدا، در راه خدا قطع کرد. «وَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ‌» مشرکان کیانند؟ «الَّذِینَ لاَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ‌» (37) مشرک کسی است که نه به قیامت معتقد است، نه ره توشه‌ای برای قیامت تهیه کرده است. چون به خدا معتقد نیست، به قیامت هم معتقد نیست، و می‌پندارد که؛ بشر با مرگ برای ابد نابود خواهد شد.
چون منکر قیامت است، رابطه‌اش را هم از خدا برید، هم از خلق خدا، در راه خدا قطع کرد. لذا نه حاضر است به محرومان الهی مساعدت کند، و نه حاضر است قدمی در راه آنها بردارد. نه با خدا در ارتباط است و نه با بندگان خدا برابر دستور خدا.
«الَّذِینَ لاَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ» چون این سوره در مکه نازل شد، و زکات واجب، در مدینه آمده، منظور از این زکات همانطوری‌که استاد علامه‌ی طباطبائی رضوان الله تعالی علیه فرمودند؛ یا انفاقهای استحبابی است، یا منظور تزکیه است، یا جامع هر دو مراد است.
استاد در سوره‌ی مبارکه‌ی مؤمنون در ذیل آیه «وَ الَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ‌» (38) فرمود؛ منظور تزکیه‌ی نفس است، چون تعبیر به ایتاء زکات نشده است بلکه به فاعلون تعبیر شده.

پی‌نوشت‌ها

1. سوره‌ی شعراء، آیه 193.
2. سوره‌ی عنکبوت، آیه‌ی 69.
3. سوره‌ی انفال، آیه‌ی 29.
4. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 179.
5. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 1- 3.
6. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 156.
7. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 156.
8. سوره‌ی طارق، آیه‌ی 13.
9. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 90.
10. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 158.
11. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 4.
12. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 4.
13. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 50.
14. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 50.
15. سوره‌ی فصلت، آیات 4 و 5.
16. سوره‌ی هود، آیه‌ی 91.
17. سوره‌ی شمس، آیه‌ی 10.
18. سوره‌ی ابراهیم، آیه‌ی 43.
19. المحجة البیضاء ج 2 کتاب آداب تلاوة القرآن.
20. سوره‌ی اسراء، آیه‌ی 45.
21. توحید صدوق، ص 97.
22. سوره‌ی مزمل، آیه‌ی 6.
23. توحید صدوق ص 179.
24. سوره‌ی طه، آیه‌ی 64.
25. سوره‌ی طه، آیه‌ی 69.
26. سوره‌ی اسراء، آیات 45، 46.
27. سوره‌ی صف، آیه‌ی 5.
28. سوره‌ی اسراء، آیه‌ی 82.
29. سوره‌ی ملک، آیه‌ی 10.
30. سوره‌ی ذاریات، آیه‌ی 50.
31. سوره‌ی اسراء، آیه‌ی 47.
32. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 26.
33. سوره‌ی مدثر، آیه‌ی 31.
34. سوره‌ی فتح، آیه‌ی 4.
35. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 27.
36. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 6.
37. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 7.
38. سوره‌ی مؤمنون، آیه‌ی 4.

منبع مقاله :
جوادی، آملی، (1366)، تفسیر موضوعی قرآن مجید، قم: مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

وحی و تجربه دینی یکی از مسائل مطرح در حوزه دین‌‌پژوهی نوین، ماهیت وحی و تجربه دینی است موضوع، بررسی تجلی اصل وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت در …گرچه معماری اسلامی در قلمرو گسترده‌ی اسلام سبک‌های متفاوتی را دنبال کرده است، ولی نگاهی انتقادی به نظریه رؤیاهای رسولانه از منظر …بیژن عبدالکریمی مقدمه بیش از سه سال است که از انتشار مقاله محمّد ص راوی رؤیاهای اشعار نوحه های سینه زنی برادر امیر عباسی دانلود …زمینه امام عسکری علیه السلام بُوَد به جان من نوای سامرا مرغ دلم دارد هوای سامراارتباط سوره کوثر با حضرت زهرا سلام الله علیهادر ارتباط سوره‌ی کوثر با حضرت فاطمه علیهاالسلام مستند بگویید؛ مخالفان مدعی هستند که ایام فاطمیه اشعار و نوحه های سینه زنی برادر امیر …زمینه ی بعد از شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها من و این همه غم زهرا زهراسپرم شده خم مشاهده و تدبر آیه سوره یونس به همراه لیست نکته …غرض این سوره، یعنى آن هدفى که سوره براى بیان آن نازل شده، عبارت است از تاکید مردم به ادعای پیامبری سروش و وعده عالم‌گیر شدن فرقه …سروش به مخاطبان خود نوید می‌دهد که راه نجات از انحطاط همانا تقلید از سروش قدسی مبانی مصرف‌گرایی در دنیای جدید و اصول مصرف در …مبانی مصرف‌گرایی در دنیای جدید و اصول مصرف در اسلام با تأکید بر رسانه ملی چکیدهمشاهده و تدبر آیه سوره جمعة به همراه لیست …هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم ایاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه وحی و تجربه دینی یکی از مسائل مطرح در حوزه دین‌‌پژوهی نوین، ماهیت وحی و تجربه دینی است موضوع، بررسی این استاد علی نصیری دانشگاه علم و صنعت ایران گروه معارف مقالات حدیثی معیارهای نقد احادیث از نگاه علامه طباطبایی ، مرزبان عقل و وحی یادنامه نگاهی انتقادی به نظریه «رؤیاهای رسولانه» از منظر پدیدار بیژن عبدالکریمی مقدمه بیش از سه سال است که از انتشار مقاله «محمّد ص راوی رؤیاهای رسولانه اشعار نوحه های سینه زنی برادر امیر عباسی دانلود سبکصوتی زمینه امام عسکری علیه السلام بُوَد به جان من نوای سامرا مرغ دلم دارد هوای سامرا ارتباط سوره کوثر با حضرت زهرا سلام الله علیها در ارتباط سوره‌ی کوثر با حضرت فاطمه علیهاالسلام مستند بگویید؛ مخالفان مدعی هستند که منظور ایام فاطمیه اشعار و نوحه های سینه زنی برادر امیر عباسی زمینه ی بعد از شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها من و این همه غم زهرا زهراسپرم شده خم زهرا مشاهده و تدبر آیه سوره یونس به همراه لیست نکته ها غرض این سوره، یعنى آن هدفى که سوره براى بیان آن نازل شده، عبارت است از تاکید مردم به التزام سوشیانس سوشیانت آرکی تایپ کهن الگو در ادبیات فارسی سوشیانس سوشیانت آرکی تایپ کهن الگو در ادبیات فارسی ادبی ادعای پیامبری سروش و وعده عالم‌گیر شدن فرقه سروشیه • صدانت سروش به مخاطبان خود نوید می‌دهد که راه نجات از انحطاط همانا تقلید از سروش قدسی افلاکیان مبانی مصرف‌گرایی در دنیای جدید و اصول مصرف در اسلام با تأکید مبانی مصرف‌گرایی در دنیای جدید و اصول مصرف در اسلام با تأکید بر رسانه ملی چکیده


ادامه مطلب ...

ارتباط با مبدأ عزت، سرّ مصونیت وحی

[ad_1]

بحث در موضوع مشترک هفت سوره‌ای است که آغاز آنها، حرفهای مقطعه‌ی «حم» ذکر شده است، و این هفت سوره بنام «حوامیم سبعه» معروفند. چون حرفهای مقطع اوائل سور، رمزی است به مضمون آن سور و مضمونهای این هفت سوره مشترک است، لذا حروف مقطعه‌ی آغاز این هفت سوره هم مشترک است.
مهمترین مضمون مشترک این هفت سوره، تبیین خطوط کلی وحی، اصل ضرورت وحی، و بیان مبدأ وحی، و تشریح ره‌آورد وحی، و بیان نتیجه‌ی عمل به وحی است.
در سوره‌ی فصلت؛ که یکی از این «حوامیم هفتگانه» است، این چنین آمده؛ که این کتاب از مبدأ خدای عزیز و حکیم، فرستاده شده، یعنی وحی از مبدأ حکمت و عزت نازل شده است. چیزی که از حضور خدای حکیم نازل شود، حکمت است. و چیزی که از پیشگاه خدای عزیز تنزل کند، از عزت برخوردار است. بنابراین خود وحی و قرآن حکیم عزیز خواهد بود، زیرا از مبدأ حکمت و عزت نازل شده است.
خداوند متعالی؛ حکیم بالذات است، کتابش حکمت و حکیم بالعرض. خداوند متعالی عزیز بالذات است، کتابش عزیز بالعرض.
چون قرآن و همچنین وحی‌الهی حکیم است، محتوای او محکم و حکیمانه خواهد بود.
و چون عزیز و نفوذناپذیر است، مضمون او از عزت برخوردار بوده و نفوذ‌ناپذیر خواهد بود. لذا؛ با هیچ عاملی، نمی‌توان در برابر وحی خدا بنام «قرآن کریم» مقاومت کرد.
نه با شبهات علمی می‌توان در برابر وحی خدا ایستاد، زیرا سراسر این کتاب حکمت است. و نه با دسیسه‌ها و قدرتهای طغیانگر می‌توان این کتاب را خاموش کرد، زیرا همه آیات این کتاب؛ عزیز و نفوذ‌ناپذیر است. تسلیم هیچ قدرتی نخواهد شد، صلابت هیچ نیروی متصلبی در حریم قرآن اثر نمی‌گذارد.
نه با شبهات علمی می‌توان این کتاب را ابطال کرد، نه قدرت، و زور ستمگران می‌توان نور این کتاب را خاموش کرد. نه جهل اهل شبهه، نه زور زورمداران، نه قدرت شمشیر، نه نیرنگ شیطان، هیچ عاملی؛ توان مقاومت در برابر این کتاب الهی را ندارد «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالذِّکْرِ لَمَّا جَاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ» (1)
آنها که کفر ورزیدند، و در برابر قرآن مقاومت کردند، از این عمل مشئوم خود طرفی نمی‌بندند. زیرا این کتاب باطل‌شدنی نیست. بطلان، در حرم امن قرآن راه ندارد، زیرا این کتاب عزیز است.
عزت؛ یعنی صلابت و نفوذ‌ناپذیری. آن سنگ مستحکم نفوذناپذیر را، می‌گویند «حجر عزیز». آن زمین مستحکم نفوذ‌ناپذیر را، می‌گویند «أرض عزاز» یعنی؛ سخت و نفوذ‌ناپذیر. آن انسانی که تسلیم زور نمی‌شود، نه تهدید در او اثر می‌کند و نه تطمیع در او راه پیدا می‌کند او «مؤمن عزیز» است. «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ» (2)
آن کتابی که؛ نتوان با اشکال در حریم آن کتاب، رخنه کرد، کتابی است عزیز. آن مطلب بلند و عمیقی که نتوان آن را با شبهه علمی ابطال نمود، و همچنین نتوان آثار او را از بین برد مطلبی است عزیز.
چون خدا؛ در سراسر عالم نافذ است، کلام خدا از تخوم ارض تا عنان سماء حضور دارد. نمی‌توان این کلام را از بالا سرکوب کرد، زیرا این کلام «مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ‌» (3) است، و از پیشگاه خدای عزیز آمده.
دستی بالاتر از قرآن نیست، که بخواهد این کتاب را خوار و فرسوده کند. و چون به اعماق جهان هستی راه دارد، نیرویی نیست؛ که از اساس و پایه‌های این کتاب؛ به این کتاب، راه پیدا کند، و او را ریشه کند.
پس؛ هیچ ممکن نیست، این کتاب باطل بشود. لذا فرمود: «لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ» نه در زمان نزول وحی، نه بعد از آن. نه در زمان نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، و نه بعد از ارتحال آن حضرت. زیرا اگر چیزی از حق محض نشأت گرفت، مصون از بطلان است. هم در حال، هم در آینده.
و چون مقابل عزت؛ ذلت است، و رویارویی حق؛ باطل است، لذا سخنان کسانی که در برابر قرآن به مقابله برخاستند و افرادی که در برابر انبیاء و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به مبارزه ایستاده‌اند هم از بالا سرکوب می‌شود و هم از اساس و پایه ویران خواهد شد «فَأَتَى اللَّهُ بُنْیَانَهُمْ مِنَ الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ» (4) یعنی خدا خانه‌ی کسی که در برابر وحی ایستاد، از پایه ویران می‌کند.
فرمان خدا قواعد و پایه‌های کاخ بیدادگر را منهدم می‌نماید.
آن انسانی که، بنای اشکال و شبهه را، در برابر وحی خدا چید و احداث کرد، خدا ریشه‌های شبهات و ساختار اشکال و نقد و شبهه‌ی آنها را از ریشه و پایه ویران می‌کند. اما وحی آسمانی نه از پایه و ریشه آسیب می‌بیند، نه از بالا سرکوب می‌شود زیرا «لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه».
خدای سبحان وقتی شبهات و اشکالات منکران وحی را نقل کرد، و رد نمود، آنگاه می‌گوید؛ هنگامی که متفکرانشان در برابر ره‌آورد وحی ماندند، بفکر توطئه و نقشه مشؤوم افتادند، گفتند؛ اکنون که با برهان و استدلال؛ در برابر وحی، نمی‌توان مقاومت کرد، با غوغا و بلوا و هوچیگری، جلو پیشرفت وحی را می‌گیریم.
تصمیم مشرکین، این شد که؛ در برابر وحی غوغا کنند. فریاد و غریو سر بدهند، نگذارند سخن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) به سمع دیگران برسد. نگذارند مردم سخنان آن حضرت را بشنوند. نگذارند مجلس درس حضرت رسول به آرامی برگزار شود.

تصمیمشان را خدا در همین سوره بیان کرد و آن تصمیمشان را هم بی‌ثمر اعلام کرد. و آن تصمیم این است که گوش به قرآن ندهند و باغوغا و غریو، فریاد و بلوا و آشوبگری جلو وحی خدا را بگیرند «وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لاَ تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ‌» (5) گفتند؛ نه خود گوش به وحی بدهید؛ و نه بگذارید دیگران به آن گوش بدهند. نه خود در مجلس درس رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) حضور پیدا کنید، و نه بگذارید دیگران حاضر شوند و شرکت کنند.

«لاَ تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ» خودتان گوش فرا ندهید و گرایش پیدا نکنید. «وَ الْغَوْا فِیهِ» با لغو و غوغاسالاری و بلوا و غریو و هوچیگری، مجلس درس پیغمبر را به هم بزنید. نه بروید، نه بگذارید دیگران بروند. نه بپذیرید و نه بگذارید دیگران بپذیرند. این تصمیم کفار به عنوان بهترین مبارزه در برابر وحی بود.
«لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ‌» شاید، با این دو کار پیروز بشوید. شاید با این غوغاسالاری غالب بشوید. شاید با به هم زدن مجلس درس قرآن حضرت، ظفرمند بشوید.
نه تنها؛ درباره‌ی مجلس درس حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) این تصمیم را داشتند بلکه اصولاً کفار و منافقین را، قرآن با این خط‌مشی معرفی می‌کند. که، اینها در برابر معارف و فضائل اخلاقی و کارهای خیر، نه خود انجام می‌دهند، نه می‌گذارند دیگران انجام بدهند «وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ» (6) فرمود؛ کفار و منافقین هم ناهی‌اند و هم نائی.
هم خود از حریم وحی الهی دورند، هم دور دارنده دیگران‌اند. هم خود حاضر نیستند سخن حق را بشنوند و هم نمی‌گذارند دیگران حاضر شوند.
نائی با همزه، یعنی دور. ناهی یعنی بازدارنده. نه خود اقدام به پذیرش کلام حق می‌کنند، نه می‌گذارند دیگران در تحصیل فضائل اقدام کنند. نه خود؛ دست به کار خیر دارز می‌کنند، و در راه خیر، قدم برمی‌دارند، نه می‌گذارند؛ دست کسی به کار خیر، دراز شود، و کسی به طرف امر خیر قدم بردارد.
این برنامه‌ی کلی کفار و مشرکین در برابر وحت انبیاء است که در این سوره هم فرمود؛ نه خود به مجلس ارشاد رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌آیند، نه می‌گذارند دیگران در مجلس درس قرآن حضور پیدا کنند.
اما! نه تنها؛ این دسیسه‌ها، سودمند نخواهد بود، بلکه درباره پایان کار این دسیسه‌گران چنین می‌فرماید: «فَلَنُذِیقَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا عَذَاباً شَدِیداً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ‌» (7) اینها را، ما به عذاب شدید گرفتار می‌کنیم. عذابی که؛ مقدار اندک آن که چشیده شود، به شدت دردناک خواهد بود.
در این آیه، فقط مقدار ذوق و چشایی آن عذاب مطرح است، نه اصل آن که به هیچ وجه قابل تحمل نمی‌باشد. زیرا فرو رفتن در عذاب قیامت، یا خوردن آتش آن غیر از چشیدن آن است. مثلاً؛ انسان یک وقت در دریا فرو می‌رود، یک وقت مقداری از آب آن را می‌چشد. چشیدن غیر از فرو رفتن است. فرمود؛ آن عذابی که در قیامت در آن فرو می‌روند اگر مقداری از آن عذاب را بخواهند بچشند شدید است، چه رسد به خود عذاب.
بعضی از آثار آن عذاب را، قرآن کریم این چنین معرفی می‌کند:
«یَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکَانٍ وَ مَا هُوَ بِمَیِّتٍ» (8) از هر طرف نشانه‌ی مرگ، به سراغ او می‌آید ولی او نمی‌میرد تا از درد برهد. چون از هر طرف عذاب قیامت او را در برمی‌گیرد و از هر سوی هم، درد کشنده را بر او تحمیل می‌نماید.
یعنی هم از راه لامسه؛ عذاب کشنده را، لمس می‌کند «کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا» (9) و هم از راه ذائقه؛ عذاب کشنده را می‌چشد، برای اینکه «ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ» (10) و هم از راه سامعه؛ عذاب کشنده را احساس می‌کند. و می‌شنود «سَمِعُوا لَهَا شَهِیقاً وَ هِیَ تَفُورُ» (11)
چه اینکه صیحه‌ی اصل قیامت، آن چنان سخت و تحمل‌ناپذیر است که هیچ مقاومت، در برابر آن ممکن نیست. و نیز با باصره، عذاب کشنده را از درون و بیرون مشاهده می‌کند «رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً». (12)
گرچه بصورت کور محشور می‌شود، و می‌گوید؛ پروردگارا چرا مرا کور محشور کردی؟ من در دنیا بینا بودم! «لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَى وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً» (13) و از مشاهده مناظر لذت‌بخش محروم است، ولی مناظر دردناک را، با باصره می‌بیند، که دیدن آن‌ها به نوبه‌ی خود کشنده است.
همچنین دیگر عذابهایی که، از بیرون بر او تحمیل می‌شود، تحمل می‌کند. و مهمتر از همه؛ نارالله است، که از فؤاد و درون او سر می‌کشد. «نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ» (14). اصل آن عذاب، به هیچ‌وجه قابل تحمل نیست و در این آیه می‌فرماید؛ مقدار کمی از آن عذاب که به حد ذوق و چشیدن، درمی‌آید شدید است. چه رسد؛ به اصل عذاب.
«فَلَنُذِیقَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا عَذَاباً شَدِیداً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ» اینها را، به کیفر بدترین اعمالشان مجازات می‌کنیم، چه اینکه درباره‌ی مؤمنین فرمود: «وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ‌» (15) یعنی جزای بهترین اعمالشان را به اینها می‌دهیم.
سر اینکه خداوند کیفر بدترین اعمال آن‌ها را، به ایشان می‌دهد این است که؛ اینها کاملاً با تمام توان در برابر وحی الهی ایستاده‌اند ولی کاری از پیش نمی‌برند. نه با ایجاد شبهه، نه با غوغا و فریاد. نه دانشمندان مادی، نه بلواگران مادی. نه جاهل‌ها؛ با فریاد، نه دانشمند‌ها با فکر و اندیشه، هیچ کدامشان در برابر وحی خدا توان مقاومت را ندارند.
قرآن کریم می‌گوید؛ اینها می‌خواهند با دهان نور خدا را خاموش کنند. عده‌ای با تبلیغات، عده‌ای با غوغا و فریاد. آن دانشمندانشان؛ با شبهه‌ها و تبلیغات علمی، که از بیان و بنانشان منتشر می‌شود، و آن نادان‌هاشان؛ با فریاد. که هر دو از یک جا نشأت می‌گیرد. فرمود: «یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ» (16) اینها می‌خواهند نور خدا را با دهان‌ها خاموش کنند.
هرگز؛ نور آفتاب، با فوت دهان خاموش نمی‌شود. هر چه انسان نادان، در برابر آفتاب قرار بگیرد و با دهان فوت کند نور آفتاب افسرده نخواهد شد. فرمود؛ نور قرآن، با فوت دهان غوغاسالارها، خاموش نخواهد شد، و نور قرآن با فوت دهان تبلیغ کننده‌های سوء خاموش نخواهد شد.
آن دانشمند مادی؛ شبهه ایجاد کند با دهان، آن جاهل مادی فریاد بکشد با دهان، هر دو؛ به منزله‌ی فوت دهان است، در برابر آفتاب.
«یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ» (17) خدای سبحان در چند جای قرآن فرمود؛ تصمیم کفار این است که؛ با دهان نور خدا را خاموش کنند، یا با تبلیغ سوء یا با فریاد کشیدن. و هرگز موفق نمی‌شوند ولی هر آتشی را که مشرکین مشتعل کردند، خداوند آن را خاموش می‌کند.
این دو اصل قرآنی است. یک اصل آن است که، نور خدا با هیچ دهانی خاموش نخواهد شد. «یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ».
اصل دیگر قرآنی این است «کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ» (18) هر وقت کفار و بداندیشان آتش جنگ علیه اسلام را افروختند خدا آن را خاموش کرده است. پس نار کافر را خدا خاموش می‌کند، ولی نور وحی را هرگز هیچ عاملی نمی‌تواند خاموش کند.
در این کریمه هم فرمود؛ اینها می‌خواهند با زبان و دهان، جلوی وحی را بگیرند ولی مقدورشان نیست و کیفرشان همین است که اشاره شده. «ذلِکَ جَزَاءُ أَعْدَاءِ اللَّهِ النَّارُ لَهُمْ فِیهَا دَارُ الْخُلْدِ جَزَاءً بِمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ‌» (19) و سر حقیقی صیانت قرآن، از گزند زبان بداندیشان همان، عزیز بودن قرآن کریم است «إِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ».
اگر چیزی بخواهد به عنوان شبهه‌ی علمی در او رخنه کند، و او را از استحکام علمی بیندازد، ممکن نیست. اگر بیگانه‌ای بیاید در حریم این کتاب تصرف کند، و کم و زیاد کند ممکن نیست. اگر بیگانه‌ای بیاید، این کتاب را جابه جا کند که به هدف او، و به اصل محتوای او، و به اصل ره‌آورد وحی آسیب برساند، ممکن نیست.
چون انسان را باید خدا بپروراند، و برای پرورش انسان، راهی جز وحی نیست. و اگر این وحی در دسترس تحریف و تغییر و تبدیل قرار بگیرد و وحی دیگری نیاید که ضعف آن را جبران نماید، مسیر مستقیم انسانیت آسیب می‌بیند و این ضایعه با هدف آفرینش سازگار نیست.
لذا در سوره حجر فرمود: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ‌» (20) و در همین سوره محل بحث فرمود: «لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ».
و دلیل مصونیت این قرآن، همان عزت او است «إِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ» این کتابی است؛ نفوذناپذیر، نه نفوذ علمی، نه نفوذ عملی، نه می‌توان با شبهه در این کتاب رخنه کرد، نه می‌توان با زور جلوی پیشرفت این کتاب را گرفت. موجود مستحکم نفوذناپذیر را می‌گویند «عزیز»، لذا قرآن و اهل قرآن عزیز خواهند بود.
«تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ» این از پیشگاه خدایی است که، حکیم است و تمام کارهای او محمود. بنابراین به هیچ‌وجه در برابر وحی نمی‌توان ایستاد. وقتی انسان نتوانست در برابر وحی بایستد، چاره‌ای جز پذیرش آن ندارد. اگر عقل و خرد است آن را می‌پذیرد.
اگر کسی خواست در برابر آن مقاومت کند با دست و پای خویش به هلاکت خود اقدام کرده است «لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ» (21) قرآن می‌گوید؛ اگر کسی تباه شد و به هلاکت رسید، بعد از روشن شدن و آفتابی شدن مطلب است. این چنین نیست که هلاکت بدون حجت و بینه باشد. چه اینکه سعادت و موفقیت هم، بعد از روشن شدن حق خواهد بود «وَ یَحْیَى مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ» (22)
مطلب روشن را که چون آفتاب، ظاهر و هویدا است می‌گویند «بَیِّنَةٍ». رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) طبق نقل مرحوم محقق (رضوان‌الله تعالی علیه) در شرائع، برای شاهد وظیفه‌ای معین کرده؛ فرمود؛ اگر مطلب برای تو، مثل آفتاب روشن است شهادت بده والا نه «علی مثلها فاشهد أودع» (23) یعنی اگر مطلب مانند آفتاب برای شما روشن شد طبق آن گواهی بده وگرنه گواهی نده.
شهادت را می‌گویند «بَیِّنَةٍ» یعنی بین و روشن و آشکار. در آن آیه هم خدا فرمود؛ مطلب قرآن کریم چون آفتاب روشن شده است، و هر کسی در برابر حق که چون آفتاب روشن است به مبارزه ایستاد قطعاً هلاک می‌شود و هلاکت او هم بعد از بَیِّنَةٍ و روشن شدن است.
و باز در همین سوره می‌فرماید؛ آنها که در برابر قرآن ایستاده‌اند، عمداً، با دست خود چشم خود را نابینا، و گوش خود را ناشنوا کرده‌اند. «قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًى وَ شِفَاءٌ وَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًى أُولئِکَ یُنَادَوْنَ مِنْ مَکَانٍ بَعِیدٍ» (24) این کتاب نسبت به مؤمنین هدایت و شفاء است، تمام بیماریهای اعتقادی و اخلاقی و غیره را درمان می‌کند.
جهل که بدترین بیماری درونی است، با علم او درمان می‌شود. شک که بیماری درونی است، با یقین او معالجه می‌شود. اندوه و غم که بیماری درونی است، با آرامش او حل می‌گردد. ترس و هراس که بیماری درونی است با طمأنینه او درمان می‌پذیرد. اضطراب و نگرانی از آینده، که بیماری درونی است با ثبات و عزم او بهبود می‌یابد.
لذا مؤمن؛ نه ترسی دارد، و نه اندوهی. بر خلاف کافر و منافق؛ که بین این دو دیواره‌ی ترس و غم همیشه در عذابند. زیرا مؤمنین در پرتو قرآن به ولایت می‌رسند که خاصیت ولایت، نجات از این گونه عوامل سوء می‌باشد «أَلاَ إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ‌». (25)
سر اینکه انسان مؤمن از هیچ عاملی نمی‌هراسد، و درباره هیچ امری احساس حزن و غم نمی‌کند، آن است که آینده‌ی خود را روشن می‌بیند. و نسبت به گذشته، غمگین نیست. و نسبت به آینده هراسناک نخواهد بود، چون از گذشته‌اش راضی است، و به آینده‌اش امیدوار.
مؤمن، گذشته روشنی دارد و آینده‌ی روشنی. لذا نه گذشته‌اش غمگینش می‌کند، نه آینده‌اش او را هراسناک.
اما سر آنکه کافر همواره در خوف و حزن است، با اینکه همه‌ی مزایای مادی را به ظاهر دارد، این است که؛ از آینده نگران می‌باشد، که شاید به فقر مبتلا بشود، یا اینکه نمی‌داند چند سال زنده است، و در درون او، مرض ترس، و بیماری اندوه ریشه کرده، و قرآن برای او شفاء نیست. زیرا او این داروی تربیت انسانی را، استعمال نمی‌کند لذا همواره مریض است «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ». (26)

هرگز کافر آرام نمی‌گیرد. هرگز کافر و غیرمسلمان از غم و اندوه نمی‌رهد. هرگز به یقین نمی‌رسد. هرگز دستش به دامنه‌ی یقین نمی‌رسد، و هرگز دامن او از دست شک وتردید رها نمی‌شود. پایش به شک فرو رفته، دستش به یقین نرسیده، در این بین فشار می‌بیند «الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ» (27) شیطان او را به تنگدستی تهدید می‌کند. آری کسی که از تکیه‌گاه اصیل امید و آرامش اعراض نمود، دچار فشار هراس و اندوه خواهد شد. «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً» (28) چه اینکه اگر کسی به تکیه‌گاه اصیل طمأنینه و امید، اعتماد کرد هرگز در هیچ کاری فرو نمی‌ماند «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ» (29) هیچ مرضی بدتر از بیماری دل نیست و هیچ دارویی، چون قرآن کریم شفابخش دردهای دل نخواهد بود که: «شِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ» (30) هم در بحثهای علمی، شک و تردید و اشکال را حل می‌کند. هم در بحثهای عملی، حزن و ترس را برطرف می‌کند. هم در مسائل علمی یقین می‌آورد، هم در مسائل عملی، طمأنینه و آرامش می‌بخشد. مؤمن آرام است.

یکی از اساتید ما در حکمت الهی، مرحوم آیت‌الله حاج شیخ محی‌الدین الهی قمشه‌ای - رضوان‌الله تعالی علیه - آن روزی که ایران آشوب بود، و از هر طرف این کشور اسلامی مورد تهاجم شرق و غرب بود، این بزرگ حکیم الهی در حالی که برای نوشتن مطالب عقلی قلم در دست داشت، وقتی خبر به ایشان رسید کشور در آتش است، در کمال آرامش فرمود: «لَنْ یُصِیبَنَا إِلاَّ مَا کَتَبَ اللَّهُ لَنَا» (31) چیزی جز خواست خدا به ما نمی‌رسد. مائیم و طمأنینه، مائیم و آرامش، مائیم و استقامت، مائیم و استواری.
از امیرالمؤمنین - علیه افضل صلوات المصلین - رسیده است که در جنگ بدر، چون اولین نبرد اسلام علیه کفر بود، و مسلمانان صدر اسلام سابقه رزمی نداشتند و از امکانات جنگی هم برخوردار نبودند، و سپاه دشمن هم چندین برابر آنان بود و امکانات نظامی و تجهیزات دشمنان نیز چندین برابر بود، و همینطور رفاه اقتصادی آنها چندین برابر بود، لذا عده‌ای از آن جنگ نابرابر، نگران بودند، ولی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، شب تا صبح در کنار درخت به عبادت و نیایش پرداخت، و لحظه‌ای اضطراب در حرم امن قلب مطهر آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) راه نداشت.
زیرا اضطراب مرض قلب است و طمأنینه، سلامت قلب. و آنان که دارای قلب سلیمند از مرض نوسان و اضطراب محفوظند. آنها که «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» گرفتار اضطرابند. آنها که مشمول «إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ » (32) می‌باشند از طمأنینه کامل برخوردارند.
قرآن کریم؛ هم اشکالات را که در حکمت نظری، مرض قلب است با برهان حل می‌کند و شفاء می‌بخشد، و هم خوف و حزن و اضطراب را که در حکمت عملی مرض قلب است، با تهذیب و تصفیه، شفاء می‌بخشد، و قلب را آرام می‌کند. مگر نه آن است که خدای سبحان عهده‌دار تأمین روزی است؟ فرمود: «مَا مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا» (33)
مگر نه آن است که، این همه حیوانات درنده و خزنده را خدا روزی می‌دهد؛ مگر نه آن است که خدا هیچ مار و عقربی را بدون روزی خلق نکرد؟
مگر نه آن است که طبق بیان مولی الموحدین امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلین «یعلم عجیج الوحوش فی الفلوات و... و اختلاف النینان فی البحار الغامرات» (34) ضجه و ناله و لابه‌ی تمام وحش‌های بیابانها را خدا می‌بیند و می‌داند. مگر نه آن است که رفت و آمد همه‌ی ماهیها را، در دل دریاهای عمیق خدا می‌بیند؟ تمام لابه‌ها و ناله‌ها و فریادهای وحشی‌های جنگل‌ها و غارها و بیابانها، همه و همه را، خدا می‌بیند و پاسخ می‌دهد.

حاجت موری ز علم غیب بداند*** در بن خاری ز صخره صماء

پس اضطراب برای رزق وجهی جز وسوسه شیطان ندارد. ما رزق می‌خواهیم، ولی خیال می‌کنیم باید آن قدر ذخیره کنیم که انباردار دیگران باشیم. «وَ تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً» (35) خدای سبحان حب انبوه نسبت به مال را نکوهش می‌کند و آن را یک نحو بیماری می‌داند. ولی انسان مؤمن در سایه قرآن کریم از این مرض رها شده به سلامت سخا و طمأنینه رسیده است.
«هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًى وَ شِفَاءٌ» هم در حکمت نظری هدایت است، هم در حکمت عملی شفاء. هم عقل نظری را هدایت می‌کند، هم عقل عملی را درمان می‌نماید «وَالذَّینَ لاَ یُؤْمِنُونَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًى» کسانی که ایمان نمی‌آورند در گوش آن‌ها، سنگینی است و این قرآن برای آن‌ها نابینایی است. آیه همین سوره این است «وَ قَالُوا قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ وَ فِی آذَانِنَا وَقْرٌ وَ مِنْ بَیْنِنَا وَ بَیْنِکَ حِجَابٌ». (36) کسی که به آیات الهی گوش فرا نمی‌دهد و نمی‌گذارد دیگران گوش فرا دهند هم در مسائل علمی مریض است و گرفتار جهل و شک خواهد شد، هم در مسائل عملی بیمار است و گرفتار حزن و ترس خواهد بود.
ولی مؤمن، هم در مسائل علمی به یقین و نورانیت رسیده است زیرا خدای رحمان از طریق علوم قرآنی عهده‌دار تعلیم اوست «الرَّحْمنُ‌ عَلَّمَ الْقُرْآنَ‌ خَلَقَ الْإِنْسَانَ‌ عَلَّمَهُ الْبَیَانَ‌» (37) و هم در مسائل عملی به جایی رسیده است که آن موطن مصون از خوف و غم است. «أَلاَ إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ‌».

پی‌نوشت‌ها

1. سوره‌ی فصلت، آیات 41، 42.
2. سوره‌ی منافقون، آیه‌ی 8.
3. سوره‌ی احقاف، آیه‌ی 2.
4. سوره‌ی نمل، آیه‌ی 26.
5. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 26.
6. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 26.
7. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 27.
8. سوره‌ی ابراهیم، آیه‌ی 17.
9. سوره‌ی نساء، آیه‌ی 56.
10. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 49.
11. سوره‌ی ملک، آیه‌ی 7.
12. سوره‌ی سجده، آیه‌ی 12.
13. سوره‌ی طه، آیه‌ی 125.
14. سوره‌ی همزه، آیات 6و 7.
15. سوره‌ی عنکبوت، آیه‌ی 7.
16. سوره‌ی صف، آیه‌ی 8.
17. سوره‌ی صف، آیه‌ی 8.
18. سوره‌ی مائده، آیه‌ی 64.
19. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 28.
20. سوره‌ی حجر، آیه‌ی 9.
21. سوره‌ی حجر، آیه‌ی 9.
22. سوره‌ی انفال، آیه‌ی 42.
23. شرایع کتاب الشهادات.
24. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 44.
25. سوره‌ی یونس، آیه‌ی 62.
26. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 10.
27. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 268.
28. سوره‌ی طه، آیه‌ی 124.
29. سوره‌ی طلاق، آیه‌ی 3.
30. سوره‌ی یونس، آیه‌ی 57.
31. سوره‌ی توبه، آیه‌ی 51.
32. سوره‌ی شعراء، آیه‌ی 89.
33. سوره‌ی هود، آیه‌ی 6.
34. نهج‌البلاغه فیض خطبه 189.
35. سوره‌ی فجر، آیه‌ی 20.
36. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 5.
37. سوره‌ی الرحمن، آیات 1 تا 4.

منبع مقاله :
جوادی، آملی، (1366)، تفسیر موضوعی قرآن مجید، قم: مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

حجاب وعفاف حجاب از منظر قرآن و روایاتحجاب وعفاف حجاب از منظر قرآن و روایات جوانی از انصار، در مدینه با زنی برخورد کردسوالات درس دین و زندگی که در چندین آزمون نهایی …هوالفتاح العلیم سوالات مهم درس دین و زندگی متوسطه که در چندین آزمون نهایی تکرار مشاوره ارشد دکتری پایان نامه چاپ مقاله انجام …مشاوره رایگان ،انجام پایان نامه، مشاوره پروپوزال، چاپ مقاله،ارشد و دکتری نکات مهم دروس بینش سال دوم دل نوشته هاتاریخ چهارشنبه ۱۳٩٢۱٢۸ ۱٢٢۸ ‎قظ نویسنده صفر علی شتابی نظراتقرآن و عوامل رویکرد به خشونتپی جویی عوامل و اسباب رویکردهای خشونت آمیز، بر اساس برخی از مکتب ها و نظریه های فلسفی دین و زندگی دبیرستان نکات درسی دین و زندگی درس اول ارزیابی خیر – با توجه به اینکه دستگاه تفکر واندیشه انسان ناقص است ونیز آذر راه زندگیترس از خدا عامل خودباوری و اعتماد به نفس امام علی علیه السلام در حکمت ترس از خدا را دین وزندگی تایبادسؤالات درس اول با پاسخ تشریحی پاسخ تشریحی سؤالات درس سوم ، صفحه اول سؤالات درس سوم قرآن و عوامل رویکرد به خشونت…از منظر قرآن، جامعه نامتعادل از حیث اقتصاد و معیشت، آبستن خشونت استتجزیه وترکیب قران حسن مرتضوی عرفان عملی …مباحث ومطالب پیرامون عرفان عملی وتصوف ساعت ۱٠٢۱ ‎قظ روز جمعه ۱٠ اسفند ۱۳۸٦ حجاب وعفاف حجاب از منظر قرآن و روایات حجاب وعفاف حجاب از منظر قرآن و روایات جوانی از انصار، در مدینه با زنی برخورد کرد سوالات درس دین و زندگی که در چندین آزمون نهایی تکرار شده هوالفتاح العلیم سوالات مهم درس دین و زندگی متوسطه که در چندین آزمون نهایی تکرار شده است دین و زندگی دبیرستان نکات درسی دین و زندگی درس اول ارزیابی خیر – با توجه به اینکه دستگاه تفکر واندیشه انسان ناقص است ونیز ازطریق آذر راه زندگی ترس از خدا عامل خودباوری و اعتماد به نفس امام علی علیه السلام در حکمت ترس از خدا را یکی از دین وزندگی تایباد سؤالات درس اول با پاسخ تشریحی پاسخ تشریحی سؤالات درس سوم ، صفحه اول سؤالات درس سوم ، صفحه نکات مهم دروس بینش سال دوم دل نوشته ها تاریخ چهارشنبه ۱۳٩٢۱٢۸ ۱٢٢۸ ‎قظ نویسنده صفر علی شتابی نظرات قرآن و عوامل رویکرد به خشونت پی جویی عوامل و اسباب رویکردهای خشونت آمیز، بر اساس برخی از مکتب ها و نظریه های فلسفی مشاوره ارشد دکتری پایان نامه چاپ مقاله انجام پروپوزال سمینار مشاوره رایگان ،انجام پایان نامه، مشاوره پروپوزال، چاپ مقاله،ارشد و دکتری، گروه قرآن و عوامل رویکرد به خشونت چکیده نویسنده، بانگاهى به نظرات ابن خلدون، مارکس، داروین، اسپینوزا، اگوست کنت، اسپنسر و تجزیه وترکیب قران حسن مرتضوی عرفان عملی وتصوف مباحث ومطالب پیرامون عرفان عملی وتصوف ساعت ۱٠٢۱ ‎قظ روز جمعه ۱٠ اسفند ۱۳۸٦


ادامه مطلب ...

زمینه‌ تجلی وحی

[ad_1]

مهمترین محتوای مشترک هفت سوره که بنام «حوامیم سبعه» معروفند تبیین خطوط کلی وحی است. تشریع اصل وحی، بیان حقیقت وحی، و روشن کردن ضرورت وحی، و توضیح ره‌آورد وحی و نیز تقسیم مردم از لحاظ پذیرش وحی یا رد آن و انگیزه قبول یا نکول آن و همچنین حکم هر کدام آنها را توضیح می‌دهد.
چون حقیقت وحی در قلب مطهر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تنزل می‌کند: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ‌ عَلَى قَلْبِکَ» (1) مظهر تجلی آن، قلب انسان خواهد بود، و از دو راه می‌توان به آن راه یافت: یکی راه درون؛ و دیگری راه بیرون.
انسان باید یا از درون، قلبی پاک و صاف فراهم کند، که حقیقت وحی در همان باطن قلبش ظهور کند؛ یا باید دارای چشم و گوش باز باشد، که از راه فکر بتواند راه‌آورد وحی را بفهمد و به آن ایمان بیاورد، یا راه دل، یا راه فکر، که جمع هر دو ممکن است.
آنچه که مربوط به انبیاست یافتن حقیقت وحی است؛ از راه دل، و شنیدن سخن وحی است؛ با گوش، و دیدن فرشته‌ی وحی است؛ با چشم، و آنچه که برای شاگردان انبیا میسر است، آن است که، یا از راه علم حصولی و فکر، و درس و بحث به آن برسند: «لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» «‌لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»، یا از راه تهذیب نفس و تطهیر باطن، به آن راه یابند «وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا». (2) «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَاناً». (3)
با یکی از این دو راه، می‌توان خلاصه‌ی ره‌آورد انبیاء الهی را، به مقدار استعداد ادراک کرد. بنابراین کسی که نه دارای جان پاک است؛ که از راه تهذیب نفس بکوشد و قلبی شفاف و صاف فراهم کند تا مانند چشمه‌ی خودجوش، معرفت حقائق اشیاء از درونش بجوشد، و نه دارای چشم و گوش سالمی است، که به گفتار سخن‌گویان وحی گوش فرا دهد، و کتابهای الهی را بنگرد و مطالعه کند، و معارف آن‌ها را به ذهن بسپرد، و از راه تفکر چیز بفهمد؛ او از فهم ره‌آورد انبیاء (علیهم السلام) محروم است.
لذا قرآن کردیم مردمی را که تابع وحی‌اند به این اوصاف می‌ستاید، که دارای قلب بیدار و زنده‌اند و دارای چشم بینا و گوش شنوایند. و درباره‌ی مردمی که تابع وحی نیستند بلکه در برابر آن موضع می‌گیرند و سرسختی و لجاجت نشان می‌دهند، می‌فرماید، اینها دارای قلب بسته و گوش ناشنوا و چشم نابینایند: «لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ یَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لاَ یُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لاَ یَسْمَعُونَ بِهَا» (4) نه گوش به سخنان انبیا فرا می‌دهند، نه چشم به رفتار و کردار آموزنده آنان می‌گشایند و نه دلی دارند که از درون آنها، حقانیت سخنان انبیا (علیهم السلام) بجوشد.
خلاصه انسان اگر نه مانند چشمه باشد که از درونش علم الهی بجوشد، و نه مانند حوضی که دهنه‌اش به سوی جوی بیرون باز باشد، و از نهر بیرون آب بگیرد، خشک و تشنه می‌ماند. چنانچه حوض اگر راهش به نهر بسته بود و از جوی آب نگرفت خشک می‌ماند، زیرا نه چشمه‌ایست که از درونش آب بجوشد و نه از نهر بیرون آب می‌گیرد.
انسانی که در تهذیب جانش نکوشید و گوش شنوا هم نداشت، خشک و تشنه می‌ماند. نه از درون او علم می‌جوشد، و نه از بیرون او علمی به وی می‌رسد، بلکه در عطش جهل می‌ماند.
لذا قرآن کریم در سوره‌ی کریمه‌ی فصلت که یکی از «حوامیم هفتگانه» است، این چنین می‌فرماید: «حم تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ کِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ» (5) این کتاب از خدائی که رحمن است و رحمتش گسترده است و دنیا و آخرت، طبیعت و مثال و عقل را زیر پوشش قرار می‌دهد، و رحیم است که از رحمتهای خاصه‌اش مؤمنین را برخوردار می‌کند، نازل شده است.
این کتاب؛ هم انسان را به سعه‌ی رحمت خدا آشنا می‌کند «وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‌ءٍ» (6) و هم به آن رحمت خاصه‌ای که، مخصوص مؤمنان الهی است، مأنوس می‌کند «فَسَأَ کْتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ» (7) هر دو فضیلت را؛ این قرآن دارد، چون از خدائی تنزل کرده است که هم رحمان است، هم رحیم. این قرآن هم پیک رحمانیت مطلق است، هم پیک رحیمیت مقید، هم منافع دنیا را تأمین می‌کند، هم فوائد آخرت را.

«کِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ‌» این کتاب بطور گسترده آیاتش را تبیین کرد؛ فصل فصل، جدا جدا باز و روشن بیان کرد، و در هر مطلبی به خوبی بین حق و باطل فیصله داد، و آن‌ها را از هم جدا نمود «إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ» (8) در ابتدای نزولش گر چه با عرب‌ها سخن می‌گفت؛ زیرا در منطقه حجاز نازل شده است ولی همه مردم جهان را به خود جذب نمود، و دعوت کرد و همچنان هدایت می‌نماید، زیرا «إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرَى لِلْعَالَمِینَ‌». (9) گر چه به زبان عربی سخن می‌گوید اما فرهنگ و محتوای او، برابر فطرت همه انسان‌هاست، «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً» (10) فرمود؛ ای مردم جهان من رسول خدایم برای همه‌ی شما.

قرآن کریم دو اصل کلیت دین اسلام، و دوام آن را، در چند جا مطرح کرد یعنی ره‌آورد پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلم) هم کلی است؛ برای همه‌ی مردم دنیا است، و هم دائم است، در تمام زمان گسترده است. هم همگانی است، و هم همیشگی.
لذا نه تنها نژاد عرب به آن ایمان آورده است؛ بلکه عده‌ای از ایران و گروهی از روم، و برخی از حبشه، به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آوردند، و حضرتش هم ایمان آنها را پذیرفت. اگر سلمان ایرانی بود، و صهیب رومی، و بلال حبشی بود؛ و اگر نامه‌های رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، برای زمامداران آن روز به اقطار عالم می‌رسید، نشانه‌ی همگانی بودن قرآن کریم است؛ که رسول خدا همه انسانها را به قرآن و اسلام دعوت می‌کرد، و می‌فرمود: اگر این سخن الهی را اجابت نکردید، منتظر سخط خدا باشید!
این دعوت همگانی، و اجابت کردن عده‌ای، و نپذیرفتن عده‌ای دیگر، و رستگار شدن پذیرفتگان، و گرفتار شدن منکران، همه و همه نشانه‌ی گسترش دعوت قرآنی است. بنابراین؛ اگر چه فرمود؛ قرآن را به لسان عربی قرار دادیم ولی محتوای او عربی نیست، بلکه مضمون او انسانی است و انسانیت انسان، نه عرب است نه غیرعرب.
بالاخره انبیا که کتابی دارند؛ آن کتاب باید با یک لغت و زبانی باشد، چاره‌ای نیست. اما ویژگی یک زبان، نشانه‌ی خصوصیت محتوای آن نیست. اگر زبان، مربوط به یک نژاد بود، مضمون آن زبان، مخصوص به آن نژاد نخواهد بود؛ لذا فرمود «ذِکْرَى لِلْعَالَمِینَ‌» یعنی قرآن تذکری برای همه‌ی مردم عالم است.
منتها کسی از آن استفاده می‌کند و به عقل می‌رسد، که عالم باشد، زیرا علم نردبان عقل است، چه اینکه فهمیدن، زمینه‌ی عمل صحیح کردن است، و تقوای عملی، زمینه مساعدی برای شکوفائی چشمه‌های جوشان درونی است.
این کتاب از لحاظ تنظیم جذب و دفع، و تعدیل شهوت و غضب، و تصحیح ارادت و کراهت، و تسویه محبت و عداوت، و سرانجام تحقیق تولی و تبری انسان‌ها بشیر و نذیر است «بَشِیراً وَ نَذِیراً» (11) چون انسان نسبت به بعضی از چیزها گرایش دارد، و نسبت به بعضی از آن‌ها منزجر است. اراده و کراهت انسان را قرآن تعدیل می‌کند که به چه سمتی انسان گرایش پیدا کند، و از چه سمتی پرهیز کند. تولی و تبری‌اش، را قرآن هدایت می‌کند، که به چه سمت چهره باز کند، و از چه سمت رو برگرداند.
لذا در بسیاری از کارهای گوناگون انسان، مسئله‌ی مژده دادن و بیمناک کردن در قرآن مطرح است. خدای سبحان می‌فرماید؛ قرآن؛ شما را در برابر فضیلت‌ها و خوبی‌ها به سعادت ابد بشارت می‌دهد، و در برابر رذیلت‌ها و گناهان، از کیفر تلخ بیمناک می‌کند، تا شما از هر چه غیر خداست تبری داشته باشید، و به هر چه خدائی است، تولی داشته باشید و چهره‌تان را به آن سمت متوجه کنید.
«فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ فَهُمْ لاَ یَسْمَعُونَ‌» (12)
بسیاری از انسان‌های عادی رو برگرداندند و گوش شنوا ندارند، گوش فرا نمی‌دهند، اینها نه دلی دارند؛ که از آن دل، معارف بجوشد، نه گوشی دارند، که از کانال گوش، معارف بگذرد، و وارد دل بشود. قهراً تشنه می‌مانند.
و همین محرومیت از معارف الهی در جهنم به صورت عطش جگرسوز ظهور می‌کند، که به بهشتیان می‌گویند؛ مقداری آب بهشت، یا غذای بهشت را به ما برسانید، زیرا ما در عطشیم و شما سیرابید «أَفِیضُوا عَلَیْنَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ» (13) آنگاه بهشتیان جواب می‌دهند که «إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى الْکَافِرِینَ» (14) آب بهشت و غذای بهشت را، خداوند بر کفار حرام نموده است.
چون در قیامت، تکلیف وجود ندارد، پس مراد آیه حرمت تکلیفی نیست؛ بلکه حرمت تکوینی است. یعنی کافر از آن بهشت و از غذای بهشت، محروم است زیرا باید غذا و آب را در دنیا، که جهان حرکت و عمل است تهیه کرد.
اگر کسی نه راه دل را طی کرد، که از درون او معرفت حقائق اشیاء بجوشد، نه راه فکر را پیمود که از آن طریق چیزی بفهمد، در قیامت تشنه می‌ماند. لذا قرآن فرمود اینها گوش شنوا ندارند «فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ فَهُمْ لاَ یَسْمَعُونَ‌ وَ قَالُوا قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ وَ فِی آذَانِنَا وَقْرٌ وَ مِنْ بَیْنِنَا وَ بَیْنِکَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ‌» (15) گفتند دل‌های ما در حجاب و پوشش قرار دارد، لذا دعوت شما را نمی‌فهمیم، چه اینکه قوم حضرت شعیب به آن حضرت گفتند: «یا شُعَیْبُ مَا نَفْقَهُ» (16) یعنی سخن تو را درک نمی‌کنیم.
اگر دل در کنان دفن شد چگونه می‌تواند شکوفا شود «وَ قَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا». (17) کسی که دل خویش را در گل طبیعت دفن کرد، و پرده‌ی شهوت و غضب را، روی دل خود پوشاند و قلب خویش را در پشت پرده‌ی هوی و هوس پنهان کرد سرمایه را از کف داده و باخته است.
می‌گویند دلهای ما در کنان است. آنچه که تو، ما را به سوی او دعوت می‌کنی، دل ما از آن پوشیده است، نه آن را از درون خود می‌فهمد و نه راه نفوذ در این دل باز است که آن را از بیرون بفهمد. چون هم از درون در غطاء و پوشش است و هم از بیرون.
«فِی آذَانِنَا وَقْرٌ» گوشهای ما هم سنگین است. سامعه از شنیدن سخنان تو معذور است چون بسته است، و گوش وقتی می‌تواند گفتار دیگران را به دل برساند که باز و شنوا باشد، ولی اگر بسته و ناشنوا بود هرگز سخنان انبیاء از آن راه به دل وارد نمی‌شود، چه اینکه؛ اگر چشم در اثر تبهکاری نتوانست رفتار آموزنده پیام‌آوران الهی را بنگرد، هرگز سیره‌ی پرورنده آنان، از راه چشم به دل راه نمی‌یابد، قهراً دل‌های تباه محرومان تهی خواهد بود «وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ». (18)
وقتی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سئوال کردند که حق چشم چیست؟ فرمود: «النظر الی المصحف» (19) نگاه به قرآن و تلاوت آن حق چشم را اداء نمودن است.
نعمتهایی که خدا به ما داد؛ در قیامت مسئول آنیم، از ما سئوال می‌کنند که آیا حق چشم را ادا کردید یا نه؟ یکی از بهترین حقوق چشم، آن است که آن را به مطالعه‌ی کتابهای سودمند مشغول کنیم. اگر کسی از چشمش بهره نبرد، و کتابهای الهی را اعم از تکوینی و تدوینی مطالعه نکرد و حق چشم را اداء ننمود در قیامت مسئول است. و اگر کسی به سخنان سودمند پیام‌آوران الهی گوش فرا نداد در قیامت مسئول است.
کافران می‌گفتند نه از راه دل می‌توانیم عصاره دعوت شما را درک کنیم، و نه از راه گوش با شما ارتباط داریم، بلکه بین ما و بین شما حجاب است؛ ما محجوبیم. ولی باید تأمل کرد که آیا این حجاب از طرف انبیاست، یا از طرف کفار و منافقین و تبهکاران؟ چه اینکه باید تدبر نمود که حجاب چیست؟ و به دست کیست؟
آیا نور حجاب دارد یا ظلمت حجاب است؟ آیا قرآن حجاب است و آورنده‌ی قرآن محجوب است؟! یا منکر قرآن محجوب است؟ این حجاب از کجاست و این حجاب چیست؟ آیا یک امر مادی است که ما این مادی را ببینیم و نشان بدهیم، بگوئیم این امر مادی حاجب است و نمی‌گذارد انسان محجوب، معارف را بیاندیشد و بفهمد، یا مادی نیست؟ آیا آن حجاب دیدنی می‌باشد، یا نادیدنی است؟
قرآن، حجابی را که بین پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگران قائل است، حجاب نامرئی است. فرمود؛ وقتی قرآن تلاوت می‌کنی حجابی بین تو و دیگران قرار می‌دهیم که آن حجاب نامرئی است «جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً» (20) حجابی نیست که کسی او را با چشم ببیند.
مردی از حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) پرسید؛ من از نماز شب محروم شدم. حضرت فرمود: «أنت رجل قدقیدتک ذنوبک» تو کسی هستی که گناهان تو مقیدت نموده است، یعنی؛ تو آزاد نیستی و در قید و بند گناهی. (21)
توفیق شب زنده‌داری و با شب‌روان، هم سفر شدن و با شب‌آفرین، سخن گفتن نصیب گنه‌کاران روز نخواهد بود «إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِیلاً» (22) کسی که روز؛ پایش در برابر گناه می‌لرزد، شب‌ طاقت ایستادن در برابر الله و شب زنده‌داری کردن را ندارد. کسی که روز؛ چشمانش به گناه آلوده شد، شب سعادت اشک ریختن در کنار سجاده را ندارد. کسی که روز؛ زبانش به تبه‌کاری باز شد، شب به یاد حق، و به زمزمه‌ی حق گویا نخواهد بود.

گوهر پاک بباید که شود قابل فیض *** ورنه هر سنگ و گلی لؤلؤ و مرجان نشود

ممکن نیست؛ سیه‌دل روز، شب زنده‌دار سحر باشد. ممکن نیست؛ تبه‌کار روز، پارسای شب باشد.
گناه حجاب است، و تاروپودهای پرده‌ی حجاب، خودبینی است که هیچ حجابی بدتر از خودبینی نیست. امام موسی بن جعفر علیهما افضل صلوات المصلین طبق نقل ابن بابویه قمی رضوان‌الله تعالی علیه در کتاب قیم توحیدش این چنین فرمود: «... لیس بینه و بین خلقه حجاب غیر خلقه احتجب بغیر حجاب محجوب و استتر بغیر ستر مستور لا اله الا هو الکبیر المتعال» (23)
بین خدای سبحان و بین خلق او، غیر از خود خلق حجاب دیگری نیست.
خداوند بدون حجاب محجوب است و بدون ساتر، مستور و پنهان می‌باشد.
اگر حجابی در بین باشد، همان خودبینی خلق است و اگر پرده‌ای آویخته باشد، همان غرور مخلوق است، و گرنه آن پری‌روی پرده‌ای ندارد. «تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز» زیرا میان عبد و مولا حجابی نیست «وجودک ذنب لایقاس به ذنب» بنابراین؛ انسان هر اندازه که در تار و پود خودبینی واقع شود از خدابینی محروم است و با انبیاء الهی هم شهود و حضوری ندارد. لذا کافران چنین گفته‌اند: «من بیننا و بینک حجاب فاعمل اننا عاملون» بین ما و بین تو حجاب است، پس هر چه از دست تو برمی‌آید بکن، ما هم هر نقشه‌ای که داریم پیاده می‌کنیم. از تو هر چه ساخته است انجام بده، و از ما هر چه برمی‌آید کوتاهی نمی‌کنیم. این میدان و این هم نبرد.
کسانی که در برابر حق می‌ایستادند سخنانشان این است: «قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى‌» (24) یعنی؛ هر کس طغیانگری و استکبارش بیشتر باشد پیروز است. اما شعار انبیا این بود که: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا وَ قَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا» کسی که جان خود را شکوفا کرد، پیروز است. کسی که در جبهه‌ی جهاد اکبر، ظفرمند شد فاتح است.
این گونه شعارهای متقابل، همواره بین انبیا و طاغوتیان بود، آنها می‌گفتند: «قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى»، الهیون می‌گفتند: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا وَ قَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا». فرعون می‌گفت: «قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى‌»، موسای کلیم می‌گفت: «لاَ یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَى». (25) آن که از پشت پرده گناه به جهان می‌نگرد بر اساس اصالت ماده سخن می‌گوید، این که بی‌پرده جهان را می‌بیند بر مبنای اصالت حق سخن می‌سراید. آنگاه رسول الله در برابر اینها پاسخی داد که پایان کار را خواهیم دید.
این معنا در سوره‌ی «حم فصلت» بیان شد و در سوره «اسراء» هم این چنین آمده:»وَ إِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً وَ جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذَانِهِمْ وَقْراً وَ إِذَا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُوراً» (26) یعنی؛ وقتی تو قرآن را تلاوت می‌کنی، بین تو و بین دلهای کافران حجابی است نادیدنی.
اگر انسان؛ رسول الله را نمی‌بیند و اگر کلام‌ الله را نمی‌شنود، باید بداند در حجاب گناه است. به همان اندازه، که از شنیدن کلام حق محروم است، بداند که در حجاب است. بداند که گوشش بسته است، و لازم است در رفع حجاب بکوشد.
چون آنها عمداً گوش فرا ندادند، خدا هم دلهای آنان را مهر کرد «فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ» (27) چون منحرف شدند، خدا بر انحراف آنها افزود. چون مریض شدند، خدا بیمارترشان کرد، نه یعنی؛ خدا مرض فرستاد، نه یعنی؛ خدا دلهای اینها را مهر کرد. همین نورانیت قرآن، که تنزل کرده است، و آنها در برابر قرآن سرسختی نشان می‌دهند، این سرسختی در برابر قرآن، اینها را بیمارتر و محرومتر می‌کند.
اینکه خدا می‌فرماید: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَسَاراً» (28) یعنی همین قرآن، برای مؤمنان شفا و رحمت است و برای تبهکاران خسارت است. قرآن، نوریست که، برای نابینایان، درک این نور، دشوار است. لذا، در زحمتند.
اگر انسان بیماری با خوردن میوه پر آب و شیرین و شاداب، بیماریش بیشتر شد، تقصیر آن میوه‌ی شیرین نیست، بلکه بیماری دستگاه هاضمه‌ی آن مریض است که موجب رنجوری او را فراهم کرده است. قرآن؛ همانند آن میوه‌ی شیرینی است که انسان مستعد، با هضم او نمو می‌کند و تکامل می‌یابد، و اگر مریض بود، دستگاه فکریش در برابر او عکس‌العمل نشان می‌دهد و موضع می‌گیرد، و سرسختی و لجاجت نشان می‌دهد، و بیمارتر می‌شود.
فرمود؛ تو اگر قرآن تلاوت کردی، حجاب نامرئی و حجابی که مادی نیست و به چشم نمی‌آید، بین تو و آنها می‌آویزانیم، که تو را نبینند و قهراً آسیبی هم نمی‌توانند به تو برسانند. «وَ جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ» ما روی دلهای اینها، پوششی و پرده‌ای می‌افکنیم که؛ معارف قرآن را نفهمند. یعنی وقتی که نورانیت قرآن مطرح شود افراد نابینا به گوشه می‌خزند و از آن رنج می‌برند.
«وَ فِی آذَانِهِمْ وَقْراً» در گوشهای اینها سنگینی است و راه نفوذ گفتار الهی را بسته است. آنگاه همین گروه در قیامت می‌گویند: «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیر» (29) ما اگر خود می‌فهمیدیم، مانند چشمه‌ای بودیم که شناخت حق و پیروی از آن از درون ما می‌جوشید، یا گوش شنوا می‌داشتیم و مانند حوضی بودیم که از آب بهره می‌گرفتیم، امروز گرفتار شعله‌ی آتش نمی‌شدیم.

خلاصه آنکه؛ یا راه مدرسه، یا راه شب زنده‌داری؛ یا راه دل، یا راه فکر، یا راه عمل صالح، یا راه درس و بحث که سرانجام انسان را به این نورانیت برساند و جمع میان هر دو راه بهتر است. آنگاه فرمود: «وَ إِذَا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ» اگر سخن از خداست و توحید خدا، اگر از توحید ربوبی خدا سخنی گفتی «وَلَّوْا عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُوراً» اینها مرتجعانه به عقب حرکت می‌کنند. بجای اینکه «نفر الی الله» کنند «نفور عن الله» دارند، بجای اینکه به سمت خدا کوچ کنند «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ»، (30) از سمت خدا می‌گریزند.

آنگاه سخنانشان، توطئه‌هایشان، تصمیمهایشان را خدا به رسول الله می‌گوید. می‌فرماید؛ اینها در جلسات سری این‌چنین می‌گویند «نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَسْتَمِعُونَ بِهِ إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ وَ إِذْ هُمْ نَجْوَى إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَسْحُوراً» (31) آنها که گوش می‌دهند و چیزی از وحی نمی‌فهمند، با هم نجوا دارند و مناجات می‌کنند، می‌گویند این سحر است، نه وحی، و خود این شخص هم مسحور است، نه پیغمبر.
و در همین سوره‌ی مبارکه فصلت که محل بحث است، تصمیم آنها به عنوان سرسختی در برابر وحی، اینست؛ چون نتوانستند نور وحی را به دل راه بدهند، خواستند چراغ وحی را خاموش کنند «وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لاَ تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ» (32) پیشنهاد کفار این بود؛ به یکدیگر می‌گفتند شما گوش به قرآن فرا ندهید، و با جوسازی و بلوا و هوچی‌گری و لغو رفتاری، جلو نفوذ سخنان پیغمبر را بگیرید تا کسی به آن گوش ندهد، شاید پیروز شوید.
دأب جاهلان؛ که از صلاح برهان تهی‌اند، این است که از سلاح غوغاسالاری استفاده می‌کنند. و چون از سداد تقوی محروم‌اند از سراب سلطه‌جوئی استمداد می‌نمایند. لذا گفتند گوش به قرآن فرا ندهید «والغوا فیه» با تصفیر و هوچی‌گری با آن برخورد کنید تا اینکه پیروز بشوید.
پیشنهاد فرعون این بود؛ با سحر، در برابر عصای موسی به مبارزه برخیزید تا نور وحی را خاموش کنید. «قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى». پیشنهاد کفار حجاز این بود که با لغو و غوغا برخورد کنید تا چراغ وحی را بشکنید.
اینها چون نمی‌دانستند که وحی یعنی چه؟ و سخن کیست؟ و نمی‌دانستند که خدا جنودی دارد، که سراسر عالم را پوشانده «وَ مَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُوَ» (33)‌ و»لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» (34) فکر کردند با غوغا و فریاد می‌توانند جلو وحی الهی را بگیرند، در حالی که خدای سبحان، به وعده‌ی صیانت نور وحی همچنان برای همیشه وفا می‌نماید.
«فَلَنُذِیقَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا عَذَاباً شَدِیداً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ‌» (35) اینها نه تنها از غوغاسالاری طرفی نمی‌بندند، بلکه گرفتار سنگین‌ترین کیفر شده، و گرفتار بدترین اعمال خود خواهند شد.
آن‌ها به عنوان تهدید به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتند: «فاعمل اننا عاملون» ما نقشه‌هایمان را پیاده می‌کنیم. یکی از نقشه‌های مشئوم آنها، همان غوغاسالاری اینها بود.
خداوند به پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ وَ وَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ‌» (36) بگو من بشری‌ام چون دیگر بشرها. راه تعلیم و تربیتم؛ راه استدلال و ارائه‌ی فکر و اندیشه است. راهی که با خدا دارم راه وحی است، راهی که با شما دارم راه بشری است.
من از جنبه‌ی بشری سخن شما را می‌شنوم و با شما سخن می‌گویم، و از جنبه‌ی نبوتم، وحی را دریافت می‌کنم. من به عنوان یک بشری که با وحی الهی آشناست از راه بحث و استدلال با شما سخن می‌گویم، و شما را به حق آشنا می‌کنم، و به عنوان پیامبر خدا ماوراء طبیعت را می‌فهمم، و از ماوراء طبیعت وحی را دریافت می‌کنم و به شما می‌رسانم.
شما؛ اگر بخواهید گوش فرا ندهید، و بین من و شما، حجابی که با تاروپود گناه بافته است بیاویزید محروم خواهید بود، برگردید! مستقیم باشید! راه راست را طی کنید! و از لغزشهای گذشته؛ توبه کنید! و وای به حال مشرکان، این نکته را هم بدانید که سرانجام، گرفتار کیفر تلخ کفر و الحادتان خواهید شد.
پس؛ راه تعلیم و تربیتم، راه عادی است. منتهای»یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ». آن وحیی که به من فرستاده می‌شود، این است که؛ شما ربی دارید و ربتان هم واحد است. و از الهه‌ی دروغین، دست بردارید. بتهای بتکده‌های بیرون، امیال و هوسهای بتکده‌های درونی، هیچ‌کدام خدای شما نیستند.
وای به حال کسی که، هم رابطه‌اش را از خدا قطع کرد، و هم رابطه‌اش را با خلق خدا، در راه خدا قطع کرد. «وَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ‌» مشرکان کیانند؟ «الَّذِینَ لاَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ‌» (37) مشرک کسی است که نه به قیامت معتقد است، نه ره توشه‌ای برای قیامت تهیه کرده است. چون به خدا معتقد نیست، به قیامت هم معتقد نیست، و می‌پندارد که؛ بشر با مرگ برای ابد نابود خواهد شد.
چون منکر قیامت است، رابطه‌اش را هم از خدا برید، هم از خلق خدا، در راه خدا قطع کرد. لذا نه حاضر است به محرومان الهی مساعدت کند، و نه حاضر است قدمی در راه آنها بردارد. نه با خدا در ارتباط است و نه با بندگان خدا برابر دستور خدا.
«الَّذِینَ لاَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ» چون این سوره در مکه نازل شد، و زکات واجب، در مدینه آمده، منظور از این زکات همانطوری‌که استاد علامه‌ی طباطبائی رضوان الله تعالی علیه فرمودند؛ یا انفاقهای استحبابی است، یا منظور تزکیه است، یا جامع هر دو مراد است.
استاد در سوره‌ی مبارکه‌ی مؤمنون در ذیل آیه «وَ الَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ‌» (38) فرمود؛ منظور تزکیه‌ی نفس است، چون تعبیر به ایتاء زکات نشده است بلکه به فاعلون تعبیر شده.

پی‌نوشت‌ها

1. سوره‌ی شعراء، آیه 193.
2. سوره‌ی عنکبوت، آیه‌ی 69.
3. سوره‌ی انفال، آیه‌ی 29.
4. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 179.
5. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 1- 3.
6. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 156.
7. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 156.
8. سوره‌ی طارق، آیه‌ی 13.
9. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 90.
10. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 158.
11. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 4.
12. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 4.
13. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 50.
14. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 50.
15. سوره‌ی فصلت، آیات 4 و 5.
16. سوره‌ی هود، آیه‌ی 91.
17. سوره‌ی شمس، آیه‌ی 10.
18. سوره‌ی ابراهیم، آیه‌ی 43.
19. المحجة البیضاء ج 2 کتاب آداب تلاوة القرآن.
20. سوره‌ی اسراء، آیه‌ی 45.
21. توحید صدوق، ص 97.
22. سوره‌ی مزمل، آیه‌ی 6.
23. توحید صدوق ص 179.
24. سوره‌ی طه، آیه‌ی 64.
25. سوره‌ی طه، آیه‌ی 69.
26. سوره‌ی اسراء، آیات 45، 46.
27. سوره‌ی صف، آیه‌ی 5.
28. سوره‌ی اسراء، آیه‌ی 82.
29. سوره‌ی ملک، آیه‌ی 10.
30. سوره‌ی ذاریات، آیه‌ی 50.
31. سوره‌ی اسراء، آیه‌ی 47.
32. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 26.
33. سوره‌ی مدثر، آیه‌ی 31.
34. سوره‌ی فتح، آیه‌ی 4.
35. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 27.
36. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 6.
37. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 7.
38. سوره‌ی مؤمنون، آیه‌ی 4.

منبع مقاله :
جوادی، آملی، (1366)، تفسیر موضوعی قرآن مجید، قم: مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

وحی و تجربه دینی یکی از مسائل مطرح در حوزه دین‌‌پژوهی نوین، ماهیت وحی و تجربه دینی است موضوع، بررسی تجلی اصل وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت در …گرچه معماری اسلامی در قلمرو گسترده‌ی اسلام سبک‌های متفاوتی را دنبال کرده است، ولی نگاهی انتقادی به نظریه رؤیاهای رسولانه از منظر …بیژن عبدالکریمی مقدمه بیش از سه سال است که از انتشار مقاله محمّد ص راوی رؤیاهای اشعار نوحه های سینه زنی برادر امیر عباسی دانلود …زمینه امام عسکری علیه السلام بُوَد به جان من نوای سامرا مرغ دلم دارد هوای سامراارتباط سوره کوثر با حضرت زهرا سلام الله علیهادر ارتباط سوره‌ی کوثر با حضرت فاطمه علیهاالسلام مستند بگویید؛ مخالفان مدعی هستند که ایام فاطمیه اشعار و نوحه های سینه زنی برادر امیر …زمینه ی بعد از شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها من و این همه غم زهرا زهراسپرم شده خم مشاهده و تدبر آیه سوره یونس به همراه لیست نکته …غرض این سوره، یعنى آن هدفى که سوره براى بیان آن نازل شده، عبارت است از تاکید مردم به ادعای پیامبری سروش و وعده عالم‌گیر شدن فرقه …سروش به مخاطبان خود نوید می‌دهد که راه نجات از انحطاط همانا تقلید از سروش قدسی مبانی مصرف‌گرایی در دنیای جدید و اصول مصرف در …مبانی مصرف‌گرایی در دنیای جدید و اصول مصرف در اسلام با تأکید بر رسانه ملی چکیدهمشاهده و تدبر آیه سوره جمعة به همراه لیست …هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم ایاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه وحی و تجربه دینی یکی از مسائل مطرح در حوزه دین‌‌پژوهی نوین، ماهیت وحی و تجربه دینی است موضوع، بررسی این استاد علی نصیری دانشگاه علم و صنعت ایران گروه معارف مقالات حدیثی معیارهای نقد احادیث از نگاه علامه طباطبایی ، مرزبان عقل و وحی یادنامه نگاهی انتقادی به نظریه «رؤیاهای رسولانه» از منظر پدیدار بیژن عبدالکریمی مقدمه بیش از سه سال است که از انتشار مقاله «محمّد ص راوی رؤیاهای رسولانه اشعار نوحه های سینه زنی برادر امیر عباسی دانلود سبکصوتی زمینه امام عسکری علیه السلام بُوَد به جان من نوای سامرا مرغ دلم دارد هوای سامرا ارتباط سوره کوثر با حضرت زهرا سلام الله علیها در ارتباط سوره‌ی کوثر با حضرت فاطمه علیهاالسلام مستند بگویید؛ مخالفان مدعی هستند که منظور ایام فاطمیه اشعار و نوحه های سینه زنی برادر امیر عباسی زمینه ی بعد از شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها من و این همه غم زهرا زهراسپرم شده خم زهرا مشاهده و تدبر آیه سوره یونس به همراه لیست نکته ها غرض این سوره، یعنى آن هدفى که سوره براى بیان آن نازل شده، عبارت است از تاکید مردم به التزام سوشیانس سوشیانت آرکی تایپ کهن الگو در ادبیات فارسی سوشیانس سوشیانت آرکی تایپ کهن الگو در ادبیات فارسی ادبی ادعای پیامبری سروش و وعده عالم‌گیر شدن فرقه سروشیه • صدانت سروش به مخاطبان خود نوید می‌دهد که راه نجات از انحطاط همانا تقلید از سروش قدسی افلاکیان مبانی مصرف‌گرایی در دنیای جدید و اصول مصرف در اسلام با تأکید مبانی مصرف‌گرایی در دنیای جدید و اصول مصرف در اسلام با تأکید بر رسانه ملی چکیده


ادامه مطلب ...

ارتباط با مبدأ عزت، سرّ مصونیت وحی

[ad_1]

بحث در موضوع مشترک هفت سوره‌ای است که آغاز آنها، حرفهای مقطعه‌ی «حم» ذکر شده است، و این هفت سوره بنام «حوامیم سبعه» معروفند. چون حرفهای مقطع اوائل سور، رمزی است به مضمون آن سور و مضمونهای این هفت سوره مشترک است، لذا حروف مقطعه‌ی آغاز این هفت سوره هم مشترک است.
مهمترین مضمون مشترک این هفت سوره، تبیین خطوط کلی وحی، اصل ضرورت وحی، و بیان مبدأ وحی، و تشریح ره‌آورد وحی، و بیان نتیجه‌ی عمل به وحی است.
در سوره‌ی فصلت؛ که یکی از این «حوامیم هفتگانه» است، این چنین آمده؛ که این کتاب از مبدأ خدای عزیز و حکیم، فرستاده شده، یعنی وحی از مبدأ حکمت و عزت نازل شده است. چیزی که از حضور خدای حکیم نازل شود، حکمت است. و چیزی که از پیشگاه خدای عزیز تنزل کند، از عزت برخوردار است. بنابراین خود وحی و قرآن حکیم عزیز خواهد بود، زیرا از مبدأ حکمت و عزت نازل شده است.
خداوند متعالی؛ حکیم بالذات است، کتابش حکمت و حکیم بالعرض. خداوند متعالی عزیز بالذات است، کتابش عزیز بالعرض.
چون قرآن و همچنین وحی‌الهی حکیم است، محتوای او محکم و حکیمانه خواهد بود.
و چون عزیز و نفوذناپذیر است، مضمون او از عزت برخوردار بوده و نفوذ‌ناپذیر خواهد بود. لذا؛ با هیچ عاملی، نمی‌توان در برابر وحی خدا بنام «قرآن کریم» مقاومت کرد.
نه با شبهات علمی می‌توان در برابر وحی خدا ایستاد، زیرا سراسر این کتاب حکمت است. و نه با دسیسه‌ها و قدرتهای طغیانگر می‌توان این کتاب را خاموش کرد، زیرا همه آیات این کتاب؛ عزیز و نفوذ‌ناپذیر است. تسلیم هیچ قدرتی نخواهد شد، صلابت هیچ نیروی متصلبی در حریم قرآن اثر نمی‌گذارد.
نه با شبهات علمی می‌توان این کتاب را ابطال کرد، نه قدرت، و زور ستمگران می‌توان نور این کتاب را خاموش کرد. نه جهل اهل شبهه، نه زور زورمداران، نه قدرت شمشیر، نه نیرنگ شیطان، هیچ عاملی؛ توان مقاومت در برابر این کتاب الهی را ندارد «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالذِّکْرِ لَمَّا جَاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ» (1)
آنها که کفر ورزیدند، و در برابر قرآن مقاومت کردند، از این عمل مشئوم خود طرفی نمی‌بندند. زیرا این کتاب باطل‌شدنی نیست. بطلان، در حرم امن قرآن راه ندارد، زیرا این کتاب عزیز است.
عزت؛ یعنی صلابت و نفوذ‌ناپذیری. آن سنگ مستحکم نفوذناپذیر را، می‌گویند «حجر عزیز». آن زمین مستحکم نفوذ‌ناپذیر را، می‌گویند «أرض عزاز» یعنی؛ سخت و نفوذ‌ناپذیر. آن انسانی که تسلیم زور نمی‌شود، نه تهدید در او اثر می‌کند و نه تطمیع در او راه پیدا می‌کند او «مؤمن عزیز» است. «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ» (2)
آن کتابی که؛ نتوان با اشکال در حریم آن کتاب، رخنه کرد، کتابی است عزیز. آن مطلب بلند و عمیقی که نتوان آن را با شبهه علمی ابطال نمود، و همچنین نتوان آثار او را از بین برد مطلبی است عزیز.
چون خدا؛ در سراسر عالم نافذ است، کلام خدا از تخوم ارض تا عنان سماء حضور دارد. نمی‌توان این کلام را از بالا سرکوب کرد، زیرا این کلام «مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ‌» (3) است، و از پیشگاه خدای عزیز آمده.
دستی بالاتر از قرآن نیست، که بخواهد این کتاب را خوار و فرسوده کند. و چون به اعماق جهان هستی راه دارد، نیرویی نیست؛ که از اساس و پایه‌های این کتاب؛ به این کتاب، راه پیدا کند، و او را ریشه کند.
پس؛ هیچ ممکن نیست، این کتاب باطل بشود. لذا فرمود: «لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ» نه در زمان نزول وحی، نه بعد از آن. نه در زمان نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، و نه بعد از ارتحال آن حضرت. زیرا اگر چیزی از حق محض نشأت گرفت، مصون از بطلان است. هم در حال، هم در آینده.
و چون مقابل عزت؛ ذلت است، و رویارویی حق؛ باطل است، لذا سخنان کسانی که در برابر قرآن به مقابله برخاستند و افرادی که در برابر انبیاء و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به مبارزه ایستاده‌اند هم از بالا سرکوب می‌شود و هم از اساس و پایه ویران خواهد شد «فَأَتَى اللَّهُ بُنْیَانَهُمْ مِنَ الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ» (4) یعنی خدا خانه‌ی کسی که در برابر وحی ایستاد، از پایه ویران می‌کند.
فرمان خدا قواعد و پایه‌های کاخ بیدادگر را منهدم می‌نماید.
آن انسانی که، بنای اشکال و شبهه را، در برابر وحی خدا چید و احداث کرد، خدا ریشه‌های شبهات و ساختار اشکال و نقد و شبهه‌ی آنها را از ریشه و پایه ویران می‌کند. اما وحی آسمانی نه از پایه و ریشه آسیب می‌بیند، نه از بالا سرکوب می‌شود زیرا «لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه».
خدای سبحان وقتی شبهات و اشکالات منکران وحی را نقل کرد، و رد نمود، آنگاه می‌گوید؛ هنگامی که متفکرانشان در برابر ره‌آورد وحی ماندند، بفکر توطئه و نقشه مشؤوم افتادند، گفتند؛ اکنون که با برهان و استدلال؛ در برابر وحی، نمی‌توان مقاومت کرد، با غوغا و بلوا و هوچیگری، جلو پیشرفت وحی را می‌گیریم.
تصمیم مشرکین، این شد که؛ در برابر وحی غوغا کنند. فریاد و غریو سر بدهند، نگذارند سخن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) به سمع دیگران برسد. نگذارند مردم سخنان آن حضرت را بشنوند. نگذارند مجلس درس حضرت رسول به آرامی برگزار شود.

تصمیمشان را خدا در همین سوره بیان کرد و آن تصمیمشان را هم بی‌ثمر اعلام کرد. و آن تصمیم این است که گوش به قرآن ندهند و باغوغا و غریو، فریاد و بلوا و آشوبگری جلو وحی خدا را بگیرند «وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لاَ تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ‌» (5) گفتند؛ نه خود گوش به وحی بدهید؛ و نه بگذارید دیگران به آن گوش بدهند. نه خود در مجلس درس رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) حضور پیدا کنید، و نه بگذارید دیگران حاضر شوند و شرکت کنند.

«لاَ تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ» خودتان گوش فرا ندهید و گرایش پیدا نکنید. «وَ الْغَوْا فِیهِ» با لغو و غوغاسالاری و بلوا و غریو و هوچیگری، مجلس درس پیغمبر را به هم بزنید. نه بروید، نه بگذارید دیگران بروند. نه بپذیرید و نه بگذارید دیگران بپذیرند. این تصمیم کفار به عنوان بهترین مبارزه در برابر وحی بود.
«لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ‌» شاید، با این دو کار پیروز بشوید. شاید با این غوغاسالاری غالب بشوید. شاید با به هم زدن مجلس درس قرآن حضرت، ظفرمند بشوید.
نه تنها؛ درباره‌ی مجلس درس حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) این تصمیم را داشتند بلکه اصولاً کفار و منافقین را، قرآن با این خط‌مشی معرفی می‌کند. که، اینها در برابر معارف و فضائل اخلاقی و کارهای خیر، نه خود انجام می‌دهند، نه می‌گذارند دیگران انجام بدهند «وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ» (6) فرمود؛ کفار و منافقین هم ناهی‌اند و هم نائی.
هم خود از حریم وحی الهی دورند، هم دور دارنده دیگران‌اند. هم خود حاضر نیستند سخن حق را بشنوند و هم نمی‌گذارند دیگران حاضر شوند.
نائی با همزه، یعنی دور. ناهی یعنی بازدارنده. نه خود اقدام به پذیرش کلام حق می‌کنند، نه می‌گذارند دیگران در تحصیل فضائل اقدام کنند. نه خود؛ دست به کار خیر دارز می‌کنند، و در راه خیر، قدم برمی‌دارند، نه می‌گذارند؛ دست کسی به کار خیر، دراز شود، و کسی به طرف امر خیر قدم بردارد.
این برنامه‌ی کلی کفار و مشرکین در برابر وحت انبیاء است که در این سوره هم فرمود؛ نه خود به مجلس ارشاد رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌آیند، نه می‌گذارند دیگران در مجلس درس قرآن حضور پیدا کنند.
اما! نه تنها؛ این دسیسه‌ها، سودمند نخواهد بود، بلکه درباره پایان کار این دسیسه‌گران چنین می‌فرماید: «فَلَنُذِیقَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا عَذَاباً شَدِیداً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ‌» (7) اینها را، ما به عذاب شدید گرفتار می‌کنیم. عذابی که؛ مقدار اندک آن که چشیده شود، به شدت دردناک خواهد بود.
در این آیه، فقط مقدار ذوق و چشایی آن عذاب مطرح است، نه اصل آن که به هیچ وجه قابل تحمل نمی‌باشد. زیرا فرو رفتن در عذاب قیامت، یا خوردن آتش آن غیر از چشیدن آن است. مثلاً؛ انسان یک وقت در دریا فرو می‌رود، یک وقت مقداری از آب آن را می‌چشد. چشیدن غیر از فرو رفتن است. فرمود؛ آن عذابی که در قیامت در آن فرو می‌روند اگر مقداری از آن عذاب را بخواهند بچشند شدید است، چه رسد به خود عذاب.
بعضی از آثار آن عذاب را، قرآن کریم این چنین معرفی می‌کند:
«یَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکَانٍ وَ مَا هُوَ بِمَیِّتٍ» (8) از هر طرف نشانه‌ی مرگ، به سراغ او می‌آید ولی او نمی‌میرد تا از درد برهد. چون از هر طرف عذاب قیامت او را در برمی‌گیرد و از هر سوی هم، درد کشنده را بر او تحمیل می‌نماید.
یعنی هم از راه لامسه؛ عذاب کشنده را، لمس می‌کند «کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا» (9) و هم از راه ذائقه؛ عذاب کشنده را می‌چشد، برای اینکه «ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ» (10) و هم از راه سامعه؛ عذاب کشنده را احساس می‌کند. و می‌شنود «سَمِعُوا لَهَا شَهِیقاً وَ هِیَ تَفُورُ» (11)
چه اینکه صیحه‌ی اصل قیامت، آن چنان سخت و تحمل‌ناپذیر است که هیچ مقاومت، در برابر آن ممکن نیست. و نیز با باصره، عذاب کشنده را از درون و بیرون مشاهده می‌کند «رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً». (12)
گرچه بصورت کور محشور می‌شود، و می‌گوید؛ پروردگارا چرا مرا کور محشور کردی؟ من در دنیا بینا بودم! «لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَى وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً» (13) و از مشاهده مناظر لذت‌بخش محروم است، ولی مناظر دردناک را، با باصره می‌بیند، که دیدن آن‌ها به نوبه‌ی خود کشنده است.
همچنین دیگر عذابهایی که، از بیرون بر او تحمیل می‌شود، تحمل می‌کند. و مهمتر از همه؛ نارالله است، که از فؤاد و درون او سر می‌کشد. «نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ» (14). اصل آن عذاب، به هیچ‌وجه قابل تحمل نیست و در این آیه می‌فرماید؛ مقدار کمی از آن عذاب که به حد ذوق و چشیدن، درمی‌آید شدید است. چه رسد؛ به اصل عذاب.
«فَلَنُذِیقَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا عَذَاباً شَدِیداً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ» اینها را، به کیفر بدترین اعمالشان مجازات می‌کنیم، چه اینکه درباره‌ی مؤمنین فرمود: «وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ‌» (15) یعنی جزای بهترین اعمالشان را به اینها می‌دهیم.
سر اینکه خداوند کیفر بدترین اعمال آن‌ها را، به ایشان می‌دهد این است که؛ اینها کاملاً با تمام توان در برابر وحی الهی ایستاده‌اند ولی کاری از پیش نمی‌برند. نه با ایجاد شبهه، نه با غوغا و فریاد. نه دانشمندان مادی، نه بلواگران مادی. نه جاهل‌ها؛ با فریاد، نه دانشمند‌ها با فکر و اندیشه، هیچ کدامشان در برابر وحی خدا توان مقاومت را ندارند.
قرآن کریم می‌گوید؛ اینها می‌خواهند با دهان نور خدا را خاموش کنند. عده‌ای با تبلیغات، عده‌ای با غوغا و فریاد. آن دانشمندانشان؛ با شبهه‌ها و تبلیغات علمی، که از بیان و بنانشان منتشر می‌شود، و آن نادان‌هاشان؛ با فریاد. که هر دو از یک جا نشأت می‌گیرد. فرمود: «یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ» (16) اینها می‌خواهند نور خدا را با دهان‌ها خاموش کنند.
هرگز؛ نور آفتاب، با فوت دهان خاموش نمی‌شود. هر چه انسان نادان، در برابر آفتاب قرار بگیرد و با دهان فوت کند نور آفتاب افسرده نخواهد شد. فرمود؛ نور قرآن، با فوت دهان غوغاسالارها، خاموش نخواهد شد، و نور قرآن با فوت دهان تبلیغ کننده‌های سوء خاموش نخواهد شد.
آن دانشمند مادی؛ شبهه ایجاد کند با دهان، آن جاهل مادی فریاد بکشد با دهان، هر دو؛ به منزله‌ی فوت دهان است، در برابر آفتاب.
«یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ» (17) خدای سبحان در چند جای قرآن فرمود؛ تصمیم کفار این است که؛ با دهان نور خدا را خاموش کنند، یا با تبلیغ سوء یا با فریاد کشیدن. و هرگز موفق نمی‌شوند ولی هر آتشی را که مشرکین مشتعل کردند، خداوند آن را خاموش می‌کند.
این دو اصل قرآنی است. یک اصل آن است که، نور خدا با هیچ دهانی خاموش نخواهد شد. «یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ».
اصل دیگر قرآنی این است «کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ» (18) هر وقت کفار و بداندیشان آتش جنگ علیه اسلام را افروختند خدا آن را خاموش کرده است. پس نار کافر را خدا خاموش می‌کند، ولی نور وحی را هرگز هیچ عاملی نمی‌تواند خاموش کند.
در این کریمه هم فرمود؛ اینها می‌خواهند با زبان و دهان، جلوی وحی را بگیرند ولی مقدورشان نیست و کیفرشان همین است که اشاره شده. «ذلِکَ جَزَاءُ أَعْدَاءِ اللَّهِ النَّارُ لَهُمْ فِیهَا دَارُ الْخُلْدِ جَزَاءً بِمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ‌» (19) و سر حقیقی صیانت قرآن، از گزند زبان بداندیشان همان، عزیز بودن قرآن کریم است «إِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ».
اگر چیزی بخواهد به عنوان شبهه‌ی علمی در او رخنه کند، و او را از استحکام علمی بیندازد، ممکن نیست. اگر بیگانه‌ای بیاید در حریم این کتاب تصرف کند، و کم و زیاد کند ممکن نیست. اگر بیگانه‌ای بیاید، این کتاب را جابه جا کند که به هدف او، و به اصل محتوای او، و به اصل ره‌آورد وحی آسیب برساند، ممکن نیست.
چون انسان را باید خدا بپروراند، و برای پرورش انسان، راهی جز وحی نیست. و اگر این وحی در دسترس تحریف و تغییر و تبدیل قرار بگیرد و وحی دیگری نیاید که ضعف آن را جبران نماید، مسیر مستقیم انسانیت آسیب می‌بیند و این ضایعه با هدف آفرینش سازگار نیست.
لذا در سوره حجر فرمود: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ‌» (20) و در همین سوره محل بحث فرمود: «لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ».
و دلیل مصونیت این قرآن، همان عزت او است «إِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ» این کتابی است؛ نفوذناپذیر، نه نفوذ علمی، نه نفوذ عملی، نه می‌توان با شبهه در این کتاب رخنه کرد، نه می‌توان با زور جلوی پیشرفت این کتاب را گرفت. موجود مستحکم نفوذناپذیر را می‌گویند «عزیز»، لذا قرآن و اهل قرآن عزیز خواهند بود.
«تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ» این از پیشگاه خدایی است که، حکیم است و تمام کارهای او محمود. بنابراین به هیچ‌وجه در برابر وحی نمی‌توان ایستاد. وقتی انسان نتوانست در برابر وحی بایستد، چاره‌ای جز پذیرش آن ندارد. اگر عقل و خرد است آن را می‌پذیرد.
اگر کسی خواست در برابر آن مقاومت کند با دست و پای خویش به هلاکت خود اقدام کرده است «لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ» (21) قرآن می‌گوید؛ اگر کسی تباه شد و به هلاکت رسید، بعد از روشن شدن و آفتابی شدن مطلب است. این چنین نیست که هلاکت بدون حجت و بینه باشد. چه اینکه سعادت و موفقیت هم، بعد از روشن شدن حق خواهد بود «وَ یَحْیَى مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ» (22)
مطلب روشن را که چون آفتاب، ظاهر و هویدا است می‌گویند «بَیِّنَةٍ». رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) طبق نقل مرحوم محقق (رضوان‌الله تعالی علیه) در شرائع، برای شاهد وظیفه‌ای معین کرده؛ فرمود؛ اگر مطلب برای تو، مثل آفتاب روشن است شهادت بده والا نه «علی مثلها فاشهد أودع» (23) یعنی اگر مطلب مانند آفتاب برای شما روشن شد طبق آن گواهی بده وگرنه گواهی نده.
شهادت را می‌گویند «بَیِّنَةٍ» یعنی بین و روشن و آشکار. در آن آیه هم خدا فرمود؛ مطلب قرآن کریم چون آفتاب روشن شده است، و هر کسی در برابر حق که چون آفتاب روشن است به مبارزه ایستاد قطعاً هلاک می‌شود و هلاکت او هم بعد از بَیِّنَةٍ و روشن شدن است.
و باز در همین سوره می‌فرماید؛ آنها که در برابر قرآن ایستاده‌اند، عمداً، با دست خود چشم خود را نابینا، و گوش خود را ناشنوا کرده‌اند. «قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًى وَ شِفَاءٌ وَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًى أُولئِکَ یُنَادَوْنَ مِنْ مَکَانٍ بَعِیدٍ» (24) این کتاب نسبت به مؤمنین هدایت و شفاء است، تمام بیماریهای اعتقادی و اخلاقی و غیره را درمان می‌کند.
جهل که بدترین بیماری درونی است، با علم او درمان می‌شود. شک که بیماری درونی است، با یقین او معالجه می‌شود. اندوه و غم که بیماری درونی است، با آرامش او حل می‌گردد. ترس و هراس که بیماری درونی است با طمأنینه او درمان می‌پذیرد. اضطراب و نگرانی از آینده، که بیماری درونی است با ثبات و عزم او بهبود می‌یابد.
لذا مؤمن؛ نه ترسی دارد، و نه اندوهی. بر خلاف کافر و منافق؛ که بین این دو دیواره‌ی ترس و غم همیشه در عذابند. زیرا مؤمنین در پرتو قرآن به ولایت می‌رسند که خاصیت ولایت، نجات از این گونه عوامل سوء می‌باشد «أَلاَ إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ‌». (25)
سر اینکه انسان مؤمن از هیچ عاملی نمی‌هراسد، و درباره هیچ امری احساس حزن و غم نمی‌کند، آن است که آینده‌ی خود را روشن می‌بیند. و نسبت به گذشته، غمگین نیست. و نسبت به آینده هراسناک نخواهد بود، چون از گذشته‌اش راضی است، و به آینده‌اش امیدوار.
مؤمن، گذشته روشنی دارد و آینده‌ی روشنی. لذا نه گذشته‌اش غمگینش می‌کند، نه آینده‌اش او را هراسناک.
اما سر آنکه کافر همواره در خوف و حزن است، با اینکه همه‌ی مزایای مادی را به ظاهر دارد، این است که؛ از آینده نگران می‌باشد، که شاید به فقر مبتلا بشود، یا اینکه نمی‌داند چند سال زنده است، و در درون او، مرض ترس، و بیماری اندوه ریشه کرده، و قرآن برای او شفاء نیست. زیرا او این داروی تربیت انسانی را، استعمال نمی‌کند لذا همواره مریض است «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ». (26)

هرگز کافر آرام نمی‌گیرد. هرگز کافر و غیرمسلمان از غم و اندوه نمی‌رهد. هرگز به یقین نمی‌رسد. هرگز دستش به دامنه‌ی یقین نمی‌رسد، و هرگز دامن او از دست شک وتردید رها نمی‌شود. پایش به شک فرو رفته، دستش به یقین نرسیده، در این بین فشار می‌بیند «الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ» (27) شیطان او را به تنگدستی تهدید می‌کند. آری کسی که از تکیه‌گاه اصیل امید و آرامش اعراض نمود، دچار فشار هراس و اندوه خواهد شد. «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً» (28) چه اینکه اگر کسی به تکیه‌گاه اصیل طمأنینه و امید، اعتماد کرد هرگز در هیچ کاری فرو نمی‌ماند «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ» (29) هیچ مرضی بدتر از بیماری دل نیست و هیچ دارویی، چون قرآن کریم شفابخش دردهای دل نخواهد بود که: «شِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ» (30) هم در بحثهای علمی، شک و تردید و اشکال را حل می‌کند. هم در بحثهای عملی، حزن و ترس را برطرف می‌کند. هم در مسائل علمی یقین می‌آورد، هم در مسائل عملی، طمأنینه و آرامش می‌بخشد. مؤمن آرام است.

یکی از اساتید ما در حکمت الهی، مرحوم آیت‌الله حاج شیخ محی‌الدین الهی قمشه‌ای - رضوان‌الله تعالی علیه - آن روزی که ایران آشوب بود، و از هر طرف این کشور اسلامی مورد تهاجم شرق و غرب بود، این بزرگ حکیم الهی در حالی که برای نوشتن مطالب عقلی قلم در دست داشت، وقتی خبر به ایشان رسید کشور در آتش است، در کمال آرامش فرمود: «لَنْ یُصِیبَنَا إِلاَّ مَا کَتَبَ اللَّهُ لَنَا» (31) چیزی جز خواست خدا به ما نمی‌رسد. مائیم و طمأنینه، مائیم و آرامش، مائیم و استقامت، مائیم و استواری.
از امیرالمؤمنین - علیه افضل صلوات المصلین - رسیده است که در جنگ بدر، چون اولین نبرد اسلام علیه کفر بود، و مسلمانان صدر اسلام سابقه رزمی نداشتند و از امکانات جنگی هم برخوردار نبودند، و سپاه دشمن هم چندین برابر آنان بود و امکانات نظامی و تجهیزات دشمنان نیز چندین برابر بود، و همینطور رفاه اقتصادی آنها چندین برابر بود، لذا عده‌ای از آن جنگ نابرابر، نگران بودند، ولی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، شب تا صبح در کنار درخت به عبادت و نیایش پرداخت، و لحظه‌ای اضطراب در حرم امن قلب مطهر آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) راه نداشت.
زیرا اضطراب مرض قلب است و طمأنینه، سلامت قلب. و آنان که دارای قلب سلیمند از مرض نوسان و اضطراب محفوظند. آنها که «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» گرفتار اضطرابند. آنها که مشمول «إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ » (32) می‌باشند از طمأنینه کامل برخوردارند.
قرآن کریم؛ هم اشکالات را که در حکمت نظری، مرض قلب است با برهان حل می‌کند و شفاء می‌بخشد، و هم خوف و حزن و اضطراب را که در حکمت عملی مرض قلب است، با تهذیب و تصفیه، شفاء می‌بخشد، و قلب را آرام می‌کند. مگر نه آن است که خدای سبحان عهده‌دار تأمین روزی است؟ فرمود: «مَا مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا» (33)
مگر نه آن است که، این همه حیوانات درنده و خزنده را خدا روزی می‌دهد؛ مگر نه آن است که خدا هیچ مار و عقربی را بدون روزی خلق نکرد؟
مگر نه آن است که طبق بیان مولی الموحدین امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلین «یعلم عجیج الوحوش فی الفلوات و... و اختلاف النینان فی البحار الغامرات» (34) ضجه و ناله و لابه‌ی تمام وحش‌های بیابانها را خدا می‌بیند و می‌داند. مگر نه آن است که رفت و آمد همه‌ی ماهیها را، در دل دریاهای عمیق خدا می‌بیند؟ تمام لابه‌ها و ناله‌ها و فریادهای وحشی‌های جنگل‌ها و غارها و بیابانها، همه و همه را، خدا می‌بیند و پاسخ می‌دهد.

حاجت موری ز علم غیب بداند*** در بن خاری ز صخره صماء

پس اضطراب برای رزق وجهی جز وسوسه شیطان ندارد. ما رزق می‌خواهیم، ولی خیال می‌کنیم باید آن قدر ذخیره کنیم که انباردار دیگران باشیم. «وَ تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً» (35) خدای سبحان حب انبوه نسبت به مال را نکوهش می‌کند و آن را یک نحو بیماری می‌داند. ولی انسان مؤمن در سایه قرآن کریم از این مرض رها شده به سلامت سخا و طمأنینه رسیده است.
«هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًى وَ شِفَاءٌ» هم در حکمت نظری هدایت است، هم در حکمت عملی شفاء. هم عقل نظری را هدایت می‌کند، هم عقل عملی را درمان می‌نماید «وَالذَّینَ لاَ یُؤْمِنُونَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًى» کسانی که ایمان نمی‌آورند در گوش آن‌ها، سنگینی است و این قرآن برای آن‌ها نابینایی است. آیه همین سوره این است «وَ قَالُوا قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ وَ فِی آذَانِنَا وَقْرٌ وَ مِنْ بَیْنِنَا وَ بَیْنِکَ حِجَابٌ». (36) کسی که به آیات الهی گوش فرا نمی‌دهد و نمی‌گذارد دیگران گوش فرا دهند هم در مسائل علمی مریض است و گرفتار جهل و شک خواهد شد، هم در مسائل عملی بیمار است و گرفتار حزن و ترس خواهد بود.
ولی مؤمن، هم در مسائل علمی به یقین و نورانیت رسیده است زیرا خدای رحمان از طریق علوم قرآنی عهده‌دار تعلیم اوست «الرَّحْمنُ‌ عَلَّمَ الْقُرْآنَ‌ خَلَقَ الْإِنْسَانَ‌ عَلَّمَهُ الْبَیَانَ‌» (37) و هم در مسائل عملی به جایی رسیده است که آن موطن مصون از خوف و غم است. «أَلاَ إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ‌».

پی‌نوشت‌ها

1. سوره‌ی فصلت، آیات 41، 42.
2. سوره‌ی منافقون، آیه‌ی 8.
3. سوره‌ی احقاف، آیه‌ی 2.
4. سوره‌ی نمل، آیه‌ی 26.
5. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 26.
6. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 26.
7. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 27.
8. سوره‌ی ابراهیم، آیه‌ی 17.
9. سوره‌ی نساء، آیه‌ی 56.
10. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 49.
11. سوره‌ی ملک، آیه‌ی 7.
12. سوره‌ی سجده، آیه‌ی 12.
13. سوره‌ی طه، آیه‌ی 125.
14. سوره‌ی همزه، آیات 6و 7.
15. سوره‌ی عنکبوت، آیه‌ی 7.
16. سوره‌ی صف، آیه‌ی 8.
17. سوره‌ی صف، آیه‌ی 8.
18. سوره‌ی مائده، آیه‌ی 64.
19. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 28.
20. سوره‌ی حجر، آیه‌ی 9.
21. سوره‌ی حجر، آیه‌ی 9.
22. سوره‌ی انفال، آیه‌ی 42.
23. شرایع کتاب الشهادات.
24. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 44.
25. سوره‌ی یونس، آیه‌ی 62.
26. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 10.
27. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 268.
28. سوره‌ی طه، آیه‌ی 124.
29. سوره‌ی طلاق، آیه‌ی 3.
30. سوره‌ی یونس، آیه‌ی 57.
31. سوره‌ی توبه، آیه‌ی 51.
32. سوره‌ی شعراء، آیه‌ی 89.
33. سوره‌ی هود، آیه‌ی 6.
34. نهج‌البلاغه فیض خطبه 189.
35. سوره‌ی فجر، آیه‌ی 20.
36. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 5.
37. سوره‌ی الرحمن، آیات 1 تا 4.

منبع مقاله :
جوادی، آملی، (1366)، تفسیر موضوعی قرآن مجید، قم: مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

حجاب وعفاف حجاب از منظر قرآن و روایاتحجاب وعفاف حجاب از منظر قرآن و روایات جوانی از انصار، در مدینه با زنی برخورد کردسوالات درس دین و زندگی که در چندین آزمون نهایی …هوالفتاح العلیم سوالات مهم درس دین و زندگی متوسطه که در چندین آزمون نهایی تکرار مشاوره ارشد دکتری پایان نامه چاپ مقاله انجام …مشاوره رایگان ،انجام پایان نامه، مشاوره پروپوزال، چاپ مقاله،ارشد و دکتری نکات مهم دروس بینش سال دوم دل نوشته هاتاریخ چهارشنبه ۱۳٩٢۱٢۸ ۱٢٢۸ ‎قظ نویسنده صفر علی شتابی نظراتقرآن و عوامل رویکرد به خشونتپی جویی عوامل و اسباب رویکردهای خشونت آمیز، بر اساس برخی از مکتب ها و نظریه های فلسفی دین و زندگی دبیرستان نکات درسی دین و زندگی درس اول ارزیابی خیر – با توجه به اینکه دستگاه تفکر واندیشه انسان ناقص است ونیز آذر راه زندگیترس از خدا عامل خودباوری و اعتماد به نفس امام علی علیه السلام در حکمت ترس از خدا را دین وزندگی تایبادسؤالات درس اول با پاسخ تشریحی پاسخ تشریحی سؤالات درس سوم ، صفحه اول سؤالات درس سوم قرآن و عوامل رویکرد به خشونت…از منظر قرآن، جامعه نامتعادل از حیث اقتصاد و معیشت، آبستن خشونت استتجزیه وترکیب قران حسن مرتضوی عرفان عملی …مباحث ومطالب پیرامون عرفان عملی وتصوف ساعت ۱٠٢۱ ‎قظ روز جمعه ۱٠ اسفند ۱۳۸٦ حجاب وعفاف حجاب از منظر قرآن و روایات حجاب وعفاف حجاب از منظر قرآن و روایات جوانی از انصار، در مدینه با زنی برخورد کرد سوالات درس دین و زندگی که در چندین آزمون نهایی تکرار شده هوالفتاح العلیم سوالات مهم درس دین و زندگی متوسطه که در چندین آزمون نهایی تکرار شده است دین و زندگی دبیرستان نکات درسی دین و زندگی درس اول ارزیابی خیر – با توجه به اینکه دستگاه تفکر واندیشه انسان ناقص است ونیز ازطریق آذر راه زندگی ترس از خدا عامل خودباوری و اعتماد به نفس امام علی علیه السلام در حکمت ترس از خدا را یکی از دین وزندگی تایباد سؤالات درس اول با پاسخ تشریحی پاسخ تشریحی سؤالات درس سوم ، صفحه اول سؤالات درس سوم ، صفحه نکات مهم دروس بینش سال دوم دل نوشته ها تاریخ چهارشنبه ۱۳٩٢۱٢۸ ۱٢٢۸ ‎قظ نویسنده صفر علی شتابی نظرات قرآن و عوامل رویکرد به خشونت پی جویی عوامل و اسباب رویکردهای خشونت آمیز، بر اساس برخی از مکتب ها و نظریه های فلسفی مشاوره ارشد دکتری پایان نامه چاپ مقاله انجام پروپوزال سمینار مشاوره رایگان ،انجام پایان نامه، مشاوره پروپوزال، چاپ مقاله،ارشد و دکتری، گروه قرآن و عوامل رویکرد به خشونت چکیده نویسنده، بانگاهى به نظرات ابن خلدون، مارکس، داروین، اسپینوزا، اگوست کنت، اسپنسر و تجزیه وترکیب قران حسن مرتضوی عرفان عملی وتصوف مباحث ومطالب پیرامون عرفان عملی وتصوف ساعت ۱٠٢۱ ‎قظ روز جمعه ۱٠ اسفند ۱۳۸٦


ادامه مطلب ...

نگاهی به سیره رسول الله(ص) در آیات وحی

[ad_1]

تبیان به نقل از گروه معارف: حافظ کل قرآن کریم گفت: مهربانی برای عالمیان و حریص بودن به هدایت مردم از جمله خصلت های حضرت محمد(صلی الله و علیه وآله) است، که در آیات وحی به آن اشاره شده است.

بخش قرآن تبیان

سیره رسول خدا

حمیدرضا جعفری، حافظ کل قرآن کریم در گفت وگو با خبرگزاری بین المللی قرآن(ایکنا) از خراسان جنوبی گفت: آیات قرآن کریم در موارد متعددی درباره خصلت ها و ویژگی های پیامبر(صلی الله و علیه وآله) سخن گفته که تأمل در آن درس آموز است.

وی اظهار کرد: در آیه 21 سوره احزاب آمده « لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا قطعا براى شما در رسول خدا سرمشقى نیکوست براى آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد مى  کند»

حافظ کل قرآن کریم بیان کرد: یکی از نکات آیه این است که از (فی) استفاده شده، یعنی در رسول خدا، نه فقط در سخن، رفتار و یا ...بلکه تمام وجود رسول الله(ص) برای ما اسوه و الگوست که باید از منش ایشان استفاده کرد.

جعفری ادامه داد: یکی دیگر از خصلت های پیامبر(صلی الله و علیه وآله) رحمت و مهربانی ایشان است که ما به مراتب شنیده ایم که خداوند به ایشان فرمودند ما تو را رحمت برای عالمیان فرستاده ایم، و حقیقت در ذره ذره رفتار پیامبر، رحمت و عطوفت را مشاهده می کنیم.

پیامبر(صلی الله و علیه وآله) انسانی از جنس خود مردم بودند و از این جهت همواره رنج و سختی مردم، در عرصه های مختلف بر پیامبر بسیار گران بود و نهایت تلاش خود را برای هدایت مردم و رها کردن آنان از خرافات و شرک می کرد.

وی افزود: البته نباید به وجود ایشان و سایر ائمه معصومین (علیهم السلام) تک بعدی نگاه کرد، بلکه همین پیامبر مهربانی در برابر معاندان و مشرکان و کسانی که در مسیر حق ممانعت ایجاد می کردند، بسیار سخت گیر بودند که در قرآن نیز به آن اشاره شده است.

حافظ کل قرآن کریم اظهار کرد: در جای دیگر قرآن (سوره فتح) آمده که« مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ محمد (صلی الله و علیه وآله) پیامبر خداست و کسانى که با اویند بر کافران سخت گیر و با همدیگر مهربانند»

جعفری گفت: پیامبر(صلی الله و علیه وآله) انسانی از جنس خود مردم بودند و از این جهت همواره رنج و سختی مردم، در عرصه های مختلف بر پیامبر بسیار گران بود و نهایت تلاش خود را برای هدایت مردم و رها کردن آنان از خرافات و شرک می کرد.

وی اظهار کرد: خداوند در آیه 128 سوره توبه به این مطلب اشاره کرده است و می فرماید: «لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُوْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ؛ براى شما پیامبرى از خودتان آمد که بر او دشوار است  شما در رنج بیفتید به هدایت شما حریص و نسبت به مومنان دلسوز مهربان است».
این حافظ کل قرآن کریم یادآور شد: اگر انسانی می خواهد در مسیر پیامبر(صلی الله و علیه وآله) حرکت کند، باید تلاش کند که تک تک این رفتارها را در منش و رفتار خود پیاده کند.


تلاش کردیم کلام وحی را با هنر ایرانی زینت دهیم

تلاش کردیم کلام وحی را با هنر ایرانی زینت دهیم


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

نگاهی به تاریخ سیاسی و اجتماعی جهان در زمان حضرت محمد ص تاریخ، سیره، زندگینامه، احادیث و سخنان پیامبر اعظم حضرت محمد ص با استفاده از کتاب بررسی و نقد دیدگاه و روش طبری در تاریخ نسبت به …مقدمه مدیر پایگاه استفاده از منابع تاریخی به ویژه تاریخ نویسی ای به سبک طبری تعقل و تفکر و تدبر از دیدگاه احادیث اسلام و آیات …واژه عقل در لغت واژه عقل ، مصدر عقل یعقل در کتابهای لغو یین ، به معنای مختلفی بکار نوگراطرح دلایل کسانی که معتقد به حرمت ورود به مجالس قانونگذاری هستند و پاسخ به آن عبد واقعه غدیر خم و اهمیت آن باسمه تعالی واقعه غدیر خم و اهمیت آن سرتاسر حیات طیبه رسول ‌اکرم صلی الله علیه و آله عدالت اجتماعی در قرآن ارزش و بزرگی عدالت در سطح اجتماع از منظر قرآن به حدی است که به صورت اصلی بنیادین بدل آیات قرآن که درباره امام زمانعج است، کدام هاست؟ …آیات بسیاری درباره امام زمان عج در قرآن وجود دارد و بعضی تا ۲۵۰ آیه از آیات قرآن را ادلة قرآنی ضرورت حکومت خبرگزاری فارس با استناد به آیات و آموزه‌های قرآنی، وجود حکومت به‌عنوان ضرورتی سیره علویبوستان نهج البلاغه قرانبنا به گفته استاد معرفت، آیات نخست سوره علق به عنوان نبوت بوده است و قرآن به عنوان آیا در خانه ای که سگ نگهداری می شود عبادت و دعای کسی که در نگهداری سگ در دو شیوه متفاوت آن از نظر اسلام دارای دو حکم متفاوت است به این ترتیب که نگاهی به تاریخ سیاسی و اجتماعی جهان در زمان حضرت محمد ص تاریخ، سیره، زندگینامه، احادیث و سخنان پیامبر اعظم حضرت محمد ص با استفاده از کتاب، مقاله تعقل و تفکر و تدبر از دیدگاه احادیث اسلام و آیات قران واژه عقل در لغت واژه عقل ، مصدر عقل یعقل در کتابهای لغو یین ، به معنای مختلفی بکار رفته است بررسی و نقد دیدگاه و روش طبری در تاریخ نسبت به اهل بیت ع مقدمه مدیر پایگاه استفاده از منابع تاریخی به ویژه تاریخ نویسی ای به سبک طبری،‌ نیازمند آن نوگرا طرح دلایل کسانی که معتقد به حرمت ورود به مجالس قانونگذاری هستند و پاسخ به آن عبد الرحمن عبد واقعه غدیر خم و اهمیت آن باسمه تعالی واقعه غدیر خم و اهمیت آن سرتاسر حیات طیبه رسول ‌اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سیره علویبوستان نهج البلاغه قران بنا به گفته استاد معرفت، آیات نخست سوره علق به عنوان نبوت بوده است و قرآن به عنوان کتاب القرآن الکریم عدالت اجتماعی در قرآن ارزش و بزرگی عدالت در سطح اجتماع از منظر قرآن به حدی است که به صورت اصلی بنیادین بدل ناپذیر آیات قرآن که درباره امام زمانعج است، کدام هاست؟ شهر سوال آیات بسیاری درباره امام زمان عج در قرآن وجود دارد و بعضی تا ۲۵۰ آیه از آیات قرآن را مرتبط نرم افزار مذهبی ابتدای صفحه امام علی ع عید غدیر در اسلام حجم


ادامه مطلب ...