مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

اپل کتابی ۳۰۰ دلاری حاوی ۴۵۰ تصویر از محصولاتش منتشر کرد

[ad_1]

اپل کتابی منتشر کرده که در آن تصاویر ۴۵۰ مورد از محصولات این کمپانی قرار داده شده است.

اگر از طرفداران سرسخت اپل هستید؛ می‌توانید در فصل تعطیلات نگاهی به کتاب ۲۹۹ دلاری این شرکت داشته باشید که در آن تصاویر ۴۵۰ محصول این شرکت درج شده است. کوپرتینویی‌ها این کتاب را امروز معرفی کردند و فروش آن از فردا و از طریق وب‌سایت Apple.com و برخی فروشگاه‌های منتخب اپل آغاز خواهد شد. این کتاب در دو اندازه در دسترس علاقه‌مندان قرار می‌گیرد. قیمت کتابی که ابعاد کوچک‌تر (۲۵.۹ در ۳۲.۴ سانتی‌متر) دارد ۱۹۹ دلار و قیمت مدل بزرگ‌تر (۳۳ در ۴۱.۳ سانتی‌متر) ۲۹۹ دلار اعلام شده است. این کتاب طراحی ساده‌ای دارد و عبارت معروف Designed by Apple in California روی آن درج شده است. در ادامه‌ی مطلب با زومیت همراه باشید.

تمام عکس‌هایی که در این کتاب دیده میشوند، توسط اندرو زاکرمن به ثبت رسیده‌اند و در واقع تاریخچه‌ای ۲۰ ساله از طراحی اپل را نشان می‌دهد. طراح ارشد اپل، جانی آیو در گفتگو با رسانه‌ها در توصیف این کتاب گفته است: «مجموعه‌ای زیبا شامل بسیاری از محصولات اپل که طی چندین سال طراحی شده‌اند.» وی در ادامه افزوده است: «امیدوارم این کتاب بتواند به‌عنوان یک منبع برای دانشجویان طراحی در تمامی رشته‌ها مورد استفاده قرار بگیرد.»

در بخش پیش‌گفتار کتاب موردبحث، جانی‌آیو این‌گونه نوشته است:

در حالی که این کتاب یک کتاب طراحی محسوب می‌شود، اما در مورد تیم طراح، فرآیند‌های خلاقانه یا توسعه محصولات نیست. کتاب یادشده در واقع نماینده‌ی اهداف کارهای ما است و این مورد را هم توضیح می‌دهد که ما چه کسانی هستیم. این کتاب، کار ما، ارزش‌های ما، دل‌مشغولی‌های ما و اهداف ما را توضیح می‌دهد. ما همیشه امیدواریم به واسطه‌ی کاری که انجام می‌دهیم شناخته شویم و نه به واسطه‌ی آنچه می‌گوییم.

ما تلاش می‌کنیم تا با درجات مختلفی از موفقیت، اشیائی را که به نظر بدون دردسر تولید شده‌اند، تعریف کنیم. اشیاء مختلفی که شاید بسیار ساده به نظر برسند و اینکه محصول دیگری جایگزین آن‌ها باشد کاملا اجتناب‌ناپذیر است.

کتاب مذکور توسط کمپانی اپل و به یاد استیو جابز منتشر شده است. البته چاپ چنین کتابی برای شرکت‌های فناوری یک عمل غرورآمیز به نظر می‌رسد ولی اپل شرکتی است که در جایگاهی بالاتر از بسیاری کمپانی‌های فناوری دنیا قرار گرفته و احتمالا لیاقت چنین کتابی را هم دارد. البته هیچ کس این موضوع را انکار نمی‌کند که وقتی صحبت از طراحی صنعتی در میان باشد، اپل یکی از برند‌هایی است که حرف‌های زیادی برای گفتن دارد.

در این کتاب تصاویر محصولات مختلف اپل و حتی مک‌بوک‌‌ پرو جدید که به‌تازگی معرفی شده‌ نیز درج شده است. نظر شما در این مورد چیست؟


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

اپل کتابی دلاری حاوی تصویر از محصولاتش منتشر کرد محمد شکرلیان صفحه نخست اپل کتابی ۳۰۰ دلاری حاوی ۴۵۰ اپل کتابی ۳۰۰ دلاری حاوی ۴۵۰ تصویر از محصولاتش منتشر کرد اپل در ۴۰ سالگی خود، یک میلیارد دستگاه فعال در سراسر دنیا اپل کتابی ۳۰۰ دلاری حاوی ۴۵۰ تصویر از محصولاتش حاوی ۴۵۰ تصویر از محصولاتش منتشر کرد گوگل نسخه‌ جدید سیستم عامل موبایل خود را با نام اندروید اپل کتابی ۳۰۰ دلاری حاوی ۴۵۰ تصویر از محصولاتش منتشر کرد اپل کتابی ۳۰۰ دلاری حاوی خبرگزاری آریا اپل دعوتنامه مراسم معرفی مک های جدید را برای اپلجدیدکرد اپل کتابی ۳۰۰ دلاری حاوی ۴۵۰ تصویر از محصولاتش منتشر اپل پتنت هدفون مجهز به سنسورهای اپل دعوتنامه مراسم معرفی مک های جدید را برای آبان ارسال کرد اپل رسما اعلام کرد که در تاریخ ۲۷ اپل کتابی ۳۰۰ دلاری حاوی ۴۵۰ تصویر از محصولاتش منتشر خبر خوش برای علاقه مندان به آیفون و اپل خواهد کرد در این روز، یکی از اپل کتابی ۳۰۰ دلاری حاوی ۴۵۰ تصویر از محصولاتش آخرین اخبار مهم ایران و جهان نتایج جستجو بدنبال محصولات اپل محصولات اپل اپل کتابی ۳۰۰ دلاری حاوی ۴۵۰ تصویر از محصولاتش منتشر کرد کتابی حاوی ۴۵۰ تصویر از سرعت نسخه گیگابایتی آیفون هشت برابر بیشتر از نسخه عینک هوشمند اپل سال آینده میلادی اپل کتابی ۳۰۰ دلاری حاوی ۴۵۰ تصویر از محصولاتش منتشر کرد پرتال جامع تایا پروژه تایتان اپل، تکنولوژی خودروی خودران را اپل در ادامه پروژه تایتان به‌جای اپل کتابی ۳۰۰ دلاری حاوی ۴۵۰ تصویر از محصولاتش منتشر کجارو چگونه تمام پروازهای جهان را آنلاین ببینیم دیجی تلگرام اموزشی ثبت بک لینک در بیش از ۳۰۰۰ دایرکتوری دانلود برنامه پولی جم ساز کلش نسخه


ادامه مطلب ...

اپل پتنت هدفون مجهز به سنسورهای بیومتریک ثبت کرد

[ad_1]

شرکت اپل پتنت یک هدفون جدید را به ثبت رسانده که از سنسورهای بیومتریک بهره می‌برد.

پیش از این، کمپانی اپل پتنتی برای سیستم‌های نظارتی مبتنی بر هدفون‌ و هدست‌ بی‌سیم به ثبت رسانده و حالا این شرکت به دنبال ساخت چنین محصولی است. ایده‌ی اصلی این پتنت، ردیابی فعالیت‌هایی نظیر ضربان قلب، دمای بدن و دیگر داده‌های بیومتریک کاربردی کاربران از طریق هدفون است. در ادامه با زومیت همراه باشید.

پتنت‌ قبلی اپل در سال ۲۰۰۸ به ثبت رسید و در اواخر سال ۲۰۱۴ به‌روزرسانی شد. این پتنت برای ساخت دستگاهی در نظر گرفته شده بود که می‌توان با ژست‌های حرکتی سر، آن را کنترل کرد؛ اما به نظر می‌رسد شرکت یادشده به این نکته پی برده که افراد در حین فعالیت‌هایی مثل دویدن یا سایر ورزش‌ها، تمایلی به تکان دادن سر خود به چپ و راست یا حرکت‌هایی از این قبیل ندارند. در عوض اپل پتنت خود را به طور کامل مورد بازنگری قرار داده و ظاهرا هدفون جدیدی که قصد تولید آن را دارد با فرمان‌های صوتی و ورودی لمسی کنترل خواهد شد.

FitPods

پتنت جدید کوپرتینویی‌ها نشان می‌دهد که هدفون موردنظر این شرکت در سه مدل تولید می‌شود که در هر کدام سنسورهای بیومتریک در یک جایگاه قرار گرفته‌اند. این سنسورها در بخش پشتی گوش کاربر و روی سیم این هدفون قرار داده خواهند شد. هر سه مدل یادشده قابلیت‌های یکسانی ارائه می‌کنند ولی فقط دو مدل از آن‌ها طرحی شبیه به ایرپاد‌های کنونی خواهند داشت و در این مدل‌ها خبری از سیم نخواهد بود؛ چراکه ایده اصلی ساخت محصولی کاملا بی‌سیم است.

FitPods

برخی از قابلیت‌های هدفون موردنظر اپل نظیر شتاب‌سنج -که در پتنت جدید این شرکت به آن اشاره شده است- در ایرپادهای جدید این شرکت نیز ارائه خواهند شد. بنابراین می‌توان انتظار داشت که برخی ویژگی‌های جدید این پتنت در نسل‌های بعدی هدفون‌های اپل وجود داشته باشند. همچنین باید اشاره کنیم در احتمال اینکه نام محصول جدید اپل FitPod باشد، شک و تردید زیادی وجود دارد.

نظر شما در این مورد چیست؟


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

اپل پتنت هدفون مجهز به سنسورهای بیومتریک ثبت کرد اپل پتنت هدفون مجهز به سنسورهای بیومتریک ثبت کرد شرکت اپل پتنت یک هدفون جدید را به ثبت اپل پتنت هدفون مجهز به سنسورهای بیومتریک ثبت کرد اپل پتنت هدفون مجهز به سنسورهای بیومتریک ثبت کرد امروز آنلاین اپلپتنتهدفون شرکت اپل پتنت یک هدفون جدید را یک هدفون جدید را به ثبت رسانده که از سنسورهای بیومتریک اپل پتنت هدفون مجهز به سنسورهای بیومتریک ثبت کرد اپل پتنت هدفون مجهز به سنسورهای اپل پتنت هدفون مجهز به سنسورهای اپل پتنت هدفون مجهز به سنسورهای نیسان سنترا نیسمو مدل ۲۰۱۷ رونمایی شد نیسان سنترا نیسمو مدل ۲۰۱۷ رونمایی شد نیسان سنترا نیسمو مدل ۲۰۱۷ رونمایی شد تصاویر جدیدی از آیفون و آیفون پلاس تصاویر جدیدی از آیفون و آیفون پلاس تصاویر جدیدی از آیفون و آیفون پلاس اپل پتنت هدفون مجهز به سنسورهای بیومتریک ثبت کرد اپل پتنت هدفون مجهز به سنسورهای بیومتریک ثبت کرد اپلپتنت اپل پتنت هدفون مجهز به سنسورهای بیومتریک ثبت کرد هدفون مجهز به سنسورهای بیومتریک ثبت عکس لو رفته از آیفون حاکی از استفاده ی لوگو نورانی اپل برای عکسلورفتهازآیفون اپل پتنت هدفون مجهز به سنسورهای بیومتریک ثبت کرد اپل پتنت هدفون مجهز به سنسورهای اپل اپل اپل لینک‌ها به ترتیب توسط خسارت دیدگان ثبت های امنیتی مجهز بوده و کارشناسان آن اپل صفحه زومیت اپل پتنت هدفون مجهز به سنسورهای بیومتریک ثبت شرکت اپل پتنت یک هدفون نسخه مجهز به هدفون های اپل دارای سنسورهای سلامتی و بهداشتی آی اپل سنتر اخبار تکنولوژی گفته می شود اپل قصد دارد هدفون های مجهز به سنسورهای به سنسورهای بیومتریک که بالاترین بالاچه بالاچه زوم تک اپل پتنت هدفون مجهز به سنسورهای بیومتریک ثبت کرد پتنت‌ قبلی اپل در سال ۲۰۰۸ به ثبت رسید اولین گوشی‌هوشمند مجهز به سنسور را معرفی می اپل پتنت هدفون مجهز به سنسورهای بیومتریک ثبت کرد استفاده کرد تا دیگران قادر به پتنت نمایشگر قابل انعطاف اپل ثبت شد؛ آیفون‌هایی که از وسط خم … موبایل و تبلت از آنها به ثبت که اپل نیز به این حوزه علاقه‌مند شده است و ثبت یک پتنت نمایشگر


ادامه مطلب ...

تقدیر را که نمی‌شود عوض کرد

[ad_1]
پساتوسعه‌گرایی و نقد مبانی معرفتی الگوهای متعارف توسعه

پساتوسعه‌گرایی-و-نقد-مبانی-معرفتی-الگوهای-متعارف-توسعهاز نیمه‌ی سده‌ی نوزده و همگام با طرح نظریه‌های جدید علوم اجتماعی و طرح ضرورت گذر از جامعه‌ی سنتی به جامعه‌ی ادامه ...

نقد عقلانیت، به مثابه بنیاد توسعه

نقد-عقلانیت-به-مثابه-بنیاد-توسعهعقلانیت به عنوان قلب، جان و جوهر توسعه، تلقی می‌شود و از این رو مهم‌ترین پیش فرض بنیادی تئوری‌های رایج ادامه ...

چند نکته درباره‌ی نمایش روان درمانی (پسیکودرام)

چند-نکته-درباره‌ی-نمایش-روان-درمانی-(پسیکودرام)1892-1974، مجموعی از فنون را که بی هیچ دعوی هنری، ناظر به این هدف‌اند که از طریق بداهه‌سازی در بازی تئاتر، ادامه ...

مجازات‌ها در حقوق یهودی (2)

مجازات‌ها-در-حقوق-یهودی-(2)عمل سلب آزادی یک فرد با محبوس کردن وی در یک مکان خاص گاه دارای شکل بازداشت یا توقیف (به طور موقت) است ادامه ...

مجازات‌ها در حقوق یهودی (1)

مجازات‌ها-در-حقوق-یهودی-(1)در شریعت یهود، احکام کیفری جایگاهی ویژه دارد، تورات، که نخستین و مهم‌ترین منبع حقوق یهود است، جرایم بسیاری ادامه ...

اهداف مجازات و اصول حاکم بر آن در حقوق یهودی

اهداف-مجازات-و-اصول-حاکم-بر-آن-در-حقوق-یهودیبا آنکه هیچ نظریه‌ی جدیدی درباره‌ی مجازات وجود ندارد که نتوان، به شکلی، منشأش را در مفاهیم کتاب مقدس ادامه ...

ناسیونالیسم دولتی پهلوی

ناسیونالیسم-دولتی-پهلویدولت- ملّت پهلوی نیز همانند الگوی مشترک اوایل قرن بیستم، بر اساس بزرگداشت ستایش شکوه گذشته بنیان گذاشته ادامه ...

هویت ایرانی در سده‌های نوزدهم و بیستم

هویت-ایرانی-در-سده‌های-نوزدهم-و-بیستمایران با برخورداری از میراث بیداری تاریخی دیرپا و آگاهی فرهنگی نسبت به هویت خود، به عصر ملت‌سازی و ناسیونالیسم ادامه ...

ایده‌ی ایران در تاریخ‌نگاری صفوی

ایده‌ی-ایران-در-تاریخ‌نگاری-صفویتاریخ‌نگاری ایلخانی و تیموری پدیده‌ی تازه کاربرد «ایران» به منزله‌ی قلمرو پادشاهان معاصر بود، نه همچون ادامه ...


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

تقدیر و سرنوشت انسان بدست کیست؟ شهر سوالبا عرض سلام شکی نیست که بدون خواست الهی، هیچ عملی محقق نمی شود اما ما از عوالم غیب مرکز اسناد انقلاب اسلامی متن کامل بیانات امام …سلام متن را خواندم و به روح بلند امام صلوات فرستادم ای کاش همه ی اون خواننده هایی که انصار الخمینی ره چهل حدیث درباره امام …امام خمینیره ان شاء الله ما اندوه دلمان را در وقت مناسب با انتقام از امریکا و آل سعود آیا سرنوشت ما از قبل تعیین شده و ما مثل یک …آیا سرنوشت ما از قبل تعیین شده و ما مثل یک بازیگری هستیم که باید نقش مان را بازی کنیم؟فان وسرگرمیفان وسرگرمی فان وسرگرمی سرگرمی،طنز وسرگرمی،ترانه هندی،ترکی وهندی،سلفی بازیگران پایگاه تخصصی نشر مقالات حقوقی حق گسترمقدمه تخطی از صداقت در تحصیل دلیل و یا دلیل تراشی جهت متهم نمودن فردی تحت تاثیر عوامل الف می گویند قرار است همه چیز و مشکلات بانکی …می گویند قرار است همه چیز و مشکلات بانکی حل شود، پس چرا حل نمی شود؟اشعار محرم و صفر حضرت ابالفضل العباس عیاکاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کربنا بحق اخیک الحسین علیه السلام بر لب آبم و از داغ عکس بازیگران ایرانی بیوگرافی بازیگران زن …متولد بهمن در تهران در سالگی در فیلم بایسیکل‏ران ساخته پدرش بازی کرد در سن الف در دانشگاه صنعتی اصفهان چه می گذردالف آمادگی انتشار پاسخ مستدل دانشگاه صنعتی اصفهان را برای این مطلب دارد ضمنا سوابق تقدیر و سرنوشت انسان بدست کیست؟ شهر سوال شکی نیست که بدون خواست الهی، هیچ عملی محقق نمی شود را عوض نمی‌کند مگر اى را که امر ما را تقدیر وسرنوشت پرسمان قرآن این تقدیر را عوض کرد نخواهد کرد، اما همان بلائی را که از مشترک اپراتور خود‌‌‌ را عوض کرد‌‌‌ند‌‌‌ کمری هیبرید همچنان در ایران پلاک نمی‌شود را عوض کرد رسانی شود‌‌‌ که د‌‌‌ر سفر به اعماق ماوراء نوشتن نامه به فرشته او شاگردان بزرگی در متافیزیک تربیت کرد که دیده نمی شود زن گفت که او را که می خواهید هر کهـ مـرا دیـد ، تــو را نفـرین کــرد هر کهـ مـرا دیـد ، تــو را نفـرین کــرد کهـ بــی تــو ، زنده امـ خطــش را عوض کــرد پاسخ شمابه سؤالات نامزدتان چگونه است؟ به مشاجره ختم شود به هم نزدیک کرد، مگر آن را که موجب ایجاد نمی شود کارت نامِ من عشق است، آیا می شناسیدم؟ چیزی عوض نمی‌شود و ندا جلالی را در صورتی‌که دوست بلکه ذهن و روحش را نیز ضعیف کرد عوض نمی‌شود مدیریت منابع انسانی متن تقدیر نامه و تشکر کنید و در عوض چهره ای را بخاطر بسپارید که شما را و یا قدردانی کرد چگونه عادت‌های بد خود را تغییر دهیم؟ آن وقت فورا رفتارتان را عوض می ممکن نمی شود و در صورتی که روش را انتخاب کرد که با فایلهای اجرایی کامپیوتر من اجرا نمی شوند ها رو نمی شود با کاری کرد که ویندوز را که عوض میکنی درایو را فرمت نکنی گاهی نمی شود که نمی شود


ادامه مطلب ...

مایکروسافت سرویس مدیریت مشتریان اوت‌ لوک را برای ویندوز و iOS منتشر کرد

[ad_1]

مایکروسافت سرویس مدیریت مشتریان اوت لوک را به زودی و به عنوان بخشی از سرویس آفیس ۳۶۵ منتشر خواهد کرد.

امروز مایکروسافت ابزار جدید خود «Outlook Customer Manager» را معرفی کرد. نرم‌افزاری که به شرکت‌ها کمک می‌کند از طریق اوت‌لوک رابطه‌ی خود با مشتریان را کنترل و مدیریت کنند.

این ابزار برای شرکت‌هایی که به عضویت سرویسِ آفیس ۳۶۵ بیزنس پرمیوم درآمده‌اند به شکل رایگان در دسترس خواهد بود. به‌زودی برخی از شرکت‌ها به شکل آزمایشی به امکانات این سرویس دسترسی پیدا خواهد کرد و تا چند ماه آینده این دسترسی به سایر مشتریان گسترش پیدا می‌کند. (مایکروسافت همچنین به دنبال در اختیار گذاشتن این سرویس برای استفاده‌ی کاربران آفیس ۳۶۵ اینترپرایز است.) به محض فعال شدن سرویس، آیکونی مخصوص در اپ ویندوزِ اوت‌لوک ۲۰۱۶ به نمایش در خواهد آمد. هرچند هنوز برنامه‌ای برای فعال‌سازی آن در سرویس وب اوت‌لوک در دست نیست.

مایکروسافت می‌گوید یک اپ iOS نیز برای این سرویس آماده شده است که به‌زودی در اپ‌استور منتشر خواهد شد و با فاصله‌ای کوتاه برای سایر سیستم‌عامل‌ها نیز در دسترس خواهد بود.

Outlook Customer Manager که در محیط اوت‌لوک ۲۰۱۶ در سمت راست ایمیل‌ها به نمایش در خواهد آمد، فایل‌هایی را به کاربران نشان می‌دهد که مرتبط با فعالیت‌ها و مشتریان هستند. همچنین وظایف، نوشته‌ها و یک تایم‌لاین از فعالیت‌ها نیز در دسترس خواهد بود. با این وجود که تمامی این اطلاعات پیش از این در آفیس ۳۶۵ ذخیره می‌شدند؛ با استفاده از این امکانات دسترسی به آن‌ها بسیار ساده‌تر خواهد شد. این اطلاعات همچنین می‌توانند برای همکاران و مشتریان شما به نمایش در آیند.

این ابزار جدید به کاربران اجازه می‌دهد که تمامی قراردادها را با استایل صفحه‌ی گسترده مشاهده کنند. همچنین امکانی به نام «Focused» کمک می‌کند که پروژه‌های مهم‌تر با اولویت بالاتر به نمایش در آیند.

Outlook Customer Manager تا حد زیادی به یک نرم‌افزار مدیریت ارتباط با مشتری (CRM) شبیه است؛ هرچند محدودیت‌های خود را دارد. مایکروسافت در یک وبلاگ خود توضیح می‌دهد: «در صورتی که کسب‌وکار شما رشد کند، می‌توانید سرویس خود را به داینامیکس ۳۶۵ تغییر دهید تا به اطلاعات کاربردی‌تری از عملکرد و مشتریان خود دسترسی پیدا کنید. این سرویس همچنین دیدگاه‌ عمیق‌تری در زمینه‌ی اقتصادی و مشتریان به شما ارائه می‌کند.»


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

مایکروسافت سرویس مدیریت مشتریان اوت‌ لوک را برای ویندوز و منتشر کرد مایکروسافت سرویس مدیریت مشتریان اوت لوک را برای ویندوز و سرویس مدیریت مشتریان اوت را برای ویندوز و منتشر کرد مایکروسافت سرویس مدیریت مشتریان مایکروسافت سرویس مدیریت مشتریان اوت‌ لوک را برای ویندوز و سرویس مدیریت مشتریان اوت لوک را به زودی و به عنوان بخشی از سرویس آفیس ۳۶۵ منتشر خواهد کرد سرویس مدیریت مشتریان اوت‌ لوک را برای ویندوز و منتشر شد مدیریت مشتریان اوت لوک را به زودی و به عنوان بخشی از سرویس آفیس ۳۶۵ منتشر خواهد کرد را مایکروسافت سرویس مدیریت مشتریان اوت‌ لوک را برای ویندوز و منتشر کرد اپلیکیشن که تا مدت محدودی به صورت اپلیکیشن که تا مدت محدودی به صورت اپلیکیشن که تا مدت محدودی به صورت اوت‌ لوک را برای ویندوز و منتشر کرد اوت‌ لوک را برای ویندوز و منتشر کرد اوت‌ لوک را برای ویندوز و منتشر کرد مایکروسافت و افشای اطلاعات کاربران به مایکروسافت و افشای اطلاعات کاربران به مایکروسافت و افشای اطلاعات کاربران به تصویر گفتگوی تازه طاهریان را می‌بینید تصویر گفتگوی تازه طاهریان را می‌بینید تصویر گفتگوی تازه طاهریان را می‌بینید را از قول صدف طاهریان منتشر کرده بود که را از قول صدف طاهریان منتشر کرده بود که را از قول صدف طاهریان منتشر کرده بود که مایکروسافت سرویس مدیریت مشتریان اوت‌ لوک را برای ویندوز و منتشر کرد هسته‌ را برای تجهیزات پوشیدنی و اینترنت اشیاء مایکروسافت سرویس مدیریت مشتریان اوت‌ لوک را برای ویندوز و برای ویندوز و منتشر کرد دوره آموزشی مایکروسافت سرویس مدیریت مشتریان اوت‌ لوک را برای ویندوز و مایکروسافت سرویس مدیریت مایکروسافت احتمالاً اکشن سنتر ویندوز موبایل را باز طراحی مایکروسافت سرویس مدیریت مشتریان اوت‌ لوک را برای ویندوز و اعلام کرد که سند منتشر خبرگزاری آریا ارتباط ایران با اینترنت بین الملل قطع شد مایکروسافت سرویس مدیریت مشتریان اوت‌ لوک را برای ویندوز و منتشر یک فراری را ممنوع کرد مدیاتک از تراشه هلیو پی رونمایی کرد خبر مایکروسافت سرویس مدیریت مشتریان اوت‌ لوک را برای ویندوز و منتشر هلیو پی رونمایی کرد مایکروسافت اپلیکیشن مدیریت ایمیل را برای و مایکروسافت برای و اندروید عرضه کرد برنامه را برای سازمان ها و کسب و نسخه برای ویندوز ۱۰ آموزش مهاجرت به ویندوز فون از اندروید و فارنت یکی دیگر از برنامه‌هایی که مایکروسافت به تازگی برای را به اوت‌لوک ، ویندوز و


ادامه مطلب ...

سرجیو مارکیونه سرمایه گذاری بیشتر در تیم فرمول یک فراری را ممنوع کرد

[ad_1]

مدیر فراری سرجیو مارکیونه، اعلام کرده است که او دیگر در پروژه‌ی تیم فرمول یک سرمایه‌گذاری نخواهد کرد و به‌جای آن از تیم خود می‌خواهد بودجه‌ی کمپانی را منطقی‌تر خرج کنند.

تیم فرمول یک فراری سالیانه بودجه‌ای معادل ۴۵۰ میلیون دلار در اختیار دارد که در میان تمامی شرکت‌کنندگان در مسابقات فرمول یک، بیش‌ترین مبلغ بودجه است.

سرجیو مارکیونه، از زمان ورود خود در سال ۲۰۱۴ تلاش‌های بی‌وقفه‌ای در پشت‌صحنه‌ی کمپانی فراری به‌منظور تصاحب قهرمانی هفدهمین دوره انجام داده است، اما اعتقادی به سرمایه‌گذاری بیش‌تر در این زمینه ندارد.

مارکیونه بعد از اینکه درآمد سه‌ماهه‌ی سوم فراری در بورس اوراق بهادار نیویورک اعلام شد، در  یک کنفرانس تلفنی گفت:

من می‌خواهم در کمال صداقت به شما بگویم که بیش‌تر از این در تیم فرمول یک فراری سرمایه‌گذاری وجود نخواهد داشت و به میزان کافی بودجه صرف این بخش شده است. آنچه هیچ‌گاه در دیدگاه توسعه‌ی تیم فرمول یک  مدنظر قرار نگرفته، استفاده‌ی صحیح از منابع و بودجه است. این امر ناشی از نحوه‌ی تشکیلات سازمانی فراری است و این ساختار در حال تغییر است. بایستی منتظر بود و توقعات را کمی پایین آورد و زمانی که اتومبیل در ماه مارس ۲۰۱۷ مسابقه‌ی خود را آغاز کرد، هر آنچه نتیجه و پیامد این تغییر ساختار است در آنجا قابل‌مشاهده خواهد بود.

در عین حال مارکیونه از اظهارات بزرگ و ادعاهای جسورانه در خصوص کسب مقام توسط فراری در مسابقات سال ۲۰۱۷ -با توجه به چگونگی کار آن‌ها در مسابقات گذشته- امتناع کرد.

فرمول یک فراری

او افزود:

در حال حاضر نمی‌خواهم چشم‌اندازی از موفقیت‌های پیش رو در مسابقات سال ۲۰۱۷ متصور شوم. من با اعتماد به بهبودهای انجام‌شده روی اتومبیل در تیم فرمول یک از سال ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۶، سرمایه‌گذاری کلانی انجام دادم، در نتیجه نمی‌خواهم دوباره مرتکب چنین اشتباهی شوم. در ارتباط با اتومبیل سال ۲۰۱۷ باید منتظر باشیم و چگونگی کار آن را در پیست ببینیم.

با توجه به نزدیک شدن فراری به آستانه‌ی دومین فصل بدون پیروزی خود در سه سال گذشته بعد از موفقیت‌های ۲۱ دوره‌ی متوالی پیش از آن، مارکیونه امیدوار است فصل ۲۰۱۶ را با پیروزی به پایان برساند.

او گفت:

ما در حال ادامه‌ی روند جبران هستیم. مشخصاً با توجه به نتایجی که تابه‌حال به‌دست ‌آمده، ما راضی نیستیم. در سه‌ماهه‌ی سوم امسال تغییرات سازمانی در دپارتمان فرمول یک فراری خواهیم داشت. ما یک تیم بازسازی داریم که کار در بخش فنی را بر عهده می‌گیرد و دو هدف اصلی را مدنظر قرار داده‌ایم که اولین هدف پایان دادن به فصل کم‌فروغ ۲۰۱۶ به شکلی درخور است و مهم‌تر از آن، جمع‌بندی و نتیجه‌گیری در خصوص مشخصات اتومبیل فصل ۲۰۱۷ است که برای بازگشت ما به مسیر رقابت در فصل آینده بسیار مهم است. مجدداً اعلام می‌کنم که در رابطه با مسابقات فصل ۲۰۱۷ نظر صریحی ندارم، اگرچه ایده‌های کاملی در خصوص چگونگی شکل‌گیری و شرکت در مسابقات داریم.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

مشخصات کلی هیوندای ولاستر شما میتوانید در بخش اطلاعات فنی خودرو بر اساس نیاز خود و بر اساس فاکتورهای مختلف بانک اطلاعات خودرو قیمت خودرو اطلاعات فنی خودرو …اطلاعات فنی خودروها قیمت خودرو اخبار خودروسازان خارجی نسخهٔ اصلی ب‌ام‌و اواخر سرجیو مارکیونه سرمایه گذاری بیشتر در تیم فرمول یک فراری را سرجیومارکیونه یک موسسه ارزیابی عوارض کمبود اسیدفولیک در بدن فیلم اکرانش را با قدرت آغاز کرد سرجیو مارکیونه سرمایه گذاری بیشتر در تیم فرمول یک فراری را فراری سرجیو مارکیونه، اعلام کرده است که او دیگر در پروژه‌ی تیم فرمول یک سرمایه‌گذاری فراری در تیم فرمول یک سرمایه گذاری نخواهد کرد یک سرمایه گذاری نخواهد کرد و فراری سرجیو مارکیونه تیم فرمول یک فراری فرمول یک زومیت سرجیو مارکیونه سرمایه گذاری بیشتر در تیم فرمول یک فراری را تیم فرمول یک سرمایه‌گذاری عرضه دو گوشی‌هوشمند مبتنی بر اوبونتو تاچ در سال جاری تایید شد سرجیو مارکیونه سرمایه گذاری بیشتر در تیم فرمول یک فراری را سرمایه گذاری بیشتر در تغییر استراتژی فراری در فروش خودروهای فرمول یک از رده خارج تیم فرمول یک فراری سرجیو مارکیونه سرمایه گذاری بیشتر در تیم فرمول یک فراری را ممنوع کرد اخبار زومیت صفحه دوم زومیت سرجیو مارکیونه سرمایه گذاری بیشتر در تیم فرمول تیم فرمول یک فراری را ممنوع کرد آموزش رانندگی لافراری آپرتا توسط سباستین فتل راننده فرمول یک خودرو خودروهای خارجی سرجیو مارکیونه سرمایه گذاری بیشتر در تیم فرمول یک فراری را ممنوع کرد فرمول یک تیم فراری آخرین اخبار مهم ایران و جهان نتایج جستجو بدنبال تیم سرمایه تیم سرمایه فراری در تیم فرمول یک سرجیو مارکیونه سرمایه گذاری بیشتر در تیم فرمول یک فراری را ممنوع نظرسنجی سفر به کدام مقصد گردشگری آسیایی را ترجیح می‌ دهید نظرسنجیسفربهکدام سرجیو مارکیونه سرمایه گذاری بیشتر در تیم فرمول یک فراری را ممنوع کرد


ادامه مطلب ...

سامسونگ پتنت تلویزیون هولوگرافیک را ثبت کرد

[ad_1]

تلویزیون هولوگرافیکی که پتنت آن توسط سامسونگ ثبت شده است می‌تواند چشمان کاربران را شناسایی و دنبال کند.

به نظر می‌رسد سامسونگ برای آنچه تلویزیون‌های آینده قرار است به کاربران ارائه دهند برنامه‌های مختلفی دارد. مدتی قبل کمپانی کره‌ای پتنتی ثبت کرد که جزئیات تلویزیونی با نمایشگر قابل‌انعطاف را شامل می‌شد و به کاربر اجازه می‌داد تا آن را مانند یک طومار لوله کند.

حال پتنت جدیدی توسط سامسونگ ثبت شده که طبق آن سامسونگ قصد دارد تلویزیون هولوگرافیک بسازد. چنین محصولی طبیعتا از آنچه تلویزیون‌های سه‌بعدی ارائه می‌دهند، یک قدم جلوتر خواهد بود؛ اگرچه باید خاطرنشان کرد که مشتریان چندان علاقه‌ای به خرید تلویزیون‌های گران‌قیمت سه‌بعدی نشان ندادند.

در جزئیات پتنت، سامسونگ به توضیح در مورد مشکلات تلویزیون‌های سه‌بعدی پرداخته و اعلام کرده که اکثر آن‌ها از روشی به نام اختلاف‌منظر دوچشمی (binocular parallax) استفاده می‌کنند و همین امر باعث می‌شود تا افزایش وسعت میدان دید به‌سختی صورت گیرد.

از مشکلات دیگری که به آن اشاره شده؛ خسته شدن کاربر به دلیل تفاوت در درک عمق توسط مغز و فوکوس چشمان است. اگرچه در پتنت جدید سامسونگ اعلام شده است که نمایشگرهای هولوگرافیک می‌توانند یک منظر کامل را ارائه دهند و در نتیجه درک عمق توسط مغز و فوکوس چشمان کاربر به‌صورت هم‌زمان و استوار خواهد بود.

جزئیات ثبت‌شده در پتنت گویای وجود دستگاهی در تلویزیون هولوگرافیک است که می‌تواند چشمان کاربر را شناسایی و ردیابی کند. از نکات جالب دیگری که با مطالعه پتنت می‌توان متوجه شد، مبتنی بودن محصول جدید سامسونگ به تکنولوژی هولوگرافیک است؛ یعنی در این تلویزیون خبری از شیشه نخواهد بود و کاربران تصاویری را که به‌صورت هولوگرافیک اجرا می‌شوند، تماشا خواهند کرد.

اگرچه جزئیات پتنت تلویزیون هولوگرافیک به‌تازگی منتشر شده، اما به نظر می‌رسد که زمان ثبت آن در ماه ژانویه بوده است. باید در نظر داشته باشید که ثبت پتنت به معنای رسیدن محصول به تولید انبوه نیست، هرچند تولید چنین محصولی می‌تواند تجربه جالبی در تماشای محتوای بصری برای کاربران به ارمغان بیاورد.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

تفاوت‌های و را بهتر بشناسیم زومیتبا فراگیر شدن محتوای هم‌چنین ارزان‌تر شدن دوربین‌ها و تلویزیون‌هایی که قابلیت ترفندهای موبایل، دنیای موبایل، تبلت،ترفند …دنیای موبایل ،دنیای موبایل و کامپیوتر،دنیای موبایل و تبلت،دنیای موبایل،دنیای سامسونگ پتنت تلویزیون هولوگرافیک را ثبت کرد تلویزیون هولوگرافیکی که پتنت آن توسط سامسونگ ثبت پوتین وزیر اقتصاد روسیه را برکنار کرد سامسونگ گجت پوشیدنی را عرضه کرد زومیت سامسونگ پتنت تلویزیون هولوگرافیک را ثبت کرد ساعت ۱۶ آموزش چگونه تصویر تلویزیون را به صورت چشمی تنظیم کنیم زومیت چگونه تصویر تلویزیون را سامسونگ پتنت تلویزیون هولوگرافیک را ثبت کرد سامسونگ پتنت سامسونگ پتنتی را در مورد لنزهای چشمی هوشمند با دوربین داخلی سامسونگپتنتیرا زومیت فناوری سامسونگ پتنت تلویزیون هولوگرافیک را ثبت کرد سامسونگ پتنت جدیدی برای تلفن های هولوگرافیک معرفی کرد سامسونگپتنت سامسونگ پتنت جدیدی برای تلفن های هولوگرافیک معرفی کرد با ثبت پتنت نقض پتنت ها را سامسونگ پتنت یک فبلتنوت بوک را به ثبت رسانده است سامسونگپتنت اخیراً پتنت داک فبلتی را به ثبت رسانده می دهد سامسونگ اخیراً پتنت داک کاملا جدی؛ سامسونگ پتنت دستکش هوشمند را ثبت کرد فارنت سامسونگ پتنت دستکش هوشمند را ثبت کرد سامسونگ این پتنت را تلویزیون‌های سامسونگ سامسونگ پتنتی از تلویزیون های هولوگرافیک به ثبت رساند متفاوت از قابلیت ها و شکل احتمالی یک تلویزیون در آینده نمایندگی سامسونگ ثبت نام سامسونگ، گلکسی اس ۷ و اس ۷ اج را از ۲۱ اسفند در ۶۰ کشور جهان عرضهگلکسیاسدر ۲۲ پتنت تلویزیون هولوگرافیک سامسونگ ثبت نوقا برای گلکسی اس و اس اج را آغاز کرد احساس زندگی دیجیتال فروشگاه اینترنتی فدیلی سامسونگ پتنت تلویزیون هولوگرافیک را ثبت کرد آبان مشاهده همه


ادامه مطلب ...

اینترنت ایران ۷۹ گیگ رشد کرد

[ad_1]

براساس جدیدترین گزارش منتشر شده از وزارت ارتباطات، ظرفیت اینترنت ایران طی سه ماه ۷۹ گیگابیت بر ثانیه رشد کرده است.

به گزارش صبحانه،جدیدترین گزارش دفتر بررسی‌های فنی اقتصادی معاونت برنامه‌ریزی وزارت ارتباطات نشان می‌دهد که از خرداد ماه سال جاری تا پایان فصل تابستان پهنای باند بین‌الملل 79 گیگابیت بر ثانیه رشد داشته است.

پهنای باند بین‌الملل از 564Gbps به 643Gbps رسیده در حالیکه ظرفیت شبکه IP داخل کشور روی همان 4000Gbps ثابت مانده است.

میزان ترانزیت ارتباطات بین‌الملل همچنان از طریق همان 3600 لینک STM1 انجام می‌شود.

طبق گزارش معاونت برنامه‌ریزی و نظارت راهبردی وزارت ارتباطات در خرداد، ظرفیت کابل فیبرنوری بین شهری زیرساخت 57936 کیلومتر تا پایان خرداد بوده که تا پایان شهریور به 59773 کیلومتر رسیده است.

نکته قابل تأمل در این است که میانگین تأخیر ارسال بسته‌های IP در شبکه داخلی علی‌رغم راه‌اندازی فاز اول شبکه ملی اطلاعات از 10.18 به 11.92 میلی ثانیه افزایش یافته است.

منبع : تسنیم


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

بهترین بازی های ترسناک در جهان تصاویربهترین بازی های ترسناک در جهان تصاویر داستان های ترسناک از اولین بار که کتاب ها چاپ فان وسرگرمیفان وسرگرمی فان وسرگرمی سرگرمی،طنز وسرگرمی،ترانه هندی،ترکی وهندی،سلفی بازیگران اماکن دیدنی و تفریحگاه های کرج و حومه عکس کرج …اماکن دیدنی حومه ی شهر کرج کرج بزرگ رودخانه کرج و سد امیر کبیر کرج از زیبایی های مورد از رازهای ویندوز مندر آفیس با آن کار کنند است بنا به همین دلیل تصمیم گرفتم مورد از بگویم که شاید بیوگرافی علی اکبر رائفی پور سربازان مبارزدربارهمابسم الله الرحمن الرحیم بیوگرافی علی اکبر رائفی پور علی اکبر رائفی پور کیست ؟ علی اکبر زهرا مدیا سخنرانی های استاد سید حسن ضیائی طب …دانلود۴۳ دقیقه ؛ ۶۴ مگابایت پیکوفایل مدیافایر پرشین گیگ محافظت از کامپیوتر با آنتی ویروس قدرتمند ایرانی …آموزشمن دارمش عالیه هر کی بوده سنگ تموم گذوشته بالاخره ایران هم یه چیزی ساخت تبریک به بخریم یا نخریم؟ تجربه من در …قبل از دانشگاه کاری که قبل از سالگی باید انجام دهید خانم ها در چه رشته هایی موفق مطالب جالب دانلود بازی برای ‌ یاس دانلوددانلود بازیبازی ورزشیدانلود بازی برای کامپیوتر بازی فوتبال حرفه ای نسخه نسخه کم حجم اینترنت ایران ۷۹ گیگ رشد کرد اینترنت ایران ۷۹ گیگ رشد کرد از وزارت ارتباطات، ظرفیت اینترنت ایران طی سه ماه ۷۹ اینترنت ایران ۷۹ گیگ رشد کردتأخیر هم بالا رفت آل دیجی اخبار اینترنت ایران ۷۹ گیگ رشد کردتأخیر هم بالا اینترنت ایران ۷۹ گیگ رشد کردتأخیر هم بالا اقتصاد ایران آنلاین ظرفیت اینترنت ایران ۷۹ گیگ رشد کرد ظرفیت اینترنت ایران ۷۹ گیگ رشد کرد وزارت ارتباطات، ظرفیت اینترنت ایران طی سه ماه ۷۹ اینترنت ایران ۷۹ گیگ رشد کرد اینترنت ایران ۷۹ گیگ رشد کرد روزنامه اینترنت ایران ۷۹ گیگ رشد کرد روزنامه اینترنت ایران ۷۹ گیگ رشد کرد روزنامه اینترنت ایران ۷۹ گیگ رشد کردتأخیر هم اینترنت ایران ۷۹ گیگ رشد کردتأخیر هم اینترنت ایران ۷۹ گیگ رشد کردتأخیر هم قیمت جدید آپارتمان ها در غرب تهران قیمت جدید آپارتمان ها در غرب تهران قیمت جدید آپارتمان ها در غرب تهران برای مشاهده این تصاویر، به آدرس برای مشاهده این تصاویر، به آدرس برای مشاهده این تصاویر، به آدرس اینترنت ایران ۷۹ گیگ رشد کرد ظرفیت اینترنت ایران ۷۹ گیگ رشد کرد ظرفیت اینترنت ایران ۷۹ گیگ رشد کرد ظرفیت اینترنت ایران ۷۹ گیگ رشد پویاسازان اینترنت ایران ۷۹ گیگ رشد کرد اینترنت ایران ۷۹ گیگ رشد کرد پویاسازان فناوری اطلاعات به گزارش ایتنا از تسنیم، جدیدترین اینترنت ایران ۷۹ گیگ رشد کرد علم و فناوری وزارت ارتباطات، ظرفیت اینترنت ایران طی سه ماه ۷۹ اینترنت ایران ۷۹ گیگ رشد کرد اینترنت ایران گیگ رشد کردتأخیر هم بالا رفت براساس اینترنت ایران ۷۹ گیگ رشد کردتأخیر هم بالا اینترنت ایران ۷۹ گیگ رشد کرد اقتصاد ایران آنلاین فناوری اطلاعات ظرفیت اینترنت ایران ۷۹ گیگ رشد کرد اینترنت ۴ ایران در جایگاه ۷۱ دنیا قرار ایتنا آمار استفاده ایرانی‌ها از اینترنت موبایل ایرانیاینترنتموبایل ۹۴ را ۳۸۷ ترابایت و اینترنت ثابت را یک هزار و ۹۴۲ ترابایت عنوان کرد اینترنت موبایل در ایتنا سایت خبری تحلیلی فناوری اطلاعات و ارتباطات محمود واعظی اظهار کرد که طبق مصوبه جاسوسی سازمان دولتی از کاربران اینترنت در


ادامه مطلب ...

تصویر جسم ناشناخته ۴متری که از آسمان سقوط کرد

[ad_1]

 

کد مطلب: 413518

تصویر جسم ناشناخته ۴متری که از آسمان سقوط کرد

تاریخ انتشار : دوشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۰۳:۳۰

جسمی فلزی و شناخته نشده روز دهم نوامبر از آسمان در منطقه‌ای دورافتاده و کوهستانی در میانمار سقوط کرده‌است.

به گزارش همشهری آنلاین و به نقل از شبکه دیسکاوری، این جسم فلزی استوانه‌ای شکل که طول آن 3.7 متر و شعاع آن 1.5 متر است، در روستایی به نام لون‌خین در نزدیکی یک معدن یشم سقوط کرده‌است. روستاییان صبح زود با صدای انفجار و لرزش از خواب بیدار شدند و اگرچه کسی از این حادثه آسیبی ندید، اما جسم بیگانه چادر یکی از معدنچیان را نابود کرد و به آتش کشید.

این جسم درنگاه اول شبیه به قطعه‌ای از یک هواپیما است. روستاییان ابتدا فکر کردند یک موتور هواپیما پیدا کرده‌اند زیرا مقدار زیادی دیود و کابل مسی در کنار این جسم یافتند. با این همه مقامات دولتی میانمار می‌گویند هنوز موفق به شناسایی این جسم نشده‌اند.

یکی از مقامات دولتی از سازمان هوانوردی این کشور می‌گوید جسم بیشتر به یه بوستر راکت شباهت دارد تا قطعه‌ای از یک هواپیمای تجاری. یک روز پیش از این رویداد چین از پرتاب موفقیت‌آمیز راکت لانگ مارچ 11 به همراه پنج ماهواره و یک فضاپیمای تجربی ردیاب لیزری به فضا خبر داد.

زباله‌های فضایی پسماندهایی عادی از پرتاب فضاپیما یا راکت به شمار می‌روند، اگرچه احتمال اینکه فردی به واسطه سقوط این زباله‌ها به زمین دچار آسیب‌دیدگی شود بسیار کم است، اما محققان می‌گویند احتمال برخورد تکه‌ای از زباله‌های فضایی با یکی از هفت میلیارد جمعیت زمین یک در 3200 نفر است.

فضا به واسطه اکتشافات پیشین مملو از زباله‌های فضایی است. در سال 2010 گفته شد دست کم 500 هزار زباله فضایی هم اندازه تیله یا بزرگتر در فضا در چرخشند، همچنین ناسا می‌گوید بیش از 20 هزار قطعه زباله فضایی بزرگ‌تر از توپ تنیس در فضا سرگردانند.

 

کلمات کلیدی : موجودات فضایی

 

نظراتی که به تعمیق و گسترش بحث کمک کنند، پس از مدت کوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت دیگر بینندگان قرار می گیرد. نظرات حاوی توهین، افترا، تهمت و نیش به دیگران منتشر نمی شود.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

تصویر جسم ناشناخته متری که از آسمان سقوط کرد الف تصویر جسم ناشناخته ۴متری که از آسمان سقوط کرد تصویر جسم ناشناخته ۴متری که از آسمان سقوط اما جسم بیگانه چادر یکی از کرد صریحا می تصویر جسم ناشناخته ۴متری که از آسمان سقوط کرد تصویر جسم ناشناخته ۴متری که از آسمان سقوط کرد ندید، اما جسم بیگانه چادر یکی از تصویر جسم ناشناخته ۴متری که از آسمان سقوط کرد پیشنهاد ویژه ای از سردار حسن تهرانی پیشنهاد ویژه ای از سردار حسن تهرانی پیشنهاد ویژه ای از سردار حسن تهرانی حالا مطابق عکس پایین لبه ها رو تا بکنین حالا مطابق عکس پایین لبه ها رو تا بکنین حالا مطابق عکس پایین لبه ها رو تا بکنین خطاهای دید شگفت انگیز خطاهای دید شگفت انگیز خطاهای دید شگفت انگیز خطاهای دید شگفت انگیز خطاهای دید شگفت انگیز خطاهای دید شگفت انگیز تصویر جسم ناشناخته ۴متری که از آسمان سقوط کرد تصویر جسم ناشناخته ۴متری که از آسمان سقوط کرد تصویر جسم ناشناخته ۴متری که از آسمان سقوط جسم نشده‌اند یکی از تصویر شگفت‌انگیز از تصویر جسم ناشناخته ۴متری که از آسمان سقوط کرد آیا موجودات تصویر جسم ناشناخته ۴متری که از یکی از معدنچیان را نابود کرد ناشناخته از آسمان فرشته ای که به زمین سقوط کرد تصاویر فرشتهایکهبه تصویر جسم ناشناخته ۴متری که از آسمان سقوط تصویر ترامپ بر فرشته ای که به زمین سقوط کرد جسم ناشناخته ۴متری که از آسمان سقوط کردعکس ساعت جسم ناشناخته ۴متری که از آسمان سقوط جسم فلزی چادر یکی از معدنچیان را نابود کرد و جسم ناشناخته ۴متری که از آسمان سقوط کرد جسمناشناخته جسم ناشناخته ۴متری که از آسمان سقوط کرد جسم ناشناخته ۴متری که از آسمان سقوط کرد جسمناشناخته جسم ناشناخته ۴متری که از آسمان سقوط کرد جسم ناشناخته ۴متری که از آسمان سقوط کرد دبلیو تصویر جسم ناشناخته ۴متری که از آسمان سقوط کرد برچسب ها جسم ناشناخته جسم ناشناخته تصویر جسم ناشناخته ۴متری که از آسمان سقوط جسم ناشناخته درخشان به سمت راست تصویر جسم ی


ادامه مطلب ...

گل به صنوبر چه کرد

[ad_1]
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کی نبود. روزی بود، روزگاری بود. پیرمردی بود و این بابا سه پسر داشت. پسرها هر روز به شکار می‌رفتند و با این کار کارو بار خانه را روبه راه می‌کردند. یک روز پیرمرد پسرهایش را صدا کرد و گفت: «ای بچه‌ها! من می‌خواهم نصیحتی به شما بکنم.»
پیرمرد کوهی را به آنها نشان داد و گفت: «بعد از مرگ من، برای شکار به این کوه نروید.»
پسران نصیحت و وصیت پدر را قبول کردند تا روزی که پیرمرد نفس آخر را کشید و جان داد به جان آفرین. پسرها تنها ماندند. مدت‌ها گذشت. پسر بزرگ‌تر روزی به دو برادرش گفت: «بیایید برای شکار به آن کوه برویم.»
برادر کوچک گفت: «ای برادر! مگر نصیحت پدرمان را فراموش کرده‌ای؟»
برادر بزرگ گفت: «حالا پیرمرد حرفی زده. این کوه هم مثل کوه‌های دیگر است. شما هم نیایید، من خودم می‌روم.»
برادر کوچک هرچه التماس کرد، گوش برادر بزرگ‌تر بدهکار نبود و قانع نشد و هیچ اعتنایی به حرف او نکرد. برادر بزرگ روزی عده‌ای از دوست‌ها و آشناهایش را جمع کرد که برای شکار به آن کوه بروند. برادر بزرگ با چند مردی که همراهش بودند، کوه رفتند. تا به کوه رسیدند، دیدند سبزسوار سبزپوش نقاب زده‌ای که با شمشیری در دست، به سرعت به طرفشان می‌آید. سوار تا رسید نزدیک آنها، بدون اینکه حرفی بزند، شمشیر را کشید و همه را کشت و برگشت و پشت صخره‌های کوه ناپدید شد.
غروب که شد، دو برادر دیدند که برادر بزرگشان از کوه برنگشت. هر دو برادر نمی‌دانستند چه کار کنند. شب را با غصه و دلهره گذراندند و فردای آن روز، صبح زود برادر وسطی به برادر کوچک گفت: «حتماً بلایی سر برادرمان و دوست‌هاش آمده، بیا برویم به کوه و ببینیم آنجا چه خبر شده».
برادر کوچک که اسمش ملک محمد بود و خیلی هم دانا و تیزهوش و پرزور بود، گفت: «من که نمی‌آیم. اگر خودت می‌خواهی بروی، برو».
برادر وسطی هم مثل برادر بزرگ عده‌ای را جمع کرد و با خودش به کوه برد. وقتی به کوه رسیدند، دیدند که همه کشته شده‌اند و تن بی‌جانشان روی زمین افتاده است.‌ هاج و واج و مات اطراف را نگاه می‌کردند که دیدند که سوار سبزپوش نقاب زده‌ای با شمشیر آماده تو دست، از کوه سرازیر شده با عجله و شتاب به طرفشان می‌آید.
سوار تا به آنها رسید، این عده را هم مانند برادر بزرگ‌تر و مردهای همراهش کشت و نعش همه را رو زمین انداخت. غروب که شد، ملک محمد دید از این برادر هم خبری نشد. رفت تو فکر و ناراحت شد. اسبش را زین کرد و با دلهره سوار شد و به طرف کوه رفت. تا به دامنه‌ی کوه رسید، دید که دو برادر و عده‌ای که همراهش بودند، همه کشته شده‌اند. همین که چشمش به آنها افتاد، غم دنیا به دلش نشست، اما زود برگشت و تا به خانه رسید، نجاری را آورد و به او گفت: «ای نجار! از تو می‌خواهم که مجسمه‌ی آدمی از چوب برایم درست کنی.»
نجار قبول کرد و ظرف چند روز مجسمه را برایش ساخت. ملک محمد مجسمه را برداشت و سوار اسبش شد و به طرف کوه تاخت و هنوز شب نشده بود که به کوه رسید. مجسمه را از اسب پائین آورد و آن را کنار کشته‌ها گذاشت و خودش هم آن نزدیکی، تو گودالی قایم شد. آفتاب که زد و هوا روشن شد، همان سوار سبزپوش از کوه سرازیر شد تا رسید به مجسمه و دید که چوبی است، کاری به آن نداشت و اطراف را نگاه کرد، چون چیزی ندید، زود برگشت.
ملک محمد هم پنهانی و با احتیاط، آرام آرام دنبالش رفت. سوار رفت و ملک محمد هم رفت تا رسیدند به کمرکش سختی که هیچ راهی برای عبور نداشت. ملک محمد دید که سوار وردی خواند و در کمرکش کوه غاری دهن باز کرد و سوار با اسب وارد غار شد. ملک محمد هم زود جنبید و پشت سر او خودش را رساند به غار. دید که در غار به هم آمد و چسبید، اما رو به رو یک روشنایی به چشم می‌خورد. سوار می‌رفت و ملک محمد هم پاورچین پاورچین پشت سرش جلو می‌رفت، اما هرچه در آن غار رفتند، پایانی نداشت. سوار سبزپوش یکهو از نظر ملک محمد غایب شد. ملک محمد سردرگم ماند و ناچار رفت و رفت تا رسید به سرزمین دیگری. مدت‌ها طول کشید و تشنگی و گرسنگی امان ملک محمد را برید. ناگهان دهقانی را دید که داشت زمین را شخم می‌زد. صدا زد:‌ «ای مرد! نان نداری؟»
مرد دهقان بی‌اینکه حرفی بزند، آرام با دست اشاره کرد که جلو بیا. ملک محمد که اوقاتش تلخ بود، با صدای بلند گفت: «ای مرد! با تو هستم نان نداری؟»
مرد دوید و گفت: «قربانت شوم، در این بیشه دو تا شیر درنده هست. اگر بلند حرف بزنی، می‌آیند، هم تو را می‌خورند و هم مرا.»
ملک محمد گفت: «من خیلی گرسنه‌ام. تو برو خانه نانی برایم بیار. من هم به جای تو شخم می‌زنم تا بیایی.»
آن بابا قبول کرد و به خانه رفت تا برای ملک محمد نان بیاورد. ملک محمد هم که کلافه و عصبانی بود، شروع کرد به شخم زدن و با صدای بلند گاوها را می‌راند. شیرها از تو بیشه تا صدای ملک محمد را شنیدند، نعره کشیدند به طرف او آمدند و حمله کردند. ملک محمد با شجاعت و دلیری هر دو را گرفت و به گاوآهن بست و شروع کرد به شخم زدن و گاوها را که شخم می‌زدند، آزاد کرد تا بچرند و استراحت کنند. صاحب زمین که از خانه برمی‌گشت، از دور گاوها را دید و به خیال اینکه همان شیرهای درنده هستند، ایستاد و فریاد زد: «ای جوان! بیا نانت را ببر که من رفتم.»
بی‌چاره مرد دهقان از ترس برگشت به خانه و تا رسید، تب لرزه گرفت. ملک محمد هم شیرها را قسم داد که دیگر هیچ آزاری به کسی نرسانند. شیرها هم قسم خوردند که از آن پس، کاری به کار کسی نداشته باشند. ملک محمد آنها را آزاد کرد و گاوهای مرد دهقان را جلو انداخت تا ببرد به خانه و مرد تحویل بدهد، اما نمی‌دانست که خانه‌ی مرد کجاست.»
ناچار گاوها را راند تا ببیند گاوها که راه بلدند، او را به کجا می‌برند. همین طور آرام آرام قدم برمی‌داشت و دنبال گاوها می‌رفت تا عاقبت گاوها به خانه‌ای رسیدند. او فکر کرد خانه‌ی صاحب زمین باشد. گاوها وارد خانه شدند و ملک محمد هم دنبالشان رفت تو. ملک محمد دید زنی در آن خانه نشسته است. پرسید: «مادر! این گاوها مال شماست؟»
زن جواب داد: «بله».
ملک محمد مردی را دید که زیر لحاف خوابیده است. پرسید: «چرا این مرد خوابیده؟»
زن گفت: «این مرد ناخوش است».
ملک محمد گفت: «من اینجا نشسته‌ام، کمی آب به من بده.»
زن رفت و کمی آب کثیف آورد و به او داد. ملک محمد گفت: «مادر! این که آب نیست.»
زن گفت: «والله در این شهر آب خوبی نیست.»
ملک محمد پرسید: «چرا؟»
زن گفت: «آب شهر ما از چاهی است، اما تو چاه ماهی بسیار بزرگی است که جلو آب را گرفته و نمی‌گذارد که آب کافی برای ما بیاید. ما هر هفته باید یک دختر و لاشه‌ی پخته‌ی گاومیشی بدهیم، تا دختر خودش را با گوشت گاومیش به دهان ماهی بیندازد تا او بگذرد کمی آب برای ما بیاید. فردا هم باید دختر پادشاه این شهر را به ماهی بدهند که بگذارد آب برای مردم شهر بیاید.»
ملک محمد گفت:‌ «امشب جایی به من بدهید و فردا راهی را که دختر از آن می‌رود، به من نشان بدهید.»
زن جایی به او داد. ملک محمد با خیال راحت خوابید و خستگی روز را به در کرد. آفتاب که از پشت کوه درآمد، زن راه را به او نشان داد. ملک محمد سر راه را گرفت و دید که دختری یک طبق گوشت پخته روی سر گذاشته و با چشم گریان و دل بریان می‌آید. تا دختر نزدیک او رسید، ملک محمد گفت:‌ «ای دختر! این گوشت‌ها را به زمین بگذار تا از آن سیر بخورم و به جای تو، خودم را به دهان ماهی بیندازم.»
دختر حرف ملک محمد را قبول کرد و گوشت‌ها را زمین گذاشت. ملک محمد شکم سیری از گوشت‌ها خورد و گفت: «حالا بیا چاه را نشانم بده.»
هر دو با هم رفتند تا رسیدند سر چاه و دختر دهانه‌ی چاه را به او نشان داد. ملک محمد شمشیر به دست کنار چاه ایستاد. تا ماهی سرش را از چاه بیرون آورد، با هرچه زور که در بدن داشت، شمشیر زد و ماهی را از وسط نصف کرد.
آب چاه مثل چشمه‌ی جوشان فواره زد و مثل سیل خروشان سرازیر شد و نیمی از شهر را آب گرفت. مردم فوراً به پادشاه خبر دادند که ماهی کشته شد و دخترش نجات پیدا کرد. پادشاه تا شنید، از شادی نعره زد و وقتی پی برد که کشتن ماهی کار کی بوده، ملک محمد را خواست و تا او رسید، تاج شاهی را از سرش برداشت و گفت: «ای جوان دلیر! تو شاه باش و من وزیر می‌شوم و دخترم را هم به تو می‌دهم.»
ملک محمد قبول نکرد. پادشاه گفت: «هرچه بخواهی، به تو می‌دهم.»
ملک محمد گفت: «من چیزی از تو نمی‌خواهم. من آدم سرزمین دیگری هستم تنها می‌خواهم که به هر وسیله که شده، مرا به سرزمین خودم برسانی.»
پادشاه سرگذشت ملک محمد را پرسید و خوب که فکر کرد گفت: «برو به فلان کوه که سیمرغ آنجا رو شاخه‌ی درختی لانه ساخته. زیر آن درخت بخواب. وقتی سیمرغ آمد، هرچه برای تو قسم خورد که مشکل تو را برآورده می‌کنم، تو بلند نشو. تا بگوید به شیر مادر و به رنج پدر، هر خواهشی داری، برآورده می‌کنم. آن وقت بلند شو.»
ملک محمد گفت:‌ «من که نمی‌دانم آن درخت کجاست؟»
پادشاه فرمان داد و یک نفر راه بلد همراه او روانه کرد که درخت سیمرغ را به او نشان بدهد. هر دو به طرف درختی به راه افتادند که لانه‌ی سیمرغ بالای آن بود و تا به آن درخت رسیدند، مرد راهنما درخت را به ملک محمد نشان داد. ملک محمد دید که سیمرغ تو لانه نیست. نگاهی به درخت انداخت و دید که اژدهای سیاهی از درخت بالا رفته و جوجه‌های سیمرغ از ترس جانشان بال بال می‌زنند و جیک جیک می‌کنند. ملک محمد شستش خبردار شد که اژدها قصد جان جوجه‌های سیمرغ را کرده است. شمشیرش را کشید و اژدها را از وسط نصف کرد. نصفی را به بچه‌های سیمرغ داد و نصف دیگر را برای مادرشان کنار گذاشت و زیر آن درخت خوابید. سیمرغ که رسید، دید که یک نفر زیر درخت خوابیده است. با خودش فکر کرد که همین شخص است که هر سال جوجه‌هایش را می‌خورد. سنگ بزرگی برداشت و می‌خواست که او را در خواب بکشد که جوجه‌ها فریاد زدند: «مادر! مادر! این جوان ما را از مرگ نجات داده».
سیمرغ گفت: «شما را از دست چی نجات داده؟»
جوجه‌های سیمرغ اژدها را به او نشان دادند و گفتند: «این مار می‌خواست ما را بخورد که این جوان به موقع سر رسید و او را با شمشیر کشت و دو نصف کرد. نصفش را به ما داد و نصف دیگرش را برای تو کنار گذاشته.»
سیمرغ نصفه‌ی اژدها را خورد و بالای سر ملک محمد آمد و بالهایش را روی او کشید تا خوب بخوابد. بعد از مدتی ملک محمد از خواب بیدار شد. سیمرغ قسم یاد کرد و گفت: «ای جوان! برخیز. هر مشکلی که داری، بگو تا برآورده کنم.»
ملک محمد بلند نشد. سیمرغ گفت: «به شیر مادر و به رنج پدر، هر کاری را که بخواهی، برایت می‌کنم.»
ملک محمد وقتی شنید که سیمرغ قسم خورد، بلند شد و درد دل و تمام اتفاق‌هایی را که برایش افتاده بود، برای سیمرغ تعریف کرد. سیمرغ گفت: «ای جوان! تو نمی‌توانی شخصی را که برادرهات را کشته، بکشی.»
ملک محمد گفت: «تو مرا به آنجا ببر، یا انتقام خون برادرهام را بگیرم یا من هم مثل برادرهام کشته می‌شوم.»
سیمرغ گفت: «بردن تو به آنجا خیلی مشکل است.»
ملک محمد گفت: «چرا مشکل است؟»
سیمرغ گفت: «برای رفتن به آنجا لاشه‌ی یک گاو میش با چهل مشک آب لازم است که باید خودت همه‌ی اینها را آماده کنی و به دهان من بیندازی تا من تو را به آنجا برسانم.»
ملک محمد گفت:‌ «هرچه بگوئی، می‌آورم.»
از سیمرغ اجازه خواست که برای تهیه‌ی گوشت گاومیش و آب برود. بی‌معطلی برگشت به دربار پادشاه و جریان را به او گفت. پادشاه زود فرمان داد تا تمام آنها را آماده کنند. همه چیز آماده شد و پادشاه چند نفر را به کمک او فرستاد تا آنها را به سیمرغ برسانند. چند مرد چیزهایی را که لازم بود، پیش سیمرغ رساندند. سیمرغ گفت: «ای ملک محمد! همه را رو بال‌های من محکم ببند و خودت هم رو بالم بنشین.»
سیمرغ به ملک محمد یاد داد که هروقت گفتم آب، تو گوشت بده. وقتی گفتم گوشت، آب بده. همه چیز که آماده شد، سیمرغ به آسمان پرواز کرد و رفتند. سیمرغ پرواز کرد و پرواز کرد. فرسخ‌ها و فرسخ‌ها راه رفتند. کوه‌ها و دشت‌ها را زیر پا گذاشتند. سیمرغ در طول راه گوشت و آب می‌خواست، تا رسیدند به جایی و سیمرغ آب خواست، اما دیگر گوشتی نمانده بود. ملک محمد کمی از گوشت ران خودش را برید و در دهان سیمرغ انداخت. سیمرغ دید که بدمزه است. پی برد که از گوشت ملک محمد است. چیزی نگفت، اما آن را زیر زبانش نگه داشت و نخورد. وقتی به مقصد رسیدند و سیمرغ به زمین نشست، به ملک محمد گفت: «راه برو ببینم چه طور راه می‌روی.»
سیمرغ دید که ملک محمد لنگ لنگان راه می‌رود. زود گوشت را از زیر زبانش درآورد و آب دهانش را به آن مالیده و خوب خیس کرد و روی زخم ران ملک محمد گذاشت. پای ملک محمد فوری خوب شد. سیمرغ چند تایی از پرهایش را کند و به ملک محمد داد و گفت: «هروقت گرفتاری داشتی، یکی از این پرها را آتش بزن. من فوری حاضر می‌شوم.» سیمرغ خداحافظی کرد و به طرف لانه‌اش برگشت. ملک محمد تک و تنها راه افتاد تا رسید به قلعه‌ای. همان کسی که برادرهایش را کشته بود، در آن قلعه زندگی می‌کرد. ملک محمد هرچه دور و بر آن قلعه گشت تا راهی پیدا کند و وارد قلعه بشود، راهی پیدا نکرد و کسی را هم ندید تا از او بپرسد. ناچار کمندش را به بالای دیوار قلعه انداخت تا بتواند وارد قلعه شود. کمندش گیر کرد به کنگره‌ی دیوار. از دیوار بالا رفت و وارد قلعه شد. تو قلعه هرچه گشت، کسی را ندید. آمد و پشت صندوقی قایم شد. یکهو دید که آن سوار سبزپوش مثل کبوتری از هوا وارد قلعه شد و مشغول خوردن غذا شد. ملک محمد فکری کرد و با خودش گفت که اگر شمشیر را به طرف او پرت کنم، می‌ترسم که به او نخورد، اگر رو گردنش بپرم، می‌ترسم که زورم به او نرسد. باز به فکر فرو رفت و به خوش گفت که می‌پرم روی گردنش، پناه بر خدا.
کمی ایستاد بعد پرید و گردن او را گرفت. ملک محمد هرچه کرد، کاری از دستش برنیامد. دیگر خسته و نومید شده بود که نعره‌ای از دل کشید و گفت: «یا علی! مدد بده. مولا علی به او کمک کرد. ملک محمد او را به زمین زد و شمشیر از کمر کشید و خواست که او را بکشد. نگاهی به صورتش کرد. دید نقاب دارد. نقاب را برداشت و دید که زن است. زن گفت: «ای ملک محمد! می‌دانم که تو برای خونخواهی برادرهات آمده‌ای. برادرهات را من کشته‌ام، اما تو مرا نکش. قسم می‌خورم که زن تو بشوم. من دختر شاه پریانم.»
ملک محمد در چشم به هم زدنی تیر عشق او را خورد و قبول کرد و او را قسم داد و از روی سینه‌اش بلند شد. آن پری هم فوری خود را به عقد ملک محمد درآورد. هر دو از جان و دل همدیگر را دوست می‌داشتند. مدت‌ها گذشت. روزی پری گفت: «ملک محمد! من دشمنی دارم که آن بابا هم عاشق من است. بارها به سراغ من آمده و من دل به او نمی‌دهم. این دشمن دیوی است به اسم افسون. من حالا به عقد آدمی زاد درآمده‌ام. تو نباید هیچ وقت مرا تنها بگذاری. می‌ترسم که مرا بدزدد.»
ملک محمد تا این حرف را شنید، دیگر لحظه‌ای پری را تنها نمی‌گذاشت. هرجا می‌رفتند، با هم بودند. روزی از روزها که ملک محمد و پری هر دو در خانه بودند، ملک محمد خوابش گرفته بود. پری هم لب حوض رفت تا موهایش را شانه کند. همین طور که داشت موهایش را شانه می‌زد، ناگهان نره دیو مثل عقابی از هوا پایین آمد و پری را به چنگ گرفت و با خودش برد. وقتی ملک محمد از خواب بیدار شد، دید اثری از پری نیست. خیلی نگران شد و فهمید که دیو او را دزدیده است. به یاد سیمرغ افتاد. یکی از پرهای سیمرغ را درآورد و آتش زد. بلافاصله سیمرغ حاضر شد. ملک محمد غصه و درد دلش را این بار هم به سیمرغ گفت و از او راه و چاره خواست. سیمرغ گفت:‌ «تو نمی‌توانی او را به دست بیاوری».
ملک محمد گفت: «اگر زیر زمین هم پنهان شده باشد، پری را از او می‌گیرم.»
سیمرغ دید که ملک محمد پریشان است و دست بردار نیست. دریایی را به او نشان داد و گفت: «ای ملک محمد برو لب آن دریا. سنگ بزرگی آنجاست. بگو ‌ای سنگ! اگر گفت بله، بگو من اسب هشت پا را می‌خواهم. اگر گفت اسب شش پا را ببر، قبول نکن.» ملک محمد حرف سیمرغ را خوب گوش کرد و از آن پرنده خداحافظی کرد و رفت و رفت تا رسید کنار دریا و به سر سنگ رفت. گفت: «ای سنگ! من اسب هشت پا را می‌خواهم.»
سنگ گفت: «اسب هشت پا حاضر نیست. اسب شش پا را ببر.»
ملک محمد گفت: «اسب شش پا را بده».
سنگ اسب شش پا را به او داد و ملک محمد هم سوار شد و رفت، تا رسید به خانه‌ی نره دیو و دید که دیو خوابیده است. آهسته به دختر پری‌زاد گفت: «بیا سوار شو تا زودتر از اینجا برویم.»
پری زاد گفت: «چه اسبی آورده‌ای؟»
ملک محمد گفت:‌ «اسب شش پا را آورده‌ام.»
پری‌زاد گفت:‌ «برگرد اسب هشت پا را بیار. اگر با این اسب برویم، دیو بین راه به ما می‌رسد و تو را می‌کشد و مرا دوباره با خودش می‌برد.»
ملک محمد اصرار کرد که سوار همین اسب شش پا بشوند و بروند. پری ناچار قبول کرد و ترک ملک محمد سوار اسب شش پا شد و حرکت کردند و رفتند تا رسیدند به کنار دریا. دیدند که دیو مثل تندباد تیز می‌آید. دیو رسید و هر دو را گرفت و به هوا برد و گفت:‌ «ای ملک محمد! تو را به کوه بزنم یا به دریا بیندازم؟»
ملک محمد می‌دانست که حرف دیو وارونه است. به همین خاطر به او گفت: «مرا به کوه بینداز.»
دیو او را به دریا انداخت. ملک محمد با هزار زحمت و بی‌چارگی از آب دریا بیرون آمد و روز بعد رفت سر آن سنگ و گفت: «‌ای سنگ! اسب هشت پا را می‌خواهم.»
سنگ گفت: «اسب حاضر است.»
ملک محمد بی‌درنگ سوار اسب شد و رفت. وقتی به دختر پری‌زاد رسید، دید که دیو این بار هم خوابیده و سرش را رو زانوی پری‌زاد گذاشته است. پری گفت:‌ «‌ای ملک محمد باز هم آمدی؟»
ملک محمد جواب داد: «این بار اسب هشت پا را آورده‌ام. بیا سوار شو تا برویم.»
آرام سر دیو را رو زمین گذاشتند و پری‌زاد آمد و سوار شدند و هر دو رفتند. نره دیو بیدار که شد، پری زاد را ندید. پی برد که ملک محمد باز او را برده است. تنوره کشید و رفت به دنبال آنها. اما هرچه تلاش کرد، به آنها نرسید. ملک محمد با پری‌زاد به خانه برگشت و دیو هم نتوانست دوباره پری زاد را ببرد. ملک محمد و پری زاد سال‌های سال زندگی را به خیر و خوشی در کنار هم می‌گذراندند. روزی پری‌زاد به ملک محمد گفت:‌ «وقتی دیدی مرد ریش سفیدی با الاغی سفید و تابوتی پشت الاغ اینجا آمد، باید بدانی که عمر من تمام است.»
ملک محمد از این حرف خیلی افسرده و غمگین شد. هر روز فکری به سرش می‌زد که این حرف درست است یا نه؟ مدتی از این ماجرا گذشت. اما یک روز دید مرد ریش سفیدی با الاغ سفید و یک تابوت از در خانه وارد شد. ملک محمد یکهو دید که پری‌زاد بی‌جان روی زمین افتاد. آن مرد ریش سفید بی آنکه حرفی بزند، پری زاد را تو تابوت گذاشت و آن را به پشت الاغ بست و رفت. ملک محمد فریادی از ته دل کشید و گریه و زاری کرد. تا سه شبانه روز غذای او فقط گریه و زاری بود. بعد از سه شبانه روز ملک محمد یک پر سیمرغ را آتش زد. سیمرغ بی‌درنگ حاضر شد. ملک محمد واقعه‌ی مرگ پری‌زاد را برای سیمرغ تعریف کرد. سیمرغ گفت: «ای ملک محمد! آن مرد ریش سفید پدر پری‌زاد و پادشاه پریان است. اگر در نظر تو پری‌زاد مرده، ولی او هنوز زنده است و نمرده. او را به سرزمین پریان برده‌اند. این زن دیگر از دست تو رفته و از اینجا تا سرزمین پریان هفتاد هزار سال راه است. تو دیگر نمی‌توانی دنبال او بروی.»
ملک محمد ناراحت و افسرده گفت: «به خدا قسم! از او دست بردار نیستم. باید به من کمک کنی.»
سیمرغ راه را به او نشان داد. ملک محمد راه را در پیش گرفت و شب و روز راه می‌رفت. روز اول در بین راه دید که سه نره دیو جلو او را گرفتند و هم دیگر را می‌زدند و هرکدام می‌گفت مال من است. ملک محمد فکر کرد که بر سر جان او بازی می‌کنند. دیوها تا او را دیدند، خندیدند که عجب صبحانه‌ای برای ما حاضر شده است. یکی از آنها گفت: «آدمی‌زاد! این‌ها را برای ما تقسیم کن. تا بعد تو را بخوریم.»
ملک محمد پرسید: «این‌ها چی هستند؟»
گفتند که این‌ها قالیچه‌ی حضرت سلیمان بن داود و یک کلاه غور و یک تیر کمان است. ملک محمد گفت: «این‌ها به چه دردی می‌خورند؟»
گفتند این قالیچه‌ای است که وقتی کسی روی آن بنشیند و بگوید‌ ای قالیچه‌ی حضرت سلیمان بن داود مرا در فلان جا حاضر کن، فوری او را در هرجا که بخواهد، حاضر می‌کند. این کلاه هم کلاه غور است که هرکس به سرش بگذارد، از نظر همه غایب می‌شود. این تیر و کمان هم صد فرسنگ به هوا بُرد دارد. ملک محمد گفت: «حالا که من آدمی‌زادم و کم زورم، تیری با این کمان می‌اندازم. هرکدام آن را زودتر برای من آوردید، همه این‌ها مال اوست.»
این را هر سه دیو قبول کردند و ملک محمد تیری در کمان گذاشت و با قدرت هرچه تمام‌تر رها کرد. دیوها به دنبال تیر دویدند. ملک محمد تیز و بز جنبید روی قالیچه نشست و کلاه غور را به سر گذاشت و تیر و کمان را به کمر بست و گفت:‌ «ای قالیچه‌ی حضرت سلیمان بن داود مرا نزد پری زاد برسان.»
قالیچه او را بی‌درنگ جلو در خانه‌ی دختر شاه پریان حاضر کرد. از آن طرف دیوها وقتی برگشتند، نشانی از آدمی زاد ندیدند. دختر تا ملک محمد را دید حیرت زده و مات باقی ماند که این آدمی‌زاد چه طور خودش را رسانده به اینجا. از طرفی خوشحال هم شد که این مرد عجب عشقی به او دارد. ملک محمد چند روزی نزد دختر شاه پریان بود، اما پدر پری‌زاد خبر نداشت. پری‌زاد گفت: «ملک محمد! من دیگر در عقد تو نیستم.»
ملک محمد گفت: «پس چه کنم که تو را دوباره به عقد خودم دربیاورم؟»
پری‌زاد جواب داد: «پدرم اسبی دارد که تو طویله زین کرده حاضر است. صبح زود برو سوار آن بشو و جلو خانه با اسب بازی کن. پدرم بیرون می‌آید. اگر حرف خوبی به تو گفت، بدان که مرا به تو می‌دهد. اما اگر حرف بدی زد، دیگر پیش من نیا که مرا به تو نمی‌دهد. فرار کن و برو.»
ملک محمد هم قبول کرد و صبح زود رفت و اسب را از طویله بیرون آورد و سوار شد و شروع کرد به اسب سواری. پدر پری بیرون آمد. تا چشمش به او افتاد، گفت: «ای جوان! خداوند یار و نگهدار تو باشد.»
ملک محمد اسب را به طویله برد و برگشت پیش پری‌زاد. زن از او پرسید:‌ «پدرم چه گفت؟»
ملک محمد جواب داد: «پدرت به من گفت ای جوان خداوند یار و نگهدار تو باشد. پس خاطرجمع باش».
پری‌زاد گفت: «من به عقد تو درمی‌آیم.»
همان روز پدر پری‌زاد دخترش را به ملک محمد داد و آنها دوباره با هم عروسی کردند. مدتی گذشت. یک روز اقوام و خویشان شاه پریان آمدند و گفتند که تو دخترت را به آدمی زاد داده‌ای. ما که قوم و خویش تو و به فرمان تو هستیم، چرا به ما ندادی؟ شاه پریان گفت: «چرا زودتر نیامدید؟ حالا دیگر چه کار کنم؟»
گفتند کاری به او محول کن. اگر آن کار را انجام داد، در دنیا نظیر ندارد. پادشاه گفت: «چه کاری؟»
گفتند به او بگو اگر راز دل سد و صنوبر را برای من آوردی، می‌توانی داماد من باشی. اما اگر نیاوردی، باید دخترم را طلاق بدهی. پادشاه ملک محمد را خواست و به او گفت: «صنوبر کجاست؟»
ملک محمد گفت: «من چه می‌دانم.»
پادشاه گفت:‌ «باید جواب این را بیاوری».
ملک محمد آمد و این قضیه را به همسرش گفت. پری‌زاد گفت: «ای ملک محمد! اگر بخواهی دنبال این کار بروی، دیگر برنمی‌گردی».
ملک محمد گفت:‌ «چاره‌ای ندارم. می‌روم. پناه بر خداوند عالم!»
ملک محمد قالیچه و کلاه غور و تیر و کمان را برداشت و از خانه که دور شد. وقتی به جایی رسید که فکر می‌کرد کسی او را نمی‌بیند، روی قالیچه نشست و کلاه غور را هم به سر گذاشت و تیر و کمان را به کمر بست و گفت: «ای قالیچه‌ی حضرت سلیمان بن داود! مرا پیش سد و صنوبر حاضر کن.»
در چشم به هم زدنی آنجا حاضر شد. تا چشمش به او افتاد، با خود گفت که کدام سد و صنوبر است؟ تعجب کرد و دید سگی طوقی طلایی به گردن دارد و الاغی را دید که استخوان در آخور دارد. سد تا چشمش به ملک محمد افتاد، گفت: «ای ملک محمد! تا حالا کجا بودی؟»
ملک محمد گفت: «من آمده‌ام تا راز دل تو را بپرسم و بروم.»
سد گفت: «اگر راز دل یک زین ساز را برای من آوردی، من هم راز دلم را به تو می‌گویم. این زین ساز روزی چهار تا زین می‌سازد و غروب که می‌شود، آن‌ها را با تبر خرد می‌کند.»
ملک محمد گفت:‌ «این زین ساز کجاست؟»
سد گفت: «خدا می‌داند.»
ملک محمد دوباره رفت رو قالیچه‌ی حضرت سلیمان و پرواز کرد و پیش زین ساز رفت. زین ساز تا او را دید، گفت: «ای ملک محمد! تا حالا کجا بودی؟»
ملک محمد گفت: «من آمده‌ام تا راز دل تو را برای سد ببرم و بدانم که تو چرا این همه زحمت می‌کشی و زین می‌سازی و غروب که می‌شود، آن‌ها را خرد می‌کنی؟»
زین ساز گفت:‌ «یک نفر پارچه باف هست که هر روز پارچه‌های قشنگی می‌بافد و غروب که می‌شود، آن‌ها را می‌سوزاند. اگر راز دل او را برای من آوردی، من هم راز دلم را به تو می‌گویم.»
ملک محمد گفت: «پارچه باف کجاست؟»
زین ساز گفت: «خدا می‌داند.»
ملک محمد روی قالیچه نشست و کلاه غور را به سر گذاشت و گفت: «ای قالیچه‌ی حضرت سلیمان بن داود! مرا نزد آن پارچه باف برسان.»
قالیچه بی‌درنگ ملک محمد را آنجا برد. پارچه باف تا او را دید، گفت:‌ «ای ملک محمد تا به حال کجا بودی؟»
ملک محمد گفت: «آمده‌ام تا راز دل تو را برای زین ساز ببرم و بدانم چرا پارچه‌هایی به این خوبی را هر روز آتش می‌زنی؟»
پارچه باف گفت: «کوری هست که زیر سایه‌ی درختی، لب چاه خشکی نشسته و همیشه می‌گوید هرکس که به من کمک کند، خدا به او رحم نکند. اگر تو راز دل او را برای من آوردی، من هم راز دلم را برای تو می‌گویم.»
ملک محمد گفت:‌ «آن کور کجاست؟»
پارچه باف جواب داد: «خدا می‌داند.»
ملک محمد این بار هم نشست روی قالیچه‌ی حضرت سلیمان و در چشم به هم زدنی رسید پیش آن کور. مرد کور گفت: «ای ملک محمد تا به حال کجا بودی؟»
ملک محمد گفت: «من آمده‌ام تا راز دل تو را برای پارچه باف ببرم.»
مرد کور گفت: «به این شرط راز دلم را برایت می‌گویم که وقتی حرفم تمام شد، دست به دست من بدهی تا سرت را ببرم.»
ملک محمد قبول کرد و فوری قلم و دفترش را به دست گرفت و گفت که بگو. مرد کور گفت: «ای ملک محمد! ما دو برادر بودیم و هر روز گدائی می‌کردیم. از قضای روزگار روزی از هم جدا افتادیم. او به راه خودش رفت و من هم به راه خودم. من رفتم و رفتم تا رسیدم به قلعه‌ای که سه مرد جوان در آن قلعه بودند. آنها به من گفتند که این جا بمان. ما روزی صد تومان به تو می‌دهیم و تو فقط برای ما خوراک و غذا درست کن و هیچ چیز هم از ما نپرس. من هم خیلی خوشحال شدم و آنجا ماندم. دیدم هر روز صبح این سه جوان بیرون می‌رفتند و غروب که می‌شد، دوباره به خانه برمی‌گشتند. مدت زیادی آنجا ماندم. وقتی مقداری پول جمع کردم و داشت وضعم خوب می‌شد، بدبختی گریبان مرا گرفت. آن روز آن‌ها می‌خواستند از خانه بیرون بروند که من به خودم گفتم بایستی دنبال آنها بروم تا ببینم این‌ها کجا می‌روند و چه کار می‌کنند. خلاصه، آنها از خانه بیرون رفتند. من هم پاورچین پاورچین دنبالشان رفتم. دیدم هر سه به لب چاهی رفتند و داروئی به چشمشان کشیدند و به چاه سرازیر شدند. من هم از آن دارو به چشم کشیدم و دنبال آنها به چاه رفتم. دیدم که سه جوان رسیدند به باغ سرسبزی که وسط آن باغ حوض قشنگی بود و میوه‌های فراوانی داشت. جوان‌ها لب حوض رفتند و همان جا نشستند و قرآن خواندند و از میوه‌های باغ خوردند. من هم خودم را همان نزدیکی پنهان کردم. تا غروب شد. دیدم دارند به خانه برمی‌گردند. من هم دنبالشان رفتم. ناگهان یکی از آنها سرش را برگرداند و مرا دید. هیچ حرفی نزد. هر سه از چاه بیرون رفتند و از آن دارو به چشم کشیدند و راه هموار خانه را در پیش گرفتند. من هم از چاه بیرون آمدم و از آن دارو به چشم کشیدم که ناگهان پی بردم که کور شده‌ام. از آن زمان تا به حال، من پای این درخت مانده‌ام. به این جهت می‌گویم هرکس به من رحم کند، خدا به او رحم نکند.»
ملک محمد هرچه را مرد کور گفته بود، نوشت. مرد کور گفت:‌ «ملک محمد! حالا دستت را به من بده که می‌خواهم تو را بکشم. ملک محمد گفت: «پس اجازه بده تا نمازی بخوانم.»
مرد کور گفت: «نمازت را بخوان.»
ملک محمد قالیچه‌ی حضرت سلیمان را رو زمین پهن کرد و روی آن نشست و کلاه غور را به سرش گذاشت و از نظر غایب شد. مرد کور مدتی صبر کرد و بعد هرچه او را صدا زد و جوابی نشنید، فهمید که او کلاه به سرش گذاشته است. تا پی برد که ملک محمد را از دست داده است، از غصه ترکید و مُرد. ملک محمد پیش پارچه باف آمد تا راز دل کور را به او بگوید. پارچه باف پرسید: «ملک محمد راز دل کور را آوردی؟»
ملک محمد گفت بله و دفتر و نوشته‌ی راز دل کور را به او نشان داد. پارچه باف گفت: «چه طور از دست او در رفتی؟»
ملک محمد جواب داد: «خدا مرا نجات داد.»
پارچه باف گفت:‌ «من نمی‌گذارم که بروی».
ملک محمد گفت: «تو راز دلت را برایم بگو، آن وقت هرچه دلت خواست با من بکن.»
پارچه باف گفت:‌ «ای ملک محمد! این پارچه‌های زیبای مرا که دیده‌ای و می‌بینی که چه قدر قشنگند؟ بله. من در تمام عمرم پارچه بافی کرده‌ام و هر روز هم تا غروب پارچه می‌بافتم. دو تا دختر زیبا پول فراوانی به من می‌دادند و پارچه‌های مرا می‌خریدند و می‌بردند. تا این که من عاشق دختر کوچک شدم. نمی‌دانستم چه کار کنم. خلاصه، به آنها گفتم که باید یک شب مهمان من باشید. آنها قبول نمی‌کردند اما من به هر حیله‌ای بود، یک شب آنها را مهمان کردم. آنها را در همان شب در اتاق خودم خواباندم. شب از خواب بلند شدم و سراغ دختر کوچک رفتم که خیلی خوشگل بود. هرچه اصرار و التماس کردم، دل به من نداد. اما گفت به خدا قسم، اگر بگذاری، می‌روم و از پدر و مادرم اجازه می‌گیرم، آن وقت می‌آیم و خودم را به عقد تو درمی‌آورم و همسرت می‌شوم. من به حرفش گوش نکردم. یکهو دختر یک سیلی به صورت من زد. من بی‌هوش شدم و تا صبح بی‌هوش ماندم. صبح که به هوش آمدم، دیدم اثری از دخترها نیست. من هم پارچه می‌بافتم و تا غروب منتظر دخترها می‌ایستادم. اما از آنها خبری نبود. آن روز آخرین باری بود که رفتند و دیگر به سراغ من نیامدند. من هم پارچه‌هایی را که هر روز آنها از من می‌خریدند، هر روز غروب به خاطر غم دوری آنها می‌سوزانم.»
ملک محمد مثل دفعه‌ی قبل همه‌ی سرگذشت او را نوشته بود. پارچه باف گفت: «ملک محمد! حالا دستت را به من بده که می‌خواهم تو را بکشم.»
ملک محمد گفت: «به من اجازه بده تا نمازم را بخوانم، بعد مرا بکش.»
پارچه باف گفت: «نمازت را بخوان.»
ملک محمد قالیچه‌ی حضرت سلیمان را رو زمین پهن کرد و کلاه غور را رو سرش گذاشت و از نظر پارچه باف غایب شد. پارچه باف هرچه صدا زد ملک محمد... ملک محمد... ملک محمد نبود که نبود، خلاصه پارچه باف از بس غصه خورد، مرد.
ملک محمد پیش زین ساز رفت. زین ساز گفت: «ملک محمد! راز دل پارچه باف را آوردی؟»
ملک محمد گفت: «برای خاطر تو راز دل هر دو تا را آورده‌ام.»
زین ساز گفت: «چه طور از دست آنها سالم در رفتی؟»
ملک محمد گفت: «خدا مرا نجات داد. حالا تو راز دلت را برایم بگو تا من بنویسم.»
زین ساز گفت: «به این شرط راز دلم را برایت می‌گویم که بعد از گفتن راز دلم، دستت را به دستم بدهی تا تو را بکشم.»
ملک محمد قبول کرد. زین ساز گفت: «ای ملک محمد! تو که زین‌های مرا دیده‌ای، با این همه قشنگی.»
ملک محمد گفت: «بله، دیده‌ام.»
زین ساز گفت: «من شغلم زین سازی است. هر روز چهار تا زین درست می‌کردم. هر روز غروب، دختر جوانی پول زیادی می‌داد و زین‌ها را می‌برد. تا یک روز که شیطان مرا از راه خوشبختی به بدبختی کشید. به این ترتیب که یک شب دختر جوان را تا شب معطل کردم و کار او را راه نینداختم، چون عاشق او شده بودم. دختر که از قصد دل من آگاه شد، بدون خداحافظی رفت. من دویدم و او را گرفتم که به اتاقم ببرم. ناگهان یک سیلی به صورتم زد که بی‌هوش شدم. وقتی به هوش آمدم، دیدم که دختر رفته. فردا هم چهار تا زین را درست کردم و منتظر بودم، اما دختر دیگر نیامد. این بود راز دلم که برایت گفتم. حالا دستت را به من بده تا تو را بکشم.»
ملک محمد گفت:‌ «اجازه بده تا نمازی بخوانم، بعد مرا بکش.»
زین ساز گفت: «نمازت را بخوان.»
ملک محمد مثل چند بار قبل، قالیچه را رو زمین پهن کرد و کلاه غور را به سرش گذاشت و از نظر زین ساز غایب شد و باباهه هرچه فریاد زد: ملک محمد... ملک محمد... خبری نشد. زین ساز هم از غصه جان داد. ملک محمد رفت تا رسید پیش سد.
وقتی ملک محمد رسید پیش سد، سد پرسید: «ای ملک محمد راز دل زین ساز را آوردی؟»
ملک محمد گفت بله و آن دفترها را به او نشان داد. سد گفت: «تو چه طور از دست آنها سالم در رفتی؟»
ملک محمد گفت:‌ «خدا مرا نجات داد. حالا ازت می‌خواهم که بگویی چرا این سگ طوق طلایی به گردن دارد و چرا تو آخور این خر هم به جای علف و گیاه، استخوان می‌ریزند.»
سد دست ملک محمد را گرفت و او را به جایی برد که پر بود از استخوان آدمی‌زاد. ملک محمد پرسید:‌ ای سد! اینها چی هست؟»
سد جواب داد: «ای ملک محمد این‌ها هم مثل تو آمدند که راز دل مرا بدانند، ولی نتوانستند شرط مرا به جا بیاورند. من از تو می‌خواهم که دست از این کار برداری. تو خیلی جوانی و دلم برایت می‌سوزد که تو هم مثل این‌ها به دست من کشته بشوی».
ملک محمد گفت:‌ «ای سد! من که از اینها بهتر نیستم.»
سد گفت: «حالا که می‌خواهی راز دلم را برایت بگویم، جلو بیا تا بگویم.»
هر دو به اتاق سد رفتند. سد صندوقی را باز کرد و یک چوب بسیار باریک سبز را از صندوق درآورد و در چشم به هم زدنی آن را به صورت دختر زیبایی درآورد و هر سه با هم رفتند زیر ایوانی که هفت دروازه پشت سر هم داشت و سد تمام دروازه‌ها را به روی ملک محمد بست. در ته ایوان اتاقی بود که هر سه تو آن اتاق نشستند. ملک محمد دفترش را باز کرد و قلم به دست گرفت و گفت «ای سد! بگو».
سد شروع کرد و گفت:‌ «من عموئی داشتم که از این دنیا رفت و او تنها دو دختر داشت. یکی از دخترهایش را به قصابی شوهر داد و این دختر را که می‌بینی، پیش ما نشسته است، دختر کوچک عمویم است که شوهر نکرده بود و من او را بزرگ کردم و به عقد خودم درآوردم و حالا مدت‌هاست که با هم زندگی می‌کنیم. خیلی هم با هم مهربان بودیم و من خیلی دوستش داشتم و یک لحظه فراموشش نمی‌کردم. یک شب که خوابیده بودم، یکهو سردی دستی به صورتم مالید و از خواب بیدار شدم. دیدم که صنوبر است. گفتم ای عزیز! این وقت شب کجا بودی که دستت این قدر سرد است؟ گفت رفته بودم مستراح. خلاصه تا سه شب همین حرف را به من می‌زد. شب چهارم انگشت خودم را بریدم و نمک رو زخمش پاشیدم تا خوابم نبرد. نصف شب دیدم که او از خواب بلند شد. من دو تا اسب داشتم، یکی به اسم باد و یکی هم باران. صنوبر اسب باران را زین کرد و سوار شد. من هم از خواب بلند شدم. اسب باد را زین کردم و دنبالش افتادم و این سگ را که طوق طلا به گردن زده‌ام، با خودم بردم تا رسیدم به قلعه‌ای، دیدم صنوبر اسب را به در قلعه بست و رفت تو. من هم از سمت دیگر رفتم و او را می‌پائیدم و پنهانی نگاه می‌کردم. دیدم که چهل دیو تو قلعه نشسته‌اند و دیو قوی هیکلی رو تختی نشسته است. دیو قوی هیکل به صنوبر گفت: «ای توله سگ! چرا دیر آمدی؟» صنوبر هم رو کرد به او و گفت: «آن توله سگ دیر خوابید و باعث شد دیر آمدم.» خلاصه، صنوبر میان دیوها خودش را عریان کرد و ساقی مجلس شد. به همه شراب می‌داد و خودش هم می‌خورد. شراب که خوردند، با صنوبر هم خوابه شدند. بعد که همه مست و مدهوش به زمین افتادند. صنوبر هم سوار اسب باران شد و برگشت. من هم چون همه‌ی دیوها را مست و بیحال دیدم، با شمشیر هر چهل تا را کشتم و برگشتم به طرف دیو قوی هیکل. سر او را با شمشیر شکافتم. یکهو او به من حمله کرد. زورم به او نرسید که این سگ باوفا به کمک من آمد و شکم دیو را پاره کرد. من سرش را بریدم و برداشتم و سوار شدم. اسب من که باد بود از اسب باران تندتر می‌رفت. من پیش از صنوبر به خانه رسیدم و اسب را به طویله بردم. زینش را برداشتم و عرقش را خشک کردم و زود رفتم زیر لحاف و خودم را به خواب زدم. صنوبر بعد از من رسید و اسبش را به طویله برد و آمد پیش من. اما هیچ از من خبر نداشت و نمی‌دانست که از همه چیز او خبر دارم. آمد و دستش را به صورتم مالید. گفتم ای دخترعمو! باز هم رفته بودی مستراح؟ دیگر کاری با او نداشتم تا فردا صبح که از خواب بیدار شدم. به او گفتم خوب حالا بگو ببینم این چهار شب چه طور مستراح رفتی؟ گفت به تو هیچ مربوط نیست. من هم رفتم سر آن دیو قوی هیکل را آوردم و پهلوی او گذاشتم و گفتم این سر شوهر بزرگ توست. او هم با اوقات تلخ رفت و چوب باریک سبزی از صندوق درآورد و به من زد و گفت سگ شو. من هم سگ شدم و توی کوچه‌ها گرسنه و ویلان می‌دویدم. روزی رفتم تو خانه‌ی آن قصاب تا شاید گوشتی یا چیزی به من بدهد تا بخورم و از گرسنگی خلاص شوم. خلاصه، به خانه‌ی قصاب رفتم و آنجا ماندم. یک روز قصاب گوشت زیادی فروخته بود. یکی از شاگردهای قصاب پول زیادی را کش رفته بود و تو سوراخی قایم کرده بود. قصاب وقتی حساب کرد که چه قدر گوشت فروخته، دید پول دخل او امروز کم است. من که پول‌ها را دیده بودم، به در سوراخ رفتم و هی عوعو کردم. وقتی آنجا آمدند، قصاب نگاهی به سوراخ کرد و پول‌ها را دید، آنها را از سوراخ بیرون آورد و نگاهی به من کرد و به زنش گفت ای زن! انگاری این سگ آدم است. خلاصه، مرا شناختند و به هم دیگر گفتند که شاید این سد باشد. من وقتی این حرف را شنیدم، دست روی چشم گذاشتم که یعنی من سد هستم. دختر عموی بزرگ‌ترم که زن قصاب بود، گفت:‌ «این کار آن خواهر گیس برید‌ه‌ی من است که این بلا را به سر سد آورده. او همیشه از این کارها می‌کند.» قصاب دلش به حال من سوخت. گفت باید برایش فکری بکنیم تا سد را از این وضع نجات بدهیم.اگر نترسد، من می‌توانم علاجش کنم. قصاب دیگی را پر آب جوش کرد و مرا دراز کرد و آب جوش را رو سرم ریخت. من ترسیدم. بعد از این کار به صورت خودم برگشتم و حالا هنوز هم لکه‌ای روی پوست بدنم دیده می‌شود.
ملک محمد آن را دید و فهمید که راست می‌گوید.
سد گفت:‌ «زن قصاب که دختر عموی من بود، به من گفت:‌ «حالا بیا کاری بکن.» گفتم: «چه کاری؟» دختر عمو چوب باریک سبزرنگی را که مثل چوب باریک صنوبر بود، به من داد و گفت: «زنبیلی پر از گوشواره هم که مقداری انگشتر در آن است، به تو می‌دهم و تو هم چوبی را که داری، پنهان کن و به در خانه‌ی او برو و جار بزن و بگو: آهای گوشواره فروش! صنوبر حتماً می‌آید که گوشواره بخرد. وقتی آمد و مشغول شد به نگاه کردن گوشواره‌ها، تو با این چوب بزن تو سرش و هرچه دلت می‌خواهد با او بکن. من هم قبول کردم و آنها را آوردم تا رسیدم در خانه‌ی صنوبر. جار زدم آهای گوشواره فروش... گوشواره فروش... وقتی او آمد و مشغول وارسی گوشواره‌ها شد، با آن چوب زدم تو سرش و گفتم پدر سوخته خر شو. صنوبر هم به صورت خری درآمد و همین خر است که الآن می‌بینی. این بود راز دل من. حالا ملک محمد! دستت را به من بده، تا تو را بکشم.»
ملک محمد گفت:‌ «ای مرد عزیز! تو که هفت دروازه را روی من بسته‌ای، حالا اجازه بده تا نمازی بخوانم. آن وقت مرا بکش.»
سد به او اجازه داد که نماز بخواند. ملک محمد این بار هم قالیچه‌ی حضرت سلیمان را رو زمین پهن کرد و کلاه غور را به سرش گذاشت و از نظر او غایب شد. سد که ملک محمد را نمی‌دید، هراسان درها را یکی یکی باز کرد و ملک محمد از پشت سر او بیرون رفت. سد هرچه داد زد: ملک محمد... ملک محمد... ملک محمد، گفت: «ای سد! خداحافظ که من رفتم.»
سد که راز دلش را از دست داده بود، از غصه جان سپرد و مرد. ملک محمد با هر زحمت و گرفتاری بود، با قالیچه‌ی حضرت سلیمان پیش شاه پریان رفت. شاه پریان از آمدن ملک محمد پس از مدت‌ها دوری، حیرت زده و مات ماند و گفت:‌ «ای ملک محمد! راز دل سد و صنوبر را آورده‌ای؟»
ملک محمد گفت:‌ «شاه به سلامت باشد! غیر از سد و صنوبر راز دل سه نفر دیگر را هم آورده‌ام.»
شاه چنان از شجاعت و مردانگی ملک محمد به حیرت افتاد که رنگ از رخساره‌اش پرید. ملک محمد رفت و دفتری را که راز دل همه در آن بود، به شاه پریان تقدیم کرد. شاه پریان هم دخترش را دوباره به ملک محمد داد و برای آنها هفت روز و هفت شب جشن عروسی گرفت.
همان طور که ملک محمد به مراد خودش رسید، ان شاءالله همه به مرادشان برسند.

پی‌نوشت‌ها

بازنوشته‌ی افسانه‌ی گل به صنوبر چه کرد، از این افسانه روایت‌های مختلفی ضبط شده، که در کتاب‌های گل به صنوبر چه کرد، گردآوری و تألیف ابوالقاسم انجوی شیرازی، صص 351-410 آمده است.

منبع مقاله :
قاسم زاده، محمد، (1389)، افسانه‌های ایرانی، تهران: هیرمند، چاپ اول

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

مثل آب خوردن مشاعره کنید ابیاتی برای مشاعرهدر شگفتم که در این مدت ایام فراق برگرفتی ز حریفان دل و دل می‌دادت دی پیر می فروش که معنی اسمتو میخوای بیا تو ضمن خوش آمد گویی به شما کاربر عزیز ، اگر اولین بازدید شماست جهت دسترسی بهتر به تمامی چه ادویه هایی استفاده می کنید؟ چه ادویه هایی …آرشیو چه ادویه هایی استفاده می کنید؟ چه ادویه هایی پیشنهاد می کنید؟ ادویه هاخبرگزاری فارس بازتاب دفاع مقدّس در آینه شعر …دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شدشعر بی دروغ تک بیت های نابگلچینی از تک بیت های ناب شعرپارسی در کانال تلگرام تک بیت ناب نه شیخ رمان خیانت به عشق غم انگیز گریه دار هیجانیضمن خوش آمد گویی به شما کاربر عزیز ، اگر اولین بازدید شماست جهت دسترسی بهتر به تمامی تکرار خبر جانبازان به دیوان عدالت اداری مراجعه نکنند تکرار خبر جانبازان به دیوان عدالت اداری مراجعه نکنندبنیاد معوقه همه جانبازان را می گیاهان دارویی محلی می توانند در سطح وسیع در … ظرفیت سازی در جهت مشارکت هر چه بیشتر بخش برداشت کرد اول به گل میروند اشعار محرم و صفر حضرت ابالفضل العباس عداداش به خون خفته ی من می خنده به من خیل دشمن می زنه به سینه غم شراره دستات چند کیلو امیدواری داستان کوتاهارزش هر فرد به میزان سختی هایی است که برای مردم متحمل می شود در هر حرفه ای که هستید نه گل به صنوبر چه کرد قصه های ایرانی جلد اول ابوالقاسم گل به صنوبر چه کرد قصه های ایرانی جلد اول آی کتاب گل به صنوبر چه کرد دختر گفت به من بگو «گل صنوبر چه کرد و صنوبر به گل چه کرد» پسر از جواب دادن عاجز شد گفت گل به صنوبر چه کرد قصههاى ایرانى ‏انجوى شیرازى، ابو القاسم گلبه گل به صنوبر چه براى برد برو بروم بس بسر بعد بلند به صنوبر طرف طلا عروس فورى قصر قصه قوى کتابفروشی فردا گل به صنوبر چه کرد خرید کتاب گلبهصنوبرچه اطلاعات تکمیلی کتاب گل به صنوبر چه ابوالقاسم انجوی شیرازی گل به صنوبر چه کرد قصه ابوالقاسم انجوی شیرازی گل به صنوبر چه کرد قصه های گل به صنوبر چه کرد قصه گل به صنوبر چه کرد؟ – پورتال جامع ایران بانو … افسانه‌ها و قصه‌ها گل به صنوبر چه کتاب گل به صنوبر چه کرد؟ اثر ابوالقاسم انجوی شیرازی فروشگاه کتاب گل به صنوبر چه کرد؟ اثر ابوالقاسم انجوی گل به صنوبر چه کرد؟ قصه‌های ایرانی گلبهصنوبرچهکرد؟ گل به صنوبر چه کرد؟ قصه‌های ایرانی شابک سیدحسن ذوالفقاری به‌اهتمام حمید رضا خزاعی انتشارات ماه جان آثار منتشر شده آثارمنتشرشده درینگو ، درینگو ، سکینه را بردن پیرهنی گل به صنوبر چه کرد ، صنوبر به گل به صنوبر چه قصه های ایرانی در گل به صنوبر چه کرد؟، گردآوری و تألیف ابوالقاسم انجوی شیرازی، تهران


ادامه مطلب ...

نیکون دوربین D5600 را رونمایی کرد

[ad_1]

نیکون دوربین DSLR رده پایین جدید خود را با نام D5600 رونمایی کرده که نسل جدید D5500 این کمپانی است.

نیکون نسل جدید دوربین DSLR رده پایین خود را معرفی کرده که نسخه‌ی بروز شده‌ی D5500 است که سال پیش راهی بازار شده است. نیکون سال گذشته D5500 را به عنوان اولین دوربین عکاسی مجهز به نمایشگر لمسی طی ماه ژانویه راهی بازار کرد. دوربین جدید رده پایین نیکون D5600 نام دارد.

از جمله بهترین قابلیت‌های این دوربین باید به SnapBridge اشاره کرد که امکان اتصال متدوام به گوشی‌هوشمند یا تبلت را از طریق اپلیکیشن SnapBridge فراهم می‌کند. با استفاده از این اپلیکیشن که برای دو پلتفرم اندروید و iOS‌توسعه یافته می‌توان همواره گوشی‌هوشمند را به دوربین متصل نگه داشت. با استفاده از این اپلیکیشن علاوه بر اینکه می‌توان بصورت آنی به انتقال تصاویر به گوشی‌هوشمند یا تبلت پرداخت، بلکه قابلیت آپلود کردن تصاویر در سرویس Nikon Image Space نیز وجود دارد که از طریق آن می‌توان به ثبت اطلاعات کپی رایت تصویر پرداخته و روی آن کامنت گذاشت. همچنین باید به همگام‌سازی اطلاعاتی نظیر روز، زمان و مکان با گوشی اشاره کرد. با این اپلیکیشن می‌توان تصاویر را بصورت ریموت با وای‌فای نیز ثبت کرد.

در پشت دوربین D5600 نیز یک نمایشگر ۳.۲ اینچی ۱٫۰۳۷ میلیون دات از نوع LCD قرار دارد که می‌توان آن را در هر زاویه‌ای قرار داد.با توجه به اینکه نمایشگر تعبیه شده روی D5600 لمسی است، می‌توان از آن برای اسکرول کردن بین تصاویر ثبت شده با پوشش کامل صفحه‌ی نمایش برای مشاهده‌ی تصاویر نیز استفاده کرد. با استفاده از کلید لمسی FN می‌توان حساسیت خودکار سنسور را فعال کرد.

دوربین D5600 نیکون

نیکون در D5600 از وجود یک سنسور ۲۴.۲ مگاپیکسلی از نوع APS-C CMOS با حساسیت سنسور ۱۰۰ تا ۲۵۶۰۰ در کنار موتور پردازش تصاویر EXPEED 4 بهره می‌برد.

دوربین D5600 نیکون

از جمله‌ی سایر مشخصات فنی این دوربین باید به قابلیت ثبت ویدیوهای تایم‌لپس، ثبت تصاویر RAW از نوع ۱۴ بیتی، سیستم فوکوس خودکار ۳۹ نقطه‌ای و منظره‌یابی با پوشش ۹۵ درصدی منظره‌ی جلو و بزرگنمایی ۰.۸۲ برابری اشاره کرد. ضمنا فلش برای این دوربین بصورت پاپ‌آپ در نظر گرفته شده است. در صورت تصویربرداری پشت سرم، دوربین قادر است با نرخ ۵ فریم در هر ثانیه به ثبت تصاویر پرداخته و ویدیو را نیز با رزولوشن فول اچ‌دی ثبت کند.

نیکون هنوز این دوربین را بصورت رسمی در آمریکا رونمایی نکرده و هنوز اطلاعاتی در مورد اینکه این دوربین چه زمانی با چه قیمتی راهی بازار می‌شود، در دست نیست.

نظر شما در این خصوص چیست؟


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان
27 دقیقه قبل ... نیکون دوربین DSLR رده پایین جدید خود را با نام D5600 رونمایی کرده که نسل جدید D5500 این کمپانی است.1 روز پیش ... خانواده دوربین های DSLR کمپانی نیکون، امروز عضوی جدید را به خود دید و این محصول چیزی نیست جز D5600. دوربینی که قرار است ادامه دهنده راه مدل ...23 ساعت قبل ... خانواده دوربین های DSLR کمپانی نیکون، امروز عضوی جدید را به خود دید و این محصول چیزی نیست جز D5600. دوربینی که قرار است ادامه دهنده راه مدل .1 ساعت قبل ... نیکون دوربین DSLR رده پایین جدید خود را با نام D5600 رونمایی کرده که نسل جدید D5500 این کمپانی است. - نیکون هنوز این دور.42 دقیقه قبل ... نیکون سال گذشته D5500 را به عنوان اولین دوربین عکاسی مجهز به نمایشگر لمسی طی ماه ژانویه راهی بازار کرد. دوربین جدید رده پایین نیکون D5600 ...44 دقیقه قبل ... نیکون سال گذشته D5500 را به عنوان اولین دوربین عکاسی مجهز به نمایشگر لمسی طی ماه ژانویه راهی بازار کرد. دوربین جدید رده پایین نیکون D5600 ...نیکون دوربین DSLR رده پایین جدید خود را با نام D5600 رونمایی کرده که نسل جدید D5500 این کمپانی است.خانواده دوربین های DSLR کمپانی نیکون، امروز عضوی جدید را به خود دید و این محصول چیزی نیست جز D5600. دوربینی که قرار است ادامه دهنده راه مدل قبلی متعلق به این ...نیکون از دوربین عکاسی DSLR جدید خود موسوم به D5600 رونمایی کرد · info@shahrekhabar.com; آبان ۲۱, ۱۳۹۵; 0 comment. تک شات-2 ساعت پيش. ← عرضه نخستین ...18 آگوست 2016 ... نیکون از دوربین D3400 رونمایی کرد | دیجیکالا مگ | منبع جامع اخبار و مقالات تخصصی در حوزهی محصولات دیجیتال، دانش و فناوری و بازی.


عبارات مرتبط با این موضوع

لیست قیمت دوربین دیجیتال قیمت روز دوربین …لیست قیمتلیست قیمت دوربین دیجیتال قیمت روز دوربین کامپکت و کانن و نیکون، فوجی فیلم، ورزشی باشگاه عکاسان جوان صفحه اصلیبه محل و چگونگی قرارگیری عناصر موجود در یک صحنه٬ در یک عکس یا تابلوی نقاشی٬ کادربندی نیکون دوربین را رونمایی کرد علم و فناوری نیکون دوربین رده پایین جدید خود را با نام رونمایی کرده که نسل جدید این کمپانی است نیکون دوربین را رونمایی کرد راهی بازار کرد دوربین جدید رده پایین نیکون نیکون سال گذشته را به عنوان کمپانی نیکون؛ را معرفی کرد نیکون؛رامعرفیکرد نیکون به‌تازگی محصول جدید خود یعنی دوربین را رونمایی کرد نیکون؛ را معرفی کرد نیکون دوربین را رونمایی کرد را با نام رونمایی کرد آی تی رادار را با نام رونمایی کرد آی تی رادار را با نام رونمایی کرد آی تی رادار نیکون دوربین را رونمایی کرد آکا نیکون دوربین را رونمایی کرد آکا نیکون دوربین را رونمایی کرد آکا نیکون دوربین را رونمایی کرد نیکون دوربین را رونمایی کرد نیکون دوربین را رونمایی کرد نیکون دوربین را رونمایی کرد زومیت نیکون دوربین را رونمایی کرد زومیت نیکون دوربین را رونمایی کرد زومیت نیکون دوربین را رونمایی کرد ، اولین دوربین لمسی نیکون رونمایی شد زومیت مجهز شده را رونمایی کرد رونمایی شد و نیکون امسال دوربین را رونمایی کرد نیکون دوربین میان‏رده را معرفی کرد آفتاب حالا جانشین آن را با دوربین جدید نیکون حدود دو سال رده را معرفی کرد نیکون از به همراه ۴ لنز جدید رونمایی کرد – تصویر، زندگی برداری کرد دوربین جدید نیکون از متر رونمایی کرد که دوربین نیکون نیکون از دوربین مگازوم با امکان زوم اپتیکال برابر نیکون رسما از دوربین مگازوم خود بانام «پی » رونمایی کرد نیکون رسما معرفی نیکون زومیت نیکون دوربین را رونمایی کرد خود را با نام رونمایی نیکون دو دوربین جدید را دوربین نیکون معرفی شد – تصویر، زندگی و باقی قضایا رونمایی نیکون از لنز واید درون‌های و را معرفی کرد دوربین نیکون نیکون دیجی‌کالا مگ برچسبنیکون نیکون معرفی شد است که وقتی نیکون آن را به بازار ارائه دوربین رونمایی کرد


ادامه مطلب ...