مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

ناگفته ها از علت مرگ ناصر عبداللهی +همسر اول و دومش

ناگفته ها از علت مرگ ناصر عبداللهی +همسر اول و دومش

ناصر عبداللهی در دهمین روز از دی ماه سال ۱۳۴۹ در محله سید کامل شهر بندرعباس زاده شد. پدرش عبدالرحمن عبداللهی کارگر بازنشسته بود و مادرش مهرنگار بندری نیایی خانه‌دار است. از ۱۳ سالگی به موسیقی علاقه‌مند شد. فعالیت‌های هنری خود را از سال‌های نوجوانی در صدا و سیما و حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی استان هرمزگان آغاز کرد.

همسر ناصر عبداللهی نینا عبداللهی نوید عبداللهی نامی عبداللهی نازنین عبداللهی فرقه وهابیت سنگ قبر ناصر عبداللهی خواهر ناصر عبداللهی بیوگرافی نسرین عبداللهی بیوگرافی ناصر عبداللهی بیوگرافی فهیمه غفوری بیوگرافی فاطمه فهیمی

وی کار حرفه‌ای را به طور جدی از سال ۱۳۷۴ خورشیدی آغاز کرد. در سال ۱۳۷۵ همراه با همسرش به تهران آمد. محمدعلی بهمنی وی را به انتشارات دارینوش معرفی کرد. پس از آن آلبوم‌های عشق است و دوستت دارم ناصر را این انتشارات ضبط و منتشر کرد. ناصر با انتشارات فوق دچار اختلافاتی شد. پس از آن آلبوم‌های بوی شرجی، هوای حوا و ماندگار توسط انتشارات آوای نکیسا و آلبوم رخصت توسط انتشارات آوای مهر میهن به بازار روانه شد.

زندگی خصوصی

او چهار برادر و یک خواهر دارد. ناصر در هیجده سالگی با «فهیمه غفوری» اهل بندرعباس که سه سال از خودش بزرگتر است ازدواج کرد و حاصل آن سه فرزند (دو پسر و یک دختر) به نام‌های نوید، نازنین و نامی است. نینا فرزند چهارم ناصر حاصل ازدواج او با فاطمه فهیمی است.

همسر ناصر عبداللهی نینا عبداللهی نوید عبداللهی نامی عبداللهی نازنین عبداللهی فرقه وهابیت سنگ قبر ناصر عبداللهی خواهر ناصر عبداللهی بیوگرافی نسرین عبداللهی بیوگرافی ناصر عبداللهی بیوگرافی فهیمه غفوری بیوگرافی فاطمه فهیمی

نوید و نازنین عبداللهی

بعد از مرگ ناصر عبداللهی، همواره زمزمه‌هایی درباره مرگ مشکوک او وجود داشت اما اخیراً مهدی براتی از کاربران شبکه اجتماعی فیس بوک در صفخه شخصی خود ادعا کرده است برخلاف باور عمومی، ناصر عبداللهی به مرگ طبیعی از دنیا نرفته است و به خاطر اجرای قطعه موسیقی “یا فاطمه” در مدح حضرت صدیقه طاهره سلام‌الله علیها توسط عده‌ای از متعصبان سنی مذهب جنوب کشور به قتل رسیده است. متن کامل یادداشت منتشر شده در این باره را از نظر می‌گذرانید:

اصلی ترین دلیل فوت ناگهانی «ناصر عبداللهی» چه بود؟

اگر می خواهید یک بار برای همیشه ماجرای فوت ناگهانی ناصر در ۳۷ سالگی اش را بدانید ، متن زیر رابه دقت بخوانید. متنی که هرگز و هیچوقت هیچ رسانه ای نتوانست و جرات اش را نداشت آنرا منتشر کند تا واقعیت فوت «ناصر عبداللهی» همیشه مخفی بماند اما امروز این متن را اینجا برای اولین بار منتشر می کنم تا آنهایی که برایشان هنوز این اتفاق یک داستان مشکوک است، برای همیشه از این راز مطلع شوند:

«هفت سال پیش همسر ناصر عبداللهی، بعد از یک جر و بحث مختصر با وی، به حالت قهر به منزل پدری اش میرود. ظهر همان روز ناصر برای بازگرداندن همسرش، سراغش می رود. مدت هاست که بین خانواده همسر وی و ناصر بحث هایی در مورد دلایل اجرای قطعه «یا فاطمه» رخ داده و دایی‌های همسر وی به شدت از این موضوع عصبانی‌اند. همه خانواده «سُنی شافعی» (از شاخه های مذهب سنی گرایان) هستند و اجرای این قطعه از سوی ناصر عبداللهی، در واقع به زغم وهابی ها و افراطیون شهر {به سرکردگی فرقه ای تندرو } و حتی نزدیکان خانواده همسرش، «خون این خواننده را حلال کرده است.»

ظهر همان روز ناصر که برای بازگزداندن همسرش به محله سنی نشین پدر همسرش می رود، گویی وارد کارزاری شده که افراطیون منتظراش بودند و به سرکردگی دائی های همسرش و وهابی ها و افراطیون مذهبی، مورد حمله قرار می گیرد و به شدت مورد ضرب و شتم قرار می گیرد.

بعد از این درگیری شدید، پیکر خون آلود ناصر به منزل اش برده می شود و در حیاط خانه و روی تخت رها می شود. پسر خانواده بعد از چند ساعت و بدون اطلاع از ماوقع به خانه می آید و با تصور خواب بودن پدر، توجهی به وی نمی کند. صدای خِر خِر پدر پس از دقایقی توجه پسرش را جلب می کند. تا به سمت پدرش برود و با برگزداندن پدر به سمت خودش، متوجه آثار ضرب و شتم روی صورت پدر می شود. از پدر داستان را می پرسد و ناصر در جواب می گوید که از جایی سقوط کرده و مشکلی نیست. به اصرار پسر به حمام برده می شود تا آثار ضرب و شتم و چهره خون آلود پدر شسته شود ولی به دلیل ضعف عمومی از حال می رود.

 همسر ناصر عبداللهی نینا عبداللهی نوید عبداللهی نامی عبداللهی نازنین عبداللهی فرقه وهابیت سنگ قبر ناصر عبداللهی خواهر ناصر عبداللهی بیوگرافی نسرین عبداللهی بیوگرافی ناصر عبداللهی بیوگرافی فهیمه غفوری بیوگرافی فاطمه فهیمی

از همان روز جدال ۲۷ روزه ناصر عبداللهی با مرگ در بیمارستان های بندر و تهران آغاز می شود و این جدال سرانجام در روز ۲۹ آذر به مرگ مغزی وی و سپس فوت او منجر می شود.»

خانواده عبدالهی به دلیل تفکرات بومی و برخی محدودیت‌ها از بازگویی این ماجرا تا همیشه منع می‌شود. احسان علیخانی دو سال بعد در سالروز فوت این خواننده در برج میلاد با گفتن برخی جملات حاشیه‌های فراوانی را در رسانه ها باعث شد تا گمانه زنی ها بیشتر و بیشتر شوند:

«نزدیک یک سال است که فهمیده‌ایم او {ناصر} به قتل رسیده است در صورتی که این موضوع مطرح نشده بود. همیشه دوست داشتیم این موضوع را بگوییم. صحبت‌ کردن از علی (ع) ساده است، اما ناصر عبدالهی در جایی از امیرالمومنین صحبت کرد که سخت بود.»

بعد از مرگ ناصر عبداللهی و در مزاسم سومین سالگرد او نیز مجری مراسم ادعا کرده بود ناصر عبداللهی به قتل رسیده است.

پیش از این نیز محمدعلی چاووشی رئیس موسسه «مشکات» و رئیس اسبق صنف تولیدات محصولات شنیداری در گفت و گویی با تأییر این ادعا گفته بود: “من از آقای دکتر امیدوار رضایی، رئیس کمیسیون بهداشت و درمان مجلس شورای اسلامی خواهش کردم (چون ایشان فوق تخصص مغز و اعصاب هستند) که تشریف بیاورند که شاید بتوانند این جوان را از مرگ نجات بدهند. ایشان تشریف آوردند. معاینه کردند، مدارک و پرونده پزشکی را دیدند به من گفتند فلانی اینی که گفتند ایشان مسموم شده، ایشان مواد مخدر مصرف کرده مطلقا در پرونده ایشون وجود نداره. ایشون ضربه خورده. این صدمه که مغز ایشون پیدا کرده به دلیل اصابت ضربه‌ای است. این آثار کبودی که در صورت وی در عکس‌ها مشخص است به همین دلیل است. من هم با توجه به نظر یک متخصص پزشکی وقتی گفتند ناصر رو زدند از اقوام پیرامون ایشان سوال کردم که مگه کسی ایشون رو زده؟ گفتند بله و ماجرایش هم مفصل است. گفتم چرا؟ گقتند به خاطر همین تغییرات فکری و عقیدتی که پیدا کرده بود خیلی‌ها از دستش ناراحت بودند”.

همچنین نسرین عبداللهی دختر ناصر عبداللهی نیز دو سال پیش در گفتگویی، نظر پزشکی قانونی در خصوص مرگ پدرش را “شکستگی جمجمه” بیان کرده بود.

اگر این موضوع واقعیت داشته باشد می‌توان مرگ ناصر عبداللهی را شهادت به حساب آورد و در صورت تأیید قطعی این موضوع، می‌توان لقب شهید را برازنده خواننده قطعه “یا فاطمه” دانست.

همسر ناصر عبداللهی نینا عبداللهی نوید عبداللهی نامی عبداللهی نازنین عبداللهی فرقه وهابیت سنگ قبر ناصر عبداللهی خواهر ناصر عبداللهی بیوگرافی نسرین عبداللهی بیوگرافی ناصر عبداللهی بیوگرافی فهیمه غفوری بیوگرافی فاطمه فهیمی

سنگ قبر و مزار مرحوم ناصر عبداللهی

گفتنی است ناصر عبداللهی در ۲۹ آذر ۱۳۸۵ در بیمارستان هاشمی‌نژاد تهران درگذشت و در زادگاهش، بندرعباس به خاک سپرده شد.

بررسی آثار ناصر عبداللهی

بیشتر اشعار ترانه‌های او از سروده‌های محمدعلی بهمنی بود. در کار موسیقی به گفته خود وی تحت تأثیر سبک موسیقی ابراهیم منصفی بود. طوری که در سال‌های آغازین کار هنری ترانه‌های منصفی را بازخوانی می‌کرد.
ترانه‌های مورد انتخاب وی در آلبوم‌هایش عمدتاً دارای مفاهیم اجتماعی و حماسی (مانند ترانه‌های «یادم باشد»، «کودکان خیابانی»، «سربلند» و «شیوهٔ ما»)، مذهبی (مانند ترانه‌های «مهر علی و زهرا»، «احمد ثانی»، «یا فاطمه» و «مهر دلبر») و عاشقانه (مانند ترانه‌های «تو ای عشق»، «ماه من»، «بهت نگفتم» و «راز») بودند.

از این موارد می‌توان به نمونه‌های زیر اشاره نمود:

  • اجتماعی: ترانهٔ «یادم باشد» (از آلبوم «دوستت دارم»، شعر از مجتبی کاظمی، دکلمه از پرویز پرستویی)
یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد
نگاهی نکنم که دلِ کسی بلرزد
راهی نروم که بی راه باشد
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را
یادم باشد که روز و روزگار خوش است
همه چیز روبه راه و بر وفق مراد است و خوب
تنها دلِ ما، دل نیست
  • حماسی: ترانهٔ «شیوهٔ ما» (از آلبوم «عشق است»، شعر از محمدعلی بهمنی)
نتوان گفت که این قافله وامی‌ماند، خسته و خُفته از این خیل جدا می‌ماند
این رَهی نیست که از خاطره‌اش یاد کنی، این سفر هم‌رَهِ تاریخ به‌جا می‌ماند
دانه و دام در این راه فراوان اما، مرغِ دل سیر زِ هر دام رها می‌ماند
می‌رسیم آخر و افسانه واماندنِ ما، همچو داغی به دلِ حادثه‌ها می‌ماند
بی‌صداتر زِ سکوتیم، ولی گاهِ خروش، نعره ماست که در گوشِ شما می‌ماند
بِروید ای دلتان نیمه که در شیوهٔ ما، مرد با هر چه سِتم، هر چه بلا می‌ماند
  • مذهبی: ترانهٔ «مهر دلبر» (از آلبوم «هوای حوا»، شعر از حکیم سنایی)
کار عاقل نیست در دل مهر دلبر داشتن، جان نگین مُهر مِهر شاخه بی برگ داشتن
از پی سنگین دل نامهربانی روز و شب، بر رخ چون زر نثار گنج گوهر داشتن
چون نگردی گرد معشوقی که روز وصل تو، بر تو زیبد شمع مجلس مهر انور داشتن
یوسف مصری نشسته با تو اندر انجمن، زشت باشد چشم را در نقش آزرم داشتن
احمد مرسل نشسته کی روا دارد خرد، دل اسیر سیرت بوجهل کافر داشتن
من سلامت خانهٔ نوح نبی بنمایمت، تا توانی خویشتن را ایمن از شر داشتن
تا سلیمان وار باشد حیدر اندر صدر ملک، زشت باشد دیو را بر تارُک افسر داشتن
  • عاشقانه: ترانهٔ «راز» (از آلبوم «ماندگار»، شعر از نیلوفر لاری پور)
یه زخم کهنه روی بالم، یه آسمون که چشم به رام نیست؛ به غیر واژهٔ غریبی، چیزی توی ترانه هام نیست
حتی یه آینه پیش روم نیست، که اسممو یادم بیاره؛ تنهاترین مسافر شب، تو خلوتم پا نمی ذاره
ازم نخواه با تو بمونم! تو هیچی از من نمی دونی!؛ اگه بگم راز دلم رو، تو هم کنارم نمی مونی…
دل من از نژاد عشقه، از تو و از ترانه لبریز؛ یه دنیا غم توی صدامه، مث سکوت تلخ پاییز
من یه پرندهٔ غریبم، من از نژاد آسمونم؛ میون این همه ستاره، من یه شهاب بی نشونم

ناصریا

پس از ارائه ترانه ناصریا منتقدان عبداللهی گفتند که این کاری اسپانیولی است و از ملودی‌های جیپسی کینگ برگرفته شده‌است، اما وی معتقد بود که چنین نیست، و این کار ریتم عربی دارد، ریتمی که بارها با سازهای دیگری نظیر عود، دهل، و دف نواخته شده‌بود. اما تاکنون هرگز با گیتار نواخته نشده‌بود، اما عبداللهی این کار را انجام داد.

ملودی ترانهٔ ناصریا سال ۱۳۷۶ ساخته شد. شعر این آهنگ به گویش بندری است و به گفته عبداللهی هدف از ساخت آن اعتراض ضد ظلم در جهان و نیز همدردی با ستمدیدگان جهان بوده‌است. بر اساس متن شعر ناصریا اگر کسی قصد یاری مظلومی را داشته‌باشد پس از تحمل سختی بسیار و دشواری‌های این راه در پایان پیروز خواهد شد.

درگذشت ناصر عبداللهی

ناصرعبداللهی در سوم آذرماه ۱۳۸۵ در بندرعباس به دلایل نامشخصی بی هوش شد و به کما رفت. او پس از گذراندن ۲۷ روز در کما سرانجام در بیمارستان هاشمی نژاد تهران در روز ۲۹ آذر ۱۳۸۵ و در ۳۶ سالگی درگذشت و در زادگاهش، بندرعباس، به خاک سپرده شد. تا سال‌ها شایعات فراوانی دربارهٔ علت مرگ وی وجود داشت و همچنان این موضوع در هاله‌ای از ابهام قرار دارد.

احسان علیخانی دو سال بعد در سالروز فوت این خواننده در برج میلاد با گفتن برخی جملات حاشیه‌های فراوانی را در رسانه‌ها باعث شد تا گمانه زنی‌ها بیشتر و بیشتر شوند:

نزدیک یک سال است که فهمیده‌ایم او به قتل رسیده است در صورتی که این موضوع مطرح نشده بود. همیشه دوست داشتیم این موضوع را بگوییم. صحبت کردن از علی (ع) ساده است، اما ناصر عبدالهی در جایی از امیرالمؤمنین صحبت کرد که سخت بود.

تا سال‌ها خانواده عبدالهی به دلیل تفکرات بومی و برخی محدودیت‌ها از بازگویی این ماجرا خودداری می‌کردند تا اینکه در مهر ۱۳۹۳ و پس از گذشت هشت سال باشگاه خبرنگاران جوان اصلی‌ترین دلیل فوت ناصر عبداللهی را به نقل از مهدی براتی اینگونه بازگو می‌کند:

هفت سال پیش همسر ناصر عبداللهی، بعد از یک جربحث مختصر با وی، به حالت قهر به منزل پدری اش می‌رود. ظهر همان روز ناصر برای بازگرداندن همسرش، سراغش می‌رود. مدت هاست که بین خانواده همسر وی و ناصر بحث‌هایی در مورد دلایل اجرای قطعه یا فاطمه رخ داده و دایی‌های همسر وی به شدت از این موضوع عصبانی‌اند.

ظهر همان روز ناصر که برای بازگزداندن همسرش به محله پدر همسرش می‌رود، گویی وارد کارزاری شده که افراطیون منتظرش بودند و به سرکردگی دایی‌های همسرش و وهابی‌ها و افراطیون مذهبی، مورد حمله قرار می‌گیرد و به شدت مورد ضرب و شتم قرار می‌گیرد.

بعد از این درگیری شدید، پیکر خون آلود ناصر به منزلش برده می‌شود و در حیاط خانه و روی تخت رها می‌شود. پسر خانواده بعد از چند ساعت و بدون اطلاع از ماوقع به خانه می‌آید و با تصور خواب بودن پدر، توجهی به وی نمی‌کند. صدای خِر خِر پدر پس از دقایقی توجه پسرش را جلب می‌کند. تا به سمت پدرش برود و با برگرداندن پدر به سمت خودش، متوجه آثار ضرب و شتم روی صورت پدر می‌شود. از پدر داستان را می‌پرسد و ناصر در جواب می‌گوید که از جایی سقوط کرده و مشکلی نیست. به اصرار پسر به حمام برده می‌شود تا آثار ضرب و شتم و چهره خون آلود پدر شسته شود ولی به دلیل ضعف عمومی از حال می‌رود.

از همان روز جدال ۲۷ روزه ناصر عبداللهی با مرگ در بیمارستان‌های بندرعباس و تهران آغاز می‌شود و این جدال سرانجام در روز ۲۹ آذر به مرگ مغزی وی و سپس فوت او منجر می‌شود.

ناگفته هایی از زندگی و مرگ ناصر عبداللهی از زبان خواهرش نسرین

همسر ناصر عبداللهی نینا عبداللهی نوید عبداللهی نامی عبداللهی نازنین عبداللهی فرقه وهابیت سنگ قبر ناصر عبداللهی خواهر ناصر عبداللهی بیوگرافی نسرین عبداللهی بیوگرافی ناصر عبداللهی بیوگرافی فهیمه غفوری بیوگرافی فاطمه فهیمی

زنده یاد عبداللهی سال ۶۷ بود که با فهیمه غفوری ازدواج کرد. نسرین عبداللهی می گوید: «ناصر فقط ۱۸ سال داشت که به فهیمه علاقه مند شد. او از سال ۶۶ با بابک غفوری، برادر فهیمه در یک گروه موسیقی به نام «فریاد ساحل» همکاری می کرد. رفت و آمدها بین بابک و ناصر زیاد شده بود، یا بابک خانه ما بود یا ناصر در خانه بابک. یک روز ناصر به خانه آمد و به مادرم که از همه با او صمیمی تر بود گفت که به فهیمه، خواهر بابک علاقه مند شده و دوست دارد اگر فهیمه هم راضی باشد زندگی مشترکشان را با هم آغاز کنند.»

مادر مخالفتی نکرد و فقط پرسید که آیا با این سن از پس زندگی مشترک بر می آید؟ و ناصر با قاطعیت تمام گفت که برای زندگی مشترک با فهیمه آماده است.

می توان انتشار آلبوم «رخصت» یا اجرای مراسمی توسط هنرمندان در ۲۹ شهریور برای ایتامی که تا همین سال ها میهمان صدای ناصر بودند و مهمتر از همه، ساخت مستند «جعبه سیاه» درباره زندگی شخصی ناصریا را دلیل و بهانه ای برای مصاحبه با نسرین، تک خواهر زنده یاد ناصر دانست، اما یکی از بهانه های جدی مان برای این مصاحبه بازار شایعاتی است که هنوزهم پس از گذشت شش سال از مرگ این هنرمند داغ است.

نسرین عبداللهی رازهایی را فاش می کند که تاکنون در هیچ مصاحبه ای درباره آنها صحبت نکرده است.

زنده یاد ناصر عبداللهی دهم دی ماه ۱۳۴۹ در منطقه سید کامل بندرعباس به دنیا آمد. او فرزند سوم خانواده بود.

نسرین تک دختر خانواده عبداللهی درباره خانواده ای که ناصر در آن بزرگ شده بود می گوید: «پدرم فلوت می زد و محمد طیب، بزرگترین برادرم، ملودیکا، ناصر هم از همان ابتدا به سمت موسیقی کشیده شد اما هیچ کس در خانواده مان فکر نمی کرد علاقه او به سازهای بندری باعث شود روزی جزو محبوب ترین خواننده های ایران شود.»

نسرین از نوجوانی ناصر خاطره های زیادی به یاد دارد اما یکی از شیرین ترین خاطره هایش با ناصر برمی گردد به اتاقی که در خانه، آزمایشگاه او شده بود: «در خانه اتاقی داشتیم که شده بود آزمایشگاه شخصی ناصر، او بیشتر وقتش را در آنجا می گذراند. به یاد دارم که ۱۲ سال بیشتر نداشت که به خاطر آزمایش هایش، از مدرسه میکروسکوپ هدیه گرفت. همیشه فکر می کردیم ناصر دانشمند می شود اما زمانی که در سن ۱۳ سالگی با صدا و سیما و حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی استان هرمزگان همکاری کرد، همه اعضای خانواده باورمان شد که او قرار است یک هنرمند شود.»
همسر ناصر عبداللهی نینا عبداللهی نوید عبداللهی نامی عبداللهی نازنین عبداللهی فرقه وهابیت سنگ قبر ناصر عبداللهی خواهر ناصر عبداللهی بیوگرافی نسرین عبداللهی بیوگرافی ناصر عبداللهی بیوگرافی فهیمه غفوری بیوگرافی فاطمه فهیمی

نسرین از اولین ازدواج ناصر می گوید: «به خواستگاری فهیمه رفتیم و آنها زندگی شان را شروع کردند. نوید پسر اول ناصر سال ۶۸ به دنیا آمد. اردیبهشت سال ۷۱ خدا نازنین را به ناصر و فهیمه داد و دی ماه ۷۳ هم «نامی» به دنیا آمد.»

ناصر ترانه های زیادی را برای همسرش خواند. او ترانه های «نازتکه» و «یاروم چکه» را بارها به همسرش تقدیم کرد.

از بندر به مقصد تهران

سال ۷۶ بود که عبداللهی تصمیم گرفت از بندر به تهران بیاید ولی یک سال بیشتر در تهران دوام نیاورد. نسرین عبداللهی درباره آن روزها می گوید: «سال ۷۶ ناصر به خاطر کار به همراه خانواده اش به تهران آمد، یک سال هم در تهران ماند ولی مشکلاتی برایش پیش آمد که ترجیح داد به بندر برگردد. خیلی از مشکلات ریز و درشت بود که نگذاشت ناصر در تهران بماند.»

جدایی از همسر اول

سال ۷۷ خانواده ناصر به بندرعباس برگشتند ولی در سال ۸۰ دوباره ناصر به خاطر مشکلاتی در زندگی خصوصی اش به همراه خانواده اش به تهران برگشت. سال ۸۲ بود که فهمیه و ناصر به مشکل برخوردند وبه این نتیجه رسیدند که بهتر است زندگی شان را جدا از هم ادامه دهند.

نسرین ادامه می دهد: «ناصر و فهیمه با اینکه علاقه زیادی به هم داشتند اما ترجیح دادند هر کدام به تنهایی زندگی شان را ادامه دهند. بارها ناصر به من گفت زمانی که با فهیمه ازدواج کردم ۱۸ سال بیشتر نداشتم ولی حالا یک هنرمند هستم و حتی به راحتی نمیتوانم با خانواده ام به رستوران بروم و غذا بخورم یا کودکان و همسرم را به تفریح ببرم به همین خاطر هر چیزی که دارم برای فهیمه و بچه هایم می گذارم.»

نسرین ادامه می دهد: «رفتن فهیمه بار سنگینی به دوش ناصر گذاشت، هر سه فرزند ناصر وابستگی شدیدی به مادرشان داشتند.»

ازدواج دوم ناصر عبداللهی

ناصر سال ۸۲ بود که به خواستگاری همسر دومش یعنی فاطمه فهیمی رفت. خواننده جوان که دیگر جزو محبوب ترین خواننده های ایران شده بود به خاطر دوستی ای که با پدر همسر دومش داشت خانواده فهیمی را به خوبی می شناخت و همین شناخت باعث شد او فاطمه را برای زندگی مشترکش انتخاب کند.

نسرین ادمه می دهد: «یک روز به خانه آمد و خواست که همراهی اش کنیم تا به خواستگاری فاطمه برود. آن روز خانواده فهیمی چند خیابان با ما فاصله داشتند، به خواستگاری رفتیم و آنها قبول کردند.سال ۸۴ بود که نینا به دنیا آمد، بچه ها همه در کنار فاطمه و ناصر زندگی می کردند. سال ۸۵ ناصر به همراه خانواده اش به بندر برگشت. او می خواست ترانه هایی را بسازد که می گفت در تهران نمی تواند کار کند.»

ناصر به بندر آمد و چند ترانه همچون «خدای خوشگلوم» را ساخت.

برادرش عقیل کارهای او را صدابرداری می کرد، در این زمان ناصر تصمیم گرفته بود آلبومی همچون آلبوم های اول خود که مذهبی بود و در هرمزگان منتشر می شد به بازار ارائه دهد.

دو روز پیش از مرگ

نسرین عبداللهی از چند روز قبل از فوت ناصر می گوید: «دو روز پیش از مرگش من با او تماس گرفتم. گفت که یادداشتی را که برایش در سال ۸۳ نوشته بودم لای کتاب هایش پیدا کرده و بسیار دلش هوای آن روزها را دارد. گفت زود بیا ببینمت. کلی با هم شوخی کردیم. ما خانوادگی عادت داریم اگر نتوانیم حرفی را بزنیم برای هم یادداشت می گذاریم. من هم سال ۸۳ برای ناصر یادداشتی گذاشته بودم که ۲ روز قبل از مرگش آن را دوباره خوانده بود.»

ناصر و نسرین چند دقیقه ای با هم شوخی می کنند و می خندند و بعد ناصر می گوید که چقدر دلش می خواهد به خانه نسرین بیاید و حواری بخورد.

نسرین در حالی که اشک از چشمانش جاری شده است ادامه می دهد: «چقدر آن روز سر به سر هم گذاشتیم و خندیدیم. فکرش را هم نمی کردم که برادرم را دو روز بعد از دست بدهم. آن هم برادری که اگر یک لحظه ساکت بود همه ما دلمان می گرفت. ناصر عادت داشت همیشه بخندد و هیجان انگیز باشد.»

همسر ناصر عبداللهی نینا عبداللهی نوید عبداللهی نامی عبداللهی نازنین عبداللهی فرقه وهابیت سنگ قبر ناصر عبداللهی خواهر ناصر عبداللهی بیوگرافی نسرین عبداللهی بیوگرافی ناصر عبداللهی بیوگرافی فهیمه غفوری بیوگرافی فاطمه فهیمی

روز حادثه، اولین بار چه کسی ناصر را در حالت کما دید؟

عقیل اولین کسی بود که به کما رفتن ناصر را دید. او که کار صدابرداری ناصر را انجام می داد ۳ آذرماه به خانه ناصر رفت تا کار ترانه و صدابرداری را شروع کنند.

همسرش در خانه نبود و به همراه نینا به خانه پدرش رفته بود. نوید و نازنین و نامی هم مدرسه بودند، ناصر در بالکن خوابیده بود.

عقیل از آنجا که می دانست ناصر روی خوابش خیلی حساس است و اگر او را از خواب بیدار کند ممکن است بداخلاق شود با دیدن خواب ناصر چند ساعت منتظر می ماند تا او بیدار شود ولی ناصر از خواب بیدار نشد و این مساله عقیل را نگران کرد.

به ذهنش رسید که با خواهرش تماس بگیرد و او را در جریان خواب عجیب و بی حرکت بودن جسم ناصر بگذارد. همین کار را هم کرد و با نسرین تماس گرفت.

نسرین از تماس عقیل می گوید: «عقیل با من تماس گرفت و گفت که چند ساعت است منتظر ناصر مانده اما ناصر بیدار نمی شود و حتی تکان هم نمی خورد، صدایم را هم می شنود ولی عکس العملی نشان نمی دهد. صدایش پراسترس بود. گفت که می ترسد و نگران حال ناصر است، گفتم بیدارش کن. گفت بداخلاق می شود. گفتم نهایتش این است که بیدار می شود و سرت داد می زند حداقل از حالش باخبر می شوی. عقیل گوشی را قطع کرد، دل در دلم نبود. مانده بودم که چه شده است؟ عقیل این بار با صدای پر از استرس تماس گرفت و گفت نسرین، ناصر از خواب بیدار نمی شود، نفس می کشد ولی بی حرکت است، بیا به خانه ناصر و ببین چرا بیدار نمی شود.»

نسرین خودش را به خانه ناصر می رساند و می بیند اشک از چشمان عقیل سرازیر است. نسرین از ثانیه هایی می گوید که با بدن نیمه جان ناصر روبرو شد: «نفس را چک کردم، نفس می کشد اما تکان نمی خورد. چشمانش را باز کردم، سیاهی چشمانش به سمت بالا رفته بود، حدس زدم به کما رفته است. با اورژانس تماس گرفتم و ناصر را به بیمارستان خلیج فارس بردیم.»

در بیمارستان چه گذشت

نسرین در تمام لحظه ها کنار ناصر بود. ناصر را برای شست و شوی معده به اتاق مخصوص بردند. نسرین ادامه می دهد: «از دکتر پرسیدم که چرا باید ناصر شست و شوی معده داده شود و او گفت هر کسی که به کما می رود اول شست و شوی معده داده می شود تا اگر سم یا دارویی در معده داشته باشد بیرون بیاید، خیالم راحت شد. شست و شوی معده انجام شد. دکتر به من گفت که جز شکلات و کمی  تنقلات چیز دیگری در معده ناصر بوده و هیچ دارو یا سمی هم در معده او یافت نشده است. دکتر نگرانی ام را دید و با اطمینان جواب داد که خودکشی در کار نبوده چون سمی در بدن او یافت نشده است.»

لحظه ای که نسرین بدن نیمه جان برادرش را در بیمارستان به این اتاق و آن اتاق می برد یاد کبودی هایی افتاد که در بالکن روی صورت ناصر دیده بود، او از دکتر درباره کبودی ها می پرسد و دکتر پس از بررسی عکس ها و آزمایش های دیگر به او می گوید که ناصر در قسمت جمجمه و کتف و دنده شکستگی دارد.

کلیه هایی که رسوب کرده بود

تنها دختر خانواده عبداللهی تا صبح آن روز در بیمارستان خلیج فارس از طریق دکترها و پرستارها جویای احوال برادرش بود. پزشکان بیمارستان خلیج فارس به خاطر نداشتن امکانات از خوانده عبداللهی خواستند آزمایش های ناصر به بیمارستان کودکان بندرعباس منتقل شود.

نمونه برداری ها انجام شد. جواب آزمایشات هم آمد. دکتر رو به نسرین گفت که کلیه او رسوب کرده است و این نمونه فقط در زلزله بم دیده شده است که به خاطر آوار شدید، کلیه فرد رسوب کرده است.

نسرین از دکتر توضیحات بیشتری خواست: «با شنیدن این حرف لرزه به تنم افتاد. ناصر بیماری کلیه نداشت و امروز برگه آزمایشش نشان می داد که کلیه هایش رسوب زیاد و بی سابقه ای داشته است.»از بیمارستان خلیج فارس تا بیمارستان شهید محمدی

دیگر خبر در روزنامه ها چاپ شده بود و همه از به کما رفتن ناصر عبداللهی خبر داشتند. عده ای از طرفدارانش به بیمارستان زنگ می زدند و خیلی از آنها دم در بیمارستان آمده بودند.

پزشکان بیمارستان خلیج فارس به خاطر امکاناتی که بیمارستان شهید محمدی بندرعباس داشت ترجیح دادند ناصر به این بیمارستان منتقل شود اما در ۱۲ روزی هم که در این بیمارستان بود تغییر مثبتی در وضعیت ناصر ایجاد نشد.
از هر دکتری که می پرسیدم تشخیص نمی داد که برادرم به چه دلیل به کما رفته است. ناصر یک هنرمند مشهور بود و به همین خاطر شایعه ها شروع شده بود.

من که با دکترها و پرستاران در ارتباط بودم نمی دانستم علت شکستگی پشت جمجمه برادرم چیست و چرا کلیه هایش رسوب کرده است ولی خبرهای کذبی منتشر می شد که ناصر دعوا کرده است، خودکشی کرده است … همه این شایعات کذب من و خانواده ام را بدجوری عذاب می داد، ما در وضع روحی خوبی نبودیم و این شایعات بیشتر آزارمان می داد.

نسرین با صدایی بغض آلود می گوید ناصر حتی سیگار هم نمی کشید و بدترین شایعه ای که خانواده عبداللهی را مورد آزار قرار داد این بود که ناصر از داروهای روانگردان استفاده کرده است.

تنها خواهر ناصر از روزهای سختی می گوید که هیچ وقت فراموششان نمی کند: «بدترین روزهای زندگی ام روزهایی بود که بدن نیمه جان برادر را می دیدم و هیچ کاری از دستم برنمی آمد. حتی نمی توانستم مقابل شایعاتی که برای برادرم می ساختند بایستم. بارها شنیدم که ناصر طی درگیری با کسی به کما رفته است و جالب اینجا بود که من که خواهرش بودم پس از این همه جست و جو و تلاش نفهمیدم آیا کسی واقعا با برادرم درگیر شده است یا خیر. من که با پزشکان حرف می زدم نمی دانستم دلیل اصلی به کما رفتن ناصر چه بود و این در حالی بود که مردم به راحتی قضاوت می کردند.»

در این موقع بود که خانواده عبداللهی عزمشان را جزم کردند که اگر پزشکان اجازه بدهند او را به تهران منتقل کنند تا شاید بتوان با تجهیزات پیشرفته تری او را به هوش آورد، هر چند پزشکان اعتقاد داشتند که انتقال او به تهران هم دردی را دوا نمی کند چون سطح هوشیاری ناصر بسیار پایین بود اما خانواده عبداللهی تصمیم گرفته بودند تا هر راهی را امتحان کنند.
نسرین خانم از لحظه ای می گوید که ناصر به وسیله هواپیمای شخصی از بندرعباس به تهران منتقل شد. ناصر را به بیمارستان هاشمی نژاد آوردیم، وضعیت او هر روزبدتر می شد اما به خاطر حاشیه هایی که درست شده بود نمی شد به راحتی به اتاق آی سی یو رفت و پرسید که ناصر در چه وضعیتی به سر می برد.

یک روز که بسیار حال روحی ام به هم ریخته بود از دکتری که در بندر ناصر را معاینه کرده بود و به تهران آمده بود خواستم با پزشک ناصر ارتباط بگیرد و بعد حقیقت را به من بگوید. آن روز سطح هوشیاری ناصر ۴ درصد بود و این در حالی بود که به خاطر طرفداران ناصر اعلام می شد که حالش رو به بهبود است.

دکتر پس از چند دقیقه به من زنگ زد و گفت که محکم باش چون ناصر در وضع مساعدی نیست و بهتر است خانواده را برای شنیدن خبر مرگ او آماده کنم، باورتان نمی شود چه کشیدم اما باید محکم و با درایت رفتار می کردم.»

۲۷ روز کما و شمارش معکوس

زنده یاد ناصر عبداللهی ۲۷ روز در کما ماند و پس از تلاش های زیاد پزشکان، سرانجام در سن ۳۵ سالگی در ۲۹ آذر ماه ۸۵ درگذشت. خانواده عبداللهی جسد او را به بهشت زهرای بندرعباس بردندت و او را در آنجا به خاک سپردند.

نسرین خانم می گوید: «او را به بندرعباس آوردیم ودر بهشت زهرای بندر به خاک سپردیم، ناصر مرد اما هنوز شایعات تمام نشده بود و هر روز بیشتر از دیروز نمک روی زخممان می پاشیدند.»

پزشکی قانونی پس از کالبدشکافی چه گفت؟

«در برگه ای که من از پزشکی قانونی دریافت کردم علت مرگ ناصر، مسمومیت دارویی و شکستگی جمجمه عنوان شده بود و این در حالی بود که من مات و مبهوت لحظه ای را به یاد آوردم که برای اولین بار خودم بدن نیمه جانش را به بیمارستان خلیج فارس رساندم وپزشک پس از شست و شوی معده به من اطمینان داد که هیچ مسمومیت دارویی در بدن ناصر دیده نشده است.»

استاندار بندرعباس آقای شیخ الاسلام بود که من بارها به خاطر اینکه حقیقت را بدانم با او تماس گرفتم و خواستم که به من در کشف حقیقت ماجرا کمک کند، او هم کمک کرد ولی علت به کما رفتن او مشخص نشد. به هر حال من و خانواده ام در صورتی برگه پزشکی قانونی را مقابل رویمان گرفتیم که روزها و ساعت ها با پزشکانی صحبت کردیم که علت مرگ برادرم را نمی دانستند و حتی یک دلیل درست برای رسوب کلیه اش ارائه ندادند و پزشکی که او را شست و شوی معده داد به من همانجا گفت که ناصر دچار مسمومیت دارویی نشده است.»

سال ها از مرگ مرحوم ناصر عبداللهی می گذرد هر چند این هنرمند برجسته، با هنر و صدای خود بین مردم زنده است اما هنوزدلیل مرگ او در هاله ای از ابهام قرار دارد. آیا می توان این ادعا را پذیرفت که آن شب به سر، دنده و کتف هنرمند محبوب ایران ضربه ای وارد شده بود؟ چرا پس از شست و شوی معده اثری از مسمومیت دارویی دیده نشده بود؟

کارگردان مستند «جعبه سیاه» از ۴ سال دوربینی می گوید که دنبال حقیقت های زندگی ناصریا بود

گفت هیجان انگیز باش

هر دو در بندر زندگی کرده بودیم. همین کافی بود که خیلی زود زبان هم را بفهمیم. به یاد دارم برای اولین بار در دفتر یک نشریه همدیگر را دیدیم. گفت جنوبی هستی؟ گفتم «جنوبی ها را خیلی خوب می شناسم.»

شروع کرد با لهجه بندری صحبت کردن، روحیه گرفتم. پرسید چه کار می کنی؟ گفتم مستند می سازم. خندید و گفت مستندسازی خوب است اما هیجان انگیز نیست.

منظورش را از هیجان انگیز نبودن پرسیدم، گفت منظورم واضح است. تو جوانی، مستند هم اگر می سازی، مستندهیجان انگیز بساز. کارهای دیگر را هم تجربه کن. زمانی می توانیمستندن خوبی بسازی که خیلی چیزها را ببینی و لمس کنی و تجربه کنی. موقع خداحافظی پرسید متولد چه ماهی هستی؟ گفتم دی ماهی ام. گفت من هم دی ماهی هستم، پس ذاتا موج سواری.

پس از آن دیدار، ناصر اولین تهیه کننده کلیپی شد که خواننده اش پیروز قدم زنی، پسرخاله ناصر بود و آن کلیپ باعث شد راه مستندسازی ام به هیجان هم بیفتد. دوستی مان با هم صمیمی شد، رفت و آمدهایی که هر لحظه اش برایم خاطره های زیادی ساخت.

روزی که خبر مرگش را شنیدم مات و مبهوت ماندم. چرا؟ ناصر؟ کما؟ شایعات دست از سر خانواده اش برنمی داشت. هیچ کس حقیقت را نمی دانست سر ناصر چه آمد و چرا این هنرمند در ۳۵ سالگی فوت کرد.

سال ۸۸ بود که تصمیم گرفتم «جعبه سیاه» را بسازم، مستندی که خیلی از رازها را فاش کند، خیلی از حرف هایی را بزند که باید زده می شد.
ساخت مستند «جعبه سیاه» چند ماه پیش به پایان رسید. امروز ناصر در کنار من نیست و من هنوز هم مستند می سازم. مستندی از زندگی اش که حتی سعی کردم انتخاب نامش هم هیجان انگیز باشد: «جعبه سیاه».

بیوگرافی فاطمه فهیمی بیوگرافی فهیمه غفوری بیوگرافی ناصر عبداللهی بیوگرافی نسرین عبداللهی خواهر ناصر عبداللهی سنگ قبر ناصر عبداللهی فرقه وهابیت نازنین عبداللهی نامی عبداللهی نوید عبداللهی نینا عبداللهی همسر ناصر عبداللهی


ادامه مطلب ...

بیوگرافی منوچهر آذری +همسر و فرزندان پزشکش

بیوگرافی منوچهر آذری +همسر و فرزندان پزشکش

منوچهر آذری (متولد ۱۳۲۲ در تهران) بازیگر و گوینده رادیو ایرانی دانش‌آموخته هنرکده هنرهای دراماتیک فن بیان هنرپیشگی و کارگردانی است.

همسر منوچهر آذری همسر بازیگران خانواده بازیگران جمعه ایرانی بیوگرافی منوچهر آذری

او در سال ۱۳۴۵ از هنرکده هنرهای دراماتیک فارغ التحصیل شد. او مدتی در نزد مهدی فروغ و پرویز تاییدی آموزش دید. نخستین برنامه او حسن خیاط باشی در سال ۱۳۵۴ در رادیو بود. پس از انقلاب او فعالیت‌های خود را ادامه داد و به واسطه برنامه بسیار محبوب صبح جمعه با شما معروفیت و محبوبیت فراوانی به دست آورد.

منوچهر آذری گاهی به دلیل شباهت صدا و نام او با منوچهر نوذری همکار او اشتباه گرفته میشود. او همچنین از اقلیت کلیمی ایران است و فعالیت‌های فرهنگی فراوانی برای جامعه کلیمیان انجام داده است دین او یهودی است.

همسر منوچهر آذری همسر بازیگران خانواده بازیگران جمعه ایرانی بیوگرافی منوچهر آذریمنوچهر آذری و همسرش

آقای آذری! بیشتر مردم شما را به واسطه کارهای خوب و متفاوتتان در رادیو و به‌خصوص برنامه صبح جمعه با شما می‌شناسند اما کارتان را از تلویزیون شروع کرده‌اید و بعد به رادیو پیوستید. این اتفاق چگونه افتاد؟
من همیشه به بازیگری تمایل داشته و دارم و معتقدم گوینده رادیو پشت میکروفن هم به نوعی با دست و صورت خود بازی می‌کند. به هر حال دوست دارم تماشاگر یا شنونده را چنان در کنترل خود داشته باشم که لحظه‌ای از تاثیر من غافل نشود. یادم می‌آید «احمد قدکچیان» به من گفت: «در رادیو باش، اما تلویزیون، تئاتر و سینما را نیز فراموش نکن» و من دقیقا همین کار را کردم.

فکر کنم شما در زمینه تولید نوار قصه برای کودکان هم فعالیت داشته‌اید. درست است؟
بله، شرکتی که تهیه‌کننده این نوارها بود، «سلام بچه‌ها» نام داشت و تحت‌نظر مرحوم «حمید عاملی» بود. اوایل انقلاب، تلویزیون برنامه چندانی برای کودکان نداشت و برای همین این نوارها بین خانواده‌‌ها بسیار محبوب شده بود و حتی دوستانی خارج از کشور هستند که هنوز از این کاست‌ها یاد می‌کنند. جالب است بدانید هنوز کاست «خروس زری پیرهن پری» (شعر احمد شاملو) خریدار دارد و مردم آن را سفارش می‌دهند. ما برای تولید این اثر خیلی زحمت کشیدیم، به‌خصوص من و مرتضی احمدی، اما الان دیگر کسی دنبال این‌گونه کارها نیست و متاسفانه کودکان با رایانه و ماهواره بزرگ می‌شوند.

شاید برای همین هم است که کودکان امروز، کودکان با خاطره و شادی نیستند.
بله، درست است که در قدیم امکانات رفاهی مثل امروز گسترده نبود اما دل همه آدم‌ها شاد بود و کسی دغدغه‌ای نداشت. متاسفانه بچه‌های امروز به بچه‌های آپارتمانی تبدیل شده‌اند و مجبورند تنهایی بازی کنند اما کودکان دیروز با هم و در کنار هم بزرگ می‌شدند و واقعا شاد بودند.

آقای آذری! شما ۴ فرزند دارید که ۳ نفر از آنها پزشک و یک نفر مترجم زبان است. موفقیت فرزندانتان را مدیون چه چیزی هستید؟
سوال خوبی پرسیدید. در وهله اول محبت و لطف خدا شامل حال من و خانواده‌ام بوده است و پس از آن محبت‌های بی‌دریغ همسرم. به نظر من، زن ایرانی زنی کامل و بامحبت است. همسرم در این مورد نقش بسزایی داشته و همیشه یار و یاور بچه‌هایم بوده است. ضمن اینکه من هم آدمی نبودم که خدای ناکرده مال حرام سر سفره بیاورم و همیشه سعی کرده‌ام سالم زندگی کنم. درست است که حقوق کارمندی دارم اما خیالم راحت است که این مال از راه حلال به دست آمده است. برای همین هم عذاب وجدان ندارم.

همسر منوچهر آذری همسر بازیگران خانواده بازیگران جمعه ایرانی بیوگرافی منوچهر آذری

چرا ۳ تا از فرزندانتان در رشته پزشکی تحصیل کرده‌اند؟ این مساله خواسته خودشان بوده یا اصرار شما؟
نه، البته من و همسرم همیشه دوست داشتیم یکی از بچه‌هایمان پزشک شود اما در نهایت این خود آنها بودند که در مورد آینده و تحصیلات خود تصمیم گرفتند. حالا هم ما به آنها افتخار می‌کنیم و خدا را شاکریم.

هیچ‌گاه دوست نداشتید فرزندانتان جا پای شما بگذارند؟
نه، به هیچ‌وجه! چون ماندن در این عرصه، آن هم در شرایط فعلی عاقبت خوبی ندارد.

تعریف شما از یک خانواده موفق و سالم چیست؟
به نظر من اساس یک جامعه سالم در وهله اول وجود خانواده‌های سالم است. تمام خاطره‌های آدمی در این جامعه کوچک اما مهم شکل می‌گیرد و معنا پیدا می‌کند.

 فکر می‌کنید چرا بیشتر خانواده‌های امروزی در فشار روانی قرار گرفته‌اند و حتی نمی‌توانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند؟
چون پایه و اساس این گونه خانواده‌ها سست و بی‌اساس است. مردی که عصبی است و حرمتی برای فرزندان و همسر خود قائل نیست، نمی‌تواند توقع داشته باشد خانواده‌اش خوب و شاد باشند. متاسفانه الان شرایط به‌گونه‌ای است که همه می‌خواهند فشار روانی خود را سر بقیه خالی کنند که خب نتیجه‌اش هم همین می‌شود!

در این شرایط سخت، پیشنهاد شما برای گذراندن این بحران روانی سخت چیست؟
به نظر من نباید زندگی را سخت گرفت چون زندگی به اندازه کافی سخت است. تا جایی که می‌توان باید سعی کرد همیشه لبخند بر لب‌ها باشد. الان چند وقتی است دچار خارپاشنه شده‌ام و کمتر می‌توانم راه بروم اما با این حال وقتی سر برنامه‌ای حاضر می‌شوم، آنقدر روی سن بالا و پایین می‌پرم که همه تعجب می‌کنند اما باور کنید همین شادبودن و انرژی مثبتی که از تماشاگران می‌گیرم، باعث می‌شود درد پایم را فراموش کنم. البته فکر می‌کنم موضوع دیگری هم است که باعث تداوم این شادی در شما شده است.

مثل چی؟شاید دعای خیر پدر و مادر!
بله، دقیقا. ممنوم که به این نکته نیز اشاره کردید. اساسا نسل ما به احترام گذاشتن به بزرگ‌ترها پایبند بودند و از آنها حرف شنوی داشتند. من هرگز به پدر و مادرم بی‌احترامی نکردم و از همان کودکی دوست داشتم مردم را بخندانم. به نظر من اگر کسی می‌خواهد عاقبت به خیر شود، تا می‌تواند باید به مردم محبت کند و شادی را برای آنها به ارمغان بیاورد و هرگز از والدین خود غفلت نکند. همین چند وقت پیش بود که سر مزار پدر و مادرم رفتم. هر بار که این کار را انجام دهم، بیشتر به بی‌ارزش بودن دنیا پی می‌برم.

در این روزها بیشتر دلتنگ چه کسی یا کسانی هستید؟
خیلی از یاران قدیمی‌ام که حالا بین ما نیستند اما در وهله اول پدر و مادرم و بعد مرحوم فرهنگ مهرپرور که نزدیک‌ترین دوست و یارم بود.

 آقای آذری! شما علاوه بر اینکه سالم زندگی کرده‌اید، به سلامت خودتان هم توجه ویژه‌ای داشته‌اید؟
بله، همیشه سعی کرده‌ام از دود و دم دور باشم و از غذاهای سالم و طبیعی استفاده کنم چون سلامت نعمت بزرگی است که باید قدر آن را دانست.

البته با وجود ۳ پزشک در خانواده‌تان نمی‌توانید غیر از این رفتار کنید.
بله، دقیقا (می‌خندد). به هر حال هر کدام از آنها برایم یک جور نسخه می‌پیچند.

چرا بعد از انقلاب فعالیت‌تان درتئاتر کم شد؟

چون در رادیو استخدام شده بودم و تمام وقتم در آنجا گرفته می‏شد.

سابقه کارگردانی هم دارید؟

پنج سال برنامه «جمعه خوب من» را در شبکه جوان زمان آقای دکتر نوری کارگردانی می‌کردم. امید زندگانی و فاطمه آل عباس گوینده برنامه بودند.

چرا کارگردانی را ادامه ندادید؟

واقعیتش این است که الان هم شرایط کار برایم فراهم است، اما گرفتار برنامه‌های استیجی هستم که در شهرستان‌ها برگزار می‌کنم. از قدیم گفته‌اند، آن که شیران را کند روبه مزاج‌/‌ احتیاج است احتیاج است احتیاج…

منظورتان بحث مالی است؟

بله تورم و گرانی سبب شده که کار کنم. اکنون من بازنشسته‌ام اما کار می‌کنم. وقتی وارد این حرفه شدم دنبال کار و کاسبی نبودم، بلکه دنبال هنر بودم که در آن پولی نیست.

رادیو بهتر است یا تلویزیون؟

رادیو دستمزدش کم است و مانند تلویزیون نیست. اکنون هم دوست دارم در تلویزیون کار کنم، اما نقش نمی‌دهند و می‌گویند شما رادیویی هستید و همان جا کار کنید.

اگر فردی بخواهد وارد این حرفه شود چه باید بکند؟

ابتدا باید شغل اساسی پیدا کند و در کنارش کار هنری را ادامه دهد.

از چه زمانی به استخدام رادیو درآمدید؟

بعد از انقلاب همه برنامه‌ها به هم خورد و مدتی ما برنامه‏ای اجرا نمی‏کردیم، تا این که مسئولان تصمیم گرفتند گوینده‏ها و هنرپیشه‏ها را استخدام کنند.

چرا؟

چون ما قبل از انقلاب به طور قراردادی با رادیو همکاری می‏کردیم. درجه‏بندی داشتیم و براساس این درجه میزان درآمدمان مشخص شد و این درجه‏بندی هم براساس تحصیلات با تجربه کاری‏مان بود.

مردم شما را با چه برنامه‌هایی شناختند؟

من با برنامه‌های «حرف تو حرف» و «شبکه صفر» معروف شدم.

چه فردی شما را به برنامه پر شنونده «صبح جمعه با شما» معرفی کرد؟

من و حسن خیاط باشی در تلویزیون کار می‌کردیم. تا این‌که در رادیو یک جمعه در ماه را در اختیارمان گذاشتند تا برنامه‌ای را با نام «دوخت و دوز» اجرا کنیم. سپس به دعوت خدا بیامرز حمید قنبری در ادامه همین برنامه با بچه‌های «صبح جمعه با شما» همکاری کردم.

از میان نقش‌هایی که در «صبح جمعه با شما» یا «جمعه ایرانی» ایفا می‌کنید، کدام یک را بیشتر دوست دارید؟

هر نقشی بدهند، سعی می‌کنم به بهترین شکل و با لهجه‌های مختلف اجرا کنم. من در رادیو با شخصیت‌های کارمندیان و شوت زاده معروف شدم.

یک خاطره بد از «جمعه ایرانی»؟

فوت فرهنگ مهرپرور خیلی ناراحتم کرد. او دوست صمیمی من بود، در فرانسه تحصیل کرده بود، خطاط و نقاش خوبی بود و بسیار عالی بازی می‌کرد.

بهترین کاری که در زمینه کودک انجام دادید، چه بود؟

برنامه تلویزیونی صد سال به این سال‏ها (با فرهنگ مهرپرور، عباس محبی و حسین محب‌اهری) و پروفسور پ.پ.پ (پروفسور پژوهنده پژوهشگر پیروز) که باز هم با فرهنگ کار ‏کردیم. همچنین فیلم سینمایی «دزد عروسک‏ها» کار بسیار خوبی بود.

اتفاق افتاده از آرزویی دست کشیده باشید؟

خیر چون همیشه تلاش می‌کنم تا به آرزویم برسم. دوست دارم تا زمانی که سلامت هستم، نوکر و خدمتگزار مردم باشم.

بهترین و بدترین خصلت‌تان چیست؟

من آدم حساسی هستم و از دو رنگی و دروغ بدم می‌آید.

دوست دارید چند سال عمر کنید؟

زندگی شیرین است. هر صبح که از خواب بیدار می‌شوم، شکر خدا می‌کنم. من دوست ندارم از دنیا بروم.

هدف خاصی در زندگی دنبال می‌کنید؟

صددرصد. دوست داشتن مردم، همسر، فرزندانم و نوه‌هایم هدفی است که دنبال می‌کنم. البته به پول هم علاقه دارم.

اگر قرار باشد دوباره به دنیا بیایید، دوست دارید کجا متولد شوید؟

همین سرزمین و کشور عزیزم ایران. ای ایران ای مرز پر گهر… من به کشورهای مختلفی سفر کرده‌ام اما هیچ جا مانند ایران چهار فصل و زیبا نیست.

خودتان را در یک جمله برایمان تعریف کنید؟

خنده

از خندیدن و خنداندن دیگران چه لذتی می‌برید؟

شده یک مثقال خنده، نود من غصه را از جا کنده… مشکلات و سختی زیاد است و من الکی خوش نیستم. همیشه باید نیمه پر لیوان را دید.

آخرین باری که از ته دل خندیدی چه زمانی بود؟

در منزل گافی دادم و تپق زدم که خیلی خندیدیم. خندیدن به همین سادگی است مانند فیلم به همین سادگی. من هم خیلی مشکل دارم و نان سنگگ را می‌خرم ۸۰۰ تومان…

شما که همیشه خندان هستید، آیا عصبانی هم می‌شوید؟

بله خدا نکند آن رویم بالا بیاید با هزار من حلوا ارده اردکان یزد و شیرینی و شکر نمی‌توان خورد. من زمانی که حق ناحق می‌شود یا می‌بینم باید در فیلم یا سریالی بازی داشته باشم اما نیستم، عصابی می‌شوم.

ساده زیستی را دوست دارید یا اهل تجملات هستید؟

باور کنید اگر ساده زندگی کنید راحت نفس می‌کشید.

به معجزه اعتقاد دارید؟

اکنون از معجزاتی که در زمان پیامبران بود، اتفاق نمی‌افتد اما همین پیشرفت تکنولوژی و ارتباط داشتن از طریق یک تلفن همراه خودش معجزه است که در گذشته نبود.

البته خداوند معجزه‌ای به شما نشان داد و شما را از بیماری ام‌اس شفا داد…

بله همین‌طور است. معجزات زیادی دیده‌ام و من اعتقاد دارم.

از آنهایی هستید که گاهی از چیزهایی که می‌بینید، دلخور می‌شوید؟

من اندکی دلخوری دارم چون کار خوب تقسیم نمی‌شود، مثلا شما که در حرفه‌تان موفق هستید باید در روزنامه‌های دیگر هم فعالیت کنید و زمینه کاری برایتان فراهم باشد.

طولانی‌ترین روز زندگی‌تان چه روزی است؟

آن روزی که هوا ابری و تاریک است خیلی دلم می‌گیرد و برایم طولانی است.

چند دوست صمیمی واقعی دارید؟

رضا عبدی دوست صمیمی‌ام است. البته رضا جاویدنیا، سعید توکل، امامیه و عباس محبی هم دوستان صمیمی‌ام هستند. یک دوست صمیمی دیگر هم دارم که شما هستید.

ممنون. شما آدم خوش‌بینی در زندگی هستید؟

چرا بدبین باشم!

دوست دارید با چه فردی پیک نیک بروید؟

با سوال شما یاد گاز پیک نیک افتادم (خنده). دوست دارم با همسرم سفر بروم چون ۴۵ سال است با او زندگی کرده‌ام و با روحیاتم آشنایی دارد و حرفم را می‌فهمد.

بهترین خبری که دوست دارید بشنوید، چیست؟

دو نوه توی راه دارم که دوست دارم به سلامت متولد شوند. از خدا می‌خواهم به همه اولاد سالم بدهد.

خنده دار ترین سوتی‌ای که تا به حال داده‌اید، چیست؟

پسرم پزشک است و در طول هفته، دو سه مرتبه به من می‌گوید سوتی داده‌ام. بعضی اوقات سوت هم می‌زنم که سوتی است.

همسر منوچهر آذری همسر بازیگران خانواده بازیگران جمعه ایرانی بیوگرافی منوچهر آذری

فیلم های سینمایی منوچهر آذری

  • دیوار (۱۳۸۶)
  • زن بدلی (۱۳۸۵)
  • مجردها (۱۳۸۳)
  • حسرت دیدار (۱۳۷۳)
  • یک مرد یک خرس (۱۳۷۱)
  • سایه خیال (۱۳۶۹)
  • دزد عروسک‌ها (۱۳۶۸)
  • عبور از غبار (۱۳۶۸)
  • آخرین لحظه (۱۳۶۷)
  • در مسیر تندباد (۱۳۶۷)

سریال های تلویزیونی منوچهر آذری

  • او مثبت (۱۳۸۲)
  • شبکه صفر
  • هزاردستان
  • آشپزباشی
بیوگرافی منوچهر آذری جمعه ایرانی خانواده بازیگران همسر بازیگران همسر منوچهر آذری


ادامه مطلب ...

حسین فردوست محرم اسرار محمدرضا شاه +همسر و فرزندان

حسین فردوست محرم اسرار محمدرضا شاه +همسر و فرزندان

حسین فردوست Hossein Fardoust از جمله چهره‌های شاخص و در عین حال مرموز دوران پهلوی است. او در سال ۱۲۹۶ در جنوب تهران به دنیا آمد و در خانواده‌ای هشت نفره، متشکل از مادربزرگ، پدر، مادر و پنج فرزند بزرگ شد. پدرش سیف‌الله، یکی از افسران ژاندارمری بود که تا درجه سروانی ارتقا یافت و سپس بازنشسته شد.

 همسر حسین فردوست محمدرضا شاه قبر حسین فردوست فرزندان حسین فردوست عکس قدیمی شاهرخ فردوست بیوگرفی حسین فردوست Hossein Fardoust

فردوست که از سنین کودکی به شغل نظام علاقه‌مند شده بود، از سال ۱۳۰۴ به مدت شش سال به دبستان نظام وارد شد. از آنجا که رضا شاه پهلوی علاقه داشت ولیعهد خاندان پهلوی در حین تحصیل دوستی صمیمی و درس‌خوان همراه خود داشته باشد، حسین خردسال را با محمدرضا همراه کرد. این‌چنین بود که فردوست شاگرد کلاس مخصوصی شد که رضا شاه برای ولیعهدش محمدرضا پهلوی ترتیب داده بود.

رضا شاه که تمایل داشت در کنار فرزندش دوست و همبازی درس‌خوانی باشد، فردوست را مورد توجه خاص قرارداد و او به دربار راه یافت. بدینسان فردوست از کودکی نزدیک‌ترین دوست محمدرضا شاه و محرم اسرار او شد. در سال ۱۳۱۰ با عزیمت محمدرضا شاه به سوییس برای تحصیل در کالج له روزه فردوست تنها همکلاسی بود که با او به طور رسمی اعزام شد و طی این سال‌ها همچنان صمیمی‌ترین یار محمدرضا شاه بود. طی ۵ سال حضور محمدرضا و حسین در سوییس رابطه متقابل این دو تعمیق یافت و چنان پیوندی میانشان پدید آمد که گویی فردوست جزء مکملی از شخصیت و زندگی محمدرضا شاه است. با آغاز پادشاهی محمدرضا شاه، فردوست همچنان در کنار او بود و این رابطه چنان بود که شاه در کتاب ماموریت برای وطنم تنها کسی را که دوست خود معرفی کرد فردوست بود: «در آن موقع دوست صمیمی من پسری بود به نام حسین فردوست که پدرش ستوان ارتش بود. حسین در دوران تحصیل در سوییس با من همدرس بود و بعد هم با درجه سرهنگی سمت استادی دانشکده افسری را عهده‌داری می‌کند و فعلاً در گارد شاهنشاهی مشغول انجام وظیفه است.»

فردوست پس از بازگشت، قصد ادامه تحصیل در رشته پزشکی را داشت اما با توصیه رضاخان از آن صرف‌نظر کرد و به گذراندن دوره‌های مختلف نظامی در دانشکده افسری پرداخت. او در زمان مصدق برای اخذ دکترای حقوق در رشته قضایی به پاریس اعزام شد. پس از مراجعت که مصادف یا پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود، به مدت یک سال به عنوان دانشجو، دوره دانشگاه جنگ را طی کرد و پس از آن چند صباحی به عنوان استاد در این دانشگاه به تدریس پرداخت.

فردوست که از زمان کودکی تا سقوط پهلوی، عمر خود را با محمدرضا گذراند، به منزله چشم و گوش شاه بود؛ از این رو شاه، مسئولیت‌های مختلفی به وی واگذار کرد. حسین فردوست از پایه‌گذاران گارد جاویدان در نخستین سال‌های پس از شهریور ۱۳۲۰ بود. او در سال ۱۳۳۸ دفتر ویژه اطلاعات رژیم پهلوی را بنیان گذاشت و خود ریاستش را برعهده گرفت. فردوست با حفظ سمت، دبیر شورای امنیت کشور شد، در تجدید سازمان و فعال کردن سازمان بازرسی کل کشور نقشی کلیدی ایفا کرد، از سوی محمدرضا پهلوی مامور تحقیق درباره سوء استفاده یا عدم لیاقت سران نظامی، انتظامی و سایر سازمان‌های دولتی شد، طی سال‌های ۵۳ و ۵۴ عضو کمیسیون قیمت‌های پایه بود و در مقطعی مسئولیت ایجاد سازمان حفاظت و تحقیق حزب رستاخیز را برعهده گرفت.

علاوه بر این‌ها حسین فردوست در فاصله سال‌های ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۰ به عنوان قائم مقام سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) با درجه سرتیپی و داشتن اختیارات کامل فعالیت می‌کرد. فردوست در واپسین روزهای حکومت پهلوی، دو شغل اصلی داشت: صبح‌ها در سازمان بازرسی کل کشور بود و بعد از ظهر‌ها در دفتر ویژه اطلاعات فعالیت می‌کرد.

فردوست پس از انقلاب اسلامی

 همسر حسین فردوست محمدرضا شاه قبر حسین فردوست فرزندان حسین فردوست عکس قدیمی شاهرخ فردوست بیوگرفی حسین فردوست Hossein Fardoust

ارتشبد فردوست با پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن ۵۷ تا پنج سال بعد به صورت نیمه پنهان در ایران زندگی کرد اما سرانجام در تاریخ ۱۳۶۲/۸/۱۲ نیروهای اطلاعاتی، او را در خانه پدری‌اش در خیابان وصال شیرازی دستگیر کردند.

حسین فردوست در مجموع ۵۲ سال از زندگی ۷۶ ساله‌اش را در ارتباط نزدیک با محمدرضا شاه پهلوی گذراند و مسلم بود خاطرات و ناگفته‌های زیادی درباره آن دوران دارد. این‌چنین بود که خاطرات و اعترافات او پس از انقلاب اسلامی و دستگیری‌اش منتشر شد. هرچند ناظران سیاسی چه در زمان انتشار خاطرات و چه پس از آن در صحت برخی از مطالب آن تردید کردند اما مجموعه خاطرات وی حاوی بسیاری از ناگفته و ناشنیده‌های عصر پهلوی است. عمر وی تنها به وی اجازه داد که وقایع ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ را بنگارد.

اقدامات فردوست در دو دوره، یعنی بحبوحه انقلاب و پس از پیروزی قابل تامل است. پس از فرار شاه و تشکیل دولت ۳۷ روزه بختیار وی از کسانی بود که به گفته مقامات در ناامیدی آنان از وضعیت موجود، نقش اساسی داشت. فردوست در خاطراتش عملکرد خود علیه حکومت پهلوی در زمان اوج‌گیری انقلاب را تأیید می‌کند. از جمله، فردوست در صدور اعلامیه بی‌طرفی ارتش در صبح ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، که منجر به پیروزی نهایی انقلاب شد، نقش تعیین کننده داشت. او در خاطراتش می‌نویسد: «صبح روز ۲۲ بهمن، طبق معمول، به بازرسی رفتم. حدود ساعت ۹/۵ یا ۱۰ قره‌باغی ‏از ستاد ارتش تلفن کرد و گفت که کمیسیون از ساعت ۷/۵ تشکیل شده و تیمساران ‏اعضاء کمیسیون می‌خواهند که شما هم تشریف بیاورید. گفتم: الساعه حرکت می‌کنم. ‏حدود نیم ساعت بعد به ستاد ارتش رسیدم. حدود ۱۰۰ سرباز مسلح در محوطه و ‏پشت نرده‌ها گشت می‌زدند. وارد اتاق کنفرانس شدم. حاضرین در اتاق برای احترام از جا ‏بلند شدند. در اتاق کنفرانس حدود ۳۰ افسر بودند که به علت کمی صندلی ۵ – ۶ نفر در ‏انتهای سالن ایستاده بودند. سرلشکر خسرو داد و سرلشکر امینی افشار، فرمانده لشکر یک ‏گارد، جزء ایستادگان بودند. اکثر حضار سپهبد و تعدادی سرلشکر و ۳ ارتشبد (قره‌باغی، شفقت و من) بودند. همه لباس نظامی بر تن داشتند و من طبق معمول با لباس سیویل ‏بودم. قره‌باغی در محل رئیس قرار گرفت و سمت راست او به ترتیب شفقت، من، ‏بدره‌ای، ربیعی، حبیب‌اللهی و غیره و سمت چپ سپهبد حاتم (جانشین رئیس ستاد) و ‏دیگران نشسته بودند. قره‌باغی رو به من کرد و گفت: از صبح این کمیسیون تشکیل شده ‏و بحث بر سر این است که آیا ارتش از بختیار حمایت کند یا نه؟ نظرات موافق و ‏مخالف هست و تاکنون نظر کمیسیون مشخص نشده. بنابراین اعضاء کمیسیون خواستند که ‏شما بیایید و نظر خود را اعلام کنید. ‏ بدره‌ای (فرمانده نیروی زمینی) در کنار من نشسته بود. از او سؤال کردم: چه عده‌ای ‏در اختیار دارید؟ گفت: صبح حدود ۷۰۰ نفر بودند که تا این لحظه زیاد که نشده‌اند ‏ممکن است کم هم شده باشند! از او سؤال دیگری نیز کردم. پرسیدم: مگر خیالی دارید؟ ‏بدره‌ای پاسخ داد: نه! کدام خیال؟! و افزود: اگر ما بتوانیم از سربازخانه‌ها دفاع کنیم ‏خیلی کار کرده‌ایم! مشخص بود که خیلی نگران است، ولی آرامش خود را کاملاً حفظ ‏می‌کرد. سپهبد ربیعی، که سمت راست بدره‌ای نشسته بود با دقت زیاد به حرف‌های من ‏گوش می‌کرد (احتمال می‌دادم که اگر آمریکا بخواهد کودتایی بکند او فرد شماره یک ‏آن‌ها خواهد بود). خسرو داد و امینی افشار نیز با دقت به حرف‌های من توجه داشتند. ‏سپس خطاب به حاضرین گفتم: قانون وظیفه ارتش را مشخص کرده و آن وظیفه عبارت ‏است از حفاظت از مرز و بوم ایران در مقابل ارتش متجاوز بیگانه و در وظیفه ارتش نوشته ‏نشده که از نخست‌وزیر هم باید پشتیبانی کند. بنابراین تیمسارانی که موافقند دست خود را ‏بلند کنند. همه بلند کردند و ربیعی موقعی بلند کرد که او را نگاه کردم. (البته این سخن ‏من صحیح نبود زیرا قانون به استفاده از ارتش علیه دشمنان داخلی و نیز در حکومت ‏نظامی نیز اشاره داشت). سپس به سپهبد حاتم گفتم: لطفاً مطلبی در این زمینه بنویسید و ‏قرائت کنید که اگر نظراتی بود تصحیح شود و به امضاء اعضاء کمیسیون برسانید و ‏بلافاصله بدهید به رادیو که به عنوان خبر فوق‌العاده پخش کند! حاتم متن ‏را نوشت و قرائت کرد و همگی موافق بودند. متن برای امضاء اول به شفقت داده شد که ‏امضاء کند. او گفت که من وزیر جنگ دولت بختیارم و نمی‌توانم امضاء کنم. من امضاء ‏کردم و به ترتیب به امضای سایرین رسید. در این زمان قره‌باغی ۲ بار به اتاق مجاور رفت ‏و به بختیار تلفن کرد. بار اول با عجله مراجعت کرد و گفت: اگر این صورت‌جلسه ‏امضاء شود خواهد رفت! گفتم: هیچ‌یک از آقایان نگفتند که بروند. ما وظیفه ارتش را در ‏قبال نخست‌وزیر مشخص کردیم. قره‌باغی دو مرتبه از اتاق خارج شد و مجدداً با عجله ‏مراجعت کرد و گفت: بختیار رفت! در این اثنا که قره‌باغی برای مکالمه با بختیار در ‏سالن نبود، حاتم از فرصت استفاده کرد و گفت: ارتشبد قره‌باغی مرا که جانشین او ‏هستم یک ماه است که نپذیرفته، ولی هر روز صبح تا غروب با ژنرال هایزر جلسه دارد و ‏هم اکنون نیز هایزر در ستاد است! سپهبد طباطبایی نیز نزد من آمد و گفت: اگر ‏اعلی حضرت مراجعت کند ما که این صورت‌جلسه را امضاء کرده‌ایم چه خواهیم شد؟ ‏گفتم: بگویید من مسئولم! طباطبایی تشکر کرد.»

فردوست دلیل پذیرش دولت بختیار و سپس انقلاب اسلامی ایران را علاقه‌مندی به کشوری دارای حکومت مردمی و دارای جایگاهی والا در بین مردم دانسته است. فردوست، ضمن نارضایتی از مریضی و در به دری محمدرضا شاه، با انتقاد از او معتقد بود وی و خاندانش به چپاول ملت پرداختند. او از وقوع انقلاب و پایان یافتن این مسائل، اظهار رضایت می‌کرد.

 با وجود اعترافات فردوست بسیاری از سران گرفتار آمده رژیم پهلوی خود فردوست را نیز یکی از حلقه‌های فساد در جامعه می‌دانستند. چهره‌ای که جریان انقلاب، او را مجبور کرد که از رژیم انتقاد کند. ارتشبد قره‌باغی وی را یکی از افرادی می‌داند که تا چند روز پیش از امضای بیانیه اعلام بی‌طرفی ارتش، از راهکارهایی چون کودتا، طرح جلوگیری از ورود امام به ایران و فرود اجباری هواپیمای امام برای نجات حکومت پهلوی دفاع می‌کرده است. او معتقد است با اوج‌گیری انقلاب، اعلام بی‌طرفی ارتش، تنها چاره سران ارتش برای رهایی از پاسخگویی در برابر دادگاه‌های انقلاب بود و فردوست نیز به همین دلیل با آن همراه شد.

زندگی شخصی و مرگ

 همسر حسین فردوست محمدرضا شاه قبر حسین فردوست فرزندان حسین فردوست عکس قدیمی شاهرخ فردوست بیوگرفی حسین فردوست Hossein Fardoust

حسین فردوست دو بار ازدواج کرد. همسر اولش پریچهر نام داشت که بعد از جدایی از وی با احمدعلی شیبانی ازدواج کرد. حاصل این ازدواج فرزند پسری به نام شاهرخ بود که در حدود یک سال و نیم پس از انقلاب از کشور خارج شد.

هنگامی که پسر رئیس پس از فارغ‌التحصیلی و اخذ دکترای اقتصاد از یکی از دانشگاه‌های آمریکا به ایران آمد با خود یک ماشین شورلت کوپه به ایران آورده بود که از طریق گمرک خرمشهر ترخیص شد. یک روز رئیس با ارسال یادداشتی برای من از من خواست که با آقای حداد مدیر شرکت تویوتا در خیابان بهار تماس بگیرم و ترتیب فروش ماشین شورلت پسرش را بدهم و در عوض یک ماشین تویوتا برای وی بگیرم. به اتفاق شاهرخ پسر رئیس به نزد آقای حداد رفتیم . آقای حداد با خوشرویی پذیرایی کردند. بعد از اعلام نظر رئیس به ایشان، آقای حداد اظهار داشت بله روز جمعه در هتل اوین در خدمت تیمسار بودم، ایشان موضوع را به من گفته‌اند. بعد دسته چک خود را درآورد و گفت هر مبلغ که باید بدهم بنویسید. بالاخره یک قطعه چک مبلغ دو میلیون ریال (دویست هزار تومان) نوشتند و به من دادند و سپس کلید یک ماشین تویوتا کرنا آخرین مدل را هم که همان روز در محل حاضر بود به آقا شاهرخ پسر رئیس دادند. قیمت تویوتا در آن موقع شصت و پنج هزار تومان بود. آقا شاهرخ هم کلید ماشین شورلت کوپه را به آقای حداد داد. بعد از گذشت یک هفته ماشین تویوتای آقای شاهرخ را از جلوی منزل آقای دکتر شیبانی (شوهر مادر شاهرخ) به سرقت بردند و در آن شلوغی‌های دوران انقلاب هیچ خبری از آن نشد. با بررسی‌هایی که به عمل آوردیم بیشترین ظن به راننده آقا شاهرخ می‌رفت که از طرف رئیس از بازرسی شاهنشاهی در اختیار او قرار گرفته بود، اما بررسی و تحقیقات به جایی نرسید. انقلاب فرارسید و شورلت کوپه هم که تحویل آقای حداد شده بود تمام اسناد و مدارکش در دفتر بود که تحویل آقای حداد نشده بود.

فردوست همسر دیگری به نام طلا نیز داشت که او هم به دنبال وقوع انقلاب و دستگیری فردوست کشور را ترک گفت. فردوست بعد از بازداشت در سال ۱۳۶۲ حدود ۴ سال در بازداشت به سر برد و در این مدت به نگارش خاطرات خود پرداخت. او در ‌‌نهایت در اردیبهشت ماه ۱۳۶۶ بر اثر سکته قلبی درگذشت و در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.

همسر حسین فردوست محمدرضا شاه قبر حسین فردوست فرزندان حسین فردوست عکس قدیمی شاهرخ فردوست بیوگرفی حسین فردوست Hossein Fardoust

قبر حسین فردوست در بهشت زهرا

Hossein Fardoust بیوگرفی حسین فردوست شاهرخ فردوست عکس قدیمی فرزندان حسین فردوست قبر حسین فردوست محمدرضا شاه همسر حسین فردوست


ادامه مطلب ...

بیوگرافی رضا عنایتی مهمان خندوانه +همسر و فرزندانش و رکوردها

بیوگرافی رضا عنایتی مهمان خندوانه +همسر و فرزندانش و رکوردها

غلامرضا عنایتی reza Enayati (متولد ۱ اردیبهشت ۱۳۵۵ در مشهد ، قد : ۱۸۹) بازیکن فوتبال، عضو سابق تیم ملی فوتبال ایران و برترین گل‌زن کنونی کل ادوار لیگ برتر با ۱۴۲ گل‌زده است.

همسر فوتبالیست ها همسر رضا عنایتی مهمانان خندوانه ماشین رضا عنایتی سوابق رضا عنایتی رضا عنایتی و فرزندانش بیوگرافی رضا عنایتی reza Enayati

رضا عنایتی مهمان برنامه خندوانه و رامبد جوان در شبکه نسیم

فرزندان فوتبالی رضا عنایتی
من چهار پسر دارم. معین که ۱۴ سال دارد، امید ۱۱ ساله است و آریا و آرمیا که دوقلو هستند و شش سال دارند.  سه تا از پسرانم فوتبالی هستند؛ معین، امید و آرمیا که اتفاقا هر سه، هم پست من هستند و دوست دارند مهاجم فوتبال باشند. معین در تیم نوجوانان استقلال بازی می کند و فصل گذشته به تیم ملی هم دعوت شد. در بین پسرانم آریا ـ یکی از دوقلوها ـ اصلا هیچ نشانه ای از علاقه به فوتبال ندارد. نمی دانم همین طور می ماند یا تغییر می کند!
همسر فوتبالیست ها همسر رضا عنایتی مهمانان خندوانه ماشین رضا عنایتی سوابق رضا عنایتی رضا عنایتی و فرزندانش بیوگرافی رضا عنایتی reza Enayati
یک تیم فوتبال خانوادگی
خانه ما چون آپارتمانی است نمی توانیم فوتبال بازی کنیم اما خوشبختانه روبه روی خانه مان یک زمین چمن مصنوعی هست که من با پسرها در آنجا فوتبال بازی می کنم. در هفته چندبار که فرصت کنم این اتفاق می افتد. از آنجایی که من تحمل باخت را ندارم همیشه سعی می کنم با آنها جدی بازی کنم و ببرم اما معین پسر بزرگم خیلی برای من کری می خواند؛ آقا معین عنایتی!
کارهای سخت همسرم
زمانی که من در اردو هستم، مسئولیت بیشتری بر عهده همسرم است و کار بسیار سختی دارد اما در کل حتی زمان هایی که من در خانه باشم هم مدیریت داخلی خانه با همسرم است و من در آن دخالتی ندارم. دخالت من تنها در این حد است که بخواهم با او در امور مهم مشورت کنم. به هر حال سر زدن به مدارس بچه ها، هماهنگی سرویس مدارس و جلسات اولیا و مربیان کار بسیار دشواری است که از عهده من خارج است!
ظرف شستن و جارو کردن
هروقت در خانه باشم صددرصد به همسرم کمک می‌کنم. هیچ بحثی هم در این زمینه نیست. سعی می‌کنیم همه مسائل را با هم هماهنگ کنیم؛ از ظرف شستن و جارو کردن گرفته تا هر کاری که باشد انجام می‌دهم تا بتوانم بخشی از مسئولیت‌های همسرم را کم کنم. البته تا به حال چندبار هم برای بچه‌ها پرستار گرفته‌ایم اما هنوز به یک هفته نرسیده پرستارها بدون اینکه حتی حقوقی دریافت کنند، فرار کرده‌اند. (باخنده)
همسر فوتبالیست ها همسر رضا عنایتی مهمانان خندوانه ماشین رضا عنایتی سوابق رضا عنایتی رضا عنایتی و فرزندانش بیوگرافی رضا عنایتی reza Enayati
آرزوی داشتن یک دختر
من و همسرم خیلی دوست داشتیم که در میان فرزندان مان یک فرزند دختر هم داشته باشیم اما خب، متاسفانه این اتفاق نیفتاد و چهار پسر داریم که عاشق آنها هستیم و همه زندگی ما هستند.

آقای گلی رضا عنایتی

رضا عنایتی توانسته در تیم‌های ابومسلم خراسان و استقلال تهران، ۳ بار آقای گل بازی‌های لیگ ایران شود و همچنین او بهترین گلزن تاریخ لیگ برتر ایران با ۱۳۶ گل است.  همچنین عنایتی پس از مدتی بازی در لیگ امارات دوباره به لیگ ایران بازگشت. وی در سال ۹۲–۹۳ توانست بعد کریم انصاری فرد با ۱۳ گل دومین گلزن لیگ برتر ایران شود.

 

همسر فوتبالیست ها همسر رضا عنایتی مهمانان خندوانه ماشین رضا عنایتی سوابق رضا عنایتی رضا عنایتی و فرزندانش بیوگرافی رضا عنایتی reza Enayati

رکورددار گل زده در یک بازی

عنایتی در هفته آخر اولین دوره لیگ برتر با لباس ابومسلم خراسان در برابر استقلال رشت ۷ گل به ثمر رساند که از لحاظ گلزنی در یک بازی لیگ، یک رکورد محسوب می‌شود.

رکورددار دربی

عنایتی با بازی در دربی ۸۰ با ۳۹ سال و ۲۴ روز سن، مسن‌ترین بازیکن تاریخ شهرآورد پرسپولیس و استقلال شد.

سیاه جامگان

او با قراردادی به ارزش ۳۰۰ میلیون تومان در فصل ۹۴–۹۵ به تیم سیاه‌جامگان مشهد پیوست.

افتخارات رضا عنایتی

  • لیگ برتر
  • قهرمانی در لیگ برتر فوتبال ایران ۸۵-۸۴ به همراه تیم استقلال تهران
  • قهرمانی در لیگ برتر فوتبال ایران ۹۰-۸۹ به همراه تیم سپاهان اصفهان
  • نایب قهرمانی در لیگ برتر فوتبال ایران ۸۳-۸۲ به همراه تیم استقلال تهران

همسر فوتبالیست ها همسر رضا عنایتی مهمانان خندوانه ماشین رضا عنایتی سوابق رضا عنایتی رضا عنایتی و فرزندانش بیوگرافی رضا عنایتی reza Enayati

رضا عنایتی و همسر و فرزندانش در لباس احرام

باشگاه‌های حرفه‌ای
سال‌هاباشگاه‌هابازی (گل)
۱۹۹۸–۲۰۰۱
۲۰۰۱–۲۰۰۳
۲۰۰۳–۲۰۰۶
۲۰۰۶–۲۰۰۸
۲۰۰۸–۲۰۰۹
۲۰۰۹–۲۰۱۰
۲۰۱۰
۲۰۱۰–۲۰۱۱
۲۰۱۱–۲۰۱۲
۲۰۱۲–۲۰۱۳
۲۰۱۳–۲۰۱۴
۲۰۱۴
۲۰۱۵
۲۰۱۵–۲۰۱۶
۲۰۱۶-
آدونیس مشهد
ابومسلم خراسان
استقلال تهران
الامارات
النصر
استقلال تهران
الامارات
سپاهان اصفهان
صبای قم
مس کرمان
صبای قم
پدیده خراسان
استقلال تهران
سیاه‌جامگان مشهد
صبای قم
؟ (؟)
۴۶ (۸۸)
۷۱ (۹۲)
۴۱ (۲۵)
۹ (۰)
۱۷ (۳۳)
۱۰ (۸)
۳۰ (۴)
۳۱ (۱۸)
۱۰ (۵)
۲۷ (۱۳)
۱۵ (۵)
۱۳ (۴)
۲۲ (۴)
۱۰ (۲)
تیم ملی
۲۰۰۲–۲۰۰۸همسر فوتبالیست ها همسر رضا عنایتی مهمانان خندوانه ماشین رضا عنایتی سوابق رضا عنایتی رضا عنایتی و فرزندانش بیوگرافی رضا عنایتی reza Enayati ایران۳۰ (۸)

 

reza Enayati بیوگرافی رضا عنایتی رضا عنایتی و فرزندانش سوابق رضا عنایتی ماشین رضا عنایتی مهمانان خندوانه همسر رضا عنایتی همسر فوتبالیست ها


ادامه مطلب ...

بیوگرافی و فیلمهای ساعد هدایتی +همسر و فرزندانش

بیوگرافی و فیلمهای ساعد هدایتی +همسر و فرزندانش

ساعد هدایتی Saed Hedayati (متولد ۱۲ فروردین ۱۳۳۴) بازیگر است.

ساعد هدایتی متاهل است و قبلا کارمند بیمارستان بوده است.

او کارش را از سال ۱۳۴۹ با استودیو پارس فیلم شروع کرد و در فیلمهایی چون «آب نبات چوبی» و «جنگجویان کوچولو»، نقش‌هایی را ایفا کرد. سپس بعد از وقفه‌ای طولانی در فعالیتهای هنری، در سال ۱۳۷۸ و به دنبال بستری شدنِ پدرِ مهران مدیری در بیمارستان محل کارش، با مهران مدیری آشنا شد و در آنجا از سابقه کار خود در دهه پنجاه با مدیری سخن گفت. این آشنایی به اولین همکاری آنها در تلویزیون انجامید و او اولین کار تلویزیونی مشترک خود با مدیری به نام «پلاک ۱۴» را بازی کرد.

همسر ساعد هدایتی همسر بازیگران بیوگرافی ساعد هدایتی بیوگرافی بازیگران

ساعد هدایتی را همه ما بیشتر با کارهای مهران مدیری می‌شناسیم. او کار تلویزیونی خود را با سلام آشنا شروع کرد و بعد از بازی در مجموعه‌های نود شب و پلاک ۱۴ هم این کار را ادامه داد و از مجموعه طنز پاورچین یکی از بازیگران ثابت کارهای مدیری شد و همچنان به صورت حرفه‌ای این فعالیت را دنبال می‌کند.
لج و لج‌بازی، ۲ شبانه‌روز، هر چی تو بخوای، سر تو بدزد رفیق، قلقلک، توکیو بدون توقف، پاورچین، نقطه‌چین، جایزه بزرگ، شب‌های برره، باغ مظفر و… بخشی از کارنامه کاری اوست.ساعد هدایتی در ارتباط با حادثه‌ای که در زندگی‌اش رخ داده است، می‌گوید: ساعت ۴ بعدازظهر یکی از روزهای سال ۸۵ بود که برای رفتن به بانک سوار ماشینم شدم و در میان راه ماشینم پنچر شد، داخل کیفی که قرار بود به بانک ببرم ۳ میلیون و ۶۰۰ هزار‌تومان وجه‌نقد و همچنین وسایل قیمتی و ارزشمند زندگی‌ام بود که متاسفانه زمانی که جلوی پنچری رسیدم و رفتم که به صاحب مغازه خبر بدهم بیاید پنچری را بگیرد وقتی برگشتم دیدم کیفم نیست و کیفم را دزد زده است.او ادامه می‌دهد: آن لحظه تنها بودم و دچار شوک شدم و تپش قلب گرفتم و تا الان هم اصلا از آن آقا دزده و وسایل‌ هیچ خبری نشده که نشده است.

فیلم های ساعد هدایتی

سینما

سالنامسمتکارگردان
۱۳۹۰بازگشت به آیندهبازیگرعلی عبدالعلی‌زاده
۱۳۸۹آژانس ازدواجبازیگرمحمد درمنش
۱۳۸۸لج و لج‌بازیبازیگرسید مهدی برقعی
۱۳۸۷شبانه روزبازیگرکیوان علی‌محمدی
امید بنکدار
۱۳۸۵هر چی تو بخوایبازیگرمحمد متوسلانی
۱۳۸۴سرتو بدزد رفیقبازیگرعلی عبدالعلی‌زاده
۱۳۸۴قلقلکبازیگرمسعود نوابی
۱۳۸۱توکیو بدون توقفبازیگرسعید عالم‌زاده
۱۳۵۲جنگجویان کوچولوبازیگراسماعیل کوشان
۱۳۵۱آبنبات چوبیبازیگرامان منطقی

سریال تلویزیون

سالنامسمتکارگردانتوضیحات
۱۳۹۳در حاشیهبازیگرمهران مدیریشبکه ۳
۱۳۹۳آخرین بازیبازیگرحسین سهیلی‌زادهشبکه تهران
۱۳۹۲تله فیلم «از بچه‌ها چه خبر»بازیگراسماعیل فلاح‌پورشبکه آموزش
۱۳۹۲تله فیلم «بجنب، دیر شد!»بازیگرمهدی فارغی
۱۳۹۱تله فیلم «ماشین مش ممدلی»بازیگرحمیدرضا شرفیشبکه ۱
۱۳۹۱تله فیلم «تلاش نهایی»بازیگرحمیدرضا بنایی
۱۳۹۰تله فیلم «تلاقی»بازیگرحجت ذیجودیشبکه ۱
۱۳۹۰تله فیلم «آوا»بازیگرفربد شکرایی
۱۳۹۰مسیر انحرافیبازیگربهرنگ توفیقیفروردین ۱۳۹۱ از شبکه ۳ پخش شد.
۱۳۹۰تله فیلم «پاسگاه»بازیگرعباس رافعیشبکه ۱
۱۳۹۰سایه روشنبازیگرآرش معیریان
۱۳۸۹ساختمان ۸۵بازیگرمهدی فخیم‌زاده
۱۳۸۹ورود زنده‌ها ممنوعبازیگرجواد مزدآبادی
۱۳۸۹تله فیلم «همه چی روبراهه»بازیگرحجت ذیجودیشبکه ۱
۱۳۸۸به کجا چنین شتابانبازیگرابوالقاسم طالبیدر نقش((دستیار ویژه فریدون))
۱۳۸۸تله فیلم «میش»بازیگرمجید صالحی
۱۳۸۷تله فیلم «یه آسمون آبی سقف اتاق منه»بازیگرمجتبی چراغعلی
۱۳۸۶مرد هزارچهرهبازیگرمهران مدیریدر نقش «قاضی دادگاه»
در نوروز ۱۳۸۷ از شبکه ۳ پخش شد.
۱۳۸۵باغ مظفربازیگرمهران مدیریدر نقش ((پاچه خوار اعظم))
۱۳۸۴شب‌های بررهبازیگرمهران مدیریدر نقش «جان نثار»
۱۳۸۳جایزه بزرگبازیگرمهران مدیریدر نقش «پدرام»
در نوروز ۱۳۸۴ از شبکه ۳ پخش شد.
۱۳۸۲-۱۳۸۳نقطه چینبازیگرمهران مدیریدر نقش «دستیار کارآگاه»
۱۳۸۱پاورچینبازیگرمهران مدیریدر نقش «سعید»
۱۳۸۰دردسر والدینبازیگرمسعود نوابیشبکه ۳
۱۳۷۹-۱۳۸۰نیستانبازیگرحسین مختاریشبکه ۳
۱۳۷۹نود شببازیگرمهران مدیریشبکه ۳
۱۳۷۸-۱۳۷۹پلاک ۱۴بازیگرمهران مدیریشبکه ۳
۱۳۷۳سلام آشنابازیگرمحمد حسینی‌خواهدر نوروز ۱۳۷۴ پخش شد.

شبکه خانگی

سالنامسمتکارگردانتوضیحات
۱۳۹۴عطسهبازیگرمهران مدیری
۱۳۹۲شوخی کردمبازیگرمهران مدیری
۱۳۸۹-۱۳۹۰قهوه تلخبازیگرمهران مدیریدر نقش «دواءالملک» (پزشک سلطنتی)
۱۳۸۶گنج مظفربازیگرمهران مدیریدر نقش «پرویزخان» (رئیس جمشید پورلک)؛
نمایش آن از مهر ماه ۱۳۹۲ از طریق شبکۀ
نمایش خانگی آغاز شد.

تاکنون چند پکیج از این کار وارد بازار شده و کارهای مهران مدیری نشان داده که در هر مجموعه هر چه کار پیش می رود جا افتاده تر و همه گیر می شود.

اینها صحبت های ساعد هدایتی بود در مورد همکاری با مهران مدیری. وقتی سر صحنه شوخی کردم به سراغش رفتیم روبروی اتاق گریم ایستاده بود و با بازیگران دیگر مجموعه در حال خوش و بش کردن بود. وقتی پیشنهاد ما برای مصاحبه را شنید بدون درنگ قبول کرد و با ما به اتاقی که جهت پذیرایی از هنرمندان آماده شده بود آمد و با صبر و حوصله به سوالات ما پاسخ داد. می گوید: «من همیشه گفته ام که از سال ۵۰ شروع به کار سینمایی کرده ام و آغازش هم با ژانر جدی بود که خودم هم خیلی دوست دارم.

ژانر جدی را به این خاطر دوست دارم که خودم برخلاف شخصیت و ظاهرم اصلاً جدی نیستم و بسیار شوخ طبع هستم.» در پایان مصاحبه هم گفت: «فراموش نکنید که از من یک عکس خوب چاپ کنید.»

همسر ساعد هدایتی همسر بازیگران بیوگرافی ساعد هدایتی بیوگرافی بازیگران

متولد خطه شمال کشور هستید، کمی از خودتان برایمان بگویید؟

پدرم اصالتا آستارایی بود و مادرم اهل رشت. خودم متولد شهر رشت هستم. پدرم کلاه‌فروش بود و مادرم خانه‌دار. ۲۰ فروردین ۱۳۳۴ متولد شدم. بچه سوم خانواده بودم، یک پسر و یک دختر قبل از من بودند و یک پسر بعد از من به دنیا آمد. تا هفت سالگی در رشت زندگی می‌کردیم، بعد پدرم شغل شرکتی گرفت و ما به تهران آمدیم و از کلاس دوم دبستان در این شهر بودم تا الان. اما اصالتم را حفظ کرده‌ام و وقتی به رشت می‌روم، گیلکی صحبت می‌کنم. (می‌خندد)
دعوت همکاری مدیری

ما نپذیرفتیم بلکه این افتخار را داشتیم که در کار ایشان باشیم. من چهارده سال است که در این گروه فعالیت دارم و عضو تیم آقای مدیری هستم. کار جدیدی را که شروع می کند دور از انتظار نیست که من جزئی از آن باشم.

کارهای مدیری با ویژگی های متفاوت

هر کاری ویژگی خودش را داشته، از نوروز ۷۷، ببخشید شما و… گرفته تا شب های برره و تولیدی های سینمای خانگی شان. همه، کارهایی متفاوت از هم هستند البته باید بگویم به نظر من جنس تمام کارهای مهران مدیری یکی است با قصه ها و شخصیت های متغیر، جنس کارش مردمی و اجتماعی است که مشکلات آنها را با نگاه طنز بیان می کند.

بازیگری به دور از کلیشه

یکی از ویژگی های بازیگر طنز که در کارهای مهران مدیری رعایت می شود این است که بازیگر طنز نباید کلیشه باشد چون دیگر برای مردم جذابیتی ندارد. این ویژگی در کار او کامل دیده می شود که شخصیت پردازی در هر کار متفاوت است.

پاچه خواری نمی کنی…

(تعریف از مهران مدیری تملق و پاچه خواری نیست!) اگر دوستان یا خوانندگان مجله صحبت های من و سایر دوستان را درباره آقای مدیری بخوانند ممکن است بگویند اینها تملق می کنند، در حالی که ما چهارده سال است که واقعاً با هم دوست هستیم و صمیمیت زیادی داریم.
مهران مدیری در کار کارگردانی به خصوص کارگردانی طنز درجه یک است. کار کردن با او خیلی راحت است و آدم اصلاً از کار خسته نمی شود.

طنز و تکیه کلام ها

در کارهای طنز تکیه کلام ها همیشه سرزبان ها می افتد، به خصوص کارهای مهران مدیری. هنوز من تکیه کلام های طنز پاورچین مثل پاچه خواری را از زبان مردم می شنوم چون با دقت انتخاب شده بود. واژه پاچه خواری به گونه ای است که همه در همه جا می توانستند از آن استفاده کنند و راحت بر زبان می چرخید. در برخی کارها الفاظی استفاده می شود که کاربرد چندانی ندارد و در زبان ما ملموس نیست.

همسر ساعد هدایتی همسر بازیگران بیوگرافی ساعد هدایتی بیوگرافی بازیگران

حال و هوای عیدی دادن

من دو فرزند دارم که ازدواج کرده اند اما هنوز نوه ندارم. پس نمی توانم حس پدربزرگ ها را نسبت به عید و عیدی دادن توصیف کنم. ولی عید نوروز در خانه ما مانند روزهای دیگر است و حتی بچه هایم را هم این گونه پرورش داده ام.

نوروز باید مثل روزهای دیگر باشد و نیاز به بریز و بپاش اضافه ندارد، تنها تفاوتی که باید ایجاد کرد چیدن یک سفره ساده به دور از تجملات است. زیبایی نوروز به همان سنتی و سادگی اش است. دور سفره بنشینی، دعای تحویل سال را بخوانی و برای سالی که تحویل می شود آرزوهای زیبا و خوب داشته باشی! بعد هم روبوسی و یک عیدی کوچک داده می شود. باور کنید اگر عید را این گونه برگزار کنیم خیلی دلنشین تر است. این طور، خصوصیات نو شدن سال را بهتر می توان درک کرد.

خانواده من یا خانواده همسرم؟!

خانواده من در شمال کشور زندگی می کنند و خانواده همسرم در تهران ساکن هستند برای همین هر ساله ابتدا به دیدن خانواده همسرم می رویم.
البته همسرم مشتاق این موضوع هست که اگر خانواده من در تهران بودند اول به دیدن آنها برویم. برای همین فکر نمی کنم اگر هر دو خانواده در تهران بودند این اختلاف نظر پیش می آمد که اول به دیدن کدام برویم.

نوروز دوران کودکی

در دوران کودکی، ما همیشه منتظر آمدن عید بودیم. چون آن شیرینی عیدی گرفتن و لباس و کفش نو خیلی لذت بخش بود و شور و حال زیادی داشت اما الان حدود چهل و پنج سال از آن دوران گذشته و خیلی فرق کرده. حال و هوای کودکی با دوران نوجوانی و جوانی خیلی فرق دارد.

حالا هم که تشکیل خانواده داده ایم و خود صاحب فرزند شده ایم موضوع خیلی فرق کرده.

نوروز خیلی دور از زمستان نیست، مثلاً در دوران کودکی و نوجوانی، ما برف را خیلی دوست داشتیم. وقتی صبح از خواب بیدار می شدیم و می دیدیم برف باریده بسیار ذوق می کردیم ولی گاهی می دیدیم که بزرگترها از این موضوع زیاد خوشحال نیستند. چون باید دنبال نفت که آن زمان صفی بود می رفتند. حالا آنها را درک می کنیم مثلاض بچه هایم که کوچک بودند از برف که خوشحال می شدند از بحثنعمت الهی بودنش و تامین آب و پاکی هوا که بگذریم ما ماتم می گرفتیم که وای امروز چطور به مدرسه ببرمش، چطور بیارمش. ای وای الان خیابان ها ترافیک می شود و خیلی چیزهای دیگر و الان، حال آن دوران پدر و مادرم را درک می کنم.

حس رضایتمندی از زندگی را در چه چیزهایی می‌بینید؟

مهم‌ترین نکته‌ای که نقش اساسی در داشتن حس خوب زندگی دارد؛ شریک خوب است؛ همسری که در کنار او آرامش داشته باشی.

زمانی که تصمیم به ازدواج می‌گیری باید معیارهایی را مشخص کنی و تلاش کنی همه آنها یا بیشترشان مورد تائید قرار گیرند که خوشبختانه این اتفاق برای من افتاد و خدا همسری به من داد که بیشتر از ۳۰ سال است در اوج خوشبختی با یکدیگر زندگی ‌می‌کنیم.

همسرم خیلی قانع است و من آدم آرامی هستم و اصل مهم زندگی‌مان بر اساس عشق و دوست داشتن بنا شده است. هیچکداممان «من» نیستیم و در تفاهم کامل با هم زندگی می‌کنیم. تلاش کرده‌ایم بچه‌ها را درست و آرام تربیت کنیم.

رضایتمندی واقعی داشتن خانواده‌ای آرام است که برای آن اصلا لازم نیست مثلا خانه‌ای آنچنانی و ماشین آخرین مدل داشته باشی. حتی در یک اتاق هم می‌توان خوشبختی را احساس کرد به شرط این‌که آرامش داشته و خانواده‌ات را عاشقانه دوست داشته باشی. وقتی بیرون هستم دوست دارم زود کارم تمام شود تا بتوانم به خانه‌ام برگردم. خانواده‌ام مهم‌ترین سرمایه و منشاء آرامش و خوشبختی‌ام هستند.

بیوگرافی بازیگران بیوگرافی ساعد هدایتی همسر بازیگران همسر ساعد هدایتی


ادامه مطلب ...