امید کردستانی، از مدیران ارشد شرکت گوگل را به عنوان رئیس جدید هیات مدیره خود معرفی کرده است.
مجله ساتین : کردستانی ۵۳ ساله از سال ۱۹۹۹ به گوگل پیوست و در این شرکت، سمتهای مختلفی را به عهده داشت اما یک دهه بعد این شرکت را ترک کرد.
امید کردستانی Omid Kordestani سال قبل با عنوان مشاور ارشد دوباره به گوگل برگشت و در تغییر ساختار این شرکت و ایجاد یک شرکت تازه به نام آلفابت ایفای نقش کرد.
کردستانی که در ایران متولد شده، پیش از پیوستن به گوگل در نتاسکیپ کار میکرد.
جک دورسی، مدیرعامل توییتر گفته است کردستانی، مدیری پرتجربه است که به او و سایر مدیران ارشد توییتر کمک خواهد کرد.
خبر انتصاب امید کردستانی یک روز پس از آن صورت میگیرد که توییتر اعلام کرد که هشت درصد از نیروی کاری خود را کاهش میدهد.
این شرکت اعلام کرده که درصدد کاهش هزینههای خود است.
امید کردستانی در شهر تهران به دنیا آمد و در همین شهر به مدرسه رفت. کردستانی که در تهران به یک مدرسه کاتولیک ایتالیایی میرفت در سن چهارده سالگی، پس از مرگ پدرش به کالیفرنیا رفتهاست. او مدرک کارشناسی مهندسی برق خود را در سال ۱۹۸۴ از دانشگاه ایالتی سن خوزه گرفتهاست. وی همچنین در سال ۱۹۹۱ مدرک کارشناسیارشد خود را در رشتهٔ «مدیریت ارشد کسب و کار» (MBA) از دانشگاه استنفورد گرفت.
او دارای سابقهای بیش از ۱۲ سال در زمینه فناوری سطح بالا در شرکتهای پیشروی اینترنتی مانند نتاسکیپ است. او همچنین نائبرئیس بخش توسعهٔ کسب و کار و فروش در این شرکت بود و توانست بازده مالی وبگاه نتاسکیپ را در عرض ۱۸ ماه از ۸۸ میلیون دلار در سال به بیش از ۲۰۰ میلیون دلار در سال برساند.
او کارش را در نتاسکیپ در بخش فروش اُایام (OEM) آغاز کرد و در طی دورهٔ چهار ساله که در آن شرکت حضور داشت، مسئولیت برقراری ارتباطات تجاری با شرکتهایی چون ایبِی، سیتیبانک، آمریکنآنلاین، آمازون، تراولاسیتی، اینتل و اکسایت را برعهده گرفته بود. کردستانی پیش از آغاز کار در نتاسکیپ در بخشهایی چون بازاریابی، مدیریت محصول و توسعهٔ کسب و کار در شرکتهایی چون ۳DO، Go و هیولت پاکارد فعالیت میکردهاست.
امید کردستانی به همراه سالار کمانگر، ترانه رضوی، رضا بهفروز، مایک جزایری، شیرین اسکوئی، شمیم صمدی] پریسا تبریز، و مریم کامور یکی از هشت مدیر بلند پایه ایرانی تبار شرکت گوگل است.
کردستانی در ۸ مه ۲۰۰۶ در مجله تایم به عنوان یکی از صد نفری که دنیای ما را شکل دادهاند نام گرفتهاست.
او یکی از ثروتمندترین ساکنین کالیفرنیای شمالی است. مجله سن خوزه ارزش داراییهای وی را ۱٫۹ میلیارد دلار برآورد کرده است.همچنین ماهنامه فوربس وی را به عنوان دومین ثروتمند ایرانی در جهان معرفی میکند.
مطالعه جدید نشان می دهد؛
اختلاف جنسیتی در سن امید به زندگی همچنان ادامه دارد
تاریخ انتشار : یکشنبه ۷ آذر ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۱۰
امید به زندگی
مطالعه جدید نشان می دهد عمر مردم جهان همچنان طولانی تر از قبل است و همچنان سن امید به زندگی در زنان بیش از مردان است.
به عنوان مثال، نرخ امید به زندگی در سوئد در طول ۲۰۰ سال گذشته از ۳۰ سال به بیش از ۸۰ سال رسیده است.
اما علیرغم افزایش کلی سن امید به زندگی که نتیجه پیشرفت در علم پزشکی و داروست، مردان هنوز عمر کوتاه تری از زنان دارند.
سوزان آلبرتز، سرپرست تیم تحقیق از دانشگاه دوک کارولینای شمالی، در این باره می گوید: «عمر کوتاه مردان نسبت به زنان ریشه تکاملی دارد. ولی از دلایل احتمالی آن می توان به ژنتیک و میزان بالای رفتارهای پرخطر در مردان اشاره کرد.»
تاریخ انتشار : یکشنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۲۱:۴۵
محققان چینی برای اولین بار موفق به آزمایش روش ویرایش ژنی در انسان ها شدند که می تواند در درمان سرطان سودمند باشد.
Nature در ادامه آورده است: « درمان با تکنیک Cas۹-edited تا جایی خوب ، موفق و بی خطر انجام شد که ۹ فرد دیگر نیز داوطلب آزمایش دوم ویرایش ژنی شده اند. سیستم CRISPR-Cas۹ به عنوان یک ابزار مهندسی ژنومی شناخته می شود که از آن برای اصلاح توالی های ژنی خاص در میان DNA استفاده می شود. Cas۹ پروتئینی است که همانند جفت قیچی مولکولی عمل کرده و به دقت بخش های خاصی از DNA را بریده یا ویرایش می کند. اما اخیرا دانشمندان از تنوع های CRISPR-Cas۹ به عنوان ابزار تنظیم ژنی بهره گرفته اند تا ژن ها را با توجه به نیاز روشن یا خاموش کنند.
بیماران تا شش ماه (حداقل شش ماه اگر مدت زمان مراقبت طولانی تر نشود) بعد از دریافت ویرایش ژنی تحت نظر پزشکان و متخصصان هستند تا هر گونه عوارض جانبی ناشی از این تزریق مورد بررسی و درمان قرار گیرد. محققان علت مراقبت پس از انجام ویرایش ژنی را اطمینان از عملکرد صحیح سلول های ویرایش شده اعلام کرده اند. با غیرفعال شدن پروتئین های PD-۱ عملکرد سلول های ایمنی مختل شده و سلول های سرطانی قادر به تکثیر شدن خواهند بود. اما محققان امیدوارند با ورود سلول های ویرایش شده بتوان به مقابله با تکثیر و پیشرفت سلول های سرطانی پرداخت.
ویرایش ژنی بهترین راه حل علیه سرطان نیست. همانطور که یکی از محققان دانشگاه کلمبیا معتقد است، ویرایش ژنی نیز می تواند تهدیدات و مشکلات پیچیده ای را به دنبال داشته باشد تا درمان با روش آنتی بادی بر روش ویرایش ژنی ترجیح داده شود.
مرجع : خبرگزاری مهر
کد مطلب: 415273
جسد دختربچه بیمار به امید یافتن درمان در آینده منجمد شد
تاریخ انتشار : جمعه ۲۸ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۱۹:۴۷
این دختر بریتانیایی اندکی پیش از مرگش که در ماه اکتبر روی داد موفق شده بود که در یک فرآیند قانونی، اجازه قاضی برای اجرای خواست خود را کسب کند. اختلاف قانونی میان پدر و مادر این دختر بود. پدر او مخالف انجام سرمازیستی و مادر موافق خواسته دخترش بود.
این دختربچه ۱۴ ساله در نامه ای به قاضی نوشته بود که می خواهد زندگی طولانی تری داشته باشد و نمی خواهد که زیر خاک دفن شود.
سرمازیستی یا Cryonics دانشی نوبنیاد است که با پائین آوردن دمای و تخلیه خون، بدن فرد مرده را توسط نیتروژن مایع منجمد می کند، اما به صورتی که به بافت ها و سلولهای بدن آسیبی وارد نشود تا شاید در آینده و با پیشرفت علم راهی برای بازگرداندن آن به زندگی و درمان بیماری فرد پیدا شود.
دستگاه های لازم برای اجرای این فنآوری تنها در آمریکا و روسیه وجود دارد و هزینه آن بسیار بالاست. هزینه انجام این تکنیک در مورد این دختر بچه تقریبا ۴۳ هزار یورو بوده است.
کلمات کلیدی : سرطان
نظراتی که به تعمیق و گسترش بحث کمک کنند، پس از مدت کوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت دیگر بینندگان قرار می گیرد. نظرات حاوی توهین، افترا، تهمت و نیش به دیگران منتشر نمی شود.
باشگاه خبرنگاران/وزیربهداشت، درمان و آموزش پزشکی اعلام کرد که ضریب امید به زندگی درجامعه ایرانی نسبت به 40 سال گذشته 2 برابر افزایش یافته است.
به گزارش مشرق، سید حسن قاضی زاده هاشمی اظهار کرد: اکنون امید به زندگی در میان مردان 76 سال و در میان زنان 81 سال است.
وی دلیل اینکه امید به زندگی در میان بانوان ایرانی نسبت به مردان، پنج سال بیشتر است را وفاداری آنان نسبت به همسران و مراقبت از زندگی و اموال خود عنوان کرد.
وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی با بیان اینکه با مسن شدن جمعیت ایران، سالمندان نیاز بیشتری به مراقبت و توجه دارند خاطرنشان کرد: در دولت های گذشته توجه جدی در حوزه سلامت برای سالمندان نشده است.
قاضی زاده هاشمی با بیان اینکه دولت یازدهم سلامت جامعه را یکی از مهمترین اولویت های خود قرار داده است، افزود: امکانات کافی در این زمینه نداریم و لازم است چندین دهه به صورت جدی به حوزه سالمندان توجه جدی داشته باشیم.
وی با اشاره به سفر اخیر خود به کشور روسیه و شهر مسکو عنوان کرد: جمعیت پایتخت روسیه همانند تهران حدود 12 تا 15 میلیون نفر است ولی از نظر امکانات این شهر دارای 80 هزار تخت بیمارستانی دولتی و خصوصی است، در حالی که در تهران تنها 26 هزار تخت بیمارستانی وجود دارد که نمی تواند پاسخگوی نیازها باشد.
وزیر بهداشت درمان و آموزش پزشکی گفت: بیشتر امکانات درمانی و بیمارستانی کشور مربوط به 50 سال قبل است که باید به این حوزه توجه جدی داشت.
وی، پیاده روی و فعالیت های ورزشی روزانه را مهمترین عامل تندرستی جامعه دانست و ابراز امیدواری کرد که مردم و سالمندان نسبت به سلامت خود توجه بیشتری داشته باشند و مواد قندی و دخانیات که مهمترین عوامل بر هم زننده زندگی در جامعه است را کنار بگذارند و به ورزش و فعالیت های ورزشی اهمیت دهند.
در همایش پیاده روی خانوادگی که به مناسبت هفته سالمند در بوستان جوانمردادن منطقه 5 تهران برگزار شد، رئیس سازمان بهزیستی کل کشور، شهرداران مناطق سه و پنج، معاون اجتماعی فرهنگی شهرداری تهران و اقشار مختلف مردم حضور داشتند.
خبرگزاری آریا- کشف دارویی جدید امید به بهبود بیماری آلزایمر را افزایش داد.
به گزارش سرویس علمی خبرگزاری آریا، آزمایش موفقیتآمیز دارویی بر روی اصلیترین نشانۀ بیماری آلزایمر (زوال عقل)، امید به درمان مبتلایان به این بیماری را افزایش دادهاست.
به گزارش گاردین، پزشکان با آزمایش این دارو بر روی بیماران مبتلا به آلزایمر دریافتند که این دارو از تولید پروتئین سمی آمیلوئید که موجب تشکیل جرمهای چسبنده در مغز بیماران مبتلا به این بیماری میشود، جلوگیری میکند.
به گفتۀ پزشکان تولید این دارو از سوی شرکتهای داروسازی میتواند به افزایش کارکرد مغز، در بیماران مبتلا به آلزایمر کمک کند.
پروفسور جان هاردی، استاد عصبشناسی در کالج دانشگاهی لندن، که برای نخستینبار به نقش اصلی پروتئینهای آمیلوئید در بیماری آلزایمر اشاره کرده بود، با استقبال از کشف این دارو گفت: «مردم بسیار خوشحال خواهند شد. این دارو، داروی بسیار خوبی است.»
مت کندی، از اعضای شرکت داروسازی Merck که این دارو را تولید کرده است، میگوید: «در حال حاضر گزینههای درمانی برای افراد مبتلا به بیماری آلزایمر محدود است و داروهای موجود اثری کوتاهمدت بر علائم شناختی و عملکردی این بیماری دارد. این داروها قادر نیستند به طور مستقیم روند این بیماری را کند کنند و بنابراین نیاز ضروری به این نوع داروهای (جدید) احساس میشود.»
بیماری آلزایمر نوعی فراموشی است که به علت تغییراتی که در مغز بروز میکند، رخ میدهد. در این تغییرات سطح انتقال دهندههای عصبی یا پیامرسانهای شیمیایی پایین میآید و باعث می شود مغز بهدرستی کار نکند.
از نظر فیزیکی نیز این بیماری موجب کوچک شدن مغز و از بین رفتن غیرقابل برگشت سلولهای سالم عصبی میشود.
نظم دادن به اطلاعات دریافتی مغز، و به کار گرفتن مغز و به خاطرسپاری اطلاعات روزمره مانند حفظ شماره تلفنهای جدید، حل جدول و حفظ اشعار، موسیقی، تمرکز بر روی دستخط و تمرین برای گفتن جملات زیبا با دایرۀ کلمات وسیع از جمله تکنیکها برای تمرکز حافظه عنوان شدهاست.
این در حالی است که براساس پژوهشها کسانی که افکار منفی دارند، نسبت به افرادی که چنین تفکراتی ندارند، بیشتر در معرض خطر ابتلا به آلزایمر قرار دارند.
به گفتۀ محققان دانشکدۀ بهداشت عمومی دانشگاه ییل، افرادی که افکار کلیشهای دربارۀ پیری مانند بدخلقی، حواسپرتی و ناتوانی در یادگیری مسائل جدید دارند، بیشتر در معرض خطر ابتلا به تغییرات مغزی که معمولاً در بیماران آلزایمری دیدهمیشود، قرار میگیرند.
به گزارش آلامتو و به نقل از سپیده دانایی؛ احساس امید زمانی روی میدهد که فرد فکر میکند انگیزه و اراده لازم برای حرکت در مسیرهای انتخاب شده را برای رسیدن به اهداف مطلوب خود دارد. به همین دلیل اســت که امید را نوعی فکر کردن دربارة اهداف (یا تفکر معطوف به هدف) تعریف کردهاند.
روانشناسان تاکنون چندین تعریف از امید به دست دادهاند. در تعریفی قدیمیتر امید چنین توصیف شده اســت: «داشتن انتظار مثبت برای رسیدن به هدف. بر اساس این تعریف فرد امیدوار، کسی اســت که در زندگی هدف یا اهدافی دارد و انتظار دارد تا به این هدف (یا اهداف) برسد. اما پروفسور “ریک اسنایدر” و همکاران او در دانشگاه کانزاس به تعریف جدیدی از امید دست یافتهاند: «حالت انگیزشی مثبتی که از احساس موفقیت ناشی از رابطه متقابل بین “عامل” و “مسیرهای دستیابی به هدف” به وجود میآید.
در این تعریف عامل، فردی اســت که انرژی و اراده لازم را برای رسیدن به هدفهایش صرف میکند، و مسیرهای دستیابی هم عبارتند از برنامهریزیهایی که برای تأمین و دستیابی به اهداف صورت میگیرند. اسنایدر در آخرین نوشتههایش که یک سال پس از مرگش چاپ شد، امید را اینطور تعریف کرده اســت: « نوعی تفکر معطوف به هدف اســت که در آن فرد درباره مسیرها (یعنی به کارگیری ظرفیت ادراکی خود برای یافتن راههایی به سمت اهدافش) و درباره عامل یا فاعل (یعنی درباره انگیزشهای لازم برای استفاده از آن راهها برای رسیدن به هدفها) فکر میکند.»
1. اهداف (goals)
2. مسیرهایی (pathways) که برای رسیدن به این اهداف انتخاب میشوند.
3. عامل (agency) یا فاعلی که در این مسیرها یا راهها حرکت میکند تا به اهداف مورد نظر برسد.
احساس امید زمانی روی میدهد که فرد فکر میکند انگیزه و اراده لازم برای حرکت در مسیرهای انتخاب شده را برای رسیدن به اهداف مطلوب خود دارد. به همین دلیل اســت که امید را نوعی فکر کردن دربارة اهداف (یا تفکر معطوف به هدف) تعریف کردهاند. در ادامه، درخصوص ابعاد سهگانه امید، توضیحات کوتاهی ارائه میشود.
هدف یا اهداف را میتوان موضوع امید برشمرد. ساموئل گلدریج مینویسد:” امید بدون موضوع مرده اســت”پس هر نوع امیدی باید در بطن خود هدفی داشته باشد. البته این اهداف باید آنقدر ارزشمند باشند تا روی آنها فکر و سرمایهگذاری شود یعنی اهداف باید ارزش فکر کردن و وقت گذاشتن را داشته باشند. اگر اهداف را آنقدر محدود و کوچک بگیریم که چندان انگیزهای در افراد ایجاد نکنند، هیچ امیدی به دست نمیآید. روانشناسان تقسیمبندیهای مختلفی از اهداف ارائه دادهاند. اهداف گاه موقتاند و کوتاهمدت و گاهی هم درازمدت و پایدار. همچنین هدف بعضی اوقات در جهت دست یافتن اســت (مثلاً رسیدن به یک خواسته مطلوب) و در مواقعی هم به منظور دوری از یک شرایط نامطلوب و ناخواسته. تقسیم دیگری نیز اهداف را به آسان و سخت دستهبندی کرده اســت.
بررسیها نشان میدهد که همه افراد ظرفیت امیدواری را دارند و هرچند که مردمان در نیل به هدفهایشان با مشکلات و موانعی برخورد میکنند، ولی خوشبختانه آنان مهارتها و تواناییهای فکری لازم را برای یادگرفتن اینکه چگونه امیدوارنه فکر کنند، دارند. پروفسور اسنایدر و همکارانش از تدابیر و آموزشهایی یاد میکنند که با بهکارگیری آنها میتوان امید را در آدمی افزایش داد. در روشهای موسوم به امیددرمانی به افراد آموزشهایی دربارة عناصر سهگانه امید که پیش از این درباره آنها صحبت شد، داده میشود.
در یک مطالعه علمی، محققان به عدهای از سالمندان مبتلا به افسردگی، روشهای هدفگزینی را آموزش دادند. در این بررسی همچنین به این سالمندان شیوههای ایجاد مسیرهای جایگزین (راههای فرعی دستیابی به اهداف) آموزش داده شد. نتایج تحقیقات نشان داد که در این عده ناامیدی و اضطراب به شدت کاهش یافت و مشارکتشان در فعالیتهای محیطی در اثر افزایش امید زیادتر شد.
هرچند که محققانی چون پروفسور اسنایدر معتقدند که امید یک وضعیت اکتسابی اســت، ولی این نظر نفی کننده آن نیست که تفکر امیدوارانه تأثیرات عصبی زیستی بسیاری دارد، این تأثیرات در زمینه رفتارهای هدفمند آشکارتر اســت. “نورمن کوشینگ” در یکی از پر فروشترین کتابهای سال 1991 با نام “اول قلب: بیولوژی امید و قدرت شفابخشی روح انسان” دربارة ارتباط مغز و افکار امیدآفرین چنین مینویسد: «محققانی که بر روی مغز کار میکنند، معتقدند که آنچه در بدن اتفاق میافتد میتواند بر مغز اثر بگذارد و آنچه در مغز روی میدهد، بر جسم تأثیر دارد. امید و قصد و معنی صرفاً حالتهای روانی نیستند، بلکه این امور ارتباطات الکتروشیمیایی هم دارند که در فعالیتهای دستگاه ایمنی بدن و در همة ارگانیسم انسانی نقش مهمی ایفا میکنند. خلاصه اینکه من متوجه شدهام که صحبت از بیولوژی امید، چندان هم غیرعلمی نیست… »
یکی از بخشهای جالبی که در مباحث امید به وفور در کتابها و مجلات علمی به آن پرداخته میشود، نقشی اســت که امید در تشخیص و درمان بیماریهای صعبالعلاجی چون سرطان یا ایدز دارد.
پروفسور اسنایدر معتقد اســت که در مرحله بهبودی، روندهای روانشناختی بیماران مبتلا به سرطان سینه خیلی پیچیده اســت. او میگوید بیماران مبتلا به سرطان سینه که امید زیادی دارند، در خلال مرحله بهبودی سازگاری روانی خیلی خوبی دارند و کمتر گرفتار پریشانی و ناراحتی میشوند. این عده درباره زندگی خود افکار منفی کمتر و افکار مثبت بیشتری دارند. بررسیها نشان داده که بیماران مبتلا به سرطان سینه که امید بیشتری دارند در مقایسه با بیماران مبتلا و ناامید شرایط بدنی و جسمی خود را بعد از عمل جراحی سینهبرداری راحتتر میپذیرند و با واقعیت نداشتن اندامهای خود آسانتر کنار میآیند. همچنین تحقیقات محققی به نام دکتر “تایلور” نشان داد بیماران مبتلا به سرطان سینه که امیدوارترند، تلاش میکنند تا در طی دوره بهبودی معنایی برای زندگی خود پیدا کنند و به دنبال مسیرهای معنوی تازهای باشند.
مهمترین کار آنها این اســت که میکوشند در دوره بهبودی برای خود اهداف تازهای بیابند و راههای جدیدی برای نگاه به زندگی در پیش بگیرند.
1. افراد امیدوارتر پریشانی و ناراحتی کمتری دارند و هنگامی که میشنوند به سرطان مبتلا شدهاند، با استفاده از روشهای سازگارانهتر و فعالتر با این بیماری کنار میآیند.
2. افراد امیدوارتر هدفمندترند و معتقدند که توانایی یافتن راهحلهای مهم برای حل مشکلاتشان و همچنین توانایی پیگیری پر شور و حرارت این راهحلها را دارند.
3. تحقیقات نشان داده اســت که وقتی بیماران مبتلا به سرطان به اولویتبندی اهدافشان در زندگی میپردازند، بعضی از آنان، افکار امیدوارانهتری به دست میآورند.
فرآوری: آمنه اسفندیاری - بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
ترس از خدا که خوف ممدوح اسـت، آثار فراوانی دارد؛ از جمله این که ترسی اسـت امیدآفرین. اگر ما این پیام را در درون خود احساس کردیم که هر گونه قهری از خدا در سایه مهر او تنظیم می شود و همه وعیدهای الهی با وعده او تدوین می گردد، معلوم می شود خدا همواره به یاد ما بوده و اگر خدا همواره به یاد ماست، ما هم باید بکوشیم که همواره به یاد خدا باشیم. گرچه ذات اقدس خداوند، تعبیرهای مشفقانه و تشویق آمیز فراوانی در قرآن نسبت به ما دارد و می فرماید: به یاد خدا باشید تا خدابه یاد شما باشد: «فاذکرونی اذکرکم» (بقره : 152)
اما بنده هر وقت به یاد خدا باشد، معلوم می شود اول، خداوند یادی از بنده اش کرده، پس هر توجهی که نصیب بنده می شود مسبوق به عنایت الهی اسـت.
لطف خدا نخست، شامل حال بنده می گردد و میل و گرایشی در او پیدا می شود، آنگاه او به طرف خدا حرکت می کند.
ذکر گرچه با زبان انجام می گیرد و با فکر آمیخته و از آن نشئت می گیرد ولی حقیقت ذکر از زبان و فکر نیست، اول از مذکور و بعد از ذاکر اسـت. مذکور، خداست که ما به یاد او هستیم ولی اول، او به یاد ماست و لطفش شامل حال ما می شود که در نتیجه آن ما متنبه می شویم و آنگاه به یاد او می افتیم و آنگاه او این یاد ما را گرامی می دارد و به ما پاسخ می دهد.
ذکر گرچه با زبان انجام می گیرد و با فکر آمیخته و از آن نشئت می گیرد ولی حقیقت ذکر از زبان و فکر نیست، اول از مذکور و بعد از ذاکر اسـت. مذکور، خداست که ما به یاد او هستیم ولی اول، او به یاد ماست و لطفش شامل حال ما می شود
پس خدایی که مذکور اسـت اول به یاد بنده و بنده ای که ذاکر اسـت بعد به یاد خداست. نوع انسانها این گونه هستند و کمتر کسی اسـت که در خود این گرایش را احساس نکند، اما افراد عاقل، از این گرایش و نسیم سعادت، بهره می برند و غافلانه از آن نمی گذرند. وقتی حالتی در آنها پیدا شود از آن بهره می برند و بر اساس همان حالت پدید آمده حرکت می کنند و به دعا، مناجات، توبه، و یا به کار خیر دیگری می پردازند و به این ندای الهی پاسخ مثبت می دهند؛ اما عده ای پس از پیدایش این حالت احیانا سری تکان می دهند و احساس نشاط موقت می کنند، ولی به آن ترتیب اثر نمی دهند.
بنابر این می توان نتیجه گرفت که : عده ای چون وعده و وعید دروغ شیطان، کلید افکار و اندیشه های آنهاست، مجموعه حیات آنها را سراب تنظیم می کند و از این رو بی وزن هستند؛ اما کلید افکار و اندیشه های عده ای را وعده و وعید الهی تنظیم می کند که بر اثر آن این مجموعه، طوبا، طیب، روح و ریحان می شود و هم از این روست که خداوند از قرآن، به عنوان متاعی وزین یاد کرده اسـت: «انا سنلقی علیک قولا ثقیلا» (مزمل، 5)
و ما می دانیم که قرآن و عترت «ثقل» یعنی وزنه وزینی هستند و کسی هم که از این معارف، طرفی بسته وزین اسـت و در قیامت ترازوی سنجش عقیده و عمل او بسیار سنگین خواهد بود.
بنابراین، مومن، وزین و سنگین اسـت. با این بیان، خوف ما هم تنظیم می شود که از چه کس و چه چیزی باید بترسیم. فقط از خدا باید ترسید و «لاغیر» چه بهتر که ما ترسی داشته باشیم و این ترس که از وعید نشئت می گیرد ما را به وعده که رحمت الهی اسـت نزدیک کند. البته ترس امیدوار کننده نه ترس هراسناک کننده که این نعمت اسـت و ثمراتی دارد.
ترسِ تنها، سبب ناامیدى و یأس و دل مردگى و افسردگى مى شود و امید و محبتِ تنها و بدون ترس، سبب فریب نفس و تجرى و ارتکاب معاصى مى گردد و این هر دو مذموم اند و نامطلوب
ترس و امید، و در مواردى محبّت، نسبت به خداى متعال جاى تعجبى ندارد زیرا این امر به نحوى سراسر زندگى ما را پر کرده اسـت، لکن از شدت وضوح از آن غافلیم. باید توجه داشت که حتى راه رفتن ما ثمره ى ترس و امید و محبت اسـت، زیرا تا امیدى نباشد راه نمى رویم و اگر راه نرویم به مقصد نمى رسیم و تا نترسیم در راه رفتن احتیاط نکرده و آسیب دیده و باز هم از مقصد مى مانیم. این امر در استفاده از وسایل نقلیه، وسایل برقى یا آتش زا و... نمود بیشترى دارد زیرا ما مشتاقانه از آنها استفاده مى کنیم لکن اگر استفاده ى ما از آنها همراه با ترس و احتیاط بعد از آن نباشد، نزدیک شدن به آنها سبب هلاکت و نابودى ما اسـت.
بنا بر این جمع شدن ترس و امید، در یک ذات و نسبت به یک چیز یا یک شخص ممکن اسـت و جاى هیچ گونه تعجبى ندارد.
درباره ذات باری تعالی باید گفت: هم باید از خدا ترسید و هم باید به او عشق و امید داشت. زیرا عشق و محبت و امید به او، مثمر همرنگى از یکسو و تحرک و تلاش و سبقت هر چه بیشتر در کسب عوامل خشنودى او و در نهایت رسیدن به فیوضات و الطاف و نعمات دنیوى و اخروى او از سوى دیگر مى گردد و ترس از او سبب خضوع و خشوع و اطاعت هر چه بیشتر و ترک معاصى و سایر عواملى که موجبات قهر و غضب و عذاب او را فراهم مى کنند، مى شود.
این معیت بیم و امید در دنیا براى افراد متوسط سبب آرامش خالى از هرگونه بیم و ناراحتى در آخرت مى گردد؛ دنیایى که جاى کشت و فعالیت اسـت و کشت و فعالیت او نیازمند حراست و حفاظت از آفات مى باشد تا به مصرف اُخروى برسد و در آنجا نیازى به حراست نیست، چنانکه جاى کشت و فعالیت نیست.
ترسِ تنها، سبب ناامیدى و یأس و دل مردگى و افسردگى مى شود و امید و محبتِ تنها و بدون ترس، سبب فریب نفس و تجرى و ارتکاب معاصى مى گردد و این هر دو مذموم اند و نامطلوب.
معاون تحقیقات و فناوری وزارت بهداشت، وضعیت مرگ های زودرس و سن امید به زندگی در بدو تولد در ایران را تشریح کرد.
خبرگزاری آریا -
ورزش منظم برای درمان افسردگی خفیف و متوسط، به اندازه داروی ضد افسردگی مؤثر است.
هر کدام از ما ممکن است ساعاتی از یک روز یا هفته هایی از یک ماه یا ماه هایی از یک سال، اوضاع و احوال مان ابری باشد.
ذهن و روانمان مثل هوای ابری اندوه بار و کسل باشد اما اگر قرار باشد این ابرهای سیاه جزئی از آسمان ذهن و روان ما باشد و هیچ بادی این ابر ها را پراکنده نکند، در آن صورت می شود گفت که ما دچار افسردگی شده ایم، یک افسردگی ساکن که مثل چتر سیاه بالای سر ماست حتی وقت هایی که خوابیده ایم.
این همان تعریفی است که روانپزشک ها و روان شناس ها روی آن تأکید می کنند که: هر غمگینی ای را نمی شود افسردگی نامید. هر اندوهی و ملالی، افسردگی نیست اما اگر این اندوه، تداوم پیدا کند و زندگی عادی یک فرد را تحت تأثیر قرار دهد و فعالیت های روزمره او را کند یا متوقف کند در آن صورت می شود گفت که فرد دچار افسردگی شده است.
چند وقت پیش در سایتی به یک انیمیشین چند دقیقه ای آموزشی درباره افسردگی برخوردم که بسیار جالب توجه بود.
جالب توجه از این رو که در یک زمان کوتاه چهار دقیقه ای، در گام اول به تشریح نشانه ها و علائم این بیماری به شکل ملموس می پرداخت و در گام دوم، این امیدواری را ایجاد می کرد که آدم های مبتلا به افسردگی می توانند بر این تاریکی و ملال درون غلبه کنند و از چاهی که در آن افتاده اند بیرون بیایند.
عنوان این انیمیشن «سگ سیاه» و موضوع آن افسردگی بود و از طرف سازمان بهداشت جهانی تهیه شده بود.
سگ سیاه در واقع نامی است که فرد مبتلا، به افسردگی اش داده است. کار هوشمندانه ای است. در واقع او با این نامگذاری می خواهد بین خود و افسردگی اش فاصله ای بیندازد و خودش را با بیماری اش یکی تصور نکند.
در واقع گام اول همین جا آغاز می شود؛ اینکه آدمی خود را با نقصان و کمبود و بیماری اش یکی نداند و حساب خودش را از حساب بیماری اش جدا کند. در این صورت است که می تواند با بیماری اش به مثابه یک سوم شخص یا دیگری مواجه شود.
سگ سیاه حافظه ام را گاز گرفته بود
اما انیمیشن این طور روایت می شود: من یک سگ سیاه داشتم که اسمش افسردگی بود. هر وقت این سگ سیاه ظاهر می شد، من احساس تهی بودن می کردم و زندگی به نظرم بسیار کند می آمد. او در هر زمان و مکانی ممکن بود بی دلیل ظاهر شود.
سگ سیاه مرا به لحاظ ظاهری و احساسی، پیر تر از سن و سال ام کرده بود. انگار همه دنیا در حال لذت بردن از زندگی بودند اما من تنها می توانستم زندگی را از دریچه سگ سیاه ببینم. فعالیت هایی که قبلاً برایم شادی آور بودند، ناگهان همگی با حضور این موجود، لذتشان را از دست داده بودند.
بزرگترین ترس من این بود که مردم وضعیت مرا بفهمند و مرا قضاوت کنند. به خاطر شرمی که از انگ سگ سیاه داشتم، مدام نگران این بودم که کسی ببیندش، به خاطر همین انرژی زیادی صرف مخفی کردنش می کردم.
مخفی نگه داشتن و دروغ، حسی بسیار سخت است. سگ سیاه باعث می شد فکر ها و حرف هایم همه منفی باشد. او مرا کج خلق می کرد و باعث می شد بودن در کنارم برای دیگران سخت شود.
سگ سیاه می خواست اشتهایم را کور کند. او حافظه و قدرت تمرکزم را خراب کرده بود. انجام دادن هر کاری و رفتن به هر جایی با وجود سگ سیاه، نیازمند قدرتی فراانسانی بود. در موقعیت های اجتماعی به شدت اعتماد به نفسم را از من می گرفت.
این موجود، احساس عشق را در من به کلی نابود کرده بود. او بیشتر از همه دلش می خواست مرا هر روز با افکار منفی تکراری بیدار کند. او همان اول صبح به من یادآوری می کرد قرار است چه روز سخت و خسته کننده ای در پیش رو داشته باشم.
البته داشتن یک سگ سیاه در زندگی به معنای کمی غمگین بودن، بی حوصله بودن و ملال های گذرا نیست، بلکه بسیار بد تر و مجموعه ای از همه این حس هاست.
اما هرچه سنم بالا تر می رفت، سگ سیاه بزرگ و بزرگ تر می شد و بتدریج دیگر همیشه با من بود. من با هر آنچه که از دستم برمی آمد سعی می کردم تا او را از خودم دور کنم اما او بر من غلبه می کرد و هر بار، مغلوب شدن در مقابل او از تلاش برای غلبه کردن بر او راحت تر می شد.
هر غمگینی ای را نمی شود افسردگی نامید.
پذیرفتم که با افسردگی ام روبه رو شوم
اما ادامه انیمیشن به اینجا می رسد که فرد افسرده برای اینکه بتواند بر این ملال همیشگی غلبه کند بهتر است بگوییم این ملال را از یاد ببرد یا پنهانش کند رو می آورد به الکل، اما الکل نه تنها کمکی به او نمی کند بلکه او را منزوی تر و گوشه گیر تر می کند.
اینجاست که دوباره از سگ سیاه یاد می کند و می گوید: او موفق شده بود زندگی ام را از من بگیرد. وقتی تمام لذت های زندگی را از دست می دهی کم کم سؤالی در ذهنت ایجاد می شود که اصلاً زندگی چه فایده ای دارد؟
اینجا در واقع بالا ترین نقطه سربالایی این روایت است و از این نقطه به بعد سرازیری های انیمیشن و روایت آغاز می شود. چالش، زمانی شروع به حل شدن می کند که فرد افسرده می پذیرد که با آن سگ سیاه رودررو شود.
تا اینجا، او همواره پشت به سگ سیاه قرار داشت، به طوری که از بیماری خود فرار می کرد بنابراین ارزیابی او در برابر این سگ سیاه یک ارزیابی وهم آلود بود، اما در یک نقطه او تصمیم می گیرد از یک کمک تخصصی در این زمینه استفاده کند.
در این باره می گوید: خوشبختانه این نقطه زمانی بود که من از کمک تخصصی استفاده کردم. این نخستین قدم بهبود و نقطه عطف بزرگی برای تغییر من در زندگی بود.
من یاد گرفتم که مهم نیست که باشی. سگ سیاه میلیون ها نفر را دچار مشکل می کند و احتمال دچار شدن به این مشکل برای همه یکسان است.
همچنین من یاد گرفتم که هیچ قرص و داروی جادویی وجود ندارد. دارو درمانی می تواند تا حدی کمک کننده باشد و برخی هم در کنار آن نیازمند رویکردهای روان درمانی دیگری هستند.
من همچنین یاد گرفتم که باز و صادق بودن با اطرافیان درباره احساساتم می تواند در تغییر این روند بسیار کمک کننده باشد.
از همه مهم تر من یاد گرفتم که از سگ سیاه نترسم و مهارت هایی را به او بیاموزم. هرچقدر ذهن شما خسته تر و بیشتر تحت فشار باشد، توانایی شما کمتر می شود. پس من آموختم که چطور ذهنم را آرام کنم.
می توانم بگویم از بابت وجود سگ سیاه خوشحالم، اما او برایم موجود بی نظیری بود. او مرا مجبور کرد که زندگی ام را دوباره ارزیابی و از نو ساده کنم.
من آموختم که به جای فرار کردن از مشکلاتم بهتر است با آنها مواجه شوم. سگ سیاه ممکن است همواره بخشی از زندگی من بماند اما دیگر هرگز آن هیولای سابق نخواهد بود. ما با هم کنار آمده ایم.
افسردگی، زلزله خوشایندی در وجودم بود
روایت فرد افسرده از فراز و فرودهای درمان افسردگی اش این گونه پایان می پذیرد: از نظر بالینی اثبات شده که ورزش منظم برای درمان افسردگی خفیف و متوسط، به اندازه داروی ضد افسردگی مؤثر است.
پس قدم بزنید، بدوید و بگذارید سگ سیاه از شما عقب تر بماند. برای خود دفترچه ای تهیه کنید. نوشتن افکار روی کاغذ، موجب تخلیه و همین طور اغلب باعث به دست آوردن بینش می شود. همچنین مواردی که می توانید به خاطرشان خوشحال و قدردان باشید را ثبت کنید.
مهم ترین موضوعی که باید به خاطر داشته باشید این است که هر چقدر هم اوضاع بد شود، اگر مسیر درستی در پیش بگیرید و با افراد درستی مشورت کنید، روزهای سیاه سگی خواهند گذشت.
نمی توانم بگویم از بابت وجود سگ سیاه خوشحالم، اما او برایم موجود بی نظیری بود. او مرا مجبور کرد که زندگی ام را دوباره ارزیابی و از نو ساده کنم. من آموختم که به جای فرار کردن از مشکلاتم بهتر است با آنها مواجه شوم.
سگ سیاه ممکن است همواره بخشی از زندگی من بماند اما دیگر هرگز آن هیولای سابق نخواهد بود. ما با هم کنار آمده ایم. با آگاهی، صبر، نظم و شوخ طبعی می توان بد ترین سگ های سیاه را درمان کرد.
اگر دچار مشکل هستید هرگز از کمک خواستن نهراسید. کمک خواستن به هیچ وجه مایه خجالت نیست، تنها چیزی که مایه خجالت است از دست دادن یک زندگی است.
ناله هایی که حالمان را بد تر می کند
از این سوراخ بار ها گزیده شده ایم اما باز هم امتحانش می کنیم؛ شاید این بار اگر ناله کنم وضعم بهتر شود. اما ناله هرگز جواب نداده است. در واقع ما با هر بار ناله در برابر خودمان و دیگران کوچک تر می شویم.
ناله کردن نه تنها وضعیت یک افسرده را بهتر نمی کند بلکه بیشتر به او صدمه می زند. البته سخن گفتن درباره یک چالش فکری با ناله کردن درباره آن بسیار متفاوت است. فرض کنید یک پیچ باز نمی شود. ممکن است شما بروید سراغ یک ابزار و اهرم قوی تر. ممکن است به این فکر کنید که پیچ هرز شده است.
ممکن است پیچ را روغن کاری کنید تا آن حالت زنگ زدگی از بین برود. اما اگر کسی در برابر پیچ زانو بزند و به او بگوید خواهش می کنم باز شو! التماس می کنم باز شو! حتی شروع کند به گریه یا اینکه به پیچ فحش و بد و بیراه بگوید، پیچ باز نخواهد شد.
نه تنها آن پیچ باز نخواهد شد، بلکه فرد بیشتر باور خوشبینانه اش نسبت به باز شدن پیچ را از دست خواهد داد.
من یک دانای کل هستم
یکی از آفات فکری ما خودمتخصص پنداری در همه امور است که به ما اجازه نمی دهد از کمک تخصصی افراد خبره در این زمینه بهره بگیریم.
اینکه جوشانده ها چقدر خوب است، جای خود، اینکه عسل به درمان برخی از بیماری ها کمک یا دامنه بیماری را محدود می کند، درست، اما واقعیت آن است که نمی شود با جوشانده و عسل، بیماری پارانویا یا اسکیزوفرنی یا افسردگی شدید را درمان کرد چون بیشتر ملال ها و افسردگی های ما جنبه شناختی دارند.
یعنی تا زمانی که آن گره و چالش شناختی برای فرد حل و فصل نشود، در آن صورت خیمه آن ملال و اندوه درونی هم برچیده نخواهد شد.
سرِ چشمه شاید گرفتن به بیل...
افسردگی های کوچک می تواند مقدمه ای برای ملال های طولانی تر باشد. به تعبیر سعدی در گلستان: « سر چشمه شاید گرفتن به بیل / چو پر شد نشاید گذشتن به پیل» این چکه های کوچک ملال و غصه، آرام آرام می تواند قلب و ذهن ما را مسموم کند.
مولانا در مثنوی معنوی ماجرای مردی را تعریف می کند که در مسیر راه آدم ها خار کاشته بود. آدمیانی که از این گذر عبور می کردند او را ملامت و سرزنش می کردند که این چه کار است تو کرده ای. پاهای ما در این گذر از دست خارهای تو در امان نیست و لباسمان به این خار ها می گیرد و پاره می شود.
اما او مدام امروز و فردا می کرد که حتماً فردا این خار ها را از ریشه خواهم کند. هر هفته وعده شنبه دیگری را می داد اما به وعده خود عمل نمی کرد غافل از اینکه این امروز و فردا کردن ها اتفاق موازی ناخوشایندی را با خود به همراه دارد. آن اتفاق این بود:
خاربُن در قوت و برخاستن
خارکن در پیری و در کاستن
خاربُن هر روز و هر دم سبز و تر
خارکن هر روز زار و خشک تر
او جوان تر می شود تو پیر تر
زود باش و روزگار خود مبر
خاربن دان هر یکی خوی بدت
بار ها در پای خار آخر زدت
بار ها از خوی خود خسته شدی
حس نداری سخت بی حس آمدی
همچنان که عادت مولانا در روایت حکایت هاست، در بخش دوم حکایت معنای بطنی و درونی تر را تشریح می کند که در واقع خاربُن و خارکن یکی است. آن خار ها، عادت ها و پندار ها و اندیشه های ناصواب و ملال آوری است که آدمی در درون و بطن خود می کارد.
لحظه ای که آدمی این خار ها را در قلب و ذهن خود می پرورد آن فکر ها در مرحله نوزایی و ضعف هستند، مثل علفی که ریشه عمیقی ندارد و می توان آن را با اندک تکانی از خاک بیرون کشید، اما اگر آن فکر ها و عادت ها در درون آدمی بمانند و تغذیه شوند، در آن صورت ریشه دار تر می شوند و به راحتی نمی شود آنها را از فکر و درون آدمی بیرون کشید.
چطور بر افسردگی ام غلبه کنم؟
همه چیز در درون و ذهن ما در جریان است. اگر ما خود را در درون خود کم و بی مقدار پیدا کنیم، در بیرون هم کم و بی مقدار رفتار خواهیم کرد.
اگر کسی از درون دچار بهجت و گشایش باشد، این بهجت و گشایش در صورت او هم پدیدار خواهد شد، بنابراین بزرگ ترین چالش در درمان افسردگی آنجاست که ما می خواهیم با افکارمان دربیفتیم چون این فکر ها و اندیشه ها هستند که می توانند حال ما را خوب یا بد کنند.
حال برای نمونه چند فکر را با هم مرور می کنیم. هر کسی می تواند در درون خود بگردد و ببیند که چرا احساس ملال و اندوه می کند؟ یافتن ریشه های این ملال و اندوه می تواند به او در درمان حس افسردگی کمک کند.
منبع:ایران آنلاین