جام جم سرا: برخی در این زمینه چنان موضعگیری میکنند که گویی وجود حریم خصوصی در رابطه همسران قدم اول طلاق یا حداقل قدم اول طلاق عاطفی است.
همیشه برخوردهای همراه با افراط و تفریط از آنجایی ناشی میشود که افراد باورهای اشتباهی در مورد موضوع دارند. در رابطه با موضوع داشتن حریم خصوصی در رابطه همسران نیز داستان به همین منوال است. متاسفانه باورهای غلطی در این مورد وجود دارد که به موضع گیریهایی غیرمنطقی منجر میشود؛ باورهایی که در ادامه برخی از آنها را مرور میکنیم:
باورهای غلط درباره حریم خصوصی همسران
«ازدواج شریک شدن در همه ابعاد است؛ پس حریم خصوصی در روابط همسران بی معناست.»
بسیاری از همسران تصور میکنند وجود حریم خصوصی معنایی ندارد و هر قدر بیشتر به همسرشان نزدیک باشند بهتر است.
همسرانی که هیچ حریم خصوصی برای خود و همسرشان قائل نیستند غالبا در روابط خود با همسرشان دچار سوءتفاهمهایی جدی میشوند |
حال آن که نبود استقلال عاطفی در همسران، خود یکی از دلایل طلاق به شمار میرود. داشتن حریمی خصوصی در روابط با اطرافیان از جمله با همسر، یکی از نشانههای استقلال عاطفی به شمار میرود. هر چند حریمی که در ارتباط با همسر وجود دارد متفاوت با دیگران است.
اما اگر هنوز هم به لزوم حریم خصوصی قانع نشدهاید بد نیست به این نکته توجه داشته باشید همسرانی که هیچ حریم خصوصی برای خود و همسرشان قائل نیستند غالبا در روابط خود با همسرشان دچار سوءتفاهمهایی جدی میشوند. یکی از رایجترین این موارد نقش دادن به همسر به شکلی افراطی است.
به عنوان مثال این افراد همسر خود را مسئول تمام احساسات خود دانسته و از او انتظار دارند تا او را خوشحال کند و یا زمانی که ناراحت و عصبانی هستند، همسرشان فکری به حال آنها بکند؛ موضوعی که میتواند باعث اختلاف، کشمکش و البته احساس سرخوردگی شدیدی در روابط بین همسران شود.
«وجود حریم خصوصی نشاندهنده عدم اعتماد همسران به هم است.»
این تصور از آنجا ناشی میشود که همسران به اشتباه وجود حریم خصوصی را مساوی با دروغگویی و مخفی کاری در نظر میگیرند، در حالی که اگر تصویر درستی از این موضوع داشته باشند متوجه خواهند شد که همسران میتوانند به هم اعتماد داشته باشند، موضوعاتی که به بهبود یا عمق بخشی رابطه آنها کمک میکند را از همدیگر مخفی نکنند اما در عین حال هر یک حریمی خصوصی داشته باشند.
«من هم دوست همسرم هستم، هم همسر او، او نیازی به داشتن حریم خصوصی ندارد.»
واقعیت این است که هر چقدر هم همسران به هم نزدیک باشند و از نظر عاطفی به هم وابسته و هر چقدر هم احساس کنند همدیگر را به صورتی کامل درک میکنند، باز هم در زندگی آنها موضوعاتی وجود دارد که به دلیل تفاوتهای مردان و زنان، همسران احساس خواهند کرد که نمیتوانند آنها را با همسر خود در میان بگذارند. به عنوان مثال جزیی نگری خانمها باعث میشود آنها به موضوعاتی توجه داشته باشند که در صورتی که با همسر خود در میان بگذارند، با واکنش منفی او مواجه شوند.
یا ممکن است جنس قضاوت آقایان در مورد مسائل مختلف و افراد به شکلی باشد که خانم واکنشی منفی به آن نشان دهد. در این وضعیت مطرح نکردن صحبتهایی که اصطلاحا زنانه یا مردانه هستند با همسر، نه تنها عجیب نیست که شاید بتواند مانع ایجاد سوءتفاهم در رابطه همسران شود و در مقابل اگر قرار باشد شما اصرار زیادی داشته باشید تا همسرتان همه چیز را با شما در میان بگذارد، این موضوع احتمال دلخوری را بیشتر خواهد کرد.
«حریم خصوصی من، پیش از ازدواج با بعد از آن تفاوتی ندارد.»
اگر قرار باشد تصور کنید همانطور که والدین یا خواهر و برادر شما مرزهای شخصی شما را رعایت میکردهاند، همسرتان نیز باید همانگونه رفتار کند، احتمالا بعد از مدتی متوجه خواهید شد که در رابطه شما و همسرتان مشکلاتی ایجاد شده است.
همسرانی که هر دو شاغل هستند نیاز دارند تا حریم خصوصی متفاوتی نسبت به همسرانی داشته باشند که تنها یکی از آنها شاغل است |
بهتر است در نظر داشته باشید که نزدیکترین فرد به شما از نظر احساسی همسرتان است، پس اگر تمایل به مخفی کردن حجم زیادی از مسائلی دارید، احتمالا ایرادی در رابطه شما وجود دارد. شاید این سوال برای شما ایجاد شود که چه میزانی از داشتن حریم خصوصی در رابطه همسران ایراد دارد؟ هر چند پاسخ دقیق دادن به این سوال از هر همسری تا همسر دیگر متفاوت است اما میتوان خط قرمز مشخصی را برای تمام همسران تعریف کرد. اگر میزان حریم شخصی یا به عبارتی «من» در رابطه همسران بیش از رابطه مشترک آنها یا «ما» است یا کیفیت آن را تحت تاثیر قرار میدهد، همسران باید در تعریف خود از حریم خصوصی تجدید نظر کنند.
«حریم خصوصی برای تمام همسران یکسان است.»
روابط هر کدم از همسران با یکدیگر ویژه و منحصر به فرد است. به همین دلیل نیز نمیتوان برای آنها به صورت مطلق قانونی وضع کرد. به عنوان مثال همسرانی که هر دو شاغل هستند نیاز دارند تا حریم خصوصی متفاوتی نسبت به همسرانی داشته باشند که تنها یکی از آنها شاغل است. در عین حال که شخصیت هر کدام از همسران نیز در این امر تعیین کننده است. به عنوان مثال نیاز افراد درونگرا و برونگرا در داشتن حریم خصوصی و میزانی که آنها برای حریم خصوصی خود در نظر میگیرند متفاوت است. شرایط تربیتی افراد در خانوادهها نیز دراین امر بیتاثیر نیست.
به عنوان مثال فردی که در خانوادهای پرجمعیت بزرگ شده و همیشه با خواهران یا برادران خود یک اتاق داشته شرایطی متفاوت با فردی دارد که تک فرزند است یا همیشه در خانواد خود اتاقی مجزا داشته است. به خاطر همین دلایل نیز نمیتوان نسخه واحدی برای همه همسران پیچید. از طرفی برخی ویژگیهای شخصیتی مانند دیر اعتماد کردن یا سوءظن داشتن میتواند موضوع حریم خصوصی در رابطه همسران را با پیچیدگیهایی خاص همراه سازد.
در اوایل ازدواج که هنوز شناخت زیادی از هم شکل نگرفته ممکن است اصرار بر ایجاد حریم خصوصی ایجاد سوءتفاهم کند |
«از ابتدا تا انتهای ازدواج حریم خصوصی همسران یکسان است.»
این نیز از آن اشتباهاتی است که برخی همسران مرتکب میشوند. واقعیت این است که تنها زمانی وجود حریم خصوصی ایجاد مشکل نمیکند که همسران به اندازه کافی از همدیگر شناخت داشته و البته به همدیگر اعتماد داشته باشند. پس طبیعی است که در اوایل ازدواج که هنوز شناخت زیادی از هم شکل نگرفته ممکن است اصرار بر ایجاد حریم خصوصی ایجاد سوءتفاهم کند.
از سویی در برخی موقعیتها ممکن است یکی از همسران ترجیح دهد به صورتی موقت حریمی وسیعتر برای خود قائل شود. البته این موضوع بیشتر در مورد آقایان صدق میکند، چرا که با توجه به بالا بودن پیوندجویی در خانمها تمایل دور شدن از همسرشان ممکن است کمتر پیش بیاید.
گاهی نیز تغییر در شرایط زندگی میتواند وضعیت را به صورتی موقت دچار تغییر کند. به عنوان مثال همسرانی که ناچارند در شهری دور از خانواده و دوستان سابق خود زندگی کنند، ممکن است تا مدتی احساس کنند تمایلی به داشتن حریم خصوصی سابق خود ندارند.(فردا)
جام جم سرا: «الیزابت استرینگر کیف»، استادیار دانشگاه «لزلی» ماساچوست که مدتی بعد از حملات، عکس را در اطراف محل حادثه در منهتن نیویورک پیدا کرده بود، در تمام این سالها تلاش میکرد افراد داخل عکس را شناسایی کند.
از زمان رواج یافتن شبکههای اجتماعی او هر سال، همزمان با سالگرد ۱۱ سپتامبر این عکس ترکخورده و رنگ و رو رفته را در سایتهای مختلف به اشتراک میگذاشت به امید اینکه سرنخی از صاحب آن پیدا کند. هر سال نیز تعداد محدودی از دوستان کیف، عکس را در این سایتها بازنشر میکردند اما خبری از صاحب عکس و افراد حاضر در آن نبود.
به گزارش جام جم سرا، امسال کیف، روز پنجشنبه ۱۱ سپتامبر عکس را در شبکههای اجتماعی به اشتراک گذاشت اما این بار تعداد بازنشرها یکباره بالا گرفت و کاربران تا جمعه عصر حدود ۴۰ هزار بار عکس را کلیک کردند. تا اینکه جمعه شب کیف پیامی روی شبکه اجتماعی «لینکداین» از مردی به نام «فرد می» دریافت کرد که از او شماره تماسش را میخواست.
به نقل از ایسنا، «می»، یکی از شش نفری بود که در عکس عروسی دیده میشوند و آخرین بار این عکس را ۱۳ سال پیش روی میز کارش در طبقه ۷۷م برج دوم تجارت جهانی دیده بود. او خوششانس بوده که در روز حمله در محل کارش نبوده است.
به گزارش بیبیسی، کیف میگوید که در همان تماس بعد از ۱۳ سال بالاخره درمییابد که عروس و داماد در عکس، اکنون سالم هستند و در کالیفرنیا زندگی میکنند.
«می» که دوست قدیمی آنها بوده در انتهای این عکس پرماجرا با پاپیون سیاه رو به دوربین دیده میشود. او با عروسِ ۱۳ سال قبل تماس گرفت و با دادن این خبر به وی، عروس خانم پیشین را هیجانزده کرد.
جام جم سرا: همسر زن بیمار که از عکاسان و خبرنگاران سرشناس دفاع مقدس است در این باره گفت: «حدود ۶ ماه قبل همسر ۵۳ سالهام دچار درد شدید در ناحیه شکم شد و با توجه به عوارضی که در او دیدم، بلافاصله برای درمان بیماری، وی را نزد یک متخصص زنان بردم. خانم دکتر پس از معاینه همسرم گفت: بیمار باید هر چه سریعتر تحت عمل جراحی قرار گیرد و رحم و تخمدانش خارج شود. من هم به خاطر وضعیت جسمانی همسرم و برای اینکه هر چه سریعتر نجات پیدا کند قبول کردم و با اینکه از نظر مالی شرایط مساعدی نداشتم ناچار دوربین عکاسیام را فروختم تا بخشی ازهزینه درمان همسرم را فراهم کنم. چند میلیونی هم قرض کردم تا اینکه هزینه جراحی فراهم شد. سپس به پیشنهاد خانم دکتر، همسرم را در یک بیمارستان خصوصی درشمال تهران بستری کردم».
این عکاس بازنشسته افزود: با گذشت یک هفته پس از ترخیص همسرم، نه تنها حال او بهتر نشد بلکه روز به روز شرایطش بدتر شد. با این حال وقتی هیچ تغییری در وضعیت همسرم رخ نداد ناچار تصمیم گرفتیم دوباره به مطب خانم دکتر برویم اما در کمال تعجب دریافتیم ایشان برای سفر طولانی به خارج از کشور رفتهاند. با زحمت فراوان شماره تماسی از وی پیدا کردیم و پس از چند روز توانستیم با او صحبت کنیم اما در حالی که او درمان خود را کاملا صحیح میدانست مدعی شد نمیتواند کمکی به ما کند و از همه بدتر اینکه با خونسردی گفت: اگر ناراحت هستید میتوانید شکایت کنید اما مطمئن باشید کاری نمیتوانید از پیش ببرید!
به گزارش جام جم سرا، این روزنامه نگار اضافه کرد: ما نیز به خاطر بیمسولیتی و نحوه رفتار و صحبت کردن دور از انتظار خانم دکتر برای شکایت از ایشان به دادسرای جرایم پزشکی رفتیم. پس از تشکیل پرونده و شرح ماجرا، بازپرس ما را به پزشکان کارشناس معرفی کرد تا صحت و سقم ماجرا مشخص شود اما آنجا بود که در کمال ناباوری دریافتیم بیماری همسرم هیچ ارتباطی با اندامهای خارج شده نداشته و خانم دکتر به اشتباه همسرم را دچار نقص عضو کرده است. ضمن اینکه پزشکان به ما گفتند همسرت باید هرچه سریعتر تحت عمل جراحی قرار بگیرد! این بار با کمک چند تن از آشنایان به خانم دکتر دیگری که در یک بیمارستان دولتی کار میکرد و از استادان دانشگاه نیز بود معرفی شدیم که او بدون دریافت هیچ پولی همسرم را عمل کرد و خوشبختانه بیماریاش به طور کامل بهبود یافت». (شفا)
شنبه 26 مهر 1393 ساعت 09:00
یک خانم خانهدار در نبود همسرش برای پر کردن اوقات فراغت خود و در آمدن از تنهایی شروع به نقاشی روی سپر خودرو قدیمیشان کرد اما نقاشی او به قدری زیبا بود که از سپر به کل ماشین کشیده شد.
جمعه 2 آبان 1393 ساعت 11:39
هنرمندی چینی در پکن با استفاده از صدها ماسک مقابله با آلودگی هوا، لباس عروس متفاوتی برای عروسهای ساکن شهرهای آلوده عرضه کرده است.
جام جم سرا به نقل از خراسان: نگرانی و آشفتگی ذهنی شما کاملا طبیعی است. شما به عنوان یکی از اعضای خانواده در جایگاهی هستید که باید نگران آینده رابطه والدینتان باشید. با این حال در نظر گرفتن نکاتی که در ادامه ذکر میشود، میتواند با توجه به شرایط کنونی شما، راهنمای مناسبی برای بهترین واکنش از سوی شما باشد.
شاید مادرتان خبر داشته باشد
به یاد داشته باشید در زندگی مشترک و پس از گذشت زمان و به دست آوردن شناخت کافی زوجین از یکدیگر، زن و شوهرها در درک و شناسایی احساسات همسرشان بخوبی عمل میکنند. به عبارت دیگر، زن و شوهرها میتوانند تشخیص دهند همسرشان در حال حاضر نگران است، خسته است، در محل کارش اتفاقی افتاده و یا... توجه داشته باشید که بخصوص در مواردی همچون خیانتهای زناشویی، زنان میتوانند این مشکل را حل کنند و از حضور زنی دیگر در زندگی شوهرشان آگاه شوند. پس در صورتی که این موضوع جدی باشد، به احتمال زیاد مادرتان پیش از اینکه شما متوجه موضوع شوید، این را درک و مسلما برای حل آن فکر کرده است؛ بنابراین از مطلع کردن دیگران در این زمینه، حتما بپرهیزید.
از یکی از بزرگان فامیل کمک بگیرید
اگر ارتباط پدر ومادرتان به هر دلیلی مناسب و مطلوب نیست، بدین معنا که در بیشتر مواقع با هم اختلاف نظر دارند و حتی گاهی قهر میکنند، باید بدانید که شرایط برای ارتباط پدرتان با شخص سوم دور از ذهن نیست. با این حال و در صورتی که مشکلات والدینتان به طور ریشهای حل نشود، چه بسا عواقب نامناسب این موضوع دامنه بیشتری پیدا کند. اگر این طور است از یکی از اشخاصی که مورد اعتماد والدینتان است و همچنین میتواند نقشی موثر ایفا کند، بخواهید که با والدینتان صحبت کند تا آنها را برای حل مشکلاتشان به طور ریشهای راهنمایی کند.
به یاد داشته باشید اصل حفظ اسرار خانواده و بیان نکردن ذهنیات خودتان برای افرادی که از آنها درخواست کمک میکنید از اهمیت ویژهای برخوردار است.
به والدینتان اعتماد کنید
با این حال من به شما توصیه میکنم که حل این موضوع را به والدینتان واگذار و به آنها اعتماد کنید. به طور قطع با توجه بهشناختی که والدینتان از یکدیگر دارند، میتوانند این موضوع را حل کنند. در انتها به یاد داشته باشید، شما فرزند این خانواده هستید؛ بنابراین همانند یک فرزند رفتار و سعی کنید وارد حوزه ارتباط والدینتان با یکدیگر نشوید و بیش از حد در این مسئله ماجراجویی نکنید. آنها به طور حتم میتوانند مشکلات را حل کنند و در حفظ زندگی مشترکشان گام بردارند. (سیمین قربانی - کارشناس ارشد مشاوره خانواده)
جام جم سرا به نقل از شبکه خبر: علی جنتی که در مراسم بیستودومین دوره تکریم مقام کتابداران و ترویج فرهنگ کتابخوانی سخن میگفت، تاکید کرد: امید است که روزی برسد که کسانی که به خواستگاری میروند به جای اینکه از اموال آنها پرسیده شود از میزان پیوندشان با کتاب و کتابخوانی سوال شود. سستی در مطالعه یکی از پرخسارتترین آفتهای فرهنگ عمومی است و پیدا کردن ریشههای این سستی باید از برنامههای مهم توسعه کتاب و کتابخوانی باشد.
او افزود: برای اینکه سنت کتابخوانی کشور نهادینه شود باید شوق مطالعه را در کودکان و نوجوانان برانگیزیم و تجهیز کتابخانههای مدارس همراه با ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی با توجه به بومیسازی کتابها میتواند در این زمینه راهگشا باشد. باید شمار کتابهای مفید افزایش یابد. کتاب باید به سبد اقتصادی و فرهنگی خانهها برگردد و در خانهها با بومی کردن محصولات فرهنگی اشتیاق به مطالعه افزایش یابد.
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی همچنین گفت: در هر خانهای کتابخانه مقولهای زیباست. خواندن کتاب به انسان اعتماد به نفس میدهد و سبب تلطیف دلها میشود. هرگز فراموش نکنید این سخن رهبری را که فرمودند کتاب خوب همچون غذای خوب است.
جام جم سرا به نقل از تابناک: از در که وارد بیمارستان میشوی هم نگاههای پر حسرت مادرانی که جنین خود را در بطن حمل میکنند دیده میشود و هم نگاههای غرق در شادی از فهمیدن جنسیت فرزند و هم دستهای پر مهر پدرهای منتظر که به همسر خود برای راحت بلند شدن کمک میکنند و هم دستهای از هم دور افتاده زوجهای جوانی که به خاطر درد فرزنددار نشدن جدا مانده است.
در این میان، نگاههایی که در عطش داشتن یک فرزند میسوزند و چشم به دستهای توانمند پزشکان و پیشرفت علم دوختهاند، بیشتر جلب توجه میکند. نگاههای پر سوز گداز و دستهایی که آمادهاند بر هر ریسمانی چنگ بزنند تا کودکی آنها را پدر و مادر خطاب کند.
۲۰ درصد خانوادهها، فرزنددار نمیشوند
بر اساس آمار وزارت بهداشت، تقریبا از میان هر ۵ زوج یکی نابارور است و این عمق فاجعه را به نمایش میگذارد.
روشهای مختلفی برای درمان ناباروری وجود دارد از استفاده از قرصها و داروهای خاص تا کاهش وزن و جراحیهای کوچک و بزرگی که روی زنان و مردان صورت میگیرد تا بتواند رحم بانوان در انتظار مادر شدن را بارور کند.
رحمهای اجارهای آخرین راه حل برای زنانی است که دیگر راهی برای بارداری ندارند. روشی که این روزها اخبار سودجویی و تخلفات حول و حوش آن زیاد است.
به سراغ پرستاری که در قسمت پذیرش بیمارستان ایستاده میروم و برایش توضیح میدهم که میخواهم درباره رحم اجارهای بیشتر بدانم. تردید آنقدر در چشمانش موج میزند که وقتی میپرسد چرا، داستانی میبافم. میگویم کسی را میشناسم که باردار نمیشود و از شهرستان برای درمان میخواهد به این بیمارستان بیاید تا از رحم اجارهای استفاده کند.
با تردید به من نگاه میکند و دفترچه بیمه میخواهد. میگویم بیمه نیستم. سرانجام ویزیت را پرداخت میکنم و در انتظار نوبت برای پزشکی میمانم که پرستار گفته متخصص ناباروری است و در خصوص رحم اجارهای هم اگر لازم باشد توضیحات کافی به من خواهد داد.
بالاخره نوبت به من میرسد و وارد میشوم. پزشک مرد جوانی است که بدون آنکه نگاهی به من بیاندازد میپرسد: مشکل شما چیست؟
میگویم: یکی از آشنایانم باردار نمیشود.
بدون هیچ کنجکاوی به من نگاه میکند. سوال میکند: چند سال است ازدواج کرده و آیا اولین بار است برای رفع مشکل اقدام میکند؟
میگویم: ۷ سال است ازدواج کرده و به او گفتهاند رحمش برای باروری مناسب نیست و حالا به امید پیدا کردن رحم اجارهای میخواهد به تهران بیاید.
این بار نگاهش رنگ کنجکاوی میگیرد و از من آخرین آزمایشهایی که این فرد تخیلی داده را طلب میکند. دیگر بیشتر از این پیش رفتن جایز نیست برای همین برایش توضیح میدهم خبرنگارم و میخواهم از مشکلات استفاده از این روش بیشتر بدانم.
شرطش این است که برای صحبت نه نامی از او باشد و نه بیمارستان، میپذیرم و او توضیح میدهد: اجاره رحم، انتقال یک یا تعداد بیشتری از جنینهای حاصل از لقاح تخمک و اسپرم زوج نابارور به رحم یک زن دیگر است. در این حالت فرد اجاره دهنده رحم، تنها یک میزبان برای جنین است و از نظر ژنتیکی هیچ گونه مشارکتی با جنین حاصله ندارد یعنی مادر و پدر کس دیگری هستند و جای پرورش جنین جایی است به جز بدن مادرش.
او در جواب سوالم که میپرسم به چه زوجهایی این راه پیشنهاد میشود، میگوید: به زوجهایی توصیه میشود دست به این کار بزنندکه یا همسرانشان بدون رحم هستند یا به دلایلی رحمشان با جراحی برداشته شده و یا اینکه به دلیل بیماریهای مختلف مثل دیابت، بیماری قلبی، فشار خون یا بیماریهای بدخیم و سرطان قادر به حمل جنین نیستند.
این پزشک در خصوص نحوه پیدا کردن افرادی که متقاضی اجاره رحم خود هستند، توضیح میدهد: ما در این موارد دخالتی نداریم. زوجهای متقاضی با فرد اجاره دهنده بعد از اینکه به محضر مراجعه میکنند و پس از عقد قرارداد نزد ما میآیند تا ما کار پزشکی را روی آنها انجام دهیم و از روند کار بیاطلاعم.
با اصرار میپرسم بالاخره باید راهی برای معرفی کسانی که رحم اجاره میدهند باشد. میخندد و میگوید: جلوی در همین بیمارستان یک مرد مسن خمیده ایستاده ما معمولا بیماران را که کسی را ندارند از سر اجبار به او معرفی میکنیم. اسمش عبدالله است و دلال این کار است. جزئیات بین خود افراد است و من از جزئیات بیشتر بیخبرم.
از او درباره مشکلاتی که بر سر راه این زوجها قرار دارد میپرسم. او میگوید: بارها دیدهام که بعد از انجام عمل جانشینی جنین در رحم، وقتی زن اجاره دهنده برای معاینه به همراه زوجین به بیمارستان میآید درخواستهای نابجایی دارد یا در درد و دلهای این زوجها شنیدهام که سوء استفاده مالی دلالان مانند همین عبدالله که گفتم بسیار اذیت کننده است. در این میان بحث شناسنامه دار کردن نوزاد پس از زایمان هم وجود دارد چرا که بر اساس قانون ثبت احوال شناسنامه به نام به دنیا آورنده نوزاد ثبت میشود و بنابراین باید با رشوه به بیمارستان، فرد اجاره دهنده را با شناسنامه مادر اصلی بستری کرد.
این متخصص ناباروری اما در باره مشخصات فرد اجاره دهنده رحم نیز توضیح میدهد: بیتردید فرد اجاره دهنده باید از نظر جسمی سالم باشد، بارداری برای او خطری به همراه نداشته باشد و حداقل یک بار دوران بارداری را تا پایان طی کرده باشد. اوباید از نظر بیماریهایی چون هپاتیت و ایدز به دقت بررسی شود و از نظر فشارخون و بیماری سرخچه کنترل شود.
از اینکه وقتش را گرفتم عذر خواهی میکنم و به امید اینکه عبدالله معروف را بیابم به خارج از بیمارستان میروم. بعد از ساعتی معطلی در محوطه بیمارستان مردی را میبینم که با موهای سفید و قدی خمیده و زنجیری در دست کنار درب اصلی ایستاده.
به سراغش میروم و میپرسم: شما فردی به اسم عبدالله را میشناسی، دکتر به من گفته میتوانم برای پیدا کردن رحم اجاره از او کمک بگیرم.
نگاهی کنجکاو به سرتا پای من میاندازد و با لحنی خاص میگوید: برای خودت میخوای آبجی یا کس و کارت بچه دار نمیشن؟
میگویم: خودم مشکل دارم.
میپرسد: پس شوهرت کو؟
میگویم: من اینجا زندگی نمیکنم. همسرم شهرستان است اگر رحم جور شود سریع به تهران میآید.
میگوید: من با زن جماعت طرف نمیشوم با شوهرت بیا.
عزم رفتن میکند که میگویم: شما با من قرارداد نبند فقط لااقل بگو هزینهها چقدر است که همسرم پول لازم را با خود بیاورد.
میپرسد: رحم از ۲۲ تا ۳۰ سال یک نرخ است و از ۳۰ تا ۳۵ یک نرخ دیگر. اگر رحم جوانتر میخواهی باید پول بیشتری بدهی!
میگویم: رحم جوان میخواهم، میگوید: ۳۰ میلیون نقد به علاوه هزینههای جانبی که مربوط به دوران بارداری است وپول دوا و درمان. هزینههای محضر و قرارداد محضری هم با خودتان است.
میپرسم: قرارداد محضری دیگر چیست؟
میگوید: محضر آشنا دارم میتوانیم برویم قرارداد را ثبت کنیم، هم میتوانید با من قرارداد دست نویس ببندید که هزینه محضر را ندهید. من کلاهبردار نیستم کارم این است، دبه نمیکنم! یک پنجم پول را اول میگیرم مابقی را بعد از تحویل بچه.
چانه زدن را آغاز میکنم اما کوتاه نمیآید و در نهایت میگوید: یک زن ۳۵ ساله هست. هزینه میشود ۱۵ میلیون با دوا و درمان.
عبدالله بدون دادن هیچ فرصت اضافهای میرود!
من هم عزم رفتن میکنم که زنی چادری صدایم میزند. نگاهش میکنم. جوان است و لرزان. میپرسم: با من کاری داشتید؟
میگوید: بچه دار نمیشی؟
میگویم: بله.
میگوید: من ۲۳ سالم بیشتر نیست حاضرم با ۱۰ میلیون رحمم را اجاره دهم.
میپرسم: چرا؟ تا به حال این کار را کردی؟
میگوید: بله به خدا. بار دومم است. بچه کاملا سالم بود. نگاه به ظاهرم نکن بدنم سالم است.
باز میپرسم: چرا این کار را میکنی؟
میگوید: پسرم تنها ۴ سال دارد، سرطان خون دارد. هزینهها زیاد است چارهای ندارم. نمیخواهم به خاطر چند میلیون جگرگوشهام بمیرد.
میپرسم شوهر نداری؟ با اجاره رحمت مخالف نیست؟
میگوید: شوهرم کارگر است، ۲ سال پیش از داربست افتاد و پایش ناقص شد. نمیتواند کار کند. به من اجازه و اختیار تام داده و من هم چارهای ندارم برای نجات فرزندم این کار را با همه سختی که برایم دارد انجام دهم. شوخی که نیست، ۹ماه بچه در شکم من است و با او انس میگیرم و بعد ولش میکنم انگار بند دلم میرود اما به خدا اهل پول اضافی گرفتن نیستم.
نگاهش آنقدر رنگ التماس دارد که دلم میسوزد و برایش توضیح میدهم نیازی به رحم اجارهای ندارم اما هر کاری از دستم بربیاید برای او و فرزندش انجام میدهم. چشمانش نمناک میشود، سرش را پایین میاندازد و در میان بهت و حیرت من میان جمعیت ناپدید میشود.
هر چند که رحم اجارهای شاید تنها امید بسیاری از زوجهای نابارور باشد اما اینکه در رحم زنی بچه یک زوج دیگر رشد کند در فرهنگ ایرانی هنوز هم تابوست و هر چند شوهر این زنان موافقت خود را با این کار اعلام کردهاند اما در هر حال در جامعه ما برای بسیاری از این مردان پذیرش این نکته که زن آنها جنین مرد دیگری را در رحم دارد، دشوار است.
از سوی دیگر زنان ایرانی به دلیل عاطفی بودن اغلب درگیری عاطفی با فرزندی که در بطن دارند پیدا میکنند هر چند بدانند این فرزند از خون آنها نیست و برای همین جدایی از فرزند برای این مادران اجارهای سخت و دشوار است.
در این میان هر چند مراجع تقلید از نظر شرعی این نوع بارداری را تایید کردهاند اما نبود قانون در خصوص نوع قراردادها و همچنین نبودن ابزاری برای جلوگیری از سودجویی دلالان در این راه بر مشکلات زوجهای نابارور میافزاید و شاید اگر قانونی در این خصوص تدوین شود و مرکزی برای معرفی رحمهای اجارهای با مجوز قانونی باز شود، دیگر خبری از بسیاری از تخلفاتی که در این روش صورت میگیرد نباشد.
جام جم سرا: یک دفعه خدمه لیبر با یک مژده بزرگ به طرفمان آمد: بیاین خانم دکتر. این جفت همون مریضه. هنوز نبردم تو چاه مخصوص جفت بندازم. از خوشحالی میخواستم ببوسمش. جفت را مانند یک شیء گران بها بغل کردم و توی سطل فرمالین انداختم.»
این یکی از روایتهای مستند «دکتر زویا طاووسیان» است؛ او دکترای تخصصی جراحی زنان و زایمان دارد و مانند خیلی از همکارانش مقدمات ورود هزاران کودک را به این دنیا فراهم کرده؛ اما این تنها مهارت او نیست. این پزشک متخصص بجز درمان بیماری و جراحی، توانایی دیگری هم دارد که او را از بقیه متمایز کرده: دستش با نوشتن آشناست و ذهنش جزئیترین خاطرات سالهای طبابت را به یاد میسپارد؛ بجز زبان تیغ، زبان قلم را هم میشناسد و خیلی وقتها خودش میشود راوی اتفاقهایی که بین او و بیمارانش رخ دادهاند. اتفاقهایی که شماری از آنها نوشته شده و خیلی هایشان جایی گوشه ذهن این خانم دکتر نویسنده پنهان شدهاند.
اگر اهل کتاب و مطالعه باشید شک نکنید که خانم دکتر از همان صفحههای کاغذی کتاب هم میتواند دست شما را بگیرد و تا کنار تخت زایمان، همراهیتان کند تا از دریچه چشمان یک پزشک شاهد شگفتانگیزترین صحنه آفرینش باشید؛ لحظه تولد یک انسان.
یک صبح زیبای پائیزی پای صحبتهای دکتر زویا طاووسیان مینشینیم و تقویم خاطراتش را ورق میزنیم؛ از روزهایی که یک دختر دبستانی بوده میگوییم، از روزهای سخت رزیدنتی تخصصی عبور میکنیم و میرسیم به امروز؛ همین لحظهای که او پشت میز طبابتش نشسته و سومین کتابش روی میز مقابل ماست.
بله دقیقاً همین طور بود. اصلاً یکی از دلایل علاقه من به پزشکی این بود که وقتی بچه بودم خیلی مریض میشدم؛ از نظر جسمی بچه خیلی ضعیفی بودم مخصوصاً در دوران دبستان. بعد چون آن موقع ساکن شهرستان دماوند بودیم و دماوند جزو مناطق خیلی محروم حساب میشد، درمانگاههای زیادی نداشت و در همان درمانگاههای کم هم پزشک همزبان نداشتیم. بیشتر پزشکها پاکستانی و هندی بودند و ارتباط برقرار کردن با آنها کار راحتی نبود. همین موضوع باعث میشد که خیلی وقتها برای درمان به تهران مراجعه کنیم؛ حالا اگر زمستان بود، برف و سرما هم سد راهمان میشد و دردسرهای زیادی درست میکرد. به خاطر همین از همان روزهای بچگی در رؤیاهایم خودم را در لباس سفید پزشکها میدیدم.
دلایل زیادی داشت یکی اینکه پدرم خیلی دوست داشت این تخصص را بگیرم. دلیل دیگر علاقه شخصی خودم بود. علاقهای که در دوران تحصیل در رشته پزشکی عمومی در من زنده شده بود. ببینید در این دوره فضا طوری است که دانشجویان پزشکی وارد محیط بیمارستان میشوند، در بخشهای مختلف درگیر کار میشوند و علائقشان را پیدا میکنند. البته چون در بخش زنان یک سیستم نظامی خیلی سفت و سخت حاکم است و بیشتر دانشجوهای پزشکی خاطره خوبی از دوران دوماههای که برای کارورزی یا کارآموزی به بخش زنان میروند ندارند اما من جذب این رشته و این فضای خاص شدم.
لحظه تولد بچهها و کمک به مادرانی که قرار بود برای نخستین بار کودکشان را بعد از 9 ماه انتظار در آغوش بگیرند. به این ترتیب علاوه بر آن دوره هفت ساله پزشکی عمومی، چهار سال هم دوره تخصصی و جراحی زنان و زایمان را گذراندم. بعد از آن هم روال این است که باید به تعهدهایی که زمان دانشگاه دادیم عمل کنیم. آن زمان دوره تخصص ضریب K برای ما نصف دوران تحصیل بود، من این دوسال را در یکی از شهرهای کوچک اراک گذراندم؛ شهرستان شازند.
بله؛ اتفاقاً مادر دوتا دختر دوقلو هم بودم. من در 20 سالگی ازدواج کردم و در 23 سالگی مادر شدم. یعنی بیشتر دوران تحصیلم را درحالی که مادر بودم گذراندم. هنوز یادم نرفته که 20 روز مانده به امتحان «پره انترنتی» که در واقع امتحان انترن شدن برای دانشجوهای پزشکی است، دختران من به دنیا آمدند. وقتی تخصصم را شروع کردم بچهها دوسال و نیمه بودند، دوره تخصص مخصوصاً سال اول تخصص دوره خیلی سختی است، حالا این وسط بچه هاهم کوچک بودند، کشیکها زیاد و طولانی بود، خیلی وقتها من 36 ساعت کشیک بودم و فقط 10- 12 ساعت به خانه و زندگیام میرسیدم. حتی بچهها را مدتی در مهد کودک شبانه روزی میگذاشتم.دوره خیلی سختی بود اما خوشبختانه همسرم و خانوادههایمان خیلی کمک کردند و هوایمان را داشتند.
احساس کردم باید مردم را با زندگی دانشجویان پزشکی آشنا کنم؛ با مشکلات، سختیها و اتفاقهای تلخ و شیرین کارشان. دوست داشتم خاطراتی که در طول 4 سال رزیدنتی بر من گذشته بود در جایی ثبت شود. از آنجایی که نوشتن را هم دوست داشتم، به این فکر افتادم که این اتفاقها را مستند کنم. البته یکی از دلایل دیگر این کار، تماشای سریال روزگار قریب بود که بر اساس خاطرات دکتر قریب ساخته شده بود و برای من خیلی جالب بود که بخشی از خاطرات پزشکی ما در آن سالها از طریق این خاطرات مستند شده است.
بله شاید قبل از نوشتن، قصه گفتن را دوست داشتم. قبل از اینکه مدرسه بروم یکی از بهترین تفریحات و بازی هایم این بود که در یک اتاق در بسته و به تنهایی برای خودم با صدای بلند قصه بگویم. قصههایی که هیچوقت ننوشتم اما حتی بعضی وقتها تک تک آنها را با جزئیات به یادم میآورم. بعد که مدرسه رفتم این علاقه در کلاس انشا جهت گرفت و پرورش پیدا کرد. تا دوره دانشگاه که من به نوشتن به صورت جدیتری نگاه کردم چون در دانشگاه فضای بیشتری برای نوشتن بود.کانونهای مختلف فرهنگی وجود داشت، کانون شعر و داستان و... اما وقتی دوره تخصصیام شروع شد، نوشتن را عملاً برای مدت زیادی رها کردم. فقط گاهی اتفاقهای مهم آن دوران را به صورت یادداشتهایی کوچک گوشه سررسیدم مینوشتم. از احساساتم که بیشتر تلخ بودند مینوشتم. چون دوره تخصص برخلاف دوره پزشک عمومی فضای سرد و سنگینی داشت. مجموعه آن یادداشتها را سالها بعد یعنی بعد از 9 سال و بعد از بارها بازنویسی با عنوان «مورتالیته و جیغ سیاه» منتشر کردم.
نه قبل از آن کتابی به اسم «ندای درون» منتشر کرده بودم تقریباً اواخر سال 89 که مجموعه داستان بود. شخصیتهای این کتاب هم از فضای پزشکی دور نبودند. در حقیقت خیلی وقتها دغدغههایم و چیزهایی که دیدهام خود به خود تبدیل به داستان میشوند.
این کتاب هم یک رمان بلند است که باز هم در فضای پزشکی میگذرد و درباره جراحی است که خودش دچار مشکل شده و برای حل مشکلش با یک سری قوانین دست و پاگیر مواجه میشود. شخصیتهای اصلی همه این داستانها زن هستند. شاید چون بیشتر خاطراتم با زنان است و در این سالها در فضای زنانه کار کرده ام. البته من اصراری ندارم که در فضای کاری خودم داستان بنویسم، اما انکار نمیکنم که محیط زندگی پیرامون من جنبههای داستانی زیادی دارد و بسیار پرکشش است. از طرف دیگر مخاطب با این محیط کاری چندان آشنا نیست و سختیها و مرارتهای دنیای پزشکی را نمیداند و به نظرم این کتابها توانسته تا اندازهای این موضوع را برای آنها روشن کند.
همیشه چه در دوره تحصیل و چه در حال حاضر خیلی موافق سزارین نبوده و نیستم؛ مخصوصاً سزارینهای امروز که بیشتر در شرایط غیرضروری یا به دلخواه پزشک و بیمار صورت میگیرند اما آمارشان کم هم نیست. علتهای مختلفی هم میتواند داشته باشد. شاید چون پزشکها وقت و انرژی کمتری در این نوع زایمان میگذارند ولی در زایمان طبیعی هم پزشک و هم مادر باید صبور باشند. البته من نمیگویم زایمان طبیعی به هر قیمتی؛ چون بعضی وقتها بچه خیلی درشت است یا لگن مادر خیلی کوچک است و نمیتوان این کار را انجام داد. اما در کل 70 درصد زنان میتوانند طبیعی زایمان کنند و این کار را نمیکنند.
سعی کردم طبیعی زایمان کنم اما چون بچهها دوقلو بودند و یک هفته هم از وقت زایمانم گذشته بود و هنوز درد نداشتم و سلامتی بچهها هم در خطر بود مجبور به سزارین شدم.
بله دقیقاً. نخستین بچه دختر بود که آبان 81 وقتی رزیدنت سال اولی بودم به دنیا آوردم. تازه دو ماه از تخصصم گذشته بود. رزیدنت سال بالایی کنارم ایستاده بود. من تا قبل از آن، زایمان دیده بودم اما این بچه را خودم به دنیا آوردم به تنهایی. بچه مانند یک ماهی کوچولو سرخورد توی دست من. البته خیلی هم راحت نبود استرس زیادی داشتم، همکارم هم مدام داد و بیداد میکرد و اشتباهاتم را میگفت. بعد از تولد بچه، من هم پابه پای مادر و بچه تازه به دنیا آمده گریه میکردم.
الان نه. اما یک موقعی داشتم. مثلاً همان دوره رزیدنتی تخصصی بیشتر از 2000 بچه به دنیا آوردم. حالا خودتان حساب کنید که چند سال گذشته و چند تا بچه دیگر به جمع آن 2000 تا اضافه شدهاند.
جزئیات تک تک اتفاقها در خاطرم است. مثلاً نخستین نوزادی که مرده بود، یک پسر بود. مادرش سه پسر دیگر به دنیا آورده بود و همه داخل شکم مادر مرده بودند. من سال اولی بودم. بچه را از شکم مادر خارج کرده بودم اما مادر نمیگذاشت بچه را ببرند. او را بغل کرده بود و با گریه میگفت بگذارید برایش لالایی بخوانم. آنقدر فضا تلخ و سنگین بود که من و رزیدنت سال بالاییام شدیدتر از خود مادر گریه میکردیم |
نه هیچوقت. این فرآیند تولد آنقدر جالب است که هیچوقت تکراری نمیشود. بگذارید خاطرهای را تعریف کنم. یک بار در همان دوران رزیدنتی من ساعت 7 شب رفتم اتاق عمل که یک مریض را سزارین کنم و ساعت 7 صبح از اتاق عمل آمدم بیرون. چون آن شب تعداد سزارینهای اورژانسی خیلی خیلی زیاد بود و فقط 12 مریض را من سزارین کردم. آنقدر با عجله این کار را انجام میدادم که در فاصله جراحی دو مریض، فقط فرصت داشتم لباس جدید بپوشم و دستهایم را بشویم. نماز نخواندم، شام نخوردم و نخوابیدم. صبح دیگر اصلاً نمیدیدم که دارم چکار میکنم!
یک بار وقتی که هنوز دانشجوی پزشکی عمومی بودم با همسرم در قطار بندرعباس- تهران، این اتفاق برایم افتاد. نزدیکیهای سیرجان بود که صدای داد و فریاد را از یکی از کوپهها شنیدیم و متوجه شدیم که پسربچه سه سالهای از بالای تخت افتاده و سرش آسیب دیده. من کارهایی که بلد بودم را انجام دادم تا موقعی که قطار به ایستگاه بعدی رسید و بچه را به بیمارستان منتقل کردند.
بله متأسفانه. هم مادر و هم نوزاد. که خیلی اتفاق تلخی است. جزئیات تک تک این اتفاقها همیشه در خاطرم است. مثلاً نخستین نوزادی که مرده بود، یک پسر بود. مادرش قبل از او سه پسر دیگر به دنیا آورده بود و همه در ماه 9 داخل شکم مادر مرده بودند. این پسر هم همان سرنوشت را داشت. آن موقع من سال اولی بودم. بچه را از شکم مادر خارج کرده بودم اما مادر نمیگذاشت بچه را ببرند. او را بغل کرده بود و با گریه میگفت بگذارید من برایش لالایی بخوانم. حسرت لالایی خواندن برای بچهام در دلم مانده. آنقدر فضا تلخ و سنگین بود که من و رزیدنت سال بالاییام حتی شدیدتر از خود مادر گریه میکردیم.
بله یک بار در همان دوران رزیدنتی، شب خیلی پرحادثهای در بیمارستان داشتیم و کلاً همه از نظر روحی و جسمی خسته و به هم ریخته بودند. وسط این شلوغیها، خانم جوان 20 سالهای را روی ویلچر به پذیرش آوردند که نا نداشت راه برود. چهارماهه باردار بود و در شرایط جسمی واقعاً بدی قرار داشت. معاینات اولیه مشخص کرد که خونریزی داخل شکمی دارد. بعد از سونوگرافی اورژانسی هم متوجه شدیم که مقدار زیادی خون و مایع داخل شکم جمع شده و قلب جنین هم دیده نمیشود. در آن شرایط، استادی که اتفاقاً مدیر گروه ما هم بودند از روی تجربهای که داشتند تشخیص پارگی رحم را برای این زن جوان دادند. در بیشتر موارد پارگی رحم باید رحم را خارج کرد. چون آن شب بیمارستان شلوغ بود و سال بالاییها سر عملهای دیگری بودند، من همراه ایشان به اتاق عمل رفتم. حالا باید این موضوع را با خانوادهاش در میان میگذاشتیم و از آنها رضایت میگرفتیم. اما هیچکدام از اعضای خانوادهاش یعنی پدر و مادرش و همسرش راضی به خارج کردن رحم نبودند. لحظه به تندی میگذشت بیمار در وضعیت خیلی بدی قرار داشت. بالاخره استادم موفق شد همسر این خانم را راضی کند و عمل را شروع کردیم. وقتی شکم زن باز شد با مورد عجیبی مواجه شدیم. رحم زن یک رحم غیر طبیعی بود و دوتا شاخ داشت که یکی از شاخهایش که کوچکتر بود پاره شده بود. جنین در این شاخه لانه گزینی کرده بود ولی چون کم کم بزرگتر شده بود و دیگر فضا برای رشد نداشت رحم پاره شده بود. ما این شاخ اضافه را برداشتیم و بقیه رحم را حفظ کردیم. خوشبختانه زن زنده ماند و سال بعد دوباره به بیمارستان ما مراجعه کرد البته این بار برای زایمان یک بچه دیگر. (ایران بانو)
جام جم سرا: پیش از هر چیز باید موضوع بلوغ را در نظر گرفت. همان طور که میدانید برای موفقیت در ازدواج لازم است که دختر و پسر به بلوغ عاطفی، اجتماعی وشناختی رسیده باشند. بنابراین اولین گام بررسی این مسئله در هر دو طرف است؛ آنچه برای داشتن زندگی مشترک مناسب مطرح است، ازدواج دختر و پسر بعد از رسیدن به بلوغ عاطفی و اجتماعی است.
بررسی دغدغههایی که در آینده به وجود میآید
باتوجه به اینکه شما ۲۶ ساله هستید و دختر مورد علاقهتان ۳۰ ساله است، در نظر داشته باشید که ازدواج با لحاظ کردن اختلاف سنی شما ممکن است در آینده، دغدغههای خاصی را برای شما و همسرتان به وجود بیاورد. به طور مثال در چنین ازدواجهایی ممکن است زن نگران خیانت شوهرش باشد یا در زمینه زمان فرزندآوری با هم توافق نظر نداشته باشند؛ بنابراین در نظر گرفتن تفاوتهای زیستی و جنسیتی زن و مرد و احساس امنیت در آینده چنین رابطههایی بسیار مهم است که قبل از تصمیم نهایی برای ازدواج توصیه میشود، یک بار دیگر به آنها فکر کنید.
نگاه متفاوت دیگران را بپذیرید
فراموش نکنید که متفاوت بودن میزان پذیرش خانوادههای طرفین و وجود افکار و نگاههای متفاوت دیگران به این نوع ازدواج نیز غیر قابل انکار است و همچنین میتواند تاثیرات منفی را در روند و ادامه ارتباط زناشویی داشته باشد؛ پس به این موضوع هم از همین الان فکر کنید تا در آینده دچار مشکل نشوید.
ریشههای این انتخاب را بررسی کنید
موضوع دیگری که باید در خودتان بررسی کنید، ریشهها و دلایل این انتخاب است. شما میتوانید با کمک یک روانشناس ارتباط خود را با مادرتان بررسی کنید چراکه با توجه به علم روانشناسی، نوع ارتباط شما با والدینتان میتواند بر شما برای انتخاب دوستان و حتی همسرتان تاثیرگذار باشد.
خودشناسی از اهمیت ویژهای برخوردار است
برای چنین ازدواجهایی، بررسی زندگی گذشته و تجاربتان در طول زندگی یا اصطلاحا خودکاوی و خودشناسی، اهمیت بسیار ویژهای دارد. نمیتوان گفت این نوع ازدواج که در آن زن از شوهرش بزرگتر است، موفق است یا ناموفق چراکه نگرش افراد به زندگی بسیار متفاوت است و نمیتوان بُعد منحصر به فرد بودن افراد را نادیده گرفت.
علاوه بر این به غیر از اختلاف سنی بحث همکفو بودن از نظر اعتقادی، اقتصادی، فرهنگی و... نیز بسیار مهم است و شما باید در این زمینهها نیز از کفویت خود و همسر آیندهتان مطمئن شوید. (سیمین قربانی - کارشناس ارشد مشاوره خانواده/خراسان)