قیمت : 32000 تومان
قیمت : 32000 تومان
کارتون خاطره انگیز خانواده دکتر ارنست
مشخصات کارتون:
نام کارتون : خانواده دکتر ارنست
تعداد اپیزود : 44 قسمت کامل
زمان هر قسمت : متوسط 20 دقیقه
کیفیت صدا و تصویر : متوسط
زبان : دوبله زیبای فارسی
فرمت : DVD
قابل پخش در دستگاه های DVD Player و کامپیوتر
عرضه شده در : DVD 8
قیمت: 9500 تومان تعداد: 8 دی وی دی
در این نسخه کارتونی، فلون دختر 10 ساله و پرجنب و جوش خانواده، محور داستان است. پدر او، دکتر ارنست نامه ای از دوست انگلیسی خود دریافت می کند که حالا در استرالیا اقامت دارد و از دکتر ارنست می خواهد تا به او بپیوندد زیرا در این سرزمین مهاجران، به شدت به پزشک نیاز است. اعضای خانواده، تصمیم می گیرند تا خانه قدیمی خود در برن را ترک کنند و راهی سفر دریایی به سوی استرالیا شوند اما سرانجام سرنوشت، آنها را به صورت کشتی شکستگانی به ساحل این جزیره می رساند. خانواده دکتر ارنست تلاش می کنند تا خود را با وضعیت تازه تطبیق دهند و با استفاده از منابع غنی موجود در جزیره و بقایای کشتی شکسته، زندگی را از نو سروسامان دهند. در این میان، سازندگان کارتون قصد داشته اند تا با روایت ماجراهای فلون کنجکاو و پرشور، بر اهمیت نقش خانواده و لذت زندگی در میان طبیعت بکر تاکید کنند.
در پایان خانواده دکتر ارنست با ساختن یک قایق و ذخیره آذوقه کافی موفق میشوند خود را از جزیره نجات دهند و به استرالیا می روند ....
خوشحالیم که می تونیم بخشی از رویاهای قشنگ کودکیتون رو تقدیم شما کنیم.
حالا تنها کاری که مونده اینه که : خاطرات خوب کودکی رو زنده کنین ...
این مجموعه خاطره انگیز را به هیچ وجه از دست ندهید !
شیراز - ایرنا - رئیس جامعه جراحان ایران و استادان علوم پزشکی دانشگاه های ایرانی و خارجی در همایش پاسداشت نخبگی دکتر سید علی ملک حسینی پدر پیوند کبد ایران، از مقام علمی و خدمات وی تجلیل کردند.
بامداد – پیتر روئل(Peter Reuel) نویسندهی بخش اخبار دانشگاه هاروارد گزارشی از مهمانی شامی که به افتخار حضور استیون هاوکینگ در منزل دکتر کامران وفا برگزار شد، تهیه کرده است که در ادامه میخوانید.
به نقل از انجمن فیزیک ایران، غذاهای خوشمزهی ایرانی، کیک سیاهچالهای و تفکرات فیزیکدان مشهور دنیا، وقتی در فکر تهیهی بلیط سخنرانی استیون هاوکینگ در آمفی تئاتر ساندرز بودم، احتمالا نقطهی اوجی برای کار نویسندگی علمیام محسوب میشد. قرار بود مردی را ببینم که به اعتقاد برخی بزرگترین فیزیکدان پس از اینشتین است. اما این تا قبل از آن بود که با دکتر کامران وفا صحبت کنم. روز بعد از سخنرانی هاوکینگ، در حالی که هنوز سرمست از آن اتفاق بودم، پروفسور برجستهی علوم به من زنگ زد و پیشنهادی داد که نزدیک بود گوشی تلفن از دستم بیفتد. آیا مایل هستم در مهمانی شامی که به افتخار هاوکینگ ترتیب داده شده شرکت کنم؟
مغزم لحظهای سوت کشید تا توانستم با لکنت جواب بدهم: ب…ب..بله! کمی بیش از ۲۴ ساعت بعد، خودم را در حال در زدن پشت در خانهی وفا یافتم. آمادهی لذت بردن از یک مهمانی ایرانی در کنار هاوکینگ و تعداد زیادی از افراد دانشکده فیزیک هاروارد. شبی با یک شام مجلل شامل کباب و سایر غذاهای خوشمزه ایرانی، آوازهای سنتی محلی و «کیک سیاهچالهای».
در اتاق پذیرایی شلوغ منزل دکتر کامران وفا که ۷۰ نفر در آن حضور داشتند، وقتی نوبت به صحبت کردن هاوکینگ رسید، او داستانی گفت نه در مورد علم بلکه در مورد سفری که در سال ۱۹۶۲ به ایران داشته است، مدت کوتاهی پیش از آنکه معلوم شود به بیماری اسکلروزیس آمیوتروفیک جانبی مبتلا است.
پس از اخذ مدرک لیسانس از کالج آکسفورد، هاوکینگ تصمیم گرفت با پس انداز کمی که دارد به سفر بپردازد. و بر طبق یک نظریه ایران را انتخاب کرد: «احتمال اینکه به یک سفر بروم بیشتر از سفرهای زیادی است که بعدها شاید بروم». هاوکینگ و دوست همسفر او، دانشجویی از آکسفورد، به استانبول سفر کردند و با قطار از ترکیه گذشتند. سپس خود را با اتوبوس به مرز ایران رساندند و از تبریز به طور غیر مستقیم از راه کویر مرکزی به تهران آمدند.
هاوکینگ گفت «ما در راه گرفتار زلزله بوئین زهرا شدیم، زلزله عظیم ۷٫۱ ریشتری که بیش از ۱۲۰۰۰ کشته به جا گذاشت. من قاعدتاً باید نزدیک مرکز زلزله بوده باشم اما متوجه آن نشدم چون مریض بودم و اتوبوس هم در جادههای ناهموار ایران خیلی بالا و پایین میشد». در چند روز بعدی، هاوکینگ مشغول بازیابی سلامت خود پس از اسهال خونی و دندهی شکستهای بود که در اثر پرتاب شدن و برخورد به صندلی اتوبوس به وجود آمده بود. او از فاجعه خبر نداشت چون فارسی بلد نبود. خودش میگوید «وقتی به استانبول رسیدیم تازه فهمیدیم چه اتفاقی افتاده است. من برای پدر و مادرم یک کارت پستال فرستادم. آنها در این ده روز شدیداً نگران بودند چون آخرین خبری که از من داشتند این بود که در روز وقوع زلزله تهران را به مقصد منطقهی فاجعه ترک کردهام».«علیرغم زلزله، من خاطرات بسیار خوبی از ایران دارم و دوست دارم روزی به آنجا برگردم. خوشحالم که امشب اینجا با همهی شما هستم. حالا، به قول ایرانیها: نوش جان!».
گرچه طبیعی است که هاوکینگ را یکی از مشهور -ترین دانشمندان جهان بدانیم اما وقتی دیدم که حتی فیزیکدانهای برجسته هم با او عکس میگیرند به معنای واقعی به جایگاهش پی بردم. ایوان براون، دانشجوی سال سوم کرکلند هاوس و یک از دانشجویان لیسانس خوش شانسی که در مراسم شام کمک میکردند، حق مطلب را خیلی خوب ادا کرد: دیدن انسانهای خیلی باهوش و فرهیخته برای تلنگر زدن به خود فوق العاده است.
سایت علمی بیگ بنگ
نوشته مهمانی اسیتون هاوکینگ در خانه دکتر کامران وفا اولین بار در بامداد پدیدار شد.
بامداد – دکتر فیروز نادری با انتشار نامهای رسما اعلام کرد که از پایان ماه جاری میلادی بعد از ۳۶ سال فعالیت علمی خود را از ناسا (سازمان ملی هوا و فضای ایالات متحده) بازنشسته میکند.
فیروز نادری در مدت سی و شش سال همکاری خود با ناسا مشاغل فنی و مدیریتی متعددی را در زمینه ماهوارههای مخابراتی متحرک، رادارهای سنجش از دور، رصدخانههای تحقیقاتی اختر فیزیک، اکتشاف مریخ و سایر اجرام منظومه شمسی برعهده داشت. نادری در متن خداحافظی خود خطاب به همکارانش نوشته است: « ۳۶ سال قبل، زمانی که به “ناسا” پیوستم فکر میکردم تا وقتی شور و شوقم نسبت به کار باقی است، در اینجا میمانم و روزی که احساس کنم این اشتیاق در حال کمرنگ شدن است، آن را ترک خواهم کرد. حالا بعد از ۳۶ سال، نه تنها آن روز نیامده که هر آنچه باعث عشقم به کار و این مکان بوده، بیشتر هم شده است. با این وجود فکر میکنم اکنون زمان درستی برای این است که مشعل را به فرد دیگری بدهم.»
وی با اشاره به دوره طولانی فعالیتش در بخشهای مختلف آزمایشگاه پیشرانش جت ناسا، خاطرنشان کرده که در این مدت چیزهای زیادی یاد گرفته است. او در عین حال تاکید کرده که ۳۶ سال گذشته برایش مانند یک “چشم بر هم زدن” سپری شده است. دکتر فیروز نادری که به عنوان یکی از مدیران ارشد سازمان فضایی ناسا، نقشی کلیدی در تعیین راهبردها و نظارت بر کل طرحها و ماموریتهای یکی از مهمترین مراکز فضایی این سازمان بر عهده داشته در سال ۱۳۲۵ در شیراز متولد شده و تحصیلات ابتدایی و متوسطهاش را در شیراز و تهران گذرانده است. وی در سال ۱۹۶۴ به آمریکا رفته و تحصیلات کارشناسی خود را در دانشگاه ایالتی آیوا و کارشناسی ارشد و دکتری مهندسی الکترونیک را در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی پشت سرگذاشته است. دکتر نادری، پس از پایان تحصیل به کشور بازگشت و مدتی در مرکز «سنجش از دور ایران» فعالیت کرد.
دکتر نادری از سال ۱۹۹۶ مدیر برنامه منشاء حیات ناسا بود. دکتر نادری در سال ۱۹۷۹ به آزمایشگاه پیشرانش جت ناسا(JPL) پیوست و به عنوان مدیر آزمایشها پروازی علوم فضا و مدیر طرح تفرقسنج (Scatterometer) ناسا به کار پرداخت. علاوه بر اینها وی در مرکز مدیریت ناسا، سرپرستی برنامه فناوری ارتباطات پیشرفته ماهوارهای را بر عهده داشت و در JPL نیز مدیر برنامه ماهوارههای متحرک بود. دکتر نادری از سال ۲۰۰۰ نیز مدیریت برنامه تازه تأسیس برنامه مریخ را بر عهده گرفت. وظیفه مرکز برنامه مریخ آن است که تمام تحقیقات مربوط به مریخ را هدایت و برنامه ریزی کند.
وی در فروردین ماه ۱۳۷۹ به مدیریت برنامههای اکتشافات مریخ منصوب شد و توانست طی حدود چهار سال، سه ماموریت مهم از جمله پرتاب دو کاوشگر مریخنورد «اسپریت» و «فرصت» را با موفقیت اجرا کند. در پی موفقیت کاوشگرهای مریخ، به سمت معاون و مدیر ارشد برنامهریزی مرکز آزمایشگاه پیشرانش جت، از مهمترین مراکز فضایی ناسا منصوب گردید و در سمت جدید به عنوان مسئول طراحی برنامهها و راهبردهای مرکز، تجاربش در ماموریتهای مریخ را در مطالعه سایر بخشهای جهان از زمین تا کهکشانهای دور به کار بست. وی همچنین مسئولیت طراحی چشمانداز راهبردی پنج تا ۲۰ ساله JPL را برعهده گرفت. آخریت سمت دکتر نادری در ناسا مدیر پژوهشهای روباتیک منظومه خورشیدی منصوب است که تا پایان ماه جاری میلادی از آن خدا حافظی میکند.
دکتر نادری طی نزدیک به چهار دهه همکاری مستمر با ناسا به دلیل عملکرد درخشان علمی و مدیریتی به دریافت عالیترین نشان علمی این سازمان (the Distinguished Service Medal) و نشانهای متعدد دیگر از جمله نشان فنآوری فضایی Hall of Fame، جایزه Aviation Week 2004 Aerospace، نشان افتخار جزیره الیس (Ellis Island) سال ۲۰۰۵ – به دلیل همکاریهای گسترده علمی که به غنیتر شدن فهم جامعه منجر شده – و همچنین جایزه ویلیام راندولف لولاک دوم انجمن فضانوردی آمریکا نایل شده است.
سایت علمی بیگ بنگ
نوشته باز نشسته شدن دکتر فیروز نادری از ناسا اولین بار در بامداد پدیدار شد.
رژیم های غذایی لاغری دکتر آز بسیار معروف و کاربردی هستند و ما هم در این مطلب به شما یک رژیم دو هفته ای را معرفی می کنیم. تمام وعده ها به راحتی قابل تهیه می باشد ، در نتیجه شما می توانید بدون نیاز به صرف زمان زیاد در آشپزخانه وزن کم کنید. اگر شما به دنبال یک برنامه سریع و جدید کاهش وزن هستید می توانید این رژیم جدید دو هفته ای دکتر آز را امتحان کنید.
با استفاده از مواد غذایی سلامت مثل سبزیجات با گلوکز پایین و مقادیر کم پروتیین شما می توانید اشتها و ولع شدید خود را به خوردن مهار کنید و به بدنتان یک شروع سلامت برای یک سال آینده بدهید. به علاوه تمام وعده ها به راحتی قابل تهیه می باشد ، در نتیجه شما می توانید بدون نیاز به صرف زمان زیاد در آشپزخانه وزن کم کنید.
آنچه می توانید بخورید:
بعد از بیدار شدن : روز را با یک لیوان آب گرم و نصف لیمو ترش آغاز کنید.
اسموتی برای صبحانه : می توانید از مخلوط 2قاشق غذاخوری تخم بزرک +2/1 موز+2/1 انواع توت منجمد + 1 فنجان شیر بادام غیر شیرین+2 ق اشق غذاخوری فرنی (با آرد برنج +شیر بدون شکر) و چای سبز
پروتیین روزانه : یک وعده 300 گرمی گوشت (مرغ بوقلمون یا ماهی )
کربوهیدرات روزانه : 2/1 فنجان برنج قهوه ای (هیچگونه کربوهیدرات دیگری مصرف نشود)
انواع چربی ها : روغن های مفید در حد متوسط(مثلا روغن زیتون و آووکادو)
لبنیات روزانه : 1 فنجان ماست چکیده حداکثر 2 درصد (هیچگونه لبنیات دیگری مصرف نشود)
سبزیجات:هر گونه سبزیجات کم گلوکز بدون محدودیت ( جوانه های انواع لوبیا ، بروکلی ، کلم دکمه ای ، گل کلم ، جعفری ، خیار ، ترب ، بادنجان ، تره فرنگی ، انواع عدس ، انواع لوبیا ” سبز قرمز سفید ” انواع قارچ ، پیاز ، نخود فرنگی ، انواع فلفل ، گوجه فرنگی ، کاهو ، سبزیجات سالادی و عصاره سم زدا ” طرز تهیه آن را در همین مطلب آورده ایم ، 3 تا 4 فنجان روزانه )
نکته:از سبزیجات گفته شده هرچه قدر خواستید می توانید میل کنید ، چه بسا هر چه بیشتر بهتر ! مصرف بیشتر این سبزیجات چربی سوزی بیشتر را در پی دارد .
میان وعده: دو مشت انواع مغز ها ، انواع شور و ترشی
طرز تهیه عصاره سم زدا:
مواد لازم:
1.5 لیتر آب
1پیاز درشت خرد شده
2عدد هویج حلقه شده
1فنجان کدو هلوایی درشت خرد شده
1فنجان سبزیجات ریشه ای(انواع شلغم انواع زردک انواع شلغم های روغنی)
2عدد ساقه کرفس
2/1 فنجان کلم پیچ
2حبه سیر
4.5 زنجبیل تازه خرد شده
نمک دریایی (کمی)
طرز تهیه : همه مواد را در یک ظرف بزرگ بریزید و برای یک ساعت(یا کمی بیشتر) بپزید . کمی بیشتر بجوشانید تا طعم بهتری پیدا کند . بگذارید سرد شود بعد آن را از صافی عبور دهید و تمام سبزیجات پخته شده را جدا کرده دور بریزید . در یک ظرف شیشه ای در دار در یخچال نگه دارید . روزانه 3 تا4 فنجان از آن بردارید و کمی گرم کنید و میل نمایید.
آنچه نباید بخورید:
هرگونه ای از دانه های گندمی (به جز 2/1 فنجان برنج قهوه ای)
هرگونه شیرین کننده های مصنوعی
هرگونه شکر و قند
هرگونه کافیین
هرگونه لبنیات
هرگونه خوردنی از 8 شب تا 8 صبح
کارهای دیگری که باید انجام دهید:
یک قرص پروبیتیک در صبح
یک عدد قرص مولتی ویتامین( ترجیحا نصف صبح و نصف شب)
یک فنجان عصاره سم زدا در شب
برخی بررسیهای جهانی حاکی از این است که کشور ما در ردههای پایینی از نظر شادی و نشاط قرار دارد. برای مثال در یکی از تازهترین بررسیها عنوان شده است که رتبه شادی ایرانیها 115 از 157 کشور است. اول اینکه چنین نتایجی تا چه حد قابل قبول است و دوم اینکه اگر چنین چیزی صحت دارد دلیل آن چیست؟
هر وقت واقعیت اجتماعی بهدرستی یا نادرستی تبدیل به آمار شود، میزان خوب یا بد بودن، عادی بودن یا بحرانی شدن، بیمشکل بودن یا مسالهداربودن به چشم میآید. اینکه در بررسیهای جهانی تلاش در داوری آماری درمورد کشورها، فرهنگها و افراد صورت میگیرد بسیار خوب و قابل تقدیر است. یکی از راههای داوری درمورد ما (فرهنگ، جامعه، سیاست و زندگی مان) از این طریق دنبال میشود. آمارها ما را در رده خوبی نشان نمیدهد چون، از 157 کشور در رده پایین قرار داریم. چرا ما باید در رده پایین رتبه شادی در میان کشورها باشیم؟ این سوال باید ما را به تامل بیشتری وادار کند. اما اینکه آماری که منشا داوری قرار گرفته است درست هست یا خیر نیز نیاز به تامل دارد. چرا؟ چون ما در بسیاری از موارد آمار دقیقی برای ارزیابی عملکردمان ارائه نمیدهیم. اصحاب علوم اجتماعی بهطور کلی و جامعه شناسان به طور خاص از فقدان آمار در بررسیهای اجتماعیشان گله دارند. به همین دلیل هم هست که هر یک از آنها مجبور هستند برای بررسیهای اجتماعی شان به تولید آمار دست بزنند و همین کار هم بیشترین وقت و انرژیشان را میگیرد و فرصت کافی در بررسیهای اجتماعی برایشان فراهم نمیکند. در همین راستا هم هست که بیشتر رسالههای دانشجویی مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری در مسیر تولید داده است تا بررسی دادهها برای آزمون نظریه یا نظریهپردازی.
در مسیر رفت و برگشت از خانه به محل کارم هستم به مشاهده افراد پیرامونم اقدام میکنم و در همین حال و وضع هم به خودم توجه میکنم و در آیینه به چهرهام نگاه میکنم. آنچه در اصل یافتهام غم نیست بلکه تحیر است. مردم در مسیر تحیر قرار گرفتهاند. روزبهروز ماجرای زندگیشان ازدستشان خارج شده است |
جامعهشناسانِ برخی از جوامع که رتبه پایینی از نظر شادی و نشاط دارند در تحلیلهای خودشان عنوان میکنند که برخی عوامل تاریخی در غمگین بودن مردم کشورشان دخیل است. برای مثال ارمنستان کشوری است که رده پایینی در زمینه شادی و نشاط دارد. یک جامعهشناس ارمنی گفته است این یک مساله تاریخی است و فرهنگ ارمنیها به این صورت است که مثلا از شادبودن خجالت میکشند. درباره جامعه ایران چه ارزیابیهایی میتوان داشت؟
قبل از اینکه به بحث تاریخی وارد شویم بهتر است کمی به تجربههای روزمرهمان توجه کنیم. بیشتر روزها که در مسیر رفت و برگشت از خانه به محل کارم هستم به مشاهده افراد پیرامونم اقدام میکنم و در همین حال و وضع هم به خودم توجه میکنم و در آیینه به چهرهام نگاه میکنم. آنچه در اصل یافتهام غم نیست بلکه تحیر است. گروهی متحیر شدهاند. متحیر از وضعیت و شرایط خودشان. این تحیر به دلیل ماندگاری در زندگی شان موجب شده است تا صورت غم بیابد. من فرق میگذارم بین تحیر و تعجب با غم. درست است که تحیر و تعجب در نهایت به غم میانجامد اما تحیر امری دیگر است. مردم ایران در مقابل این همه مشکل متحیر شدهاند. فکر نمیکردند ورودشان به زندگی شهری و مدرن این همه حادثه و ماجرا داشته باشد. تصورشان در مورد جامعه مدرن خیلی ساده بود. تصورشان این بود که خواهند توانست با کمترین مقاومت و مشکل در مقابل مسائل زندگیشان را سامان دهند. گرانی و عدم توان در مدیریت آن یکی از موضوعاتی است که مردم در مسیر تحیر قرار گرفتهاند. روزبهروز ماجرای زندگیشان ازدستشان خارج شده است. همانطور که تربیت فرزندان شان این وضعیت را یافته است. پس با توجه به تجربه روزمره فردی چون من که دغدغه شناخت محیط پیرامونم را دارم نشان از تحیر مردم و در نهایت درهم شدنشان دارد. مردم ما کمتر متوجه محیط پیرامونشان هستند. به خودشان فکر میکنند و درهم و برهم هستند. خنده در لبان مردم کمتر دیده میشود. سخن گفتن با قاعده کمتر دیده و شنیده میشود. کمتر شاهد هستیم که با تامل و توجه به دیگران سخن بگویند.
این وضعیت همیشه وجود داشته است یا در سالهای اخیر به وجود آمده است؟
مردم ایران به لحاظ تاریخی غممدار نبودهاند. آنها همیشه در معرض حادثه بوده اند و به همین دلیل از طراوت بیشتری برخوردار هستند تا مردمی که حوادث آنها را غافلگیر کند. اینکه گفته میشود ایران کشوری است در چهارراه حوادث به این معنی است که حوادث همیشه احتمال حضور داشته و مردم ایران بیشتر مواقع آماده حادثه و واقعه بودهاند. این وضعیت نمیتواند آنها را به بد اخلاقی یا ناشادی ببرد؛ آنها را بیشتر جنگجو میکند تا مطیع. این تصور غلطی است که از مردم ایران ارائه شده است. حادثه و آمادگی ظهور حادثه که مردم را دچار خمودی نمیکند در عوض مردم را دچار هیجان و نهایت جنگجویی میکند. در این فضاست که میتوان به رابطه حوادث و وقایع را با غم مورد بحث قرار داد. مردم ایران اهل غم نبودهاند به لحاظ تاریخی. اگر به روزهای متعددی که مردم ایران داشتهاند توجه کنیم این معنی به دست میآید. یکی از شواهد ما طولانی بودن ایام عید است. عید ایرانی حداقل بیش از یک هفته (از چهارشنبه قبل از عید) تا سیزده روز بعد از عید ادامه دارد. فضایی که عید تولید میکند حدود یک ماه است. یک ماه شادی در ایران از قدیم بوده است. در ماهها و روزهای دیگر ایرانی هم این معنی دیده میشود. ایرانیان مردمانی اهل شادی بوده و هستند. در سده جدید اتفاقی افتاد یکی اینکه گفته شده است که آنها اهل غم و اضطراب بودهاند. تاکید بسیار بر این صفت در تاریخ ایران به معنی حضور غم بهعنوان امری تاریخی- فرهنگی است. دوم تلاش در کم کردن سهم و نقش روزهای شاد. در حالی که روزها و دورهها و شرایط شادی در میان مردم ایران بیشتر از غم بوده است. سومین تلاش را بهتر است در تجربه روزمره مردم ببینم. با توجه به نکاتی که اشاره شد مردم ایران ترسی از ورود به شادی ندارند. مشکل در فقدان شرایط و فرصتها از یک طرف و برخی ممانعتها از طرف دیگر است. تراکم شرایط سخت اقتصادی و اجتماعی موجب شده است تا فضای کم توجهی به محیط پیرامونی شکل بگیرد.
گاهی ناشادی را میتوان مربوط به دورهها و بحرانهای مقطعی دانست. برای مثال جنگ یا بحران اقتصادی شادی و نشاط جامعه را تضعیف میکند. ناشادی ما چقدر مقطعی و چقدر ریشهدار است؟
ناشادی ما ایرانیان مقطعی است. به همین دلیل هم هست که وقتی مردم احساس میکنند میتوانند به شرایط ناشی از مشکلات اقتصادی و اجتماعی ریشهدار در بحرانها و مشکلات بعد از جنگ خلاص شوند اعلام شادی میکنند. بهتر است روزهایی که مردم فرصت پیدا میکنند تا از شهرها و محیطهای ساخته شده رسمی خارج شوند (تعطیلات بیش از دو روز) این معنی را دید.
بهویژه در سالهای اخیر مسئولان مباحثی را درباره برنامهریزی در حوزه شادی و نشاط و اوقات فراغت مطرح کرده اند. برای مثال عنوان شده است باید جامعه را با نشاط ساخت. شادی و نشاط چقدر از برنامهریزیهای کلان به ویژه زمانی که ویژه این کار باشد تاثیر میپذیرد؟
نمی شود شادی را زیاد کرد اما میشود غم را کم کرد. بهتر است به جای تلاش در افزایش شادی مانع ایجاد شادی را رفع کرد. این مانع چیزی به جز گرفتاریهای متعدد در سطوح مختلف نیست. مردم ایران گرفتار برخی از امور شدهاند که اصلا ربطی به سازندگی یا ساختن جامعه ندارد. سختی که مردم گرفتار شدهاند در جاهای دیگر دنیا کمتر دیده میشود به لحاظ تاریخی هم کمتر در گذشته کشورهایی که قصد رسیدن به رشد و توسعه و پیشرفت را داشتهاند دیده نمیشود. اینکه مردم در انجام امور عادی شان گرفتار شدهاند یا اینکه در جا به جا شدن بین شهری یا درون شهری گرفتار شدهاند و ترافیک بلای جانشان شده است را در جای دیگر دنیا به این شکل نمیتوان دید. بزرگراه برای سهولت حمل و نقل ساخته میشود و خودش محل ترافیک میشود. بخش اعظم بزرگراه را مانند خیابان محل رفتوآمد اتوبوس میکنند و میخواهند رضایت مردمی بالا رود. این است که مردم گرفتارند. این است که بهتر است شرایط بد را به خوب تبدیل کرد؛ آن وقت مردم ایران شاد خواهند شد. دیگر نیازی نیست که برنامهریزی برای شادی مردم صورت گیرد. مردم نیاز به کمک درصورت و شرایط عمل فرهنگی دارند تا محتوای فرهنگی. اگر شرایط و زمینههای عمل و رفتار فرهنگی فراهم شود مردم با ارجاع به نظام فرهنگی شان امکان عمل ساده و ممکن و راحت فرهنگی را خواهند یافت. اگر جامعه در سطح مدیریتی توان این را داشته باشد تا شرایط زندگی را فراهم سازد محتوای عمل و زندگی را مردم تعیین خواهند کرد. اشکال در جابهجا شدن امور است و ما فکر میکنیم باید مردم را شاد کنیم. شادی را هم خنده میدانیم و به همین دلیل هم هست که برخی امور زندگی مان برای خندیدن و خنداندن به تمسخر گرفته شده است. این ماجرا درمجموعه پیامهای کوتاهی که لحظه به لحظه هزارانش در میان مردم ایران رد و بدل میشود قابل مشاهده است. بسیاری تصور میکنند اگر مردم بخندند شاد هستند در حالی که، میشود کسی نخندد ولی شاد باشد.
شهرداری تهران در سالهای اخیر ایستگاههایی تحت عنوان ایستگاههای نشاط راهاندازی کرده است. چنین برنامههایی چقدر موفق بوده است؟
مصداق دیگر بد عمل کردن برخی سازمانها همین است. تولید نشاط چه ارتباطی به حوزه کاری شهرداری دارد؟ شهرداری بهتر است کارهایی که باید انجام دهد را به خوبی انجام دهد. از تمیزی شهر تا ساخت و ساز و توسعه فضاهای متعدد شهری زیر نظر شهرداری است. اگر این فضاها به خوبی طراحی شود فضای شادی هم فراهم خواهد شد. اجازه دهید یک مثال بزنم. چهارراههای شهری در تهران به جز مشکل برای پیاده و سواره نیست. اگر شهرداری قصد شادی دارد بهتر است چهار راههای شهر را سامان دهد تا مردمی که به اجبار حداقل یک دقیقه باید استقرار یابند استقرار یابند نه اینکه بخواهند از چهارراه فرار کنند. چرا در تهران پیاده رو نداریم؟ چرا فروشگاههایی نداریم که افراد بتوانند با پارک کردن ماشین امکان حضور و خرید با حوصله پیدا کنند؟ این کار شهرداری نیست؟ اگر شهرداری کارهایی که از وظایفش هست را به خوبی انجام دهد مردم تحت فشار نیستند تا در نهایت همه قصد «فرار از موقعیت» را داشته باشند که حاصل آن عدم شرایط ارتباط انسانی است. وقتی مردم تهران امکان ارتباط در فضاهای شهری را نداشته باشند چطور میتوانند یکدیگر را ببینند و به هم تبسم کنند.
بعضا عنوان میشود دلیل ناکام بودن برنامههای کلان در راستای پر نشاط کردن جامعه فاصله در ذهنیت برنامهریزان و مردم در مقوله شادی و نشاط است. آیا ما باید برای مقوله شادی و نشاط مرزبندی داشته باشیم؟
شادی اساس زندگی است همانطور که، غم اساس زندگی است. غم و شادی خیلی از هم قابل تفکیک نیست. البته گریه و خنده از هم قابل تمیز است. وقتی کسی میخندد نمیتواند در همان حال بگرید. البته ما شاهد این هستیم که بعضی از افراد در آن واحد توان این دو کار را در قالب نمایش دارند اما در زندگی این گونه نیست. به همین دلیل هم خنده و گریه از هم جدا است ولی این تمایز به معنی این نیست که فرد گریان فرد غمگین است و فردی که دارد میخندد شاد است.
برای جامعهای که اساسا با جوانی و مسائل جوانان سرو کار دارد بهتراست تلاش شود که جوانان هرچه سریعتر صاحب خانه و مشغول کار شوند جوانی همراه با شور، شادی و نوآوری است. ما در عمل نشان دادیم که اهل نوآوری به موقع نیستم |
بسیاری از خندهها از سر غم است و بسیاری از گریهها از سر شادی است. این است که معنی این دو پدیده را به امور ساده تبدیل نکنیم. برای شادی به خنده نیندیشم و برای غم هم به گریه. اگر این اتفاق بیفتد نیرویی در لودگی تولید خواهند شد و جامعه را گرفتار لودگی خواهند کرد. این نیرو شایستهسالاری و نخبهگرایی و فرهیختگی را مورد سوال قرار خواهد داد. من یک مرز را مرز مفهومی میدانم: تمایز بین خنده و گریه با شادی و غم. مرز دوم، عمل مردم با نگاه مدیران و برنامهریزان است. مردمی که عمری توانستهاند زندگیشان را سامان دهند باید منتظر تصمیم مدیری باشند که از سر اتفاق مدیر حوزه فرهنگ شده است. این مرزی است که کمتر به آن توجه میشود. برخی از کسانی که در حوزه فرهنگ مدیریت میکنند سیاسی اند به همین دلیل باید کمی در برنامهریزی فرهنگی تامل کرد و کار را از جایی دیگر شروع کرد. از کجا؟ با شناخت از دست یابی نسبت به الگوی حاکم بر زندگی و فرهنگ مردم میتوان قدمهایی را برای رسیدن به زندگی شاد شروع و در ادامه، کار را به خود مردم و نیروهای فرهنگی واگذاشت. خلاصه باید فرهنگ و زندگی فرهنگی را به دست نیروهایی که در این زمینه تبحر و علاقه و توانی دارند سپرد.
در بحث شادی و نشاط بهویژه نشاط اجتماعی فراهم کردن بسترهای مناسب مهم است. برای مثال در بسترها چه تاثیری دارند و چگونه باید باشند؟
بسترها اصل هستند اما، اینکه کدام بستر برای کدام گروه و چرا داری اهمیت است نیز مهم است. کلوپ جوانان برای جوانان در جامعه ای خوب است که جوانی را به رسمیت میشناسد و مسائل جوانی را اصل میداند. اما برای جامعهای که اساسا با جوانی و مسائل جوانان سرو کار دارد بهتراست تلاش شود که جوانان هرچه سریعتر صاحب خانه و مشغول کار شوند جوانی همراه با شور، شادی و نوآوری است. ما در عمل نشان دادیم که اهل نوآوری به موقع نیستم. من باور به این دارم که جوانی به طور رسمی در جامعه تبلور لازم و حداکثری را ندارد البته حضور همه مردم در همه جا نشان از غلبه نیازها، گرایشها، آمال و آرزوهای جوانی است. جوانان با بهرهگیری از تکنیکهای متعددی توانستهاند دیگران را وارد بازی خودشان بکنند. بهطور خاص میتوان به مصرف و بهطور خاص مصرف رسانه و فراغت اشاره کرد. مردمی که اهل رفت و آمد نبودند یکباره راه افتاده و در هر فرصتی به سفر میروند. این اتفاق جالبی است که میتوان از طریق غلبه ناخواسته جریان جوانی بر کل حیات ایرانی فهمید. برای راه اندازی فضاهایی که معطوف به زندگی جوانان باشد کمی دیر شده است. بهتر است فضاهایی راهاندازی شود که معطوف به زندگی میانسالان و پیرانی باشد که جوانی تمام نکرده و هنوز هم در آرزوهای جوانی هستند. کاری سخت در پیش است. به همین دلیل هم شادی جامعه ایرانی به سادگی ارائه مجموعه برنامههای خندهآور نیست. برنامهها و سیاستها و فضاهایی میتواند شادی آفرین باشند که معطوف به واقعیتها باشند حتی اگر در آن گریه هم دیده شود. وقتی واقعیتها بیان شود جامعه آرام میگیرد و میل به مدیریت خودش را مییابد تا جامعهای که از نزدیک شدن به واقعیتهای پیرامونیاش باز میماند. برنامهریزی میتواند به شادی بینجامد که مرتبط با واقعیتها باشد نه خیالها.
در شهرهای مختلف کشور شادی و نشاط برای همه افراد به یکسان در دسترس نیست. بعضی از افراد منتسب به طبقات مرفه امکانات بیشتری دارند همانطور که به نظر میرسد مردان بیشتر از زنان امکانات برای شادی و نشاط و گذران اوقات فراغت دارند. ارزیابی شما از این امر چیست؟
درست میگویید ولی یک نکته را غفلت کردهایم و آن یکسانانگاری فراغت با شادی است. فراغت و بهره گیری از امکانات و شرایط به معنی شادی نیست. زنان کمتر از مردان، طبقات بالای جامعه کمتر از طبقات پایین، و... امکان بهتری دارند. ولی بهرهگیری از امکانات به معنی شاد بودن نیست. ما شاهدیم که مردم متمول و مردان در مقایسه با مردان هم از بسیاری از امور رنج میبرند. داراهای جامعه ایرانی هم نادارا جلوه داده شدهاند. چرا؟ چون چیزی که اساس این تمایز است به رسمیت شناخته نشده است و آن سرمایه و ثروت است. در جامعه ظاهراً به ثروت و سرمایه با روی خوش نگاه نمیکنند است. گاه کسی که دارای ثروت است به درباره او تبلیغ میشود جلوه داده شده است. به همین دلیل صاحب ثروتی و سرمایه احساس خوبی ندارد که شاد باشد.
جامعه از عدم شادی و نشاط چه زیانهایی میبیند؟
فقدان شادی در جامعه اساس همه مشکلات روحی، روانی و اجتماعی است. مردم میتوانند فقیرباشند اما، خطاکار و گناهکار نباشند درحالی که، افرادی دارا هستند و خطاکار. خطاکاری بیشتر در شرایط جدید همراه با دارایی شده است تا الزاما نداری. فقدان شادی و نشاط منشا بسیاری از مشکلات است. در این میان جوانان که به شادی نرسیده اند هم مهمترند و هم بیشتر دیده میشوند. وقتی اساس جامعه شادی است جوانان بیشتر شاد هستند و شادی میکنند. بله وقتی که زمینه و شرایط ظهور و بروز شادی برای جوانان فراهم نباشد، خطاکاری آغاز میشود. استفاده از مواد محرک و روانگردان آن هم بهواسطه جوانان بیشتر برای شاد شدن مقطعی است. البته رویگردانی جوانان از زندگی و استفاده از مواد محرک و روانگردان ریشه در فقدان شادی ندارد بلکه، ریشه در مشکلات زندگی است. اگر شرایط اقتصادی سهلتر شود این اتفاقات صورت نمیگرفت. در این زمینه باید کاری اساسی شود. به رسمیت شناختن نسلها و گروههای اجتماعی و مسائل و مشکلات آنها اساس است که در نهایت ریشه در زندگی دارد.
جملهای منتسب به آقای روحانی هست مبنی بر اینکه «شادی حق مردم ماست، ما نباید درمورد رفتارهای ناشی از شادی سختگیر باشیم». این حرف و حرفهایی از این دست را تبلیغاتی میبینید یا کاری هم انجام شده است؟ بهطور کلی، دولت تدبیر و امید در راستای افزایش شادی و نشاط در جامعه چه میتواند بکند؟
همه این سخنان زمینه تغییر نگاه به جامعه و مردم است. اینکه آقای روحانی رئیسجمهور میگوید شادی حق مردم است، جالب است. ولی این بیان نمیتواند اساس دستیابی به شادی باشد. شادی که حق مردم است و نباید سختگیری شود با رفتارهای ناشایست. ولی این آغاز راه است. باید خیلی کارهای دیگر هم بشود. اول جلوگیری از ظهور مشکلاتی است که مردم درگیر آن هستند. باید این مشکلات را سر و سامان داد.
آیا در جامعه کسانی هستند که تعمداًٌ از شادی و نشاط استقبال نکنند؟
شاید برخی باشند. همه کسانی که در این زمینه فعال هستند با قشر فرهنگ و جامعه درگیر هستند و تصورشان از فرهنگ و جامعه عمقی نیست. آنها از تکنیکهایی چون نظارت و کنترل و مداخلهگری بر اهداف شخصی و گروهیشان بهره میگیرند که نتیجه هم تا کنون برایشان نداشته است. ما نیاز به شادی بیشتری در جامعه و بهویژه جوانان داریم.(آرمان)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوما به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.
جام جم سرا: همسر زن بیمار که از عکاسان و خبرنگاران سرشناس دفاع مقدس است در این باره گفت: «حدود ۶ ماه قبل همسر ۵۳ سالهام دچار درد شدید در ناحیه شکم شد و با توجه به عوارضی که در او دیدم، بلافاصله برای درمان بیماری، وی را نزد یک متخصص زنان بردم. خانم دکتر پس از معاینه همسرم گفت: بیمار باید هر چه سریعتر تحت عمل جراحی قرار گیرد و رحم و تخمدانش خارج شود. من هم به خاطر وضعیت جسمانی همسرم و برای اینکه هر چه سریعتر نجات پیدا کند قبول کردم و با اینکه از نظر مالی شرایط مساعدی نداشتم ناچار دوربین عکاسیام را فروختم تا بخشی ازهزینه درمان همسرم را فراهم کنم. چند میلیونی هم قرض کردم تا اینکه هزینه جراحی فراهم شد. سپس به پیشنهاد خانم دکتر، همسرم را در یک بیمارستان خصوصی درشمال تهران بستری کردم».
این عکاس بازنشسته افزود: با گذشت یک هفته پس از ترخیص همسرم، نه تنها حال او بهتر نشد بلکه روز به روز شرایطش بدتر شد. با این حال وقتی هیچ تغییری در وضعیت همسرم رخ نداد ناچار تصمیم گرفتیم دوباره به مطب خانم دکتر برویم اما در کمال تعجب دریافتیم ایشان برای سفر طولانی به خارج از کشور رفتهاند. با زحمت فراوان شماره تماسی از وی پیدا کردیم و پس از چند روز توانستیم با او صحبت کنیم اما در حالی که او درمان خود را کاملا صحیح میدانست مدعی شد نمیتواند کمکی به ما کند و از همه بدتر اینکه با خونسردی گفت: اگر ناراحت هستید میتوانید شکایت کنید اما مطمئن باشید کاری نمیتوانید از پیش ببرید!
به گزارش جام جم سرا، این روزنامه نگار اضافه کرد: ما نیز به خاطر بیمسولیتی و نحوه رفتار و صحبت کردن دور از انتظار خانم دکتر برای شکایت از ایشان به دادسرای جرایم پزشکی رفتیم. پس از تشکیل پرونده و شرح ماجرا، بازپرس ما را به پزشکان کارشناس معرفی کرد تا صحت و سقم ماجرا مشخص شود اما آنجا بود که در کمال ناباوری دریافتیم بیماری همسرم هیچ ارتباطی با اندامهای خارج شده نداشته و خانم دکتر به اشتباه همسرم را دچار نقص عضو کرده است. ضمن اینکه پزشکان به ما گفتند همسرت باید هرچه سریعتر تحت عمل جراحی قرار بگیرد! این بار با کمک چند تن از آشنایان به خانم دکتر دیگری که در یک بیمارستان دولتی کار میکرد و از استادان دانشگاه نیز بود معرفی شدیم که او بدون دریافت هیچ پولی همسرم را عمل کرد و خوشبختانه بیماریاش به طور کامل بهبود یافت». (شفا)
جام جم سرا:دکتر سیامند انوری افزود : دیشب سوزش چشم داشتم که پزشکان پس از معاینه ، بر روی چشمم عمل جراحی انجام دادند.
وی افزود: درد پوستم برطرف شده و آنتیبیوتیک مصرف میکنم. خدا را شکر این حادثه به خیر گذشت؛ زیرا میتوانست خیلی بدتر از این باشد. آرزو میکنم خدا عاملان اسیدپاشی را ببخشد، کینهای از کسی به دل ندارم و شکایتی هم ندارم حتی اگر بدانم که چه کسی بوده است،دعا میکنم خدا به راه راست هدایتشان کند.
رئیس بیمارستان ضیاییان تهران دیشب هنگام بازگشت به منزل توسط راکبین یک دستگاه موتور سیکلت مورد اسیدپاشی قرار گرفت.(فارس)
جام جم سرا: برخی کاربران که این تصاویر را در صفحات خود منتشر کردهاند اشاره میکنند که به رغم صحبتها و حرف و حدیثهای مرتبط با خبر، هنوز در ذهنشان سوالاتی درباره این موضوع هست که پاسخی برای آن نیافتهاند.