پیامبر گونه رفتار میکردند
آقای سید رحیم میریان:
برخورد امام با خانوادهشان پیامبر گونه بود. بعدازظهرها که میشد خانواده امام، نوهها، دخترها و عروس میآمدند و دور ایشان مینشستند و چنان با امام گرم میگرفتند و شوخی و مزاح میکردند که تصور چنین حالتی برای یک رهبر سیاسی با آن همه مشغله شاید غیرممکن اســت.توجهشان به خانواده بود
خانم فرشته اعرابی:
امام در تمام طول شبانه روز حتی یک دقیقه وقت تلف شده و بدون برنامه از قبل تعیین شده نداشتند. ایشان با در توجه به شرایط سنی و میزان فعالیتی که داشتند باز هم ساعات خاصی را در سه نوبت (هر کدام بین نیم تا یک ساعت) به اهالی منزل اختصاص داده بودند که هر کدام از ما که مایل بودیم خدمت ایشان میرسیدیم و مسائلمان را مطرح میکردیم. امام در این ساعات معمولاً، فکراً و روحاً توجهشان به خانواده بود، هر سؤالی میکردیم بدون جواب نمیگذاشتند. حتی هیچگاه خودشان ابتدا مسائل را مطرح نمیکردند و میخواستند که از این وقت، اعضای خانواده استفاده کرده و برحسب ضرورت مسائلشان را عنوان کنند. اگر سؤالی را به دلیل کمبود وقت پاسخ نمیدادند، حتماً در خاطرشان بود که در فرصت مناسب دیگری پاسخ دهند.(2)بسیار صمیمی بودند
خانم فرشته اعرابی:
امام در برخوردهایشان با افراد آنچنان صمیمی بودند که انسان فکر میکرد ایشان هیچ کار و مشغلهی دیگری ندارند جز اینکه با او صحبت کنند. گاهی از مسائل شخصی و مشکلات ما سؤال میکردند به گونهای که واقعاً انتظار نمیرفت امام با این همه مسئولیتهایی که بر دوش دارند و با این وقت اندک، این قدر نسبت به مسائل خانواده دقت داشته باشند.(3)همیشه تبستم میکردند
خانم عاطفه اشراقی (نوه امام):
معمولاً اوقات استراحت امام به آنجا میرفتیم. گاهی اوقات قبل از نماز مغرب و عشا و گاهی بعد از اخبار و گاهی هم صبحها قبل از رفتن به مدرسه. وقتی وارد اتاق ایشان میشدم احساس میکردم امام سراپا غرق در شادی شدهاند و با لبخندی جواب سلام مرا میدهند. هنوز هم وقتی به مرقد ایشان میروم و سلام میدهم، باز تبسم امام را میبینم. این لبخند شیرین آقا هیچ گاه فراموشم نخواهد شد. البته امام در هنگام دیدار با هریک از نزدیکان خویش، همین گونه عمل میکردند و هیچ تفاوتی در ابراز علاقهشان دیده نمیشد.(4)چرا احمد بیمار اســت؟
حجت الاسلام والمسلمین انصاری کرمانی:
امام علاقهی عجیبی به همسر و فرزندان و نوهها و حتی وابستگان خود دارند. حتی اگر یکی از اعضاء دفتر ایشان بیماری پیدا کند، امام مرتب احوالپرسی میکنند. سفارش میکنند به مداوا و پزشک و مرتب از وضع آنان جستجو میکنند و امر به رفتن بیمارستان.برو ببین مصطفی کجاست؟
شیخ غلامرضا (خدمتکار منزل امام در نجف):
امام به حاج آقا مصطفی خیلی علاقه داشتند. منزل آقا مصطفی نزدیک مسجد ترکها در نجف بود. اگر یک روز ایشان دیر میکرد یا نمیآمد، امام میگفتند: «شیخ غلامرضا برو ببین مصطفی کجاست.»(6)هر وقت امام از او یاد میکند
آیت الله خاتم یزدی:
مرحوم حاج آقا مصطفی در رابطه با علاقه امام به فرزندانش میگفت: «امام بچهای داشت که فلج بود و چند سالی زنده بود و بعد وفات کرد. با اینکه آن بچه فلج بود و زود هم از دنیا رفت معذلک هر وقت امام از او یاد میکند خیلی متأثر و ناراحت میشود.(7)تحمل دیدن لحظه خداحافظی را نداریم
حجت الاسلام والمسلمین سید احمد خمینی:
امام شدیداً عاطفی هستند. مثلاً وقتی نجف بودند و گاهی خواهرهایم میآمدند آنجا، و بعد میخواستند بروند طوری بود که من هیچ وقت موقع خداحافظی قدرت ایستادن توی حیاط و دیدن خداحافظی آنها را با امام نداشتم، میگذاشتم و میرفتم. مرحوم برادرم هم همین را میگفتند که من آن لحظه خداحافظی را نمیتوانم ببینم. چون امام تا آن حد با فرزندان خود عاطفی برخورد میکنند که انسان تحمّل دیدن آن را ندارد. اما یک ذره شما فکر کنید این مسایل روی تصمیم گیریهایشان و یا در آن کارهایی که میخواهند بکنند اثر دارد، ندارد.(8)زهرا فوراً بیاید او را ببینم
خانم زهرا اشراقی (نوه امام):
وقتی که آیت الله خاتمی پدر همسرم فوت کرد، من برای شرکت در مراسم سوگواری ایشان به یزد رفتم. مادرم دائماً میگفتند امام خیلی سراغت را میگیرد. آقا از دوری من ابراز ناراحتی کرده بودند. دلشان میخواست مرا ببینند و تسلیتی بگویند تا روحم آرام شود. وقتی به تهران رسیدم بلافاصله زنگ زدند و پیغام دادند که زهرا فوراً بیاید میخواهم ببینمش، و این برای من خیلی جالب بود که امام با وجود این همه مشکلات باز به فکر خانوادهشان بودند و میخواستند از نوهشان دلجویی کنند. ایشان هیچگاه بیتفاوت از کنار مسئلهای نمیگذاشتند.(9)در گوشمان دعا میخواندند
خانم فریده مصطفوی:
امام خیلی صمیمی، خودمانی و مهربان هستند. مخصوصاً با مادرمان که از همه جهت احترام ایشان را دارند. رفتار ایشان از زمان طلبگی تاکنون هیچ فرقی نکرده اســت. از موقعی که به خاطر دارم همین برخوردها را با ما داشتهاند. ما (فرزندانشان) از اول نسبت به ایشان احترام خاصی قائل بودیم و مقید بودیم که کاری خلاف میل ایشان انجام ندهیم. هم اکنون نیز امام با ما چنین رفتاری دارند و با این همه گرفتاریهای سیاسی و اجتماعی، ایشان هیچ فاصلهای با خانواده نگرفتهاند. الان مثل گذشته به خدمتشان میرویم و در موقع خداحافظی، مثل اکثر پدرهای مقید، دعا به گوشمان میخوانند. (10)به قم که رسیدی تلفن کن
خانم فریده مصطفوی:
من ساکن قم بودم. هر وقت که میرفتم با امام خداحافظی کنم به من میفرمودند: ((به مجرادی که به قم رسیدی تلفن کن».نگاهشان پر محبت بود
خانم فرشته اعرابی (نوه امام):
امام نگاهشان آن قدر پرمحبت و آن قدر تسلی دهنده بود که خدا شاهد اســت - گاهی اوقات، خوب، گرفتاری طبیعی اســت که برای هر کسی در زندگی هست؛ گرفتاری و ناراحتی فشارهای عصبی - هر وقت گرفتاری زیادی پیدا میکردیم بیاختیار پا میشدیم میآمدیم نزد ایشان. به محض اینکه ایشان جواب سلام ما را میگفتند و نگاهمان میکردند، واقعاً میتوانم بگویم تمامش یادمان میرفت. یک ذره اغراق نمیکنم؛ واقعاً یادمان میرفت، تا وقتی پیش ایشان بودیم. وقتی جدا میشدیم دو مرتبه تمام ناراحتیها هجوم میآوردند.(12)بیا از این غذا بخور
آقای سید رضا مصطفوی (نوه امام):
هر وقت داداش من پیش امام میرفت و امام داشتند غذا میخوردند ایشان از غذای خودشان که مناسب با وضع مزاجیشان درست میشد و با غذای ما معمولاً فرق میکرد به ایشان میدادند. گاهی هم که من به ایشان وارد میشدم میگفتند: «رضا بیا از این غذا بخور» و این جوری به ما اظهار محبت میکردند.(13)خودکار به چشمتان نرود
خانم زهرا اشراقی:
امام تا این حد مواظب ما بود که اگر ما مشغول نوشتن چیزی بودیم به ما میگفتند: «مواظب باشید خودکار در چشمتان نرود». من میگفتم خودکار چاه ربطی به چشممان دارد؟ ایشان میگفتند: «ممکن اســت یک وقت بچه روی شما بیفتد و خودکار در چشمتان برود».(14)چیزی که مهم اســت دختر اســت
خانم فرشته اعرابی:
علاقه آقا به دختر خیلی زیاد بود؛ یعنی به کسانی که فرزند دختر داشتند میگفتند: «آن چیزی که مهم اســت، دختر اســت». همیشه میگفتند: «آن کسی که مورد علاقه میتواند قرار بگیرد دختر اســت». شاید به همین خاطر بود که عقیده داشتند از دامن زن مرد به معراج میرود.(15)تمام اعیاد را عیدی میدادند
خانم زهرا مصطفوی:
امام تمام اعیاد را به ما عیدی میدادند از زمان بچگی، البته به مطابق زمان تغییر کرده و امروز رسیده به سیصد تومان. عیدها به ما سیصد تومان میدهند. نه ما، هر کسی توی خانه باشد، از خانم گرفته تا کارگر توی منزل. مهمان اگر باشد به همه میدهند؛ بچهها صد تومان بزرگترها سیصد تومان.حال فلانی چطور اســت؟
خانم زهرا اشراقی:
وقتی امام در بیمارستان بستری بودند، خواهرم مریض بود. ایشان در آن حال اغما و بیهوشی هر وقت چشمشان به یکی از ما میافتاد سراغ او را میگرفتند. یعنی وقتی چشم باز میکردند فقط میپرسیدند: «فلان کسی چطور اســت، حالش خوبه؟» همین نمونه کافی اســت تا بفهمیم امام تا چه حد به مسایل عاطفی اهمیت میدادند.(17)مگر صندلی نیست که بنشینید؟
فرشته اعرابی:
امام در روزهایی که حالشان هیچ خوب نبود و ما به زیارتشان در بیمارستان میرفتیم همین که ما را کنار تختشان میدیدند با محبت میفرمودند مگر صندلی نیست که بنشینید، میگفتیم آقا ما راحت هستیم میفرمودند نه، خسته میشوید. (18)پینوشتها:
1- برداشتهایی از سیرهی امام خمینی، ج 1، ص 20.
2- همان، ص19.
3- همان، ص20.
4- همان.
5- همان، ص13.
6- همان، ج 2، ص 182.
7- همان.
8- همان، ص189.
9- همان، ج 1، ص 14.
10- همان، ص 88.
11- همان، ص 14.
12- همان، ص 17.
13- همان، ص 31.
14- همان، ص 32.
15- همان، ص 35.
16- همان، ص 36.
17- همان، ج 2، ص 190.
18- همان، ص 195.
احترام به برادر بزرگتر در حد یک استاد
حجت الاسلام والمسلمین رحیمیان:
بارها و بارها شاهد احترام بیش از حد امام نسبت به آیت الله پسندیده بودیم. ایشان به عنوان برادر بزرگتر و استاد امام در دوران کودکی و نوجوانی در حد یک استاد و شبیه یک پدر، مورد احترام امام قرار میگرفت. مجلس انیس امام با برادر بزرگترشان به دور از مسائل سیاسی و رهبری جهان اسلام، احوالپرسی و تفحص از مشکلات احتمالی برادر بود. در این حال شنیدن مسائل عادی زندگی و چکه کردن شیر آب و خرابی دستشویی منزل ایشان برای امام کاملاً قابل تحمل بود.(1)مواظب باشید صدمه نخورد
آقای سید رحیم میریان:
یادم اسـت یکی از خواهران که در جماران خدمت میکرد، مریضی شده بود. امام چندین مرتبه به اتاقش رفتند و احوال او را پرسیدند و مرتب سفارش میکردند:شما جلوتر بروید
حجت الاسلام والمسلمین امام جمارانی:
روز دوازده بهمن 57 وقتی هواپیمای امام در فرودگاه تهران به زمین نشست آیت الله پسندیده برادر امام به استقبال ایشان به داخل هواپیما رفتند. امام به حسب روحیهای که داشتند فرمودند آقای پسندیده جلوتر از ایشان از هواپیما خارج شود؛ چون هیچگاه امام در راه رفتن از برادر بزرگترشان سبقت نمیگرفتند. از طرفی به دلیل حساسیت سیاسی ورود امام آقای پسندیده هم نمیتوانستند جلوتر از امام راه بیفتند. امام فرمودند: «پس شما جلوتر از ما از هواپیما پایین بروید والا من جلوتر از شما نخواهم رفت.»(3)من پیش شما میمانم
بهجت خانم (دختر دایه حضرت امام):
مادرم میگفت من شکم اول یک پسر به نام محمد حامله بودم. آن موقع پدرت تفنگچی آقا مصطفی (پدر امام) بود. محمد میمیرد و پستان مادرم پر از شیر میماند، از طرفی امام با یک بچه دیگر شیر به شیر بودند. یک روز پدرم میرود توی حیاط آقا، خواهر آقا مصطفی (عمه امام) به پدرم میگوید: «آقا شنیدهایم بچهتان مرده اگر «روح الله» را «خاور» شیر بدهد، خیلی ثواب برده و جان این بچه را نجات داده و چون آنها شیر به شیر هستند، خیلی خوب میشود». پدرم میگوید: از زنم اجازه بگیرم میآید به خانه و میگوید: «خاور، خواهر آقا میگوید اگر سینهات را خشک نکنی و رضایت بدهی که «روح الله» را شیر بدهی خیلی ثواب میبری». مادرم میخندد و میگوید: آره در این صورت سینهام دیگر آتش جهنم نمیبیند. بعد پدرم سریع میآید و قصه را به عمه امام میگوید. آنها هم فوراً گهواره آقا روح الله را میآورند منزل ما وقتی آقا روح الله را آوردند، مادرم بلند شد و رفت سینهاش را آب کشید و حمد و قل هوالله خواند و بار صورت او بوسه زد و سینهاش را در دهان او گذاشت. پدر آقا روح الله به مادرم گفت که من از شما میخواهم مادامی که فرزند مرا شیر میدهی لقمه کسی را نخوری و خودشان روزانه چند وعده غذا و خوراکی میفرستادند تا مادرم از آن غذاهای فرستاده شده بخورد. آقا روح الله تا دو سال شیر خورد. بعد از دو سال که او را از شیر گرفتند و بردند به خانه خودشان، ولی باز هم میآمد پیش مادرم. مادرم میخندید و پدرم میگفت: «روح الله جان، تو که شیر نمیخوری چرا به خانه نمیروی؟» او میگفت: «من پیش شما میمانم».(4)به تربیت فرزنداتان بپردازید
خانم عاطفه اشراقی:
امام همیشه به مادرم توصیه میکردند که بهترین عبادت برای مادر نگهداری از فرزندان و تربیت آنان اسـت. چنانکه مادرم در اوایل انقلاب خواسته بودند که در کارهای اجتماعی شرکت کنند، ولی به دلیل کوچک بودن بچهها، امام از ایشان خواستند که به تربیت فرزندان خود بپردازند.(5)تربیت فرزند از مرد برنمیآید
خانم فاطمه طباطبایی:
امام نقش مادر را در خانه خیلی تعیین کننده میدانستند و به تربیت بچهها خیلی اهمیت میدادند. گاهی که ما شوخی میکردیم و میگفتیم: «پس زن باید همیشه در خانه بماند؟» میگفتند: «شما خانه را کم نگیرید، تربیت بچهها کم نیست. اگر کسی بتواند یک نفر را تربیت کند، خدمت بزرگی به جامعه کرده اسـت». ایشان معتقد بودند که تربیت فرزند از مرد برنمیآید و این کار دقیقاً به زن بستگی دارد، چون عاطفه زن بیشتر اسـت و قوام خانواده هم باید براساس محبت و عاطفه باشد.(6)به نقش مادر خیلی حساس بودند
خانم فرشته اعرابی (نوه امام):
امام روی نقش مادر در تربیت فرزند به خصوص در دوران کودکی طفل بسیار حساس بودند. در مراحل نوجوانی و رشد فرزندان، امام به تربیت فرزندان خیلی توجه داشتند و حتی فرزندان ذکور ایشان در کلاسهای درسی امام شرکت میکردند امام مشوق آنها بودند. ایشان هیچگاه مانع تحصیل دخترانشان نمیشدند و آنها را تشویق هم میکردند.(7)باید صورت به خاک بمالی
خانم زهرا مصطفوی:
امام بارها به من میگفتند: «اینکه میگویند بهشت زیر پای مادران اسـت؛ یعنی باید این قادر جلوی پای مادر صورت به خاک بمالی تا خدا تو را به بهشت ببرد».(8)چرا به حرف مادرات گوش نمیکنی؟
خانم فاطمه طباطبایی:
امام بعد از سن تکلیف بچهها، بیشتر دقتشان در تعلیم و تربیت آنها بود. همیشه از ما میپرسیدند: آیا شما میدانید بچهتان کی از خانه بیرون میرود و کی میآید؟ با چه کسانی رفت و آمد میکند و یا چه صحبتهایی میکند؟رفتارت با مادرت خیلی بد بود
خانم فاطمه طباطبایی:
یادم میآید پسرم که کوچک بود گاهی با تندی جوابم را میداد. آقا جداً از این رفتار او با من ناراحت میشدند. بعد او را جداگانه میخواستند و میگفتند: «تو رفتارت با مادرت خیلی بد بود». یعنی از این مسائل، ساده رد نمیشدند.(10)برای مادرتان هدیه بخرید
نوه امام:
یک روز، روز مادر بود. آقا به ما پولی دادند که به مناسبت آن روز با آن پول برای مادرانمان چیزی بخریم و به آنها تقدیم کنیم.(11)چرا شما نشستهاید؟
خانم صدیقه مصطفوی:
یک روز من در خدمت امام ایستاده بودم و دخترهایم نشسته بودند. ایشان با ناراحتی به بچهها گفتند: «بلند شوید بروید. اصلاً وقتی مادر شما جلوی شما ایستاده چرا شما نشستهاید. بلند شوید از جایتان».(12)بروید مادرتان تنها نباشد
خانم زهرا مصطفوی:
اگر زمانی ما دو، سه نفری با هم به نزد امام میرفتیم و صحبت میکردیم، آقا میفرمودند: شما «چرا اینجا نشستهاید و مادرتان در آن حیاط تنهاست؟ بروید پهلوی مادرتان صحبت کنید».(13)من کسی را نمیخواهم
خانم فریده مصطفوی:
یک زمانی هم آقا بیمار بودند و هم خانم.ما معمولاً دو سه نفر بودیم. اگر یکی از ما نزد امام میماند فوراً میگفتند: «من کسی را نمیخواهم، بروید پیش مادرتان» و با اوقات تلخی ما را از اتاق بیرون میکردند که خانم تنها نماند.(14)مادرت به جز خدا کسی را ندارد
حجت الاسلام والمسلمین سید احمد خمینی:
هر وقت برای حضرت امام حادثهای مانند بیماری اتفاق میافتاد، ایشان نزدیکان را فرا میخواندند و سفارش مادرمان را میکردند. از سختیها و مشقاتی که مادرمان کشیده اسـت صحبت میکردند و میفرمودند که باید رضایت مادرتان را جلب کنید. روزهای آخر عمر، ایشان مرا خواستند و باز سفارش مادرم را کردند و فرمودند: «مادرت به جز خدا کسی را ندارد، مبادا بر خلاف میلش کاری انجام دهی».(15)برخلاف رضایت مادر کاری نکن
حجت الاسلام والمسلمین سید احمد خمینی:
امام با مادرم ارتباط عاطفی عجیبی داشتند. اینکه من در مسئلهای مانند حج با حکم رهبر عزیزمان صرف اینکه والدهام به من گفتند من راضی نیستم، یک مرتبه زدم زیر همه چیز، این نبود الا اینکه پدرم در روزهای آخر زندگی، دست مادرم را گرفتند و در دست من گذاشتند و گفتند: «بر خلاف رضایت ایشان هیچ کاری نکن» با اینکه میدانستم این کار صدمه و تنشی دارد و برای من خوب نیست، گفتم هر طور میخواهد بشود. به مقام معظم رهبری گفتم: شما اگر به من دستور دهید برو، که من از نظر شرعی آن قول را قطع کنم، حرفی ندارم والاً با آن رابطه عاطفی که با مادرم دارم وارد این کار نمیشوم.(16)تو تلافی کن
همسر امام:
آقا به احمد جان خیلی سفارشی مرا میکردند. به او گفتهاند: «خیلی مواظب باش، من نتوانستم تلافی کنم، تو تلافی کن».(17)بزرگترین وصیت در امور خانوادگی
امام خمینی:
بزرگترین وصیت من به تو فرزند عزیز، سفارش مادر بسیار وفادار تو اسـت. حقوق بسیار مادرها را نمیتوان شمرد و نمیتوان به حق ادا کرد. یک شب مادر نسبت به فرزندش از سالها عمر پدر متعهد ارزندهتر اسـت. تجستم عطوفت و رحمت در دیدگان نورانی مادر، بارقه رحمت عطوفت رب العالمین اسـت. خداوند تبارک و تعالی قلب و جان مادران را با نور رحمت ربوبیت خود آمیخته آن گونه که وصف آن را کس نتوان کرد و به شناخت کسی جز مادران در نیاید و این رحمت لایزال اسـت که مادران را تحمّلی چون عرش در مقابل رنجها و زحمتها از حال استقرار نطفه در رحم و طول حمل و وقت زائیدن و از نوزادی تا به آخر، مرحمت فرموده: رنجهایی که پدران یک شب آن را تحمل نکنند و از آن عاجز هستند. این که در حدیث آمده اسـت که «بهشت زیر قدمهای مادران اسـت»(18) یک حقیقت اسـت و این که با این تعبیر لطیف آمده اسـت برای بزرگی عظمت آن اسـت و هشیاری به فرزندان اسـت که سعادت و جنت را در زیر قدم آنان و خاک پای مبارک آنان و خاک پای مبارک آنان جستجو کنید و حرمت آنان را نزدیک حرمت حق تعالی نگهدارید و رضا و خشنودی پروردگار سبحان را در رضا و خشنودی مادران جستجو کنید. مادران گرچه همه نمونهاند لکن بعض آنان از ویژگیهای خاصی برخوردارند و من در طول زندگی، مادر محترم تو، و خاطراتی که از او در شبهایی که با اطفال خود میگذراند و در روزها نیز دارم، او را دارای این ویژگیها یافتم. اینک به تو ای فرزند و به سایر فرزندانم وصیت میکنم که کوشش کنید در خدمت به او و در تحصیل رضایت او پس از مرگ من، همان گونه که او را از شماها راضی میبینم در حال زندگی و پس از من بیشتر در خدمتش بکوشید.(19)پینوشتها:
1- برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج 1، ص13.
2- همان.
3- همان، ج 3، ص 251.
4- همان، ج 2، ص 181.
5- همان، ج 1، ص 284.
6- همان، ص 33.
7- همان.
8- همان.
9- همان، ص 34.
10- همان.
11- همان.
12- همان.
13- همان، ص 83.
14- همان، ص 84.
15- همان، ص 75.
16- همان، ص 76.
17- همان.
18- قال رسول الله(ص): الجنه تحت اقدام الامهات. (کنز العمال، 45439:16 /461)
19- صحیفه امام، ج16، ص 225-226.
صفحه منتسب به امام خمینی (ره) با انتشار پستی در اینستاگرام از حفظ حمایت های مردم از نظام مقدس جمهوری اسلامی گفت.
صفحه منتسب به امام خمینی (ره) با انتشار پستی در اینستاگرام از حفظ حمایت های مردم از نظام مقدس جمهوری اسلامی گفت.
در همین راستا و با توجه به حماسه 9دی صفحه منتسب به امام خمینی (ره) با انتشار پستی در صفحه اینستاگرام ، با بازنشر بخشی از بیانات امام خمینی در جمع استانداران سراسر کشور در 15 آذر سال 59، به مانایی پشتیبانی های مردم از نظام مقدس جمهوری اسلامی تاکید کرد.
این صفحه نوشت:
"این پشتیبانیهای عظیمی که مردم میکنند، و آن حضوری که خودشان دارند باید حفظ بشود تا کشورتان حفظ بشود. و من خوف این را دارم که نعمتی را که خدا به ما داده است، و همه اینها از جانب خدای تبارک و تعالی بوده است ما کُفران این نعمت را بکنیم، و عنایت خدا از ما منحرف بشود. 15آذر1359"
سعی داشتند مزاحم ما نباشند
مصطفی کفاشزاده:
خانم امام میگفتند بنده تا یاد دارم و با ایشان زندگی میکنم هر شب (همیشه) به نماز شب میایستادند و سعی داشتند که مزاحم من یا بچهها نباشند. حتی یک شب هم ما به خاطر نماز شب آقا بیدار نشدیم، مگر اینکه مثلاً خودمان بیدار بودیم. مسافرت هم که میرفتیم آقا برای نماز شب که بیدار میشدند طوری حرکت میکردند و آهسته راه میرفتند و وضو میگرفتند که مزاحم دیگران نبودند.(1)تنها جلوی پایشان روشن بود
آقای دکتر محمود بروجردی (داماد امام):
در دل شب هنگامی که امام برای نماز شب برمیخاستند لامپ را روشن نمیکردند، بلکه از یک چراغ قوه بسیار کوچک استفاده میکردند که تنها جلوی پای ایشان رادیگر پیش من نخواب!
خانم زهرا مصطفوی:
من مدتها نزد امام میخوابیدم. مواقعی که مادرم سفر بود. ایشان میگفتند که تو نمیخواهد پیش من بخوابی، چون تو خوابت خیلی سبک اسـت و این برای من اشکال دارد. حتی ساعتی را که برای بیدار شدنشان بود یک وقتی لای یک چیزی پیچیدند و بردند دو اطاق آن طرفتر، که وقتی زنگ میزند من بیدار نشوم.کسانی را بیدار نمیکردند
خانم زهرا مصطفوی:
غیر از شبهای ماه رمضان که قرار نبود کسی دیگر روزه بگیرد، ایشان هیچ کس را بیدار نمیکردند. خودشان سماور را روشن میکردند و چای درست میکردند و معمولاً یک تخم مرغ، سحری ایشان بود.(4)مثل یک سایه بر میخاستند
حجت الاسلام والمسلمین حسن ثقفی:
یادم اسـت در پاریس، دو اتاق کوچک بود که من آنجا میخوابیدم، نیمه شب که میشد، میدیدم که آقای خیلی آهسته، واقعاً مثل یک سایه بر میخاستند بدون سروصدا وضو میگرفتند و نماز شب را برپا میداشتند. در پاریس هم مقید بودند که نماز شب را بخوانند.پینوشتها:
1- همان، ج 1، ص 15.
2- همان.
3- همان.
4- همان، ص 62.
5- همان، ج 3، ص 117.
با تاکسی به مسجد اعظم میآمدند
در آن زمان که امام شخصیت و مرجع مطرح جامعه شده بودند. بعد از درس معمولاً جمعیت زیادی برای دستبوسی ایشان میآمدند و از این رو برای تلف نشدن وقت با تاکسی از منزل به مسجد اعظم رفت و آمد میکردند. (1)نباید وی را تنها گذاشت
حجت الاسلام و المسلمین سید حمید روحانی:
امام در همان اولین ساعات ورود به ترکیه به آموزش زبان ترکی پرداختند. ایشان میخواستند با فراگیری زبان ترکی رسالت خود را در میان ترک زبانان دنبال کنند، به حدی که، اهتمام امام به فراگیری زبان ترکی، سرهنگ افضلی از مقامات ساواک را که در ترکیه مراقب ایشان بود سخت به وحشت انداخت که مبادا امام با آموختن زبان بتواند با مردم ترکیه ارتباط برقرار کند و مبارزه را در تبعیدگاه دنبال کند. لذا در گزارش خود به تهران نوشت: نباید وی را تنها گذاشت! از این رو در ترکیه هر روز امام را به جایی منتقل میکردند. (2)نمیگذاشتند وقت تلف شود
خانم مرضیه حدیدهچی؟
در پاریس موقعی که خبرنگارها برای مصاحبه میآمدند تا وسایلشان را بچینند، امام نمیگذاشتند وقتشان تلف شود. (3)چرا قبل از وقت، مرا میخوانید؟
حجت الاسلام و المسلمین امام جمارانی:
در طول این نه الی ده سالی هم که امام در جماران تشریف داشتند، یکی از آقایانی که مأمور امور مالی ایشان بودند و باید هر روز صبح به این امر رسیدگی میکردند میگفتند: ایشان هر روز رأس ساعت مقرر آماده پذیرفتن ما بودند. چنانچه اگر روزی به خاطر عدم شرایط مساعد به موقع به حضور ایشان نمیرسیدیم، اما پنج دقیقه بعد از موعد مقرر زنگ اتاق مربوطه را به صدا در میآوردند و آنان را برای حضور دعوت میکردند.لعن و سلام زیارت عاشورا را در حال قدم زدن میخواندند
حجت الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی:
امام از کمترین وقت خود برای مطالعه و نوشتن یا عبادات دیگری که ذکر شده استفاده میکردند. اگر کسی تنها همین آثاری را که از ایشان تألیف و به چاپ رسیده مطالعه کند و آن را بر عمر پر برکت ایشان تقسیم کند، به خوبی میفهمد که چگونه از ساعات و بلکه دقایق عمر خود استفاده کرده و بهره وافی بردهاند، در صورتی که ایشان خیلی اهل نوشتن و قلم نبودند. و حتی از نیم ساعت قدم زدن صبح و عصر خود نیز، که بخصوص این اواخر به تجویز پزشکان انجام میدادند استفاده میکردند و معمولاً ادعیه و اذکاری را برای آن وقت اختصاص داده بودند که در حال قدم زدن نیز عبادتی و کاری را انجام دهند و اوقاتی که زیارت عاشورا میخواندند، صد لعن و صد سلام را، معمولاً، در حال قدم زدن میخواندند. (5)اغتنام فرصتها
حجت الاسلام و المسلمین رحیمیان:
امام در بسیاری از اوقات در آن واحد و همزمان به کارهای متعدد اشتغال داشتند. در یکی از روزهای اوایل فروردین 68 حدود ساعت هفت بعدازظهر حقیر را برای انجام کاری احضار فرمودند. وقتی مشرف شدم حدود یک ساعت از غروب گذشته بود. ایشان در حالی که هنوز مشغول تعقیبات نماز مغرب و عشا بودند، تسبیح در دستشان بود و ذکر میگفتند، به پشت خوابیده بودند و با بالا و پایین بردن پاهایشان نرمش مخصوصی را که پزشک توصیه کرده بود انجام میدادند، تصویر بدون صدای تلویزیون را مدنظر داشتند، به صدای رادیو گوش میدادند، علاوه بر این همه امور، علی نوه عزیزشان را در حالیکه در کنار ایشان دراز کشیده بود و سعی میکرد حرکتهای امام را تقلید کند مورد تفقد و نوازش پدرانه قرار میدادند و انجام نرمش مانع از ابراز عطوفت نسبت به نوه خردسالشان نمیشد. (6)عمر با برکت امام
حجت الاسلام و المسلمین رحیمیان:
ما به طور مکرر شاهد بودیم که امام به هنگام قدم زدن عصرانه که به عنوان ورزش، کاری مهم و لازم برای تأمین سلامت ایشان بود در دستی تسبیح داشتند و به ذکر خدا مشغول و در دست دیگر رادیویی کوچک داشتند که با استماع آن در جریان مسایل داخل و خارج قرار میگرفتند.میتوانی خبر یک دقیقهای تعریف کنی؟
حجت الاسلام و المسلمین مسیح بروجردی (نوهی امام):
امام هیچگاه نمیگذاشتند وقتشان به هدر برود. بارها میدیدیم که در دقایق قبل از آماده شدن سفره که معمولاً به بطالت میگذرد ایشان به مطالعه و تلاوت قرآن میپرداختند.وقت تلف شده ندارند
خانم زهرا مصطفوی:
امام در منزل یا رادیو گوش میکنند یا تلویزیون نگاه میکنند یا نامههای رسیده را میخوانند یا اخبار رسیده را مطالعه میکنند. یک دقیقه ایشان بیکار نیستند. حتی در حمام هم، رادیو همراهشان اســت، یا هنگام وضو گرفتن رادیو روی دوششان اســت.در کمتر از دو دقیقه هم قرآن میخواندند
خانم مرضیه حدیدهچی:
امام در فاصلهای که بعد از نماز ظهر و عصر برای ناهار میآمدند، اگر در این مدت کوتاه چند دقیقهای فرصت پیدا میشد، قرآن بر میداشتند و میخواندند که گاهی این اوقات کمتر از دو دقیقه بود. (10)از همه وقت خودشان استفاده میکردند
دکتر حسن عارفی:
امام از همه وقتهای خودشان استفاده میکردند مثلاً اگر به عنوان دستور پزشک به ایشان عرض میشد که راه رفتن برای سلامتی شما مفید اســت ایشان ضمن انجام این دستور از این قدم زدن استفاده دیگری میکردند مثلاً در راه رفتن صبح با خودشان رادیوی کوچکی داشتند که مجلس را گوش میکردند و یا بعدازظهرها رادیوهای بیگانه را گوش میکردند و یا روزنامههای عصر را میخواندند. ایشان در یک وقت حداقل دو کار انجام میدادند هم دستور پزشک را اجرا میکردند و هم از اوضاع و اخبار باخبر میشدند. (11)فرصتشناسی در اوج بیماری
حجت الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی:
امام حتی در شب قبل از عمل و روی تخت بیمارستان با وجود سرمهای غذایی و دارویی و ضعف مفرط از مطالعه و قرائت قرآن و تهجد و نماز شب غافل نمانده و حاضر نبودند لحظهای هر چند کوتاه و گذرا از عمر خود را بیهوده بگذرانند. (12)پینوشتها:
1. برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج 5، ص 345.
2. همان.
3. همان، ص 345-346.
4. همان، ص 346.
5. همان، ص 346-347.
6. همان، ص 347.
7. همان.
8. همان، ص 348.
9. همان.
10. همان.
11. همان، ص 348-349.
12. همان، ص 349.
منبعمقاله: سعادتمند، رسول؛ (1390)، درسهایی از امام: نظم و قانونگرایی، قم: انتشارات تسنیم، چاپ دوم.
منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1390)، درسهایی از امام: نظم و قانونگرایی، قم: انتشارات تسنیم، چاپ دوم