وبسایت بازده: آیا میخواهید کسب و کار جدیدی شروع کنید ولی از شکست در آن میترسید؟ در ادامه دلایل عمدهی شکست بسیاری از کسب و کارها به همراه راههای جلوگیری از آنها را برایتان خواهم گفت.
شور و اشتیاق، کلید موفقیت در کسب و کار است ولی نمیتواند سوددهی را تضمین کند. اگر در مورد چیزی شور و اشتیاق داشته باشید ولی نتوانید از آن پول بسازید، و با این حال، خطر سرمایهگذاری را نیز در آن بپذیرید، آنگاه بیشتر شبیه یک خَیِر و کارآفرین اجتماعی هستید که بدون چشمداشت یا با حداقل سود میخواهد به دیگران خدمت کند.
پیش از قبول خطر و سرمایهگذاری در هر کسب و کاری، تحقیق جامع و مشورت با متخصصان، بسیار شایسته و مفید است. هیچکس نمیخواهد کسب و کاری شکستخورده داشته باشد. افتخار هر کارآفرینی این است که شاهد رشد و سود پایدار کسب و کارش باشد.
برخی کارآفرینان کسب و کاری راه میاندازند ولی به دلیل برخی عوامل خاص، کسب و کارشان پس از مدت کوتاهی دچار شکست میشود. در ادامه به بحث در مورد برخی علل اساسی شکست کسب و کارها خواهم پرداخت.
مهم نیست پیش خودتان فکر میکنید چهقدر خبره و مطلع هستید، وقتی میخواهید خط جدیدی را از کسب و کار راهاندازی کنید، بهتر است به دنبال نظرخواهی و مشورت با افراد حرفهای باشید. این کار کمک میکند بتوانید تشخیص دهید آیا این کسب و کار آنچنان که فکر میکردید سودده هست یا خیر. اغلب اوقات، کارآفرینان به این دلیل اقدام به راهاندازی یک کسب و کار میکنند که پیشتر شاهد سوددهی کسب و کاری مشابه برای دیگران بودهاند. آری، شاید چنین کسب و کاری برای دیگران سودده باشد، ولی شاید رازی نیز پشت این موفقیت نهفته باشد. شاید این راز مثلا مربوط موقعیت، خدمات مشتری خوب، آگاهی از منابع مناسب برای تامین مواد اولیه و غیره باشد.
داشتن یک مربی که همیشه شما را از ارتکاب اشتباهات احمقانه باز دارد، بسیار لازم و مفید است. مزیت دیگر مشورت با حرفهایها این است که، شما با آدمهایی ملاقات و گفتوگو میکنید که پیشتر، کسب و کار مشابهی شما را راه انداختهاند، اشتباهاتی مرتکب شدهاند، و راههای جبران یا جلوگیری از آن اشتباهات را یاد گرفتهاند.
برای مثال، بیل گیتس و سِر ریچارد برنسون دارای مربیانی نظیر وارن بافت و سِر فِرِدی لِیکر بودند. اگر آنها مشاور و مربی داشتند، شما چرا نداشته باشید؟
یکی از بهترین توصیههایی که میتوانم به هر آدمی در کسب و کار ارائه دهم این است که هرگز از یاد گرفتن دست نکشد؛ نه تنها باید در مورد بازاریابی در صنعت مربوط به خودتان مطالعه و کسب دانش کنید، بلکه در مورد چگونگی خرید و فروش خدمات و محصولات در دیگر صنایع، و همچنین چگونگی اصلاح و بهبود اوضاع نیز کسب اطلاعات کنید.
۲. عدم توجه مناسب به مشتری
اولویت دادن و توجه به مشتری بسیار اهمیت دارد. کسب و کاری که خدمات و توجه مناسبی به مشتریان داشته باشد، حتما پیشرفت میکند. توجه مناسب به مشتری باعث بازگشت مشتریان میشود، و بازگشت مشتریان باعث وفادار شدنشان میشود. اگر رفتار بسیار خوبی با مشتریان نداشته باشید، آنها سمت رقبایتان کشیده خواهند شد. یاد بگیرید چگونه باید به مشتریانتان نشان دهید که برایتان محترم و ارزشمند هستند. همیشه در مورد کیفیت محصولتان از آنها سوال کنید و در قبال اظهار نظرشان دربارهی محصول، تخفیفاتی برایشان در نظر بگیرید (صرفنظر از اینکه نظرشان مثبت باشد یا منفی). اگر به اندازهی کافی به مشتری نزدیک نشوید، اگر شبیه سایر فروشندهها با آنها رفتار کنید، فقط وقتی سراغتان میآیند که گزینهی دیگری جز شما نداشته باشند. عدم توجه کافی به مشتری، بسیاری از کسب و کارها را نابود کرده است. واحد خدمات مشتریانتان معرف برند شما است.
۳. تقلید از دیگران
آن چه برای آقای الف نتیجهبخش است، شاید برای آقای ب کارساز نباشد. بسیاری از آدمها به این دلیل وارد یک کسب و کار میشوند یا یک کسب و کار خاصی را انتخاب میکنند که شاهد موفقیت دیگران در این کسب و کار بودهاند و فکر میکنند اگر آنها نیز به این کار اقدام کنند، موفق خواهند شد. بهتر است این ایدهی خام را از طریق مشاورههای مناسب قوام بیاورید، و نقاط افتراق و تمایز خود را نسبت به دیگران بازشناسید. تقلید بدون مشورت به بنبست میرسد. هرگز تقلید نکنید، نوآوری کنید.
۴. فقدان تجربه
فقدان تجربه یکی از عوامل شکست کسب و کارها است. اگر بیتجربه باشید یا مدیریتتان خام و مبتدیانه باشد، کسب و کارتان محکوم به شکست است. هنگام شروع یک کسب و کار جدید، توصیه میشود از خدمات آدمّهای باتجربه در آن زمینه بهرهمند شوید. آنها میتوانند شریک یا کارمندتان باشند. حتما از بازاریابهای باتجربه و کارمندان آموزشدیده در زمینهی خدمات مشتریان استفاده کنید.
۵. عدم حساب و کتاب
باید حساب و کتاب هر ریالی را داشته باشید که در کسب و کارتان بهدست میآورید. اغلب اوقات، بسیاری از کارآفرینان حساب و کتاب فروشهای روزانهشان را ندارند. وقتی یک روز فروش میکنند، با این فکر که فردا هم میتوانند به هم میزان فروش کنند، سودشان را خرج نیازهای شخصیشان میکنند. اگر میخواهید در کسب و کارتان موفق شوید، باید حساب و کتاب هر ریال را از درآمدتان داشته باشد. حتما برای خرجهایتان برنامهریزی دقیق داشته باشید، زیرا اگر میخواهید کسب و کارتان رشد کند، باید ۶۰ درصد از سودتان به کسب و کار برگردد؛ به علاوه، یکدهم از آن را نیز به عنوان مالیات باید کنار بگذارید.
۶. عدم رشد شخصی
بسیاری از کارآفرینان بر روی خودشان سرمایهگذاری نمیکنند. آنها میخواهند خوب و موفق باشند، ولی مطالعه نمیکنند، تحقیق نمیکنند، و همچنین در سمینارها و کارگاههایی که باعث بالا رفتن سطح اطلاعاتشان میشود، شرکت نمیکنند. پیشرفت شخصی در زمینهی مهارتهای رفتاری و ارتباطی یک ضرورت است. رسیدن به این مهارت دشوار و نیازمند نظم و دقت است. رسیدن به موفقیت بدون اصلاح و بهبود رفتارتان کار بسیار دشواری است. هیچکس در زندگی بدون خودسازی و افزایش دانش خود پیشرفت نکرده است. هرگز دست از یادگیری بر ندارید.
۷. مکان نامناسب
یک کارآفرین تصمیم گرفت در یک منطقهی محلی اقدام به تاسیس کافیشاپ کند. قهوههای آن کافیشاپ بسیار دلپذیر و با قیمت مناسب بودند. رابطهی وی با مشتریان نیز بسیار عالی بود. ولی بعد از یک سال، کافیشاپاش به اندازهی کافی رشد نکرد و به سختی میتوانست آن را اداره کند؛ بنابراین تصمیم به فروش کافیشاپ گرفت. بعد از آن، کارآفرین ۲۹ سالهای که سرمایهی کافی نیز در اختیار داشت، احساس کرد میتواند با تزریق پول به کافیشاپ، این کسب و کار را سودده و شیک و مد روز کند. وی نیز نتوانست این کافیشاپ را به سوددهی برساند. چرا؟ به دلیل موقعیت مکانی این کسب و کار. نتیجه اینکه نمیتوانید در جایی کسب و کارتان را آغاز کنید که نیازی به خدمات شما نداشته باشند. شیک و مد روز کردن کسب و کار باعث نمیشود آدمها نزدتان بیایند و به شما وفادار بمانند. پیش از انتخاب مکان تاسیس کسب و کار باید به خوبی آن منطقه را از لحاظ بازار بررسی کنید.
۸. عدم تمرکز
ممکن است کارآفرینان به راحتی به دلیل مشغلههای جزئی بسیار زیاد از مسیر اصلی خود منحرف شوند. هر بار که تمرکزشان به یک سو جلب میشود، از قدرت تفکرشان کاسته میشود. یک کارآفرین یا تاجر خوب هرگز تمرکزش را از مسائل مهم و اولویتها بر نمیدارند. ولی برخیها گرفتار وسواس و کمالگرایی در مشغلههای جزئی میشوند که به راحتی میتوانند آنها را به افراد دیگر محول کنند. کارآفرین باید یاد بگیرد برخی کارها را به دیگران محول کند. کوتهبینی یک آدم وقتی آشکار میشود که گرفتار وسواسی شده باشد که به جای کیفیت به دنبال کمیت کار باشد. پرمشغله بودن به معنی سازنده و موثر بودن نیست.
۹. انتظارات نادرست
برخی نوبنیادها (استارتآپ) فکر میکنند همین که وارد کار شدند، بدون هیچ تلاش و برنامهای پول از در و دیوار به آنها هجوم میآورد. گاهی اوقات، مقصر فقط خودِ کارآفرینانی هستند که تنها آنچه را که دوست دارند میشوند و فکر میکنند بیشتر از دیگران میدانند. در نتیجه باید گفت، راهاندازی یک کسب و کار موفق، مثل دو صد مترِ سرعت نیست، بلکه مثل ماراتن است. اگر نمیخواهید در فقر و فلاکت بمیرید یا شاهد سقوط کسب و کارتان باشید، باید سخت بکوشید. هرگز از کاری که انجام ندادهاید، انتظار پاداش نداشته باشید.
۱۰. به سرعت تسلیم شدن
این مهمترین دلیل شکستِ بسیاری از کسب و کارها است. اگر پشتکار نداشته باشید؛ اگر مطالعه و تحقیق نکنید؛ اگر بعد از یک شکست بارها و بارها تلاش نکنید، شاید در کسب و کارتان موفق نشوید. اول باید بدانید رسیدن به نیمههای راه در کسب و کار هرگز به معنی موفقیت نیست. یکی دیگر از مشکلاتی که در همان آغاز، باعث تعطیلی کسب و کار میشود عدم تامین مالی یا کمبود بودجه است. بسیاری از کارآفرینان با راهاندازی کسب و کارشان با بودجهی عملیاتی ناکافی، مرتکب اشتباه مهلکی میشوند. عمر چنین کسب و کارهایی آنچنان طولانی نیست زیرا موسسان آنها به راحتی ناامید و دلسرد میشوند؛ به ویژه اگر مجبور باشند با افراد قوی رقابت کنند.
توصیه میکنم، پیش از شروع هر کسب و کاری، این جمله را ملکهی ذهنتان کنید: "هر کاری میکنم (کار مثبت) که به موفقیت برسم”؛ و همین جمله به تنهایی میتواند آغاز موفقیتتان باشد. این طرز فکر کمکتان میکند به گسترهی وسیعتری برای کسب و کارتان بیندیشید. تلاش کنید و تلاش کنید و باز هم تلاش کنید.
نتیجهگیری
عوامل و دلایل دیگری نیز برای شکست کسب و کار یک کارآفرین وجود دارد، ولی بر اساس سالها تجربهام در کسب و کار، ۱۰ مورد بالا جزء عوامل اصلی شکست در کسب و کار به حساب میآیند. اگر بتوانید بر این مشکلات غلبه کنید، تا موفقیت در کسب و کار مورد نظرتان راه زیادی ندارید.
دست یافتن به تواناییها
این مسئله برای خواستههای شخصی نیز صدق میکند، چه غلبه بر یک چالش یا مشکل خاص باشد یا رسیدن به نهایت تواناییهای خود در همه جنبههای زندگی. برای اینکه بهترین خودتان باشید و غیرممکنها را ممکن سازید، نباید از ترس بترسید، باید بزرگ فکر کنید و خودتان را به جلو سوق دهید. وقتی با این طرز فکر درمورد دیگران فکر کنیم، پیشگامان، مخترعین و مکتشفین را در ذهنتان تجسم کنید: آنها شکست را به عنوان قدمی برای رسیدن به موفقیت در آغوش میکشند. اما لازم نیست روی بند راه بروید، قله اورست را فتح کنید یا برای رسیدن به این طرز فکر نابینا را شفا دهید. وقتی پاداش موفقیتی بزرگ باشد، استقبال کردن از شکست احتمالی رمز وارد شدن به چالشهای مختلف است، چه با شروع یک کار جدید بخواهید زندگیتان را از نو بسازید یا اینکه برای داشتن رابطهای عمیقتر به خودتان اجازه اعتماد کردن به فردی دیگر را بدهید.
برای رسیدن به هر هدف باارزش، باید ریسک کنید. توصیهای که در برخورد با ریسکها ارائه میشود ساده و سرراست است: باید تصمیم بگیرید این هدف ارزش آن ریسک را دارد یا نه. اگر دارد، دیگر نباید نگران باشید. البته ریسکهایتان باید حسابشده باشد؛ نباید چشمبسته دل به دریا بزنید و امید بهترین نتیجه را داشته باشید. رسیدن به هدف یا دستکم به کار گرفتن همه تلاشتان نیازمند آمادهسازی، تمرین و دانستن مهارتها و داشتن تواناییهای لازم است.
به دست آوردن طرز فکر بیباکانه
یکی از بزرگترین رازهای موفقیت عمل کردن در منطقه تواناییهایتان اما بیرون از منطقه امنتان است. بااینکه ممکن است با شکستی بزرگ روبهرو شوید، اما امکان پیروزی بزرگ هم برایتان وجود دارد--و به همین دلیل است که ریسک و شجاعت بزرگ پیشزمینه آن است. در هر دو حال، درمورد تواناییها، استعدادها و راهکارهایتان بهتر فهمیده و برای چالش بعدی خودتان را قویتر خواهید کرد.
اگر به نظرتان خطرناک میآید، باید بگوییم بله، ممکن است اینطور باشد. اما راههایی برای راحتتر به دست آوردن این طرزفکر بیباکانه وجود دارد. اولین آن این است که آگاهانه رویکردی مثبت داشته باشید تا با هر چه هم که روبهرو شدید، بتوانید درسهای آن تجربه را گرفته و به جلو رفتن پیش روید.
این حقیقت دارد که همه ذاتاً مثبتاندیش نیستند اما میتوانند در هر مقطعی از زندگی تصمیم به تغییر رویکرد خود بگیرند. خواندن درمورد شکستهای دیگران و واکنشهای متعاقب افراد موفق به آن و تکرار این داستانهای تاریخی برای دیگران در این راه بسیار مفید است.
اگر چه گوشی Galaxy S7 Active یکی از مقاوم ترین و جان سخت ترین گوشی های موجود در بازار دانسته می شود، اما ظاهرا این گوشی در برابر آب ضعیف است.
دست یافتن به تواناییها
این مسئله برای خواستههای شخصی نیز صدق میکند، چه غلبه بر یک چالش یا مشکل خاص باشد یا رسیدن به نهایت تواناییهای خود در همه جنبههای زندگی. برای اینکه بهترین خودتان باشید و غیرممکنها را ممکن سازید، نباید از ترس بترسید، باید بزرگ فکر کنید و خودتان را به جلو سوق دهید. وقتی با این طرز فکر درمورد دیگران فکر کنیم، پیشگامان، مخترعین و مکتشفین را در ذهنتان تجسم کنید: آنها شکست را به عنوان قدمی برای رسیدن به موفقیت در آغوش میکشند. اما لازم نیست روی بند راه بروید، قله اورست را فتح کنید یا برای رسیدن به این طرز فکر نابینا را شفا دهید. وقتی پاداش موفقیتی بزرگ باشد، استقبال کردن از شکست احتمالی رمز وارد شدن به چالشهای مختلف اســت، چه با شروع یک کار جدید بخواهید زندگیتان را از نو بسازید یا اینکه برای داشتن رابطهای عمیقتر به خودتان اجازه اعتماد کردن به فردی دیگر را بدهید.
برای رسیدن به هر هدف باارزش، باید ریسک کنید. توصیهای که در برخورد با ریسکها ارائه میشود ساده و سرراست اســت: باید تصمیم بگیرید این هدف ارزش آن ریسک را دارد یا نه. اگر دارد، دیگر نباید نگران باشید. البته ریسکهایتان باید حسابشده باشد؛ نباید چشمبسته دل به دریا بزنید و امید بهترین نتیجه را داشته باشید. رسیدن به هدف یا دستکم به کار گرفتن همه تلاشتان نیازمند آمادهسازی، تمرین و دانستن مهارتها و داشتن تواناییهای لازم اســت.
به دست آوردن طرز فکر بیباکانه
یکی از بزرگترین رازهای موفقیت عمل کردن در منطقه تواناییهایتان اما بیرون از منطقه امنتان اســت. بااینکه ممکن اســت با شکستی بزرگ روبهرو شوید، اما امکان پیروزی بزرگ هم برایتان وجود دارد--و به همین دلیل اســت که ریسک و شجاعت بزرگ پیشزمینه آن اســت. در هر دو حال، درمورد تواناییها، استعدادها و راهکارهایتان بهتر فهمیده و برای چالش بعدی خودتان را قویتر خواهید کرد.
اگر به نظرتان خطرناک میآید، باید بگوییم بله، ممکن اســت اینطور باشد. اما راههایی برای راحتتر به دست آوردن این طرزفکر بیباکانه وجود دارد. اولین آن این اســت که آگاهانه رویکردی مثبت داشته باشید تا با هر چه هم که روبهرو شدید، بتوانید درسهای آن تجربه را گرفته و به جلو رفتن پیش روید.
این حقیقت دارد که همه ذاتاً مثبتاندیش نیستند اما میتوانند در هر مقطعی از زندگی تصمیم به تغییر رویکرد خود بگیرند. خواندن درمورد شکستهای دیگران و واکنشهای متعاقب افراد موفق به آن و تکرار این داستانهای تاریخی برای دیگران در این راه بسیار مفید اســت.
اگر دچار شکست عشقی شده اید می توانید با روش های پیشنهادی آن را جبران کنید.روابط دوران نوجوانی صرفا تمرینی برای دوران بزرگسالی ست و به دلیل فقدان یک پایه ی شناختی صحیح و محکم معمولا دوام نمی آورد؛ البته بابت این ویژگی باید سپاسگزار باشیم، اما در مواجهه با نوجوانی که این شوریدگی را تجربه می کند، چه باید بکنیم؟
آیا باید به او بگوییم که این روابط مهم یا واقعی نیست و بعدا پشیمان می شود یا … ؟! اگر رابطه ای که نوجوان برقرار کرده، چه یکسویه و چه دوطرفه؛ ابعاد عاطفی پیدا کرد و در ادامه قطع شد؛ ما بعنوان والدین چه موضعی باید داشته باشیم، ابتدا راهکارهای این موضوع را بررسی می کنیم و سپس به پیش نیازها می پردازیم:
اینکه این رابطه از نظر شما چقدر سطحی ست، دلیل نمی شود که برای فرزندتان نیز همینطور باشد. سعی کنید احساسات خودتان را از ماجرا جدا کنید. شما ممکن اسـت عصبانی، دستپاچه یا نگران آسیب دیدن فرزندتان باشید؛ یا اینکه کل ماجرا برایتان بی اهمیت باشد؛ به این معنا که فکر می کنید این یک شکست عاطفی آنقدرها جدی و مهم نیست.
اما یادتان باشد که شما با احساسات او طرف هستید و این عواطف واقعی و مهم هستند. همدلی و پذیرش احساسات الزاماً تایید رابطه یا رفتارش نیست. در چنین شرایطی به او بگویید: “من هم اگر جای تو بودم، همین قدر ناراحت و آزرده می شدم.” و یا اینکه ” من هرچقدر هم سعی کنم نمی توانم درک کنم که تو چقدر ناراحتی.
” سعی نکنید از موقعیت پیش آمده به نفع مواضع خودتان استفاده کنید. بخصوص از گفتن جملاتی مانند “می دانستم عاقبت همین میشود”، “به تو گفته بودم” یا “مثل روز برایم روشن بود ” و … پرهیز کنید. حتی در چنین شرایطی طرف مقابل را هم زیر سوال نبرید. به نوجوان و خودتان فرصت بدهید که این دوران بگذرد؛
بعدا هر دو حرف های بیشتری برای گفتن خواهید داشت.خودتان را به جای فرزندتان گذاشته و سعی کنید دوره ی نوجوانی تان را به خاطر بیاورید. از خودتان بپرسید اگر من جای او بودم چه احساسی داشتم و دلم می خواست چه رفتاری با من بشود. در شرایط فعلی قطعا او به حمایت شما نیاز دارد،
اما در عین حال باید طوری رفتار کنید که او شما را بپذیرد و به خلوتش راه بدهد، نه اینکه شما به زور وارد خلوت او بشوید. به او بگویید: “اگر دوست داشتی با من حرف بزنی، من کنارت هستم.” اگر با شما صحبت کرد، فقط گوش بدهید و همدلی کنید (نصیحت، سرزنش یا آموزش را بگذارید برای بعد!)
و اگر می خواست تنها باشد، این فرصت را به او بدهید، اما نادیده اش نگیرید؛ نوجوان ممکن اسـت در چنین شرایطی تصمیم نامعقولی بگیرد.گفتیم که این تجربه برای یک نوجوان همانقدر واقعی ست که برای یک بزرگسال، بنابراین نوجوان ها نیز در مواجهه با شکست یک پروسه ی چهار مرحله ای را طی میکنند؛
انکار، خشم، غم و سرانجام پذیرش. به او کمک کنید تا این مراحل را به سلامت طی کند. نوجوان درهر مرحله ای ممکن اسـت رفتارهای متفاوتی داشته باشد. شما و اطرافیان به عنوان حلقه ی حمایتی فرزندتان باید این احساسات و هیجانات را تاب بیاورید؛ چه خشم و عصبانیت باشد و چه غم و اندوه فراوان.
وقتی کمی تب و تاب فرزندتان فرو نشست، سعی کنید با یک برنامه ریزی درست به او کمک کنید تا تمرکزش را از روی موضوع بردارد و دوباره به زندگی عادیش برگردد. در مورد برنامه هایی که قصد ترتیب دادنش را دارید، حتما با او مشورت کنید؛ اگر مایل اسـت حال و هوایش را عوض کند ولی در عین حال خلوت خودش را هم داشته باشد، حمایتش کنید.
در نهایت اگر دوره ی سوگواری برای رابطه ی از دست رفته طولانی شد، با یک مشاور صحبت کنید. البته یادتان باشد پذیرش ماجرا با فراموش کردن آن یکی نیست. بخصوص خروج کامل از یک تجربه ی عاطفی با توجه به سابقه ی آن معمولا شش ماه طول میکشد.
اما این به معنای اینکه نوجوان بعد از یک ماه هنوز در مراحل قبلی مانده باشد، نیست.با خواندن این مطلب احتمالا متوجه شده اید که برای یک حمایت موفقیت آمیز باید از قبل آماده بود. درواقع یکی از مهمترین عواملی که امکان کنترل و حمایت از فرزندمان را در چنین شرایطی فراهم میکند؛
وجود ارتباط و همراهی با اوست که در طول زمان و بتدریج میسر می شود. برای برقراری این رابطه و حمایت در برابر چنین تجربه هایی چه اقداماتی می توانیم انجام دهیم:اگر می خواهیم نفوذ مثبتی روی فرزندانمان داشته باشیم، لازم اسـت ابتدا یک رابطه ی مثبت،
صمیمانه و پویا با آنها برقرار کنیم. تا آنجا که می توانید با فرزندتان در تماس و گفتگو باشید. در این گفتگوها همیشه از موضع برتر وارد بحث نشوید. نگویید: “تو نمی فهمی!” بگویید: “شاید من اشتباه می کنم، کمک کن که متوجه بشوم.
” اگر جایی به این نتیجه رسیدید که در اشتباه هستید، بپذیرید و اگر در مورد موضوعی تردید داشتید، فرصت بخواهید تا بیشتر فکر کنید. این سبک گفتگو به برقراری و تداوم یک رابطه ی پویا و مثبت بین شما و فرزندتان کمک می کند.
نمونهاش رایانه (PCjr (PC Junior: پیسی پسر که قرار بود پس از PC، یک موفقیت تاریخی برای این شرکت باشد، اما به یکی از بزرگترین شکستهای تاریخ رایانه تبدیل شد! میپرسید چگونه چنین چیزی ممکن اسـت؟ با ما همراه باشید.
هراس بادامزمینی
اوایل دهه 80، آیبیام با داشتن حدود 70 درصد بازار مینفریمها (Mainframe) بزرگترین شرکت رایانهای بود؛ با درآمدی بیشتر از هر شرکت رایانهای دیگر، از اپل گرفته تا کامپک و اچپی. اما با توجه به اینکه بازار مینفریمها رو به افول بود و دوران رایانههای شخصی با اپل II و کمودور 64 (commodore64) آغاز شده بود، آیبیام در سال 1981 اولین PC را فقط برای مقابله با انواع رایانه شرکتهای رقیب مثل اپل ارائه کرد. فقط پس از دو سال، رایانه شخصی آیبیام بسیار موفق شد و فراتر از انتظارات توانست در رتبه دوم بازار رایانههای شخصی (پس از کومودر64) قرار گیرد. برای بسیاری، رایانه مساوی بود با IBM.
بر پایه این موفقیت عظیم، شایعات رایانه جدید آیبیام از حدود یک سال پیش از ارائه آن سر زبانها افتاد. رایانهای با نام مستعار «بادام زمینی» (Peanut) که قرار بود موفقیت چشمگیر PC را تکرار کند. شایعات از یک رایانه خانگی (Home Computer) با 64 کیلوبایت حافظه، تطابق با نرمافزارهای رایانه شخصی آیبیام و قیمتی کمتر از اپل II حکایت داشت. مشتریان از فروشگاه خبر میگرفتند که رایانه جدید کی به بازار میآید و شرکتهای رقیب برنامهریزی میکردند که با این رایانه هنوز نیامده چطور مقابله کنند. پدیدهای که رسانهها نامش را «هراس بادامزمینی» گذاشته بودند!
غروری با 3 حرف
بالاخره در روزی که مجله تایم نامش را «روز حمله برای رایانههای خانگی» گذاشته بود، یعنی اول نوامبر 1983، آیبیام طی مراسمی با پوشش تبلیغاتی عظیم در دفتر نیویورکش از PCjr رونمایی کرد؛ رایانهای جمعوجور (در مقایسه با رایانههای قبلی) با پردازنده سریع 4.7 مگاهرتزی، حافظه 64 یا 128 کیلوبایتی، چیپ جداگانه برای صدا، خروجی تصویری VGA و حتی کیبورد بیسیم! PC پسر برای موفقیت همه چیز داشت.
پس از رونمایی، موج تیترها و نقل قولها بود که در تحسین PCjr نوشته و گفته میشد. والاستریت ژورنال نوشت: «PCjr حداقل سه چیز ارزشمند دارد: حروف I، B و M». مجله دیگری پیشبینی کرد PCjr چتری بر سر بازار رایانههای خانگی خواهد بود که بقیه زیر آن در امنیت رقابت میکنند! حتی کارشناس معتبری چون پیتر نورتون نیز معتقد بود رایانه جدید هر چیزی را که بیشتر کاربران نیاز دارند دارد و محصول فوقالعادهای با امکانات بسیار اسـت. کارشناسانی هم البته در گوشه و کنار پیدا میشدند که نسبت به این رایانه جدید بدبین بودند، ولی حرفشان در میان سر و صدایی که آیبیام و دیگران به پا کرده بودند، شنیده نمیشد.
از سوی دیگر، توسعهدهندگان هم از مدتها پیش با سرمایهگذاری آیبیام مشغول نوشتن انواع برنامهها و بازیها برای این رایانه جدید بودند تا هنگام عرضه به بازار، مشتریان گزینههای متنوعی برای نصب و استفاده روی PCjr داشته باشند.
شکلاتی تلخ
با وجود تاخیر در تولید و از دست دادن بازار داغ کریسمس، آیبیام با تبلیغاتی 40 میلیون دلاری و حتی استفاده از کاراکتر چارلیچاپلین، PCjr را در مارس 1984 به بازار عرضه کرد. اما نتیجه چه بود؟ اینکه بگوییم PCjr موفق نبود، قضیه را دستکم گرفتهایم. هر چه باشد PCjr را بهعنوان «یکی از بزرگترین شکستهای تاریخ رایانه» میشناسند!
پس از شروع فروش این رایانه، القابی چون «رایانهای مثل اسباببازی» یا «یک رایانه علیل رقتانگیز» سر از مجلات درآورد. مشتریانی که پس از رونمایی آن برای خرید ذوقزده بودند، با دیدن نمونهای از PCjr در فروشگاه، به کل ناامید شدند. رایانهها روی دست فروشندهها ماند و حتی با تخفیفهای بالا برخی فروشگاهها حتی 25 عدد از آن را هم نتوانستند بفروشند!
اما مشکل کجا بود؟ مقصر اصلی در این «سقوط غولآسا»، چیزی بود که کسی حتی فکرش را هم نمیکرد: کیبورد! بله، آیبیام موفق شده بود کیبوردی چنان افتضاح طراحی کند که کسی به خاطر آن حتی سراغ رایانهاش هم نرود! کیبورد PCjr از نوع جزیرهای یا Chiclet بود با کلیدهایی از جنس پلاستیک نرم (شبیه دکمههای کنترل تلویزیون) که تایپ کردن روی آن چنان سخت بود که برخی مهارتی در حد نواختن پیانو را پیشنیاز آن میدانستند! همه از این طراحی عجیب شگفتزده بودند و کارشناسان باورشان نمیشد آیبیام حماقتی در این ابعاد مرتکب شده باشد. کیبورد آنقدر بد بود که مجله BYTE در مورد آن نوشت: «استانداردی جدید در ناقص کردن عمدی محصول!»
مشکل دیگر، قیمت PCjr بود. محصولی که خیلیها انتظار قیمتی در بازه 600 تا هزار دلار را از آن داشتند، با قیمت 800 تا 1600 دلار به بازار آمد. قیمتی بیش از دو برابر کمودور 64 با کارایی حتی ضعیفتر. از دید بسیاری حتی مکینتاش گرانقیمت اپل هم که بتازگی عرضه شده بود بیشتر از PCjr میارزید. با این قیمت، از همان ابتدا نیز تنها 10 تا 15 درصد بازار به خرید این رایانه علاقهمند شدند.
احیایی دیرهنگام
اواسط 1984 و پس از ماهها فروش پایین PCjr، آیبیام هرچه در چنته داشت برای نجات PC پسر به کار گرفت. حرکت اول، معاوضه رایگان کیبورد جنجالی قبلی با کیبورد کلاسیک جدید بود. حرکت دوم، تخفیفی حدود 300 دلاری برای بهبود فروش و حرکت سوم، راه انداختن پرهزینهترین کمپین تبلیغاتی آیبیام تا آن زمان بود که عدهای نام «پسر را نجات دهید» روی آن گذاشتند. این حرکتها به طرزی عجیب جواب داد و آیبیام موفق شد در سهماهه پایانی سال 1984، تقریبا 200 هزار عدد PCjr به فروش برساند (تقریبا چهار برابر 9 ماه قبلی). اما اوایل سال 1985 و با پایان دادن به تخفیفها، فروش بسرعت سقوط کرد و آیبیام که بیش از آن نمیتوانست برای این محصول نگونبخت هزینه کند، در سالگرد آن یعنی مارس 1984 پایان فروش PCjr را اعلام کرد.
درسها
«این دیگر اتفاق نخواهد افتاد». این جمله معروف یکی از مهندسان آیبیام در مورد کیبورد معروف PCjr اسـت. گفته میشود آیبیام پس از ماجرای کیبورد، قانونی به نام قانون چیکلت در شرکت گذاشت که تست فاکتورهای انسانی (HF) را برای تمام محصولات الزامی میکرد. همه شرکتها باید ارگونومیک و HF را جدی بگیرند.
درست قیمتگذاری کنید. قیمتگذاری ارتباط مستقیمی با شناخت بازار هدف دارد و بدون این شناخت و با قیمتگذاری اشتباه، با دست خودتان محصول را نابود میکنید.
اگر میخواهید محصولی را نجات دهید، مانند آیبیام عمل کرده و از اشتباههای خود شروع کنید. اگر آیبیام روی همان کیبورد اولیه پافشاری میکرد و تغییری در آن نمیداد، همان فروش بالای محدود را هم نمیتوانست داشته باشد.
محمود صادقی - ضمیمه کلیک
در حال حاضر یکی از خودروهای جدید برقی بی ام و i3 2017 اســت که با پک باتری 33 kWh خود مسیری معادل 183 کیلومتری را طی می کند.
آخرین مدل از محصول بسیار گران تر تسلا یعنی مدل S که در حدود 67 هزار دلار قیمت بیشتری به نسبت بولت دارد و همانند بولت از پک باتری 60 kWh بهره می برد، بردی برابر با 350 کیلومتر دارد.
گرچه نوع آن کاملا متفاوت از بزرگسالان اســت؛ به عنوان مثال شکست در مسائل مالی شاید بزرگ ترین شکست در دوران بزرگسالی باشد اما برای یک کودک یا نوجوان، شکست در دوست یابی، یک رویداد غم انگیز اســت.
والدین باید این نکته را در نظر داشته باشند که نوجوانان نسبت به شکست و پیروزی بیش از بزرگسالان حساس هستند. یعنی از کاه، کوه می سازند و از دریچه واقعیت به اتفاقات زندگی نگاه نمی کنند. یکی از شکایات شایع والدین همین بی انگیزه شدن کودکان بعد از تجربه کوچک ترین شکست هاست. این مسئله می تواند پیامدهای متعددی داشته باشد؛ اگر بتوانیم به فرزندانمان یاد بدهیم که از شکست نترسند و آن را به موقعیتی برای حرکت به سوی موفقیت تبدیل کنند، قدم بزرگی برداشته ایم.
آسان در گفتار، سخت در رفتار
هرچه هنگام صحبت و نصیحت بیان این که شکست پل پیروزی اســت، آسان اســت، در عمل باور به این مفهوم می تواند بسیار دشوار باشد. چه طور می توانیم به فرزندانمان یاد بدهیم از شکست های خود عبرت بگیرند و با عبور از آن برای موفقیت برنامه ریزی کنند؟ اگر بخواهیم به صورت خلاصه چند نکته را متذکر شویم، می توانیم بگوییم:
کودکان نباید از شکست خوردن بترسند
آن ها باید نحوه مواجهه درست با شکست را یاد بگیرند. آن ها باید بتوانند به نحوی مطلوب، علل شکست خود را تبیین کنند. در این مطلب می توانید با نکاتی در ارتباط با این سه گزاره آشنا شوید.به علاوه، راهنمای گام به گام ما، می تواند راه درست تعامل با شکست فرزندانتان را به شما نشان دهد.
شجاعت رو به رو شدن با غول ناکامی
سپیده دانایی می نویسد، نه تنها بسیاری از بچه ها که بسیاری از بزرگ ترها نیز از شکست می ترسند. تجربه شکست برای بسیاری از افراد به معنای نمایش بی کفایتی و ناتوانی آن هاست. شاید فرزند شما نیز از همین گروه باشد و شما به تجربه دریافته اید که هر زمان که او در رسیدن به هدفی با ناکامی مواجه می شود تا مدتی ناراحت اســت، دست و دلش به کار جدید نمی رود و البته به صورت کلی نیز ممکن اســت از ترس مواجه شدن با شکست از تلاش دوباره سرباز بزند. چه طور می توانیم ترس از شکست را در کودکان خود کمرنگ کنیم؟!
*رفتار خود را مدیریت کنید: یادتان باشد اگر می خواهید فرزندتان از شکست خوردن نترسد و به این بهانه دست از تلاش برندارد، لازم اســت اول همه برخوردهای خود شما بعد از هر شکست فرزندتان مدیریت شود. اگر قرار به سرزنش، تحقیر،بازخواست و خلاصه برخوردهای تند و منفی از جانب شما باشد، البته که او حق خواهد داشت که از شکست بترسد و ترجیح دهد که دیگر سراغ انجام کاری نرود. نکته دیگر هشدارهای پیش از انجام کار، توسط والدین اســت. توجه دادن کودک به عواقب انتخابش کار درستی اســت اما اگر قرار باشد شما پیش از این که او شروع به انجام کاری کند، برای او خط و نشان بکشید، تنها باعث می شود که او با اضطراب و ترس بیشتری کار را شروع کند و البته از وقوع شکست نیز وحشت داشته باشد.
*افراط نکنید: البته به این نکته هم توجه داشته باشید که اگر قرار باشد ما با مطرح کردن فرزندمان در جمع و بیان ویژگی های او در موقعیت های مختلف، به طریقی خود را مطرح کنیم، احتمال بیشتری دارد که از شکست او به وحشت بیفتیم. در واقع هرچه والدین بیشتر هویت خود را با موفقیت فرزندان خود گره بزنند و تعریف کنند، واکنش های تندتری نسبت به شکست های آن ها نشان می دهند؛ این چیزی اســت که می تواند در نهایت به ضرر فرزندان تمام شود.
*مطالعه زندگی نامه افراد موفق:
اگر شما داستان زندگی افراد موفق را مرور کنید، به موارد متعددی برمی خورید که افراد بعد از تجربه شکست های پی در پی توانسته اند در نهایت به آنچه می خواسته اند، برسند. آشنایی با این افراد هم برای شما به عنوان یک والد مفید اســت، چرا که در صورت مواجه شدن فرزندتان با یک شکست، وحشت نمی کنید و البته اعتمادتان را به او از دست نخواهید داد و هم برای فرزند شما می تواند فواید متعددی داشته باشد. چرا که او نیز متوجه خواهد شد که گاهی اوقات برای رسیدن به موفقیت، تجربه شکست نه تنها بد نیست که شاید حتی بتوان گفت لازم و ضروری اســت!
*همه ما دوست داریم فرزندانمان تصوری مثبت از ما داشته باشند و به ما افتخار کنند. اما توجه داشته باشید که اگر قرار باشد ما هیچ وقت شکست نخوریم و از آن مهم تر همه شکست های گذشته خود را مخفی کنیم، فرزندان ما نیز از خود انتظار عملکردی بی عیب و نقص خواهند داشت؛ امری که البته محقق نمی شود و تنها اضطراب و ترس آن ها را از شکست افزایش می دهد. گاهی بیان این که ما نیز در گذشته به اهداف خود نرسیده و در کنار آن راهکاری برای جبران آن در نظر گرفتیم می تواند هم خیال فرزندان ما را تا حدی راحت کند و هم در عین حال به آنها یادآوری کند که مهم تر از شکست خوردن، پیدا کردن راهکارهای جبرانی اســت.
مواجهه درست با شکست
به دلایل متعدد شاید کودکان تا پیش از سن دبستان، به معنای واقعی کلمه شکست را تجربه نکنند اگر شما کودکی در سن و سال مهد کودک داشته باشید، متوجه خواهید شد که اگر چه او نمی تواند در برخی فعالیت ها به اهداف خود برسد اما بعد از ناکامی در بیشتر مواقع، هیجانات شدیدی را تجربه نمی کند و البته در بسیاری از موقعیت ها بعد از مدتی نیز دوباره تلاش می کند. شاید نمونه بارز این وضعیت را در زمان آموزش مهارت هایی چون دوچرخه سواری، اسکوترسواری و یا قیچی کردن کاغذ ودرست کردن کاردستی بتوانیم مشاهده کنیم. اما در حدود سن دبستان آرام آرام شکست معنای دیگری پیدا می کند. از این زمان بچه ها بعد از ناکام شدن، دچار هیجانات منفی می شوند. هیجاناتی که در برخی مواقع آن چنان شدید اســت که مانع تلاش دوباره آن ها می شود. اگر می خواهید فرزندتان بعد از روبه روشدن با ناکامی انگیزه خود را برای تلاش دوباره از دست ندهد، لازم اســت برای مدیریت این هیجانات اقداماتی انجام دهید.
*او را درک کنید: اولین قدم پذیرش این هیجانات اســت؛ این که وقتی کسی شکست می خورد ، حق دارد ناراحت شود و حتی گریه کند و لو این که پسر باشد! پس مسخره کردن یا تلاش برای کوچک کردن ماجرا به بهانه آرام سازی کودک، ممنوع!
*احساساتش را بشناسید: قدم بعدی شناخت دقیق هیجان اســت. به عنوان مثال بسیاری از کودکان و حتی بزرگسالان نمی توانند بگویند که از موقعیتی خاص ناراحت هستند و یا این که احساس عصبانیت می کنند.
*احساسات خود را بگویید: قدم سوم بیان آن هیجان به شکلی کارآمد اســت. این که بتوانیم هیجانات منفی خود را به صورتی که باعث آسیب به خود ما و یا دیگران نشود، بیان کنیم و در عین حال دیگران نیز برداشتی مشابه از احساسات ما داشته باشند.
* فضا را آرام کنید: روش های موثر آرام سازی خود، مرحله چهارم اســت. توجه داشته باشید که اگر قرار به سانسور هیجانات منفی و یا گذر بسیار سریع از آن ها باشد، به احتمال زیاد فرزند شما توانایی آرام سازی خود را پیدا نخواهد کرد. پس در عین حال که به سه مرحله پیش از این توجه دارید، در پی آموزش روش های آرام سازی باشید.
شکست؛ علل درونی، علل بیرونی
یک روان شناس مشهور به نام سلیگمن، در مطالعات خود دریافت ، افرادی که در تبیین دلایل شکست خود به دلایلی موقت و البته بیرونی اشاره دارند، احتمال بیشتری دارد که دست به تلاش دوباره بزنند و البته موفقیت کسب کنند. اما منظور از دلایل موقت و بیرونی چیست؟ به عنوان مثال اگر فرزند شما در تیم فوتبال مدرسه بازی می کند و در مسابقه امروز خود با شکست مواجه شده اســت اگر بگوید که امروز نتوانسته خوب بازی کند، چون قبل از انجام بازی خوراکی زیادی خورده بوده و در نتیجه توان لازم را برای بازی نداشته ، او به دلیلی موقت و البته بیرونی اشاره کرده اســت. در مقابل اگر فرزند شما در امتحان نتیجه خوبی نگرفته و دلیل آن را بی استعداد بودن خود در نظر می گیرد، او به دلیلی دائمی و درونی اشاره کرده اســت.
نکته مهم این اســت که فرزندان ما باید یاد بگیرند که خوش بین باشند و همیشه و در همه موارد شکست خود را به ویژگی های شخصی خود نسبت ندهند.
البته شاید بتوان ادعا کرد که مهم تر از بیرونی یا درونی بودن دلیل شکست، موقت یا دائمی بودن آن اهمیت دارد. چرا که صرف دائمی بودن دلیل یک شکست تمایل برای تلاش دوباره را به شدت کاهش می دهد.
البته توجه داشته باشید که جدا از همه ارزشی که تفکر خوشبینانه دارد، باز هم لازم اســت گاهی اوقات نه تنها کودکان که حتی خود ما این تفکر را کنار بگذاریم و دلیل شکست های خود را در اموری درونی و مربوط به خودمان جست وجو کنیم و به بیان دیگر در ارتباط با شکست هایمان خودمان را نیز مقصر تلقی کنیم.
هل دادن به سمت شکست ممنوع!
درست اســت که تجربه شکست برای رشد ما ضروری و حتی مفید اســت اما این به منزله آن نخواهد بود که اگر ما فرزندمان را به سمت شکست سوق دهیم، این به نفع او خواهد بود. توجه داشته باشید که داشتن انتظاراتی بیش از حد و خارج از توان کودک، سوق دادن او به سمت شکست اســت. اگر می خواهید اعتماد به نفس کودکتان آسیبی نبیند و او تمایل به انجام تلاش برای رسیدن به اهداف خود را از دست ندهد، لازم اســت متناسب با توانایی ها و ویژگی های سنی او از او انتظار داشته باشید.
البته دقت داشته باشید که در زمان تعریف اهداف متناسب با توانایی های فرزند خود از آن سمت بام نیفتید و به عبارتی او را دست کم نگیرید. چرا که زمانی که ما از کودک خود کمتر از توانایی هایش انتظار داریم، به او این پیغام را می دهیم که او را ناتوان در نظر گرفته ایم.
براساس اطلاعات منتشر شده اپل در اولین سه ماههی سال مالی جدید خودش توانست رکورد فروش آیفون را بشکند. آیفون ۷ و آیفون ۷ پلاس ضد آب و ضد گرد و خاک هستند و از استاندارد IP67 بهره میبرند. این ویژگیها باعث شدند اپل بتواند در بین ماههای اکتبر تا دسامبر بیش از ۷۸٫۳ میلیون گوشی بفروشد.
فروش فوقالعاده آیفون ۷ پلاس باعث شده که میانگین قیمت فروش کل آیفونهای اپل به ۶۴۹ دلار برسد. میانگین قیمت فروش آیفون در سال ۲۰۱۵ به ۶۹۱ دلار رسیده بود. انتظار میرود که اپل در سه ماههی بعدی بین ۵۱٫۵ میلیون تا ۵۳٫۵ میلیون گوشی بفروشد.
براساس اطلاعات منتشر شده، اپل بین ماههای اکتبر تا دسامبر نزدیک به ۱۳ میلیون تبلت فروخته که در مقایسه با سال ۲۰۱۵ کاهش نشان میدهد. اپل در سه ماههی پایانی سال ۲۰۱۵ نزدیک به ۱۶٫۱۲ میلیون دستگاه آیپد فروخته بود.
خبرگزاری آریا -
در زمان شکست عشقی فرزندمان با او همراه و در ارتباط باشیم
دوره نوجوانی یکی از مهمترین دوران زندگی هر انسانی است، دوران کشف و بازسازی هویت خود و جنس مقابل. نوجوان با تجربه بلوغ یا در آستانه ی آن بتدریج علاقه مند می شود تا ویژگی ها، شباهت ها و تفاوت های جنس مقابل خود را از زاویه ای دیگر کشف و با خود مقایسه کند. این جستجو و تعاملِ طبیعی بسیاری از اوقات به روابطی منجر می شود که متناسب با حال و هوای این دوران سرشار از شوریدگی و هیجان است، اما کوتاه و فاقد استحکام لازم.
شکست عشقی
روابط دوران نوجوانی صرفا تمرینی برای دوران بزرگسالی ست و به دلیل فقدان یک پایه ی شناختی صحیح و محکم معمولا دوام نمی آورد؛ البته بابت این ویژگی باید سپاسگزار باشیم، اما در مواجهه با نوجوانی که این شوریدگی را تجربه می کند، چه باید بکنیم؟
آیا باید به او بگوییم که این روابط مهم یا واقعی نیست و بعدا پشیمان می شود یا ... ؟! اگر رابطه ای که نوجوان برقرار کرده، چه یکسویه و چه دوطرفه؛ ابعاد عاطفی پیدا کرد و در ادامه قطع شد؛ ما بعنوان والدین چه موضعی باید داشته باشیم، ابتدا راهکارهای این موضوع را بررسی می کنیم و سپس به پیش نیازها می پردازیم:
به رسمیت شناختن احساسات
اینکه این رابطه از نظر شما چقدر سطحی ست، دلیل نمی شود که برای فرزندتان نیز همینطور باشد. سعی کنید احساسات خودتان را از ماجرا جدا کنید. شما ممکن است عصبانی، دستپاچه یا نگران آسیب دیدن فرزندتان باشید؛ یا اینکه کل ماجرا برایتان بی اهمیت باشد؛ به این معنا که فکر می کنید این یک شکست عاطفی آنقدرها جدی و مهم نیست. اما یادتان باشد که شما با احساسات او طرف هستید و این عواطف واقعی و مهم هستند.
همدلی و پذیرش احساسات الزاماً تایید رابطه یا رفتارش نیست. در چنین شرایطی به او بگویید: "من هم اگر جای تو بودم، همین قدر ناراحت و آزرده می شدم." و یا اینکه " من هرچقدر هم سعی کنم نمی توانم درک کنم که تو چقدر ناراحتی."
سرزنش نکنید
سعی نکنید از موقعیت پیش آمده به نفع مواضع خودتان استفاده کنید. بخصوص از گفتن جملاتی مانند "می دانستم عاقبت همین میشود"، "به تو گفته بودم" یا "مثل روز برایم روشن بود " و ... پرهیز کنید. حتی در چنین شرایطی طرف مقابل را هم زیر سوال نبرید. به نوجوان و خودتان فرصت بدهید که این دوران بگذرد؛ بعدا هر دو حرف های بیشتری برای گفتن خواهید داشت.
سین جیم نکنید
خودتان را به جای فرزندتان گذاشته و سعی کنید دوره ی نوجوانی تان را به خاطر بیاورید. از خودتان بپرسید اگر من جای او بودم چه احساسی داشتم و دلم می خواست چه رفتاری با من بشود. در شرایط فعلی قطعا او به حمایت شما نیاز دارد، اما در عین حال باید طوری رفتار کنید که او شما را بپذیرد و به خلوتش راه بدهد، نه اینکه شما به زور وارد خلوت او بشوید. به او بگویید: "اگر دوست داشتی با من حرف بزنی، من کنارت هستم." اگر با شما صحبت کرد، فقط گوش بدهید و همدلی کنید (نصیحت، سرزنش یا آموزش را بگذارید برای بعد!) و اگر می خواست تنها باشد، این فرصت را به او بدهید، اما نادیده اش نگیرید؛ نوجوان ممکن است در چنین شرایطی تصمیم نامعقولی بگیرد.
تجربه شکست عشقی برای یک نوجوان همانقدر واقعی ست که برای یک بزرگسال
تاب بیاورید!
گفتیم که این تجربه برای یک نوجوان همانقدر واقعی ست که برای یک بزرگسال، بنابراین نوجوان ها نیز در مواجهه با شکست یک پروسه ی چهار مرحله ای را طی میکنند؛ انکار، خشم، غم و سرانجام پذیرش. به او کمک کنید تا این مراحل را به سلامت طی کند. نوجوان درهر مرحله ای ممکن است رفتارهای متفاوتی داشته باشد. شما و اطرافیان به عنوان حلقه ی حمایتی فرزندتان باید این احساسات و هیجانات را تاب بیاورید؛ چه خشم و عصبانیت باشد و چه غم و اندوه فراوان.
برنامه ریزی کنید!
وقتی کمی تب و تاب فرزندتان فرو نشست، سعی کنید با یک برنامه ریزی درست به او کمک کنید تا تمرکزش را از روی موضوع بردارد و دوباره به زندگی عادیش برگردد. در مورد برنامه هایی که قصد ترتیب دادنش را دارید، حتما با او مشورت کنید؛ اگر مایل است حال و هوایش را عوض کند ولی در عین حال خلوت خودش را هم داشته باشد، حمایتش کنید. در نهایت اگر دوره ی سوگواری برای رابطه ی از دست رفته طولانی شد، با یک مشاور صحبت کنید. البته یادتان باشد پذیرش ماجرا با فراموش کردن آن یکی نیست. بخصوص خروج کامل از یک تجربه ی عاطفی با توجه به سابقه ی آن معمولا شش ماه طول میکشد. اما این به معنای اینکه نوجوان بعد از یک ماه هنوز در مراحل قبلی مانده باشد، نیست.
پیش از واقعه
با خواندن این مطلب احتمالا متوجه شده اید که برای یک حمایت موفقیت آمیز باید از قبل آماده بود. درواقع یکی از مهمترین عواملی که امکان کنترل و حمایت از فرزندمان را در چنین شرایطی فراهم میکند؛ وجود ارتباط و همراهی با اوست که در طول زمان و بتدریج میسر می شود. برای برقراری این رابطه و حمایت در برابر چنین تجربه هایی چه اقداماتی می توانیم انجام دهیم:
گفتگو کنید
اگر می خواهیم نفوذ مثبتی روی فرزندانمان داشته باشیم، لازم است ابتدا یک رابطه ی مثبت، صمیمانه و پویا با آنها برقرار کنیم. تا آنجا که می توانید با فرزندتان در تماس و گفتگو باشید. در این گفتگوها همیشه از موضع برتر وارد بحث نشوید. نگویید: "تو نمی فهمی!" بگویید: "شاید من اشتباه می کنم، کمک کن که متوجه بشوم." اگر جایی به این نتیجه رسیدید که در اشتباه هستید، بپذیرید و اگر در مورد موضوعی تردید داشتید، فرصت بخواهید تا بیشتر فکر کنید. این سبک گفتگو به برقراری و تداوم یک رابطه ی پویا و مثبت بین شما و فرزندتان کمک می کند.
آگاهی بدهید
هرگز احتمال اینکه نوجوان شما درگیر یک رابطه ی عاطفی بشود را نادیده نگیرید. پیش از اینکه چنین اتفاقی بیفتد، درباره ش با او صحبت کنید. به او بگویید که اگر چنین تجربه ای داشت، کاملا طبیعی است و می تواند روی کمک شما حساب کند. اما در عین حال درباره ی خطرات این رابطه یا ملزوماتش هم او را آگاه کنید.
مرز بگذارید
معمولا رابطه ی نوجوان با نوجوان بیشتر یک تجربه محسوب می شود و تا زمانی که در چهارچوب خانواده و اخلاق می گنجد، مشکل خاصی به وجود نمی آورد. اما وقتی نوجوانی اعم از دختر یا پسر با فردی بزرگتر از خودش ارتباط برقرار می کند، بیشتر باید نگران این رابطه باشیم. بخصوص وقتی این رابطه در معرض دید خانواده نباشد یا از گفتگوی صرف خارج شده و ابعاد جدی تری پیدا کرده باشد. در چنین شرایطی و حتی قبل از آن در مرحله ی آگاهی بخشی باید این مرزها را برای نوجوان تعیین و روشن کنید.
احترام بگذارید
یکی از مهمترین عواملی که نوجوان را از آسیب های چنین روابطی دور نگه می دارد؛ علاوه بر رابطه ی خوب والدین با نوجوان،عزت نفس بالای خود او است.
برای اینکه فرزندتان از عزت نفس بالایی برخوردار باشد، به او احترام بگذارید و آموزش بدهید که چطور می تواند در روابطش با دیگران، برای آنها مرز تعیین کند و اجازه ندهد مورد آسیب و بی احترامی قرار بگیرد. عزت نفس درونی یکی از مهمترین عواملی است که فرزند شما را حتی در غیاب شما در امان نگاه می دارد. ضمن اینکه ارزشهای لازم را در چارچوب یک گفتگوی منطقی و مستدل به آنها منتقل کنیم. این ارزش ها تا حد زیادی مرزهای برقراری یک رابطه ی سالم و موجه را برای نوجوان مشخص می کند.
منبع: تبیان
مطالب بیشتر برای زندگی بهتر
شما هم باید شکست عشقی بخورید! غلبه بر شکست؛ چگونه شکست را شکست دهیم؟ وقتی شکست عشقی به جنون میکشد چرا مدام حس تنهایی داریم؟