. جام جم سرا به نقل از فارس :معاون امور اجتماعی سازمان بهزیستی کشور با اشاره به اینکه متأسفانه کودک 5 ماهه کارتنخواب به هروئین اعتیاد پیدا کرده است، گفت: این کودک هم اکنون در یکی از بیمارستانها تحت مداوا و درمان قرار گرفته است و سازمان بهزیستی تا صدور حکم قضایی صبر خواهد کرد.
مسعودی فرید ، با تشریح وضع جسمی کودک 5 ماهه کارتنخواب که دوشنبه گذشته به سازمان بهزیستی تحویل داده شده است، اظهار داشت: این کودک هم اکنون در یکی از بیمارستانهای تهران تحت مداوا قرار دارد.
وی با بیان اینکه سازمان بهزیستی روند درمان این کودک را به طور جد پیگیری میکند، ادامه داد: متأسفانه این کودک به دلیل اعتیاد زن و مردی که ادعا میکنند پدر و مادرش هستند معتاد شده است.
مسعودیفرید با تأکید بر اینکه سازمان بهزیستی در روزهای آینده از طریق مراجع قضایی و قانونی پیگیریهای لازم را برای سرپرستی این کودک انجام خواهد داد، بیان کرد: زن و مردی که ادعا میکنند پدر و مادر این کودک هستند هر دو معتاد و کارتنخواب هستند و متأسفانه مشکلات زیادی را برای این کودک به وجود آوردهاند.
وی یادآور شد: پس از ترخیص این کودک و طی کردن پروسه درمان، بهزیستی پیگیری قضایی را برای سرپرستی این کودک انجام خواهد داد که امیدواریم در این زمینه نیز با حمایت قوه قضاییه به توفیقات خوبی دست پیدا کنیم.
جام جم سرا به نقل از شرق: اهالی منطقهای در جنوب تهران، مهرماه سهسال قبل خبر دادند خانهای آتش گرفته و شعلههای آن زبانه میکشد. وقتی آتشنشانان در محل حاضر شدند و حریق را مهار کردند، متوجه شدند دو مرد و یکزن در آن خانه گرفتار شده بودند که هرسه بهشدت سوختهاند.
با انتقال مجروحان به بیمارستان دونفر از آنها به نامهای سیروس و پری جانشان را از دست دادند اما فیروز که صاحبخانه بود از مرگ نجات یافت.
این مرد گفت: «به اتفاق پری و سیروس در خانه مشغول کشیدن مواد بودیم که پری گفت بوی گاز میآید. او بهسمت آشپزخانه رفت تا ببیند بو از کجا میآید همین که کبریت را کشید خانه آتش گرفت و همه ما سوختیم.»
در حالیکه این مرد سعی داشت خودش را قربانی اشتباه پری نشان دهد، نظر کارشناسان آتشنشانی راز این حریق را فاش کرد. آنها اعلام کردند آتشسوزی کاملا عمدی بوده و از بنزین برای آتشزدن خانه استفاده شده است. با توجه به اینکه فیروز تنها کسی بود که کلید در ورودی را داشت و خانه نیز متعلق به او بود برای بهدستآمدن سرنخ مورد بازجویی قرار گرفت.
او ابتدا ادعا کرد نمیداند چه اتفاقی افتاده و شاید پری در آشپزخانه بنزین ریخته باشد، اما وقتی ماموران فهرست مکالمات تلفنی فیروز را بررسی کردند، متوجه پیامکهای او و پری شدند که از رابطه خصوصی آنها خبر میداد. سپس معلوم شد فیروز در این آتشسوزی نقش داشته است. متهم 30ساله سرانجام مجبور شد به قتل اعتراف کند.
او گفت: «من و پری مدتها بود که با هم رابطه عاطفی داشتیم با اینکه قبل از پری با زنان دیگری ارتباط برقرار کرده بودم، اما هیچکدام مثل او نتوانستند دلم را به دست بیاوردند. رابطه ما برای پری جدی نبود چون او 15سال از من بزرگتر بود و میگفت این رابطه به جایی نمیرسد. طوری با من رفتار میکرد انگار بچه هستم. هردوی ما به مواد اعتیاد داشتیم و پری گاهی برای اینکه مواد بکشد به خانه ما میآمد.»
متهم گفت: «چندوقتی بود که متوجه شده بودم پری به من خیانت میکند. هربار که به او میگفتم اگر کسی دیگری در زندگیات هست به من بگو. جواب نمیداد و هربار سعی میکرد موضوع بحث را عوض کند. بعد از اینکه خودم تحقیق کردم متوجه شدم پری با سیروس رابطه دارد. سیروس را میشناختم چندباری هم او را دیده بودم. چون این دونفر به من خیانت کرده بودند تصمیم گرفتم انتقام بگیرم. روز حادثه برای اینکه مواد بکشیم آنها را به خانهام دعوت کردم و وقتی داشتیم مواد میکشیدیم به بهانهای بلند شدم و بنزینی را که از قبل تهیه کردهبودم در خانه پاشیدم و آنجا را به آتش کشیدم. سعی کردم خود را از میان آتش بیرون بکشم اما نتوانستم و سوختم. پری و سیروس هم چون دور از در ورودی بودند شدیدتر از من سوختند.»
کیفرخواست علیه متهم با شکایت اولیای دم و تکمیل تحقیقات صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد و روز گذشته قرار بود متهم در برابر قضات قرار بگیرد و از خود دفاع کند، اما بهدلیل فوت مادر پری که ولی دم بود پرونده توسط قضات قابل رسیدگی تشخیص داده نشد و برای مشخصشدن اولیایدم و ارایه برگه انحصار وراثت وقت رسیدگی دیگری تعیین شد.
جام جم سرا: اعتیاد، حرمتها، عشقها و حریمها را نابود میکند و امیدها را به یاس میکشاند و آرزوها را دود میکند. زیر بار اعتیاد، استخوان میترکد و طاقتها تمام میشود و خشونت زبانه میکشد و آن وقت خانواده از هم میپاشد که اگر هم نپاشد جوی مسموم در آن حاکم میشود که کلافهکننده است.
برای همین است که سالها پیش وقتی روشهای درمان اعتیاد و برنامههای درمانی در کشورها نوشته میشد خانواده درمانی نیز مورد توجه قرار گرفت تا خانوادهای که عضوی از آن معتاد میشود، محکوم به فنا نباشد و بتواند با توسل به برخی مهارتها و بهره گرفتن از خدمات آموزشی و مداخلات درمانی هم روی پایش بایستد و هم به معتادش کمک کند تا در چرخه درمان قرار بگیرد و رو به سوی سلامت حرکت کند.
خانواده درمانی یا خانواده تراپی حرفش این است که خانواده افراد معتاد نیز درست مثل خود معتادان به درمان نیاز دارند، بهطوری که به گفته علی فرهودیان، رئیس مرکز تحقیقات سوءمصرف مواد در همه مراحل مصرف و درمان، از قبل از اولین مصرف گرفته تا در حین مصرف و درطول دوره درمان و بازتوانی به آموزش و حمایت و درمان نیاز دارد.
این کارشناس درمان اعتیاد به جامجم میگوید: درمان خانواده معتادان که طیف وسیعی از خدمات را شامل میشود هم برای خانوادههایی که از قبل دچار آسیب بودهاند و شاکله آسیب دیده آنها به اعتیاد یکی از اعضای آنها منجر شده به درمان نیاز دارند و هم خانوادههایی که چارچوبی سالم داشته و بعد از اعتیاد یکی از اعضا دچار آسیب و اختلال شدهاند.
عباس دیلمیزاده، مدیرعامل جمعیت تولد دوباره نیز در تائید گفتههای فرهودیان به جامجم میگوید: هماکنون در دنیا درمان خانواده آنچنان اولویت دارد که حتی گفته میشود خانواده باید قبل از فرد معتاد در برنامههای درمانی شرکت کند، چون یک خانواده درمان شده و آموزش دیده از یک سو ورود فرد معتاد به چرخه درمان را تسهیل میکند و از سوی دیگر انگیزههای او برای پاک شدن را بالا میبرد. او حتی میگوید: در برخی برنامهها و مداخلات درمانی، گروههای همیاری تشکیل میشود که در قالب برنامههایی ادامه دار، خانواده و عضو درمان شدهاش را سالها پس از خلاصی از اعتیاد نیز تحت پوشش برنامههای حمایتی و آموزشی قرار میدهد.
دیلمیزاده میگوید که در کشور ما تاکنون به درمان خانواده کم توجهی شده و این درمان ضعیف تا آنجا پیش رفته که علی فرهودیان، رئیس مرکز تحقیقات سوءمصرف مواد به جامجم میگوید: برخی خانوادهها آنقدر نسبت به بیماری اعتیاد و راههای مواجهه با آن ناآگاه هستند که باعث میشوند فرد معتاد به سمت مواد سنگینتری حرکت کند و تمایلش برای ورود به چرخه درمان را از دست بدهد.
به گفته کارشناسان، خانوادههایی که این چنین میکنند همانهایی هستند که به حمایتهای ناسالم از عضو بیمار خود میپردازند، خانوادههایی که فکر میکنند به صلاح عزیز خود رفتارمی کنند، ولی چون قاعده حمایت را بلد نیستند، به تشدید چالش اعتیاد در خانواده خود کمک میکنند.
یکی از این رفتارهای غلط همانی است که فرهودیان به آن اشاره میکند یعنی کنترلهای سخت و بی منطق که خانوادهها به آن متوسل میشوند تا به ظاهر از فرد معتاد محافظت کنند، ولی در واقع کاری میکنند تا او بدبین شده، زیر فشار باشد و مضطرب شود و در نهایت بیشتر در اعتیاد غرق شود. سوی دیگر این رفتارهای غلط نیز طرد کردن عضو معتاد خانواده است که دیلمیزاده میگوید: وقتی خانوادهها اطلاعات کافی راجع به اعتیاد و مشکلات ناشی از آن نداشته باشند، با یک نگاه انگزا به فرد معتاد نگاه میکنند و در نتیجه یا او را از خود میرانند یا به اجبار و با توسل به روشهای خشن او را وادار به ترک میکنند.
بدتر از این روایتی است که رئیس مرکز تحقیقات سوءمصرف مواد تشریح میکند و توضیح میدهد که گاهی اوقات یک عضو خانواده از اعتیاد عضو دیگر سود میبرد و همین باعث میشود تا او به تشدید اعتیاد در او کمک کند مثل زنی که از آزارهای همسر مستبد خود خسته شده و اعتیاد شوهر را راهی میداند برای اطاعت او و کم شدن آزارهایش.
علی فرهودیان معتقد است: وقتی کار به این جا میرسد، آموزش کمترین مداخلهای است که باید برای این قبیل خانوادهها داشت، چون نیاز اصلی چنین خانوادههایی مداخلات درمانی شدید است تا درست مثل معتادی که در چرخه درمان قرار میگیرد خانوادهها نیز در مسیر درمانهای جدی قرار بگیرند.
دیلمیزاده معتقد است: برای درمان خانوادههای درگیر در معضل اعتیاد فقط ارائه آموزش به آنها کافی نیست، چون تا آموزش به رفتار تبدیل شود زمانی طولانی نیاز دارد و ممکن است حتی این آموزشها به رفتار نیز مبدل نشود. البته مدیرعامل جمعیت تولد دوباره به لزوم ارائه آموزش به خانوادهها و بالابردن اطلاعات تاکید دارد؛ آموزشهایی از نظر او با این مضمون که چگونه باید با بیمارم کنار بیایم و کنار او زندگی کنم، اگر او تحت درمان با نگهدارنده است با چه مشکلاتی روبهروخواهد شد، مشکلات درمان بستری چیست، بعد از سمزدایی باید چه کنم و در سطوح بالاتر آموزش این که بداند چه حمایتهایی از فرد معتاد و بیمار در حال ترک درست است و چه حمایتهایی غلط.
علی فرهودیان با تائید این آموزشها تشریح میکند که حمایتهای درست و غلط از معتاد کدام است. به گفته او هر اقدامی که به فرد معتاد کمک کند تا به جایگاه اجتماعیاش ـ جایگاه شغلی، تحصیلی و خانوادگی ـ بازگردد، حمایت درست است و هر اقدامی که با هدف فلج کردن او انجام شود، حمایت غلط است مثل وقتی که خانواده از ترس تشدید اعتیاد یا بازگشت عضو درمان شده خود به سمت موادمخدر او را در خانه تحت نظر میگیرد و باعث میشود فرد توانمندیهای اجتماعیاش را از دست بدهد.
فنون مذاکره با افراد معتاد
اعتیاد را بیعلت بلای خانمانسوز ندانستهاند. تبعات مصرف مواد مخدر و انواع روانگردانها که نوعی بیقیدی و خودخواهی با چاشنی عصبانیت و کم طاقتی میآورد، سنگین است و با طبع خانواده که اساسش بر صداقت و محبت و توجه به یکدیگر است، سازگار نیست. به همین علت وقتی عضوی از خانواده معتاد میشود این کانون کوچک به لرزه میافتد و آسیبپذیر میشود. اما به هر حال اعتیاد بلایی است که ممکن است در هر خانهای نفوذ کرده و هر خانوادهای را از هر قشری درگیر کند. پس چون خطر در کمین است باید راههای مقابله با آن را دانست مثل شیوههای برخورد صحیح با این افراد را.
کارشناسان میگویند برقراری ارتباط با فرد معتاد فقط با دانستن راههای درست ممکن است، مثل بازخورد دادن به او به جای نصیحت کردن. در واقع در برخورد با فرد معتاد باید به جای التماس کردن، گریستن، رشوه دادن، بداخلاقی و قهر کردن با او صادقانه و شفاف سخن گفت و توضیح داد اعتیادش باعث بروز مشکل در زندگی خانوادگی شده، البته با رعایت این نکته ظریف که لحنمان همراه با تحقیر و توهین نباشد چون در این صورت او واکنش منفی نشان خواهد داد. پس نصیحت کردن فرد معتاد ممنوع است و به جای نصیحت باید او را از تبعات اعتیادش باخبر کرد.
بدزبانی و ناسزاگویی نیزبرخوردهایی غلط در برخورد با معتادان است چون آنها را جریتر کرده یا از خانواده دور میکند. به زبان آوردن جملات ناامیدکنندهای مثل این که تو هیچوقت پاک نخواهی شد نیز قدغن است چون روزنههای امیدواری برای ترک را در او از بین میبرد. وقتی معتاد نشئه است نیز نباید با او حرف زد چون نشئگی، دیواری است بین معتاد و فرد گوینده که همه تلاشها را بر باد میدهد.
اینها البته همه مهارتهایی نیست که خانوادهها در مواجهه بایک عضو معتاد باید بیاموزند، با این که همین اندک نیز نشان میدهد خانوادههای آسیبدیده از اعتیاد تا چه اندازه به آموزش و مداخلات درمانی نیاز دارند و اگر خللی در این حمایتها رخ دهد آنها تا چه حد در مقابل معضل اعتیاد تنها و شکننده خواهند بود.
مریم خباز / گروه جامعه
اما اگر دنیای ترک اعتیاد را از دید یک فرد معتاد نگاه کنیم، این فرآیند به این راحتی هم که عنوان شد، پیش نمیرود. همیشه هم اینطور نیست که انسان اراده کند کاری انجام بدهد و بلافاصله هم ارادهاش محقق شود، بلکه خیلی اوقات اراده معمول اغلب انسانها در برابر ترک عادتهای غلط چندان قوی نیست و به همین سبب هم اراده انسان مثل ماهیچههای او نیاز به تقویت و بازسازی دارد.
شکی نیست روشهای دارویی میتواند در فرآیند ترک اعتیاد به فرد معتاد کمک کرده و از لحاظ جسمی، پیوندهای بدنی او را با دنیای مواد مخدر ضعیفتر کند؛ طوری که فرد از لحاظ جسمی، دیگر نیاز کمتری به مصرف مواد مخدر در خود احساس خواهد کرد.
این روش از نظر فیزیکی میتواند وابستگی جسمی فرد را به مواد مخدر کم کند، اما از نظر وابستگی روانی انسان به مواد مخدر، نیاز به مشاوره و روان درمانی حیاتی است.
یعنی از آنجا که میل به مصرف مواد مخدر، فقط پدیدهای جسمی و فیزیکی نیست، بنابراین باید فرد معتاد را از نظر روانی هم مورد پالایش قرار داد تا وابستگیهای ذهنی و روانی او به مصرف مواد مخدر هم کاهش پیدا کند.
شناخت انگیزههای فرد معتاد برای مصرف مواد مخدر، تحلیل گذشته و سابقه زندگی او و پیدا کردن راهی جایگزین برای مصرف مواد مخدر در حیطه درمانهای روانی قرار میگیرد. در این بین، انجمنهایی مثل معتادان گمنام نیز میتواند فرد معتاد را در این فرآیند روانی و درمانی کمک کند و او را به نقطهای برساند که فرد معتاد، عاری از مواد مخدر یا به اصطلاح پاک شود. از آنجا که درمانهای روانی بسیار مهمتر از درمانهای دارویی است، به همین دلیل اگر فرد معتاد تلاش کند علایق و عادات روانی خود را به سمت و سویی که در آن مواد مخدر وجود ندارد سوق بدهد، در این وضع، درمانهای دارویی هم میتواند مسیر درمان را شتاب بخشد، ولی اگر صرفا بر درمانهای دارویی ترک اعتیاد تکیه شود، در آن صورت نباید انتظار داشت که فرد معتاد چه از لحاظ جسمی و چه از لحاظ روانی بتواند با مصرف مواد مخدر خداحافظی کند.
جدای از راهحلهای جسمی و روانی که برای ترک اعتیاد معرفی میشود، راهحل مهم دیگری هم برای مهار این آسیب اجتماعی مطرح میشود که اجرای آن، این قابلیت را دارد که فرد را بدون کوچکترین عوارضی از شر مواد مخدر خلاص کند.
راهحل جدید را با عنوان «هوشیاری» معرفی میکنند. پایهگذاران این روش ترک اعتیاد بر این باورند افرادی که سیگار و انواع مواد مخدر را مصرف میکنند، نسبت به مصرف این مواد هوشیاری ندارند و این کار را صرفا از روی عادت انجام میدهند.
مثلا اگر شما از فرد سیگاری بپرسید چند پک به سیگار زده است، بسیار بعید است بتواند پاسخ درستی به سوال شما بدهد. این حرف به این معنی است که بسیاری از افراد سیگاری یا افراد معتاد به مواد مخدر در شرایطی به استعمال این مواد اعتیادآور دست میزنند که در آن لحظه اصلا حواسشان به خود مواد مخدر یا دخانی نیست و در آن لحظه به چیز دیگری میاندیشند.
در روش هوشیاری در ترک سیگار گفته میشود اگر فرد معتاد همه کارهایش را با هوشیاری انجام دهد، خودش براحتی متوجه عبث و مضر بودن این کار میشود.
در این روش مثلا به افراد سیگاری گفته میشودهنگام سیگار کشیدن تمام مراحل را زیر نظر بگیرید.
یعنی از لحظه روشن کردن کبریت تا قرمز شدن سیگار و فرو رفتن دود در ریهها را نظاره کنید و نسبت به همه این اعمال هوشیار باشید.
اگر چندین بار همه مراحل سیگار کشیدن را با هوشیاری و آگاهی انجام دهید، در نهایت به صورت خودکار به این نکته پی میبرید که این کار تا چه حد مضر، بیهوده و آسیبرسان است.
این روش درمانی برای هزاران نفر از سراسر جهان جواب داده است و خیلیها با همین روش ساده ولی بسیار پرکاربرد توانستهاند اعتیاد خود را ترک کنند.
راز این روش درمانی هم به این برمیگردد که انسان اگر در تمام مراحل استعمال دخانیات یا مواد مخدر، آگاه و هوشیار باشد، دیگر به طور ذاتی نمیتواند از آسیب رساندن به بدنش لذت ببرد، اما اگر مواد مخدر را بدون هوشیاری مصرف کند، یعنی مثلا در حالی که مواد مخدر مصرف میکند، در همان لحظه به مشکلات زندگیاش فکر کند یا اصلا به تماشای طبیعت یا تلویزیون مشغول باشد، در آن صورت بدرستی متوجه ماهیت رفتاری که انجام میدهد نخواهد شد.
انجام دادن این روش درمانی برای ترک اعتیاد، هیچ هزینه و ضرری ندارد و پیشنهاد میکنیم اگر شما هم از مشکل اعتیاد در عذاب هستید، حداقل برای چند دور متوالی، مصرف دخانیات یا مواد مخدر را با هوشیاری انجام دهید تا در آخر، خودتان معجزه این کار را با چشمتان ببینید.
امین جلالوند / گروه جامعه
آرامشش از خوشبختی مردمانش نیست، از خمودگیشان است؛ و سکوتش نه از سر رضایت، بلکه از بینفسی و خستگی است. ملک آباد همانجاست که هر سال، دهها نوزاد، یعنی دهها جان تازه در کوچههایش دمیده میشود، اما هنوز کوچهها بوی مرگ میدهند. جانهای تازه در میان دودها و دمها خموده میشوند و همرنگ جماعت. در کوچهها کودکان بازی میکنند، و با هر خندهشان درد را از کوچه دور میکنند، اما در خانهها، در زیر زمینها، درد جولان میدهد، میان دودها، میان پایپها، میان بستههای تلنبار شده کریستال.
یکی از مسئولین بخش ساوجبلاغ استان البرز میگوید: بسیاری از زندانیانی که از قزلحصار آزاد میشوند چون هزینه برگشت به شهر یا شهرستان محل زندگی خود را ندارند، یا خانوادههایشان که میخواهند مسیرشان برای رفتن به ملاقات هفتگی کوتاه بوده و هزینهبر نباشد، در ملک آباد ساکن میشوند؛ در نتیجه راه و چاههای بزهکاری و خلاف در این منطقه به سرعت آموخته میشود و بستر مساعدی برای گسترش معضلاتی چون اعتیاد فراهم میآورد.
اپیزود اول: مجمع الجزایر پاتوق
کوچههای پهن و خانههایی با شکل و شمایلی غیر اصولی، در کنار همین خانههای تو سری خورده، ساختمانهای شیکی هم قد علم کردهاند و چهره محله را تغییر دادهاند. کوچهها میتوانند بگویند ساکنانشان از چه قشری هستند. معماری و مدل ماشینهای پارک شده در کوچه میگوید که شغل غالب ساکنانش خرید و فروش مواد است. انتهای کوچه اما خرابهای بیانتهاست که ظاهرا پر از زباله و سگهای ولگرد است، اما کمی پیشتر که میروی، دیوارهایی که برای تعیین حریم یک زمین خریداری شده توسط ملاکان کشیده شدهاند، نشانههایی دارند از حضور شبانه بیخانمانها، آتشهای کمجانی که تنها دودی سیاه دارند تا جمعیتی که به گردشان جمع شدهاد خیالشان آسوده باشد که سرما جانشان را نخواهد گرفت.
همزیستی سگهای ولگرد و آدمهای محله که به حضور سگها عادت دارند هم نکته جالبی است. در انتهای کوچههایی که به تازگی آسفالت شدهاند، کنار یکی از پاتوقها کودکی با سگها سرگرم است، به اهالی پاتوق که نزدیک میشویم، به جمعمان اضافه میشود. پدر و مادرش از اهالی پاتوقند و بیحوصلهتر از آنکه به سوالهایمان جواب دهند. زن با لوله آلمینیومی که در دست دارد سرگرم است، مرد هم با سری خمیده یک ریز چیزی میگوید و با مردان دیگر صحبت میکند.
کودک اما کودکیاش را میکند. میدود، میخندد، با انرژی و کودکانه به کنارمان میآید و کودکانه از حضور غریبهها خجالت میکشد، اما نگاهش میگوید از دیدن آدمهایی که شبیه بقیه نیستند خوشحال است.
او خوب میداند اصول زندگی بیخانمانها را، او خوب میداند که چقدر باید چابک باشد و نزدیک شدن غریبهها را به پدر اطلاع دهد، میداند که انتخابی پیش رویش نیست. میداند کمی که قد بکشد، یا فروشنده خواهد شد یا خریدار. او در پاتوق متولد شده و قد کشیده. در پاتوقی در انتهای کوچه مواد فروشهای ملک آباد. روزهای کودکی فرزند انسان در این خرابهها، طعمه سگِ ولگردِ اعتیاد میشود.
اپیزود دوم: قلندوش
حیاط خانه بوی فاضلاب میدهد، حیاط نوری ندارد، وقتی وارد میشویم، مردی آرام و بیصدا لامپی میآورد و به سرپیچی که متصل است به سیمهایی که ناشیانه از تیر برق کوچه به حیاط کشیده شدهاند، وصل میکند تا بتوانیم پیش پایمان را ببینیم. هنوز مجوزمان برای ورود به خانه صادر نشده.
پدر از پلههای زیر زمین بالا میآید. و دو پسر ۷ و ۱۰ ساله هم به دنبالش میدوند. پسر کوچکتر بیش فعال است و تست اعتیادش مثبت. ایوان خانه منتهی میشود به واحد آپارتمان بالایی که شیشههایش پردهای ندارند، زنی پشت شیشههای زنگار گرفته نشسته و در آینه کوچکی که در دست دارد، جوشهای خیالی صورتش را میکند.
ساکنان طبقه بالا همگی مصرف کننده شیشه هستند. زیر زمین خانه اتاقی دارد دود زده، بوی تعفن مشام تازه واردان را میگزد. دیوارها و وضعیت خانه میگوید کدبانویی در خانه نیست. مادر به شیشه اعتیاد دارد و متآمفتامین موجود در خون بچهها هم از پایپی که مادر چاق میکند بیرون آمده. خشونت و بیتوجهی نتیجهایست که از داخل پایپ بلورین تمام مادرهای معتاد به شیشه بیرون میآید و به جان کودکانی مینشیند که هرگز نمیتوانند مهر مادر را تجربه کنند.
پدر مدعی است که سالهاست مواد مخدر و محرک مصرف نمیکند. پسرک دور پدر میچرخد، از سر و کول پدر بالا میرود، میخواهد به تازه واردها بگوید که پدر دارد، پدری که به او توجه میکند، پدری که او را دوست دارد، میخواهد ثابت کند که برای پدرش مهم است. میخواهد به میهمانان حیاط خانه بگوید پدرش او را میبیند، برای اثبات این ادعا مدام روی نرده پشت سر پدر میرود، چانه پدر را به سمت خودش میچرخاند و حرفی میزند و چیزی میگوید و میخواهد با پدر همکلام شود. پاهایش را دو طرف شانه پدر میاندازد، میخواهد رابطه پدر و پسریشان را به رخ بکشد. اما پدر مدام او را پس میزند.
یکی از مهمانان میگوید: «خب یک دوری در حیاط بزنید شاید بچه دلش قلندوش میخواهد» و پسرک از روی شانههای پدر که دور حیاط میچرخد، سر به آسمان میساید و عرش را زیر پا میگذارد از شادی، قلندوش پدر برایش بلندتر از هفت آسمان است. هر چند که او نتوانسته خانه را جایی امن کند برای رشد کودک مهربانی که دل از همه مربیهایش در جمعیت امام علی (ع) برده، هر چند که هدیه خانواده برای کودک هفت سالهای که با ذرهای توجه میتواند دنیا را از آن خود کند و نگاهها را به لبخندی بخرد، اعتیادی بوده که در خونش جولان میدهد.
اما او هنوز پدر را اولین مرد زندگیاش میداند. پدری که مدعی است سالهاست مواد مخدر و محرک مصرف نمیکند، اما در خانهاش زنی زندگی میکند که به شدت به مصرف شیشه معتاد است.
اپیزود سوم: توهم
روی پله تنها درمانگاه ملک آباد نشسته، نگاهش آنقدر حرف دارد که از شنیدن سکوتش کر میشوی. پایش باند پیچی شده. خونریزیاش بند نمیآید. درمانگاه گفته باید در بیمارستان معالجه شود. خواهر و مادرش کنارش ایستادهاند و مردی که کلاه بافتنیاش را تا بالای ابروهایش پایین کشیده هم غضبناک کنارش نشسته.
مادر میگوید در خانه با هم دعوا کردند، پسر عصبانی شده و با لگد به در شیشهای زده، شیشه انگشتهای پایش را عمیقا بریده. مردی که کلاه را تا بالای ابروهایش کشیده، بیست ساله است. از دوازده سالگی به شیشه اعتیاد پیدا کرده. میگوید در محل کار، همکارانش گفتهاند اگر شیشه مصرف کنی بیشتر میتوانی کار کنی و در نتیجه درآمدت هم چند برابر میشود.
او هم در دنیای کودکیهایش به خیال اینکه میتواند با پول بیشتر شرایط بهتری برای خانوادهاش فراهم کند، استقبال کرده از دانههای کریستالی که قرار بوده توانمندش کند، اما حالا آنقدر مغزش را تحت تاثیر قرار داده که به زنهای خانه تهمت ناروا میزند و مُصّر است که برادرش شیشه مصرف میکند. توهم خیانت و اعتیاد در میان خرابههای مغزش میلولد و هر روز زخمی نو به جان خانواده میزند. ۱۲ ساله که بوده تنها نان آور خانهشان بوده.
مرد خانه تنها امیدش را به ذرات بلورین شیشه بسته بود تا خانوادهاش را حفظ کند و حالا نمیداند با خواهری که معتقد است آلوده به فحشا شده و مادری که شیشه مصرف میکند و برادری که معتاد شده چه کند. به خیالش آنها تمام زحماتش را هدر دادهاند. حتی لحظهای نمیشنود و نمیپذیرد که این تصورات و تصویرهای ذهنی از خانوادهاش همه نتیجه هشت سال لانه کردن اعتیاد در سلولهای مغزی است که حالا پر از توهم خیانت شده.
اپیزود چهارم: چرخه زندگی
به نقل از روابط عمومی جمعیت امداد دانشجویی مردمی امام علی (ع)، این چرخه هر روز در ملک آباد و هزاران جای دیگر تکرار میشود. میان خرابههایی که پاتوق به پاتوق زوزه ولگردیهای اعتیاد میپیچد و هر روز طعمهای جدید به قربانگاه میکشاند. در میان کوچههایی که حیاطشان نور ندارد و بچهها حسرت قلندوش پدر را تا ابد به دل دارند و در میان خانههایی که نان آورانشان هر روز بیشتر از قبل به مسلخ اعتیاد خوانده میشوند و خانواده را هم با خود به عمق باتلاق میکشانند.
این چرخه هر روز کنار گوشمان تکرار میشود و بیصدا تکثیر میشود؛ اما گوش که تیز کنی میبینی در میان تمام هیاهوهای زندگی فریادی بلند است، فریاد قربانیان این چرخه که بیگناه و بیدعوت به مسلخ میروند. کودکان، معصومترین و آسیب پذیرترین حاضران این چرخه، هر روز نگاهشان خستهتر میشود، هر روز کودکیشان بیشتر دود میشود، و هر روز بیشتر فراموش میکنند که میشود فریاد رسی باشد و دستشان را بگیرد و گزینه دیگری روی میز سرنوشتشان بگذارد.
***
نخستین «سمینار اعتیاد کودکان و نوجوانان در محلات معضلخیز» که ۲۶ و ۲۷ بهمن ماه توسط جمعیت امداد دانشجویی مردمی امام علی (ع) در دانشگاه تهران برگزار میشود، در پی این است که نگاهها را ببرد به خانههای بینور و خرابههایی که محافظانش سگان ولگردی هستند که خود نیز اعتیاد به جان ماهیتشان افتاده. این سمینار میخواهد چراغی به زوایای تاریک زندگی کودکانی بیاندازد که بیانتخاب و بیگناه در باتلاق اعتیاد دست و پا میزنند. میشود صبحی شد در شام تاریک خرابههای ملکآبادهای این دیار. (ایسنا)
305
پاسخ مشاور: گاهی اوقات والدین و یا همسران از سر دلسوزی و محبت زیاد یا از سر ناآگاهی وظایف یکدیگر را انجام میدهند و در نتیجه، فرصت زندگی مستقل را از یکدیگر میگیرند. آنها به استقلال یکدیگر احترام نمیگذارند چون فکر میکنند طرف مقابلشان بدرستی نمیتواند آن کار را انجام دهد. در واقع به دنبال کمک کردن و حمایت از زندگی یکدیگر هستند اما نمیدانند که با این کار فرصت آموختن، قبول مسئولیت، زمین خوردن و بلند شدن و در نهایت رشد کردن و تجربه آموختن را از آنان میگیرند.
جایگاه اعضای خانواده باید مشخص باشد
اگر قرار شد خانوادهای با هم زندگی کنند باید در گام اول جایگاه والدین و زوج جدید مشخص شود و همگی بپذیرند که در ضمن کنار هم بودن به استقلال زوج توجه شود. همچنین اگر زنی میخواهد همسری مسئولیتپذیر داشته باشد، باید مراقب باشد و اندازهها را رعایت کند. به همسرش در نهایت صبوری، به دور از انتقاد و طعنه و کنایه، همراه با همدلی و حمایت از او، فرصت دهد در صحنه زندگی خود را بیازماید.
اگر زنی میخواهد که همسرش مسئولیت خود را بدرستی ایفا کند و اگر قرار است تغییری در رفتارطرفین صورت گیرد، این تغییر باید دو طرفه باشد. آن وقت است که زنان میتوانند انعکاس تغییر رفتار خود را در رفتار مردان ملاحظه کنند.
به خواهرتان فرصت ابراز وجود بدهید
از گفتههای شما چنین به نظر میرسد که مادرتان از اول، مسئولیت زندگی خواهرتان را قبول کرده و هیچگاه به آنان فرصتی برای ابراز وجود داده نشده و آنان هم به وظایف خود عمل نکردهاند. البته درباره نوع بیماری دامادتان زیاد صحبت نکردهاید. آیا وی توانایی کار کردن ندارد؟ مادرتان هزینههای آنها را از کجا تامین میکند؟ جایگاه پدرتان در زندگی شما کجاست؟ آیا پیشنهاد طلاق از جانب شما بوده یا سایر اعضای خانواده بویژه مادرتان هم با این امر موافق است؟
اجازه دهید خودشان تصمیم بگیرند
به نظر میرسد شرایط زندگی برای شما هم سخت شده است. شما برای خواهرتان بیشتر نگرانید یا اینکه از حضورشان خسته شدهاید و بیشتر به دنبال تغییر شرایط زندگی خود هستید؟ اینها سوالاتی است که باید پاسخ داده شود و از آنجا که آنچه گفتید از نگاه شما بوده، بهتر است خواهرتان و همسرش را نزد یک مشاور خانواده بفرستید. آنچه مطرح کردهاید زندگی آنان و فرزندانشان است و این حق آنهاست که خودشان در باره آن تصمیم بگیرند. (منیژه مسگری - کارشناس ارشد روانشناسی/خراسان)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.
مثل همیشه ترافیک. ماشینها پشت هم قطار شدهاند و نور قرمز چراغهایشان با نور روشناییهای کنار بزرگراه که تک و توک روشن شدهاند، دست به یکی میکنند و به تاریک و روشن دم غروب چنگ میزنند. رانندههای کلافه پا را روی پدال گذاشتهاند و مثل گلولههای منجنیق آمادهاند تا جلویشان حتی شده یک متر خالی شود و خود را به جلو پرتاب کنند. صدای بوقهای ممتد رانندگانی که میخواهند از غافله عقب نمانند، بزرگراه را بر میدارد و صدای نالههای زن میرود که گم شود لابهلای صدای بوقها و همهمه و شتاب ماشینها. حتی قد و قامت خمیدهاش را هم کسی نمیبیند یا اگر هم ببیند باز فرقی نمیکند.
این تصویر حالا کم کم پیوست میشود به گوشه تمام بزرگراهها. تصویر معتادی که تلوتلو خوران با ظاهر پریشان و ژولیده مثل یک شبح، راه خودش را گرفته و کنار بزرگراه میرود به ناکجا. ناکجایی که گاهی میرسد زیر پلی که پاتوق شده و میشود جنس جور کرد یا شاید سر از زیر لاستیک ماشینها درمیآورد و... تصویر آدمک حالا رفته رفته تبدیل به تصویری عادی میشود. آدمک که نه هویتی دارد و نه شناسنامهای. حتی زن و مرد بودنش را نمیشود تشخیص داد. شاید خودش هم وقتی انگشتان زمخت و پینه بستهاش را میفشارد روی سرنگ و هروئین را هل میدهد توی رگهایش، یادش نباشد زن است. زنی با هزار و یک رؤیا. رؤیای در آغوش کشیدن فرزند یا شاید رؤیای پوشیدن لباس سفید و در دست گرفتن گلی زیبا. رؤیاها هر چه بودهاند حالا نگاه کردن به این انگشتان پینه بسته و دستهای کبود به همشان میریزد. حالا راه به سوی رؤیاها بسته است و باز است به سوی ناکجا آباد...
یکی از همین ناکجاآبادها همینجاست. کنار رودخانهای در یکی از محلههای شمال غرب تهران. جمعشان جمع است. این یکی فندک میگیرد برای آن و آن یکی هم مواد تعارف میزند به این. به قول راضیه حالا وقت شکم سیریشان است که هوای هم را دارند. خمار که بشوند همدیگر را درسته قورت میدهند:
«یک بار بزن بزنی شد که بیا و ببین. صدتا مرد حریف همین دوتا گیس بریده نبودن.»
این را که میگوید رویش را میگیرد طرف دو تا از دخترها که کنار هم نشستهاند و از همانهایی هستند که به نظر میرسد هوای هم را دارند.
وقتی دخترها میبینند راضیه چغلیشان را میکند و از ماجرای بزن بزن آن روز میگوید کلی خوششان میآید و بلند بلند میخندند و دستشان را میکوبند به شکم و پهلوی هم و باز هم بلندتر میخندند. راضیه سر دستهشان است.
دوسه باری ترک کرده اما باز هم نتوانسته پاک بماند و قید همه چیز را زده و حالا خرابهنشین شده است. یک معتاد خیابانی که به قول خودش مثل گربه هفت تا جان دارد که تا به حال نمرده. خیلی وقتها که نشئه میشود دیگر حالیش نیست کجاست.
کنار رودخانه؟ وسط اقیانوس؟ توی یک کشتی؟ یا لب به لب لاستیکهای یک نیسان بزرگ آبی. قانع کردن زن نشئهای که کنار بزرگراه میرود و یک دقیقه طول میکشد تا قدم اول را به دوم برساند چندان سخت نیست. قانع کردنش برای گرفتن کمی اطلاعات و باز شدن باب آشنایی با رفقای هم پاتوقیاش. کافی است پولی بگیرد و مطمئن شود خطری تهدیدش نمیکند. آنوقت است که از سیر تا پیاز ماجرا را میریزد روی دایره.
میگوید اسمش راضیه است اما همه راضی صدایش میکنند. شاید هم اسمش را دروغکی میگوید اما به هر حال اسم مهم نیست. اینجا فقط یک چیز مهم است. اسمها و هویت آدمها اهمیتی ندارند. ترس و خطر هم اهمیت خود را از دست داده و هیچکس ترسی از غریبه ندارد. چیزی برای از دست دادن ندارند. برعکس، فضای رعبآور کنار رودخانه و مشتی معتاد که بیشترشان زن هستند، غریبهها را میگیرد.
هیچکدام چندان نای راه رفتن ندارند و اصلاً نمیتوانند تکان بخورند. غریبهها که وارد میشوند زنی با صدای دو رگه یک یالای کشدار میگوید و آنهایی که هوش و حواسشان سرجاست بلند میزنند زیر خنده. راضی رو به رفقا میکند و میگوید هر چی خانوم مهندس پرسید جواب بدین.
20-15 نفری هستند. هر کس برایش سؤالی پیش میآید. یکی میپرسد: «از جمعیت اومده؟» منظورش جمعیت امام علی(ع) است. «نکنه مأموره؟»، «نه بابا ریختش به مأمور نمیخوره» در جمعشان همهمه میشود تا اینکه راضی میگوید: «خانوم میخواد داستان ما رو بنویسه که چی شد سر از اینجا در آوردیم.»
از خودش شروع میکند. از زمانی میگوید که برای پدرش ابد بریدند و مادرش معتاد شد. هشت ساله بود که اول سیگاری شد و بعد هم نشست پای منقل و بند و بساط مادرش. اول تریاک و بعد هروئین یا به قول خودشان دوا. مادرش چند وقتی بود با پسری که 6 سال از خودش کوچکتر بود رفت و آمدی پیدا کرده بود و کم کم رابطه شان را علنی کردند. آنقدر که پسر هر بار دلش میخواست راهش را میکشید و سر از خانه شان در میآورد.
کار به جایی کشید که برادر کوچکترش خودکشی کرد و حالا دیگر راضی به مادرش نمیگوید مادر و هر بار که میخواهد اسمش را بیاورد میگوید زنه. راضی خودش نمیداند وقتی هجده نوزده ساله بود خودش از خانه فرار کرد یا بیرونش کردند یا هر دو باهم.
از آن روز مادرش را ندید و هیچ وقت هم نمیخواهد ببیند. دیگر از اینجای داستان به بعد را میشود حدس زد اما راضی که چانهاش گرم شده و گاهی وسط جملهها نیم چرتی هم میزند دوست دارد همه را بگوید. از موقعی بگوید که مثل برهای بیپناه و آواره در خیابانها میچرخید و گرگ هم بسیار. باقی داستانش معلوم است اما آنقدر میگوید و میگوید تا بقیه هم هوس صحبت کردن میزند به سرشان و شروع میکنند به حرف زدن.
یکی از داستان زندگیاش میگوید و آن یکی از بدبختی ها. از آنهایی که زمستان یخ زدند و مردند یا چند نفری که گم شدند و البته یکیشان را فهمیدند در کنار بزرگراه تصادف کرده و رفته زیر ماشین.
یکی از دخترها بیست و دو ساله است. تقریباً بیست سالی بزرگتر به نظر میرسد. در دانشگاه علمی کاربردی زبان انگلیسی میخوانده و به قول بچهها با کلاس جمعشان است. جمعی که امروز هست و فردا نیست. هر روز یکی بهشان اضافه میشود و یکی کم... اعتباری به رفاقتهایشان نیست و ممکن است فردا هم پاتوقیهای جدید داشته باشند. شاید کنار یکی از پلها یا در بلواری وسط یک خیابان شلوغ که دو طرفش را شمشادها حائل کردهاند و اگر یکی از ساکنان پاتوق فندکش را روشن کند تازه میشود فهمید آن ور شمشادها چه خبر است. برای همین هم است که هر که بیاید به قول خودشان زود با هم چفت میشوند که همین چند ساعت را دریابند. شاید فردا.
از مرجان میپرسم چطور شد که کارش رسید به اینجا. از بقیه کم حرفتر است. فندکش را میگیرد زیر حوضچه پایپ و شروع میکند به کشیدن. رنگ و روی زرد و صورت لاغرش گم میشود پشت دود غلیظ و بعد هم با کندی شروع میکند به حرف زدن:
«سال اول دانشگاه با یه پسره آشنا شدم. خیلی دوسش داشتم و هر کاری حاضر بودم بکنم که مال خودم باشه. نمیدونستم شیشه میکشه. اصلاً نمیدونستم شیشه چی هست. یه بار که مامان بابام رفته بودن ده بابابزرگم اینا که شب بمونن اونجا، اومد پیشم. با خودش پایپ آورده بود که منم بکشم. میترسیدم اما هی گفت اینا اعتیاد نداره، وادارم کرد بکشم منم که میخواستم راضی نگهش دارم، نه نگفتم. کشیدم و دیگه هیچی نفهمیدم. صبح که پا شدم از خودم خجالت میکشیدم. حتی به خودکشی فکر کردم اما دیگه فایدهای نداشت. با این حال ارتباطمون ادامه داشت. این وضع داشت برام عادی میشد. اولش خوب بودم و سرحال اما کم کم داشتم داغون میشدم. پدر و مادرم بالاخره بو بردن که با یکی رابطه دارم. حتی بردنم پزشکی قانونی. وقتی رفتم اونجا برای معاینه تازه فهمیدم یه بچه دو ماهه تو شکممه. پدر داد میزد که خدا زودتر منو بکشه. از همون موقع از خونه فرار کردم. الان شیش سال میشه. اول با امیر زندگی کردم و وادارم کرد بچه رو سقط کنم. روز به روز اوضام خرابتر میشد اونم از خونهانداختم بیرون. حالام که اینجام. یه شب اینجا یه شب اونجا...»
حرفهای مرجان تمام نشده بود که راضی صدای خودش را که به زور از ته حنجره بیرون میآمد بلند کرد: «این بیچاره وقتی میکشه فک میکنه میکروبا رو میبینه که دارن رو سر و کلش راه میرن. وسواسیه. برا همین میزنه خودشو درب و داغون میکنه. چنگ میندازه. میزنه.»
همهشان شبیه هم هستند. هم داستانهایشان و هم قیافههایشان. موهای چرک و گره خورده به هم، لباسهای پاره و ژولیده. دندانهای سیاه و یکی در میان، پوستهای چروکیده و پر از زخم، پیکرهای نحیف و خمیده و البته چشمهایی که انگار سیاهیشان میخواهد آنقدر بالا برود که خودش را پشت پیشانی گم کند.
بیشترشان میگویند یا شوهرشان معتادشان کرده یا مردی که به او علاقه داشتهاند. دوتایشان هم بچههایشان را هنوز نزاییده فروختهاند و با پولش مواد چند روزشان را جور کردهاند. بچه را همان وقتی که در شکمشان بوده فروختهاند. اصلاً بچه را یک بار هم ندیدهاند و حالا هم هیچ خبری ندارند. گلی یکی از همان هاست. دلش برای بچه تنگ نشده یعنی میگوید اصلاً فکرش را نمیکند که دلش تنگ شود:
«میدونم هر جا هست الان وضعیتش بهتر از منه.»
شوهرش پیش قسط میگیرد و بچه را قبل از به دنیا آمدن میفروشد تا هم بچه به روز خودشان نیفتد و هم مدتی خرج موادشان جور شود. یک بار هم میروند کمپ و هر دو ترک میکنند اما چند ماه بعد شوهرش دوباره شروع میکند و مصرفش شدیدتر هم میشود تا جایی که اوردوز میکند و جنازهاش را توی پیکان درب و داغان مسافرکشیاش گوشه خیابان پیدا میکنند.
گلی هم از آن به بعد دوباره شروع میکند به مصرف:
«وقتی صابخونه انداختم بیرون هیچکس منو خونهش راه نداد. خواهرم در رو به روم بست که یه وقت شوهر و بچههاش منو نبینن. اومدم تهران پیش مادرشوهرم اما اونم از خونه پرتم کرد بیرون. دیگه تو همین بیرون موندگار شدیم.»
آمارهای پزشکی قانونی میگوید سال پیش 279 زن معتاد جان باختهاند و این آمار نگرانکننده 33 درصد نسبت به سال قبل افزایش داشته. سال بعد که آمارها اعلام شود معلوم نیست گلی و راضی و همان دو دختری که گیس و گیس کشی کرده بودند و باقی بچهها، به این آمار اضافه شدهاند یا نه؟ یا در فهرست زنانی که مورد تعرض قرار گرفتهاند یا شاید هم آمار سقط جنینهای غیر قانونی یا فروش نوزاد را بالا ببرند. شاید هم عزمشان را جزم کنند و سال بعد در فهرست آمار معتادان ترک کرده باشند. شاید یادشان بیاید که زن هستند. زنی با هزار و یک رؤیا. رؤیای در آغوش کشیدن فرزند یا شاید رؤیای پوشیدن لباس سفید و در دست گرفتن گلی زیبا. رؤیاها هر چه بودهاند حالا نگاه کردن به این انگشتان پینه بسته و دستهای کبود به همشان میریزد. حالا راه به سوی رؤیاها بسته است و باز است به سوی ناکجا آباد... (شیرین مهاجری/ ایران)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.
یک کارشناس و پژوهشگر حوزه اعتیاد با اشاره به عوارض سوء اعتیاد بر روی نابسامانیهای محیط خانواده اظهار کرد: خانوادهها تصور میکنند اعتیاد والدین اثرگذاری محدودی دارد در حالی که عوارض مخرب اعتیاد والدین گریبان فرزندان را خواهد گرفت.
دکتر هومان نارنجیها افزود: اعتماد به نفس پایین، افزایش احتمال ابتلا به اعتیاد، بسته شدن مسیر پیشرفت و ترقی خانواده و رهاشدن فرزندان، بالاتر بودن آمار افسردگی و خشونت اجتماعی، روابط نامشروع، سرقت، طلاق و سایر ناهنجاریهای اجتماعی نسبت به افراد عادی، از جمله این عوارض هستند.
نارنجیها با بیان اینکه فرزندان دارای والدین معتاد حتی اگر آگاهانه عمل کنند، سالم باشند و تحصیلات آکادمیک را هم طی کنند باز هم در مواردی چون ازدواج به مشکل برمیخورند گفت: این افراد غالبا از اینکه پدر خود را به شریک آینده زندگی خود نشان بدهند فراری و آینده تاریکی را برای خود متصور هستند.
وی افزود: نظام ارزشی این کودکان به هم میریزد و برخی مواقع دیده شده فرزندان خانوادههای معتاد با خانوادههایی شبیه به خود ازدواج میکنند که بازتابهای بعدی آن میتواند مخرب باشد.
او با اشاره به اینکه در مباحث پیشگیرانه، فرزندان خانوادههای معتاد در گروههای پرخطر طبقهبندی میشوند و باید به صورت جدی به آنها توجه شود اظهار کرد: براساس مطالعات انجام شده حدود ۱۴ تا ۲۰ درصد خانوادههایی که والدین معتاد داشته باشند، فرزند معتاد دارند. (ایسنا)
به گزارش جام جم سرا به نقل از باشگاه خبرنگاران، کارشناسان در جدیدترین تحقیقات خود دریافتهاند، برخی از مواد غذایی با اثرگذاری بر روی بخشهایی از مغز میتوانند سبب اعتیاد افراد به آن نوع مواد غذایی شوند.
گفتنی است، از جمله این مواد غذایی پنیر است که، دارای یک ماده شیمیایی به نام «کازئین» است، که در محصولات لبنی یافت میشوند و میتواند سبب تحریک شدن گیرندههای مغزی شود.بررسیها نشان میدهند، گیرندههای مغزی بر عواملی چون کنترل درد، اعتیادآوری و سیستم پاداش دهی مغز مؤثر است.
کارشناسان دانشگاه میشیگان بر این اساس اعلام کردهاند، غذاهایی چون پیتزا به دلیل وجود پنیر پیتزا حالتی بسیار اعتیادآور دارد و سبب اشتهاآوری فراوان در افراد میشود.
کارشناسان اعلام کردهاند، این نخستین گام در کنترل اشتها در جلوگیری از بروز چاقی در افراد است.
کارشناسان هوس مصرف مواد غذایی حتی پس از مصرف یک وعده غذایی کامل را نشان دهنده بروز اعتیاد به غذا در افراد معرفی کردهاند.
کارشناسان مواد غذایی حاوی مواد لبنی- پروتئینی را بسیار اعتیادآور به دلیل ترکیبات موجود در آن میدانند و بر این اساس به افراد توصیه میکنند، از خوردن غذاهای حاوی پنیر مانند پیتزا، همبرگر، چیپس و پنیر، لازانیا و غذاهایی از این دست اجتناب کرده و در عوض پنیر را به صورت طبیعی به همراه وعدههای غذایی مصرف کنند، تا علاوه بر حفظ کلسیم دچار اعتیاد غذایی نشوند.
به گزارش جام جم سرا ، اکثر نوجوانان احساس می کنند فناناپذیر هستند و توجهی به عواقب این طرز فکر و اعمالی که براساس این تفکر انجام می دهند- مصرف مواد مخدر و نوشیدن الکل- ندارند.
عواملی که تاثیر بسزایی در اعتیاد نوجوانان به مواد مخدر دارند عبارتند از:
• خانواده ای که سابقه مصرف موادمخدر دارد
• افسردگی
• کمبود اعتماد به نفس
• رفتار پرخاشگرانه ابتدایی
• احساس طرد اجتماعی
• فقدان نظارت اجتماعی
• فقر
• در دسترس بودن مواد مخدر
عواقب مصرف موادمخدر توسط نوجوانان
اعتیاد نوجوانان به مواد مخدر می تواند عواقب منفی فراوانی به همراه داشته باشد که عبارتند از:
* اختلال در رانندگی
رانندگی پس از مصرف موادمخدر خطرناک است و باعث مرگ رانندگان خودروها و موتورسیکلت ها می شود و هزینه بسیار زیادی را به نظام بهداشت و قضا تحمیل می کند.
* وابستگی به مواد
نوجوانانی که معتاد هستند به احتمال بسیار زیاد در دوران بزرگسالی نیز به مصرف مواد ادامه خواهندداد.
* فقدان انگیزه
مصرف مواد مخدر انگیزه لازم برای تلاش و موفقیت در مدرسه و زندگی را از نوجوان می گیرد و او را به انسانی بی انگیزه و بی تفاوت بدل می کند.
* افزایش مشکلات
مصرف موادمخدر، مانند ماری جوانا، بر قسمتی از مغز نوجوان که کنترل حافظه، انگیزه، توجه و یادگیری را عهده دار است آسیب می زند و مشکلات عدیده ای در یادگیری، عملکرد شغلی و عاطفی برای نوجوان به وجود می آورد.
* ایجاد مشکلات جدی جسمی و روحی
مصرف مواد مخدر در دوز بالا، می تواند در اندام های حیاتی بدن مانند کلیه ها، ریه ها و قلب اختلال ایجاد کنند. مصرف متافتامین می تواند باعث صدمه دیدن قلب، سیستم عصبی بدن، ایجاد رفتارهای روانی و پرخاشگری شود. مصرف مخدرهای استنشاقی تاثیر مخربی بر مغز، قلب، ریه ها، کبد و کلیه ها می گذارد. علاوه بر این، اعتیاد به داروهایی که توسط پزشک تجویز شده اند باعث بروز افسردگی، بیماری های عروق قلب و تشنج می شود.
گفت و گو درباره اعتیاد نوجوان به مواد مخدر
گفت و گو با نوجوان درباره اعتیاد به مواد مخدر می تواند بسیار دشوار باشد. گفت و گو را در موقعیت و زمان مناسب آغاز کنید. اگر دلشوره دارید آن را با فرزندتان در میان بگذارید.
هنگام گفت و گو با فرزندتان درباره مواد مخدر:
* از دیدگاه او نسبت به مصرف مواد مخدر بپرسید
نظرات فرزندتان را بشنوید و درباره مصرف مواد مخدر از او سوال کنید. پس از پایان گفت و گوی روشن و واضح با فرزندتان او را تشویق کنید.
* به پیام های رسانه ها توجه کنید
برخی از برنامه های تلویزیونی، سینماها، وب سایت ها و ترانه ها، نوجوان را به مصرف مواد مخدر ترغیب می کنند. درباره همه برنامه ها، فیلم ها و ترانه هایی که فرزندتان می بیند و می شنود با او گفت و گو کنید.
* آماده گفت و گو درباره اعتیادتان به مواد مخدر باشید
به سوران فرزندتان درباره اعتیادتان به مخدر پاسخی منطقی و صحیح بدهید. اگر مصرف مخدر را کنار گذاشته اید صادقانه به او بگویید که به موفقیت بزرگی دست یافته اید.
هرگز از صبحت با فرزندتان درباره اعتیاد به مواد مخدر نترسید. گفت و گو درباره اعتیاد به مواد مخدر سبب نمی شود او به مصرف کننده تبدیل شود. صحبت کردن درباره اعتیاد به مواد مخدر به فرزندتان اجازه می دهد با دیدگاه شما نسبت به این موضوع آگاه شود و بداند که توقع شما از او چیست.
استراتژی های گوناگون در پیشگیری از اعتیاد به موادمخدر
علاوه بر گفت و گو با نوجوان می توان روش های دیگری را نیز تجربه کرد:
* از فعالیت های روزانه فرزندتان مطلع باشید
به فعالیت ها و مکان هایی که فرزندتان به آنجا رفت و آمد می کند توجه کنید. برای افراد صاحب صلاحیتی که بتوانند فرزندتان را به فعالیت های سالم و مفید ترغیب کنند جایزه بدهید.
* وضع قوانین و اعمال مجازات
وضع قوانین و اعمال مجازات نشان می دهند اعتیاد به مواد مخدر را تحمل نمی کنید. ترک میهمانی هایی که در آن مخدر مصرف می شود، سوار نشدن به خودرویی که راننده اش موادمخدر مصرف کرده نمونه ای از قوانین وضع شده هستند. مجازات را نیز بلافاصله پس از تخطی از قوانین اعمال کنید.
* دوستان فرزندتان را بشناسید
اگر دوست فرزندتان به مواد مخدر معتاد است احتمالا او را برای مصرف مخدر تحت فشار قرار می دهد. برای پیشگیری از اعتیاد فرزندتان به مواد مخدر با دوستان فرزندتان و والدین شان آشنا شوید.
* محافظت از داروهای تجویزشده
درباره مخدربودن داروهای تجویز شده برای اعضای خانواده از پزشک سوال کنید. فهرستی از داروهای موجود در خانه تهیه و از آنها محافظت کنید. از معلم بهداشت مدرسه فرزندتان بخواهید تا فرزندتان را کنترل کند تا او دارویی مصرف نکند.
* حمایت کردن
فرزندتان را تشویق کنید و از موفقیت او شاد شوید. ایجاد رابطه دوستانه میان والدین و فرزند کمک زیاد به پیشگیری از اعتیاد فرزند به مواد مخدر دارد.
* ارائه مثال مناسب
اگر در گذشته مخدر مصرف می کردید و ترک کرده اید به فرزندتان بگویید.
شناخت نشانه های هشداردهنده مصرف مواد مخدر در نوجوانان
علایم هشداردهنده عبارتند از:
• تغییر ناگهانی دوستان، عادات تغذیه ای ساعات خواب، فعالیت های فیزیکی و بدنی و عملکرد تحصیلی
• عدم توجه به فعالیت های مورد علاقه
• به وجود آمدن نگرش خصمانه
• مشاهده وب سایت هایی که افراد را به مصرف موادمخدر ترغیب می کنند.
• پنهان کردن اعمال و اموال
• ناپدیدشدن غیرقابل توضیح و توجیه پول از خانه
• وجود جعبه خالی داروهای گوناگون در اتاق نوجوان
• شنیدن بوهای غیرعادی داروها و مواد شیمیایی در اتاق نوجوان
منبع :سلامانه