جام جم سرا: سردار ساجدینیا با بیان اینکه نیروهای پلیس تحلیلشان این است که باید تا عمق 30 متری زمین پیش بروند، تأکید کرد که هیچ خطری ساکنان منطقه را تهدید نمیکند.
وی با تأکید بر اینکه این منطقه زاغه مهمات نبوده است، گفت: این سلاحها به شکل دستی در این محل ریخته شده است و شهروندان هم بدانند که پلیس در این منطقه فعال است و عملیات استخراج گلولههای توپ همچنان ادامه دارد.
رئیس پلیس تهران بزرگ قدمت گلولههای کشف شده را مربوط به 79 سال پیش - سال 1935 میلادی - به بعد دانست و چنان که شنیده میشود، این گلوله ها از رده خارج شده و دارای ایراد بوده که در گذشته شیوه امحای آن به صورت دفن در عمق زمین رایج بوده است.(ایران/عکس: تسنیم-تابناک)
جام جم سرا: سراغ ساکنان اولیه محله را میتوان از مغازه دارهای قدیمی گرفت که خیلی هایشان ساکن همین محلهاند. یکی شان اصغر آقاست. 70 ساله. یک کلاه سبز سرش گذاشته. از آنها که سیدها سرشان میگذارند. میگوید: «چه میخواهی بدانی؟! اینجا کلی داستان دارد برای خودش. حالایش را نبین. دیگر مثل قبل نیست. درست است که در این محل خلاف هم میشده اما اینجا مردم متدین و معتقدی دارد. مراسم عاشورا و تاسوعا و اربعین که میشود، اینجا غلغله است. از خیلی جاهای تهران میآیند اینجا. خیلیها هم که از محل رفتهاند، برمیگردند. به هرحال هر محلهای خوبی و بدیهایی دارد. ما که سال هاست در این محله ساکنیم. عمرمان گذشت. ناراضی نیستیم. عادت کردهایم به اینجا. بچهها بزرگ شدهاند و رفتهاند پی زندگی خودشان. یکی شان شهرستان است. بقیه همین دور و برها هستند. زیاد دور نیستیم. یک پسرم هم 10 سال پیش با موتور تصادف کرد. همین سرخیابان خودمان. کامیون زد بهش. سرعتش زیاد بود.»
اصغر آقا نگاهش در امتداد جایی که با دست نشان میدهد، خیره میماند. میرود توی فکر. دکان قدیمی، به نظرم غمزده میآید. معلوم است سالهاست به همان شکل باقی مانده. با قفسههای فلزی که مال آنوقت هاست و مواد غذایی و بهداشتی روز در آنها، گذر زمان را بیشتر به چشم میآورد.
از دکان بقالی میزنم بیرون. میروم تا سر خیابان. پایم شل میشود. یاد پسر اصغر آقا میافتم که یکی از روزهای 10 سال پیش، حتماً دراز به دراز افتاده بوده همین جا یا کمی آنورتر. نمیروم توی خیابان اصلی. برمیگردم توی همان خیابان.
کوچههای باریک، کنار هم ردیف شدهاند. بعضیهایشان آنقدر باریکند که فوقاش یک موتور میتواند از داخلشان بگذرد. داخل یکی از کوچهها میشوم. از آن باریکها. چند خانه قدیمی سمت راست کوچه کنار هم ردیف شدهاند. سه تا در کوچک و ناهماهنگ که فاصله شان از هم کم است. سمت چپ یک آپارتمان نسبتاً نوساز است. سایهاش افتاده روی خانههای نقلی دو طبقه. کوچه نورگیر نیست. یعنی نور هم اگر باشد، راهی به کوچه باریک پیدا نمیکند.
«کوچه آشتی کنان است!» این را میگوید و میخندد. جای خالی دو تا دندان پایین، توی دهانش به چشم میآید. دوربین را میآورم پایین و سلام میکنم.
اسمش خدیجه است. چادر مشکی سرش کرده و چشمهایش با وجود چروکهای ریز اطراف آن، شاداب به نظر میرسد. از آن شوخهاست. 20سالی میشود که اینجا زندگی میکند. از وقتی شوهر کرده و آمده بالاسر مادرشوهرش نشسته. خودش اینجور میگوید.
«پس خانه تان دو طبقه است؟»
میگوید: «ای، همچین! دو تا اتاق بالا دارد، دو تا پایین. بالا آشپزخانه ندارد. تا چند سال خورد و خوراکمان یکی بود. اما یک کابینت و یک گاز گذاشتیم توی راهرو و خرجمان را سوا کردیم. دوری و دوستی!»
و بعد انگار که تازه از پیدا کردن همصحبت، به وجد آمده باشد، میگوید: «راستی شما شوهر کرده ای؟ چند تا بچهداری؟»
بعد بدون اینکه منتظر جواب بماند، ادامه میدهد: «من 3 تا بچه دارم. دخترم امسال رفته دانشگاه. مدیریت میخواند. دوتای دیگر، دبیرستانی هستند. جایمان تنگ است. بچهها بزرگ شدهاند. خیلی دوست دارم یک واحد آپارتمان نقلی برای خودمان داشته باشیم. آدم راحت پایش را دراز کند با بچه هایش بنشیند. خواستیم یک واحد اجاره کنیم اما کرایهها خیلی بالاست. اینجا تا چند سال پیش اینطوری نبود. حالا خیلی گران شده. پول پیش زیاد نمیخواهند. همه اجاره میخواهند. از کجا بیاوریم با بچه محصل.»
خدیجه با دست انتهای کوچه را نشان میدهد: «خانه ما همانجاست. همان که درش آبی است.»
خانه در آبی، از همان قدیمی هاست؛ همانها که رد نم، روی دیوارهایشان افتاده و رنگ کهنگی از سر و رویشان میبارد. خانههای قدیمی اما خیلی هایشان حالا خراب شدهاند. افتادهاند سر اتوبان.
«آدم هر بار که میآید اینجا، گم میشود از بس که دائم دارد تغییر میکند. کوچهها که خودشان همینجوری تو در تو بودند. حالا هر بار که میآییم سر بزنیم، سر یا ته یک کوچه را بستهاند. جای پارک پیدا کردن هم که برای خودش مصیبتی است. داخل کوچه که نمیشود ماشین برد. بر خیابان هم هیچ وقت جا پیدا نمیشود. باید ماشین را بگذاری و کلی پیاده بروی.» اینها را آقایی میگوید که آمده خانه مادرزنش میهمانی. بچه کوچکش هم بغلش است.
میگوید: «خدای نکرده اگر اینجا اتفاقی بیفتد، مثلاً جایی آتش بگیرد، تا بیایند کمکرسانی کنند، خیلی دیر شده. فکرش را بکنید که مثلاً زلزله بیاید. چطور باید به کسانی که در این کوچههای تنگ گیر افتادهاند، کمک کرد؟! اینها همه بافت فرسوده است. خیلی خانهها خراب شده. بعضیها که افتادهاند توی اتوبان و حاشیهاش و بعضیها را هم دوباره ساختهاند. نوسازی البته خوب است اگر اصولی انجام شود. من نمیدانم چطور مجوز میدهند در یک کوچه دو متری، ساختمان 4 طبقه ساخته شود. کیپ هم. این کوچهها مگر چقدر ظرفیت دارند؟!»
ما محله مان را دوست داریم
گرچه به گفته اهالی، بساط چاقوکشی و قمه کشی که قبلاً سابقه زیادی در این محل داشته، تقریباً برچیده شده، اما هنوز هم بعضیها بدشان نمیآید با انجام اعمال خلافکارانه، همچنان محل را به جولانگاهی برای خودشان تبدیل کنند.
آقای مرادی، یکی از اهالی محل میگوید: «بعضی خیابانهای اینجا، مثل خیابان «ناجی» و «طاووسی» قبلها محل تجمع اراذل و اوباش بود. هر خلافی میکردند. از عربده کشی و چاقو کشی گرفته تا خرید و فروش مواد مخدر و مشروبات الکلی. حالا اما خوشبختانه اوضاع عوض شده. دیگر خیلی از خلافکارهای قدیمی، سنی ازشان گذشته و از جرگه خلافکارها هم بیرون آمدهاند.
مردم اینجا دوست دارند با امنیت زندگی کنند. ما محله مان را دوست داریم. شاید برایتان جالب باشد که بدانید بیشتر کسانی که اینجا ساکن هستند، دوست ندارند به محله دیگری نقل مکان کنند. یک جوری است که آدم عادت میکند.
از وقتی بزرگراه امام علی افتاد توی نظام آباد، خیلی چیزها تغییر کرد. خیلی خانهها خراب شد و افتاد سر اتوبان. شاید برای کسی که از بیرون نگاه میکند، خیلی خوب باشد؛ البته نمیگویم که خوب نیست اما دیگر محله، شکل قبل نیست و یک جورهایی تکه پاره شده است. آدم بعضی وقتها دلش
میگیرد.»
مرد 50 و چند ساله، کمی مکث میکند. انگار یاد روزهای قدیم افتاده باشد.
«خدا رحمت کند اسماعیل را. بچه محلمان بود. نجیب و کاری بود. سرش به کار خودش بود. شاگرد مکانیک بود توی محل خودمان. با چاقو زده بودنش. میگویند اشتباهی! جای یک نفر دیگر! خیلی سال پیش بود. بیست سالمان بیشتر نبود.»
کوچهها را یکی یکی طی میکنم. کوچههای بلند و باریک. اسمها در ذهنم تکرار میشوند؛ اسمهایی که سر در کوچهها نشسته و هرکدام نام شهیدی است که حتماً روزی در خانههای این محل زندگی میکرده، سر کلاس مدرسه هایش درس میخوانده و یک روز هم راهی شده تا جایی دیگر، درس هایش را پس بدهد.
نظام آباد که البته دیگر نامش سال هاست به «شهید مدنی» تغییر کرده، حالا یک جور دیگر است برایم. کوچههای باریک. عصرهای شلوغ. چراغ مغازهها که کیپ هم ردیف شدهاند. اسمهایی که در ذهنم رژه میروند. خاطره اهالی از محرمهای پرشور...
اصغر آقای بقال راست میگفت؛ اینجا برای خودش کلی داستان دارد. (مریم طالشی/ایران)
خط چهار حصار، محلهای در حاشیه شهر کلانشهر کرج است که به اعتقاد اهالی آن در نتیجه عدم موفقیت مسئولان در طرح ساماندهی تپه زورآباد، ناتوانی مسئولان در توسعه متوازن شهر، بیعدالتی در توزیع امکانات و ثروت، و نادیده گرفتن همه اقشار جامعه از جمله قشر فقیر بهوجود آمده است.
کلانشهر کرج نیز مانند دیگر شهرهای کشور از حاشیهنشینی رنج میبرد. رنجی که طی چند سال اخیر مدیران شهری در سطح شهر، شهرستان و استان برای حل آن اقداماتی انجام دادهاند. اما شواهد نشان میدهد که این اقدامات مسکنوار و کوتاه مدت بوده و راهکار حل این مشکلات نبوده است.
خط چهار حصار نام محلهای در حاشیه شهر کرج است. اما این محله با تمامی محلات کرج تفاوتهای بسیاری دارد. اگر گذرتان به این محله بیفتد، باور اینکه تنها یک خیابان با کلانشهر کرج فاصله دارید برایتان سخت میشود. این مسئله که در یک شهر مرزی دورافتاده هستید، برای شما بیشتر قابل هضم است. برخی از ساکنان این محله، در گذشته تخلفهایی مرتکب شدهاند. البته همه ساکنان اینطور نیستند. برخی کودکان فراری، کودکان خیابانی و کارتنخوابها نیز این منطقه را جای خوبی برای پناه گرفتن یافتهاند. وضع زندگی در این منطقه نیز چندان مطلوب نیست. در زمستان کوچههای تنگ و باریک خط چهار حصار پر از گل و لجن شده و آب باران در آنها سرازیر میشود. همچنین اغلب خانهها سامانه فاضلاب ندارند. کمسوادی برخی ساکنان نیز باعث شده است که نتوانند از بسیاری خدمات بهره ببرند. بسیاری از خانوادهها نیز در خانههای ۴۰ متری زندگی میکنند. فقر و ناتوانی یا تمایل نداشتن برخی از ساکنان منطقه آنان را به سمت بازارها و فعالیتهای غیررسمی سوق دادهاست، بازاری که بخشی از محصولات آن در زمره امور ممنوع و بزهکارانه مانند موادمخدر و خریدو فروش اموال سرقتی تعریف میشود. کمبود مراکز تامین خدمات امنیتی و انضباطی مانند پاسگاهها و کلانتریها نیز در این منطقه، حصار چهار را به مکانی امن برای برخی از بزهکاران بدل کرده است.
چرا زورآباد ساماندهی شد
یک از اهالی خط چهار حصار میگوید: نزدیک به ۱۲ سال پیش که تپه زورآباد را ساماندهی کردند، بنده از آنجا به این منطقه آمدم چراکه با پولی که داشتم توانایی خرید ملکی را در دیگر نقاط شهر نداشتم. هیچیک از انسانهایی که در این محلات زندگی میکنند از سر خوشی به اینجا نیامدند، مشکلات زندگی آنها را به اینجا کشانده است. نمیدانم چرا تپه زورآباد را ساماندهی کردند. فقط خواستند ما را از اینجا به آنجا جابهجا کنند یا هدف دیگری داشتند.ای کاش بهجای این کار همانجا را سروسامان میدادند، مثلا مدرسه، درمانگاه یا پارکی میساختند.
خانههایی که ۳ روزه ساخته میشوند
آقای جعفری یکی دیگر از اهالی خط چهار حصار میگوید: چند سال پیش از کرمانشاه به امید زندگی بهتر به تهران مهاجرت کردم، اما بعد آمدن متوجه شدم با توجه به وضعیت مالی خود توانایی زندگی در تهران را ندارم و به پیشنهاد یکی از اقوام به کرج آمدم. این روال همچنان ادامه پیدا کرد، تا اینکه به واسطه یکی از دوستان متوجه شدم که در منطقهای خارج از بافت شهری کرج زمینهایی با قیمت بسیار پایین بهفروش میرسد. بعد از خرید ۴۰ متر طی تنها ۳ روز یک خانه ساختم. این خانه را با ارزانترین و ابتداییترین مصالح موجود در بازار ساختهایم. میدانم ممکن است با کوچکترین زلزله با توفان خراب شود، ولی این تنها کاری بود که از دست ما بر میآمد. هیچگونه امکانات رفاهی در این منطقه نداشتیم. کوچکترین امکاناتی مانند آب، برق، تلفن را با هزاران سختی و مشقت تهیه کردیم.
وی درباره وضعیت معیشتی خود میگوید: از راه دستفروشی در کرج زندگی ۵ فرزند و همسرم را میگذرانم. حالا که فرزندانم بزرگ شدهاند از من درخواست میکنند که به جایی بهتر برای زندگی بروم چراکه در این منطقه چیزی جز فقر و تنگدستی نسیب آنها نمیشود، اما با کدام پول و درآمد میتوان داخل شهر زندگی کرد.
برای دیدن همسر زندانیام به خط ۴ حصار مهاجرت کردم
خانمی که به تنهایی در این محله زندگی میکند، درباره مشکلات زندگی در خط چهار حصار میگوید: وقتی ۶ سال پیش شوهرم به دلیل توزیع مواد مخدر روانه زندانی در کرج شد. رفت و آمد از نهاوند برایم بسیار سخت بود. به پیشنهاد برادرم به کرج مهاجرت و در خط چهار حصار خآنهای را اجاره کردم. دو فرزند دارم. در یک شرکت خدماتی نظافت منزل در کرج کار میکنم. ازدو سال پیش به دلیل فشار زیاد زندگی و فقر، پسرم مجبور شد ترک تحصیل کند و برای تامین زندگی بر سر چهارراههای کرج گلفروشی کند.
بعد از تاریکی هوا نمیتوان تنها از خانه خارج شد
او میگوید: خانه ۳۰ متری ما به هیچوجه مقاوم نیست، برای خراب شدن به زلزله احتیاج نیست. بعضی مواقع که باد شدید میوزد در و دیوار خانه تکان میخورد. من برای اینکه خانواده خود را حفظ کنم مجبورم در محلهای که نمیتوان بعد از تاریک شدن هوا یک زن تنها رفت و آمد کند زندگی کنم. امیدوارم به همسرم عفو بخورد و سریعتر ما از این محله نجات پیدا کنیم.
مسئولان ما را نمیبینند
خانم سهیلا با اشاره به مشکلات امنیتی در این محله میگوید: ۵ سال است که از شوهرم طلاق گرفتم و به دلیل پایین بودن اجاره خانه مجبورم در این منطقه زندگی کنم. دو دختر و یک پسر دارم. هیچ امکاناتی برای آنها وجود ندارد. اصلا انگار ما وجود نداریم که هیچکس برای ما کاری نمیکند. البته موقعیت خیلی بهتر شده تا چند وقت پیش که شبها در پلههای این محله معتادان جلوی چشم همه مینشستند و مواد مصرف میکردند. درست است در این منطقه افراد خلافکار زیادی زندگی میکنند ولی تعداد انسانهایی که به دلیل فقر مجبور به زندگی در اینجا هستند نیز کم نیست. گناه ما چیست نداری، فقر؟
وی میگوید: امنیت در این محله وجود ندارد. همین چند روز پیش برای خرید بیرون رفته بودم که به دلیل ترافیک شدید شب به محله رسیدم. دو نفر بهراحتی در خیابان کیفم را جلوی چشم چند نفر به زور گرفتند. در حالیکه آنها را میشناسم ولی نمیتوانم از آنها شکایت کنم چراکه جان بچههایم به خطر میافتد. (نجمه جمشیدی/روزنامه قانون)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.
281
آرامشش از خوشبختی مردمانش نیست، از خمودگیشان است؛ و سکوتش نه از سر رضایت، بلکه از بینفسی و خستگی است. ملک آباد همانجاست که هر سال، دهها نوزاد، یعنی دهها جان تازه در کوچههایش دمیده میشود، اما هنوز کوچهها بوی مرگ میدهند. جانهای تازه در میان دودها و دمها خموده میشوند و همرنگ جماعت. در کوچهها کودکان بازی میکنند، و با هر خندهشان درد را از کوچه دور میکنند، اما در خانهها، در زیر زمینها، درد جولان میدهد، میان دودها، میان پایپها، میان بستههای تلنبار شده کریستال.
یکی از مسئولین بخش ساوجبلاغ استان البرز میگوید: بسیاری از زندانیانی که از قزلحصار آزاد میشوند چون هزینه برگشت به شهر یا شهرستان محل زندگی خود را ندارند، یا خانوادههایشان که میخواهند مسیرشان برای رفتن به ملاقات هفتگی کوتاه بوده و هزینهبر نباشد، در ملک آباد ساکن میشوند؛ در نتیجه راه و چاههای بزهکاری و خلاف در این منطقه به سرعت آموخته میشود و بستر مساعدی برای گسترش معضلاتی چون اعتیاد فراهم میآورد.
اپیزود اول: مجمع الجزایر پاتوق
کوچههای پهن و خانههایی با شکل و شمایلی غیر اصولی، در کنار همین خانههای تو سری خورده، ساختمانهای شیکی هم قد علم کردهاند و چهره محله را تغییر دادهاند. کوچهها میتوانند بگویند ساکنانشان از چه قشری هستند. معماری و مدل ماشینهای پارک شده در کوچه میگوید که شغل غالب ساکنانش خرید و فروش مواد است. انتهای کوچه اما خرابهای بیانتهاست که ظاهرا پر از زباله و سگهای ولگرد است، اما کمی پیشتر که میروی، دیوارهایی که برای تعیین حریم یک زمین خریداری شده توسط ملاکان کشیده شدهاند، نشانههایی دارند از حضور شبانه بیخانمانها، آتشهای کمجانی که تنها دودی سیاه دارند تا جمعیتی که به گردشان جمع شدهاد خیالشان آسوده باشد که سرما جانشان را نخواهد گرفت.
همزیستی سگهای ولگرد و آدمهای محله که به حضور سگها عادت دارند هم نکته جالبی است. در انتهای کوچههایی که به تازگی آسفالت شدهاند، کنار یکی از پاتوقها کودکی با سگها سرگرم است، به اهالی پاتوق که نزدیک میشویم، به جمعمان اضافه میشود. پدر و مادرش از اهالی پاتوقند و بیحوصلهتر از آنکه به سوالهایمان جواب دهند. زن با لوله آلمینیومی که در دست دارد سرگرم است، مرد هم با سری خمیده یک ریز چیزی میگوید و با مردان دیگر صحبت میکند.
کودک اما کودکیاش را میکند. میدود، میخندد، با انرژی و کودکانه به کنارمان میآید و کودکانه از حضور غریبهها خجالت میکشد، اما نگاهش میگوید از دیدن آدمهایی که شبیه بقیه نیستند خوشحال است.
او خوب میداند اصول زندگی بیخانمانها را، او خوب میداند که چقدر باید چابک باشد و نزدیک شدن غریبهها را به پدر اطلاع دهد، میداند که انتخابی پیش رویش نیست. میداند کمی که قد بکشد، یا فروشنده خواهد شد یا خریدار. او در پاتوق متولد شده و قد کشیده. در پاتوقی در انتهای کوچه مواد فروشهای ملک آباد. روزهای کودکی فرزند انسان در این خرابهها، طعمه سگِ ولگردِ اعتیاد میشود.
اپیزود دوم: قلندوش
حیاط خانه بوی فاضلاب میدهد، حیاط نوری ندارد، وقتی وارد میشویم، مردی آرام و بیصدا لامپی میآورد و به سرپیچی که متصل است به سیمهایی که ناشیانه از تیر برق کوچه به حیاط کشیده شدهاند، وصل میکند تا بتوانیم پیش پایمان را ببینیم. هنوز مجوزمان برای ورود به خانه صادر نشده.
پدر از پلههای زیر زمین بالا میآید. و دو پسر ۷ و ۱۰ ساله هم به دنبالش میدوند. پسر کوچکتر بیش فعال است و تست اعتیادش مثبت. ایوان خانه منتهی میشود به واحد آپارتمان بالایی که شیشههایش پردهای ندارند، زنی پشت شیشههای زنگار گرفته نشسته و در آینه کوچکی که در دست دارد، جوشهای خیالی صورتش را میکند.
ساکنان طبقه بالا همگی مصرف کننده شیشه هستند. زیر زمین خانه اتاقی دارد دود زده، بوی تعفن مشام تازه واردان را میگزد. دیوارها و وضعیت خانه میگوید کدبانویی در خانه نیست. مادر به شیشه اعتیاد دارد و متآمفتامین موجود در خون بچهها هم از پایپی که مادر چاق میکند بیرون آمده. خشونت و بیتوجهی نتیجهایست که از داخل پایپ بلورین تمام مادرهای معتاد به شیشه بیرون میآید و به جان کودکانی مینشیند که هرگز نمیتوانند مهر مادر را تجربه کنند.
پدر مدعی است که سالهاست مواد مخدر و محرک مصرف نمیکند. پسرک دور پدر میچرخد، از سر و کول پدر بالا میرود، میخواهد به تازه واردها بگوید که پدر دارد، پدری که به او توجه میکند، پدری که او را دوست دارد، میخواهد ثابت کند که برای پدرش مهم است. میخواهد به میهمانان حیاط خانه بگوید پدرش او را میبیند، برای اثبات این ادعا مدام روی نرده پشت سر پدر میرود، چانه پدر را به سمت خودش میچرخاند و حرفی میزند و چیزی میگوید و میخواهد با پدر همکلام شود. پاهایش را دو طرف شانه پدر میاندازد، میخواهد رابطه پدر و پسریشان را به رخ بکشد. اما پدر مدام او را پس میزند.
یکی از مهمانان میگوید: «خب یک دوری در حیاط بزنید شاید بچه دلش قلندوش میخواهد» و پسرک از روی شانههای پدر که دور حیاط میچرخد، سر به آسمان میساید و عرش را زیر پا میگذارد از شادی، قلندوش پدر برایش بلندتر از هفت آسمان است. هر چند که او نتوانسته خانه را جایی امن کند برای رشد کودک مهربانی که دل از همه مربیهایش در جمعیت امام علی (ع) برده، هر چند که هدیه خانواده برای کودک هفت سالهای که با ذرهای توجه میتواند دنیا را از آن خود کند و نگاهها را به لبخندی بخرد، اعتیادی بوده که در خونش جولان میدهد.
اما او هنوز پدر را اولین مرد زندگیاش میداند. پدری که مدعی است سالهاست مواد مخدر و محرک مصرف نمیکند، اما در خانهاش زنی زندگی میکند که به شدت به مصرف شیشه معتاد است.
اپیزود سوم: توهم
روی پله تنها درمانگاه ملک آباد نشسته، نگاهش آنقدر حرف دارد که از شنیدن سکوتش کر میشوی. پایش باند پیچی شده. خونریزیاش بند نمیآید. درمانگاه گفته باید در بیمارستان معالجه شود. خواهر و مادرش کنارش ایستادهاند و مردی که کلاه بافتنیاش را تا بالای ابروهایش پایین کشیده هم غضبناک کنارش نشسته.
مادر میگوید در خانه با هم دعوا کردند، پسر عصبانی شده و با لگد به در شیشهای زده، شیشه انگشتهای پایش را عمیقا بریده. مردی که کلاه را تا بالای ابروهایش کشیده، بیست ساله است. از دوازده سالگی به شیشه اعتیاد پیدا کرده. میگوید در محل کار، همکارانش گفتهاند اگر شیشه مصرف کنی بیشتر میتوانی کار کنی و در نتیجه درآمدت هم چند برابر میشود.
او هم در دنیای کودکیهایش به خیال اینکه میتواند با پول بیشتر شرایط بهتری برای خانوادهاش فراهم کند، استقبال کرده از دانههای کریستالی که قرار بوده توانمندش کند، اما حالا آنقدر مغزش را تحت تاثیر قرار داده که به زنهای خانه تهمت ناروا میزند و مُصّر است که برادرش شیشه مصرف میکند. توهم خیانت و اعتیاد در میان خرابههای مغزش میلولد و هر روز زخمی نو به جان خانواده میزند. ۱۲ ساله که بوده تنها نان آور خانهشان بوده.
مرد خانه تنها امیدش را به ذرات بلورین شیشه بسته بود تا خانوادهاش را حفظ کند و حالا نمیداند با خواهری که معتقد است آلوده به فحشا شده و مادری که شیشه مصرف میکند و برادری که معتاد شده چه کند. به خیالش آنها تمام زحماتش را هدر دادهاند. حتی لحظهای نمیشنود و نمیپذیرد که این تصورات و تصویرهای ذهنی از خانوادهاش همه نتیجه هشت سال لانه کردن اعتیاد در سلولهای مغزی است که حالا پر از توهم خیانت شده.
اپیزود چهارم: چرخه زندگی
به نقل از روابط عمومی جمعیت امداد دانشجویی مردمی امام علی (ع)، این چرخه هر روز در ملک آباد و هزاران جای دیگر تکرار میشود. میان خرابههایی که پاتوق به پاتوق زوزه ولگردیهای اعتیاد میپیچد و هر روز طعمهای جدید به قربانگاه میکشاند. در میان کوچههایی که حیاطشان نور ندارد و بچهها حسرت قلندوش پدر را تا ابد به دل دارند و در میان خانههایی که نان آورانشان هر روز بیشتر از قبل به مسلخ اعتیاد خوانده میشوند و خانواده را هم با خود به عمق باتلاق میکشانند.
این چرخه هر روز کنار گوشمان تکرار میشود و بیصدا تکثیر میشود؛ اما گوش که تیز کنی میبینی در میان تمام هیاهوهای زندگی فریادی بلند است، فریاد قربانیان این چرخه که بیگناه و بیدعوت به مسلخ میروند. کودکان، معصومترین و آسیب پذیرترین حاضران این چرخه، هر روز نگاهشان خستهتر میشود، هر روز کودکیشان بیشتر دود میشود، و هر روز بیشتر فراموش میکنند که میشود فریاد رسی باشد و دستشان را بگیرد و گزینه دیگری روی میز سرنوشتشان بگذارد.
***
نخستین «سمینار اعتیاد کودکان و نوجوانان در محلات معضلخیز» که ۲۶ و ۲۷ بهمن ماه توسط جمعیت امداد دانشجویی مردمی امام علی (ع) در دانشگاه تهران برگزار میشود، در پی این است که نگاهها را ببرد به خانههای بینور و خرابههایی که محافظانش سگان ولگردی هستند که خود نیز اعتیاد به جان ماهیتشان افتاده. این سمینار میخواهد چراغی به زوایای تاریک زندگی کودکانی بیاندازد که بیانتخاب و بیگناه در باتلاق اعتیاد دست و پا میزنند. میشود صبحی شد در شام تاریک خرابههای ملکآبادهای این دیار. (ایسنا)
305
به گزارش جام جم سرا به نقل از «مدیکال نیوز تو دی»، اینکه کجا زندگی میکنید و چه احساسی نسبت به محل زندگی خود و اطراف آنجا دارید میتواند بر سلامتی و افزایش یا کاهش وزن شما تاثیر بگذارد.
مطالعهای گسترده که در اروپا انجام شد و در مجله «نگاهی دوباره بر چاقی» چاپ شد نشان داد که چاقی و لاغری افراد یا به بیان دیگر شاخص توده بدنی آنها تا حد زیادی به محل زندگی بستگی دارد.
جایی که زندگی میکنید و اینکه چگونه با همسایگان خود ارتباط برقرار میکنید بر سلامتی شما تاثیرگذار است.
مطالعهای برای اولین بار با استفاده از بررسی آنلاین محل زندگی افراد به عادات و زندگی روزمره افراد ساکن محلهای متفاوت و رابطه محل زندگی آنها و تناسب و سلامتی آنها پی برد.
این مطالعه 4 سال به طول انجامید و دادههایی را از 6000 نفر که در کلان شهرها زندگی میکردند جمعآوری کرد و نشان داد که محیط محلی و همسایگی افراد میتواند خطر ابتلا به چاقی را افزایش یا کاهش دهد.
در واقع، میزان فعالیت فیزیکی، میزان سلامتی، میزات تناسب بدنی، رضایت از محل زندگی و رضایت از همسایگان با سلامتی و وزن افراد رابطهای نزدیک دارد.
افرادی که در محلهایی زندگی میکردند که از جهت اقتصادی و اجتماعی در سطح پایینتری قرار داشت کمتر به فعالیتهای جمعی میپرداختند.
علاوه بر این، فضای سبز، دسترسی محلی و امکانات بیرون از خانه بر فعالیت و ارتباط افراد تاثیرگذار است.
افرادی که بیشتر با همسایگان و محل زندگی خود ارتباط برقرار میکنند کمتر امکان دارد که به چاقی و اضافه وزن مبتلا شوند و بیشتر امکان دارد که فعالیت بدنی و تناسب اندام داشته باشند.
البته سن، میزان تحصیلات، جنسیت و جامعه نیز میتواند به درک و رضایت افراد از محل زندگی و همسایگی تاثیر بگذارد.
محل زندگی خوب محلی است که امکانات ارتباطی، رفاهی، اجتماعی خوب و باکیفیتی برای ساکنین آن فراهم کند و ناخودآگاه افراد را به مشارکت در فعالیتهای جمعی ترغیب کند تا از این طریق سلامتی روح و جسم ساکنان آن محل را افزایش دهد.
بامداد-این قلعه که در محله مهرجرد واقع شده است نمونه قلعه هایی است که در تمامی آبادیهای منطقه میبد وجود داشته و تنها باقیمانده این قلعه ها در منطقه می باشد. قلعه مهرجرد دارای چهار برج در چهار گوشه و یک برج به عنوان درب ورودی در سمت جنوب می باشد .
قلعه مهرجرد در محله مهرجرد میبد واقع شده است
خندقی که در حال حاضر چیزی از آن باقی نمانده است چهار سمت بنا را محافظت می کرده است . کلیت این بنا سه طبقه ، با پله هایی که ارتباط عمودی را میسر می ساخته است می باشد . انواع مختلف پوششهای خشتی که در معماری ایران وجود داشته است در این بنا مشاهده می گردد. قلعه مهرجرد علاوه براینکه به عنوان انبار مورد استفاده قرار می گرفته ، مکان امنی برای پناه گرفتن و نیز در دورانی از آن به عنوان مکتب استفاده می شده است .
قلعه مهرجرد دارای چهار برج در چهار گوشه و یک برج به عنوان درب ورودی در سمت جنوب می باشد
قلعه مهرجرد را میتوان متعلق به دوره های زندیه و افشاریه دانست. این قلعه با مصالح خشت و گل و در سه طبقه بنا شده است. حصارهای قلعه چینهای و بر روی آن تزییناتی از همان مصالح اصلی به کار رفته است. در ورودی قلعه از جنس چوب است.
قلعه مهرجرد با شماره ۴۱۳۲ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
قلعه مهرجرد را میتوان متعلق به دوره های زندیه و افشاریه دانست
قلعه مهرجرد با مصالح خشت و گل و در سه طبقه بنا شده است
منبع:
meybodphoto.com
naringhaleh.com
گرد آوری مطالب : iranbanou.com
وقتی در میان کوچههای قدیمی بجنورد قدم میزنیم، در هر محلهای شاید یک بنای قدیمی خاطرات زیادی را در اذهان بزرگترها و آنهایی که سن و سالی را سپری کردهاند، زنده میکند.
بهراستی هنوز هم بوی کاهگل آبخورده از برخی کوچههای قدیمی شهر به مشام میرسد؛ خانههایی که معماران آن از ابتدا تا پایان ساخت بنا با دقت، ظرافت، مهارت، مهندسی و با باور و ایمان به ساخت چنین بناهایی اقدام میکردند؛ خانههای که بهرغم نبود امکانات امروزی در طراحی و نقشهکشی و وجود معماران تحصیلکرده و ... همهچیزش درست بود؛ استحکام، گرمی در فصل سرما و خنکی در فصل تابستان بدون امکانات سرمایشی و گرمایشی امروز.
قدم زدن در کوچههای قدیمی شهر
از میان کوچههای قدیمی این شهر عبور میکنیم، از درختان تنومندی که در برخی از خانهها، شاخههایشان به سمت کوچه مایل شده و نمای دیوارهای لوزی شکل آنان، میتوان نوع معماری و فرهنگ این منطقه را تشخیص داد؛ معماری که بر اساس عوامل مختلفی همچون معیشت، روحیه، اعتقاد، فرهنگ و اقلیم مردم بهصورت کاملا متفاوت بناشده است.
البته معماری امروز در این شهر بهتنهایی دستخوش تغییر نشده است؛ بلکه به هر جای ایران پا بگذاریم آسمان همین رنگ است؛ سبک معماری در همه جای ایران تغییر کرده و خانههایی که با سبک معماری ایرانی- اسلامی و سنتی ساختهشده بود، اکثراً تخریب و جای خود را به آپارتمانها و برجهایی داده که بیشتر برگرفته از سبک غربی است.
امروزه بهرغم پیشرفت علم و تخصصی شدن معماری شاهد نبود حریم مناسب در ساختوسازها، بیروحی و استحکام نداشتن بناهایی هستیم که محصول کار معماران کمتجربه است.
اکنون این سبک معماری را فقط میتوان در آلبومها دید و به نسل جدید نشان داد و خاطرات را تعریف کرد؛ اما هرچقدر تعریف کنی و خاطرات را در عکسها مرور کنی دیگر نمیتوان به آن دوران بازگشت.
اما هنوز میتوان از معماری خاص خراسان شمالی الگو گرفت و با همان شیوهها خاطرات را برای نسل امروز زنده کرد. البته این به نوع نگاه و علایق افراد بستگی دارد و اینکه سبک معماری استان تا چه اندازه برای آنان ارزشمند است.
متأسفانه آنچه امروز شاهد آن هستیم، تخریب بناهای قدیمی با معماری ایرانی و اسلامی به دست سازمانها و دستگاههایی است که باید حافظ این آثار و بناها باشند.
ضرورت دارد تا برای حفظ، مرمت و احیای این بناها، قوانینی در مجلس شورای اسلامی به تصویب برسد و در استانها سازمانها و نهادهایی اجرای این مسئولیت را بر عهده داشته باشند و با حمایت از این بناها ترتیبی اتخاذ کنند تا بناهای تاریخی با معماری ایرانی و اسلامی به دست صاحبان آن حفظ و از تخریب آن به هر دلیلی جلوگیری کنند.
گذری به خانههای قدیمی بجنورد
نوع معماری خانههای خراسان شمالی بر اساس عوامل مختلفی همچون معیشت، فرهنگ و اقلیم مردم متفاوت بوده است. آبوهوای سرد اصلیترین مولفه در شکل دادن به نوع معماری خانهها در این منطقه بوده است.
ترکمنها به دلیل اینکه بیاباننشین بودند، زمانی که به سمت شهرنشینی روی آوردند، در معماری خانههای خود الگوی زندگی بیاباننشینی را پیاده کردند. قالب خانههای قوم ترکمن مستطیل شکل بوده بهطوریکه ۲ اتاق در دو طرف که یک ایوان نیز جلوی این اتاقها وجود داشته است.
همچنین فارسهای بومی (تاتها) مردمان بومی بجنورد نیز در بافت میانی شهر بجنورد و محله های جنوب شهر بجنورد زندگی میکردند. خانههای قدیمی بجنورد نیز مشرفبه حیاط بوده و ازلحاظ معماری اکثراً به ایوان ورودی مجهز بوده است، اما در ساختوسازهای جدید بهویژه در یک دهه اخیر، از آن حیاطها خبری نیست و فقط برخیها در بامها سبزه کاری و در تراس منازل گلدان میگذارند و پیش ورودی خانهها در آپارتمان نیز به فضای باز ختم نمیشود.
همچنین با افزایش جمعیت شهرنشینی و همچنین بافت پیوسته و بالا بودن قیمت زمین در مرکز استان، موجب شده تا خانههای ویلایی به آپارتمانها و برجهای مرتفع تبدیل و اکثر خانههای قدیمی به دلیل صرفه اقتصادی تخریب شوند.
احداث خانههای جدید در مرکز استان و سایر شهرستانهای خراسان شمالی محدودیت و محصور بودن در حداقل فضا را به ارمغان آورده است.
نقش آبوهوا بر معماری بجنورد
بجنورد دارای آبوهوای سرد و کوهستانی است به همین سبب بیشتر خانهها خشتی و گلی یا دارای سقف چوبی گلی بوده است؛ طی یک دوره محدودی سقفهای خانههای بجنورد به علت بارندگی زیاد شیبدار (شیروانی) بودهاند.
علت اینکه به این سقفها شیروانی گفته میشد به خاطر این بود که در محلی به نام شیروان در روسیه، سقفهای منازل شیروانی بوده و از آن الگو گرفتند؛ اما طی ۶۰ سال اخیر به دلیل کم شدن بارندگی دیگر از این نوع سقفها در بجنورد استفاده نمی شود و سقف منازل مسطح شده است تا در زمان برف همانند عایق عمل کند.
تأثیر معیشت بر معماری خراسان شمالی
روستائیان خراسان شمالی که اکثر آنها باغ دار و یا دام دار بودند نوع خانههای خود را بر اساس شغل خود میساختند.
باغدارها در داخل منزل محیطی را برای انبار کردن محصولات خود و دامداران محیطی را برای گرمای حیوانات در نظر میگرفتند تا در زمان سرما از آنها محافظت کنند، حتی برخی از افراد اتاقی را برای حیوانات در نظر میگرفتند.
همچنین روستاییان در گذشته خانههای خود را با کاه و گل و مصالح «بوم آورد» میساختند؛ درواقع از مصالحی که در آن منطقه وجود داشته استفاده میکردند.
دوری از معماری ایرانی اسلامی
یک استاد تاریخ ایران بعد از اسلام در گفت و گو با خبرنگار مهر میگوید: امروز از معماری که منطبق با معیارهای اسلامی و ایرانی و متناسب با هویت فرهنگی و سازگار باروح و روان ما باشد خبری نیست؛ به همین دلیل بناهای امروزی در کوتاهترین زمان برای ساکنان آن دلزدگی، افسردگی، بیحوصلگی و بیرغبتی میآورد.
اکبری میافزاید: به همین دلیل است که وقتی به خانه پدربزرگها و مادربزرگها میرویم، ناخودآگاه یک نشاط و روحیه عالی در ما ایجاد میشود که دلیل آن بیشتر نشاتگرفته از بنای ساختمان قدیمی با سبک ایرانی و اسلامی است.
وی تصریح میکند: بناهای امروزی در قالب آپارتماننشینی نمیتواند ما را قانع کند، فقط مجبور شدهایم تا به پذیرفتن آن تن داده و تحملکنیم.
این استاد دانشگاه بیان میکند: به همین دلیل است که بسیاری از افراد امروز بهسوی خانه باغها روی میآورند و برای خود در باغها خانههایی به سبک قدیم میسازند تا خلأهای روحی و روانی خود را رفع و روزی از هفته را اگر میسر شود، در آن به آسایش و نفس کشیدن بپردازند.
اکبری تأکید میکند: مردم گرچه رغبتی برای باقی ماندن سبک معماری گذشته ندارند، اما پیشنهاد میکنم اگر نیاز و ضرورتی ندارند، خانههای قدیمی را تخریب نکنند؛ بهخصوص بناهایی که با سبک خاصی ساختهشده و وجود آن در روح و روان مردمی که از کنار آن عبور میکنند، تأثیرگذار است.
تراکم سازی تغییر سبک معماری ایرانی
این پژوهشگر و محقق تاریخ میگوید: افزایش جمعیت و نیاز فوری متأسفانه سبب شده تا سبک معماری اصیل دستخوش تغییرات جدی شود و تراکم سازی را در مناطق مختلف شهر پیادهسازی کنیم.
اکبری میافزاید: سیاست سبک معماری ایرانی اسلامی را به خاطر مشکلات مختلفی که در نظام شهرسازی داشتیم پیدا نکردیم علیرغم اینکه میتوانستیم شهر را گسترش دهیم و حومههای شهر را بزرگ کنیم و بهجای متمرکز و متراکم کردن، آنها را در چند خیابان اصلی بیاوریم و دست به بافت قدیمی شهر نزنیم و برای رفتوآمد به داخل شهر از وسایل حملونقل ریلی، مترو و... استفاده کنیم.
اکبری میگوید: قاعدتاً باید زیرساختهای فرهنگی را اصلاح کنیم، چراکه اهمیت معماری ایرانی اسلامی بهعنوان ریشه و هویت ما هنوز خیلی روشن نشده است.
وی با اشاره به بسترهای پژوهشی، آموزشی و اجرایی برای احیای معماری ایرانی- اسلامی میگوید: اگر فرهنگ نگهداری معماری اسلامی توسط پژوهشگران به جامعه آموزش داده شود بهطورقطع آنان خود وظیفه حفظ و نگهداری این نوع بناها را بر عهده خواهند گرفت.
اکبری میافزاید: بهطور قطع قسمتی از هویت معماری ایران اسلامی در حفظ، مرمت و نگهداشت این نوع بناها است و قاعدتاً کارهای علمی و پژوهشی در دانشگاهها توسط محققان بسیاری از این رمز و رازها را به جامعه معرفی می کند.
از معماران قدیم درس بگیریم
وی تصریح میکند: متأسفانه امروز باوجوداین همه فارغالتحصیل معماری، آموخته های بسیاری از آنها، فاصله زیادی با اصول و سبک زندگی معماری اصیل ایرانی - اسلامی دارند.
این استاد دانشگاه تأکید میکند: برای احیای این سبک معماری میتوان از معماران قدیم درس گرفت، معمارانی که بهتماممعنا معمار بودند و بناهای پایداری میساختند بهطوریکه این بناها تا قرنها ماندگار بودند.
این محقق و پژوهشگر تاریخ ادامه میدهد: معماران امروزی واقف هستند بنایی که می سازند تا چند سال آینده کلنگی شده و تمام هزینهها از بین میرود چرا که یک نگاه پایدار به بنا ندارند.
وی میگوید: پژوهشگران و استادان معماری در دانشگاهها میتوانند از زوایای مختلف معماری ایرانی اسلامی را در قالبهایی همچون هویتی، مهندسی، رمزوراز ماندگاری، ارتباط و سنخیت با اندیشهها، آیینها و حتی بعد اقلیمی موردبررسی قرار دهند.
این استاد دانشگاه تصریح میکند: اگر شناخت عمیقتر در حوزه معماری پیدا کنیم میبینیم چقدر با معماری گذشته فاصلهداریم.
این استاد دانشگاه میافزاید: امروزه در بین دانشجویان معماری خلأ درس آسیبشناسی بناها احساس میشود که میتوان با این درس از آسیبهای بناها و انواع آن جلوگیری کرد.
اکبری تصریح کرد: همچنین در قدیم برای ساخت بنا از مصالح منطقه استفاده می کردند اما در معماری امروزی مصالح را از دیگر کشورها میآورند که این نکته بسیار جدی است و باید توجه شود.
این استاد دانشگاه میگوید: همکاری بین دستگاهی برای حفظ هویت معماری و بناهای قدیمی باید صورت بگیرد چراکه میراث فرهنگی بهتنهایی نمیتواند از این نوع بناها نگهداری و مرمت کند.
وی اظهار میدارد: میراث فرهنگی سازمان قدرتمندی نیست و قاعدتاً یک مالک به خاطر اینکه تملک یک بنای قدیمی را دارد، بدون اینکه از میراث فرهنگی کمک بگیرد، دست به تخریب بنا میزند.
اکبری میافزاید: استانداری بهعنوان سرپرست استان و فرمانداری که از شهر محافظت میکند باید برای محافظت از بناها با سازمان میراث فرهنگی همکاری داشته باشد.
تقلید کورکورانه در تغییر الگوی سبک معماری اسلامی بجنورد
نایبرئیس سازمان نظاممهندسی خراسان شمالی در گفت و گو با خبرنگار مهر میگوید: امروزه یک نوع تقلید کورکورانه از معماری غربی جایگزین معماری ایرانی - اسلامیشده است.
«محمد قلی پور» اظهار میدارد: خانههای قدیمی بجنورد مشرف به حیاط بوده و ازلحاظ معماری اکثراً به ایوان ورودی مجهز بوده است، اما در ساختوسازهای جدید بهویژه در یک دهه اخیر، از آن حیاطها خبری نیست و فقط برخیها در بامها سبزه کاری و در تراس منازل گلدان میگذارند و ورودی خانهها در آپارتمان نیز به فضای باز ختم نمیشود.
وی میگوید: نمای اصلی منازل بجنورد، آجر بوده و چینش آن خشت و گلی بوده و نمای بیرونی این خانهها معمولاً از سنگهای پلاک شکسته به شکل لوزی و مثلث بوده است. درگذشته بر اساس اقلیم میتوانستیم سبک خانهها را تشخیص دهیم اما الآن نمیتوان حدس زد.
به گفته وی طراحان ما ناچار هستند بر اساس سبک غربی طراحی کنند، چراکه تقاضا برای سبک خانهها با الگوی غربی وجود دارد و الگویی برای جایگزین کردن آن وجود ندارد.
نایبرئیس سازمان نظاممهندسی خراسان شمالی میافزاید: درگذشته بیشتر خانهها «هشتی» داشتند که الآن حذفشده و احیای آن فقط خانههای ویلایی را میطلبد.
قلی پور میگوید: متأسفانه در معماری ایرانی بسیاری از موارد به فراموشی سپرده شده و اکنون غربیها همان الگوها را به اسم خودشان به ما دادهاند.
وی اظهار میکند: شومینه و پاسیو که نام اصلی ایرانی آن (پادیاو) دو عنصر کاملاً ایرانی و از اختراعهای معماران ایرانی بوده الآن دیگر کاملاً به فراموشی سپردهشده است.
این استاد معماری میافزاید: اگر هویت معماری اسلامی در جامعه نهادینه شود امکان برگشت به معماری اصیل ایرانی وجود خواهد داشت و باید در آئیننامههای ساختمانی به این موضوع توجه شود
وقتی در میان کوچههای قدیمی بجنورد قدم میزنیم، در هر محلهای شاید یک بنای قدیمی خاطرات زیادی را در اذهان بزرگترها و آنهایی که سن و سالی را سپری کردهاند، زنده میکند.
بهراستی هنوز هم بوی کاهگل آبخورده از برخی کوچههای قدیمی شهر به مشام میرسد؛ خانههایی که معماران آن از ابتدا تا پایان ساخت بنا با دقت، ظرافت، مهارت، مهندسی و با باور و ایمان به ساخت چنین بناهایی اقدام میکردند؛ خانههای که بهرغم نبود امکانات امروزی در طراحی و نقشهکشی و وجود معماران تحصیلکرده و ... همهچیزش درست بود؛ استحکام، گرمی در فصل سرما و خنکی در فصل تابستان بدون امکانات سرمایشی و گرمایشی امروز.
قدم زدن در کوچههای قدیمی شهر
از میان کوچههای قدیمی این شهر عبور میکنیم، از درختان تنومندی که در برخی از خانهها، شاخههایشان به سمت کوچه مایل شده و نمای دیوارهای لوزی شکل آنان، میتوان نوع معماری و فرهنگ این منطقه را تشخیص داد؛ معماری که بر اساس عوامل مختلفی همچون معیشت، روحیه، اعتقاد، فرهنگ و اقلیم مردم بهصورت کاملا متفاوت بناشده است.
البته معماری امروز در این شهر بهتنهایی دستخوش تغییر نشده است؛ بلکه به هر جای ایران پا بگذاریم آسمان همین رنگ است؛ سبک معماری در همه جای ایران تغییر کرده و خانههایی که با سبک معماری ایرانی- اسلامی و سنتی ساختهشده بود، اکثراً تخریب و جای خود را به آپارتمانها و برجهایی داده که بیشتر برگرفته از سبک غربی است.
امروزه بهرغم پیشرفت علم و تخصصی شدن معماری شاهد نبود حریم مناسب در ساختوسازها، بیروحی و استحکام نداشتن بناهایی هستیم که محصول کار معماران کمتجربه است.
اکنون این سبک معماری را فقط میتوان در آلبومها دید و به نسل جدید نشان داد و خاطرات را تعریف کرد؛ اما هرچقدر تعریف کنی و خاطرات را در عکسها مرور کنی دیگر نمیتوان به آن دوران بازگشت.
اما هنوز میتوان از معماری خاص خراسان شمالی الگو گرفت و با همان شیوهها خاطرات را برای نسل امروز زنده کرد. البته این به نوع نگاه و علایق افراد بستگی دارد و اینکه سبک معماری استان تا چه اندازه برای آنان ارزشمند است.
متأسفانه آنچه امروز شاهد آن هستیم، تخریب بناهای قدیمی با معماری ایرانی و اسلامی به دست سازمانها و دستگاههایی است که باید حافظ این آثار و بناها باشند.
ضرورت دارد تا برای حفظ، مرمت و احیای این بناها، قوانینی در مجلس شورای اسلامی به تصویب برسد و در استانها سازمانها و نهادهایی اجرای این مسئولیت را بر عهده داشته باشند و با حمایت از این بناها ترتیبی اتخاذ کنند تا بناهای تاریخی با معماری ایرانی و اسلامی به دست صاحبان آن حفظ و از تخریب آن به هر دلیلی جلوگیری کنند.
گذری به خانههای قدیمی بجنورد
نوع معماری خانههای خراسان شمالی بر اساس عوامل مختلفی همچون معیشت، فرهنگ و اقلیم مردم متفاوت بوده است. آبوهوای سرد اصلیترین مولفه در شکل دادن به نوع معماری خانهها در این منطقه بوده است.
ترکمنها به دلیل اینکه بیاباننشین بودند، زمانی که به سمت شهرنشینی روی آوردند، در معماری خانههای خود الگوی زندگی بیاباننشینی را پیاده کردند. قالب خانههای قوم ترکمن مستطیل شکل بوده بهطوریکه ۲ اتاق در دو طرف که یک ایوان نیز جلوی این اتاقها وجود داشته است.
همچنین فارسهای بومی (تاتها) مردمان بومی بجنورد نیز در بافت میانی شهر بجنورد و محله های جنوب شهر بجنورد زندگی میکردند. خانههای قدیمی بجنورد نیز مشرفبه حیاط بوده و ازلحاظ معماری اکثراً به ایوان ورودی مجهز بوده است، اما در ساختوسازهای جدید بهویژه در یک دهه اخیر، از آن حیاطها خبری نیست و فقط برخیها در بامها سبزه کاری و در تراس منازل گلدان میگذارند و پیش ورودی خانهها در آپارتمان نیز به فضای باز ختم نمیشود.
همچنین با افزایش جمعیت شهرنشینی و همچنین بافت پیوسته و بالا بودن قیمت زمین در مرکز استان، موجب شده تا خانههای ویلایی به آپارتمانها و برجهای مرتفع تبدیل و اکثر خانههای قدیمی به دلیل صرفه اقتصادی تخریب شوند.
احداث خانههای جدید در مرکز استان و سایر شهرستانهای خراسان شمالی محدودیت و محصور بودن در حداقل فضا را به ارمغان آورده است.
نقش آبوهوا بر معماری بجنورد
بجنورد دارای آبوهوای سرد و کوهستانی است به همین سبب بیشتر خانهها خشتی و گلی یا دارای سقف چوبی گلی بوده است؛ طی یک دوره محدودی سقفهای خانههای بجنورد به علت بارندگی زیاد شیبدار (شیروانی) بودهاند.
علت اینکه به این سقفها شیروانی گفته میشد به خاطر این بود که در محلی به نام شیروان در روسیه، سقفهای منازل شیروانی بوده و از آن الگو گرفتند؛ اما طی ۶۰ سال اخیر به دلیل کم شدن بارندگی دیگر از این نوع سقفها در بجنورد استفاده نمی شود و سقف منازل مسطح شده است تا در زمان برف همانند عایق عمل کند.
تأثیر معیشت بر معماری خراسان شمالی
روستائیان خراسان شمالی که اکثر آنها باغ دار و یا دام دار بودند نوع خانههای خود را بر اساس شغل خود میساختند.
باغدارها در داخل منزل محیطی را برای انبار کردن محصولات خود و دامداران محیطی را برای گرمای حیوانات در نظر میگرفتند تا در زمان سرما از آنها محافظت کنند، حتی برخی از افراد اتاقی را برای حیوانات در نظر میگرفتند.
همچنین روستاییان در گذشته خانههای خود را با کاه و گل و مصالح «بوم آورد» میساختند؛ درواقع از مصالحی که در آن منطقه وجود داشته استفاده میکردند.
دوری از معماری ایرانی اسلامی
یک استاد تاریخ ایران بعد از اسلام در گفت و گو با خبرنگار مهر میگوید: امروز از معماری که منطبق با معیارهای اسلامی و ایرانی و متناسب با هویت فرهنگی و سازگار باروح و روان ما باشد خبری نیست؛ به همین دلیل بناهای امروزی در کوتاهترین زمان برای ساکنان آن دلزدگی، افسردگی، بیحوصلگی و بیرغبتی میآورد.
اکبری میافزاید: به همین دلیل است که وقتی به خانه پدربزرگها و مادربزرگها میرویم، ناخودآگاه یک نشاط و روحیه عالی در ما ایجاد میشود که دلیل آن بیشتر نشاتگرفته از بنای ساختمان قدیمی با سبک ایرانی و اسلامی است.
وی تصریح میکند: بناهای امروزی در قالب آپارتماننشینی نمیتواند ما را قانع کند، فقط مجبور شدهایم تا به پذیرفتن آن تن داده و تحملکنیم.
این استاد دانشگاه بیان میکند: به همین دلیل است که بسیاری از افراد امروز بهسوی خانه باغها روی میآورند و برای خود در باغها خانههایی به سبک قدیم میسازند تا خلأهای روحی و روانی خود را رفع و روزی از هفته را اگر میسر شود، در آن به آسایش و نفس کشیدن بپردازند.
اکبری تأکید میکند: مردم گرچه رغبتی برای باقی ماندن سبک معماری گذشته ندارند، اما پیشنهاد میکنم اگر نیاز و ضرورتی ندارند، خانههای قدیمی را تخریب نکنند؛ بهخصوص بناهایی که با سبک خاصی ساختهشده و وجود آن در روح و روان مردمی که از کنار آن عبور میکنند، تأثیرگذار است.
تراکم سازی تغییر سبک معماری ایرانی
این پژوهشگر و محقق تاریخ میگوید: افزایش جمعیت و نیاز فوری متأسفانه سبب شده تا سبک معماری اصیل دستخوش تغییرات جدی شود و تراکم سازی را در مناطق مختلف شهر پیادهسازی کنیم.
اکبری میافزاید: سیاست سبک معماری ایرانی اسلامی را به خاطر مشکلات مختلفی که در نظام شهرسازی داشتیم پیدا نکردیم علیرغم اینکه میتوانستیم شهر را گسترش دهیم و حومههای شهر را بزرگ کنیم و بهجای متمرکز و متراکم کردن، آنها را در چند خیابان اصلی بیاوریم و دست به بافت قدیمی شهر نزنیم و برای رفتوآمد به داخل شهر از وسایل حملونقل ریلی، مترو و... استفاده کنیم.
اکبری میگوید: قاعدتاً باید زیرساختهای فرهنگی را اصلاح کنیم، چراکه اهمیت معماری ایرانی اسلامی بهعنوان ریشه و هویت ما هنوز خیلی روشن نشده است.
وی با اشاره به بسترهای پژوهشی، آموزشی و اجرایی برای احیای معماری ایرانی- اسلامی میگوید: اگر فرهنگ نگهداری معماری اسلامی توسط پژوهشگران به جامعه آموزش داده شود بهطورقطع آنان خود وظیفه حفظ و نگهداری این نوع بناها را بر عهده خواهند گرفت.
اکبری میافزاید: بهطور قطع قسمتی از هویت معماری ایران اسلامی در حفظ، مرمت و نگهداشت این نوع بناها است و قاعدتاً کارهای علمی و پژوهشی در دانشگاهها توسط محققان بسیاری از این رمز و رازها را به جامعه معرفی می کند.
از معماران قدیم درس بگیریم
وی تصریح میکند: متأسفانه امروز باوجوداین همه فارغالتحصیل معماری، آموخته های بسیاری از آنها، فاصله زیادی با اصول و سبک زندگی معماری اصیل ایرانی - اسلامی دارند.
این استاد دانشگاه تأکید میکند: برای احیای این سبک معماری میتوان از معماران قدیم درس گرفت، معمارانی که بهتماممعنا معمار بودند و بناهای پایداری میساختند بهطوریکه این بناها تا قرنها ماندگار بودند.
این محقق و پژوهشگر تاریخ ادامه میدهد: معماران امروزی واقف هستند بنایی که می سازند تا چند سال آینده کلنگی شده و تمام هزینهها از بین میرود چرا که یک نگاه پایدار به بنا ندارند.
وی میگوید: پژوهشگران و استادان معماری در دانشگاهها میتوانند از زوایای مختلف معماری ایرانی اسلامی را در قالبهایی همچون هویتی، مهندسی، رمزوراز ماندگاری، ارتباط و سنخیت با اندیشهها، آیینها و حتی بعد اقلیمی موردبررسی قرار دهند.
این استاد دانشگاه تصریح میکند: اگر شناخت عمیقتر در حوزه معماری پیدا کنیم میبینیم چقدر با معماری گذشته فاصلهداریم.
این استاد دانشگاه میافزاید: امروزه در بین دانشجویان معماری خلأ درس آسیبشناسی بناها احساس میشود که میتوان با این درس از آسیبهای بناها و انواع آن جلوگیری کرد.
اکبری تصریح کرد: همچنین در قدیم برای ساخت بنا از مصالح منطقه استفاده می کردند اما در معماری امروزی مصالح را از دیگر کشورها میآورند که این نکته بسیار جدی است و باید توجه شود.
این استاد دانشگاه میگوید: همکاری بین دستگاهی برای حفظ هویت معماری و بناهای قدیمی باید صورت بگیرد چراکه میراث فرهنگی بهتنهایی نمیتواند از این نوع بناها نگهداری و مرمت کند.
وی اظهار میدارد: میراث فرهنگی سازمان قدرتمندی نیست و قاعدتاً یک مالک به خاطر اینکه تملک یک بنای قدیمی را دارد، بدون اینکه از میراث فرهنگی کمک بگیرد، دست به تخریب بنا میزند.
اکبری میافزاید: استانداری بهعنوان سرپرست استان و فرمانداری که از شهر محافظت میکند باید برای محافظت از بناها با سازمان میراث فرهنگی همکاری داشته باشد.
تقلید کورکورانه در تغییر الگوی سبک معماری اسلامی بجنورد
نایبرئیس سازمان نظاممهندسی خراسان شمالی در گفت و گو با خبرنگار مهر میگوید: امروزه یک نوع تقلید کورکورانه از معماری غربی جایگزین معماری ایرانی - اسلامیشده است.
«محمد قلی پور» اظهار میدارد: خانههای قدیمی بجنورد مشرف به حیاط بوده و ازلحاظ معماری اکثراً به ایوان ورودی مجهز بوده است، اما در ساختوسازهای جدید بهویژه در یک دهه اخیر، از آن حیاطها خبری نیست و فقط برخیها در بامها سبزه کاری و در تراس منازل گلدان میگذارند و ورودی خانهها در آپارتمان نیز به فضای باز ختم نمیشود.
وی میگوید: نمای اصلی منازل بجنورد، آجر بوده و چینش آن خشت و گلی بوده و نمای بیرونی این خانهها معمولاً از سنگهای پلاک شکسته به شکل لوزی و مثلث بوده است. درگذشته بر اساس اقلیم میتوانستیم سبک خانهها را تشخیص دهیم اما الآن نمیتوان حدس زد.
به گفته وی طراحان ما ناچار هستند بر اساس سبک غربی طراحی کنند، چراکه تقاضا برای سبک خانهها با الگوی غربی وجود دارد و الگویی برای جایگزین کردن آن وجود ندارد.
نایبرئیس سازمان نظاممهندسی خراسان شمالی میافزاید: درگذشته بیشتر خانهها «هشتی» داشتند که الآن حذفشده و احیای آن فقط خانههای ویلایی را میطلبد.
قلی پور میگوید: متأسفانه در معماری ایرانی بسیاری از موارد به فراموشی سپرده شده و اکنون غربیها همان الگوها را به اسم خودشان به ما دادهاند.
وی اظهار میکند: شومینه و پاسیو که نام اصلی ایرانی آن (پادیاو) دو عنصر کاملاً ایرانی و از اختراعهای معماران ایرانی بوده الآن دیگر کاملاً به فراموشی سپردهشده است.
این استاد معماری میافزاید: اگر هویت معماری اسلامی در جامعه نهادینه شود امکان برگشت به معماری اصیل ایرانی وجود خواهد داشت و باید در آئیننامههای ساختمانی به این موضوع توجه شود
بامداد-این قلعه که در محله مهرجرد واقع شده است نمونه قلعه هایی است که در تمامی آبادیهای منطقه میبد وجود داشته و تنها باقیمانده این قلعه ها در منطقه می باشد. قلعه مهرجرد دارای چهار برج در چهار گوشه و یک برج به عنوان درب ورودی در سمت جنوب می باشد .
قلعه مهرجرد در محله مهرجرد میبد واقع شده است
خندقی که در حال حاضر چیزی از آن باقی نمانده است چهار سمت بنا را محافظت می کرده است . کلیت این بنا سه طبقه ، با پله هایی که ارتباط عمودی را میسر می ساخته است می باشد . انواع مختلف پوششهای خشتی که در معماری ایران وجود داشته است در این بنا مشاهده می گردد. قلعه مهرجرد علاوه براینکه به عنوان انبار مورد استفاده قرار می گرفته ، مکان امنی برای پناه گرفتن و نیز در دورانی از آن به عنوان مکتب استفاده می شده است .
قلعه مهرجرد دارای چهار برج در چهار گوشه و یک برج به عنوان درب ورودی در سمت جنوب می باشد
قلعه مهرجرد را میتوان متعلق به دوره های زندیه و افشاریه دانست. این قلعه با مصالح خشت و گل و در سه طبقه بنا شده است. حصارهای قلعه چینهای و بر روی آن تزییناتی از همان مصالح اصلی به کار رفته است. در ورودی قلعه از جنس چوب است.
قلعه مهرجرد با شماره ۴۱۳۲ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
قلعه مهرجرد را میتوان متعلق به دوره های زندیه و افشاریه دانست
قلعه مهرجرد با مصالح خشت و گل و در سه طبقه بنا شده است
منبع:
meybodphoto.com
naringhaleh.com
گرد آوری مطالب : iranbanou.com
بامداد – محله عودلاجان سابقه تاریخی کهنی دارد. در واقع این قدمت به ابتدای تاریخ تهران بازمیگردد؛ از زمانی که تهران یک قریه کوچک بیشتر نبوده، محله عودلاجان نیز وجود داشته و لهجه ساکنان آن نیز به روستانشینان شمیران شبیه بوده است.
محله عودلاجان از قدیمیترین محله های تهران است که از غرب به میدان پانزده خرداد، از شرق به خیابان سیروس، از شمال به چهارراه سرچشمه و از جنوب به چهارراه مولوی منتهی میشود و با وسعتی حدود ۱۵۰ هکتار بیش از ۲۱ هزار نفر را در خود جای داده است.
حسین کریمان در «تهران در گذشته و حال» در اینباره توضیح کاملی میدهد و مینویسد این نام متعلق به زمانی است که تهران دهی بوده است و مردمانش لهجه خاص محلی خود را داشتند. لهجهای که دهنشینان شمیران هم دارند و به همان لهجه با هم صحبت میکنند.
درباره وجه تسمیه این محله مختصر گفته شده یعنی «محل تقسیم آب». اما استخراج معنا از این کلمه غریب هم خالی از لطف نیست.
اینکه از دو واژه «عود» و «لاجی» تشکیل شده است که آن هم به دلیل قرارگرفتنش در راسته عطارها بوده است. دیگر اینکه عودلاجان در واقع اودلاجان بوده و از «او» یعنی آب و «دراجیدن» به معنای بخش کردن و «ان» که پسوند مکان است به وجود آمده و این همه یعنی جایی که آبهای نهر تقسیم میشود. از این میان ظن دوم قویتر است که این منطقه در محلی قرار داشته است که کاربری منسوب به این اسم درباره آن میتواند صادق باشد.
عودلاجان به دلیل ارتفاع بیشترش نسبت به مناطق جنوبی تهران بر این محلهها تسلط داشت و آب نواحی جنوبی از آنجا تقسیم میشد. محل تقسیم هم سرچشمه بود. برای همین عودلاجان یا اودلاجان را محل تقسیم آب میگفتند.
عودلاجان محله ای است که اوج قدرت و ثروت و مرفه نشینی تهران در دوره قاجار بود
عودلاجان پیشینهای بیش از چهارصد سال دارد. چنانکه مورخان بر آن اتفاق نظر دارند حصارکشی در اطراف قریه تهران که روستایی در نزدیکی ری بود، به دستور شاه طهماسب انجام میپذیرد. بعد از آن شاه عباس و شاه سلیمان نیز ساخت و سازهایی در این مکان سوق الجیشی انجام دادند. نهایتا در زمان آقامحمدخان قاجار این مکان مورد توجه قرار گرفت و به عنوان پایتخت انتخاب شد. عودلاجان در کنار محلههای سنگلج، چال میدان، ارگ و بازار به عنوان قدیمیترین محلههای تهران شناخته میشود. محتمل است که گسترش تهران از همین محل شروع شده باشد که بافتهای تاریخی به مراتب قدیمیتری در آن یافت می شود از جمله امام زاده یحیی که تاریخ این بنا به دورانی قبل از صفویه بازمیگردد.
در دوره قاجار عودلاجان جزو مناطق اعیان نشین پایتخت به شمار میرفته است. قوام الدوله، نصرالدوله، مدرس، موتمن الاطباء، امین نظام، عزت الدوله، ملک الشعرا و نامهای آشنای دیگری از عصر قاجار با این محله پیوند خورده اند.
آثار ثبت شده بافت تاریخی عودلاجان شامل امامزاده یحیی، مسجد خان مروی، مسجد میرزا محمود، مسجد شاهی، سقاخانه سرچشمه، آب انبار مسجد حکیم، باغ سفارت روسیه، بازارچه نایب السلطنه، ساختمان چاپخانه، حمام حکیم باشی، حمام خانم، خانه فرمانفرما، خانه قوام الدوله، خانه امام جمعه، خانه وثوق، خانه موتمن الاطبا، گذر و محله مدرسه خان مروی و مدرسه رضاییه است. خود محله تاریخی عودلاجان هم در فهرست آثار ملی ثبت شده است.
عودلاجان تاریخ تهران است. نه تنها روزگاری نه چندان دور بزرگان و رجال سیاسی و فرهنگی و اقتصادی پایتخت در این محل زندگی میکرده اند، که عودلاجان نمادی از زندگی اجتماعی و مناسبات انسانی ساکنان تهران نیز به شمار میرود. در پیچ و خم کوچههای باریک و کم عرض این محله که به کوچههای آشتی کنان شناخته میشوند و هنوز برخی از آنها باقی مانده اند، مسلمان و زرتشتی و یهودی، به آشتی در کنار یکدیگر روزگار میگذراندند.
در نقشههای قدیم تهران بخش مهمی از محله عودلاجان با نام محله کلیمیها شناخته میشود
در نقشههای قدیم تهران بخش مهمی از محله عودلاجان با نام محله کلیمیها شناخته میشود. خود کلیمیهای ساکن در این محل به آنجا سرچال میگفتند که هنوز هم این نام زنده است. نقل وجود دارد که به خاطر گود بودن این قسمت از محله آب باران و آبهای جاری به چاله و چاه این قسمت سرازیر میشد و به همین روی به سرچال معروف شده است. تا زمانی که کلیمیان هنوز به صورت متمرکز در این محل زندگی میکردند، حتی کلیمیان تهران را به نام ساکنان سرچال میشناختند.
در سالهای اخیر فعالیتها و اظهارات زیادی مبنی بر بازسازی و احیای این بافت تاریخی شهر انجام شده است. تغییر چهره عودلاجان از وضعیت نابسامان به یک شهر موزه، چنان که در بسیاری از شهرهای تاریخی اروپایی نظیر این بافتهای احیاشده وجود دارد، نیازمند همت و عزمی گسترده است، با این وجود اقداماتی نیز در این راستا صورت گرفته است.
از فعالیتهای آکادمیک مانند مستندسازی و طراحی در محله عودلاجان با همکاری دانشگاه فلورانس و دانشگاه پاویای ایتالیا و دانشکده معماری دانشگاه تهران تا بازدیدهای مسوولان و افراد تاثیرگذار از منطقه و برگزاری جلسات با هدف احیای این محله تاریخی، که البته به بازسازیها و مرمتهایی هم در بناهای عودلاجان انجامیده است.
هرچقدر که عودلاجان در تاریخ شناخته شده است، اکنون بیشتر مردم تهران از آن اطلاعی ندارند
با این همه عودلاجان هنوز رویای تبدیل شدن به شهر موزه را میپروراند و نیاز به توجه و مراقبت دارد. مشاغل و اصناف ناهمگون این منطقه ساماندهی نشده اند، این منطقه نیازمند زیباسازی و مناسب سازی است، رفت وآمدها و اقامتهای بی خانمان ها و افراد پرخطر در این منطقه هنوز معضل است و هنوز خیلی راه مانده تا رنگ دوران روشن عودلاجان به آن بازگردد و با ساکنان محله های شمال تهران آشتی کند.
منبع : دنیای سفر
نوشته معرفی محله عودلاجان تهران اولین بار در بامداد پدیدار شد.