مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

فتاوای تکفیری، چالشی در برابر نهاد افتاء: بازخوانی برخی شرایط افتاء از منظر مذاهب اسلامی

[ad_1]

چکیده

به شهادت آیات و روایات فراوان، یکی از شئون پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مقام افتاء بوده‌ است. این شأن در ادامه به‌ امامان. در نگاه شیعی. و صحابه و تابعین. در نگاه ‌اهل سنت واگذار شد و ایشان نیز با تربیت شاگردان و فرهیختگانی به نام روات و در ادامه مجتهدان و فقیهان این شأن را به برای ایشان به ودیعت نهادند. فقیهان و مجتهدان شئون و مناصب مهم و چندگانه‌ای همچون افتاء قضا و ولایت دارند که ‌از این میان، شأن افتاء به دلایلی چند اهمیت فراوانی دارد. برخی از این ادله عبارت‌اند از: 1. اتفاقی بودن این شأن برای فقیهان در مذاهب اسلامی؛ 2. گسترده بودن قلمرو و جغرافیای آن؛ و 3. کارکردهای بسیار آن، با توجه به ‌استفاده‌ ابزاری تکفیری‌ها و معتقدان به حقیقت انحصاری از نهاد افتاء از یک سو، و هرج و مرج طلبان و شالوده شکنان از سوی دیگر، که در جهان جدید موجب تحمیل صدمات فراوانی به‌ اسلام و هویت علمی (2) ‌مسلمانان شده و همچنین با عنایت به لزوم تعامل نهاد افتاء با نهادهای دیگری که می‌توانند به کاربردی‌تر شدن فرآیند افتاء کمک کنند، پرداختن به «بازخوانی برخی شرایط افتاء» به یک ضرورت تبدیل شده ‌است. نویسنده معتقد است رعایت شرایط اصلی افتاء نه تنها مدعیان افتاء را از تکفیر و تفسیق دیگران بر حذر می‌دارد، بلکه مهم‌ترین گام در صیانت و صلابت نهاد افتاء خواهد بود. در نوشتار پیش رو می‌کوشیم ضمن تبیین چیستی و جایگاه‌ افتاء، به شرایط و لوازم افتاء اشاره کنیم تا شاید از این طریق بتوان ضمن کمک به ساماندهی نهاد افتاء، آسیب‌های آن را در جهان جدید مدیریت کرد و کاهش داد. پرداختن به‌ ادله شرعی افتاء و تبیین قائلان و نافیان هر یک از آن ادله و تحلیل و جمع بندی آنها دغدغه ‌اصلی این پژوهش نیست، چرا که نه تنها در این مقال نمی‌گنجد بلکه مقام چنین مباحثی مراکز آکادمیک است.
کلید واژه : افتاء، فتوا، مفتی، شئون فقیه، شرایط افتاء.

درآمد

فقه تکفیری، که پیامد روشن آن تروریسم و کاشتن بذر ناامنی و خشونت است، ماهیتی متناقض نما دارد. چرا که ‌از یک سو تلاش دارد، در سایه بهره گیری از کارکرد غیراسلامی‌ فقه، با تکفیر و ترور دیگران به پاک سازی و بهداشتی کردن فضا و آرامش و امنیت کمک کند و از دیگر سو با کاشتن بذر وحشت و خشونت، انسان‌ها را به درون گرایی مفرط، که ‌اوج ناامنی و ترس است، وادارد. فقه تکفیری حاصل یک خبط عظیم است که‌ امام محمد غزالی از عالمان خوش فهم جهان اهل سنت پیش از این هم کیشان خود را از آن بر حذر داشته‌ است. خبط و خلط فروع و اصول اسلام با یکدیگر اتفاق وحشتناکی است که در میان مفتیان تکفیری رخ داده است. غزالی ضمن تحذیر هم کیشان خود از تکفیر دیگران می‌نویسد: «و اعلم انه لاتکفیر فی الفروع اصلاً الا فی مسئله واحده و هى ان ینکر اصلاً دینیاً علم من الرسول بالتواتر». (3)
فتاوای حاوی تکفیر در تاریخ فقه و فقاهت بی پیشینه نیست، اما حجم آن و کیفیت آنها را نمی‌توان با آنچه در جهان جدید با آن مواجهیم مقایسه کرد. جهان جدید به همان میزان که تخصص را در دانش‌ها نهادینه کرد بی‌ضابطه‌گری را نیز در برخی حوزه‌ها افزایش داد و این یکی از تناقض‌های جهان جدید است.
در ادامه می‌کوشیم درباره مراعات نشدن برخی شرایط در قلمرو افتاء که برای مفتیان مشخص شده و از شرایط ضروری و حیاتی این طبقه دانسته شده سخن بگوییم تا روشن شود توسعه کمی‌ و کیفی فقه تکفیری در جهان جدید محصول حرکت رو به‌ افول (بی دینی) انسان معاصر از یک سو و فقیه‌تر شدن و متخصص شدن فقیهان مدعی از سوی دیگر نیست، بلکه محصول تناقضی است که بدان اشاره شد.

الف. فقیه و شئون (مناصب) وی در فقه ‌اسلامی‌

فقه اسلامی‌ برای فقیه شئون یا مناصب متعددی لحاظ کرده‌ است (4) که بازگشت آنها را می‌توان در شئون سه گانه‌ای لحاظ کرد (5) که هر یک از این شئون یا مناصب دارای شرایط احرازی و شرایط اجرایی است. (6) به بیان دیگر، فقه اسلامی‌ هم برای کسانی که می‌خواهند به‌ این منصب دست بیابند شرایطی مقرر کرده‌ است و هم پس از دست‌یابی، آنها را مکلف به رعایت شرایطی کرده ‌است تا ایشان را اجازه تعدی از شریعت یا حقوق مسلمانان (7) نباشد. این سه شأن یا منصب عبارت‌اند از: افتاء، قضاوت، ولایت. یکی از فقیهان برجسته شیعی در اشاره به‌ این شئون آورده‌ است: «للفقیه الجامع للشرایط مناصب ثلاثه، احدها الافتاء فیمایحتاج الیها العامی ‌فی عمله، الثانی: الحکومه، الثالث: ولایة التصرف فى الاموال و الانفس». (8)
رویکرد فقه شیعی به ‌این شئون با فقه‌ اهل سنت تفاوت‌هایی دارد که‌ از آن جمله تفاوت نگاه‌ ایشان به شأن قضا و ولایت با شأن افتاء است. فقیهان شیعی قضا را منصب (9) دانسته، بهره‌گیری فقیهان از آن را نیازمند اذن خاص امام (10) می‌دانند و لذا معتقدند هیچ کس بدون اذن امام نمی‌تواند به قضاوت بپردازد، اما در افتا چنین اذنی را لازم نمی‌دانند، یعنی معتقدند مجتهد جامع شرایط برای «فتوا دادن» نیاز به مجوز امام ندارد. (11) صاحب جواهر در اشاره به ‌این تفاوت است که می‌نویسند: «ان قبول الفتوی. بعد اندراجها فی الحق و العدل و القسط و نحو ذلک. لایحتاج الی اذن من الامام علیه ‌السلام». (12)
این نکته در آرای محقق آشتیانی نیز بازتاب داشته، در اشاره به تفاوت قضا و افتاء، قضاوت را از توابع ریاست دانسته، می‌نویسند: «بخلاف الافتاء للناس ... فانها لیست من فروع النبوه و الریاسة الکلیه ‌الالهیه، بل هى واجبة بجعل أولى الهى من غیر توقف على نصب الولى». (13) اما در فقه‌ اهل سنت این شأن نیز به مانند دو شأن دیگر شأنی حکومتی است و لذا در تعابیر ایشان بیش از آنکه سخن از شأن باشد سخن از منصب است. ایشان معتقدند شأن قضا و افتاء در عرض حکومت نیست، بلکه در طول آن است. یکی از فقیهان اهل سنت با اشاره به ‌این نکته می‌نویسد: «از آنجایی که قضا و افتاء از اجزای امامت است، در امامت شرایطی لحاظ شده که در آن دو لازم نیست. از جمله ‌این شرایط لزوم قرشی بودن امام است، بر خلاف آن دور منصب که چنین شرطی ندارد». (14)

ب. اهمیت و جایگاه شأن افتاء در مذاهب اسلامی

منصب افتاء پیشینه‌ای کهن در تاریخ اسلام (15) و اهمیتی بسیار در اندیشه و عمل مسلمانان دارد. این جایگاه نقش حیاتی و تأثیرگذاری در زندگی فردی و اجتماعی آنها ایفا می‌کند به گونه‌ای که با رویکرد انتظار حداکثری از شریعت و نظریه عدم خلو وقایع از حکم شرعی نمی‌توان حیات خلوتی برای فرد مسلمان بدون حضور فقه تصور کرد. اهمیت و شأن این منصب زاییده علل و عواملی است که در ادامه می‌کوشیم به مهم‌ترین آنها بپردازیم.

1. منصب افتاع، منصبی نبوی

به شهادت آیات، (16) و سیاق و وزن بسیاری از روایات، (17) یکی از شئون مهم نبی شأن افتاء است. فقیهان نیز به تأسی از آیات و روایات سخن از جانشین نبی بودن مفتی و جایگاه نبی بودن این منصب به میان آورده‌اند. (18) شاطبی با تشبیه کردن مفتی به پیامبر می‌نویسد: «فتوادهنده مخبر از خداوند است و قائم مقام، و به یک معنا مشرع است». (19) این تشبیه و این مقام افاضه‌ای از طرف پیامبر به فقیهان ایشان را در مقام و موقعیت رفیعی قرار داده ‌است که‌ آنها را نیازمند تلاش برای نزدیک‌تر شدن به خُلقیات و آداب نبوی کرده ‌است.
از سوی دیگر، این رویکرد منصب افتاء را منصبی خطیر کرده ‌است. لذا بسیاری از اصحاب پیامبر و فقیهان مسلمان، به نقل از برخی راویان و کتب تاریخ فقه، از پذیرش این منصب سرباز می‌زده‌اند. ابن ابی لیلی به نقل از برخی کتب روایی اهل سنت می‌گوید: «أدرکت مائة و عشرین من الأنصار من أصحاب رسول الله صلى الله علیه و سلم، یسأل أحدهم عن المسألة فیردها هذا إلى هذا، و هذا إلى هذا حتى ترجع إلى الأول». (20)
یکی از روایات مشترکی که در منابع شیعی و سنی، و ناظر به هیمنه و ابهت این منصب است، روایتی است که صاحب مستدرک ذیل باب 15 از ابواب قضا «باب نوادر ما یتعلق بأبواب صفات القاضی، و ما یجوز أن یقضی به» از امام صادق (علیه السلام) ‌آورده ‌است که ایشان نقل می‌کنند که پیامبر فرمود: «أجرأکم على الفتیا اجرأکم على الله عزوجل، أو لا یعلم المفتى أنه هو الذى یدخل بین الله تعالى و بین عباده؟ و هو الحائر بین الجنة و النار». (21)

2. اهمیت افتاء به دلیل قلمرو گسترده‌ آن

یکی دیگر از ویژگی‌های افتاء که‌ آن را با اهمیت کرده ‌است قلمرو گسترده‌ آن است. افتاء در اندیشه‌های اکثریت فقیهان شیعی و بسیاری از فقیهان و عالمان سنی که برآمده‌ از آموزه‌های قرآنی و نبوی است جغرافیای فراخی دارد. در منظومه‌ اندیشه‌های شیعی افتاء، تمام زندگی این جهانی یک شیعی را در می‌نوردد، کما اینکه در اندیشه‌های سنی امور دنیوی محض از قلمرو آن بیرون است و الا در این رویکرد اسلامی ‌نیز بسیاری از قلمروهای حیات انسانی در سایه ‌افتاء است.
این نگاه به ‌افتاء شأن و جایگاه پراهمیتی را برای آن رقم زده ‌است که خود عاملی برای تدوین آثاری ویژه با همین عنوان برای تبیین فتوا و مباحث پیرامونی آن بوده‌ است. (22)

3. افتاء و نقش آن در حرکت‌های اجتماعی

عامل دیگری که بر اهمیت افتاء افزوده ‌است نقش افتاء در جامعه پیرامونی مفتیان است. مفتیان در بسیاری از حرکت‌های اجتماعی در مقام همراهی یا کنترل آنها همیشه نقش آفرین بوده‌اند. گاه یک فتوا چنان در سرنوشت مردم تأثیر گذاشت است (23) که با هیچ ابزار دیگری امکان رسیدن به آن هدف نبوده ‌است. تاریخ فقه و فقیهان از این سنخ حضور سترگ و شکوهمند گزار‌‍شهای فراوانی دارد. این نقش هم دو دلیل انکار ناپذیراست: اولاً فقه حتی در نگاه فردی و فقه فردی به گونه‌ای نیست که به تمامه ‌از اجتماع و حوزه‌های جمعی انسان‌ها دوری گزیده باشد؛ ثانیاً تعامل فقه و جامعه‌ امری است که شواهد آن در تاریخ فقه چنان برجسته و فراوان است که نمی‌توان آن را نادیده گرفت.

گفتار اول: مفهوم شناسی، ساختارشناسی و کارکردهای افتاء

در این گفتار ابتدا به مفهوم شناسی و قلمروشناسی افتاء می‌پردازیم. سپس از ساختار افتاء و کارکردهای آن به ‌اجمال سخن می‌گوییم تا بتوان به بحث اصلی که شرائط افتاء در مذاهب اسلامی ‌است بپردازیم.

الف. چیستی افتاء

افتاء در لغت به معنای تبیین یک حکم (24) یا بیان کردن و واضح کردن نکته و مسئله‌ای است که‌ ابهام دارد و روشن نیست. (25) در کتب لغت گفته شده‌ است: «أفتی المفتی إذا أحداث حکما»؛ (26) فتوا دادن یعنی بیان کردن حکمی ‌که پیش از این نبوده ‌است. در اصطلاح نیز افتاء یعنی اِخبار از حکم خداوند به صورت الزامی‌ یا اباحه‌ای (27) با عنایت به‌ ادله شرعیه بدون توجه به مورد پرسش به صورت عام و فراگیر بیان کردن یک مسئله. (28)

ب. قلمرو افتاء

قلمروشناسی افتاء یکی از بحث‌های بسیار مهم است. یکی از عوامل مهم بحران‌هایی که مفتیان تکفیری ایجاد کرده‌اند جهل آنها به قلمروشناسی است. فهم قلمرو افتاء به مباحثی گره خورده است که تا در آن فضاها به‌ اتخاذ رأی نپردازیم تصویر روشنی از قلمرو افتاء نمی‌توانیم ارائه کنیم. برخی از این مباحث عبارت است از: قلمرو دین و شریعت، نسبت شئون فقیه با یکدیگر، سیره مفتیان در افتاء، حق یا وظیفه بودن افتاء و بسیاری موارد دیگر، در ادامه به دو مورد، به اجمال، اشاره می‌کنیم.

1. قلمرو دین و شریعت تعیین کننده قلمرو افتاء

یکی از بحث‌های مهم در تبیین قلمرو افتاء تلاش در فهم قلمرو دین و شریعت است. در بحث از قلمرو دین در میان فقیهان و عالمان مسلمان با دو رویکرد عمده مواجهیم: قلمرو حداکثری دین که به قلمرو حداکثری فقه می‌انجامد و قلمرو حداقلی دین که سر از قلمرو حداقلی فقه بیرون خواهد آورد.

1.1. رویکرد حداقلی فقه و افتاء

اخباریان در شیعه و بسیاری از اهل سنت مدافع رویکرد حداقلی به فقه و افتاء هستند. آنها می‌گویند یا باید فقط در مواردی ورود پیدا کرد که در آنجا پیشینه ورود معصومین از طریق ابلاغ نصوص فراهم بوده‌ است؛ (29) یا باید فقط در امور غیرعبادی و ناظر به‌ آخرت یا امور دنیوی با کارکردی اخروی ورود پیدا کرد؛ چرا که پیامبر فرموده‌اند: «انتم اعلم بدنیا کم منی». (30) در این رویکرد مفتیان ورودی حداقلی دارند و بقیه قلمرو حیات انسانی به خود انسان ها واگذار شده است.

2.1. رویکرد حداکثری فقه و افتاء

در مقابل رویکرد پیشین، رویکرد معظم اصولیان و فقیهان شیعی و برخی فقیهان اهل سنت قرار دارد که معتقدند افتاء قلمروی گسترده و موسع دارد و همانند خود دین است که یا حیات خلوتی برای انسان ها باقی نگذاشته ‌است یا حریم رها شده برای انسان آن قدر اندک است که در حکم عدم است. فقیهانی که معتقدند فقه مشتمل بر نظریه مدیریت انسان از گهواره تا گور است، (31) و منطقة الفراغ یا حوزه ما لا نص فیه را به رسمیت نمی‌شناسند (32) در زمره معتقدان به‌ این رویکرد قرار می‌گیرند.
البته ‌اتخاذ هر یک از این دو رویکرد مخاطراتی و محاذیری به همراه دارد که مجال پرداختن به‌ آنها در این نوشتار نیست، ولی به‌ اجمال می‌توان گفت رویکرد حداقلی به‌ افتاء ا‌گر فقه و مفتیان را از اتهام ناکارآمدی و عقب ماندن از تحولات عصری نجات دهد باز هم نمی‌تواند تضمینی برای محفوظ ماندن حرمت قلمرو اندک افتاء در برابر عرف و سیره عقلا و... باشد. به بیان دیگر، با توجه به درهم تنیدگی حوزه‌ها و عرصه‌های حیات انسانی سپردن حداکثری مدیریت این عرصه به غیر فقه می‌تواند همان بخش اندک واگذار شده به فقه را نیز به مخاطره بیندازد و به ‌این حریم خصوصی تعرض کند.
از سوی دیگر، دفاع از رویکرد حداکثری قلمرو افتاء و فقه، اگرچه می‌تواند به همراهی دیگر عرصه‌های حیات انسانی با دغدغه‌های فقهی بینجامد، ولی با توجه به منابع فقهی و مبانی فقه رایج آن را متهم به ناکارآمدی و عقب ماندن از تحولات عصری می‌کند.

2. نسبت شئون فقیه با یکدیگر

معیار مهم دیگر برای فهم قلمرو افتاء اتخاذ رأی درباره نسبت شئون سه گانه فقیه با یکدیگر است. آیا شئون فقیه در عرض یکدیگرند یا در طول هم هستند؟ و به عبارت دیگر، آیا آنچه درباره فقیه گفته می‌شود جزء مناصب است یا جزء شئون؟ در پاسخ به ‌این پرسش‌ها با دو رویکرد به مانند بحث پیشین مواجهیم: معتقدان به طولی بودن مناصب یا شئون، و معتقدان به عرضی بودن این
مناصب و شئون.

1.2. طولی بودن شئون فقیه

رویکرد طولی بودن شئون فقیه متعلق به‌ اکثریت فقیهان و عالمان اهل سنت است. آنها معتقدند دو شأن قضاوت و افتاء در عرض ولایت نیستند، بلکه در طول آن هستند. و لذاست که‌ آنها تعبیر به منصب قضا و افتاء می‌کنند که نیازمند به ناصب است. برای مثال، در بحثی مثل رؤیت هلال، طولی بودن شأن افتاء نسبت به دیگر شئون، حق افتاء را از مفتی سلب کرده، آن را در اختیار والی یا حاکم قرار می‌دهد؛ چرا که نگاه طولی بودن دو پیامد دارد: اولاً چون نیاز به نصب حاکم دارد حاکم می‌تواند از همان اول قلمروهایی را بیرون از وظایف مفتی قرار دهد، همان گونه در اکثر جهان اهل سنت اینگونه ‌است؛ ثانیاً در این نگاه به صورت طبیعی آنچه بیرون از قلمرو ولایت و قضاوت باقی می‌ماند، که بیشتر هم احکام فردی است، در قلمرو حاکمیت مفتی خواهد بود.

2.2. عرضی بودن شئون فقیه‌

اکثریت فقیهان و عالمان شیعی معتقدند افتاء نسبتش با ولایت و قضاوت نسبتی عرضی است، اگرچه قضاوت نسبتش با ولایت طولی است؛ چرا که‌ ایشان معتقدند اینها از شئون هستند و لذا نسبت اینها نسبت عرضی است. در این رویکرد فقیه متولی جامعه حق سلب شأن افتاء دیگر فقیهان را ندارد.
همان مسئله فوق در فرض عرضی بون شأن افتاء این حق را برای مفتی اثبات کرده، وی را محق در ورود به‌ این عرصه می‌کند؛ چرا که‌ اولاً مفتی بالاصاله حق ورود در هر حوزه‌ای از حوزه‌های تشریع را دارد. ثانیاً دلیلی بر تقدم شان ولایت و قضا بر افتاء نیست تا بتوانیم این سنخ از قلمروها را اولویت بندی کنیم و آن را به یک شأن اختصاص دهیم.

ج. چیستی ساختار یا نهاد افتاء

افتاء به عنوان یک نهاد اجتماعی (33) جایگاه مهمی‌ در ساختار اندیشه دینی دارد. در نهاد (34) افتاء ما با یک مثلث مواجهیم که عبارت‌اند از: مفتی یا فتوادهنده؛ مستفتی یا خواهان فتوا و فتوا که خروجی رأی مفتی در پاسخ به پرسش مستفتی یا مطلق اظهارنظر مفتی درباره یک مسئله شرعی است، گرچه پیشینه‌ی پرسشی نیز نداشته باشد. البته‌ اضلاع دیگری نیز در ساختار افتاء تعریف پذیرند که به‌ اندازه‌ این سه رکن اهمیت ندارند. مفتی را فقیهی که تبیین کننده حکم الله در خصوص وقایع اتفاقیه‌ است دانسته‌اند (35) و به‌ اتفاق اکثر فقیهان و اصولیان مذاهب اسلامی‌ افتاء از ویژگی‌های کسی است که ملکه‌ اجتهاد دارد؛ (36) و به بیان دیگر، برآیند اجتهاد است.
افتاء از یک سو مجتهد و فقیهی را که مفتی است با خود دارد و از دیگر سو مکلفی که مستفتی است، و از سوی سوم عنوانی با نام فتوا دارد که خود لوازم و ملازماتی دارد، همچون منابع فتوا، مکانیزم مدیریت فتوا و .... پرداختن به همه‌ این اجزا و ساختارهای افتاء دغدغه‌ این نوشتار نیست، بلکه می‌کوشیم فقط به شرایط مفتی، که رکن رکین نهاد افتاء است، بپردازیم.

د. کارکردهای افتاء

افتاء اگر مبتنی بر شرایط علمی‌ و لوازم برون علمی‌ آن باشد کارکردهای مثبتی خواهد داشت، ولی اگر شرایط در آن رعایت نشود چنان آثار منفی خواهد داشت که جبران ناپذیر خواهد بود. در ادامه به برخی از این کارکردها اشاره می‌کنیم.

1. افتاء عاملی برای تحبیب یا روشی برای تهبیب

افتاء می‌تواند عاملی برای تحبیب و تقریب باشد کما اینکه ‌این ظرفیت را دارد که عاملی برای تنفیر و تکفیر باشد. مفتی اگر در هنگامه ‌افتاء روح شریعت را دریافته باشد و دغدغه‌های شارع را برای ایجاد همگرایی دینی و مذهبی درک کرده باشد تلاشش را مصروف یافتن راه حلی برای تقریب و تحبیب خواهد کرد، ولی اگر عصبیت‌های مذهبی و نفرت افکنی را استراتژی خود قرار دهد خروجی فتوای وی روشی برای تهبیب و افکندن بذر تنفیر برای هدایت جامعه به سوی تکفیر یکدیگر خواهد بود.
در جهان جدید با کمال تأسف برخی با نداشتن درک درست از دین و روح شریعت به جای آنکه با بهره گیری از ظرفیت بسیار مناسب افتاء به نزدیک کردن جهان اسلام به یکدیگر بیندیشند از این ظرفیت مناسب برای تکفیر کسانی بهره می‌گیرند که به وحدانیت خدا و رسالت نبی اسلام اعتراف دارند و اختلافشان با دیگران یا در رویکردهای ویژه به‌ این اصول است یا در برخی فروعات دینی است.

2. افتاء حرکت ساز یا حرکت سوز

دیگر کارکرد مهم فتوا به تأثیر آن در حرکت‌های اجتماعی و فرهنگی برمی‌گردد. فتوا همانگونه که می‌تواند به حرکت‌های علمی‌ و اجتماعی و سیاسی کمک کند و حرکت آنها را تسریع ببخشد این ظرفیت را دارد که در برابر هر حرکت رو به جلو و تحول آفرین سد نفوذناپذیری شود.
در مسائل برون مذهبی و حتی برون دینی افتاء می‌تواند در کنار دیگر دانش‌ها مسیر تعالی انسانی را هموارتر کند، همان گونه که می‌تواند با ایجاد موانعی خود را از مسیر تأثیرآفرینی بیرون کند و سرنوشت حرکت‌های انسانی را به دست عرف و عقلا بسپرد و خود را از نقش آفرینی محروم کند. برخی کژاندیشان سودای زندگی در غارها را در سر می‌پرورانند و به همین جهت هر گونه نوآوری در دانش‌ها یا روش‌ها و ارزش‌ها را خروج از جاده حق دانسته، با نام دفاع از سنت و رویکرد سنتی به مبارزه با آن نوآوری‌ها می‌پردازند، غافل از اینکه بدعت و نوآوری دو سنخ نگاه به پیشرفت و تحول اند.

3. افتاء و کارآمدی یا ناکارآمدی فقه در عرصه مدیریت

دیگر کارکرد افتاء القای کارآمدی یا ناکارآمدی فقه در عرصه مدیریت است. افتاء، اگر مبتنی بر قواعد علمی ‌و درک روح شریعت باشد، می‌تواند از مهم‌ترین ابزارها برای القای کارآمدی فقه در عرصه‌های مدیریتی باشد. البته گرچه ولایت، خود، شأن یا منصبی از مناصب و شئون فقیه‌است، ولی آن گونه نیست که‌ ارتباطی بین این شئون و مناصب برقرار نباشد، بلکه چه ما معتقد به نسبت طولی بین این شئون و مناصب باشیم و چه نگاهمان عرضی باشد اینها می‌توانند در تکمیل یکدیگر مؤثر باشند.
افتاء می‌تواند فقه را کارآمد و قابل اجرا نشان دهد، کما اینکه می‌تواند آن را ناتوان و بی برنامه به تصویر بکشد. کارکردهای افتاء بسیار بیش از این موارد است و پرداختن به تمام آنها فرصتی دیگر می‌طلبد.

گفتار دوم: شرایط افتاء در فقه ‌اسلامی

افتاء در فقه ‌اسلامی شرایطی دارد که برخی فقیهان با استناد به قاعده لزوم دفع فساد از دین مانع دست یابی فاقدان آن شرایط به‌ این منصب شده‌اند و حتی بالاتر از آن بسیاری از عالمان مسلمان به ضمان مفتی فاقد شرایط حکم کرده‌اند و گفته‌اند: «من افتی رجلاً فاتلف بفتواه مالاً فان کان مجتهداً فلا شئی و الایضمن ما تلف بسبب فتواه». (37)
این دغدغه‌ها سبب شده ‌است فقیهانی که نگاه منصبی به ‌این جایگاه دارند حاکم اسلامی‌ را دعوت کنند تا در گزینش مفتی دقت لازم را داشته باشد. یکی از فقیهان اهل سنت (38) در این باره می‌نویسد: «حاکم جامعه باید از مشهورین به علم در عصر خویش استمزاج و پرسش کند و کسی که لیاقت افتاء را دارد برگزیند تا از این طریق مانع افتاء کسانی شود که فاقد این شأن و جایگاه هستند». (39)
فقیهان شیعی نیز دغدغه‌ای جدی داشته‌اند که نگذارند کسانی که فاقد شرایط لازم این منصب هستند، بر این جایگاه تکیه بزنند. یکی از ایشان در تبیین لزوم رعایت شرایط افتاء می‌نویسد: «یحرم الافتاء بغیر علم، وکذا الحکم». (40) ایشان آنگاه به‌ آیاتی و روایاتی استناد می‌کند که عبارت‌اند از: (وأن تقولوا على الله مالا تعلمون) ؛ (41) (و لا تقف ما لیس لک به علم) ؛ (42) (ومن لم یحکم بماأنزل الله فأولئک هم الکافرون) ؛ (43) و قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) : «... و من أفتى الناس و هو لا یعلم الناسخ من المنسوخ و المحکم من المتشابه فقد هلک وأهلک»؛ (44) «وقال (صلی الله علیه و آله و سلم) : من عمل على غیر علم کان ما یفسد أکثر مما یصلح». (45)
محقق کرکی نیز دیگر فقیه شیعی است که در پاسخ به‌ استفتائی که‌ از ایشان درباره شرایط افتاء شده می‌نویسد: «حیث کان صدور الفتوی المذکورة من الشخص المذکور {خالیا من مستند شرعی، من اجتهاد او تقلید لاهل الاجتهاد المتصفین بصفات الافتاء کلها، و من جملتها کون المجتهد حیا؛ فالفتوی المذکورة باطلة لا یجوز العمل بها، و الله ‌اعلم». وی صدور حکم از چنین شخصی را نیز نافذ نمی‌داند و در پاسخ به مسئله‌ای دیگر می‌نویسد: «فیما لو حکم شخص غیر مستجمع لجمیع شرائط الافتاء و القضاء فی حقوق الناس و غیره، و غیر نائب من قبل الامام علیه‌ السلام، هل ینفذ حکمه‌ام لا؟ [الجواب]: الثقة بالله وحده لا ینفذ حکمه و الحال ما ذکر، و الله‌ اعلم». (46)
برخی با تقسیم شرایط مفتی به شرایط مرتبط با شخصیت مفتی و شرایط علمی‌ مفتی که می‌توان با مقداری تسامح آنها را به شرایط حقیقی و حقوقی تأویل برد، شرایطی همچون عقل و اسلام و بلوغ و عدالت و... را جزء شرایط حقیقی یا شخصیت مفتی دانسته‌اند و اجتهاد و شروط آن را از شرایط علمی ‌مفتی لحاظ کرده‌اند. (47) ولی به نظر می‌رسد این تقسیم بندی جامعیت و مانعیت نداشته باشد و چندان علمی ‌نباشد. به همین جهت می‌توان گفت برای مفتی که شأنش افتاء است شرایطی لازم است که می‌توان آن را به دو گونه شرط پیشینی و پسینی تقسیم کرد. به بیان دیگر، این شرایط گاه شرایطی است که زمینه استقرار این منصب را فراهم می‌کند که همان شرایط پیشینی است. شرایطی هم هستند که پس از استقرار این منصب از لوازم اعمال آن منصب‌اند و فضا را برای تحقق آن فراهم می‌کنند که شرایط پسینی است.
برخی از شرایط پیشینی را شرایط عامه تکلیف تشکیل می‌دهند و برخی دیگر نیز با شرایط دیگر مناصب فقیه مثل منصب قضا و ولایت مشترک‌اند. تبیین این شرایط برای آن ضروری است که در روایات نبوی، مسلمانان تحذیر شده‌اند از اینکه: «یخرج فی آخر الزمان رجال ثم اتفقا رئوس الجهال یهلون الناس فیضلون و یضلون». (48)
در ادامه می‌کوشیم به‌ اجمال به ‌این شرایط بپردازیم.

الف. افتاء و شرایط پیشینی

شرایط پیشینی افتاء عبارت‌اند از: بلوغ، (49) عقل، ایمان، عدالت، (50) علم به ‌احکام، حریت (در مقابل عبد بودن) ، طهارت مولد، دوری از دنیاگرایی، و ... که‌ از این میان به دو مورد مهم اشاره خواهد شد.

1. علم به ‌احکام

علم به ‌احکام، (51) که ‌از آن تعبیر به علم اجتهاد می‌شود، از شرایط ضروری افتاء است؛ زیرا، همان گونه که ‌اشاره شد، افتاء از شئون اجتهاد است و بالاتر از آن برخی معتقد به‌ این همانی این دو هستند؛ (52) و لذا بسیاری از عالمان معتقدند «آن کس که‌ اهلیت اجتهاد ندارد فتوا برای وی جایز نیست». (53)
در منابع روایی شیعی و اهل سنت، افتاء به غیرعلم امری مذموم و خطرخیز معرفی شده، برخی آن را از گناهان کبیره دانسته‌اند. در منابع روایی شیعی آمده ‌است: «عن موسی بن جعفر، عن آبائه (علیه السلام) قال: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) : من أفتى بغیر علم لعنته ملائکة السماء و ملائکة الأرض». (54) در منابع اهل سنت نیز به لزوم ابتناء افتاء بر علم توجه شده، از فتاوای غیر عالمانه تحذیر داده شده ‌است که ‌از آن جمله‌ این روایت قابل ذکر است:
أخبرنا عبد الرحمن بن یحیی، ثنا علی بن محمد بن مسرور، ثنا أحمد بن أبی سلیمان قال: سمعت سحنون بن سعید یقول: «أجرأ الناس على الفتیا أقلهم علما، یکون عند الرجل الباب الواحد من العلم یظن أن الحق کله فیه». (55)
نداشتن علم به احکام شرعی گاه پیامدهایی به دنبال دارد که جبران پذیر نیست. برای مثال، می‌توان از واقعه‌ای تاریخی یاد کرد که بسیاری از مفسران و فقیهان شیعی و سنی آن را نقل کرده‌اند. در منابع روایی شیعی (56) و سنی (57) آمده‌ است که جمعی از مسلمانان، که جابر نیز در میان ایشان بود، در سفری با نکته‌ای مواجه می‌شوند که‌ آن را به ‌استحضار پیامبر می‌رسانند و از ایشان راهنمایی می‌خواهند. این جریان، که در این منابع از قول جابر نقل شده‌ است، این است:
جابر می‌گوید در سفری مسلمانی با ما همراه بود که جراحتی برداشته بود. محتلم شد. هنگام نماز وی از ما پرسید که چه باید بکنم. گفتیم باید با آب غسل کنی، این فرد بدان جهت که جراحتی در سر داشت پس از آنکه آب به جراحتش می‌رسد می‌میرد. پیامبر وقتی این جریان را می‌شنوند می‌فرمایند: «به کشتن دادند او را، خدا بکشدشان؛ (58) ضایع کردند او را، خدا ضایعشان کند». (59) بعد حضرت خود به‌ ارائه راه حلی می‌پردازند و می‌فرمایند: «کان یکفیه‌التیمم أو شد جراحته و غسل جسده، و مسح بالید المبلولة فوق الخرقة». (60)
فیض در کتاب الاصول الاصیله با نگاه حداکثری به لزوم علم به‌ احکام در اصل هشتم می‌نویسد:
انه لا یجوز التعویل علی الظن فی الاعتقادات، و لا الافتاء علیه فی العملیات کما عرفت سواء حصل ذلک الظن بمجرد اتباع الهوى و استحسان العقل و القیاس الفقهى أو اجتهاد الرأى أو الشهرة أو اتفاق الجماعة أو البراءة الاصلیة أو استصحاب الحال أو غیر ذلک من وجوه الاستنباطات الا ما صح عن اهل البیت علیهم السلام ... (61)
علم به‌ احکام یا اجتهاد ملازم با تسلط مفتی بر اموری است که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.

1.1. فقه مقارن و افتاء

از جمله علومی‌ که تسلط بر آن در هنگامه‌ افتاء ضروری است فقه‌ المقارنه ‌است. فقه مقارن در مقام افتاء می‌تواند دو کاربرد داشته باشد که عبارت‌اند از: الف. آشنایی مفتی با شیوه تعامل فقیهان در هنگامه مواجهه با آرای اختلافی؛ ب. جرئت نیافتن وی بر تکفیر دیگران با آشنا شدن وی با آرای فقهی گسترده و متفاوت. این نکته، هم در آموزه‌های روایی شیعی و سیره معصومین محل توجه بوده‌ است و هم، در آرا و سیره فقیهان و بزرگان اهل سنت بازتاب داشته ‌است. در منابع اهل سنت، ضمن تصریح به‌ این شرط آمده ‌است: «قال نعیم بن حماد سمعت ابن عیینة یقول سمعت أیوب السختیانی یقول أجسر الناس على الفتیا أقلهم علما باختلاف العلماء». (62) در منابع شیعی نیز از امام صادق (علیه السلام) وارد شده که خطاب به معاذ (63) فرموده‌اند:
بلغنى أنک تقعد فى الجامع فتفتى الناس؟ قلت: نعم، و أردت أن أسألک عن ذلک قبل أن أخرج، إنى أفعد فى المسجد فیجئ الرجل فیسألنى عن الشئ، فإذا عرفته بالخلاف لکم أخبرته بمایفعلون، و یجئ الرجل أعرفه بمودتکم وحبکم فأخبره بما جاء عنکم، و یجئ الرجل لا أعرفه و لا أدری من هو فأقول: و جاء عن فلان کذا، و جاء عن فلان کذا، فأدخل قولکم فیما بین ذلک، فقال لى: اصنع کذا فإنى کذا أصنع. (64)
فقه‌ الخلاف یا فقه‌ المقارنه با تفاوت‌هایی که با یکدیگر دارند هم درون مذهبی (65) تعریف پذیر است و هم برون مذهبی (66) که در جای خود باید بررسی شود. ضرورت توجه به این دانش بدان جهت است که مفتی اولاً بتواند مستفتی را طبق مذهب فقهی‌اش راهنمایی کند؛ و ثانیاً از تکفیر دگراندیشان فقهی و مذهبی خودداری کند.

2.1. تسلط مفتی بر نسبت سنجی گزاره‌ها و آموزه‌های اسلامی‌

مفتی باید بر زوایای مباحث فقهی تسلط داشته باشد. منابع را به خوبی بشناسد؛ روابط منابع را فهم کند؛ نسبت منابع فقهی و گزاره‌های آن را با دیگر گزاره‌های اخلاقی و کلامی‌ و ... دریابد. آشنایی مفتی با کتاب و سنت (67) و وجوه متفاوت این دو متن از شرایط حیاتی است. این دو متن ناسخ دارند و منسوخ؛ محکم دارند و متشابه؛ مجمل دارند و مبهم؛ شأن نزول دارند و جغرافیای صدور و بسیاری دیگر از زوایای پیدا و پنهان که باید مفتی به ‌آن توجه داشته باشد. (68)
نسبت سنجی آموزه‌ها گاه خود را در قالب یک گفتمان درونی نشان می‌دهد که همان نسبت سنجی ادله فقهی با یکدیگر است که بدان‌ها اشاره شد و گاه نیز در قالب یک گفتمان بیرونی قابل پی گیری است که شرایط و معیارهای آن در دانش‌های مضافی همچون فلسفه فقه قابل رصد کردن است. کسی که در مقام افتاء قرار می‌گیرد کافی نیست بر گزاره‌های فقهی سیطره داشته باشد، بلکه باید از نسبت آنها با دیگر گزاره‌های دینی نیز مطلع باشد. شاید بتوان از بی نیازی به بحث ترابط علوم و تأثیر آن در اجتهاد سخن گفت - که‌ البته سخن غیرقابل دفاعی است - ولی نمی‌توان از تأثیر نداشتن گزاره‌ها و علومی ‌همچون اخلاق و کلام و ... در افتاء سخن گفت.
فقیه متخلق به یقین در مرحله‌ افتاء با فقیه دیگری که مرزهای فقه و اخلاق را تفکیک می‌کند متفاوت خواهد بود.

3.1. تسلط مفتی بر دانش اصول فقه‌

این دانش که نقشه راه مجتهد است و روش‌های مواجهه وی با گزاره‌ها و آموزه‌های حکمی ‌را تبیین می‌کند از نیازهای ضروری مفتی است. جوینی از عالمان اهل سنت می‌گوید:
من شروطه‌ أن یکون عالما بالفقه‌ أصلا و فرعا، خلافا و مذهبا... (69) لأنه العلم الذى یعرف به ‌الدلیل و التعلیل و کیفیة الاستدلال و الاستنباط، و لا یجوز أن یفتى من لم یتمرس أحوال الفقه، و معرفة القیاس و العلة، و متى یستعمل القیاس، و متى لا یجوز لیعرف مدارک الأحکام، و طرائق الاستنباط. (70)
اصولیان شیعی، به ویژه متأخرین، نیز چنان از ارتباط این دانش با فقه سخن گفته‌اند که‌ امکان افتاء بدون تسلط بر آن را فراهم نمی‌بینند. فقه چنان در اندیشه اصولیان متأخر شیعی به ‌اصول گره خورده ‌است که دستیابی به‌ آن بدون دانش اصول میسور نیست.

2. عدالت

یکی دیگر از شرایط پیشینی افتاء عدالت است. (71) این شرط نیز تقریباً مورد اتفاق است؛ (72) به غیر از گروهی از حنفی‌ها (73) و حنبلی‌ها، (74) و نه تمام آنها، که قائل‌اند فاسقی که فسقش علنی نباشد نیز می‌تواند در منصب افتاء قرار بگیرد. یکی از فقیهان اهل سنت در اشاره به ‌این شرط ضمن اشاره به‌ اجماعی بودن آن می‌نویسد: «أما اشتراط إسلامه و تکلیفه (أی کونه بالغا عاقلا) و عدالته فبا لاجماع، لأنه یخبر عن الله تعالى بحکمه، فاعتبر إسلامه و تکلیفه و عدالته، لتحصل الثقة بقوله». (75)
عدالت آن قدر مهم است که برخی اصولیان جواز افتاء را مشروط به عدالت و علم کرده‌اند؛ (76) چرا که عدالت در مفتی سبب می‌شود که وی از تعصبات مذهبی و هوس‌های انسانی فاصله بگیرد و در موارد شبهه‌ آفرین فعل انسان مسلمان و مؤمن را تأویل به صحت ببرد. عدالت چنان شرط سهمگین و سختی است که حکیم، از فقیهان نامدار شیعی، تداوم بقای آن را بسیار سخت می‌داند و می‌نویسد: «و الانصاف انه یصعب جداً بقاء العداله للمرجع العام فی الفتوی اذا لم تکن بمرتبه قویه عالیه ذات مراقبه و محاسبه: فان ذلک مزله‌ الاقدام و مخاطره‌ الرجال العظام». (77)
عدالت را بسیاری از فقیهان و مفتیان مجرد ترک محرمات و اتیان واجبات دانسته‌اند، اما برخی فقیهان به جهت همان دغدغه‌ای که کسانی مانند حکیم داشته‌اند می‌گویند: «ثم انه بعد ما اعتبر فی العداله حصول الملکه دون مجرد ترک المحرمات و الاتیان بالوجبات». (78)

ب. افتاع و شرایط پسینی

افتاء شرایطی پسینی دارد که تأثیر آنها در افتاء اگر بیش از شرایط پیشینی نباشد کمتر از آنها نیست. غزالی، که ‌از فقیهان برجسته‌ اهل سنت است، در کافی نبودن شرایط پیشینی افتاء می‌نویسد: «اذا رأیت الفقیه‌ الذی بضاعته مجرد الفقه یخوض فی التکفیر و التضلیل فاعرض عنه و لا تشغل به قلبک و لسانک». (79) فقیه در مقام افتاء علاوه بر فقه، نیازمند بسیاری دانش‌ها و امور دیگر است که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.

1. تسلط بر خویشتن یا خود مهاری

از مهم‌ترین شرایط پسینی افتاء تسلط مفتی بر خویشتن یا خودمهاری است. این ویژگی عام‌تر از عدالت است؛ یعنی می‌تواند شرط عدالت را نیز پوشش دهد. مفتی علاوه بر عدالت باید بر نفس خویش سلطه داشته باشد تا بتواند خود را در برابر تعصبات و تمایلات و اغراض مادی و مذهبی ... کنترل کند. در روایات شیعی آمده ‌است که مفتی باید صیانت نفس و مخالفت با هواهای نفسانی داشته باشد تا بتواند به‌ این مقام وصل شود: «فأما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدینه، مخالفا على هواه، مطیعا لأمر مولاه، فللعوام أن یقلدوه». (80)
خطیب بغدادی از عالمان اهل سنت نیز در الفقیه و المتفقه‌ آنگاه که شرایط مفتی را برمی‌شمارد پس از عبارت «حافظاً الدینه» می‌نویسد: «... مشفقا علی أهل ملته، مواظبا علی مروءته، حریصا علی استطابة مأکله، فإن ذلک أول أسباب التوفیق، متورعا عن الشبهات، صادفا عن فاسد التأویلات و...». (81)
این گونه شرایط در مفتی وی را قادر به مهار خویشتن در مقابل تمایلات و تعصبات مذهبی، اغراض و کشش‍‌های دنیوی، از قبیل امور مالی و جایگاه‌های سیاسی و ... می‌کند و از ابزار شدن
وی برای تأمین دغدغه‌های قدرت‌های مادی و سیاسی باز می‌دارد.

2. فهم واقعیت پیرامونی

یکی از شرایط پسینی بسیار ضروری در افتاء فهم واقعیت‌های پیرامونی است. (82) از آنجایی که‌ افتاء مرحله‌ای پس از اجتهاد و استنباط است فهم و لحاظ واقعیت‌های پیرامونی نه تنها به خلوص حکم ضرری نمی‌رساند، بلکه‌ آن را کاربردی‌تر می‌کند. این شرط اگر هم در اصل اجتهاد و استنباط قابل توصیه نباشد. که ‌البته‌ آنجا هم به ‌اعتقاد برخی فقیهان قابل توصیه‌ است. (83) در افتاء بدون هیچ تردیدی توصیه کردنی است، بلکه رعایت آن مهم به نظر می‌رسد. این شرط خود را در مصادیقی نشان می‌دهد که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.
اهمیت این شرط را در تعبیر برخی عالمان اهل سنت این گونه می‌توان دید که به نقل از برخی عالمان و راویان آورده‌اند: «لا یفتی الناس الصحفی»؛ (84) یعنی آنان که فقط چشم بر نوشته‌ها دوخته‌اند و از پیرامون خود غافل‌اند شأن افتاء ندارند.

1.1. زمان و مکان و افتاء

یکی از مصایق روشن فهم واقعیت‌های پیرامونی توجه به زمانه و زمینه شکل گیری پرسش و پاسخ آن است. مفتی نمی‌تواند در خلأ به ‌اصدار حکم بپردازد و زمانه و زمینه حکم را نادیده بگیرد. البته جمع بین لحاظ این نکته و عصری نکردن و نسبی نکردن اصل استنباط از دقایق و ظرایف علمی ‌است که باید بدان توجه کرد. توجه به زمان و مکان تلقی‌های مختلفی دارد که پرداختن به آنها بیرون از قلمرو این نوشته‌ است، ولی به‌ اجمال، چنان که یکی از فقیهان برجسته شیعی می‌گوید:
زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند ....، بدان معنا که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، همان موضوع اول که‌ از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده‌است واقعاً موضوع جدیدی شده‌ است که قهراً حکم جدیدی می‌طلبد. مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد. (85)
بسیاری از عالمان اهل سنت (86) نیز به‌ این نکته توجه داشته‌اند. یکی از آنها می‌نویسد: «علیه مراعاة تغیر هذا الواقع سواء تغیرا زمانیا أو مکانیا أو تغیرا فی الحلول و الظروف». وی آنگاه به ‌آرای فقیهان پیشین اشاره کرده، می‌نویسد: «و قدیما قال العلماء تتغیر الأحکام بتغیر الزمان و المکان». (87) این دغدغه برای برخی نویسندگان معاصر چنان مهم بوده است که کوشیده‌اند به صورت مستقل به تدوین آثاری بپردازند. (88)

2.1. عنایت به موضوع شناسی واقعه مورد پرسش

دیگر مصداق فهم واقعیت پیرامونی را موضوع شناسی واقعه مورد پرسش در مواردی که‌ افتاء مبتنی بر پرسش است تشکیل می‌دهد. موضوع شناسی واقعه مورد پرسش از نکات بسیار مهم در افتاء است، افتاء کاربردی تر بر موضوع شناسی دقیق‌تر استوار است و این فهیم درست موضوع مورد پرسش است که‌ آسیب‌های اجتماعی و سیاسی افتاء را کاهش می‌دهد. یکی از صاحب نظران سنی معاصر می‌نویسد: «المقصود من فقه‌الواقع هو التهیؤ لمعرفة جزئیات الواقع حتی یراعیها المفتی لدی اجتهاده‌ أو إجابته عن تساؤل المستفتی، لان تهیؤه لمعرفة هذا الواقع هو اجتهاد منه ...». (89)

3. فهم مقاصد شریعت و توجه به‌ آن

یکی از نکاتی که می‌تواند افتاء را کاربردی‌تر و برخی تبعات منفی آن را مدیریت کند توجه به مقاصد الشریعه در هنگامه‌ اصدار فتواست. لزوم توجه به مقاصد شریعت در اصل فهم گزاره‌های فقهی و در مرحله‌ استنباط امری قابل توصیه‌ است؛ (90) ولی در مرحله‌ افتاء ضرورت توجه به ‌آن دو چندان، بلکه‌ از بدیهیات است. مدیریت افتاء به سمت تأمین مقاصد شارع می‌تواند در گسترش و اقبال به شریعت تأثیر فراوانی بگذارد. به همین دلیل برخی صاحب نظران توجه به مقاصد شریعت را برای مفتیان لازم دانسته‌اند.

1.3. مقصد حفظ جان مسلمان و افتاء

یکی از مقاصد مهم و مورد تأکید تمامی ‌فرق اسلامی‌ تلاش برای حفظ جان مسلمانان است. در روایات شیعی و سنی بر حرمت جان مسلم تأکید شده‌ است. کلینی در باب «ان الاسلام یحقن به ‌الدم» روایاتی چند نقل می‌کند که ‌از آن جمله روایتی است که‌ از امام صادق نقل شده ‌است که فرموده‌اند: «الاسلام یحقن به ‌الدم و...». (91) مجلسی در مرآة العقول در شرح این حدیث می‌نویسند «حقن دم از تبعات اسلام ظاهری است»؛ (92) که‌ این نشان می‌دهد حرمت خون انسان‌ها آن قدر مهم است که به ‌ادنی نشانه باید در اهتمام به‌ آن کوشید، اسلام ظاهری اگر آخرت کسی را تضمین هم نکند اما اسباب حرمت خون وی را تأمین می‌کند.
یکی دیگر از روایاتی که هم در منابع معتبر شیعی (93) و هم در منابع اهل سنت با اختلاف اندکی آمده روایت زیر است که در آن ضمن تأکید بر حرمت خون مسلمانان؛ ایشان مأمور شده‌اند این
پیام دینی را به دیگران نیز منتقل کنند:
حَدئَنِی عَبدُاللهِ بنُ مُحَمَّدٍ حَدَّئَنَا أَبُو عَامِرٍ حَدَّئَنَا قُرَّةُ عَن مُحَمَّدِ بنِ سِیرِینَ قَالَ أَخبَرَنی عَبْدُ الرَّحمَنِ بنُ أَبِى بَکرَةعَن أَبِى بَکرَة، وَ رَجُلَّ أَفضَلُ فِی نَفسِى مِن عَبدِ الرَّحمَنِ حُمَیدُ بنُ عَبدِ الرَّحْمَنِ عَن أَبِى بَکرَة. رضی الله عنه. قَالَ خَطَبَنَا النَّبِى. صلى الله علیه و سلم. یَومَ النَّحرِ، قَالَ «أَتَذرُونَ أَی یَومٍ هَذَا». قُلنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعلَمُ. فَسَکتَ حَتَّی ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیسَمَّیهِ بِغَیرِ اسمِهِ. قَالَ ( اَلَیسَ یَومَ النَّحرِ». قُلنَا بَلَی. قَالَ «أَی شَهرِ هَذَا». قُلنَا اللهُ وَ رَسُولُهُ ‌أَعلَمُ. فَسَکتَ حَتَّی ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیسَمَّیهِ بِغَیرِ اسمِهِ. فَقَالَ «أَلَیسَ ذُو الحَجَّة». قُلنَا بَلَی. قَالَ «أَی بَلَدٍ هَذَا». قُلنَا اللهُ وَ رَسُولُهُ أَعلَمُ. فَسَکتَ حَتَّی ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیسَمَّیهِ بِغَیرِ اسمِهِ. قَالَ «أَلَیسَت بِالبَلدَة الحَرَامِ». قُلنَا بَلَى. قَالَ «فَإِنَّ دِمَاءَکُمْ وَ أَمْوَالَکُم عَلَیکُمْ حَرَامٌ، کحُرمَة یومِکُم هَذَا، فِی شَهرِکُم هَذَا، فِی بَلَدِکُم هَذَا، إِلَى یَومِ تَلقَونَ رَبَّکُم. أَلاَ هَل بَلَّغتُ». قَالُوا نَعَم. قَالَ «اللَّهُمَّ الشهَد، فَلیبَلِّغِ الشَّاهِدُ الغَائِبَ، فَرَّبُ مُبَلَغِ أَوعَى مِن سَامِعِ، فَلَا تَرَّجِعُوا بَعْدِی کَفَّارًا یصرِبُ بَعْضُکُم رِقَابَ بَعضٍ». (94)
جان انسان‌ها یکی از دغدغه‌هاى مهم شریعت است که تلاش فراوانی برای حفظ آن کرده ‌است. شریعت در حدودی که حتی به عرض مسلمان دیگری مرتبط است نیز به قاضی توصیه می‌کند: «ادرء الحدود بالشبهات». (95)

2.3. افتاء و حفظ عرض مسلمان

دیگر مقصد مهمی‌ که شریعت بر حفظ آن تأکید کرده و بر آن اهتمام ورزیده ‌است عرض و آبروی مسلمان و به عبارت دیگر، رعایت حریم خصوصی وی است. این مقصد نیز از مقاصد متفق علیه شیعی و سنی است که ‌از مقاصد الشریعه است و باید اهتمام جدی به صیانت آن داشت، عرض مسلمان نیز همانند خون مسلمان اهمیتی ویژه دارد که با هیچ مستمسکی نمی‌توان به راحتی به آن دست اندازی کرد. حرمت انسان مسلمان اگرچه میت هم باشد مورد اهتمام شارع بوده‌ است: «حرمة السلام و هو میت کحرمته و هو حی»؛ این نگاه ویژه چگونه با رفتار برخی متمسکان به ‌ابزار افتاء، که به راحتی عرض و ناموس دیگر مسلمانان را مباح اعلام می‌کنند، قابل جمع است.
در منابع شیعی (96) مجلسی در بحار نقل می‌کند که پیامبر اکرم روزی به کعبه نگاه کردند و فرمودند: «ای کعبه! خوشا به حال تو، خداوند چقدر تو را بزرگ و حرمتت را گرامی ‌داشته ‌است! به خدا قسم حرمت مؤمن از تو بیشتر است، زیرا خداوند فقط یک چیز را از تو حرام کرده، ولی از مؤمن سه چیز را حرام کرده ‌است: مال، جان و آبرو تا کسی به‌ او گمان بد نبرد». (97)

3.3. افتاء و مقصد حفظ دین

شاید بتوان ادعا کرد که مهم‌ترین مقصد شرعی که می‌تواند با افتاء تأمین شود یا به مخاطره بیفتد مقصد حفظ دین است. افتاء، که ‌از دین برآمده و بر مبانی دینی نیز استوار است، یکی از اعمال و رفتارهایی است که به راحتی می‌تواند دین را به چالش بکشاند و آن را سخت به مخاطره‌ اندازد. تناقضی که شکل گرفته در همین جاست که‌ افتاء برآمده‌ از دین اگر شرایط و موازین آن را رعایت نکند خود می‌تواند چالشی در برابر دین باشد. حفظ دین، راه‌ها و رویکردهای چندگانه‌ای دارد که ‌از آن جمله می‌توان از لزوم توجه به جنبه‌ آسان گیری و سهولت شریعت، روشمند بودن افتاء و ... سخن گفت.

پی‌نوشت‌ها:

1. عضو هیئت علمی‌ پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
2. برخی فتاوای منتشرشده در مسائل و موضوعات مستحدث چنان غیرعقلانی و به لحاظ علمی‌مستهجن است که هویت علمی‌ مسلمانان را با چالش مواجه کرده‌است. یکی از نویسندگان سنی، مشهور فواز، در این باره و با اشاره به برخی مصادیق مى نویسد: «و من المضحک فى هذا الباب أنّ هنالک ممّن ابتلانا الله بهم من أهل العلم ضلوا و أضلوا بسبب فهمهم المغلوط لقضایا ومسائل دینیة عدیدة فکتب أبحاثا و تکبد جهودا و بدّد أوقاتا و أضاع أموالا فى سبیل تألیف کتب و مؤلفات تحذر من لبس رابطة العنق. ما یسمى فى عرفنا الجرفتة. حیث ألّف کتابا أسماه: "القول البتة فى حرمة الجرفتة" على اعتبار أنّها بدعة و تشبه بال

عبارات مرتبط با این موضوع

سردردهای پشت سر سردردهایپشتسرسردردهای پشت سر به رایجی دردی که قسمت جلو خصوصاً قسمت شقیقه را تحت تأثیر قرار می‌دهد سردردهای پشت سر سردردهای سردرد بسیار متداول به گفته‌ی بنیاد درد آمریکا حدود ٪ سردردها که ناشی از


ادامه مطلب ...

فتاوای تکفیری، چالشی در برابر نهاد افتاء: بازخوانی برخی شرایط افتاع از منظر مذاهب اسلامی

[ad_1]

چکیده

به شهادت آیات و روایات فراوان، یکی از شئون پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مقام افتاء بوده‌ است. این شأن در ادامه به‌ امامان. در نگاه شیعی. و صحابه و تابعین. در نگاه ‌اهل سنت واگذار شد و ایشان نیز با تربیت شاگردان و فرهیختگانی به نام روات و در ادامه مجتهدان و فقیهان این شأن را به برای ایشان به ودیعت نهادند. فقیهان و مجتهدان شئون و مناصب مهم و چندگانه‌ای همچون افتاء قضا و ولایت دارند که ‌از این میان، شأن افتاء به دلایلی چند اهمیت فراوانی دارد. برخی از این ادله عبارت‌اند از: 1. اتفاقی بودن این شأن برای فقیهان در مذاهب اسلامی؛ 2. گسترده بودن قلمرو و جغرافیای آن؛ و 3. کارکردهای بسیار آن، با توجه به ‌استفاده‌ ابزاری تکفیری‌ها و معتقدان به حقیقت انحصاری از نهاد افتاء از یک سو، و هرج و مرج طلبان و شالوده شکنان از سوی دیگر، که در جهان جدید موجب تحمیل صدمات فراوانی به‌ اسلام و هویت علمی (2) ‌مسلمانان شده و همچنین با عنایت به لزوم تعامل نهاد افتاء با نهادهای دیگری که می‌توانند به کاربردی‌تر شدن فرآیند افتاء کمک کنند، پرداختن به «بازخوانی برخی شرایط افتاء» به یک ضرورت تبدیل شده ‌است. نویسنده معتقد است رعایت شرایط اصلی افتاء نه تنها مدعیان افتاء را از تکفیر و تفسیق دیگران بر حذر می‌دارد، بلکه مهم‌ترین گام در صیانت و صلابت نهاد افتاء خواهد بود. در نوشتار پیش رو می‌کوشیم ضمن تبیین چیستی و جایگاه‌ افتاء، به شرایط و لوازم افتاء اشاره کنیم تا شاید از این طریق بتوان ضمن کمک به ساماندهی نهاد افتاء، آسیب‌های آن را در جهان جدید مدیریت کرد و کاهش داد. پرداختن به‌ ادله شرعی افتاء و تبیین قائلان و نافیان هر یک از آن ادله و تحلیل و جمع بندی آنها دغدغه ‌اصلی این پژوهش نیست، چرا که نه تنها در این مقال نمی‌گنجد بلکه مقام چنین مباحثی مراکز آکادمیک است.
کلید واژه : افتاء، فتوا، مفتی، شئون فقیه، شرایط افتاء.

درآمد

فقه تکفیری، که پیامد روشن آن تروریسم و کاشتن بذر ناامنی و خشونت است، ماهیتی متناقض نما دارد. چرا که ‌از یک سو تلاش دارد، در سایه بهره گیری از کارکرد غیراسلامی‌ فقه، با تکفیر و ترور دیگران به پاک سازی و بهداشتی کردن فضا و آرامش و امنیت کمک کند و از دیگر سو با کاشتن بذر وحشت و خشونت، انسان‌ها را به درون گرایی مفرط، که ‌اوج ناامنی و ترس است، وادارد. فقه تکفیری حاصل یک خبط عظیم است که‌ امام محمد غزالی از عالمان خوش فهم جهان اهل سنت پیش از این هم کیشان خود را از آن بر حذر داشته‌ است. خبط و خلط فروع و اصول اسلام با یکدیگر اتفاق وحشتناکی است که در میان مفتیان تکفیری رخ داده است. غزالی ضمن تحذیر هم کیشان خود از تکفیر دیگران می‌نویسد: «و اعلم انه لاتکفیر فی الفروع اصلاً الا فی مسئله واحده و هى ان ینکر اصلاً دینیاً علم من الرسول بالتواتر». (3)
فتاوای حاوی تکفیر در تاریخ فقه و فقاهت بی پیشینه نیست، اما حجم آن و کیفیت آنها را نمی‌توان با آنچه در جهان جدید با آن مواجهیم مقایسه کرد. جهان جدید به همان میزان که تخصص را در دانش‌ها نهادینه کرد بی‌ضابطه‌گری را نیز در برخی حوزه‌ها افزایش داد و این یکی از تناقض‌های جهان جدید است.
در ادامه می‌کوشیم درباره مراعات نشدن برخی شرایط در قلمرو افتاء که برای مفتیان مشخص شده و از شرایط ضروری و حیاتی این طبقه دانسته شده سخن بگوییم تا روشن شود توسعه کمی‌ و کیفی فقه تکفیری در جهان جدید محصول حرکت رو به‌ افول (بی دینی) انسان معاصر از یک سو و فقیه‌تر شدن و متخصص شدن فقیهان مدعی از سوی دیگر نیست، بلکه محصول تناقضی است که بدان اشاره شد.

الف. فقیه و شئون (مناصب) وی در فقه ‌اسلامی‌

فقه اسلامی‌ برای فقیه شئون یا مناصب متعددی لحاظ کرده‌ است (4) که بازگشت آنها را می‌توان در شئون سه گانه‌ای لحاظ کرد (5) که هر یک از این شئون یا مناصب دارای شرایط احرازی و شرایط اجرایی است. (6) به بیان دیگر، فقه اسلامی‌ هم برای کسانی که می‌خواهند به‌ این منصب دست بیابند شرایطی مقرر کرده‌ است و هم پس از دست‌یابی، آنها را مکلف به رعایت شرایطی کرده ‌است تا ایشان را اجازه تعدی از شریعت یا حقوق مسلمانان (7) نباشد. این سه شأن یا منصب عبارت‌اند از: افتاء، قضاوت، ولایت. یکی از فقیهان برجسته شیعی در اشاره به‌ این شئون آورده‌ است: «للفقیه الجامع للشرایط مناصب ثلاثه، احدها الافتاء فیمایحتاج الیها العامی ‌فی عمله، الثانی: الحکومه، الثالث: ولایة التصرف فى الاموال و الانفس». (8)
رویکرد فقه شیعی به ‌این شئون با فقه‌ اهل سنت تفاوت‌هایی دارد که‌ از آن جمله تفاوت نگاه‌ ایشان به شأن قضا و ولایت با شأن افتاء است. فقیهان شیعی قضا را منصب (9) دانسته، بهره‌گیری فقیهان از آن را نیازمند اذن خاص امام (10) می‌دانند و لذا معتقدند هیچ کس بدون اذن امام نمی‌تواند به قضاوت بپردازد، اما در افتا چنین اذنی را لازم نمی‌دانند، یعنی معتقدند مجتهد جامع شرایط برای «فتوا دادن» نیاز به مجوز امام ندارد. (11) صاحب جواهر در اشاره به ‌این تفاوت است که می‌نویسند: «ان قبول الفتوی. بعد اندراجها فی الحق و العدل و القسط و نحو ذلک. لایحتاج الی اذن من الامام علیه ‌السلام». (12)
این نکته در آرای محقق آشتیانی نیز بازتاب داشته، در اشاره به تفاوت قضا و افتاء، قضاوت را از توابع ریاست دانسته، می‌نویسند: «بخلاف الافتاء للناس ... فانها لیست من فروع النبوه و الریاسة الکلیه ‌الالهیه، بل هى واجبة بجعل أولى الهى من غیر توقف على نصب الولى». (13) اما در فقه‌ اهل سنت این شأن نیز به مانند دو شأن دیگر شأنی حکومتی است و لذا در تعابیر ایشان بیش از آنکه سخن از شأن باشد سخن از منصب است. ایشان معتقدند شأن قضا و افتاء در عرض حکومت نیست، بلکه در طول آن است. یکی از فقیهان اهل سنت با اشاره به ‌این نکته می‌نویسد: «از آنجایی که قضا و افتاء از اجزای امامت است، در امامت شرایطی لحاظ شده که در آن دو لازم نیست. از جمله ‌این شرایط لزوم قرشی بودن امام است، بر خلاف آن دور منصب که چنین شرطی ندارد». (14)

ب. اهمیت و جایگاه شأن افتاء در مذاهب اسلامی

منصب افتاء پیشینه‌ای کهن در تاریخ اسلام (15) و اهمیتی بسیار در اندیشه و عمل مسلمانان دارد. این جایگاه نقش حیاتی و تأثیرگذاری در زندگی فردی و اجتماعی آنها ایفا می‌کند به گونه‌ای که با رویکرد انتظار حداکثری از شریعت و نظریه عدم خلو وقایع از حکم شرعی نمی‌توان حیات خلوتی برای فرد مسلمان بدون حضور فقه تصور کرد. اهمیت و شأن این منصب زاییده علل و عواملی است که در ادامه می‌کوشیم به مهم‌ترین آنها بپردازیم.

1. منصب افتاع، منصبی نبوی

به شهادت آیات، (16) و سیاق و وزن بسیاری از روایات، (17) یکی از شئون مهم نبی شأن افتاء است. فقیهان نیز به تأسی از آیات و روایات سخن از جانشین نبی بودن مفتی و جایگاه نبی بودن این منصب به میان آورده‌اند. (18) شاطبی با تشبیه کردن مفتی به پیامبر می‌نویسد: «فتوادهنده مخبر از خداوند است و قائم مقام، و به یک معنا مشرع است». (19) این تشبیه و این مقام افاضه‌ای از طرف پیامبر به فقیهان ایشان را در مقام و موقعیت رفیعی قرار داده ‌است که‌ آنها را نیازمند تلاش برای نزدیک‌تر شدن به خُلقیات و آداب نبوی کرده ‌است.
از سوی دیگر، این رویکرد منصب افتاء را منصبی خطیر کرده ‌است. لذا بسیاری از اصحاب پیامبر و فقیهان مسلمان، به نقل از برخی راویان و کتب تاریخ فقه، از پذیرش این منصب سرباز می‌زده‌اند. ابن ابی لیلی به نقل از برخی کتب روایی اهل سنت می‌گوید: «أدرکت مائة و عشرین من الأنصار من أصحاب رسول الله صلى الله علیه و سلم، یسأل أحدهم عن المسألة فیردها هذا إلى هذا، و هذا إلى هذا حتى ترجع إلى الأول». (20)
یکی از روایات مشترکی که در منابع شیعی و سنی، و ناظر به هیمنه و ابهت این منصب است، روایتی است که صاحب مستدرک ذیل باب 15 از ابواب قضا «باب نوادر ما یتعلق بأبواب صفات القاضی، و ما یجوز أن یقضی به» از امام صادق (علیه السلام) ‌آورده ‌است که ایشان نقل می‌کنند که پیامبر فرمود: «أجرأکم على الفتیا اجرأکم على الله عزوجل، أو لا یعلم المفتى أنه هو الذى یدخل بین الله تعالى و بین عباده؟ و هو الحائر بین الجنة و النار». (21)

2. اهمیت افتاء به دلیل قلمرو گسترده‌ آن

یکی دیگر از ویژگی‌های افتاء که‌ آن را با اهمیت کرده ‌است قلمرو گسترده‌ آن است. افتاء در اندیشه‌های اکثریت فقیهان شیعی و بسیاری از فقیهان و عالمان سنی که برآمده‌ از آموزه‌های قرآنی و نبوی است جغرافیای فراخی دارد. در منظومه‌ اندیشه‌های شیعی افتاء، تمام زندگی این جهانی یک شیعی را در می‌نوردد، کما اینکه در اندیشه‌های سنی امور دنیوی محض از قلمرو آن بیرون است و الا در این رویکرد اسلامی ‌نیز بسیاری از قلمروهای حیات انسانی در سایه ‌افتاء است.
این نگاه به ‌افتاء شأن و جایگاه پراهمیتی را برای آن رقم زده ‌است که خود عاملی برای تدوین آثاری ویژه با همین عنوان برای تبیین فتوا و مباحث پیرامونی آن بوده‌ است. (22)

3. افتاء و نقش آن در حرکت‌های اجتماعی

عامل دیگری که بر اهمیت افتاء افزوده ‌است نقش افتاء در جامعه پیرامونی مفتیان است. مفتیان در بسیاری از حرکت‌های اجتماعی در مقام همراهی یا کنترل آنها همیشه نقش آفرین بوده‌اند. گاه یک فتوا چنان در سرنوشت مردم تأثیر گذاشت است (23) که با هیچ ابزار دیگری امکان رسیدن به آن هدف نبوده ‌است. تاریخ فقه و فقیهان از این سنخ حضور سترگ و شکوهمند گزار‌‍شهای فراوانی دارد. این نقش هم دو دلیل انکار ناپذیراست: اولاً فقه حتی در نگاه فردی و فقه فردی به گونه‌ای نیست که به تمامه ‌از اجتماع و حوزه‌های جمعی انسان‌ها دوری گزیده باشد؛ ثانیاً تعامل فقه و جامعه‌ امری است که شواهد آن در تاریخ فقه چنان برجسته و فراوان است که نمی‌توان آن را نادیده گرفت.

گفتار اول: مفهوم شناسی، ساختارشناسی و کارکردهای افتاء

در این گفتار ابتدا به مفهوم شناسی و قلمروشناسی افتاء می‌پردازیم. سپس از ساختار افتاء و کارکردهای آن به ‌اجمال سخن می‌گوییم تا بتوان به بحث اصلی که شرائط افتاء در مذاهب اسلامی ‌است بپردازیم.

الف. چیستی افتاء

افتاء در لغت به معنای تبیین یک حکم (24) یا بیان کردن و واضح کردن نکته و مسئله‌ای است که‌ ابهام دارد و روشن نیست. (25) در کتب لغت گفته شده‌ است: «أفتی المفتی إذا أحداث حکما»؛ (26) فتوا دادن یعنی بیان کردن حکمی ‌که پیش از این نبوده ‌است. در اصطلاح نیز افتاء یعنی اِخبار از حکم خداوند به صورت الزامی‌ یا اباحه‌ای (27) با عنایت به‌ ادله شرعیه بدون توجه به مورد پرسش به صورت عام و فراگیر بیان کردن یک مسئله. (28)

ب. قلمرو افتاء

قلمروشناسی افتاء یکی از بحث‌های بسیار مهم است. یکی از عوامل مهم بحران‌هایی که مفتیان تکفیری ایجاد کرده‌اند جهل آنها به قلمروشناسی است. فهم قلمرو افتاء به مباحثی گره خورده است که تا در آن فضاها به‌ اتخاذ رأی نپردازیم تصویر روشنی از قلمرو افتاء نمی‌توانیم ارائه کنیم. برخی از این مباحث عبارت است از: قلمرو دین و شریعت، نسبت شئون فقیه با یکدیگر، سیره مفتیان در افتاء، حق یا وظیفه بودن افتاء و بسیاری موارد دیگر، در ادامه به دو مورد، به اجمال، اشاره می‌کنیم.

1. قلمرو دین و شریعت تعیین کننده قلمرو افتاء

یکی از بحث‌های مهم در تبیین قلمرو افتاء تلاش در فهم قلمرو دین و شریعت است. در بحث از قلمرو دین در میان فقیهان و عالمان مسلمان با دو رویکرد عمده مواجهیم: قلمرو حداکثری دین که به قلمرو حداکثری فقه می‌انجامد و قلمرو حداقلی دین که سر از قلمرو حداقلی فقه بیرون خواهد آورد.

1.1. رویکرد حداقلی فقه و افتاء

اخباریان در شیعه و بسیاری از اهل سنت مدافع رویکرد حداقلی به فقه و افتاء هستند. آنها می‌گویند یا باید فقط در مواردی ورود پیدا کرد که در آنجا پیشینه ورود معصومین از طریق ابلاغ نصوص فراهم بوده‌ است؛ (29) یا باید فقط در امور غیرعبادی و ناظر به‌ آخرت یا امور دنیوی با کارکردی اخروی ورود پیدا کرد؛ چرا که پیامبر فرموده‌اند: «انتم اعلم بدنیا کم منی». (30) در این رویکرد مفتیان ورودی حداقلی دارند و بقیه قلمرو حیات انسانی به خود انسان ها واگذار شده است.

2.1. رویکرد حداکثری فقه و افتاء

در مقابل رویکرد پیشین، رویکرد معظم اصولیان و فقیهان شیعی و برخی فقیهان اهل سنت قرار دارد که معتقدند افتاء قلمروی گسترده و موسع دارد و همانند خود دین است که یا حیات خلوتی برای انسان ها باقی نگذاشته ‌است یا حریم رها شده برای انسان آن قدر اندک است که در حکم عدم است. فقیهانی که معتقدند فقه مشتمل بر نظریه مدیریت انسان از گهواره تا گور است، (31) و منطقة الفراغ یا حوزه ما لا نص فیه را به رسمیت نمی‌شناسند (32) در زمره معتقدان به‌ این رویکرد قرار می‌گیرند.
البته ‌اتخاذ هر یک از این دو رویکرد مخاطراتی و محاذیری به همراه دارد که مجال پرداختن به‌ آنها در این نوشتار نیست، ولی به‌ اجمال می‌توان گفت رویکرد حداقلی به‌ افتاء ا‌گر فقه و مفتیان را از اتهام ناکارآمدی و عقب ماندن از تحولات عصری نجات دهد باز هم نمی‌تواند تضمینی برای محفوظ ماندن حرمت قلمرو اندک افتاء در برابر عرف و سیره عقلا و... باشد. به بیان دیگر، با توجه به درهم تنیدگی حوزه‌ها و عرصه‌های حیات انسانی سپردن حداکثری مدیریت این عرصه به غیر فقه می‌تواند همان بخش اندک واگذار شده به فقه را نیز به مخاطره بیندازد و به ‌این حریم خصوصی تعرض کند.
از سوی دیگر، دفاع از رویکرد حداکثری قلمرو افتاء و فقه، اگرچه می‌تواند به همراهی دیگر عرصه‌های حیات انسانی با دغدغه‌های فقهی بینجامد، ولی با توجه به منابع فقهی و مبانی فقه رایج آن را متهم به ناکارآمدی و عقب ماندن از تحولات عصری می‌کند.

2. نسبت شئون فقیه با یکدیگر

معیار مهم دیگر برای فهم قلمرو افتاء اتخاذ رأی درباره نسبت شئون سه گانه فقیه با یکدیگر است. آیا شئون فقیه در عرض یکدیگرند یا در طول هم هستند؟ و به عبارت دیگر، آیا آنچه درباره فقیه گفته می‌شود جزء مناصب است یا جزء شئون؟ در پاسخ به ‌این پرسش‌ها با دو رویکرد به مانند بحث پیشین مواجهیم: معتقدان به طولی بودن مناصب یا شئون، و معتقدان به عرضی بودن این
مناصب و شئون.

1.2. طولی بودن شئون فقیه

رویکرد طولی بودن شئون فقیه متعلق به‌ اکثریت فقیهان و عالمان اهل سنت است. آنها معتقدند دو شأن قضاوت و افتاء در عرض ولایت نیستند، بلکه در طول آن هستند. و لذاست که‌ آنها تعبیر به منصب قضا و افتاء می‌کنند که نیازمند به ناصب است. برای مثال، در بحثی مثل رؤیت هلال، طولی بودن شأن افتاء نسبت به دیگر شئون، حق افتاء را از مفتی سلب کرده، آن را در اختیار والی یا حاکم قرار می‌دهد؛ چرا که نگاه طولی بودن دو پیامد دارد: اولاً چون نیاز به نصب حاکم دارد حاکم می‌تواند از همان اول قلمروهایی را بیرون از وظایف مفتی قرار دهد، همان گونه در اکثر جهان اهل سنت اینگونه ‌است؛ ثانیاً در این نگاه به صورت طبیعی آنچه بیرون از قلمرو ولایت و قضاوت باقی می‌ماند، که بیشتر هم احکام فردی است، در قلمرو حاکمیت مفتی خواهد بود.

2.2. عرضی بودن شئون فقیه‌

اکثریت فقیهان و عالمان شیعی معتقدند افتاء نسبتش با ولایت و قضاوت نسبتی عرضی است، اگرچه قضاوت نسبتش با ولایت طولی است؛ چرا که‌ ایشان معتقدند اینها از شئون هستند و لذا نسبت اینها نسبت عرضی است. در این رویکرد فقیه متولی جامعه حق سلب شأن افتاء دیگر فقیهان را ندارد.
همان مسئله فوق در فرض عرضی بون شأن افتاء این حق را برای مفتی اثبات کرده، وی را محق در ورود به‌ این عرصه می‌کند؛ چرا که‌ اولاً مفتی بالاصاله حق ورود در هر حوزه‌ای از حوزه‌های تشریع را دارد. ثانیاً دلیلی بر تقدم شان ولایت و قضا بر افتاء نیست تا بتوانیم این سنخ از قلمروها را اولویت بندی کنیم و آن را به یک شأن اختصاص دهیم.

ج. چیستی ساختار یا نهاد افتاء

افتاء به عنوان یک نهاد اجتماعی (33) جایگاه مهمی‌ در ساختار اندیشه دینی دارد. در نهاد (34) افتاء ما با یک مثلث مواجهیم که عبارت‌اند از: مفتی یا فتوادهنده؛ مستفتی یا خواهان فتوا و فتوا که خروجی رأی مفتی در پاسخ به پرسش مستفتی یا مطلق اظهارنظر مفتی درباره یک مسئله شرعی است، گرچه پیشینه‌ی پرسشی نیز نداشته باشد. البته‌ اضلاع دیگری نیز در ساختار افتاء تعریف پذیرند که به‌ اندازه‌ این سه رکن اهمیت ندارند. مفتی را فقیهی که تبیین کننده حکم الله در خصوص وقایع اتفاقیه‌ است دانسته‌اند (35) و به‌ اتفاق اکثر فقیهان و اصولیان مذاهب اسلامی‌ افتاء از ویژگی‌های کسی است که ملکه‌ اجتهاد دارد؛ (36) و به بیان دیگر، برآیند اجتهاد است.
افتاء از یک سو مجتهد و فقیهی را که مفتی است با خود دارد و از دیگر سو مکلفی که مستفتی است، و از سوی سوم عنوانی با نام فتوا دارد که خود لوازم و ملازماتی دارد، همچون منابع فتوا، مکانیزم مدیریت فتوا و .... پرداختن به همه‌ این اجزا و ساختارهای افتاء دغدغه‌ این نوشتار نیست، بلکه می‌کوشیم فقط به شرایط مفتی، که رکن رکین نهاد افتاء است، بپردازیم.

د. کارکردهای افتاء

افتاء اگر مبتنی بر شرایط علمی‌ و لوازم برون علمی‌ آن باشد کارکردهای مثبتی خواهد داشت، ولی اگر شرایط در آن رعایت نشود چنان آثار منفی خواهد داشت که جبران ناپذیر خواهد بود. در ادامه به برخی از این کارکردها اشاره می‌کنیم.

1. افتاء عاملی برای تحبیب یا روشی برای تهبیب

افتاء می‌تواند عاملی برای تحبیب و تقریب باشد کما اینکه ‌این ظرفیت را دارد که عاملی برای تنفیر و تکفیر باشد. مفتی اگر در هنگامه ‌افتاء روح شریعت را دریافته باشد و دغدغه‌های شارع را برای ایجاد همگرایی دینی و مذهبی درک کرده باشد تلاشش را مصروف یافتن راه حلی برای تقریب و تحبیب خواهد کرد، ولی اگر عصبیت‌های مذهبی و نفرت افکنی را استراتژی خود قرار دهد خروجی فتوای وی روشی برای تهبیب و افکندن بذر تنفیر برای هدایت جامعه به سوی تکفیر یکدیگر خواهد بود.
در جهان جدید با کمال تأسف برخی با نداشتن درک درست از دین و روح شریعت به جای آنکه با بهره گیری از ظرفیت بسیار مناسب افتاء به نزدیک کردن جهان اسلام به یکدیگر بیندیشند از این ظرفیت مناسب برای تکفیر کسانی بهره می‌گیرند که به وحدانیت خدا و رسالت نبی اسلام اعتراف دارند و اختلافشان با دیگران یا در رویکردهای ویژه به‌ این اصول است یا در برخی فروعات دینی است.

2. افتاء حرکت ساز یا حرکت سوز

دیگر کارکرد مهم فتوا به تأثیر آن در حرکت‌های اجتماعی و فرهنگی برمی‌گردد. فتوا همانگونه که می‌تواند به حرکت‌های علمی‌ و اجتماعی و سیاسی کمک کند و حرکت آنها را تسریع ببخشد این ظرفیت را دارد که در برابر هر حرکت رو به جلو و تحول آفرین سد نفوذناپذیری شود.
در مسائل برون مذهبی و حتی برون دینی افتاء می‌تواند در کنار دیگر دانش‌ها مسیر تعالی انسانی را هموارتر کند، همان گونه که می‌تواند با ایجاد موانعی خود را از مسیر تأثیرآفرینی بیرون کند و سرنوشت حرکت‌های انسانی را به دست عرف و عقلا بسپرد و خود را از نقش آفرینی محروم کند. برخی کژاندیشان سودای زندگی در غارها را در سر می‌پرورانند و به همین جهت هر گونه نوآوری در دانش‌ها یا روش‌ها و ارزش‌ها را خروج از جاده حق دانسته، با نام دفاع از سنت و رویکرد سنتی به مبارزه با آن نوآوری‌ها می‌پردازند، غافل از اینکه بدعت و نوآوری دو سنخ نگاه به پیشرفت و تحول اند.

3. افتاء و کارآمدی یا ناکارآمدی فقه در عرصه مدیریت

دیگر کارکرد افتاء القای کارآمدی یا ناکارآمدی فقه در عرصه مدیریت است. افتاء، اگر مبتنی بر قواعد علمی ‌و درک روح شریعت باشد، می‌تواند از مهم‌ترین ابزارها برای القای کارآمدی فقه در عرصه‌های مدیریتی باشد. البته گرچه ولایت، خود، شأن یا منصبی از مناصب و شئون فقیه‌است، ولی آن گونه نیست که‌ ارتباطی بین این شئون و مناصب برقرار نباشد، بلکه چه ما معتقد به نسبت طولی بین این شئون و مناصب باشیم و چه نگاهمان عرضی باشد اینها می‌توانند در تکمیل یکدیگر مؤثر باشند.
افتاء می‌تواند فقه را کارآمد و قابل اجرا نشان دهد، کما اینکه می‌تواند آن را ناتوان و بی برنامه به تصویر بکشد. کارکردهای افتاء بسیار بیش از این موارد است و پرداختن به تمام آنها فرصتی دیگر می‌طلبد.

گفتار دوم: شرایط افتاء در فقه ‌اسلامی

افتاء در فقه ‌اسلامی شرایطی دارد که برخی فقیهان با استناد به قاعده لزوم دفع فساد از دین مانع دست یابی فاقدان آن شرایط به‌ این منصب شده‌اند و حتی بالاتر از آن بسیاری از عالمان مسلمان به ضمان مفتی فاقد شرایط حکم کرده‌اند و گفته‌اند: «من افتی رجلاً فاتلف بفتواه مالاً فان کان مجتهداً فلا شئی و الایضمن ما تلف بسبب فتواه». (37)
این دغدغه‌ها سبب شده ‌است فقیهانی که نگاه منصبی به ‌این جایگاه دارند حاکم اسلامی‌ را دعوت کنند تا در گزینش مفتی دقت لازم را داشته باشد. یکی از فقیهان اهل سنت (38) در این باره می‌نویسد: «حاکم جامعه باید از مشهورین به علم در عصر خویش استمزاج و پرسش کند و کسی که لیاقت افتاء را دارد برگزیند تا از این طریق مانع افتاء کسانی شود که فاقد این شأن و جایگاه هستند». (39)
فقیهان شیعی نیز دغدغه‌ای جدی داشته‌اند که نگذارند کسانی که فاقد شرایط لازم این منصب هستند، بر این جایگاه تکیه بزنند. یکی از ایشان در تبیین لزوم رعایت شرایط افتاء می‌نویسد: «یحرم الافتاء بغیر علم، وکذا الحکم». (40) ایشان آنگاه به‌ آیاتی و روایاتی استناد می‌کند که عبارت‌اند از: (وأن تقولوا على الله مالا تعلمون) ؛ (41) (و لا تقف ما لیس لک به علم) ؛ (42) (ومن لم یحکم بماأنزل الله فأولئک هم الکافرون) ؛ (43) و قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) : «... و من أفتى الناس و هو لا یعلم الناسخ من المنسوخ و المحکم من المتشابه فقد هلک وأهلک»؛ (44) «وقال (صلی الله علیه و آله و سلم) : من عمل على غیر علم کان ما یفسد أکثر مما یصلح». (45)
محقق کرکی نیز دیگر فقیه شیعی است که در پاسخ به‌ استفتائی که‌ از ایشان درباره شرایط افتاء شده می‌نویسد: «حیث کان صدور الفتوی المذکورة من الشخص المذکور {خالیا من مستند شرعی، من اجتهاد او تقلید لاهل الاجتهاد المتصفین بصفات الافتاء کلها، و من جملتها کون المجتهد حیا؛ فالفتوی المذکورة باطلة لا یجوز العمل بها، و الله ‌اعلم». وی صدور حکم از چنین شخصی را نیز نافذ نمی‌داند و در پاسخ به مسئله‌ای دیگر می‌نویسد: «فیما لو حکم شخص غیر مستجمع لجمیع شرائط الافتاء و القضاء فی حقوق الناس و غیره، و غیر نائب من قبل الامام علیه‌ السلام، هل ینفذ حکمه‌ام لا؟ [الجواب]: الثقة بالله وحده لا ینفذ حکمه و الحال ما ذکر، و الله‌ اعلم». (46)
برخی با تقسیم شرایط مفتی به شرایط مرتبط با شخصیت مفتی و شرایط علمی‌ مفتی که می‌توان با مقداری تسامح آنها را به شرایط حقیقی و حقوقی تأویل برد، شرایطی همچون عقل و اسلام و بلوغ و عدالت و... را جزء شرایط حقیقی یا شخصیت مفتی دانسته‌اند و اجتهاد و شروط آن را از شرایط علمی ‌مفتی لحاظ کرده‌اند. (47) ولی به نظر می‌رسد این تقسیم بندی جامعیت و مانعیت نداشته باشد و چندان علمی ‌نباشد. به همین جهت می‌توان گفت برای مفتی که شأنش افتاء است شرایطی لازم است که می‌توان آن را به دو گونه شرط پیشینی و پسینی تقسیم کرد. به بیان دیگر، این شرایط گاه شرایطی است که زمینه استقرار این منصب را فراهم می‌کند که همان شرایط پیشینی است. شرایطی هم هستند که پس از استقرار این منصب از لوازم اعمال آن منصب‌اند و فضا را برای تحقق آن فراهم می‌کنند که شرایط پسینی است.
برخی از شرایط پیشینی را شرایط عامه تکلیف تشکیل می‌دهند و برخی دیگر نیز با شرایط دیگر مناصب فقیه مثل منصب قضا و ولایت مشترک‌اند. تبیین این شرایط برای آن ضروری است که در روایات نبوی، مسلمانان تحذیر شده‌اند از اینکه: «یخرج فی آخر الزمان رجال ثم اتفقا رئوس الجهال یهلون الناس فیضلون و یضلون». (48)
در ادامه می‌کوشیم به‌ اجمال به ‌این شرایط بپردازیم.

الف. افتاء و شرایط پیشینی

شرایط پیشینی افتاء عبارت‌اند از: بلوغ، (49) عقل، ایمان، عدالت، (50) علم به ‌احکام، حریت (در مقابل عبد بودن) ، طهارت مولد، دوری از دنیاگرایی، و ... که‌ از این میان به دو مورد مهم اشاره خواهد شد.

1. علم به ‌احکام

علم به ‌احکام، (51) که ‌از آن تعبیر به علم اجتهاد می‌شود، از شرایط ضروری افتاء است؛ زیرا، همان گونه که ‌اشاره شد، افتاء از شئون اجتهاد است و بالاتر از آن برخی معتقد به‌ این همانی این دو هستند؛ (52) و لذا بسیاری از عالمان معتقدند «آن کس که‌ اهلیت اجتهاد ندارد فتوا برای وی جایز نیست». (53)
در منابع روایی شیعی و اهل سنت، افتاء به غیرعلم امری مذموم و خطرخیز معرفی شده، برخی آن را از گناهان کبیره دانسته‌اند. در منابع روایی شیعی آمده ‌است: «عن موسی بن جعفر، عن آبائه (علیه السلام) قال: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) : من أفتى بغیر علم لعنته ملائکة السماء و ملائکة الأرض». (54) در منابع اهل سنت نیز به لزوم ابتناء افتاء بر علم توجه شده، از فتاوای غیر عالمانه تحذیر داده شده ‌است که ‌از آن جمله‌ این روایت قابل ذکر است:
أخبرنا عبد الرحمن بن یحیی، ثنا علی بن محمد بن مسرور، ثنا أحمد بن أبی سلیمان قال: سمعت سحنون بن سعید یقول: «أجرأ الناس على الفتیا أقلهم علما، یکون عند الرجل الباب الواحد من العلم یظن أن الحق کله فیه». (55)
نداشتن علم به احکام شرعی گاه پیامدهایی به دنبال دارد که جبران پذیر نیست. برای مثال، می‌توان از واقعه‌ای تاریخی یاد کرد که بسیاری از مفسران و فقیهان شیعی و سنی آن را نقل کرده‌اند. در منابع روایی شیعی (56) و سنی (57) آمده‌ است که جمعی از مسلمانان، که جابر نیز در میان ایشان بود، در سفری با نکته‌ای مواجه می‌شوند که‌ آن را به ‌استحضار پیامبر می‌رسانند و از ایشان راهنمایی می‌خواهند. این جریان، که در این منابع از قول جابر نقل شده‌ است، این است:
جابر می‌گوید در سفری مسلمانی با ما همراه بود که جراحتی برداشته بود. محتلم شد. هنگام نماز وی از ما پرسید که چه باید بکنم. گفتیم باید با آب غسل کنی، این فرد بدان جهت که جراحتی در سر داشت پس از آنکه آب به جراحتش می‌رسد می‌میرد. پیامبر وقتی این جریان را می‌شنوند می‌فرمایند: «به کشتن دادند او را، خدا بکشدشان؛ (58) ضایع کردند او را، خدا ضایعشان کند». (59) بعد حضرت خود به‌ ارائه راه حلی می‌پردازند و می‌فرمایند: «کان یکفیه‌التیمم أو شد جراحته و غسل جسده، و مسح بالید المبلولة فوق الخرقة». (60)
فیض در کتاب الاصول الاصیله با نگاه حداکثری به لزوم علم به‌ احکام در اصل هشتم می‌نویسد:
انه لا یجوز التعویل علی الظن فی الاعتقادات، و لا الافتاء علیه فی العملیات کما عرفت سواء حصل ذلک الظن بمجرد اتباع الهوى و استحسان العقل و القیاس الفقهى أو اجتهاد الرأى أو الشهرة أو اتفاق الجماعة أو البراءة الاصلیة أو استصحاب الحال أو غیر ذلک من وجوه الاستنباطات الا ما صح عن اهل البیت علیهم السلام ... (61)
علم به‌ احکام یا اجتهاد ملازم با تسلط مفتی بر اموری است که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.

1.1. فقه مقارن و افتاء

از جمله علومی‌ که تسلط بر آن در هنگامه‌ افتاء ضروری است فقه‌ المقارنه ‌است. فقه مقارن در مقام افتاء می‌تواند دو کاربرد داشته باشد که عبارت‌اند از: الف. آشنایی مفتی با شیوه تعامل فقیهان در هنگامه مواجهه با آرای اختلافی؛ ب. جرئت نیافتن وی بر تکفیر دیگران با آشنا شدن وی با آرای فقهی گسترده و متفاوت. این نکته، هم در آموزه‌های روایی شیعی و سیره معصومین محل توجه بوده‌ است و هم، در آرا و سیره فقیهان و بزرگان اهل سنت بازتاب داشته ‌است. در منابع اهل سنت، ضمن تصریح به‌ این شرط آمده ‌است: «قال نعیم بن حماد سمعت ابن عیینة یقول سمعت أیوب السختیانی یقول أجسر الناس على الفتیا أقلهم علما باختلاف العلماء». (62) در منابع شیعی نیز از امام صادق (علیه السلام) وارد شده که خطاب به معاذ (63) فرموده‌اند:
بلغنى أنک تقعد فى الجامع فتفتى الناس؟ قلت: نعم، و أردت أن أسألک عن ذلک قبل أن أخرج، إنى أفعد فى المسجد فیجئ الرجل فیسألنى عن الشئ، فإذا عرفته بالخلاف لکم أخبرته بمایفعلون، و یجئ الرجل أعرفه بمودتکم وحبکم فأخبره بما جاء عنکم، و یجئ الرجل لا أعرفه و لا أدری من هو فأقول: و جاء عن فلان کذا، و جاء عن فلان کذا، فأدخل قولکم فیما بین ذلک، فقال لى: اصنع کذا فإنى کذا أصنع. (64)
فقه‌ الخلاف یا فقه‌ المقارنه با تفاوت‌هایی که با یکدیگر دارند هم درون مذهبی (65) تعریف پذیر است و هم برون مذهبی (66) که در جای خود باید بررسی شود. ضرورت توجه به این دانش بدان جهت است که مفتی اولاً بتواند مستفتی را طبق مذهب فقهی‌اش راهنمایی کند؛ و ثانیاً از تکفیر دگراندیشان فقهی و مذهبی خودداری کند.

2.1. تسلط مفتی بر نسبت سنجی گزاره‌ها و آموزه‌های اسلامی‌

مفتی باید بر زوایای مباحث فقهی تسلط داشته باشد. منابع را به خوبی بشناسد؛ روابط منابع را فهم کند؛ نسبت منابع فقهی و گزاره‌های آن را با دیگر گزاره‌های اخلاقی و کلامی‌ و ... دریابد. آشنایی مفتی با کتاب و سنت (67) و وجوه متفاوت این دو متن از شرایط حیاتی است. این دو متن ناسخ دارند و منسوخ؛ محکم دارند و متشابه؛ مجمل دارند و مبهم؛ شأن نزول دارند و جغرافیای صدور و بسیاری دیگر از زوایای پیدا و پنهان که باید مفتی به ‌آن توجه داشته باشد. (68)
نسبت سنجی آموزه‌ها گاه خود را در قالب یک گفتمان درونی نشان می‌دهد که همان نسبت سنجی ادله فقهی با یکدیگر است که بدان‌ها اشاره شد و گاه نیز در قالب یک گفتمان بیرونی قابل پی گیری است که شرایط و معیارهای آن در دانش‌های مضافی همچون فلسفه فقه قابل رصد کردن است. کسی که در مقام افتاء قرار می‌گیرد کافی نیست بر گزاره‌های فقهی سیطره داشته باشد، بلکه باید از نسبت آنها با دیگر گزاره‌های دینی نیز مطلع باشد. شاید بتوان از بی نیازی به بحث ترابط علوم و تأثیر آن در اجتهاد سخن گفت - که‌ البته سخن غیرقابل دفاعی است - ولی نمی‌توان از تأثیر نداشتن گزاره‌ها و علومی ‌همچون اخلاق و کلام و ... در افتاء سخن گفت.
فقیه متخلق به یقین در مرحله‌ افتاء با فقیه دیگری که مرزهای فقه و اخلاق را تفکیک می‌کند متفاوت خواهد بود.

3.1. تسلط مفتی بر دانش اصول فقه‌

این دانش که نقشه راه مجتهد است و روش‌های مواجهه وی با گزاره‌ها و آموزه‌های حکمی ‌را تبیین می‌کند از نیازهای ضروری مفتی است. جوینی از عالمان اهل سنت می‌گوید:
من شروطه‌ أن یکون عالما بالفقه‌ أصلا و فرعا، خلافا و مذهبا... (69) لأنه العلم الذى یعرف به ‌الدلیل و التعلیل و کیفیة الاستدلال و الاستنباط، و لا یجوز أن یفتى من لم یتمرس أحوال الفقه، و معرفة القیاس و العلة، و متى یستعمل القیاس، و متى لا یجوز لیعرف مدارک الأحکام، و طرائق الاستنباط. (70)
اصولیان شیعی، به ویژه متأخرین، نیز چنان از ارتباط این دانش با فقه سخن گفته‌اند که‌ امکان افتاء بدون تسلط بر آن را فراهم نمی‌بینند. فقه چنان در اندیشه اصولیان متأخر شیعی به ‌اصول گره خورده ‌است که دستیابی به‌ آن بدون دانش اصول میسور نیست.

2. عدالت

یکی دیگر از شرایط پیشینی افتاء عدالت است. (71) این شرط نیز تقریباً مورد اتفاق است؛ (72) به غیر از گروهی از حنفی‌ها (73) و حنبلی‌ها، (74) و نه تمام آنها، که قائل‌اند فاسقی که فسقش علنی نباشد نیز می‌تواند در منصب افتاء قرار بگیرد. یکی از فقیهان اهل سنت در اشاره به ‌این شرط ضمن اشاره به‌ اجماعی بودن آن می‌نویسد: «أما اشتراط إسلامه و تکلیفه (أی کونه بالغا عاقلا) و عدالته فبا لاجماع، لأنه یخبر عن الله تعالى بحکمه، فاعتبر إسلامه و تکلیفه و عدالته، لتحصل الثقة بقوله». (75)
عدالت آن قدر مهم است که برخی اصولیان جواز افتاء را مشروط به عدالت و علم کرده‌اند؛ (76) چرا که عدالت در مفتی سبب می‌شود که وی از تعصبات مذهبی و هوس‌های انسانی فاصله بگیرد و در موارد شبهه‌ آفرین فعل انسان مسلمان و مؤمن را تأویل به صحت ببرد. عدالت چنان شرط سهمگین و سختی است که حکیم، از فقیهان نامدار شیعی، تداوم بقای آن را بسیار سخت می‌داند و می‌نویسد: «و الانصاف انه یصعب جداً بقاء العداله للمرجع العام فی الفتوی اذا لم تکن بمرتبه قویه عالیه ذات مراقبه و محاسبه: فان ذلک مزله‌ الاقدام و مخاطره‌ الرجال العظام». (77)
عدالت را بسیاری از فقیهان و مفتیان مجرد ترک محرمات و اتیان واجبات دانسته‌اند، اما برخی فقیهان به جهت همان دغدغه‌ای که کسانی مانند حکیم داشته‌اند می‌گویند: «ثم انه بعد ما اعتبر فی العداله حصول الملکه دون مجرد ترک المحرمات و الاتیان بالوجبات». (78)

ب. افتاع و شرایط پسینی

افتاء شرایطی پسینی دارد که تأثیر آنها در افتاء اگر بیش از شرایط پیشینی نباشد کمتر از آنها نیست. غزالی، که ‌از فقیهان برجسته‌ اهل سنت است، در کافی نبودن شرایط پیشینی افتاء می‌نویسد: «اذا رأیت الفقیه‌ الذی بضاعته مجرد الفقه یخوض فی التکفیر و التضلیل فاعرض عنه و لا تشغل به قلبک و لسانک». (79) فقیه در مقام افتاء علاوه بر فقه، نیازمند بسیاری دانش‌ها و امور دیگر است که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.

1. تسلط بر خویشتن یا خود مهاری

از مهم‌ترین شرایط پسینی افتاء تسلط مفتی بر خویشتن یا خودمهاری است. این ویژگی عام‌تر از عدالت است؛ یعنی می‌تواند شرط عدالت را نیز پوشش دهد. مفتی علاوه بر عدالت باید بر نفس خویش سلطه داشته باشد تا بتواند خود را در برابر تعصبات و تمایلات و اغراض مادی و مذهبی ... کنترل کند. در روایات شیعی آمده ‌است که مفتی باید صیانت نفس و مخالفت با هواهای نفسانی داشته باشد تا بتواند به‌ این مقام وصل شود: «فأما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدینه، مخالفا على هواه، مطیعا لأمر مولاه، فللعوام أن یقلدوه». (80)
خطیب بغدادی از عالمان اهل سنت نیز در الفقیه و المتفقه‌ آنگاه که شرایط مفتی را برمی‌شمارد پس از عبارت «حافظاً الدینه» می‌نویسد: «... مشفقا علی أهل ملته، مواظبا علی مروءته، حریصا علی استطابة مأکله، فإن ذلک أول أسباب التوفیق، متورعا عن الشبهات، صادفا عن فاسد التأویلات و...». (81)
این گونه شرایط در مفتی وی را قادر به مهار خویشتن در مقابل تمایلات و تعصبات مذهبی، اغراض و کشش‍‌های دنیوی، از قبیل امور مالی و جایگاه‌های سیاسی و ... می‌کند و از ابزار شدن
وی برای تأمین دغدغه‌های قدرت‌های مادی و سیاسی باز می‌دارد.

2. فهم واقعیت پیرامونی

یکی از شرایط پسینی بسیار ضروری در افتاء فهم واقعیت‌های پیرامونی است. (82) از آنجایی که‌ افتاء مرحله‌ای پس از اجتهاد و استنباط است فهم و لحاظ واقعیت‌های پیرامونی نه تنها به خلوص حکم ضرری نمی‌رساند، بلکه‌ آن را کاربردی‌تر می‌کند. این شرط اگر هم در اصل اجتهاد و استنباط قابل توصیه نباشد. که ‌البته‌ آنجا هم به ‌اعتقاد برخی فقیهان قابل توصیه‌ است. (83) در افتاء بدون هیچ تردیدی توصیه کردنی است، بلکه رعایت آن مهم به نظر می‌رسد. این شرط خود را در مصادیقی نشان می‌دهد که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.
اهمیت این شرط را در تعبیر برخی عالمان اهل سنت این گونه می‌توان دید که به نقل از برخی عالمان و راویان آورده‌اند: «لا یفتی الناس الصحفی»؛ (84) یعنی آنان که فقط چشم بر نوشته‌ها دوخته‌اند و از پیرامون خود غافل‌اند شأن افتاء ندارند.

1.1. زمان و مکان و افتاء

یکی از مصایق روشن فهم واقعیت‌های پیرامونی توجه به زمانه و زمینه شکل گیری پرسش و پاسخ آن است. مفتی نمی‌تواند در خلأ به ‌اصدار حکم بپردازد و زمانه و زمینه حکم را نادیده بگیرد. البته جمع بین لحاظ این نکته و عصری نکردن و نسبی نکردن اصل استنباط از دقایق و ظرایف علمی ‌است که باید بدان توجه کرد. توجه به زمان و مکان تلقی‌های مختلفی دارد که پرداختن به آنها بیرون از قلمرو این نوشته‌ است، ولی به‌ اجمال، چنان که یکی از فقیهان برجسته شیعی می‌گوید:
زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند ....، بدان معنا که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، همان موضوع اول که‌ از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده‌است واقعاً موضوع جدیدی شده‌ است که قهراً حکم جدیدی می‌طلبد. مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد. (85)
بسیاری از عالمان اهل سنت (86) نیز به‌ این نکته توجه داشته‌اند. یکی از آنها می‌نویسد: «علیه مراعاة تغیر هذا الواقع سواء تغیرا زمانیا أو مکانیا أو تغیرا فی الحلول و الظروف». وی آنگاه به ‌آرای فقیهان پیشین اشاره کرده، می‌نویسد: «و قدیما قال العلماء تتغیر الأحکام بتغیر الزمان و المکان». (87) این دغدغه برای برخی نویسندگان معاصر چنان مهم بوده است که کوشیده‌اند به صورت مستقل به تدوین آثاری بپردازند. (88)

2.1. عنایت به موضوع شناسی واقعه مورد پرسش

دیگر مصداق فهم واقعیت پیرامونی را موضوع شناسی واقعه مورد پرسش در مواردی که‌ افتاء مبتنی بر پرسش است تشکیل می‌دهد. موضوع شناسی واقعه مورد پرسش از نکات بسیار مهم در افتاء است، افتاء کاربردی تر بر موضوع شناسی دقیق‌تر استوار است و این فهیم درست موضوع مورد پرسش است که‌ آسیب‌های اجتماعی و سیاسی افتاء را کاهش می‌دهد. یکی از صاحب نظران سنی معاصر می‌نویسد: «المقصود من فقه‌الواقع هو التهیؤ لمعرفة جزئیات الواقع حتی یراعیها المفتی لدی اجتهاده‌ أو إجابته عن تساؤل المستفتی، لان تهیؤه لمعرفة هذا الواقع هو اجتهاد منه ...». (89)

3. فهم مقاصد شریعت و توجه به‌ آن

یکی از نکاتی که می‌تواند افتاء را کاربردی‌تر و برخی تبعات منفی آن را مدیریت کند توجه به مقاصد الشریعه در هنگامه‌ اصدار فتواست. لزوم توجه به مقاصد شریعت در اصل فهم گزاره‌های فقهی و در مرحله‌ استنباط امری قابل توصیه‌ است؛ (90) ولی در مرحله‌ افتاء ضرورت توجه به ‌آن دو چندان، بلکه‌ از بدیهیات است. مدیریت افتاء به سمت تأمین مقاصد شارع می‌تواند در گسترش و اقبال به شریعت تأثیر فراوانی بگذارد. به همین دلیل برخی صاحب نظران توجه به مقاصد شریعت را برای مفتیان لازم دانسته‌اند.

1.3. مقصد حفظ جان مسلمان و افتاء

یکی از مقاصد مهم و مورد تأکید تمامی ‌فرق اسلامی‌ تلاش برای حفظ جان مسلمانان است. در روایات شیعی و سنی بر حرمت جان مسلم تأکید شده‌ است. کلینی در باب «ان الاسلام یحقن به ‌الدم» روایاتی چند نقل می‌کند که ‌از آن جمله روایتی است که‌ از امام صادق نقل شده ‌است که فرموده‌اند: «الاسلام یحقن به ‌الدم و...». (91) مجلسی در مرآة العقول در شرح این حدیث می‌نویسند «حقن دم از تبعات اسلام ظاهری است»؛ (92) که‌ این نشان می‌دهد حرمت خون انسان‌ها آن قدر مهم است که به ‌ادنی نشانه باید در اهتمام به‌ آن کوشید، اسلام ظاهری اگر آخرت کسی را تضمین هم نکند اما اسباب حرمت خون وی را تأمین می‌کند.
یکی دیگر از روایاتی که هم در منابع معتبر شیعی (93) و هم در منابع اهل سنت با اختلاف اندکی آمده روایت زیر است که در آن ضمن تأکید بر حرمت خون مسلمانان؛ ایشان مأمور شده‌اند این
پیام دینی را به دیگران نیز منتقل کنند:
حَدئَنِی عَبدُاللهِ بنُ مُحَمَّدٍ حَدَّئَنَا أَبُو عَامِرٍ حَدَّئَنَا قُرَّةُ عَن مُحَمَّدِ بنِ سِیرِینَ قَالَ أَخبَرَنی عَبْدُ الرَّحمَنِ بنُ أَبِى بَکرَةعَن أَبِى بَکرَة، وَ رَجُلَّ أَفضَلُ فِی نَفسِى مِن عَبدِ الرَّحمَنِ حُمَیدُ بنُ عَبدِ الرَّحْمَنِ عَن أَبِى بَکرَة. رضی الله عنه. قَالَ خَطَبَنَا النَّبِى. صلى الله علیه و سلم. یَومَ النَّحرِ، قَالَ «أَتَذرُونَ أَی یَومٍ هَذَا». قُلنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعلَمُ. فَسَکتَ حَتَّی ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیسَمَّیهِ بِغَیرِ اسمِهِ. قَالَ ( اَلَیسَ یَومَ النَّحرِ». قُلنَا بَلَی. قَالَ «أَی شَهرِ هَذَا». قُلنَا اللهُ وَ رَسُولُهُ ‌أَعلَمُ. فَسَکتَ حَتَّی ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیسَمَّیهِ بِغَیرِ اسمِهِ. فَقَالَ «أَلَیسَ ذُو الحَجَّة». قُلنَا بَلَی. قَالَ «أَی بَلَدٍ هَذَا». قُلنَا اللهُ وَ رَسُولُهُ أَعلَمُ. فَسَکتَ حَتَّی ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیسَمَّیهِ بِغَیرِ اسمِهِ. قَالَ «أَلَیسَت بِالبَلدَة الحَرَامِ». قُلنَا بَلَى. قَالَ «فَإِنَّ دِمَاءَکُمْ وَ أَمْوَالَکُم عَلَیکُمْ حَرَامٌ، کحُرمَة یومِکُم هَذَا، فِی شَهرِکُم هَذَا، فِی بَلَدِکُم هَذَا، إِلَى یَومِ تَلقَونَ رَبَّکُم. أَلاَ هَل بَلَّغتُ». قَالُوا نَعَم. قَالَ «اللَّهُمَّ الشهَد، فَلیبَلِّغِ الشَّاهِدُ الغَائِبَ، فَرَّبُ مُبَلَغِ أَوعَى مِن سَامِعِ، فَلَا تَرَّجِعُوا بَعْدِی کَفَّارًا یصرِبُ بَعْضُکُم رِقَابَ بَعضٍ». (94)
جان انسان‌ها یکی از دغدغه‌هاى مهم شریعت است که تلاش فراوانی برای حفظ آن کرده ‌است. شریعت در حدودی که حتی به عرض مسلمان دیگری مرتبط است نیز به قاضی توصیه می‌کند: «ادرء الحدود بالشبهات». (95)

2.3. افتاء و حفظ عرض مسلمان

دیگر مقصد مهمی‌ که شریعت بر حفظ آن تأکید کرده و بر آن اهتمام ورزیده ‌است عرض و آبروی مسلمان و به عبارت دیگر، رعایت حریم خصوصی وی است. این مقصد نیز از مقاصد متفق علیه شیعی و سنی است که ‌از مقاصد الشریعه است و باید اهتمام جدی به صیانت آن داشت، عرض مسلمان نیز همانند خون مسلمان اهمیتی ویژه دارد که با هیچ مستمسکی نمی‌توان به راحتی به آن دست اندازی کرد. حرمت انسان مسلمان اگرچه میت هم باشد مورد اهتمام شارع بوده‌ است: «حرمة السلام و هو میت کحرمته و هو حی»؛ این نگاه ویژه چگونه با رفتار برخی متمسکان به ‌ابزار افتاء، که به راحتی عرض و ناموس دیگر مسلمانان را مباح اعلام می‌کنند، قابل جمع است.
در منابع شیعی (96) مجلسی در بحار نقل می‌کند که پیامبر اکرم روزی به کعبه نگاه کردند و فرمودند: «ای کعبه! خوشا به حال تو، خداوند چقدر تو را بزرگ و حرمتت را گرامی ‌داشته ‌است! به خدا قسم حرمت مؤمن از تو بیشتر است، زیرا خداوند فقط یک چیز را از تو حرام کرده، ولی از مؤمن سه چیز را حرام کرده ‌است: مال، جان و آبرو تا کسی به‌ او گمان بد نبرد». (97)

3.3. افتاء و مقصد حفظ دین

شاید بتوان ادعا کرد که مهم‌ترین مقصد شرعی که می‌تواند با افتاء تأمین شود یا به مخاطره بیفتد مقصد حفظ دین است. افتاء، که ‌از دین برآمده و بر مبانی دینی نیز استوار است، یکی از اعمال و رفتارهایی است که به راحتی می‌تواند دین را به چالش بکشاند و آن را سخت به مخاطره‌ اندازد. تناقضی که شکل گرفته در همین جاست که‌ افتاء برآمده‌ از دین اگر شرایط و موازین آن را رعایت نکند خود می‌تواند چالشی در برابر دین باشد. حفظ دین، راه‌ها و رویکردهای چندگانه‌ای دارد که ‌از آن جمله می‌توان از لزوم توجه به جنبه‌ آسان گیری و سهولت شریعت، روشمند بودن افتاء و ... سخن گفت.

پی‌نوشت‌ها:

1. عضو هیئت علمی‌ پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
2. برخی فتاوای منتشرشده در مسائل و موضوعات مستحدث چنان غیرعقلانی و به لحاظ علمی‌مستهجن است که هویت علمی‌ مسلمانان را با چالش مواجه کرده‌است. یکی از نویسندگان سنی، مشهور فواز، در این باره و با اشاره به برخی مصادیق مى نویسد: «و من المضحک فى هذا الباب أنّ هنالک ممّن ابتلانا الله بهم من أهل العلم ضلوا و أضلوا بسبب فهمهم المغلوط لقضایا ومسائل دینیة عدیدة فکتب أبحاثا و تکبد جهودا و بدّد أوقاتا و أضاع أموالا فى سبیل تألیف کتب و مؤلفات تحذر من لبس رابطة العنق. ما یسمى فى عرفنا الجرفتة. حیث ألّف کتابا أسماه: "القول البتة فى حرمة الجرفتة" على اعتبار أنّها بدعة و تشبه بال

عبارات مرتبط با این موضوع

سردردهای پشت سر سردردهایپشتسرسردردهای پشت سر به رایجی دردی که قسمت جلو خصوصاً قسمت شقیقه را تحت تأثیر قرار می‌دهد سردردهای پشت سر سردردهای سردرد بسیار متداول به گفته‌ی بنیاد درد آمریکا حدود ٪ سردردها که ناشی از


ادامه مطلب ...

سن ازدواج بیشتر شد؛ جمعیت کشور رو میانسالی نهاد

محمد ناظمی اردکانی در دیدار با آیت الله علوی گرگانی گفت: یکی از وظایف ثبت احوال، ثبت وقایع حیاتی چهارگانه فوت‏، تولد، ازدواج و طلاق است. در حال حاضر ۹۷ و نیم درصد از ولادت‌ها ظرف ۱۵ روز و همچنین ۹۷ درصد از فوت‌ها نیز در مهلت ده روزه ثبت می‌شو.

او افزود: زمانی که وقایع چهارگانه در مهلت قانونی ثبت می‌شوند بلافاصله در اختیار سازمان‌های مربوطه قرار داده می‌شود.

رئیس سازمان ثبت احوال با بیان اینکه یکی دیگر از ماموریت‌های ثبت احوال صدور اسناد هویتی مانند شناسنامه است‏، گفت: تاکنون ۱۰۳ میلیون سند ولادت در ثبت احوال صادر شده و ۲۳ میلیون سند فوت نیز صادر شده است بنابرین جمعیت زنده ایران حدود ۷۰ میلیون نفر است.

وی ادامه داد: در خصوص اسناد هویتی در تلاش هستیم که این سند غیر قابل خدشه باشد بنابرین در حال استفاده از فناوری‌های جدید هستیم.

ناظمی اردکانی یکی دیگر از ماموریت‌های ثبت احوال را تولید و نشر آمار و اطلاعات جمعیتی عنوان کرد و گفت: در حال حاضر در طول یکسال به طور میانگین یک میلیون و ۴۰۰ هزار ولادت و ۴۰۰ هزار فوت ثبت می‌شود که این امر نشان دهنده این است که جمعیت کشور یک و سه دهم درصد افزایش یافته است.

وی اضافه کرد: ‌در طول سال به طور میانگین ۸۰۰ هزار ازدواج و ۱۶۰ هزار طلاق رخ می‌دهد که متاسفانه به ازای هر پنج ازدواج یک طلاق بوقوع می‌پیوندد و ۱۴ درصد از طلاق‌ها در سال اول ازدواج بوده است.

رئیس سازمان ثبت احوال عنوان کرد: متاسفانه متوسط خانواده‌های ایرانی زیر ۲ فرزند دارند‏، از سوی دیگر جمعیت ایران از لحاظ ترکیب سنی ۲۴ درصد زیر ۱۵ سال‏، ۳۱ درصد بین ۱۵ تا ۳۰ سال، ۳۹ درصد بین ۳۰ تا ۶۴ سال و ۶ درصد نیز ۶۴ سال به بالا هستند که این امر نشان می‌دهد که جمعیت ایران جوان است و به سوی میانسالی در حرکت است.

وی بیان کرد: متاسفانه سن ازدواج افزایش یافته است و ۱۴ درصد از افرادی که در سنی بالا ازدواج می‌کنند تمایلی به فرزند آوری ندارند و ۱۹ درصد نیز تنها یک فرزند می‌آورند.

ناظمی اردکانی اضافه کرد: با بررسی‌های انجام شده اگر نرخ فرزندآوری کاهش یابد طبق بررسی‌های انجام شده در سال ۱۴۲۵ رشد جمعیت صفر می‌شود.

وی بیان کرد: بر اساس سیاست‌های کلی جمعیت ۱۲ بند مربوط به کیفیت رشد جمعیت است که اجرای این سیاست‌ها می‌طلبد که همه دستگاه‌های اداری و اجرای پای کار بیایند.

رئیس سازمان ثبت احوال در خصوص اقدامات فرهنگی سازمان ثبت احوال افزود: تلاش برای انتخاب نام خوب و نیک برای فرزندان‏، اجتماع سادات در سالروز ولادت حضرت زهرا(س) و نگهداری اسناد هویتی شخصیت‌های بزرگ کشور از جمله اقدامات فرهنگی سازمان ثبت احوال است (مهر)


ادامه مطلب ...

امام رضا (ع) و رازگشایی از جایگاه هدایتیِ نهاد امامت

[ad_1]

چکیده

تلاش نگاشته حاضر بر آن است که با توجه به ریز موضوعات و نقش زمانه در چگونه تنظیم و ارائه روایات، علاوه بر به نمایش گذاشتن جایگاه هدایتی امام از نگاه قرآن، به نقش زمانه در ارائه الگوی انتقال لایه‌های پنهان معارف و تحقق بستر مناسب برای تبیین شأن امامت در عرضه اعمال بپردازد. از این رو با استفاده از شواهد روایی و تاریخی، به تقسیم رویکرد ائمه میانی (از امام صادق تا امام رضا (علیه السلام) ) پرداخته و سخن را به گونه‌ای تطبیقی در مسئله عرضه اعمال و موضوع عمود نور دنبال نموده ایم. هم چنین در این مقاله نقش امام رضا (علیه السلام)، در تبیین چگونگی عرضه اعمال و چیستی عمود نور و تفاوت دو حوزه مدینه و مرو در این موضوع، بیان گردیده است.

1. مقدمه

نهاد امامت همواره با چالش‌هایی بیرونی در نوع تعامل با این نهاد هدایت‌بخش، مواجه بوده است. ریشه‌یابی چالش‌ها نشان می‌دهد نهاد امامت با دو امرِ تعارض یافته، در حال تعادل‌سازی بوده است:
1. حقایق الهی نهاد امامت که می‌توانست آن را به مهم‌ترین و اثربخش‌ترین نهاد رسمی الهی برای تکامل و رشد انسان در بعد فردی و جمعی آن، تبدیل نماید. لازمه چنین امری آن بود که پیشوایان و متولیان این نهاد، به آگاه‌سازی از الگو و ساختار این نهاد برای ایجاد تعامل دقیق در جهت اهداف آفرینش بپردازند؛
2. ظرفیت دریافت و نوع داد و ستد صورت گرفته با این نهاد الهی؛ یعنی پیشوایان دین، میزان نزول معارف و حقایق نهاد امام در بستر جامعه و ذهن مخاطب را به میزان توانایی پردازش و هضم مخاطب و شرایط دوره خویش، گره می‌زدند.
پی آمد موازنه میان این دو چالش، گاه به نفع ارائه زوایایی از حقایق نهاد امامت و گاه به ملاحظه سعه وجودی مخاطب سرانجام می‌گرفت و همین عاملی برای ایجاد کنش و واکنش‌های متفاوت و گاه متضاد می‌گشت. (1)
نگاشته حاضر، نخست به یکی از آموزه‌های قرآنی در تبیین جایگاه امامت، یعنی مسئله عرضه اعمال و آگاهی امام از رفتار انسان، از نگاه اهل سنت می‌پردازد و سپس عرصه عصر حضور و چگونگی بازتاب این آموزه در آن دوره را بررسی می‌کند.

2. جامعه هدف و چالش تبیین معارف

یکی از گزاره‌های قابل تأمل در بررسی حدیث و تاریخ دوره حضور، ایجاد واکنش و حساسیت جمعی نسبت به برخی واژگان یا عناوین بود. به بیان روشن‌تر، گاه فهم نادرست یا ناقص از آموزه‌ای موجب می‌گشت تا راه بیان آموزه‌های دیگر بسته شود و در صورت عرضه آن آموزه‌ها، هجمه‌ای از نسبت‌های ناروا مطرح گردد؛ به عنوان نمونه می‌توان به مسئله علم غیب و تلقی مشهور از این عنوان در آن دوره زمانی مثال زد. (2)
بررسی این امر در مسائل دیگر عقیدتی و کلامی نیز حائز اهمیت است؛ زیرا گاه تلقی و تحلیل‌های گوناگون از آموزه و یا عنوانی، زمینه ایجاد واکنش و موضع‌گیری را فراهم نموده و تقابل و تعارض اصحاب نسبت به آموزه‌ها و ایجاد جریان‌ها و صف‌بندی‌های اعتقادی را موجب شده است. از دیگر موضوعات چالشی در جامعه شیعی و جامعه اسلامی که تلقی و تفسیر ناقص و نادرست از آن، زمینه به حاشیه راندن برخی آموزه‌ها یا واکنش و برخورد با برخی اخبار را فراهم نمود، می‌توان به مسئله چیستی ختم نبوت اشاره داشت.
شواهد تاریخی و روایی نشان می‌دهد که یکی از عوامل مهم در موضع‌گیری نسبت به حوادث یا احادیثی مرتبط با شئون ائمه اطهار (علیه السلام)، مسئله مساوق و مرادف دانستن ختم نبوت با اتمام ارتباط انسان با عالم غیب و به ویژه عدم امکان ارتباط انسان و فرشتگان بوده است. (3)
در این نوع نگاه، اموری همانند آگاهی از امور پنهان و نهان و دانایی به برخی از علوم و دانش‌ها، به این جهت که ملازم با ارتباط با فرشتگان یا غیب معنا می‌گشت، اموری محال و غیر قابل قبول بود. از این رو به دلالت التزامی، چنین اندیشه‌هایی مخالف با اصول و مبانی دین اسلام – که در آن مسئله ختم نبوت تصریح شده بود – تلقی و با آن مقابله می‌شد. هم چنین باورمندان به این گونه مسائل، افرادی خارج از چارچوب‌های مطرح در دین اسلام معرفی و با تعابیری هم چون غالی، از جایگاه اجتماعی در سطح عام (جامعه عمومی) یا خاص (جامعه شیعی) طرد می‌شدند.
در سوی دیگر این ماجرا برخی اشخاص با تفسیر و برداشتی نادرست یا ناقص از برخی آموزه‌های اصیل و مشترک اسلامی، جریان توجیه و تأویل را به سمت پایه‌های اعتقادی سوق می‌دادند و با قبول گزارش‌های به ظاهر ناقض آن آموزه‌ها، به تجدید نظر در آموزه‌های پیشین خود می‌پرداختند. نتیجه روشن این نوع عملکرد، ایجاد بدعت و باورهایی خارج از اصلوب اسلامی بود که نمونه روشن آن، تلقی و برداشت ابوالخطاب از مسئله «تحدیث» است. (4)

3. راهبرد نهاد امامت

راهبرد نهاد امامت در مسئله آموزه‌های امامت، شامل دو مرحله می‌شد: مرحله نخست ایجاد گفتمان امامت در میان نخبگان و متکلمان و درگیر کردن ذهن جامعه با این مسئله بود. پس از این مرحله می‌توان به مرحله تبیین مؤلفه‌های اصلی نهاد امامت در طول زعامت و امامت امام باقر تا امام رضا (علیه السلام) توجه نمود.
این راهبرد با ایجاد فضای مناسب برای گفت و گو، نشانه وجود عقلانیت در گفتمان شیعه بود و ابزاری برای مقابله با جریان‌های انحرافی به شمار می‌رفت. از این رو می‌توان گفت اگر چه این راهبرد، مسیر را طولانی می‌نمود، اما بدون شک فضای مناسبی را برای جذب حداکثری بر مبنای عقل و نقل، فراهم می‌نمود و گفتمان شیعه را به گفتمان رسمی و عمومی تبدیل می‌کرد. این خود، تثبیتی بسیار پراهمیت برای ورود به مراتب برتر و آموزه‌های خاص‌تر می‌شد.
امام رضا (علیه السلام) نیز در مدت حضور حدود بیست ساله خود در مدینه، تلاش فراوانی برای به سرانجام رساندن این گفتمان و گسترش آن نمود. (5) می‌توان این هشدار برخی از اصحاب به حضرت مبنی بر احتمال خطر جدی برای ایشان از سوی ‌هارون عباسی را شاهدی بر تلاش گسترده امام رضا (علیه السلام) در حوزه امامت دانست. این تلاش در راستای تلاش‌های صورت گرفته در دوره امام صادق (علیه السلام) و دوره نخست امامت امام کاظم (علیه السلام) بود که با توجه به خشونت دستگاه عباسی در دوره دوم امامت امام کاظم (علیه السلام)، با موانعی روبه رو شده بود.
امام رضا (علیه السلام) با توجه به اهمیت به نتیجه رساندن راهبرد پیشوایان گذشته، تلاش در این راستا را پی گرفت و دل‌های پیروان خود را برای مجاهدت در این حوزه، محکم نمود. (6) از شواهد بازآفرینی این راهبرد توسط امام رضا (علیه السلام) و موفقیت ایشان در گسترش این گفتمان، می‌توان به شیوه روایت امام در نیشابور اشاره نمود. امام در آن گفتار، سعی اهل ایمان برای ورود به حصن الهی بدون توجه به شروط آن، از جمله پذیرش اصل امامت و مصادیق آن را کوششی ناموفق بیان نمود. ایشان به این ترتیب، علاوه بر ارتقای اندیشه‌ها برای توجه به لوازم دخول در حصن الهی، به صراحت خود را از مصادیق این شرط تکمیلی معرفی فرمود. بدون شک شیوع این روایت در کتب حدیثی و عدم واکنش به آن از سوی اندیشمندان و عوام جامعه نیشابور به عنوان پایگاهی با غلبه اهل سنت، نشانه‌ای از فراتر رفتن گفتمان شیعه در اصلی‌ترین باور اختصاصی خود، از گفتمانی درون مذهبی به گفتمانی عمومی بود. (7)
هم چنین می‌توان تلاش امام رضا (علیه السلام) برای تثبیت عقلانی مسئله امامت و تبیین فلسفه وجودی این نهاد پس از ختم نبوت را در دوره حضور ایشان در مرو مشاهده نمود. امام در مرو علاوه بر تلاش برای استفاده از فرصت ایجاد شده در جهت ایجاد باوری عمومی نسبت به نهاد امامت و استحکام بخشی به عقیده شیعه در این حوزه، ناچار بود. به منظور مقابله با ره‌زنی غلات، سطحی خاص از معارف حوزه امامت را تقریر و تنقیح کند و از ورود به مسائل چالش‌آفرین و آسیب‌زا در روند حفظ و استمرار این تلاش و دست آورد بزرگ آن، خودداری نماید.
از مهم‌ترین پی‌آمدهای درونی این راهبرد، ایجاد آموزه‌هایی با عنوان اسرار است که همان مراتب برتر حقایق نهاد امامت بود. عدم توجه به این امر، موجب پدید آمدن انگاره‌هایی نادرست در تحلیل تاریخ دوره حضور و تفسیر ناصحیح روایات گسترده‌ای شده است. مخاطبان این‌گونه از معارف، اصحاب و اشخاص خاصی بودند که عدم نگاه جامع به سیره پیشوایان شیعه از زمان امام باقر تا امام رضا (علیه السلام)، موجب شده است بسیاری از آنان به غلو متهم شوند. (8) از این رو از این گروه به عنوان متهمان به غلو یاد شده است. (9)
این امر را می‌توان نتیجه خردگرایی در مسئله امامت، به جای ورود متعصبانه و به دور از منطق در این حوزه دانست؛ راهبرد عمده‌ای که توسط امام صادق (علیه السلام) عملیاتی و توسط ائمه بعدی ترویج و تثبیت گردید و بدون شک نقش شاگردان ایشان در این راهبرد، بسیار اثربخش بوده است. (10)

4. قرآن و موضوع شهادت

موضوع شهادت از مباحث مشکل و پیچیده قرآنی است. (11) در قرآن کریم مسئله گواهان بر اعمال و شهادت، از زوایای متفاوتی مطرح شده است و گواهی دهندگان و شاهدان بر رفتار انسان، در دسته‌های مختلفی جای گرفته‌اند. (12)
هدف از این نگاشت (سنجش روایات رؤیت اعمال و عرضه‌ی آن بر ائمه (علیه السلام) با آیات قرآن) پی گیری چند مسئله از میان مسائل متعددی است که با موضوع شهادت در قرآن پیوند یافته است؛ این مسائل عبارتند از:
1. موضوعی که انبیا بر آن شهادت می‌دهند؛
2. استمرار مسئله شهادت پس از رحلت پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) از نگاه قرآن؛
3. مقصود از «امت» و گستره آن در آیه 143 بقره و 89 نحل. (13)
آیه 45 سوره‌ی احزاب و آیه 8 سوره‌ی فتح، یکی از رسالت‌های پیامبر را شاهد بودن ایشان بیان می‌کند: «یَا أَیَّها النَّبیُّ إِنَّا أَرسَلناکَ شَاهدِاً». در تبیین لغوی کلمه شهادت، مناسب است بدانیم که در کتب لغت، دو عنوان «حضور» و «علم» به عنوان دو رکن اصلی شهادت مطرح شده است. (14) شهادت، شهادت، مشتمل بر دو مرحله‌ی تحمل و اداء است که زمان ادای شهادت، پس از مرحله تحمل آن است. (15)
فخر رازی که به عمومیت آیه توجه داشته، در این زمینه می‌نویسد: «گستردگی و عام بودن شهادت پیامبر به دلیل اطلاق کلمه «شاهد» در آیه قرآن است.» وی در تفسیر آیه «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً » (16) و در بیان کیفیت این عمومیت بر این باور است که پیامبر در دنیا، شاهد به احوال و قضایای آخرت، اعم از بهشت و جهنم و میزان و صراط بوده است و در آخرت، گواه بر احوال دنیا، اعم از اطاعت و معصیت و صلاح و فساد آن است. (17)
در بررسی مسئله شهادت دو نکته مهم وجود دارد: نخست، محدوده‌ی شهادت و بررسی کمیت آن و دیگری، فرآیند شهادت و تأثیرات آن بر زندگی دنیایی انسان‌ها و مراحل حیات مادی و معنوی آنان. هر چند فخر رازی در این جا گستردگی شهادت پیامبر را به نیکی بیان نمود، اما گفتار وی در تبیین چگونگی آن، تمامی آنچه را که آیه بیان‌گر آن است، در بر نمی‌گیرد (18) و او اثر شهادت در مرحله ادای آن را به قیامت محدود کرده است.
به نظر می‌رسد با توجه به عمومیت و اطلاق آیه، محدود نمودن بحث شهادت از جهت اداء به عالم آخرت، بدان جهت صورت گرفته است که مفسران، وجهی را برای تحقق کامل شهادت (تحمل و ادای آن) در دنیا نیافته‌اند. این در حالی است که روایات و اصول مطرح شده در آیات قرآن، بر امر دقیق‌تری دلالت می‌کنند که نشانه‌هایی از آن، گاه در بیان مفسران قابل مشاهده است.
فخر رازی در ذیل آیه 143 سوره‌ی بقره پس از طرح این سؤال که «آیا پدید آمدن شهادت پیامبر در دنیاست یا آخرت؟»، در پاسخ، تحقق شهادت را در دنیا می‌داند و در بیان چرایی ادای شهادت در دنیا، ابتدا از مفهوم واژه «شهد» و مشتقات آن استفاده می‌نماید:
شهادت، مشاهده و شهود، به معنای رؤیت و دیدن است. گفته می‌شود مشاهده کردم فلان چیز را زمانی که آن را ببینم و به چشم من آید. (19) از آن رو که میان دیدن با چشم و شناخت با قلب، پیوستگی زیادی وجود دارد، معرفت قلبی به نام مشاهده و شهود نامیده شده و به شخصِ آگاه و عارف، شاهد و مشاهد می‌گویند و هر کس که به حال چیزی عارف و آگاه شود و آن چیز برایش کشف شود، او شاهد بر آن چیز خواهد بود. (20)
فخر رازی آن گاه به سراغ متن آیه می‌رود و با دقت در الفاظ آیه و پیوند دادن آنها با مفهوم و لوازم واژه شهادت، می‌نویسد:
آیه با صیغه ماضی از شهدا خبر می‌دهد: «و کَذالِک جَعَلناکُم أُمَّةً...» از این رو آیه اقتضا می‌کند که این گروه در دنیا شاهد باشند. از آنجا که در شهادت مطرح در آیه، عدالت اعتبار شده، در نتیجه شهدا در دنیا عادل شمرده شده‌اند. شهادتی که در آن عدالت معتبر باشد، ادای شهادت است، نه تحمل شهادت، از این رو زمانه ادای شهادت، پیش از قیامت و در دنیا خواهد بود. (21)
از آنچه گذشت، اهمیت مسئله شهادت از نگاه قرآن به عنوان رسالت پیامبر و مسئله تحمل و ادای شهادت و تحقق آن در دنیا روشن شد. اکنون نوبت به بررسی پرسش‌های مذکور می‌رسد.

الف – موضوع شهادت انبیا

خداوند در آیه 94 سوره توبه درباره‌ی رفتار گروهی از مردم (منافقین) که از شرکت در جنگ سرباز زده بودند، به پیامبرش می‌فرماید: که به آنها بگوید پوزش و بهانه‌شان برای عدم همراهی در جنگ، مورد قبول نیست؛ چرا که از درون و احوال آنها آگاه است.
سپس می‌فرماید:
«وَ سَیَری اللهُ عمَلَکُم و رسُولُه ثُمَّ تُرَدُّونَ إلی عَالِم الغَیبِ و الشَّهادةِ فَیُنَبِّئُکم بِمَا کُنتُم تَعمَلُونَ.»
و خدا و رسولش، اعمال شما را می‌بینند. سپس به سوی کسی که دانای پنهان و آشکار است بازگشت داده می‌شوید، و او شما را به آنچه انجام می‌دادید، آگاه می‌کند [و جزا می‌دهد].
مرحوم شیخ طوسی در تبیان و مرحوم طبرسی در مجمع‌البیان در تبیین این جمله می‌نویسند: مراد آن است که خدا و رسول او پس از این عمل، عمل شما را خواهند دید که آیا از نفاق خود توبه می‌کنید یا بر حال نفاق باقی می‌مانید. (22)
بر این اساس، رؤیت در آیه - هم چنان که ظاهر آن دلالت دارد - به معنای مشاهده و دیدن تفسیر شده است، نه علم و آگاهی که برخی دیگر ادعا نموده‌اند. (23) از این رو آیه‌ی مذکور به صراحت از رؤیت عمل و رفتار انسان‌ها توسط پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خبر می‌دهد و علت این رؤیت را پذیرش توبه و تحقق دست‌گیری و ایجاد زمینه‌ی هدایت به حقیقت بیان می‌نماید. به عبارت دیگر، خبر دادن از رؤیت عمل و حقیقت رفتارِ انسان‌ها، زمینه و انگیزه‌ای را در ذهن و قلب و در نتیجه، عمل انسان برای حرکت در راه مستقیم و برگشت به سوی خدا ایجاد می‌کند و بازدارنده‌ای برای کسانی است که وسوسه‌ها و تمایلات شیطانی آنها را تهدید می‌نماید.
مفسران معتقدند تعبیر (ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ) به جای «ثم تردون الیه» دلالت بر اطلاع از باطن و ضمیر انسان‌ها دارد و مقصود از آن، ایجاد ترس شدید برای منافقان است. (24) هم‌چنین اِلحاق «رسول» به لفظ «الله» و اسناد رؤیت به خدا و رسول نشان می‌دهد که رؤیت پیامبر نیز رؤیتی سطحی و ظاهری نیست، بلکه اطلاع‌یابی الهی از عمق نیت‌ها و اهداف و ضمیر انسان‌هاست و آیه‌ی 105 سوره‌ی توبه، دلالت روشنی بر آن دارد.

ب- استمرار شهادت پس از رحلت پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم)

از جمله آیاتی که به شهادت اخروی و دنیوی برخی از شاهدان اشاره دارد، آیه 105 سوره توبه است. خداوند در این آیه از رؤیت رفتار و کردار انسان‌ها توسط خدا و رسول او و مؤمنان خبر می‌دهد:
(وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ)‌؛
و بگو: [هر کارى مى‌خواهید] بکنید ، که به زودى خدا و پیامبر او و مؤمنان در کردار شما خواهند نگریست ، و به زودى به سوى داناى نهان و آشکار بازگردانیده مى‌شوید سپس ما را به آنچه انجام مى‌دادید آگاه خواهد کرد).
خداوند سبحان به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) امر می‌کند: به مکلفین بگو و ابلاغ کن که به اوامر الهی و طاعتی که خدا از شما خواسته، عمل کنید و از معاصی اجتناب نمایید که آنچه می‌کنید را خدا و پیامبرش و مؤمنان می‌بینند. (25) از آن جا که رؤیت به عمل تعلق گرفته و عمل به دو گروهِ اعمال قلبی و اعمال جوارحی تقسیم می‌شود، پس لازم است خداوند سبحان و رسول و مؤمنان، آگاه به هر دو گونه آن باشند. (26)
حرف «س» در عبارت « فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ » هم چنان که مفسران شیعه و اهل سنت بیان نموده‌اند، برای تأکید است؛ (27) به این معنا که خداوند پس از بیان آموزه شهادت بر اعمال، به مردم اعلام می‌کند که به دنباله هر عملی، رویت و مشاهده آن است.
مسئله مهم‌تری که آیه درصدد بیان آن است، محقق شدن هدایتِ عمل کنندگان، به عنوان نتیجه این فرآیند است. این امر با توجه به آن که خداوند نیز از شاهدان بر اعمال معرفی شده، روشن‌تر می‌شود، چرا که بی‌شک رؤیت الهی بدون تأخیر و با آگاهی از باطن و نیت اعمال صورت می‌پذیرد. از سوی دیگر، عطف رسول و مؤمنان به الله، نشان‌دهنده رؤیت در عالم دنیا و به دنبال هر عملی است که در نتیجه این فرآیند، هدایت نیز تحقق می‌یابد.
در پاسخ به سؤال دوم – که سؤال از استمرار شهادت پس از پیامبر خاتم است – باید دانست که گروهی از مفسران اهل سنت، مطابق دلالت آیه‌ی «وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنَا بِکَ شَهِیداً عَلَى هؤُلاَءِ» (28) این گزاره را ثابت دانسته‌اند که لازم است در هر زمانی پس از زمان خاتم المرسلین، شهید و گواهی وجود داشته باشد و برای جلوگیری بروز تسلسل، ضرورت دارد آن شهید، خطاکار نباشد؛ چرا که در این صورت به شهید و گواه دیگری نیاز است و این امر تا بی‌نهایت ادامه می‌یابد. این گروه پس از این مقدمات، چنین نتیجه گرفته‌اند: «فثبت انه لابد فی کل عصر من اقوام تقوم الحجة بقولهم.» (29)

ج- مقصود از «امت» آیات شهادت

پس از تبیین دلالت آیه بر وجود شهید و گواه در هر عصر و زمانی، این سؤال مطرح می‌شود که با توجه به اطلاق دلالت آیه، مصداق شاهد در عصر پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چه کسی خواهد بود؟
مراد از «امت» در آیه 89 سوره نحل (30) که از جمله‌ی شهدا شمرده شده، نمی‌تواند تمامی اهل قبله و همه‌ی مسلمانان باشد، زیرا هم چنان که امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید:
در میان مسلمانان گروه‌هایی هستند که در دنیا شهادت شان بر مقدار کمی سبزی یا خرما پذیرفته نمی‌شود، چه رسد به شهادت در قیامت بر اعمال خلق خدا. (31)
همان‌گونه که گذشت، به سبب به کار رفتن فعل به صورت ماضی در فقره (جَعَلناکُم أُمَّة وَسَطا) آیه دلالت بر حکم خداوند به عدالت این گروه در دنیا می‌کند (32) و از آنجا که خدا به ظاهر و باطن امور آگاه است، حکم او به عدالت این گروه، شامل ظاهر و باطن ایشان می‌شود، لذا عصمت ایشان نیز از آیه به دست می‌آید. (33) هم چنین از فقره (لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ) در آیه 143 سوره بقره (34) استفاده می‌شود که گواهانی که در محکمه‌ی الهی شهادت می‌دهند، معصوم و بی‌خطا هستند، زیرا لازمه‌ی شهادت، عدالت و درستی گواهی است و از آن جا که گواهی شاهدان الهی به حسب اطلاق آیه، شامل دنیا و آخرت می‌شود، پس عدالتی مستمر و در نتیجه عصمت را می‌طلبد. به علاوه عبارت «شهد علیه» به جای «شهد له» بر حجیت قول ایشان دلالت می‌کند. (35) از این رو مراد از امت در آیه، همه امت پیامبر نیست، زیرا فسق و بلکه کفر بسیاری از امت، روشن است. (36)
هم چنین آن‌گونه که گفته شد، فعل «جعلنا» به صورت ماضی، بر شاهد بودن این افراد عادل در دنیا دلالت دارد؛ زیرا آیه، شهید بودن ایشان رابه وسط بودن‌شان پیوند می‌دهد و وقتی وصفِ وسط بودن مربوط به دنیاست، لازم است شهید بودن‌شان هم در دنیا باشد. این نکته را نیز باید تأکید کرد که منظور از این شهادت، ادای شهادت است، نه تحمل آن؛ چرا که شهادتی که عدالت در آن اعتبار شده، ادای شهادت است، نه تحمل شهادت. (37)
ظاهر قید «مِن أنفُسِهِم» در آیه 89 سوره نحل نیز دلالت دارد که این شهادت، شهادت مستند به حجت عقلی و یا دلیلی نقلی نیست، بکله مستند به رؤیت و حس است و از میان هر امت، شهدایی از خودشان، به صورت حسی بر اعمال‌شان نظارت دارند. علاوه بر این، اگر شهادت مستند به رؤیت و حس نباشد، چنین شهادتی، شهادت زنده نیست، در حالی که با توجه به آیه 117 سوره مائده، شهید کسی است که زنده باشد و ببیند. (38) هم چنین آیه « وَ جِی‌ءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَدَاءِ » (39) عدم ملازمت میان شهید بودن و پیامبر بودن را تأکید می‌کند. (40)

5. امامان، شاهدان پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

پس از بررسی آیات شهادت و اثبات وجود شاهدان و گواهانی با ویژگی خاص، مانند عصمت و علم به باطن اعمال انسان، این سؤال مطرح می‌شود که مصداق این شاهدان در دوران پس از ختم نبوت، چه کسانی هستند؟
روایات فراوانی در ذیل آیاتِ شهادت، به تبیین مصادیق شهدا پرداخته‌اند. برید از امام باقر (علیه السلام) نقل می‌کند: «نَحنُ الأُمَّةً الوَسَطُ وَ نَحنُ شُهَداءُ اللهِ علی خَلقِهِ وَ حُجَّتُهُ فِی أرضِهِ.» (41) هم چنان که در پاسخ به سؤال از مصداق آیه‌ی (وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ) (42)، ائمه (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان مصداق مؤمنون معرفی شده‌اند. (43)
از سماعه نقل شده که حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) در ذیل آیه (فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنَا بِکَ عَلَى هؤُلاَءِ شَهِیداً) (44) فرمود:
نَزَلت فی أمَّة مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) خَاصَّةً فِی کُلِّ قَرنٍ مِنهُم إِمامٌ مِنَّا شَاهدٌ عَلَیهم و مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله و سلم) شَاهدٌ عَلَینا. (45)
ابوحمزه ثمالی از امام باقر (علیه السلام) در ذیل آیه‌ی مذکور، نقل کرده است: «نحن الشهود علی هذه الامة». (46)
هم چنین ابوبصیر از حضرت امام صادق (علیه السلام) در ذیل آیه مذکور نقل می‌کند:
نحن الشهداء علی الناس بما عندهم من الحلال و الحرام و ما ضیعوا منه. (47)
از امام رضا (علیه السلام) نیز در این زمینه روایت شده است:
والله انّ اعمالکم لتعرض علی فی کل یوم و لیلة. (48)

الف- چگونگی تحقق شهادت امام

مسئله عرضه اعمال در روایات نبوی نیز نمود یافته و جامعه دینی با این آموزه آشنا بود. تحلیل گفتار نبوی در این حوزه با توجه به تحقق وحی الهی برای حضرت، برای جامعه مخاطب امر قابل درک و افهام بود، لکن چگونگی استمرار عرضه اعمال پس از پیامبر خاتم، با تردید و انکار روبه رو می‌گشت. پرسش محوری بحث آن است که این شهادت برای امام چگونه محقق می‌شود و در نظام اندیشه و جهان‌بینی، جایگاه امام چگونه تعریف می‌گردد تا با این آموزه سازگار درآید.
همان‌گونه که بیان شد، مسئله عرضه اعمال در روایات نبوی تبلور یافته و روایات ائمه اطهار (علیه السلام) نیز بازگوی این حقیقت است. (49) با وجود تصریح قرآن و روایات، گزارش‌ها حاکی از آن است که تلقی و باور جامعه از علم امام به تمامی اعمال بندگان، با نوعی ابهام و سردرگمی مواجه بود. ریشه این امر به مسئله کارکردهای نهاد امامت و جایگاه آن در شاکله هستی بازگشت داشت.از این رو تبیین لایه‌های برتر معارف مربوط به نهاد امامت، نیازمند زمینه‌سازی برای پذیرش آن معارف و تثبیت منزلت امامت برای بهره بردن مناسب از این نهاد است؛ چرا که معرفت و شناخت حقیقی و درست، گام ضروری و نخست برای طی مسیر و فهم غایت پیش رو است؛ اما این امر با مشکلاتی روبه رو می‌گشت که رفع آن، اتخاذ برخی روش‌ها را اقتضا می‌نمود.

ب- الگوی واژگان جایگزین

چالش‌های ایجاد شده پس از طرح برخی از گزاره‌ها، مانعی بزرگ در مسیر تبیین آموزه‌ها و معارف مرتبط با این گونه گزاره‌ها بود. با ملاحظه برخی از روایات، می‌توان یکی از راهکارهای رفع این مشکل را در الگوی واژگان جایگزین یافت. بدین ترتیب علاوه بر انتقال حقیقت برخی از معارف و گزاره‌ها، زمینه تحلیل و تفسیر بیشتر نیز در این راه، فراهم می‌گردد و ذهن مخاطب آماده پذیرش آن آموزه‌ها می‌شود.
بیان شد که یکی محورهای بحث در حوزه امامت، مسئله امکان یا عدم امکان ارتباط امام با غیب و فرشتگان و چگونگی تحلیل آن با مسئله ختم نبوت و قطع وحی بود. نتیجه این بحث، یا به نفی ارتباط امام با فرشته پس از ختم نبوت و یا به نفی خاتمیت و اقرار به نبوت ائمه منجر می‌گشت. گزارش‌ها نشان می‌دهد که گاه به کار رفتن واژگانی هم چون ارتباط امام با ملائکه، برخی از صحابه ائمه را به دیدگاه نبوت ایشان متمایل می‌نمود یا دچار سردرگمی آنان می‌شد. (50) بازتاب این اختلاف را در کلام علی بن اسماعیل اشعری می‌توان مشاهده نمود. وی با اشاره به اختلاف شیعه در گستره علم امام، برخی را باورمند به آگاهی امام از تمام امور (دنیایی، آخرتی، گذشته و آینده) می‌داند و گروه دیگر را معتقد به آگاهی امام از دانش احکام و شریعت. (51)
سَدیر صیرفی واکنش شیعه (صاحبان دیدگاه و نخبگان شیعی) نسبت به چگونگی آگاهی و دانش امام را این گونه به محضر امام بازتاب می‌دهد:
إن شیعتکم اختلفت فیکم فأکثرت، حتی قال بعضهم: إن الإمام ینکت فی أذنه و قال آخرون: یوحی إلیه و قال آخرون: یقذف فی قلبه و قال آخرون: یری فی منامه و قال اخرون إنما یفتی بکتب آبائه؛ فبأی قولهم آخذ جعلت فداک؟ فقال: «لا تأخذ بشیء من قولهم. یا سدیر! نحن حجة الله و أمناؤه علی خلقه. حلالنا من کتاب‌الله و حرامنا منه». (52)

ج- تأسیس واژه عمود نور

گاه جهل به یک حقیقت، انسان را نسبت به دریافت بهره‌های مقرر در آن، بی‌نصیب می‌سازد. این مبنا را که در روایات معرفت نیز بازتاب مناسبی داشته است، می‌توان در تحلیل چرایی تبیین برخی از کارکردهای نهان یا نیمه نهان (به لحاظ کیفیت و چگونگی) نهاد امامت ملاحظه نمود. (53)
روایات «عمود نور» را می‌توان از نمونه‌ایی از این الگوی گفتاری به شمار آورد. هر چند این رمزگشایی در دو حوزه مدینه و مرو توسط امام صورت می‌یابد، اما نشانه‌های تاریخی مسائل پیرامونی، دلالت بر آن دارد که این مسئله با دو رویکرد و نگاه به فراخور هر حوزه صورت گرفته است. ابتدا گزارشی اجمالی از روایات عمود نور مطرح می‌شود و سپس به نقش امام رضا (علیه السلام) در رازگشایی از کیفیت تحقق این پدیده اشاره می‌کنیم و آن گاه به تفاوت سخن امام در مدینه و مرو خواهیم پرداخت.
عنوانی که برای یکی از مجاری علم و آگاهی امام با ذکر ویژگی و نتیجه‌ی آن در برخی از روایات به چشم می‌خورد، عنوان عمود نور است. مرحوم کلینی با سندی صحیح نقل می‌کند:
لا تَتَکلَّمُوا فی الإمامِ، فَإنَّ الإمامَ یسمَعُ الکلامَ و هوَ فی بَطنِ أُمَّهِ. فَإذا وَضَعتُهُ، کَتَبَ المَلَک بینَ عَینَیهِ (و تَمَّت کَلِمَ^ رَبَّک صِدقا و عدلاً لا مُبَدَّلَ لِکلِماتِهِ و هُوَ السَّمیعُ العَلیم) فَإذا قَامَ بِالأَمرِ، رُفِعَ لَهُ فی کُلِّ بَلدَة مَنارٌ ینظُرُ مِنهُ إلی أَعمالِ العِبادِ. (54)
روایاتی که در ذیل این عناوین قابل بررسی‌اند، همگی در اثر و پی‌آمد حقیقت عمود نور، اشتراک دارند، هر چند در ذکر عنوان، زمان و یا فعل به کار رفته برای آنچه عمود نور مرتبط با آن می‌شود، تفاوت‌هایی در عبارات روایات ملاحظه می‌شود. امر مشترک میان روایات، ارتباط عمود یا منار یا مصباح نور با اعمال بندگان و خلایق است. به تعبیر دیگر به طور قطع می‌توان ادعا نمود که روایات این باب، از آگاهی امام نسبت به کُنش و رفتار و اعمال انسان‌ها خبر می‌دهد.
به طور کلی کاربرد عمود نور در روایات را می‌توان به دو دسته تقسیم نمود:
دسته اول: روایاتی که محور مشترکی برای آنها نمی‌توان جست و واژه «عمود نور» در مسائل گوناگون و متنوع، مورد استفاده قرار گرفته است؛
دسته دوم: روایاتی که در منظومه مجاری علم امام و چگونگی آگاهی امام از اعمال بندگان جای دارند و از واژه «عمود نور» در تبیین چگونگی آگاهی و علم امام به اعمال انسان‌ها استفاده کرده‌اند.

د- سیر انتقال موضوع عمود نور

با جست و جوی واژه «تعرض» یا به صورت خاص‌تر واژه «تعرض علی» در میان احادیث، می‌توان نمونه‌های روایات عرضه اعمال را مشاهده نمود.
یکی از نکات جالب در این دسته از روایات، بیان‌های گوناگونی است که گویای مراحل تبیین اصل این مسئله، بیان مصادیق عرضه شوندگان و در نهایت، چگونگی این عرضه است. در این روایات به عرضه اعمال به خداوند، عرضه اعمال به پیامبر اکرم در پنج شنبه‌ها، عرضه اعمال در دو روز هفته به آن حضرت، عرضه هر روزه اعمال به محضر ایشان، بیان عرضه اعمال به ائمه اطهار (علیه السلام) و استمرار این عرضه در هر عصر هر امام و بیان چیستی و چگونگی این عرضه اشاره شده است.
اما همان‌گونه که اشاره رفت، از واژگان جایگزین در تبیین چگونگی و کیفیت این عرضه، کلمه عمود نور است. در بررسی تاریخی و سیر کلی مسئله عمود نور، مطابق اسناد و طرق احادیث عمود نور چنین استفاده می‌شود که این عنوان در زمان امام باقر (علیه السلام) مطرح شد و اوج گسترش آن در زمان امام صادق (علیه السلام) بوده است. روایات دلالت دارند که مسئله عمود نور، چیستی آن و فهم دقیقش در محافل شیعی و در ذهن اصحاب ائمه (علیه السلام)، مسئله‌ای نو و در حال جای گرفتن بوده است و در زمان امام رضا (علیه السلام) به روشنی تبیین گردیده است، به گونه‌ای که تبیین صریح امام رضا (علیه السلام) از حقیقت عمود نور، راویان بزرگی همانند ابن فضال و محمدبن عیسی و یونس بن عبدالرحمان (55) و به تبع آن، جامعه شیعی را از سرگشتگی نسبت به تبیین آن، بیرون کشیده است.
عبارت «لاتزال تجیء بالحدیث الحق» (56) در روایت محمدبن عیسی بن عبید، بیان‌گر وجود روایات مبهم و مجمل و حتی جعلی در این حوزه است، به گونه‌ای که این امر، زمینه برای بدفهمی و اشتباه را حتی میان بزرگان از اصحاب ائمه (علیه السلام) فراهم نمود.

هـ - دلیل اعطای عمود نور به امام

آنچه می‌توانست به تبیین کیفیت عرضه اعمال و بیان چیستی عمود نور کمک نماید، بیان دلیل و علت اعطای چنین ابزاری به امام بود. از این دو روایاتی به علتِ اعطای عمود نور به امام اشاره دارند. از محتوا و لحن این روایات استفاده می‌شود که عمود نور، امری جدا از امام نیست، بلکه ویژگی و توانایی در امام است که خداوند آن را برای احتجاج بر خلقش، فراهم نموده است؛ همانند روایتی که پس از اشاره به وجود منار نور می‌فرماید: «فبهذا یحتجّ الله علی خلقه.» (57)

و- امام رضا (علیه السلام) و تبیین عمود نور در مدینه

روایتی از امام کاظم (علیه السلام)، نشان‌گر شیوع این آموزه در دوره ایشان است، چرا که در این روایت، پرسش از این مسئله صورت می‌گیرد:
عن الحسن بن علی الوشاء عن أحمدبن عمیر عن أبی الحسن (علیه السلام) قال: سئل عن قول الله عز و جل: (اَعملوا فَسَیَرَی اللهُ عَمَلَکُم وَ رَسُولُهُ وَ المُؤمِنُونَ). قال: «إن أعمال العباد تعرض علی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) کل صباح أبرارها و فجارها، فاحذروا»؛ (58)
همان‌گونه که اشاره شد، امام رضا (علیه السلام) پس از دوره‌ای خفقان، کوشید آموزه‌های شیعی از جمله مباحث مربوط به نهاد امامت را بازآفرینی و ترویج نماید. در بیان نشانه‌های تروجی اندیشه عرضه اعمال در دوره حضور امام رضا (علیه السلام) در مدینه، می‌توان به روایات ذیل اشاره داشت:
1. روایت عبدالله بن ابان زیات؛ در این روایت آمده:
قلت للرضا (علیه السلام): ادع الله لی و لأهل بیتی. فقال: «أولست أفعل؟ و الله إن أعمالکم لتعرض علی فی کل یوم و لیلة». قال: فاستعظمت ذلک، فقال لی: «أما تقرأ کتاب الهل عز و جل: (وَ قُلِ اعمَلُوا فَسَیَری اللهُ عَمَلَکُم و رَسُولُهُ وَ المؤمِنونَ)؟ » قال: «هو والله علی بن ابی طالب (علیه السلام)». (59)
2. روایت حسن بن علی الوشاء؛ که در این روایت می‌گوید:
سمعت الرضا (علیه السلام) یقول: «إن الأعمال تعرض علی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) أبرارها و فجارها». (60)
اما مراد از عمود نور را می‌توان روایتی صحیح از امام رضا (علیه السلام) به گونه روشن و صحیح دید. این روایت پس از بیان مسئله عرضه اعمال و طرح موضوع عمود نور، به روشنی پاسخ‌گوی این مطلب است.
محمدبن عیسی نقل می‌کند:
به همراه فضال نشسته بودیم که یونس بن عبدالرحمان نزد ما آمد و گفت: به محضر علی بن موسی رسیدم و به ایشان عرض کردم: حرف و حدیث مردم درباره‌ی عمود زیاد شده. امام به من فرمود: «تو چه می‌گویی؟ آیا منظور عمودی از آهن است (61) که برای صاحب (امام) تو برافراشته می‌گردد؟» من گفتم: نمی‌دانم. امام فرمود: «بلکه مراد از عمود نور، مَلَک است که در هر شهری موکَّل است و خدا به وسیله‌ی او، اعمال بندگان آن شهر را بلند و نمایان می‌کند.»
ابن فضال آنگاه که سخنان یونس را شنید بسیار خوشحال شد و سر او را بوسید و گفت: همیشه حدیث و سخن حق بیاور که خدا به واسطه‌ی آن، برای ما گشایش ایجاد کند. (62)
صدر و ذیل روایت به خوبی نشان می‌دهد که مسئله عمود نور، موضوع مطرح و مشهوری میان مردم بوده است. همین طور استفاده می‌شود که موضوع عمود نور با تفاسیر گوناگون و ضد و نقیضی رو به رو بوده است، به گونه‌ای که یکی از اصحاب برجسته ائمه را به تحقیق از حقیقت آن و سؤال از سردرگمی مردم نسبت به آن کشانده است.
به هر حال این روایت، با صراحت عمود نور را مربوط به عمل بندگان می‌داند؛ یعنی می‌توان ادعا کرد عمود نور، حاصل کار انسان‌هاست و امام با داشتن روح‌القدس و نگریستن بر این عمودها که از هر شهر و آبادی ساطع می‌شود، بر اعمال بندگان آگاهی می‌یابد. روایات از این آگاهی امام، با عبارات: یری، یبصر، ینظر، یشرف، یعلم، نصب، یعرف تعبیر می‌کنند. (63)

ز- امام رضا (علیه السلام) و تبیین عمود نور در مرو

برای اثبات وجود دو رویکرد در نهاد امامت نسبت به موقعیت زمانی و مکانی – که مقاله حاضر در پی آن است – می‌توان از همین روایت و چگونگی تفسیر عمود نور توسط حسن بن جهم در مرو استفاده نمود.
وی گزارش می‌دهد در مجلسی که مأمون در حضور امام رضا (علیه السلام) تشکیل داده بود و در آن علمای فرقه‌های گوناگون حضور داشتند، از آن حضرت پرسیده شد: شما چگونه از نیت و قلب افراد خبر می‌دهید؟ حضرت با اشاره به روایتِ «اتقوا فراسة المؤمن فانه ینظر بنورالله» از پیامبر اکرم - که روایتی مشهور میان شیعه و اهل سنت بود - با تبیینی عادی از این حادثه، مؤمنان را با توجه به میزان ایمان و بینش و بیداری و علم‌شان، برخوردار از نور الهی می‌داند و این نور الهی، حقایق را برای او مکشوف می‌کند. سپس آن حضرت هر یک از ائمه اطهار (علیه السلام) را برخوردار از تمام آنچه میان مؤمنان تقسیم شده، معرفی کرد و ایشان را مصداق کامل آیه‌ی (إنَّ فی ذلکَ لَأَیتٍ لِلمُتَوَسِّمینَ) برشمرد.
راوی حدیث می‌گوید: مأمون نگاهی به حضرت نمود و از ایشان خواست از ویژگی‌های اختصاصی ائمه بیشتر بفرماید. این پرسش مأمون، حاکی از آن است که امام در رویکرد عمومی، از تبیین زوایای پنهان این مسئله اجتناب می‌فرمود.
حضرت امام رضا (علیه السلام) در تکمیل آنچه فرموده بود، به تأیید شدن ائمه به خواست خداوند اشاره می‌فرماید:
ان الله (عجل الله) قد ایدنا بروح منه مقدسة مطهرة لیست بملک لم تکن مع احد ممن مضی الا مع رسول الله و هی مع الائمه هنا تسددهم و توفقهم و هو عمود من نور بیننا و بین الله (عجل الله). (64)
در این روایت، حضرت پس از ذکر مقدمه‌ای در بیانِ برخورداری ائمه از ایمان و علم و بصیرت، توفیق خود را منتسب به مرتبه‌ی روحی‌ای می‌نماید که در آن، تنها تقدس و طهارت جای دارد. ایشان هم چنین برای زدودن شبهه‌ی اِخبار ملک و یا نتیجه‌ی ارتباط با ملائکه بودن این امور، آن را روحی ویژه و ممتاز برای پیامبر و آل مطهرش می‌خواند.

نتیجه‌گیری

در مقاله حاضر، تلاش شد با سیری قرآنی، تاریخی و روایی، به بررسی یکی از کارکردهای جایگاه امت پرداخته شود. از این رو با تبیین این آموزه از نگاه قران، خاست‌گاه قرآنی آن روشن گردید.
در عرصه روایات نشان داده شد که ائمه (علیه السلام) به فراخور زمانه و مخاطب خویش، با دو رویکرد اقدام به تبیین معارف نمودند. رویکرد جذب حداکثری جامعه به گفتمان‌سازی برای جایگاه نهاد امامت، از اهداف مهم پیشوایان شیعه بوده است. در این الگو تلاش می‌شد از طرح مسائلی که به این هدف آسیب می‌رساند، در مجامع عمومی و به صورت گسترده پرهیز شود.
در مسئله محوریِ مقاله حاضر نشان داده شد مسئله عرضه اعمال از روایات نبوی آغاز شده و در دوره‌های مختلف عصر حضور، نشر و ترویج یافته است.
از آنجا که بهره‌بری تام و مناسب از جایگاه امامت، با معرفت به آن پیوند یافته است، بیان کیفیت و چیستی این عرضه در دستور کار نهاد امامت قرار داشته است. در تبیین این مسئله با توجه به چالش‌های موجود فراروی نهاد امامت، از الگوی واژگان جایگزین استفاده و عنوان عمود نور در ادبیات امامیه تأسیس شد. این امر مقدمه‌ای برای تبیین چیستی و حقیقت عرضه اعمال است که نشان دهنده نقش امام در هدایت است.
رازگشایی از جایگاه هدایتی نهاد امامت با تبیین رابطه امام با اسباب آگاهی از غیب، یعنی فرشتگان و آگاهی عمیق امام از رفتار تمامی بندگان الهی، در روایتی از امام رضا (علیه السلام) صورت می‌پذیرد.
نقش زمانه در تبیین معارف را نیز می‌توان با مقایسه تبیین چیستی عمود نور در میان مخاطبان امام رضا (علیه السلام) در مدینه و مرو مشاهده نمود.

پی‌نوشت‌ها:

1. ر.ک: صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ج1، ص 303.
2. برای اثبات این ادعا می‌توان از کلام شیخ مفید در اوائل المقالات، کلام ابن شهر آشوب در متشابه القرآن و سخن فضل بن حسن طبرسی در مجمع‌البیان شاهد اقامه نمود. ر.ک: رضا برنجکار و دیگران، «مسئله آگاهی از غیب و امکان آن از نگاه مفسران»، مجله مطالعات تفسیری، شماره 10، تابستان 1391، ص 67 و 68.
3. برای اطلاع از شاهد تاریخ این سخن می‌توانید به گزارش طولانی و ارزش‌مند نوبختی از اختلاف امامیه در چگونگی آگاهی‌یابی و دانش یافتن امام جواد (علیه السلام)، با توجه به کمی سن ایشان مراجعه نمود. از آن جا که امامت امام کم سن و سال، امری تازه بود، ارزیابی از چگونگی آگاهی امام ازعلوم، به ریشه اندیشه اصحاب در کیفیت دانش امام در دوره‌های قبل و مبانی اثبات شده در گذشته باز می‌گشت، همانگونه که متن نوبختی دلالت می‌کند. (ر.ک: فرق الشیعة، ص 90-88).
4. در ادامه به این مسئله خواهیم پرداخت. مناسب است بدانیم مسئله تحدیث از آموزه‌های پر رمز و راز شیعی است که نیازمند تحقیقات گسترده با نگاه تاریخی و کلامی است و نتایج آن در تحلیل بسیاری از گزاره‌ها و آموزه‌ها، سودمند است. برای نمونه ر.ک: محمدتقی شاکر و رضا برنجکار، «حقیقت تحدیث و رابطه آن با نبوت»، مجله آینه معرفت، ش 37، زمستان 1392.
5. مشاهده روایات مسند الامام الرضا (علیه السلام) در بخش امامت، علاوه بر به نمایش گذاشتن کثرت روایات آن حضرت در این حوزه، نشان می‌دهد که تلاش ایشان در دو حوزه امامت، یعنی تبیین و تحلیل چیستی و فلسفه امامت و استدلال بر حقانیت و برتری امیرالمؤمنین (علیه السلام)، متمرکز بوده است (ر.ک: عزیز الله عطاردی، مسند الامام الرضا (علیه السلام)، ج1، ص 138- 88). از این راهبرد می‌توان به عنوان راهبرد کوتاه مدت یا راهبرد مقدماتی برای رسیدن به راهبرد بلند مدت یا راهبرد اصلی نام برد.
6. ر.ک: کلینی، الکافی، ج15، ص 584؛ ملاصالح مازندرانی، شرح اصول الکافی، ج12، ص 338.
7. ر.ک: احمدرضا شرفی، حوزه‌ی حدیثی نیشابور از ابتدا تا اوایل قرن هفتم هجری.
8. باید دانست که در قرآن به ریشه اصلی بسیاری از باورهای اساسی امامیه درباره پیشوایان خود – که گروهی آن را به غلو نزدیک یا غالیانه می‌خوانند – اشاره رفته است. نمونه برجسته این مسئله، سخن امامیه درباره عرضه اعمال به امام و نقش امام در هدایت باطنی مؤمنان است که در ادامه درباره آن بیشتر سخن خواهیم گفت.
9. ر.ک: سید حسین مدرسی طباطبایی، مکتب در فرآیند تکامل، ص 56-107. مؤلف در این کتاب با اشاره به برخی از آیات و چشم پوشی از آیات دیگر، درصدد القای اصلی خودساخته برای نفی تمام شئون فوق بشری ائمه (علیه السلام) است. این در حالی است که قرآن با شواهد و مثال‌های گوناگون، به وجود مراتب در میان انسان‌ها تصریح نموده، برترین جایگاه در این مراتب را به پیامبر در آیه (فکان قاب قوسین او ادنی) می‌دهد. برای نگاه مقابل این دیدگاه و دلایل آن، ر.ک: سیدعلی رضا حسینی و محمدتقی شاکر، «نقش باورهای کلامی در داوری‌های رجالی»، مجله معرفت کلامی، شماره 11، سال 1392.
10. اشاره به تغییر شرایط در دوران پس از امام رضا (علیه السلام) نیز مناسب است. با جانشینی فرزندی هفت ساله و به امامت رسیدن حضرت جواد (علیه السلام) در سن کودکی، بدنه شیعه و حتی نخبگان و اصحاب بزرگ، دچار نوعی تحیر گردیدند، اما این مولود مبارک، زمینه تحول عمیق و ارتقای فهم امامیه از جایگاه امامت را با گامی بلند، همواره نمود؛ چرا که نگاه به جایگاه امامت در این سن، بدون داشتن ارتباط با عالم غیب و برخورداری از علم لدنی، قابل تحلیل نبود و انگاره تعلیم و تعلم عادی امام را با چالش روبه رو می‌ساخت. امام جواد (علیه السلام) در جلسات پرسش اصحاب و مناظره با مخالفان، خاطره جلسات با شکوه پدر بزرگوارش را در یادها زنده می‌کرد. این مسئله به عمق بخشی در معرفت به امامت و تحلیل مناسب آن منجر شد.
11. ر.ک: سیدمحمد حسین طباطبایی، المیزان، ج12، ص 322. این سخن از آن رو مستند به کلام علامه طباطبایی می‌شود که مفسران بزرگی هم چون ایشان با وجود بهره‌مندی از کوله بار دانش و ارمغان اندیشه گذشتگان، باز زبان به مشکل بودن این بحث گشوده اند.
12. ر.ک: ق، آیه‌ی 18؛ انفطار، آیه‌ی 12-10؛ مائده، آیه‌ی 117؛ نساء، آیه‌ی 41؛ نور، آیه‌ی 24 و یس، آیه‌ی 65.
13. دو مسئله مهم دیگر در این حوزه، یعنی رابطه و پیوند شهادت این گروه با شهادت پیامبر خاتم (ص) و آثار نتایج شهادت و رابطه آن با مسئله هدایت، در مقاله «نقش امام غایب در هدایت و مبانی آن» بررسی شده است.
14. ابن منظور، لسان‌العرب، ج3، ص 240 و فیومی، مصباح المنیر، ج2، ص 324.
15. ابن منظور، همان.
16. احزاب، آیه‌ی 45.
17. مفاتیح الغیب، ج25، ص 173.
18. دلیل این ادعا، گفتار دیگر وی است که به آن اشاره می‌گردد.
19. یقال شاهدت کذا اذا رایته و ابصرته
20. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج4، ص 83.
21. ر.ک: فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج4، ص 83.
22. ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج5، ص 93؛ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج5، ص 281.
23. ر.ک: ابوالفتوح رازی، روض‌الجنان، ج10، ص 7؛ آلوسی، روح‌المعانی، ج6، ص 5.
24. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج16، ص 123؛ ملامحسن فیض کاشانی، صافی، ج2، ص 368؛ آلوسی، روح‌المعانی، ج6، ص 5.
25. شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القران، ج5، ص 295.
26. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج16، ص 142.
27. ر.ک: تفسیر شریف لاهیجی، ج2، ص 311؛ اسماعیل حقی بروسوی، روح‌البیان، ج3، ص 502؛ آلوسی، روح المعانی، ج6، ص 16.
28. نحل، آیه‌ی 89.
29. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج20 ص 257 و 258؛ آلوسی، روح‌المعانی، ج7 ص 450 و 451.
30. «وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنَا بِکَ شَهِیداً عَلَى هؤُلاَءِ وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْ‌ءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً وَ بُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ‌ ».
31. محمدبن مسعودی عیاشی، تفسیر العیاشی، ج1، ص 63؛ ابن شهر آشوب، المناقب، ج4، ص 179.
32. ر.ک: آلوسی، روح المعانی، ج1، ص 403.
33. روض الجنان، ج2، ص 1

عبارات مرتبط با این موضوع

امام رضا ع و رازگشایی از جایگاه هدایتیِ نهاد امامت امام رضا ع و رازگشایی از جایگاه هدایتیِ نهاد امامت


ادامه مطلب ...

نهاد ناظر برخدمات اینترنتی کافی‌نت‌ها کجاست؟

[ad_1]

با وجود ارائه انحصاری برخی خدمات دولتی از طریق اینترنت، اما مرجع مناسبی برای قیمت گذاری خدمات ارائه شده در کافی‌نت‌ها وجود ندارد.

به گزارش مشرق، همزمان با شروع سال تحصیلی جدید و ثبت نام دانشجویان جدیدالورود؛ دانشجویان موظف شدند قبل از ثبت نام، نسبت به دریافت کد رهگیری اقدام کنند.
 
از آنجایی که دریافت این کد نیازمند الزاماتی همچون اسکن مدارک، تعیین سایز مدارک مورد نیاز و امثال آن است، تنها گزینه پیش روی بسیاری از دانشجویان به علت دسترسی نداشتن به این امکانات، مراجعه به کافی نت است.
 
اما اوج گرفتن تقاضا و نبود مرجع مناسب قیمت گذاری موجب شده تا بعضی از مالکان کافی‌نت‌ها هزینه زیادی از دانشجویان برای ارائه این خدمات دریافت کنند.
در آشفتگی این بازار هر فروشنده به سبک خود قیمت گذاری میکند و منطبق بر میل و انصافش سطح قیمت را تعیین می کند.


دریافت کد رهگیری برای دانشجویان جدیدالورود دانشگاه آزاد از 7 تا 20 هزار تومان و برای دانشجویان دانشگاه‌های دولتی از 10 تا 30 هزار تومان هزینه دارد.


مالک کافی‌نتی در شمال غرب تهران در پاسخ به خبرنگار فارس مبلغ ثبت نام دانشگاه آزاد و دولتی را 20 هزار تومان اعلام می‌کند و می‌گوید : رقم ثبت نام دانشگاه های دولتی متفاوت است اما حدودا 30 هزار تومان خواهد بود.
 
مالک یکی از کافی نت های شرق تهران مبلغ دریافت کد رهگیری دانشگاه آزاد را 7 هزار تومان اعلام می‌کند. او می‌گوید: برای ثبت نام دانشگاه دولتی ارقام متفاوت است که میانگین آنها با توجه به تعداد اسکن ها، 10 هزار تومان است.


به فاصله چند متر آن طرف‌تر یک کافی نت دیگر، رقم دریافتی برای ثبت نام دانشگاه آزاد را 20 هزار تومان اعلام کرد.


یکی از کافی نت های جنوب تهران نیز به خبرنگار ما می‌گوید: مبلغ ثبت نام دانشگاه آزاد و میانگین مبلغ ثبت نام دانشگاه‌های دولتی به ترتیب 20 هزار تومان و 30 هزار تومان است. این در حالی است که یک کافی نت دیگر که با فاصله کمی از آن قرار داشت، رقم ثبت نام دانشگاه آزاد را 13 هزار تومان عنوان کرد.


یکی از این دانشجویان دانشگاه آزاد، به فارس می‌گوید: قبل از ثبت نام به یکی از کافی نت های اطراف دانشگاه مراجعه کردم تا کد رهگیری دریافت کنم، دانشجویان زیادی نیز برای انجام این کار مراجعه می کردند.


وی ادامه می‌دهد: پس از دریافت کد، فروشنده مبلغ را 20 هزار تومان اعلام کرد در حالی که این کار اصلا مراحل پیچیده و سختی ندارد.


این دانشجو می‌گوید: دانشجویان در مقابل این مبلغ که به نسبت هم زیاد است، هیچ واکنشی نشان ندادند و با اختیار خود مبلغ را پرداخت میکنند.
 
 هیچ مرجعی برای قیمت گذاری وجود ندارد
 
اما این همه ماجرا نیست. چنانکه به تازگی یعنی در سوم مهرماه نیز هشتمین سرشماری کشور در سطح ملی آغاز شد که افراد میتوانند با مراجعه به سایت در ارائه اطلاعات لازم سرشماری همکاری کنند.
 
بر این اساس خانوارهایی هستند که یا از اینترنت برخوردار نیستند و یا آنکه از چگونگی ثبت نام اینترنتی اطلاع چندانی ندارند و علاوه بر اینها نیز وجود 1000 جایزه یک میلیون تومانی مرکز آمار ایران که از مزایای شرکت اینترنتی سرشماری است، سبب تشویق بیشتر مردم برای مراجعه به کافی‌نت‌ها بریا سرشماری اینترنتی خواهد شد.
 
اما همزمان با تشویق مردم به ثبت نام اینترنتی، ساز و کار مناسبی برای ارائه قیمتی واحد از سوی کافی‌نت‌ها ارائه نشده است و به هر کدام از آنها که مراجعه کنید، مبلغ متفاوتی را درخواست خواهند کرد.
 
مالک یک کافی نت در شرق تهران به خبرنگار فارس گفت: مبلغ ثبت نام اینترنتی به ازای هر یک نفر 1500 تومان است.
 
یک کافی نت در جنوب تهران این مبلغ را برای هر نفر سه هزار تومان اعلام کرد. کافی نت دیگری که در نزدیکی آن قرار داشت، همین مبلغ را بیان کرد؛ اما کافی نت سومی که با فاصله دورتری از آنها قرار داشت به صورت تقریبی برای یک خانواده 5 نفره این مبلغ را 8 هزار تومان اعلام کرد.
 
هرچند در این زمینه از سوی مرکز توسعه دولت الکترونیک، قیمت ارائه خدمات ثبت نام اینترنتی سرشماری سال 95 سی هزار ریال برای دریافت توسط دفاتر پیشخوان دولت تعیین و پیشنهاد شد که  در خصوص سایر اماکن ثبت‌نام همین قیمت رعایت شود.
 
حال این سوال به وجود می آید که آیا مرجع معتبری برای این قیمت‌گذاری‌ها وجود ندارد و افراد تنها باید چشم به دهان فروشندگان بدوزند تا قیمت ها را از زبان آنان بشنوند در حالی که با اعمال نظارت قوی تر می توان به آسودگی دریافت‌کنندگان خدمات کمک زیادی کرد.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

نهاد ناظر برخدمات اینترنتی کافی‌نت‌ها کجاست؟


ادامه مطلب ...

نقش رزق حلال در استحکام نهاد خانواده در سیره و سخن امام رضا (ع)

[ad_1]

چکیده

در سخنان و سیره امام رضا (علیه‌السلام) از رزق حلال و عناوین مرتبط با آن سخن به میان آمده و مفهوم رزق حلال ترسیم شده است. از سویی خانواده با عناوین چندی مورد اشاره قرار گرفته و از استحکام آن سخن به میان آمده و به توسعه و رفاه آن تشویق شده است. در مقاله‌ی حاضر ضمن بیان مواردی که به رزق حلال اشاره دارند رابطه‌ی رزق حلال و استحکام بنیان خانواده تبیین شده است، زیرا نظر به اهمیت خانواده، اسلام راهکارهای زیادی برای استحکام آن بیان داشته همچنین از عوامل سست کننده‌ی آن نهی نموده است، لذا متونی که به استحکام نهاد خانواده تشویق می‌کنند، به مراتب بیشتر از متون، مشوق تشکیل خانواده هستند. در سخنان و سیره‌ی امام رضا (علیه‌السلام) برای استحکام بنیان خانواده، بر روزی حلال تأکید شده که از طرق عناوینی، همچون صله‌ی رحم، رعایت حقوق متقابل، محبت به دیگران و خوشحال نمودن ایشان، پرهیز از حسد، رضایتمندی، قناعت، ساده‌زیستی و پرهیز از تکلف و... در استحکام بنیان خانواده نقش بسزایی دارد.

مقدمه

رزق به معنای عطا و بخششِ مستمری است که به منظور ادامه‌ی حیات با نیاز فرد مطابقت دارد. از آنجا که روزیِ خداوند، عطای مستمر به آفریدگان است، از آن به رزق تعبیر شده است (مصطفوی، 1360، ج4: 115). مطابق با نیاز فرد بودن یا بهره‌مند شدن فرد از آن، قیودی هستند که موجب نزدیک شدن مفاهیم رزق و کالا به یکدیگر هستند (قریشی، 1371، ج3: 2؛ طباطبایی، 1417، ج3: 137؛ مکارم شیرازی، 1374، ج9: 18).
توجه به قیود مذکور همچنین نشان دهنده‌ی تفاوت مفاهیم رزق و درآمد است؛ از همین رو با استناد به سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم): «انما لَکَ مِن مَالِکَ مَا أکَلتَ فَأفنَیتَ أو لَبِستَ فَأبلَیتَ أو اعطیت فامضیت و سائره لموالیک؛ از مال تو آن مقدار برای توست که بخوری و تمام کنی یا بپوشی یا صدقه دهی یا از آن درگذری» (مجلسی، 1403، ج70: 138) ابن خلدون گفته است:
اگر منافع درآمد و ثروت انسان به خودش برگردد و در راه تأمین مصالح و‌ی صرف شود، روزی نامیده می‌شود... و چنانچه از مالی و دارایی خود به هیچ‌وجه در مصالح و نیازهایش فایده‌ای نبرد به آن روزی نمی‌گویند، در این صورت آنچه با کوشش و توان خود به دست آورده درآمد نامیده می‌شود. این مانند میراث است نسبت به متوفی که درآمد شمرده می‌شود، اما روزی نامیده نمی‌شود و نسبت به وارثان هر وقت از آن منتفع شوند رزق نامیده می‌شود (خضیری، 1991: 381).
در قرآن مجید واژه‌ی رزق به شکل‌های ‌گوناگون به کار رفته است؛ در برخی موارد همچون: «وَ فِی السَّمَاءِ رِزْقُکُمْ» (ذاریات/22) در امور مادی است، زیرا در آیه‌ی مزبور رزق به معنای باران است (ابن عجیبه، 1419، ج5: 472). رزق در برخی موارد همچون آیه‌ی « وَالَّذِینَ هَاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَیرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیرُ الرَّازِقِینَ» (حج /58) در امور معنوی و اخروی و در برخی موارد همچون آیه‌ی «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ‌» (ذاریات/58) در معنای عام از امور معنوی و مادی به کار رفته است.
در تأیید تفاوت رزق و درآمد، بر مال حرام رزق اطلاق نشده است، چنان که طبرسی ضمن تفسیر آیه‌ی « وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ ینْفِقُونَ؛ از آنچه روزی ایشان کرده‌ایم، انفاق می‌کنند» (بقره/4) گفته است:
رورزیِ واقعی آن است که شخص بتواند از آن بهره‌مند شود و کسی حق نداشته باشد او را از این بهره‌مندی باز دارد. بنابراین، آیه مذکور دلیل بر آن است که مال حرام رزق و روزی نیست، زیرا خدای متعال مردمان را به انفاق کردن از آنچه روزی ایشان مقرر داشته می‌ستاید و انفاق‌کننده از مال حرام- به انفاق همگان- شایسته‌ی ستودن نیست، پس حرام رزق محسوب نمی‌شود (1372، ج1: 123).
عبارت مذکور از طبرسی، دیدگاه شیعه و معتزله در خصوص مفهوم رزق را بیان می‌کند، اما دیدگاه اشاعره چنین نیست. برای توضیح بیشتر باید بگوییم در اینکه آیا لفظ رزق شامل حرام می‌شود یا نه اختلاف است، به عبارتی، چنانچه انسان از طریق حرام و غیرمشروع تأمین هزینه و مایحتاج کند، آیا شرعاً و از نظر قرآن رزق نامیده می‌شود یا آنکه در اصطلاح شرع، رزق منحصر به چیزهای حلال است؟ امامیه و معتزله بر این باورند که آنچه از راه حلال به دست می‌آید رزق نامیده می‌شود و آنچه از راه حرام به دست می‌آید رزق محسوب نمی‌شود. در مقابل، اشاعره بر این باورند که هرچه انسان به دست آورد؛ خواه از راه حرام و خواه حلال، رزق نامیده می‌شود (فخر رازی، 1420، ج2: 275).
در تأیید تفاوت رزق و دارایی، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خوردن مال حرام را پس از روشن شدن حرام بودنش از گناهان کبیره دانسته (ابن شعبه حرانی، 1404: 422) و معصومان از جمله امام رضا (علیه‌السلام) مال حلال را توصیه کرده و فرموده‌اند: «أفضَلَ المَالِ مَا وُقِیَ بِهِ العِرض؛ بهترین مال آن است که به وسیله‌ی آن حفظ آبرو شود» (عطاردی، 1406، ج1: 304).
امام رضا (علیه‌السلام) همچنین داشتن همسری خوب که در غیاب شوهر حافظ جان و مال شوهرش باشد بهترین سود مؤمن دانسته و فرموده‌اند:
مَا أفَادَ عَبدٌ فَائِدَةً خَیرًا مِن زَوجَةٍِ صَالِحَةٍ إِذَا رَآهَا سَرَّتهُ وَ إِذَا غَابَ عَنهَا حَفِظَنهُ فِی نَفسِهَا وَ مَالِه؛ برای بنده‌ی خدا چیزی سودمندتر از زن پارسا و شایسته نیست. هرگاه به زوجه‌اش نظر کند خوشحال شود و هرگاه شوهر به مسافرت رود، زن ناموس و مال او را حفظ کند (همان، ج2: 256)
و نیز فرموده‌اند:
مَنْ رَضىَ بِالیَسِیرِ مِنَ الحَلَالِ خَفَّت مَئُونَتُهُ وَ تَتَعَّمَ أهلُهُ وَ بَصَّرَهُ اللهُ دَاءَ الدُّنیَا وَ دَوَاءَهَا وَ أخرَجَهُ‌ مِنهَا سَالِماً إِلَی دَارِالسَّلَام؛ هر کس به مال اندک حلال راضی باشد، هزینه ‌زندگی وی کاهش می‌یابد، خانواده‌اش نعمت یابند، خداوند او را به درد و درمان دنیا بینا سازد و او را سالم از دنیا به بهشت ببرد (همان، ج1: 272).
از همین رو، کار بیشتر برای رفاه خانواده را توصیه کرده و فرموده‌اند: «إِنَّ الَّذِی یَطلُبُ مِن فَضلٍ یَکُفُّ بِهِ عِیَالَهُ‌ أعظَمُ أجراً مِنَ المُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ الله» آن کسی که کار بیشتری می‌کند تا درآمدش برای خود و کسانش بسنده باشد، در نزد خدا پاداشی بزرگ‌تر از پاداش مجاهد فی سبیل الله دارد (کلینی، 1362، ج5: 88).
برداشت کار بیشتر برای رفاه خانواده و مطلوب بودن آن از حدیث مذکور منطقی است، از همین‌رو راغب اصفهانی در آیه‌ی « فَإِذَا قُضِیتِ الصَّلَاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» (جمعه/10) فضل را به معنای بیش از حد کفاف گرفته است (راغب اصفهانی، 1412: 395). چنان که در علم اصول بیان شده، امر در «فانتشروا» پس از نهی واقع شده و مفید اباحه و جواز است و ارشاد به آن است که پس از اتمام نماز جمعه جایز است مکلف به دنبال امور دیگر و تأمین نیازهای خصوصی برود. آیه‌ی مذکور و سخن امام رضا (علیه‌السلام) که به آن اشاره کردیم، نشان دهنده‌ی آن است که تشویق به کار و کوشش و کسب روزی به کوشش انسان درباره‌ی تحصیل نیازهای اوّلیه و ضروری محدود نمی‌شود.
کلمه‌ی «معاش» که رابطه‌ی نزدیکی با رزق دارد نیز در سخن امام رضا (علیه‌السلام) مورد توجه قرار گرفته، چنان که فرموده‌اند: «لَیسَ لِلنَّاسِ بُدٌّ مِن مَعَایِشِهِم، فَلَا تَدَعِ الطَّلَب؛ مردمان ناگزیر باید برای طلب معاش خود بکوشند، پس طلب معاش را ترک مکن» (ابن شعبه حرانی، 1404: 140) و نیز در جای دیگر گفته شده:
قَالَ عَلِیُّ بنُ شُعَیب: دَخَلتُ عَلَى أبِى الحَسَنِ الرَّضَا (علیه‌السلام) فَقَالَ لِى- یَا عَلِىُّ مَن أحسَنُ النَّاسِ مَعَاشاً- قُلتُ یَا سَیِّدِی أنتَ أعلَمُ بِهِ مِنِی- فَقَالَ یَا عَلِیُّ مَن ‌حَسَّنَ مَعَاشَ غَیرِهِ فِی مَعَاشِه؛ علی بن شعیب می‌گوید بر ابوالحسن الرضا (علیه‌السلام) وارد شدم، او به من فرمود: یا علی! زندگی چه کسی از همه نیکوتر است؟ گفتم: شما- ای آقای من- در این باره از من داناتری. فرمود: یا علی! زندگی کسی که زندگی دیگری را تأمین کند (همان: 448).
امام رضا (علیه‌السلام) قناعت کردن را که رابطه‌ی نزدیکی با مال و رزق حلال دارد تشویق کرده و فرموده‌اند:
قناعت، نفس آدمی را از خطا و لغزش نگه می‌دارد و موجب می‌شود که انسان به جمع ثروت، مال و اندوختن منال نپردازد و خود را در نزد اهل دنیا خاضع و خاشع نکند. راه قناعت را فقط دو نفر اتخاذ می‌کنند؛ کسی که دنیال آخرت را گرفته و به مال اندک جهان اکتفا می‌کند یا شخص کریمی که نمی‌تواند و نمی‌خواهد خود را به کثافات دنیا آلوده کند (مجلسی، 1403، ج75: 353؛ عطاردی، 1406، ج1: 272).
امام رضا (علیه‌السلام) همچنین برای مال و دارایی یا مالکیت خصوصی آن چنان اهمیتی قائل‌اند که انسان در دفاع از آن می‌تواند تا مرز شهادت پیش برود، چنانچه فرموده‌اند: «هر کسی برای حفظ مال خود کشته شود، شهید است» (عطاردی، 1406، ج2: 499). همچنین، تعرض به مال دیگران را موجب دخول در آتش دوزخ دانسته و فرموده‌اند: «گناهی که کیفر آن دوزخ است سوگند به زیانِ مال یا حقِ مسلمان است از روی ظلم و این سوگند دروغ است و پاداش آن دوزخ است و کفاره (راه جبرانی) در دنیا ندارد» (صدوق، بی‌تا: 273).
تقدیر معیشت به معنای اندازه داشتن در هزینه و حساب کردن امور زندگی و برقراری هماهنگی بین نیازها و چگونگی برآورد آنهاست. به عبارت دیگر، رعایت اصل حیاتی نظم و انضباط اقتصادی نیز با مسئله‌ی درآمد و رزق رابطه‌ی نزدیکی دارد که امام رضا (علیه‌السلام) به رعایت آن توصیه نموده و فرموده‌اند:
لَا یَستَکمِلُ عَبدٌ حَقِیقَةَ الإِیمَانِ حَتَّی یَکُونَ فِیهِ خِصَالٌ ثَلَاتٌ التَفَقُهُ فِی الدِّینِ وَ حُسنُ التَّقدِیرِ فِى المَعِیشَةِ وَ الصَّبرُ عَلَى الرَّزَایَا؛ هیچ بنده‌ای در ایمان به کمال نمی‌رسد، مگر اینکه در او سه خصلت باشد: فهمیدن و درک کردن مسائل شرعی، تنظیم برنامه‌های ‌زندگی با بهترین روش و شکیبایی در گرفتاری‌ها (مجلسی 1403، ج1: 213).
از همین رو، امام سجاد (علیه‌السلام) از خداوند خواسته‌اند که حُسن تقدیر را به ایشان بیاموزد «عَلِّمنِی حُسنَ التَّقدِیر» (صحیفه‌ی سجادیه/ 138). امام علی (علیه‌السلام) حُسن تقدیر را مایه‌ی پایداری و قوام زندگی دانسته و فرموده‌اند: «قوام العیش حسن التّقدیر و ملاکه حسن التّدبیر» (خوانساری، 1366، ج7: 289).
مقاله‌ی حاضر در پی آن است که از یک سو اهمیت رزق، خانواده و تحکیم آن را در سیره‌ی امام رضا (علیه‌السلام) تبیین کند و از سوی دیگر، چگونگی ارتباط روزی حلال با تحکیم نهاد خانواده و نقش آن را در این باره در سیره‌ی امام رضا (علیه‌السلام) بیان نماید.
در خصوص پیشینه‌ی تحقیق باید گفت که در متون اسلامی از جمله سخنان و سیره‌ی امام رضا (علیه‌السلام) مطالبی درباره‌ی مطلوب بودن استحکام خانواده و لزوم جلوگیری از سست شدن پایه ‌آن به چشم می‌خورد. همچنین، مواردی درباره‌ی رزق و عناوین اخلاقی مرتبط با آن از جمله: رضایتمندی، قناعت، پرهیز از حسد و... حایز اهمیت هستند و به نوعی از اهمیت بهداشت روانی و لزوم پیوند افراد جامعه با هم سخن می‌گویند. در کتاب‌های اخلاقی، تفاسیر فقهی و... نیز مواردی به چشم می‌خورد که اهمیت خانواده و استحکام پایه‌های ‌آن را بیان می‌کند.
با وجود این، تحقیق مستقلی درباره‌ی رابطه‌ی رزق حلال با استحکام بنیان خانواده وجود ندارد. از این رو، در نوشتار حاضر ضمن بیان مفهوم رزق حلال، خانواده و اهمیت آنها، به بررسی نقش روزیِ حلال در استحکام نهاد خانواده در سخن و سیره‌ی امام رضا (علیه‌السلام) پرداخته می‌شود.

مفهوم روزی حلال در سخن امام رضا (علیه‌السلام)

امام رضا (علیه‌السلام) علاوه بر تشویق به روزی حلال به شکل‌های ‌گوناگون و نهی از خوردن مال حرام و بیان برخی از مصادیق آن همچون: ربا، رشوه و... تفسیری از مفهوم رزق و روزی حلال را ارائه فرموده‌اند؛ چنان که محمدبن ابی نصر به امام رضا (علیه‌السلام) عرض کرد: «جعلت فداک ادْعُو اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أن یَرزُقَنِیَ اَلحَلَال فَقَالَ أتَدرِی مَا الحَلَالُ؟ قُلتُ الَّذِى عِندَنَا الکَسبُ الطَّیِّبُ؛ قربانت شوم، من دعا می‌کنم که خداوند از روزی حلال خود به من عطا فرماید. حضرت فرمودند: می‌دانی روزی حلال چیست؟» عرض کردم: قربانت تا آنجا که می‌دانم کاسبی بی غل و غش را روزی حلال می‌شمارند. حضرت فرمودند علی بن حسین (علیه‌السلام) می‌فرمودند: «الحَلَالُ هُوَ قُوتُ المُصطَفَینَ ثُمَّ قَالَ قُل أسألُکَ مِن رِزقِکَ الوَاسِع؛ روزی حلال قوت برگزیدگان الهی است، در دعای خود بگو بار خدایا، از روزی واسعت به من عطا کن» (کلینی، 1362، ج5: 59).
از متن پرسش و پاسخ برمی‌آید که روزیِ حلال آن است که از راه‌های ‌مجاز در شرع- که کتاب‌های ‌فقهی عهده‌دار بیان آن هستند- به دست آید؛ چنان که سخنان دیگر امام رضا (علیه‌السلام) در بیان برخی از مصادیق مال حرام همچون ربا و رشوه این مدعا را ثابت و تأیید می‌کند. در روایتی دیگر معمر بن خلاد از حضرت رضا (علیه‌السلام) روایت کرده که فرمودند حضرت باقر (علیه‌السلام) مردی را دیدند که می‌گفت: «اللَّهُمَ إِنِّی أسأَلُکَ مِن رِزقِکَ الحَلَال» امام فرمودند تو از خداوند روزی پیامبران را درخواست می‌کنی، بگو: «قُلِ اللَّهُمَّ إِنِّی أسأَلُکَ رِزقاً حَلَالًا وَاسِعاً طَیِّباً مِن رِزقِک» (همان، ج2: 552) و نیز حسن بن جهم گوید از حضرت رضا (علیه‌السلام) شنیدم که می‌فرمود: «مردم هرگاه غذای یک سال خود را در خانه داشته باشند بار زندگی آنها آسان می‌گردد و از نگرانی‌ها ‌آسوده می‌شوند. امام باقر و صادق (علیهما‌السلام) مزرعه‌ای خریداری نمی‌کردند، مگر اینکه دو سال هزینه‌ی زندگی آنها از آن مزرعه تأمین می‌شد» (همان، ج5: 89).
منظور از روزی پیامبران در روایت‌های ‌مذکور، رزقی است که در واقع و نفس‌الامر حلال باشد، چنین رزقی رزق پیامبران و اوصیای ایشان است، اما رزق مؤمنان، رزقی است که در ظاهر شریعت حلال باشد، یعنی مکلف، از طریق تقلید یا اجتهاد، به حلال بودن آن، علم پیدا کند، چه بسا رزق‌هایی که بر اساس ظاهر شریعت به حلال بودن آنها حکم شده، مشتبه و شبهه‌ناک باشد.
در روایت دیگری معمر بن خلاد از حضرت رضا (علیه‌السلام) پرسیده آیا می‌شود غذای یک سال را ذخیره کرد؟ حضرت فرمودند: من این کار را می‌کنم، یعنی مواد یک سال را ذخیره می‌کنم (عطاردی، 1406، ج2: 299). همچنین، حضرت رضا (علیه‌السلام) به نقل از پدرانش فرموده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «سه خصلت را از کلاغ یاد بگیرید که عبارتند از: انجام عمل لقاحِ مخفیانه، بیرون شدن در طلب روزی هنگام صبح و ترس و احتیاط از دشمن» (صدوق، 1378، ج1: 257؛ فتال نیشابوری، 1423، ج2: 432).
امام رضا (علیه‌السلام) همچنین از مفهوم حلال، تفسیری ارائه کرده و هر چیزی را که برای بدن مقوی و مفید باشد حلال دانسته و فرموده‌اند:
خدای متعال هیچ خوردنی و آشامیدنی را مباح قرار نداده، مگر اینکه منفعت و صلاحی در آن باشد و هیچ چیز را حرام نفرموده، مگر اینکه در آن زبان، تلف و فسادی باشد؛ پس هر چیز سودمندی که به تن قوّت دهد و بر نیروی بدن بیفزاید حلال است (نوری، 1408، ج16: 165).
در اهمیت روزی حلال، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده‌اند: «کسی که 40 روز حلال بخورد، خداوند متعال قلبش را نورانی می‌گرداند.» و درباره‌ی مال حرام فرموده‌اند: «خداوند متعال فرشته‌ای دارد که هر شب بر بیت المقدس این ندا را می‌دهد: کسی که حرامی بخورد، نه عمل مستحبی از او قبول می‌شود و نه عمل واجبی» (ابن فهد حلی، 1407: 153). همچنین امام رضا (علیه‌السلام) فرموده‌اند: «عَلَیکَ بِالصَّبرِ وَ طَلَبِ الحَلَالِ وَ صِلَةِ الرَّحِم؛ برتو باد به صبر کردن و طلب روزی حلال و پیوند با خویشاوند» (کلینی، 1362، ج2: 488).
از جمله دلایل اهمیت روزی حلال از منظر امام رضا (علیه‌السلام) آن است که در خصوص قصر یا اتمام نماز در سفر، حضرت بین سفر حلال و سفر برای معصیت تفاوت قائل شده‌اند. از این رو، ابوسعید خراسانی می‌گوید دو مرد در خراسان بر حضرت امام ابوالحسن علی بن موسی الرّضا (علیه‌السلام) وارد شدند و از حکم نماز مسافر پرسیدند. امام به یکی از آنان فرمود: «بر تو واجب است که نماز را قصر بخوانی، چون به قصد دیدار من آمدی» و به دیگری گفت: «بر تو واجب است نماز را تمام بخوانی، چون آهنگ دیدار سلطان داشته‌ای» (عطاردی، 1406، ج2: 175).
گرچه در روایت یادشده به وضوح سخنی از مال حلال و حرام به میان نیامده، اما از باب تنقیح مناط می‌توان چنین استفاده‌ای کرد. از همین رو شیخ انصاری گفته: «هرگاه شخصی، سفرش سفر معصیت باشد؛ مثل: صید کردن لهو، ظلم کردن، قطع طریق کردن، اعانت ظالم یا اطاعت از ظالم و غیره نماز وی تمام خواهد بود» (163:1415). همچنین، حضرت امام (رحمه‌الله) در شرایط قصر نماز فرموده‌اند:
سفر از نظر شرعی برای او جایز باشد، بنابراین اگر سفر معصیت و حرام باشد، اعم از اینکه خودِ سفر حرام باشد مثل: فرار از جنگ یا هدف از سفرکار حرامی باشد مثل سفر برای راهزنی، حکم سنضر را ندارد و نماز تمام است (خمینی (امام)، 1424، ج1: 734).
با توجه به اهمیت رفاه خانواده، امام رضا (علیه‌السلام) بیچارگی، بیچاره‌نمایی، فقر و تنگدستی را نکوهش کرده و فرموده‌اند:
ان الله یحب الجمال والتجمل و یبغض البؤس و التباؤس فان الله إذا أنعم على عبده بنعمة أحب أن یرى علیه أثرها، قیل کیف ذلک؟ و همانا خداوند متعال زیبایی و آراستگی را دوست دارد و بدحالی و بدبخت‌نمایی را (و خود را بدبخت، ندار، بیچاره و ضعیف نشان دادن) زشت می‌دارد، زیرا هنگامی که خداوند به بنده‌ای نعمتی داد، دوست دارد اثرآن نعمت را در زندگی او ببیند (صدوق، بی‌تا: 354).
بدیهی است که آراستگی و بدحال نبودن در بسیاری از موارد به امکانات اقتصادی و مادی افراد بستگی دارد.
امام رضا (علیه‌السلام) همچنین فقر و تنگدستی را کلید مسائل اجتماعی، بدبختی و بیچارگی دانسته و فرموده‌اند: «المَسکَنَةُ مِفتَاحُ البُؤس؛ نداری کلید بدبختی است» (مجلسی، 1403، ج75: 354؛ عطاردی، 1406، ج1: 303). همچنین از فساد و تباهی اموال و تکدی‌گری نکوهش نموده و فرموده‌اند: «إِنَّ اللهَ تَعَالَی یُبغِضُ القِیلَ وَ القَالَ- وَ إِیضَاعَ المَالِ وَکَثرَةَ السُّؤَال؛ خدا از قیل و قال، تباه کردن مال و افزونی سؤال (زیاد درخواست و تقاضا کردن ) نفرت دارد» (همان: 336؛ همان: 285).
با وجود مطلوب بودن رفاه و توسعه‌ی زندگی خانواده، امام رضا (علیه‌السلام) تصرف اِسراف‌آمیز در اموال و نیز سخت‌گیری را نکوهش کرده، به اعتدال و میانه‌روی توصیه نموده و در پاسخ عباسی که از ایشان درباره‌ی تأمین مخارج خانواده‌ی خویش جویا شده بود فرمودند:
بَینَ المَکرُوهَینِ قَالَ فَقُلتُ جُعِلتُ فِدَاکَ لَا وَ اللَّهِ مَا أعرِفُ المَکرُوهَینِ قَالَ فَقَالَ لِی یَرحَمُکَ الهُ أ مَا تَعرِفُ أنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ کَرِهَ الإِسرَافَ وَ کَرِهَ الإِقتَارَ فَقَالَ: وَ الَّذِینَ إِذا أنفَقُوا لَم یُسرِفُوا وَ لَم یَقتُرُوا وَ کانَ بَینَ ذلِکَ قَواماً؛ از حضرت رضا (علیه‌السلام) اذن گرفتم اجازه دهند به خاندان خود انفاق کنم. فرمودند: مواظب باش که مرتکب دو مکروه نشوی! عرض کردم. من این موضوع را درک نمی‌کنم. فرمودند: اسراف و زیاده‌روی در انفاق نزد خداوند کراهت دارد؛ همان‌طور که خودداری و انفاق نکردن را نیز مکروه شمرده است (فرقان/67).
و در قرآن مجید فرموده: « وَالَّذِینَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ یسْرِفُوا وَلَمْ یقْتُرُوا وَکَانَ بَینَ ذَلِکَ قَوَامًا» (همان، ج68: 347؛ همان: 363).
در سخن مذکور منظور از کلمه‌ی «مکروه» امر ناگوار و ناخوشایند است و مکروه از احکام خمسه‌ی تکلیفی مورد نظر نیست. با توجه به آنچه گذشت، برای تحقق روزی حلال دو شرط لازم است: حُسن شرعی و حُسن طبیعی، زیرا رعایت موازین شرعی در کسب روزی و لزوم دوری از راه‌های ‌غیرمشروعِ به دست آوردن مال، مانند ربا و... به حُسن شرعی اشاره دارد و از سویی، شرط مفید و مقوی بودن روزی که امام رضا (علیه‌السلام) به آن اشاره کرده‌اند، حُسن طبیعی را دربرمی‌گیرد.
از دیگر نکته‌های ‌سخنان امام رضا (علیه‌السلام) این است که با وجود نکوهش فقر و تنگدستی از دیدگاه آن حضرت و تشویق ایشان به توسعه‌ی رفاه خانواده، در این باره بر اعتدال، میانه‌روی، پرهیز از اسراف (افراط) و نیز تفریط (خودداری از انفاق) تأکید کرده‌اند، زیرا با استناد به آیه‌ی 67 سوره‌ی فرقان از افراط و تفریط با نام «مکروه» تعبیر فرموده‌اند.

ماهیت خانواده در سخن امام رضا (علیه‌السلام)

خانواده از نظر عرف عبارت است از: زن، فرزندان و خویشاوندان مرد و زن و در اصطلاح شرعی، خانواده جماعت و گروهی هستند که زیربنای جامعه را تشکیل می‌دهند، بنای آن بر روابط همسری بین زن و مرد استوار است و پیامد آن فرزندانی است که به وجود می‌آیند.
کلمه‌ی «الاسره» در لغت (ابن منظور، 1414، ج4: 20) خانواده و خویشان مرد است. از سوی دیگر، این کلمه به معنای زره سخت و محکم نیز به کار رفته است. از این رو، خانواده و خویشانِ نزدیک همچون زرهی هستند که خود را با آنان نگه داشته و به پشتیبانی آنان خود را حفظ می‌کنند. این کلمه در قرآن به کار نرفته، اما کلمه‌ی «اهل» که گاهی مفهوم خانواده و همسر را می‌دهد در قرآن به کار رفته؛ مثلاً در آیه‌ی «قَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا» (قصص/29) کلمه‌ی اهل به معنای همسر است، اما در آیه‌ی «فَأَنْجَینَاهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَاهَا مِنَ الْغَابِرِینَ» (نمل/57) به معنای خانواده به کار رفته است.
خانواده دارای سه نوع کوچک (خاص یا محدود)، متوسط و بزرگ (عام یا گسترده) است. خانواده‌ی کوچک، محدود یا خاص، به زن و شوهر و فرزندان محدود می‌شود. اسلام برای تحکیم و استواری پایه‌های ‌این نوع خانواده بیشترین توجه و اهتمام را دارد و منظور از خانواده در مقاله‌ی حاضر همین معناست. خانواده در مفهوم متوسط آن شامل اقوام و خویشان است مانند: پدر، مادر، پدربزرگ، مادربزرگ، برادر، خواهر، عمو، عمه، دایی، خاله و... اینها کسانی هستند که در بحث صله‌ی رحم مدنظر هستند و رعایت و محبت به آنان موجب برکت عمر و روزی و آبادانی سرزمین‌ها دانسته شده است. خانواده‌ی بزرگ شامل همسایگان، دوستان و دیگران می‌شود که خداوند اساس ارتباطشان را بر «اخوت» گذاشته و همه را به محبت و ارتباط متقابل و تفاهم فراخوانده و فرموده: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیکُمْ» (حجرات/10).
کلمه‌ی «اهل» و جمع آن و نیز «عیال» در معنای خانواده در سخن امام رضا (علیه‌السلام) به کار رفته و در خصوص تلاش برای رفع نیاز و رفاه آنها توصیه شده است؛ از جمله سخن آن حضرت که در آن آمده است: «الَّذِی یَطلُبُ مِن فَضلٍ یَکُفُّ بِهِ عِیَالَهُ أعظَمُ أجراً مِنَ المُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ الله؛ آن کس که کار بیشتری می‌کند تا درآمدش برای خود و کسانش بسنده باشد، در نزد خدا پاداشی بزرگ‌تر از پاداش مجاهد فی سبیل الله دارد» (مجلسی، 1403، ج75: 339). همچنین، در جای دیگر فرموده‌اند: «صَاحِبُ النِّعمَةٍ یَجِبَ أن یُوَسِّعَ عَلَى عِیَالِه؛ کسی که از امکانات برخوردار است، واجب است به زندگی خانواده‌اش وسعت بخشد» (عطاردی، 1406، ج1: 285).
امام رضا (علیه‌السلام) در جای دیگر با استفاده از کلمه‌ی عیال به معنای خانواده فرموده‌اند: «یَنبَغِی لِلرَّجُلِ أن یُوَسِّعَ عَلَی عِیَالِهِ کَیلَا یَتَمَنَّوا مَوتَهُ» لازم است که مرد مسلمان با زحمت‌های ‌شبانه‌روزی خود رفاه خانواده‌اش را توسعه دهد تا ایشان (بر اثر محرومیت و مسائل زندگی) مرگ وی را آرزو نکنند (کلینی، 1362، ج4: 11).
کلمه‌ی اهل در سخن امام رضا (علیه‌السلام) نیز در معنای خانواده به کار رفته، چنانکه فرموده‌اند:
مَن رَضِىَ بِالیَسِیرِ مِنَ الحَلَالِ خَفَّت مَئُونَتُهُ وَ نُعِّمَ أهلُهُ وَ بَصَّرَهُ اللهُ دَاءَ الدُّنیَا وَ دَوَاءَهَا وَ أخرَجَهُ مِنهَا سَالِماَ إِلَی دَارِالسَّلَام؛ هر کس به مال اندکِ حلال راضی باشد، هزینه‌های زندگی وی کاهش می‌یابد و خانواده‌اش نعمت یابند و خداوند او را به درد و درمان دنیا بینا کند و او را سالم از دنیا به بهشت برد (عطاردی، 1406، ج1: 271).
و نیز فرموده‌اند: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده‌اند نیکوترین مردم در ایمان، نیکوترین ایشان است در خُلق و مهربان‌ترین ایشان است با اهل خود و من مهربان‌ترین شما هستم با اهل خود.
همچنین، به نقل از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده‌اند: «کسانی از شما که نزدیک‌تر باشند از من در نشستن در روز قیامت نیکوترین شماست در خُلق و نیکوکننده‌ترین شماست با خانواده‌ی خود» (صدوق، 1378، ج2: 38). به نقل از امام سجاد (علیه‌السلام) فرموده‌اند مردی، امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) را به خانه‌ی خود دعوت کرد. امام علی (علیه‌السلام) فرمود با سه شرط دعوت تو را می‌پذیرم. آن مرد گفت: آن سه شرط کدام است؟ امام علی (علیه‌السلام) فرمود: نخست آنکه برای من چیزی از خارج به خانه نیاوری. دیگر آنکه بدون تعارف هر چه در خانه داری همان را برای من حاضر کنی و سوم آنکه خانواده‌ات را به زحمت نیندازی، عرض کرد آنچه شما فرمان دهید اطاعت می‌کنم. سپس علی (علیه‌السلام) دعوت او را پذیرفت (حجازی، بی‌تا، ترجمه‌ی سجادیه:85) و نیز فرموده‌اند: «کسی که نعمت و تمکن دارد، باید به اهل و عیالش به خوبی رسیدگی کند» (همان: 465).
کلمه‌ی «اهالی» جمع «اهل» به معنای خانواده‌ها ‌نیز در سخن امام رضا (علیه‌السلام) به کار رفته و درباره‌ی نیکی کردن به آنها توصیه شده آنجا که فرموده‌اند: «یَرُّوا أهَالِیَکُم وَ أولَادَکُم جُمُعَةٌ إِلَی جُمُعَة؛ در روزهای جمعه به همسر و فرزندان خویش نیکی کنید» (صدوق، بی‌تا: 407).
گرچه در روایت مذکور «اهالیکم» همسرانتان معنی شده، تفسیر آن به صورت «خانواده‌هایتان» منعی ندارد، در این صورت با توجه به آنکه «اولادکم» (فرزندانتان) از اعضای خانواده هستند و زیر مجموعه‌ی «اهالیکم» قرار دارند، اما به دلیل اهمیت از باب ذکر خاص بعد از عام دوباره مورد توجه قرار گرفته‌اند.
از جمله نکته‌هایی که از حدیث اشاره شده می‌توان به دست آورد، این است که مدیر خانواده باید روزی چون روز جمعه- که از اعیاد مهم اسلامی است- را برای توجه عاطفی و مادی ویژه خانواده قرار دهد و موجب نشاط و شادمانی آنها شود و از سوی دیگر، برای توجه به ارزش‌های دینی به جمعه توجه خاص کند، زیرا این امر در ایجاد صمیمیت و گرم شدن کانون خانواده اهمیت دارد. از همین رو، امام رضا (علیه‌السلام) در روایت دیگری توصیه کرده‌اند که در روز عاشورا کار و کوشش برای امور دنیوی ترک شود و فرموده‌اند: «مَن تَرَکَ السَّعیَ فِی حَوَائِجِهِ یَومَ عَاشُورَاءَ قَضَى اللهُ لَهُ حَوَائِجَ الدُّنیَا وَ الآخِرَة؛ هر کس در روز عاشورا کار و کسبش را فروگذارد، خداوند حاجت‌های دنیا و آخرت او را برآورده کند» (عطاردی، 1406، ج2: 26).
همچنین، درباره‌ی زن که بی‌تردید از اعضای خانواده است، داشتن همسری خوب را که در غیاب شوهر حافظ جان و مال شوهرش باشد بهترین سود مؤمن دانسته و فرموده‌اند:
ما أفاد عبد فائدة خیرا من زوجة صالحة إذا رآها سرّته و إذا غاب عنها حفظته فی نفسها و ماله...؛ و برای بنده‌ی خدا چیزی سودمندتر از زن پارسا و شایسته نیست. هرگاه به زوجه‌اش نظر کند خوشحال شود و هرگاه شوهر به مسافرت رود، زن، ناموس و مال او را حفظ کند (همان: 256).
در روایت دیگری امام رضا (علیه‌السلام) به زن که از اعضای خانواده است توجه ویژه کرده و فرموده‌اند: «رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده‌اند خداوند متعال به زنان، مهربان‌تر از مردان است، هر مردی که به زنی از ارحامش محبت کند و موجبات خوشحالی او را فراهم کند، خداوند روز قیامت او را خوشحال می‌کند» (کلینی، 1362، ج6: 6).

استحکام نهاد خانواده در سخن و سیره‌ی امام رضا (علیه‌السلام)

با توجه به اهمیت خانواده از دیدگاه اسلام، برای استحکام بنیان خانواده و جلوگیری از پاشیدگی آن تلاش‌هایی صورت گرفته و دستورالعمل‌هایی به چشم می‌خورد. از جمله راهکارهای محکم کردن روابط خانواده، دعای خوب اعضای خانواده در حق یکدیگر است؛ این دعاها به نوعی در ایجاد محبت و مهربانی بین افراد خانواده و تقویت ارزش ‌انسانی و ایمانی در بین آنها نقش بسزایی دارد؛ زیرا دعاکننده به نوعی به کسانی که ایشان را دعا می‌کند ابراز علاقه و محبت می‌کند. از همین رو، به گسترش مهربانی و محبت تأکید شده، چنان که در حدیث قدسی آمده:
انا الله أنَا الرَّحمَنُ خَلَقتُ الرَّحِمَ وَ شَقَقتُ لَهَا اسماً مِن أسمَائِی فَمَن وَصَلَهَا وَصلتُهُ وَ مَن قَطَعَهَا قَطَع؛ من خداوندم، من مهربانم، خود مهربانی را آفریده‌ام و از آن اسمی را برای خود برگزیده‌ام، هر کس آن را مراعات کند از او مراقبت و حمایت می‌کنم و هر کس آن را قطع کند با او قطع رابطه خواهم کرد (حاکم نیشابوری، 1406، ج4، 158؛ نوری، 1408، ج5: 243).
از جمله دلایل اهمیت خانواده و توجه اسلام به تحکیم آن، این است که معصومان گذشته از آنکه خود به خانواده توجه داشتند، به اهتمام و توجه به خانواده توصیه و سفارش می‌کردند؛ چنان که امام سجاد (علیه‌السلام) فرموده‌اند: «همانا نزدیک‌ترین شما به خدا کسی است که اخلاقش نیکو و گشاده‌رو باشد و پسندیده‌ترین شما نزد خدا کسی است که به شایسته‌ترین نحوی به خانواده‌اش رسیدگی کند، همانا ارجمندترین شما نزد خدا با تقواترین شماست نزد او» (کلینی، 1362، ج8: 69).
با توجه به آنچه گذشت، توصیه‌ها ‌و سفارش ‌گوناگون امام رضا (علیه‌السلام) در رسیدگی به خانواده و توسعه‌ی سطح زندگی و رفاه ایشان، نشانگر اهتمام آن حضرت به محکم کردن بنیان خانواده است؛ چنان که فرموده‌اند: «لازم است که مرد مسلمان با زحمت‌های ‌شبانه‌روزیِ خود رفاه خانواده‌اش را توسعه دهد تا ایشان (بر اثر محرومیت و مسائل زندگی) مرگ وی را آرزو نکنند» (عطاردی، 1406، ج2: 208).
در اهمیت استحکام بنیان خانواده همین بس که احادیث وارد شده در خصوص ادامه و نگهداری حیات خانوادگی دو برابر احادیثی است که به تشکیل خانواده تشویق کرده‌اند. این امر به آن دلیل است که ادامه و نگهداری حیات خانوادگی به مراتب دشوارتر از تشکیل خانواده است.
از جمله روش‌هایی که معصومان از جمله امام رضا (علیه‌السلام) برای استحکام نهاد خانواده بر آن تأکید کرده‌اند، تشویق به روزی حلال و توصیه به پرهیز از خوردن مال حرام به اشکال و مصادیق گوناگونِ تقدیر معیشت و... است.

ارتباط روزیِ حلال با استحکام خانواده

نظر به اهمیت خانواده و استحکام آن، اسلام از روش‌های متنوع و گوناگونی برای این منظور بهره جسته، از جمله روش‌ها ‌و راهکارهای محکم کردن خانواده، بهره گرفتن از روزی و مال حلال و پرهیز از خوردن مال حرام است. دلایل اهمیت نقش روزی حلال در استحکام بنیان خانواده در سخنان و سیره‌ی امام رضا (علیه‌السلام) به قرار زیر است:

روزی حلال و صله‌ی رحم

صله‌ی رحم و پیوند با خویشاوندان به شکل‌های ‌گوناگون در متون اسلامی از جمله سخنان و سیره‌ی امام رضا (علیه‌السلام) مورد تأکید و توجه قرار گرفته است. صله‌ی رحم به بازدید از خویشاوندان محدود نمی‌شود، بلکه با سلام کردن، دادن لیوان آب به دست خویشاوند، کمک‌های ‌مالی به خویشاوند و... نیز انجام می‌شود، چنان که محمد بن عبیدالله گوید حضرت رضا (علیه‌السلام) فرمود: «اگر مردی از عمرش سه سال مانده باشد و صله‌ی رحم انجام دهد، خداوند عمر سه ساله‌ی او را به 30 سال تبدیل می‌کند و مشیت خود را به کار می‌بندد.»
همچنین، ابونصر بزنطی از حضرت رضا (علیه‌السلام) روایت کرده که حضرت صادق (علیه‌السلام) فرمودند: «با ارحام خود محبت و مهربانی کنید، ولو به شربت آبی باشد و بهترین نوع صله‌ی ارحام رفع آزار و اذیت درباره‌ی آنان است.» صله‌ی رحم، مرگ را به تأخیر می‌اندازد و محبت را در میان خانواده افزایش می‌دهد. همچنین، حسن بن علی‌وشا از حضرت رضا (علیه‌السلام) روایت کرده که امام جعفر صادق (علیه‌السلام) فرمودند ما نمی‌دانیم چیزی مانند صله‌ی ارحام باعث طول عمر می‌شود تا آنگاه که اگر مردی سه سال از عمرش باقی مانده باشد و صله‌ی ارحام کند، عمرش 30 سال به طول انجامد و اگر کسی 33 سال از عمرش باقی باشد و او قطع رحم کند، عمرش به سه سال می‌رسد. همچنین، محمد بن فضیل صیرفی گوید حضرت رضا (علیه‌السلام) فرمودند رحم آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به عرش پروردگار بستگی دارد و می‌گوید: بار خدایا، هر کس با من ارتباط برقرار کند، تو با او ارتباط برقرار کن و هر کس با من قطع رابطه کند، تو با او قطع رابطه کن. همین روش در ارحام مؤمنین نیز برقرار است. سپس این آیه‌ی شریفه را قرائت کردند «وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ» (نسا/1).
طایی نیز از حضرت رضا (علیه‌السلام) روایت کرده که حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند هر کس انجام یک عمل را برای من تضمین کند، من انجام چهار عمل را برای او ضمانت می‌کنم؛ با ارحام خود رفت و آمد کند تا خداوند او را دوست بدارد، روزی‌اش را زیاد کند، عمرش را طولانی گرداند و او را داخل بهشت نماید. حضرت رضا (علیه‌السلام) از پدرانش از امام حسین (علیه‌السلام) روایت کرده که فرموده‌اند هر کسی دوست دارد مرگش به تأخیر افتد و روزی‌اش زیاد شود، باید صله‌ی رحم به جای آورد.
همچنین، حسن بن علی وشا از حضرت رضا (علیه‌السلام) از پدرانش از علی (علیه‌السلام) روایت کرده که حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده‌اند هنگامی که در شب معراج به آسمان‌ها رسیدم مشاهده کردم چند خویشاوندی به عرش پروردگار آویزان شده و از خویشاوندان خود شکایت می‌کنند. از آنها پرسیدم بین شما و آنها چند پدر فاصله است؟ گفتند: ما در پدر چهلم به هم می‌رسیم. بزنطی نیز گفته حضرت رضا (علیه‌السلام) فرمود امام جعفر صادق (علیه‌السلام) فرمودند صله‌ی ارحام مرگ را به تأخیر می‌اندازد و موجب زیاد شدن مال و محببت خویشاوندان است (عطاردی، 1406، ج1: 265-267).
با توجه به آنکه یکی از راه‌های ‌صله‌ی رحم کمک مالی به خویشان است، بدیهی است که مال و روزی حلال در ایجاد محبت بین خانواده و استحکام آن نقش بسزایی دارد. از همین رو، امام رضا (علیه‌السلام) درباره‌ی نقش صله‌ی رحم در ایجاد محبت بین خانواده فرموده‌اند: «مَثرَاةٌ فِی المَالِ مَحَبَّةٌ فِی الأهل؛ صله‌ی رحم موجب افزایش مال و محبت بین خویشان است» (مجلسی، 1403، ج71: 88).
چنانچه کار، گروهی نباشد، یعنی رئیس خانواده در مقام مسئول معاش و رفاه خانواده، از طریق کار، درآمد و روزی حلال، معاش و رفاه خانواده را عهده‌دار شود، انفاق به خانواده و اداره‌ی معیشت ایشان به نوعی صله‌ی رحم بوده و موجب دوستی و محبت می‌شود و در نتیجه به استحکام خانواده می‌انجامد. از طرفی، چنانچه گذشت، همسر می‌تواند با ایجاد محیط آرام و خوب خانواده، خوش‌رویی و حفاظت از دارایی شوهر که به نوعی مربوط به خانواده است، به استحکام خانواده کمک کند.
در تأیید این سخن، امام رضا (علیه‌السلام) به مدح و ستایشِ چنین همسری اقدام کرده و فرموده‌اند: «برای بنده‌ی خدا چیزی سودمندتر از زن پارسا و شایسته نیست. هرگاه به زوجه‌اش نظر کند خوشحال شود و هرگاه شوهر به مسافرت رود، زن، ناموس و مال او را حفظ کند» (همان، ج2: 256).
از جمله دلایلی که تأیید می‌کند از نظر امام رضا (علیه‌السلام) کمک مالی نوعی صله‌ی رحم است و در استحکام خانواده نقش دارد، اینکه آن حضرت نیکی به بستگان و رسیدگی به همسایگان را توصیه کرده و در پاسخ ابان بن ولید که از ایشان پرسید آیا انسان به جز زکات چیز دیگری هم از مال خویش باید بدهد؟ فرمودند: «نعم اینَ ما قالَ اللهُ وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أمَرَ اللهُ بِهِ أن یُوصَلَ وَ یَخشَونَ رَبَّهُم» (رعد/21؛ همان، ج71: 127).
با توجه به توصیه‌ی قرآن، معصومان و از جمله امام رضا (علیه‌السلام)، رئیس خانواده نباید در خصوص اداره‌ی معاش و رفاه خانواده بر آنها منت گذارد، چنانکه علی (علیه‌السلام) فرموده‌اند: «ملاک المعروف ترک المنّ به؛ ملاک و معیار کار خوب، ترک منت‌گذاری به واسطه‌ی آن است» (هرچه بی منت‌تر، بهتر) (خوانساری، 1366، ج1: 118) و نیز فرموده‌اند: «أفضَلُ العَطَاءِ تَرکُ المَنِّ؛ برترین بخشش و احسان، ترک منت است» (همان، ج2: 405). در تأیید این سخن در ذیل تفسیر آیه‌ی «وَمَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرَازِقِینَ» (حجر/20) طبرسی گفته: «ما در زمین برای شما اسباب روزی قرار دادیم و کسانی را هم که شما روزی دهنده‌ی آنها نیستید برای شما آفریدیم.» منظور از این کسان، خانواده یا غلامان و کنیزان است که انسان خیال می‌کند خودش آنان را روزی می‌دهد و حال آنکه خدا او و آنها را روزی می‌دهد (طبرسی، 1372، ج2: 263).
از سوی دیگر، بر اساس توصیه‌ی امام رضا (علیه‌السلام) هر فردی که مورد احسان قرار می‌گیرد باید از احسان کننده تشکر کند، بنابراین اعضای خانواده باید از رئیس خانواده تشکر کنند. بدیهی است که تشکرِ مزبور به نوعی در استحکام نهاد خانواده و ایجاد محبت، مؤثر است چنان که فرموده‌اند: «مَن لَم یَشکُرِ المُنعِمَ مِنَ المَخلُوقِینَ لَم یَشکُرِ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ» (مجلسی، 1403، ج68: 44) خوب است که فرد دریافت کننده‌ی احسان به نوعی از احسان کننده تشکر و قدردانی کند.
چنانچه تحصیل مالِ حلال از راه کار گروهی باشد، رزق حلال نیز به نوعی در استحکام خانواده و ایجاد محبت بین ایشان مؤثر است، زیرا با توجه به گستردگی اشکال و مصادیق صله‌ی رحم می‌توان افراد فاقد شغل خانواده را به کار گرفت.

روزی حلال و رعایت حقوق متقابل

در فرض گروهی بودن کار، با توجه به آنکه تعرض به حقوق و دارایی دیگران حتی اعضای خانواده مجاز نیست؛ اعضای خانواده موظف هستند به حقوق یکدیگر احترام بگذارند، از فریب یکدیگر و دیگر راه‌هایی که موجب حرام شدن درآمد می‌شود خودداری ورزند، آنچه برای خود می‌پسندند برای دیگر اعضای خانواده نیز بپسندند و آنچه برای خود نمی‌پسندند برای دیگر اعضای خانواده نیز نپسندند. بدیهی است که رعایت متقابل این اصول و حقوق به استحکام خانواده کمک می‌دهد. از همین رو، امام رضا (علیه‌السلام) رباخواری، مال حرام، کم‌فروشی در کیل و وزن و... را از گناهان کبیره دانسته و از آن نهی کرده‌اند (عطاردی، 1406، ج2: 501).
امام رضا (علیه‌السلام) در فرضی که برخی از اعضای خانواده یتیم باشند، سخت‌گیری شدیدی نموده، از خوردن مال وی پرهیز داده و آن را از گناهان کبیره دانسته‌اند (همان) و فرموده‌اند:
إِیَّاکُم وَ أموَالَ ألیَتامَى- لَا تَعَرَّضُوا لَهَا وَ لَا تَلَبَسُوا بِهَا- فَمَن تَعَرَّضَ لِمَالِ الیَتِیمِ فَأکَلَ مِنهُ‌ شَیئاً- کَأَنَّمَا أکَلَ جَذوَةً مِنَ النَّار؛ از اموال یتیمان بپرهیزید، متعرض آنان نشوید و از آن برای خود پوشاک برنگزینید. پس کسی که متعرض مال یتیم شود و مقداری از آن را بخورد، مانند آن است که پاره‌ای از آتش خورده است (مجلسی، 1403، ج72: 5).
همچنین فرموده‌اند: «إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَعَدَ فِی أکلِ مَالِ الیَتِیمِ عُقُوبَتَینِ عُقُوبُةٌ فِی الدُّنیَا وَ عُقُوبُةً‌ فِی الآخِرَة؛ همانا خداوند عزوجل در خوردن مال یتیم دو عقوبت و جزای بد وعده فرموده است: یکی در دنیا و دیگری در آخرت» (همان: 8).
همچنین فرموده‌اند:
خوردن مال یتیم به ستم، به علت‌های بسیاری که مستلزم فسادهای گوناگون است، حرام شده؛ نخستین آنها: چون مال یتیم را به ستم بخورد، به کشته شدن او کمک کرده... پس چون مال او را بخورد، بدان می‌ماند که به حتم او را کشته و به فقر و فاقه گرفتارش کرده است (صدوق، 1378، ج2: 92).

روزی حلال و محبت به دیگران و خوشحال کردن ایشان

خوشحال کردن دیگران و محبت به آنها به خصوص اعضای خانواده از سوی معصومان از جمله امام رضا (علیه‌السلام) تشویق و توصیه شده است. بدیهی است که خوشحال کردن دیگران از جمله اعضای خانواده و محبت به ایشان از راه‌های ‌گوناگون از جمله توجه مالی از طریق روزی حلال امکان‌پذیر است. امام رضا (علیه‌السلام) فرموده‌اند: «مَن فَرَّجَ عَن مُؤمِنٍ فَرَّحَ اللهُ قَلبَهُ یَومَ القِیَامَه؛ هر کس گرفتاری مؤمنی را برطرف کند، خداوند دل او را در روز قیامت شاد کند» (محدث عاملی، 1409، ج16: 372) و نیز به نقل از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده‌اند: «رَأسُ العَقلِ بَعدَ الدِّینَ التَّوَدُّهُ إِلَى النََّاسِ- وَ اصطِنَاعُ الخَیرِ إِلَى کُلِّ أحَدٍ بَرٍّ وَ فَاجِر؛ سر عقل، پس از ایمان به خدا، جلب دوستی مردم است و نیکی کردن به هر آدمی؛ خوب یا بد» (مجلسی، 1403، ج71: 392: عطاردی، 1406، ج1: 4).

روزی حلال و پرهیز از حسد

حسد از جمله کارهای حرام است که خود از جمله انگیزه ‌غیبت است. شخص حسود به دلیل حسادتی که دارد همواره درصدد عیب‌جویی و تحقیر محسود است و از این راه حس خودخواهی خویش را اشباع می‌کند. راغب اصفهانی در تعریف غیبت گفته: «حسد آرزوی زوال نعمت از کسی است که سزاوار داشتن آن نعمت است و شخص حسود علاوه بر آرزوی قلبی، چه بسا کوشش در زوال آن نعمت می‌کند» (1412: 234).
بدیهی است که وجود حسد در اعضای خانواده از جمله عوامل تهدیدکننده‌ی استحکام بنیان خانواده است و دوستی و محبت را از بین می‌برد و باعث کینه می‌شود، زیرا چنان که گذشت، حسد از جمله انگیزه‌های ‌غیبت بین افراد است. در مقابل، ترک حسد که در اخلاق از آن با نام «نصیحت» یا خیرخواهی تعبیر می‌شود، باعث ایجاد محبت بین افراد جامعه از جمله اعضای خانواده می‌شود. از این رو، اعضای خانواده از اینکه عضو دیگری از روزیِ حلال و امکانات مالی برخوردار است، ناراحت نمی‌شوند، بلکه خوشحال می‌شوند. از همین رو، امام رضا (علیه‌السلام) از حسادت پرهیز داده، نصیحت و خیرخواهی را تشویق کرده و فرموده‌اند: «لَیسَ لِبَخِیلٍ رَاحَةٌ وَ لَا لِحَسُودٍ لَذَة؛ هیچ خسیسی آرامش ندارد و هیچ حسودی در زندگی لذت نمی‌برد» (عطاردی، 1406، ج1: 286).
از روایت مذکور برمی‌آید که حسد، آرامش حسود را از بین می‌برد و موجب بی قراری وی می‌شود. بدیهی است که آرام نبودن برخی از اعضای خانواده به دیگر اعضا نیز لطمه می‌زند و موجب سستی بنیان خانواده می‌شود.

روزی حلال و رضایتمندی

رضا به قضایِ الهی برترین مقام دین و شریف‌ترین مراتب مقربان و عظیم‌ترین درهای رحمت خداست و هر که از آن در، داخل شود، به بهشت درآید. خداوند می‌فرماید: «رَضِیَ الله‌ُ عَنهُم وَ رَضُوا عَنهُ؛ خدا از ایشان خشنود است و ایشان از خدا خشنودند» (مائده/12؛ توبه /101؛ مجادله/22؛ بیّنه/ 8).
داشتن فضیلت رضا موجب آرامش و تحمل سختی‌ها، نارسایی‌ها ‌و شکست‌ها می‌شود. ممکن است افراد جامعه یا اعضای خانواده در زندگی خود با سختی‌ها، نارسایی‌ها، فشارهای مادی و شکست‌هایی روبرو شوند، تحمل نکردن این موارد ممکن است به استحکام بنیان خانواده لطمه بزند و پایه ‌خانواده را متزلزل کند. برعکس، رضایتمندی و خشنودی از وضع موجود و تحمل شداید، فشارهای مادی و... موجب استحکام بنیان خانواده و بهداشت روانی می‌شود.
امام رضا (علیه‌السلام) نیز در خصوص اهمیت و نقش رضایتمندی فرموده‌اند: «هر کس به مال اندک حلال راضی باشد، هزینه ‌زندگی وی کاهش می‌یابد، خانواده‌اش نعمت یابند، خداوند او را به درد و درمانِ دنیا بینا کند و او را سالم از دنیا به بهشت ببرد» (عطاردی، 1406، ج1: 272) و نیز فرموده‌اند: «هر کسی به رزق کم راضی و خشنود باشد، خداوند از عمل اندک او راضی خواهد شد» (همان: 219).

روزی حلال و قن

عبارات مرتبط با این موضوع

مصرف و مصرف‌گرایی از منظر اسلام و جامعه‌شناسی …مصرف و مصرف‌گرایی از منظر اسلام و جامعه‌شناسی اقتصادی چکیده مصرف و مصرف‌گرایی سیره علویبوستان نهج البلاغه قراندر این که، سرآغاز نزول قرآن، کدام سوره و آیه و در چه زمانی بوده است با توجه به پیوند آذر طب اسلامی وسنتی عقیلی خراسانیدکتر احمد صادقیان مدرس حوزه و دانشگاه چکیده یکی از مباحث مطرح در بحث علم و دین چرا خدا بعضی از انسان ها را بدبخت آفریده؟ شهر سوالجواب این سوال در تعریف بدبختی و بیچارگی است واقعا بدبختی چیست؟ کسی که معاد را باور مدیریت حوزه علمیه استان قم اخبار موضوعاتی را که …با توجه به اینکه تاکنون بیش از موضوع اخذ شده در اداره مدارک علمی حوزه علمیه استان آذر راه زندگینقش ترس در شکست انسانها و اقسام آن ترس مثبت و منفی هراس، تیره بختی است، اما شهامت را بهشت و نعمت های بهشتی کشکول راز بهشتونعمتهایبهشتیبهشت نقطه مقابل جهنم است؛ همان گونه که هیچ زبان و قلم و بیانی توانایی ندارد جهنم و مصرف و مصرف‌گرایی از منظر اسلام و جامعه‌شناسی اقتصادی مصرف از دید جامعه‌شناسان اقتصادی در اقتصاد درباره مصرف، مسأله کمیابی مفروض در نظر گرفته می سیره علویبوستان نهج البلاغه قران در این که، سرآغاز نزول قرآن، کدام سوره و آیه و در چه زمانی بوده است با توجه به پیوند وثیق این آذر طب اسلامی وسنتی عقیلی خراسانی دکتر احمد صادقیان مدرس حوزه و دانشگاه چکیده یکی از مباحث مطرح در بحث علم و دین، استخدام آذر راه زندگی نقش ترس در شکست انسانها و اقسام آن ترس مثبت و منفی هراس، تیره بختی است، اما شهامت را نمی چرا خدا بعضی از انسان ها را بدبخت آفریده؟ شهر سوال جواب این سوال در تعریف بدبختی و بیچارگی است واقعا بدبختی چیست؟ کسی که معاد را باور کرده و مدیریت حوزه علمیه استان قم اخبار موضوعاتی را که شما نمی با توجه به اینکه تاکنون بیش از موضوع اخذ شده در اداره مدارک علمی حوزه علمیه استان قم به بهشت و نعمت های بهشتی کشکول راز بهشتونعمت بهشت نقطه مقابل جهنم است؛ همان گونه که هیچ زبان و قلم و بیانی توانایی ندارد جهنم و عذابهای


ادامه مطلب ...

نقش رزق حلال در استحکام نهاد خانواده در سیره و سخن امام رضا (ع)

[ad_1]

چکیده

در سخنان و سیره امام رضا (علیه‌السلام) از رزق حلال و عناوین مرتبط با آن سخن به میان آمده و مفهوم رزق حلال ترسیم شده است. از سویی خانواده با عناوین چندی مورد اشاره قرار گرفته و از استحکام آن سخن به میان آمده و به توسعه و رفاه آن تشویق شده است. در مقاله‌ی حاضر ضمن بیان مواردی که به رزق حلال اشاره دارند رابطه‌ی رزق حلال و استحکام بنیان خانواده تبیین شده است، زیرا نظر به اهمیت خانواده، اسلام راهکارهای زیادی برای استحکام آن بیان داشته همچنین از عوامل سست کننده‌ی آن نهی نموده است، لذا متونی که به استحکام نهاد خانواده تشویق می‌کنند، به مراتب بیشتر از متون، مشوق تشکیل خانواده هستند. در سخنان و سیره‌ی امام رضا (علیه‌السلام) برای استحکام بنیان خانواده، بر روزی حلال تأکید شده که از طرق عناوینی، همچون صله‌ی رحم، رعایت حقوق متقابل، محبت به دیگران و خوشحال نمودن ایشان، پرهیز از حسد، رضایتمندی، قناعت، ساده‌زیستی و پرهیز از تکلف و... در استحکام بنیان خانواده نقش بسزایی دارد.

مقدمه

رزق به معنای عطا و بخششِ مستمری است که به منظور ادامه‌ی حیات با نیاز فرد مطابقت دارد. از آنجا که روزیِ خداوند، عطای مستمر به آفریدگان است، از آن به رزق تعبیر شده است (مصطفوی، 1360، ج4: 115). مطابق با نیاز فرد بودن یا بهره‌مند شدن فرد از آن، قیودی هستند که موجب نزدیک شدن مفاهیم رزق و کالا به یکدیگر هستند (قریشی، 1371، ج3: 2؛ طباطبایی، 1417، ج3: 137؛ مکارم شیرازی، 1374، ج9: 18).
توجه به قیود مذکور همچنین نشان دهنده‌ی تفاوت مفاهیم رزق و درآمد است؛ از همین رو با استناد به سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم): «انما لَکَ مِن مَالِکَ مَا أکَلتَ فَأفنَیتَ أو لَبِستَ فَأبلَیتَ أو اعطیت فامضیت و سائره لموالیک؛ از مال تو آن مقدار برای توست که بخوری و تمام کنی یا بپوشی یا صدقه دهی یا از آن درگذری» (مجلسی، 1403، ج70: 138) ابن خلدون گفته است:
اگر منافع درآمد و ثروت انسان به خودش برگردد و در راه تأمین مصالح و‌ی صرف شود، روزی نامیده می‌شود... و چنانچه از مالی و دارایی خود به هیچ‌وجه در مصالح و نیازهایش فایده‌ای نبرد به آن روزی نمی‌گویند، در این صورت آنچه با کوشش و توان خود به دست آورده درآمد نامیده می‌شود. این مانند میراث است نسبت به متوفی که درآمد شمرده می‌شود، اما روزی نامیده نمی‌شود و نسبت به وارثان هر وقت از آن منتفع شوند رزق نامیده می‌شود (خضیری، 1991: 381).
در قرآن مجید واژه‌ی رزق به شکل‌های ‌گوناگون به کار رفته است؛ در برخی موارد همچون: «وَ فِی السَّمَاءِ رِزْقُکُمْ» (ذاریات/22) در امور مادی است، زیرا در آیه‌ی مزبور رزق به معنای باران است (ابن عجیبه، 1419، ج5: 472). رزق در برخی موارد همچون آیه‌ی « وَالَّذِینَ هَاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَیرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیرُ الرَّازِقِینَ» (حج /58) در امور معنوی و اخروی و در برخی موارد همچون آیه‌ی «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ‌» (ذاریات/58) در معنای عام از امور معنوی و مادی به کار رفته است.
در تأیید تفاوت رزق و درآمد، بر مال حرام رزق اطلاق نشده است، چنان که طبرسی ضمن تفسیر آیه‌ی « وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ ینْفِقُونَ؛ از آنچه روزی ایشان کرده‌ایم، انفاق می‌کنند» (بقره/4) گفته است:
رورزیِ واقعی آن است که شخص بتواند از آن بهره‌مند شود و کسی حق نداشته باشد او را از این بهره‌مندی باز دارد. بنابراین، آیه مذکور دلیل بر آن است که مال حرام رزق و روزی نیست، زیرا خدای متعال مردمان را به انفاق کردن از آنچه روزی ایشان مقرر داشته می‌ستاید و انفاق‌کننده از مال حرام- به انفاق همگان- شایسته‌ی ستودن نیست، پس حرام رزق محسوب نمی‌شود (1372، ج1: 123).
عبارت مذکور از طبرسی، دیدگاه شیعه و معتزله در خصوص مفهوم رزق را بیان می‌کند، اما دیدگاه اشاعره چنین نیست. برای توضیح بیشتر باید بگوییم در اینکه آیا لفظ رزق شامل حرام می‌شود یا نه اختلاف است، به عبارتی، چنانچه انسان از طریق حرام و غیرمشروع تأمین هزینه و مایحتاج کند، آیا شرعاً و از نظر قرآن رزق نامیده می‌شود یا آنکه در اصطلاح شرع، رزق منحصر به چیزهای حلال است؟ امامیه و معتزله بر این باورند که آنچه از راه حلال به دست می‌آید رزق نامیده می‌شود و آنچه از راه حرام به دست می‌آید رزق محسوب نمی‌شود. در مقابل، اشاعره بر این باورند که هرچه انسان به دست آورد؛ خواه از راه حرام و خواه حلال، رزق نامیده می‌شود (فخر رازی، 1420، ج2: 275).
در تأیید تفاوت رزق و دارایی، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خوردن مال حرام را پس از روشن شدن حرام بودنش از گناهان کبیره دانسته (ابن شعبه حرانی، 1404: 422) و معصومان از جمله امام رضا (علیه‌السلام) مال حلال را توصیه کرده و فرموده‌اند: «أفضَلَ المَالِ مَا وُقِیَ بِهِ العِرض؛ بهترین مال آن است که به وسیله‌ی آن حفظ آبرو شود» (عطاردی، 1406، ج1: 304).
امام رضا (علیه‌السلام) همچنین داشتن همسری خوب که در غیاب شوهر حافظ جان و مال شوهرش باشد بهترین سود مؤمن دانسته و فرموده‌اند:
مَا أفَادَ عَبدٌ فَائِدَةً خَیرًا مِن زَوجَةٍِ صَالِحَةٍ إِذَا رَآهَا سَرَّتهُ وَ إِذَا غَابَ عَنهَا حَفِظَنهُ فِی نَفسِهَا وَ مَالِه؛ برای بنده‌ی خدا چیزی سودمندتر از زن پارسا و شایسته نیست. هرگاه به زوجه‌اش نظر کند خوشحال شود و هرگاه شوهر به مسافرت رود، زن ناموس و مال او را حفظ کند (همان، ج2: 256)
و نیز فرموده‌اند:
مَنْ رَضىَ بِالیَسِیرِ مِنَ الحَلَالِ خَفَّت مَئُونَتُهُ وَ تَتَعَّمَ أهلُهُ وَ بَصَّرَهُ اللهُ دَاءَ الدُّنیَا وَ دَوَاءَهَا وَ أخرَجَهُ‌ مِنهَا سَالِماً إِلَی دَارِالسَّلَام؛ هر کس به مال اندک حلال راضی باشد، هزینه ‌زندگی وی کاهش می‌یابد، خانواده‌اش نعمت یابند، خداوند او را به درد و درمان دنیا بینا سازد و او را سالم از دنیا به بهشت ببرد (همان، ج1: 272).
از همین رو، کار بیشتر برای رفاه خانواده را توصیه کرده و فرموده‌اند: «إِنَّ الَّذِی یَطلُبُ مِن فَضلٍ یَکُفُّ بِهِ عِیَالَهُ‌ أعظَمُ أجراً مِنَ المُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ الله» آن کسی که کار بیشتری می‌کند تا درآمدش برای خود و کسانش بسنده باشد، در نزد خدا پاداشی بزرگ‌تر از پاداش مجاهد فی سبیل الله دارد (کلینی، 1362، ج5: 88).
برداشت کار بیشتر برای رفاه خانواده و مطلوب بودن آن از حدیث مذکور منطقی است، از همین‌رو راغب اصفهانی در آیه‌ی « فَإِذَا قُضِیتِ الصَّلَاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» (جمعه/10) فضل را به معنای بیش از حد کفاف گرفته است (راغب اصفهانی، 1412: 395). چنان که در علم اصول بیان شده، امر در «فانتشروا» پس از نهی واقع شده و مفید اباحه و جواز است و ارشاد به آن است که پس از اتمام نماز جمعه جایز است مکلف به دنبال امور دیگر و تأمین نیازهای خصوصی برود. آیه‌ی مذکور و سخن امام رضا (علیه‌السلام) که به آن اشاره کردیم، نشان دهنده‌ی آن است که تشویق به کار و کوشش و کسب روزی به کوشش انسان درباره‌ی تحصیل نیازهای اوّلیه و ضروری محدود نمی‌شود.
کلمه‌ی «معاش» که رابطه‌ی نزدیکی با رزق دارد نیز در سخن امام رضا (علیه‌السلام) مورد توجه قرار گرفته، چنان که فرموده‌اند: «لَیسَ لِلنَّاسِ بُدٌّ مِن مَعَایِشِهِم، فَلَا تَدَعِ الطَّلَب؛ مردمان ناگزیر باید برای طلب معاش خود بکوشند، پس طلب معاش را ترک مکن» (ابن شعبه حرانی، 1404: 140) و نیز در جای دیگر گفته شده:
قَالَ عَلِیُّ بنُ شُعَیب: دَخَلتُ عَلَى أبِى الحَسَنِ الرَّضَا (علیه‌السلام) فَقَالَ لِى- یَا عَلِىُّ مَن أحسَنُ النَّاسِ مَعَاشاً- قُلتُ یَا سَیِّدِی أنتَ أعلَمُ بِهِ مِنِی- فَقَالَ یَا عَلِیُّ مَن ‌حَسَّنَ مَعَاشَ غَیرِهِ فِی مَعَاشِه؛ علی بن شعیب می‌گوید بر ابوالحسن الرضا (علیه‌السلام) وارد شدم، او به من فرمود: یا علی! زندگی چه کسی از همه نیکوتر است؟ گفتم: شما- ای آقای من- در این باره از من داناتری. فرمود: یا علی! زندگی کسی که زندگی دیگری را تأمین کند (همان: 448).
امام رضا (علیه‌السلام) قناعت کردن را که رابطه‌ی نزدیکی با مال و رزق حلال دارد تشویق کرده و فرموده‌اند:
قناعت، نفس آدمی را از خطا و لغزش نگه می‌دارد و موجب می‌شود که انسان به جمع ثروت، مال و اندوختن منال نپردازد و خود را در نزد اهل دنیا خاضع و خاشع نکند. راه قناعت را فقط دو نفر اتخاذ می‌کنند؛ کسی که دنیال آخرت را گرفته و به مال اندک جهان اکتفا می‌کند یا شخص کریمی که نمی‌تواند و نمی‌خواهد خود را به کثافات دنیا آلوده کند (مجلسی، 1403، ج75: 353؛ عطاردی، 1406، ج1: 272).
امام رضا (علیه‌السلام) همچنین برای مال و دارایی یا مالکیت خصوصی آن چنان اهمیتی قائل‌اند که انسان در دفاع از آن می‌تواند تا مرز شهادت پیش برود، چنانچه فرموده‌اند: «هر کسی برای حفظ مال خود کشته شود، شهید است» (عطاردی، 1406، ج2: 499). همچنین، تعرض به مال دیگران را موجب دخول در آتش دوزخ دانسته و فرموده‌اند: «گناهی که کیفر آن دوزخ است سوگند به زیانِ مال یا حقِ مسلمان است از روی ظلم و این سوگند دروغ است و پاداش آن دوزخ است و کفاره (راه جبرانی) در دنیا ندارد» (صدوق، بی‌تا: 273).
تقدیر معیشت به معنای اندازه داشتن در هزینه و حساب کردن امور زندگی و برقراری هماهنگی بین نیازها و چگونگی برآورد آنهاست. به عبارت دیگر، رعایت اصل حیاتی نظم و انضباط اقتصادی نیز با مسئله‌ی درآمد و رزق رابطه‌ی نزدیکی دارد که امام رضا (علیه‌السلام) به رعایت آن توصیه نموده و فرموده‌اند:
لَا یَستَکمِلُ عَبدٌ حَقِیقَةَ الإِیمَانِ حَتَّی یَکُونَ فِیهِ خِصَالٌ ثَلَاتٌ التَفَقُهُ فِی الدِّینِ وَ حُسنُ التَّقدِیرِ فِى المَعِیشَةِ وَ الصَّبرُ عَلَى الرَّزَایَا؛ هیچ بنده‌ای در ایمان به کمال نمی‌رسد، مگر اینکه در او سه خصلت باشد: فهمیدن و درک کردن مسائل شرعی، تنظیم برنامه‌های ‌زندگی با بهترین روش و شکیبایی در گرفتاری‌ها (مجلسی 1403، ج1: 213).
از همین رو، امام سجاد (علیه‌السلام) از خداوند خواسته‌اند که حُسن تقدیر را به ایشان بیاموزد «عَلِّمنِی حُسنَ التَّقدِیر» (صحیفه‌ی سجادیه/ 138). امام علی (علیه‌السلام) حُسن تقدیر را مایه‌ی پایداری و قوام زندگی دانسته و فرموده‌اند: «قوام العیش حسن التّقدیر و ملاکه حسن التّدبیر» (خوانساری، 1366، ج7: 289).
مقاله‌ی حاضر در پی آن است که از یک سو اهمیت رزق، خانواده و تحکیم آن را در سیره‌ی امام رضا (علیه‌السلام) تبیین کند و از سوی دیگر، چگونگی ارتباط روزی حلال با تحکیم نهاد خانواده و نقش آن را در این باره در سیره‌ی امام رضا (علیه‌السلام) بیان نماید.
در خصوص پیشینه‌ی تحقیق باید گفت که در متون اسلامی از جمله سخنان و سیره‌ی امام رضا (علیه‌السلام) مطالبی درباره‌ی مطلوب بودن استحکام خانواده و لزوم جلوگیری از سست شدن پایه ‌آن به چشم می‌خورد. همچنین، مواردی درباره‌ی رزق و عناوین اخلاقی مرتبط با آن از جمله: رضایتمندی، قناعت، پرهیز از حسد و... حایز اهمیت هستند و به نوعی از اهمیت بهداشت روانی و لزوم پیوند افراد جامعه با هم سخن می‌گویند. در کتاب‌های اخلاقی، تفاسیر فقهی و... نیز مواردی به چشم می‌خورد که اهمیت خانواده و استحکام پایه‌های ‌آن را بیان می‌کند.
با وجود این، تحقیق مستقلی درباره‌ی رابطه‌ی رزق حلال با استحکام بنیان خانواده وجود ندارد. از این رو، در نوشتار حاضر ضمن بیان مفهوم رزق حلال، خانواده و اهمیت آنها، به بررسی نقش روزیِ حلال در استحکام نهاد خانواده در سخن و سیره‌ی امام رضا (علیه‌السلام) پرداخته می‌شود.

مفهوم روزی حلال در سخن امام رضا (علیه‌السلام)

امام رضا (علیه‌السلام) علاوه بر تشویق به روزی حلال به شکل‌های ‌گوناگون و نهی از خوردن مال حرام و بیان برخی از مصادیق آن همچون: ربا، رشوه و... تفسیری از مفهوم رزق و روزی حلال را ارائه فرموده‌اند؛ چنان که محمدبن ابی نصر به امام رضا (علیه‌السلام) عرض کرد: «جعلت فداک ادْعُو اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أن یَرزُقَنِیَ اَلحَلَال فَقَالَ أتَدرِی مَا الحَلَالُ؟ قُلتُ الَّذِى عِندَنَا الکَسبُ الطَّیِّبُ؛ قربانت شوم، من دعا می‌کنم که خداوند از روزی حلال خود به من عطا فرماید. حضرت فرمودند: می‌دانی روزی حلال چیست؟» عرض کردم: قربانت تا آنجا که می‌دانم کاسبی بی غل و غش را روزی حلال می‌شمارند. حضرت فرمودند علی بن حسین (علیه‌السلام) می‌فرمودند: «الحَلَالُ هُوَ قُوتُ المُصطَفَینَ ثُمَّ قَالَ قُل أسألُکَ مِن رِزقِکَ الوَاسِع؛ روزی حلال قوت برگزیدگان الهی است، در دعای خود بگو بار خدایا، از روزی واسعت به من عطا کن» (کلینی، 1362، ج5: 59).
از متن پرسش و پاسخ برمی‌آید که روزیِ حلال آن است که از راه‌های ‌مجاز در شرع- که کتاب‌های ‌فقهی عهده‌دار بیان آن هستند- به دست آید؛ چنان که سخنان دیگر امام رضا (علیه‌السلام) در بیان برخی از مصادیق مال حرام همچون ربا و رشوه این مدعا را ثابت و تأیید می‌کند. در روایتی دیگر معمر بن خلاد از حضرت رضا (علیه‌السلام) روایت کرده که فرمودند حضرت باقر (علیه‌السلام) مردی را دیدند که می‌گفت: «اللَّهُمَ إِنِّی أسأَلُکَ مِن رِزقِکَ الحَلَال» امام فرمودند تو از خداوند روزی پیامبران را درخواست می‌کنی، بگو: «قُلِ اللَّهُمَّ إِنِّی أسأَلُکَ رِزقاً حَلَالًا وَاسِعاً طَیِّباً مِن رِزقِک» (همان، ج2: 552) و نیز حسن بن جهم گوید از حضرت رضا (علیه‌السلام) شنیدم که می‌فرمود: «مردم هرگاه غذای یک سال خود را در خانه داشته باشند بار زندگی آنها آسان می‌گردد و از نگرانی‌ها ‌آسوده می‌شوند. امام باقر و صادق (علیهما‌السلام) مزرعه‌ای خریداری نمی‌کردند، مگر اینکه دو سال هزینه‌ی زندگی آنها از آن مزرعه تأمین می‌شد» (همان، ج5: 89).
منظور از روزی پیامبران در روایت‌های ‌مذکور، رزقی است که در واقع و نفس‌الامر حلال باشد، چنین رزقی رزق پیامبران و اوصیای ایشان است، اما رزق مؤمنان، رزقی است که در ظاهر شریعت حلال باشد، یعنی مکلف، از طریق تقلید یا اجتهاد، به حلال بودن آن، علم پیدا کند، چه بسا رزق‌هایی که بر اساس ظاهر شریعت به حلال بودن آنها حکم شده، مشتبه و شبهه‌ناک باشد.
در روایت دیگری معمر بن خلاد از حضرت رضا (علیه‌السلام) پرسیده آیا می‌شود غذای یک سال را ذخیره کرد؟ حضرت فرمودند: من این کار را می‌کنم، یعنی مواد یک سال را ذخیره می‌کنم (عطاردی، 1406، ج2: 299). همچنین، حضرت رضا (علیه‌السلام) به نقل از پدرانش فرموده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «سه خصلت را از کلاغ یاد بگیرید که عبارتند از: انجام عمل لقاحِ مخفیانه، بیرون شدن در طلب روزی هنگام صبح و ترس و احتیاط از دشمن» (صدوق، 1378، ج1: 257؛ فتال نیشابوری، 1423، ج2: 432).
امام رضا (علیه‌السلام) همچنین از مفهوم حلال، تفسیری ارائه کرده و هر چیزی را که برای بدن مقوی و مفید باشد حلال دانسته و فرموده‌اند:
خدای متعال هیچ خوردنی و آشامیدنی را مباح قرار نداده، مگر اینکه منفعت و صلاحی در آن باشد و هیچ چیز را حرام نفرموده، مگر اینکه در آن زبان، تلف و فسادی باشد؛ پس هر چیز سودمندی که به تن قوّت دهد و بر نیروی بدن بیفزاید حلال است (نوری، 1408، ج16: 165).
در اهمیت روزی حلال، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده‌اند: «کسی که 40 روز حلال بخورد، خداوند متعال قلبش را نورانی می‌گرداند.» و درباره‌ی مال حرام فرموده‌اند: «خداوند متعال فرشته‌ای دارد که هر شب بر بیت المقدس این ندا را می‌دهد: کسی که حرامی بخورد، نه عمل مستحبی از او قبول می‌شود و نه عمل واجبی» (ابن فهد حلی، 1407: 153). همچنین امام رضا (علیه‌السلام) فرموده‌اند: «عَلَیکَ بِالصَّبرِ وَ طَلَبِ الحَلَالِ وَ صِلَةِ الرَّحِم؛ برتو باد به صبر کردن و طلب روزی حلال و پیوند با خویشاوند» (کلینی، 1362، ج2: 488).
از جمله دلایل اهمیت روزی حلال از منظر امام رضا (علیه‌السلام) آن است که در خصوص قصر یا اتمام نماز در سفر، حضرت بین سفر حلال و سفر برای معصیت تفاوت قائل شده‌اند. از این رو، ابوسعید خراسانی می‌گوید دو مرد در خراسان بر حضرت امام ابوالحسن علی بن موسی الرّضا (علیه‌السلام) وارد شدند و از حکم نماز مسافر پرسیدند. امام به یکی از آنان فرمود: «بر تو واجب است که نماز را قصر بخوانی، چون به قصد دیدار من آمدی» و به دیگری گفت: «بر تو واجب است نماز را تمام بخوانی، چون آهنگ دیدار سلطان داشته‌ای» (عطاردی، 1406، ج2: 175).
گرچه در روایت یادشده به وضوح سخنی از مال حلال و حرام به میان نیامده، اما از باب تنقیح مناط می‌توان چنین استفاده‌ای کرد. از همین رو شیخ انصاری گفته: «هرگاه شخصی، سفرش سفر معصیت باشد؛ مثل: صید کردن لهو، ظلم کردن، قطع طریق کردن، اعانت ظالم یا اطاعت از ظالم و غیره نماز وی تمام خواهد بود» (163:1415). همچنین، حضرت امام (رحمه‌الله) در شرایط قصر نماز فرموده‌اند:
سفر از نظر شرعی برای او جایز باشد، بنابراین اگر سفر معصیت و حرام باشد، اعم از اینکه خودِ سفر حرام باشد مثل: فرار از جنگ یا هدف از سفرکار حرامی باشد مثل سفر برای راهزنی، حکم سنضر را ندارد و نماز تمام است (خمینی (امام)، 1424، ج1: 734).
با توجه به اهمیت رفاه خانواده، امام رضا (علیه‌السلام) بیچارگی، بیچاره‌نمایی، فقر و تنگدستی را نکوهش کرده و فرموده‌اند:
ان الله یحب الجمال والتجمل و یبغض البؤس و التباؤس فان الله إذا أنعم على عبده بنعمة أحب أن یرى علیه أثرها، قیل کیف ذلک؟ و همانا خداوند متعال زیبایی و آراستگی را دوست دارد و بدحالی و بدبخت‌نمایی را (و خود را بدبخت، ندار، بیچاره و ضعیف نشان دادن) زشت می‌دارد، زیرا هنگامی که خداوند به بنده‌ای نعمتی داد، دوست دارد اثرآن نعمت را در زندگی او ببیند (صدوق، بی‌تا: 354).
بدیهی است که آراستگی و بدحال نبودن در بسیاری از موارد به امکانات اقتصادی و مادی افراد بستگی دارد.
امام رضا (علیه‌السلام) همچنین فقر و تنگدستی را کلید مسائل اجتماعی، بدبختی و بیچارگی دانسته و فرموده‌اند: «المَسکَنَةُ مِفتَاحُ البُؤس؛ نداری کلید بدبختی است» (مجلسی، 1403، ج75: 354؛ عطاردی، 1406، ج1: 303). همچنین از فساد و تباهی اموال و تکدی‌گری نکوهش نموده و فرموده‌اند: «إِنَّ اللهَ تَعَالَی یُبغِضُ القِیلَ وَ القَالَ- وَ إِیضَاعَ المَالِ وَکَثرَةَ السُّؤَال؛ خدا از قیل و قال، تباه کردن مال و افزونی سؤال (زیاد درخواست و تقاضا کردن ) نفرت دارد» (همان: 336؛ همان: 285).
با وجود مطلوب بودن رفاه و توسعه‌ی زندگی خانواده، امام رضا (علیه‌السلام) تصرف اِسراف‌آمیز در اموال و نیز سخت‌گیری را نکوهش کرده، به اعتدال و میانه‌روی توصیه نموده و در پاسخ عباسی که از ایشان درباره‌ی تأمین مخارج خانواده‌ی خویش جویا شده بود فرمودند:
بَینَ المَکرُوهَینِ قَالَ فَقُلتُ جُعِلتُ فِدَاکَ لَا وَ اللَّهِ مَا أعرِفُ المَکرُوهَینِ قَالَ فَقَالَ لِی یَرحَمُکَ الهُ أ مَا تَعرِفُ أنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ کَرِهَ الإِسرَافَ وَ کَرِهَ الإِقتَارَ فَقَالَ: وَ الَّذِینَ إِذا أنفَقُوا لَم یُسرِفُوا وَ لَم یَقتُرُوا وَ کانَ بَینَ ذلِکَ قَواماً؛ از حضرت رضا (علیه‌السلام) اذن گرفتم اجازه دهند به خاندان خود انفاق کنم. فرمودند: مواظب باش که مرتکب دو مکروه نشوی! عرض کردم. من این موضوع را درک نمی‌کنم. فرمودند: اسراف و زیاده‌روی در انفاق نزد خداوند کراهت دارد؛ همان‌طور که خودداری و انفاق نکردن را نیز مکروه شمرده است (فرقان/67).
و در قرآن مجید فرموده: « وَالَّذِینَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ یسْرِفُوا وَلَمْ یقْتُرُوا وَکَانَ بَینَ ذَلِکَ قَوَامًا» (همان، ج68: 347؛ همان: 363).
در سخن مذکور منظور از کلمه‌ی «مکروه» امر ناگوار و ناخوشایند است و مکروه از احکام خمسه‌ی تکلیفی مورد نظر نیست. با توجه به آنچه گذشت، برای تحقق روزی حلال دو شرط لازم است: حُسن شرعی و حُسن طبیعی، زیرا رعایت موازین شرعی در کسب روزی و لزوم دوری از راه‌های ‌غیرمشروعِ به دست آوردن مال، مانند ربا و... به حُسن شرعی اشاره دارد و از سویی، شرط مفید و مقوی بودن روزی که امام رضا (علیه‌السلام) به آن اشاره کرده‌اند، حُسن طبیعی را دربرمی‌گیرد.
از دیگر نکته‌های ‌سخنان امام رضا (علیه‌السلام) این است که با وجود نکوهش فقر و تنگدستی از دیدگاه آن حضرت و تشویق ایشان به توسعه‌ی رفاه خانواده، در این باره بر اعتدال، میانه‌روی، پرهیز از اسراف (افراط) و نیز تفریط (خودداری از انفاق) تأکید کرده‌اند، زیرا با استناد به آیه‌ی 67 سوره‌ی فرقان از افراط و تفریط با نام «مکروه» تعبیر فرموده‌اند.

ماهیت خانواده در سخن امام رضا (علیه‌السلام)

خانواده از نظر عرف عبارت است از: زن، فرزندان و خویشاوندان مرد و زن و در اصطلاح شرعی، خانواده جماعت و گروهی هستند که زیربنای جامعه را تشکیل می‌دهند، بنای آن بر روابط همسری بین زن و مرد استوار است و پیامد آن فرزندانی است که به وجود می‌آیند.
کلمه‌ی «الاسره» در لغت (ابن منظور، 1414، ج4: 20) خانواده و خویشان مرد است. از سوی دیگر، این کلمه به معنای زره سخت و محکم نیز به کار رفته است. از این رو، خانواده و خویشانِ نزدیک همچون زرهی هستند که خود را با آنان نگه داشته و به پشتیبانی آنان خود را حفظ می‌کنند. این کلمه در قرآن به کار نرفته، اما کلمه‌ی «اهل» که گاهی مفهوم خانواده و همسر را می‌دهد در قرآن به کار رفته؛ مثلاً در آیه‌ی «قَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا» (قصص/29) کلمه‌ی اهل به معنای همسر است، اما در آیه‌ی «فَأَنْجَینَاهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَاهَا مِنَ الْغَابِرِینَ» (نمل/57) به معنای خانواده به کار رفته است.
خانواده دارای سه نوع کوچک (خاص یا محدود)، متوسط و بزرگ (عام یا گسترده) است. خانواده‌ی کوچک، محدود یا خاص، به زن و شوهر و فرزندان محدود می‌شود. اسلام برای تحکیم و استواری پایه‌های ‌این نوع خانواده بیشترین توجه و اهتمام را دارد و منظور از خانواده در مقاله‌ی حاضر همین معناست. خانواده در مفهوم متوسط آن شامل اقوام و خویشان است مانند: پدر، مادر، پدربزرگ، مادربزرگ، برادر، خواهر، عمو، عمه، دایی، خاله و... اینها کسانی هستند که در بحث صله‌ی رحم مدنظر هستند و رعایت و محبت به آنان موجب برکت عمر و روزی و آبادانی سرزمین‌ها دانسته شده است. خانواده‌ی بزرگ شامل همسایگان، دوستان و دیگران می‌شود که خداوند اساس ارتباطشان را بر «اخوت» گذاشته و همه را به محبت و ارتباط متقابل و تفاهم فراخوانده و فرموده: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیکُمْ» (حجرات/10).
کلمه‌ی «اهل» و جمع آن و نیز «عیال» در معنای خانواده در سخن امام رضا (علیه‌السلام) به کار رفته و در خصوص تلاش برای رفع نیاز و رفاه آنها توصیه شده است؛ از جمله سخن آن حضرت که در آن آمده است: «الَّذِی یَطلُبُ مِن فَضلٍ یَکُفُّ بِهِ عِیَالَهُ أعظَمُ أجراً مِنَ المُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ الله؛ آن کس که کار بیشتری می‌کند تا درآمدش برای خود و کسانش بسنده باشد، در نزد خدا پاداشی بزرگ‌تر از پاداش مجاهد فی سبیل الله دارد» (مجلسی، 1403، ج75: 339). همچنین، در جای دیگر فرموده‌اند: «صَاحِبُ النِّعمَةٍ یَجِبَ أن یُوَسِّعَ عَلَى عِیَالِه؛ کسی که از امکانات برخوردار است، واجب است به زندگی خانواده‌اش وسعت بخشد» (عطاردی، 1406، ج1: 285).
امام رضا (علیه‌السلام) در جای دیگر با استفاده از کلمه‌ی عیال به معنای خانواده فرموده‌اند: «یَنبَغِی لِلرَّجُلِ أن یُوَسِّعَ عَلَی عِیَالِهِ کَیلَا یَتَمَنَّوا مَوتَهُ» لازم است که مرد مسلمان با زحمت‌های ‌شبانه‌روزی خود رفاه خانواده‌اش را توسعه دهد تا ایشان (بر اثر محرومیت و مسائل زندگی) مرگ وی را آرزو نکنند (کلینی، 1362، ج4: 11).
کلمه‌ی اهل در سخن امام رضا (علیه‌السلام) نیز در معنای خانواده به کار رفته، چنانکه فرموده‌اند:
مَن رَضِىَ بِالیَسِیرِ مِنَ الحَلَالِ خَفَّت مَئُونَتُهُ وَ نُعِّمَ أهلُهُ وَ بَصَّرَهُ اللهُ دَاءَ الدُّنیَا وَ دَوَاءَهَا وَ أخرَجَهُ مِنهَا سَالِماَ إِلَی دَارِالسَّلَام؛ هر کس به مال اندکِ حلال راضی باشد، هزینه‌های زندگی وی کاهش می‌یابد و خانواده‌اش نعمت یابند و خداوند او را به درد و درمان دنیا بینا کند و او را سالم از دنیا به بهشت برد (عطاردی، 1406، ج1: 271).
و نیز فرموده‌اند: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده‌اند نیکوترین مردم در ایمان، نیکوترین ایشان است در خُلق و مهربان‌ترین ایشان است با اهل خود و من مهربان‌ترین شما هستم با اهل خود.
همچنین، به نقل از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده‌اند: «کسانی از شما که نزدیک‌تر باشند از من در نشستن در روز قیامت نیکوترین شماست در خُلق و نیکوکننده‌ترین شماست با خانواده‌ی خود» (صدوق، 1378، ج2: 38). به نقل از امام سجاد (علیه‌السلام) فرموده‌اند مردی، امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) را به خانه‌ی خود دعوت کرد. امام علی (علیه‌السلام) فرمود با سه شرط دعوت تو را می‌پذیرم. آن مرد گفت: آن سه شرط کدام است؟ امام علی (علیه‌السلام) فرمود: نخست آنکه برای من چیزی از خارج به خانه نیاوری. دیگر آنکه بدون تعارف هر چه در خانه داری همان را برای من حاضر کنی و سوم آنکه خانواده‌ات را به زحمت نیندازی، عرض کرد آنچه شما فرمان دهید اطاعت می‌کنم. سپس علی (علیه‌السلام) دعوت او را پذیرفت (حجازی، بی‌تا، ترجمه‌ی سجادیه:85) و نیز فرموده‌اند: «کسی که نعمت و تمکن دارد، باید به اهل و عیالش به خوبی رسیدگی کند» (همان: 465).
کلمه‌ی «اهالی» جمع «اهل» به معنای خانواده‌ها ‌نیز در سخن امام رضا (علیه‌السلام) به کار رفته و درباره‌ی نیکی کردن به آنها توصیه شده آنجا که فرموده‌اند: «یَرُّوا أهَالِیَکُم وَ أولَادَکُم جُمُعَةٌ إِلَی جُمُعَة؛ در روزهای جمعه به همسر و فرزندان خویش نیکی کنید» (صدوق، بی‌تا: 407).
گرچه در روایت مذکور «اهالیکم» همسرانتان معنی شده، تفسیر آن به صورت «خانواده‌هایتان» منعی ندارد، در این صورت با توجه به آنکه «اولادکم» (فرزندانتان) از اعضای خانواده هستند و زیر مجموعه‌ی «اهالیکم» قرار دارند، اما به دلیل اهمیت از باب ذکر خاص بعد از عام دوباره مورد توجه قرار گرفته‌اند.
از جمله نکته‌هایی که از حدیث اشاره شده می‌توان به دست آورد، این است که مدیر خانواده باید روزی چون روز جمعه- که از اعیاد مهم اسلامی است- را برای توجه عاطفی و مادی ویژه خانواده قرار دهد و موجب نشاط و شادمانی آنها شود و از سوی دیگر، برای توجه به ارزش‌های دینی به جمعه توجه خاص کند، زیرا این امر در ایجاد صمیمیت و گرم شدن کانون خانواده اهمیت دارد. از همین رو، امام رضا (علیه‌السلام) در روایت دیگری توصیه کرده‌اند که در روز عاشورا کار و کوشش برای امور دنیوی ترک شود و فرموده‌اند: «مَن تَرَکَ السَّعیَ فِی حَوَائِجِهِ یَومَ عَاشُورَاءَ قَضَى اللهُ لَهُ حَوَائِجَ الدُّنیَا وَ الآخِرَة؛ هر کس در روز عاشورا کار و کسبش را فروگذارد، خداوند حاجت‌های دنیا و آخرت او را برآورده کند» (عطاردی، 1406، ج2: 26).
همچنین، درباره‌ی زن که بی‌تردید از اعضای خانواده است، داشتن همسری خوب را که در غیاب شوهر حافظ جان و مال شوهرش باشد بهترین سود مؤمن دانسته و فرموده‌اند:
ما أفاد عبد فائدة خیرا من زوجة صالحة إذا رآها سرّته و إذا غاب عنها حفظته فی نفسها و ماله...؛ و برای بنده‌ی خدا چیزی سودمندتر از زن پارسا و شایسته نیست. هرگاه به زوجه‌اش نظر کند خوشحال شود و هرگاه شوهر به مسافرت رود، زن، ناموس و مال او را حفظ کند (همان: 256).
در روایت دیگری امام رضا (علیه‌السلام) به زن که از اعضای خانواده است توجه ویژه کرده و فرموده‌اند: «رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده‌اند خداوند متعال به زنان، مهربان‌تر از مردان است، هر مردی که به زنی از ارحامش محبت کند و موجبات خوشحالی او را فراهم کند، خداوند روز قیامت او را خوشحال می‌کند» (کلینی، 1362، ج6: 6).

استحکام نهاد خانواده در سخن و سیره‌ی امام رضا (علیه‌السلام)

با توجه به اهمیت خانواده از دیدگاه اسلام، برای استحکام بنیان خانواده و جلوگیری از پاشیدگی آن تلاش‌هایی صورت گرفته و دستورالعمل‌هایی به چشم می‌خورد. از جمله راهکارهای محکم کردن روابط خانواده، دعای خوب اعضای خانواده در حق یکدیگر است؛ این دعاها به نوعی در ایجاد محبت و مهربانی بین افراد خانواده و تقویت ارزش ‌انسانی و ایمانی در بین آنها نقش بسزایی دارد؛ زیرا دعاکننده به نوعی به کسانی که ایشان را دعا می‌کند ابراز علاقه و محبت می‌کند. از همین رو، به گسترش مهربانی و محبت تأکید شده، چنان که در حدیث قدسی آمده:
انا الله أنَا الرَّحمَنُ خَلَقتُ الرَّحِمَ وَ شَقَقتُ لَهَا اسماً مِن أسمَائِی فَمَن وَصَلَهَا وَصلتُهُ وَ مَن قَطَعَهَا قَطَع؛ من خداوندم، من مهربانم، خود مهربانی را آفریده‌ام و از آن اسمی را برای خود برگزیده‌ام، هر کس آن را مراعات کند از او مراقبت و حمایت می‌کنم و هر کس آن را قطع کند با او قطع رابطه خواهم کرد (حاکم نیشابوری، 1406، ج4، 158؛ نوری، 1408، ج5: 243).
از جمله دلایل اهمیت خانواده و توجه اسلام به تحکیم آن، این است که معصومان گذشته از آنکه خود به خانواده توجه داشتند، به اهتمام و توجه به خانواده توصیه و سفارش می‌کردند؛ چنان که امام سجاد (علیه‌السلام) فرموده‌اند: «همانا نزدیک‌ترین شما به خدا کسی است که اخلاقش نیکو و گشاده‌رو باشد و پسندیده‌ترین شما نزد خدا کسی است که به شایسته‌ترین نحوی به خانواده‌اش رسیدگی کند، همانا ارجمندترین شما نزد خدا با تقواترین شماست نزد او» (کلینی، 1362، ج8: 69).
با توجه به آنچه گذشت، توصیه‌ها ‌و سفارش ‌گوناگون امام رضا (علیه‌السلام) در رسیدگی به خانواده و توسعه‌ی سطح زندگی و رفاه ایشان، نشانگر اهتمام آن حضرت به محکم کردن بنیان خانواده است؛ چنان که فرموده‌اند: «لازم است که مرد مسلمان با زحمت‌های ‌شبانه‌روزیِ خود رفاه خانواده‌اش را توسعه دهد تا ایشان (بر اثر محرومیت و مسائل زندگی) مرگ وی را آرزو نکنند» (عطاردی، 1406، ج2: 208).
در اهمیت استحکام بنیان خانواده همین بس که احادیث وارد شده در خصوص ادامه و نگهداری حیات خانوادگی دو برابر احادیثی است که به تشکیل خانواده تشویق کرده‌اند. این امر به آن دلیل است که ادامه و نگهداری حیات خانوادگی به مراتب دشوارتر از تشکیل خانواده است.
از جمله روش‌هایی که معصومان از جمله امام رضا (علیه‌السلام) برای استحکام نهاد خانواده بر آن تأکید کرده‌اند، تشویق به روزی حلال و توصیه به پرهیز از خوردن مال حرام به اشکال و مصادیق گوناگونِ تقدیر معیشت و... است.

ارتباط روزیِ حلال با استحکام خانواده

نظر به اهمیت خانواده و استحکام آن، اسلام از روش‌های متنوع و گوناگونی برای این منظور بهره جسته، از جمله روش‌ها ‌و راهکارهای محکم کردن خانواده، بهره گرفتن از روزی و مال حلال و پرهیز از خوردن مال حرام است. دلایل اهمیت نقش روزی حلال در استحکام بنیان خانواده در سخنان و سیره‌ی امام رضا (علیه‌السلام) به قرار زیر است:

روزی حلال و صله‌ی رحم

صله‌ی رحم و پیوند با خویشاوندان به شکل‌های ‌گوناگون در متون اسلامی از جمله سخنان و سیره‌ی امام رضا (علیه‌السلام) مورد تأکید و توجه قرار گرفته است. صله‌ی رحم به بازدید از خویشاوندان محدود نمی‌شود، بلکه با سلام کردن، دادن لیوان آب به دست خویشاوند، کمک‌های ‌مالی به خویشاوند و... نیز انجام می‌شود، چنان که محمد بن عبیدالله گوید حضرت رضا (علیه‌السلام) فرمود: «اگر مردی از عمرش سه سال مانده باشد و صله‌ی رحم انجام دهد، خداوند عمر سه ساله‌ی او را به 30 سال تبدیل می‌کند و مشیت خود را به کار می‌بندد.»
همچنین، ابونصر بزنطی از حضرت رضا (علیه‌السلام) روایت کرده که حضرت صادق (علیه‌السلام) فرمودند: «با ارحام خود محبت و مهربانی کنید، ولو به شربت آبی باشد و بهترین نوع صله‌ی ارحام رفع آزار و اذیت درباره‌ی آنان است.» صله‌ی رحم، مرگ را به تأخیر می‌اندازد و محبت را در میان خانواده افزایش می‌دهد. همچنین، حسن بن علی‌وشا از حضرت رضا (علیه‌السلام) روایت کرده که امام جعفر صادق (علیه‌السلام) فرمودند ما نمی‌دانیم چیزی مانند صله‌ی ارحام باعث طول عمر می‌شود تا آنگاه که اگر مردی سه سال از عمرش باقی مانده باشد و صله‌ی ارحام کند، عمرش 30 سال به طول انجامد و اگر کسی 33 سال از عمرش باقی باشد و او قطع رحم کند، عمرش به سه سال می‌رسد. همچنین، محمد بن فضیل صیرفی گوید حضرت رضا (علیه‌السلام) فرمودند رحم آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به عرش پروردگار بستگی دارد و می‌گوید: بار خدایا، هر کس با من ارتباط برقرار کند، تو با او ارتباط برقرار کن و هر کس با من قطع رابطه کند، تو با او قطع رابطه کن. همین روش در ارحام مؤمنین نیز برقرار است. سپس این آیه‌ی شریفه را قرائت کردند «وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ» (نسا/1).
طایی نیز از حضرت رضا (علیه‌السلام) روایت کرده که حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند هر کس انجام یک عمل را برای من تضمین کند، من انجام چهار عمل را برای او ضمانت می‌کنم؛ با ارحام خود رفت و آمد کند تا خداوند او را دوست بدارد، روزی‌اش را زیاد کند، عمرش را طولانی گرداند و او را داخل بهشت نماید. حضرت رضا (علیه‌السلام) از پدرانش از امام حسین (علیه‌السلام) روایت کرده که فرموده‌اند هر کسی دوست دارد مرگش به تأخیر افتد و روزی‌اش زیاد شود، باید صله‌ی رحم به جای آورد.
همچنین، حسن بن علی وشا از حضرت رضا (علیه‌السلام) از پدرانش از علی (علیه‌السلام) روایت کرده که حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده‌اند هنگامی که در شب معراج به آسمان‌ها رسیدم مشاهده کردم چند خویشاوندی به عرش پروردگار آویزان شده و از خویشاوندان خود شکایت می‌کنند. از آنها پرسیدم بین شما و آنها چند پدر فاصله است؟ گفتند: ما در پدر چهلم به هم می‌رسیم. بزنطی نیز گفته حضرت رضا (علیه‌السلام) فرمود امام جعفر صادق (علیه‌السلام) فرمودند صله‌ی ارحام مرگ را به تأخیر می‌اندازد و موجب زیاد شدن مال و محببت خویشاوندان است (عطاردی، 1406، ج1: 265-267).
با توجه به آنکه یکی از راه‌های ‌صله‌ی رحم کمک مالی به خویشان است، بدیهی است که مال و روزی حلال در ایجاد محبت بین خانواده و استحکام آن نقش بسزایی دارد. از همین رو، امام رضا (علیه‌السلام) درباره‌ی نقش صله‌ی رحم در ایجاد محبت بین خانواده فرموده‌اند: «مَثرَاةٌ فِی المَالِ مَحَبَّةٌ فِی الأهل؛ صله‌ی رحم موجب افزایش مال و محبت بین خویشان است» (مجلسی، 1403، ج71: 88).
چنانچه کار، گروهی نباشد، یعنی رئیس خانواده در مقام مسئول معاش و رفاه خانواده، از طریق کار، درآمد و روزی حلال، معاش و رفاه خانواده را عهده‌دار شود، انفاق به خانواده و اداره‌ی معیشت ایشان به نوعی صله‌ی رحم بوده و موجب دوستی و محبت می‌شود و در نتیجه به استحکام خانواده می‌انجامد. از طرفی، چنانچه گذشت، همسر می‌تواند با ایجاد محیط آرام و خوب خانواده، خوش‌رویی و حفاظت از دارایی شوهر که به نوعی مربوط به خانواده است، به استحکام خانواده کمک کند.
در تأیید این سخن، امام رضا (علیه‌السلام) به مدح و ستایشِ چنین همسری اقدام کرده و فرموده‌اند: «برای بنده‌ی خدا چیزی سودمندتر از زن پارسا و شایسته نیست. هرگاه به زوجه‌اش نظر کند خوشحال شود و هرگاه شوهر به مسافرت رود، زن، ناموس و مال او را حفظ کند» (همان، ج2: 256).
از جمله دلایلی که تأیید می‌کند از نظر امام رضا (علیه‌السلام) کمک مالی نوعی صله‌ی رحم است و در استحکام خانواده نقش دارد، اینکه آن حضرت نیکی به بستگان و رسیدگی به همسایگان را توصیه کرده و در پاسخ ابان بن ولید که از ایشان پرسید آیا انسان به جز زکات چیز دیگری هم از مال خویش باید بدهد؟ فرمودند: «نعم اینَ ما قالَ اللهُ وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أمَرَ اللهُ بِهِ أن یُوصَلَ وَ یَخشَونَ رَبَّهُم» (رعد/21؛ همان، ج71: 127).
با توجه به توصیه‌ی قرآن، معصومان و از جمله امام رضا (علیه‌السلام)، رئیس خانواده نباید در خصوص اداره‌ی معاش و رفاه خانواده بر آنها منت گذارد، چنانکه علی (علیه‌السلام) فرموده‌اند: «ملاک المعروف ترک المنّ به؛ ملاک و معیار کار خوب، ترک منت‌گذاری به واسطه‌ی آن است» (هرچه بی منت‌تر، بهتر) (خوانساری، 1366، ج1: 118) و نیز فرموده‌اند: «أفضَلُ العَطَاءِ تَرکُ المَنِّ؛ برترین بخشش و احسان، ترک منت است» (همان، ج2: 405). در تأیید این سخن در ذیل تفسیر آیه‌ی «وَمَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرَازِقِینَ» (حجر/20) طبرسی گفته: «ما در زمین برای شما اسباب روزی قرار دادیم و کسانی را هم که شما روزی دهنده‌ی آنها نیستید برای شما آفریدیم.» منظور از این کسان، خانواده یا غلامان و کنیزان است که انسان خیال می‌کند خودش آنان را روزی می‌دهد و حال آنکه خدا او و آنها را روزی می‌دهد (طبرسی، 1372، ج2: 263).
از سوی دیگر، بر اساس توصیه‌ی امام رضا (علیه‌السلام) هر فردی که مورد احسان قرار می‌گیرد باید از احسان کننده تشکر کند، بنابراین اعضای خانواده باید از رئیس خانواده تشکر کنند. بدیهی است که تشکرِ مزبور به نوعی در استحکام نهاد خانواده و ایجاد محبت، مؤثر است چنان که فرموده‌اند: «مَن لَم یَشکُرِ المُنعِمَ مِنَ المَخلُوقِینَ لَم یَشکُرِ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ» (مجلسی، 1403، ج68: 44) خوب است که فرد دریافت کننده‌ی احسان به نوعی از احسان کننده تشکر و قدردانی کند.
چنانچه تحصیل مالِ حلال از راه کار گروهی باشد، رزق حلال نیز به نوعی در استحکام خانواده و ایجاد محبت بین ایشان مؤثر است، زیرا با توجه به گستردگی اشکال و مصادیق صله‌ی رحم می‌توان افراد فاقد شغل خانواده را به کار گرفت.

روزی حلال و رعایت حقوق متقابل

در فرض گروهی بودن کار، با توجه به آنکه تعرض به حقوق و دارایی دیگران حتی اعضای خانواده مجاز نیست؛ اعضای خانواده موظف هستند به حقوق یکدیگر احترام بگذارند، از فریب یکدیگر و دیگر راه‌هایی که موجب حرام شدن درآمد می‌شود خودداری ورزند، آنچه برای خود می‌پسندند برای دیگر اعضای خانواده نیز بپسندند و آنچه برای خود نمی‌پسندند برای دیگر اعضای خانواده نیز نپسندند. بدیهی است که رعایت متقابل این اصول و حقوق به استحکام خانواده کمک می‌دهد. از همین رو، امام رضا (علیه‌السلام) رباخواری، مال حرام، کم‌فروشی در کیل و وزن و... را از گناهان کبیره دانسته و از آن نهی کرده‌اند (عطاردی، 1406، ج2: 501).
امام رضا (علیه‌السلام) در فرضی که برخی از اعضای خانواده یتیم باشند، سخت‌گیری شدیدی نموده، از خوردن مال وی پرهیز داده و آن را از گناهان کبیره دانسته‌اند (همان) و فرموده‌اند:
إِیَّاکُم وَ أموَالَ ألیَتامَى- لَا تَعَرَّضُوا لَهَا وَ لَا تَلَبَسُوا بِهَا- فَمَن تَعَرَّضَ لِمَالِ الیَتِیمِ فَأکَلَ مِنهُ‌ شَیئاً- کَأَنَّمَا أکَلَ جَذوَةً مِنَ النَّار؛ از اموال یتیمان بپرهیزید، متعرض آنان نشوید و از آن برای خود پوشاک برنگزینید. پس کسی که متعرض مال یتیم شود و مقداری از آن را بخورد، مانند آن است که پاره‌ای از آتش خورده است (مجلسی، 1403، ج72: 5).
همچنین فرموده‌اند: «إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَعَدَ فِی أکلِ مَالِ الیَتِیمِ عُقُوبَتَینِ عُقُوبُةٌ فِی الدُّنیَا وَ عُقُوبُةً‌ فِی الآخِرَة؛ همانا خداوند عزوجل در خوردن مال یتیم دو عقوبت و جزای بد وعده فرموده است: یکی در دنیا و دیگری در آخرت» (همان: 8).
همچنین فرموده‌اند:
خوردن مال یتیم به ستم، به علت‌های بسیاری که مستلزم فسادهای گوناگون است، حرام شده؛ نخستین آنها: چون مال یتیم را به ستم بخورد، به کشته شدن او کمک کرده... پس چون مال او را بخورد، بدان می‌ماند که به حتم او را کشته و به فقر و فاقه گرفتارش کرده است (صدوق، 1378، ج2: 92).

روزی حلال و محبت به دیگران و خوشحال کردن ایشان

خوشحال کردن دیگران و محبت به آنها به خصوص اعضای خانواده از سوی معصومان از جمله امام رضا (علیه‌السلام) تشویق و توصیه شده است. بدیهی است که خوشحال کردن دیگران از جمله اعضای خانواده و محبت به ایشان از راه‌های ‌گوناگون از جمله توجه مالی از طریق روزی حلال امکان‌پذیر است. امام رضا (علیه‌السلام) فرموده‌اند: «مَن فَرَّجَ عَن مُؤمِنٍ فَرَّحَ اللهُ قَلبَهُ یَومَ القِیَامَه؛ هر کس گرفتاری مؤمنی را برطرف کند، خداوند دل او را در روز قیامت شاد کند» (محدث عاملی، 1409، ج16: 372) و نیز به نقل از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده‌اند: «رَأسُ العَقلِ بَعدَ الدِّینَ التَّوَدُّهُ إِلَى النََّاسِ- وَ اصطِنَاعُ الخَیرِ إِلَى کُلِّ أحَدٍ بَرٍّ وَ فَاجِر؛ سر عقل، پس از ایمان به خدا، جلب دوستی مردم است و نیکی کردن به هر آدمی؛ خوب یا بد» (مجلسی، 1403، ج71: 392: عطاردی، 1406، ج1: 4).

روزی حلال و پرهیز از حسد

حسد از جمله کارهای حرام است که خود از جمله انگیزه ‌غیبت است. شخص حسود به دلیل حسادتی که دارد همواره درصدد عیب‌جویی و تحقیر محسود است و از این راه حس خودخواهی خویش را اشباع می‌کند. راغب اصفهانی در تعریف غیبت گفته: «حسد آرزوی زوال نعمت از کسی است که سزاوار داشتن آن نعمت است و شخص حسود علاوه بر آرزوی قلبی، چه بسا کوشش در زوال آن نعمت می‌کند» (1412: 234).
بدیهی است که وجود حسد در اعضای خانواده از جمله عوامل تهدیدکننده‌ی استحکام بنیان خانواده است و دوستی و محبت را از بین می‌برد و باعث کینه می‌شود، زیرا چنان که گذشت، حسد از جمله انگیزه‌های ‌غیبت بین افراد است. در مقابل، ترک حسد که در اخلاق از آن با نام «نصیحت» یا خیرخواهی تعبیر می‌شود، باعث ایجاد محبت بین افراد جامعه از جمله اعضای خانواده می‌شود. از این رو، اعضای خانواده از اینکه عضو دیگری از روزیِ حلال و امکانات مالی برخوردار است، ناراحت نمی‌شوند، بلکه خوشحال می‌شوند. از همین رو، امام رضا (علیه‌السلام) از حسادت پرهیز داده، نصیحت و خیرخواهی را تشویق کرده و فرموده‌اند: «لَیسَ لِبَخِیلٍ رَاحَةٌ وَ لَا لِحَسُودٍ لَذَة؛ هیچ خسیسی آرامش ندارد و هیچ حسودی در زندگی لذت نمی‌برد» (عطاردی، 1406، ج1: 286).
از روایت مذکور برمی‌آید که حسد، آرامش حسود را از بین می‌برد و موجب بی قراری وی می‌شود. بدیهی است که آرام نبودن برخی از اعضای خانواده به دیگر اعضا نیز لطمه می‌زند و موجب سستی بنیان خانواده می‌شود.

روزی حلال و رضایتمندی

رضا به قضایِ الهی برترین مقام دین و شریف‌ترین مراتب مقربان و عظیم‌ترین درهای رحمت خداست و هر که از آن در، داخل شود، به بهشت درآید. خداوند می‌فرماید: «رَضِیَ الله‌ُ عَنهُم وَ رَضُوا عَنهُ؛ خدا از ایشان خشنود است و ایشان از خدا خشنودند» (مائده/12؛ توبه /101؛ مجادله/22؛ بیّنه/ 8).
داشتن فضیلت رضا موجب آرامش و تحمل سختی‌ها، نارسایی‌ها ‌و شکست‌ها می‌شود. ممکن است افراد جامعه یا اعضای خانواده در زندگی خود با سختی‌ها، نارسایی‌ها، فشارهای مادی و شکست‌هایی روبرو شوند، تحمل نکردن این موارد ممکن است به استحکام بنیان خانواده لطمه بزند و پایه ‌خانواده را متزلزل کند. برعکس، رضایتمندی و خشنودی از وضع موجود و تحمل شداید، فشارهای مادی و... موجب استحکام بنیان خانواده و بهداشت روانی می‌شود.
امام رضا (علیه‌السلام) نیز در خصوص اهمیت و نقش رضایتمندی فرموده‌اند: «هر کس به مال اندک حلال راضی باشد، هزینه ‌زندگی وی کاهش می‌یابد، خانواده‌اش نعمت یابند، خداوند او را به درد و درمانِ دنیا بینا کند و او را سالم از دنیا به بهشت ببرد» (عطاردی، 1406، ج1: 272) و نیز فرموده‌اند: «هر کسی به رزق کم راضی و خشنود باشد، خداوند از عمل اندک او راضی خواهد شد» (همان: 219).

روزی حلال و قن

عبارات مرتبط با این موضوع

مصرف و مصرف‌گرایی از منظر اسلام و جامعه‌شناسی …مصرف و مصرف‌گرایی از منظر اسلام و جامعه‌شناسی اقتصادی چکیده مصرف و مصرف‌گرایی سیره علویبوستان نهج البلاغه قراندر این که، سرآغاز نزول قرآن، کدام سوره و آیه و در چه زمانی بوده است با توجه به پیوند آذر طب اسلامی وسنتی عقیلی خراسانیدکتر احمد صادقیان مدرس حوزه و دانشگاه چکیده یکی از مباحث مطرح در بحث علم و دین چرا خدا بعضی از انسان ها را بدبخت آفریده؟ شهر سوالجواب این سوال در تعریف بدبختی و بیچارگی است واقعا بدبختی چیست؟ کسی که معاد را باور مدیریت حوزه علمیه استان قم اخبار موضوعاتی را که …با توجه به اینکه تاکنون بیش از موضوع اخذ شده در اداره مدارک علمی حوزه علمیه استان آذر راه زندگینقش ترس در شکست انسانها و اقسام آن ترس مثبت و منفی هراس، تیره بختی است، اما شهامت را بهشت و نعمت های بهشتی کشکول راز بهشتونعمتهایبهشتیبهشت نقطه مقابل جهنم است؛ همان گونه که هیچ زبان و قلم و بیانی توانایی ندارد جهنم و مصرف و مصرف‌گرایی از منظر اسلام و جامعه‌شناسی اقتصادی مصرف از دید جامعه‌شناسان اقتصادی در اقتصاد درباره مصرف، مسأله کمیابی مفروض در نظر گرفته می سیره علویبوستان نهج البلاغه قران در این که، سرآغاز نزول قرآن، کدام سوره و آیه و در چه زمانی بوده است با توجه به پیوند وثیق این آذر طب اسلامی وسنتی عقیلی خراسانی دکتر احمد صادقیان مدرس حوزه و دانشگاه چکیده یکی از مباحث مطرح در بحث علم و دین، استخدام آذر راه زندگی نقش ترس در شکست انسانها و اقسام آن ترس مثبت و منفی هراس، تیره بختی است، اما شهامت را نمی چرا خدا بعضی از انسان ها را بدبخت آفریده؟ شهر سوال جواب این سوال در تعریف بدبختی و بیچارگی است واقعا بدبختی چیست؟ کسی که معاد را باور کرده و مدیریت حوزه علمیه استان قم اخبار موضوعاتی را که شما نمی با توجه به اینکه تاکنون بیش از موضوع اخذ شده در اداره مدارک علمی حوزه علمیه استان قم به بهشت و نعمت های بهشتی کشکول راز بهشتونعمت بهشت نقطه مقابل جهنم است؛ همان گونه که هیچ زبان و قلم و بیانی توانایی ندارد جهنم و عذابهای


ادامه مطلب ...

فتاوای تکفیری، چالشی در برابر نهاد افتاء: بازخوانی برخی شرایط افتاء از منظر مذاهب اسلامی

[ad_1]

چکیده

به شهادت آیات و روایات فراوان، یکی از شئون پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مقام افتاء بوده‌ است. این شأن در ادامه به‌ امامان. در نگاه شیعی. و صحابه و تابعین. در نگاه ‌اهل سنت واگذار شد و ایشان نیز با تربیت شاگردان و فرهیختگانی به نام روات و در ادامه مجتهدان و فقیهان این شأن را به برای ایشان به ودیعت نهادند. فقیهان و مجتهدان شئون و مناصب مهم و چندگانه‌ای همچون افتاء قضا و ولایت دارند که ‌از این میان، شأن افتاء به دلایلی چند اهمیت فراوانی دارد. برخی از این ادله عبارت‌اند از: 1. اتفاقی بودن این شأن برای فقیهان در مذاهب اسلامی؛ 2. گسترده بودن قلمرو و جغرافیای آن؛ و 3. کارکردهای بسیار آن، با توجه به ‌استفاده‌ ابزاری تکفیری‌ها و معتقدان به حقیقت انحصاری از نهاد افتاء از یک سو، و هرج و مرج طلبان و شالوده شکنان از سوی دیگر، که در جهان جدید موجب تحمیل صدمات فراوانی به‌ اسلام و هویت علمی (2) ‌مسلمانان شده و همچنین با عنایت به لزوم تعامل نهاد افتاء با نهادهای دیگری که می‌توانند به کاربردی‌تر شدن فرآیند افتاء کمک کنند، پرداختن به «بازخوانی برخی شرایط افتاء» به یک ضرورت تبدیل شده ‌است. نویسنده معتقد است رعایت شرایط اصلی افتاء نه تنها مدعیان افتاء را از تکفیر و تفسیق دیگران بر حذر می‌دارد، بلکه مهم‌ترین گام در صیانت و صلابت نهاد افتاء خواهد بود. در نوشتار پیش رو می‌کوشیم ضمن تبیین چیستی و جایگاه‌ افتاء، به شرایط و لوازم افتاء اشاره کنیم تا شاید از این طریق بتوان ضمن کمک به ساماندهی نهاد افتاء، آسیب‌های آن را در جهان جدید مدیریت کرد و کاهش داد. پرداختن به‌ ادله شرعی افتاء و تبیین قائلان و نافیان هر یک از آن ادله و تحلیل و جمع بندی آنها دغدغه ‌اصلی این پژوهش نیست، چرا که نه تنها در این مقال نمی‌گنجد بلکه مقام چنین مباحثی مراکز آکادمیک است.
کلید واژه : افتاء، فتوا، مفتی، شئون فقیه، شرایط افتاء.

درآمد

فقه تکفیری، که پیامد روشن آن تروریسم و کاشتن بذر ناامنی و خشونت است، ماهیتی متناقض نما دارد. چرا که ‌از یک سو تلاش دارد، در سایه بهره گیری از کارکرد غیراسلامی‌ فقه، با تکفیر و ترور دیگران به پاک سازی و بهداشتی کردن فضا و آرامش و امنیت کمک کند و از دیگر سو با کاشتن بذر وحشت و خشونت، انسان‌ها را به درون گرایی مفرط، که ‌اوج ناامنی و ترس است، وادارد. فقه تکفیری حاصل یک خبط عظیم است که‌ امام محمد غزالی از عالمان خوش فهم جهان اهل سنت پیش از این هم کیشان خود را از آن بر حذر داشته‌ است. خبط و خلط فروع و اصول اسلام با یکدیگر اتفاق وحشتناکی است که در میان مفتیان تکفیری رخ داده است. غزالی ضمن تحذیر هم کیشان خود از تکفیر دیگران می‌نویسد: «و اعلم انه لاتکفیر فی الفروع اصلاً الا فی مسئله واحده و هى ان ینکر اصلاً دینیاً علم من الرسول بالتواتر». (3)
فتاوای حاوی تکفیر در تاریخ فقه و فقاهت بی پیشینه نیست، اما حجم آن و کیفیت آنها را نمی‌توان با آنچه در جهان جدید با آن مواجهیم مقایسه کرد. جهان جدید به همان میزان که تخصص را در دانش‌ها نهادینه کرد بی‌ضابطه‌گری را نیز در برخی حوزه‌ها افزایش داد و این یکی از تناقض‌های جهان جدید است.
در ادامه می‌کوشیم درباره مراعات نشدن برخی شرایط در قلمرو افتاء که برای مفتیان مشخص شده و از شرایط ضروری و حیاتی این طبقه دانسته شده سخن بگوییم تا روشن شود توسعه کمی‌ و کیفی فقه تکفیری در جهان جدید محصول حرکت رو به‌ افول (بی دینی) انسان معاصر از یک سو و فقیه‌تر شدن و متخصص شدن فقیهان مدعی از سوی دیگر نیست، بلکه محصول تناقضی است که بدان اشاره شد.

الف. فقیه و شئون (مناصب) وی در فقه ‌اسلامی‌

فقه اسلامی‌ برای فقیه شئون یا مناصب متعددی لحاظ کرده‌ است (4) که بازگشت آنها را می‌توان در شئون سه گانه‌ای لحاظ کرد (5) که هر یک از این شئون یا مناصب دارای شرایط احرازی و شرایط اجرایی است. (6) به بیان دیگر، فقه اسلامی‌ هم برای کسانی که می‌خواهند به‌ این منصب دست بیابند شرایطی مقرر کرده‌ است و هم پس از دست‌یابی، آنها را مکلف به رعایت شرایطی کرده ‌است تا ایشان را اجازه تعدی از شریعت یا حقوق مسلمانان (7) نباشد. این سه شأن یا منصب عبارت‌اند از: افتاء، قضاوت، ولایت. یکی از فقیهان برجسته شیعی در اشاره به‌ این شئون آورده‌ است: «للفقیه الجامع للشرایط مناصب ثلاثه، احدها الافتاء فیمایحتاج الیها العامی ‌فی عمله، الثانی: الحکومه، الثالث: ولایة التصرف فى الاموال و الانفس». (8)
رویکرد فقه شیعی به ‌این شئون با فقه‌ اهل سنت تفاوت‌هایی دارد که‌ از آن جمله تفاوت نگاه‌ ایشان به شأن قضا و ولایت با شأن افتاء است. فقیهان شیعی قضا را منصب (9) دانسته، بهره‌گیری فقیهان از آن را نیازمند اذن خاص امام (10) می‌دانند و لذا معتقدند هیچ کس بدون اذن امام نمی‌تواند به قضاوت بپردازد، اما در افتا چنین اذنی را لازم نمی‌دانند، یعنی معتقدند مجتهد جامع شرایط برای «فتوا دادن» نیاز به مجوز امام ندارد. (11) صاحب جواهر در اشاره به ‌این تفاوت است که می‌نویسند: «ان قبول الفتوی. بعد اندراجها فی الحق و العدل و القسط و نحو ذلک. لایحتاج الی اذن من الامام علیه ‌السلام». (12)
این نکته در آرای محقق آشتیانی نیز بازتاب داشته، در اشاره به تفاوت قضا و افتاء، قضاوت را از توابع ریاست دانسته، می‌نویسند: «بخلاف الافتاء للناس ... فانها لیست من فروع النبوه و الریاسة الکلیه ‌الالهیه، بل هى واجبة بجعل أولى الهى من غیر توقف على نصب الولى». (13) اما در فقه‌ اهل سنت این شأن نیز به مانند دو شأن دیگر شأنی حکومتی است و لذا در تعابیر ایشان بیش از آنکه سخن از شأن باشد سخن از منصب است. ایشان معتقدند شأن قضا و افتاء در عرض حکومت نیست، بلکه در طول آن است. یکی از فقیهان اهل سنت با اشاره به ‌این نکته می‌نویسد: «از آنجایی که قضا و افتاء از اجزای امامت است، در امامت شرایطی لحاظ شده که در آن دو لازم نیست. از جمله ‌این شرایط لزوم قرشی بودن امام است، بر خلاف آن دور منصب که چنین شرطی ندارد». (14)

ب. اهمیت و جایگاه شأن افتاء در مذاهب اسلامی

منصب افتاء پیشینه‌ای کهن در تاریخ اسلام (15) و اهمیتی بسیار در اندیشه و عمل مسلمانان دارد. این جایگاه نقش حیاتی و تأثیرگذاری در زندگی فردی و اجتماعی آنها ایفا می‌کند به گونه‌ای که با رویکرد انتظار حداکثری از شریعت و نظریه عدم خلو وقایع از حکم شرعی نمی‌توان حیات خلوتی برای فرد مسلمان بدون حضور فقه تصور کرد. اهمیت و شأن این منصب زاییده علل و عواملی است که در ادامه می‌کوشیم به مهم‌ترین آنها بپردازیم.

1. منصب افتاع، منصبی نبوی

به شهادت آیات، (16) و سیاق و وزن بسیاری از روایات، (17) یکی از شئون مهم نبی شأن افتاء است. فقیهان نیز به تأسی از آیات و روایات سخن از جانشین نبی بودن مفتی و جایگاه نبی بودن این منصب به میان آورده‌اند. (18) شاطبی با تشبیه کردن مفتی به پیامبر می‌نویسد: «فتوادهنده مخبر از خداوند است و قائم مقام، و به یک معنا مشرع است». (19) این تشبیه و این مقام افاضه‌ای از طرف پیامبر به فقیهان ایشان را در مقام و موقعیت رفیعی قرار داده ‌است که‌ آنها را نیازمند تلاش برای نزدیک‌تر شدن به خُلقیات و آداب نبوی کرده ‌است.
از سوی دیگر، این رویکرد منصب افتاء را منصبی خطیر کرده ‌است. لذا بسیاری از اصحاب پیامبر و فقیهان مسلمان، به نقل از برخی راویان و کتب تاریخ فقه، از پذیرش این منصب سرباز می‌زده‌اند. ابن ابی لیلی به نقل از برخی کتب روایی اهل سنت می‌گوید: «أدرکت مائة و عشرین من الأنصار من أصحاب رسول الله صلى الله علیه و سلم، یسأل أحدهم عن المسألة فیردها هذا إلى هذا، و هذا إلى هذا حتى ترجع إلى الأول». (20)
یکی از روایات مشترکی که در منابع شیعی و سنی، و ناظر به هیمنه و ابهت این منصب است، روایتی است که صاحب مستدرک ذیل باب 15 از ابواب قضا «باب نوادر ما یتعلق بأبواب صفات القاضی، و ما یجوز أن یقضی به» از امام صادق (علیه السلام) ‌آورده ‌است که ایشان نقل می‌کنند که پیامبر فرمود: «أجرأکم على الفتیا اجرأکم على الله عزوجل، أو لا یعلم المفتى أنه هو الذى یدخل بین الله تعالى و بین عباده؟ و هو الحائر بین الجنة و النار». (21)

2. اهمیت افتاء به دلیل قلمرو گسترده‌ آن

یکی دیگر از ویژگی‌های افتاء که‌ آن را با اهمیت کرده ‌است قلمرو گسترده‌ آن است. افتاء در اندیشه‌های اکثریت فقیهان شیعی و بسیاری از فقیهان و عالمان سنی که برآمده‌ از آموزه‌های قرآنی و نبوی است جغرافیای فراخی دارد. در منظومه‌ اندیشه‌های شیعی افتاء، تمام زندگی این جهانی یک شیعی را در می‌نوردد، کما اینکه در اندیشه‌های سنی امور دنیوی محض از قلمرو آن بیرون است و الا در این رویکرد اسلامی ‌نیز بسیاری از قلمروهای حیات انسانی در سایه ‌افتاء است.
این نگاه به ‌افتاء شأن و جایگاه پراهمیتی را برای آن رقم زده ‌است که خود عاملی برای تدوین آثاری ویژه با همین عنوان برای تبیین فتوا و مباحث پیرامونی آن بوده‌ است. (22)

3. افتاء و نقش آن در حرکت‌های اجتماعی

عامل دیگری که بر اهمیت افتاء افزوده ‌است نقش افتاء در جامعه پیرامونی مفتیان است. مفتیان در بسیاری از حرکت‌های اجتماعی در مقام همراهی یا کنترل آنها همیشه نقش آفرین بوده‌اند. گاه یک فتوا چنان در سرنوشت مردم تأثیر گذاشت است (23) که با هیچ ابزار دیگری امکان رسیدن به آن هدف نبوده ‌است. تاریخ فقه و فقیهان از این سنخ حضور سترگ و شکوهمند گزار‌‍شهای فراوانی دارد. این نقش هم دو دلیل انکار ناپذیراست: اولاً فقه حتی در نگاه فردی و فقه فردی به گونه‌ای نیست که به تمامه ‌از اجتماع و حوزه‌های جمعی انسان‌ها دوری گزیده باشد؛ ثانیاً تعامل فقه و جامعه‌ امری است که شواهد آن در تاریخ فقه چنان برجسته و فراوان است که نمی‌توان آن را نادیده گرفت.

گفتار اول: مفهوم شناسی، ساختارشناسی و کارکردهای افتاء

در این گفتار ابتدا به مفهوم شناسی و قلمروشناسی افتاء می‌پردازیم. سپس از ساختار افتاء و کارکردهای آن به ‌اجمال سخن می‌گوییم تا بتوان به بحث اصلی که شرائط افتاء در مذاهب اسلامی ‌است بپردازیم.

الف. چیستی افتاء

افتاء در لغت به معنای تبیین یک حکم (24) یا بیان کردن و واضح کردن نکته و مسئله‌ای است که‌ ابهام دارد و روشن نیست. (25) در کتب لغت گفته شده‌ است: «أفتی المفتی إذا أحداث حکما»؛ (26) فتوا دادن یعنی بیان کردن حکمی ‌که پیش از این نبوده ‌است. در اصطلاح نیز افتاء یعنی اِخبار از حکم خداوند به صورت الزامی‌ یا اباحه‌ای (27) با عنایت به‌ ادله شرعیه بدون توجه به مورد پرسش به صورت عام و فراگیر بیان کردن یک مسئله. (28)

ب. قلمرو افتاء

قلمروشناسی افتاء یکی از بحث‌های بسیار مهم است. یکی از عوامل مهم بحران‌هایی که مفتیان تکفیری ایجاد کرده‌اند جهل آنها به قلمروشناسی است. فهم قلمرو افتاء به مباحثی گره خورده است که تا در آن فضاها به‌ اتخاذ رأی نپردازیم تصویر روشنی از قلمرو افتاء نمی‌توانیم ارائه کنیم. برخی از این مباحث عبارت است از: قلمرو دین و شریعت، نسبت شئون فقیه با یکدیگر، سیره مفتیان در افتاء، حق یا وظیفه بودن افتاء و بسیاری موارد دیگر، در ادامه به دو مورد، به اجمال، اشاره می‌کنیم.

1. قلمرو دین و شریعت تعیین کننده قلمرو افتاء

یکی از بحث‌های مهم در تبیین قلمرو افتاء تلاش در فهم قلمرو دین و شریعت است. در بحث از قلمرو دین در میان فقیهان و عالمان مسلمان با دو رویکرد عمده مواجهیم: قلمرو حداکثری دین که به قلمرو حداکثری فقه می‌انجامد و قلمرو حداقلی دین که سر از قلمرو حداقلی فقه بیرون خواهد آورد.

1.1. رویکرد حداقلی فقه و افتاء

اخباریان در شیعه و بسیاری از اهل سنت مدافع رویکرد حداقلی به فقه و افتاء هستند. آنها می‌گویند یا باید فقط در مواردی ورود پیدا کرد که در آنجا پیشینه ورود معصومین از طریق ابلاغ نصوص فراهم بوده‌ است؛ (29) یا باید فقط در امور غیرعبادی و ناظر به‌ آخرت یا امور دنیوی با کارکردی اخروی ورود پیدا کرد؛ چرا که پیامبر فرموده‌اند: «انتم اعلم بدنیا کم منی». (30) در این رویکرد مفتیان ورودی حداقلی دارند و بقیه قلمرو حیات انسانی به خود انسان ها واگذار شده است.

2.1. رویکرد حداکثری فقه و افتاء

در مقابل رویکرد پیشین، رویکرد معظم اصولیان و فقیهان شیعی و برخی فقیهان اهل سنت قرار دارد که معتقدند افتاء قلمروی گسترده و موسع دارد و همانند خود دین است که یا حیات خلوتی برای انسان ها باقی نگذاشته ‌است یا حریم رها شده برای انسان آن قدر اندک است که در حکم عدم است. فقیهانی که معتقدند فقه مشتمل بر نظریه مدیریت انسان از گهواره تا گور است، (31) و منطقة الفراغ یا حوزه ما لا نص فیه را به رسمیت نمی‌شناسند (32) در زمره معتقدان به‌ این رویکرد قرار می‌گیرند.
البته ‌اتخاذ هر یک از این دو رویکرد مخاطراتی و محاذیری به همراه دارد که مجال پرداختن به‌ آنها در این نوشتار نیست، ولی به‌ اجمال می‌توان گفت رویکرد حداقلی به‌ افتاء ا‌گر فقه و مفتیان را از اتهام ناکارآمدی و عقب ماندن از تحولات عصری نجات دهد باز هم نمی‌تواند تضمینی برای محفوظ ماندن حرمت قلمرو اندک افتاء در برابر عرف و سیره عقلا و... باشد. به بیان دیگر، با توجه به درهم تنیدگی حوزه‌ها و عرصه‌های حیات انسانی سپردن حداکثری مدیریت این عرصه به غیر فقه می‌تواند همان بخش اندک واگذار شده به فقه را نیز به مخاطره بیندازد و به ‌این حریم خصوصی تعرض کند.
از سوی دیگر، دفاع از رویکرد حداکثری قلمرو افتاء و فقه، اگرچه می‌تواند به همراهی دیگر عرصه‌های حیات انسانی با دغدغه‌های فقهی بینجامد، ولی با توجه به منابع فقهی و مبانی فقه رایج آن را متهم به ناکارآمدی و عقب ماندن از تحولات عصری می‌کند.

2. نسبت شئون فقیه با یکدیگر

معیار مهم دیگر برای فهم قلمرو افتاء اتخاذ رأی درباره نسبت شئون سه گانه فقیه با یکدیگر است. آیا شئون فقیه در عرض یکدیگرند یا در طول هم هستند؟ و به عبارت دیگر، آیا آنچه درباره فقیه گفته می‌شود جزء مناصب است یا جزء شئون؟ در پاسخ به ‌این پرسش‌ها با دو رویکرد به مانند بحث پیشین مواجهیم: معتقدان به طولی بودن مناصب یا شئون، و معتقدان به عرضی بودن این
مناصب و شئون.

1.2. طولی بودن شئون فقیه

رویکرد طولی بودن شئون فقیه متعلق به‌ اکثریت فقیهان و عالمان اهل سنت است. آنها معتقدند دو شأن قضاوت و افتاء در عرض ولایت نیستند، بلکه در طول آن هستند. و لذاست که‌ آنها تعبیر به منصب قضا و افتاء می‌کنند که نیازمند به ناصب است. برای مثال، در بحثی مثل رؤیت هلال، طولی بودن شأن افتاء نسبت به دیگر شئون، حق افتاء را از مفتی سلب کرده، آن را در اختیار والی یا حاکم قرار می‌دهد؛ چرا که نگاه طولی بودن دو پیامد دارد: اولاً چون نیاز به نصب حاکم دارد حاکم می‌تواند از همان اول قلمروهایی را بیرون از وظایف مفتی قرار دهد، همان گونه در اکثر جهان اهل سنت اینگونه ‌است؛ ثانیاً در این نگاه به صورت طبیعی آنچه بیرون از قلمرو ولایت و قضاوت باقی می‌ماند، که بیشتر هم احکام فردی است، در قلمرو حاکمیت مفتی خواهد بود.

2.2. عرضی بودن شئون فقیه‌

اکثریت فقیهان و عالمان شیعی معتقدند افتاء نسبتش با ولایت و قضاوت نسبتی عرضی است، اگرچه قضاوت نسبتش با ولایت طولی است؛ چرا که‌ ایشان معتقدند اینها از شئون هستند و لذا نسبت اینها نسبت عرضی است. در این رویکرد فقیه متولی جامعه حق سلب شأن افتاء دیگر فقیهان را ندارد.
همان مسئله فوق در فرض عرضی بون شأن افتاء این حق را برای مفتی اثبات کرده، وی را محق در ورود به‌ این عرصه می‌کند؛ چرا که‌ اولاً مفتی بالاصاله حق ورود در هر حوزه‌ای از حوزه‌های تشریع را دارد. ثانیاً دلیلی بر تقدم شان ولایت و قضا بر افتاء نیست تا بتوانیم این سنخ از قلمروها را اولویت بندی کنیم و آن را به یک شأن اختصاص دهیم.

ج. چیستی ساختار یا نهاد افتاء

افتاء به عنوان یک نهاد اجتماعی (33) جایگاه مهمی‌ در ساختار اندیشه دینی دارد. در نهاد (34) افتاء ما با یک مثلث مواجهیم که عبارت‌اند از: مفتی یا فتوادهنده؛ مستفتی یا خواهان فتوا و فتوا که خروجی رأی مفتی در پاسخ به پرسش مستفتی یا مطلق اظهارنظر مفتی درباره یک مسئله شرعی است، گرچه پیشینه‌ی پرسشی نیز نداشته باشد. البته‌ اضلاع دیگری نیز در ساختار افتاء تعریف پذیرند که به‌ اندازه‌ این سه رکن اهمیت ندارند. مفتی را فقیهی که تبیین کننده حکم الله در خصوص وقایع اتفاقیه‌ است دانسته‌اند (35) و به‌ اتفاق اکثر فقیهان و اصولیان مذاهب اسلامی‌ افتاء از ویژگی‌های کسی است که ملکه‌ اجتهاد دارد؛ (36) و به بیان دیگر، برآیند اجتهاد است.
افتاء از یک سو مجتهد و فقیهی را که مفتی است با خود دارد و از دیگر سو مکلفی که مستفتی است، و از سوی سوم عنوانی با نام فتوا دارد که خود لوازم و ملازماتی دارد، همچون منابع فتوا، مکانیزم مدیریت فتوا و .... پرداختن به همه‌ این اجزا و ساختارهای افتاء دغدغه‌ این نوشتار نیست، بلکه می‌کوشیم فقط به شرایط مفتی، که رکن رکین نهاد افتاء است، بپردازیم.

د. کارکردهای افتاء

افتاء اگر مبتنی بر شرایط علمی‌ و لوازم برون علمی‌ آن باشد کارکردهای مثبتی خواهد داشت، ولی اگر شرایط در آن رعایت نشود چنان آثار منفی خواهد داشت که جبران ناپذیر خواهد بود. در ادامه به برخی از این کارکردها اشاره می‌کنیم.

1. افتاء عاملی برای تحبیب یا روشی برای تهبیب

افتاء می‌تواند عاملی برای تحبیب و تقریب باشد کما اینکه ‌این ظرفیت را دارد که عاملی برای تنفیر و تکفیر باشد. مفتی اگر در هنگامه ‌افتاء روح شریعت را دریافته باشد و دغدغه‌های شارع را برای ایجاد همگرایی دینی و مذهبی درک کرده باشد تلاشش را مصروف یافتن راه حلی برای تقریب و تحبیب خواهد کرد، ولی اگر عصبیت‌های مذهبی و نفرت افکنی را استراتژی خود قرار دهد خروجی فتوای وی روشی برای تهبیب و افکندن بذر تنفیر برای هدایت جامعه به سوی تکفیر یکدیگر خواهد بود.
در جهان جدید با کمال تأسف برخی با نداشتن درک درست از دین و روح شریعت به جای آنکه با بهره گیری از ظرفیت بسیار مناسب افتاء به نزدیک کردن جهان اسلام به یکدیگر بیندیشند از این ظرفیت مناسب برای تکفیر کسانی بهره می‌گیرند که به وحدانیت خدا و رسالت نبی اسلام اعتراف دارند و اختلافشان با دیگران یا در رویکردهای ویژه به‌ این اصول است یا در برخی فروعات دینی است.

2. افتاء حرکت ساز یا حرکت سوز

دیگر کارکرد مهم فتوا به تأثیر آن در حرکت‌های اجتماعی و فرهنگی برمی‌گردد. فتوا همانگونه که می‌تواند به حرکت‌های علمی‌ و اجتماعی و سیاسی کمک کند و حرکت آنها را تسریع ببخشد این ظرفیت را دارد که در برابر هر حرکت رو به جلو و تحول آفرین سد نفوذناپذیری شود.
در مسائل برون مذهبی و حتی برون دینی افتاء می‌تواند در کنار دیگر دانش‌ها مسیر تعالی انسانی را هموارتر کند، همان گونه که می‌تواند با ایجاد موانعی خود را از مسیر تأثیرآفرینی بیرون کند و سرنوشت حرکت‌های انسانی را به دست عرف و عقلا بسپرد و خود را از نقش آفرینی محروم کند. برخی کژاندیشان سودای زندگی در غارها را در سر می‌پرورانند و به همین جهت هر گونه نوآوری در دانش‌ها یا روش‌ها و ارزش‌ها را خروج از جاده حق دانسته، با نام دفاع از سنت و رویکرد سنتی به مبارزه با آن نوآوری‌ها می‌پردازند، غافل از اینکه بدعت و نوآوری دو سنخ نگاه به پیشرفت و تحول اند.

3. افتاء و کارآمدی یا ناکارآمدی فقه در عرصه مدیریت

دیگر کارکرد افتاء القای کارآمدی یا ناکارآمدی فقه در عرصه مدیریت است. افتاء، اگر مبتنی بر قواعد علمی ‌و درک روح شریعت باشد، می‌تواند از مهم‌ترین ابزارها برای القای کارآمدی فقه در عرصه‌های مدیریتی باشد. البته گرچه ولایت، خود، شأن یا منصبی از مناصب و شئون فقیه‌است، ولی آن گونه نیست که‌ ارتباطی بین این شئون و مناصب برقرار نباشد، بلکه چه ما معتقد به نسبت طولی بین این شئون و مناصب باشیم و چه نگاهمان عرضی باشد اینها می‌توانند در تکمیل یکدیگر مؤثر باشند.
افتاء می‌تواند فقه را کارآمد و قابل اجرا نشان دهد، کما اینکه می‌تواند آن را ناتوان و بی برنامه به تصویر بکشد. کارکردهای افتاء بسیار بیش از این موارد است و پرداختن به تمام آنها فرصتی دیگر می‌طلبد.

گفتار دوم: شرایط افتاء در فقه ‌اسلامی

افتاء در فقه ‌اسلامی شرایطی دارد که برخی فقیهان با استناد به قاعده لزوم دفع فساد از دین مانع دست یابی فاقدان آن شرایط به‌ این منصب شده‌اند و حتی بالاتر از آن بسیاری از عالمان مسلمان به ضمان مفتی فاقد شرایط حکم کرده‌اند و گفته‌اند: «من افتی رجلاً فاتلف بفتواه مالاً فان کان مجتهداً فلا شئی و الایضمن ما تلف بسبب فتواه». (37)
این دغدغه‌ها سبب شده ‌است فقیهانی که نگاه منصبی به ‌این جایگاه دارند حاکم اسلامی‌ را دعوت کنند تا در گزینش مفتی دقت لازم را داشته باشد. یکی از فقیهان اهل سنت (38) در این باره می‌نویسد: «حاکم جامعه باید از مشهورین به علم در عصر خویش استمزاج و پرسش کند و کسی که لیاقت افتاء را دارد برگزیند تا از این طریق مانع افتاء کسانی شود که فاقد این شأن و جایگاه هستند». (39)
فقیهان شیعی نیز دغدغه‌ای جدی داشته‌اند که نگذارند کسانی که فاقد شرایط لازم این منصب هستند، بر این جایگاه تکیه بزنند. یکی از ایشان در تبیین لزوم رعایت شرایط افتاء می‌نویسد: «یحرم الافتاء بغیر علم، وکذا الحکم». (40) ایشان آنگاه به‌ آیاتی و روایاتی استناد می‌کند که عبارت‌اند از: (وأن تقولوا على الله مالا تعلمون) ؛ (41) (و لا تقف ما لیس لک به علم) ؛ (42) (ومن لم یحکم بماأنزل الله فأولئک هم الکافرون) ؛ (43) و قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) : «... و من أفتى الناس و هو لا یعلم الناسخ من المنسوخ و المحکم من المتشابه فقد هلک وأهلک»؛ (44) «وقال (صلی الله علیه و آله و سلم) : من عمل على غیر علم کان ما یفسد أکثر مما یصلح». (45)
محقق کرکی نیز دیگر فقیه شیعی است که در پاسخ به‌ استفتائی که‌ از ایشان درباره شرایط افتاء شده می‌نویسد: «حیث کان صدور الفتوی المذکورة من الشخص المذکور {خالیا من مستند شرعی، من اجتهاد او تقلید لاهل الاجتهاد المتصفین بصفات الافتاء کلها، و من جملتها کون المجتهد حیا؛ فالفتوی المذکورة باطلة لا یجوز العمل بها، و الله ‌اعلم». وی صدور حکم از چنین شخصی را نیز نافذ نمی‌داند و در پاسخ به مسئله‌ای دیگر می‌نویسد: «فیما لو حکم شخص غیر مستجمع لجمیع شرائط الافتاء و القضاء فی حقوق الناس و غیره، و غیر نائب من قبل الامام علیه‌ السلام، هل ینفذ حکمه‌ام لا؟ [الجواب]: الثقة بالله وحده لا ینفذ حکمه و الحال ما ذکر، و الله‌ اعلم». (46)
برخی با تقسیم شرایط مفتی به شرایط مرتبط با شخصیت مفتی و شرایط علمی‌ مفتی که می‌توان با مقداری تسامح آنها را به شرایط حقیقی و حقوقی تأویل برد، شرایطی همچون عقل و اسلام و بلوغ و عدالت و... را جزء شرایط حقیقی یا شخصیت مفتی دانسته‌اند و اجتهاد و شروط آن را از شرایط علمی ‌مفتی لحاظ کرده‌اند. (47) ولی به نظر می‌رسد این تقسیم بندی جامعیت و مانعیت نداشته باشد و چندان علمی ‌نباشد. به همین جهت می‌توان گفت برای مفتی که شأنش افتاء است شرایطی لازم است که می‌توان آن را به دو گونه شرط پیشینی و پسینی تقسیم کرد. به بیان دیگر، این شرایط گاه شرایطی است که زمینه استقرار این منصب را فراهم می‌کند که همان شرایط پیشینی است. شرایطی هم هستند که پس از استقرار این منصب از لوازم اعمال آن منصب‌اند و فضا را برای تحقق آن فراهم می‌کنند که شرایط پسینی است.
برخی از شرایط پیشینی را شرایط عامه تکلیف تشکیل می‌دهند و برخی دیگر نیز با شرایط دیگر مناصب فقیه مثل منصب قضا و ولایت مشترک‌اند. تبیین این شرایط برای آن ضروری است که در روایات نبوی، مسلمانان تحذیر شده‌اند از اینکه: «یخرج فی آخر الزمان رجال ثم اتفقا رئوس الجهال یهلون الناس فیضلون و یضلون». (48)
در ادامه می‌کوشیم به‌ اجمال به ‌این شرایط بپردازیم.

الف. افتاء و شرایط پیشینی

شرایط پیشینی افتاء عبارت‌اند از: بلوغ، (49) عقل، ایمان، عدالت، (50) علم به ‌احکام، حریت (در مقابل عبد بودن) ، طهارت مولد، دوری از دنیاگرایی، و ... که‌ از این میان به دو مورد مهم اشاره خواهد شد.

1. علم به ‌احکام

علم به ‌احکام، (51) که ‌از آن تعبیر به علم اجتهاد می‌شود، از شرایط ضروری افتاء است؛ زیرا، همان گونه که ‌اشاره شد، افتاء از شئون اجتهاد است و بالاتر از آن برخی معتقد به‌ این همانی این دو هستند؛ (52) و لذا بسیاری از عالمان معتقدند «آن کس که‌ اهلیت اجتهاد ندارد فتوا برای وی جایز نیست». (53)
در منابع روایی شیعی و اهل سنت، افتاء به غیرعلم امری مذموم و خطرخیز معرفی شده، برخی آن را از گناهان کبیره دانسته‌اند. در منابع روایی شیعی آمده ‌است: «عن موسی بن جعفر، عن آبائه (علیه السلام) قال: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) : من أفتى بغیر علم لعنته ملائکة السماء و ملائکة الأرض». (54) در منابع اهل سنت نیز به لزوم ابتناء افتاء بر علم توجه شده، از فتاوای غیر عالمانه تحذیر داده شده ‌است که ‌از آن جمله‌ این روایت قابل ذکر است:
أخبرنا عبد الرحمن بن یحیی، ثنا علی بن محمد بن مسرور، ثنا أحمد بن أبی سلیمان قال: سمعت سحنون بن سعید یقول: «أجرأ الناس على الفتیا أقلهم علما، یکون عند الرجل الباب الواحد من العلم یظن أن الحق کله فیه». (55)
نداشتن علم به احکام شرعی گاه پیامدهایی به دنبال دارد که جبران پذیر نیست. برای مثال، می‌توان از واقعه‌ای تاریخی یاد کرد که بسیاری از مفسران و فقیهان شیعی و سنی آن را نقل کرده‌اند. در منابع روایی شیعی (56) و سنی (57) آمده‌ است که جمعی از مسلمانان، که جابر نیز در میان ایشان بود، در سفری با نکته‌ای مواجه می‌شوند که‌ آن را به ‌استحضار پیامبر می‌رسانند و از ایشان راهنمایی می‌خواهند. این جریان، که در این منابع از قول جابر نقل شده‌ است، این است:
جابر می‌گوید در سفری مسلمانی با ما همراه بود که جراحتی برداشته بود. محتلم شد. هنگام نماز وی از ما پرسید که چه باید بکنم. گفتیم باید با آب غسل کنی، این فرد بدان جهت که جراحتی در سر داشت پس از آنکه آب به جراحتش می‌رسد می‌میرد. پیامبر وقتی این جریان را می‌شنوند می‌فرمایند: «به کشتن دادند او را، خدا بکشدشان؛ (58) ضایع کردند او را، خدا ضایعشان کند». (59) بعد حضرت خود به‌ ارائه راه حلی می‌پردازند و می‌فرمایند: «کان یکفیه‌التیمم أو شد جراحته و غسل جسده، و مسح بالید المبلولة فوق الخرقة». (60)
فیض در کتاب الاصول الاصیله با نگاه حداکثری به لزوم علم به‌ احکام در اصل هشتم می‌نویسد:
انه لا یجوز التعویل علی الظن فی الاعتقادات، و لا الافتاء علیه فی العملیات کما عرفت سواء حصل ذلک الظن بمجرد اتباع الهوى و استحسان العقل و القیاس الفقهى أو اجتهاد الرأى أو الشهرة أو اتفاق الجماعة أو البراءة الاصلیة أو استصحاب الحال أو غیر ذلک من وجوه الاستنباطات الا ما صح عن اهل البیت علیهم السلام ... (61)
علم به‌ احکام یا اجتهاد ملازم با تسلط مفتی بر اموری است که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.

1.1. فقه مقارن و افتاء

از جمله علومی‌ که تسلط بر آن در هنگامه‌ افتاء ضروری است فقه‌ المقارنه ‌است. فقه مقارن در مقام افتاء می‌تواند دو کاربرد داشته باشد که عبارت‌اند از: الف. آشنایی مفتی با شیوه تعامل فقیهان در هنگامه مواجهه با آرای اختلافی؛ ب. جرئت نیافتن وی بر تکفیر دیگران با آشنا شدن وی با آرای فقهی گسترده و متفاوت. این نکته، هم در آموزه‌های روایی شیعی و سیره معصومین محل توجه بوده‌ است و هم، در آرا و سیره فقیهان و بزرگان اهل سنت بازتاب داشته ‌است. در منابع اهل سنت، ضمن تصریح به‌ این شرط آمده ‌است: «قال نعیم بن حماد سمعت ابن عیینة یقول سمعت أیوب السختیانی یقول أجسر الناس على الفتیا أقلهم علما باختلاف العلماء». (62) در منابع شیعی نیز از امام صادق (علیه السلام) وارد شده که خطاب به معاذ (63) فرموده‌اند:
بلغنى أنک تقعد فى الجامع فتفتى الناس؟ قلت: نعم، و أردت أن أسألک عن ذلک قبل أن أخرج، إنى أفعد فى المسجد فیجئ الرجل فیسألنى عن الشئ، فإذا عرفته بالخلاف لکم أخبرته بمایفعلون، و یجئ الرجل أعرفه بمودتکم وحبکم فأخبره بما جاء عنکم، و یجئ الرجل لا أعرفه و لا أدری من هو فأقول: و جاء عن فلان کذا، و جاء عن فلان کذا، فأدخل قولکم فیما بین ذلک، فقال لى: اصنع کذا فإنى کذا أصنع. (64)
فقه‌ الخلاف یا فقه‌ المقارنه با تفاوت‌هایی که با یکدیگر دارند هم درون مذهبی (65) تعریف پذیر است و هم برون مذهبی (66) که در جای خود باید بررسی شود. ضرورت توجه به این دانش بدان جهت است که مفتی اولاً بتواند مستفتی را طبق مذهب فقهی‌اش راهنمایی کند؛ و ثانیاً از تکفیر دگراندیشان فقهی و مذهبی خودداری کند.

2.1. تسلط مفتی بر نسبت سنجی گزاره‌ها و آموزه‌های اسلامی‌

مفتی باید بر زوایای مباحث فقهی تسلط داشته باشد. منابع را به خوبی بشناسد؛ روابط منابع را فهم کند؛ نسبت منابع فقهی و گزاره‌های آن را با دیگر گزاره‌های اخلاقی و کلامی‌ و ... دریابد. آشنایی مفتی با کتاب و سنت (67) و وجوه متفاوت این دو متن از شرایط حیاتی است. این دو متن ناسخ دارند و منسوخ؛ محکم دارند و متشابه؛ مجمل دارند و مبهم؛ شأن نزول دارند و جغرافیای صدور و بسیاری دیگر از زوایای پیدا و پنهان که باید مفتی به ‌آن توجه داشته باشد. (68)
نسبت سنجی آموزه‌ها گاه خود را در قالب یک گفتمان درونی نشان می‌دهد که همان نسبت سنجی ادله فقهی با یکدیگر است که بدان‌ها اشاره شد و گاه نیز در قالب یک گفتمان بیرونی قابل پی گیری است که شرایط و معیارهای آن در دانش‌های مضافی همچون فلسفه فقه قابل رصد کردن است. کسی که در مقام افتاء قرار می‌گیرد کافی نیست بر گزاره‌های فقهی سیطره داشته باشد، بلکه باید از نسبت آنها با دیگر گزاره‌های دینی نیز مطلع باشد. شاید بتوان از بی نیازی به بحث ترابط علوم و تأثیر آن در اجتهاد سخن گفت - که‌ البته سخن غیرقابل دفاعی است - ولی نمی‌توان از تأثیر نداشتن گزاره‌ها و علومی ‌همچون اخلاق و کلام و ... در افتاء سخن گفت.
فقیه متخلق به یقین در مرحله‌ افتاء با فقیه دیگری که مرزهای فقه و اخلاق را تفکیک می‌کند متفاوت خواهد بود.

3.1. تسلط مفتی بر دانش اصول فقه‌

این دانش که نقشه راه مجتهد است و روش‌های مواجهه وی با گزاره‌ها و آموزه‌های حکمی ‌را تبیین می‌کند از نیازهای ضروری مفتی است. جوینی از عالمان اهل سنت می‌گوید:
من شروطه‌ أن یکون عالما بالفقه‌ أصلا و فرعا، خلافا و مذهبا... (69) لأنه العلم الذى یعرف به ‌الدلیل و التعلیل و کیفیة الاستدلال و الاستنباط، و لا یجوز أن یفتى من لم یتمرس أحوال الفقه، و معرفة القیاس و العلة، و متى یستعمل القیاس، و متى لا یجوز لیعرف مدارک الأحکام، و طرائق الاستنباط. (70)
اصولیان شیعی، به ویژه متأخرین، نیز چنان از ارتباط این دانش با فقه سخن گفته‌اند که‌ امکان افتاء بدون تسلط بر آن را فراهم نمی‌بینند. فقه چنان در اندیشه اصولیان متأخر شیعی به ‌اصول گره خورده ‌است که دستیابی به‌ آن بدون دانش اصول میسور نیست.

2. عدالت

یکی دیگر از شرایط پیشینی افتاء عدالت است. (71) این شرط نیز تقریباً مورد اتفاق است؛ (72) به غیر از گروهی از حنفی‌ها (73) و حنبلی‌ها، (74) و نه تمام آنها، که قائل‌اند فاسقی که فسقش علنی نباشد نیز می‌تواند در منصب افتاء قرار بگیرد. یکی از فقیهان اهل سنت در اشاره به ‌این شرط ضمن اشاره به‌ اجماعی بودن آن می‌نویسد: «أما اشتراط إسلامه و تکلیفه (أی کونه بالغا عاقلا) و عدالته فبا لاجماع، لأنه یخبر عن الله تعالى بحکمه، فاعتبر إسلامه و تکلیفه و عدالته، لتحصل الثقة بقوله». (75)
عدالت آن قدر مهم است که برخی اصولیان جواز افتاء را مشروط به عدالت و علم کرده‌اند؛ (76) چرا که عدالت در مفتی سبب می‌شود که وی از تعصبات مذهبی و هوس‌های انسانی فاصله بگیرد و در موارد شبهه‌ آفرین فعل انسان مسلمان و مؤمن را تأویل به صحت ببرد. عدالت چنان شرط سهمگین و سختی است که حکیم، از فقیهان نامدار شیعی، تداوم بقای آن را بسیار سخت می‌داند و می‌نویسد: «و الانصاف انه یصعب جداً بقاء العداله للمرجع العام فی الفتوی اذا لم تکن بمرتبه قویه عالیه ذات مراقبه و محاسبه: فان ذلک مزله‌ الاقدام و مخاطره‌ الرجال العظام». (77)
عدالت را بسیاری از فقیهان و مفتیان مجرد ترک محرمات و اتیان واجبات دانسته‌اند، اما برخی فقیهان به جهت همان دغدغه‌ای که کسانی مانند حکیم داشته‌اند می‌گویند: «ثم انه بعد ما اعتبر فی العداله حصول الملکه دون مجرد ترک المحرمات و الاتیان بالوجبات». (78)

ب. افتاع و شرایط پسینی

افتاء شرایطی پسینی دارد که تأثیر آنها در افتاء اگر بیش از شرایط پیشینی نباشد کمتر از آنها نیست. غزالی، که ‌از فقیهان برجسته‌ اهل سنت است، در کافی نبودن شرایط پیشینی افتاء می‌نویسد: «اذا رأیت الفقیه‌ الذی بضاعته مجرد الفقه یخوض فی التکفیر و التضلیل فاعرض عنه و لا تشغل به قلبک و لسانک». (79) فقیه در مقام افتاء علاوه بر فقه، نیازمند بسیاری دانش‌ها و امور دیگر است که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.

1. تسلط بر خویشتن یا خود مهاری

از مهم‌ترین شرایط پسینی افتاء تسلط مفتی بر خویشتن یا خودمهاری است. این ویژگی عام‌تر از عدالت است؛ یعنی می‌تواند شرط عدالت را نیز پوشش دهد. مفتی علاوه بر عدالت باید بر نفس خویش سلطه داشته باشد تا بتواند خود را در برابر تعصبات و تمایلات و اغراض مادی و مذهبی ... کنترل کند. در روایات شیعی آمده ‌است که مفتی باید صیانت نفس و مخالفت با هواهای نفسانی داشته باشد تا بتواند به‌ این مقام وصل شود: «فأما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدینه، مخالفا على هواه، مطیعا لأمر مولاه، فللعوام أن یقلدوه». (80)
خطیب بغدادی از عالمان اهل سنت نیز در الفقیه و المتفقه‌ آنگاه که شرایط مفتی را برمی‌شمارد پس از عبارت «حافظاً الدینه» می‌نویسد: «... مشفقا علی أهل ملته، مواظبا علی مروءته، حریصا علی استطابة مأکله، فإن ذلک أول أسباب التوفیق، متورعا عن الشبهات، صادفا عن فاسد التأویلات و...». (81)
این گونه شرایط در مفتی وی را قادر به مهار خویشتن در مقابل تمایلات و تعصبات مذهبی، اغراض و کشش‍‌های دنیوی، از قبیل امور مالی و جایگاه‌های سیاسی و ... می‌کند و از ابزار شدن
وی برای تأمین دغدغه‌های قدرت‌های مادی و سیاسی باز می‌دارد.

2. فهم واقعیت پیرامونی

یکی از شرایط پسینی بسیار ضروری در افتاء فهم واقعیت‌های پیرامونی است. (82) از آنجایی که‌ افتاء مرحله‌ای پس از اجتهاد و استنباط است فهم و لحاظ واقعیت‌های پیرامونی نه تنها به خلوص حکم ضرری نمی‌رساند، بلکه‌ آن را کاربردی‌تر می‌کند. این شرط اگر هم در اصل اجتهاد و استنباط قابل توصیه نباشد. که ‌البته‌ آنجا هم به ‌اعتقاد برخی فقیهان قابل توصیه‌ است. (83) در افتاء بدون هیچ تردیدی توصیه کردنی است، بلکه رعایت آن مهم به نظر می‌رسد. این شرط خود را در مصادیقی نشان می‌دهد که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.
اهمیت این شرط را در تعبیر برخی عالمان اهل سنت این گونه می‌توان دید که به نقل از برخی عالمان و راویان آورده‌اند: «لا یفتی الناس الصحفی»؛ (84) یعنی آنان که فقط چشم بر نوشته‌ها دوخته‌اند و از پیرامون خود غافل‌اند شأن افتاء ندارند.

1.1. زمان و مکان و افتاء

یکی از مصایق روشن فهم واقعیت‌های پیرامونی توجه به زمانه و زمینه شکل گیری پرسش و پاسخ آن است. مفتی نمی‌تواند در خلأ به ‌اصدار حکم بپردازد و زمانه و زمینه حکم را نادیده بگیرد. البته جمع بین لحاظ این نکته و عصری نکردن و نسبی نکردن اصل استنباط از دقایق و ظرایف علمی ‌است که باید بدان توجه کرد. توجه به زمان و مکان تلقی‌های مختلفی دارد که پرداختن به آنها بیرون از قلمرو این نوشته‌ است، ولی به‌ اجمال، چنان که یکی از فقیهان برجسته شیعی می‌گوید:
زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند ....، بدان معنا که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، همان موضوع اول که‌ از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده‌است واقعاً موضوع جدیدی شده‌ است که قهراً حکم جدیدی می‌طلبد. مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد. (85)
بسیاری از عالمان اهل سنت (86) نیز به‌ این نکته توجه داشته‌اند. یکی از آنها می‌نویسد: «علیه مراعاة تغیر هذا الواقع سواء تغیرا زمانیا أو مکانیا أو تغیرا فی الحلول و الظروف». وی آنگاه به ‌آرای فقیهان پیشین اشاره کرده، می‌نویسد: «و قدیما قال العلماء تتغیر الأحکام بتغیر الزمان و المکان». (87) این دغدغه برای برخی نویسندگان معاصر چنان مهم بوده است که کوشیده‌اند به صورت مستقل به تدوین آثاری بپردازند. (88)

2.1. عنایت به موضوع شناسی واقعه مورد پرسش

دیگر مصداق فهم واقعیت پیرامونی را موضوع شناسی واقعه مورد پرسش در مواردی که‌ افتاء مبتنی بر پرسش است تشکیل می‌دهد. موضوع شناسی واقعه مورد پرسش از نکات بسیار مهم در افتاء است، افتاء کاربردی تر بر موضوع شناسی دقیق‌تر استوار است و این فهیم درست موضوع مورد پرسش است که‌ آسیب‌های اجتماعی و سیاسی افتاء را کاهش می‌دهد. یکی از صاحب نظران سنی معاصر می‌نویسد: «المقصود من فقه‌الواقع هو التهیؤ لمعرفة جزئیات الواقع حتی یراعیها المفتی لدی اجتهاده‌ أو إجابته عن تساؤل المستفتی، لان تهیؤه لمعرفة هذا الواقع هو اجتهاد منه ...». (89)

3. فهم مقاصد شریعت و توجه به‌ آن

یکی از نکاتی که می‌تواند افتاء را کاربردی‌تر و برخی تبعات منفی آن را مدیریت کند توجه به مقاصد الشریعه در هنگامه‌ اصدار فتواست. لزوم توجه به مقاصد شریعت در اصل فهم گزاره‌های فقهی و در مرحله‌ استنباط امری قابل توصیه‌ است؛ (90) ولی در مرحله‌ افتاء ضرورت توجه به ‌آن دو چندان، بلکه‌ از بدیهیات است. مدیریت افتاء به سمت تأمین مقاصد شارع می‌تواند در گسترش و اقبال به شریعت تأثیر فراوانی بگذارد. به همین دلیل برخی صاحب نظران توجه به مقاصد شریعت را برای مفتیان لازم دانسته‌اند.

1.3. مقصد حفظ جان مسلمان و افتاء

یکی از مقاصد مهم و مورد تأکید تمامی ‌فرق اسلامی‌ تلاش برای حفظ جان مسلمانان است. در روایات شیعی و سنی بر حرمت جان مسلم تأکید شده‌ است. کلینی در باب «ان الاسلام یحقن به ‌الدم» روایاتی چند نقل می‌کند که ‌از آن جمله روایتی است که‌ از امام صادق نقل شده ‌است که فرموده‌اند: «الاسلام یحقن به ‌الدم و...». (91) مجلسی در مرآة العقول در شرح این حدیث می‌نویسند «حقن دم از تبعات اسلام ظاهری است»؛ (92) که‌ این نشان می‌دهد حرمت خون انسان‌ها آن قدر مهم است که به ‌ادنی نشانه باید در اهتمام به‌ آن کوشید، اسلام ظاهری اگر آخرت کسی را تضمین هم نکند اما اسباب حرمت خون وی را تأمین می‌کند.
یکی دیگر از روایاتی که هم در منابع معتبر شیعی (93) و هم در منابع اهل سنت با اختلاف اندکی آمده روایت زیر است که در آن ضمن تأکید بر حرمت خون مسلمانان؛ ایشان مأمور شده‌اند این
پیام دینی را به دیگران نیز منتقل کنند:
حَدئَنِی عَبدُاللهِ بنُ مُحَمَّدٍ حَدَّئَنَا أَبُو عَامِرٍ حَدَّئَنَا قُرَّةُ عَن مُحَمَّدِ بنِ سِیرِینَ قَالَ أَخبَرَنی عَبْدُ الرَّحمَنِ بنُ أَبِى بَکرَةعَن أَبِى بَکرَة، وَ رَجُلَّ أَفضَلُ فِی نَفسِى مِن عَبدِ الرَّحمَنِ حُمَیدُ بنُ عَبدِ الرَّحْمَنِ عَن أَبِى بَکرَة. رضی الله عنه. قَالَ خَطَبَنَا النَّبِى. صلى الله علیه و سلم. یَومَ النَّحرِ، قَالَ «أَتَذرُونَ أَی یَومٍ هَذَا». قُلنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعلَمُ. فَسَکتَ حَتَّی ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیسَمَّیهِ بِغَیرِ اسمِهِ. قَالَ ( اَلَیسَ یَومَ النَّحرِ». قُلنَا بَلَی. قَالَ «أَی شَهرِ هَذَا». قُلنَا اللهُ وَ رَسُولُهُ ‌أَعلَمُ. فَسَکتَ حَتَّی ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیسَمَّیهِ بِغَیرِ اسمِهِ. فَقَالَ «أَلَیسَ ذُو الحَجَّة». قُلنَا بَلَی. قَالَ «أَی بَلَدٍ هَذَا». قُلنَا اللهُ وَ رَسُولُهُ أَعلَمُ. فَسَکتَ حَتَّی ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیسَمَّیهِ بِغَیرِ اسمِهِ. قَالَ «أَلَیسَت بِالبَلدَة الحَرَامِ». قُلنَا بَلَى. قَالَ «فَإِنَّ دِمَاءَکُمْ وَ أَمْوَالَکُم عَلَیکُمْ حَرَامٌ، کحُرمَة یومِکُم هَذَا، فِی شَهرِکُم هَذَا، فِی بَلَدِکُم هَذَا، إِلَى یَومِ تَلقَونَ رَبَّکُم. أَلاَ هَل بَلَّغتُ». قَالُوا نَعَم. قَالَ «اللَّهُمَّ الشهَد، فَلیبَلِّغِ الشَّاهِدُ الغَائِبَ، فَرَّبُ مُبَلَغِ أَوعَى مِن سَامِعِ، فَلَا تَرَّجِعُوا بَعْدِی کَفَّارًا یصرِبُ بَعْضُکُم رِقَابَ بَعضٍ». (94)
جان انسان‌ها یکی از دغدغه‌هاى مهم شریعت است که تلاش فراوانی برای حفظ آن کرده ‌است. شریعت در حدودی که حتی به عرض مسلمان دیگری مرتبط است نیز به قاضی توصیه می‌کند: «ادرء الحدود بالشبهات». (95)

2.3. افتاء و حفظ عرض مسلمان

دیگر مقصد مهمی‌ که شریعت بر حفظ آن تأکید کرده و بر آن اهتمام ورزیده ‌است عرض و آبروی مسلمان و به عبارت دیگر، رعایت حریم خصوصی وی است. این مقصد نیز از مقاصد متفق علیه شیعی و سنی است که ‌از مقاصد الشریعه است و باید اهتمام جدی به صیانت آن داشت، عرض مسلمان نیز همانند خون مسلمان اهمیتی ویژه دارد که با هیچ مستمسکی نمی‌توان به راحتی به آن دست اندازی کرد. حرمت انسان مسلمان اگرچه میت هم باشد مورد اهتمام شارع بوده‌ است: «حرمة السلام و هو میت کحرمته و هو حی»؛ این نگاه ویژه چگونه با رفتار برخی متمسکان به ‌ابزار افتاء، که به راحتی عرض و ناموس دیگر مسلمانان را مباح اعلام می‌کنند، قابل جمع است.
در منابع شیعی (96) مجلسی در بحار نقل می‌کند که پیامبر اکرم روزی به کعبه نگاه کردند و فرمودند: «ای کعبه! خوشا به حال تو، خداوند چقدر تو را بزرگ و حرمتت را گرامی ‌داشته ‌است! به خدا قسم حرمت مؤمن از تو بیشتر است، زیرا خداوند فقط یک چیز را از تو حرام کرده، ولی از مؤمن سه چیز را حرام کرده ‌است: مال، جان و آبرو تا کسی به‌ او گمان بد نبرد». (97)

3.3. افتاء و مقصد حفظ دین

شاید بتوان ادعا کرد که مهم‌ترین مقصد شرعی که می‌تواند با افتاء تأمین شود یا به مخاطره بیفتد مقصد حفظ دین است. افتاء، که ‌از دین برآمده و بر مبانی دینی نیز استوار است، یکی از اعمال و رفتارهایی است که به راحتی می‌تواند دین را به چالش بکشاند و آن را سخت به مخاطره‌ اندازد. تناقضی که شکل گرفته در همین جاست که‌ افتاء برآمده‌ از دین اگر شرایط و موازین آن را رعایت نکند خود می‌تواند چالشی در برابر دین باشد. حفظ دین، راه‌ها و رویکردهای چندگانه‌ای دارد که ‌از آن جمله می‌توان از لزوم توجه به جنبه‌ آسان گیری و سهولت شریعت، روشمند بودن افتاء و ... سخن گفت.

پی‌نوشت‌ها:

1. عضو هیئت علمی‌ پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
2. برخی فتاوای منتشرشده در مسائل و موضوعات مستحدث چنان غیرعقلانی و به لحاظ علمی‌مستهجن است که هویت علمی‌ مسلمانان را با چالش مواجه کرده‌است. یکی از نویسندگان سنی، مشهور فواز، در این باره و با اشاره به برخی مصادیق مى نویسد: «و من المضحک فى هذا الباب أنّ هنالک ممّن ابتلانا الله بهم من أهل العلم ضلوا و أضلوا بسبب فهمهم المغلوط لقضایا ومسائل دینیة عدیدة فکتب أبحاثا و تکبد جهودا و بدّد أوقاتا و أضاع أموالا فى سبیل تألیف کتب و مؤلفات تحذر من لبس رابطة العنق. ما یسمى فى عرفنا الجرفتة. حیث ألّف کتابا أسماه: "القول البتة فى حرمة الجرفتة" على اعتبار أنّها بدعة و تشبه بال

عبارات مرتبط با این موضوع

سردردهای پشت سر سردردهایپشتسرسردردهای پشت سر به رایجی دردی که قسمت جلو خصوصاً قسمت شقیقه را تحت تأثیر قرار می‌دهد سردردهای پشت سر سردردهای سردرد بسیار متداول به گفته‌ی بنیاد درد آمریکا حدود ٪ سردردها که ناشی از


ادامه مطلب ...

فتاوای تکفیری، چالشی در برابر نهاد افتاء: بازخوانی برخی شرایط افتاع از منظر مذاهب اسلامی

[ad_1]

چکیده

به شهادت آیات و روایات فراوان، یکی از شئون پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مقام افتاء بوده‌ است. این شأن در ادامه به‌ امامان. در نگاه شیعی. و صحابه و تابعین. در نگاه ‌اهل سنت واگذار شد و ایشان نیز با تربیت شاگردان و فرهیختگانی به نام روات و در ادامه مجتهدان و فقیهان این شأن را به برای ایشان به ودیعت نهادند. فقیهان و مجتهدان شئون و مناصب مهم و چندگانه‌ای همچون افتاء قضا و ولایت دارند که ‌از این میان، شأن افتاء به دلایلی چند اهمیت فراوانی دارد. برخی از این ادله عبارت‌اند از: 1. اتفاقی بودن این شأن برای فقیهان در مذاهب اسلامی؛ 2. گسترده بودن قلمرو و جغرافیای آن؛ و 3. کارکردهای بسیار آن، با توجه به ‌استفاده‌ ابزاری تکفیری‌ها و معتقدان به حقیقت انحصاری از نهاد افتاء از یک سو، و هرج و مرج طلبان و شالوده شکنان از سوی دیگر، که در جهان جدید موجب تحمیل صدمات فراوانی به‌ اسلام و هویت علمی (2) ‌مسلمانان شده و همچنین با عنایت به لزوم تعامل نهاد افتاء با نهادهای دیگری که می‌توانند به کاربردی‌تر شدن فرآیند افتاء کمک کنند، پرداختن به «بازخوانی برخی شرایط افتاء» به یک ضرورت تبدیل شده ‌است. نویسنده معتقد است رعایت شرایط اصلی افتاء نه تنها مدعیان افتاء را از تکفیر و تفسیق دیگران بر حذر می‌دارد، بلکه مهم‌ترین گام در صیانت و صلابت نهاد افتاء خواهد بود. در نوشتار پیش رو می‌کوشیم ضمن تبیین چیستی و جایگاه‌ افتاء، به شرایط و لوازم افتاء اشاره کنیم تا شاید از این طریق بتوان ضمن کمک به ساماندهی نهاد افتاء، آسیب‌های آن را در جهان جدید مدیریت کرد و کاهش داد. پرداختن به‌ ادله شرعی افتاء و تبیین قائلان و نافیان هر یک از آن ادله و تحلیل و جمع بندی آنها دغدغه ‌اصلی این پژوهش نیست، چرا که نه تنها در این مقال نمی‌گنجد بلکه مقام چنین مباحثی مراکز آکادمیک است.
کلید واژه : افتاء، فتوا، مفتی، شئون فقیه، شرایط افتاء.

درآمد

فقه تکفیری، که پیامد روشن آن تروریسم و کاشتن بذر ناامنی و خشونت است، ماهیتی متناقض نما دارد. چرا که ‌از یک سو تلاش دارد، در سایه بهره گیری از کارکرد غیراسلامی‌ فقه، با تکفیر و ترور دیگران به پاک سازی و بهداشتی کردن فضا و آرامش و امنیت کمک کند و از دیگر سو با کاشتن بذر وحشت و خشونت، انسان‌ها را به درون گرایی مفرط، که ‌اوج ناامنی و ترس است، وادارد. فقه تکفیری حاصل یک خبط عظیم است که‌ امام محمد غزالی از عالمان خوش فهم جهان اهل سنت پیش از این هم کیشان خود را از آن بر حذر داشته‌ است. خبط و خلط فروع و اصول اسلام با یکدیگر اتفاق وحشتناکی است که در میان مفتیان تکفیری رخ داده است. غزالی ضمن تحذیر هم کیشان خود از تکفیر دیگران می‌نویسد: «و اعلم انه لاتکفیر فی الفروع اصلاً الا فی مسئله واحده و هى ان ینکر اصلاً دینیاً علم من الرسول بالتواتر». (3)
فتاوای حاوی تکفیر در تاریخ فقه و فقاهت بی پیشینه نیست، اما حجم آن و کیفیت آنها را نمی‌توان با آنچه در جهان جدید با آن مواجهیم مقایسه کرد. جهان جدید به همان میزان که تخصص را در دانش‌ها نهادینه کرد بی‌ضابطه‌گری را نیز در برخی حوزه‌ها افزایش داد و این یکی از تناقض‌های جهان جدید است.
در ادامه می‌کوشیم درباره مراعات نشدن برخی شرایط در قلمرو افتاء که برای مفتیان مشخص شده و از شرایط ضروری و حیاتی این طبقه دانسته شده سخن بگوییم تا روشن شود توسعه کمی‌ و کیفی فقه تکفیری در جهان جدید محصول حرکت رو به‌ افول (بی دینی) انسان معاصر از یک سو و فقیه‌تر شدن و متخصص شدن فقیهان مدعی از سوی دیگر نیست، بلکه محصول تناقضی است که بدان اشاره شد.

الف. فقیه و شئون (مناصب) وی در فقه ‌اسلامی‌

فقه اسلامی‌ برای فقیه شئون یا مناصب متعددی لحاظ کرده‌ است (4) که بازگشت آنها را می‌توان در شئون سه گانه‌ای لحاظ کرد (5) که هر یک از این شئون یا مناصب دارای شرایط احرازی و شرایط اجرایی است. (6) به بیان دیگر، فقه اسلامی‌ هم برای کسانی که می‌خواهند به‌ این منصب دست بیابند شرایطی مقرر کرده‌ است و هم پس از دست‌یابی، آنها را مکلف به رعایت شرایطی کرده ‌است تا ایشان را اجازه تعدی از شریعت یا حقوق مسلمانان (7) نباشد. این سه شأن یا منصب عبارت‌اند از: افتاء، قضاوت، ولایت. یکی از فقیهان برجسته شیعی در اشاره به‌ این شئون آورده‌ است: «للفقیه الجامع للشرایط مناصب ثلاثه، احدها الافتاء فیمایحتاج الیها العامی ‌فی عمله، الثانی: الحکومه، الثالث: ولایة التصرف فى الاموال و الانفس». (8)
رویکرد فقه شیعی به ‌این شئون با فقه‌ اهل سنت تفاوت‌هایی دارد که‌ از آن جمله تفاوت نگاه‌ ایشان به شأن قضا و ولایت با شأن افتاء است. فقیهان شیعی قضا را منصب (9) دانسته، بهره‌گیری فقیهان از آن را نیازمند اذن خاص امام (10) می‌دانند و لذا معتقدند هیچ کس بدون اذن امام نمی‌تواند به قضاوت بپردازد، اما در افتا چنین اذنی را لازم نمی‌دانند، یعنی معتقدند مجتهد جامع شرایط برای «فتوا دادن» نیاز به مجوز امام ندارد. (11) صاحب جواهر در اشاره به ‌این تفاوت است که می‌نویسند: «ان قبول الفتوی. بعد اندراجها فی الحق و العدل و القسط و نحو ذلک. لایحتاج الی اذن من الامام علیه ‌السلام». (12)
این نکته در آرای محقق آشتیانی نیز بازتاب داشته، در اشاره به تفاوت قضا و افتاء، قضاوت را از توابع ریاست دانسته، می‌نویسند: «بخلاف الافتاء للناس ... فانها لیست من فروع النبوه و الریاسة الکلیه ‌الالهیه، بل هى واجبة بجعل أولى الهى من غیر توقف على نصب الولى». (13) اما در فقه‌ اهل سنت این شأن نیز به مانند دو شأن دیگر شأنی حکومتی است و لذا در تعابیر ایشان بیش از آنکه سخن از شأن باشد سخن از منصب است. ایشان معتقدند شأن قضا و افتاء در عرض حکومت نیست، بلکه در طول آن است. یکی از فقیهان اهل سنت با اشاره به ‌این نکته می‌نویسد: «از آنجایی که قضا و افتاء از اجزای امامت است، در امامت شرایطی لحاظ شده که در آن دو لازم نیست. از جمله ‌این شرایط لزوم قرشی بودن امام است، بر خلاف آن دور منصب که چنین شرطی ندارد». (14)

ب. اهمیت و جایگاه شأن افتاء در مذاهب اسلامی

منصب افتاء پیشینه‌ای کهن در تاریخ اسلام (15) و اهمیتی بسیار در اندیشه و عمل مسلمانان دارد. این جایگاه نقش حیاتی و تأثیرگذاری در زندگی فردی و اجتماعی آنها ایفا می‌کند به گونه‌ای که با رویکرد انتظار حداکثری از شریعت و نظریه عدم خلو وقایع از حکم شرعی نمی‌توان حیات خلوتی برای فرد مسلمان بدون حضور فقه تصور کرد. اهمیت و شأن این منصب زاییده علل و عواملی است که در ادامه می‌کوشیم به مهم‌ترین آنها بپردازیم.

1. منصب افتاع، منصبی نبوی

به شهادت آیات، (16) و سیاق و وزن بسیاری از روایات، (17) یکی از شئون مهم نبی شأن افتاء است. فقیهان نیز به تأسی از آیات و روایات سخن از جانشین نبی بودن مفتی و جایگاه نبی بودن این منصب به میان آورده‌اند. (18) شاطبی با تشبیه کردن مفتی به پیامبر می‌نویسد: «فتوادهنده مخبر از خداوند است و قائم مقام، و به یک معنا مشرع است». (19) این تشبیه و این مقام افاضه‌ای از طرف پیامبر به فقیهان ایشان را در مقام و موقعیت رفیعی قرار داده ‌است که‌ آنها را نیازمند تلاش برای نزدیک‌تر شدن به خُلقیات و آداب نبوی کرده ‌است.
از سوی دیگر، این رویکرد منصب افتاء را منصبی خطیر کرده ‌است. لذا بسیاری از اصحاب پیامبر و فقیهان مسلمان، به نقل از برخی راویان و کتب تاریخ فقه، از پذیرش این منصب سرباز می‌زده‌اند. ابن ابی لیلی به نقل از برخی کتب روایی اهل سنت می‌گوید: «أدرکت مائة و عشرین من الأنصار من أصحاب رسول الله صلى الله علیه و سلم، یسأل أحدهم عن المسألة فیردها هذا إلى هذا، و هذا إلى هذا حتى ترجع إلى الأول». (20)
یکی از روایات مشترکی که در منابع شیعی و سنی، و ناظر به هیمنه و ابهت این منصب است، روایتی است که صاحب مستدرک ذیل باب 15 از ابواب قضا «باب نوادر ما یتعلق بأبواب صفات القاضی، و ما یجوز أن یقضی به» از امام صادق (علیه السلام) ‌آورده ‌است که ایشان نقل می‌کنند که پیامبر فرمود: «أجرأکم على الفتیا اجرأکم على الله عزوجل، أو لا یعلم المفتى أنه هو الذى یدخل بین الله تعالى و بین عباده؟ و هو الحائر بین الجنة و النار». (21)

2. اهمیت افتاء به دلیل قلمرو گسترده‌ آن

یکی دیگر از ویژگی‌های افتاء که‌ آن را با اهمیت کرده ‌است قلمرو گسترده‌ آن است. افتاء در اندیشه‌های اکثریت فقیهان شیعی و بسیاری از فقیهان و عالمان سنی که برآمده‌ از آموزه‌های قرآنی و نبوی است جغرافیای فراخی دارد. در منظومه‌ اندیشه‌های شیعی افتاء، تمام زندگی این جهانی یک شیعی را در می‌نوردد، کما اینکه در اندیشه‌های سنی امور دنیوی محض از قلمرو آن بیرون است و الا در این رویکرد اسلامی ‌نیز بسیاری از قلمروهای حیات انسانی در سایه ‌افتاء است.
این نگاه به ‌افتاء شأن و جایگاه پراهمیتی را برای آن رقم زده ‌است که خود عاملی برای تدوین آثاری ویژه با همین عنوان برای تبیین فتوا و مباحث پیرامونی آن بوده‌ است. (22)

3. افتاء و نقش آن در حرکت‌های اجتماعی

عامل دیگری که بر اهمیت افتاء افزوده ‌است نقش افتاء در جامعه پیرامونی مفتیان است. مفتیان در بسیاری از حرکت‌های اجتماعی در مقام همراهی یا کنترل آنها همیشه نقش آفرین بوده‌اند. گاه یک فتوا چنان در سرنوشت مردم تأثیر گذاشت است (23) که با هیچ ابزار دیگری امکان رسیدن به آن هدف نبوده ‌است. تاریخ فقه و فقیهان از این سنخ حضور سترگ و شکوهمند گزار‌‍شهای فراوانی دارد. این نقش هم دو دلیل انکار ناپذیراست: اولاً فقه حتی در نگاه فردی و فقه فردی به گونه‌ای نیست که به تمامه ‌از اجتماع و حوزه‌های جمعی انسان‌ها دوری گزیده باشد؛ ثانیاً تعامل فقه و جامعه‌ امری است که شواهد آن در تاریخ فقه چنان برجسته و فراوان است که نمی‌توان آن را نادیده گرفت.

گفتار اول: مفهوم شناسی، ساختارشناسی و کارکردهای افتاء

در این گفتار ابتدا به مفهوم شناسی و قلمروشناسی افتاء می‌پردازیم. سپس از ساختار افتاء و کارکردهای آن به ‌اجمال سخن می‌گوییم تا بتوان به بحث اصلی که شرائط افتاء در مذاهب اسلامی ‌است بپردازیم.

الف. چیستی افتاء

افتاء در لغت به معنای تبیین یک حکم (24) یا بیان کردن و واضح کردن نکته و مسئله‌ای است که‌ ابهام دارد و روشن نیست. (25) در کتب لغت گفته شده‌ است: «أفتی المفتی إذا أحداث حکما»؛ (26) فتوا دادن یعنی بیان کردن حکمی ‌که پیش از این نبوده ‌است. در اصطلاح نیز افتاء یعنی اِخبار از حکم خداوند به صورت الزامی‌ یا اباحه‌ای (27) با عنایت به‌ ادله شرعیه بدون توجه به مورد پرسش به صورت عام و فراگیر بیان کردن یک مسئله. (28)

ب. قلمرو افتاء

قلمروشناسی افتاء یکی از بحث‌های بسیار مهم است. یکی از عوامل مهم بحران‌هایی که مفتیان تکفیری ایجاد کرده‌اند جهل آنها به قلمروشناسی است. فهم قلمرو افتاء به مباحثی گره خورده است که تا در آن فضاها به‌ اتخاذ رأی نپردازیم تصویر روشنی از قلمرو افتاء نمی‌توانیم ارائه کنیم. برخی از این مباحث عبارت است از: قلمرو دین و شریعت، نسبت شئون فقیه با یکدیگر، سیره مفتیان در افتاء، حق یا وظیفه بودن افتاء و بسیاری موارد دیگر، در ادامه به دو مورد، به اجمال، اشاره می‌کنیم.

1. قلمرو دین و شریعت تعیین کننده قلمرو افتاء

یکی از بحث‌های مهم در تبیین قلمرو افتاء تلاش در فهم قلمرو دین و شریعت است. در بحث از قلمرو دین در میان فقیهان و عالمان مسلمان با دو رویکرد عمده مواجهیم: قلمرو حداکثری دین که به قلمرو حداکثری فقه می‌انجامد و قلمرو حداقلی دین که سر از قلمرو حداقلی فقه بیرون خواهد آورد.

1.1. رویکرد حداقلی فقه و افتاء

اخباریان در شیعه و بسیاری از اهل سنت مدافع رویکرد حداقلی به فقه و افتاء هستند. آنها می‌گویند یا باید فقط در مواردی ورود پیدا کرد که در آنجا پیشینه ورود معصومین از طریق ابلاغ نصوص فراهم بوده‌ است؛ (29) یا باید فقط در امور غیرعبادی و ناظر به‌ آخرت یا امور دنیوی با کارکردی اخروی ورود پیدا کرد؛ چرا که پیامبر فرموده‌اند: «انتم اعلم بدنیا کم منی». (30) در این رویکرد مفتیان ورودی حداقلی دارند و بقیه قلمرو حیات انسانی به خود انسان ها واگذار شده است.

2.1. رویکرد حداکثری فقه و افتاء

در مقابل رویکرد پیشین، رویکرد معظم اصولیان و فقیهان شیعی و برخی فقیهان اهل سنت قرار دارد که معتقدند افتاء قلمروی گسترده و موسع دارد و همانند خود دین است که یا حیات خلوتی برای انسان ها باقی نگذاشته ‌است یا حریم رها شده برای انسان آن قدر اندک است که در حکم عدم است. فقیهانی که معتقدند فقه مشتمل بر نظریه مدیریت انسان از گهواره تا گور است، (31) و منطقة الفراغ یا حوزه ما لا نص فیه را به رسمیت نمی‌شناسند (32) در زمره معتقدان به‌ این رویکرد قرار می‌گیرند.
البته ‌اتخاذ هر یک از این دو رویکرد مخاطراتی و محاذیری به همراه دارد که مجال پرداختن به‌ آنها در این نوشتار نیست، ولی به‌ اجمال می‌توان گفت رویکرد حداقلی به‌ افتاء ا‌گر فقه و مفتیان را از اتهام ناکارآمدی و عقب ماندن از تحولات عصری نجات دهد باز هم نمی‌تواند تضمینی برای محفوظ ماندن حرمت قلمرو اندک افتاء در برابر عرف و سیره عقلا و... باشد. به بیان دیگر، با توجه به درهم تنیدگی حوزه‌ها و عرصه‌های حیات انسانی سپردن حداکثری مدیریت این عرصه به غیر فقه می‌تواند همان بخش اندک واگذار شده به فقه را نیز به مخاطره بیندازد و به ‌این حریم خصوصی تعرض کند.
از سوی دیگر، دفاع از رویکرد حداکثری قلمرو افتاء و فقه، اگرچه می‌تواند به همراهی دیگر عرصه‌های حیات انسانی با دغدغه‌های فقهی بینجامد، ولی با توجه به منابع فقهی و مبانی فقه رایج آن را متهم به ناکارآمدی و عقب ماندن از تحولات عصری می‌کند.

2. نسبت شئون فقیه با یکدیگر

معیار مهم دیگر برای فهم قلمرو افتاء اتخاذ رأی درباره نسبت شئون سه گانه فقیه با یکدیگر است. آیا شئون فقیه در عرض یکدیگرند یا در طول هم هستند؟ و به عبارت دیگر، آیا آنچه درباره فقیه گفته می‌شود جزء مناصب است یا جزء شئون؟ در پاسخ به ‌این پرسش‌ها با دو رویکرد به مانند بحث پیشین مواجهیم: معتقدان به طولی بودن مناصب یا شئون، و معتقدان به عرضی بودن این
مناصب و شئون.

1.2. طولی بودن شئون فقیه

رویکرد طولی بودن شئون فقیه متعلق به‌ اکثریت فقیهان و عالمان اهل سنت است. آنها معتقدند دو شأن قضاوت و افتاء در عرض ولایت نیستند، بلکه در طول آن هستند. و لذاست که‌ آنها تعبیر به منصب قضا و افتاء می‌کنند که نیازمند به ناصب است. برای مثال، در بحثی مثل رؤیت هلال، طولی بودن شأن افتاء نسبت به دیگر شئون، حق افتاء را از مفتی سلب کرده، آن را در اختیار والی یا حاکم قرار می‌دهد؛ چرا که نگاه طولی بودن دو پیامد دارد: اولاً چون نیاز به نصب حاکم دارد حاکم می‌تواند از همان اول قلمروهایی را بیرون از وظایف مفتی قرار دهد، همان گونه در اکثر جهان اهل سنت اینگونه ‌است؛ ثانیاً در این نگاه به صورت طبیعی آنچه بیرون از قلمرو ولایت و قضاوت باقی می‌ماند، که بیشتر هم احکام فردی است، در قلمرو حاکمیت مفتی خواهد بود.

2.2. عرضی بودن شئون فقیه‌

اکثریت فقیهان و عالمان شیعی معتقدند افتاء نسبتش با ولایت و قضاوت نسبتی عرضی است، اگرچه قضاوت نسبتش با ولایت طولی است؛ چرا که‌ ایشان معتقدند اینها از شئون هستند و لذا نسبت اینها نسبت عرضی است. در این رویکرد فقیه متولی جامعه حق سلب شأن افتاء دیگر فقیهان را ندارد.
همان مسئله فوق در فرض عرضی بون شأن افتاء این حق را برای مفتی اثبات کرده، وی را محق در ورود به‌ این عرصه می‌کند؛ چرا که‌ اولاً مفتی بالاصاله حق ورود در هر حوزه‌ای از حوزه‌های تشریع را دارد. ثانیاً دلیلی بر تقدم شان ولایت و قضا بر افتاء نیست تا بتوانیم این سنخ از قلمروها را اولویت بندی کنیم و آن را به یک شأن اختصاص دهیم.

ج. چیستی ساختار یا نهاد افتاء

افتاء به عنوان یک نهاد اجتماعی (33) جایگاه مهمی‌ در ساختار اندیشه دینی دارد. در نهاد (34) افتاء ما با یک مثلث مواجهیم که عبارت‌اند از: مفتی یا فتوادهنده؛ مستفتی یا خواهان فتوا و فتوا که خروجی رأی مفتی در پاسخ به پرسش مستفتی یا مطلق اظهارنظر مفتی درباره یک مسئله شرعی است، گرچه پیشینه‌ی پرسشی نیز نداشته باشد. البته‌ اضلاع دیگری نیز در ساختار افتاء تعریف پذیرند که به‌ اندازه‌ این سه رکن اهمیت ندارند. مفتی را فقیهی که تبیین کننده حکم الله در خصوص وقایع اتفاقیه‌ است دانسته‌اند (35) و به‌ اتفاق اکثر فقیهان و اصولیان مذاهب اسلامی‌ افتاء از ویژگی‌های کسی است که ملکه‌ اجتهاد دارد؛ (36) و به بیان دیگر، برآیند اجتهاد است.
افتاء از یک سو مجتهد و فقیهی را که مفتی است با خود دارد و از دیگر سو مکلفی که مستفتی است، و از سوی سوم عنوانی با نام فتوا دارد که خود لوازم و ملازماتی دارد، همچون منابع فتوا، مکانیزم مدیریت فتوا و .... پرداختن به همه‌ این اجزا و ساختارهای افتاء دغدغه‌ این نوشتار نیست، بلکه می‌کوشیم فقط به شرایط مفتی، که رکن رکین نهاد افتاء است، بپردازیم.

د. کارکردهای افتاء

افتاء اگر مبتنی بر شرایط علمی‌ و لوازم برون علمی‌ آن باشد کارکردهای مثبتی خواهد داشت، ولی اگر شرایط در آن رعایت نشود چنان آثار منفی خواهد داشت که جبران ناپذیر خواهد بود. در ادامه به برخی از این کارکردها اشاره می‌کنیم.

1. افتاء عاملی برای تحبیب یا روشی برای تهبیب

افتاء می‌تواند عاملی برای تحبیب و تقریب باشد کما اینکه ‌این ظرفیت را دارد که عاملی برای تنفیر و تکفیر باشد. مفتی اگر در هنگامه ‌افتاء روح شریعت را دریافته باشد و دغدغه‌های شارع را برای ایجاد همگرایی دینی و مذهبی درک کرده باشد تلاشش را مصروف یافتن راه حلی برای تقریب و تحبیب خواهد کرد، ولی اگر عصبیت‌های مذهبی و نفرت افکنی را استراتژی خود قرار دهد خروجی فتوای وی روشی برای تهبیب و افکندن بذر تنفیر برای هدایت جامعه به سوی تکفیر یکدیگر خواهد بود.
در جهان جدید با کمال تأسف برخی با نداشتن درک درست از دین و روح شریعت به جای آنکه با بهره گیری از ظرفیت بسیار مناسب افتاء به نزدیک کردن جهان اسلام به یکدیگر بیندیشند از این ظرفیت مناسب برای تکفیر کسانی بهره می‌گیرند که به وحدانیت خدا و رسالت نبی اسلام اعتراف دارند و اختلافشان با دیگران یا در رویکردهای ویژه به‌ این اصول است یا در برخی فروعات دینی است.

2. افتاء حرکت ساز یا حرکت سوز

دیگر کارکرد مهم فتوا به تأثیر آن در حرکت‌های اجتماعی و فرهنگی برمی‌گردد. فتوا همانگونه که می‌تواند به حرکت‌های علمی‌ و اجتماعی و سیاسی کمک کند و حرکت آنها را تسریع ببخشد این ظرفیت را دارد که در برابر هر حرکت رو به جلو و تحول آفرین سد نفوذناپذیری شود.
در مسائل برون مذهبی و حتی برون دینی افتاء می‌تواند در کنار دیگر دانش‌ها مسیر تعالی انسانی را هموارتر کند، همان گونه که می‌تواند با ایجاد موانعی خود را از مسیر تأثیرآفرینی بیرون کند و سرنوشت حرکت‌های انسانی را به دست عرف و عقلا بسپرد و خود را از نقش آفرینی محروم کند. برخی کژاندیشان سودای زندگی در غارها را در سر می‌پرورانند و به همین جهت هر گونه نوآوری در دانش‌ها یا روش‌ها و ارزش‌ها را خروج از جاده حق دانسته، با نام دفاع از سنت و رویکرد سنتی به مبارزه با آن نوآوری‌ها می‌پردازند، غافل از اینکه بدعت و نوآوری دو سنخ نگاه به پیشرفت و تحول اند.

3. افتاء و کارآمدی یا ناکارآمدی فقه در عرصه مدیریت

دیگر کارکرد افتاء القای کارآمدی یا ناکارآمدی فقه در عرصه مدیریت است. افتاء، اگر مبتنی بر قواعد علمی ‌و درک روح شریعت باشد، می‌تواند از مهم‌ترین ابزارها برای القای کارآمدی فقه در عرصه‌های مدیریتی باشد. البته گرچه ولایت، خود، شأن یا منصبی از مناصب و شئون فقیه‌است، ولی آن گونه نیست که‌ ارتباطی بین این شئون و مناصب برقرار نباشد، بلکه چه ما معتقد به نسبت طولی بین این شئون و مناصب باشیم و چه نگاهمان عرضی باشد اینها می‌توانند در تکمیل یکدیگر مؤثر باشند.
افتاء می‌تواند فقه را کارآمد و قابل اجرا نشان دهد، کما اینکه می‌تواند آن را ناتوان و بی برنامه به تصویر بکشد. کارکردهای افتاء بسیار بیش از این موارد است و پرداختن به تمام آنها فرصتی دیگر می‌طلبد.

گفتار دوم: شرایط افتاء در فقه ‌اسلامی

افتاء در فقه ‌اسلامی شرایطی دارد که برخی فقیهان با استناد به قاعده لزوم دفع فساد از دین مانع دست یابی فاقدان آن شرایط به‌ این منصب شده‌اند و حتی بالاتر از آن بسیاری از عالمان مسلمان به ضمان مفتی فاقد شرایط حکم کرده‌اند و گفته‌اند: «من افتی رجلاً فاتلف بفتواه مالاً فان کان مجتهداً فلا شئی و الایضمن ما تلف بسبب فتواه». (37)
این دغدغه‌ها سبب شده ‌است فقیهانی که نگاه منصبی به ‌این جایگاه دارند حاکم اسلامی‌ را دعوت کنند تا در گزینش مفتی دقت لازم را داشته باشد. یکی از فقیهان اهل سنت (38) در این باره می‌نویسد: «حاکم جامعه باید از مشهورین به علم در عصر خویش استمزاج و پرسش کند و کسی که لیاقت افتاء را دارد برگزیند تا از این طریق مانع افتاء کسانی شود که فاقد این شأن و جایگاه هستند». (39)
فقیهان شیعی نیز دغدغه‌ای جدی داشته‌اند که نگذارند کسانی که فاقد شرایط لازم این منصب هستند، بر این جایگاه تکیه بزنند. یکی از ایشان در تبیین لزوم رعایت شرایط افتاء می‌نویسد: «یحرم الافتاء بغیر علم، وکذا الحکم». (40) ایشان آنگاه به‌ آیاتی و روایاتی استناد می‌کند که عبارت‌اند از: (وأن تقولوا على الله مالا تعلمون) ؛ (41) (و لا تقف ما لیس لک به علم) ؛ (42) (ومن لم یحکم بماأنزل الله فأولئک هم الکافرون) ؛ (43) و قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) : «... و من أفتى الناس و هو لا یعلم الناسخ من المنسوخ و المحکم من المتشابه فقد هلک وأهلک»؛ (44) «وقال (صلی الله علیه و آله و سلم) : من عمل على غیر علم کان ما یفسد أکثر مما یصلح». (45)
محقق کرکی نیز دیگر فقیه شیعی است که در پاسخ به‌ استفتائی که‌ از ایشان درباره شرایط افتاء شده می‌نویسد: «حیث کان صدور الفتوی المذکورة من الشخص المذکور {خالیا من مستند شرعی، من اجتهاد او تقلید لاهل الاجتهاد المتصفین بصفات الافتاء کلها، و من جملتها کون المجتهد حیا؛ فالفتوی المذکورة باطلة لا یجوز العمل بها، و الله ‌اعلم». وی صدور حکم از چنین شخصی را نیز نافذ نمی‌داند و در پاسخ به مسئله‌ای دیگر می‌نویسد: «فیما لو حکم شخص غیر مستجمع لجمیع شرائط الافتاء و القضاء فی حقوق الناس و غیره، و غیر نائب من قبل الامام علیه‌ السلام، هل ینفذ حکمه‌ام لا؟ [الجواب]: الثقة بالله وحده لا ینفذ حکمه و الحال ما ذکر، و الله‌ اعلم». (46)
برخی با تقسیم شرایط مفتی به شرایط مرتبط با شخصیت مفتی و شرایط علمی‌ مفتی که می‌توان با مقداری تسامح آنها را به شرایط حقیقی و حقوقی تأویل برد، شرایطی همچون عقل و اسلام و بلوغ و عدالت و... را جزء شرایط حقیقی یا شخصیت مفتی دانسته‌اند و اجتهاد و شروط آن را از شرایط علمی ‌مفتی لحاظ کرده‌اند. (47) ولی به نظر می‌رسد این تقسیم بندی جامعیت و مانعیت نداشته باشد و چندان علمی ‌نباشد. به همین جهت می‌توان گفت برای مفتی که شأنش افتاء است شرایطی لازم است که می‌توان آن را به دو گونه شرط پیشینی و پسینی تقسیم کرد. به بیان دیگر، این شرایط گاه شرایطی است که زمینه استقرار این منصب را فراهم می‌کند که همان شرایط پیشینی است. شرایطی هم هستند که پس از استقرار این منصب از لوازم اعمال آن منصب‌اند و فضا را برای تحقق آن فراهم می‌کنند که شرایط پسینی است.
برخی از شرایط پیشینی را شرایط عامه تکلیف تشکیل می‌دهند و برخی دیگر نیز با شرایط دیگر مناصب فقیه مثل منصب قضا و ولایت مشترک‌اند. تبیین این شرایط برای آن ضروری است که در روایات نبوی، مسلمانان تحذیر شده‌اند از اینکه: «یخرج فی آخر الزمان رجال ثم اتفقا رئوس الجهال یهلون الناس فیضلون و یضلون». (48)
در ادامه می‌کوشیم به‌ اجمال به ‌این شرایط بپردازیم.

الف. افتاء و شرایط پیشینی

شرایط پیشینی افتاء عبارت‌اند از: بلوغ، (49) عقل، ایمان، عدالت، (50) علم به ‌احکام، حریت (در مقابل عبد بودن) ، طهارت مولد، دوری از دنیاگرایی، و ... که‌ از این میان به دو مورد مهم اشاره خواهد شد.

1. علم به ‌احکام

علم به ‌احکام، (51) که ‌از آن تعبیر به علم اجتهاد می‌شود، از شرایط ضروری افتاء است؛ زیرا، همان گونه که ‌اشاره شد، افتاء از شئون اجتهاد است و بالاتر از آن برخی معتقد به‌ این همانی این دو هستند؛ (52) و لذا بسیاری از عالمان معتقدند «آن کس که‌ اهلیت اجتهاد ندارد فتوا برای وی جایز نیست». (53)
در منابع روایی شیعی و اهل سنت، افتاء به غیرعلم امری مذموم و خطرخیز معرفی شده، برخی آن را از گناهان کبیره دانسته‌اند. در منابع روایی شیعی آمده ‌است: «عن موسی بن جعفر، عن آبائه (علیه السلام) قال: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) : من أفتى بغیر علم لعنته ملائکة السماء و ملائکة الأرض». (54) در منابع اهل سنت نیز به لزوم ابتناء افتاء بر علم توجه شده، از فتاوای غیر عالمانه تحذیر داده شده ‌است که ‌از آن جمله‌ این روایت قابل ذکر است:
أخبرنا عبد الرحمن بن یحیی، ثنا علی بن محمد بن مسرور، ثنا أحمد بن أبی سلیمان قال: سمعت سحنون بن سعید یقول: «أجرأ الناس على الفتیا أقلهم علما، یکون عند الرجل الباب الواحد من العلم یظن أن الحق کله فیه». (55)
نداشتن علم به احکام شرعی گاه پیامدهایی به دنبال دارد که جبران پذیر نیست. برای مثال، می‌توان از واقعه‌ای تاریخی یاد کرد که بسیاری از مفسران و فقیهان شیعی و سنی آن را نقل کرده‌اند. در منابع روایی شیعی (56) و سنی (57) آمده‌ است که جمعی از مسلمانان، که جابر نیز در میان ایشان بود، در سفری با نکته‌ای مواجه می‌شوند که‌ آن را به ‌استحضار پیامبر می‌رسانند و از ایشان راهنمایی می‌خواهند. این جریان، که در این منابع از قول جابر نقل شده‌ است، این است:
جابر می‌گوید در سفری مسلمانی با ما همراه بود که جراحتی برداشته بود. محتلم شد. هنگام نماز وی از ما پرسید که چه باید بکنم. گفتیم باید با آب غسل کنی، این فرد بدان جهت که جراحتی در سر داشت پس از آنکه آب به جراحتش می‌رسد می‌میرد. پیامبر وقتی این جریان را می‌شنوند می‌فرمایند: «به کشتن دادند او را، خدا بکشدشان؛ (58) ضایع کردند او را، خدا ضایعشان کند». (59) بعد حضرت خود به‌ ارائه راه حلی می‌پردازند و می‌فرمایند: «کان یکفیه‌التیمم أو شد جراحته و غسل جسده، و مسح بالید المبلولة فوق الخرقة». (60)
فیض در کتاب الاصول الاصیله با نگاه حداکثری به لزوم علم به‌ احکام در اصل هشتم می‌نویسد:
انه لا یجوز التعویل علی الظن فی الاعتقادات، و لا الافتاء علیه فی العملیات کما عرفت سواء حصل ذلک الظن بمجرد اتباع الهوى و استحسان العقل و القیاس الفقهى أو اجتهاد الرأى أو الشهرة أو اتفاق الجماعة أو البراءة الاصلیة أو استصحاب الحال أو غیر ذلک من وجوه الاستنباطات الا ما صح عن اهل البیت علیهم السلام ... (61)
علم به‌ احکام یا اجتهاد ملازم با تسلط مفتی بر اموری است که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.

1.1. فقه مقارن و افتاء

از جمله علومی‌ که تسلط بر آن در هنگامه‌ افتاء ضروری است فقه‌ المقارنه ‌است. فقه مقارن در مقام افتاء می‌تواند دو کاربرد داشته باشد که عبارت‌اند از: الف. آشنایی مفتی با شیوه تعامل فقیهان در هنگامه مواجهه با آرای اختلافی؛ ب. جرئت نیافتن وی بر تکفیر دیگران با آشنا شدن وی با آرای فقهی گسترده و متفاوت. این نکته، هم در آموزه‌های روایی شیعی و سیره معصومین محل توجه بوده‌ است و هم، در آرا و سیره فقیهان و بزرگان اهل سنت بازتاب داشته ‌است. در منابع اهل سنت، ضمن تصریح به‌ این شرط آمده ‌است: «قال نعیم بن حماد سمعت ابن عیینة یقول سمعت أیوب السختیانی یقول أجسر الناس على الفتیا أقلهم علما باختلاف العلماء». (62) در منابع شیعی نیز از امام صادق (علیه السلام) وارد شده که خطاب به معاذ (63) فرموده‌اند:
بلغنى أنک تقعد فى الجامع فتفتى الناس؟ قلت: نعم، و أردت أن أسألک عن ذلک قبل أن أخرج، إنى أفعد فى المسجد فیجئ الرجل فیسألنى عن الشئ، فإذا عرفته بالخلاف لکم أخبرته بمایفعلون، و یجئ الرجل أعرفه بمودتکم وحبکم فأخبره بما جاء عنکم، و یجئ الرجل لا أعرفه و لا أدری من هو فأقول: و جاء عن فلان کذا، و جاء عن فلان کذا، فأدخل قولکم فیما بین ذلک، فقال لى: اصنع کذا فإنى کذا أصنع. (64)
فقه‌ الخلاف یا فقه‌ المقارنه با تفاوت‌هایی که با یکدیگر دارند هم درون مذهبی (65) تعریف پذیر است و هم برون مذهبی (66) که در جای خود باید بررسی شود. ضرورت توجه به این دانش بدان جهت است که مفتی اولاً بتواند مستفتی را طبق مذهب فقهی‌اش راهنمایی کند؛ و ثانیاً از تکفیر دگراندیشان فقهی و مذهبی خودداری کند.

2.1. تسلط مفتی بر نسبت سنجی گزاره‌ها و آموزه‌های اسلامی‌

مفتی باید بر زوایای مباحث فقهی تسلط داشته باشد. منابع را به خوبی بشناسد؛ روابط منابع را فهم کند؛ نسبت منابع فقهی و گزاره‌های آن را با دیگر گزاره‌های اخلاقی و کلامی‌ و ... دریابد. آشنایی مفتی با کتاب و سنت (67) و وجوه متفاوت این دو متن از شرایط حیاتی است. این دو متن ناسخ دارند و منسوخ؛ محکم دارند و متشابه؛ مجمل دارند و مبهم؛ شأن نزول دارند و جغرافیای صدور و بسیاری دیگر از زوایای پیدا و پنهان که باید مفتی به ‌آن توجه داشته باشد. (68)
نسبت سنجی آموزه‌ها گاه خود را در قالب یک گفتمان درونی نشان می‌دهد که همان نسبت سنجی ادله فقهی با یکدیگر است که بدان‌ها اشاره شد و گاه نیز در قالب یک گفتمان بیرونی قابل پی گیری است که شرایط و معیارهای آن در دانش‌های مضافی همچون فلسفه فقه قابل رصد کردن است. کسی که در مقام افتاء قرار می‌گیرد کافی نیست بر گزاره‌های فقهی سیطره داشته باشد، بلکه باید از نسبت آنها با دیگر گزاره‌های دینی نیز مطلع باشد. شاید بتوان از بی نیازی به بحث ترابط علوم و تأثیر آن در اجتهاد سخن گفت - که‌ البته سخن غیرقابل دفاعی است - ولی نمی‌توان از تأثیر نداشتن گزاره‌ها و علومی ‌همچون اخلاق و کلام و ... در افتاء سخن گفت.
فقیه متخلق به یقین در مرحله‌ افتاء با فقیه دیگری که مرزهای فقه و اخلاق را تفکیک می‌کند متفاوت خواهد بود.

3.1. تسلط مفتی بر دانش اصول فقه‌

این دانش که نقشه راه مجتهد است و روش‌های مواجهه وی با گزاره‌ها و آموزه‌های حکمی ‌را تبیین می‌کند از نیازهای ضروری مفتی است. جوینی از عالمان اهل سنت می‌گوید:
من شروطه‌ أن یکون عالما بالفقه‌ أصلا و فرعا، خلافا و مذهبا... (69) لأنه العلم الذى یعرف به ‌الدلیل و التعلیل و کیفیة الاستدلال و الاستنباط، و لا یجوز أن یفتى من لم یتمرس أحوال الفقه، و معرفة القیاس و العلة، و متى یستعمل القیاس، و متى لا یجوز لیعرف مدارک الأحکام، و طرائق الاستنباط. (70)
اصولیان شیعی، به ویژه متأخرین، نیز چنان از ارتباط این دانش با فقه سخن گفته‌اند که‌ امکان افتاء بدون تسلط بر آن را فراهم نمی‌بینند. فقه چنان در اندیشه اصولیان متأخر شیعی به ‌اصول گره خورده ‌است که دستیابی به‌ آن بدون دانش اصول میسور نیست.

2. عدالت

یکی دیگر از شرایط پیشینی افتاء عدالت است. (71) این شرط نیز تقریباً مورد اتفاق است؛ (72) به غیر از گروهی از حنفی‌ها (73) و حنبلی‌ها، (74) و نه تمام آنها، که قائل‌اند فاسقی که فسقش علنی نباشد نیز می‌تواند در منصب افتاء قرار بگیرد. یکی از فقیهان اهل سنت در اشاره به ‌این شرط ضمن اشاره به‌ اجماعی بودن آن می‌نویسد: «أما اشتراط إسلامه و تکلیفه (أی کونه بالغا عاقلا) و عدالته فبا لاجماع، لأنه یخبر عن الله تعالى بحکمه، فاعتبر إسلامه و تکلیفه و عدالته، لتحصل الثقة بقوله». (75)
عدالت آن قدر مهم است که برخی اصولیان جواز افتاء را مشروط به عدالت و علم کرده‌اند؛ (76) چرا که عدالت در مفتی سبب می‌شود که وی از تعصبات مذهبی و هوس‌های انسانی فاصله بگیرد و در موارد شبهه‌ آفرین فعل انسان مسلمان و مؤمن را تأویل به صحت ببرد. عدالت چنان شرط سهمگین و سختی است که حکیم، از فقیهان نامدار شیعی، تداوم بقای آن را بسیار سخت می‌داند و می‌نویسد: «و الانصاف انه یصعب جداً بقاء العداله للمرجع العام فی الفتوی اذا لم تکن بمرتبه قویه عالیه ذات مراقبه و محاسبه: فان ذلک مزله‌ الاقدام و مخاطره‌ الرجال العظام». (77)
عدالت را بسیاری از فقیهان و مفتیان مجرد ترک محرمات و اتیان واجبات دانسته‌اند، اما برخی فقیهان به جهت همان دغدغه‌ای که کسانی مانند حکیم داشته‌اند می‌گویند: «ثم انه بعد ما اعتبر فی العداله حصول الملکه دون مجرد ترک المحرمات و الاتیان بالوجبات». (78)

ب. افتاع و شرایط پسینی

افتاء شرایطی پسینی دارد که تأثیر آنها در افتاء اگر بیش از شرایط پیشینی نباشد کمتر از آنها نیست. غزالی، که ‌از فقیهان برجسته‌ اهل سنت است، در کافی نبودن شرایط پیشینی افتاء می‌نویسد: «اذا رأیت الفقیه‌ الذی بضاعته مجرد الفقه یخوض فی التکفیر و التضلیل فاعرض عنه و لا تشغل به قلبک و لسانک». (79) فقیه در مقام افتاء علاوه بر فقه، نیازمند بسیاری دانش‌ها و امور دیگر است که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.

1. تسلط بر خویشتن یا خود مهاری

از مهم‌ترین شرایط پسینی افتاء تسلط مفتی بر خویشتن یا خودمهاری است. این ویژگی عام‌تر از عدالت است؛ یعنی می‌تواند شرط عدالت را نیز پوشش دهد. مفتی علاوه بر عدالت باید بر نفس خویش سلطه داشته باشد تا بتواند خود را در برابر تعصبات و تمایلات و اغراض مادی و مذهبی ... کنترل کند. در روایات شیعی آمده ‌است که مفتی باید صیانت نفس و مخالفت با هواهای نفسانی داشته باشد تا بتواند به‌ این مقام وصل شود: «فأما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدینه، مخالفا على هواه، مطیعا لأمر مولاه، فللعوام أن یقلدوه». (80)
خطیب بغدادی از عالمان اهل سنت نیز در الفقیه و المتفقه‌ آنگاه که شرایط مفتی را برمی‌شمارد پس از عبارت «حافظاً الدینه» می‌نویسد: «... مشفقا علی أهل ملته، مواظبا علی مروءته، حریصا علی استطابة مأکله، فإن ذلک أول أسباب التوفیق، متورعا عن الشبهات، صادفا عن فاسد التأویلات و...». (81)
این گونه شرایط در مفتی وی را قادر به مهار خویشتن در مقابل تمایلات و تعصبات مذهبی، اغراض و کشش‍‌های دنیوی، از قبیل امور مالی و جایگاه‌های سیاسی و ... می‌کند و از ابزار شدن
وی برای تأمین دغدغه‌های قدرت‌های مادی و سیاسی باز می‌دارد.

2. فهم واقعیت پیرامونی

یکی از شرایط پسینی بسیار ضروری در افتاء فهم واقعیت‌های پیرامونی است. (82) از آنجایی که‌ افتاء مرحله‌ای پس از اجتهاد و استنباط است فهم و لحاظ واقعیت‌های پیرامونی نه تنها به خلوص حکم ضرری نمی‌رساند، بلکه‌ آن را کاربردی‌تر می‌کند. این شرط اگر هم در اصل اجتهاد و استنباط قابل توصیه نباشد. که ‌البته‌ آنجا هم به ‌اعتقاد برخی فقیهان قابل توصیه‌ است. (83) در افتاء بدون هیچ تردیدی توصیه کردنی است، بلکه رعایت آن مهم به نظر می‌رسد. این شرط خود را در مصادیقی نشان می‌دهد که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.
اهمیت این شرط را در تعبیر برخی عالمان اهل سنت این گونه می‌توان دید که به نقل از برخی عالمان و راویان آورده‌اند: «لا یفتی الناس الصحفی»؛ (84) یعنی آنان که فقط چشم بر نوشته‌ها دوخته‌اند و از پیرامون خود غافل‌اند شأن افتاء ندارند.

1.1. زمان و مکان و افتاء

یکی از مصایق روشن فهم واقعیت‌های پیرامونی توجه به زمانه و زمینه شکل گیری پرسش و پاسخ آن است. مفتی نمی‌تواند در خلأ به ‌اصدار حکم بپردازد و زمانه و زمینه حکم را نادیده بگیرد. البته جمع بین لحاظ این نکته و عصری نکردن و نسبی نکردن اصل استنباط از دقایق و ظرایف علمی ‌است که باید بدان توجه کرد. توجه به زمان و مکان تلقی‌های مختلفی دارد که پرداختن به آنها بیرون از قلمرو این نوشته‌ است، ولی به‌ اجمال، چنان که یکی از فقیهان برجسته شیعی می‌گوید:
زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند ....، بدان معنا که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، همان موضوع اول که‌ از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده‌است واقعاً موضوع جدیدی شده‌ است که قهراً حکم جدیدی می‌طلبد. مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد. (85)
بسیاری از عالمان اهل سنت (86) نیز به‌ این نکته توجه داشته‌اند. یکی از آنها می‌نویسد: «علیه مراعاة تغیر هذا الواقع سواء تغیرا زمانیا أو مکانیا أو تغیرا فی الحلول و الظروف». وی آنگاه به ‌آرای فقیهان پیشین اشاره کرده، می‌نویسد: «و قدیما قال العلماء تتغیر الأحکام بتغیر الزمان و المکان». (87) این دغدغه برای برخی نویسندگان معاصر چنان مهم بوده است که کوشیده‌اند به صورت مستقل به تدوین آثاری بپردازند. (88)

2.1. عنایت به موضوع شناسی واقعه مورد پرسش

دیگر مصداق فهم واقعیت پیرامونی را موضوع شناسی واقعه مورد پرسش در مواردی که‌ افتاء مبتنی بر پرسش است تشکیل می‌دهد. موضوع شناسی واقعه مورد پرسش از نکات بسیار مهم در افتاء است، افتاء کاربردی تر بر موضوع شناسی دقیق‌تر استوار است و این فهیم درست موضوع مورد پرسش است که‌ آسیب‌های اجتماعی و سیاسی افتاء را کاهش می‌دهد. یکی از صاحب نظران سنی معاصر می‌نویسد: «المقصود من فقه‌الواقع هو التهیؤ لمعرفة جزئیات الواقع حتی یراعیها المفتی لدی اجتهاده‌ أو إجابته عن تساؤل المستفتی، لان تهیؤه لمعرفة هذا الواقع هو اجتهاد منه ...». (89)

3. فهم مقاصد شریعت و توجه به‌ آن

یکی از نکاتی که می‌تواند افتاء را کاربردی‌تر و برخی تبعات منفی آن را مدیریت کند توجه به مقاصد الشریعه در هنگامه‌ اصدار فتواست. لزوم توجه به مقاصد شریعت در اصل فهم گزاره‌های فقهی و در مرحله‌ استنباط امری قابل توصیه‌ است؛ (90) ولی در مرحله‌ افتاء ضرورت توجه به ‌آن دو چندان، بلکه‌ از بدیهیات است. مدیریت افتاء به سمت تأمین مقاصد شارع می‌تواند در گسترش و اقبال به شریعت تأثیر فراوانی بگذارد. به همین دلیل برخی صاحب نظران توجه به مقاصد شریعت را برای مفتیان لازم دانسته‌اند.

1.3. مقصد حفظ جان مسلمان و افتاء

یکی از مقاصد مهم و مورد تأکید تمامی ‌فرق اسلامی‌ تلاش برای حفظ جان مسلمانان است. در روایات شیعی و سنی بر حرمت جان مسلم تأکید شده‌ است. کلینی در باب «ان الاسلام یحقن به ‌الدم» روایاتی چند نقل می‌کند که ‌از آن جمله روایتی است که‌ از امام صادق نقل شده ‌است که فرموده‌اند: «الاسلام یحقن به ‌الدم و...». (91) مجلسی در مرآة العقول در شرح این حدیث می‌نویسند «حقن دم از تبعات اسلام ظاهری است»؛ (92) که‌ این نشان می‌دهد حرمت خون انسان‌ها آن قدر مهم است که به ‌ادنی نشانه باید در اهتمام به‌ آن کوشید، اسلام ظاهری اگر آخرت کسی را تضمین هم نکند اما اسباب حرمت خون وی را تأمین می‌کند.
یکی دیگر از روایاتی که هم در منابع معتبر شیعی (93) و هم در منابع اهل سنت با اختلاف اندکی آمده روایت زیر است که در آن ضمن تأکید بر حرمت خون مسلمانان؛ ایشان مأمور شده‌اند این
پیام دینی را به دیگران نیز منتقل کنند:
حَدئَنِی عَبدُاللهِ بنُ مُحَمَّدٍ حَدَّئَنَا أَبُو عَامِرٍ حَدَّئَنَا قُرَّةُ عَن مُحَمَّدِ بنِ سِیرِینَ قَالَ أَخبَرَنی عَبْدُ الرَّحمَنِ بنُ أَبِى بَکرَةعَن أَبِى بَکرَة، وَ رَجُلَّ أَفضَلُ فِی نَفسِى مِن عَبدِ الرَّحمَنِ حُمَیدُ بنُ عَبدِ الرَّحْمَنِ عَن أَبِى بَکرَة. رضی الله عنه. قَالَ خَطَبَنَا النَّبِى. صلى الله علیه و سلم. یَومَ النَّحرِ، قَالَ «أَتَذرُونَ أَی یَومٍ هَذَا». قُلنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعلَمُ. فَسَکتَ حَتَّی ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیسَمَّیهِ بِغَیرِ اسمِهِ. قَالَ ( اَلَیسَ یَومَ النَّحرِ». قُلنَا بَلَی. قَالَ «أَی شَهرِ هَذَا». قُلنَا اللهُ وَ رَسُولُهُ ‌أَعلَمُ. فَسَکتَ حَتَّی ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیسَمَّیهِ بِغَیرِ اسمِهِ. فَقَالَ «أَلَیسَ ذُو الحَجَّة». قُلنَا بَلَی. قَالَ «أَی بَلَدٍ هَذَا». قُلنَا اللهُ وَ رَسُولُهُ أَعلَمُ. فَسَکتَ حَتَّی ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیسَمَّیهِ بِغَیرِ اسمِهِ. قَالَ «أَلَیسَت بِالبَلدَة الحَرَامِ». قُلنَا بَلَى. قَالَ «فَإِنَّ دِمَاءَکُمْ وَ أَمْوَالَکُم عَلَیکُمْ حَرَامٌ، کحُرمَة یومِکُم هَذَا، فِی شَهرِکُم هَذَا، فِی بَلَدِکُم هَذَا، إِلَى یَومِ تَلقَونَ رَبَّکُم. أَلاَ هَل بَلَّغتُ». قَالُوا نَعَم. قَالَ «اللَّهُمَّ الشهَد، فَلیبَلِّغِ الشَّاهِدُ الغَائِبَ، فَرَّبُ مُبَلَغِ أَوعَى مِن سَامِعِ، فَلَا تَرَّجِعُوا بَعْدِی کَفَّارًا یصرِبُ بَعْضُکُم رِقَابَ بَعضٍ». (94)
جان انسان‌ها یکی از دغدغه‌هاى مهم شریعت است که تلاش فراوانی برای حفظ آن کرده ‌است. شریعت در حدودی که حتی به عرض مسلمان دیگری مرتبط است نیز به قاضی توصیه می‌کند: «ادرء الحدود بالشبهات». (95)

2.3. افتاء و حفظ عرض مسلمان

دیگر مقصد مهمی‌ که شریعت بر حفظ آن تأکید کرده و بر آن اهتمام ورزیده ‌است عرض و آبروی مسلمان و به عبارت دیگر، رعایت حریم خصوصی وی است. این مقصد نیز از مقاصد متفق علیه شیعی و سنی است که ‌از مقاصد الشریعه است و باید اهتمام جدی به صیانت آن داشت، عرض مسلمان نیز همانند خون مسلمان اهمیتی ویژه دارد که با هیچ مستمسکی نمی‌توان به راحتی به آن دست اندازی کرد. حرمت انسان مسلمان اگرچه میت هم باشد مورد اهتمام شارع بوده‌ است: «حرمة السلام و هو میت کحرمته و هو حی»؛ این نگاه ویژه چگونه با رفتار برخی متمسکان به ‌ابزار افتاء، که به راحتی عرض و ناموس دیگر مسلمانان را مباح اعلام می‌کنند، قابل جمع است.
در منابع شیعی (96) مجلسی در بحار نقل می‌کند که پیامبر اکرم روزی به کعبه نگاه کردند و فرمودند: «ای کعبه! خوشا به حال تو، خداوند چقدر تو را بزرگ و حرمتت را گرامی ‌داشته ‌است! به خدا قسم حرمت مؤمن از تو بیشتر است، زیرا خداوند فقط یک چیز را از تو حرام کرده، ولی از مؤمن سه چیز را حرام کرده ‌است: مال، جان و آبرو تا کسی به‌ او گمان بد نبرد». (97)

3.3. افتاء و مقصد حفظ دین

شاید بتوان ادعا کرد که مهم‌ترین مقصد شرعی که می‌تواند با افتاء تأمین شود یا به مخاطره بیفتد مقصد حفظ دین است. افتاء، که ‌از دین برآمده و بر مبانی دینی نیز استوار است، یکی از اعمال و رفتارهایی است که به راحتی می‌تواند دین را به چالش بکشاند و آن را سخت به مخاطره‌ اندازد. تناقضی که شکل گرفته در همین جاست که‌ افتاء برآمده‌ از دین اگر شرایط و موازین آن را رعایت نکند خود می‌تواند چالشی در برابر دین باشد. حفظ دین، راه‌ها و رویکردهای چندگانه‌ای دارد که ‌از آن جمله می‌توان از لزوم توجه به جنبه‌ آسان گیری و سهولت شریعت، روشمند بودن افتاء و ... سخن گفت.

پی‌نوشت‌ها:

1. عضو هیئت علمی‌ پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
2. برخی فتاوای منتشرشده در مسائل و موضوعات مستحدث چنان غیرعقلانی و به لحاظ علمی‌مستهجن است که هویت علمی‌ مسلمانان را با چالش مواجه کرده‌است. یکی از نویسندگان سنی، مشهور فواز، در این باره و با اشاره به برخی مصادیق مى نویسد: «و من المضحک فى هذا الباب أنّ هنالک ممّن ابتلانا الله بهم من أهل العلم ضلوا و أضلوا بسبب فهمهم المغلوط لقضایا ومسائل دینیة عدیدة فکتب أبحاثا و تکبد جهودا و بدّد أوقاتا و أضاع أموالا فى سبیل تألیف کتب و مؤلفات تحذر من لبس رابطة العنق. ما یسمى فى عرفنا الجرفتة. حیث ألّف کتابا أسماه: "القول البتة فى حرمة الجرفتة" على اعتبار أنّها بدعة و تشبه بال

عبارات مرتبط با این موضوع

سردردهای پشت سر سردردهایپشتسرسردردهای پشت سر به رایجی دردی که قسمت جلو خصوصاً قسمت شقیقه را تحت تأثیر قرار می‌دهد سردردهای پشت سر سردردهای سردرد بسیار متداول به گفته‌ی بنیاد درد آمریکا حدود ٪ سردردها که ناشی از


ادامه مطلب ...

امام رضا (ع) و رازگشایی از جایگاه هدایتیِ نهاد امامت

[ad_1]

چکیده

تلاش نگاشته حاضر بر آن است که با توجه به ریز موضوعات و نقش زمانه در چگونه تنظیم و ارائه روایات، علاوه بر به نمایش گذاشتن جایگاه هدایتی امام از نگاه قرآن، به نقش زمانه در ارائه الگوی انتقال لایه‌های پنهان معارف و تحقق بستر مناسب برای تبیین شأن امامت در عرضه اعمال بپردازد. از این رو با استفاده از شواهد روایی و تاریخی، به تقسیم رویکرد ائمه میانی (از امام صادق تا امام رضا (علیه السلام) ) پرداخته و سخن را به گونه‌ای تطبیقی در مسئله عرضه اعمال و موضوع عمود نور دنبال نموده ایم. هم چنین در این مقاله نقش امام رضا (علیه السلام)، در تبیین چگونگی عرضه اعمال و چیستی عمود نور و تفاوت دو حوزه مدینه و مرو در این موضوع، بیان گردیده است.

1. مقدمه

نهاد امامت همواره با چالش‌هایی بیرونی در نوع تعامل با این نهاد هدایت‌بخش، مواجه بوده است. ریشه‌یابی چالش‌ها نشان می‌دهد نهاد امامت با دو امرِ تعارض یافته، در حال تعادل‌سازی بوده است:
1. حقایق الهی نهاد امامت که می‌توانست آن را به مهم‌ترین و اثربخش‌ترین نهاد رسمی الهی برای تکامل و رشد انسان در بعد فردی و جمعی آن، تبدیل نماید. لازمه چنین امری آن بود که پیشوایان و متولیان این نهاد، به آگاه‌سازی از الگو و ساختار این نهاد برای ایجاد تعامل دقیق در جهت اهداف آفرینش بپردازند؛
2. ظرفیت دریافت و نوع داد و ستد صورت گرفته با این نهاد الهی؛ یعنی پیشوایان دین، میزان نزول معارف و حقایق نهاد امام در بستر جامعه و ذهن مخاطب را به میزان توانایی پردازش و هضم مخاطب و شرایط دوره خویش، گره می‌زدند.
پی آمد موازنه میان این دو چالش، گاه به نفع ارائه زوایایی از حقایق نهاد امامت و گاه به ملاحظه سعه وجودی مخاطب سرانجام می‌گرفت و همین عاملی برای ایجاد کنش و واکنش‌های متفاوت و گاه متضاد می‌گشت. (1)
نگاشته حاضر، نخست به یکی از آموزه‌های قرآنی در تبیین جایگاه امامت، یعنی مسئله عرضه اعمال و آگاهی امام از رفتار انسان، از نگاه اهل سنت می‌پردازد و سپس عرصه عصر حضور و چگونگی بازتاب این آموزه در آن دوره را بررسی می‌کند.

2. جامعه هدف و چالش تبیین معارف

یکی از گزاره‌های قابل تأمل در بررسی حدیث و تاریخ دوره حضور، ایجاد واکنش و حساسیت جمعی نسبت به برخی واژگان یا عناوین بود. به بیان روشن‌تر، گاه فهم نادرست یا ناقص از آموزه‌ای موجب می‌گشت تا راه بیان آموزه‌های دیگر بسته شود و در صورت عرضه آن آموزه‌ها، هجمه‌ای از نسبت‌های ناروا مطرح گردد؛ به عنوان نمونه می‌توان به مسئله علم غیب و تلقی مشهور از این عنوان در آن دوره زمانی مثال زد. (2)
بررسی این امر در مسائل دیگر عقیدتی و کلامی نیز حائز اهمیت است؛ زیرا گاه تلقی و تحلیل‌های گوناگون از آموزه و یا عنوانی، زمینه ایجاد واکنش و موضع‌گیری را فراهم نموده و تقابل و تعارض اصحاب نسبت به آموزه‌ها و ایجاد جریان‌ها و صف‌بندی‌های اعتقادی را موجب شده است. از دیگر موضوعات چالشی در جامعه شیعی و جامعه اسلامی که تلقی و تفسیر ناقص و نادرست از آن، زمینه به حاشیه راندن برخی آموزه‌ها یا واکنش و برخورد با برخی اخبار را فراهم نمود، می‌توان به مسئله چیستی ختم نبوت اشاره داشت.
شواهد تاریخی و روایی نشان می‌دهد که یکی از عوامل مهم در موضع‌گیری نسبت به حوادث یا احادیثی مرتبط با شئون ائمه اطهار (علیه السلام)، مسئله مساوق و مرادف دانستن ختم نبوت با اتمام ارتباط انسان با عالم غیب و به ویژه عدم امکان ارتباط انسان و فرشتگان بوده است. (3)
در این نوع نگاه، اموری همانند آگاهی از امور پنهان و نهان و دانایی به برخی از علوم و دانش‌ها، به این جهت که ملازم با ارتباط با فرشتگان یا غیب معنا می‌گشت، اموری محال و غیر قابل قبول بود. از این رو به دلالت التزامی، چنین اندیشه‌هایی مخالف با اصول و مبانی دین اسلام – که در آن مسئله ختم نبوت تصریح شده بود – تلقی و با آن مقابله می‌شد. هم چنین باورمندان به این گونه مسائل، افرادی خارج از چارچوب‌های مطرح در دین اسلام معرفی و با تعابیری هم چون غالی، از جایگاه اجتماعی در سطح عام (جامعه عمومی) یا خاص (جامعه شیعی) طرد می‌شدند.
در سوی دیگر این ماجرا برخی اشخاص با تفسیر و برداشتی نادرست یا ناقص از برخی آموزه‌های اصیل و مشترک اسلامی، جریان توجیه و تأویل را به سمت پایه‌های اعتقادی سوق می‌دادند و با قبول گزارش‌های به ظاهر ناقض آن آموزه‌ها، به تجدید نظر در آموزه‌های پیشین خود می‌پرداختند. نتیجه روشن این نوع عملکرد، ایجاد بدعت و باورهایی خارج از اصلوب اسلامی بود که نمونه روشن آن، تلقی و برداشت ابوالخطاب از مسئله «تحدیث» است. (4)

3. راهبرد نهاد امامت

راهبرد نهاد امامت در مسئله آموزه‌های امامت، شامل دو مرحله می‌شد: مرحله نخست ایجاد گفتمان امامت در میان نخبگان و متکلمان و درگیر کردن ذهن جامعه با این مسئله بود. پس از این مرحله می‌توان به مرحله تبیین مؤلفه‌های اصلی نهاد امامت در طول زعامت و امامت امام باقر تا امام رضا (علیه السلام) توجه نمود.
این راهبرد با ایجاد فضای مناسب برای گفت و گو، نشانه وجود عقلانیت در گفتمان شیعه بود و ابزاری برای مقابله با جریان‌های انحرافی به شمار می‌رفت. از این رو می‌توان گفت اگر چه این راهبرد، مسیر را طولانی می‌نمود، اما بدون شک فضای مناسبی را برای جذب حداکثری بر مبنای عقل و نقل، فراهم می‌نمود و گفتمان شیعه را به گفتمان رسمی و عمومی تبدیل می‌کرد. این خود، تثبیتی بسیار پراهمیت برای ورود به مراتب برتر و آموزه‌های خاص‌تر می‌شد.
امام رضا (علیه السلام) نیز در مدت حضور حدود بیست ساله خود در مدینه، تلاش فراوانی برای به سرانجام رساندن این گفتمان و گسترش آن نمود. (5) می‌توان این هشدار برخی از اصحاب به حضرت مبنی بر احتمال خطر جدی برای ایشان از سوی ‌هارون عباسی را شاهدی بر تلاش گسترده امام رضا (علیه السلام) در حوزه امامت دانست. این تلاش در راستای تلاش‌های صورت گرفته در دوره امام صادق (علیه السلام) و دوره نخست امامت امام کاظم (علیه السلام) بود که با توجه به خشونت دستگاه عباسی در دوره دوم امامت امام کاظم (علیه السلام)، با موانعی روبه رو شده بود.
امام رضا (علیه السلام) با توجه به اهمیت به نتیجه رساندن راهبرد پیشوایان گذشته، تلاش در این راستا را پی گرفت و دل‌های پیروان خود را برای مجاهدت در این حوزه، محکم نمود. (6) از شواهد بازآفرینی این راهبرد توسط امام رضا (علیه السلام) و موفقیت ایشان در گسترش این گفتمان، می‌توان به شیوه روایت امام در نیشابور اشاره نمود. امام در آن گفتار، سعی اهل ایمان برای ورود به حصن الهی بدون توجه به شروط آن، از جمله پذیرش اصل امامت و مصادیق آن را کوششی ناموفق بیان نمود. ایشان به این ترتیب، علاوه بر ارتقای اندیشه‌ها برای توجه به لوازم دخول در حصن الهی، به صراحت خود را از مصادیق این شرط تکمیلی معرفی فرمود. بدون شک شیوع این روایت در کتب حدیثی و عدم واکنش به آن از سوی اندیشمندان و عوام جامعه نیشابور به عنوان پایگاهی با غلبه اهل سنت، نشانه‌ای از فراتر رفتن گفتمان شیعه در اصلی‌ترین باور اختصاصی خود، از گفتمانی درون مذهبی به گفتمانی عمومی بود. (7)
هم چنین می‌توان تلاش امام رضا (علیه السلام) برای تثبیت عقلانی مسئله امامت و تبیین فلسفه وجودی این نهاد پس از ختم نبوت را در دوره حضور ایشان در مرو مشاهده نمود. امام در مرو علاوه بر تلاش برای استفاده از فرصت ایجاد شده در جهت ایجاد باوری عمومی نسبت به نهاد امامت و استحکام بخشی به عقیده شیعه در این حوزه، ناچار بود. به منظور مقابله با ره‌زنی غلات، سطحی خاص از معارف حوزه امامت را تقریر و تنقیح کند و از ورود به مسائل چالش‌آفرین و آسیب‌زا در روند حفظ و استمرار این تلاش و دست آورد بزرگ آن، خودداری نماید.
از مهم‌ترین پی‌آمدهای درونی این راهبرد، ایجاد آموزه‌هایی با عنوان اسرار است که همان مراتب برتر حقایق نهاد امامت بود. عدم توجه به این امر، موجب پدید آمدن انگاره‌هایی نادرست در تحلیل تاریخ دوره حضور و تفسیر ناصحیح روایات گسترده‌ای شده است. مخاطبان این‌گونه از معارف، اصحاب و اشخاص خاصی بودند که عدم نگاه جامع به سیره پیشوایان شیعه از زمان امام باقر تا امام رضا (علیه السلام)، موجب شده است بسیاری از آنان به غلو متهم شوند. (8) از این رو از این گروه به عنوان متهمان به غلو یاد شده است. (9)
این امر را می‌توان نتیجه خردگرایی در مسئله امامت، به جای ورود متعصبانه و به دور از منطق در این حوزه دانست؛ راهبرد عمده‌ای که توسط امام صادق (علیه السلام) عملیاتی و توسط ائمه بعدی ترویج و تثبیت گردید و بدون شک نقش شاگردان ایشان در این راهبرد، بسیار اثربخش بوده است. (10)

4. قرآن و موضوع شهادت

موضوع شهادت از مباحث مشکل و پیچیده قرآنی است. (11) در قرآن کریم مسئله گواهان بر اعمال و شهادت، از زوایای متفاوتی مطرح شده است و گواهی دهندگان و شاهدان بر رفتار انسان، در دسته‌های مختلفی جای گرفته‌اند. (12)
هدف از این نگاشت (سنجش روایات رؤیت اعمال و عرضه‌ی آن بر ائمه (علیه السلام) با آیات قرآن) پی گیری چند مسئله از میان مسائل متعددی است که با موضوع شهادت در قرآن پیوند یافته است؛ این مسائل عبارتند از:
1. موضوعی که انبیا بر آن شهادت می‌دهند؛
2. استمرار مسئله شهادت پس از رحلت پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) از نگاه قرآن؛
3. مقصود از «امت» و گستره آن در آیه 143 بقره و 89 نحل. (13)
آیه 45 سوره‌ی احزاب و آیه 8 سوره‌ی فتح، یکی از رسالت‌های پیامبر را شاهد بودن ایشان بیان می‌کند: «یَا أَیَّها النَّبیُّ إِنَّا أَرسَلناکَ شَاهدِاً». در تبیین لغوی کلمه شهادت، مناسب است بدانیم که در کتب لغت، دو عنوان «حضور» و «علم» به عنوان دو رکن اصلی شهادت مطرح شده است. (14) شهادت، شهادت، مشتمل بر دو مرحله‌ی تحمل و اداء است که زمان ادای شهادت، پس از مرحله تحمل آن است. (15)
فخر رازی که به عمومیت آیه توجه داشته، در این زمینه می‌نویسد: «گستردگی و عام بودن شهادت پیامبر به دلیل اطلاق کلمه «شاهد» در آیه قرآن است.» وی در تفسیر آیه «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً » (16) و در بیان کیفیت این عمومیت بر این باور است که پیامبر در دنیا، شاهد به احوال و قضایای آخرت، اعم از بهشت و جهنم و میزان و صراط بوده است و در آخرت، گواه بر احوال دنیا، اعم از اطاعت و معصیت و صلاح و فساد آن است. (17)
در بررسی مسئله شهادت دو نکته مهم وجود دارد: نخست، محدوده‌ی شهادت و بررسی کمیت آن و دیگری، فرآیند شهادت و تأثیرات آن بر زندگی دنیایی انسان‌ها و مراحل حیات مادی و معنوی آنان. هر چند فخر رازی در این جا گستردگی شهادت پیامبر را به نیکی بیان نمود، اما گفتار وی در تبیین چگونگی آن، تمامی آنچه را که آیه بیان‌گر آن است، در بر نمی‌گیرد (18) و او اثر شهادت در مرحله ادای آن را به قیامت محدود کرده است.
به نظر می‌رسد با توجه به عمومیت و اطلاق آیه، محدود نمودن بحث شهادت از جهت اداء به عالم آخرت، بدان جهت صورت گرفته است که مفسران، وجهی را برای تحقق کامل شهادت (تحمل و ادای آن) در دنیا نیافته‌اند. این در حالی است که روایات و اصول مطرح شده در آیات قرآن، بر امر دقیق‌تری دلالت می‌کنند که نشانه‌هایی از آن، گاه در بیان مفسران قابل مشاهده است.
فخر رازی در ذیل آیه 143 سوره‌ی بقره پس از طرح این سؤال که «آیا پدید آمدن شهادت پیامبر در دنیاست یا آخرت؟»، در پاسخ، تحقق شهادت را در دنیا می‌داند و در بیان چرایی ادای شهادت در دنیا، ابتدا از مفهوم واژه «شهد» و مشتقات آن استفاده می‌نماید:
شهادت، مشاهده و شهود، به معنای رؤیت و دیدن است. گفته می‌شود مشاهده کردم فلان چیز را زمانی که آن را ببینم و به چشم من آید. (19) از آن رو که میان دیدن با چشم و شناخت با قلب، پیوستگی زیادی وجود دارد، معرفت قلبی به نام مشاهده و شهود نامیده شده و به شخصِ آگاه و عارف، شاهد و مشاهد می‌گویند و هر کس که به حال چیزی عارف و آگاه شود و آن چیز برایش کشف شود، او شاهد بر آن چیز خواهد بود. (20)
فخر رازی آن گاه به سراغ متن آیه می‌رود و با دقت در الفاظ آیه و پیوند دادن آنها با مفهوم و لوازم واژه شهادت، می‌نویسد:
آیه با صیغه ماضی از شهدا خبر می‌دهد: «و کَذالِک جَعَلناکُم أُمَّةً...» از این رو آیه اقتضا می‌کند که این گروه در دنیا شاهد باشند. از آنجا که در شهادت مطرح در آیه، عدالت اعتبار شده، در نتیجه شهدا در دنیا عادل شمرده شده‌اند. شهادتی که در آن عدالت معتبر باشد، ادای شهادت است، نه تحمل شهادت، از این رو زمانه ادای شهادت، پیش از قیامت و در دنیا خواهد بود. (21)
از آنچه گذشت، اهمیت مسئله شهادت از نگاه قرآن به عنوان رسالت پیامبر و مسئله تحمل و ادای شهادت و تحقق آن در دنیا روشن شد. اکنون نوبت به بررسی پرسش‌های مذکور می‌رسد.

الف – موضوع شهادت انبیا

خداوند در آیه 94 سوره توبه درباره‌ی رفتار گروهی از مردم (منافقین) که از شرکت در جنگ سرباز زده بودند، به پیامبرش می‌فرماید: که به آنها بگوید پوزش و بهانه‌شان برای عدم همراهی در جنگ، مورد قبول نیست؛ چرا که از درون و احوال آنها آگاه است.
سپس می‌فرماید:
«وَ سَیَری اللهُ عمَلَکُم و رسُولُه ثُمَّ تُرَدُّونَ إلی عَالِم الغَیبِ و الشَّهادةِ فَیُنَبِّئُکم بِمَا کُنتُم تَعمَلُونَ.»
و خدا و رسولش، اعمال شما را می‌بینند. سپس به سوی کسی که دانای پنهان و آشکار است بازگشت داده می‌شوید، و او شما را به آنچه انجام می‌دادید، آگاه می‌کند [و جزا می‌دهد].
مرحوم شیخ طوسی در تبیان و مرحوم طبرسی در مجمع‌البیان در تبیین این جمله می‌نویسند: مراد آن است که خدا و رسول او پس از این عمل، عمل شما را خواهند دید که آیا از نفاق خود توبه می‌کنید یا بر حال نفاق باقی می‌مانید. (22)
بر این اساس، رؤیت در آیه - هم چنان که ظاهر آن دلالت دارد - به معنای مشاهده و دیدن تفسیر شده است، نه علم و آگاهی که برخی دیگر ادعا نموده‌اند. (23) از این رو آیه‌ی مذکور به صراحت از رؤیت عمل و رفتار انسان‌ها توسط پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خبر می‌دهد و علت این رؤیت را پذیرش توبه و تحقق دست‌گیری و ایجاد زمینه‌ی هدایت به حقیقت بیان می‌نماید. به عبارت دیگر، خبر دادن از رؤیت عمل و حقیقت رفتارِ انسان‌ها، زمینه و انگیزه‌ای را در ذهن و قلب و در نتیجه، عمل انسان برای حرکت در راه مستقیم و برگشت به سوی خدا ایجاد می‌کند و بازدارنده‌ای برای کسانی است که وسوسه‌ها و تمایلات شیطانی آنها را تهدید می‌نماید.
مفسران معتقدند تعبیر (ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ) به جای «ثم تردون الیه» دلالت بر اطلاع از باطن و ضمیر انسان‌ها دارد و مقصود از آن، ایجاد ترس شدید برای منافقان است. (24) هم‌چنین اِلحاق «رسول» به لفظ «الله» و اسناد رؤیت به خدا و رسول نشان می‌دهد که رؤیت پیامبر نیز رؤیتی سطحی و ظاهری نیست، بلکه اطلاع‌یابی الهی از عمق نیت‌ها و اهداف و ضمیر انسان‌هاست و آیه‌ی 105 سوره‌ی توبه، دلالت روشنی بر آن دارد.

ب- استمرار شهادت پس از رحلت پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم)

از جمله آیاتی که به شهادت اخروی و دنیوی برخی از شاهدان اشاره دارد، آیه 105 سوره توبه است. خداوند در این آیه از رؤیت رفتار و کردار انسان‌ها توسط خدا و رسول او و مؤمنان خبر می‌دهد:
(وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ)‌؛
و بگو: [هر کارى مى‌خواهید] بکنید ، که به زودى خدا و پیامبر او و مؤمنان در کردار شما خواهند نگریست ، و به زودى به سوى داناى نهان و آشکار بازگردانیده مى‌شوید سپس ما را به آنچه انجام مى‌دادید آگاه خواهد کرد).
خداوند سبحان به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) امر می‌کند: به مکلفین بگو و ابلاغ کن که به اوامر الهی و طاعتی که خدا از شما خواسته، عمل کنید و از معاصی اجتناب نمایید که آنچه می‌کنید را خدا و پیامبرش و مؤمنان می‌بینند. (25) از آن جا که رؤیت به عمل تعلق گرفته و عمل به دو گروهِ اعمال قلبی و اعمال جوارحی تقسیم می‌شود، پس لازم است خداوند سبحان و رسول و مؤمنان، آگاه به هر دو گونه آن باشند. (26)
حرف «س» در عبارت « فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ » هم چنان که مفسران شیعه و اهل سنت بیان نموده‌اند، برای تأکید است؛ (27) به این معنا که خداوند پس از بیان آموزه شهادت بر اعمال، به مردم اعلام می‌کند که به دنباله هر عملی، رویت و مشاهده آن است.
مسئله مهم‌تری که آیه درصدد بیان آن است، محقق شدن هدایتِ عمل کنندگان، به عنوان نتیجه این فرآیند است. این امر با توجه به آن که خداوند نیز از شاهدان بر اعمال معرفی شده، روشن‌تر می‌شود، چرا که بی‌شک رؤیت الهی بدون تأخیر و با آگاهی از باطن و نیت اعمال صورت می‌پذیرد. از سوی دیگر، عطف رسول و مؤمنان به الله، نشان‌دهنده رؤیت در عالم دنیا و به دنبال هر عملی است که در نتیجه این فرآیند، هدایت نیز تحقق می‌یابد.
در پاسخ به سؤال دوم – که سؤال از استمرار شهادت پس از پیامبر خاتم است – باید دانست که گروهی از مفسران اهل سنت، مطابق دلالت آیه‌ی «وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنَا بِکَ شَهِیداً عَلَى هؤُلاَءِ» (28) این گزاره را ثابت دانسته‌اند که لازم است در هر زمانی پس از زمان خاتم المرسلین، شهید و گواهی وجود داشته باشد و برای جلوگیری بروز تسلسل، ضرورت دارد آن شهید، خطاکار نباشد؛ چرا که در این صورت به شهید و گواه دیگری نیاز است و این امر تا بی‌نهایت ادامه می‌یابد. این گروه پس از این مقدمات، چنین نتیجه گرفته‌اند: «فثبت انه لابد فی کل عصر من اقوام تقوم الحجة بقولهم.» (29)

ج- مقصود از «امت» آیات شهادت

پس از تبیین دلالت آیه بر وجود شهید و گواه در هر عصر و زمانی، این سؤال مطرح می‌شود که با توجه به اطلاق دلالت آیه، مصداق شاهد در عصر پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چه کسی خواهد بود؟
مراد از «امت» در آیه 89 سوره نحل (30) که از جمله‌ی شهدا شمرده شده، نمی‌تواند تمامی اهل قبله و همه‌ی مسلمانان باشد، زیرا هم چنان که امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید:
در میان مسلمانان گروه‌هایی هستند که در دنیا شهادت شان بر مقدار کمی سبزی یا خرما پذیرفته نمی‌شود، چه رسد به شهادت در قیامت بر اعمال خلق خدا. (31)
همان‌گونه که گذشت، به سبب به کار رفتن فعل به صورت ماضی در فقره (جَعَلناکُم أُمَّة وَسَطا) آیه دلالت بر حکم خداوند به عدالت این گروه در دنیا می‌کند (32) و از آنجا که خدا به ظاهر و باطن امور آگاه است، حکم او به عدالت این گروه، شامل ظاهر و باطن ایشان می‌شود، لذا عصمت ایشان نیز از آیه به دست می‌آید. (33) هم چنین از فقره (لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ) در آیه 143 سوره بقره (34) استفاده می‌شود که گواهانی که در محکمه‌ی الهی شهادت می‌دهند، معصوم و بی‌خطا هستند، زیرا لازمه‌ی شهادت، عدالت و درستی گواهی است و از آن جا که گواهی شاهدان الهی به حسب اطلاق آیه، شامل دنیا و آخرت می‌شود، پس عدالتی مستمر و در نتیجه عصمت را می‌طلبد. به علاوه عبارت «شهد علیه» به جای «شهد له» بر حجیت قول ایشان دلالت می‌کند. (35) از این رو مراد از امت در آیه، همه امت پیامبر نیست، زیرا فسق و بلکه کفر بسیاری از امت، روشن است. (36)
هم چنین آن‌گونه که گفته شد، فعل «جعلنا» به صورت ماضی، بر شاهد بودن این افراد عادل در دنیا دلالت دارد؛ زیرا آیه، شهید بودن ایشان رابه وسط بودن‌شان پیوند می‌دهد و وقتی وصفِ وسط بودن مربوط به دنیاست، لازم است شهید بودن‌شان هم در دنیا باشد. این نکته را نیز باید تأکید کرد که منظور از این شهادت، ادای شهادت است، نه تحمل آن؛ چرا که شهادتی که عدالت در آن اعتبار شده، ادای شهادت است، نه تحمل شهادت. (37)
ظاهر قید «مِن أنفُسِهِم» در آیه 89 سوره نحل نیز دلالت دارد که این شهادت، شهادت مستند به حجت عقلی و یا دلیلی نقلی نیست، بکله مستند به رؤیت و حس است و از میان هر امت، شهدایی از خودشان، به صورت حسی بر اعمال‌شان نظارت دارند. علاوه بر این، اگر شهادت مستند به رؤیت و حس نباشد، چنین شهادتی، شهادت زنده نیست، در حالی که با توجه به آیه 117 سوره مائده، شهید کسی است که زنده باشد و ببیند. (38) هم چنین آیه « وَ جِی‌ءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَدَاءِ » (39) عدم ملازمت میان شهید بودن و پیامبر بودن را تأکید می‌کند. (40)

5. امامان، شاهدان پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

پس از بررسی آیات شهادت و اثبات وجود شاهدان و گواهانی با ویژگی خاص، مانند عصمت و علم به باطن اعمال انسان، این سؤال مطرح می‌شود که مصداق این شاهدان در دوران پس از ختم نبوت، چه کسانی هستند؟
روایات فراوانی در ذیل آیاتِ شهادت، به تبیین مصادیق شهدا پرداخته‌اند. برید از امام باقر (علیه السلام) نقل می‌کند: «نَحنُ الأُمَّةً الوَسَطُ وَ نَحنُ شُهَداءُ اللهِ علی خَلقِهِ وَ حُجَّتُهُ فِی أرضِهِ.» (41) هم چنان که در پاسخ به سؤال از مصداق آیه‌ی (وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ) (42)، ائمه (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان مصداق مؤمنون معرفی شده‌اند. (43)
از سماعه نقل شده که حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) در ذیل آیه (فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنَا بِکَ عَلَى هؤُلاَءِ شَهِیداً) (44) فرمود:
نَزَلت فی أمَّة مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) خَاصَّةً فِی کُلِّ قَرنٍ مِنهُم إِمامٌ مِنَّا شَاهدٌ عَلَیهم و مُحَمَّدٌ (صلی الله علیه و آله و سلم) شَاهدٌ عَلَینا. (45)
ابوحمزه ثمالی از امام باقر (علیه السلام) در ذیل آیه‌ی مذکور، نقل کرده است: «نحن الشهود علی هذه الامة». (46)
هم چنین ابوبصیر از حضرت امام صادق (علیه السلام) در ذیل آیه مذکور نقل می‌کند:
نحن الشهداء علی الناس بما عندهم من الحلال و الحرام و ما ضیعوا منه. (47)
از امام رضا (علیه السلام) نیز در این زمینه روایت شده است:
والله انّ اعمالکم لتعرض علی فی کل یوم و لیلة. (48)

الف- چگونگی تحقق شهادت امام

مسئله عرضه اعمال در روایات نبوی نیز نمود یافته و جامعه دینی با این آموزه آشنا بود. تحلیل گفتار نبوی در این حوزه با توجه به تحقق وحی الهی برای حضرت، برای جامعه مخاطب امر قابل درک و افهام بود، لکن چگونگی استمرار عرضه اعمال پس از پیامبر خاتم، با تردید و انکار روبه رو می‌گشت. پرسش محوری بحث آن است که این شهادت برای امام چگونه محقق می‌شود و در نظام اندیشه و جهان‌بینی، جایگاه امام چگونه تعریف می‌گردد تا با این آموزه سازگار درآید.
همان‌گونه که بیان شد، مسئله عرضه اعمال در روایات نبوی تبلور یافته و روایات ائمه اطهار (علیه السلام) نیز بازگوی این حقیقت است. (49) با وجود تصریح قرآن و روایات، گزارش‌ها حاکی از آن است که تلقی و باور جامعه از علم امام به تمامی اعمال بندگان، با نوعی ابهام و سردرگمی مواجه بود. ریشه این امر به مسئله کارکردهای نهاد امامت و جایگاه آن در شاکله هستی بازگشت داشت.از این رو تبیین لایه‌های برتر معارف مربوط به نهاد امامت، نیازمند زمینه‌سازی برای پذیرش آن معارف و تثبیت منزلت امامت برای بهره بردن مناسب از این نهاد است؛ چرا که معرفت و شناخت حقیقی و درست، گام ضروری و نخست برای طی مسیر و فهم غایت پیش رو است؛ اما این امر با مشکلاتی روبه رو می‌گشت که رفع آن، اتخاذ برخی روش‌ها را اقتضا می‌نمود.

ب- الگوی واژگان جایگزین

چالش‌های ایجاد شده پس از طرح برخی از گزاره‌ها، مانعی بزرگ در مسیر تبیین آموزه‌ها و معارف مرتبط با این گونه گزاره‌ها بود. با ملاحظه برخی از روایات، می‌توان یکی از راهکارهای رفع این مشکل را در الگوی واژگان جایگزین یافت. بدین ترتیب علاوه بر انتقال حقیقت برخی از معارف و گزاره‌ها، زمینه تحلیل و تفسیر بیشتر نیز در این راه، فراهم می‌گردد و ذهن مخاطب آماده پذیرش آن آموزه‌ها می‌شود.
بیان شد که یکی محورهای بحث در حوزه امامت، مسئله امکان یا عدم امکان ارتباط امام با غیب و فرشتگان و چگونگی تحلیل آن با مسئله ختم نبوت و قطع وحی بود. نتیجه این بحث، یا به نفی ارتباط امام با فرشته پس از ختم نبوت و یا به نفی خاتمیت و اقرار به نبوت ائمه منجر می‌گشت. گزارش‌ها نشان می‌دهد که گاه به کار رفتن واژگانی هم چون ارتباط امام با ملائکه، برخی از صحابه ائمه را به دیدگاه نبوت ایشان متمایل می‌نمود یا دچار سردرگمی آنان می‌شد. (50) بازتاب این اختلاف را در کلام علی بن اسماعیل اشعری می‌توان مشاهده نمود. وی با اشاره به اختلاف شیعه در گستره علم امام، برخی را باورمند به آگاهی امام از تمام امور (دنیایی، آخرتی، گذشته و آینده) می‌داند و گروه دیگر را معتقد به آگاهی امام از دانش احکام و شریعت. (51)
سَدیر صیرفی واکنش شیعه (صاحبان دیدگاه و نخبگان شیعی) نسبت به چگونگی آگاهی و دانش امام را این گونه به محضر امام بازتاب می‌دهد:
إن شیعتکم اختلفت فیکم فأکثرت، حتی قال بعضهم: إن الإمام ینکت فی أذنه و قال آخرون: یوحی إلیه و قال آخرون: یقذف فی قلبه و قال آخرون: یری فی منامه و قال اخرون إنما یفتی بکتب آبائه؛ فبأی قولهم آخذ جعلت فداک؟ فقال: «لا تأخذ بشیء من قولهم. یا سدیر! نحن حجة الله و أمناؤه علی خلقه. حلالنا من کتاب‌الله و حرامنا منه». (52)

ج- تأسیس واژه عمود نور

گاه جهل به یک حقیقت، انسان را نسبت به دریافت بهره‌های مقرر در آن، بی‌نصیب می‌سازد. این مبنا را که در روایات معرفت نیز بازتاب مناسبی داشته است، می‌توان در تحلیل چرایی تبیین برخی از کارکردهای نهان یا نیمه نهان (به لحاظ کیفیت و چگونگی) نهاد امامت ملاحظه نمود. (53)
روایات «عمود نور» را می‌توان از نمونه‌ایی از این الگوی گفتاری به شمار آورد. هر چند این رمزگشایی در دو حوزه مدینه و مرو توسط امام صورت می‌یابد، اما نشانه‌های تاریخی مسائل پیرامونی، دلالت بر آن دارد که این مسئله با دو رویکرد و نگاه به فراخور هر حوزه صورت گرفته است. ابتدا گزارشی اجمالی از روایات عمود نور مطرح می‌شود و سپس به نقش امام رضا (علیه السلام) در رازگشایی از کیفیت تحقق این پدیده اشاره می‌کنیم و آن گاه به تفاوت سخن امام در مدینه و مرو خواهیم پرداخت.
عنوانی که برای یکی از مجاری علم و آگاهی امام با ذکر ویژگی و نتیجه‌ی آن در برخی از روایات به چشم می‌خورد، عنوان عمود نور است. مرحوم کلینی با سندی صحیح نقل می‌کند:
لا تَتَکلَّمُوا فی الإمامِ، فَإنَّ الإمامَ یسمَعُ الکلامَ و هوَ فی بَطنِ أُمَّهِ. فَإذا وَضَعتُهُ، کَتَبَ المَلَک بینَ عَینَیهِ (و تَمَّت کَلِمَ^ رَبَّک صِدقا و عدلاً لا مُبَدَّلَ لِکلِماتِهِ و هُوَ السَّمیعُ العَلیم) فَإذا قَامَ بِالأَمرِ، رُفِعَ لَهُ فی کُلِّ بَلدَة مَنارٌ ینظُرُ مِنهُ إلی أَعمالِ العِبادِ. (54)
روایاتی که در ذیل این عناوین قابل بررسی‌اند، همگی در اثر و پی‌آمد حقیقت عمود نور، اشتراک دارند، هر چند در ذکر عنوان، زمان و یا فعل به کار رفته برای آنچه عمود نور مرتبط با آن می‌شود، تفاوت‌هایی در عبارات روایات ملاحظه می‌شود. امر مشترک میان روایات، ارتباط عمود یا منار یا مصباح نور با اعمال بندگان و خلایق است. به تعبیر دیگر به طور قطع می‌توان ادعا نمود که روایات این باب، از آگاهی امام نسبت به کُنش و رفتار و اعمال انسان‌ها خبر می‌دهد.
به طور کلی کاربرد عمود نور در روایات را می‌توان به دو دسته تقسیم نمود:
دسته اول: روایاتی که محور مشترکی برای آنها نمی‌توان جست و واژه «عمود نور» در مسائل گوناگون و متنوع، مورد استفاده قرار گرفته است؛
دسته دوم: روایاتی که در منظومه مجاری علم امام و چگونگی آگاهی امام از اعمال بندگان جای دارند و از واژه «عمود نور» در تبیین چگونگی آگاهی و علم امام به اعمال انسان‌ها استفاده کرده‌اند.

د- سیر انتقال موضوع عمود نور

با جست و جوی واژه «تعرض» یا به صورت خاص‌تر واژه «تعرض علی» در میان احادیث، می‌توان نمونه‌های روایات عرضه اعمال را مشاهده نمود.
یکی از نکات جالب در این دسته از روایات، بیان‌های گوناگونی است که گویای مراحل تبیین اصل این مسئله، بیان مصادیق عرضه شوندگان و در نهایت، چگونگی این عرضه است. در این روایات به عرضه اعمال به خداوند، عرضه اعمال به پیامبر اکرم در پنج شنبه‌ها، عرضه اعمال در دو روز هفته به آن حضرت، عرضه هر روزه اعمال به محضر ایشان، بیان عرضه اعمال به ائمه اطهار (علیه السلام) و استمرار این عرضه در هر عصر هر امام و بیان چیستی و چگونگی این عرضه اشاره شده است.
اما همان‌گونه که اشاره رفت، از واژگان جایگزین در تبیین چگونگی و کیفیت این عرضه، کلمه عمود نور است. در بررسی تاریخی و سیر کلی مسئله عمود نور، مطابق اسناد و طرق احادیث عمود نور چنین استفاده می‌شود که این عنوان در زمان امام باقر (علیه السلام) مطرح شد و اوج گسترش آن در زمان امام صادق (علیه السلام) بوده است. روایات دلالت دارند که مسئله عمود نور، چیستی آن و فهم دقیقش در محافل شیعی و در ذهن اصحاب ائمه (علیه السلام)، مسئله‌ای نو و در حال جای گرفتن بوده است و در زمان امام رضا (علیه السلام) به روشنی تبیین گردیده است، به گونه‌ای که تبیین صریح امام رضا (علیه السلام) از حقیقت عمود نور، راویان بزرگی همانند ابن فضال و محمدبن عیسی و یونس بن عبدالرحمان (55) و به تبع آن، جامعه شیعی را از سرگشتگی نسبت به تبیین آن، بیرون کشیده است.
عبارت «لاتزال تجیء بالحدیث الحق» (56) در روایت محمدبن عیسی بن عبید، بیان‌گر وجود روایات مبهم و مجمل و حتی جعلی در این حوزه است، به گونه‌ای که این امر، زمینه برای بدفهمی و اشتباه را حتی میان بزرگان از اصحاب ائمه (علیه السلام) فراهم نمود.

هـ - دلیل اعطای عمود نور به امام

آنچه می‌توانست به تبیین کیفیت عرضه اعمال و بیان چیستی عمود نور کمک نماید، بیان دلیل و علت اعطای چنین ابزاری به امام بود. از این دو روایاتی به علتِ اعطای عمود نور به امام اشاره دارند. از محتوا و لحن این روایات استفاده می‌شود که عمود نور، امری جدا از امام نیست، بلکه ویژگی و توانایی در امام است که خداوند آن را برای احتجاج بر خلقش، فراهم نموده است؛ همانند روایتی که پس از اشاره به وجود منار نور می‌فرماید: «فبهذا یحتجّ الله علی خلقه.» (57)

و- امام رضا (علیه السلام) و تبیین عمود نور در مدینه

روایتی از امام کاظم (علیه السلام)، نشان‌گر شیوع این آموزه در دوره ایشان است، چرا که در این روایت، پرسش از این مسئله صورت می‌گیرد:
عن الحسن بن علی الوشاء عن أحمدبن عمیر عن أبی الحسن (علیه السلام) قال: سئل عن قول الله عز و جل: (اَعملوا فَسَیَرَی اللهُ عَمَلَکُم وَ رَسُولُهُ وَ المُؤمِنُونَ). قال: «إن أعمال العباد تعرض علی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) کل صباح أبرارها و فجارها، فاحذروا»؛ (58)
همان‌گونه که اشاره شد، امام رضا (علیه السلام) پس از دوره‌ای خفقان، کوشید آموزه‌های شیعی از جمله مباحث مربوط به نهاد امامت را بازآفرینی و ترویج نماید. در بیان نشانه‌های تروجی اندیشه عرضه اعمال در دوره حضور امام رضا (علیه السلام) در مدینه، می‌توان به روایات ذیل اشاره داشت:
1. روایت عبدالله بن ابان زیات؛ در این روایت آمده:
قلت للرضا (علیه السلام): ادع الله لی و لأهل بیتی. فقال: «أولست أفعل؟ و الله إن أعمالکم لتعرض علی فی کل یوم و لیلة». قال: فاستعظمت ذلک، فقال لی: «أما تقرأ کتاب الهل عز و جل: (وَ قُلِ اعمَلُوا فَسَیَری اللهُ عَمَلَکُم و رَسُولُهُ وَ المؤمِنونَ)؟ » قال: «هو والله علی بن ابی طالب (علیه السلام)». (59)
2. روایت حسن بن علی الوشاء؛ که در این روایت می‌گوید:
سمعت الرضا (علیه السلام) یقول: «إن الأعمال تعرض علی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) أبرارها و فجارها». (60)
اما مراد از عمود نور را می‌توان روایتی صحیح از امام رضا (علیه السلام) به گونه روشن و صحیح دید. این روایت پس از بیان مسئله عرضه اعمال و طرح موضوع عمود نور، به روشنی پاسخ‌گوی این مطلب است.
محمدبن عیسی نقل می‌کند:
به همراه فضال نشسته بودیم که یونس بن عبدالرحمان نزد ما آمد و گفت: به محضر علی بن موسی رسیدم و به ایشان عرض کردم: حرف و حدیث مردم درباره‌ی عمود زیاد شده. امام به من فرمود: «تو چه می‌گویی؟ آیا منظور عمودی از آهن است (61) که برای صاحب (امام) تو برافراشته می‌گردد؟» من گفتم: نمی‌دانم. امام فرمود: «بلکه مراد از عمود نور، مَلَک است که در هر شهری موکَّل است و خدا به وسیله‌ی او، اعمال بندگان آن شهر را بلند و نمایان می‌کند.»
ابن فضال آنگاه که سخنان یونس را شنید بسیار خوشحال شد و سر او را بوسید و گفت: همیشه حدیث و سخن حق بیاور که خدا به واسطه‌ی آن، برای ما گشایش ایجاد کند. (62)
صدر و ذیل روایت به خوبی نشان می‌دهد که مسئله عمود نور، موضوع مطرح و مشهوری میان مردم بوده است. همین طور استفاده می‌شود که موضوع عمود نور با تفاسیر گوناگون و ضد و نقیضی رو به رو بوده است، به گونه‌ای که یکی از اصحاب برجسته ائمه را به تحقیق از حقیقت آن و سؤال از سردرگمی مردم نسبت به آن کشانده است.
به هر حال این روایت، با صراحت عمود نور را مربوط به عمل بندگان می‌داند؛ یعنی می‌توان ادعا کرد عمود نور، حاصل کار انسان‌هاست و امام با داشتن روح‌القدس و نگریستن بر این عمودها که از هر شهر و آبادی ساطع می‌شود، بر اعمال بندگان آگاهی می‌یابد. روایات از این آگاهی امام، با عبارات: یری، یبصر، ینظر، یشرف، یعلم، نصب، یعرف تعبیر می‌کنند. (63)

ز- امام رضا (علیه السلام) و تبیین عمود نور در مرو

برای اثبات وجود دو رویکرد در نهاد امامت نسبت به موقعیت زمانی و مکانی – که مقاله حاضر در پی آن است – می‌توان از همین روایت و چگونگی تفسیر عمود نور توسط حسن بن جهم در مرو استفاده نمود.
وی گزارش می‌دهد در مجلسی که مأمون در حضور امام رضا (علیه السلام) تشکیل داده بود و در آن علمای فرقه‌های گوناگون حضور داشتند، از آن حضرت پرسیده شد: شما چگونه از نیت و قلب افراد خبر می‌دهید؟ حضرت با اشاره به روایتِ «اتقوا فراسة المؤمن فانه ینظر بنورالله» از پیامبر اکرم - که روایتی مشهور میان شیعه و اهل سنت بود - با تبیینی عادی از این حادثه، مؤمنان را با توجه به میزان ایمان و بینش و بیداری و علم‌شان، برخوردار از نور الهی می‌داند و این نور الهی، حقایق را برای او مکشوف می‌کند. سپس آن حضرت هر یک از ائمه اطهار (علیه السلام) را برخوردار از تمام آنچه میان مؤمنان تقسیم شده، معرفی کرد و ایشان را مصداق کامل آیه‌ی (إنَّ فی ذلکَ لَأَیتٍ لِلمُتَوَسِّمینَ) برشمرد.
راوی حدیث می‌گوید: مأمون نگاهی به حضرت نمود و از ایشان خواست از ویژگی‌های اختصاصی ائمه بیشتر بفرماید. این پرسش مأمون، حاکی از آن است که امام در رویکرد عمومی، از تبیین زوایای پنهان این مسئله اجتناب می‌فرمود.
حضرت امام رضا (علیه السلام) در تکمیل آنچه فرموده بود، به تأیید شدن ائمه به خواست خداوند اشاره می‌فرماید:
ان الله (عجل الله) قد ایدنا بروح منه مقدسة مطهرة لیست بملک لم تکن مع احد ممن مضی الا مع رسول الله و هی مع الائمه هنا تسددهم و توفقهم و هو عمود من نور بیننا و بین الله (عجل الله). (64)
در این روایت، حضرت پس از ذکر مقدمه‌ای در بیانِ برخورداری ائمه از ایمان و علم و بصیرت، توفیق خود را منتسب به مرتبه‌ی روحی‌ای می‌نماید که در آن، تنها تقدس و طهارت جای دارد. ایشان هم چنین برای زدودن شبهه‌ی اِخبار ملک و یا نتیجه‌ی ارتباط با ملائکه بودن این امور، آن را روحی ویژه و ممتاز برای پیامبر و آل مطهرش می‌خواند.

نتیجه‌گیری

در مقاله حاضر، تلاش شد با سیری قرآنی، تاریخی و روایی، به بررسی یکی از کارکردهای جایگاه امت پرداخته شود. از این رو با تبیین این آموزه از نگاه قران، خاست‌گاه قرآنی آن روشن گردید.
در عرصه روایات نشان داده شد که ائمه (علیه السلام) به فراخور زمانه و مخاطب خویش، با دو رویکرد اقدام به تبیین معارف نمودند. رویکرد جذب حداکثری جامعه به گفتمان‌سازی برای جایگاه نهاد امامت، از اهداف مهم پیشوایان شیعه بوده است. در این الگو تلاش می‌شد از طرح مسائلی که به این هدف آسیب می‌رساند، در مجامع عمومی و به صورت گسترده پرهیز شود.
در مسئله محوریِ مقاله حاضر نشان داده شد مسئله عرضه اعمال از روایات نبوی آغاز شده و در دوره‌های مختلف عصر حضور، نشر و ترویج یافته است.
از آنجا که بهره‌بری تام و مناسب از جایگاه امامت، با معرفت به آن پیوند یافته است، بیان کیفیت و چیستی این عرضه در دستور کار نهاد امامت قرار داشته است. در تبیین این مسئله با توجه به چالش‌های موجود فراروی نهاد امامت، از الگوی واژگان جایگزین استفاده و عنوان عمود نور در ادبیات امامیه تأسیس شد. این امر مقدمه‌ای برای تبیین چیستی و حقیقت عرضه اعمال است که نشان دهنده نقش امام در هدایت است.
رازگشایی از جایگاه هدایتی نهاد امامت با تبیین رابطه امام با اسباب آگاهی از غیب، یعنی فرشتگان و آگاهی عمیق امام از رفتار تمامی بندگان الهی، در روایتی از امام رضا (علیه السلام) صورت می‌پذیرد.
نقش زمانه در تبیین معارف را نیز می‌توان با مقایسه تبیین چیستی عمود نور در میان مخاطبان امام رضا (علیه السلام) در مدینه و مرو مشاهده نمود.

پی‌نوشت‌ها:

1. ر.ک: صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ج1، ص 303.
2. برای اثبات این ادعا می‌توان از کلام شیخ مفید در اوائل المقالات، کلام ابن شهر آشوب در متشابه القرآن و سخن فضل بن حسن طبرسی در مجمع‌البیان شاهد اقامه نمود. ر.ک: رضا برنجکار و دیگران، «مسئله آگاهی از غیب و امکان آن از نگاه مفسران»، مجله مطالعات تفسیری، شماره 10، تابستان 1391، ص 67 و 68.
3. برای اطلاع از شاهد تاریخ این سخن می‌توانید به گزارش طولانی و ارزش‌مند نوبختی از اختلاف امامیه در چگونگی آگاهی‌یابی و دانش یافتن امام جواد (علیه السلام)، با توجه به کمی سن ایشان مراجعه نمود. از آن جا که امامت امام کم سن و سال، امری تازه بود، ارزیابی از چگونگی آگاهی امام ازعلوم، به ریشه اندیشه اصحاب در کیفیت دانش امام در دوره‌های قبل و مبانی اثبات شده در گذشته باز می‌گشت، همانگونه که متن نوبختی دلالت می‌کند. (ر.ک: فرق الشیعة، ص 90-88).
4. در ادامه به این مسئله خواهیم پرداخت. مناسب است بدانیم مسئله تحدیث از آموزه‌های پر رمز و راز شیعی است که نیازمند تحقیقات گسترده با نگاه تاریخی و کلامی است و نتایج آن در تحلیل بسیاری از گزاره‌ها و آموزه‌ها، سودمند است. برای نمونه ر.ک: محمدتقی شاکر و رضا برنجکار، «حقیقت تحدیث و رابطه آن با نبوت»، مجله آینه معرفت، ش 37، زمستان 1392.
5. مشاهده روایات مسند الامام الرضا (علیه السلام) در بخش امامت، علاوه بر به نمایش گذاشتن کثرت روایات آن حضرت در این حوزه، نشان می‌دهد که تلاش ایشان در دو حوزه امامت، یعنی تبیین و تحلیل چیستی و فلسفه امامت و استدلال بر حقانیت و برتری امیرالمؤمنین (علیه السلام)، متمرکز بوده است (ر.ک: عزیز الله عطاردی، مسند الامام الرضا (علیه السلام)، ج1، ص 138- 88). از این راهبرد می‌توان به عنوان راهبرد کوتاه مدت یا راهبرد مقدماتی برای رسیدن به راهبرد بلند مدت یا راهبرد اصلی نام برد.
6. ر.ک: کلینی، الکافی، ج15، ص 584؛ ملاصالح مازندرانی، شرح اصول الکافی، ج12، ص 338.
7. ر.ک: احمدرضا شرفی، حوزه‌ی حدیثی نیشابور از ابتدا تا اوایل قرن هفتم هجری.
8. باید دانست که در قرآن به ریشه اصلی بسیاری از باورهای اساسی امامیه درباره پیشوایان خود – که گروهی آن را به غلو نزدیک یا غالیانه می‌خوانند – اشاره رفته است. نمونه برجسته این مسئله، سخن امامیه درباره عرضه اعمال به امام و نقش امام در هدایت باطنی مؤمنان است که در ادامه درباره آن بیشتر سخن خواهیم گفت.
9. ر.ک: سید حسین مدرسی طباطبایی، مکتب در فرآیند تکامل، ص 56-107. مؤلف در این کتاب با اشاره به برخی از آیات و چشم پوشی از آیات دیگر، درصدد القای اصلی خودساخته برای نفی تمام شئون فوق بشری ائمه (علیه السلام) است. این در حالی است که قرآن با شواهد و مثال‌های گوناگون، به وجود مراتب در میان انسان‌ها تصریح نموده، برترین جایگاه در این مراتب را به پیامبر در آیه (فکان قاب قوسین او ادنی) می‌دهد. برای نگاه مقابل این دیدگاه و دلایل آن، ر.ک: سیدعلی رضا حسینی و محمدتقی شاکر، «نقش باورهای کلامی در داوری‌های رجالی»، مجله معرفت کلامی، شماره 11، سال 1392.
10. اشاره به تغییر شرایط در دوران پس از امام رضا (علیه السلام) نیز مناسب است. با جانشینی فرزندی هفت ساله و به امامت رسیدن حضرت جواد (علیه السلام) در سن کودکی، بدنه شیعه و حتی نخبگان و اصحاب بزرگ، دچار نوعی تحیر گردیدند، اما این مولود مبارک، زمینه تحول عمیق و ارتقای فهم امامیه از جایگاه امامت را با گامی بلند، همواره نمود؛ چرا که نگاه به جایگاه امامت در این سن، بدون داشتن ارتباط با عالم غیب و برخورداری از علم لدنی، قابل تحلیل نبود و انگاره تعلیم و تعلم عادی امام را با چالش روبه رو می‌ساخت. امام جواد (علیه السلام) در جلسات پرسش اصحاب و مناظره با مخالفان، خاطره جلسات با شکوه پدر بزرگوارش را در یادها زنده می‌کرد. این مسئله به عمق بخشی در معرفت به امامت و تحلیل مناسب آن منجر شد.
11. ر.ک: سیدمحمد حسین طباطبایی، المیزان، ج12، ص 322. این سخن از آن رو مستند به کلام علامه طباطبایی می‌شود که مفسران بزرگی هم چون ایشان با وجود بهره‌مندی از کوله بار دانش و ارمغان اندیشه گذشتگان، باز زبان به مشکل بودن این بحث گشوده اند.
12. ر.ک: ق، آیه‌ی 18؛ انفطار، آیه‌ی 12-10؛ مائده، آیه‌ی 117؛ نساء، آیه‌ی 41؛ نور، آیه‌ی 24 و یس، آیه‌ی 65.
13. دو مسئله مهم دیگر در این حوزه، یعنی رابطه و پیوند شهادت این گروه با شهادت پیامبر خاتم (ص) و آثار نتایج شهادت و رابطه آن با مسئله هدایت، در مقاله «نقش امام غایب در هدایت و مبانی آن» بررسی شده است.
14. ابن منظور، لسان‌العرب، ج3، ص 240 و فیومی، مصباح المنیر، ج2، ص 324.
15. ابن منظور، همان.
16. احزاب، آیه‌ی 45.
17. مفاتیح الغیب، ج25، ص 173.
18. دلیل این ادعا، گفتار دیگر وی است که به آن اشاره می‌گردد.
19. یقال شاهدت کذا اذا رایته و ابصرته
20. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج4، ص 83.
21. ر.ک: فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج4، ص 83.
22. ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج5، ص 93؛ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج5، ص 281.
23. ر.ک: ابوالفتوح رازی، روض‌الجنان، ج10، ص 7؛ آلوسی، روح‌المعانی، ج6، ص 5.
24. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج16، ص 123؛ ملامحسن فیض کاشانی، صافی، ج2، ص 368؛ آلوسی، روح‌المعانی، ج6، ص 5.
25. شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القران، ج5، ص 295.
26. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج16، ص 142.
27. ر.ک: تفسیر شریف لاهیجی، ج2، ص 311؛ اسماعیل حقی بروسوی، روح‌البیان، ج3، ص 502؛ آلوسی، روح المعانی، ج6، ص 16.
28. نحل، آیه‌ی 89.
29. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج20 ص 257 و 258؛ آلوسی، روح‌المعانی، ج7 ص 450 و 451.
30. «وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنَا بِکَ شَهِیداً عَلَى هؤُلاَءِ وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْ‌ءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً وَ بُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ‌ ».
31. محمدبن مسعودی عیاشی، تفسیر العیاشی، ج1، ص 63؛ ابن شهر آشوب، المناقب، ج4، ص 179.
32. ر.ک: آلوسی، روح المعانی، ج1، ص 403.
33. روض الجنان، ج2، ص 1

عبارات مرتبط با این موضوع

امام رضا ع و رازگشایی از جایگاه هدایتیِ نهاد امامت امام رضا ع و رازگشایی از جایگاه هدایتیِ نهاد امامت


ادامه مطلب ...