شما برای اینکه مبادا دست و پا و جوارح، علیه شما شهادت دهند استتار و احتجاب نکردید و شهادت اینها را بیحرمتی نکردید، بلکه شهادت خدا را بیحرمتی کردید. خیال کردید که ما حاضر صحنه اعمال نیستیم؛ در حالی که، اینها همه مأموران ما هستند. شما که به شهادت دست و پا و گوش و چشمتان اعتنا نکردید در حقیقت به مأموران ما اعتنا نکردید. شما که خیال کردید اینها نمیبینند، پنداشتید که ما نمیبینیم. اینها مأموران ما هستند، همه جا حاضرند. خدا شاهد است، همهی مأموران الهی هم حاضرند در تمام کارها که انسان وارد آن ها میشود و همچنین، از کار فراغت پیدا میکند.
در همهی مقاطع، خدا و مأموران الهی شاهد اعمال شمایند و بیاعتنائی شما در حقیقت به شهود خدائی و مأموران الهی بود نه فقط نسبت به جوارح. چون شما خیال کردید که آنها نمیبینند. بلکه پنداشتید که ما نمیبینیم و چون پنداشتید خدا شاهد اعمال شما نیست، این گمان بد و خیال خام، شما را به این جایگاه دردناک کشاند.پینوشتها
1.سورهی بقره، آیهی 97.
2. سورهی نجم، آیات 29 و 30.
3. سورهی فصلت، آیهی 18.
4. نهج البلاغه فیض، حکمت 400.
5. سورهی فصلت، آیات 19 و 20.
6. سورهی یوسف، آیهی 24.
7. سورهی انعام، آیهی 120.
8. سورهی یوسف، آیهی 24.
9. سورهی یوسف، آیهی 24.
10. سورهی اعراف، آیهی 29.
11. سورهی اعراف، آیهی 196.
12. سورهی حجر، آیهی 40.
13. سورهی یوسف، آیهی 51.
14. سورهی فصلت، آیهی 21.
15. سورهی فصلت، آیهی 21.
16. سورهی فصلت، آیهی 21.
17. سورهی فصلت، آیهی 22.
18. سورهی یونس، آیهی 61.
19. سورهی فصلت، آیات 22 و 23.
20. سورهی مؤمنون، آیهی 74.
21. سورهی طه، آیهی 81.
22. سورهی حج، آیهی 31.
23. سورهی فاطر، آیهی 29.
24. سورهی صف، آیات 10 و 11.
25. سورهی بقره، آیهی 16.
26. سورهی ق، آیهی 21.
27. سورهی فصلت، آیهی 24.
28. سورهی فصلت، آیهی 24.
29. سورهی فصلت، آیهی 24.
30. سورهی مرسلات، آیهی 36.
31. سورهی بقره، آیهی 256.
32. سورهی انفال، آیهی 42.
33. سورهی انفال، آیهی 42.
34. سورهی فصلت، آیهی 25.
35. اصول کافی کتاب العقل و الجهل.
36. سورهی فصلت، آیهی 25.
37. سورهی فصلت، آیهی 25.
38. سورهی نجم، آیهی 32.
39. سورهی فصلت، آیهی 26.
پس آن چشمی که، میتواند خدا را ببیند چشم دل است. و اگر روی چشم دل، گناه به عنوان پرده آویخته شود، از مشاهده حق محروم میگردد. و این پرده هم حجابی است نادیدنی، چون دل، که همان روح مجرد انسانی است، صفا و کدورت او هم، مجرد و نادیدنی است. خلاصه آنکه، در سوره اسراء فرمود؛ چون تبهکاران راه حق را پشت سر گذاشتند. ما بر دلهای اینها، پوشش قرار دادیم که نمیفهمند، و در گوشهای اینها، سنگینی قرار دادیم که سخن لطیف را نمیشنوند. و در سورهی بقره هم فرمود «خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ عَلَى سَمْعِهِمْ وَ عَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ» (21) خدا بر دلهای اینها و گوشهای اینها مهر نهاد و روی دید اینها هم، یک پوشش و پرده است.
معنای مهر کردن؛ آناست که، تمام صفحه قلب این گروه را گناه پرکرده است، و دیگر جایی برای توبه و انابه نیست. لذا در پایان صفحه سیاهدل آنها، مهر شده است و اگر امید توبه و بازگشت بود، هرگز مهر که به منزله اعلام پایاننامه است بر دل اینها زده نمیشد.کسی که در اثر گناه، هم آئینه دل را تیره کرد، و هم مرآت تفکر را تباه ساخت، نه توان پویش راه عرفان دارد، نه قدرت کوشش راه برهان را، دارا میباشد. زیرا هم، راه جوشش دل با گل و لای هوسپرستی بسته شد، و چیزی از درون نمیجوشد. و هم راه بهرهمندی از بیرون مسدود شد، و چیزی به درون دل راه پیدا نمیکند. لذا خدای سبحان درباره این گروه میفرماید؛ اینها فاقد عقل و سمع و بصراند «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ» (29) و گاهی میفرماید بر مجاری ادراک آنان مهر شده است «وَ خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ» غیر از خدا چه کسی میتواند او را هدایت کند «أَ فَلاَ تَذَکَّرُونَ» آیا متذکر و هشیار نمیشوید؟
تا گناه هست، پرده بر چشم و مهر بر دل و گوش و سد در جلو و دنبال خواهد بود، با احتجاب درون و بیرون، هرگز راهی برای درست اندیشیدن نیست. چه اینکه راهی برای درست مشاهده نمودن نمیباشد.پینوشتها
1. سورهی فصلت، آیهی 5.
2. سورهی فصلت، آیهی 5.
3. سورهی فصلت، آیهی 5.
4. سورهی فصلت، آیهی 5.
5. سورهی فصلت، آیهی 26.
6. سورهی فصلت، آیهی 53.
7. سورهی فصلت، آیهی 53.
8. سورهی مطففین، آیهی 15.
9. سورهی انسان، آیهی 3.
10. سورهی انعام، آیهی 149.
11. سورهی آل عمران، آیهی 187.
12. سورهی فاطر، آیهی 2.
13. سورهی مؤمنون، آیهی 74.
14. سورهی نحل، آیهی 93.
15. سورهی بقره، آیهی 26.
16. سورهی سجده، آیهی 12.
17. سورهی یوسف، آیهی 105.
18. سورهی نور، آیهی 25.
19. سورهی اسراء، آیات 44 تا 46.
20. سورهی انعام، آیهی 103.
21. سورهی بقره، آیهی 7.
22. سورهی یس، آیهی 7.
23. سورهی یس، آیهی 8.
24. سورهی یس، آیهی 8.
25. سورهی یس، آیهی 8.
26. سورهی یس، آیهی 9.
27. سورهی جاثیه، آیهی 23.
28. سورهی جاثیه، آیهی 23.
29. سورهی بقره، آیهی 171.
30. سورهی کهف، آیهی 98.
31. سورهی اعراف، آیهی 187.
32. سورهی مریم، آیهی 86.
33. نهجالبلاغه فیض الاسلام، کلمات قصار 242.
34. سورهی فصلت، آیهی 54.
خبرگزاری آریا -
همه دوست دارند شاد باشند ولی همه از شاد بودن خود احساس راحتی نمیکنند
اغلب گفته میشود که همه دوست دارند شاد باشند و بااینحال این به آن معنی نیست که همه از شاد بودن خود احساس راحتی کنند. برای بعضیها شاد بودن تجربهای فوقالعاده است و برای بعضی دیگر احساسی است که به عذابوجدان ختم میشود.
همین مسئله باعث میشود شادی این افراد به احساس افسردگی، ناراحتی و حتی بیچارگی ختم شود. از نظر منطقی این هیچ معنا و مفهومی ندارد. اصلاً چرا باید داشته باشد؟
خراب کردن شادی خود
این باعث میشود بعضی شادی خودشان را خراب کنند و خوشحالیشان به محض آمدن از بین میرود. آنوقت فرد به جای اینکه احساس خوشحالی کند، احساس بیچارگی خواهد کرد و درنتیجه کل تجربه خودش از شادی را خراب میکند.
اما میتواند به این معنی هم باشد که فرد اجازه نمیدهد چیزی در زندگیاش تا حد زیادی جلو رود. ازآنجاکه این احساس گناه خیلی قوی است، فرد میخواهد تا جایی که میتواند هر تجربهای که برایش احساس شادی میآورد را کوتاه کند.
این اتفاق هم در سطح خودآگاه و هم ناخودآگاه افراد ممکن است بیفتد اما نتیجه هر دو آنها یکی خواهد بود. در این موقعیتها فرد هر کاری از دستش برمیآید برای خراب کردن خوشحالی خود انجام میدهد.
دو محرک استرس
این مسئله به دو صورت روی زندگی افراد تاثیر میگذارد. یکی از راه تعارض درونی است که در بالا به آن اشاره شد و دیگری از راه تجربیات بیرونی است. بااینکه اینها به نظر جدا از هم میرسند اما بر هم تاثیر دارند.
از احساس گناه درونی بخاطر شاد بودن، فرد این نگرش را به دیگران نیز منتقل کرده و رفتار آنها را به طریقی خاص تفسیر میکند. ممکن است تصور کند که دیگران بخاطر شاد بودنش او را رد کرده یا قبول نمیکنند.
و با این حال، دنیا از آدمها با دیدگاههای مختلف تشکیل شده است اما این افراد بخاطر نگرش خاصی که دارند، همه را اینطور میبینند.
تایید
همه اینها به مورد تایید قرار گرفتن برمیگردد. نگرش آنها این است که فقط زمانی که شاد نیستند مورد قبول دیگران قرار میگیرند. البته این چیزی است که فرد به ندرت نسبت به آن آگاهی دارد. این اتفاق معمولاً در سطح ناخودآگاه افراد میافتد.
شما هر که باشید و هر کاری که بکنید، اینکه مورد تایید همه قرار بگیرید امکانپذیر نیست. و با اینحال برای کسی که نمیتواند شاد باشد، مورد قبول دیگران قرار گرفتن حکم مرگ و زندگی را دارد.
این نگرش از دید یک فرد بالغ به نظر پوچ و مسخره میآید. اما اگر یک بچه این نگرش را داشته باشد، تا حدی منطقی است.
پسرفت
و فقط به این دلیل که فرد ظاهری بزرگسال دارد به این معنی نیست که از نظر احساسی نیز کاملاً بالغ شده است. خیلی اوقات ممکن است فرد احساس کند بچه است. در این شرایط است که فرد به زمانی در زندگیاش برمیگردد که مورد قبول دیگران قرار گرفتن برایش حکم مرگ و زندگی را داشت.
این سالهای کودکی فرد و واکنش والدین او در زمانهای شادی است که تاثیری فوقالعاده زیاد روی او داشته است.
کودکی
در طول دوران کودکی، نفس فرد، پیوستگیهایی با شادی برای او شکل داده است. اگر بخاطر خوشحال بودن مورد تایید قرار میگرفت، شادی بعنوان متعارف برایش طبقهبندی میشد اما اگر مورد پذیرش قرار نمیگرفت، ناراحت بودن برایش متعارف و درنتیجه ایمن میشد.
بدیهی است که در حالت دوم فرد یاد میگیرد که شاد بودن به هیچ عنوان احساس مطمئنی نیست و فقط زمانیکه ناراحت است میتواند احساس امنیت داشته باشد.
این اتفاق ممکن است به صورت منظم و یا فقط یکبار در یک حادثه بسیار آسیبزا برای فرد افتاده باشد.
نمونهها
بااینکه روشهای مختلفی برای تجربه این احساس در بچهها وجود دارد اما الگوهایی خاص برای آن وجود دارد. شاید یکی از والدین کودک دچار درد احساسی بوده و درنتیجه نمی توانسته است شادی یک نفر دیگر را ببیند. شاد دیدن یک فرد دیگر، غم خودش را به یاد او میآورده است.
یا شاید هم یکی از والدین کودک حسود بوده است و درنتیجه تصور میکرده است اگر کس دیگری بدرخشد یا توجه دیگران جلب کند، موقعیت خودش به خطر میافتد و به جای کار کردن روی مشکل خودش، به طریقی مخرب رفتار میکرده است.
حتی ممکن است یک ناراحتی عمومی در کل خانواده کودک وجود داشته است. ازاینرو این مسئله فقط بر مبنای یک اتفاق خاص نبوده و در حقیقت یک روش زندگی بوده است. به همین دلیل فرد هیچ انتخاب دیگر یا حتی درک اینکه زندگی میتواند طور دیگری باشد، نداشته است.
آگاهی
بااینکه کودکی فرد ممکن است برای سالیان پیش بوده باشد اما این تجربیات اولیه بر قسمت عمدهای از بزرگسالی او هم تاثیر داشته است. در زمان کودکی از این احساس ناراحتی کودک احساس امنیت میکرده است اما در بزرگسالی دیگر همه چیز به همین جا ختم نمیشود.
و بااینکه فرد خیلی وقت است آن سالها را پشت سر گذاشته است، ذهن او هنوز زندگی را همانطور میبیند. یعنی آن احساسات و پیوستگیهایی که برای شادی در کودکی ایجاد کرده است باید رها شود. یک متخصص روانشناس یا یک دوست دانا میتواند در این زمینه به فرد کمک کند.
منبع:مردمان
چگونه با احساسگناه یا احساس طردشدن بعد از جدایی کنار بیاییم؟
احساسات زیادی بعد از طلاق سراغ هردو طرف خواهد آمد که ممکن است مشکل آفرین باشد شیوه درست کنار آمدن با این احساسات میتواند حکم معجزه برای هر طرف را داشته باشد.
به گزارش آلامتو و به نقل از سپیده دانایی؛ هلیا شش ماه است از همسر سابقش ماهور جدا شده است. درخواست طلاق از طرف ماهور بودهاست که معتقد است «ما آدمهای خوبی هستیم اما برای هم ساخته نشدهایم.» دنیای هلیا و ماهور زمین تا آسمان با هم فرق میکرد. ماهور عاشق تجربههای تازه، تحرک و معاشرت با آدمهای جدید بود؛ اما هلیا محافظهکار، کمتحرک و درونگرا بود. این تفاوت عمیق باعث دعواها و سوءتفاهمهای زیادی شده بود که دامنهاش به خانوادهها هم کشیده بود. در ظاهر ماهور هلیا را راضی به طلاق توافقی کرد؛ اما هلیا، هنوز بعد از شش ماه، حس میکند طرد شده است. حس میکند دوستداشتنی نبوده که ماهور او را پس زده است. ماهور هم با اینکه میداند طلاق به نفع هر دو آنها بوده است، هنوز، به خاطر پیشنهاد طلاق، احساسگناه میکند.
احساسگناه و احساس طردشدن، دو روی یک سکهاند. بنا به اینکه کدامتان زودتر برای پایان دادن به زندگی پیشقدم شده باشید، یکی از این دو احساس را تجربه میکنید. در طلاقهای توافقی این احساسات کمترند؛ اما خیلی از طلاقها فقط از لحاظ حقوقی توافقیاند نه از نظر عاطفی. احساسگناه و طردشدن را باید شناخت و بعد برای برطرف کردنش برنامهریزی کرد.
همان طور که گفتیم احساسگناه و احساس طردشدن، هر کدام گریبانگیر یکی از دو طرف طلاق میشوند. معمولاً کسی که پیشنهاددهنده طلاق است، چه خانم و چه آقا، بعدش احساسگناه میکند. در مقابل کسی که این پیشنهاد را میشنود، بعد از طلاق، احساس طردشدن میکند. بیایید برای راحتشدن ماجرا کسانی را که پیشنهاددهنده هستند «برنده» و طرف مقابل را «بازنده» بنامیم. احتمالاً با خودتان میگویید طلاق ما برنده و بازنده نداشته است. بله. در طلاقهای توافقی ممکن است این نقشها وجود نداشته باشند. در بیشتر طلاقها این واقعیتها وجود دارند؛ اما ما یا آنها را انکار میکنیم یا خیلی ساده از این زاویه به مسیر جدایی نگاه نمیاندازیم.
گرفتن نقش برنده و بازنده بیشتر از پیشقدم شدن برای طلاق، به لحن دو طرف بستگی دارد. معمولاً برندهها اولش پیشنهاد میدهند، «باید مدت زمانی تنها باشم تا فکرهایم را جمع کنم.» بعد اعتراف میکنند، «دیگر آنقدرها عاشقت نیستم تا بتوانم با تو زندگی کنم» و بعد پیشنهاد جدایی را مطرح میکنند. بازندهها برعکس شوکه میشوند. آنها اصرار میکنند، «لطفاً مرا ترک نکن.» آنها میپرسند، «کجای کار من ایراد داشته است که میخواهی رهایم کنی» و بالاخره اینکه «لطفاً یک فرصت دیگر به من بده تا بتوانیم با هم خوب باشیم.»
بیشتر ما لااقل یک بار در زندگی تجربه طردشدن را داشتهایم، تجربهای که بسیار تلخ است و هیچکسی از آن لذت نمیبرد. معمولاً بعد از این احساس، در خودمان فرو میرویم و گذشته را کنکاش میکنیم تا بفهمیم چه اتفاقی افتاده است؛ مثلاً آیلین وقتی اولین بار پیشنهاد طلاق را از همسر سابقش سامیار شنید، مرتب به این فکر میکرد «نکند من دیگر آنقدرها زیبا نیستم» یا «نکند من بلد نبودم با مردها درست برخورد کنم.»
برای کنارآمدن با احساس طرد میتوانید این راهها را امتحان کنید:
احساس طردشدن بخشی از فرایند جدایی است و قبل از هر تلاشی برای تغییر باید آن را پذیرفت. تا وقتی شما این احساس را انکار کنید نمیتوانید هیچ کاری برایش انجام دهید.
اگر وقتی احساس طرد میکنید، بعدش گذشته را واکاوی کنید، همیشه هم این واکاوی بد نیست. شاید واقعاً شیوه ارتباطی اشتباهی داشتهاید و با این واکاوی میفهمید باید رابطهتان را با دیگران اصلاح کنید.
در هر طلاقی چندین و چند عامل با هم باعث جدایی میشوند. هر کدام از ما با کولهباری از تجربههای گذشته وارد زندگی مشترک میشویم و گذشته تأثیر خودش را خواه ناخواه میگذارد. اینکه طلاق گرفتهاید به معنای بیکفایتی یا نالایقی شما نیست. گاهی طلاق ربطی به بیکفایتی ندارد.
اینکه شما طلاق گرفتهاید به این معنا نیست که الزاماً شما مشکل حادی داشتهاید. اگر نتوانستید مشکلتان را با هم حل کنید، طرف مقابل هم به اندازه شما ضرر کرده است. اگرچه نوشتن این جمله راحت است، رسیدن به این احساس احتیاج به زمان طولانی و تمرین فراوانتری دارد.
به هر حال چه طلاق گرفته باشید چه نه، فرد ارزشمندی هستید که میتواند دیگران را دوست داشته و دوستداشتنی باشد. هر کسی ویژگیهای منحصر به فردی دارد که برای دیگران دوستداشتنی است. ممکن است ویژگیهای شما برای همسر سابقتان جذاب نبوده؛ نهاینکه به طور کلی شما آدم دوستداشتنیای نیستید.
احساسگناه الزاماً احساس بدی نیست. همه ما برای این که خودمان پلیس خودمان باشیم، به اندازهای از احساسگناه احتیاج داریم. هیچکدام از ما خودمان را کاملاً بیگناه نمیدانیم؛ اما وقتی این احساس آنقدر زیاد میشود که دیگر نمیتوانیم دست به هیچ کاری حتی کارهای مثبت بزنیم، این احساس ناکارآمد میشود.
بعد از طلاق، احساسگناه معمولاً سراغ پیشنهاددهنده طلاق میآید. در واقع، طلاق فرصتی است برای این که با احساسگناه خودمان روراست روبهرو شویم. برای اینکه با احساس گناه کنار بیاییم باید از راهکارهای زیر استفاده کنیم:
در واقع با دو نوع احساسگناه روبهرو هستیم. بعضی از احساسگناهها به اصطلاح متناسب هستند؛ مثلاً اینکه ما به عنوان پیشنهاددهنده طلاق برای مدتی احساسگناه کنیم و بعد با آن کنار بیاییم احساسگناه متناسب است. نوع دوم احساسگناهی عمیق است که ریشه در کودکی دارد. این نوع احساسگناه بسیار شدید و بیتناسب است. در این نوع احساسگناه ما با هر چیز کوچکی احساسگناه شدید میکنیم، یک احساسگناه شدید همراه با ترس و اضطراب. چون ریشه این نوع احساسگناه برای ما نامعلوم است، تمام هم نمیشود. احساسگناه دوم ربطی به طلاق ندارد و طلاق فقط آن را آشکار کرده است و برای رفع آن حتماً باید به یک روانشناس بالینی مراجعه کنید.
وقتی احساسگناه سراغتان میآید به این فکر کنید که «طلاق راهحلی منطقی بود. راهحلی که به نفع شما و همسر سابقتان تمام شد.»
وقتی احساسگناه میکنیم به دنبال راهی برای مجازات خودمان میگردیم تا آرام شویم. ممکن است خودمان را از لذتهای معمولی مثل خوبخوردن یا تفریحکردن محروم کنیم. یادتان باشد احساسگناه شما واقعی نیست؛ بنابراین نباید خودتان را به خاطر گناه نکرده تنبیه کنید.
احتمالاً شما هم مثل خیلی از آدمهای دیگر برای خودتان زندگی ایدهآلی تصور کرده بودید که حالا فرو ریخته است. احتمالاً شما هم حفظ زندگی زناشویی را یکی از مهمترین عاملها برای اینکه خودتان را موفق بدانید میدانستید؛ اما حالا حس میکنید نتوانستهاید موفق باشید. حس میکنید در زندگی مردود شدهاید و به همین دلیل احساسگناه میکنید؛ اما هیچکس کامل نیست. شما دانشآموزی هستید که فقط در یک درس تجدید آوردهاید. به درسهای دیگر زندگی که آنها را پاس کردهاید نگاه کنید. درسهایی مثل شغل، روابط با دوستان، تحصیل، رابطه با خانواده پدری و بخشهای دیگر زندگی. زندگی تمام نشده است
شهوت از جمله گناهانی است که منشا گناهان دیگری می شود. شهوت در ادیان مختلف تعاریف گوناگونی دارد. شهوت در اسلام به کمک ازدواج قابل کنترل است.
شهوت آرزو، میل، رغبت، اشتیاق، خواهش و شوق نفس در حصول لذت و سود است. ریشه واژه شهوت عربی است که در پارسی میانه به آن وَرَن گفته میشد.
اسلام کنترل شهوت جنسی را فقط به صورت ازدواج و آمیزش با کنیزان ملکی میسر و مجاز میداند. ازدواج در مذهب تشیع به صورت دائم و موقت و در مذهب تسنن فقط به صورت دائمی میباشد.
شهوت تنها هنگامی گناهآلود است که برای دارایی یا همسر فرد دیگری باشد. شهوت میان زن و شوهر گناه نیست. |
شاخه کاتولیک شهوت را به عنوان یکی از هفت گناه کبیره میداند.
شاخه پروتستان بر این باورند که همه گناهان از جمله شهوت، تنها توسط خدا و با مرگ و رستاخیز عیسی مسیح میتواند بخشوده شود.
مجازات زنا در عهد قدیم سنگسار بود. در عهد جدید، مسیح، از نگاه شهوت آلود به زن متأهل به عنوان زنا یاد میکند.
بر پایه سنتهای یهودیت، هیچ چیزی بر زمین بیهوده آفریده نشده است. شهوت تنها هنگامی گناهآلود است که برای دارایی یا همسر فرد دیگری باشد. شهوت نه تنها گناه نیست بلکه هنگامی که میان زن و شوهر باشد ثواب نیز میباشد.
شهوت ممکن است به طور مستقل از عشق رمانتیک برانگیخته شود. بدیهی است که شهوت میتواند همزمان با عشق هم وجود داشته باشد؛ گرچه در مورد بعضی عاشقان ارضای بی بند و بار و غیرمتعهدانه شهوت میتواند عشق رمانتیک همراه آن را از بین ببرد. اغلب پژوهشها حاکی از آن است که شهوت صرف، کمتر به سمت عشق رمانتیک پیشرفت میکند. بنا به گفته «هلن فیشر» مداربندی مغز در مورد شهوت لزوماً آتش عشق را روشن نمیکند. از طرف دیگر عشق رمانتیک، به خصوص پس از تولد فرزندان، میتواند به مرحله سومی پیشرفت کند: دلبستگی و تعلق؛ خصوصیتی که برای یک ازدواج پایدار لازم است. این دلبستگی عمیقتر که در عاشقان بالغ و دیرین شکوفا میشود، به طور شاخص پس از تولد یک فرزند به وجود میآید. با این حال مثالهای فراوانی وجود دارد که یک دلبستگی مادام العمر میان زوجی بدون فرزند به وجود آمده است، درست همانطور که بسیاری از زوجهای صاحب فرزند هیچگاه به این مرحله دلبستگی عمیق مدام نمیرسند.
تمام حوادث شیمیایی و عصبی برانگیزاننده عشق، یک سوال از نوع اول مرغ بود یا تخم مرغ را به میان میآورد: آیا عاشق شدن علت این تغییرات شیمیایی در مغز است یا معلول آن؟
در مورد این سوال توضیحی وجود دارد که نخستین بار «کنراد لورنتس» کردارشناس حیوانات، برنده جایزه نوبل به آن پرداخت. وی در اردکها پدیدهای را مشاهده کرد که آن را نقش پذیری نام نهاد. لحظهای بحرانی برای آشیانه سازی یک پرنده وجود دارد، هنگامی که مغز و دستگاه عصبی مرکزی جوجه اردک آماده ایجاد پیوند میان او و مادرش است. در غیاب پرنده مادر، جوجه با اولین حیوانی که دیدار میکند این پیوند را برقرار میکند. مکانیسم نقش پذیری برای بقا حیاتی است؛ چرا که تصور بر این است که ارتباط با یک والد محافظت کننده، بقا را تضمین میکند.
جان باولبای روانشناس از ایده لورنتس استفاده کرد و نظریه دلبستگی را ارائه کرد. کودکی که نمیتواند با مادرش پیوند عاطفی پیدا کند، از شانس کمتری برای بقا برخوردار است. با توجه به شباهت میان یک کودک محروم از مادر و یک عاشق ناکام، دانشمندان این پدیده نقش پذیری را در مورد عشق افراد بزرگسال هم مطرح کردهاند. عاشق مانند کودکی دلبسته به مادر به چشمان معشوق خیره میشود و آه میکشد و اگر رابطه اش را با او از دست بدهد مانند کودکی طرد شده، میگرید و به افسردگی دچار میشود و حتی ممکن است به خود صدمه بزند. در صورت موفقیت در پیوند ابتدایی میان عاشقان، دلبستگی درازمدت در چشمانداز قرار میگیرد. چنین واقعهای پس از آن که عشق رمانتیک سیرش را طی کرد و اتحاد عاشق و معشوق فرزندانی را به بار آورد رخ میدهد. اما این مرحله جدید پیش بینی نشده و نامنتظر است چرا که به طور شاخص ۱۸ ماه تا ۳ سال پس از شروع عشق، آبشارهای فنیل ایتلامین دوپامین و اکسی توسین در مغز فروکش میکنند و به قول دانشمندان علوم اعصاب ذخیره واسطههای عصبی تمام میشود.
گاه در شعر و ادب فارسی، شهوت در برابر عشق آورده شدهاست. برای نمونه:
به شهوت قرب تن با تن ضرور است / میان عشق و شهوت راه دور است
تجدید وضو بعد از بوسیدن همسر از روی شهوت مستحب است؛ لیکن برخی در استحباب آن اشکال کردهاند.
رطوبتی که از انسان خارج میشود و منی بودن آن معلوم نیست، در صورتی که خروج آن با فشار توأم با شهوت و سستی بدن باشد، حکم به منی بودن آن میشود. در بیمار، دو نشانه خروج با شهوت و سستی بدن کفایت میکند. به قول برخی، در زن، خروج با شهوت کفایت میکند.
بوسیدن همسر و مانند آن چنانچه موجب تحریک شهوت گردد، برای روزه دار (به ویژه جوان) مکروه است.
اگر بر اثر نگاه شهوت آمیزِ روزه دار به زن، منی از او خارج شود، در صورتی که خروج منی با چنین نگاهی عادت او باشد و قصد وی نیز از نگاه بیرون آمدن منی باشد، روزهاش باطل و قضا و کفاره بر او واجب میشود؛ اما اگر عادت او خروج منی نباشد و قصد آن را نیز نداشته باشد، در مورد ابطال یا قبولی روزه محل اختلاف است.
به قول مشهور، بوسیدن و لمس کردن همسر از روی شهوت بر معتکف حرام است. اما در مورد این که آیا در حال اعتکاف، نگاه شهوت آمیز به همسر نیز حرام است یا نه، اختلاف میباشد.
بوسیدن و لمس کردن همسر از روی شهوت بر فرد مُحرِم حرام و موجب ثبوت کفاره است. نگاه کردن شهوت آمیز به همسر نیز همین حکم را دارد. لیکن از برخی قدما عدم ثبوت کفاره بر اثر آن، نقل شده است.
هرگاه پدر از روی شهوت به بدن کنیز خود نگاه کند یا آن را لمس نماید، به قول مشهور، آن کنیز بر پسر حرام میگردد. همچنین است اگر پسر به بدن کنیز خود با شهوت نگاه کند یا آن را لمس نماید.
به تصریح بسیاری
از فقیه ها، نگاه شهوانی به صورت و کف دست کنیز خود موجب حرمت نمیشود. در این که لمس
آن دو موجب حرمت میشود یا نه، اختلاف است.
بسیار روزه گرفتن و بلند گذاشتن موها جهت فرو نشاندن شهوت برای کسی که توانایی ازدواج ندارد، مستحب است.
گردآوری: مجله اینترنتی ستاره
توبه از گناه و پشیمانی از آن همیشه با توجه به رحمت خدا راه را برای بازگشت گناهکار باز نگه می دارد. توبه از گناه را نباید به تاخیر انداخت.
آنچه از آیات قرآن و روایات در باب توبه استفاده می شود این است که اگر انسان از گناهانش پشیمان شود و توبه کند، خداوند توبه او را می پذیرد و تمام گناهانش را می بخشد، پس انسان گناهکار در هیچ شرایطی نباید از رحمت خداوند مأیوس باشد زیرا هر چه گناه او بزرگ تر باشد باز رحمت الهی واسع تر است.
توبه در لغت به معنای دست کشیدن از گناه و بازگشتن به راه حق است و به تعبیر دیگر، پشیمانی از گناه است. در قرآن کریم هم «توبه عبد» مطرح است و هم «توبه خدا». توبه عبد به معنی برگشتن عبد به سوی خدا با ترک گناهان است. توبه خدا به معنی برگشت خدا به سوی عبد خود با نظر لطف و مرحمت است. توبه انسان گناهکار در بین دو توبه خدا قرار دارد. به این صورت که ابتدا خدا به سوی انسان گناهکار بر می گردد و گناهکار به این وسیله توفیق توبه پیدا می کند و بار دوم خدا بعد از توبه عبد به سوی بنده خود بر می گردد و توبه او را می پذیرد و او را می بخشد.
نکته بسیار مهم در این راه، استعانت از لطف و عنایتی است که خداوند نسبت به توبه کنندگان دارد؛ زیرا توبه واقعی همه مبغوضیت های گناه و عقوبات اخروی و آثار منفی آن را در پیشگاه خداوند از بین می برد، همانطوری که خداوند فرموده است: «اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است». آنچه از این آیه و دیگر آیات و روایات استفاده می شود این است که اگر انسان از گناهانش پشیمان شود و توبه کند، خداوند توبه او را می پذیرد و تمام گناهانش را می بخشد. گویا هیچ گناهی مرتکب نشده است. طبق این بیان بدیهی است که تمام عبادات و کارهای خوب گذشته و آینده او را می پذیرد. پس انسان گناه کار در هیچ شرایطی نباید از رحمت خداوند مأیوس باشد؛ زیرا هر چه گناه او بزرگ تر باشد باز رحمت الاهی واسع تر است.
بر اساس آیات قرآن و روایات، توبه واقعی دارای شرایطی است که در زیر به آن اشاره می شود:
ارتکاب به گناه از روی جهالت و نادانی
عدم تأخیر آن تا زمان مرگ
تصمیم جدی بر ترک گناه (با علم به توانایی انجام آن)
ندامت از گناه
جبران گناه و لغزش های گذشته
استغفار و طلب آمرزش از خداوند
اگر کسی واقعاً با رعایت این شرایط توبه ا زگناه کند هرگز نباید از رحمت الهی مأیوس باشد.
آنچه از متون دینی استفاده می شود این است که توبه کردن کار ساده ای نیست. حضرت امیر المؤمنین علی (ع) می فرماید: «ترک گناه، آسان تر از توبه کردن است». توبه تنها استغفر الله گفتن نیست. توبه یعنی این که انسان با تمام وجود خویش به سوی خدا برگردد. قرآن مؤمنین را به «توبه نصوح» دعوت می کند. امیرالمومنین علی (ع) می فرماید: «توبه نصوح یعنی توبه از گناه زمانی که گناهکار در درون خود، پشیمان شود و با زبان استغفار کند و تصمیم بگیرد که گناه خود را تکرار نکند».
روایت شده است که امام علی (ع) از مردی شنید که استغفر الله می گفت، فرمود: مادرت به عزایت بنشیند! آیا می دانی استغفار به چه معناست؟ استغفار درجه «علٌیٌین» است و برای تحقق آن شش شرط است:
اول: پشیمانی از گناه گذشته
دوم: تصمیم جدی بر تکرار نکردن آن
سوم: حقوق مردم را بپردازی و با پاکی خدا را ملاقات کنی به گونه ای که هیچ گناهی بر تو نباشد
چهارم: انجام بدهی هر واجبی را که به جا نیاورده ای
پنجم: همت کنی گوشتی را که از حرام بر تن تو روییده ذوب کنی تا پوست به استخوان بچسبد و گوشت تازه ای بروید
ششم: رنج عبادت را به تن بچشانی؛ چنان که شیرینی معصیت را به آن چشانده ای
پس آن گاه بگو: استغفر الله».
در حدیثی آمده است که «ظلم و ستم در یک ساعت در نزد خدا از 60 سال گناه بدتر است».
در حدیثی دیگر می خوانیم: «ظلم سه قسم است ظلمی که خدا آن را می آمرزد و ظلمی که خدا نمی آمرزد و ظلمی که خدا از آن صرف نظر نمی کند؛ ظلمی که خدا نمی آمرزد شرک به خداست و ظلمی که می آمرزد ظلمی است که انسان به خودش می کند در آن چه میان او و خدای عزیز است؛ و اما ظلمی که از آن صرف نظر نمی کند حقوقی است که بندگان بر گردن یکدیگر دارند». |
هرگاه انسان مرتکب گناهی شد باید فوراً توبه از گناه کند و امروز و فردا ننماید؛ چرا که تسویف در توبه و به عبارتی به تاخیر انداختن توبه از وساوس شیطان است تا به این ترتیب توفیق توبه را از انسان سلب کند. توبه واجب فوری است؛ یعنی لازم است پس از ارتکاب گناه، بلافاصله توبه کرد. لقمان به فرزندش سفارش می کند: «ای پسرم! توبه را به تاخیر نینداز؛ زیرا مرگ ناگهانی فرا می رسد».
همچنین در اثر کثرت گناه، اعتقاد و ایمان انسان ضعیف تر شده و در اثر عدم توبه از گناه حتی ممکن است که بسیاری از اعتقادات را تکذیب کرده و کافر شود و در نهایت با کفر از دنیا برود. همانطور که خداوند متعال می فرماید: «سر انجام آنان که به اعمال زشت و کردار بد پرداختند این شد که کافر شده و آیات خدا را تکذیب و تمسخر کردند». درست است که طبق روایات «توبه از هر کسی تا زمانی که از حیات خود مأیوس نشده قبول است»؛ ولی باید توجه داشت که هر چه توبه به تاخیر انداخته شود، سخت تر خواهد بود؛ چون نفس انسان مزه گناه را هر چه بیشتر بچشد، ترکش سخت تر خواهد شد.
گردآوری: مجله اینترنتی ستاره
بامداد – عموم افراد در عصر ظهور در مراتب بالاى رشد و کمال قرار مى گیرند، اما اجر و پاداش انسانهایى که در دوران قبل از ظهور زندگى مى کنند و دین خود را نگه داشته اند و تسلیم وسوسه هاى شیطان نشده اند، از مردمانى که در دوران ظهور زندگى خواهند کرد و تحت حاکمیت عدل الهى روزگار سپرى می کنند، بیشتر و بالاتر است.
یکی از ره آوردهای دوران ظهور و حکومت عادلانه حضرت مهدی علیه السلام آزادی انسان ها از بردگی و ستمگری است، بشری که در طول تاریخ ستم ها و ظلم ها، آزادی واقعی او را سلب کرده و او را به بردگی و بندگی کشیده است در آن دوران به آزادی واقعی و مشروع و دلخواه خود خواهد رسید. حضرت علی علیه السلام در این باره فرمود: «لیحل فیها ربقاً و یعتق رقّاً» مهدی بر سیره صالحان رفتار می کند، تا گره ها را بگشاید، و بردگان [و ملّت های اسیر و رنج دیده و ستم کشیده] را آزاد سازد. (نهج البلاغه، خطبه ۱۵۰)
مهم ترین عامل صدور گناه از انسان طمع و حرص او به اندوختن مال دنیا و احساس نیاز انسان به متاع دنیا است. وقتى انسان به قدر کفایت از مال و ثروت بهره مند گشته و عزت و آبروى اجتماعى بیابد و بینش او الاهى شود و دنیا و متاع آن برایش بى ارزش گردد و به یقین برسد که تمامى وعده هاى الاهى حق اند و – گرچه دیگران نخواهند و نپسندند و در سر راه تحقق آن مانع بتراشند – بالاخره محقق خواهند شد؛ اگر انسان به یقین برسد که معاد و حساب و کتابى در کار است و بهشت و آنچه در آن است قابل مقایسه با عمر دنیا و آنچه در آن است نبوده، دیگر انگیزه اى براى ارتکاب گناه باقى نمى ماند.
به خصوص که بنابر برخى روایات و استدلالهای برخى محققان فرزانه، عمر ابلیس نیز با قیام حضرت مهدی علیه السلام تمام خواهد شد و به استناد برخی روایات آن ملعون به دست نبى اکرم صلی الله علیه و آله در بیت المقدس ذبح خواهد شد و تسویلات و وسوسه ها و تزیین هاى او هم منقطع مى گردد. (طباطبائی، المیزان [عربى] ج ۱۴، ذیل آی ۳۶، سوره ى حجر، ص ۱۶۰، ۱۶۱، ۱۷۵) از طرف دیگر، موانع بى شمارى مثل حکومت عدل فراگیر که رهایى از عدالت آن امکان ندارد، محیط امن و امان و سالم و عدم پذیرش فساد و تباهى و گناه از طرف عموم مردم، مانع صدور گناه خواهد بود، پس انگیزه، مفقود و مانع، موجود مى شود.
عموم افراد در عصر ظهور در مراتب بالاى رشد و کمال قرار مى گیرند و زندگى اخلاقى و معنوى پیشه مى کنند اما اجر و پاداش انسانهایى که در دوران قبل از ظهور زندگى مى کنند و دین خود را نگه داشته اند و تسلیم وسوسه هاى شیطان نشده اند ، از مردمانى که در دوران ظهور زندگى خواهند کرد و تحت حاکمیت عدل الهى روزگار سپرى می کنند، بیشتر و بالاتر است. در روایتى از امام صادق ( علیه السلام) نقل شده است که عبادت به همراه خوف و در دولت باطل ، مانند عبادت در حالت امن و دولت حق نیست . بدانید که هر یک از شما که نماز فریضه را فرادا و پنهان از دشمن و در وقت بخواند ( وقتى که علنى و با جماعت امکان ندارد ) خدا ، براى او ثواب بیست و پنج نماز واجب بنویسد و کسى که نماز مستحبى را در وقت اش به درستى بخواند ، خداوند براى او ثواب ده نماز مستحبى بنویسد و فردى که کار نیک و حسنهاى انجام دهد خداوند ثواب بیست عمل حسنه براى او بنویسد و هر کس نیکوتر انجام دهد ، خداوند ثواب را مضاعف میکند . سپس حضرت در علت این پاداش میگوید : شما ، صابر همراه با امام و منتظر دولت حق هستید ، بر امام و بر جانهاى خود از شر حاکمان ظلم در هراسید ، حق شما در دست ظالمان است و شما را از آن منع می کنند ، و شما را در تنگى و طلب معاش قرار داده اند ، در حالى که بر دین و عبادت و اطاعت از امام و ترس از دشمن خود صابر هستید . از این رو خداوند اعمال شما را چند برابر می کند. پس بر شما گوارا باد. سپس حضرت در پایان حدیث می فرمایند : به خدا سوگند ! هر یک از شما به این حال بمیرد ، نزد خداوند افضل است از بسیارى که در بدر و احد حضور داشتند . ( بحار ، ج ۵۲ ، ص ۱۲۷ ح ۲۰) و در روایات متعدد انسان منتظر مانند فردى شمرده شده است که در رکاب پیامبر به شهادت رسیده است. (بحار ج ۵۲ ، ص ۱۲۶ ، ح ۱۹)
از طرفى طبق روایتى ، شیطان کشته مى شود و مردم در زمان ظهور از شر وسوسه ها و فریبهاى او در امان خواهند ماند ، ولى باز هم انسان داراى حق انتخاب و اختیار است ، پس باز هم امکان خطا و اشتباه براى او هست . به عبارت دیگر ، نفس درونى و وسوسه هاى او ، آدمى را رها نمی کند .
همچنین چون دنیا محل ابتلا و امتحان است و مردم دوران ظهور نیز امتحان میشوند ، امتحان آنان در مقطعى دیگر و به صورت دیگر و شاید مشکلتر انجام شود . به عنوان مثال ، دانش آموزى که در مقطع دبستان امتحان می دهد، در حد و اندازه علمى و توان فکرى از او آزمون گرفته می شود و وقتى به مقطع راهنمایى و دبیرستان وارد می شود، با توجه به رشد علمى و فکرى امتحان سختترى را باید پشت سر بگذارد.
همین فرد، وقتى وارد دانشگاه شد ، باز باید امتحان بدهد و حتى ممکن است امتحان او به جاى ده سوال ، فقط یک سوال باشد و به او اجازه استفاده از کتب نیز داده شود ، ولى روشن است که امتحان او ، بسیار سخت تر است و بخشش و ارفاق استاد نسبت به او کمتر میشود . اگر دانش آموز ابتدایى بشنود در دانشگاه چنین امتحانى میگیرند ، آن را شاید نوعى ظلم بداند و بگوید : چگونه است من که مقدار علم کمترى دارم باید سوالات بیشترى را آن هم به صورت حفظى پاسخ دهم ، ولى دانشجو هم سوالات کمترى دارد و هم حق استفاده از کتاب براى او است . ولى فردى که به همه دوره هاى تحصیلى اشراف دارد ، در مییابد که کلام این دانش آموز صحیح نیست .
دوران ظهور نیز چنین است . هر چند امتیازاتى بى نظیر و بى بدیل دارد ، ولى امتحانات خاص خود را نیز دارد . قرآن کریم در مورد زنان پیامبر میگوید : اى همسران پیامبر ! هر کدام از شما گناه آشکارى مرتکب شد ، عذاب او دو چندان است ( احزاب / ۳۰ ) یعنى انتساب شما به پیامبر به شما ویژگى و امتیازى داده است که اگر تقوا پیشه کنید، مانند دیگر زنان نیستید ( بلکه ممتازتر هستید ) و اگر خطایى مرتکب شوید نیز از دیگران بیشتر در عذاب هستید. (احزاب / ۳۰ – ۳۲) با توجه به دو نکته فوق روشن میشود که خداوند در همه حال نسبت به بندگان عدالت را مراعات می کند .
خلاصه سخن: مهم ترین عامل صدور گناه از انسان طمع و حرص او به اندوختن مال دنیا و احساس نیاز انسان به متاع دنیا است. وقتى انسان به قدر کفایت از مال و ثروت بهره مند گشته و عزت و آبروى اجتماعى بیابد و بینش او الاهى شود و دنیا و متاع آن برایش بى ارزش گردد و به یقین برسد که تمامى وعده هاى الاهى حق اند، دیگر انگیزه اى براى ارتکاب گناه باقى نمى ماند.
منبع:
حرف آخر، ره آورد حکومت امام زمان (عج) از دیدگاه امام علی (ع) چیست؟
اسلام کوئست، آیا بعد از ظهور امام زمان (عج) مردم با وجود آزادی گناه انجام نمی دهند؟
جنبش سایبری
نوشته بعد از ظهور آزادی و گناه چگونه است؟ اولین بار در بامداد پدیدار شد.