گفتار دوم: مجازات سالب آزادی (حبس)
عمل سلب آزادی یک فرد با محبوس کردن وی در یک مکان خاص گاه دارای شکل بازداشت یا توقیف (به طور موقت) است و گاه حبس کیفری است. حبس در معنای نخست (برای مثال، بازداشت مظنون به ارتکاب جرم تا زمان رسیدگی، بازداشت محکوم به اعدام تا زمان اجرای حکم، و...) در بیشتر نظامهای باستان وجود داشت، اما حبس کیفری ظاهراً در نظامهای خاور نزدیک باستان و حقوق یونانی و رومی وجود نداشته است. بیشتر نظامهای کیفری اروپایی نیز فقط از اوایل قرن چهاردهم به بعد حبس کیفری را به رسمیت شناختند.الف) بازداشت موقت
چنانکه گفتیم، در تورات به بازداشت موقتِ متهم تصریح شده است. تلمود به این شیوهی حبس پرداخته و احکامی را در خصوص حبس و محبوسان آورده است. متداولترین شکل حبس، بازداشت متهم تا رسیدگی به جرم او بود. (1) با این همه، حبس متهم در صورتی روا بود که دلایلی وجود داشت که احتمال مجرمیت او را تقویت کند. (2) علاوه بر این، شخصی که به اعدام محکوم میشد، تا زمان اجرای حکم حبس میشد. (3) همچنین دانشمندان عبارت مذکور در کتاب عزرا (7: 25 – 26) را به عنوان مجوزی برای حبس کسی که از انجام احکام دادگاه خودداری میکند تفسیر کردند. (4)ب) حبس کیفری
تلمود حبس را به عنوان کیفر به رسمیت شناخت. تلمود از این کیفر به هخناسا لَکیپا (5) به معنای بازداشت کردن در «سلول»، تعبیر کرده است (6)گفتار سوم: مجازاتهای محدود کنندی آزادی
مجازاتهای محدود کنندهی آزادی گرچه آزادی بزهکار را به طور کامل سلب نمیکنند، آن را محدود میکنند. در حقوق کیفری یهود به دو شکل از این مجازات میتوان اشاره کرد: یکی تبعید به شهر پناهگاه (که دربارهی مرتکبان قتل غیرعمد اعمال میشود) و دیگری مجازات طرد (یا محرومیت) که میتوان آن را دارای ویژگیهای مجازاتهای سالب حق نیز دانست.الف) تبعید به شهرهای پناهگاه
تنها شکل تبعیدی که تورات آن را در شکل مجازات قضایی مجاز دانسته است، تبعید مرتکبان قتل غیرعمد به شهرهای پناهگاه است (16) (خروج، 21: 13؛ اعداد، 35: 10-15؛ تثنیه، 4: 41-43؛ 19: 1-13؛ یوشع، 20).1. کارکرد شهرهای پناهگاه
چنانکه از آیات فوق نیز بر میآید، شهر پناهگاه دو کارکرد دارد: 1. پناهگیری متهم به قتل پیش از رسیدگی و اثبات جرم، تا از خشم اولیای دم، پیش از اثبات عمدی بودن جرم، در امان باشد؛ 2. تبعید به شهر پناهگاه پس از آنکه دادگاه قتل را غیرعمدی دانست.2. ویژگی شهرهای پناهگاه
شهرهای پناهگاه، طبق بیان موسی، شش شهر بودند (اعداد، 35: 13؛ تثنیه، 19: 9). موسی خود سه شهر را در شرق رود اردن مشخص کرد (تثنیه، 4: 43)، و یوشع، جانشین او، نیز سه شهر دیگر را پس از فتح آن سرزمین به این امر اختصاص داد (یوشع، 20: 7-8). این شهرها مسکونی بودند و قاتل در آنها از آزار و اذیت اولیای دم در امان بود و میتوانست در آنجا به طور عادی زندگی و امرار معاش کند. دانشمندان عبارتِ «زنده ماند» (تثنیه، 4: 24؛ 19: 5) را چنین تفسیر کردهاند که او سزاوار همهی امکانات رفاهی و آسایش زندگی است: اگر او یک دانشمند است میتواند مدرسهاش را با خود به همراه ببرد. (18)3. مدت تبعید در شهر پناهگاه
براساس حکم تورات، قاتل غیرعمد باید تا زمان مرگ کاهن اعظم در شهر پناهگاه بماند (اعداد، 35: 25). اگر در آن زمان کاهن اعظم وجود نداشته باشد و یا قاتل یا مقتول خودِ کاهن اعظم باشد، قاتل باید تا پایان عمر در تبعیدگاه بماند. با مرگ کاهن اعظم، قاتل از تبعید آزاد میشود و میتواند به زندگی عادی، در هر کجا که بخواهد، برگردد.4. تبعید تبدیل ناشدنی است
تبعید به شهر پناهگاه مجازات قتل غیرعمد است؛ بدین ترتیب، مانند مجازات قتل عمد، قابل مصالحه و تبدیل به خونبها نیست: «و از کسی که به شهر ملجأ خود فرار کرده باشد فدیه مگیرید که پیش از وفات کاهن برگردد و به زمین خود ساکن شود» (اعداد، 35: 32).5. پناهگیری در قربانگاه
براساس تورات، قاتل عمد حتی اگر در قربانگاه معبد پناه گیرد، باید او را بیرون آورد و کشت (خروج، 21: 14)؛ با این همه، برطبق قوانین، اگر قاتل غیرعمد در قربانگاه پناه گیرد، از آزار و اذیت در امان است؛ در این صورت، بدون اینکه به او آسیبی برسد، وی را تا شهر پناهگاه همراهی و محافظت میکنند. (25)ب) طرد (محرومیت)
یکی از مجازاتهای یهودی، که البته از مجازاتهای اصلی شریعت یهود، یعنی مجازاتهایی که تورات آنها را به رسمیت شناخته، نیست، مجازات حِرِم (26) به معنای طرد کردن، محروم کردن و جداسازی است. این مجازات دارای درجات خفیف تا شدید است که به اجمال به آن خواهیم پرداخت.1. معنای اصلی حِرِم
حرم در اصل، چنانکه در کتاب مقدس به کار رفته است، دو معنای عمده دارد: یکی وضعیت چیزهایی که به سبب نفرت خدا استفاده از آنها ممنوع است؛ و دیگری چیزهایی که استفادهی متعارف و عمومی از آنها بدین دلیل که به خدا اختصاص یافتهاند، تحریم شده است؛ برای مثال، براساس تورات، اموال و چارپایان و وسایل دیگری که از شهر بتپرستان (و شهر یهودینشینی که ساکنان آن دست به بتپرستی زدهاند) غارت میشوند باید سوزانده شوند و از بین بروند (همانطور که اهالی آن با شمشیر گردن زده میشوند). استفاده از این چیزها موجب نفرت خدا است (تثنیه، 7: 25-26؛ 13: 12 – 18 و ...).2. کاربرد حِرِم در معنای مجازات
نخستین استعمال واژهی حرم در معنای طرد در کتاب عزرا است. پس از بازگشت یهودیان از تبعید بابلی (586 – 538 قم) و رواج گناه در بین ایشان، عزرای کاتب در سراسر کشور اعلام میکند که تمامی قوم باید در عرض سه روز در اورشلیم جمع شوند، و اگر کسی نیاید «اموال او ضبط خواهد گردید و خود او هم از میان قوم اسرائیل طرد خواهد شد» (عزرا، 10: 8؛ ونیز 7: 26).3. گونههای مجازات طرد
مجازات طرد دارای درجات مختلفی است: خفیفترین شکل آن نیدوی (29) و شدیدترین شکل آن حرم است. (30) نیدوی در اصطلاح دانشمندان به معنای مجازات مجرم به وسیلهی جداسازی وی از جامعه و تحقیر وی از سوی جامعه به کار رفته است. در تورات به چنین جداسازی و تحقیری اشاره شده است: «اگر پدرش به روی وی فقط آب دهان میانداخت آیا هفت روز خجل نمیشد؟ پس هفت روز بیرون لشکرگاه محبوس بشود و بعد از آن داخل شود» (اعداد، 12: 14). از این تحقیر و جداسازی به نیدوی تعبیر کردهاند. (31)4. جرایم مستوجب نیدوی و حرم
مجازات نیدوی به رغم شدتش، مجازاتی نسبتاً خفیف تلقی شده که بیشتر برای جرمهای کوچک اعمال میشود. علت این امر شاید این باشد که این مجازات به راحتی قابل لغو است. دانشمندان تلمودی 24 جرم را مستوجب نیدوی شمردهاند (41) و ابنمیمون آنها را فهرست کرده است. برخی از آنها بدین قرارند: توهین به یک دانشمند، حتی پس از مرگ وی؛ بیاحترامی به مأمور دادگاه؛ عدم اطاعت از دستورهای دادگاه؛ بیاعتنایی به رهنمودهای حاخامی؛ عدم پرداخت محکومبه؛ نگهداری سگ یا شیء خطرناک بدون مراقبت کافی؛ فروش زمین به یک بیگانه (غیریهودی) بدون رعایت حق تقدم همسایه؛ دریافت پول براساس حکم یک دادگاه غیریهودی، در موردی که براساس شریعت یهودی سزاوار آن نیست؛ کارکردن در بعدازظهر روز قبل از عید پسح؛ ذکر نام خدا در گفتار یا سوگند برای موضوعات کماهمیت؛ تحریک مردم به توهین به اسم خدا؛ قراردادن مانع بر سر راه کور (لاویان، 19: 14)؛ تحریک جنسی عمدی؛ و ... (42). علاوه بر اینها شولحان عاروخ نیز مواردی را برشمرده است که مجازات آنها نیدوی است، مثل شکستن نذر، غضب شاگرد بر معلم و مانند اینها. (43)5. پایان مجازات
مجازات شخص محکوم شده به نیدوی و حرم فقط در صورتی لغو میشود که وی توبه و اظهار ندامت کند و از حاخام تقاضای عفو کند. اگر توبهی وی را صادقانه دانستند، بلافاصله حکم لغو و آثار آن برطرف میشود. (45)گفتار چهارم: مجازاتهای مالی
حقوق یهودی برای پارهای از جرایم مجازات مالی در نظر گرفته است. این مجازات گاه در آسیبهای جسمانی است و گاه در جرایم برضد اموال و مالکیت، مثل سرقت و خیانت در امانت. با این همه، ماهیت برخی از اینها جبران خسارت و نه مجازات در معنای خاص آن.الف) غرامت (دیه)
براساس حقوق یهود، در مواردی حکم به پرداخت غرامت شده است.1. دیهی بدل از قصاص
دربارهی قتل، حکم تورات این است که: «هیچ فدیه به عوض جان قاتلی که مستوجب قتل است مگیرید، بلکه او البته کشته شود. و از کسی که به شهر ملجأ خود فرار کرده باشد فدیه مگیرید...» (اعداد، 35: 31 – 32).2. تاوان قطع و نقص عضو
چنانکه در بحث قصاص عضو بیان شد، دانشمندان یهودی قانون قصاص عضو تورات را به گونهای تفسیر میکنند که از آن فقط غرامت و خسارت مادی مستفاد میشود. ایشان معتقدند در این موارد شخص آسیبزننده باید بابت آسیبی که به همنوع خود وارد آورده است تاوان پولی بپردازد. دانشمندان یهودی دربارهی این غرامت (دیه) به بحث پرداختهاند. ایشان میگویند کسی که به همنوع خود صدمه و آسیب میرساند محکوم به پرداخت پنج نوع تاوان است:ب) جریمهی مالی
در حقوق یهود، جریمهی مالی (60) با خسارت (61) تفاوتهایی دارد:1. جریمهی نقدی
در تورات گاه برای برخی جرایم جزای نقدی معین شده است. مقدار این جریمه را در مواردی خود قانون مشخص کرده است:2. تاوان مالی همجنس
جریمهی مالی گاهی از جنس همان موضوع جرم است؛ یعنی مجرم از جنس همان چیزی که به آن تعرض کرده است، باید چند برابر بپردازد.گفتار پنجم: مجازات الاهی
در گفتارهای پیشین، مجازاتهای قضایی را، که دادگاه با شرایط خاص به آنها حکم میکند، بررسی کردیم. اما مجازاتهایی که حقوق یهود برای گناهان در نظر گرفته است به موارد فوق منحصر نیست. در برخی موارد، خود خدا بدون اینکه اجرای مجازات را به دادگاهها وانهد، به مجازات مجرمان اقدام میکند. این مجازات، گرچه در نگاه اول مجازاتِ اخروی گناه را به ذهن میآورد، محلی اجرای آن همین دنیا است و برخی از آثار مجازات قضایی را نیز در پی دارد. از سوی دیگر، این مجازات الاهی یا آسمانی قابل تبدیل به مجازات قضایی است. از این رو، اشاره به آن بیمناسبت نیست.الف) ویژگیهای مجازات الاهی
مجازات الاهی ویژگیهایی دارد که آن را از مجازاتهایی که دادگاهها صادر میکنند متمایز میگرداند.ب) جایگاه اعمالِ مجازات الاهی
در برخی موارد، مجازات الاهی در کنارِ مجازات قضایی برای جرمی تجویز شده است. دربارهی کار کردن در روز شنبه، تورات مقرر میدارد:ج) شکل مجازات الاهی
1. معروفترین شیوهای که برای مجازات الاهی در تورات بیان شده است مجازات کارِت (76) است. کارِت واژهای عبری است که به «نابودی، ریشهکنی، و انقطاع» ترجمه شده است. به گفتهی تلمود، سیو شش جرم در تورات ذکر شدهاند که مجازات کارِت را به همراه دارند. (77)د) ارتباط مجازات الاهی با مجازات قضایی
گرچه مجازات الاهی ماهیتاً از نظر مرجع صادر کنندهی حکم، نحوهی اجرای حکم و غیره با مجازات قضایی متفاوت است، تلمود مجازات الاهی را قابل تبدیل به تازیانه دانسته است، به این معنا که آن کس که مستحق مرگ براساس مجازات الاهی است میتواند با تن در دادن به مجازات قضاییِ تازیانه از مجازات آسمانی رهایی یابد. وقتی شخص گناهکار به تازیانه تن در میدهد معنای عملش این است که از عمل گذشتهی خود توبه کرده است. لذا خدا با لطف خود از مجازات این شخص (و میراندن وی) صرفنظر میکند. چون گناهکار مجازات تازیانه را به جان خرید، دیگر مجازات الاهی دربارهی وی اعمال نمیشود، چرا که براساس حقوق یهود، هیچ کس برای ارتکاب عملِ واحد دوبار مجازات نمیشود. (79)پینوشتها:
1. Ket. 33b.
2. TJ, Sanh. 7:10, 25a.
3.Sif. Num. 114; Sanh. 11:4.
4.MK 16a; cf. M.E., “Imprisonment”, EJ., v. 8, p. 1300.
5.hakhnasah la - kippah
6.Sanh. 9:5; Tosef., Sanh. 12: 7-8; cf. M.E., op. cit., p. 1300.
7.Sanh. 81b.
8.یا: آب محنت، آب مضیقه، آب کم.
9.Sanh. 9:5.
10. براساس تلمود، قضات از گواهان دربارهی دورهی شمیطا، سال، ماه، چندم ماه، روز هفته، ساعت و مکان ارتکاب جرم سؤال میکردند و دربارهی آشنایی با متهم و نیز داده شدن اخطار میپرسیدند (Sanh. 5:1-2).
11.Sanh. 81b؛ رک: راب ا. کهن، پیشین، ص 322.
12. M.E., op. cit., p. 1300-1.
13.Maim., Nezikin, “murder’, ch. 2.
14.Ibid., p. 1301.
15.M.E., op. cit., p. 1301.
16. تبعید گروهی نیز، به عنوان مجازات سرپیچی قوم از قوانین خدا، در کتاب مقدس در نظر گرفته شده است (تثنیه، 28: 64 – 68). این گونه تبعیدها وحشتناک بودند و پیامدهای ناگواری به همراه داشتند (تثنیه، 28: 65؛ حزقیال، 11:37).
17.Cf. Philip Birnbaum, Encyclopedia of Jewish Concepts, p. 143.
18.Mak. 10a.
19. «و از شهرها که به لاویان بدهید شش شهر ملجأ خواهد بود و آنها را برای قاتل بدهید تا به آنجا فرار کند و سوای آنها چهل و دو شهر بدهید. پس جمیع شهرها که به لاویان خواهید داد چهل و هشت شهر با نواحی آنها خواهد بود.»
20.Mak. 13a.
21.Maim., Yad, Roze’ah, 8:9-10; cf. H.H.C., “City of Refuge”, EJ., v. 5, p. 591-2.
22.Mak. 13b; Tosef. Mak. 3:6.
23.Mak. 10b; Tosef., 3:5; 2:5-6; cf. H.H.C., op. cit., p. 592-3.
24.Maim. Yad, Roze’ah, 7:10, 13; cf. ibid., 593-4.
25.Mak. 12a; Maim. Yad, Roze’ah, 5:14; cf. H.H.C., op. cit., p. 593-4.
26. herem
27.Mo.G./ H.H.C., “Herem”, EJ., v. 8, p. 344-50; Philip Birnbaum, op. cit, p. 235.
28.MK 16a.
29. niddui
30.Ibid.
31. Sif. Num. 104.
32.MK 16a; Maim., Yad, Talmud Torah 7:6; cf. Mo.G./ H.H.C., loc. cit., p. 350-1.
33. nezifah
34.MK 16a.
35.MK 15a; Maim., ibid., 7:4-5.
36.MK 15a-b; Sem. 5:10-13; Eduy. 5:6; cf. Mo.G/H.H.C, op, cit, p. 351.
37. shamta
38. sham mita
39. shemamah
40.MK 17a.
41. Ber. 19a.
42. Maim., loc. cit. 6:14; cf. Mo.G./ H.H.C., op. cit, p. 351-2.
43. YD 334:43; cf. ibid.
44. محمد حافظ صبری، پیشین، ص 564-567.
45.همان، ص 111 و 118.
46. kofer
47. BK 83b, 84a.
48. BK 40a; cf. H.H.C., “Compounding Offenses”, EJ., v. 5, p. 856.
49. nezek
50. BK 86a.
51. za’ar
52. rippui
53. shevet
54. boshet
55. BK 8:1, 6; cf. Sh.A, “Damages,” EJ., v. 5, p. 123.
راب ا. کهن، پیشین، ص 329 – 330.
56.Sh. A., op. cit, p. 1234.
57.BK 8:1.
58.ones: اُونِس را میتوان به «اکراه» ترجمه کرد. برای اطلاع بیشتر دربارهی این واژه رک:
Sh. Sh., “ones”, EJ., v. 12, p. 1397.
59.Sh.A., op. cit., p. 1234-6.
60. fine
61. damage
62.Maim., Yad, Nizkei Mamon 2:7-8; cf. H.H.C./I.L., , “Fines”, EJ., v. 6, p. 1287.
63.Ket. 42b – 43a; Shev. 38b.
64.Mak. 4b; Ket. 23b, 37a; BK 83b.
65. TJ, BK 10: 6,7.
66.Git. 44a.
67.BK 91a.
68. TJ, Kil. 7:3, 31a.
69.MK 16a.
70.BK 96b.
71. Ket. 3:7.
72. TJ, pes. 4:3, 30d; cf. H.H.C., op. cit, p. 1287-88.
73. Ibid., p. 1288.
74. Ibid.
75.Cf. H.H.C., “Divine Punishment”, EJ., v.6, p.121; I.T.S., “Karet”, EJ., v. 10; p. 788.
76. karet
77. Ker. 1:1-2; cf. I.T.S., op. cit., p. 788.
78. Tosef. Shevu. 3:1; cf. H.H.C., op. cit., p. 121-122.
79. Mak. 13a-b; 3:15.
80. Sanh. 81b; Yad, Sanh. 18: 4; cf. H.H.C., op. cit., p. 122.
گفتار یکم: کلیات
الف) یهودیت و ادیان هم خانواده
یهودیت، با بیش از سی سده حضور در تاریخ بشری، یکی از مهمترین ادیان زندهی جهان است. گرچه این دین در دنیای معاصر پیروان چندانی ندارد (کمتر از یک سیصدم جمعیت جهان)، هماره بر فرهنگ و تمدن بشری تأثیرگذار بوده است. بنیادگذار، شخصیتها و بسیاری از آموزههای این دین مورد احترام و پذیرش کم و بیش نیمی از ساکنان کرهی خاکی (یعنی مسلمانان و مسیحیان) است، چرا که یهودیت، مسیحیت و اسلام ادیانی هم خانوادهاند که تاریخی مشترک دارند. هر سه دین خود را به ابراهیم منتسب میدانند، و از اینرو «ادیان ابراهیمی» نامیده میشوند؛ هر سه دارای خاستگاه سامیاند، و از این جهت «ادیان نژاد سامی» نام گرفتهاند؛ و هر سه به خدای یگانه معتقدند، و بدین لحاظ گاه «ادیان توحیدی» خوانده میشوند. حتی گاه در نوشتههای برخی از دین پژوهان غربی از «ادیان یهودیتبار» (1) سخن به میان میآید، و مراد چه بسا این باشد که بنیادگذار و بسیاری از آموزههای یهودیت مورد اتفاق و پذیرش هر سه دین پیش گفته است، اما در مورد مسیحیت و اسلام چنین توافقی وجود ندارد. (2)ب) شریعت و جایگاه «حقوق» در آن
اشاره شد که یهودیت، در کنار اسلام، دینی است که شریعت در آن جایگاهی خاص دارد. تبیین ربط و نسبت شریعت با دین بحثی دقیق و مفصل میطلبد که جای طرح آن در اینجا نیست. در این مقال در پی آنیم تا به طور کوتاه جایگاه مسائل حقوقی را در گسترهی آموزههای دین معین کنیم. شریعت در معنای عام به همهی آموزههای دین – یعنی الاهیات، اخلاق و احکام عملی – اطلاق میشود. در این معنا، شریعت را میتوان معادل «دین» دانست. شریعت در معنای خاص عبارت است از احکام فرعی عملی، یعنی مجموعهای از بایدها و نبایدهایی که مربوط به رفتار (فردی یا اجتماعی) است، و در این معنا قسیم اخلاق و الاهیات است (و این سه روی هم رفته آموزههای دین را شکل میدهند). با این همه، تمییز شریعت در این معنا با اخلاق همواره به سادگی ممکن نیست.ج) واژهشناسی حقوق یهودی
آموزههای دینی یهودی را میتوان به دو بخش تقسیم کرد؛ یکی «اَگادا» (3)، که عبارت است از آن بخش از آموزههای دینی که تاریخ، مثلهای اخلاقی و نکات پندآمیز، و مباحث و نظریات فلسفی و الاهیاتی را شامل میشود. بخش دیگر، «هَلاخا» (4) است، که معادل «شریعت» در یهودیت است. آنگاه که واژهی شریعت یا هلاخا در یهودیت به کار میرود معنایی عام از آن اراده میشود، به گونهای که همهی آموزههای دستوری دینی را دربر میگیرد.د) انسان و شریعت
کتاب مقدس یهودی را «عهد» مینامند. علت این نامگذاری این است که، بنابر تورات، خدا با قوم اسرائیل پیمان بست که ایشان در قبالِ رعایتِ احکام شریعت (تورات)، قوم محبوب و برگزیدهی خدا شوند. شرط تحقق این عهد آن است که یهودیان به همهی احکام تورات گردن نهند. تنها راه نجات یهودیان این است که احکام تورات را، که برطبق یک سنت باستانی 613 حکم اصلی است، بر پای دارند. براساس تعالیم یهودی، پیام تورات برای همهی آدمیان است نه فقط قوم اسرائیل. به گفتهی تلمود: «هر مشرکی که تورات را بیاموزد مانند کاهن اعظم است.» (13) با این همه، رابطهی غیریهودیان با تورات به گونهای دیگر ترسیم شده است: اگر غیریهودیان به هفت قانون اخلاقی تورات، که از آن به قوانین هفتگانهی نوح تعبیر میشود، وفادار باشند رستگار میشوند. (14) این هفت قانون کمترین وظیفهی اخلاقی همهی انسانها است. به گفتهی تلمود، هر غیریهودیای که این پیمان را بپذیرد «غریب میهمان» یا حتی «نیمهی مؤمن» نامیده میشود. (15)هـ. ویژگیهای حقوق یهودی
برای نظام حقوق یهودی صفاتی را میتوان برشمرد که در این میان دو ویژگی اهمیت بیشتری دارد. یکی از این دو ویژگی، این نظام را از نظامهای حقوقی غیردینی جدا میکند، و آن ویژگی «دینی» بودن است. ویژگی دوم این نظام را از سایر نظامهای حقوقی دینی نیز جدا میکند، و آن ویژگی «ملی» بودن است. اجتماع این دو ویژگی مهم، یعنی دینی بودن و ملی بودنِ توأمان نظام حقوق یهودی، این نظام را منحصر به فرد کرده و عامل مهم حفظ آن حتی در دورانهایی بوده که امکان اجرا نداشته است. به دلیل همین دو ویژگی حقوق یهودی است که یهودیان از دادخواهی در دادگاههای غیریهودی منع شدهاند. حتی تلمود میگوید نه تنها نباید در مرافعات در آنجایی که احکام دادگاه غیریهودی با حقوق یهودی مخالف است به این دادگاهها مراجعه کرد، بلکه حتی اگر در موضوعی خاص رأی دادگاه غیریهودی با حقوق یهودی کاملاً یکسان نیز باشد باز دادخواهی در این دادگاهها ممنوع است. (20)1. دینی بودن حقوق یهودی
یکی از مباحث مهمی که در فلسفهی حقوق مطرح میشود این است که منشأ اعتبار و مشروعیت قواعد حقوقی هر نظام در کجا است. فیلسوفان حقوق مباحث زیادی را دربارهی مبنای مشروعیت و حجیت قوانین مطرح کردهاند. بسیاری از حکیمان آرمانگرا، که به حقوق فطری قائلاند، منشأ حجیت و اعتبار قواعد حقوقی را «اصل عدالت» میدانند. واقعگرایان مبنای حقوق را «قدرت حکومت» میپندارند. در این باره، در فلسفهی حقوق مباحث مهمی وجود دارد که جای طرح آنها در این مختصر نیست. (21)2. ملی بودن حقوق یهودی
حقوق یهودی افزون بر ویژگی دینی بودن، ویژگیای دارد که آن را از دیگر نظامهای حقوقی دینی جدا میکند و آن عبارت است از ملی بودن حقوق یهودی. یهودیت دینِ قوم یهود (بنیاسرائیل) است و کل تحولات و تطوراتی که در نظام حقوقی یهودی به وجود آمده دستاورد این قوم است. از این جهت، حقوق یهودی با، برای مثال، حقوق اسلامی یا حقوق کلیسایی متفاوت است؛ چرا که این نظامها ویژگی قومی ندارند و در میان ملل و اقوام گوناگون بسط و تحول یافتهاند.و) نظام حقوقی یهود در میان نظامهای معاصر آن
اگر یهودیت را به عنوان یک «نظام حقوقی» بنگریم، بد نیست که آن را با نظامهای حقوقی همسایه و همعصرش مقایسه کنیم. در منطقهای که یهودیت در آن در حدود 1300 قم ظهور و بروز یافت – یعنی در خاور نزدیک باستان و در تمدنهای بینالنهرین – پیشتر قانوننامههای مهمی وجود داشته است. قدیمترین قانوننامهای که به دست آمده عبارت است از قانوننامهی اورنَمو (24) که مجموعهای از قوانین سومری مربوط به 2100 سال قبل از میلاد است. قوانین دیگر این منطقه عبارتاند از قوانین اِشنونا (25) (ح 1900 قم) در اکد، قوانین لیپیت عشتار (26) (ح 1900 قم) در سومر، و قوانین حیتی (ح 1600قم). با این همه، بیگمان مهمترینِ این قانوننامهها 282 ماده (به اضافهی مقدمه و مؤخره) دارد. مهمترین موضوعات مطرح شده در آن عبارتاند از: شهادت دروغ و قضات فاسد (مواد 1-5)؛ سرقت و آدمربایی (6-25)؛ قوانین مربوط به اموال (26-126)؛ خیانت در امانت (112)؛ قوانین مربوط به زندگی خانوادگی، زنای با محارم، افترا به زن شوهردار، ازدواج مجدد، طلاق، ارث و ... (127 – 194)؛ ضرب و جرح و صدمات بدنی (195 – 214) و ... (27)گفتار دوم: منابع حقوق یهودی
عبارت «منبع حقوق» در معانی گوناگونی به کار میرود. برخی از حقوقدانان به سه اصطلاح منابع مکتوب (37) (مکتوبات حقوقی)، تاریخی و قانونی اشاره میکنند. (38) منابع مکتوب حقوق عبارتاند از منابع و مخازنِ معتبرِ قوانین و احکام هر نظام حقوقی که به صورت مکتوب برای تبیین و توضیح محتوای این نظامها به کار میروند. در مکتوبات حقوقی، قانون مورد بحث و تفسیر واقع میشود. منابع تاریخی عبارتاند از خاستگاههای تاریخی و عملی قواعد حقوقی هر نظام. منابع تاریخی در مفهوم گستردهی آن، عوامل اقتصادی، اجتماعی، اخلاقی و ... را نیز شامل میشود. منابع قانونی آن دسته از منابعاند که خود نظام حقوقی، آنها را به عنوان منبع معتبری که قدرت الزامآور قواعد حقوقی از آنها گرفته میشود، به رسمیت میشناسد.الف) منابع مکتوب حقوق یهودی
در حقوق یهودی منابع مکتوب دارای اهمیت بسیارند، به گونهای که در بیشتر موارد، به هنگام بحث از منابع حقوق یهودی، فقط از همین منابع مکتوب بحث میشود.1. کتاب مقدس (39)
کتاب مقدس عبری منبع حجیت و اعتبار کل نظام شرعی و حقوقی یهودی و نیز نخستین و مهمترین منبع مکتوب آن است. این کتاب، که یهودیان آن را «عهد» یا «تَنَخ»، و مسیحیان آن را «عهد قدیم» مینامند، سه بخش دارد: تورات، کتب انبیا (نویئیم) و مکتوبات (کِتوویم).2. میشنا و تلمود
منبع مکتوب بعدی حقوق یهودی عبارت است از میشنا (48) و تلمود (49)، که حاصل گردآوری شریعت شفاهی (50) است. به اعتقاد یهودیان، افزون بر تورات نوشته (51)، که همان پنج کتاب موسی است، تورات دیگری نیز بر موسی وحی شد که همواره به شکل نانوشته در کنار تورات مکتوب وجود داشته و دارای همان ارزش و اعتبار است. از این سنت به تورات شفاهی تعبیر شده است. ابنمیمون در مقدمهی تفسر میشنا مینویسد:3. بارَیتا (61)
در دورهی تنّائیم به جز میشنا آثار دیگری نیز در زمینهی هلاخا تدوین شد که گاه به آنها بارَیتا نیز گفته میشود. (باریتا در اصطلاح خاص به مطالبی گفته میشود که در میشنا نیامدهاند اما آمورائیم آنها را در تلمود مطرح کردهاند. (در میان باریتاها، دو مجموعه اهمیت بیشتری دارند: توسفتا (62) و میدراشهای هلاخایی. این مجموعهها چون خارج از میشنا هستند و گاهی دیدگاهی مخالف میشنا دارند اعتبار منابعی رسمی را ندارند.1-3. میدراشهای هلاخایی
میدرشه هلاخا (63) یا مدارشهای هلاخایی نام گروهی از شرح و توضیحات تنّاها بر چهار سفر از اسفار پنجگانه است. این میدراشها عمدتاً در پی استنتاج هلاخا از توراتاند، اگرچه گاهی حاویِ اگادا نیز هستند. از آنجا که در سفر پیدایش هلاخا و قانون وجود ندارد میدراشهای هلاخایی فقط به چهارسفر خروج، لاویان، اعداد و تثنیه پرداختهاند. معروفترین این میدراشها عبارتاند از: مِخیلتا (64)، از ربی ییشماعل بن الیشاع (65) بر سفر خروج؛ سیفرا (66) بر سفر لاویان؛ سیفره (67) بر سفر اعداد؛ و سیفره بر سفر تثنیه. این میدراشها عمدتاً در قرن دوم و سوم میلادی – هم زمان با میشنا – نوشته شدهاند. (68)2-3. توسفتا
توسفتا (در لغت: «اضافی»، «ضمیمه»، مجموعهای از باریتاهای عالمان عصر میشنا (تنّائیم) است. توسفتا مانند میشنا شش بخش (به همان نامها) دارد. هر بخش آن نیز مانند بخشهای میشنا به رسالهها و رسالهها به فصلها و فصلها به هلاخاها (به همان شکل و ترتیب و نامهای میشنا) تقسیم میشود. هر رسالهی میشنا یک رسالهی مشابه در توسفتا هم دارد (به جز استثناهای اندکی). با این همه، توسفتا تقریباً چهار برابر میشنا است.ب) منابع قانونی حقوق یهودی
منظور از منابع قانونی در یک نظام حقوقی منابعی است که خود آن نظام آنها را به عنوان منابع معتبری که قواعد حقوقی قدرت الزامآورشان را از آنها میگیرند به رسمیت شناخته است. منبع قانونی منبع مستقیمِ وضع قاعده است. برای مثال، ممکن است قاعدهای به یک «رویهی قضایی» مستند باشد و خود آن رویه ریشههای تاریخی خاصی داشته باشد. در اینجا رویهی قضایی منبع قانونی قاعدهی فوق است و سوابق آن رویهی قضایی جزء منابع تاریخی و غیرمستقیم محسوب میشوند. (1)1. سنت
منظور از سنت (قبالا) (2) در اینجا عبارت است از «سنتی که شخص به شخص انتقال یافته است» و سابقهی آن به موسی برمیگردد و وی نیز آن را از خدا دریافت کرده است. (3)2. میدراش (4)
در حوزهی هلاخا، واژهی میدراش («تفسیر») به معنایی شبیه «تفسیر» در نظامهای حقوقی جدید به کار میرود. میدراش شامل قواعدی است که از تفسیر شریعت مکتوب و هلاخاهای دورههای مختلف استنتاج شده است. واژهی میدراش گاه اشاره است به فرایند ویژهی تفسیر یک متن خاص (هرمنوتیک)؛ از این جهت، تلمود نیز مشتمل بر میدراش است. گاه نیز میدراش به معنای تدوین نتایج فرایند تفسیری است که در آن مجموعهای از تفسیرها گرد میآیند. (5) میدراش در این معنا به مجموعهای گستردهی تفسیر کتاب مقدس که خارج از تلمودند اشاره دارد؛ این مجموعهها هم شامل هلاخایند و هم شامل اگادا، و به صورت مستقل در دسترساند. میدراش منبع اصلی حقوق یهودی (پس از سنت) است.3. تَقانا (16) و گِزِرا (17)
تقانا («قانونگذاری») و گزرا («حکم»، «دستور») بیانگر قانونگذاریهای مراجع هلاخایی یا دیگر مراجع ذیصلاح در هر نسل و دورهای است.4. مینهاگ (22)
مینهاگ («عرف») بیانگر قواعد حقوقیای است که از شکلهای مختلف عرف استنتاج میشوند. از نظر تاریخی، عرف را بر سایر منابع حقوق مقدم دانستهاند و گفتهاند حتی قوانین کهن، مانند قوانین حمورابی، یونان باستان و هند (مانو) را با معیارهای کنونی باید مجموعههای عرف تدوین شده دانست. (23) در تعریف عرف گفتهاند: «قاعدهای است که به تدریج و خودبهخود میان همهی مردم یا گروه ویژهای از آنان به عنوان قاعدهای الزامآور مرسوم شده است.» (24)5. مَعَسه (27)
مَعَسه («عمل»، «رویه») عبارت است از آن قواعد حقوقی که از احکام قضایی یا روش عالمان هلاخا در یک موضوع مشخص استنتاج شده است. مَعَسه در دو شکل، منبع قانونی حقوق یهودی است: معسهگاه به شکل حکمی است که دادگاه یا قاضی صلاحیتدار در یک مورد و دعوای خاص و عینی صادر میکند. معسه در این معنا شبیه «رویهی قضایی» در دیگر نظامهای حقوقی است. گاه نیز معسه ناشی از روش و نظریهی یک عالم هلاخایی صلاحیتدار است، اما وی در مقام قاضی یا داور نیست. (28) این را شاید بتوان شبیه «نظریهی حقوقدانان» در دیگر نظامهای حقوقی دانست.6. سِوارا (30)
سِوارا («نتیجهی منطقی»، «عقل») عبارت است از منطق حقوقیای که عالمان هلاخا در استدلالهایشان به کار میبرند. سوارا آن دسته از قواعد حقوقی را ارائه میکند که مستقیماً از عقل بشریِ عالمان هلاخا ناشی شدهاند.7. نمونهای از کاربرد منابع قانونی
بجا است که در اینجا نمونهای از کاربردِ منابع قانونی حقوق یهودی را در استنباط احکام ذکر کنیم. نمونهی آشکارِ این امر، مجازاتِ قطع عضو است. تورات چنین حکم میکند:گفتار سوم: ادوار حقوق یهودی
قانون یهودی بیش از سیقرن تاریخ دارد. این نظام در این تاریخ درازمدت، تحولات بسیاری را در خود پذیرفته و رشد و تطور بسیاری یافته است. گرچه این تاریخ سه هزار ساله را میتوان به اعتبارات مختلفی تقسیم کرد، در اینجا برای سهولت و نیز به دلیل ویژگی خاص تحولاتی که در این نظام رخ داده است، تاریخ حقوق یهودی را به دو دوران تقسیم میکنیم: نخست از آغاز شریعت مکتوب تا اختتام تلمود؛ و دوم از دورهی پساتلمود تا عصر حاضر. دلیل این تقسیمبندی این است که مکتوب شدن سنت شفاهی در میشنا و نهایتاً شرح و تفسیر آن در تلمود نقطهی عطفی در تاریخ حقوق یهودی است، زیرا هلاخای تلمودی معتبر و حجت است و نمیتوان با آن به مخالفت برخاست. به گفتهی ابنمیمون: «هر آنچه در گمارا [=تلمود] بیان شده است... لازمالاتباع است... و همهی قوم اسرائیل باید آن را بپذیرند.» (44)الف) از شریعت مکتوب تا پایان تلمود
این دورانِ حدوداً 1900 ساله (ح 1280 قم – ح 600 م) را میتوان به شش دورهی متمایز تقسیم کرد.1. دورهی کتاب مقدس
این دوره از وحی تورات به موسی در سینا آغاز میشود و تا زمان عزرا و نحمیا (حدوداً میانهی سدهی پنجم پیش از میلاد) ادامه مییابد.2. دورهی سوفریم (48)
دورهی سوفریم یا «کاتبان» از زمان عزرا و نحمیا (قرن پنجم قبل از میلاد) آغاز میشود. در این دوره قوم یهودی به تازگی از تبعید بابلی (586 – 538 قم) بازگشتهاند و یا بازسازی معبد اورشلیم حیاتی تازه یافتهاند. دورهای که در تاریخ یهودیت به نام «دورهی معبد دوم» (ح 520 قم – 70 م) نامیده میشود، دورهای مهم و تأثیرگذار بر فرهنگ و شریعت یهودی است. در آغاز این دوره، یهودیان تحت حاکمیت پارسیان (538 – 322 قم) میزیستند. نسلی که از تبعید بازگشته بود، با بسیاری از مفاهیم و حتی تا حدی با زبان کتاب مقدس بیگانه بود. از اینرو، یکی از بزرگان یهودی به نام عزرای کاتب شورایی را به نام مجمع کبیر یا کِنِست هگدولا (49) بنیاد گذاشت که در آنجا عالمان یهودی (که به نام سوفریم یا کاتبان معروفاند) به شرح و تفسیر تورات میپرداختند. این شورا دو پیامد داشت: یکی اینکه تورات و تعلیم آن را که تا آن زمان فقط میراث کاهنان شمرده میشد به میان عامهی مردم آورد و بدین صورت بسیاری از افرادی که از نسل کاهنان (یعنی از خاندان هارون از سبط لاوی) نبودند، عالِم تورات شدند؛ از سوی دیگر، با رونق یافتن علم تفسیر تورات (میدراش)، شریعت شفاهی را شکل داد که بعدها سهمی عظیم در شریعت و حقوق یهودی یافت. فعالیت مجمع کبیر سرآغاز حاکمیت شریعت شفاهی است. این امر سرآغازِ اختلاف دو گروه اصلی تشکیل دهندهی مجمع کبیر یعنی روحانیان و دانشمندان غیرروحانی بود که بعدها در شکل دو فرقهی صدوقیان (50) و فریسیان (51) آشکار شد.3. دورهی زوگوت (56)
پس از پایان فعالیت مجمع کبیر (بین 250 تا 200 ق م)، که هم زمان با سلطهی یونانیان بر سرزمین فلسطین است (332 – 140 قم)، دورهی جدیدی با فعالیت سنهدرین (57) یا مجمع عالی دینی و قضایی یهودی (احتمالاً از 160 قم) آغاز میشود. فعالیت این مجمع، که متشکل از 71 نفر از عالمان و کاهنان بود، در دورهی حکومت حشمونیان (58) (گروهی یهودی که در مبارزه با یونانیان پیروز شد و در سالهای 140 تا 37 قم حکومت کرد) و ابتدای دورهی رومیان (37 قم به بعد ادامه داشت. در این دوره پنج جفت (زوگوت) از عالمان برجستهی یهودی رهبری سنهدرین را برعهده داشتند که یکی به نام ناسی (59) یا رئیس، ریاست سنهدرین را به عهده داشت و دیگری به نام آو بِت دین (60)، قائممقام ناسی و رئیس دادگاه شرع بود. دورهی زوگوت («جفتها») با مرگ آخرین جفت از این رهبران یعنی هیلل (ف. 10 م) و شَمّای (ف. 10 یا 30 م) به پایان رسید.4. دورهی تنّائیم (67)
دورهی تنّائیم، که گاه دورهی شریعت شفاهی یا دورهی میشنا نامیده میشود، دو سدهی اول میلادی یعنی از مرگ هیلل تا مرگ یهودا هناسی (ح 220 م) را شامل میشود. این دوره که سرآغازش در مکتبهای هیلل و شمّای است نقشی مهم و تأثیرگذار بر فرهنگ، شریعت و حقوق یهود دارد. در این دوره، شش نسل از معلمان شریعت شفاهی که به تَنّا (68) («معلم»؛ در جمع: تنّائیم) شناخته میشوند فعالیت داشتند.5. دورهی آمورائیم (77)
آمورائیم (جمع آمورا به معنای شارح و مفسر) لقب عالمانی است که پس از تکمیل میشنا تا به انجام رسیدن تلمود میزیستند. ایشان عمدتاً دست به کار شرح و تفسیر میشنا و نیز تدوین میدراشهای اگادایی (یعنی میدراشهایی که به مباحث غیرهلاخایی، مانند روایات، نکات پندآمیز و ... میپرداختند) بودند. آموراها با شرح و تفسیر هلاخاهای میشنا، هلاخاهای نهایی را از آن استخراج میکردند.6. دورهی ساوورائیم (88)
پس از پایان تلمود بابلی، عالمان بابلی، که در این دوره به ساوورائیم («حکما») معروفاند، تا پایان قرن ششم و به نقلی تا میانهی سدهی هفتم، دست به کار تدوین و ویرایش تلمود بابلی بودند. از اینرو، این دوره در حقیقت بخش پایانی دورهی تلمود است. اطلاعات مربوط به این دوره ناچیز است و شخصیتهای چندان تأثیرگذاری در این دوره فعالیت نداشتهاند.ب) دوران پساتلمود
با تدوین شریعت شفاهی در میشنا و تلمود، تحول و تطور حقوق یهودی به پایان نرسید، بلکه حقوق یهودی وارد مرحلهای تازه شد. آثار مهم و زیادی در این دوره در هلاخا و حقوق یهودی نوشته شد. دوران پساتلمود را نیز میتوان به چند عصر تقسیم کرد:1- دورهی گائونیم (95)
از پایان دورهی تلمود تا حدوداً میانهی سدهی یازدهم را دورهی گائونیم مینامند. نام این دوره از واژهی «گائون» که لقب رسمی رؤسای آکادمیهای بابل (سورا و پومبدیتا) بود گرفته شده است (این گائونها را رِش گالوتا، (96) رهبر یهودیان در سرزمینهای آوارگی، (97) منصوب میکرد). در بخش عمدهی این عصر آکادمیهای بابل مرکز معنوی و فرهنگی کل جامعهی یهودی بود و بیشتر جوامع یهودی فتاوا و احکام گائونها را به طور مطلق میپذیرفتند. ایشان میکوشیدند تا تلمود را، در شکلی که از ساوورائیم دریافت کرده بودند، به گونهای تفسیر کنند که قانوننامهی مورد پذیرش در همهی موضوعات اجتماعی و دینی شود. جامعهی گائونی بر دادگاهها در همهی نواحی بابل نظارت داشت. قضات این دادگاهها را رشگالوتا با توافق گائونها نصب میکرد. گائونها مقررات جدیدی نیز متناسب با نیازهای روزگار وضع کردند. مصوبات (تَقانوت) ایشان اعتبار قانونی داشت، زیرا ایشان خود را در مقام رئیس سنهدرین نسل خود میدانستند. در پایان این عصر، به دلیل برخی مسائل در درون جامعهی یهودی و نیز دلایل سیاسی بیرونی، پیوند و علقهی گائونهای بابل با مراکز آموزشی شمال آفریقا و اسپانیا سست شد و از میانهی سدهی یازدهم به بعد، دیگر مرکز معنوی واحدی برای هدایت جامعهی یهودی وجود نداشت و هر اجتماعی به رهبران و معلمان خود متکلی بود. این امر تأثیر مهمی بر رشد و تحول حقوق یهودی گذاشت (برای مثال، نقش عرفهای محلی در قانونگذاری و ...). در این دوره، سه شاخهی اصلی منابع مکتوب حقوق یهودی، که پیشتر به آن اشاره شد، یعنی شروح و حواشی، مجموعههای فتاوا، و قانوننامهها پدیدار شدند.2. دورهی ریشونیم (107)
عصر ریشونها (یا متقدمان، مراجع نخستین) از زمان اسحاق الفاسی (108) در میانهی سدهی یازدهم آغاز میشود و تا قرن شانزدهم (دوران یوسف قارو و تدوین کتاب شولحان عاروخ و نیز مَپّا (109) اثر موسی ایسرلس (110)) ادامه مییابد. این عصر را دوران طلایی حقوق یهودی در دورهی پساتلمود میدانند. در این دوره در سه شاخهی منابع مکتوب حقوق یهودی آثار مهمی تدوین شد، مانند شرح راشی بر تلمود و حواشیِ توسافوت نویسان (توسافوت) (111)؛ قانوننامههای اسحاق اَلفاسی، ابنمیمون، یعقوب بن آشر، یوسف قارو، موسی ایسرلس و دیگران؛ و مجموعههای فتاوای سلیمان بن اَدرِت (112)، آشربن یِحیئل (113) و دیگران. همچنین در این عصر قانونگذاری اجتماعی رونق بسیاری یافت. آغاز دورهی ریشونیم با افول آکادمیهای بابل و پیدایش مراکز جدید آموزشی در سرزمینهای آوارگی، از جمله شمال آفریقا، اسپانیا و دیگر کشورهای اروپایی هم زمان است. از جمله شمال آفریقا، اسپانیا و دیگر کشورهای اروپایی هم زمان است. از برجستگان دورهی ریشونیم، به جز افراد پیش گفته، میتوان به سموئیل هَناگید (114) (در اسپانیا)، گرشوم بن یهودا (115) (در آلمان) و نیسیم بن یعقوب (116) (در شمال آفریقا) اشاره کرد. (117)3. دورهی اَحَرونیم (118)
دورهی اَحرونیم، به معنای «متأخران» یا مراجع متأخر، از زمان یوسف قارو و موسی ایسرلس در قرن شانزدهم آغاز میشود و تا قرن هجدهم و به نقلی تا عصر حاضر ادامه مییابد. علت نامگذاری ایشان به «متأخران» آن است که از مراجع متقدم، یعنی ریشونیم، متمایز شوند.4. دورهی لغو استقلال قضایی یهود تا عصر حاضر
عصر بیداری، که پیامد آن لغو استقلال قضایی یهود در سرزمینهای آوارگی بود، نقطهی عطفی در تحولات حقوق یهودی است. این دوره را میتوان به چند بخش تقسیم کرد: از اواخر قرن هجدهم تا آغاز قرن بیستم، یعنی تا دورهی بیداری ملی یهود؛ از آغاز قرن بیستم تا تأسیس دولت اسرائیل در 1948؛ و از استقرار دولت اسرائیل به بعد. (124)4
اما من جلوتر از افکار خود حرکت میکنم. بگذارید لحظهای به این سؤال برگردیم که حسیدیسم به چه معناست و به چه معنا نیست. دو چیز در مورد این جنبش هست که به ویژه قابل ملاحظهاند. یکی این واقعیت است که در منطقهای از لحاظ جغرافیایی کوچک و نیز در دورهای بسیار کوتاه، گتو (1) کهکشان کاملی از قدیس عارفان را به وجود آورد که هر یک از آنها شخصیتی شگفتانگیز بودند. شدت و شورمندی باورنکردنی احساس دینی خلاق که بین سالهای 1750 و 1800 خود را در شکل حسیدیسم آشکار ساخت سرمایهای از نمونههای دینی واقعاً اصیل به وجود آورد، که تا جایی که انسان میتواند قضاوت کند، حتی از محصول دوران کلاسیک صفد بهتر بود. چیزی شبیه طغیان انرژی دینی علیه ارزشهای دینی متحجرانه به وقوع پیوسته بود.5
به طور خلاصه نکات زیر جهت توصیف جنبش حسیدی حائز اهمیت هستند.6
سرانجام باید نکتهی دیگری را مورد توجه قرار داد. آن نکته رابطهی نزدیک میان عرفان و سحر و جادو (41) در سرتاسر تاریخ جنبش حسیدی است. گویی که شخصیت اسرائیل بعل شم صرفاً به منظور آشفته ساختن نظریهپردازان جدید عرفان آفریده شده بود. در اینجا شما عارفی را دارید که اظهارات موثقاش هیچ جای تردیدی در مورد ماهیت عرفانی تجربه دینی او باقی نمیگذارد و پیروان اولیه و متأخر او با عزمی راسخ همان راه را پیش گرفتهاند. و با وجود این، او همچنین یک «بعل شم» واقعی است، یعنی استاد نام اعظم خدا، استاد مکتب قبالای عملی و یک جادوگر. در شناخت او، اعتماد محض به قدرت اسمای مقدس شکاف میان مدعای جادوگر جهت انجام معجزه با طلسماش، یا از طریق دیگر اعمال سحرآمیز، و شور و اشتیاق عرفانی را که در جستوجوی چیزی جز خدا نیست از بین میبرد. این دو گرایش در پایان تاریخ طولانی عرفان یهود، همچون آغاز آن، و در بسیاری از مراحل میانی رشد و گسترش آن، کاملاً درهم تنیده هستند.پینوشتها
1. Ghetto
2. Rabbi Israel of Koznitz
3. great Maggid of Meseritz
4. Solomon of Luzi
5. بنگرید به پیشگفتار او در کتاب گزیده گفتارها (1781) که از استادش تشکر کرده است.
6. Jehodah Loewe ben Bezalel of Prague
7. exaltd Rabbi Loew
8. Golem
9. Gevuroth Adonai
10. کتاب جبروت خداوند، کراکوف (Cracow, 1592).
11. Cf. Gottesdiener, شیری که در میان حکیمان پراگ زندگی میکرد, p.38-52 (1938); در صف مقبول.
او برخی از مطالب قبالایی را از نوشتههای او جمعآوری میکند بدون اینکه چیزی شبیه به تحلیل واقعی ارائه کند.
12. Musar books
13. Torsten Ysander, Studien zum Bescht"schen Hassidismus in seiner Religions Geschichtlichen Sonderart (Uppsala, 1933).
14. Rabbi Shneur Zalman of Ladi
15. Habad-Hasidism
16. Cf. عبادت لاوی, by Rabbi Aayan Halevi of Staroselje, vol.II (Lemberg, 1862). f.62d.
17. Rabbi Zevi Hirsh of Zydaczow
18. Hithlahavuth
19. Hithazkuth
20. Buber
21. Mitswah
22. Hasiduth
23. تمام نوشتههای «مگید» مَسِریتس (Meserita) و شاگردان او پر از اشاراتی به این تناقض بنیادین راه و رسم صدیق (Zaddikism) است.
24. مقایسه کنید با نظم ادوار جدید، ص 35.
25. Saddik
26. Talmid Hakham
27. Rabbi Mendel Of Kotzk
28. emotionalism
29. Verus, Der Chassidismus, p.308 (1901).
30. Pilpul
31. Gaon Elijah of Vilna
32. Simeon Dubnow
33. Cf. S. A. Horodezky, Religioese Stroemungen in Judentum, p.95 (1920).
34. Levi Isac of Berdictow
35. Jacob Isaac "seer of Lublin"
36. Moshe Leib of Sassov
37. pneuma
38. Solomon Schechter
39. S. Schechter, Studies in Judaism, vol.I, p.19-21 (1896).
40. Cf. M. Teitelbaum, ربی ملادی و شگفتی جدید, vol.I, p.87 ff (1913).
41. magic
42. مقایسه کنید با فضایل بعل شم طوو (f. 28a (1815)). در عبارتی مهم به دلیل وجود افراطیگری: «آن فردی که به توصیف صدیقین میپردازد، گویی به کسب مرکاوا یا آموختن قبالا مشغول است». حاخان نحمان اهل برسلاویی (Brazlav) تا آنجا پیش میرود که میگوید: «توصیف اعمال صدیقین رسیدن به مرکاواست». انسان نور مسیح را به جهان میآورد و بخش اعظم ظلمت را از بین میبرد. بنگرید به کتاب فضایل، فصل صدیق او.
43. Rabbi Israel of Rishin
44. S. J. Agnon
45. اصل این داستان را میتوان در مجموعهی حسیدی دربارهی حاخام اسرائیل ریشین (Rabbi Israel of Rishin) یافت:
(Keneseth Israel, Warsaw, p.23, 1906).
1
در بسط و گسترش عرفان یهود هیچ دورهای به اندازهی آخرین دورهی آن، یعنی جنبش حسیدی، تا این اندازه به طور کامل در ادبیات عرفانی توصیف نشده است. چنان که پیش از این در پایان سخنرانی سوم گفتم، این حسیدیسم لهستانی و اوکراینی قرون هجده و نوزده هیچ ربطی به حسیدیسم قرون وسطایی در آلمان ندارد. این حسیدیسم جدید اندکی قبل از اواسط قرن هجدهم توسط عارف و قدیس مشهور اسرائیل بعل شم (1) «صاحب اسم اعظم و مقدس» (2) بنیان گذارده شد. وی در سال 1760 وفات یافت و همان قسم که شبتای صوی نهضت ارتدادی شبتایی را شکل داده بود، شخصیت وی نیز در زمان حیاتش بر این جنبش تأثیر گذاشت. بخشهای بزرگی از یهودیان روسی و لهستانی، به ویژه تا اواسط قرن نوزدهم، به درون قلمرو این جنبش وارد شدند، ولی این شکل از عرفان نتوانست خارج از کشورهای اسلاو و روسیه پایگاهی به دست آورد.2
ابداً تصادفی نیست که جنبش حسیدی در مناطقی نظیر ولهانیا (34) و پادولیا (35) که نحلهی شبتای بسیار ریشه دوانیده بود، ظهور یافت. اسرائیل بعل شم بنیانگذار این جنبش در زمانی کارش را آغاز کرد که جنبش شبتای دائماً مورد آزار و اذیت راستآیینی حاخامی واقع میشد و به آرامی بیش از پیش خصلتی نیستانگارانه مییافت. در اواخر حیات آن، طغیان عظیم ضد ظواهر شریعت از طریق جنبش فرانکی واقع شد. بنابراین بنیانگذار حسیدیسم و اولین شاگردان او، میبایست از نیروی مخربی که در دل مسیحاگرایی عرفانی افراطی وجود داشت، کاملاً آگاهی داشتهاند و بیشک تجاربی در این خصوص داشتهاند. آنها در میان همان افرادی فعال بودند که نحلهی شبتای تلاش کرده بود آنها را به دین جدید دعوت کند و تا حدودی نیز موفق شده بود، و این احتمال نیز وجود دارد که در آغاز فعالیت انتقال اعضای یک جنبش به جنبش دیگر مطرح بوده است. در آغاز ظهور بعل شم، گروههایی از یهودیان لهستانی که پیش از این خود را حسیدیم (36) مینامیدند، بسیاری از پیروان شبتای بودند که اگر نگوییم در واقع، آنان ذاتاً در خفا پیرو راه و رسم شبتای بودند؛ و پیش از آن که تفاوت میان حسیدهای جدید پیرو «بعل شم» و حسیدهای قدیمی کاملاً درک شود، مدت زمانی طول کشید. در طی آن فاصله فرصتی برای بازنگری در میان پیروان هر گروه وجود داشت. آنچه سلیمان بن میمون (37) در مورد یکی از این حسیدهای «ماقبل حسیدی» یعنی یوسل اهل کلتزک (38) میگوید (39) آشکارا نشان میدهد که در اصل تفاوتی میان «حسیدهایی» نظیر افراد فوقالذکر و حسیدهای گروه حاخام یهودای حسید (40) که در سالهای 1699 و 1700 نهضتی عرفانی در سرزمین مقدس سازماندهی کرد، وجود نداشت اما با ملاحظهی گروه اخیر، ما دلیل کافی جهت پذیرش این مطلب به دست میآوریم که کثیری از آنان در واقع پیرو نحلهی شبتای بودند. (41)3
ولی بگذارید به نقطهی آغاز بحث خود برگردیم. ما میدانیم که برخی از مهمترین پیرو بعل شم، یعنی حاخام بائر، (61) مگید، (62) یا واعظ محبوب مسریتز رفتاری از خود نشان دادند که هم عصرانشان آن را عجیب و غیرعادی تلقی میکردند و ظاهراً این ظن و گمان را تأیید میکرد که آنها از شکل جدیدی از ضد شریعتگرایی شبتای پشتیبانی میکردند. ابراهیم کالیسکر (63) رهبر گروهی از حسیدها بود که - براساس سخنان یکی از دوستان حسیدیاش که کاملاً مخالف اعمال آنها بود - عادت داشتند «شاگردان تورات و علما را مورد استهزا قرار دهند، سخنان زشت و تحقیرآمیز نثار آنها کنند، در خیابانها و بازارهای کالوسک (64) و لیونزنا (65) پشتک و وارو بزنند و معمولاً به خود اجازهی انواع شوخی و مسخرگی و شوخیهای عملی در ملأعام را میدادند». و با وجود این حتی میان این گروههای افراطی و پیروان شبتای تفاوتی بسیار مهم وجود دارد: انگیزههای آنها کاملاً متفاوت است. برای پیروان «مگید بزرگ» (66) مسیحاباوری به عنوان نیرویی فعال با گیرایی و جاذبهی سریع دیگر هیچ اهمیتی نداشت. حالتی که برای آنها الهامبخش بود و مخالفان آنها را مشمئز میساخت، اشتیاق ابتدایی «دوستان عرفانی خدا» بود. پیش از این متذکر این واقعیت شدهام که حسیدیسم در مراحل آغازین خود برخوردار از ویژگیهای احیاگرانهی بسیار زیادی بود. بنیانگذار آن شکل تازهای از آگاهی و شعور دینی را به وجود آورده بود که در آن دانش حاخامی، علیرغم اهمیت ذاتیاش، نقش اساسی نداشت. او برای مبانی تجربهی مستقیمش به کتب قبالایی بازگشت که به او کمک میکرد شور و اشتیاق احساسیاش را تبلور بخشد. او پیرو اندیشههایی همچون صیمصوم خدا، بالا بردن بارقههای فرو افتاده، مفهوم دوقوت به عنوان بالاترین ارزش دینی، و مفاهیم دیگر است که قبلاً از آنها بحث کردیم. برای پرواز اوجگیرندهی نفس از عوالمی که در طی عمل صیمصوم آفریده شده، هیچ محدودیتی وجود ندارد. «هر آنکه در این «راه بزرگ» بندگی خدا را میکند، تمام نیروی باطنی خویش را گرد آورده و در افکارش به سوی بالا میرود و در یک عمل از میان تمام آسمانها عبور کرده و بالاتر از فرشتگان و سرافیم و اریکهها میرود، و آن پرستش کامل است». و: «در نیایش و در فرامینی که انسان مراعات میکند یک راه بزرگ و یک راه کوچک وجود دارد... اما «راه بزرگ» آمادگی درست و شور و اشتیاقی است که فرد با آن، خود را به عوالم بالا متحد میسازد». (67)پینوشتها
1. Israel Baal Shem
2. master of the holy name
3. Martin Buber
4. Simeon Dubnow
5. S. A. Horodezky
6. Jocob Minkin
7. بنگرید به کتابنامه.
8. Maskilim
9. Ahad Haam
10. احد هاعام احیای روح، در مجموعهی عل پاراشت دراخیم «دربارهی دوراهی» جلد دوم، ص 129.
11. Haskalah
12. Rabbi Phineas of Koretz
13. Rabbi Nahman of Braslav
14. Rabbi Mendel of Kotz
15. Hasidic Anthology
16. Louis Newman
17. بنگرید به کتابنامه.
18. این نظری بودن که ام. لوهر در:
M. Loehr Beitraege zur Geschichte des Hasidismus, Heft I (Leipzig, 1925) and Lazar Gulkowitsch, Der Hasidismus Religions Wiss cwissenschaftlich Untcrsucht, p.68 (1927).
19. Galicia
20. Klaus
21. Brady
22. Aoron Marcus
23. Verus (i.e. Aaron Marcus, Der chassidismus, p.286 (1901).
24. Rabbi Shalom Sharabi
25. Cf. Ariel Bension, سرشالوم شرعابی (Jerusalem, 1930).
26. Beth-El
27. Ariel Bension, The Zohar in Moslem and Christian Spain, p.242 (1932).
28. شماری از این اسناد چاپ شدهاند، برای مثال: (Ar. Bension, سرشالوم شرعایی, p.89-90) و به ویژه رسالهی چریکو فر (Tcherikover) به نام «دی کاموتاع فون پروشلیمعارمقوبالیم اهوت شالوم این میطان 18 طعن یاهر هوند عرت»،
(in YIVO, Studies in History (in Yiddish), vol.II, p.115-139 (1937)).
29. اعضای این جماعت، عارفان قبالا از میان یهودیان آفریقای جنوبی، ترکیه، بالکان، ایران و یمن جذب میشوند.
30. آثار و منابع فراوانی در باب «جنبش فلسطینی» وجود دارد که عقیده بر این است که آنها موضوع واقعی حسیدیسم و مسیحباوری را خلط میکنند، مثلاً در کتاب اسحاق ورفل (Issac Werful) به نام حسیدیسم و سرزمین اسرائیل (Jerusalem). اسرائیل هاپرین (Israel Halperin) در تحقیق خود به نام «مهاجرتهای نخستین حسیدیسم به موطن اسرائیل» (Jerusalem, 1966) تحلیل تاریخی واقعبینانهتری از این جنبش ارائه کرده است.
31. Rabbi Baer of Meseritz
32. Bal Shem
33. Rabbi Jacob Josef of Polna
34. Volhynia
35. Podolia
36. حتی حکایت افسانهای بعل شم طوو یعنی ستایش فضایل هنوز وجود چنین جنبش حسیدهایی را که به یاد میآورد، و به ما گفته میشود که دو تن از قدیمیترین شاگردان بعل شم به آنها تعلق دارند، مقایسه کنید با ستایش فضایل.
(ed. S. A. Horodezky, p.25 (1922)).
37. Solomon Maimon
38. Jossel of Letzk
39. Salomon Maimon"s Lebensgeschichte, ed. J. Fromer, p.170 (1911).
40. Rabbi Jehudah Hasid
41. برادرزادهی یهودا حسید که بعداً به آیین لوتری گروید به ما میگوید که او و رفقایش «برای دیدن مسیح دروغین» به اورشلیم سفر کردند. مقایسه کنید با:
A. Fuert, Christen Und Juden, p.260 (1892).
42. Rabbi Solomon of Karlin
43. Cf. Wolf Rabinowitsch, Der Karliner Chassidismus (1935).
44. کاملترین مجموعهی این داستانهای جعلی در فصلنامهی (Hasidim, هتامیم, 1935-1948) Habad منتشر شده است. انگیزه نویسندگان آشکارا این بود که بر هر چیزی که در فضایل بعل شم طوو گفته میشود جنبهی تاریخی بدهند.
45. Sefer Ha-Tsoref
46. Rabbi Heshel Zoref of Vilna
47. بنگرید به متون اکنون منتشر شده توسط
Wolf Z. Rabinowitsch in Zion, vol,V, p.126-131 (1940).
48. Shema Israel
49. Beth Ha-Midrash
50. Rabbi Sabbatai Rashkover
51. Aron Tutiever
52. Rabbi Mordecaiof Czemobyl
53. مقایسه کنید با جزئیات مربوط به شخصیت او در مقالهی نقل شده در یادداشت قبلی.
54. Cf. Zion, col.VI, p.80-84 (1941).
55. بنگرید به یادداشت من دربارهی این موضوع در (Zion, VI, p.89-93).
56. Rabbi Jacob Koppel Lifshitz
57. Tishby
58. Nathan of Gaza
59. charisma
60. pneumatiecs
61. Rabbi Baer
62. the Maggid
63. Abraham Kalisker
64. Kolusk
65. Liozna
66. مقایسه کنید با تاریخچهی حسیدیم، دوبنو (Dubnow) (1930)، ص 112.
67. مقایسه کنید با وصیت حاخام اسرائیل بعل شم (1913)، ص 27 و 30.
68. ecstatic
69. Devekuth
70. Kawwanah
71. نور پنهان (Zilkiew 1800) بخش آفرینش.
72. immanece
73. revivalism
74. Jacob Frank
75. Kraushar, Frank I Frankisci Polscy, vol.I, p.30 (1895).
76. Rabbi Nahman of Brazlav
77. Israel of Rishin
78. Rabbi of Sadagora
1
به طور کلی، نظام عرفانی زُهر را باید به طور کامل در مقابل نظام اکنون شناخته شدهی ابوالعافیه دانست. آن تعالیم باطنی برای جذبهی برگزیدگان حول فلسفهی عملگروانه است که بر تأمل و مراقبه (1) به عنوان راه شناخت خدا تأکیدی خاص میکرد. برعکس، زُهر اساساً به متعلّق مراقبه و تأمل، یعنی اسرار عالم معقول (2) علاقهمند است. همچنین، نظریهی قبالای مکاشفهآمیز خود را به عنوان اشراقیترین شکل عرفان مطرح میکند، در حالی که زبان زُهر زبان نویسندهای است که بیم و هراسهای رایج بشری را همانند هرکسی عمیقاً تجربه کرده است. اگر هیچ دلیل دیگری نباشد تنها به همین دلیل رشتهی تاری را به صدا درآورد که عمیقاً در قلوب انسانها طنینافکن شد و موفقیتی را برای آن تضمین کرد که از اشکال دیگر جنبش عرفانی قبالای اولیه دریغ داشته است. و آخرین نکته اما به همان اندازه مهم اینکه ابوالعافیه خواننده را با چیزی بسیار شبیه یک نظام فکری آشنا میکند، و در کل، اندیشههای او بدون اشاره به کتاب مقدس بیان میشوند (البته، ابوالعافیه نیز تفاسیری عرفانی بر تورات نوشته، (3) ولی کمک خاص او به عرفان به علت این نوشتهها نبود). باز هم در اینجا زُهر لحن متفاوتی را نشان میدهد: سرتاسر آن بازتاب دیدگاه موعظهگونه است و بسیار مقیّد به متن کتاب مقدس باقی میماند. غالباً یک ایدهی فکری از عبارات کتاب مقدس استنتاج نمیشود و به آن نسبت داده نمیشود بلکه بیشتر در مراحل تأمل عرفانی در باب کلام کتاب مقدس به ذهن خطور میکند. زُهر با این رویکرد به سنت اندیشهی نظری یهودی که باز هم میگوییم، با روحیهی نظاممندسازی بیگانه است، وفادار میماند.2
خدای مکنون یا به تعبیر نهانترین کنه وجود الوهیت نه کیعیتی دارد نه هیچ صفتی. زُهر و عارفان قبالا مایلاند که این نهفتهترین وجود را اِیْن - سُوف (یا اِن - سُوف)، (19) یا ذات لایتناهی (20) بنامند. (21) در عین حال از آن روی که این وجود پنهان در سرتاسر عالم سریان دارد، واجد برحی صفات نیز است که خود اینها مظهر جنبهای از ابعاد کنه ذات الاهی هستند؛ آنها مراتب کثیر وجود الاهی و تجلی حیات پنهان الاهیاند. به عبارت دیگر، منظور این نیست که آنها سمبلهای استعارهای صرف هستند. از نظر فیلسوف قرون وسطا، اشارهی کتاب مقدس به «دست خدا» صرفاً تشبیهی به دست انسان بود، که تنها به وجود او اشاره دارد، یعنی، «دستِ خدا» فقط یک استعارهی کلامی است. نظر عارف درست برعکس آن است، دست انسان مظهر حقیقتی عالیتر به نام دست خدا است. (22) دست انسان تنها به خاطر وجود دست خدا وجود دارد. اسحاق ابن لطیف، (23) عارف فرن سیزدهم، این مطالب را در کوتاهترین عبارت بیان میکند: «تمام اسماء و صفات به طور مجازی بر ما اطلاق میشوند، ولی برای او نه». به نظر او این نکته اصلیترین کلید فهم عرفانی تورات است. به عبارت دیگر، عارف معتقد به وجود مرتبهای از کنه حقیقت الاهی است که این اصطلاح از میان انواع اصطلاحات واقعاً مناسب آن است. هر مرتبهای از حقیقت یکی از سفیراها هستند. زُهر میان دو عالم، که هر دو مظهر [ذات] خدا هستند، به وضوح تمایز مینهد. (24) اول، عالم اِین - سوف که نخستین و پنهانترین عالم است، که هیچ کس جز ذات خدا به آن معرفت ندارد؛ دوم، عالمی که عین الربط به اولی است و شناخت خدا را امکانپذیر میسازد و کتاب مقدس دربارهی آن میگوید: «باز کنید دروازهها را تا شاید من وارد شوم»، و این همان عالَم صفات است. در واقع، مطابق تشبیه زُهر (25) این دو نظیر زغال و آتش یک چیز واحداند؛ به عبارت دیگر، زغال بدون آتش وجود دارد، ولی قدرت نهفته و بالقوهی خود را تنها در نور آتش متجلی میسازد. صفات عرفانی خدا همان عوالم نوری هستند که ذات نهفته و ناشناختهی اِین - سوف در آنها انعکاس یافته است.3
ماهیت این نمادگرایی عرفانی یکی از موانع اصلیِ فهم درست تفسیری عرفانی نظیر زُهر است. در عین حال، این نمادگرایی گسترده و اغلب عجیب کلید فهم عالَم دینی زهر است. حتی نویسندهی برجستهای مانند آر. تی هرفورد (46) که یهودیت را به خوبی میشناد از نوعی «نمادگرایی» که اغلب بسیار مبالغهآمیز و گاهی قبیح و مشمئزکننده است، گزارش میدهد. (47) واقعیت آن است که در اولین برخورد با عالم نمادگرایی قبالایی انسان به دشواری میتواند از نوعی حیرت و بهتزدگی بگریزد.پینوشتها
1. meditation
2. mundus intelligibilis
3. دربارهی تفسیر ابوالعافیه بر تورات ما هنوز سِفِر مِفتئَح هَحَخاموت (کتاب کلید حکمتها) را که تفسیری بر سفر پیدایش است (Ms. Parma 140, New York. JThs, 843) مفاتیح الاسماء که تفسیری بر سفر پیدایش، (Ms. New York, 843). کتاب سِفِر مِفتَئَح هَسِفیرُوت (کلید سفیرا) که تفسیری بر سفر اعداد (Ms. Oxford, 1805) است.
4. theosophy
5. به عقیدهی من کمترین تردیدی وجود ندارد که بندهای مشهور Book Dzyan که شاهکار مادام ه.پ. بلاوتسکی، (H. P. Blavatsky) تعلیم سری، بر پایهی آن استوار است، هم در عنوان و هم در محتوی: به نحوی به صفحات پرشکوه نوشته زهری به نام سیفرا دِصنیعوتا مدیون است. نخستین کسی که این نظریه را مطرح ساخت، بدون اینکه دلیلی بیشتر ارائه کند، حکیم الاهی یهودی ل. آ. بوسمن (L. A. Bosman) در کتابچهی اسرار قبالا (1916)، ص 31 بود. در واقع، به نظر من، «ریشهشناسی» این عنوان تاکنون توضیح داده نشده است. مادام بلاوتسکی (Madame Blavatsky) خیلی از Kabbala Denudata (1677-1684) استفاده کرده است، که شامل (جلد دوم، ص 347-385) ترجمهی لاتین سیفرا دِصِنیعوتا است. سبک تغزلی و خاص این فقرات نشان از توانایی ذهنی وی دارد. در حقیقت، خود بلاوتسکی در آغاز اثر خود به ارتباط بین دو کتاب مذکور اشاره میکند (ج 1، ص 1) که به کتاب دزیان (Book Dzyan) اشاره میکند. با توجه به تصحیحی که از متن آرامی کتاب ارائه داده است، آنچه در ذهن داشته را نشان میدهد. او میگوید: «در این هستی پهناور کتابی قدیمی موجود است... که یک نسخه از آن در دست است. قدیمیترین متن عبری از آموزههای سرّی، سیفرا دِصِنیعوتا، از آن استنساخ شده است». لذا کتاب دزیان چیز غیر از نسخهای از زُهر نیست. از حیث کتابشناسی، ارتباط نوشتههای اصلی جدید و نوشتههای وحدت وجودی یهودی بسیار چشمگیر است.
6. Jacob Boehme
7. William Blak
8. theosophist
9. sefirah
10. sphaira
11. بنگرید به سخنرانی دوم، قسمت 10.
12. مرکب ثانی، اصطلاحی که تودروس ابوالعافیه، موسی بورگس و دیگران به کار میبرند.
13. مرکب درونی، اصطلاحی است بسیار رایج.
14. به ویژه نوشتههایی که حول موضوع تأمل و سرچشمهی حکمت دور میزنند. مقایسه کنید با مقالهی من در
Korrespondenz Blatt der Akademie Dar Wissen Schaft des Judentums, 1928, p.18ff.
15. pleroma
16. ghnostics
17. mystery of godhead
18. عارفان قبالای قرن چهاردهم (برای مثال داوود ابن یهودا در کتاب حدود قدیمیترین تفسیر دربارهی ایندرا در زهر به کتاب ده نور تابان اشاره میکند که بالاتر از سفیرا هستند. نیز مقایسه کنید با باغ انگور نوشته کوردوورو، فصل 11 (باب روشناییها)
Meditation.
19. En-Sof
20. infinitc
21. بنگرید به سخنرانی اول، بخش چهارم. زهر اصطلاح عبری اِین - سوف را بدون ترجمهی آن به آرامی به کار میبرد. این اصطلاح را نخست اسحاق نابینا و شاگردان او به کار بردند.
22. مقایسه کنید با پارههای انسان، ص 299 در کتاب باهیر (Bahir)؛ مقدمهی گیکاتیلا بر شعره اوراه (Shaare Orah). عبارتی که در متن به کار رفته در کثیر الاعمال ابن لطیف و امانوئلهای ریکای (Emanuel Hai Pikki) هادی قلوب، بخش یک، فصل 3، 15 یافت میشود.
23. Isaac Ibn Latif
24. Zohar, III, 159a. Cf. Tarbiz, vol.III, p.38.
تفسیر این قطعه که در ترجمهی انگلیسی (ج 5، ص 236) یافت میشود، نادرست است.
25. Zohar, III, 70a.
خود این عبارت از سفر یصیرا (فصل 1، 6) گرفته شده است.
26. absolute one
27. D. H. Joel. Die Religions Philosophie Des Sohar (1849), خصوصاً صفحه 179 به بعد.
28. god"s unity
29. manifestation
30. emanation
31. مهمترین شمارش و تحلیل این نمادهای سفیروت در کتاب ابواب روشنایی اثر جیکاتیلا وجود دارد. همچنین کتاب اسماء از ربی موسایی ناشناخته (حدود 1335) که برخلاف همانطوری که از دیرباز رواج داشته، نوشتهی موسی دلئون نیست. مقایسه کنید با: (Kiljath Sefer, I, p.45-52) و فصل 23 از سِفِر هار یموُن (کتاب باغ انار)، (باب ترتیب الحروف و القاب) اثر موسی کوردوورو بسیار ارزشمند هستند.
32. corpus symbolicum
33. مقایسه کنید با مقالهی من "Bibel in der Kabbala", in EJIV, col. 688-692; صورت نمادینی که به «با این چیزها هارون داخل قدس بشود» در لاویان باب 16 و آیه 3 در بسیاری از قطعات داده میشود و چه بسیار بارز این نگرش است. این عبارت به معنای زیر تفسیر میشود: تنها هنگامی که شخینا (معروف به...) چنین باشد، او وارد مکان مقدس خواهد شد.
34. Cf. Bachers, articl, REJ, vol.22, p.37ff(1891).
تنها فقرهی دوم، II (p.99a/b) از زهر اصلی؛ فقرهی اول، (I, p.26b) فقرهی III, p.110 از رسالهی تیقونیم و رعیا مهمنا میباشد. موسی دلتون در 1290 میلادی بیان میدارد که Sefer Pardes را تألیف کرده است «و نام آن را پردس (در زبان عبری پردس یعنی باغ) گذاشت [که حروف آن شکل اختصاصی] چهار روش سرّی است:... لفظی، پشاط، رمز، تفسیر (دراشا) و اسرار (سود)». (Ms. Munich, 22f. 128b).
35. Raza
36. Cf. Bacher, loc. cit. p.41-46, 219-229.
37. Cf. Zohar, II, 99a/b and III, 152a.
38. III, 152a.
39. نویسنده، عالم تلمودی را حمار قاری مینامد و اضافه میکند که حمار شکل اختصاری حکیم دانا (III, 275b) است. نمونههای دیگر در
(Gratz, Geschichte der Juden, vol. VII, p.505-506) یافت میشوند.
40. Peliah
41. Kanah
42. ببینید پلیئا، ed. koretz, 1784, better przemyal, 1883 قانا porizk, 1786. Cf. Graetz, vol.VIII, note 8.
S. A. Horodezky in Hatekufah, vol.X (1920), p.283-329; Verus (A. Marcus), Der Chassidismus (1901), p.244-261.
دیدگاه مارکوس دربارهی معتبر بودن کتاب که مورد قبول محققان بعدی قرار گرفته جملگی غلط است.
e. g by M. Kamelhar در کتاب ربی اویگدور کرا in Sinai, vol III, p.122-148.
43. مثالهای بسیاری در منابع نقل شده در یادداشت [20 انگلیسی] داده میشوند.
44. Cf. Graotz, loc, cit and already Cordouero, p.79-80. شیعور قوما.
45. Sabbatai Zevi
46. R. T. Herford
47. Hibbert Journal, vol.28, p.762 (1930).
48. Gerona
49. Shaare Orah
50. Joseph Gikatila
51. حدود ده چاپ از این کتاب و ترجمهای لاتین بخشهای بزرگ آن توسط Paulus Riccius, Portae Lueis Augsburg, 1516 وجود دارد.
52. The Secret Doctrine in Israel
53. A. E. Waite
54. Jean de Pauly
55. کتاب تعلیم سری در اسرائیل وایت که نخست در سال 1913 انتشار یافت، در قبالای مقدس (1929) گنجانده شده، که شامل اثر قدیمیتر او به نام تعالیم و منابع قبالا (1902) نیز هست. فصلهای برگفته از این کتاب متأسفانه ارزش بسیار اندکی دارند.
56. Kether Elyon
57. Hokhmah
58. Binah
59. Hesed
60. Din
61. Geuurah
62. Rahamim
63. Netsah
64. Hod
65. Yesod
66. Malkhuth
67. Keneseth Israel
68. Alma de Yihuda
69. تاجهای اعلی پادشاه مقدس، (III, 30b) یا صرفاً تاجهای پادشاه.
70. Zohar, III, IIb, 70a.
71. صورتهای پادشاهان (II, 86a) یا صورتهای درونی.
72. اصطلاحات درجات و انوار اصطلاحاتی هستند که اغلب بیش از بقیه به کار میروند. در (III, 7a) صحبت از «پوششهای فاخری است که پادشاهان میپوشند».
73. Cf. Das Buch Bahir, German trans. by G. Scholes, 85.
74. Adam Kadmon
75. خود اصطلاح آدام قدمون در بخشهای اصلی زهر به کار نمیرود بلکه تنها در تیقونیم به کار میرود. زهر از آدام اعلی صحبت میکند. اما در (III, 193b) ما اصطلاح آرامی نخسین آدم را میپاییم. در ایدرارابا (III, 139b) ما میخوانیم: «تمام اینها تاجهای مقدش پادشاه هستند که برای شکوه آدم آراسته شدهاند تا چیزی که همه چیز را در بر دارد دریافت کند».
76. این تعبیری است که کوردوورو در باغ انار به کار میبرد.
77. این فصل مقدمهای در باب ذات در شاهکار کوردوورو به بحث دربارهی این مسئله اختصاص دارد.
78. absolute whole
79. Cf. Zohar, I, 245a, پایین صفحه.
80. Cf. Zohar, III, 10-11.
81. Zohar, I, 166.
82. Zohar, I, 74a همین نمادگرایی در (I, 15a/b) به کار میرود. موسی دلتون در بسیاری از عبارات عبری خود معنای آن را توضیح میدهد.
83. در باب او و تو مقایسه کنید با: (Zohar, II, 90a, III, 290a) درباره من (I, 65b, 2041b).
84. individuation
85. imnanace
86. سفیره دهم: «بالاترین باب سِرّ موسای امین»، است. (Zohar, I, 11b).
87. impersanel
88. pantheism
4
در میان اوصاف نمادینی که دربارهی ظهور خدا در مظاهرش وجود دارد، باید توجه خاصی به آن وصفی که بر مفهوم «عدم» عرفانی تکیه دارد، کرد. از نظر عارف قبالا، حقیقت اصلی آفرینش در خدا به وقوع میپیوندد؛ خارج از او چیزی نیست که اِذن عمل آفرینش را یا ارزش آن نام را داشته باشد و یا حتی امکان داشته باشد اساساً متفاوت از درونیترین عمل نخست دانسته شود و خارج از عالم سفیراها به وقوع پیوندد. آفرینش عالم یا به عبارت دیگر، آفرینش چیزی از عدم، خود صرفاً جنبهی ظاهری و بیرونی چیزی است که در کنه ذات خدا به وقوع میپیوندد. این نیز یک مرحلهی بحرانیِ کنه ذات اِین - سوف است که از سکون و آرامش به آفرینش روی میآورد، و همین مرحلهی بحرانی یعنی تجلی از کنه ذات در مرتبهی احدیت، حقیقت و راز بزرگی برای عرفان و نکتهی حیاتی و بسیار مهمی برای فهم هدف تأمل عرفانی است. این نقطه بحرانی و نخستین تجلی را میتوان ارادهی ازلی توصیف کرد، ولی جنبش عرفان قبالا غالباً با جسارت، استعارهی «عدم» را به کار میبرد. در آغاز آن تکان اولیه که در کنه ذات خدا روی میدهد و نوری از درون کنه ذات تابیده شده آن را مرئی و مشهود میکند اِین - سوفِ لایوصف را وصف عدم میدهد. تمام مراتب تجلی بعدی و پیدرپی خدا در سفیراها از همین «عدم» (1) عرفانی سریان مییابند و عارفان قبالا آن را بالاترین سفیرا یا «تاج اعلی»یِ الوهیت مینامند. براساس استعارهای دیگر، آن ژرفایی است که در شکافهای وجود، مرئی و مشهود میشود. برخی از عرفای قبالا که این اندیشه را بسط دادهاند، مثلاً حاخام یوسف ابن شالوم بارسلونی (2) (سال 1300)، معتقدند که در هر تحول و دگرگونی واقعیت، در هر تغییر هیئتی، یا وقتی که مرتبهی چیزی تغییر میکند، از ژرفای عدم عبور کرده و برای یک «آنْ عرفانی» مرئی و مشهود میشود. (3) هیچچیز نمیتواند بدون ارتباط با این قلمرو وجود مطلق محض که عرفا آن را «عدم» مینامند، محقق شود. توصیف ظهور دیگر سفیراها از منشأ و زهدان نخست، یعنی عدم مشکل است و تا حدودی با کمک استعارههای فراوان انجام میگیرد.5
اینها تنها چند نمونه از روشی است که مؤلف زُهر درصدد است با استفاده از آن در قالب اصطلاحات نمادین عالم عرفانی حیات پنهان خدا را توصیف کند. در اینجا ما با معضل عالم خارج از سفیراها یا به بیان دیگر و معنای دقیقتر با جهان خلق و نسبت آن با خدا روبهرو میشویم، مشکلی که مسئلهی وحدت وجود را به همراه دارد. در تاریخ عرفان قبالا، دو گرایش توحیدی و وحدت وجودی غالباً برای تفوق بر دیگری با هم رقابت کردهاند. این حقیقتی است که گاهی پنهان میماند، چرا که نمایندگان وحدت وجود عموماً سعی کردهاند با زبان یکتاپرستی (34) سخن بگویند؛ نویسندگانی که آشکارا دیدگاههای وحدت وجودی (35) را مطرح میکنند، نادرند. (36) بیشتر متون، و به ویژه آثار قدیمی مکتب حکمت عرفانی دربردارندهی عناصر هر دو گرایشاند. مؤلف زُهر به سوی وحدت وجود گرایش دارد، و این واقعیتی است که حتی در آثار عبری موسی دلئون آشکارتر میشود، اما اغلب بیهوده در پی آنند که در ورای تعدادی اشارات و عبارات کلیشهای مبهم دربارهی برای یافتن وحدت بنیادین تمام اشیا، مراتب و عوالم، اعتراف وی به یکتاپرستی را جستوجو کنند. به طور کلی، زبان او، زبانی توحیدی است، و نشان دادن هستهی وحدت وجودی پنهان او نیازمند تحقیق و بررسی بیشتر است.پینوشتها
1. nothing ness
2. Rabbi Joseph ven Shalom of Barcelona
3. مقایسه کنید با تفسیر سفر یصیرا منسوب به ربی ابراهیم بن داود در (Warsaw, p.5, col.a, 1884) در باب تفسیر حقیقی این تفسیر مقایسه کنید با مقالهی من در (Kirjath Seferiv, p.286-302).
4. شعوره اروانشر (Offanbach 1714), f.108b همین مفهوم در «مقدمه» تیفون زُهر ((Mantua, 1558), f.7a) و به صورتی توسعه یافتهتر در پلیا ((1883), f.14c) بیان میشود.
5. Ain
6. Ani
7. Zohar, I, 2a: Mosesde Leon, کتاب شقل مقدس, p.25. Cf. Isaachaco Hen, در تفسیر مرکاوا , Tarbiz vol.II, p.195, 206.
8. hidden cause
9. Jacobbenshe Shefh, کتاب پاسخ مطالب حقیقی , (Ms. Oxford, 1585 f.28a/b).
او اصطلاح نقطه را به کار نمیبرد بلکه «از عباراتی بسیار دقیق که خط از آن شروع و بسط مییابد»، سخن میگوید که درست ابننجمان آن را به صورتی مبهم در تفسیرش بر سفر پیدایش، باب 1، آیهی 1 به کار میبرد.
10. در Ms. British Musoum 750g, 125-230، باغ انار Mosesdeleon"s.
11. منشأ هستی اصطلاحی که در نوشتههای عارفان قبالای مکتب گرونا بسیار رایج است.
12. Zohar, I, 15a.
ترجمهی من از ترجمهی چاپ انگلیسی بسیار متفاوت است، اما در اینجا نمیتوانم وارد جزئیات زبانشناختی شوم.
13. reshith
14. نویسنده با گفتهی تلمودی برشیت (meyillah 21b) باز میکند.
15. Zohar, I, 15a/b
16. زهر (I, 2a) دربارهی نیت الاهی میگوید که با حکمت «که همه چیز را مطابق آن طراحی کرد» یکی دانسته میشود. همچنین مقایسه کنید با (III, 43a). تفسیر روایات، عزرائیل گرونایی، (Ms. Jerusalem f.42b) حکمت به معنای «توانایی بر چیزهای ممکن است» امام همچنین میگوید (ibid, f.44a/b) که ذات موجودات ممکن در دسترس عقل است.
17. Cf. Zohar, I. 15b.
18. Binah
19. تفصیل همهی امور، (III, 65b). عزرائیل اهل گرونا از حوخما به عنوان «مثال کلی تمام موجودات» و از بینا به عنوان «کلی تمام موجودات عینی» در فصل 1 کلی همه جزئیات خود که در چاپهای یصیرا سخن میگوید، و نام نحمان به عنوان نام نویسنده ذکر میشود.
20. Eden
21. روز ازل، (Zohar, III, 134b) یا اغلب ایام متعالی.
22. archotypes
23. Shelley, Adonais, III.
24. object
25. subject
26. intectual cognition
27. Zohar, I, 1b-2a, 30a, 85b: II, 126b, ff.138-140b.
28. Bereshith Bara Elohim
29. (I, 15b). همین تفسیر توسط همهی شاگردان اسحاق نابینا و ابن نحمان ارائه میشود.
30. knower
31. known
32. intuitive
33. مقایسه کنید با عبارات منقول در (MGWJ, vol.I, p.118-119 (1927)).
34. theis
35. pantheisties
36. یکی از این عارفان وحدت وجود، داود بن ابراهیم هالاوان (حدود 1300) است که من رساله سپردن عهد و میثاق او را در سال 1936 منتشر ساختهام.
37. Zohar, I, 240b.
38. Beth
39. theogony
40. Processio dei od Extra
41. cosmogony
42. I, 241a
43. Alma de-Peruda
44. مقایسه کنید با تحلیل من دربارهی این اصطلاح در (Tarbiz, III, p. 36-39).
45. Zohar, I, 241a.
«به هر چه نظر شود غیر از یکتا چیزی نیست» تعابیر متفاوتی در مواضع مختلف به کار میرود.
46. این مفهوم به عنوان معنای عرفانی مزامیر (5 و 19) «بنیان هستی معلوم است» مطرح میشود. مقایسه کنید با Zohar, II, 137a.
47. Hekhaloth
48. این هخالوت به تفصیل در II, 245a-262b و Zohar, I, 38-45 توصیف میشوند.
49. cration ex nihilo
50. بخشی از یک عبارت بلند درکتاب انار موسی دلئون (Ms. Brit. Museum 759 f,47b) که شامل بازگویی وحدت وجود عبارتی در پسیقتاراباتی (ed. (Pesikta Rabbati) friedmann, f.98b) است: «هر چیزی با چیز دیگری در ارتباط است. یا پایینترین مرتبه با بالاترین مرتبه در ارتباط است. و اگر آن را فهمیدی متوجه میشوی که متصل به وجود حقیقی باری تعالی هستی و همهی عین ربط به هماند و همه یک منشأ دارند و آن وجود حقیقی است».
51. fall
52. transcendent
53. evil
54. آنان «از بازگشت همه چیز به وجود حقیقیشان» سخن میگویند که دقیقاً با اصطلاح apokatastasis انطباق دارد که نقش بسیار مهمی در آرای بسیاری از عارفان مسیحی ایفا میکرد.
55. بنگرید به مراتب الاهیات (f.6b)؛ تغییرات فقط از جانب عارفان قبالاست (Zohar, II, 176a) «این نکات سرّ نزد ماست»، III, 141a/b. همین تعبیر نوافلاطونی توسط عارفان مسیحی مانند مایستر اکهارت به کار میرود. مقایسه کنید با:
Dempf, Meister Eckhart, p.93 (1034). Cf. also, Gabirol"s, Fon Vitae, ed. Baeumker III, 33 and Jacob Guttmann, Die Philosophie Gabirols, p.163.
56. absolute
57. phenomenal world
58. معاصر بزرگ، موسی دلئون، اسحاق بن یعقوبهاکوهن توصیف زندهای از این صعود و نزول شخینا در عالم سفیروتی در گفتاری در باب اصیلوت خود به دست داده است که من آن را در مجموعهی علوم یهودی (vol.II, p.246 (1927)) منتشر کردهام.
59. Moses Cordovero of Safed
60. باغ انار کوردوورو (که در سال 1548 نوشته شد) در کراکو و قادر کبیر او (نوشته شده در سال 1567-1568) در سال 1881 به زودی منتشر شد.
61. E. Recejac
62. Essay on The Bases of The Mystical Knowledg.
6
برخی از این نمادهای اسطورهای نمونهی بسیار خوبی از جاهایی که تفکر اصیل یهودی به صورت پایداری با عناصر اسطورهای ابتدایی آمیخته شد، در اختیار ما میگذارد. این مسئله بیشتر از همه در مورد نمادگرایی جنسی صادق است. مشهور است که آن ژرفترین قلمروهای وجود انسانی که با زندگی جنسی مرتبطاند، نقش مهمی در تاریخ عرفان ایفا میکند. ادبیات عرفانی، به جز چند مورد استثنا، مملو از تصاویر شهوتانگیز است. حتی رابطهی عرفانی با خدا اغلب به عنوان عشق میان نفس و خدا توصیف میشود؛ به ویژه عرفان مسیحی به خاطر شیوهی افراطی در استفاده از این استعاره معروف است. اولین نکتهای که باید متذکر شد این است که در نوشتههای قبالای قدیم، و به ویژه قبالای اسپانیا این تفسیر خاص از رابطهی انسان با خدا هیچ نقشی ایفا نمیکند. فی الجمله میتوان گفت که عارفان قبالای قدیمیتر هرگز کتاب غزل غزلها را به عنوان گفتوگوی میان خدا و نفس، یعنی توصیفی تمثیلی از طریق اتحاد عرفانی (1) تفسیر نکردند یعنی تفسیری که از زمان برنارد اهل کلروو (2) میان عرفای مسیحی رایج بود. مکتب عرفانیِ صَفد در قرن شانزدهم، اولین مکتبی بود که توجه خود را به آن معطوف کرد. (3)7
در این رابطه، بیش از همه باید توجه را معطوف به آن معنای جدیدی کرد که مفهوم شخینا آکنده از آن است. در واقع، بازگویی یک مفهوم قدیمی، نشان میدهد که آن مفهوم یکی از مهمترین عناصر سازندهی جنبش قبالا است. در همهی اشارات متعدد تلمود و میدراشها نشانهای وجود ندارد که شخینا بیانگر جنبهی مؤنث در خداست که پیش از این در سخنرانی دوم به نوشتهی آبلسون (15) در این خصوص اشاره کردهام. حتی تنها یک استعاره برای توصیف شخینا با عناوینی چون شاهزاده خانم، بانو، ملکه، و یا عروس دیده نمیشود. واقعیت این است که در نظر این نویسندگان این اصطلاحات بیشتر در جایی به کار میرود که به رابطه قوم بنیاسرائیل با خدا اشاره میشود، هرچند این قوم هنوز جزء جوهرهی عرفانی قوای الاهی نبوده و صرفاً نوعی تشخّص بخشیدن به بنیاسرائیل واقعی است. در هیچ موردی دوئیت شخینا، به عنوان عنصری زنانه، در برابر «خدای واحد مقدس، سبحانَه» به عنوان عنصری مردانه قرار نمیگیرد. طرح این اندیشه یکی از مهمترین و بادوامترین نوآوریهای مکتب قبالا بود. علیرغم آنکه این اندیشه با اندیشهی وحدت مطلق خدا در چالش بود، ولی رسمیت یافت و نیز هیچ عنصر دیگری از مکتب قبالا تا این حد مورد پذیرش همگانی قرار نگرفت، دلیل بر این واقعیت است که این اندیشه یک نیاز دینی عمیق و ریشهدار را پاسخ میداد. پی از این، در سخنرانی اول، اظهار داشتیم که عرفا، با همهی گرایشهای بزرگمنشی، نمایندگان واقعی دین عامه و تودهی زندهی مردم بودند، و راز موفقیتشان را باید در این واقعیت یافت. تصور شخینا به عنوان جنبهی زنانهی خدا در نظر فلاسفه و نیز مؤلفان سختگیر تلمود که خود عارف نبودند غیرقابل قبول بود و این یکی از موانع اصلی در نزدیک شدن به مکتب قبالا بود. علیرغم مخالفت چنین نیروهای قدرتمندی، این اندیشه جزئی لاینفک از اعتقادات محافل گسترده در میان جوامع یهودی اروپا و آسیا شد، که خود نشانگر نیروی حیاتی و سرزندگی آن است.8
وحدت خدا و شخینا حقیقتی است که فراسوی تکثر و جنبههای گوناگون و مختلف اوست، همان وحدتی است که عارفان قبالا آن را ییحود (30) مینامند. بر طبق کتاب زُهر، در ابتدا این وحدت، وحدتی ازلی و دائمی بود. هیچ چیز وحدت مسرتبخش ضرب آهنگهای وجود الاهی را در یک ملودی بزرگ الاهی بر هم نمیزد. همچنین، در ابتدا، هیچ چیز رابطهی ازلی و دائمی خدا با عالم انسانی به طور خاص و عوالم خلقت، که حیات الاهی در آنها به ارتعاش در میآید، بر هم نمیزد.پینوشتها
1. unio mystica
2. Bernard of Clairvaro
3. الیشع گالیکو اهل صفد در مقدمهی خود بر تفسیر غزل غزلها (venice, p2a, 1681) قطعهای بسیار روشنگر دربارهی این موضوع دارد.
4. Cf. Zohar, I, II b; II, 216; III56a.
و بحثی طولانی دربارهی این موضوع در آغاز رساله موسی دلئون به نام کتاب انار.
5. Eleazar of Worms
6. maker
7. Zoher, II, 97a and 146b.
نویسندگان جدید اغلب این عبارات و قطعات را نادرست تفسیر کردهاند. یک قطعه مشابه جالب در مقام شهادت از موسی دلئون یافت میشود. (Ms. Berlin or 833f,3ba)، مؤمن ممکن است در مقام شخینا «واقع شود» اما صرفاً در «حالت پوشیده» که آن را عماء نامیده میشود، به مقام قرب میرسد (سفر خروج، باب 20، آیهی 21). اتحاد عرفانی واقعی فیمابین شخینا و رب آن وجود دارد.
8. Zohar, I, 21b-22a: (1).
«مططرون... که حضرت موسی با او نکاح فرمود... موسی وظیفهی زناشویی خویش را نسبت به وی ادا نمود! (نمادی از شخینا) که هنوز به شکل مهتاب است».
9. نخستین کوشش در برابر تحلیل این نمادگرایی توسط وایت در فصل «راز جنسیت» The Mystery of Sex آموزه سرّی در اسرائیل Secret Doctrin in Israel او، ص 235-269 انجام گرفته است. اما تحلیل او بر پایهی این زمینه نادرست استوار است که اصطلاح زهری راز موسای امین به معنای راز جنسی است. در واقع، این اصطلاح صرفاً به معنی کامل ده سفیروت یعنی عالم عرفانی خداوند، فناناپذیر، نه فحوای جنسی یا شهوانی است.
10. ازدواج شاه و ملکه در (III, 7a)؛ اصطلاح نکاح مقدس در Zohar, I, 207b به کار رفته است.
11. منتقدان قبالا، بر این نکته به عنوان دلیلی بر ویژگی اساساً کفرآمیز قبالا پای فشردهاند. به ویژه مقایسه کنید با رساله بسیار مستند اما خیلی سطحی:
S. Rubin, Heidenth um und Kabbaia, Wien, p.53-114, 1993.
و مواعظ (Yemenite Scholar Yahya Kafih) در اثرش بر علیه قبالا به نام نبردهای خداوند، (Tel-Aviv, 1931).
12. نمونههای برجستهی این نمادگرایی را میتوان در Zohar, I. 162a; II, 128a/b; III, 5a/b and 26a یافت.
13. M. D. Georg Langor, Die Erotic der Kabbala, Prag, 1923.
14. Zohar, III, 296 a/b.
در تفسیری عرفانی از مزامیر داود 130: 82. در اینجا صهیون به عنوان نمادی جنسی به کار میرود. دربارهی منتقدان این نماد مقایسه کنید با:
(Simeanibn Lab, طلای ناب, f.10b, 185b (1795))
15. Abelson
16. مقایسه کنید با ترجمهی آلمانی من، ص 36، 43، 44، 53 و 60.
17. Aeons
18. pleroma
19. lower sophia
20. daughler of light
21. ibid, p.90.
22. اصطلاحات مططرون یا ملکه و عروس به ویژه اصطلاح نخست مورد استفاده قرار میگیرند.
23. عبارت «دختر جوان زیبایی که چشمی ندارد» از (زهر، II, 65a) گرفته شده است و در آن، این اصطلاح نماد تورات است. به عنوان نماد شخینا این اصطلاح توسط کل مکتب لوریانی به کار میرود.
24. Abraham Halevi
25. waiting wall
26. Cf. سفر حمدت یامیم (vanice 1768), vol.II, f.4a/b; meir poppers, سفر اورهیات (Amsterdam 1709), f.7d.
27. بنگرید به (Zohar, I, 228). «همهی ابعاد زنانهی عالم از اسرار شخینا منشأ گرفته است.
28. Raza de Mehmanutha
29. بنگرید به یادداشت 73 [متن انگلیسی].
30. Yihud
31. «آدم قدمون همهی خصایص روحانی را دارد» عبارتی کلیشهای که عزرا بن سلیمان پنجاه سال قبل از زهر آن را به کار برد. در زبان دورهی بعدی انسان «کل القواست» (III, 139b).
32. عزرا در سُود عِص هدعَت (اسرار شجرهی علم)، Ms. Oxford, Christ Church College, 198f, 75) میگوید: طعام آدم در آغاز روحانی بود و البسهی ملائکه، بر تن داشت لذا شایسته بود از میوهی بهشتی، که میوههای نفس و روح بودند، بخورید نظیر هنوخ و الیاس (الیاهو). مقایسه کنید با: (Zohar, III, 83b).
33. ابواب نور، (Off, Bach, 1715), f.9a
34. Maarekhet Ha-Elahut
35. Midraham Ha-Neelam
36. Zohar, II, 41b; 216b; III qqb.
37. مقایسه کنید با تفسیری که در زهر (Zohar III. 77b of Zechariah XIV and III. 260b).
38. مقایسه کنید با همین عبارت زهر: «که گنهکاران باعث شد نه جهان به وحدت نرسد».
39. Mirtswoth
40. Tikkun
41. itharata dil-tata
42. Zohar, I, 164a.
43. بنیانهای متعالی (Cf. II, 34a).
44. Devekuth
45. زهر اغلب فعل «الحاق شدن به پروردگار» را به کار میبرد، اما تنها به ندرت از مصدر الحاق استفاده میکند.
46. Moses ben Nahman
47. ابن نحمان در (سفر تثنیه 43: 22).
48. F. I. Baer
49. Franciscans
50. spirituals
51. Petrus Olivi
52. گفتههایی مانند گفتهی حگیگا «خداوند همهی صفات نیک را نظر انداخت تا به بنیاسرائیل بدهد، غیر از فقر چیزی نیافت». در (Hagigah, 9b) استثنا هستند.
53. Sefer Hasidim
54. ظروف شکسته شده، بنگرید به (Zohar I, 10b etc) مقایسه کنید با یادداشت من در مقالهی بائر در (Zion, vol.V,. p.30).
55. Bne Hekhla de-Malka
56. کتاب انار (Ms. British Museum, f.35b).
57. Raya Mehemna
58. مقایسه کنید با مقالهی بائر در (Zion, vol.V, p.. 1-44) و یادداشت 97 [متن انگلیسی] در سخنرانی قبلی.
59. Zohar, I, 249b.
60. Zaddik
61. Cf. L. Ginzberg, Legends of The Jews, vol.v, p.325.
62. aszeticism
63. «دربارهی همآغوشی آدم با زنش به کتاب نامهی مقدس»، Ps. Nahmanides، چاپ نخست رم (سال 1546) مراجعه کنید. مقایسه کنید با مقالهی من در (Kirjath Sefor, vol.XXXI, p. 179-186).
64. wisdom
65. Cf. Moses Cordovero, باغ انار ch.IV, §.9.
9
ما در کتاب زُهر، همان آمیزهی عجیب گرایشهای عرفانی و اسطورهای را در تفسیر ماهیت شرّ مییابیم. پیروان اولیهی مکتب گنوسی مسیحی و یهودی در قرون وسطا، هر دو این سؤال را پرسیدهاند که منشأ شرّ چیست؟، Unde (1) Maluma مکتب عرفانی قبالا، که دیدگاهی شبیه مکتب گنوسی (2) داشت و از لحاظ تاریخی از طریق برخی مجاری، با آن مکتب مرتبط بود، این مسئله در واقع پرسش اساسی برایش بود. ما در بررسی این مسئله، چنان که اکنون قصد انجام آن را دارم، بیش از همیشه به تفاوت درونمایههای عقلانی و دینی اندیشه آن میپردازیم، عقل اصلاً پاسخ واقعی برای این پرسش ندارد. تمام آنچه فهم در پی آن است این است که شرّ امری نسبی است، و آن واقعاً وجود ندارد. در پرتو وجود واقعاً شر نمودار گشته، یا عقل چنین تصور میکند، در حالی که در نزد شعور و آگاهی دینی شر در حقیقت باید نابود شود. این دستور مبتنی بر این اعتقاد ژرف است که نیروی شرّ واقعی است، و ذهن در عین آگاهی از این واقعیت از قبول این شاهکارهای عقلانی امتناع میورزد، هرچند آن عالی باشد و بتواند وجود چیزی که فهمیده وجود دارد، را توجیه کند.10
دیدگاه قبالا دربارهی سرشت انسان و ماهیت گناه، با نظریهی نفس که در زُهر مطرح شده است، به طور مسلم پیوند تنگاتنگی دارد. رابطهی نزدیک میان کیهانزایی و روانشناسی در تمام نظامهای گنوسی آنقدر مشهور است که طرح آن در زُهر به هیچوجه موجب شگفتگی و تعجب نیست. در اشعار عرفانی موسی بن نحمان منشأ نفس را در باطن قلمرو الاهی توصیف میکند، جایی که حیات الاهی از آنجا سریان دارد؛ زیرا نفس نیز بارقهای از حیات الاهی است که درذات خود حیات الاهی را در بر دارد، که سخنان ابن نحمان این چنین است: (31)پینوشتها
1. Unde Maluma
2. Gnosticism
3. Isac ben Jacob Hacoben of Soria
4. من سفر عمود هسمالی «کتاب ستون چپ» موسی بورگس را در (Tarbiz, vol.IV, p.208-225) منتشر ساختهام. همچنین مقایسه کنید با تحلیل آن در: (Ibid, III, p.272-286).
5. efhizal evil
6. این مفاهیم در مرقومات مختلف عارفان قبالای قرن سیزدهم دربارهی مسئله گناه آدم بسط مییابند. عبارت کلاسیک زهر در (I, 12b) به چشم میخورد. منشأ گناه این بود: «... آدم به عالم پایین فرستاده شد و از عالم بالا جدا گشت... لذا بار دیگر باید از عالم پایین جدا شود و به عالم بالا برسد». واژهی عرفانی برای این جدایی اولیه قطع مغروس است. این واژه همواره مورد استفادهی مکتب گرونای بوده است. ابراهیم بن سلیمان در اثر خود اسرار شجرهی علم (Christ Church College 198 f.7b-8a) بیان میکند شجرهی حیات و شجرهی معرفت تنها با گناه آدم از هم جدا شد. نمادهای دیگری که در متن به کار رفته، از شاگرد سلیمان بن آدرت، در رسالهی مقدمهای بر تفسیر موسی بن نحمان بر تورات (1875, p.5) است.
7. apostasy
8. Zohar, I. 35b and 36b.
آنجا که منشأ معرفت مبتنی بر سحر و جادو به عنوان نتیجهی مستقیم قطع مغروس توصیف میشود. در واقع، بحیه ابن اشر (1291) از سحر و جادو به عنوان پیوند متفرقات دفاع میکند (در تفسیرش بر (خروج 22: 17)) همچنین مقایسه کنید با (Zohar, III, 86a) در کیلئیم (رسالهای از تلمود با عنوان غرس گیاهان غیر همجنس که به ابن نحمیا منسوب است).
9. Zohar, III, 15b.
در تفسیری عرفانی از تلمود بیان میشود: «با ارتکاب به هر گناهی،گناهی دیگر در پی خواهد داشت».
10. mercy
11. Gehenna
12. در زهر و آثار عبری موسی دلئون غالباً به این اندیشهی بنیادین اشاره میشود. قطعهی اصلی که این اندیشه به تفصیل مورد بحث قرار میگیرد، در زهر، (I, 17a-180) است. قلمرو شیطان در آتش بیحد خشم یعنی خشم دِین ریشه دارد. I, 161b خشم اسحاق (I, 74b; 145a).
13. Jacob Boehm of Gorerlitz
14. Abraham von Franckenberg
15. Franz von Baader
16. F. C. Ortinger
17. Koppel Hecht
18. Frankfort-on-Main
19. Johann Jocob Spaeth
20. Cf. Zohar, III, 192b. II, 98a.
در اینجا زُهر آن را به عنوان برگ تلخ درخت کیهانی توصیف میکند. تشبیهات دیگر اینها هستند: دُرد شراب، طلای ناخالص، آب گلآلود و غیره.
21. Kelipah
22. Zohar, I, 16b; II 69b; 108b; 184b; III, 185a.
23. Eleazar of Worms
24. جیکاتیلا رسالهای کوتاه دربارهی این موضوع، موسوم به «اسرار مار و حکم او» نوشته است که در چندین نسخهی خطی، مثلاً در (Leiden, Cod. Warner 32) یافت میشود. در اینجا ما نوعی اسطوره در باب خاستگاه شر مییابیم (f.155b-156a). «بدان که 35 فرشته جانب یمین اسحاق به همراه ادوم (لقب عِساوْ فرزند اسحاق) و عمالیق (دشمنان بنیاسرائیل) قرار دارند. بدان که عمالیق در رأس مار نخستین متصل به آن و سوار بر مار هستند... و در آن وادی (رفیدیم) مار و عمالیق یک تن واحدند و مکتوب است که «راه مار بر فراز منطقهی صور قرار دارد»... بدان و یقین داشته باش که مار لازمهی ساختار و نظم عالم در بدو آفرینش بود، که اگر از مقام خود تخطی نمیکرد، خادم بزرگی به شمار میرفت. وظیفهی او عبادت و بر دوش کشیدن مشقات مخلوقات بود، که اگر انجام وظیفه میکرد، سر او تا بلندترین قلهی زمین و دُم او تا عمیقترین درههای زمین امتداد میداشت. و در همهی هستی جایگاهی برای او وجود داشت و او برای نظم ساختار هستی ضرورتی بزرگ بود. و این رازی است که در کتاب یصیرا معلوم است زیرا او محرک تمام افلاک سماوی است. آنها را از شرق به غرب و از شمال به جنوب به حرکت در میآورد و بدون یاری او در تمام عالم زیر چرخ گردون هیچ مخلوقی نه میبود و نه زندگی میکرد، هیچ زرعی، هیچ شکوفه و بری وجود نداشت هیچ موجودی، علتی برای حیات خویش نمییافت. او از همان آغاز بیرون از دیوارهای خیمههای مقدس ایستاده بود و از بیرون دیوار خارجی متصل به پشت سرش بود. زیرا او به دیوار وصل شده بود. و روی او به سوی بیرون بود و برای او جایی برای ورود به درون تعبیه نشده بود و جایگاه وی برای پروراندن رشد گیاهان و مزروعها در بیرون بود. و این راز درخت نیک و بد است. به همین دلیل خداوند سبحان، آدم اول را برحذر داشت که مبادا به شجرهی معرفت دست زند تا وقتی که هنوز نیکی و بدی هر دو با هماند که یکی در درون دیگری و دیگری در بیرون این قرار داشت و (آدم اول میبایست تا زمانی صبر کند) که عورلا از آن جدا شود (عورلا میوههای نوبر سالهای اول تا سوم درخت تازه به بار نشسته است که طبق دستور تورات نباید از آن استفاده کرد و میوهی سال چهارم را نیز باید تقدیم کاهن نمود). همانگونه که در تورات مذکور است: و نامختونی «عورلای» آن درخت را جدا کنید و نیز در تورات مرقوم است و حوا میوهی آن درخت را گرفت: (به مثابهی آنکه)- یک بُت به «هخال» یا قدسالاقدس بیتالمقدس داخل گردد، لذا پلیدی بیرونی به داخل وارد شد بدان که هر دست بر ساختهی خداوند تا زمانی که در جای خویش قرار گیرد و طبق خلقتش واقع گردد، نیک است و خیر؛ و اگر از مقام خویش برتابد و از موقف خود برون افتد، بد است و شر؛ و به همین سبب گفتهاند که خداوند، خالق صلح و صلاح است و آفرینندهی شر».
25. Zohar, II, 69a/b, 216a; 227a; III, 252a.
26. Zohar, II, 103a; I, 171a.
دربارهی «پاهای» مار، سموئیل (Sammael)، که مطابق سفر پیدایش باب 3، آیهی 4: «چیزی وجود نداشت که روی آن بایستد، اما با گناهان اسرائیل در پاهایی به او داده میشود تا بر روی آن راست و محکم بایستد».
27. Zohar, II, 34b.
28. جانب دیگر و جانب یمین استعارههایی هستند که غالباً برای قدرت شیطانی به کار میروند.
29. Zohar, I, 223b, II, 34b; III, 135b, 292b.
همچنین مقایسه کنید با تشووا «توبه» جیکاتیلای دروغین در باب مسئله سریان بدی از خوبی در
Fest Schrift Dr. Jakob Freimann zum 70. Gebortstag (1937), Hebr. Part p.170, رسالهی اصیلوت , ed. Jellinek, در خزائن حکمت قبالا, (1858), p.2.
30. Zohar, II, 163a.
31. متن عبری کل این سرود در منبع زیر چاپ شده است.
Michael Sachs, Diereligioese Poesie der Juden in spanien, 2. Aufi, p.50-51 (1901).
32. Siloam
33. Cf. Sachs, op. cit. p.323-331;
من ترجمهی کامل آلمانی آن را در منبع ذیل آوردهام:
Almanach Des Schecken Verlags auf das Jahr 5b96/1936, p.66-89.
34. Cf. L. Husik, A History of Mediaeval Jewish Philosophy, p.XLVII (1916).
35. Nefefh
36. Ruah
37. Neshamah
38. Zohar, I, 20ba; II, 141b; III, 70b.
ویژگی اولیهی این روانشناسی را هنوز میتوان از میدارش هنعلم، خصوصاً در قسمت آفرینش میتوان تعیین کرد.
39. بینا اغلب نهر جاری نامیده میشود و نشاما از این جریان نور به وجود میآید (زهر «جریان» نهر جاری را با «نور» پیوند میدهد). (II, 174a) به منشأ حتی عالیترین نشاما در سفیروت حوخما اشاره میکند.
40. موسی دلئون از 1290، این مسئله را در سفر همیشقال «کتاب ارزش» (پازل 1608)، فصل 2، و در 1293 در اثر چاپ نشده مسکنهای شهادت مطرح میکند. راهحلی که در متن نقل میشود راهحل اثر اخیر است.
41. Zohar, I, 81b, 226a/b; III, 70b.
در اینجا گفته میشود که نشاما بلافاصله پس از مرگ به جایگاه آسمانیاش در باغ عدن بر میگردد. تنها یک قطعه (II, 79a) از داوری دربارهی نفس مقدس نام میبرد؛ با وجود این، این اصطلاح در آنجا به معنای بخش خاصی از نفس به کار نمیرود بلکه به معنای روح به طور کلی اشاره میکند. مقایسه کنید با (Cf. also II, 210a)، موسی دلئون در کتاب مسکن شهادت (Ms. Berlin f.46a) میگوید: «روح آن صدیق داخل میگردد و به آنجا میرود و غسل میکند و عبور کرده به سلامت بیرون میآید». این نظریه که روح صدیقهای کمل برای تنبه نفوس دیگر به جهنم هبوط میکند در (III, 220b) اشاره شده است.
42. نظریههای زُهر در رساله «وصیتنامهی ربی الیعازر» که با نام مستعار نوشته شده (رساله معروف به باغ عدن که توسط جلینک در (Beth Ha-Midrash, III, p131-140) چاپ شده) با آب و تاب بیشتری ارائه میشود. همچنین به یادداشت 125 [متن انگلیسی] مراجعه کنید.
43. Zohar, III, 302b.
44. Ibid, III, 68a/b.
45. Ibid, I, 233b; II, 161b.
46. Ibid, 224a.
47. Ibid, II, 209b-212a.
48. Gilgul
49. مقایسه کنید با ترجمه آلمانی من از باهیر (Bahir, §§86, 104, 126ff., 135) اصطلاح گیلگول (Gigul) تنها پس از انتشار کتاب باهیر به کار میرود. معمولاً مشهود نیست که این اصطلاح توسط عارفان قبلاً از منابع فلسفی اخذ شده است. داود کیمی آن را در تفسیر خود بر مزامیر، 44 به کار میبرد، اما این قطعه تنها در چاپ اصلی ناپل (1487) یافت میشود. گیلگول «تناسخ» و مترادف آن هعتاقا «انتقال روح» هر دو ترجمه اصطلاح عربی تناسخ (Tanasuh) هستند.
50. Catharists
51. دربارهی کاتاریستها مقایسه کنید با:
Jean Giraud, Histoire de l, in Quisition au Moyen Age, vol.I (1935); Cathares et Vaudois. (p.59ff) درباره استعارات.
52. metem psychosis
53. Zohar, I, 186b; III7a.
54. Ibid, II, 99b, III, 177a.
55. Menahen of Recanaati
56. نظام یوسف بن شالوم اهل باسِلونا (حدود 1310)، نویسندهی تفسیر در باب سفر یصیرا که به ابراهیم بن داود منسوب است بر آن استوار است. مقایسه کنید با (EJ IX, col.708). برای نظریه ری کاناتی (Recanati) مقایسه کنید با تفسیری بر تورات او در قسمتهای مبروص و مقدسان.