چند پیشنهاد مطرح کردم و جملگی را دربست پذیرفتند و به اجرا درآوردند. خودشان هم البته ایدههای نابی داشتند. تصاویری که میبینید، نشاندهندهٔ پنج ابتکار ارزشمند محیط زیستی «فرزانه» و «عارف» در شادمانههای نخستین روز وصلشان است:
پنج ابتکار مذکور نیز اینهاست:
۱- معرفی برخی از ظرفیتهای گردشگری استان کرمان با تاکید بر جاذبههای طبیعی و تاریخی بکر و کمتر شناخته شده استان با استفاده از تابلوهای عکاسی در مسیر ورود مدعوین به تالار.
۲- آزادسازی دو کبوتر و بازگرداندن آنان به آغوش طبیعت.
۳- جلوگیری از ریخته شدن خون حیوانی بیگناه (گوسفند) به عنوان قربانی در شب اول زندگی مشترک.
۴- کاشت دو نهال درخت سرو در اتوبان هفت باغ علوی در نزدیکی تندیس هفتمین گردهمایی راهنمای گردشگری ایران.
۵- طراحی شعار Responsible tourism based on Global peace بر روی کیک ازدواج.
درود بر فرزانه و عارف نجفیپور عزیز؛ باشد که بخت بلندتان همواره با رنگ سپید و سبز، همآغوش بماند. (محمد درویش/زیست بوم)
289
فرصتی دست داد تا به بهانهای به دیار مردم خونگرم و عزیز هرمزگان بروم. در جریان این سفر، با مردی آشنا شدم به نام «حسین آقاخانی زنجانی»، یک فعال محیط زیست و متخصص غواصی که چند سالی است در جزیره هنگام میکوشد تا هم به رونق گردشگری منطقه کمک کند و هم جذابیتهای طبیعی هنگام را به نحوی از گزند رفتارهای غیرمسئولانهٔ گردشگران درامان بدارد. از همین رو، تلاش میکند تا در کنار کسب و کار خود، به کاشت و مرمت مرجانها، پاکسازی سواحل هنگام از زباله و امداد و نجات برای حیوانات و پرندگان آسیبدیدهٔ منطقه هم بپردازد.
ماجرایی که در این نوشتار میخواهم به شرح آن بپردازم، حاصل یکی از مشاهدات و تجربههای باورنکردنی حسین آقاخانی زنجانی است.
ماجرا برمیگردد به اواخر سال ۱۳۹۰، زمانی که حسین با وانت نیسان آبیرنگش – که یکی از معدود خودروهای موجود در جزیره است – مشغول عبور از جادهٔ ساحلی موسوم به قیر بوده که ناگهان با الاغی روبرو میشود که در وسط جاده نشسته و راه را بر او سد کرده بود! انگار میخواست به او چیزی بگوید. وی پس از پیاده شدن از خودرو، درمییابد که پای الاغ زخمی و متورم شده و قطعهای فلز در آن فرو رفته است؛ فلزی که متعلق به یک قوطی کنسرو باز شده است که ظاهراً توسط گردشگران پس از مصرف در جزیره رها شده بود.
البته حسین هر چقدر تلاش میکند، نمیتواند الاغ زخمی را بگیرد و آن حیوان بخت برگشته، لنگان لنگان از محل میگریزد (گفتنی آنکه سالهاست این الاغها – که زمانی برای کارکردهای ترابری و حمل و نقل به جزیره وارد شده بودند – به حال خود رها شده و به صورتی نیمه وحشی به زندگی خود ادامه میدهند). تا اینکه چند روز بعد به حسین اطلاع میدهند که الاغ زخمی خود را به محوطهٔ حیاط مدرسه جزیره رسانده. او نیز بلافاصله به محل میرود و همان طور که در تصاویر میبینید با کمک همکارانش، الاغ مجروح را گرفته و پس از بیرون آوردن تکههای باقیماندهٔ قوطی کنسرو و پانسمان پای مجروحش که متأسفانه از شدت جراحت کرم زده بود، او را به حال خود رها میکند.
این ماجرا میگذرد تا حدود یک ماه بعد؛ وقتی که حسین مشغول کار در دفتر خود بود و ناگهان متوجه صداهایی در محوطهٔ بیرونی دفترش میشود. صداها متعلق به همان الاغ بود که اینبار با چند همنوع دیگرش خود را به محل کار حسین رسانده بودند! چراکه آنها هم جملگی دچار همان بلا شده و پایشان از وجود قطعهای فلز دچار عفونت و درد شده بود و حالا آمده بودند به نزد انسانی که پیشتر رفاقتش را برای الاغها ثابت کرده بود.
نتیجه گیری اخلاقی:
*هر چند از پرتابکنندگان قوطیهای کنسرو خالی در طبیعت ابراز انزجار میکنم و امیدوارم بازخوانی این روایت منجر شود تا خوانندگان عزیز این سطور هم، چنین کرده و اگر این قوطیها را در طبیعت یافتند، بلافاصله به جمعآوریشان اقدام کنند؛ اما انگار اگر آنها نبودند، اینک ما درنمییافتیم که زدن برچسب «نفهم» به الاغها تا چه اندازه نشان از نادانی خطابکنندگان دارد! نه؟
*همان طور که بارها گفته و نوشتهام، این کمال بیانصافی و نامهربانی است که پستترین همنوعان انساننمای خویش را با القاب و صفتهایی حیوانی چون: گربه صفت، جغد شوم، کفتار پیر، خفاش شب، خرس نفهم، سگ پدر، گراز بلا، گورخر مصیبت و … خطاب کنیم. اگر میخواهیم «خشونت» را در جامعه مهار کنیم، شاید نخستین گامش آن باشد تا از آن نوع رفتارها و گفتارهایی که ناخودآگاه به ترویج خشونت با حیوانات – به ویژه در نزد کودکان – میانجامد، پرهیز کنیم. (محمد درویش)
488
انتخاب سفره، مکان آن در گوشهای از خانه، ظرفهایی که قرار است سینها را در آن قرار دهم، سبزهای که برای هفتسین سبز میکنم، حاجی فیروز کوچک رقصندهای که در سفره میگذارم و شمعهای زیبایی که لابهلای سینها قرار میدهم، همه و همه برای من مانند چالشی لذتبخشاند که با خود عهد کردهام در آن برنده شوم. سالی نو با یک دنیا موقعیت خوب نامکشوف قرار است تقدیمم شود و من که از پیش خانه را برایش رفت و روب کردهام به او خوشامد میگویم و مقدم وی را با برپایی باشکوهترین جشن گرامی میدارم.
اعتراف میکنم یکی از موضوعاتی که در کنار برنامهریزیهای ریز و درشت عید نوروز ذهنم را به خود مشغول میکند تخممرغهای هفتسین است. ما میتوانیم هزار و یک کار مختلف با تخممرغ انجام دهیم که هر یک زیبایی خود را خواهد داشت. آن را به شکل آدمک درآوریم، به حیوانات مختلف تبدیلش کنیم بر رویش نقاشی بکشیم، آن را با چسب اکلیلی یا روبان و پولک تزئین کنیم یا انواع کارهای دیگر انجام دهیم که هر یک از دیگری جذابتر و بانمکتر است. شما میتوانید تخممرغ واقعی را خالی کنید و درونش را با پنبه پرکنید تا سفتتر شود و براحتی بتوانید آن را به شکل مورد علاقهتان درآورید یا از تخممرغهای پلاستیکی استفاده کنید. امروز با ما همسفر شوید تا همراه با هم ببینیم در دنیای تخممرغها به چه چیزهای جالب و جذابی برمیخوریم:
گوسفند: امسال به روایت چینیها سال بز و به روایت مغولها سال گوسفند است. بد نیست شما هم یک یا چند گوسفند تخممرغی سر سفرهتان داشته باشید. یک تخممرغ بردارید و دور تا دور آن، بجز قسمت صورت گوسفند را پنبه بچسبانید. برای گوسفند یک جفت چشم و اگر دوست داشتید دهان بکشید. با مقوا یا کاغذ گوشهای گوسفند را درست کنید و بالای سر بچسبانید. حالا نوبت پاهاست. دو تکه سیم بردارید، دور آن را کاموای قهوهای بپیچید و حدود دو سانتیمتر از وسط سیمها را در قسمت شکم گوسفند بچسبانید. دو سر انتهایی سیمها را خم کنید و روی زمین قرار دهید تا پاهای گوسفندتان باشند.
پرندگان در لانه: سه جوجه کوچک در لانه دهانشان را باز کردهاند به انتظار غذایی که قرار است از مادرشان دریافت کنند. درست کردنشان بسیار ساده و شیرین است. تخممرغ را با آبرنگ یا گواش به هر رنگی که دوست دارید درآورید. یک جفت چشم کوچک برای پرندگان بکشید، با کاغذ قرمز یا نارنجی نوک درست کنید و بچسبانید. سپس بالها را با کاغذی به رنگ نزدیک به خود تخممرغ تان درآورید و بچسبانید. مقداری پوشال ترجیحا به رنگ قهوهای روی بشقاب بریزید تا شکل لانه را به خود بگیرد و پرندگانتان را در جایگاه گرم و نرمشان قرار دهید.
خرگوش و هویج: بهبه! چه خرگوش باهوش و ناقلایی! کنار هویجهای خوشمزهاش ایستاده و مراقب است مبادا کسی به آنها ناخنک بزند. دوست دارید شما هم یک چنین سبد بانمکی داشته باشید؟ اگر جوابتان مثبت است، همین الان دست به کار شوید و آنها را به کمک چند تخممرغ درست کنید. برای درست کردن هویج کافی است تخممرغها را به رنگ نارنجی درآورید و یک کاغذ سبز را برش دهید و تا کنید و در قسمت بالای هویج بچسبانید تا بخش انتهایی سبزرنگ هویجتان شود. حالا میرسیم به خود خرگوش. تخممرغ را به رنگ صورتی روشن درآورید. با مقوای سفید گوشها و پاها را درست کنید و بچسبانید. وسط قسمت گوش را کمی صورتی کنید تا شباهت بیشتری به گوش خرگوش پیداکند. برای خرگوشتان یک جفت چشم بکشید. سپس با پنبه بینی و دم درست کنید و بچسبانید. سبیل خرگوش را با سه تکه نخ نشان دهید و دندانها را نیز با مقوای سفید درست کنید و زیر سبیل بچسبانید. اگر سبدی کوچک یا ظرفی مناسب این طرح دارید، هویجها و خرگوش را در آن قرار دهید تا به نظر آید که خرگوش در حال مراقبت از آنهاست. این طرح بسیار جالب و چشمگیر است و هر کس آن را وسط سفره هفتسین شما ببیند زبان به تعریف از سلیقه شما خواهد گشود.
سرآشپز: طرحی زیبا و در عین حال بسیار راحت. برای تخممرغ چشم، بینی، سبیل کلفت و دهان بکشید. سپس با کاغذ رنگی مورد علاقهتان کلاهی مخروطی درست کنید و بر سرش بگذارید. سرآشپز را داخل ظرف جا تخممرغی قراردهید. در اینجا با کاغذرنگی برای آن پاپیون و یقه در دو رنگ مختلف درست شده و روی ظرف جاتخممرغی قرار داده شده؛ شما میتوانید آنها را روی بدنه تخممرغ هم بچسبانید تا مجبور نباشید به ظرفتان چسب بزنید.
کفشدوزک: همه عاشق کفشدوزکاند. قابهای رنگی این حشره زیبا ناخودآگاه ما را به یاد طبیعت رنگی و نقاشی جذاب پروردگار میاندازد. به شما پیشنهاد میدهم حتما این کفشدوزکها را درست کنید و داخل سفره هفتسینتان قراردهید تا طبیعت بهاری را نیز مهمان عیدتان کرده باشید. تخممرغ را به رنگ قرمز درآورید. با نوک قلم مو و گواش سیاه، خط وسط بالها و نقاط سیاه رنگ را بکشید و سر را نیز به رنگ سیاه درآورید. سپس با کاغذ سیاه رنگی برای آن دست و پاهایی باریک درست کنید و در قسمت زیر شکم بچسبانید. مانند این عکس، تکهای کاغذ سبزرنگ را به شکل یک برگ برش دهید و زیر کفشدوزک قراردهید و کمی از قسمت زیر کفشدوزک را نیز به صورت دندانه دار ببرید تا به نظر آیدکفشدوزک فسقلی آن را خورده است. آنها را درست کنید و لذت ببرید.
جغد: یک جغد کوچک و متفکر که در سفره هفتسین شما نشسته و حسابی حواسش به همه جا جمع است. زمینه بدن این جغد به دو رنگ آبی روشن و تیره رنگآمیزی شده است و شما باید برای رنگ کردن تخممرغتان به این شکل، ابتدا خطوط دور را با مداد بکشید و بعد به رنگآمیزی بپردازید. با کاغذرنگی همرنگ بدن جغد، گوشها را درست کنید و بالای سر بچسبانید. سپس کمی پنبه را نیز به همان رنگ درآورید و به عنوان کاکل سر بچسبانید. چشمها را به شکل دو گل شش پر از کاغذی به رنگ متفاوت درآورید و در جای خود قرار دهید. پس از آن، دو چشم عروسکی را روی همان گلها بچسبانید تا جغدتان چهره زیباتری پیداکند. نوک جغد و پاها را هم از کاغذ نارنجی درآورید و بچسبانید. میتوانید کمی نقش و نگار روی شکم جغد طراحی کنید تا حالت پرها را نشان دهد. جغد زیبای شما آماده است. میتوانید چند جغد در رنگهای متفاوت درست کنید و کنار هم قراردهید تا بیشتر جلب توجه کنند.
کلههای خندان: به چهرههایشان نگاه کنید. بسیار ساده درست شدهاند، اما انگار کلی حرف برای گفتن دارند. درست کردنشان بسیار آسان است. کافی است برای آنها یک جفت چشم عروسکی بچسبانید و دهانی خندان یا متعجب بکشید. سپس آنها را در جایی مناسب، مثلا داخل یک قاشق یا جاتخممرغی قرار دهید تا خودنمایی کنند. در اینجا، تخممرغها رنگ نشدهاند و به همان رنگ سفید ساده استفاده شدهاند، اما شما میتوانید تخممرغها را به رنگی روشن مانند صورتی یا زرد کمرنگ درآورید.
سبزه داخل تخممرغ: ایده بکر و جالبی است. کمی ماسه تمیز داخل تخممرغ بریزید و گندم، عدس یا هر دانه دیگر که مدنظرتان است را پس از جوانه زدن داخل آن بریزید و تخممرغ را در زیر نور قرار دهید تا سبزه به خوبی رشد کند. سبزهها را در چند تخممرغ سبز کنید و هر یک را به رنگی متفاوت از دیگری درآورید تا ظاهری زیباتر پیدا کند.
شمعهای تخممرغی: این هم یک طریق استفاده از تخممرغ است. اگر اهل شمعسازی هستید، این ایده را هم امتحان کنید زیرا بهترین جای استفاده از آن بر سر همین سفره هفتسین است. پارافین را ذوب کنید، داخل تخممرغ خالی بریزید و روی آن فتیله قراردهید. میتوانید رنگ مورد نظر یا عطر شمع هم به پارافین اضافه کنید تا شمعی زیباتر و خوشبوتر به دست آورید. هرگاه شمع سفت شد، پوسته تخممرغ را بشکنید و شمع را درآورید. سعی کنید چند شمع رنگارنگ درست کنید تا در کنار هم مانند چند تخممرغ زیبا جلوهگری کنند. اگر بار اولی است که شمع درست میکنید، حتما از راهنمایی دوستی باتجربه بهره بگیرید.
تخممرغهای رنگی: ایدهای قدیمی اما زیبا. بهتر است برای درست کردن آنها از تخممرغهای پلاستیکی استفاده کنید تا نیازی به شکستن تخممرغها نباشد و ظاهر آنها به صورت درسته حفظ شود. رمز زیبایی این تخممرغها در انتخاب رنگهایتان است. تخممرغها رابه رنگهایی شاداب و زنده درآورید و سبد یا ظرفی را پر از آنها کنید. منظره زیبایی ایجاد میشود که رنگ و لعاب جدیدی به سفره هفتسین شما میبخشد. (جام جم سرا/لیلا رعیت/چاردیواری، ضمیمه دوشنبه روزنامه جام جم)
آن روزها کارتپستالها در قیمتهای مختلف در فروشگاهها به فروش میرسید، به همین دلیل معمولا تهیه کردن آنها مشکل نبود. با هزار اشتیاق چند کارتپستال به تعداد دوستان خود میخریدیم و پشت آن شعرهایی معروف را مینوشتیم و برای آن دوست امضا میکردیم.
تقویم ما ایرانیان، بهترین مطلع را در تنظیمات خود دارد و سال نو را با فصل زیبای بهار آغاز میکند.
در روزگاران نه چند دور در کنار عروسکها، وسایل خانهسازی، لگو، ابزار دکتر کوچولو، قوری و استکان و ظروف آشپزخانه، کالسکه، میز و صندلی، حیوانات کوچک و دیگر اسباببازیها به دنیای کودکی ما شکل میدادند. به آنها علاقه داشتیم و مانند فرد بزرگسالی که برای وسایل خانهاش ارزش قائل است، به اسباببازیهایمان اهمیت میدادیم.
یکی از وسایلی که هر بچهای در میان اسباببازیهایش دارد، توپ است. ممکن است این توپ از همان نوع پلاستیکی ارزانقیمت باشد که حتی در هر مغازه سوپرمارکت پیدا میشود یا توپهای مدلدار و قابل بادکردن که در ساحل استفاده میشود؛ همچنین توپهای تخم مرغی که برای پینگ پونگ به کار میرود و توپ گلف که اندازهای کوچکتر دارد. اگر خانواده اهل بولینگ یا بیلیارد باشند، آن توپها هم در دست بچه میچرخند.
اما اگر بچهها برای مدت طولانی بایک توپ پلاستیکی یا تخم مرغی بازی کنند و دیگر برایشان یکنواخت و تکراری شود و ظاهر آن جذابیتی نداشته باشد، چه کارهایی میتوان با همان توپ انجام داد؟ به نظر شما آیا یک توپ پلاستیکی یا تخممرغی ارزانقیمت این قابلیت را دارد که به اثری هنری تبدیل شود؟ با یک توپ اسفنجی یا فومی چه کارهایی میشود کرد؟ تکلیف توپ بولینگ چیست؟
آیا با نگاه کردن به توپهای ریز و درشت، چراغ ذهن شما برای درست کردن یک اثر هنری جدید روشن میشود؟ چه طرحهایی در ذهنتان دارید؟ یک صورت گرد یا یک حیوان مدور و بانمک؟ میتوانید آن را به دو نیم کنید و از هر نیمه، یک کلاه درست کنید و بر سر بگذارید یا رنگش کنید و روی آن پاپیونهایی از روبان بچسبانید و با تکهای نخ از گوشه اطاقتان آویزان کنید تا خودنمایی کند و از حس هنرمندانه شما حکایت کند. ما امروز قصد داریم درست کردن چند نوع کاردستی قشنگ با انواع توپها را به شما یادبدهیم تا از تبدیل این وسایل به ظاهر ساده به اشیایی تزئینی از ته دل لذت ببرید.
اسمایلی: سالهاست اسمایلیها در اینترنت متولد شدهاند و به ما کمک میکنند بتوانیم شیرینترین احساساتمان رابه دیگران القاکنیم. دیدن چهره خندانشان برای یک لحظه لبخند را بر لبان هر بینندهای میآورد، چون چیزی جز شادی در آن دو چشم و لب خندان دیده نمیشود.
نظرتان چیست که شما هم یک اسمایلی در خانه داشته باشید. توپ را به رنگ معروف اسمایلیها، یعنی همان رنگ زرد درآورید. سپس چشمان و دهان خندان را با رنگ مشکی روی آن بکشید. این کار را میتوانید روی توپی بزرگ یا کوچک انجام دهید. اگر توپتان بزرگ است، میتوانید آن را گوشهای از اتاق آویزان کنید یا مانند این عکس در باغچه قراردهید. برای رنگ کردن کل سطح توپ میتوانید از اسپری رنگ زرد یا گواش استفاده کنید، اما دقت داشته باشید رنگ گواش روی پلاستیک در اثر رطوبت از بین میرود و اگر میخواهید اسمایلی را در محیطی مانند باغچه قراردهید که ممکن است روی آن باران بیاید یا به هر صورت با آب تماس داشته باشد، حتما از رنگ اسپری یا ترکیب رنگ پلاستیک که برای دیوار به کار میرود همراه تینر استفاده کنید. اگر هم میخواهید اسمایلیتان با توپ کوچک باشد، به شما پیشنهاد میکنم بیش از یکی با شکلکهای مختلف درست کنید و در کنار هم بچینید تا ظاهری جالبتر پیدا کند.
آدمک: به چهره این آدمک به دقت نگاه کنید. یک جفت چشم که به شما زل زده و دهانی که از تعجب بازمانده است. کله این آدمک درواقع یک توپ بولینگ است که سه سوراخ روی آن در اینجا تبدیل به چشمهای گردشده و دهان متعجبش شدهاند.
توپ بولینگ روی یک گلدان قرار گرفته، مانند سری که روی بدن است. سپس با کمی شاخ و برگ و تور تزئین شده تا به نظر بیاید آدمک ما لباس پوشیده است. توپ بولینگ جان میدهد برای آن که نقش یک کله متعجب را بازی کند. شما میتوانید آن را روی یک سطل یا گلدانیا هر چیز مشابهی به عنوان بدن قراردهید و با تکه پارچه و چیزی مشابه به آن لباس بپوشانید. اگر توپ بولینگ ندارید و از چهره متعجب این آدمک خوشتان آمده و دوست دارید آن را درست کنید، میتوانید همین چشمها و دهان را با قلم مو یا ماژیک روی یک توپ پلاستیکی م عمولی هم بکشید.
چشمان درخت: اگر به درختی تنومند در باغچه روبهروی خانهتان تعلق خاطر دارید و دوست دارید که بیش از پیش در معرض دید همگان قراربگیرد، میتوانید مانند این عکس یک جفت چشم از توپ برایش درست کنید و آنها را تقدیم به درخت کنید. توپها را به رنگ سفید درآورید، سپس برای آنها عنبیهای گرد و سیاه بکشید و داخل آن سیاهی هم نقطهای را سفید بگذارید تا به نظر بیاید که بازتاب نور را نشان میدهد.
چشمهای توپیتان که حاضر شدند، یک نفر باید همت کند و از نردبان بالا برود و آنها را در آن بالا به شاخههای نزدیک هم وصل کند. درخت محبوبتان میتواند از آن دوردستها همه را ببیند و مطمئنا هر رهگذری که چشمش از دور به آن بیفتد مجذوبش میشود و به نزدیکش میآید تا چند دقیقهای را در کنار آن بگذراند.
کاپ کیک: بهبه! حتی لحظهای نگاه کردن به این شیرینیهای خوشمزه هم معده بیننده را تحریک میکند. درست کردنشان کار سادهای است. یک توپ تخممرغی را بردارید و روی آن چسب اکلیلی رنگی را طوری بمالید که مانند مایع توت فرنگی مخصوص تزئین شیرینی و بستنی به نظر بیاید.
روی آن هم یک مهره کوچک براق ترجیحا قرمزرنگ بچسبانید تا مانند یک دانه گیلاس روی کاپ کیک به نظر بیاید. توپ را داخل کاغذهای مخصوص کاپ کیک قرار دهید. میتوانید چند عدد کاپ کیک درست کنید و آنها را در یک دیس بچینید و روی میز پذیرایی قراردهید تا هر کس که وارد خانه شما میشود آنها را ببیند و دل و دینش از کف برود!
کفشدوزک: هیچ کس نیست که کفشدوزکها را دوست نداشته باشد. آنها بخشی از نقاشی طبیعتاند و شما میتوانید برای زیباترکردن راهپله یا باغچه خانه، آنها را با توپ پلاستیکی درست کنید. توپتان را به رنگ قرمز درآورید، سپس خط سیاه وسط را برای جداکردن بالهایش از هم بکشید و نقطههای گرد سیاهرنگ ریز و درشت را روی بالهایش ترسیم کنید. اگر میخواهید کفشدوزک شما کاملتر شود و ظاهری طبیعیتر به خود بگیرد، دو تکه سیم را به عنوان شاخکهایش انتخاب کنید، به سر هریک از آنها مهرهای گرد وصل کنید و آنها را به قسمت سر کفشدوزک متصل کنید تا کفشدوزک شما شاخک هم داشته باشد. این حشرات بامزه و زیبا را میتوانید با توپهای ریز و درشت درست کنید، زیرا هرکدام کاربرد خود را دارند.
قورباغه: طرحی جالب و دیدنی است، اما درست کردن آن مستلزم تمرین است. تکهای کاغذ بردارید و چند بار این قورباغه را بر رویش بکشید تا به کشیدن آن مسلط شوید. هرگاه آمادگی پیداکردید سراغ توپ پلاستیکیتان بروید. ابتدا خطوط دور چهره، بدن و دستها را بکشید و سپس داخل آنها را با رنگهای سبز روشن و تیره پرکنید.
در اینجا برای درست کردن چشمها، از یک جفت توپ گلف استفاده شده که سفیدی و عنبیه و حتی نقطه روشن داخل عنبیه هم با رنگهای سفید و سیاه به خوبی روی آنها کشیده شدهاند، اما شما میتوانید از یک جفت چشم عروسکی در اندازه مناسب استفاده کنید تا کارتان راحتتر شود.
زنبور: زنبور هم مثل کفشدوزک مناسب راهپلهها و گوشهای از حیاط، در کنار باغچه است. توپتان را به رنگ زرد درآورید. سپس دو یا سه خط راهراه ضخیم سیاهرنگ را به شکل موازی روی آن ترسیم کنید. برای آن یک جفت چشم گرد و لبی خندان بکشید و با سیم، یک جفت بال درست کنید و بر بالای بدنش وصل کنید. زنبور طلایتان حاضر است تا در گوشهای از حیاط دلبری کند!
پنگوئن: پنگوئنها هم جزو محبوبترین حیوانات هستند. با آن ظاهر بامزه و راه رفتن و دویدنی مثال زدنی از این سو به آن سو. شاید اگر محل زندگیشان قطب نبود، هر کسی دوست داشت یکی از آنها را در خانهاش نگه دارد. برای درست کردن آنها توپتان را به رنگ سیاه درآورید و قسمت شکم را به صورت دایرهای سفیدرنگ کنید. یک جفت چشم عروسکی در اندازه مناسب در جایگاه چشمها بچسبانید. سپس با پارچه یا مقوای سیاه رنگ، بالهای آن را درست کنید و به کنارههای بدنش بچسبانید. حالا نوبت نوک و پاهای نارنجی رنگ است. آنها را با مقوا درآورید و به جای مناسب متصل کنید. (جام جم سرا/ لیلا رعیت/ چاردیواری، ضمیمه دوشنبه روزنامه جام جم)
کارش که تمام میشود وسایل دوخت و دوز را از دوروبرش جمع میکند. متر را میپیچد، سوزنها را به بالشتک میزند، دکمهها را داخل جعبه سوزن و نخ میگذارد، تکه پارچههای باقیمانده را داخل کیسهای قرارمی دهد تا بعدها از آنها استفاده کند. حالا نوبت به قرقرههایش میرسد. بعضی از آنها همچنان نخ دارند و باید داخل جعبه شوند، اما دو سه قرقره تمام شده و او باید با آنها وداع کند. خانم خیاط زیاد زحمت کشیده، اما چون لباسش را تکمیل کرده خستگی از تنش در رفته و همچنان توان آن را دارد که دست به خلق یک اثر هنری دیگر بزند. پس نگاهی به قرقرههای تمام شده میاندازد و چند تصویر زیبا جلوی چشمانش رژه میرود. امروز ما میخواهیم با آن خانم خیاط باسلیقه و خلاق همراه شویم و برای تبدیل قرقرههای تمام شده به آثار هنری ایدههایی پیداکنیم. قرقرهها کوچکند و به همین دلیل شما میتوانید ظریفترین اشیاء را با آنها بیافرینید.
عروسکهای کوچک: سه عروسک کوچک و ظریف کنار یکدیگر ایستادهاند و به شما لبخند میزنند. آنها چیزی نیستند جز سه قرقره تمامشده که تصمیم گرفتهاند به اشیایی زیبا تبدیل شوند. شما هم میتوانید این عروسکهای ظریف و ناز را درست کنید و آنها را در گوشهای از خانه برای تزئین قرار دهید. یک قرقره را بردارید و دور آن را با تکهای کاغذ رنگی، کاغذ کادو، پارچه، تور، نوار چسب رنگی یا هر چیز زیبای دیگری که به ذهنتان میرسد، بپوشانید. بدنه عروسک شما آماده است. حالا نوبت سرش است. مهرههای چوبی در اندازههای مناسب قرقره شما در خرازیها پیدا میشوند. آنها را به تعداد قرقرههایتان تهیه کنید. معمولا رنگ این مهرههای چوبی برای صورت مناسباند، اما شما میتوانید در صورت تمایل آنها را با رنگ روغن یا گواش به رنگ پوست درآورید. برای انجام این کار باید رنگ سفید را با کمی صورتی تلفیق کرده، سپس برای تکمیل صورت، موها را بکشید و اعضاء صورت را با ماژیک یا نوک ظریف قلم مو طراحی کنید. شما میتوانید به این کار تنوع ببخشید، مثلا این امکان را دارید که موها را با کاموا درست کنید یا با خمیر گل چینی، مو و گل سر بسازید و به سر بچسبانید. همچنین اگر دستی بر خیاطی دارید میتوانید برای آنها لباسهایی ظریف بدوزید و بر تنشان کنید تا به نظر بیاید آنها دست هم دارند، اما در هرصورت، این عروسکهای قرقرهای در همین حالت هم بسیار زیبا و شادی بخشاند. به شما پیشنهاد میکنم حداقل سه تا از آنها را با پوشش متفاوت و رنگ موهای متنوع درست کنید و کنار هم قراردهید تا دیدنشان لبخند را به لبان هر بینندهای بیاورد.
شمع: درست کردن شمع کار بسیار سادهای است. کاغذرنگی به رنگ دلخواهتان را دور قرقره و همچنین روی آن بچسبانید. سپس با سه رنگ زرد، نارنجی و قرمز کاغذ یا فوم، شعله درست کنید و شعله را روی قرقره در جایگاه مناسب بچسبانید. حالا نوبت تزئین دور شمع است. تکهای پارچه قشنگ یا تور بردارید، آن را چین دهید و دور شمع در قسمت پایین قرار دهید. در این جا شمع به رنگ سفید و طرح ساده است، اما شما میتوانید آن را به هر رنگی که برایتان مطلوب است، درست کرده و این شمع ظریف و زیبا را زینتبخش گوشهای از اتاقتان کنید.
کلهای خندان: شبیه صورت آدمک زنجبیلی است. قرقره را به رنگی از تلفیق نارنجی و قهوهایروشن درآورید. سپس برایش یک جفت چشم، بینی گرد کوچک، دهانی کج و معوج و خندان و گونههایی گلگون بکشید. میتوانید داخل چشمان سیاه رنگش، نقطهای سفید بگذارید تا نشاندهنده بازتاب نور باشد. در پایین و بالای آن هم با نوک قلممو، خطوطی دالبری به رنگ سفید بکشید تا طرحتان کامل شود. بهتر است این کله خندان را از جایی آویزان کنید. از قسمت وسط قرقره روبانی بگذرانید. آن روبان را در پایین گره بزنید تا ثابت شود و از بالا به هر جا که مایل بودید آویزان کنید.
کبوتر روی لانه: کبوترها روی تکیهگاههای محکم، لانه میسازند و به همین دلیل، یک قرقره هم میتواند تکیهگاهی مناسب برای ساختن لانه کبوتر کوچک شما باشد. دور قرقره را کاغذ رنگی مناسب بچسبانید. زیر آن هم میتوانید یک نعلبکی را که دیگر برایتان کاربرد ندارد، قرار دهید. برای زیباترشدن نعلبکی به شما پیشنهاد میکنم آن را با گواش رنگ کنید. حتی میتوانید تکهای مقوا را با روبان یا چسب رنگی تزئین کنید و زیر قرقره بگذارید. کمی پوشال رنگی روی قرقره بریزید تا حالت لانه پیدا کند. اگر پوشال نداشتید میتوانید مقداری نخ رنگی را ریزریز کنید و در هم بپیچید تا به شکل مناسب لانه پرنده درآید. حالا نوبت خود کبوتر است. اگر مجسمه پرنده کوچک داشتید که میتوانید آن را در لانهاش قرار دهید، اما اگر نداشتید بهتر است آن را با استفاده از خمیر گلچینی درست کنید. مواد لازم برای تهیه خمیر گلچینی یک پیمانه نشاسته، یک پیمانه سرخالی چسب چوب، گلیسیرین یک قاشق غذاخوری، آب دو سوم پیمانه، آبلیمو یک قاشق چایخوری و کمی هم وازلین برای چرب کردن ظرف است. نشاسته را چند بار الک کنید تا یکدست شده و ذرات درشت آن جدا شود. سپس نشاسته را به همراه سایر مواد به غیر از وازلین در یک ظرف بخوبی با هم مخلوط کنید و در نهایت، کف ظرف تفلون را با وازلین چرب کنید و مواد را داخل ظرف قرار داده و روی شعله ملایم حرارت دهید. خمیر را مرتب هم بزنید تا ته نگیرد. با این روش خمیر لطیف و مناسبی به دست میآید. دستان خود را با وازلین چرب کنید. خمیر را درآورید و هر مقدار از آن را که میخواهید با رنگ روغن مورد نظر ترکیب کنید. بقیه خمیر را در کیسهای قرار دهید و آن را در یخچال نگهداری کنید تا بتوانید در فرصتهای بعدی هم از آن استفاده کنید.
آویز تزئینی: کار بسیار زیبایی است و شما باید برای درست کردن آن، نهایت سلیقه را به کار ببرید. کاغذ کادویی بسیار قشنگ را دور قرقره بچسبانید. دور دایرههای بالا و پایین آن را قیطان یا نخ کاموای براق و خوشرنگ بچسبانید. حالا نوبت قسمتهای بالا و پایین قرقره است. روبان نازک را مانند گل دور هم بپیچانید و با نخ، وسط آن را بدوزید تا ثابت شود و طرح به دست آمده را در قسمت بالا و پایین قرقره وصل کنید.
شما میخواهید با این قرقره آویز درست کنید، پس یک نخ از قسمت بالای قرقره تا پایین عبور دهید و از آنها مهرههای قشنگ و مروارید بگذرانید تا زیبایی آویز شما را دو چندان کند. آویز را از هر جا که مایلید آویزان کنید تا در چشم بیننده بدرخشد.
آدم برفی: این آدم برفی فسقلی چیزی نیست جز سه قرقره که روی هم سوار و با سیم به هم متصل شدهاند. دور قرقره پایینی کمی پنبه بچسبانید تا کپلتر شود، دور قرقره وسطی مقدار کمتری پنبه بچسبانید، اما قرقره بالایی را به همان نحو باقی بگذارید.
یک جوراب سفید یا پارچه پشمی سفید روی این قرقرهها بکشید. در قسمت گردن و کمر نخ ببندید تا اجزاء از هم جدا شوند. چشمها و دهان خندان را با نخ بدوزید و با پارچه یا فوم نارنجیرنگ، دماغ هویجی را درآورید و به قسمت مناسب بینی وصل کنید. یک کلاه کوچک بانمک با پارچه ترجیحا قرمز یا زرشکی درست کنید و بالای سر آدم برفی بگذارید.
حالا نوبت شال گردن است. از یک روبان استفاده کنید یا نواری از یک پارچه ببرید و دور گردن گره بزنید. معمولا با گوجهفرنگی برای آدم برفی تگمه میگذارند. شما هم یک جفت تگمه ریز قرمز به نشان از گوجهفرنگی به بدن آدم برفی بدوزید. درست کردن این آدم برفی مستلزم حوصله و دقت است، اما در عوض نتیجه تا دلتان بخواهد بامزه و جالب خواهد بود.
گلدان: بله، یک گلدان از قرقره با گلهایی از تکمه. دوباره دور قرقرهتان هر رنگ و طرح کاغذی که دوست دارید بچسبانید تا گلدانتان آماده شود. سیم مخصوص گلسازی یا هر نوع سیم دیگری را که در دسترس داشتید در اندازههای کوتاه و بلند ببرید تا بتوانید از آنها به عنوان ساقهها استفاده کنید. دور آنها نوار گاترین بچسبانید تا به رنگ سبز درآیند. چند برگ کوچک از کاغذ یا فوم سبز درست کنید و به ساقهها بچسبانید. حالانوبت گلهای تگمهای است. چند تگمه ریز و درشت در رنگهای شاداب انتخاب کنید و آنها را بالای سیمها وصل کنید. اگر بتوانید تگمههایی به شکل گل پیداکنید که چه بهتر، اما اگر تگمههای ساده و رنگی هم داشته باشید، باز هم نتیجه کار قشنگ خواهد شد. یک گلدان زیبای قرقرهای با گلهایی از تگمه. (جام جم سرا/لیلا رعیت)
خانه خریدن شاید یکی از بزرگترین اهداف اقتصادی خانوادههاست که برای رسیدن به این موضوع تمام تلاششان را انجام میدهند. سالها پس انداز میکنند وام میگیرند تا بتوانند خانهشان را در دل محله محبوبی که دوستش دارند بگیرند. اما محمد شافعی پیرمرد ۶۷ ساله تهرانی اینطور نیست.
او دوست دارد خانهاش سبک باشد تا با خودش همراه شود. خانهای که شاید روزی در شمالیترین محله پایتخت باشد و روزی دیگر در یکی از جنوبیترین محلههای شهر. خانهای که احتمالا کوچکترین خانه دنیاست اما آقای شافعی آسودهترین شبهایش را در آنجا گذرانده است.
از آپارتمان و خانههای سیمانی متنفرم
محمد شافعیزاده متولد تهران است. تا کلاس چهارم بیشتر درس نخوانده چون حس و حال درس خواندن نداشته و همین موضوع باعث شد از مدرسه اخراج شود. شافعی سالها در شغل دوزندگی و تودوزی خودروها فعالیت کرده است و حالا میخواهد فقط استراحت کند و به علاقههایش برسد. «بخاطر فشار زندگی و خستگی روحی و روانی، بیمار شدم. پس از ترخیص از بیمارستان با کمک پسرم آپارتمان کوچکی در منطقه سبلان خریدم و چون عاشق طبیعت بودم آپارتمان را تبدیل به گلخانه کردم. صدها گلدان با تزئین سنگهای عتیقه و قیمتی و گلدانها و گیاهان منحصر بهفرد از بین رفت. دیگر از آپارتمان و خانههای سیمانی متنفر شده بودم. یک سال بلاتکلیفی و سرگردان بودم که ایده ساخت کلبه سیار که برخاسته از داغ دل سوختهام بود به سرم زد.»
برای ساخت این کلبه ۴ سال زحمت کشیدم
شافعی یکهو به سرش میزند که یک وانت پیکان از ایران خودرو بخرد بعد از آن کمک فنرها و زیرسازی خودرو را حسابی تقویت میکند. اسکلت کلبه را نیز میسازد و در آن آشپزخانه، مکانی برای خواب و استراحت، کمد لباس و محلی برای نگهداری از گلدان تعبیه میکند. برای ساختن این کلبه از جنس چوب سراغ طبیعت میرود و هرچوبی که به نظرش به این کار میخورد را برمی دارد تا اینکه ۴ سال طول میکشد تا خانه آرزوهایش را بنا کند. اما آقای شافعیزاده تمام این ۴ سال را داخل ماشینش سپری کرده است به امید روزی که میتواند داخل کلبهاش بخوابد.
ییلاق و قشلاق با کلبه چوبی
اولین سفر آقای شافعی با کلبهاش از مشهد شروع میشود و بعد از آن سفرهای یکی از پس از دیگری آغاز میشوند. «در فصل بهار به استانهای شمالی کشور میروم. تابستانها آذربایجان، پائیز تهران و شهرستانهای اطراف و زمستانها، استانهای گرمسیر.» صاحب این کلبه سیار عاشق طبیعت گردی است و به قول خودش پایش را روی گاز فشار نمیدهد بلکه هرجا دلش خواست نگه میدارد و یک استکان چای تازه دم مینوشد و به طبیعت زیبای آنجا خیره میشود. همین خصلت آقای شافعی باعث شده که جریمه نشود اما ظاهر عجیب و غریب ماشینش همیشه سوال بسیاری از مامورین انتظامی بوده است. «در طول مسافرتها بارها مأموران راهنمایی و رانندگی جلوی من را گرفتهاند و میگیرند اما وقتی ماشین و امکانات کلبه را از نزدیک میبینند، به من تذکر میدهند که خلاف آئیننامه راهنمایی و رانندگی عمل کردهام اما تابهحال جریمهام نکردهاند.»
همه میخواهند با این کلبه عکس بندازند
تقریبا تمام کسانی که آقای شافعی و ماشین عجیب و غریبش را میبینند دلشان میخواهد چند دقیقهای را با او و کلبه دست سازش بگذرانند و عکس یادگاری بگیرند. «بجز مأموران راهنمایی و رانندگی، ماشینهای عروس مرا وادار به توقف میکنند و از بیرون و داخل کلبه عکس یادگاری میگیرند و میروند دنبال زندگیشان. مردم همه جا در محل توقف و در جاده، دستور ایست میدهند! دور ماشین جمع میشوند و درباره کلبه از من سؤال میکنند، داخل کلبه را میبینند و فیلمبرداری و عکسبرداری میکنند و چند تصویر بهیادگار با من میگیرند و میروند.» البته دیگر این موضوع برای آقای شافعی عجیب نیست و او باید در این دو سال به این موضوع عادت کرده باشد.
بعد از مرگم کلبهام را خراب نکنید
بسیاری از کسانی که آقای شافعی را با کلبه سیارش دیدهاند بارها سعی کردند این کلبه را از وی بخرند و قیمت گرفتهاند. حتی برخیها قیمتهای نجومی دادهاند و حتی خواستهاند کلبهاش را با یک واحد آپارتمان عوض کنند اما جواب آقای شافعی به همه درخواستها منفی بوده است. آقای شافعی یک خانه ۳۱۰ متری بزرگ در محله نارمک دارد به گفته خودش اگر دلش آپارتمان میخواست میرفت و داخل همانجا زندگی میکرد چون دلش نمیخواهد به این ماشین و کلبه پناه برده است. آقای شافعی بیشتر از ۴ سال است که هیچ خانهای نخوابیده است شاید دو سه ساعتی به خانه فرزندانش رفته و به آنها سرزده اما اصلا دوست نداشته که شب را آنجابگذراند. آقای شافعی تنها یک آرزو دارد آن هم این است که کسی مستندی درباره او کلبه چوبیاش بسازد وقتی هم درباره مرگ حرف میزند یک وصیت میکند که کسی کلبه آرزوهایش را خراب نکند. حداقل آن را برای دوستی با طبیعت و به منظور گردشگری در یکی از پارکها قرار دهند اما نگذارند این کلبه که با سختی ساخته شده خراب شود. (مجله مهر)
«چن هنگجی» که در شمال تایوان زندگی میکند از یک بیماری منحصر به فرد در حافظهاش رنج میبرد. او نمیتواند هیچ چیز را بیشتر از ۵ دقیقه در حافظهاش نگه دارد. این پسر ۲۵ ساله به معنای واقعی هر روز وقتی که از خواب بیدار میشود باید همه چیز در مورد خودش و تمام کارهای شخصی که انجام میدهد را در دفتر خاطرات قطورش بنویسد تا هنگام فراموشی و پیگیری کارها به نوشتههایش رجوع کند.
فراموشی هنگجی نتیجه یک آسیب جدی به سرش است که در یک تصادف سخت زمان ۱۷ سالگیاش اتفاق افتاد. بعد از تصادف هنگجی ماهها در بیمارستان تحت مراقیت بود تا اینکه جراحتهای بدنش خوب شد اما حافظهاش به ۵ دقیقه تقلیل یافت. این یعنی هنگجی همه اتفاقات را بعد از ۵ تا ۱۰ دقیقه بعد از وقوع آنها به طور کامل فراموش میکند.
هنگجی با وجود آنکه همه چیز را یادداشت میکند اما بعد از فراموشی درست مفهوم نوشتههایش را متوجه نمیشود. هر روزی که هنگجی از خواب بیدار میشود مادرش به او یادآوری میکند که حالا بیشتر از ۱۷ سال سن دارد. اما هنگجی به زمانی بر میگردد که آن تصادف دلخراش اتفاق افتاده است.
بارها مادر هنگجی سعی کرده که او را به مدرسه بفرستد اما این موضوع هیچ فایدهای ندارد چون هنگچی هیچ چیزی در ذهنش بیشتر از ۵ دقیقه نمیماند. (مجله مهر)
مردی که کیلومترها از پایتخت دور است صبحها ساعت سه از خواب بیدار میشود و تا هشت شب کار میکند. در مزرعه مسئول گاوهاست و به قول خودش یک پا دامپزشک به حساب میآید.
«سالار پولاد» نام آشنایی برای کسانی است که در اینستاگرام فعالیت میکنند. صفحهای که متعلق به محمد قاسم ترابی، روستاییای است که میگوید با پارتیبازی دیپلم هم گرفته است. بیش از ۱۴ هزار نفر صفحه او را دنبال میکنند و طرفداران زیادی پیدا کرده است.
عکسهای او ساده و از فعالیتهای روزمرهاش است. شاید نخستین سوالی که به ذهن برسد این باشد که چگونه یک روستایی که شاید از تکنولوژی که در شهرهای بزرگ هست، دور باشد این اندازه بتواند محبوبیت کسب کند. تفاوت در «فکر» او دلیل این اتفاق است. محمد معتقد است که انسانها باید در زندگیشان مفید باشند و اگر کسی در زندگی مفید نیست وقت خودش را تلف میکند. تفاوت زندگی سنتی و دلچسب او با زندگی مدرن بقیه ایرانیها باعث شده تا در تمام نقاط دنیا عکسهای او را دوست داشته باشند. چهرههای مختلف سیاسی، فرهنگی و ورزشی در اینستاگرام -شبکهای اجتماعی که در سال گذشته بیشک مهمترین شبکه اجتماعی به حساب میآمده- حضور دارند؛ چهرههایی که از سه تا ۹۰۰ هزار فالوئر دارند اما هیچ کدام به اندازه «سالار پولاد» جذاب نیستند و به نظر خود محمد ترابی آنها در حال تلف کردن وقت خودشان در اینستاگرام هستند.
*خودتان را معرفی کنید و بگویید که چه تحصیلاتی دارید و چند سالتان است؟
محمد قاسم ترابی هستم، سنم هم ۲۸ سال تقریبا، دیپلم هم هستم.
*چرا در بیوگرافی خودتان در اینستاگرام نوشتهاید که بیسواد هستید؟
بیسواد که نمیدونم. والا نسبت به علم و دانش دیگران سواد ما آنچنان نیست، همین دیپلم را هم با پارتی بازی گرفتیم (میخندد). کاردانش خواندم منتها به تناسب شغل، یکی از شاخههای آنکه گاوداری صنعتی بود را خواندم، بهداشت دام و طیور رشته ما بود.
*دوست نداری ادامه تحصیل بدهی؟
کی از تحصیل بدش میآد، اما موقعیت شغلیام ایجاب میکند که باید هر روز سر کار باشم و نمیتوانیم کار دیگری داشته باشیم یا درس بخوانیم.
*دقیقا کجا زندگی میکنی؟
استان گلستان، شهرستان بندر گز، در خود شهرستان زندگی نمیکنم در یکی از روستاهای توابع، روستای گز شرقی زندگی میکنم.
*چرا اینستاگرام راه انداختی، اصلا فکر میکردی این اندازه مشهور شوی؟
حقیقتش را بخواهید اصلا فکرش را نمیکردم که کار به اینجاها بکشه، اینقدر در دنیای مجازی آدمها به همدیگر نزدیک باشند و حتی یک آدم پیشرفت کند یا اسمی به هم بزند، همه برادرهای بزرگ در دنیا میروند کار میکنند تا برادر کوچکتر را بفرستند دنبال کار و دانش؛ من رفتم در مزرعه کار کردم تا برادر بزرگ تحصیلاتش را تمام کند.
*در واقع شما کار کردید تا برادر بزرگ درس بخواند؟
بله، همین طور است.
*برادر شما چه رشتهای میخواند، در چه مقطعی؟
دکترای امبیای در تهران میخواند. به تازگی تز او را قبول کردهاند.
*اینها به راهاندازی صفحه اینستاگرام چه ارتباطی دارد؟
برادرم نخستین حقوقش رو برای من گوشی اندروید گرفت، من لمسی بلد نیستم اون گفت همه دارن تو هم استفاده کن و میتوانی عکس و متن به اشتراک بگذاری. گفت این صفحات در دنیای مجازی صفحههای اجتماعی هستند و تو از کار و طبیعت میتوانی عکس بگیری و به اشتراک بگذاری و به من اینستاگرام را معرفی کرد و گفت که در گوشی نصب میشه. گفت که شب که میای خونه عکس میذاری تا آدمهایی که در شهر هستند لذت ببرند. اوایل اهمیت نمیدادم و وقت نمیگذاشتم و کارم خیلی زیاد بود. برادرم صفحه من را راه اندازی کرد اما کم کم خودم این صفحه را جلو بردم.
*چرا اسم پروفایل تو در اینستاگرام «سالار پولاد» است؟
اسم رو برادرم گفت میخوای چی بذاری، منم یه جفت سگ داشتم که جفتشون مردن و خیلی قوی بودن، یکی سالار بود، یکی پولاد. من دیدم که آنها برای من و مزرعه زحمات زیادی کشیدند و برای قدردانی از آنها بود که اسم پروفایلم را سالار پولاد گذاشتم. این کمترین کاری بود که میتوانستم برای آنها انجام بدهم. کار دیگری از دستم بر نمیآمد.
*رفتار مردم با تو چطوری بوده؛ چه اینستاگرام، چه در روستا و شهر خودت؟ مردم روستا متوجه حضور تو در اینستاگرام شدند؟
اره متوجه شدند. حقیقتش را بخواهی درسته که ما در روستا زندگی میکنیم اما روستا روز به روز مدرنتر میشود. روستا تبدیل به شهر شده. حتی تازگیها آسفالت کردند و مردم هم پلاک شدهاند (میخندد) خیلی از مردم روستا که آدمهای تحصیلکرده و استاد دانشگاه بودند اینستاگرام داشتند. آنهایی که از این گوشیها داشتند آدمهای پولدار و ارباب و زمین دار هستند و بچههای دانشجو دارند که برای آنها راه اندازی میکنند یا دکتر یا مهندس هستند، بقیه مردم نمیدانند صفحه لمسی و اندروید چی هست و اینهایی که دارند تا چند وقت پیش نمیدانستند که من دارم و باورشان نمیشد که من با این موقعیتی که در روستا دارم اینقدر توانایی داشته باشم که این کار را کنم و با تعجب حرف میزنند و میگویند که کارت ۲۰ است.
*اکثر کسانی که تو را فالو میکنند از ایران هستند؟
از سراسر دنیا هستند. البته همه ایرانی هستند. بیش از ۵۰ درصد، ایرانیهای خارج از کشور هستند. شدیدا به عکسهای من علاقه دارند. از شهرهای بزرگ مثل تهران هم هستند و خیلی به من علاقه دارند. من واقعا فکرش را هم نمیکردم.
*به این نتیجه رسیدهای که خیلی از ایرانیهایی که در شهرهای بزرگ زندگی میکنند یا خارج از کشور هستند، حسرت زندگی تو را دارند؟
این به من ثابت شد و اصلا فکر نمیکردم که کسی این زندگی سخت من را انتخاب کند واقعا فکر نمیکردم. باور کنید کاری که ما انجام میدهیم خیلی سخت است از نظر جسمی. تا کسی نیاید کارها را انجام ندهد متوجه نمیشود. صبح از سه باید بیدار شوی و تا هشت شب کار انجام دهیم. در روستاهای ما از ۵۰ سال به بعد صددرصد دیسک کمر میگیریم، فشار کار خیلی زیاد است. من واقعا تازه متوجه میشوم که چقدر آدمهایی هستند که میخواهند جای من زندگی کنند و اینقدر زندگی در شهر به آنها فشار آورده است.
*چه حسی داری که ۱۴ هزار نفر کارهای تو را دنبال میکنند؟
واقعا من خودم با تعجب نگاه میکنم. تعداد فالوئرهای من نسبت به خیلی از بازیگرها زیاد نیست اما برای یک آدم عادی این تعداد خیلی زیاد است ولی خب واقعیتش اینقدر مردم سادگی و طبیعت را دوست دارند که من هنوز در تعجبم، در دنیای واقعی این اندازه مدرن بودن یک جور کسالت آور است، اینجا هر روز و هر ساعت یک تنوع برای ما هست، گاو یا گوسفندها زایمان میکنند و به خوبی ما شاهد تغییر فصلها هستیم، درختان هر روز اینجا یک رنگ است.
*تا حالا تهران آمدی؟
کلا دو بار بیشتر تهران نیامدم که یک بار به قم رفتم و نذر داشتم. واقعا بیشتر از دو روز نتوانستم تحمل کنم و سریع به شهر خودمان برگشتم. نمیدانم که مردم چه جوری در این شهر زندگی میکنند. واقعا به خاطر اینجایی که زندگی میکنم خدا را شکر میکنم.
*دقیقا این روزها چه کارهایی انجام میدهی؟
در مزرعه هرکسی وظیفه خاصی دارد. من و پدر و پسر عمویم در مزرعه کار میکنیم. هرکس یک وظیفهای دارد. من مثلا مسئول گاوها هستم. اگر مریض شوند من آمپول و سوزن به آنها میزنم و البته بقیه حیوانات را هم من میتوانم معالجه کنم. تو این بخش، حرفهای هستم. در واقع خودم یه پا دامپزشک هستم. در باغ و مزرعه هم فعالیتهایی را انجام میدهم، صبح و غروب میرویم برای دوشیدن گاو و این کار تا میانه روز ادامه دارد. الان موقع کاشتن نهال است. همیشه اسفند ماه برای کاشتن نهال است. الان هم مشغول کاشت و کوددهی هستیم. از ۲۰ روز دیگر کارهای شالیزار شروع میشود.
*چه چیزهایی در باغ خود کاشتهاید؟
تقریبا همه چیز به جز آناناس و نارگیل در باغ ما وجود دارد، حتی ما یک درخت موز داریم.
*وضعیت زندگی مردم در روستای شما چگونه است؟
واقعیت این است که هیچ وقت مردم روستاها در رفاه و در وضعیت مرفه زندگی نیستند و این تبدیل به موقعیت اجتماعی شده است. اکثر روستاها بدهکاری دارند و شاید پیش خودتان فکر کنید کسی که این همه زمین دارد و دامدار است پس حتما وضع خوبی دارد، همیشه خرج بیش از دخل است، یادم میآید سال گذشته برف آمده بود و کل مرکبات را خشک کرد، بدهی زیادی روی دست کشاورزان گذاشت و آنهایی که نداشتند مجبور شدند طلا و جواهر همسرشان را بفروشند. حتی عدهای هم بودند که نصف گاو و گوسفندانشان را فروختند. اما هنوز امسال بازار شل و قیمتها پایین است. دولت هم واردات را زیاد کرده.
*الان با چه گوشی عکسهای اینستاگرام خودت را میگذاری؟
پست گذاشته بودم درباره این مسئله که حذفش کردم. واقعیتش را بگویم که الان من یک گوشی نوکیای معمولی دارم. گوشی اندروید ندارم. گوشی من از روی تراکتور افتاد شکست و له شد. دلیل اینکه کیفیت عکسهای من متفاوت است همین مسئله است که باید گوشیهای اندرویددار قرض بگیرم و پسوردم را وارد کنم تا بروم داخل صفحهام. متاسفانه وضعیت اقتصادی من باعث شده نتوانم یک گوشی اندرویددار برای خودم بخرم.
*اینستاگرام چه اندازه به زندگی تو کمک کرده است؟
برای خرید گاو و گوسفند خیلی پیشنهاد داشتهام اگر کسی بخواهد از اینستاگرام پول دربیاورد میتواند این کار را انجام دهد. شهرتی که از این راه به دست آوردم؛ از راه روزنامهها و شبکههایی است که درباره من نوشته شده است. یک مجله خارجی هم خبرنگار فرستاد از من و روستا عکس گرفت و کلی گیر داده بودند که میخوان با من مصاحبه و گزارش تهیه کنند. شبکه یک و شبکه سه هم اینستاگرام من را نشان دادند. چند هفته پیش دیدم خبرگزاریها هم این کار را کردهاند. هم خودم و هم خانوادهام متعجب هستند که چطوری در یک فضای ساده با عکسهای ساده این اندازه میتوان تاثیرگذار بود.
*کی اینستاگرام خودت را راهاندای کردی؟
حدودا دو سال پیش صفحه را راهاندازی کردم.
*خانمت چه اندازه با تو در پیش بردن این صفحه اینستاگرام همکاری کرده است؟
واقعیتش این است که علاقه ندارد و میگوید «به کارت صدمه میزند و شب نیم ساعت هم میآیی خونه با این خستگی میری سمت گوشیت.» اما برادر و خواهرها علاقه دارند و خیلی کمکم میکنند. خیل علاقه نشان دادند اما مادرم و پدرم و به صورت کلی اهالی روستا معتقدند که گوشی و اینترنت خانواده را از هم میپاشاند. همیشه برای استفاده از اینستاگرام و عکس گذاشتن از خانمم اجازه میگیرم بعدا این کار را انجام میدهم.
*چه برنامههایی از گوشیهای هوشمند را دوست داری؟
برنامههایی که خیلی خوب باشند زیاد هستند. دوستان زیادی از طریق اینستا پیدا کردم و با آنها رفاقت دارم. خیلیها هستند که میآیند مزرعه و با من در ارتباط هستند و شهرهای مختلف حتی از تهران رفیقهای زیادی پیدا کردم. اکثر دوستانم پیشنهاد میدهند بیا واتسآپ و وایبر تا گروه تشکیل بدهند و من هم باشم، خیلی علاقه دارند. ولی من واقعا وقت این کارها را ندارم. البته قبلا در گوشیم واتسآپ و وایبر هم بود که متاسفانه گوشیم از بین رفت.
*چقدر شهر میآیی؟
شهر که اصلا نمیآیم اگر موقعیت پیش نیاید خودم علاقه ندارم، اگر بروم برای گرفتن دارو یا سم میروم. برای رفتن خانواده به دکتر و بیمارستان مجبوریم بریم.
*چند فرزند داری؟
یکی. دختر هست و یک سال و شش، هفت ماهش است.
*شده مردم تو را اذیت هم کنند، دست بیندازند یا هر چیز دیگری؟
از هر ۲۰ نفر بالاخره چند نفر هستند که میگویند «برو همون چوپونیت رو بکن یا تو رو چه به این کارها»، مثلا میگویند که «تو داری آبروی خانواده و کارت را میبری». برای من مهم نیست بالاخره این آدمها هم وجود دارند.
*چه مشکلاتی در زندگی داری؟
خداییش در زندگی خودم هیچ مشکلی ندارم، وقتی زندگی خیلیها را نگاه میکنم فقط خدا را شکر میکنم و اگر خدا سلامتی هم به ما بدهد واقعا هیچ مشکلی ندارم. تنها مشکلاتی که هست مشکلات اقتصادی است که آن هم حل میشود. در کل هیچ مشکلی ندارم. واقعا خدا را شکر میکنم.
*در بین این چهرههای معروفی که در اینستاگرام هستند و فالوئرهای زیادی دارند کدام را میپسندی؟
من خیلیها را میبینم که فالوئرهای زیادی دارند، اما حقیقت را بخواهی در کل اینستاگرام هیچ چیز جالبی پیدا نکردم، معمولا صفحات شخصی بوده یا میخواستند چیزهای مختلفی را تبلیغ کنند. مثلا عکس میگذارند که آخرین شامشان چه بوده یا با ماشین آخرین مدل عکس میگذارند یا میروند استانبول عکس میگذارند که چه بشود واقعا. هیچکدام عکسها و کارهای جالبی ندارند.
*اگر صفحه اینستاگرام یکی از چهرههای معروف دست تو بود دقیقا چه کار میکردی؟
واقعیتش را بخواهید پدرم همیشه یک نصیحت میکند. او میگوید آدم باید در جامعه و خانواده مفید باشد. من میگویم آدم باید در جامعه خودش و در زندگی خودش برای مردم مفید باشد، بیفایده نباشد. باور کنید اگر اینقدر مردم علاقه پیدا نمیکردند اینستاگرامم را صد بار میبستمش. اگر در روز یک درخت در یک ساعت بکارم میتواند کلی برای من خوب و مفید باشد و میوهها را آدمها استفاده کنند. به نظرم این چهرههای معروف وقت خودشان را در اینستاگرام تلف میکنند. (مجله مهر به نقل از اعتماد)
81