چکیده:
در این مقاله ابتدا به تاریخ تکامل خانواده از دورترین دوران تا به امروز پرداخته شده اســت. پس از آنکه نظریات عمده دانشمندان غربی از قبیل آنتونی پارسونز، رنه گونیک، هلموت شلسکی، و نظریه مارکسیستی به میان آمده و دیدگاه ایشان را نسبت به خانواده به اجمال بیان کردهایم. در این رابطه قید شده که نظرات دانشمندان غربی را باید با نگاه به جامعه غرب در زمان خود بررسی کرد. چرا که برخی چون نظریات پارسونز که زمانی جامعه آمریکا آن را ملاک هدایت خانواده تلقی میکرده امروز منسوخ شده اســت. در ادامه از واژه قداست خانواده رفع ابهام گردیده و با تعریفی که به آن قائل شدهایم به طور مختصر ملاکهای اخلاقی را بررسی و نظر اسلام را ارائه دادهایم. با این حال حق مطلب آنگونه که باید ادا نشد و بیان این مهم نیاز به کند و کاو فراوان دارد.واژگان کلیدی:
خانواده هسته ای، خانواده گسترده، اقامت نوبومی، خانواده جهت یاب، خانواده فرزند یاب، کارکردهای خانواده، قداست خانواده، حقوق والدین، ارجمندی همسرمقدمه:
خانواده از جمله نهادهای مؤثر و مهم در زندگی انسانهاست و میتوان آن را یک نمونه عقلانیت انسانی دانست. حکمای اسلامی که انسان را موجودی مدنی بالطبع میدانند بر این امر تأکید بسیار داشتهاند. خانواده همچنین در فلسفه عملی اسلامی از دید حکمای اسلام پنهان نبوده اســت. فلسفه عملی را حکما به سه قسم اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدرن تقسیم بندی کردهاند که در بیان آن آمده انسان پس از خودسازی باید همت خود را صرف تربیت خانواده کند. چنین فردی میتواند جامعه را نیز اداره کند و اینجاست که بحث زعامت حکما مطرح میشود.خانواده در گذشته
خانواده از گذشته تا به امروز با تغییرات زیادی مواجه بوده اســت. به طور قطع انسان غار نشین اولیه به صورت قبیله ای متشکل از چند خانوار روزگار گذرانده. این شیوه زندگی در غارها بیشتر جنبه مشارکتی داشته اســت و افراد در این شیوه زندگی برای شکار و دفاع در برابر هجوم حیوانات وحشی یا تهاجم قبیله دیگر تن به همکاری و مشارکت میدادند تا اینکه زندگی رمه داری و کوچ نشینی آغاز شد. خانوادهها در کنار یکدیگر تحت امر ریش سفید قبیله به کوچ میپرداختند.نظریات جامعه شناسان در مورد خانواده
1- تالکت پارسونز:
از مهمترین نظریه پردازان غربی در مورد خانواده تالکت پارسونز اســت. میتوان گفت پارسونز از جمله جامعه شناسانی اســت که بیشترین تحقیقات را در مورد خانواده انجام داده و نظریات مفصلی در این باره ارائه نموده اســت.2- رنه کونیگ:
رنه کونیگ از دومنظر خرد و کلان به خانواده مینگرد. او از منظر کلان خانواده را در ارتباط با کل جامعه و نظام خانواده را با خرده نظامهای دیگر مورد بررسی قرار میدهد. در بعد کلان او خانواده را به عنوان یک گروه کوچک اجتماعی بررسی میکند.3- هلموت شلسکی:
از دیدگاه شلسکی خانواده یک نهاد اجتماعی و به منزله تنها باقیمانده ثبات اجتماعی اســت. با این حال این نکته را نباید از نظر دور داشت، که دیدگاه او بر مبنای شرایط جامعه آلمان اســت آن هم پس از جنگ دوم جهانی. یعنی جامعه ای منفعل و شکست خورده. جامعه آلمان در آن دوران دچار نابسامانی عظیم اجتماعی و اقتصادی بود. شلسکی نیز مانند کونیگ معتقد اســت که اقتصاد و دولت تقریباً کلیه کارکردهای نهادی خانواده را به خود اختصاص دادهاند.4- نظریه مارکسیستی:
انگلس همکار و دوست صمیمی مارکس از جمله افرادی اســت که در مورد خانواده مباحثی را مطرح میکند. نظریات مارکس و انگلس خود منشأ آزادیهایی برای زنان گردید و بسیار مورد توجه واقع شد. انگلس تکامل خانواده را با تکامل جامعه و به خصوص مالکیت خصوصی در برابر مالکیت جمعی همراه میدید. در میان نظریات او از تضییع حق جنس مؤنث سخن بسیار به میان میآید و معتقد اســت جنس مذکر در حق جنس مخالف خود ستم بسیار روا داشته اســت. از همین منظر یکتا همسری را مطرح کرده و آن را یک پیشرفت عظیم تاریخی میداند و در عین حال همراه با برده داری و ثروت خصوصی عصر دیگری از ظلم بر زنان تا به امروز آغاز شده اســت.قداست خانواده
اکنون که به اجمال از نظریات دانشمندان غربی در مورد خانواده سخن به میان آمد و دیدگاه ایشان تا حدی مورد بررسی قرار گرفت برای اینکه به موضوع وفادار بمانیم لازم اســت از واژه قداست آن هم در خانواده رفع ابهام شود. گرچه قداست به معنای پاکی اســت اما وقتی در کنار خانواده قرار میگیرد ناچار از ارائه تعریفی از آن هستیم.خانواده در اسلام
چنانچه ذکر شد حکمای اسلامی در بخش حکمت عملی از سه قسم اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن سخن به میان آوردهاند. ایشان به درستی در یافتهاند که یُزَّکِّیهِم و یُعَلِّمُهُمُ الکِتابِ وَ الحِکمَه به گونه ای نازل شده که تزکیه را بر تعلیم تقدم داده اســت. چرا که تزکیه در حوزه فردی و تعلیم هم در حوزه وفردی و هم در حوزه اجتماعی انجام میشود. به همین دلیل اســت که اسلام در امر تزکیه به مسلمانان سفارش بسیار کرده چرا که افراد اگر تزکیه شوندجامعه ای پاک و بدون اشکال خواهیم داشت.1- حقوق والدین بر فرزندان:
در اسلام برای پدر و مادر حقوقی بر عهده فرزندان اســت و مسلمانان ملزم به رعایت این حقوق در قبال والدین خود هستند. این حقوق گاه در روایات و گاهی نص صریح قرآنی اســت. از جمله آیات قرآن در رابطه با حقوق والدین آیة زیر میتواند باشد:2- ارجمندی همسر و خانواده:
اسلام از آن جهت در میان تمام آئین ها و مسالک جایگاه ویژه ای دارد که دستورات خود را مطابق با فطرت انسان، عقل سلیم، و ملاحظه شئون یک زندگی عاقلانه صادر کرده اســت. در این میان همسر و خانوده از نظر دور نیست. هم در آیات و هم در احادیث مردان به رعایت حقوق همسر و فرزندان سفارش شدهاند هم اهمیت خانواده به مسلمین یادآور میشود.3- تلاش برای رفاه خانواده:
اسلام بسیار کسب حلال را مورد تأکید قرار داده و در آیات و روایات صریحاً آن را متذکر گردیده اســت. در این نوشته نمیتوان تمام آنچه را که وارد شده نقل کرد. با این حال اشاره ای گذرا میتواند مفید باشد. خداوند فرموده: «یا أیُّهَا النّاسُ کُلوا مِما فِی الأرضِ حَلالَاً طَیِّبا» (16) ای مردم بخورید از هر چه که روی زمین اســت از حلال و طیب آن4- امر به ازدواج و تشکیل خانواده:
اسلام نه یهودیت اســت که دنیا طلبی را بیش از آخرت مورد توجه قرار دهد و نه مسیحیت اســت که رهبانیت را برتر از دنیا طلبی بداند. اسلام نهایت اعتدال اســت که فرامینش مطابق فطرت سلیم و عقل استوار ابلاغ گردیده. از همین رهگذر باید گفت امر به ازدواج و تشکیل خانواده در اسلام سفارش بسیار شده تا آنجا که پیامبر اسلام (ص) آن را سنت خود میداند. همانطور که شهوت پرستی و ایجاد حرمسرا امری اســت مذموم و نکوهیده، تجرد و تعزب نیز مورد سرزنش قرار گرفته و پیروان اسلام از این امر بر حذر داشته شدهاند.نتیجه گیری:
در نهایت باید گفت قداست در خانواده امری ضروری و عقلانی اســت که مایه پایداری و تداوم زندگی هم برای زوجین و هم برای فرزندان خواهد شد. اگر خانواده را نهادی مقدس ندانیم و حرمتی برای آن و برای اعضای آن قائل نشویم زندگی قطعاً رو به اضمحلال و نابودی خواهد رفت. شرایط روحی طاقت فرسا بر خانواده حاکم خواهد شد. فرزندان تربیت غلطی پیدا میکنند و اثرات نا مطلوب آن در جامعه آشکار میگردد.پینوشتها:
1- زرین کوب، تاریخ مردم ایران، ج 1، صص 352-353.
2- پولاک، ایران و ایرانیان، ص 143
3- اعزازی، جامعه شناسی خانواده، ص 68
4- همان، ص 74
5- روزن بام، خانواده به منزله ساختاری در مقابل جامعه، ص 33
6- ریترز، نظریة جامعه شناسی در دوران معاصر، ص 191
7- گیدنز، جامعه شناسی، صص 433-434
8- اسرا/23
9- آل عمران/ 92
10- اصول کافی، ج 4، صص 465-466
11- اسرا/ 24
12- بقره/187
13- نساء/ 19
14- مکارم الأخلاق، ص 125
15- میزان الحکمه، ج 3، ح ۲۵۴
16- بقره/168
17- جامع السعادات، ج 2، ص 178
18- میزان الحکمه، ج 7، ح 17636
19- نور/32
20- اصول کافی، ج 5، ص 337، ح 4.
21- وسائل الشیعة، ج 20، ص 18
فرآوری: زهرا اجلال- بخش قرآن تبیان
در تاریخ اسلام داریم که مسلمانان که در دهه اول بعثت (شاید به خاطر بت های بسیاری که در کعبه بود)، عبادات خود را به سوی بیت المقدّس انجام می دادند، بعد از هجرت به مدینه مورد نیش زبان و کنایه یهودیان قرار گرفتند که شما به سوی قبله ما نماز می خوانید، پس استقلال ندارید!
پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) از این کنایه ها ناراحت می شد و به اطراف آسمان می نگریست و گویا منتظر وحی بود تا اینکه دستور آمد از این پس به سوی مسجدالحرام نماز بخوانید و قبله مستقل داشته باشید تا یهودیان بر شما حجّت و منّتی نداشته باشند و شما را دنباله روی خود ندانند: «لئلّایکون اللناس علیکم حُجة» (سوره بقره، آیه 150)
در جای جای قرآن کریم، این تذکر مشهود اسـت که مراقب ارتباط هایمان با بیگانگان باشیم. در ادامه نمونه هایی را تقدیم می کنیم ....
پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) به قدرى مراقب این موضوع بود که در جنگ احد هنگامى که سیصد نفر از یهودیان براى همکارى با مسلمانان در برابر مشرکان اعلام آمادگى کردند، پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) آنها را از نیمه راه باز گرداند و کمک آنها را نپذیرفت، در حالى که این عدد در نبرد احد مى توانست نقش مؤ ثرى داشته باشد، چرا! زیرا هیچ بعید نبود که آنها در لحظات حساس جنگ با دشمن همکارى کنند و باقیمانده ارتش اسلام را نیز از بین ببرند. (تفسیر نمونه)
«لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فی شَیْءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصیر» (ال عمران- 28 )
افراد با ایمان نباید به جای مؤمنان کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند، و هرکس چنین کند هیچ رابطهای با خدا ندارد (و پیوند او بکلی از خدا گسسته میشود)، مگر اینکه از آنها بپرهیزید (و به خاطر هدف های مهم تری تقیه کنید) خداوند شما را از (نا فرمانی) خود بر حذر میدارد، و بازگشت (شما) به سوی خداست.
عزت و ذلت و تمام خیرات به دست خدا اسـت و در این آیه مؤمنان را از دوستی با کافران شدیداً نهی میکند.
این آیه در زمانی نازل شد که روابطی در میان مسلمانان و مشرکان با یهود و نصاری وجود داشت و چون ادامه این ارتباط، برای مسلمین زیانبار بود مسلمانان از این کار نهی شدند.
این آیه در واقع یک درس مهم سیاسی اجتماعی به مسلمانان میدهد که بیگانگان را به عنوان دوست و حامی و یار و یاور هرگز نپذیرند، و فریب سخنان جذاب و اظهار محبت های به ظاهر صمیمانه آنها را نخورند، زیرا ضربه های سنگینی که در طول تاریخ بر افراد با ایمان و با هدف واقع شده در بسیاری از موارد از این رهگذر بوده اسـت.
اگر ما کفار را اولیای خود بگیریم خواه ناخواه با آنان امتزاج روحی پیدا کرده ایم، امتزاج روحی هم ما را می کشاند به اینکه رام آنان شویم، و از اخلاق و سایر شئون حیاتی آنان متاثر گردیم (زیرا که نفس انسانی خوپذیر اسـت)
تاریخچه استعمار میگوید: همیشه ظالمان استثمارگر در لباس دوستی و دلسوزی و عمران و آبادی ظاهر شدهاند و هنگامیکه جای پای خود را محکم می کردند بی رحمانه بر آن جامعه می تاختند و همه چیز آنها را به یغما می بردند.
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ (مائده، 51)
ای کسانی که ایمان آورده اید! یهود و نصاری را ولّی ( و دوست و تکیه گاه خود) انتخاب نکنید! آنها اولیای یکدیگرند و کسانی که از شما با آنان دوستی کنند، از آنها هستند خداوند، جمعیّت ستمکار را هدایت نمی کند.
تکیه بر بیگانه گرچه در شان نزول آیات فوق سخن از دو نفر یعنى عبادة بن صامت و عبد الله بن ابى در میان آمده ولى جاى تردید نیست که اینها فقط به عنوان دو شخص تاریخى مورد نظر نیستند، بلکه نماینده دو مکتب فکرى و اجتماعى مى باشند، یک مکتب مى گوید از بیگانه باید برید و زمام کار خود را به دست او نداد و به کمکهاى او اطمینان نکرد. دیگرى مى گوید: در این دنیاى پرغوغا، هر شخص و ملتى تکیه گاهى مى خواهد، و گاهى مصلحت ایجاب مى کند که این تکیه گاه از میان بیگانگان انتخاب شود، دوستى آنها با ارزش اسـت و روزى ثمر بخش خواهد بود.
قرآن، مسلمانان را از همکارى با یهود و نصارى بشدت برحذر مى دارد، نخست مى گوید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید، یهود و نصارى را تکیه گاه و هم پیمان خود قرار ندهید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِیاءَ).
یعنى ایمان به خدا ایجاب مى کند که به خاطر جلب منافع مادى با آنها همکارى نکنید، سپس با یک جمله کوتاه، دلیل این نهى را بیان کرده، مى گوید: «هر یک از آن دو طایفه، دوست و هم پیمان هم مسلکان خود هستند» (بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ) یعنى، تا زمانى که منافع خودشان و دوستانشان مطرح اسـت، هرگز به شما نمى پردازند.
روى این جهت، «هر کس از شما طرح دوستى و پیمان با آنها بریزد، از نظر تقسیم بندى اجتماعى و مذهبى جزء آنها محسوب خواهد شد» (وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ). و شک نیست که «خداوند چنین افراد ستمگرى را که به خود و برادران و خواهران مسلمان خود خیانت کرده و بر دشمنانشان تکیه مى کنند، هدایت نخواهد کرد» (إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ).
تکیه بر بیگانه گرچه در شان نزول آیات فوق سخن از دو نفر یعنى عبادة بن صامت و عبد الله بن ابى در میان آمده ولى جاى تردید نیست که اینها فقط به عنوان دو شخص تاریخى مورد نظر نیستند، بلکه نماینده دو مکتب فکرى و اجتماعى مى باشند، یک مکتب مى گوید از بیگانه باید برید و زمام کار خود را به دست او نداد و به کمکهاى او اطمینان نکرد. دیگرى مى گوید: در این دنیاى پرغوغا، هر شخص و ملتى تکیه گاهى مى خواهد، و گاهى مصلحت ایجاب مى کند که این تکیه گاه از میان بیگانگان انتخاب شود، دوستى آنها با ارزش اسـت و روزى ثمر بخش خواهد بود.
قرآن مکتب دوم را به شدت مى کوبد و مسلمانان را از این طرز تفکر با صراحت و تاکید برحذر مى دارد، اما متاسفانه بعضى از مسلمانان ، این فرمان بزرگ قرآن را به دست فراموشى سپردند و تکیه گاه هائى از میان بیگانگان براى خود انتخاب نمودند و تاریخ نشان مى دهد که بسیارى از بدبختی هاى مسلمین از همین جا سرچشمه گرفته اسـت !
اندلس تابلو زنده اى براى این موضوع اسـت و نشان مى دهد که چگونه مسلمانان به نیروى خود درخشان ترین تمدن ها را در
تاریخچه استعمار میگوید: همیشه ظالمان استثمارگر در لباس دوستی و دلسوزی و عمران و آبادی ظاهر شدهاند و هنگامیکه جای پای خود را محکم می کردند بی رحمانه بر آن جامعه می تاختند و همه چیز آنها را به یغما می بردند.
اندلس دیروز و اسپانیاى امروز به وجود آوردند، اما به خاطر تکیه کردن بر بیگانه چه آسان آن را از دست دادند.
امپراطور عظیم عثمانى که در مدت کوتاهى همانند برف در فصل تابستان به کلى آب شد، شاهد دیگرى بر این مدعا اسـت، در تاریخ معاصر نیز ضربه هائى که مسلمانان به خاطر انحراف از این مکتب خورده اند کم نیست، اما تعجب در این اسـت که چگونه هنوز بیدار نشده ایم !
در هر حال بیگانه، بیگانه اسـت و اگر یک روز منافع مشترکى با ما داشته باشد و در گام هاى محدودى همکارى کند سرانجام در لحظات حساس نه تنها حساب خود را جدا مى کند، بلکه ضربه هاى کارى نیز به ما مى زند، امروز مسلمانان باید بیش از هر وقت به این نداى قرآن گوش دهند و جز به نیروى خود تکیه نکنند. پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) به قدرى مراقب این موضوع بود که در جنگ احد هنگامى که سیصد نفر از یهودیان براى همکارى با مسلمانان در برابر مشرکان اعلام آمادگى کردند، پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) آنها را از نیمه راه باز گرداند و کمک آنها را نپذیرفت، در حالى که این عدد در نبرد احد مى توانست نقش مؤ ثرى داشته باشد، چرا! زیرا هیچ بعید نبود که آنها در لحظات حساس جنگ با دشمن همکارى کنند و باقیمانده ارتش اسلام را نیز از بین ببرند. (تفسیر نمونه)
پی نوشت ها :
[1]. مجلسی، بحار الأنوار، ج 67، ص 372.
[2]. همان، ص 354 و ابن بابویه، من لا یحضره الفقیه، ج 5، ص 621.
[3]. ابن أبی جمهور، عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیه، ج 1، ص 183 و ابن بابویه، من لا یحضره الفقیه، ترجمهی غفاری و بلاغی، ج 5، ص 19.
[4]. ابن بابویه، من لا یحضره الفقیه ، ج 3، ص 391.
[5]. همان، ج 4، ص 14.
[6]. نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 14، ص 240.
[7]. همان، ص 245 و طبرسی، مکارم الأخلاق، ص 213.
[8]. نجفی، جواهرالکلام، ج 31، ص 330 و خوئی، منهاج الصالحین، ج 2، ص 279.
[9]. نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 14، ص 161 و ص 162 و 242.
[10]. طبرسی، مکارم الأخلاق، ترجمهی میرباقرى، ج 1، ص 385 و 202.
[11]. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 478.
[12]. الحرّالعاملی، وسائل الشیعه، ج 21، ص 284 و 391.
[13]. ر.ک: نجفی، جواهرالکلام، ج 30، ص 318 تا 320.
[14]. ر.ک: ابن بابویه، من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 389 و کلینی، الکافی، ج 5، ص 508 و 324 و 326 و الحرّالعاملی، وسائل الشیعه، ج20، ص 164.
دانش > دانش - همشهری آنلاین:
پایگاه استنادی علوم جهان اسلام (ISC) در خصوص استفاده غیرقانونی از نام و اعتبار ISC در برپایی همایشهای علمی و الزام ثبت همایشهای علمی در سامانه همایشهای معتبر ISC قبل از فراخوان، هشدار داد.
به گزارش ایسنا، پایگاه استنادی علوم جهان اسلام (ISC) به عنوان سومین نظام استنادی بینالمللی و متولی سنجش علم دانشگاهها و موسسات پژوهشی کشور و سایر کشورهای اسلامی اسـت.
به موجب آییننامه «نحوه برگزاری و ساماندهی همایشهای علمی» تمام دانشگاهها، پژوهشگاهها و انجمنهای علمی جهت برگزاری همایشهای علمی قبل از فراخوان لازم اسـت مطابق با «شیوهنامه ثبت، پردازش و اشاعه همایشهای علمی و مقالات آن» نسبت به ثبت همایشهای علمی در سامانه همایشهای معتبر ISC اقدام و بعد از همایش مجموعه مقالات را جهت نمایهسازی به پایگاه ISC ارسال کنند.
از آنجا که ثبت یک دوره همایش در سامانه همایشهای معتبر ISC به منزله صدور مجوز به برگزارکننده جهت استفاده از آرم و اعلام حمایت ISC در دورههای بعدی همایش نیست، برگزارکننده ملزم اسـت راساً در هر دوره از همایش، نسبت به ثبت و اخذ مجوز استفاده از نشان واره(لوگو) ISC اقدام کند.
در چند ماه اخیر مشاهده شده اسـت که عدهای بصورت غیرقانونی، برگزاری همایش را وسیلهای برای کسب درآمد و تجارت قرار داده و بدون هماهنگی و اخذ مجوزهای لازم از مراجع ذیصلاح، نسبت به برگزاری انواع همایشها و کنفرانسهای ملی و بینالمللی در سطح کشور و حتی خارج از کشور اقدام کردهاند.
با توجه به الزامات قانونی در صورت مشاهده هر گونه استفاده بدون مجوز از آرم و لوگوی پایگاه استنادی علوم جهان اسلام (ISC) موجبات پیگرد قانونی را جهت پایگاه استنادی علوم جهان اسلام فراهم میآورد.
بر اساس اعلام پایگاه استنادی علوم جهان اسلام، به تمام شرکتکنندگان و برگزارکنندگان در همایش توصیه میشود با مراجعه به وب سایت پایگاه استنادی علوم جهان اسلام به آدرس http://mcl.isc.gov.ir ضمن آگاهی از نحوه ثبت همایش در پایگاه و آشنایی با آییننامهها و مقررات مربوطه، لیست همایشهای ثبت شده در پایگاه استنادی علوم جهان اسلام و فهرست برخی از همایشهایی که بدون اخذ مجوز اقدام به استفاده از نام و یا لوگوی ISC کردهاند را ملاحظه کنند.
اسلام در ارتباط با تربیت کودکان پیش از دبستان چه میگوید؟
به گزارش آلامتو و به نقل از سپیده دانایی؛ با مراجعه به احادیث میتوان به نکات عملی و جالبی در ارتباط با تربیت کودکان در سنین پیش از مدرسه دست یافت.
وقتی حضرت یوسف به برادرش بنیامین رسید، به وی گفت با اینکه برادر عزیزت را گم کرده بودی، چگونه توانستی ازدواج کرده و صاحب زن و فرزند شوی؟! بنیامین گفت من پدر بزرگواری دارم که به من فرمود: فرزندم! اگر میتوانی فرزندانی داشته باشی که زمین را با تسبیح و توحید خداوند گرانبها سازند، این کار را انجام بده! این روایت و روایات مشابه، یکی از پایههای نظری تشکیل خانواده را بیان میکنند. از دیدگاه اسلام، نظریه تشکیل خانواده دو پایه اساسی دارد که یکی مربوط به همسران و دیگری درباره فرزندان است. آنچه مربوط به فرزندان است، «تربیت نسل توحیدی» است. بر اساس این نظریه، یکی از اموری که فلسفه ازدواج و تشکیل خانواده را تبیین میکند، تربیت فرزندان موحّد است. در این میان، مسئله این است که برای تحقق این امر چه باید کرد و چه اموری به موحّدشدن فرزندان کمک میکنند و وظایف والدین در این باره چیست؟ گاه دیده میشود که برخی والدین در این زمینه بیتفاوت هستند و کاری به این مسئله ندارند و گاه برخی چنان در این زمینه پافشاری کرده و سختگیری مینمایند که نتیجه عکس گرفته میشود.
در برخی متون دینی صحبت از آزادگذاشتن فرزندان در هفت سال نخست است که میتواند دستاویز عملکرد نخست نیز باشد و در برخی دیگر از متون به حساسیت تربیت در کودکی و مسئولیت والدین در باره آن پرداخته شده که میتواند پایه عملکرد دوم قرار گیرد. در این فرصت برآنیم تا این مسئله را از دیدگاه اسلام در مقطع تولد تا پیش از دبستان بررسی کنیم. در این باره مسائلی وجود دارد که در ادامه به آنها میپردازیم.
از این گذشته، امر دیگری که در تربیت توحیدی کودک تأثیر دارد، وفاکردن به وعده است. کودک در این سن، به ویژه پدر خود را «ربّ» خود میداند؛ بنابراین بدقولیکردن پدر میتواند در آینده، فرزند را نسبت به خداوند بیاعتماد کند و او را به سمت گناه بکشاند.
در برخی روایات آمده که این امر از سن تمیز و تشخیص کودک و با موضوع قبله و سجده آغاز میشود. در همان روایت پیشین آمده که پس از آموزش ولایت، کودک را باید رها کرد تا پنج سال او تمام شود. وقتی پنج سال او تمام شد، از او پرسیده شود که دست راست و چپش کدام است. اگر دانست، صورت او به سمت قبله برگردانید و از او بخواهید که سجده کند. سپس تا هفتسالگی به حال خود رها شود. وقتی هفتسال او تمام شد، یک مرحله بالاتر رفته و به صورت ابتدایی وضو به او آموزش داده شود و از او خواسته شود که دست و صورت خود را بشوید و نماز بخواند. این نمازخواندن بیش از یک سجده بهجایآوردن است و طبیعی است که باید در این بین مراحل نماز به او آموزش داده شده باشد. سپس رها شده تا نه سال او تمام شود. آنگاه به صورت کامل، وضو به او آموزش داده شده و خواسته شود به صورت منظم نماز بخواند و بر آن پافشاری شود.
این طیف نشان میدهد تهدید دارای شش وضعیت اصلی است که تهدیدات امنیتی مرز میان تهدیدات بالقوه و بالفعل به شمار میروند. (48)
با بهره گیری از این مباحث در مقاله حاضر تلاش میشود وضعیت تهدید تکفیریها در این طیف مشخص شد. بدین منظور باید تهدید تکفیریها برآورد، شود. برآوردِ تهدید در اصطلاح، شامل شناسایی تهدید، تحلیل یا تعیین حجم تهدید و سنجش آن میشود. شناسایی الزاما به معنای تفحص یا جستجو، برای کشف تهدید نیست، بلکه میتواند به معنای پذیرش اولیه پدیدهای به عنوان تهدید باشد. در تحلیل تهدید باید محورهایی اساسی را دربارهی حجم تهدید مدنظر قرار داد. برخی از این محورها عبارتند از: حجم تاریخی، حجم مکانی، حجم آثار و پیامدها و حجم تعداد بازیگران و در نهایت، سنجش تهدید با پنج شاخصِ عمق تهدید، دامنه تهدید، توانمندی تهدیدگر، موقعیت تهدیدگر و عامل تهدیدگر صورت میپذیرد.
در ادامه به شناسایی و تحلیل تهدید جریان تکفیری خواهیم پرداخت تا ضمن مشخص نمودن سازمان معنایی تهدید جریان تکفیری زمینه بحث درباره سنجش این تهدید فراهم شود.
زن در خانواده و اجتماع
از زمان ظهور پدیده ی فمینیسم در غرب، درختان تمامی جنگل ها را قطع کرده اند تا ناظران غربی در مورد زنان در اسلام کتاب تولید کنند. در بیش تر موارد، عقاید امروز غرب را تنها محدوده ی ممکن می دانند تا زنان را در دیگر جوامع بر اساس آن قضاوت کنند و رفتار مناسب را به آنان بیاموزند. در غرب امروز گرایش به سمت موضوعی اسـت که می توان آن را «مطلق سازی موقت» (1) نامید. هر دهه به مطلق سازی تفکر و اعمال خود می پردازد بدون این که کوچک ترین توجهی به این امر داشته باشد که یک دهه بعد، آن افکار و عقاید در زباله دان تاریخ دفن خواهد شد. و این امر در هیچ پدیده ای به اندازه ی مسئله ی حقوق و نقش زنان، خود را نشان نداده اسـت. آنچه در سال 1900 در غرب درباره ی این بحث جریان داشت، با آنچه احتمالاً در سال 2100 مورد بحث قرار می گیرد بسیار متفاوت خواهد بود و این جریان همچنان می تواند ادامه یابد. به جای این که از مسئله ی زنان در اسلام برای کوبیدن بر دروازه ی جامعه ی اسلامی و یا بخشی از جنگ های صلیبی نوین که از غرب جاری اسـت، استفاده کنیم، بهتر از به این مسئله از دیدگاه اسلام و جامعه ی اسلامی بپردازیم و سپس بر اساس آگاهی از معیارهای انسانی انتقادهایمان را نیز مطرح نماییم.پی نوشت :
1- absolutization of transient.
منبع مقاله :چکیده:
در این مقاله ابتدا به تاریخ تکامل خانواده از دورترین دوران تا به امروز پرداخته شده اســت. پس از آنکه نظریات عمده دانشمندان غربی از قبیل آنتونی پارسونز، رنه گونیک، هلموت شلسکی، و نظریه مارکسیستی به میان آمده و دیدگاه ایشان را نسبت به خانواده به اجمال بیان کردهایم. در این رابطه قید شده که نظرات دانشمندان غربی را باید با نگاه به جامعه غرب در زمان خود بررسی کرد. چرا که برخی چون نظریات پارسونز که زمانی جامعه آمریکا آن را ملاک هدایت خانواده تلقی میکرده امروز منسوخ شده اســت. در ادامه از واژه قداست خانواده رفع ابهام گردیده و با تعریفی که به آن قائل شدهایم به طور مختصر ملاکهای اخلاقی را بررسی و نظر اسلام را ارائه دادهایم. با این حال حق مطلب آنگونه که باید ادا نشد و بیان این مهم نیاز به کند و کاو فراوان دارد.واژگان کلیدی:
خانواده هسته ای، خانواده گسترده، اقامت نوبومی، خانواده جهت یاب، خانواده فرزند یاب، کارکردهای خانواده، قداست خانواده، حقوق والدین، ارجمندی همسرمقدمه:
خانواده از جمله نهادهای مؤثر و مهم در زندگی انسانهاست و میتوان آن را یک نمونه عقلانیت انسانی دانست. حکمای اسلامی که انسان را موجودی مدنی بالطبع میدانند بر این امر تأکید بسیار داشتهاند. خانواده همچنین در فلسفه عملی اسلامی از دید حکمای اسلام پنهان نبوده اســت. فلسفه عملی را حکما به سه قسم اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدرن تقسیم بندی کردهاند که در بیان آن آمده انسان پس از خودسازی باید همت خود را صرف تربیت خانواده کند. چنین فردی میتواند جامعه را نیز اداره کند و اینجاست که بحث زعامت حکما مطرح میشود.خانواده در گذشته
خانواده از گذشته تا به امروز با تغییرات زیادی مواجه بوده اســت. به طور قطع انسان غار نشین اولیه به صورت قبیله ای متشکل از چند خانوار روزگار گذرانده. این شیوه زندگی در غارها بیشتر جنبه مشارکتی داشته اســت و افراد در این شیوه زندگی برای شکار و دفاع در برابر هجوم حیوانات وحشی یا تهاجم قبیله دیگر تن به همکاری و مشارکت میدادند تا اینکه زندگی رمه داری و کوچ نشینی آغاز شد. خانوادهها در کنار یکدیگر تحت امر ریش سفید قبیله به کوچ میپرداختند.نظریات جامعه شناسان در مورد خانواده
1- تالکت پارسونز:
از مهمترین نظریه پردازان غربی در مورد خانواده تالکت پارسونز اســت. میتوان گفت پارسونز از جمله جامعه شناسانی اســت که بیشترین تحقیقات را در مورد خانواده انجام داده و نظریات مفصلی در این باره ارائه نموده اســت.2- رنه کونیگ:
رنه کونیگ از دومنظر خرد و کلان به خانواده مینگرد. او از منظر کلان خانواده را در ارتباط با کل جامعه و نظام خانواده را با خرده نظامهای دیگر مورد بررسی قرار میدهد. در بعد کلان او خانواده را به عنوان یک گروه کوچک اجتماعی بررسی میکند.3- هلموت شلسکی:
از دیدگاه شلسکی خانواده یک نهاد اجتماعی و به منزله تنها باقیمانده ثبات اجتماعی اســت. با این حال این نکته را نباید از نظر دور داشت، که دیدگاه او بر مبنای شرایط جامعه آلمان اســت آن هم پس از جنگ دوم جهانی. یعنی جامعه ای منفعل و شکست خورده. جامعه آلمان در آن دوران دچار نابسامانی عظیم اجتماعی و اقتصادی بود. شلسکی نیز مانند کونیگ معتقد اســت که اقتصاد و دولت تقریباً کلیه کارکردهای نهادی خانواده را به خود اختصاص دادهاند.4- نظریه مارکسیستی:
انگلس همکار و دوست صمیمی مارکس از جمله افرادی اســت که در مورد خانواده مباحثی را مطرح میکند. نظریات مارکس و انگلس خود منشأ آزادیهایی برای زنان گردید و بسیار مورد توجه واقع شد. انگلس تکامل خانواده را با تکامل جامعه و به خصوص مالکیت خصوصی در برابر مالکیت جمعی همراه میدید. در میان نظریات او از تضییع حق جنس مؤنث سخن بسیار به میان میآید و معتقد اســت جنس مذکر در حق جنس مخالف خود ستم بسیار روا داشته اســت. از همین منظر یکتا همسری را مطرح کرده و آن را یک پیشرفت عظیم تاریخی میداند و در عین حال همراه با برده داری و ثروت خصوصی عصر دیگری از ظلم بر زنان تا به امروز آغاز شده اســت.قداست خانواده
اکنون که به اجمال از نظریات دانشمندان غربی در مورد خانواده سخن به میان آمد و دیدگاه ایشان تا حدی مورد بررسی قرار گرفت برای اینکه به موضوع وفادار بمانیم لازم اســت از واژه قداست آن هم در خانواده رفع ابهام شود. گرچه قداست به معنای پاکی اســت اما وقتی در کنار خانواده قرار میگیرد ناچار از ارائه تعریفی از آن هستیم.خانواده در اسلام
چنانچه ذکر شد حکمای اسلامی در بخش حکمت عملی از سه قسم اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن سخن به میان آوردهاند. ایشان به درستی در یافتهاند که یُزَّکِّیهِم و یُعَلِّمُهُمُ الکِتابِ وَ الحِکمَه به گونه ای نازل شده که تزکیه را بر تعلیم تقدم داده اســت. چرا که تزکیه در حوزه فردی و تعلیم هم در حوزه وفردی و هم در حوزه اجتماعی انجام میشود. به همین دلیل اســت که اسلام در امر تزکیه به مسلمانان سفارش بسیار کرده چرا که افراد اگر تزکیه شوندجامعه ای پاک و بدون اشکال خواهیم داشت.1- حقوق والدین بر فرزندان:
در اسلام برای پدر و مادر حقوقی بر عهده فرزندان اســت و مسلمانان ملزم به رعایت این حقوق در قبال والدین خود هستند. این حقوق گاه در روایات و گاهی نص صریح قرآنی اســت. از جمله آیات قرآن در رابطه با حقوق والدین آیة زیر میتواند باشد:2- ارجمندی همسر و خانواده:
اسلام از آن جهت در میان تمام آئین ها و مسالک جایگاه ویژه ای دارد که دستورات خود را مطابق با فطرت انسان، عقل سلیم، و ملاحظه شئون یک زندگی عاقلانه صادر کرده اســت. در این میان همسر و خانوده از نظر دور نیست. هم در آیات و هم در احادیث مردان به رعایت حقوق همسر و فرزندان سفارش شدهاند هم اهمیت خانواده به مسلمین یادآور میشود.3- تلاش برای رفاه خانواده:
اسلام بسیار کسب حلال را مورد تأکید قرار داده و در آیات و روایات صریحاً آن را متذکر گردیده اســت. در این نوشته نمیتوان تمام آنچه را که وارد شده نقل کرد. با این حال اشاره ای گذرا میتواند مفید باشد. خداوند فرموده: «یا أیُّهَا النّاسُ کُلوا مِما فِی الأرضِ حَلالَاً طَیِّبا» (16) ای مردم بخورید از هر چه که روی زمین اســت از حلال و طیب آن4- امر به ازدواج و تشکیل خانواده:
اسلام نه یهودیت اســت که دنیا طلبی را بیش از آخرت مورد توجه قرار دهد و نه مسیحیت اســت که رهبانیت را برتر از دنیا طلبی بداند. اسلام نهایت اعتدال اســت که فرامینش مطابق فطرت سلیم و عقل استوار ابلاغ گردیده. از همین رهگذر باید گفت امر به ازدواج و تشکیل خانواده در اسلام سفارش بسیار شده تا آنجا که پیامبر اسلام (ص) آن را سنت خود میداند. همانطور که شهوت پرستی و ایجاد حرمسرا امری اســت مذموم و نکوهیده، تجرد و تعزب نیز مورد سرزنش قرار گرفته و پیروان اسلام از این امر بر حذر داشته شدهاند.نتیجه گیری:
در نهایت باید گفت قداست در خانواده امری ضروری و عقلانی اســت که مایه پایداری و تداوم زندگی هم برای زوجین و هم برای فرزندان خواهد شد. اگر خانواده را نهادی مقدس ندانیم و حرمتی برای آن و برای اعضای آن قائل نشویم زندگی قطعاً رو به اضمحلال و نابودی خواهد رفت. شرایط روحی طاقت فرسا بر خانواده حاکم خواهد شد. فرزندان تربیت غلطی پیدا میکنند و اثرات نا مطلوب آن در جامعه آشکار میگردد.پینوشتها:
1- زرین کوب، تاریخ مردم ایران، ج 1، صص 352-353.
2- پولاک، ایران و ایرانیان، ص 143
3- اعزازی، جامعه شناسی خانواده، ص 68
4- همان، ص 74
5- روزن بام، خانواده به منزله ساختاری در مقابل جامعه، ص 33
6- ریترز، نظریة جامعه شناسی در دوران معاصر، ص 191
7- گیدنز، جامعه شناسی، صص 433-434
8- اسرا/23
9- آل عمران/ 92
10- اصول کافی، ج 4، صص 465-466
11- اسرا/ 24
12- بقره/187
13- نساء/ 19
14- مکارم الأخلاق، ص 125
15- میزان الحکمه، ج 3، ح ۲۵۴
16- بقره/168
17- جامع السعادات، ج 2، ص 178
18- میزان الحکمه، ج 7، ح 17636
19- نور/32
20- اصول کافی، ج 5، ص 337، ح 4.
21- وسائل الشیعة، ج 20، ص 18
فرآوری: زهرا اجلال- بخش قرآن تبیان
در تاریخ اسلام داریم که مسلمانان که در دهه اول بعثت (شاید به خاطر بت های بسیاری که در کعبه بود)، عبادات خود را به سوی بیت المقدّس انجام می دادند، بعد از هجرت به مدینه مورد نیش زبان و کنایه یهودیان قرار گرفتند که شما به سوی قبله ما نماز می خوانید، پس استقلال ندارید!
پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) از این کنایه ها ناراحت می شد و به اطراف آسمان می نگریست و گویا منتظر وحی بود تا اینکه دستور آمد از این پس به سوی مسجدالحرام نماز بخوانید و قبله مستقل داشته باشید تا یهودیان بر شما حجّت و منّتی نداشته باشند و شما را دنباله روی خود ندانند: «لئلّایکون اللناس علیکم حُجة» (سوره بقره، آیه 150)
در جای جای قرآن کریم، این تذکر مشهود اسـت که مراقب ارتباط هایمان با بیگانگان باشیم. در ادامه نمونه هایی را تقدیم می کنیم ....
پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) به قدرى مراقب این موضوع بود که در جنگ احد هنگامى که سیصد نفر از یهودیان براى همکارى با مسلمانان در برابر مشرکان اعلام آمادگى کردند، پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) آنها را از نیمه راه باز گرداند و کمک آنها را نپذیرفت، در حالى که این عدد در نبرد احد مى توانست نقش مؤ ثرى داشته باشد، چرا! زیرا هیچ بعید نبود که آنها در لحظات حساس جنگ با دشمن همکارى کنند و باقیمانده ارتش اسلام را نیز از بین ببرند. (تفسیر نمونه)
«لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فی شَیْءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصیر» (ال عمران- 28 )
افراد با ایمان نباید به جای مؤمنان کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند، و هرکس چنین کند هیچ رابطهای با خدا ندارد (و پیوند او بکلی از خدا گسسته میشود)، مگر اینکه از آنها بپرهیزید (و به خاطر هدف های مهم تری تقیه کنید) خداوند شما را از (نا فرمانی) خود بر حذر میدارد، و بازگشت (شما) به سوی خداست.
عزت و ذلت و تمام خیرات به دست خدا اسـت و در این آیه مؤمنان را از دوستی با کافران شدیداً نهی میکند.
این آیه در زمانی نازل شد که روابطی در میان مسلمانان و مشرکان با یهود و نصاری وجود داشت و چون ادامه این ارتباط، برای مسلمین زیانبار بود مسلمانان از این کار نهی شدند.
این آیه در واقع یک درس مهم سیاسی اجتماعی به مسلمانان میدهد که بیگانگان را به عنوان دوست و حامی و یار و یاور هرگز نپذیرند، و فریب سخنان جذاب و اظهار محبت های به ظاهر صمیمانه آنها را نخورند، زیرا ضربه های سنگینی که در طول تاریخ بر افراد با ایمان و با هدف واقع شده در بسیاری از موارد از این رهگذر بوده اسـت.
اگر ما کفار را اولیای خود بگیریم خواه ناخواه با آنان امتزاج روحی پیدا کرده ایم، امتزاج روحی هم ما را می کشاند به اینکه رام آنان شویم، و از اخلاق و سایر شئون حیاتی آنان متاثر گردیم (زیرا که نفس انسانی خوپذیر اسـت)
تاریخچه استعمار میگوید: همیشه ظالمان استثمارگر در لباس دوستی و دلسوزی و عمران و آبادی ظاهر شدهاند و هنگامیکه جای پای خود را محکم می کردند بی رحمانه بر آن جامعه می تاختند و همه چیز آنها را به یغما می بردند.
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ (مائده، 51)
ای کسانی که ایمان آورده اید! یهود و نصاری را ولّی ( و دوست و تکیه گاه خود) انتخاب نکنید! آنها اولیای یکدیگرند و کسانی که از شما با آنان دوستی کنند، از آنها هستند خداوند، جمعیّت ستمکار را هدایت نمی کند.
تکیه بر بیگانه گرچه در شان نزول آیات فوق سخن از دو نفر یعنى عبادة بن صامت و عبد الله بن ابى در میان آمده ولى جاى تردید نیست که اینها فقط به عنوان دو شخص تاریخى مورد نظر نیستند، بلکه نماینده دو مکتب فکرى و اجتماعى مى باشند، یک مکتب مى گوید از بیگانه باید برید و زمام کار خود را به دست او نداد و به کمکهاى او اطمینان نکرد. دیگرى مى گوید: در این دنیاى پرغوغا، هر شخص و ملتى تکیه گاهى مى خواهد، و گاهى مصلحت ایجاب مى کند که این تکیه گاه از میان بیگانگان انتخاب شود، دوستى آنها با ارزش اسـت و روزى ثمر بخش خواهد بود.
قرآن، مسلمانان را از همکارى با یهود و نصارى بشدت برحذر مى دارد، نخست مى گوید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید، یهود و نصارى را تکیه گاه و هم پیمان خود قرار ندهید» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى أَوْلِیاءَ).
یعنى ایمان به خدا ایجاب مى کند که به خاطر جلب منافع مادى با آنها همکارى نکنید، سپس با یک جمله کوتاه، دلیل این نهى را بیان کرده، مى گوید: «هر یک از آن دو طایفه، دوست و هم پیمان هم مسلکان خود هستند» (بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ) یعنى، تا زمانى که منافع خودشان و دوستانشان مطرح اسـت، هرگز به شما نمى پردازند.
روى این جهت، «هر کس از شما طرح دوستى و پیمان با آنها بریزد، از نظر تقسیم بندى اجتماعى و مذهبى جزء آنها محسوب خواهد شد» (وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ). و شک نیست که «خداوند چنین افراد ستمگرى را که به خود و برادران و خواهران مسلمان خود خیانت کرده و بر دشمنانشان تکیه مى کنند، هدایت نخواهد کرد» (إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ).
تکیه بر بیگانه گرچه در شان نزول آیات فوق سخن از دو نفر یعنى عبادة بن صامت و عبد الله بن ابى در میان آمده ولى جاى تردید نیست که اینها فقط به عنوان دو شخص تاریخى مورد نظر نیستند، بلکه نماینده دو مکتب فکرى و اجتماعى مى باشند، یک مکتب مى گوید از بیگانه باید برید و زمام کار خود را به دست او نداد و به کمکهاى او اطمینان نکرد. دیگرى مى گوید: در این دنیاى پرغوغا، هر شخص و ملتى تکیه گاهى مى خواهد، و گاهى مصلحت ایجاب مى کند که این تکیه گاه از میان بیگانگان انتخاب شود، دوستى آنها با ارزش اسـت و روزى ثمر بخش خواهد بود.
قرآن مکتب دوم را به شدت مى کوبد و مسلمانان را از این طرز تفکر با صراحت و تاکید برحذر مى دارد، اما متاسفانه بعضى از مسلمانان ، این فرمان بزرگ قرآن را به دست فراموشى سپردند و تکیه گاه هائى از میان بیگانگان براى خود انتخاب نمودند و تاریخ نشان مى دهد که بسیارى از بدبختی هاى مسلمین از همین جا سرچشمه گرفته اسـت !
اندلس تابلو زنده اى براى این موضوع اسـت و نشان مى دهد که چگونه مسلمانان به نیروى خود درخشان ترین تمدن ها را در
تاریخچه استعمار میگوید: همیشه ظالمان استثمارگر در لباس دوستی و دلسوزی و عمران و آبادی ظاهر شدهاند و هنگامیکه جای پای خود را محکم می کردند بی رحمانه بر آن جامعه می تاختند و همه چیز آنها را به یغما می بردند.
اندلس دیروز و اسپانیاى امروز به وجود آوردند، اما به خاطر تکیه کردن بر بیگانه چه آسان آن را از دست دادند.
امپراطور عظیم عثمانى که در مدت کوتاهى همانند برف در فصل تابستان به کلى آب شد، شاهد دیگرى بر این مدعا اسـت، در تاریخ معاصر نیز ضربه هائى که مسلمانان به خاطر انحراف از این مکتب خورده اند کم نیست، اما تعجب در این اسـت که چگونه هنوز بیدار نشده ایم !
در هر حال بیگانه، بیگانه اسـت و اگر یک روز منافع مشترکى با ما داشته باشد و در گام هاى محدودى همکارى کند سرانجام در لحظات حساس نه تنها حساب خود را جدا مى کند، بلکه ضربه هاى کارى نیز به ما مى زند، امروز مسلمانان باید بیش از هر وقت به این نداى قرآن گوش دهند و جز به نیروى خود تکیه نکنند. پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) به قدرى مراقب این موضوع بود که در جنگ احد هنگامى که سیصد نفر از یهودیان براى همکارى با مسلمانان در برابر مشرکان اعلام آمادگى کردند، پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) آنها را از نیمه راه باز گرداند و کمک آنها را نپذیرفت، در حالى که این عدد در نبرد احد مى توانست نقش مؤ ثرى داشته باشد، چرا! زیرا هیچ بعید نبود که آنها در لحظات حساس جنگ با دشمن همکارى کنند و باقیمانده ارتش اسلام را نیز از بین ببرند. (تفسیر نمونه)
پی نوشت ها :
[1]. مجلسی، بحار الأنوار، ج 67، ص 372.
[2]. همان، ص 354 و ابن بابویه، من لا یحضره الفقیه، ج 5، ص 621.
[3]. ابن أبی جمهور، عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیه، ج 1، ص 183 و ابن بابویه، من لا یحضره الفقیه، ترجمهی غفاری و بلاغی، ج 5، ص 19.
[4]. ابن بابویه، من لا یحضره الفقیه ، ج 3، ص 391.
[5]. همان، ج 4، ص 14.
[6]. نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 14، ص 240.
[7]. همان، ص 245 و طبرسی، مکارم الأخلاق، ص 213.
[8]. نجفی، جواهرالکلام، ج 31، ص 330 و خوئی، منهاج الصالحین، ج 2، ص 279.
[9]. نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 14، ص 161 و ص 162 و 242.
[10]. طبرسی، مکارم الأخلاق، ترجمهی میرباقرى، ج 1، ص 385 و 202.
[11]. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 478.
[12]. الحرّالعاملی، وسائل الشیعه، ج 21، ص 284 و 391.
[13]. ر.ک: نجفی، جواهرالکلام، ج 30، ص 318 تا 320.
[14]. ر.ک: ابن بابویه، من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 389 و کلینی، الکافی، ج 5، ص 508 و 324 و 326 و الحرّالعاملی، وسائل الشیعه، ج20، ص 164.