به گزارش جامجم آنلاین، شرکت تایوانی ایسوس به لطف خط تولید اختصاصی گیمینگ خود، با توجه به اتمام سال میلادی جاری، طبق گزارشات منابع معتبر نظیر نشریه Digitimes، توانست بیشترین میزان عرضه و فروش نمایشگر را در جهان بدست آورده و رقبایی قدرتمند همچون BenQ و Acer را پشت سر بگذارد.
طبق گزارش دیجیتایمز که بر اساس تحقیقات بدست آمده از کمپانیهای مرجع، تولیدکنندگان و مصرفکنندگان جمعآوری شده، میزان درخواست نمایشگرهای رده بالا و به ویژه گیمینگ، اخیرا رشد چشمگیری داشته است.
فروشندگان بزرگ نمایشگرهای گیمینگ با توجه به میانگین قیمت فروش و سود حاصل از آن، توجه بیشتری نسبت به مدلهای میان رده و رایج به نمایشگرهای گیمینگ داشتهاند. در این بین Asuetek Computer، BenQ و Acer با حفظ جایگاه اول تا سومی خود در سال گذشته بیشترین فروش در نمایشگرهای گیمینگ را نسبت به دیگر رقبای نمایشگرهای گیمینگ همچون سامسونگ، الجی، دل، اچپی، لنوو، فیلیپس و AOC در امسال خواهند داشت.
دعای خوش شانسی نمی تواند به تنهایی باعث باز شدن بخت و اقبال بشود بلکه برای تاثیر دعای خوش شانسی باید نگاه مان به زندگی عوض و مثبت شود.
خوش شانسی محصول
تمرکز ذهنی و نگرش افراد است. تنها با تغییر تمرکز و نگرش خود به قدرتی دست خواهید
یافت که با آن میتوانید میزان شانس خود را در تمام زمینههای زندگی افزایش و موفقعیت
را تجربه کنید.
بعد از هر نماز بعد از بسم الله و صلوات ۱۰ مرتبه بگویید: «اللهم یا علی یا متعال و یاعالم بحالی و أحوالی أرسل مفاتیحک و حل أقفالی و ارزقنی برزق واسع و أنا فی مکانی یا من لا یغیب عنی و لا ینسانی اللهم أنت لها و لکل حاجة فاقضها بفضل بسم الله الرحمن الرحیم ما یفتح الله للناس من رحمته فلا ممسک لها» |
آیا بخت و اقبال، واقعیت دارد؟
پاسخ حجت الاسلام شیخ حسین انصاریان: «عناوین و واژههایی همچون شانس و بخت و قسمت و غیره هرگز واقعیت خارجی نداشته و از نظر فرهنگ اسلام و معارف مذهب نیز کاملاً مردود و باطل میباشند. مضافاً به این که هیچ عقل و منطقی نیز آن را تایید نمیکند و فلاسفه و حکماء نیز فرمودهاند هر معلولی و پدیدهای و حادثهای در عالم طبیعت و جهان هستی علّت یا علل خاصِ به خودش را دارد.»
راه های افزایش خوش شانسی
افراد خوش شانس
به شهود، احساسات و ندای درون خود اعتماد داشته و به آنها توجه میکنند. یک راه خوب
برای افزایش توانایی "شنیدن" ندای درون، خالی کردن ذهن است. مدیتیشن یکی
از راههای موثر است که ذهن را روشن و از هر چیز پاک میکند و آن زمان است که شما ندای
واقعی درونتان را خواهید شنید
با ترسهایتان روبرو شوید
تنها راه مقابله
با ترس، رفتن مستقیم به قلب آن، یعنی روبرو شدن با قدرت و چشم در چشم با آن است. باید
به فراتر از ترس قدم بگذارید. در غیر این صورت، شما راه طولانی یا به عبارتی زندگی
سرتاسر وحشت، رنج و عذاب خواهید داشت.
انتظار بهترین ها را داشته باشید
بدانید به آنچه
که باور و انتظارش را دارید، خواهید رسید. افرادی که به نظر خوش شانس هستند همیشه در
انتظار بهترینها هستند. آنها مطمئن هستند که آیندهای پر از فرصتهای خوب و موفقیت
دارند
دعا و مناجات کنید
شما میتوانید
با دعا و عبارات شفابخش ضربه مثبتی به نیروی شانس خود زده و آن را بیدار کنید. مناجات،
خواندن و تکرار عبارات مذهبی، عرفانی، جمله یا عبارات تاکیدی مثبت با صدای بلند یا
در عالم سکوت، شانس شما را پر بار و خوش میکند
کنجکاو باشید
بیشتر کنجکاوی
کنید. البته نه در مسائل شخصی دیگران. کنجکاوی به شما امکان درک فرصتهایی را میدهد
که به موفقیت منجر میشوند. بنابراین چشمها را باز کنید، به اطراف نگاه کن و سوال بپرسید
قدمهای کودکانه بردارید
موفقیت یک شبه
اتفاق نمیافتد. در واقع یک موفقیت پایدار زمان، کار و تلاش بسیار میخواهد. به سمت
جلو حرکت کنید. گذشته خود را رها کنید. با حس بدست آوردن بهترینها قدمهای کودکانه بردارید. کودکان نو پا جسورانه
و آرام قدم بر میدارند. شما هم با باور به نیروی شانش مثبت جسورانه و آرام قدم به
سوی موفقیت بردارید
امتحان کنید؛ چه کسی می داند که چه خواهد شد!
دو تا از بهترین
راهها برای "خوش شانس" شدن، این است که اول با پذیرش و در نظر گرفتن خطرات
احتمالی و محاسبه شده جلو برویم. دوم فرصتهای
غیرمنتظره را غنیمت شمرده و با آغوش باز به استقبالشان برویم. چیزهای جدید را امتحان
کنید. به مکانهای جدید بروید. با افراد جدید آشنا شوید. خودتان را به داشته حالای
خود قانع و سرگرم نکنید. خواسته، اطلاعات، دانش
خود را گسترش بدهید. اینها یعنی پای خود را فراتر از حریم راحتی و دنیای سکونی
که برای خود درست کردهاید، بگذارید
خوش شانسی را تجسم کنید
خودتان را به عنوان
یک فرد خوش شانس تصور و تجسم کنید، کسی که به سادگی میتواند، آنچه را که میخواهد،
بدست آورد. تجسم کنید که پنجرههای روح خود را باز کردهاید تا هوای تازه وارد آن شود.
شما در حال گرفتن انرژی مثبت از جهان کائنات هستید
انگیزه داشته باشید
برای به دست آوردن
و خوش شانس ماندن، شما نیاز دارید که با انگیزه زندگی کنید. شما باید با افرادی که
دارای انگیزه و هم آهنگ و هم اندیش با شما هستند، ارتباط داشته باشید. این همآهنگی
شما را به سوی موفقیت سوق میدهد
تسلیم شدن و دست کشیدن راه حل یا گزینه انتخابی نیست
واقعیت انکارناپذیر
این است که خوش شانسترین و موفقترین مردم، کسانی هستند که شکست خوردهاند ولی دوباره
قویتر و با تجربهتر به پا ایستادهاند
آنچه را که میخواهید، درخواست کنید
خوششانس بودن
تصادفی نیست. افراد خوششانس برای رسیدن به این مقام، آنچه را که میخواهند، درخواست
میکنند. در واقع برای آنان پرسیدن و درخواست کردن عیب یا عار نیست
نظم و انضباط داشته باشید
درهم و برهمی و
آشفتگی می تواند در هر چیزی که استفاده میکنید، وجود داشته باشد. در حالی که شما،
شدیدا نیاز به نظم و انظباط در ذهن و زندگی خود دارید. نظم و انظباط؛ آرامش، دوستی،
عشق، محبت و قدردانی را بوجود میاورد. چرا
که شما در بینظمی نمیتوانید انسان دوست داشتنی،
آرام، مهربان یا... باشید. در نتیجه همه چیز
را از دست میدهید
خرافاتی نباشید
باورهای غلط و خرافات، درک موقعیت و استفاده از فرصت بدست آمده را از شما خواهند گرفت. اگر به خرافات باور دارید، بدانید شما جزء افراد خوششانس قرار نخواهید گرفت. پس هر چه زودتر ذهن خود را از شر این خرافات رها کنید. این باورهای غلط شما را برای مواجه شدن با خطرات و مشکلات نهی میکنند.
گردآوری: مجله اینترنتی ستاره
به گزارش جامجم آنلاین، شرکت تایوانی ایسوس به لطف خط تولید اختصاصی گیمینگ خود، با توجه به اتمام سال میلادی جاری، طبق گزارشات منابع معتبر نظیر نشریه Digitimes، توانست بیشترین میزان عرضه و فروش نمایشگر را در جهان بدست آورده و رقبایی قدرتمند همچون BenQ و Acer را پشت سر بگذارد.
طبق گزارش دیجیتایمز که بر اساس تحقیقات بدست آمده از کمپانیهای مرجع، تولیدکنندگان و مصرفکنندگان جمعآوری شده، میزان درخواست نمایشگرهای رده بالا و به ویژه گیمینگ، اخیرا رشد چشمگیری داشته است.
فروشندگان بزرگ نمایشگرهای گیمینگ با توجه به میانگین قیمت فروش و سود حاصل از آن، توجه بیشتری نسبت به مدلهای میان رده و رایج به نمایشگرهای گیمینگ داشتهاند. در این بین Asuetek Computer، BenQ و Acer با حفظ جایگاه اول تا سومی خود در سال گذشته بیشترین فروش در نمایشگرهای گیمینگ را نسبت به دیگر رقبای نمایشگرهای گیمینگ همچون سامسونگ، الجی، دل، اچپی، لنوو، فیلیپس و AOC در امسال خواهند داشت.
برترین ها: تصمیم گرفتهایم از این به بعد با داستای های شیرین ایرانی یا خارجی از آثار نویسندگان بزرگ و مطرح در خدمتتان باشیم. در این مطلب شما را به خواندن داستان کوتاه «خوش اقبال» اثر آنتوان چخوف دعوت میکنیم.
" قطار مسافربری از ایستگاه بولوگویه که در مسیر خط راه آهن نیکولایوسکایا قرار دارد به حرکت در آمد. در یکی از واگنهای درجه دو که در آن استعمال دخانیات آزاد اسـت ، پنج مسافر در گرگ و میش غروب ، مشغول چرت زدن هستند. آنها دقایقی پیش غذای مختصری خورده بودند و اکنون به پشتی نیمکت ها یله داده و سعی دارند بخوابند. سکوت حکمفرماست. در باز میشود و اندامی بلند و چوب سان ، با کلاهی سرخ و پالتوی شیک و پیکی که انسان را به یاد شخصیتی از اپرت یا از آثار ژول ورن می اندازد وارد واگن می شود. اندام در وسط واگن می ایستد ، لحظه ای فس فس می کند ، چشمهای نیمه بسته اش را مدتی دراز به نیمکتها می دوزد و زیر لب من من می گوید: نه ، اینهم نیست! لعنت بر شیطان! کفر آدم در می آید.
یکی از مسافرها نگاهش را به اندام تازه وارد می دوزد ، آنگاه با خوشحالی فریاد می زند: ایوان آلکسی یویچ! شما هستید؟ چه عجب از این طرفها. ایوان آلکسی یویچ چوب سان یکه می خورد و نگاه عاری از هوشیاری اش را به مسافر می دوزد ، او را به جای می آورد ، دستهایش را از سر خوشحالی به هم می مالد و میگوید: ها! پتر پترویچ! پارسال دوست ، امسال آشنا! خبر نداشتم که شما هم در این قطار تشریف دارید. پترویچ می گوید: حال و احوالتان چطور اسـت؟
ای ، بدک نیستم ، فقط اشکال کارم این اسـت که پدر جان واگنم را گم کرده ام و من ابله هر چه زور میزنم نمیتوانم پیدایش کنم. بنده مستحق آنم که شلاقم بزنند. آنگاه ایوان آلکسی یویچ سرپا تاب می خورد و زیر لب می خندد و اضافه می کند پیشامد اسـت برادر ، پیشامد! زنگ دوم را که زدند پیاده شدم تا با یک گیلاس آنیاک گلویی تر کنم ، و البته ترکردم. بعد به خودم گفتم حالا که تا ایستگاه بعدی خیلی راه داریم خوب اسـت گیلاس دیگری هم بزنم. همین جور که داشتم فکر می کردم و می خوردم یکهو زنگ سوم را هم زدند … مثل دیوانه ها دویدم و در حالی که قطار راه افتاده بود به یکی از واگن ها پریدم. حالا بفرمایید که بنده دیوانه نیستم؟
پتر پترویچ گفت: پیداست که کمی سرخوش و شنگول تشریف دارید، بفرمایید بنشینید؛ پهلوی بنده جا هست! افتخار بدهید! سرافرازمان کنید… نه ، نه باید واگن خودم را پیدا کنم! خدا حافظ هوا تاریک اسـت.
می ترسم از واگن پرت شوید. فعلاً بفرمایید همین جا بنشینید ، به ایستگاه بعدی که برسیم واگن خودتان را پیدا می کنید. بفرمایید بنشینید. ایوان آلکسی یویچ آه می کشد و دو دل روبروی پتر پترویچ می نشیند. پیداست که ناراحت و مشوش اسـت، انگار که روی سوزن نشسته اسـت. پتر پترویچ می پرسد عازم کجا هستید؟
من؟ عازم فضا! طوری قاطی کرده ام که خودم هم نمی دانم مقصدم کجاست. سرنوشت گوشم را گرفته و مرا می برد، من هم دنبالش راه افتاده ام. دوست عزیز تا حالا برایتان اتفاق نیفتاده با دیوانه های خوشبخت روبرو شوید؟ نه؟ پس تماشایش کنید! خوشبخت ترین موجود فانی روبروی شما نشسته اسـت! بله! از قیافه ی من چیزی دستگیرتان نمی شود؟
چرا … پیدا اسـت که … شما …
یک ذره حدس می زدم که قیافه ام در این لحظه باید حالت خیلی احمقانه ای داشته باشد! حیف آینه ندارم وگرنه دک و پوزه ی خودم را به سیری تماشا می کردم. آره پدر جان ، حس میکنم که دارم به یک ابله مبدل می شوم. به شرفم قسم! تصورش را بفرمایید ، بنده عازم سفر ماه عسل هستم. حالا باز هم می فرمایید که بنده دیوانه نیستم؟
شما؟ مگر زن گرفتید؟
همین امروز ، دوست عزیز! همین که مراسم عقد تمام شد یکراست پریدیم توی قطار زیرا تبریک ها و تهنیت گویی ها شروع می شود و بارانی از سوالهای مختلف بر سر داماد می بارد. پتر پترویچ خنده کنان میگوید: به ، به! … پس بی جهت نیست که اینقدر شیک و پیک کرده اید.
بله حتی در تکمیل خودفریبی ام کلی هم عطر و گلاب به خودم پاشیده ام. نه تشویشی ، نه دلهره ای ،نه فکری … فقط احساس … احساسی که نمی دانم اسمش را چه بگذارم … مثلاً احساس نیکبختی؟ در همه ی عمرم اینقدر خوش نبوده ام. چشمهایش را می بندد و سر تکان می دهد و اضافه می کند بیش از حد تصور خوشبخت هستم! آخر تصورش را بکنید الان که به واگن خودم برگردم با موجودی روبرو خواهم شد که کنار پنجره نشسته اسـت و مرا دوست می دارد. من باید به واگن خودم برگردم. آنجا یک کسی با بی صبری منتظر من اسـت و دارد لذت دیدار را مزه مزه می کند. لبخندش در انتظار من اسـت. می روم در کنارش می نشینم… پتر پترویچ اجازه بفرمایید شما را بغل کنم .
خواهش میکنم , دو دوست در میان خنده ی مسافران واگن ، همدیگر را به آغوش می کشند. سپس تازه داماد خوشبخت ادامه می دهد: من آدم کوچک و بی قابلیتی هستم ولی به نظرم می آید که هیچ حد و مرزی ندارم … تمام دنیا را در آغوش می گیرم.
در این هنگام بازرس قطار از کنار این عده می گذرد. تازه داماد خطاب به او می گوید آقای عزیز به واگن شماره ی ٢٠٩ که رسیدید لطفاً به خانمی که روی کلاه خاکستری رنگش پرنده ی مصنوعی سنجاق شده اسـت بگویید که من اینجا هستم !
اطاعت میشود آقا ولی قطار ما واگن شماره ی ٢٠٩ ندارد. ٢١٩ داریم.
٢١٩ باشد چه فرق میکند. به ایشان بگویید: شوهرتان صحیح و سالم اسـت ، نگرانش نباشید. سپس سر را بین دستها می گیرد و ناله وار با خودش می گوید: شوهر؟ خانم ؟ خیلی وقت اسـت؟ از کی تا حالا؟ شوهر … ها ها ها آخر تو هم شدی شوهر؟! تو سزاوار آنی که شلاقت بزنند! تو ابلهی…
یکی از مسافرها می گوید: در عصر ما دیدن یک آدم خوشبخت جزو عجایب روزگار اسـت ، درست مثل آن اسـت که انسان فیل سفید رنگی ببیند. ایوان آلکسی یویچ که کفش پنجه باریک به پا دارد پاهای بلندش را دراز می کند و می گوید شما صحیح می فرمایید ولی تقصیر کیست؟ اگر خوشبخت نباشید کسی جز خودتان را مقصر ندانید! بله ، پس خیال کرده اید که چی؟ انسان آفریننده ی خوشبختی خود اسـت. اگر بخواهید شما هم می توانید خوشبخت شوید ، اما نمی خواهید ، لجوجانه از خوشبختی احتراز می کنید.
اینهم شد حرف؟ آخر چه جوری؟
خیلی ساده . طبیعت مقرر کرده اسـت که هر انسانی باید در دوره ی معینی یک کسی را دوست داشته باشد. همین که این دوران شروع می شود انسان باید با همه ی وجودش عشق بورزد ولی شماها از فرمان طبیعت سرپیچی می کنید و همه اش چشم به راه یک چیزهایی هستید. و بعد … در قانون آمده که هر آدم سالم و معمولی باید ازدواج کند. انسان تا ازدواج نکند خوشبخت نمی شود . وقت مساعد که برسد باید ازدواج کرد ، معطلی جایز نیست ولی شماها که زن بگیر نیستید. انسان بجای فلسفه بافی باید از روی الگو پخت و پز کند! زنده باد الگو
مرد مسافر می پرسد: شما میفرمایید که انسان خالق خوشبختی خود اسـت. مرده شوی این خالق را ببرد که کل خوشبختی اش با یک دندان درد ساده یا به علت وجود یک مادر زن بدعنق به درک واصل می شود. الان اگر قطارمان تصادف کند مثل تصادفی که چند سال پیش در ایستگاه کوکویوسکایا رخ داده بود مطمئن هستیم که تغییر عقیده خواهید داد و به قول معروف ترانه ی دیگری سر خواهید داد.
تازه داماد در مقام اعتراض جواب می دهد: جفنگ می گویید! تصادف سالی یک دفعه اتفاق می افتد. من شخصاً از هیچ حادثه ای ترس و واهمه ندارم زیرا دلیلی برای وقوع حادثه نمی بینم. به ندرت اتفاق می افتد که دو قطار با هم تصادم کنند! تازه گور پدرش! حتی حرفش را هم نمی خواهم بشنوم. خوب آقایان انگار داریم به ایستگاه بعدی میرسیم
پتر پترویچ می پرسد: راستی نفرمودید مقصدتان کجاست؟ به مسکو تشریف می برید یا به طرفهای جنوب؟
منی که عازم شمال هستم چطور ممکن اسـت از جنوب سر در بیاورم؟
پترویچ گفت: مسکو که شمال نیست
تازه داماد می گوید: می دانم. ما هم که داریم به طرف پترزبورگ می رویم
اختیار دارید! داریم به مسکو می رویم
تازه داماد حیران و سرگشته می پرسد به مسکو می رویم؟ عجیب اسـت آقا
بلیتتان تا کدام شهر اسـت؟ – پتربورگ
در این صورت تبریک عرض می کنم. عوضی سوار شده اید.
برای لحظه ای کوتاه سکوت حکمفرما می شود. تازه داماد بر می خیزد و نگاه عاری از هوشیاری اش را به اطرافیان خود می دوزد. پتر پترویچ به عنوان یک توضیح می گوید بله دوست عزیز، در ایستگاه بولوگویه بجای قطار خودتان سوار قطار دیگر شدید. از قرار معلوم بعد از دو سه گیلاس کنیاک تدبیر کردید قطاری را که در جهت عکس مقصدتان حرکت می کرد انتخاب کنید.
رنگ از رخسار تازه داماد می پرد. سرش را بین دستها می گیرد ، با بی حوصلگی در واگن قدم می زند و می گوید من آدم بدبختی هستم! حالا تکلیفم چیست؟ چه خاکی بر سر کنم؟ مسافرهای واگن دلداری اش می دهند که مهم نیست … برای خانمتان تلگرام بفرستید ، خودتان هم به اولین ایستگاهی که می رسیم سعی کنید قطار سریع السیر بگیرید ، به این .ترتیب ممکن اسـت بهش برسید.
تازه داماد: کدام قطار سریع السیر؟ پولم کجا بود؟ کیف پولم پیش زنم مانده
مسافرها خنده کنان و پچ پچ کنان بین خودشان پولی جمع می کنند و آن را در اختیار تازه داماد خوش اقبال می گذارند."
اثر آنتوان چخوف