مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

آیا خداوند سفره فسق و فجور را گسترش می دهد؟!

[ad_1]

خداوند سفره فسق و فجور و طغیان اهل نفاق را توسعه داده و گسترش می دهد، تا آنان از هر گونه جفا و جنایتی دریغ نکنند، یعنی سفره آنها را پر می کند از آنچه می خواهد و این در حالی است که آنان بر اسب چموش نفس سوارند، و بی گمان دیر یا زود اسب رم کرده و آنان را بر زمین می کوبد.

فرآوری: زهرا اجلال- بخش قرآن تبیان

تمسخر خدا

تمسخر خداوند با تمسخر انسان ها فرق می کند

تا به حال شده که کسی را مسخره کنید؟! این سوال از گروهی پرسیده شد، می دانید چه پاسخی دادند؟ آن ها گفتند: بله ما دیگران را مسخره می کنیم، چرا که خداوند به بیان قرآن کریم، خود نیز این عمل را انجام می دهد...
با خود گفتم: عجب، این نسبت دادن تمسخر در قرآن کریم به خدا، خود یک موضوعی است که خوب است پیرامونش جستجویی بشود و نتیجه روشن شود ... در ادامه با ما همراه باشید
تمسخر خدای متعال در مورد افراد منافق مشرک به معنای تمسخری که گاهی بعضی از انسان ها نسبت به یک دیگر روا می دارند، نیست و استهزاء خدای متعال استهزائی خاص می باشد.

استهزاء از ریشه «هزء» و آن هم به معنای به مسخره گرفتن آمده است، و هم به معنای شکستن و خورد کردن، و البته این دو معنا با یکدیگر بی ارتباط نیستند، چون وقتی کسی را به مسخره می گیرند، می خواهند شخصیت او را بشکنند.
الله یستهزیّ بهم: خداوند آنان- منافقین- را خورد می کند.
و البته خورد کردن خداوند هم به گونه ای دیگر است. خدا اگر بخواهد کسی را خورد کند او را بالا برده و شوکت و حشمت او را افزون می کند و آنگاه او را از آن بلندا فرو می افکند.
درست مثل شکستن گردو که آن را بالا می بری و بر سنگی سخت می کوبی.

تفاسیر مختلفی از تمسخر خدا

در تفسیر آیه شریفه "اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ" نوشته اند:
الف:استهزاء به معنى مصطلح بر خداوند روا نیست، زیرا ذات خداوند از عیوب و قبایح منزّه و مبرّا است. بنا بر این، مراد از استهزاء ممکن است یکى از چهار چیز باشد:

از حضرت رضا علیه السّلام در مورد تفسیر قول خداوند که می فرماید: "اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ" سوال کردم: فرمود: خداوند آن ها را استهزاء نمی کند. بلکه آنان را مجازات و کیفر نماید و مراد از استهزاء خداوند، کیفر بخشیدن به منافقین باشد

1- جزاء و عقوبت عمل آنها که معنى اللَّه یستهزئ بهم، یجازیهم و یعاقبهم باشد و تعبیر به لفظ استهزاء از باب مشابهت در لفظ است مانند: وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ (1) یعنى یجازیهم على مکرهم یعنی به خاطر مکرشان مجازات می شوند.
2- استهزاء مومنین و ملائکه از آنها در قیامت، و این عقوبتى است که خداوند براى آنها مقرر داشته چنانچه این معنى از آیه شریفه: فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ (2) (امروز مومنین به کفار می خندند) استفاده می شود و در مجمع البیان بر طبق این مضمون حدیثى از ابن عباس روایت شده که گفت: "انه یفتح لهم و هم فى النار باب من الجنة فیقلبون من النار الیه مسرعین حتى اذا انتهوا الیه سد علیهم و فتح لهم باب آخر فى موضع آخر فیقلبون الیه من النار مسرعین حتى اذا انتهوا الیه سد علیهم فیضحک المومنون منهم". یعنی: وقتى مومنین داخل بهشت و کافرین داخل جهنم شدند درى از بهشت بروى کفار باز می شود و از آتش شتابان بسوى آن می روند وقتى رسیدند درب بروى آنان بسته می شود و از جاى دیگر درى از بهشت باز می شود باز به سرعت به طرف آن می روند و وقتى رسیدند، مجددا درب بسته می شود، سپس مومنان بر آنان می خندند.

3- مراد از استهزاء، استدراج باشد که خداوند آنان را مهلت دهد تا در معصیت و طغیان ازدیاد کنند و اینان گمان می کنند خدا خیر آنان را خواسته و سپس به عذاب سخت گرفتار کند بنا بر این، جملة "وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ" تفسیر و بیان آن است
4- مراد از استهزاء الهى مکافات عمل آنها در دنیا باشد که همین طور که این منافقان مومنان را استهزاء می کنند خداوند آنان را به استهزاء و سخریه دیگران مبتلا و گرفتار خواهد نمود، مانند ظلم که نتیجه آن در دنیا دامن گیر ظالم می شود و بالاخره دست مکافات گلوى او را به دست ظالم دیگر می فشارد و نسبتش به خداوند از جهت این است که تمام امور در تحت مشیت و اراده اوست. (3)
ب:معناى استهزاء خدا سزا دادن حق تعالى به استهزاء آنان می باشد، زیرا در میان اعراب مرسوم است که سزاى عمل را به نام عمل نام می برند چنانکه در قرآن می فرماید جزاى سیئة سیئة است با اینکه جزاى سیئة و سزاى عمل زشت عدل است، اما از این عدل تعبیر به سیئه شده زیرا عمل را به نام آن می خواند. (4)
ج:مراد از استهزاء خداوند، مکافات و پاداش اعمال منافقین در دنیا است یعنى همین طور که منافقین مومنان را استهزاء می کنند خداوند آنها را به استهزاء و سخریه دیگران گرفتار می کند، مانند ظلم که نتیجه آن در دنیا دامن گیر ظالم می شود و اما نسبتش به خدا به خاطر این است که تمام امور در تحت مشیت و اراده اوست. به عقیده بعضى از مفسرین معنى استهزاء در آیه مزبور این است که خداوند آنها را در دنیا مهلت می دهد تا در معصیت و طغیان ازدیاد کنند و آنها گمان میکنند که خدا خیر آنان را خواسته سپس بعذاب سخت گرفتارشان میکند و جمله یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ نیز در بیان و تفسیر این مطلب است و در حقیقت مراد از استهزاء در آیه مبارکه استدراج است.

همه بر مرکب چموش "نفس" سواریم، حال کسانی که اهل ایمان اند خداوند نخست دست ایشان را تهی می کند تا بتوانند مهار اسب را در دست داشته باشند و آن را به خوبی برانند، و این در حالی است که دستان اهل نفاق را پر کرده و آن ها توفیق مهار را نمی یابند؛ بی شک آنان به سرعت ساقط شده و سقوط می کنند

د: مراد از استهزاء خدای متعال، همان حقارت و خوارى پیش خدا است که مترتب بر استهزاء آنان می باشد و مجازا ت لازم استهزاء را استهزاء نامیده اند. (5)
ذ:ابن بابویه در کتاب توحید از على بن حسن بن فضال روایت کرده گفت از حضرت رضا علیه السّلام در مورد تفسیر قول خداوند که می فرماید: "اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ" سوال کردم: فرمود: خداوند آن ها را استهزاء نمی کند. بلکه آنان را مجازات و کیفر نماید و مراد از استهزاء خداوند، کیفر بخشیدن به منافقین باشد. (6)

کلام آخر

وقتی که سفره را می اندازند آن را می کشند، تا بازتر شود و غذای بیشتری در آن جای گیرد و افراد بیشتری گرداگرد آن بنشینند، این کشیدن را عرب «مد» می گوید.
"و یمدهم فی طغیانهم"
یعنی خداوند سفره فسق و فجور و طغیان اهل نفاق را توسعه داده و گسترش می دهد، تا آنان از هر گونه جفا و جنایتی دریغ نکنند، یعنی سفره آنها را پر می کند از آنچه می خواهد و این در حالی است که آنان بر اسب چموش نفس سوارند، و بی گمان دیر یا زود اسب رم کرده و آنان را بر زمین می کوبد.
روشن تر بگویم: همه بر مرکب چموش "نفس" سواریم، حال کسانی که اهل ایمان اند خداوند نخست دست ایشان را تهی می کند تا بتوانند مهار اسب را در دست داشته باشند و آن را به خوبی برانند، و این در حالی است که دستان اهل نفاق را پر کرده و آن ها توفیق مهار را نمی یابند؛ بی شک آنان به سرعت ساقط شده و سقوط می کنند.
از مجموع این بیانات این مطلب به دست می آید که شخص منافق و کافر در اثر نفاق و کفری که مرتکب می شود، در اصل خودش را خوار و ذلیل کرده و مورد تمسخر قرار داده است و این تمسخر از طرف خدای متعال به وقت خودش آشکار خواهد شد. و چنین نیست که معنایی که ما از تمسخر می فهمیم، همان معنا را در مورد خدای متعال به کار بریم تا بعد قضاوت کنیم که آیا این گونه تمسخر کردن در مورد خدای متعال اشکالی دارد یا نه!
پی نوشت ها:
 1. سوره آل عمران آیه 54.
 2. سورة مطففین آیه 34.
 3. طیب سید عبد الحسین،أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 403.
4. داور پناه ابوالفضل، أنوار العرفان فی تفسیر القرآن،تهران، ج 1، ص 270.
5. همان، ص 271.
6. بروجردی سید محمد ابراهیم، تفسیر جامع، ج 1، ص118.


منابع:
پرسمان قرآنی
کتاب باران حکمت؛ بیانات حجت الاسلام رنجبر

 

چند توصیه برای ایام نوروز

چند توصیه برای ایام نوروز

انعکاس حرف ها را جدی بگیریم!

انعکاس حرف ها را جدی بگیریم!

یک گروه خودراضی درقرآن

یک گروه خودراضی درقرآن

شبهه: خداوند امر به فسق هم می‌کند؟!

شبهه: خداوند امر به فسق هم می‌کند؟!


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

قرآن مطالبی در مورد قرآن کریمقرآنیک وضو و غسل هم آدم یاد می‌گیرد آن هم می‌شود پنج دقیقه آدم دو تا پنج دقیقه مسئله‌های خانوووووووومی دوستت دارمنوجوانی و علاقه به مد آسیب شناسی الگوهای رفتاری در نوجوانی پرونده روی میز نشان می داد القرآن الکریم زبان و ادبیات فارسی دستور زبان و آیین درست …شماره‌ی نوشته ١٩ ۵ حجت کجانی حصاری تشدید در زبان فارسی تشدید از مواردی است که از القرآن الکریم خانوووووووومی دوستت دارم نوجوانی و علاقه به مد آسیب شناسی الگوهای رفتاری در نوجوانی پرونده روی میز نشان می داد که قرآن مطالبی در مورد قرآن کریم قرآن یک وضو و غسل هم آدم یاد می‌گیرد آن هم می‌شود پنج دقیقه آدم دو تا پنج دقیقه مسئله‌های وضو و زبان و ادبیات فارسی دستور زبان و آیین درست نویسی زبان و ادبیات فارسی دستور زبان و آیین درست نویسی آریا ادیب


ادامه مطلب ...

آیا خداوند ظلم می کند؟

[ad_1]

امیر مومنان علی علیه السلام در نهج البلاغه بارها به مفهوم عدل الهی اشاره کرده اســت و خداوند را عاری از ظلم و ستم معرفی می نماید: «برتر از آن اســت که بر بندگانش ظلم کند، و در میان بندگانش قیام به قسط و عدل نموده، و در حکمش عدالت را نسبت به آنها مراعات کرده اســت».

فرآوری: حامد رفیعی - بخش نهج البلاغه تبیان

عدل

تبار شناسی مفهوم عدالت

عدل یعنی انصاف و این که به هر فرد آنچه اختصاص به او دارد بدهی و از او هر آنچه که باید گرفت بگیری . امام علی علیه السلام در معنای عدل می فرماید: «العدل وضع کل شیء موضعه؛ عدالت، آن اســت که هر چیزی در جای خودش قرار گیرد.» و یا «العدل اعطاء کل ذی حق حقه؛ عدالت، آن اســت که حق هر صاحب حقی، داده شود.»

مرحوم علامه طباطبائی معنای اصلی عدالت را اقامه مساوات میان امور می داند. به هر امری آنچه سزاوار ست بدهی، تا همه امور مساوی شود و هر یک در جای خود که مستحق آن اســت قرار گیرد. عدل الهى که از اصول دین اسلام اســت را مى توان به دو بخش عدل تکوینى و تشریعى تقسیم نمود:

عدل تکوینى

عدل تکوینی آنست که نظام آفرینش بر اساس عدل و داد استوار اســت. 

«و اشهدا انه عدل عدل و حکم فصل؛ گواهی می دهم که او عادل اســت. عادل و داوری  اســت پایان دهنده خصومتها».

جهان، موزون و متعادل اســت و هیچ نشانه اى از عدم تعادل و آشفتگى در ساختمان جهان هستى مشاهده نمى گردد.

عدل تشریعى

منظور از عدل تشریعى این اســت که تمام قوانین آسمانى که از طریق پیامبرانش بر مردم ابلاغ شد بر پایه ى عدل خداوندى اســت یعنى احکام و تکالیف صادره از جانب او متناسب با میزان استعداد و توان بندگان اســت، به گونه اى که حکم تکلیفى در وقت اضطرار و ناتوانى با سایر اوقات که از هر حیث گشایشى در انجام آن اســت کاملا متفاوت اســت، لذا ذات اقدس حق به مقتضاى قدرت و وسع انسان او را تکلیف مى کند چنانکه در قرآن کریم مى خوانیم: «لا نکلف نفسا الا وسعها ؛ هیچکس را جز به مقدار توانائیش تکلیف نمى کنیم.» همچنین یکى از مصادیق عدل تشریعى، عدل الهى در رستاخیز اســت و مقصود این اســت که حقتعالى در روز قیامت، اعمال بندگان را از روى عدالت خویش مورد رسیدگى قرار مى دهد.

خداوند نیازی به ستم کردن ندارد!

در روایات اسلامی اهمیت زیادی به شناخت «عدل الهی» و مسائل بسیاری که از آن سرچشمه می گیرد داده شده اســت به طوری که از مجموع  آنها روشن می شود که مسأله عدل الهی مطلبی بوده که همه به آن اذعان داشته اند و از فطریات و ضروریات وجدان انسانها محسوب می شود. اصل عدل زیر بنای بسیاری از مسائل کلامی بشمار می رود و در ابواب مختلف به آن استناد می شود. قدمت این مسئله به زمان حضرت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله بر می گردد. شیخ صدوق از حضرت علی علیه السلام روایت کرده که فرمود:

«العدل وضع کل شیء موضعه؛ عدالت، آن اســت که هر چیزی در جای خودش قرار گیرد.» و یا «العدل اعطاء کل ذی حق حقه؛ عدالت، آن اســت که حق هر صاحب حقی، داده شود.»

روزی پیامبر صلی الله علیه و آله در مسجد نشسته بود، مردی یهودی وارد شد و پرسشهایی را در زمینه توحید و صفات خدا مطرح نمود، و از آن جمله پرسید: آیا پروردگار تو ستم می کند؟ پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: خیر، یهودی گفت: به چه دلیل؟ پیامبر پاسخ داد: «لعلمه بقبحه و استغنائه عنه»؛ چون به زشتی ظلم آگاه اســت، و نیازی به انجام آن ندارد. یهودی گفت: آیا در این باره از جانب خدا مطلبی بر تو نازل گردیده اســت؟ پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: آری، آنگاه آیاتی از قرآن را برای او تلاوت نمود.

کلام آخر

امیر مومنان علی علیه السلام در نهج البلاغه بارها به مفهوم عدل الهی اشاره کرده اســت و خداوند را عاری از ظلم و ستم معرفی می نماید: «ارتفع عن ظلم عباده، وقام بالقسط فی خلقه، و عدل علیهم فی حکمه؛ برتر از آن اســت که بر بندگانش ظلم کند، و در میان بندگانش قیام به قسط و عدل نموده، و در حکمش عدالت را نسبت به آنها مراعات کرده اســت».

مولای متقیان در جای دیگر می فرماید: «و اشهدا انه عدل عدل و حکم فصل؛ گواهی می دهم که او عادل اســت. عادل و داوری اســت پایان دهنده خصومتها».

در حدیث معروفی از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می خوانیم: "بالعدل قامت السموات والارض" «تمام آسمانها و زمین با عدالت بر پا اســت». روشن اســت که عدالت در اینجا به معنی وسیع کلمه یعنی قرار دادن هر چیزی در جای خود به کار رفته اســت که هم عدالت درباره بندگان را شامل می شود و هم عدالت و نظم را در مجموعه جهان هستی.


منابع:
- قرآن کریم؛ سوره هاى انعام، اعراف و مومنون، به ترتیب آیات 40 - 62 - 153.
- نهج البلاغه ،صبحی صالح ، خطبه ى185، 214 ،37 ؛ کلمات قصار 477.
- دانش نامه امام علی علیه السلام ، ج 7، ص 68. (زیر نظر علی اکبر صادقی رشاد).
- توحید صدوق، شیخ صدوق، ص 398-397
- تفسیر المیزان، علامه طباطبائی ، ج 12، ص 276


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

آیا برای جبران حق الناس می‌شود قرآن ختم کرد و …آیا می توانم در ماه مبارک رمضان یک دور ثواب ختم قرآن را برای از بین بردن حق الناس هایی پس از خیانت به شوهرم آیا خدا مرا می‌بخشد؟ شهر سوالسلام دوست عزیز حمید آقا شما بر چه اساسی از جایگاه خدا سخن می گویید ؟ شما دلیل و سندی اصلا نگران نباشید، همه انسانها به بهشت می …آیا میدانید که در روز قیامت خداوند آنقدر میبخشد که شیطان هم وسوسه می شود که خداوند او آیا می توان در خانه مرغ تخمگذار نگهداری کرد؟مرغها جانوران کم خرجی هستند اصلی ترین دغدغه در نگهداری مرغ، جای آن است مرغها را می زمانی که نفرین اثر می کند بسیاری از افراد در مقابل گفتار و رفتارهای خوب دیگران خوشحال می شوند و واکنش های مثبتی واقعا خداوند همه گناهان را می بخشد؟آیا واقعاً خدا همه گناهان را می‌بخشد و آیا در آیات یا روایات چنین بیان شده است؟عشق واقعی بنام خدا حرفهای خودمانی آیا به دنبال عشقید ؟ ایا می خواهید که زندگی مملو ازعشق و آیا حیوانات و جمادات در قیامت محشور می شوند؟نعمت های بهشتی برای کسانی آفریده شده اند که پرهیزگارند و از خدا می ترسند قرآن نعمت های بررسی نقش حضرت عیسی علیه السلام در حکومت …بررسی نقش حضرت عیسی علیه السلام در حکومت جهانی اسلامی امام عصرعج آیا امام زمان و الف آیا مسئولان ارشد ناجا خبر دارند در آموزشگاه های آیا مسئولان ارشد ناجا خبر دارند در آموزشگاه های رانندگی چه می گذرد؟


ادامه مطلب ...

اسامی پنج تن آل عبا؛ مشتق از اسامی خداوند

[ad_1]
جبرئیل امین کیست؟

جبرئیل-امین-كیستکسی که وحی الهی را به پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌رساند و واسطه‌ی وحی خدائی بود، فرشته‌ای ادامه ...

آغاز بعثت پیامبراسلام (ص)

آغاز-بعثت-پیامبراسلام-(ص)چهل سالگی سنّی اسـت که کمال انسانی و عقلانی شمرده شده و در آن سن عقل به نهایت صفا و اوج کمال خود می‌رسد. ادامه ...

تَحَنُّثِ پیامبر (ص) تا پیش از بعثت

تَحَنُّثِ-پیامبر-(ص)-تا-پیش-از-بعثتدر زندگانی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گفته‌اند: چند سالی پیش از بعثت، هر چند گاه یکبار چند ادامه ...

نام‌های قرآن (2)

نام‌های-قرآن-(2)این کلمه در عربی همچون کلمه‌ای اصیل از ریشه‌ی فَرَقَ (باب ضرب) به کار رفته، مثل خَسَرَ و خسران. در این ادامه ...

نام‌های قرآن (1)

نام‌های-قرآن-(1)درباره‌ی این که در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از مجموعه‌ی وحی الهی به چه نام مشخصی یاد ادامه ...

توصیف قرآن

توصیف-قرآناین قرآن اسـت و بی‌گفتگو کلام خداست. معجزه‌ای اسـت که تمامش از آغاز تا انجام، از باء «بسم الله» ‌تا سینِ ادامه ...

مطبوعات پهلوی عرصه‌ی تاخت و تاز بهائیت

مطبوعات-پهلوی-عرصه‌ی-تاخت-و-تاز-بهائیتفعالیت بهائیان در این عرصه را باید از زمان روی کار آمدن حکومت پهلوی و آزادی عملی که بهائیان در این دوران ادامه ...

بهائیت در رادیو و تلویزیون پهلوی

بهائیت-در-رادیو-و-تلویزیون-پهلویبهائیان تشکیلات منجسم و قدرتمندی را در رادیو و تلویزیون داشتند. حبیب ثابت پاسال تلویزیون ایران را در ادامه ...

علی‌مراد داوودی عنصر فرهنگی بهائی

علی‌مراد-داوودی-عنصر-فرهنگی-بهائییکی از بهائی‌ها که در عرصه فرهنگ به فعالیت می‌پرداخت، دکتر علی‌مراد داوودی بود. وی استاد دانشگاه، نویسنده، ادامه ...


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط


انس بن مالك از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) روايت ميكند كه آن حضرت فرمود: حضرت آدم (عليه السلام) چون در بهشت به هر سو نگاه كرد صورتي را به شكل خود نيافت.داستان کوتاه انس بن مالك از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) روايت ميكند كه آن حضرت فرمود: حضرت آدم (عليه السلام) چون در بهشت به هر سو نگاه كرد صورتي را به شكل خود ...این بحث در مورد اسامی پنج تن آل عبا جای تردیدی ندارد! ... و منزلت خاص مسمّای خود در عالم وجود هستند و طبق برخی روایات این اسامی از نام های مقدس خدا مشتق و جدا شده اند.23 ژانويه 2012 ... حکمت اسامی پنج تن آل عبا (ع) ... خاص مسمّای خود در عالم وجود هستند، و طبق برخی روایات این اسامی از نام های مقدس خدا مشتق و جدا شده اند، همچنان که خود این ...4 آوريل 2015 ... ... رسیده از ائمه اطهار (عَلیهماالسَلام) نامگذاری پنج تنِ آل عبا، قبل از خلقت بشر صورت پذیرفت و اسامی این بزرگواران مشتق از صفات خداوند می باشد.20 سپتامبر 2016 ... اسامي پنج تن آل عبا؛ مشتق از اسامي خداوند ... دربارهی این كه در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از مجموعهی وحی الهی به چه نام مشخصی یاد ادامه …20 مه 2015 ... حوزه/ حضرت آدم به اشباح پنج تن تمسّک و توسّل کرده، قبل از اینکه آنان به دنیا آمده باشند. ... حضرت فرمود: هنگامی که خدا آدم را در هند و حوا را در جدّه فرود آورد (حضرت آدم مدّت ها ... در این روایت صریحاً اسم پنج تن آل عبا علیهم السلام برده شده است: ابن .... را از اسامی خود مشتق کردهام (و خود آنان را نام نهادهام) اگر این پنج تن نبودند، نه ...31 آگوست 2016 ... کاشی معرق با نام پنج تن آل عبا(ع) در مصلای امام خمینی- تهران ... روایات به اشتقاق نامهای پنج تن (محمّد، علی، فاطمه، حسن و حسین) از اسامی خداوند (محمود و ...20 فوریه 2013 ... پنج تن ال عبا چه کسانی هسند و چرا؟ ... زيرا اين جمع انسان بوده اند و جبرئيل ملكي است كه از جانب خدا وظيفه تاييد مؤمنان بخصوص پيامبر و اهل بيتش ...


کلماتی برای این موضوع

پرسمان دانشجویی ادیان و مذاهبپرسما ن دانشجویی، بانک پرسش و پاسخ دانشجویی،ادیان و مذاهب،‌ ،‌ زبان و ادبیات فارسی ادبیات فارسیشماره‌ی نوشته ۵۵ ۴ ترحم امیری امرایی ادبیات غنایی زبان فارسی یکی از بحث‌های دامنه


ادامه مطلب ...

نام هاى متعدد خداوند ، چرا خدا را با نام هاى متعدد مى خوانیم؟

[ad_1]
مفیدستان:

چرا خدا را با نام هاى متعدد مى خوانیم؟

نام هاى متعدد خداوند

نام هاى متعدد خداوند ، چرا خدا را با نام هاى متعدد مى خوانیم؟

نام هاى خدا باید همچون صفاتش بى پایان باشد، تا بتواند بیانگر گوشه ای از ذات آن شود

 

 

نام هاى متعدد خداوند

نام هاى متعدد خداوند

 

نام هاى متعدد خداوند

پرسش : چرا خدا را با نام هاى متعدد مى خوانیم؟
با توجه به اینکه الفاظ محدود است و خداوند وجودش از هر نظر بى نهایت است، ب
اید نام هاى او همچون صفاتش بى پایان باشد، تا بتواند بیانگر گوشه ای از آن ذات شود.
ضمن اینکه همه این اسماء به یک نقطه منتهى مى گردد و به هیچ وجه از توحید ذات و صفات او نمى کاهد،
چرا که خداوند بزرگ 99 اسم دارد که اگر هر اسمى مسمائى داشت باید 99 خدا داشته باشیم، ولى«اللّه» نامى است
که به همه این صفات اشاره مى کند. پاسخ تفصیلی:
قرآن مجید در آیه 110 سوره اسراء به یکى از بهانه هاى سست و بى اساس مشرکان پاسخ مى دهد، و آن، این که:
آنها مى گفتند: چرا پیامبر، خدا را به نام هاى متعددى مى خواند با این که: مدعى توحید است قرآن در پاسخ آنها مى گوید:

 
(بگو! شما او را به نام اللّه بخوانید و یا به نام رحمان، هر کدام را بخوانید فرق نمى کند،
براى او نام هاى متعدد نیک است)؛ «قُلِ ادْعُوا اللّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیّاً ما تَدْعُوا فَلَهُ الاْ َسْماءُ الْحُسْنى».
این کوردلان، حتى از زندگى روزمره خود غافل بودند که: گاه، براى یک شخص،
یا یک مکان و مانند آن اسم هاى مختلفى مى گذارند که هر کدام، معرّف یکى از زوایاى وجود او است.
آیا با این حال، تعجب دارد، خدائى که وجودش از هر نظر بى نهایت است، منبع و سرچشمه همه کمالات،
همه نعمت ها، تمام نیکى ها و گرداننده اصلى همه چرخ هاى این جهان، به تناسب هر کارى که انجام مى دهد
و هر کمالى که ذات مقدسش دارد، نام مخصوص داشته باشد؟!.

 

نام هاى متعدد خداوند

اصولاً ـ خدا را با یک نام نمى توان خواند، و نمى توان شناخت، بلکه نام هاى او باید همچون صفاتش بى پایان باشد،
تا بتواند بیانگر آن ذات شود، ولى از آنجا که الفاظ ما، مانند همه چیزمان، محدود است،
نمى توانیم جز نام هاى محدودى براى او پیدا کنیم، و لذا معرفت و شناخت ما هم هر چه باشد محدود است،
حتى پیامبر(صلى الله علیه وآله) با آن وسعت روح عرض مى کند: «ما عَرَفْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ». (1)

 
ولى این دلیل بر آن نیست که به اندازه عقل و درایت خویش او را نشناسیم، به خصوص که:
او خودش در شناخت ذاتش به ما کمک بسیار فرموده و با نام هاى گوناگون در کتابش از خود یاد کرده است،
و در بیانات اولیاء دینش به نام هاى بیشترى که به هزار نام بالغ مى شود برخورد مى کنیم.
بدیهى است، همه اینها اسم است، و یک معنى، اسم علامت و نشانه است،
همه اینها نشانه هائى از ذات پاک او مى باشد، و تمام این خطوط به یک نقطه منتهى مى گردد،
و به هیچ وجه از توحید ذات و صفات او نمى کاهد.

خداوند نود و نه اسم دارد، هر کس آنها را شماره کند، داخل بهشت خواهد شد

 

 

نام هاى متعدد خداوند

از میان این همه اسماء، قسمتى اهمیت و عظمت بیشترى دارد، زیرا معرفت و آگاهى فزون ترى به ما مى دهد که از آن به «اسماء حسنى»
در قرآن و روایات اسلامى تعبیر شده است، و طبق روایت معروفى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم:
«خداوند نود و نه اسم دارد، هر کس آنها را شماره کند، داخل بهشت خواهد شد»! (2)
مهم آن است که: بدانیم معنى شمارش این اسماء، این نیست که تنها این نام ها را بر زبان جارى کنیم
و خدا را به آن بخوانیم تا بهشتى شویم یا مستجاب الدعوة.

 
بلکه، هدف «تخلق» به این اسماء و پیاده کردن پرتوى از نام هاى عالم، رحمان، رحیم، جواد و کریم…
در وجودمان مى باشد تا هم بهشتى مان کند و هم دعایمان در همه حال مستجاب!
در حدیثى که مرحوم «صدوق» در کتاب «توحید» از «هشام بن حکم» نقل کرده، چنین مى خوانیم:
«هشام» مى گوید: از امام(علیه السلام) پیرامون نام هاى خدا و مبدأ اشتقاق
این نام ها (یعنى اصلى که این نام از آن گرفته شده) سؤال کردم،
و گفتم: «اللّه» از چه چیز مشتق است؟.

 

نام هاى متعدد خداوند

امام(علیه السلام) فرمود: اى هشام! از «اَلَهَ» (که به معنى تحیر است) گرفته شده
و «اله» مفهومش این است که: مألوهى داشته باشد(کسى که حیران و سرگردان در شناخت عمق ذات او است).
ولى اى هشام! این را باید بدانى که «اسم» غیر از «مسمى» است، کسى که تنها «اسم» را پرستش کند،
بدون معنى و محتوا، کافر است، و در حقیقت چیزى را نپرستیده، و کسى که
«اسم و مسمى» هر دو را پرستش کند، او هم کافر است زیرا دوگانه پرست است!.
اما کسى که تنها «مسمى» را بپرستد، نه اسم را (بلکه اسم را نشانه و علامتى براى رسیدن به آن معنى بداند)
این حقیقت توحید راستین است، فهمیدى اى هشام؟!

 
مى گوید: عرض کردم: کمى بیشتر برایم توضیح دهید.
فرمود: خداوند بزرگ 99 اسم، دارد اگر هر اسمى مسمائى داشت باید 99 خدا داشته باشیم،
ولى «اللّه» نامى است که به همه این صفات اشاره مى کند، و به هر حال همه نام هاى او غیر از ذات او است.
اى هشام! «نان» نام خوردنى است، و «آب» نام نوشیدنى، و «لباس» نام پوشیدنى است،
و «آتش» نام آن ماده سوزنده است، (3) (اما همه اینها نام است، آنچه را ما مى خوریم، مى نوشیم،
مى پوشیم و از سوزش آن مى هراسیم نام نیست، بلکه همان عینیت خارجى است). (4)

=============================
پی نوشت:

(1). «بحار الانوار»، جلد 68، صفحه 23.
(2). به «بحار الانوار»، جلد 4، صفحه 184 به بعد، باب 3: باب عدد اسماء اللَّه تعالى‏ … و جلد 90، صفحه 236 به بعد، باب 13: باب اسماء اللَّه الحسنى‏ التى اشتمل علیها القرآن … مراجعه فرمائید.
(3). «توحید صدوق» (به نقل تفسیر المیزان، ذیل آیه مورد بحث)
(4). گرد آوری از کتاب: تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دار الکتب الإسلامیه، چاپ بیست و ششم، ج 12، ص 357.

 

 

شفاخانه

نام هاى متعدد خداوند ، چرا خدا را با نام هاى متعدد مى خوانیم؟


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

چرا خداوند از حق الناس نمی گذرد؟چرا خداوند از حق الناس نمی گذرد؟ حق الناس از نظر اسلام با عدالت و حکمت الهی رابطه ای مناجات ،نیایش ،رازو نیاز با خدابا این کار همسرتان را شگفت زده کنید جدیدترین و آخرین قیمت نرخ ارز،سکه،دلار خانه ایی دهیاری روستای خان آباد تاکید دهیاری بر ساخت و ساز قانونی با توجه به اینکه به افرادی که اقدام به ساخت وساز غیر اولوالالباب صاحبان خرد ناب زکریای رازیابوبکر محمد پسر زکریای رازی فیلسوف و عالم طبیعی و شیمی دان و پزشک بزرگ ایران عالم اثرات قیام امام حسینع وب سایت حجت الاسلام و …مقالاتچکیده با ژرف نگری در تاریخ اسلام، مخصوصا قیام جاویدانه امام حسین ع در سال هجری قمری سایت فروش عطر و عطر فروشی یار ،مطالب جالب و عکس …محصولات شون آلمان زیبایی و مراقبت پوست و مو با قیمت رقابتی و با مُهر تضمین اصالت کتابخانه عمومی الزهراسبه گزارش روابط عمومی نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور، کتاب‌های حریم ریحانه تألیف ویژگی‌های خلقت جن از منظر قرآن و روایاتامروزه تقید به ظواهر و جلوه‌های مادی، موجب شده است که بسیاری از انسانها جز به آنچه می یا خَیرَ حَبیبٍ وَ مَحبوب اهل سنت اینجا را …به نام خدا و با سلام متن سخنرانی جناب حجت الاسلام فرحزاد درباره اثبات جانشینی و فضایل به سایت وکالت خوش آمدید بررسی علل جرم اسید …چکیده یکی از جرم هایی که به شکل یک انتقام بسیار فجیع رخ می دهد اسیدپاشی است که از بروز القرآن الکریم چرا خداوند از حق الناس نمی گذرد؟ چرا خداوند از حق الناس نمی گذرد؟ حق الناس از نظر اسلام با عدالت و حکمت الهی رابطه ای تنگاه مناجات ،نیایش ،رازو نیاز با خدا با این کار همسرتان را شگفت زده کنید جدیدترین و آخرین قیمت نرخ ارز،سکه،دلار خانه ایی شیک و اولوالالباب صاحبان خرد ناب زکریای رازی ابوبکر محمد پسر زکریای رازی فیلسوف و عالم طبیعی و شیمی دان و پزشک بزرگ ایران عالم اسلامی و سایت فروش عطر و عطر فروشی یار ،مطالب جالب و عکس عطر فروشی محصولات بهداشتی نیوا اصل آلمان با مُهر تضمین اصالت کالا ی بهداشتی اثرات قیام امام حسینع وب سایت حجت الاسلام و المسلمین سید مقالات چکیده با ژرف نگری در تاریخ اسلام، مخصوصا قیام جاویدانه امام حسین ع در سال هجری قمری از یا خَیرَ حَبیبٍ وَ مَحبوب اهل سنت اینجا را نخوانند چون؟ به نام خدا و با سلام متن سخنرانی جناب حجت الاسلام فرحزاد درباره اثبات جانشینی و فضایل کتابخانه عمومی الزهراس به گزارش روابط عمومی نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور، کتاب‌های «حریم ریحانه» تألیف گروه حکیم عالیقدر استاد ابراهیمی دینانی متن برنامه معرفت تفسیر موضوع تفسیر بیتشنیدم سحر گه رهرویی در سرزمینی شنیدم سحر گه رهرویی در سرزمینی


ادامه مطلب ...

نقش خداوند در تغییرات اجتماعی

[ad_1]
نویسندگان: سید علی نقی ایازی، نیکوسادات هدایی

 از دیدگاه قرآن

در آیات قرآن کریم از مؤثرترین عواملی که موجب تغییرات و تحولات اجتماعی و تاریخی معرفی شدہ، «خداوند» است. در این دسته از آیات، منشأ تغییرات و تحولات، خواست و اراده خداوند معرق شده است. این اصل در جامعه‌ی ایمانی و اسلامی نقش بسیار عمیقی دارد که زندگی با آن جزء لاینفک هر فرد با ایمان است. از طرفی ایمان به چنین مهمی باعث به وجود آمدن اطمینان و آرامش در زندگی فرد خواهد شد. در این آیات تحولات تاریخ بشر و تغییرات تمدن جوامع مختلف همگی از اراده‌ها و مشیت الهی معرفی می‌شوند.
این مورد از مواردی است که در کتاب‌های مختلفی که به بررسی دگرگونی‌ها و تغییرهای جوامع پرداخته اند، چندان به چشم نمی‌خورد. البته تلویحاً تحت عنوان نخبگان ایدئولوژیکی و مذهبی اشاراتی به آن می‌شود و لیکن مستقیماً به آن پرداخته نمی‌شود.
برخی به دلیل پیش آمدن بحث جبر و اختیار ترجیح می‌دهند آن را کاملاً نادیده بگیرند و صرفاً تمام تحولات و تغییرات طول تاریخ بشر را منتسب به انسان بدانند، در حالی که با ایمان به سخنان الهی مبنی بر بیهوده نبودن جهان و آیاتی از این دست، این روش ساده‌انگارانه و دور از حقیقت است.
بعضی از این گروه اثبات خدا و اراده‌ی خداوندی را در گرو خدشه وارد کردن بر قانون علیت و اصل ضرورت علّی و معلولی پنداشته‌اند: یعنی در گرو اساسی‌ترین پایه‌ی اثبات وجود خدا که نه تنها وجود خداوند را اثبات می‌کند که اساس قبول هر نظریه‌ی علمی و فلسفی است: از جمله این افراد «برتراند راسل» در کتاب خود در بحثی تحت عنوان علم و دین، مسئله اختیار را محل برخورد علم و دین معرفی می‌کند.(1)
اما بر اساس جهان‌بینی توحیدی نظام هستی بر اساس خیر وجود و رحمت است و این جهان‌بینی تک قطبی و تک محوری، یعنی خدا محوری است.
اگر لحظه‌ای عنایت الهی از جهان گرفته شود، نیست و نابود می‌شود. هدف‌های حکیمانه‌ای در خلقت جهان و انسان در کار است.
از هر نتیجه و سببی، تنها نتیجه و مسبب مخصوص خود آن را باید انتظار داشت. تضاد قدر الهی، وجود هر موجودی را تنها از مجرای علت خاص خودش به وجود می‌آورد. قضا و تقدیر الهی یک شیء عین قضا و تقدیر سلسله علل اوست. (2)
این مسئله از قوانین الهی و سنت‌های خداوندی سرچشمه می‌گیرد و به این صورت تاریخ پیش می‌روند و همه اسباب در خدمت اراده خداوندی قرار دارند. این مشیت الهی است که سنّت‌هایش را به وجود آورده است و در مجرای مخصوص مسئله آن را به اجرا در می‌آورد. همان‌طور که گفته می‌شود: «ابی الله أن یجری الامور بغیر اسبابها». در حالی که این مسئله نمی‌تواند ناقض اراده‌ی خداوندی باشد، بلکه بدین معناست که خداوند خواست و اراده‌اش را به اسباب خاص آن بروز می‌دهد.
خداوند در آیات زیادی امور را به خود منتسب می‌کند و مردم را به توجه به این مطلب دعوت می‌کند.

آیه اول

«وَ اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ عَادٍ وَ بَوَّأَکُمْ فِی الْأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِهَا قُصُوراً وَ تَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُیُوتاً فَاذْکُرُوا آلاَءَ اللَّهِ وَ لاَ تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ‌» (3) و به یادآورید هنگامی که خداوند شما را پس از [هلاکت] قوم عاد، جانشینان [آنان] ساخت و در زمین شما را جایگاه [مناسب] داد. از قسمت‌های هموار زمین قصرها می‌سازید و کوه‌ها را برای ساختن خانه‌ها می‌تراشیدید. پس الطاف و نعمت‌های خداوند را یاد کنید و در زمین فساد نکنید.
در تفسیر الیزان می‌خوانیم:
صالح در این جمله قوم خود را به تذکر و یادآوردن نعمت‌های خدا دعوت می‌کند، هم چنان که هود قوم عاد را به آن دعوت می‌نمود. از جمله نعمت‌هایی که به یاد آنان می‌آورد این است که خداوند آنان را جانشین قوم عاد و سایر امت‌های گذشته قرار داده و در زمین مکنتشان داده و اینک قسمت‌های جلگه‌ی زمین و همچنین کوهستانی آن را اشغال کرده و در آن خانه و آبادی به وجود آورده‌اند، آن گاه تمامی نعمت‌ها را در جمله‌ی «فَاذکُرُوا آلاءَ اللهِ» خلاصه می‌کند و با به کاربردن لفظ «فاء» که برای تفریع است، مغایرت آن را با جملات قبل می‌رساند و گویا پس از اینکه فرمود: نعمت‌های خدا را به یاد بیاورید و تعدادی از آن نعمت‌ها را بر شمرد، برای بار دوم فرمود: با این همه نعمت‌ها که خداوند در دسترسی شما قرار داده، جا دارد که آن نعمت‌ها را به یاد بیاورید.
«وَ لا تَعثَوا فِی الأَرضِ مُفسِدِینَ». این جمله عطف بر جمله‌ی «فا ذکروا» و لازمه‌ی آن است و ماده‌ی«عثی» هم به معنای فساد تفسیر شده و هم به معنای اضطراب و مبالغه آمده است. راغب در مفردات می‌گوید: «عیث و عثی» با اینکه دو ماده‌اند، از جهت معنا به هم نزدیالث هستند، مانند «جذاب و جبذ» چیزی که هست ماده‌ی «عیث» بیشتر به فسادهایی گفته می‌شود که محسوس باشد، به خلاف ماده‌ی «عثی» که بیشتر در فسادهای معنوی و غیرحسی به کار برده می‌شود، مانند آیه‌ «وَ لا تَعثَوا فِی الأَرضِ مُفسِدِینَ». (4)
در تفسیر نمونه نیز چنین بیان شده است:
در آیه بعد می‌گوید: «به خاطر داشته باشید که خداوند شما را جانشینان در روی زمین بعد از قوم عاد قرار داد و در آن مستقر ساخت»؛ یعنی از یک سو نعمت‌های فراوان الهی را فراموش نکنید و از سوی دیگر توجه داشته باشید که پیش از شما اقوام طغیانگری مانند قوم عاد بودند که بر اثر مخالفت‌هایشان به عذاب الهی گرفتار شدند و نابود گردیدند (وَ أذکُرُوا إِذ جَعَلَکُم خُلَفاءَ مِن بَعدِ عادٍ وَبَوَّاکُم فِی الأَرضِ).
آن گاه روی بعضی از نعمت‌ها و امکانات خداداد قوم نمود تکیه کرده می‌گوید:
«شما در سرزمینی زندگی دارید که هم دشت‌های مسطح با خالی‌های مساعد و آماده دارد که می‌توانید قصرهای مجلل و خانه‌های مرفه در آن بسازید و هم کوهستان‌های مستعددی دارد که می‌توانید خانه‌هایی مستحکم در دل سنگ‌ها (برای فصل زمستان و شرایط جوی سخت) ایجاد کنید و بتراشید» (تَتَّخِذُونَ مِن سُهوُلِها قُصُوراً وَ تَنحِتُونَ الجِبالَ بُیُوتاً».
از این تعبیر چنین به نظر می‌رسد که آنها محل زندگی خود را در تابستان و زمستان تغییر می‌دادند، در فصل بهار و تابستان در دشت‌های وسیع و پر برکت به زراعت و دامداری می‌پرداختند و به همین دلیل خانه‌های مرفه و زیبایی در دشت داشتند، اما به هنگام فرا رسیدن فصل سرما و تمام شدن برداشت محصول، به خانه‌های مستحکمی که در دل صخره‌ها تراشیده بودند که در مناطق امن و امانی قرار داشت و از گزند طوفان و سیلاب و حوادث بر کنار بود، آسوده خاطر زندگی می‌کردند.
در پایان آیه می‌گوید: «این همه نعمت‌های فراوان خدا را یادآور شوید و در زمین فساد نکنید و کفران نعمت ننمائید.» (فَاذکُرُوا آلاءَ اللهِ وَ لا تَعثَوا فِی الأَرضِ مُفسِدینَ). (5)
در آیاتی از این دست که امور به خداوند نسبت داده می شود، توجه به خدا محوری در افراد تقویت شده، تجلّی می یابد؛ از این رو می‌تواند موجب جلوگیری از انحرافات و کجروی‌ها شود.
با توجه دادن افراد به اینکه تحولات تاریخی و اجتماعی بشر در دست خداوند است، از بین رفتن قوم عاد را متذکر می‌شود و جانشینی قوم نمود را بیان می‌کند. این مسئله علاوه بر مشیت الهی، قوانین خداوندی و سنّت‌های او را بیان می‌کند، مبنی بر اینکه همواره تغییرات و تحولات اجتماعی و تاریخی برای بشر بر اساس فرایندهای اجتماعی حاکم بر آن جامعه صورت می‌پذیرد. یادآوری این نکات زمینه پایبندی و تعهد بیشتر اعضای جامعه به عناصر فرهنگی را فراهم می‌سازد.
نکته‌ی قابل توجه دیگر اینکه توجه به خدادادی بودن نعمت‌ها و به یادداشتن همواره آنها، زمینه‌ی پرهیز آدمی از فسادانگیزی خواهد بود.(6)

آیه‌ی دوم

«وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کَانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ بِمَا صَبَرُوا وَ دَمَّرْنَا مَا کَانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ مَا کَانُوا یَعْرِشُونَ» (7) و بخش‌های شرقی و غربی سرزمین [فلسطین] را که در آن برکات قرار داده بودیم به قومی که پیوسته تضعیف می‌شدند به میرات دادیم و وعده‌ی نیکوی پروردگارت درباره [پیروزی] بنی‌اسرائیل، به خاطر صبرشان تحقّق یافت و آنچه را فرعون و قومش [از کاخ] ساخته و آنچه را افراشته بودند، ویران کردیم.
تفسیر نمونه در مورد این آیه می‌گوید:
پس از نابودی قوم فرعون و درهم شکستن قدرت آنها، بنی‌اسرائیل که سالیان دراز در زنجیر اسارت و بردگی به سر می‌بردند، وارث سرزمین‌های پهناور آنها شدند، آیه‌ی فوق به همین معنا اشاره کرده، می‌گوید: «مشرق‌ها و مغرب‌های پر برکت زمین را در اختیار جمعیت مستضعف و استعمار شده قرار دادیم» (وَ أَورَثنا القَومَ الَّذینَ کانُوا یُستَضعَفُونَ مَشارِقَ الأَرضِ وَ مَغارِبَها الَّتِی بارَکنا فِیها).
همان‌طور که سابقاً هم اشاره کرده‌ایم، «ارث» در لغت به معنای مالی است که بدون تجارت و معامله از کسی به کسی می‌رسد، اعم از اینکه از مردگان باشد یا از زندگان.
«یُستَضعَفُونَ» که از ماده‌ی «استضعاف» گرفته شده، معادل کلمه «استعمار» است که در عصر و زمان ما به کار می‌رود و مفهوم آن این است که قومی ستم پیشه جمعیتی را تضعیف کنند تا بتوانند از آنها در مسیر مقاصدشان بهره‌کشی نمایند، منتها این تفاوت را با کلمه‌ی استعمار دارد. استعمار ظاهرش به معنای آباد ساختن است و باطنش به معنای ویرانگری است، ولی استضعاف ظاهر و باطنش هر دو یکی است!
تعبیر به «کانُوا یُستَضعَفُونَ» نیز اشاره به این است که فرعونیان به طور مداوم آنها را در ضعف و ناتواقی نگه می‌داشتند، ضعف و ناتوانی فکری و اخلاقی و اقتصادی از هر نظر و در تمام جهات.
تعبیر به «مَشارِقَ الأَرضِ وَ مَغارِبَها» (مشرق‌ها و مغرب‌هاى زمین) اشاره به سرزمین های وسیع و پهناوری است که در اختیار فرعونیان بود: زیرا سرزمین‌های کوچک، مشرق‌ها و مغرب‌های مختلف و به تعبیر دیگر افق‌های متعدد ندارد، اما یا سرزمین پهناور، حتماً اختلاف افق و مشرق‌ها و مغرب‌ها، به دلیل خاصیت کرویت زمین، خواهد داشت، به همین دلیل، ما این تعبیر را کنایه از وسعت سرزمین فراعنه گرفتیم.
جمله‌ی «بارَکنا فِیها» اشاره به آبادی فوق‌العاده این منطقه، یعنی مصر و شام است که هم در آن زمان و هم در این زمان از مناطق پر برکت دنیا به حساب می‌آید و به طوری که بعضی از مفسران نوشته‌اند در آن روز کشور فراعنه به قدری وسعت داشت که سرزمین شامات را هم در بر می‌گرفت.
بنابراین منظور حکومت بر تمام کره‌ی زمین نبوده است: زیرا این موضوع مسلماً بر خلاف تاریخ است، بلکه منظور حکومت بنی اسرائیل بر سراسر سرزمین فراعنه می‌باشد.
آن‌گاه می‌گوید: «وعده‌ی نیک پروردگار تو در زمینه پیروزی بنی‌اسرائیل - به دلیل صبر و استقامتی که نشان دادند - تحقق یافت» (وَ تَمَّت کَلِمَةُ رَبِّکَ الحُسنی عَلی بَنی إِسرائیلَ بِما صَبَرُوا).
این همان وعده‌ای است که در آیات قبل (آیه‌ی 128 و 129 همین سوره) به آن اشاره شده است.
گرچه در این آیه تنها سخن از بنی‌اسرائیل و سرانجام استقامت آنها در برابر فرعونیان به میان آمده است، این موضوع به طوری که از آیات دیگر قرآن استفاده می‌شود، این موضوع اختصاص به قوم و ملتی ندارد، بلکه هر جمعیت مستضعفی به پاخیزند و برای آزادی خود از چنگال اسارت و استعمار کوشش کنند و در این راه استقامت و پایمردی نشان دهند، سرانجام
پیروز خواهند شد و سرزمین‌هایی که به دست ظالمان و ستمگران اشغال شده است، آزاد می‌شوند.
در پایان آیه اضافه می‌کند که «ما قصرهای زیبای فرعون و فرعونیان و کاخ‌های مجلل و بناهای پر زرق و برق و جالب آنها و هم چنان باغات پرشکوهشان را نابود ساختیم» (وَ دَمَّرنا ما کانَ یَصنَعُ فِرعَونُ وَ قَومُهُ وَ ما کانُوا یَعرِشُونَ). (8)
بیان مجمع‌البیان در مورد این آیه را نیز در اینجا می‌آوریم:
به دنبال مطالب پیش می‌فرماید: قوم بنی‌اسرائیل را که بر اثر ظلم قبطیان ضعیف شده بودند، قدرت بخشیدیم و پس از هلال فرعون، سراسر قلمرو کشور فرعون را در اختیار آنها گذاشتیم و با زراعت و میوه و جاری کردن چشمه‌ها و نهرها آنجا را برکت دادیم.
حسن گوید قلمرو کشور فرعون شام و مصر بود. قتاده گوید شرق و غرب شام بود. جبایی گوید مصر بود. زجاج گوید داود و سلیمان از بنی‌اسرائیل بودند و بر کشور فرعون حکومت کردند.
«وَ تَمَّت کَلِمَةُ رَبِّکَ الحُسنی عَلی بَنِی‌إسرائِیلَ بِما صَبَرُوا»: وعده‌ی نیکویی که خداوند به بنی‌اسرائیل داده بود، تحقق یافت. دشمنشان نابود شد و بر سرزمین وی دست یافتند. وفای به وعده، از لحاظ اینکه همراه ارزانی داشتن نعمت است، به منزله‌ی تمام سخن است. برخی گویند: «کلمه‌ی حسنی» این آیه است: «وَ نُریدُ إَن نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ استُضعِفُوا فِی الأَرضِ...». (9) حسن گوید تمام کلمات خدا نیکوست: زیرا وعده است به چیزهایی که پسندیده است و مقصود وعده‌ی بهشت است. به هر صورت، آنها از این لحاظ، مشمول عنایات و الطاف خداوندی شدند که در برابر آزارهای فرعونیان صبر کردند و به کارهای سخت، تن دادند.

آیه‌ی سوم

«وَ دَمَّرنا ما کانَ یَصنَعُ فِرعَونُ وَ قَومُهُ وَ ما کانُوا یَعرِشُونَ»: (10) خانه‌ها و کاخ‌های فرعون و فرعونیان و درخت‌ها و باغ‌های آنها و به قول ابن عباس سقف‌های ایشان را ویران کردیم.
این آیه با پرداختن به برکاتی که خداوند به بنی‌اسرائیل عطا فرموده است، توجه افراد را خواست و اراده‌ی خداوند در نابودی فرعون وقومش بیان می‌کند.
همان‌طور که در ابتدای این بحث بیان کردیم، خداوند در تمام آیاتی که انجام اموری را به خدا نسبت می‌دهد، نسبت‌های خود را در جهان تأکید می‌کند و آن سنّت‌ها را متناسب با موضوعی که از آن سخن می‌گوید، بیان می‌فرماید. از جمله در این آیه به بیان این سنّت خود می‌پردازد که نابودی ستمگران و حاکمیت مستضعفان از سنّت‌های اوست. این مژده برای بشریت بسیار شیرین و آرامش بخش‌خواهد بود.(11)
همچنین یکی از فرایندهای اجتماعی حاکم بر جوامع، تغییر ساختارهای اجتماعی پس از تداوم نابرابری‌های اجتماعی است. اینکه عملکرد انسان‌ها در تعیین سرنوشت آنان به دست خداوند نقشی به سزا دارد.(12)
خداوند در آیاتی همچون 141 و 168 سوره‌ی اعراف به بیان چگونگی آزمایش امت‌ها می‌پردازد. اینکه انسان با سختی‌ها، نعمت‌ها و تفضلات الهی آزمایش می‌شود و آنها اموری هدف دارند و زمینه آزمون انسان‌ها را فراهم می‌آورند. همچنین به این نکته اشاره می‌کند که آزمون‌های الهی به گونه‌ای هستند که در آدمی زمینه‌ی بازگشت به صلاح و صواب را ایجاد می‌کنند.
آیات دیگری در این خصوص وجود دارند که با بیان تاریخ گذشتگان و توجه دادن به سرنوشت ایشان نقش اراده‌ی خداوند را در ایجاد تغییرها و دگرگونی‌های جوامع بشری بیان کرده است و در خلال بیان آنها، سنّت‌های الهی را نیز معرق می‌کنند: از جمله آیاتی که در ادامه خواهید دید:

آیه‌ی چهارم

«وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَکْنَاهُمْ بِعَذَابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْ لاَ أَرْسَلْتَ إِلَیْنَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیَاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزَى‌» (13) و اگر ما آنان را قبل از [آمدن پیامبر و نزول قرآن] با عذابی هلاک می‌کردیم، می‌گفتند: پروردگارا! چرا پیامبری برای ما نفرستادی تاما از آیات تو پیروی کنیم، پیش از آنکه ذلیل و خوار شویم.
تفسیر این آیه در المیزان این چنین است:
ظاهراً ضمیر در «من قبله» به کلمه «بینه» - که در آیه‌ی قبلی بود- بر می‌گردد: چون مقصود از آن قرآن است و معنای آیه این است: اگر ما کفار را به دلیل اسرافی که در کفر ورزیدند، به عذایی هلاک کنیم، قبل از آن که بر آنان بینه نازل سازیم و حجت را بر آنان تمام کنیم، آن وقت حجت به نفع آنان و به ضرر ما و خلاصه حق به جانب ایشان می‌شد: چون می‌گفتند: پروردگارا! چرا رسولی به سوی ما گسیل نکردی، تا قبل از آنکه به عذاب استیصال، هلاک و بیچاره شویم، آیات تو را پیروی کنیم؟
بعضی از مفسران گفته‌اند ضمیر مذکور به رسول بر می‌گردد، هرچند چنین لفظی پیش از این نیامده است، از مضمون آیه پیشین استفاده می‌شود، به شهادت اینکه گفتند: «چرا رسولی به سوی ما نفرستادی» و این وجه از نظر لفظ وجهی قریب و نزدیک به ذهن است، ولی از نظر معنا، معنای اول قریب به ذهن است و جمله‌ی «فَنَتَّبعَ آیاتِکَ» آن را تأیید می‌کند، چون نفرمود: «فنتبع رسولک».
«قُل کُلٌّ مُتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعلَمُونَ مَن أَصحابُ الصِّؤاطِ السَّوِیِّ وَ مَنِ اهتَدی».
کلمه‌ی «تربص» به معنای انتظار است و «صراط سوی» به معنای راه مستقیم است و جمله‌ی «کل متربص» معنایش این است که بگو هر یک از ما و شما منتظریم، ما منتظریم تا وعده‌ای که درباره شما خدا به ما داده است مبنی بر اینکه، دین خود را بر کفر شما جلو می‌اندازد و نور خود را تمام می‌کند، فرارسد، شما هم منتظرید تا بلاها بر سر ما هجوم آورد و بتوانید دعوت حق ما را باطل کنید و هر یک از ما و شما راه خود را به سوی آرزو و هدف خود گرفته، پیش می‌رود، پس شما
منتظر باشید.
این جمله تهدید است: [زیرا] می‌فرماید به زودی خواهید فهمید که کدام یک از ما و شما راه درست را پیموده و آن صراط مستقیمی که آدمی را به هدفش می‌رساند، طی کرده و کدام یک به مطلوب خود راه یافته است، که این جمله از اخبار غیبی است که فتح و پیروزی مسلمان را پیشگویی می‌کند. (14).

آیه‌ی پنجم

«وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَمْلَیْتُ لَهَا وَ هِیَ ظَالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُهَا وَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ»: (15) و چه بسیار از [شهرها و] آبادی‌هایی که به [اهل] آن مهلت دادم در حالی که ستمگر بودند [امّا از این مهلت، برای توبه و اصلاح خویش استفاده نکردند و بر کفر خود اصرار ورزیدند]. سپس آن[ها] را با قهر خود گرفتم و بازگشت [همه] به سوی من است.
در تفسیر نمونه می‌خوانیم:
در آخرین آیه بار دیگر روی همان مسئله‌ای که در چند آیه قبل تکیه شده بود، تأکید می‌کند و به کافران لجوج این چنین هشدار می‌دهد: «چه بسیار شهرها و آبادی‌ها که به آنها مهلت دادم، در حالی که ستمگر بودند (مهلت دادم تا اینکه بیدار شوند و هنگامی که بیدار نشدند باز هم مهلت دادم تا در ناز و نعمت فرو روند)، اما ناگهان آنها را زیر ضربات مجازات گرفتم» (و کَأَیِّن مِن قَریَةٍ أَملَیتُ لَها وَ هِیَ ظالِمَةٌ ثُمَّ أَخذتُها). آنها نیز مثل شما از دیر شدن عذاب، شکایت داشتند و مسخره می‌کردند و آن را دلیل بر بطلان وعده‌ی پیامبران می‌گرفتند، ولی سرانجام گرفتار شدند و هر چه فریاد کشیدند، فریادشان به جایی نرسید.
آری، «همه به سوی من باز می‌گردند» و تمام خطوط به خدا منتهی می‌شود و همه این اموال و ثروت‌ها می‌ماند و وارث همه اوست (وَ إِلَیَّ المَصِیرُ). (16)
این گونه آیات در قرآن فراوان دیده می‌شوند که برخی از این موارد را ذکر کردیم. (17)
در پایان این قسمت به آیه‌ای اشاره می‌کنیم که از آیاتی است که همه‌ی مردم جهان به آن امید دارند و با آن زندگی کرده و در همه‌ی ادیان چنین بشارتی داده شده است و آن آیه‌ی 5 سوره‌ی قصص است:

آیه‌ی ششم

«وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ»:(18) وما اراده کرده‌ایم که بر کسانی که در زمین به ضعف و زبونی کشیده شدند، منّت گذاریم و آنان را پیشوایان و وارثین [روی زمین] قرار دھیم.
در تفسیر این آیه در تفسیر نمونه آمده است:
«آنها را پیشوایان و وارثین روی زمین قرار دهیم» (و نَجعَلَهُم أَئِمَّةً وَ نَجعَلَهُمُ الوارِثِینَ).
«آنها را نیرومند و قوی و صاحب قدرت و حکومتشان را مستقر و پا بر جا سازیم» (وَ نُمَکِّنَ لَهُم فِی الاَرضِ).
«و به فرعون وهامان و لشکریان آنها آنچه را از سوی این مستضعفین بیم داشتند نشان دهیم»! (وَ نُرِیَ فِرعَونَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنهُم ما کانُوا یَحذَرُونَ).
چقدر این دو آیه گویا و امیدبخش است؟ چراکه به صورت قانونی کلی و در شکل فعل مضارع و مستمر بیان شده است، تا تصور نشود اختصاص به مستضعفان بنی‌اسرائیل و حکومت فرعونیان داشته، می‌گوید: ما می‌خواهیم چنین کنیم...؛ یعنی فرعون می‌خواست بنی‌اسرائیل را تار و مار کند و قدرت و شوکتشان را درهم بشکند، اما ما می‌خواستیم آنها قوی و پیروز شوند. او می‌خواست حکومت تا ابد در دست مستکبران باشد، اما ما اراده کرده بودیم که حکومت را به مستضعفان بسپاریم! و سرانجام چنین شد.
ضمناً تعبیر به «منت» چنان که پیش از این هم گفته‌ایم، به معنای بخشیدن مواهب و نعمت‌هاست و این با منت زبانی که بازگو کردن نعمت به قصد تحقیر طرف است و مسلما کار مذمومی است، فرق بسیار دارد.
در این دو آیه خداوند پرده از روی اراده و مشیت خود در مورد مستضعفان برداشته است و پنج امر را در این زمینه بیان می‌کند که با هم پیوند و ارتباط نزدیک دارند:
نخست اینکه ما می‌خواهیم آنها را مشمول نعمت‌های خود کنیم (وَ نُرِیدُ أَن نَمُنَّ...).
دوم اینکه ما می‌خواهیم آنها را پیشوایان نماییم (نَجعَلَهُم أَئِمَّةً).
سوم اینکه ما می‌خواهیم آنها را وارثان حکومت جباران قرار دهیم (وَ نَجعَلَهُمُ الوارِثِینَ).
چهارم اینکه ما حکومت قوی و پا بر جا به آنها می‌دهیم (وَ نُمَکِّنَ لَهُم فِی الأَرضِ). (19)
و پنجم بیان صاحب مجمع‌البیان در این آیه که می‌نویسد:
فرعون اراده کرده بود که بنی‌اسرائیل را براندازد و اراده ما این بود که بر آنها که ضعیف شده بودند، منت گذاریم.
«وَ نَجعَلَهُم أَئِمَّةً»: و آنها را پیشوایان خیر و رهبران حقیقت قرار دهیم. این معنا از ابن عباس است. قتاده گوید یعنی به آنها ملک و سلطنت بخشیم. این قول هم در نتیجه با قول اول یکی است: زیرا کسانی که خداوند به آنها ملک و قدرت بخشد، البته پیشوایان خیر و حقیقت خواهند بود، اما کسانی که بر مسند قدرت و حکومت، به مردم ستم روا دارند، حکومتشان از جانب خدا نیست، چنان که می‌فرماید:
«فَقَدْ آتَیْنَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْنَاهُمْ مُلْکاً عَظِیماً»: (20) ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و ملکی عظیم به آنها بخشیدیم.
ملک و حکومتی که از جانب خداست واجب الاطاعة است و بنابراین امامان و جانشینان پیامبر پادشاهان حقیقی هستند که در دین و دنیا مقدم‌اند و وظیفه‌ی مردم است که پیرو آنها باشند و پا جای پای ایشان بگذارند.
«وَ نَجعَلَهُم أَئِمَّةً»: و این مردم ضعیف را وارث دیار و اموال فرعون و قومش گردانیم.
در روایت صحیح از علی (علیه السلام) چنین نقل شده است: سوگند به خدایی که دانه را شکافت و مخلوقات را هستی بخشید که دنیا بعد از آنکه در مقابل ما چموشی و سرکشی کرده است همچون شتر بد خلق که به فرزند خود محبت می‌کند، به سوی ما روی می‌آورد و در برابر ما رام می‌شود. آن گاه همین آیه را تلاوت فرمود.
در روایت دیگر است که امام باقر (علیه السلام) نظر به فرزندش امام صادق (علیه السلام) افکند و فرمود: به خدا سوگند، این از همان کسانی است که خدا درباره‌شان فرموده است: «وَ نُرِیدُ أَن نَمُنَّ عَلی الَّذِینَ استُضعِفُوا فِی الأَرضِ...».
امام سجاد (علیه السلام) فرمود: به خدایی که محمد (صلی الله علیه وآله و سلم) را برای بشارت و انذار برگزید که نیکان خاندان ما و شیعیانشان به منزله موسی و پیروانش و دشمنان ما و طرفدارانشان به منزله فرعون و پیروانش خواهند بود.(21)
در این آیه در مورد دوره خاصی سخن به میان نیامده و به صورت یک قانون فراگیر بیان شده است تا تصور نشود اختصاص به بنی‌اسرائیل دارد. خداوند در این آیه سنّتی از سنّت‌هایش را بیان می فرماید که ظلم پایان‌ناپذیر است و خداوند بر کسانی که ضعیف شمرده شده‌اند منّت می‌گذارد و ایشان را وارث و پیشوا قرار خواهد داد.
آنچه در این آیه به آن اشارہ شده، اراده‌ی خداوندی در این خصوص متذکر شده است، آن را حتمی می‌خواند و این همان چیزی است که غالباً مردم در سراسر جهان به امید آن زندگی می‌کنند تا روز موعود فرا رسد.
حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در سخنانشان در مورد انتقام ظلم از جانب خداوند چنین می‌فرمایند:
«و لَئِن أمهَلَ الظّالِمَ فَلَن یفُوتَ أخذُهُ، و هُوَ له بالمرصادِ علی مَجازِ طریقهٍ، و بموضِعِ الشَّجامِن مَساغٍ ریقِهِ»: (22) اگر خداوند، ستمگر را چند روز مهلت دهد، از بازپرسی و عذاب او غفلت نمی‌کند و او بر سر راه، در کمین‌گاه ستمگران است و الگوی آنها را در دست گرفته تا از فرورفتن آب دریغ دارد.

پی‌نوشت‌:

1. مرتضی مطهری: علل گرایش به مادیگری: ص 528.
2. همو؛ مجموعه آثار؛ ج1، ص 528.
3. اعراف: 74.
4. سید محمدباقر موسوی همدانی؛ ترجمه‌ی تفسیرالمیزان؛ ج8، ص 23.
5. ناصر مکارم شیرازی؛ تفسیر نمونه؛ ج6، ص 237 - 238.
6. محمدباقر آخوندی و علی نقی ایازی: مفاهیم اجتماعی در قرآن: ص 571.
7. اعراف: 137.
8. ناصر مکارم شیرازی؛ تفسیر نمونه: ج6، ص 329 - 330.
9. قصص: 5.
10 . مترجمان؛ ترجمه‌ی مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن؛ ج10، ص 34-35.
11. در این خصوص به آیات دیگری می‌توان اشاره نمود، از جمله: آیه 4 سوره‌ی روم.
12. محمدباقر آخوندی و علی نقی ایازی؛ مفاهیم اجتماعی در قرآن: ص 616.
13. طه: 134.
14. سیدمحمدباقر موسوی همدانی: ترجمه‌ی تفسیر‌المیزان: ج14، ص 337.
15. حج: 48.
16. تفسیر نمونه؛ ج14، ص 134.
17. می‌توان به موارد دیگری نیز اشاره کرد، مانند: آیه‌ی 40 قصص، آیه‌ی 58 قصص، آیه‌ی 78 قصص، آیه‌ی 15 عنکبوت، آیه‌ی 4 روم، آیه‌ی 19 سباء، آیه‌ی 31 یس و آیه‌ی 37 دخان.
18. قصص: 5.
19. ناصر مکارم شیرازی؛ تفسیر نمونه؛ ج16، ص 16-17.
20 . نساء: 54.
21. مترجمان: ترجمه‌ی مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن؛ ج18، ص 158 - 159.
22. محمد دشتی؛ نهج البلاغه؛ خطبه 97.

منبع مقاله :
ایازی، علی نقی؛ سادات‌هدایی، نیکو، (1393)، درآمدی بر مفهوم تغییرات اجتماعی در قرآن، قم: چاپخانه‌ی مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

نقش رسانه ها در ارتباطات جمعی رسانه ها و انحرافات اجتماعینقش رسانه ها در ارتباطات جمعی رسانه ها و انحرافات اجتماعی کند و کاوی در عرصه رسانه مسلم کریمی نقش هنر در آموزش وپرورشنوشته شده در دوشنبه چهارم خرداد ۱۳۸۸ساعت توسط کریمی مسلم الگوی دینی رفتارها در خانواده و نقش رسانه ملیدیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شدآسیب شناسی خانواده،نقش خانواده در تربیت فرد ، …مقاله در مورد آسیب شناسی خانواده آسیب شناسی خانواده ، اهمیت خانواده حجت‌الاسلام طباطبایی در گفت‌‌وگوی مشروح با فارس نقش …حجت‌الاسلام طباطبایی در گفت‌‌وگوی مشروح با فارس نقش جریان مسیحییهودی در تربیت تحقیق و پژوهش در متوسطه علوم اجتماعیتحقیق و پژوهش در متوسطه علوم اجتماعی به وبلاگ علمی آموزشی و خبری خوش آمدیدبا الهه حصاری بازیگر نقش یلدا در سریال هشت و نیم …آخرین خبرها استخدام فوری در یهترین شرکتها با عالی ترین حقوق و مزایا زیباترین عکسهای آب و نقش آن در بدن سایت پزشکان بدون مرزسلولهای بدن در محیط آبی ویژه‌ای زندگی می‌کنند که ترکیب آن برای بافتهای مختلف بدن جامعه شناسی انحرافات آسیب شناسی اجتماعی …جامعه شناسی انحرافات آسیب شناسی اجتماعی بررسی علل خودسوزی در بین دختران لرستانی آفتاب اقدام عجیب پرستاران زن در چالش روپوش عکس بتازگی چالشی با عنوان چالش روپوش به نقش رسانه ها در ارتباطات جمعی رسانه ها و انحرافات اجتماعی نقش رسانه ها در ارتباطات جمعی رسانه ها و انحرافات اجتماعی کند و کاوی در عرصه رسانه نقش مسلم کریمی نقش هنر در آموزش وپرورش نوشته شده در دوشنبه چهارم خرداد ۱۳۸۸ساعت توسط کریمی مسلم تحقیق و پژوهش در متوسطه علوم اجتماعی تحقیق و پژوهش در متوسطه علوم اجتماعی به وبلاگ علمی آموزشی و خبری خوش آمدید الگوی دینی رفتارها در خانواده و نقش رسانه ملی بخش اول چکیده نظر به گستردگی ارتباطات و سهولت آشنایی با فرهنگ‌های مختلف، نظام خانواده تحت آسیب شناسی خانواده،نقش خانواده در تربیت فرد ، سلامت جامعه مقاله در مورد آسیب شناسی خانواده آسیب شناسی خانواده ، اهمیت خانواده زیبا وب حجت‌الاسلام طباطبایی در گفت‌‌وگوی مشروح با فارس نقش جریان حجت‌الاسلام طباطبایی در گفت‌‌وگوی مشروح با فارس نقش جریان مسیحییهودی در تربیت یزید جامعه شناسی انحرافات آسیب شناسی اجتماعی بررسی علل خودسوزی جامعه شناسی انحرافات آسیب شناسی اجتماعی بررسی علل خودسوزی در بین دختران لرستانی آشنایی آب و نقش آن در بدن سایت پزشکان بدون مرز سلولهای بدن در محیط آبی ویژه‌ای زندگی می‌کنند که ترکیب آن برای بافتهای مختلف بدن بسیار با الهه حصاری بازیگر نقش یلدا در سریال هشت و نیم دقیقهتصاویر آخرین خبرها استخدام فوری در یهترین شرکتها با عالی ترین حقوق و مزایا زیباترین عکسهای عروسی مدیریت و رهبری آموزشی در هزاره سوم غلامرضا کاشانی تفویض اختیار اصلی است قانونی که بخاطر وجود تخصص و مهارت در افراد سازمانی صفات خداوند در جوشن کبیر اسم اعظم خداوند در انجیل معجزات خداوند در قرن خداوند در تورات نام خداوند در دین یهود اسامی خداوند در کتاب مقدس پیمان خداوند در زبان عبری نام خداوند در تورات


ادامه مطلب ...

فرابشری بودن ادراک خداوند در نهج‌البلاغه

[ad_1]

چکیده:

در این مقاله براساس منابع منقول و به طور خاص کلام علی (علیه‌السلام) و با استفاده‌ی از آن به تبیین و تنقیح این موضوع خواهیم پرداخت و بیان خواهیم کرد که آن حضرت در بیانات بسیاری، درک احاطی خداوند را در تمامی مراحل؛ حس، وهم و عقل منتفی می‌دانند و او را فراتر از حدود این حواس دانسته‌اند و در جای جای بیاناتشان بر این تأکید دارند که شناختی از خداوند که منجر به تشبیه و تمثیل خداوند به غیر باشد امکان‌پذیر نبوده و باید از آن اجتناب کرد. سپس به تبیین شناخت مورد نظر ایشان پرداخته و نوعی از ادراک را برای خداوند مجاز می‌دانیم که توسط ذات اقدس الهی به انسان اعطا شده باشد و از سیر و اندیشه در آثار صنع او پدید آمده باشد.

مقدمه:

کسب معرفت همیشه دغدغه اهل علم و خواص بوده است و در این میان، معرفت به خداوند متعال به جهت وجود فطرت کمال‌جو و حقیقت‌طلب انسان‌ها، به طور خاص مورد نظر بوده و از موضوعاتی است که دغدغه و محل بحث تمامی اهل آراء عقاید بوده است هر فرقه‌ای به زعم خود به حقیقت نائل شده است و حال آن که در حقیقت آن بیت مولوی در این جا تحققی تام یافته است که گفت:

هر کسی از ظن خود شد یار من *** وز درون من نجست اسرار من

هیچ کدام این این فِرَق به طور کامل به حقیقت دست نیافته‌اند. در این معرکه‌ی آراء و ورطه‌ی حیرت و سرگردانی، به نظر می‌رسد بهترین راه برای دریافت صحیح و تلقی درست از این موضوع را می‌توان در مکتب کسی یافت که به حق می‌گوید: مَا کُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ (کلینی، 1365، 97/1).
همچنین از مردم می‌خواهد که از او از آسمان‌ها بپرسند چرا که او به راه آسمان‌ها آشناتر از راه زمین است أَیُّهَا النَّاسُ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ (نهج‌البلاغه، خطبه 189).
امیرمؤمنان (علیه‌السلام) معارف عمیقی در ارتباط با معرفت خداوند بیان کرده‌اند. آن چه که می‌توان آن را به عنوان مبنا و مقدمه از کلمات آن حضرت (علیه‌السلام) استخراج کرد، آن‌جاست که حضرت می‌فرماید:
«من اعتمد علی الرّأی و القیاس فی معرفة الله ضلّ و تشعّبت علیه الأمور؛ کسی که در راه شناخت خداوند بر رأی خود و قیاس اعتماد و تکیه کند گمراه شود و کارها بر او پراکنده شود»؛ (تمیمی آمدی، 1361، 81)
همچنین آن حضرت می‌فرمایند:
«من تعمّق لم ینب الی الحقّ؛ کسی که درباره خدای تعالی تعمّق (زیاده‌روی) کند به سوی حق بازنگردد»؛ (همان، 61)
از این دو کلام ارزشمند به سادگی استخراج می‌گردد که آن حضرت تفکر قیاسی و تعمق در مورد خداوند را آن‌گاه که منجر به تشبیه و تمثیل خداوند با مخلوقات باشد مردود دانسته و انجام چنین کاری را موجب انحراف از مسیر حق و افتادن به تاریکی‌های حیرت می‌دانند.
همچنین آن حضرت تفکر و تحقیق در کیفیت فعل الهی را نیز مردود دانسته و از آن پرهیز می‌دهند:
«فَمَنْ فَرَّغَ قَلْبَهُ وَأَعْمَلَ فِکْرَهُ لِیَعْلَمَ کَیْفَ أَقَمْتَ عَرْشَکَ وَ کَیْفَ ذَرَأْتَ خَلْقَکَ وَ کَیْفَ عَلَّقْتَ فِی الْهَوَاءِ سَمَاوَاتِکَ وَ کَیْفَ مَدَدْتَ عَلَى مَوْرِ الْمَاءِ أَرْضَکَ رَجَعَ طَرْفُهُ حَسِیراً وَ عَقْلُهُ مَبْهُوراً وَ سَمْعُهُ وَ الِهاً وَ فِکْرُهُ حَائِراً؛ پس هر کس دل از همه چیز خالی بدارد و اندیشه به جریان بیندازد تا بداند که عرش خود را چگونه برپا داشتی و مخلوقاتت را چگونه آفریدی و آسمانها را در فضا چگونه معلق نگه داشتی، و چگونه زمینت را بر موج آب گستردی، چنین شخصی با چشمانی خیره و عقل سرگشته و گوش واله و فکر حیرت‌زده باز پرس می‌گردد»؛ (شریف رضی، بی‌تا، خطبه 160، 255»
به عبارت دیگر، درست است که خداوند ظاهر و باطن است و درست است که از حیث این اسامی دارای اشتراک لفظی با مخلوقات است، لیکن از نظر معنا کاملاً متفاوت است. علی (علیه‌السلام) بر این موضوع تصریح کرده و فرموده‌اند:
«الظَّاهِرِ فَلَا شَیْ‌ءَ فَوْقَهُ وَ الْبَاطِنِ فَلَا شَیْ‌ءَ دُونَهُ؛ خداوند ظاهر است و چیزی والای او وجود ندارد، و باطن است و چیزی ورای او نیست»؛ (شریف رضی، همان، خطبه 94، 187)
همچنین آن حضرت در توضیح ظاهر و تمایز آن با صفت محسوسش فرموده‌اند:
«وَالظَّاهِرِ لَا بِرُؤْیَةٍ وَالْبَاطِنِ لَا بِلَطَافَةٍ؛ او ظاهر است نه به واسطه دیدن، و باطن است نه به واسطه لطیف بودن؛ خطبه 150، 267»
و نیز فرموده‌اند:
«الظَّاهِرُ لَا یُقَالُ مِمَّ وَ الْبَاطِنُ لَا یُقَالُ فِیمَ لَا شَبَحٌ فَیُتَقَصَّى وَ لَا مَحْجُوبٌ فَیُحْوَى؛ آشکار است و نتوان گفت که از چه، نهان است و نتوان گفت که در چه. شبحی نیست که پدید آید و انحلال یابد و در پرده‌ای نهان نیست که در چیزی محاط شده باشد»؛ (شریف رضی، همان، خطبه 161)
همانگونه که آشکار است آن حضرت کاملاً ظهور خداوند را با ظهور مخلوق متمایز دانسته و گونه‌ای خاص از ظهور را مدنظر دارند که قابل سرایت به مخلوق نبوده و حتی متصوَّر آن نیز نمی‌توان شد. درست است که خداوند ظاهر است منتها نه ظاهری که ما تصور آن را در ذهن داریم و همو باطن است لیکن نه باطنی که درک ما بدان می‌رسد. این را می‌توان در یک کلام خلاصه کرد که خداوند و صفات او در درک انسانی نگنجند و قوای فاهمه‌ی ما را راهی به فهم خداوند نیست. حال این عدم ادراک تا چه مرتبه و مرحله از قوای فاهمه را دربرمی‌گیرد؟! به عبارت دیگر، این عدم امکانِ فهم، تنها به حواس ظاهری محدود می‌گردد و یا حواس باطنی را نیز در بر خواهد گرفت؟ همچنین در صورتی که قوای باطنی را نیز شامل گردد، آیا همه حس‌های باطنی در این عجزِ از فهم مشترکند یا برخی از آن‌ها که ظرفیت بالاتری نسبت به بقیه دارند از این موضوع استثنا بوده و توان ادراک آن‌ها را دارند؟ در صورت امکان درک برای برخی از حواس، این درک از منظَر علی (علیه‌السلام) دارای چه خصوصیات و مقولاتی است؟ تمام این‌ها سؤالاتی است که ما بر آنیم تا با استفاده از بیانات گوهربار امیرمؤمنان (علیه‌السلام) به تبیین آن پرداخته و تا حد زیادی رویکرد علی (علیه‌السلام) را نسبت به آن آشکار سازیم:
با توجه به بسیاری از بیانات علی (علیه‌السلام) در منابع حدیثی ما و به طور خاص کتاب شریف نهج‌البلاغه مشخص می‌گردد که رویکرد اصلی علی (علیه‌السلام) در مورد امکان درک احاطی از خداوند، نفی مطلق آن بوده و آن حضرت، تمامی حواس بشری را از درک احاطی او قاصر می‌داند. ما در این جستار به تفکیک به این موضوع پرداخته و آشکار می‌سازیم که در هر سه مرحله: حواس مادی، وهم و عقل، درک تمثیلی و تشبیهی خداوند میسور نبوده و امام علی (علیه‌السلام) از تلاش برای درک در هر یک از این مراحل پرهیز داده‌اند.

فراتر از درک حواس ظاهری:

اولین و ملموس‌ترین حوّاسی که برای انسان وجود دارد، حواس ظاهری است: این حواس که شامل پنج حس می‌شوند عبارتند از: بینایی، شنوایی، چشایی، بویایی و لامسه. این پنج حس، وجه مشترک انسان و حیوان می‌باشند. به عبارت بهتر، این پنج حس به جنبه حیوانی انسان متعلق بوده و عموم حیوانات نیز آن‌ها را دارا بوده و حتی برخی از حیوانات در این حواس از انسان برتر و قوی‌تراند. برای مثال قوه بویایی سگ، بینایی عقاب، شنوایی خفاش و... از انسان بسیار برتر و قوی‌تر است. لذا هم از نظر عقلی و هم از دیدگاه نقل، عدم امکان درک خداوند توسط حواس ظاهری امری بدیهی است که نیاز به اثبات ندارد. لیکن برای روشن‌تر شدن موضوع، مباحثی در این زمینه که توسط حضرت علی (علیه‌السلام) بیان شده‌اند را بازگو کرده تا به روشن‌تر شدن زوایای پنهان آن منتج گردد.
علی (علیه‌السلام) در سخنان بسیاری به فراحسی بودن خداوند و عدم توانایی حواس ظاهری بر درک او اشاره داشته‌اند: ایشان در خطبه 49 و 51 به نفی رؤیت خداوند پرداخته و فرموده‌اند: «و امتنع علی عین البصیر.» همچنین در فرازی دیگر به گونه‌ای دیگر به فراحسی بودن اشاره داشته‌اند:
«وَ الرَّادِعُ أَنَاسِیَّ الأَبْصَارِ عَنْ أَنْ تَنَالَهُ أَوْ تَدْرِکَه؛ کس که مردم چشمها را از مشاهده ذات پاکش و رسیدن به او باز داشته است»؛ (همان، خطبه 89، 161)
البته در بیان این موضوع، حضرت تنها به این اقوال بسنده نکرده و موارد بسیار دیگری نیز می‌توان در اینجا ذکر کرد. به عنوان نمونه عبارت «و لا تحیط به الأبصار و القلوب.» (خطبه 83، 150) و همچنین:
«لَمْ تَرَکَ الْعُیُونُ فَتُخْبِرَ عَنْکَ بَلْ کُنْتَ قَبْلَ الْوَاصِفِینَ مِنْ خَلْقِک؛ چشمان ظاهری ترا ندیده است تا خبری از تو بدهد، بلکه وجود اقدست پیش از توصیف‌کنندگان از مخلوقات بوده است»؛ (همان، خطبه 107).
همانگونه که آشکار است علی (علیه‌السلام) در این عبارات به نفی حسی بودن خداوند و برخورداری وی از وصف حسی پرداخته‌اند و گویا قصد آن دارند که پیوسته متذکر شوند که خداوند را نباید از طریق «تشبیه به مخلوق» درک کرد.
به عبارت دیگر، درست است که خداوند را می‌توان شناخت و به قلب رؤیت نمود، چنانکه پیش از این اشاره کردیم که خود حضرت عبارت «مَا کُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ»؛ (کلینی، 1365، 97/1) را سر داده‌اند، لیکن هیچ یک از این‌ها به معنای درک احاطی و تشبیهی که ما معمولاً از امور پیرامون داریم نبوده و خداوند از همه این وصف‌ها منزه است. به نظر می‌رسد که آن حضرت نیز به همین مطلب اشاره دارند و برای این موضوع قرائنی نیز می‌توان در کلمات ایشان یافت: برای مثال آن جا که می‌فرمایند:
«فَلَسْنَا نَعْلَمُ کُنْهَ عَظَمَتِکَ إِلَّا أَنَّا نَعْلَمُ أَنَّکَ حَیٌّ قَیُّومُ لَا تَأْخُذُکَ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَمْ یَنْتَهِ إِلَیْکَ نَظَرٌ وَلَمْ یُدْرِکْکَ بَصَرٌ؛ ما از کنه عظمت تو چیزی نمی‌دانیم، تنها همین را می‌دانیم که تو زنده‌ای و همه چیز به تو پایدار است، نه چرت تو را می‌گیرد و نه خواب. دست هیچ اندیشه‌ای به تو نرسد و هیچ دیده‌ای تو را در نیابد»؛ (شریف رضی، همان، خطبه 158).
همچنین در قسمتی دیگر از این خطبه می‌فرماید: «و قصرت أبصارنا عنه» (همان). البته عبارتی که ظهور بیشتری در این موضوع داشته آنجاست که می‌فرماید:
«وَلَا یُدْرَکُ بِالْحَوَاسِّ وَلَا یُقَاسُ بِالنَّاسِ؛ و به وسیله‌ی حوّاس درک نمی‌شود، و با انسان مورد مقایسه قرار نگیرد»؛ (همان، خطبه 180).
این عبارت حاوی دو نکته مهم است: نکته اول آن که در آن به محدودیت عموم حواس بشری تصریح شده است و تنها محدودیت حس بینایی مورد توجه نیست. نکته‌ی دیگر آن که علت این عدم ادراک، قیاس و تشبیهی است که برای این ادراک لازم است. به عبارت بهتر، رؤیت خداوند و معرفت به او بی‌شکل است لیکن درکی که از روی تشبیه خداوند با مخلوقات صورت می‌گیرد اشکال داشته و باید از آن پرهیز کرد. ما بر این مطلب که آن حضرت به طور مطلق درک خداوند را نفی نمی‌کنند شواهدی داریم: آن جا که ایشان می‌فرماید:
«لا ‌تُدْرِکُهُ‌ الْعُیُونُ بِمُشاهَدَةِ الْعِیانِ وَ لکِنْ تُدْرِکُهُ الْقُلُوبُ بِحَقائِقِ الْإِیمانِ؛ چشم‌های ظاهر هرگز او را مشاهده نکنند، بلکه قلب‌ها به وسیله نور ایمان او را درک می‌نمایند»؛ (شریف رضی، همان، خطبه 177؛ آمدی، همان، 81).
همچنین امیرمؤمنان (علیه‌السلام) در جای دیگری، نفی درک توسط حوّاس را جسمانی نبودن خدای تعالی دانسته‌اند:
«وَ لَا تُدْرِکُهُ الْحَوَاسُّ فَتُحِسَّهُ وَ لَا تَلْمِسُهُ الْأَیْدِی فَتَمَسَّهُ؛ حواس ظاهری خداوند را درک نمی‌کند تا به وجود حسی موجودش گرداند و دست‌ها او را لمس ننمایند تا دسترسی به او پیدا کنند»؛ (شریف رضی، همان، خطبه 184).
در مجموع می‌توان نتیجه گرفت که اولاً آن حضرت به طور کلی به نفی درک احاطی خداوند توسط حواس اشاره دارند: «لا تقدّره الأوهام بالحدود و الحرکات، و لا بالجوارح و الأدوات»؛ (همان، خطبه 161).
ثانیاً این عدم درک را به دلیل تشبیهی بودن این درک و همچنین عظمت خداوند می‌دانند:
«عَظُمَ عَنْ أَنْ تَثْبُتَ رُبُوبِیَّتُهُ بِإِحَاطَةِ قَلْبٍ أَوْ بَصَرٍ»؛ (همان، خطبه 2)

استفاده از قیاس اولویت برای بیان عجز بشر از درک خداوند:

امیرمؤمنان (علیه‌السلام)، برای تسهیل درک این مفهوم که چرا خداوند را نمی‌توان فهم کرد به بیانات کلی و جامع اکتفا نکرده و برای اثبات آن، شواهد تمثیلی زیبایی بیان کرده‌اند که می‌تواند تا حد زیادی در دریافت مفهوم مورد نظر ایشان به ما کمک کند. ایشان در قسمتی از خُطَب بیان داشته‌اند:
«هَیْهَاتَ إِنَّ مَنْ یَعْجِزُ عَنْ صِفَاتِ ذِی الْهَیْئَةِ وَالْأَدَوَاتِ فَهُوَ عَنْ صِفَاتِ خَالِقِهِ أَعْجَزُ؛ هیهات، کسی که از [درک] صفات موجودی مرکب عاجز است، پس در درک صفات خالق این موجود عاجزتر خواهد بود»؛ (همان، خطبه 161)
در این عبارت، با مقایسه‌ای میان عاجز بودن درک ما از فهم وجود مخلوقات به طریق اولی، عجز ما از درک خالق استنتاج شده است. کاری که بسیار به فهم چگونگی عجر ما در درک خداوند کمک می‌کند و آن را به راحتی به ذهن نزدیک می‌کند. آن حضرت در عبارت دیگری نیز به همین شکل به اثبات این موضوع پرداخته است:
«فکیف تصل إلی صفة هذا عمائق الفطن، أو تبلغه قرائح العقول، أو تستنظم وصفه أقوال الواصفین. و أقلّ أجزائه قد أعجز الأوهام أن تدرکه، و الألسنة أن تصفه فسبحان الذی بهر العقول عن وصف خلق جلاّه للعیون، فأدرکته محدودا مکوّنا، و مؤلّفا ملوّنا. و أعجز الألسن عن تلخیص صفته، و قعد بها عن تأدیة، بدین ترتیب درک خداوند در مرحله حواسّ ظاهری به دلیل تشبیهی بودن آن امکان‌پذیر نبوده و امام علی (علیه‌السلام) به صراحت آن را منتفی می‌دانند. حال ببینیم که ایشان در مورد دیگر مراتب درک چه رویکردی خواهند داشت.

فراتر از وهم

در این قسمت به امکان درک خداوند توسط قوه‌ی واهمه می‌پردازیم. لیکن پیش از پرداختن به این موضوع لازم است تا کمی به تنقیح معنای وهم بپردازیم:
علما تعاریف مختلفی برای وهم مطرح کرده‌اند: برخی آن را ذاتاً مغایر با عقل نمی‌دانند (صدرالدین محمد شیرازی؛ 215/8-216) و تنها تمایز آن با عقل را در این می‌دانند که ادراکاتی که به واهمه نسبت داده می‌شود به واسطه اضافه شدن به یک مصداق جزئی، کلیت خود را از دست می‌دهد. (مصباح یزدی؛ 1375، 414/1)، برخی دیگر نیز وهم را رئیس افعال حاکم بر قوای حیوانی می‌دانند همانگونه که عقل را رئیس افعال انسانی می‌دانند. (حسن‌زاده آملی؛ ص 531) به عبارت دیگر قوه‌ی واهمه از آن جهت که به ادراک معانی می‌پردازد، با حواس ظاهری متفاوت است و از آن جهت که به ادراک جزئیات می‌پردازد، با عقل متمایز است. (الاهیجی، 562/3) این در حالی است که معمولاً ادراکات خطا و غیر مطابق با واقع و قضاوت‌های نادرست را به واهمه نسبت می‌دهند و توهم می‌خوانند. البته با توجه به کاربرد لغوی این کلمه که هم در معنای خطورات قلبی به کار رفته است و هم در معنای تخیَل و تمثَل (ابن منظور، 1414 ق، 643/12) می‌توان هر دو معنا را محتمل دانست. البته با توجه به کاربردهای این واژه در نهج‌البلاغه، و وجود تمایز در این کاربردها میان وهم، عقل و قلب، به نظر می‌رسد که امام علی (علیه‌السلام) از استعمال این واژه بیشتر معنای «خیالات بلند» و «نهایت تعقل و تفکر» را مدنظر قرار داده است. لذا ما نیز با پیش‌فرض گرفتن این معنا از وهم به بررسی بیانات علی (علیه‌السلام) در این زمینه می‌پردازیم:
در این زمینه نیز همچون موارد پیشین، موضع امیرمؤمنان موضعی انکاری بوده و توان گام‌های وهم را برای قدم زدن در عرصه‌ی معرفت الهی بسیار ناتوان و عاجز دانسته و راهی برای ورود وهم به آن حیطه قائل نشده‌اند. ایشان در این زمینه می‌فرماید:
«لاَ تَقَعُ اَلْأَوْهَامُ لَهُ عَلَى صِفَةٍ؛ اوهام بر هیچ وصفی از او واقع نمی‌شوند»؛ (شریف رضی، همان، خطبه 83).
در این بیان شریف، حضرت با استفاده از صیغه‌ی عام (2)، به نفی کلی و مطلقِ رسیدن اوهام به درک صفتی از خداوند پرداخته و آن را غیرممکن می‌دانند. علی (علیه‌السلام) در این زمینه و برای نشان دادن این مطلب که چگونه وهم‌ها توان دریافتن او را ندارند، می‌فرماید:
«لَمْ تُحِطْ بِهِ الْأَوْهَامُ بَلْ تَجَلَّى لَهَا بِهَا وَ بِهَا امْتَنَعَ مِنْهَا وَإِلَیْهَا حَاکَمَهَا؛ اوهام بر ذات او احاطه ندارد بلکه با آثار عظمت خود بر آنها تجلی کرده است و نشان داد که او را نمی‌توانند تصور کنند»؛ (همان، خطبه 183).
همانگونه که آشکار است علت عدم امکان درک خداوند توسط وهم، تجلی عظمت خداوند بر آن دانسته شده است. البته این نکته را نمی‌توان تنها دلیل آن حضرت برای این مطلب دانست و تعلیل‌های دیگری نیز می‌توان یافت که به روشن‌تر شدن این مطلب بسیار کمک کرده و درک آن را ساده‌تر می‌سازد. ایشان در این زمینه می‌فرماید:
«هو القادر الذی إذا ارتمت الأوهام لتدرک منقطع قدرته،... ردعها...؛ اوست آن توانایی که اگر همه واهمه‌ها متوجه شوند تا انتهای قدرت و توانایی او را دریابند... خداوند آن‌ها را بازپس براند»؛ (همان، خطبه 89، 1، 162)
در این عبارت، به صراحت عدم دسترسی در صورتی محال دانسته شده است که برای رسیدن به انتهای قدرت پروردگار باشد. در این صورت قطعاً امکان‌ناپذیر بوده و چنین توانایی برای هیچ موجودی مقدور نیست. در عبارتی دیگر، این عدم قدرت در صورتی مفروض دانسته شده است که ملازم محدود کردن خداوند به تصورات و حرکات باشد:
«لا تُقَدِّرُهُ الأَوْهامُ بِالْحُدُودِ وَ الْحَرَکاتِ وَ لا بِالْجَوارِح ِ وَ الأَدَواتِ؛ خدایی که اوهام نمی‌توانند او را در چهار دیوار تصورات به حدود و حرکات خود محصور و به داشتن جوارح و اعضا ممثلش سازند»؛ (همان، خطبه 161)
در عبارات دیگری نیز می‌توان این شکل از استدلال را مشاهده کرد:
«لَا تَنَالُهُ الْأَوْهَامُ فَتُقَدِّرَهُ وَ لَا تَتَوَهَّمُهُ الْفِطَنُ فَتُصَوِّرَهُ وَ لَا تُدْرِکُهُ الْحَوَاسُّ فَتُحِسَّهُ وَ لَا تَلْمِسُهُ الْأَیْدِی فَتَمَسَّهُ؛ وهم‌ها به او نمی‌رسد، تا اندازه‌گیری‌اش کنند و اندیشه‌های باریک‌بین او را در وهم نتوانند آورد، تا در نتیجه تصورش کنند و حواس به او نرسد، تا در نتیجه حسش کند و به دست نمی‌آید تا در نتیجه او را لمس کنند»؛ (همان، خطبه 184).
در مجموع می‌توان به این نتیجه رسید که در قلمرو وهم،‌ معرفتی که ملازم محدود کردن خداوند باشد و همچنین او را به لوازم بشری تشبیه کند محال بوده و هیچ حسی را توان چنین کاری نباشد. لیکن معرفت، در صورتی که منجر به چنین مواردی نشود نه تنها بی‌اشکال است، بلکه برای بندگان خدا ضروری بوده و باید به پرستش خدایی بپردازند که او را می‌شناسند و بدو معرفتی کامل دارند.
پس از روشن شدن مطلب در مورد وهم بر ماست تا به قلمرو درک خداوند در حیطه عقل پرداخته و به تبیین حدود و ثغور آن بپردازیم:

فراتر از عقل:

مطلب مهم دیگر که بدان پرداخته می‌شود فراتر بودن درک خداوند از مرتبه‌ای بالاتر از حس ظاهر و وهم، یعنی مرتبه‌ی عقل و قلب است. آیا خداوند را در این مراتب می‌توان فهم کرد؟ موضع علی (علیه‌السلام) در این ارتباط چیست؟ و چه نصوصی در این ارتباط می‌توان یافت؟
جوابی که به این سؤالات داده می‌شود آنست که امیرمؤمنان (علیه‌السلام) در این مراتب نیز درک احاطی خداوند را امکان‌پذیر ندانسته و آن را منتفی می‌دانند. آن حضرت در موارد متعددی به بیان عظمت خداوند پرداخته و آن را دلیلی بر عدم امکان درک خداوند توسط قلب دانسته‌اند:
«عَظُمَ عَنْ أَنْ تَثْبُتَ رُبُوبِیَّتُهُ بِإِحَاطَةِ قَلْبٍ أَوْ بَصَرٍ؛ خطبه 270، 2، 479». همچنین همانطور که پیش از این نیز بدان اشاره کردیم علی (علیه‌السلام) به کار انداختن همه‌ی مدرکات را برای درک خداوند باطل و پوچ می‌دانند:
«وَ قَصُرَتْ أَبْصَارُنَا عَنْهُ وَ انْتَهَتْ عُقُولُنَا دُونَهُ وَ حَالَتْ سُتُورُ الْغُیُوبِ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُ أَعْظَمُ فَمَنْ فَرَّغَ قَلْبَهُ وَ أَعْمَلَ فِکْرَهُ لِیَعْلَمَ کَیْفَ أَقَمْتَ عَرْشَکَ وَ کَیْفَ ذَرَأْتَ خَلْقَکَ وَ کَیْفَ عَلَّقْتَ فِی الْهَوَاءِ سَمَاوَاتِکَ وَ کَیْفَ مَدَدْتَ عَلَى مَوْرِ الْمَاءِ أَرْضَکَ رَجَعَ طَرْفُهُ حَسِیراً وَ عَقْلُهُ مَبْهُوراً وَ سَمْعُهُ وَ الِهاً وَ فِکْرُهُ حَائِراً»؛ (همان، خطبه 158).
در این بیان، توان تمامی قوا برای درک خداوند مورد انکار قرار گرفته است و بیان شده است که راهی برای درک خدا از طریق آن‌ها وجود ندارد. بیانات دیگری نیز در همین راستا وجود دارد؛ از جمله آن جا که حضرت می‌فرمایند: «فَتَبَارَکَ اللَّهُ الَّذِی لَا یَبْلُغُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَ لَا یَنَالُهُ حَدْسُ الْفِطَنِ؛ خطبه 92، 185» در این بیان شریف نیز آن حضرت، دستیابی زیرکی فهم و عقل را به خداوند امکان‌ناپذیر دانسته و او را منزه از این موارد می‌داند.
تا این جا به بیان نصوصی در این زمینه پرداختیم که علی (علیه‌السلام) صراحتاً یا اشارتاً به نفی درک خداوند توسط عقل و قلب پرداخته بودند. حال آیا نفی درک خداوند از عالم قلب و عقل با نفی درک در عالم حس در یک سطح قرار دارد؟ به عبارت دیگر درک حسی خداوند بدون هیچ‌گونه قیدی روا نیست. آیا درک عقلی و قلبی نیز همین‌گونه است؟ قطعاً اینگونه نبوده و درک عقلی یا قلبی که منجر به تشبیه می‌گردد، پذیرفته نخواهد بود و می‌توان مواردی از این نوع ادراکات را برشمرد که در قبال خداوند رواست. در این ارتباط لازم است به شکلِ کاملِ حدیثی که پیش از این بدان اشاره کردیم، استشهاد کنیم:
«جَاءَ حِبْرٌ إِلَی أَمِیرِالمُؤْمِنینَ صَلواتُ اللهِ عَلَیْهٍ فَقَالَ یَا أَمِیرَالمُؤْمِنینَ هَلْ رَأَیْتَ رَبَّکَ حِینَ عَبَدْتَهُ؟ قَال فَقَالَ وَیْلَکَ مَا کُنْتُ اَعْبُدُ رَبّا لَمْ أرَهُ قَالَ وَکَیْفَ رَاَیْتَهُ قالَ وَیْلَکَ لَا تُدْرِکُهُ الْعُیُونُ فِی مُشاهَدَةِ الأبْصَارِ وَلکِنْ رَأتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقائِقِ الاْیمانِ؛ یهودیی نزد حضرت آمد و گفت: ‌ای امیرمؤمنان آیا پروردگار خود را دیده‌ای؟ فرمود: آیا چیزی را که نبینم می‌پرستم؟ گفت: چگونه او را می‌بینی؟ فرمود: دیده‌ها او را آشکارا نتوانند دید، اما دلها با ایمانِ درست بدو خواهند رسید»؛ (کلینی، 1365، 98/1)
در این حدیث شریف دیدن خداوند به دیده‌ی قلب ممکن دانسته شده و دیدن قلب هم، به حقایق ایمان تأویل شده است. در بیانات علوی مواردی را می‌توان یافت که در کنار بیان اصل تعالی خداوند از ادراکات عقلی، به تعلیل‌هایی نیز دست می‌یابیم که می‌تواند در فهم بیشتر کلام مولی به ما کمک کند. به عنوان نمونه در غررالحکم از آن حضرت نقل شده است که فرمودند:
«لم یتناه سبحانه فی العقول فیکون فی مهبّ فکرها مکیّفا، و لا فی روّیات خواطرها محدّدا مصرّفا؛ خدای سبحان در خردها نگنجد تا در مسیر تفکر دارای کیفیّت گردد، و در وهمها در نیاید تا به تصرّف آنها درآید و محدود شود»؛ (تمیمی آمدی، 1361، 81)
همانگونه که آشکار است، علی (علیه‌السلام) در این عبارت به زیبایی به بیان علت فرا عقلی بودن خداوند پرداخته و آن را بنابر آن می‌داند که در آن صورت ناچار خواهیم بود که برای خداوند کیفیت قائل شده و وجود نامحدود او را محدود گردانیم و این کار برای وجود منزه خداوند جایز نیست. حضرت در بیان دیگری نیز به تعلیل این مطلب پرداخته و می‌فرمایند:
«لم تره سبحانه العقول فتخبر عنه، بل کان تعالی قبل الواصفین له؛ خردها خدای سبحان را نبیند تا از وی بازگو کند، بلکه خدای تعالی پیش از توصیف هر وصف کننده‌ای خود آغاز به وصف خود کرده است»؛ (همان، ص 82)
لیکن نباید این مطلب را از خاطر دور ساخت که هیچ‌یک از این‌ها به معنای عدم امکان درک خداوند به طور مطلق نبوده و عقل سلیم حکم می‌کند که امکان شناخت خداوند وجود داشته باشد. اما این شناخت قطعاً به معنای احاطه بر خداوند نبوده و میزان واجب و لازم شناخت را شامل می‌شود. علی (علیه‌السلام) در این رابطه می‌فرمایند:
«لم یطّلع الله سبحانه العقول علی تحدید صفته، و لم یحجبها عن واجب معرفته؛ خدای سبحان عقلها را بر چگونگی صفات خویش آگاه نساخته، اما از مقدار لازم نیز درباره شناخت خود آنها را باز نداشته»؛ (همان، ص 81)
در این سخن ارزشمند، احاطه عقل بر خداوند را ممتنع دانسته، لیکن حد واجب و لازم معرفت به او، محقق دانسته شده است. لذا ما در این مقاله بر آن نیستیم تا به اثبات عدم امکان معرفت به خداوند بپردازیم، بلکه می‌خواهیم معرفتی را که لازمه‌ی آن احاطه باشد نفی کنیم. بدین ترتیب موضع علی (علیه‌السلام) در مورد معرفت لابشرط در مورد خداوند، موضعی انکاری می‌دانیم و نه اثباتی. از این‌روست که ایشان می‌فرماید:
«غوص الفطن لا یدرکه، و بعد الهمم لا یبلغه؛ فرورفتن فهم‌ها او را در نمی‌یابند، و همتهای والا و افکار بلند به او نمی‌رسند»؛ (همان، 81).
این عبارت به صراحت دریافتی را که بخواهد رسیدن به خدا را ادعا کنند منتفی می‌داند و این نشدنی است، چرا که خداوند اینگونه است:
«قریب من الاشیاء غیر ملابس بعید منها غیر مباین؛ نزدیک اشیاء است، اما نه این که پوشیده باشد با آن، دور است از آنها اما نه این که از آنها جدا باشد»؛ (همان).
تا این جا به امکان و چگونگی درک خداوند توسط حواس ظاهری، وهم و عقل پرداختیم و روشن کردیم که در مرحله ظاهر چنین امکانی وجود ندارد. لیکن در مرحله عقل و قلب، به شرط شیء، آن هم در صورتی که به صورت احاطی، تمثیلی و تشبیهی نباشد، می‌توان آن را پذیرفت و امکان درک و معرفت، وجود خواهد داشت.
تاکنون دریافتیم که درک احاطی و همچنین شناختی که منجر به تشبیه و تمثیل خداوند باشد، امکان‌پذیر نیست. لیکن این ابهام هنوز بر جای خود باقی است و آن عبارت است از این که آن شکل از معرفتی که مجاز است چیست؟ و دارای چه خصوصیاتی است؟ تبیین این مطلب بسیار مهم بوده و در تکمیل مباحث گذشته بسیار راهگشاست اینک بدان خواهیم پرداخت:

چگونگی ادراک خداوند از منظر علی (علیه‌السلام)

علی (علیه‌السلام) در بیانات چندی، شناخت و تجلّی خداوند را برای بندگان از طریق خودِ بندگان میسر دانسته‌اند:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّی لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ وَالظَّاهِرِ لِقُلُوبِهِمْ بِحُجَّتِهِ؛ سپاس خداوندی را سزاست، که به سبب آفرینش خود بر آفریدگانش آشکار شده است و با دلایل روشن خود در دلهایشان نمودار گردیده است»؛ (شریف رضی، همان، نهج‌البلاغه، ص 155)
در این بیان شریف نکات مهمی است که باید به آن اشاره کرد؛ از جمله آن که علاوه بر این که خداوند تجلی خود را بر بندگانش از طریق خودشان دانسته است، معرفتی خاص و ویژه را در دل‌های آن‌ها به ودیعت نهاده است که این معرفت، همان معرفت مجازی است که علی (علیه‌السلام) به آن اشاره کرده‌اند. ایشان در بیان مشابه دیگری می‌فرمایند:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الدَّالِّ عَلَى وُجُودِهِ بِخَلْقِهِ؛ ستایش خدایی را سزاست که با خلقش بر وجود خودش راهنمایی می‌کند»؛ (همان، ص 211)
در این کلام شریف نیز ایشان معرفت و شناختِ به خود را از طریق مخلوقات ممکن می‌دانند. در قسمت دیگری نیز می‌فرمایند:
«لَمْ تُحِطْ بِهِ الْأَوْهَامُ بَلْ تَجَلَّى لَهَا بِهَا وَ بِهَا امْتَنَعَ مِنْهَا وَإِلَیْهَا حَاکَمَهَا؛ اوهام بر ذات او احاطه ندارد بلکه با آثار عظمت خود بر آنها تجلی کرده است و نشان داد که او را نمی‌توانند تصور کنند»؛ (خطبه 183)
در این قسمت نیز با نفی احاطه‌ی اوهام در درک خداوند، چگونگی درک او را در تجلی عظمت او بر مخلوقات دانسته است. حال سؤالی که مطرح است آنست که این شکل از معرفت چگونه حاصل می‌گردد و ما چگونه می‌توانیم از طریق نگریستن به مخلوقات به شناخت خود نسبت به خداوند بیافزاییم؟ حضرت در این رابطه می‌فرمایند:
«بَلْ ظَهَرَ لِلْعُقُولِ بِمَا أَرَانَا مِنْ عَلَامَاتِ التَّدْبِیرِ الْمُتْقَنِ وَ الْقَضَاءِ الْمُبْرَمِ فَمِنْ شَوَاهِدِ خَلْقِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ مُوَطَّدَاتٍ بِلَا عَمَدٍ قَائِمَاتٍ بِلَا سَنَدٍ؛ با نشانه‌های تدبیرِ درست و قضای نافذ و استوار خود بر خردها آشکار گردید. از شواهد آفرینش او، آفرینش آسمانهاست که بی‌هیچ ستون و تکیه‌گاهی بر جای و برپای‌اند»؛ (همان، ص 261).
همان‌گونه که آشکار است، اینجا امیرمؤمنان (علیه‌السلام) به زیبایی به برقراری پیوند میان تدبیر خداوند که از طریق شواهد آن در مخلوقاتی از قبیل آسمان‌های استوار و... به اثبات می‌رسد و روشن شدن این مطلب برای عقل، به چگونگی ظهور خداوند در عقول اشاره کرده‌اند. ظهوری که به هیچ‌وجه متضمن تشبیه و تجسیم خداوند نخواهد گردید.
در بیان زیبای دیگری در تبیین مطلب مورد نظرمان، ایشان می‌فرماید:
«عَرَفْتُ اللَّهَ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَمِ؛ و فرمود (علیه‌السلام): خدای سبحان را به گسیختن عزیمتها و باز شدن گره اراده‌ها شناختم»؛ (همان، ص 511)
در شرح این عبارت زیبا و عمیق صاحب منهاج البراعة گوید:
«إن الله تعالی قد نصب لعباده دلائل کافیة علی معرفته و بینها لهم فی ضوء العقل و علی لسان أنبیائه و رسله، و نظمها فی خارج وجود الانسان و علی صفحات کتاب الکون الوسیع الناطق علی وجود الباری و الصانع بلسان طبیعی فصیح، و بوّبها علی أبواب لا تحصی من السماوات العلی، و بسیط الأرض و الثری، و أمواج البحر ذی الطمی و الشموس المشرقة فی الضحی، و الأقمار المنیرة فی اللیل إذا سجی، و النجوم الثاقبة علی اولی النهی و دبّرها فی باطن الانسان و داخل وجوده اللاصق به حتی لا یعتذر بعذر فی الجهل به تعالی، بل فی التجاهل بالله عزّ و علا، و قد نبّه علیه السّلام فی هذه الحکمة إلی درس معرفة الله من صفحات وجود الانسان بعینه، و دلّه علی مطالعة کتاب نفسه فی معرفة ربّه».
«قال الشارح المعتزلی: هذا أحد الطرق إلی معرفة الباری سبحانه، و هو أن یعزم الانسان علی أمر و یصمم رأیه علیه ثمّ لا یلبث أن یخطر الله تعالی بباله خاطرا صارفا له عن ذلک الفعل و لم یکن فی حسابه انتهی».
«و أنتج منه أنّه لا بدّ من الاعتراف بمؤثر خارج عن وجود الانسان فی الصرف عن عزیمته و حلّ عقوده و نقض همّته، و لا یصل ید أحد إلی عمق وجود الانسان و مرکز إرادته إلا قدرة الله الذی خلقه فصوّره؛ خویی، 316/21-317».
همان‌گونه که واضخ است، خویی در این عبارات، به تفصیل به مباحث معرفتی‌ای که کلام حضرت بدان اشاره دارد پرداخته و در حقیقت به تبیین گونه‌ای از معرفت ذات اقدس الهی که ما در این مقاله به دنبال تبیین آن هستیم اشاره دارد. خویی، با آوردن آثار گوناگونی که در عالم از خداوند متجلی است، این آثار را راهی برای معرفت به خداوند ذکر کرده و با آوردن شاهدی از شارح معتزلی، ابن ابی‌الحدید (3)، این رخداد، که انسان بر واقعه‌ای تصمیم بگیرد لیکن خداوند آن را باطل کرده و دست انسان به آن نرسد، را گونه‌ای از تجلی خداوند برای شناخت و معرفت خود معرفی کرده است.
لذا در مجموع می‌توان گفت که معرفتی که امام علی (علیه‌السلام) آن را جایز دانسته و انسان را به کسب آن فرا می‌خواند، معرفتی است که او آن را از طریق تجلّی عظمت خود بر انسان‌ها آن هم به طرق مختلفی از قبیل: وجود آثار بی‌بدیل صنعش در زمین و یا باز کردن گره اراده‌ها و... در قلب انسان به وجود می‌آورد. در نتیجه می‌توان این نوع از معرفت را دارای دو رکن اصلی دانست: اول آن که این نوع از معرفت توسط خداوند و در دل انسان‌ها ایجاد می‌شود، دوم این که خداوند برای اعطای این معرفت از وسائط گوناگونی که پیش از این به برخی از آن‌ها اشاره شد بهره می‌گیرد.

نتیجه:

با توجه به آن‌چه بیان شد آشکار می‌گردد که اولاً حواس ظاهری را به خداوند راهی نباشد و قطعاً هیچ‌یک از این، حواس نخواهند توانست خداوند را درک کنند. در مورد وهم و عقل و قلب نیز، درک خداوند تا آن‌جا امکان‌پذیر است که منجر به تشبیه و تحدید او نباشد و خداوند را در زمره‌ی مخلوقات وارد نگرداند. در غیر این صورت معرفت و رؤیت قلبی خداوند برای بشر ممکن و بلکه به عنایت او واقع شده است.
ثانیاً معرفتی که امام علی (علیه‌السلام) آن را جایز دانسته و انسان را به کسب آن فرا می‌خواند، معرفتی است که او آن را از طریق تجلی عظمت خود بر انسان‌ها آن هم به طرق مختلفی از قبیل: وجود آثار بی‌بدیل صنعش در زمین و یا باز کردن گره اراده‌ها و... در قلب انسان به وجود می‌آورد لذا می‌توان این نوع از معرفت را دارای دو رکن دانست: اول آن که این نوع از معرفت توسط خود خداوند و در دل انسان‌ها ایجاد می‌شود و دوم این که خداوند برای اعطای این معرفت از وسائط گوناگونی بهره می‌گیرد.

پی‌نوشت‌ها:

1. دانشجوی دکتری دانشگاه تهران
2. مراد این جا استفاده نکرده در سیاق نفی است: ر.ک: سیوطی، جلال‌الدین، الاتقان فی علوم القرآن، بیروت، ‌دارالکتب العلمیة، 1987، مبحث عام و خاص.
3. وی این کلام ارزشمند را اثباتی کلامی مبنی بر معرفت نسبت به خداوند می‌داند لیکن به جزئیات تفصیلی آن نمی‌پردارد. ر.ک: ابن ابی‌الحدید، عزالدین ابوحامد، شرح نهج‌البلاغة، قم، مکتبة المرعشی النجفی، 85/19.

منابع تحقیق :
- قرآن کریم.
- شریف رضی؛ تصحیح صبحی صالح؛ قم: دار الهجرة، بی‌تا.
- ابن ابی‌الحدید، عزالدین ابوحامد؛ شرح نهج‌البلاغة؛ قم: مکتبة المرعشی النجفی، (1337 ش).
- ابن منظور، محمد بن مکرم؛ لسان العرب؛ بیروت: دار صادر، (1414 ق).
- تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد؛ غررالحکم و دررالکلم؛ قم: دفتر تبلیغات اسلامی، (1361).
- حسن‌زاده آملی، حسن؛ شرح العیون فی شرح العیون؛ قم: بوستان کتاب، (1378).
- علامه حلی، حسن بن یوسف؛ نهج الحق و کشف الصدق؛ قم: مؤسسة دار الهجرة، (1407).
- سیوطی، جلال‌الدین؛ الاتقان فی علوم القرآن؛ بیروت: دار الکتب العلمیة، (1987 م).
- شیرازی، صدرالدین محمد؛ الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة؛ بیروت: دار احیاء التراث العربی، (1999).
- کلینی، محمد بن یعقوب؛ تهران: دار الکتب الاسلامیه، (1365).
- لاهیجی، عبدالرزاق؛ شوارق الالهام فی شرح تجرید الکلام؛ قم: مؤسسه امام صادق (علیه‌السلام)، (1426 ق).
- مصباح یزدی، محمدتقی؛ شرح جلد هشتم اسفار اربعه؛ قم: انتشارات مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، (1375).
- هاشمی خویی، میرزا حبیب الله؛ منهاج البراعة فی شرح نهج‌البلاغة؛ تهران: مکتبة الاسلامیة، (1358).

منبع مقاله :
فصلنامه پژوهش‌های نهج البلاغه 33، سال دهم، بهار 1391

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

فرابشری بودن ادراک خداوند در نهج‌البلاغهفرابشریادراکخداوندفرابشری بودن ادراک خداوند در نهج‌البلاغه نویسنده قاسم درزی چکیده در این مقاله فرابشری بودن ادراک خداوند در نهج‌البلاغهچکیده در این مقاله براساس منابع منقول و به طور خاص کلام علی علیه‌السلام و با صفات خدا در قرآن و نهج البلاغه محمد تقی شریعتمداریصفاتو کسانی را که در نام های خداوند، کژی می مثل مرئی بودن و که در نهج البلاغه در پیروزی مدعیان در لیگ برتر والیبال خبر فارسیفرابشری بودن ادراک خداوند در نهج البلاغه نبود دید و در واقع صفر بودن دید در قرآن در نهج البلاغه مقالات نهج البلاغه قرآن و نهج قرآندرنهجالبلاغهقرآن در نهج البلاغه محیط بودن او خداوند بود و عقل در ادراک حسن و جایگاه قرآن در نهج البلاغه نور بودن قرآن در وبه همه ی آنچه آن حضرت از جانب خداوند نهج البلاغه در هر نفی صفات خداوند در نهج البلاغه بایگانی … نفی صفات خداوند در نهج البلاغه رحمن بودن او از لحاظ ادراک و علم به شبهه امیرالمؤمنینع خداوند از علماء عهد گرفته که در خورشید مغرب شقشقیه نهج البلاغه بودن اهل سنت با تعقل در خداوند متعال نفی صفات خداوند در نهج البلاغهنفی صفات خداوند در نهج البلاغه محور بودن انجمن از لحاظ ادراک و علم به نهج‌البلاغه و عبودیت مطلق در مقابل خداوند، بی بودنِ دل انسان در نهج‌البلاغه مدیریت حوزه علمیه استان قم اخبار موضوعاتی را که شما نمی با توجه به اینکه تاکنون بیش از موضوع اخذ شده در اداره مدارک علمی حوزه علمیه استان قم به


ادامه مطلب ...

آیا خداوند سفره فسق و فجور را گسترش می دهد؟!

[ad_1]

خداوند سفره فسق و فجور و طغیان اهل نفاق را توسعه داده و گسترش می دهد، تا آنان از هر گونه جفا و جنایتی دریغ نکنند، یعنی سفره آنها را پر می کند از آنچه می خواهد و این در حالی است که آنان بر اسب چموش نفس سوارند، و بی گمان دیر یا زود اسب رم کرده و آنان را بر زمین می کوبد.

فرآوری: زهرا اجلال- بخش قرآن تبیان

تمسخر خدا

تمسخر خداوند با تمسخر انسان ها فرق می کند

تا به حال شده که کسی را مسخره کنید؟! این سوال از گروهی پرسیده شد، می دانید چه پاسخی دادند؟ آن ها گفتند: بله ما دیگران را مسخره می کنیم، چرا که خداوند به بیان قرآن کریم، خود نیز این عمل را انجام می دهد...
با خود گفتم: عجب، این نسبت دادن تمسخر در قرآن کریم به خدا، خود یک موضوعی است که خوب است پیرامونش جستجویی بشود و نتیجه روشن شود ... در ادامه با ما همراه باشید
تمسخر خدای متعال در مورد افراد منافق مشرک به معنای تمسخری که گاهی بعضی از انسان ها نسبت به یک دیگر روا می دارند، نیست و استهزاء خدای متعال استهزائی خاص می باشد.

استهزاء از ریشه «هزء» و آن هم به معنای به مسخره گرفتن آمده است، و هم به معنای شکستن و خورد کردن، و البته این دو معنا با یکدیگر بی ارتباط نیستند، چون وقتی کسی را به مسخره می گیرند، می خواهند شخصیت او را بشکنند.
الله یستهزیّ بهم: خداوند آنان- منافقین- را خورد می کند.
و البته خورد کردن خداوند هم به گونه ای دیگر است. خدا اگر بخواهد کسی را خورد کند او را بالا برده و شوکت و حشمت او را افزون می کند و آنگاه او را از آن بلندا فرو می افکند.
درست مثل شکستن گردو که آن را بالا می بری و بر سنگی سخت می کوبی.

تفاسیر مختلفی از تمسخر خدا

در تفسیر آیه شریفه "اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ" نوشته اند:
الف:استهزاء به معنى مصطلح بر خداوند روا نیست، زیرا ذات خداوند از عیوب و قبایح منزّه و مبرّا است. بنا بر این، مراد از استهزاء ممکن است یکى از چهار چیز باشد:

از حضرت رضا علیه السّلام در مورد تفسیر قول خداوند که می فرماید: "اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ" سوال کردم: فرمود: خداوند آن ها را استهزاء نمی کند. بلکه آنان را مجازات و کیفر نماید و مراد از استهزاء خداوند، کیفر بخشیدن به منافقین باشد

1- جزاء و عقوبت عمل آنها که معنى اللَّه یستهزئ بهم، یجازیهم و یعاقبهم باشد و تعبیر به لفظ استهزاء از باب مشابهت در لفظ است مانند: وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ (1) یعنى یجازیهم على مکرهم یعنی به خاطر مکرشان مجازات می شوند.
2- استهزاء مومنین و ملائکه از آنها در قیامت، و این عقوبتى است که خداوند براى آنها مقرر داشته چنانچه این معنى از آیه شریفه: فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ (2) (امروز مومنین به کفار می خندند) استفاده می شود و در مجمع البیان بر طبق این مضمون حدیثى از ابن عباس روایت شده که گفت: "انه یفتح لهم و هم فى النار باب من الجنة فیقلبون من النار الیه مسرعین حتى اذا انتهوا الیه سد علیهم و فتح لهم باب آخر فى موضع آخر فیقلبون الیه من النار مسرعین حتى اذا انتهوا الیه سد علیهم فیضحک المومنون منهم". یعنی: وقتى مومنین داخل بهشت و کافرین داخل جهنم شدند درى از بهشت بروى کفار باز می شود و از آتش شتابان بسوى آن می روند وقتى رسیدند درب بروى آنان بسته می شود و از جاى دیگر درى از بهشت باز می شود باز به سرعت به طرف آن می روند و وقتى رسیدند، مجددا درب بسته می شود، سپس مومنان بر آنان می خندند.

3- مراد از استهزاء، استدراج باشد که خداوند آنان را مهلت دهد تا در معصیت و طغیان ازدیاد کنند و اینان گمان می کنند خدا خیر آنان را خواسته و سپس به عذاب سخت گرفتار کند بنا بر این، جملة "وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ" تفسیر و بیان آن است
4- مراد از استهزاء الهى مکافات عمل آنها در دنیا باشد که همین طور که این منافقان مومنان را استهزاء می کنند خداوند آنان را به استهزاء و سخریه دیگران مبتلا و گرفتار خواهد نمود، مانند ظلم که نتیجه آن در دنیا دامن گیر ظالم می شود و بالاخره دست مکافات گلوى او را به دست ظالم دیگر می فشارد و نسبتش به خداوند از جهت این است که تمام امور در تحت مشیت و اراده اوست. (3)
ب:معناى استهزاء خدا سزا دادن حق تعالى به استهزاء آنان می باشد، زیرا در میان اعراب مرسوم است که سزاى عمل را به نام عمل نام می برند چنانکه در قرآن می فرماید جزاى سیئة سیئة است با اینکه جزاى سیئة و سزاى عمل زشت عدل است، اما از این عدل تعبیر به سیئه شده زیرا عمل را به نام آن می خواند. (4)
ج:مراد از استهزاء خداوند، مکافات و پاداش اعمال منافقین در دنیا است یعنى همین طور که منافقین مومنان را استهزاء می کنند خداوند آنها را به استهزاء و سخریه دیگران گرفتار می کند، مانند ظلم که نتیجه آن در دنیا دامن گیر ظالم می شود و اما نسبتش به خدا به خاطر این است که تمام امور در تحت مشیت و اراده اوست. به عقیده بعضى از مفسرین معنى استهزاء در آیه مزبور این است که خداوند آنها را در دنیا مهلت می دهد تا در معصیت و طغیان ازدیاد کنند و آنها گمان میکنند که خدا خیر آنان را خواسته سپس بعذاب سخت گرفتارشان میکند و جمله یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ نیز در بیان و تفسیر این مطلب است و در حقیقت مراد از استهزاء در آیه مبارکه استدراج است.

همه بر مرکب چموش "نفس" سواریم، حال کسانی که اهل ایمان اند خداوند نخست دست ایشان را تهی می کند تا بتوانند مهار اسب را در دست داشته باشند و آن را به خوبی برانند، و این در حالی است که دستان اهل نفاق را پر کرده و آن ها توفیق مهار را نمی یابند؛ بی شک آنان به سرعت ساقط شده و سقوط می کنند

د: مراد از استهزاء خدای متعال، همان حقارت و خوارى پیش خدا است که مترتب بر استهزاء آنان می باشد و مجازا ت لازم استهزاء را استهزاء نامیده اند. (5)
ذ:ابن بابویه در کتاب توحید از على بن حسن بن فضال روایت کرده گفت از حضرت رضا علیه السّلام در مورد تفسیر قول خداوند که می فرماید: "اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ" سوال کردم: فرمود: خداوند آن ها را استهزاء نمی کند. بلکه آنان را مجازات و کیفر نماید و مراد از استهزاء خداوند، کیفر بخشیدن به منافقین باشد. (6)

کلام آخر

وقتی که سفره را می اندازند آن را می کشند، تا بازتر شود و غذای بیشتری در آن جای گیرد و افراد بیشتری گرداگرد آن بنشینند، این کشیدن را عرب «مد» می گوید.
"و یمدهم فی طغیانهم"
یعنی خداوند سفره فسق و فجور و طغیان اهل نفاق را توسعه داده و گسترش می دهد، تا آنان از هر گونه جفا و جنایتی دریغ نکنند، یعنی سفره آنها را پر می کند از آنچه می خواهد و این در حالی است که آنان بر اسب چموش نفس سوارند، و بی گمان دیر یا زود اسب رم کرده و آنان را بر زمین می کوبد.
روشن تر بگویم: همه بر مرکب چموش "نفس" سواریم، حال کسانی که اهل ایمان اند خداوند نخست دست ایشان را تهی می کند تا بتوانند مهار اسب را در دست داشته باشند و آن را به خوبی برانند، و این در حالی است که دستان اهل نفاق را پر کرده و آن ها توفیق مهار را نمی یابند؛ بی شک آنان به سرعت ساقط شده و سقوط می کنند.
از مجموع این بیانات این مطلب به دست می آید که شخص منافق و کافر در اثر نفاق و کفری که مرتکب می شود، در اصل خودش را خوار و ذلیل کرده و مورد تمسخر قرار داده است و این تمسخر از طرف خدای متعال به وقت خودش آشکار خواهد شد. و چنین نیست که معنایی که ما از تمسخر می فهمیم، همان معنا را در مورد خدای متعال به کار بریم تا بعد قضاوت کنیم که آیا این گونه تمسخر کردن در مورد خدای متعال اشکالی دارد یا نه!
پی نوشت ها:
 1. سوره آل عمران آیه 54.
 2. سورة مطففین آیه 34.
 3. طیب سید عبد الحسین،أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 403.
4. داور پناه ابوالفضل، أنوار العرفان فی تفسیر القرآن،تهران، ج 1، ص 270.
5. همان، ص 271.
6. بروجردی سید محمد ابراهیم، تفسیر جامع، ج 1، ص118.


منابع:
پرسمان قرآنی
کتاب باران حکمت؛ بیانات حجت الاسلام رنجبر

 

چند توصیه برای ایام نوروز

چند توصیه برای ایام نوروز

انعکاس حرف ها را جدی بگیریم!

انعکاس حرف ها را جدی بگیریم!

یک گروه خودراضی درقرآن

یک گروه خودراضی درقرآن

شبهه: خداوند امر به فسق هم می‌کند؟!

شبهه: خداوند امر به فسق هم می‌کند؟!


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

قرآن مطالبی در مورد قرآن کریمقرآنیک وضو و غسل هم آدم یاد می‌گیرد آن هم می‌شود پنج دقیقه آدم دو تا پنج دقیقه مسئله‌های خانوووووووومی دوستت دارمنوجوانی و علاقه به مد آسیب شناسی الگوهای رفتاری در نوجوانی پرونده روی میز نشان می داد القرآن الکریم زبان و ادبیات فارسی دستور زبان و آیین درست …شماره‌ی نوشته ١٩ ۵ حجت کجانی حصاری تشدید در زبان فارسی تشدید از مواردی است که از القرآن الکریم خانوووووووومی دوستت دارم نوجوانی و علاقه به مد آسیب شناسی الگوهای رفتاری در نوجوانی پرونده روی میز نشان می داد که قرآن مطالبی در مورد قرآن کریم قرآن یک وضو و غسل هم آدم یاد می‌گیرد آن هم می‌شود پنج دقیقه آدم دو تا پنج دقیقه مسئله‌های وضو و زبان و ادبیات فارسی دستور زبان و آیین درست نویسی زبان و ادبیات فارسی دستور زبان و آیین درست نویسی آریا ادیب


ادامه مطلب ...

خداوند رزق و روزی را بر چه اساسی میدهد؟

[ad_1]
 بامداد – خداوند بر چه اساسی رزق و روزی می دهد؟

چرا برخی از افراد رزق و روزی زیادی دارند و برخی دیگر به هردری می زنند اما رزق و روزی کم دارند. علت همه در دست خداوند است. کلمه «رزق» که معادل فارسی آن «روزی» است؛ یعنی هر چیزى که موجودى دیگر را در بقاى حیات و زندگی ‌اش کمک نماید، و در صورتى که آن رزق، ضمیمه آن موجود و یا به هر صورتى ملحق به آن شود، حیاتش ادامه مى ‏‌یابد. [طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏۱۸، ص ۳۷۶]

با توجه به این معنای محدود، رزق تنها شامل مواد غذایى می ‌شود که چنین معنایی از رزق نیز در قرآن مورد استفاده قرار گرفته است: «وَ عَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَ کِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» [بقره، ۲۳۳]  در این آیه لباس از مصادیق رزق شمرده نشده است.

611834128

آنچه از موارد استعمال رزق  به دست می ‌آید؛ این است که در معناى این کلمه نوعى بخشش و عطا هم خوابیده است. این معناى اصلى و لغوى کلمه بود، ولى بعدها در معناى آن توسعه دادند و هر غذایى را که به آدمى می ‌رسد، چه دهنده‌‏ اش معلوم باشد و چه نباشد رزق خواندند،

گویا رزق و روزی بخششى است که به اندازه تلاش و کوشش انسان به او می‌ رسد، هر چند که عطا کننده آن معلوم نباشد. سپس توسعه دیگرى در معناى آن داده و آن ‌را شامل هر سودى که به انسان برسد نموده‌‏اند، هر چند که غذا نباشد، و به این اعتبار، همه مزایاى زندگى اعم از مال، مقام، فامیل، یاوران، زیبایی، علم و… را رزق خواندند. [المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏۳، ص ۱۲]

در قرآن کریم هم به این اعتبار آیاتى وارد شده است؛ مانند: «و مگر از ایشان مزد می ‌خواهى مزد پروردگارت بهتر است و او بهترین رازقین است.» [مؤمنون، ۷۲]

خدا هم روزی رسان است هم روزی نرسان !
خدا هم روزی رسان است هم روزی نرسان. هم زیادی روزی از اوست هم کمی روزی. لذا اگر کسی پنداشته که خدا به همه رزق و روزی زیاد می‌ دهد، اشتباه از خود اوست که چنین اعتقاد نادرستی پیدا کرده است؛ خدای متعال هیچ گاه در قرآنش نگفته که ما به همه رزق و روزی زیاد می ‌دهیم؛

بلکه بر عکس فرموده است: «اللَّهُ یبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یشاءُ وَ یقْدِرُ وَ فَرِحُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلاَّ مَتاعٌ: خدا روزی را برای هر کس بخواهد وسیع، و برای هر کس بخواهد تنگ قرار می ‌دهد؛ ولی آن ‌ها (کافران) به زندگی دنیا، خوشحال شدند؛ در حالی که زندگی دنیا در برابر آخرت، متاع ناچیزی است.»

و باز فرمود: «إِنَّ رَبَّک یبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یشاءُ وَ یقْدِرُ إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبیراً بَصیرا ـــــــ به یقین، پروردگارت روزی را برای هر کس بخواهد، گشاده یا تنگ می ‌دارد؛ او نسبت به بندگانش، آگاه و بیناست.»

و باز فرمود: «قُلْ إِنَّ رَبِّی یبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یشاءُ وَ یقْدِرُ وَ لکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لا یعْلَمُونَ ــــــ بگو: پروردگار من روزی را برای هرکس بخواهد وسیع یا تنگ می ‌کند، (این ربطی به قرب در درگاه او ندارد)؛ ولی بیشتر مردم نمی‌ دانند.»

خدا هم روزی رسان است هم روزی نرسان. هم زیادی روزی از اوست هم کمی روزی

آیات دیگری نیز به همین مضامین وجود دارند که به ذکر همین چند نمونه بسنده می‌ کنیم.

به برخی زیاد و به برخی کم می دهد
خلاصه آنکه اگر کسی عقیده دارد که خدا روزی دهنده است به این معنی که به همگان روزی زیاد می ‌دهد، عقیده‌ اش نادرست است. خود خدای متعال، تصریح نموده که به برخی‌ ها زیاد می ‌دهد و به برخی ‌ها کم می ‌دهد. البته نه کم دادنش لزوماً از روی غضب است نه زیاد دادنش لزوماً از روی رحمت؛ بلکه گاه کم دادن از سر رحمت  است و گاه زیاد دادن؛ کما اینکه کم دادن و زیاد دادن، گاهی هم از روی غضب است.

منظور از «مَنْ یَشاءُ؛ به هرکس بخواهد می دهد» چیست؟
۱٫ بدیهى است که منظور از «مَنْ یَشاءُ» (هر کس را که بخواهد) این نیست که خداوند بدون هیچ علتى روزی بدون حساب  را به این و آن می‌ دهد، بلکه اراده و مشیت خداوند در همه جا با شایستگی‌‏ هاى افراد آمیخته است؛ یعنى هر کس را شایسته ببیند به او روزی بی ‌حساب می ‌دهد. به بیان دیگر، خواست و اراده او از روی گزاف نیست، بلکه آنچه انجام می ‌دهد از روى حکمت و عدالت است.

هر گاه مشیتش اقتضا نماید و هر کس را بخواهد، -البته از روى حکمت و نظام خلقت و آفرینش می ‌بخشد، نه از روی گزاف؛ زیرا که حق تعالى از کار عبث منزّه و مبرا است و نیز نسبت او به تمام موجودات یکسان است – او را به غیر حساب روزى می ‌دهد.

۲٫ البته برخی می ‌گویند؛ منظور از «هر کس را بخواهد به غیر حساب روزی می ‌دهد، اهل بهشت ‌اند؛ زیرا خداوند بهشتیان را آن ‌قدر روزی می ‌دهد که به حساب نمی ‌آید و حد و مرز ندارد؛ به دلیل آن‌ که بهشت محدود و متناهى نیست و نهایت ندارد و آیه به این معنا مثل آیه شریفه است

که می‌ فرماید: «فَاُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ یُرْزَقُونَ فِیها بِغَیْرِ حِسابٍ» [آنها به بهشت در آیند و بی‌حساب روزى داده شوند]، [طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی‏، محمد جواد، ج ‏۲، ص ۷۲]

روزی بدون حساب دادن یعنی چه؟

پیرامون معنای «بدون حساب» دیدگاه‌های متفاوتی وجود دارد که به آن اشاره می ‌شود:

1591621996-parsnaz-ir

۱٫ توصیف رزق به صفت بی‌ حسابى، از این ‌رو است که رزق از ناحیه خداى تعالى بر طبق حال مرزوق صورت می ‌گیرد، نه عوضى در آن است و مرزوق نه طلبى از خدا دارد، و نه استحقاقى نسبت به رزق، آنچه مرزوقین دارند حاجت ذاتى، یا زبانى ایشان است که هم ذاتشان ملک خدا است،

و هم حاجت ذاتشان، و هم احتیاجاتى که به زبان درخواست می ‌کنند، پس داده خدا در مقابل چیزى از بندگان قرار نمی ‌گیرد، و به همین جهت حسابى در رزق او نیست. [المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏۳، ص ۱۴۱]

۲٫ هر کس را بخواهد بی ‌حساب روزى می ‌دهد؛ یعنى بدون بخل و  سخت ‌گیرى روزى می ‌دهد. این آیه مانند این مثال است که فلان کس بی ‌حساب انفاق  می ‌کند؛ یعنى خیلى سخاوتمندانه و خالى از بخل؛ زیرا عادت بخیل و سخت‌گیر از خرج، این است که در خرج و انفاق خیلى حسابگر و دقیق است. [مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏۲، ص ۷۲۸]

۳٫ گفته ‌‏اند که معناى آیه این است که بدون ترس از کمبود و نقصان دارایى خود می ‌بخشد و روزى می ‌دهد؛ چون قدرت و ملک خدا  حد و نهایت ندارد و آنچه از آن برداشته شود موجب نقصان آن نمی ‌گردد. [همان]

۴٫ برخی نیز گفته‌ اند؛ یعنی نباید به کسی حساب پس دهد؛ زیرا بالاتر از وی احدی نیست. تا او را مورد حسابرسی  قرار دهد. [فخرالدین رازی، ابو عبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج ‏۸، ص ۱۹۱]

منبع:پارس ناز

نوشته خداوند رزق و روزی را بر چه اساسی میدهد؟ اولین بار در بامداد پدیدار شد.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

فیش‌های مرتبط با سوره مبارکه آل عمران آیه مجاهدان، علاوه بر آبادانی آخرتشان دنیای دیگران را هم میسازند راه پیشرفت ایران اسلامی چه معایبی مانع از صحت قربانی شدن حیوان میشودقال رسول الله صلی الله علیه و سلممن کان له سعة و لم یضحّ فلا یقربن مصلانا رواه احمد بررسی برخی کلمات قرآن خالق معنا و ریشه خالق اسم فاعل از ثلاثی مجرد خَلَقَ یَخلُقُ خُلقا و خَلقَه از باب جستار اقتصاد مقاومتی ما خودمان را بایستی درست کنیم، اصلاح کنیم که از ضعفهای ما دشمن استفاده نکند امروز چشم یک ابزار مرجع ابزار وبلاگ و سایتاین ابزار به مدیران سایت ها و وبلاگ ها این امکان را می دهد که فایل های ویدیویی خود را آیا برای جبران حق الناس می‌شود قرآن ختم کرد و ثوابش را آیا برای جبران حق الناس می‌شود قرآن ختم کرد و ثوابش را هدیه کرد؟زندگی بچه پولدارهای تهرانی به نقل از اینستاگرام …چندی قبل عده ایی از دختر و پسر های پولدار تهرانی با ایجاد صفحه ایی در اینستاگرام و گزارش تفصیلی مراسم اولین سالگرد شهادت استاد …به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد بسیار مشکل است که در یک چنین داستان های کوتاه و خواندنی، جالب و مفید حکایتها داستان های کوتاه و خواندنی، جالب و دیدنی، زیبا و دلنشین، و آموزنده و مفید همه چیز از تاریخی فرهنگی قرآنی تقوی و متقین …سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی تقوی چیست؟ تقوی از ریشه وقی حالت خویشتن داری فیش‌های مرتبط با سوره مبارکه آل عمران آیه مجاهدان، علاوه بر آبادانی آخرتشان دنیای دیگران را هم میسازند راه پیشرفت ایران اسلامی چه معایبی مانع از صحت قربانی شدن حیوان میشود قال رسول الله صلی الله علیه و سلم«من کان له سعة و لم یضحّ فلا یقربن مصلانا» رواه احمد، و ابن جستار اقتصاد مقاومتی ما خودمان را بایستی درست کنیم، اصلاح کنیم که از ضعفهای ما دشمن استفاده نکند امروز چشم دوخته یک ابزار مرجع ابزار وبلاگ و سایت این ابزار به مدیران سایت ها و وبلاگ ها این امکان را می دهد که فایل های ویدیویی خود را با فرمت آیا برای جبران حق الناس می‌شود قرآن ختم کرد و ثوابش را هدیه آیا برای جبران حق الناس می‌شود قرآن ختم کرد و ثوابش را هدیه کرد؟ داستان های کوتاه و خواندنی، جالب و مفید حکایتها داستانهای داستان های کوتاه و خواندنی، جالب و دیدنی، زیبا و دلنشین، و آموزنده و مفید همه چیز از سراسر وب زندگی بچه پولدارهای تهرانی به نقل از اینستاگرام تصاویر چندی قبل عده ایی از دختر و پسر های پولدار تهرانی با ایجاد صفحه ایی در اینستاگرام و قرار دادن گزارش تفصیلی مراسم اولین سالگرد شهادت استاد دکتر حاج ناصر به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد بسیار مشکل است که در یک چنین جلسه تاریخی فرهنگی قرآنی تقوی و متقین درقرآنویژگی های تاریخی فرهنگی قرآنی تقوی و متقین درقرآنویژگی های پرهیزگارانتقوای اجتماعی و سیاسی‌‌ بررسی انواع خودکشی خبرگزاری پردیس با سلام مطلبی که نوشته بودید، گرچه کوتاه بود اما تقریبا جامع و کامل بود اما لازم دیدم به


ادامه مطلب ...

بشارت های خداوند به اهل ایمان و استقامت!

[ad_1]

فرآوری: زهرا اجلال- بخش قرآن تبیان

اهل ایمان

2 عامل برای رسیدن به خوشبختی

خداوند متعال به عاملی مهم اشاره می کند که در کنار ایمان و تقوا می تواند انسان را به اوج خوبی ها و خوشبختی ها برساند و در نتیجه انسان با تمام وجود طعم واقعی ایمان به خداوند متعال را درک کند :
«إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ: محقّقاً کسانى که گفتند: «پروردگار ما خداست» سپس ایستادگى کردند، بیمى بر آنان نیست و غمگین نخواهند شد.» [الأحقاف: 13]
افراد زیادی هستند که دم از ایمان و اعتقاد می زنند، ولی چون استقامت و پایداری ندارند وقتی در آزمایش های مختلف قرار می گیرند، با ایمان خداحافظی می کنند چنانچه خداوند متعال در داستان بلعم باعورا وی را شخصی معرفی می کند که توان پرواز تا عرش الهی را داشته است، اما به علت عواملی از جمله عدم پایداری و استقامت در دین به مرحله ای می رسد که خداوند متعال در مورد او این گونه می فرماید: «وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ : و اگر مى خواستیم، قدر او را به وسیله آن [آیات] بالا مى بردیم، امّا او به زمین [=دنیا] گرائید و از هواى نَفْس خود پیروى کرد. از این رو داستانش چون داستان سگ است [که] اگر بر آن حمله ور شوى زبان از کام برآورد، و اگر آن را رها کنى [باز هم ] زبان از کام برآوَرَد...» [الأعراف: 176]

مراد از (استقاموا على الطریقة) استقامت در مسیر اهل بیت است. (مجمع البیان ذیل آیه شریفه) همچنین از امام صادق  علیه السلام روایتی پیرامون این آیه شریفه نقل شده است که حضرت منظور از آب گوارا در آیه را علم کثیر معنا می کنند و می فرمایند:
اگر مردم بر ولایت ما استقامت داشته باشند از علم کثیر کامیاب مى شوند.[تفسیر مجمع البیان ذیل آیه شریفه]

استقامت در ایمان بشارت آفرین می شود

خداوند متعال به همه کسانی که دو عامل ایمان و استقامت را در زندگی خود جاری و ساری کنند بشارت های زیبایی داده است که در این نوشتار به برخی از آنها اشاره می شود :
1) نزول فرشتگان بر مومنان
(إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَة: در حقیقت، کسانى که گفتند: «پروردگار ما خداست»؛ سپس ایستادگى کردند، فرشتگان بر آنان فرود مى آیند.)[فصلت:30]
اثر مهم این بشارت ها که مومنین آنها را با گوش جان خود می شنوند در سختی ها و مشکلات زندگی آشکار می شود که سبب می شود در جان خود احساس آرامش کنند و بتوانند به راحتی بر مشکلات پیروز شوند .
2) هیچ ترس و اندوهی بر آنها نیست
«فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ: بیمى بر آنان نیست و غمگین نخواهند شد) این افراد با تکیه بر دو عامل ایمان و پایداری نه از گذشته خود ترسی دارند و با بشارت هایی که در مورد آینده به آنها داده می شود دلهره ای از آینده نیز در زندگی آنها وجود نخواهد داشت و می توان گفت که آرامش سراسر زندگی آنها را فرا گرفته است، آرامشی که امروزه گم شده اصلی بشر است .
3) زندگی آنها پربرکت می شود
«وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّریقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً و اگر [مردم ] در راه درست، پایدارى ورزند، قطعاً آب گوارایى بدیشان نوشانیم.»[الجن: 16]
قرآن کریم بارها به این حقیقت اشاره کرده است که ایمان و تقوا نه تنها موجب نزول برکات معنوی در زندگی افراد می شود بلکه منبعی مهم برای توسعه و آبادانی زمین و ازدیاد نعمت ها و رزق و روزی افراد است که در این آیه شریفه نیز خداوند متعال بار دیگر به این حقیقت اشاره می کند که ایمان و پایداری در آن می تواند سبب نزول باران بر زمین و در نتیجه افزایش نعمت ها شود .
امام باقر علیه السلام پیرامون این آیه شریفه مى فرماید:
مراد از (استقاموا على الطریقة) استقامت در مسیر اهل بیت است. (مجمع البیان ذیل آیه شریفه) همچنین از امام صادق  علیه السلام روایتی پیرامون این آیه شریفه نقل شده است که حضرت منظور از آب گوارا در آیه را علم کثیر معنا می کنند و می فرمایند:
اگر مردم بر ولایت ما استقامت داشته باشند از علم کثیر کامیاب مى شوند.[تفسیر مجمع البیان ذیل آیه شریفه]
به امید اینکه بتوانیم با ایمان و پایداری و استقامت در دین طعم واقعی ایمان را درک کنیم و از آن در تمام زندگی لذت ببریم.
4)آرامش و اطمینان
یکی از آرزوهای همیشگی بشر، رسیدن به آرامش و رهایی از اضطراب و نگرانی است. آری؛ در پرتو ایمان و استقامت، فرشتگان بر انسان فرود می ایند و بشارت می دهند که نه از حوادث بیمناک آینده ترس داشته باش و نه از حوادث ناگوار گذشته، اندوه. (در سوره احقاف، آیه 13 می فرماید: «ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا فلا خوف علیهم و لاهم یحزنون»)
5) مددکاری فرشتگان در دنیا و آخرت
انسان، در حال جنگ تمام عیاری با شیطان است، که دشمن قسم خورده انسان می باشد. از طرفی این جنگ، نابرابر است، زیرا شیاطین او را می بینند؛ ولی از دید انسان پنهان هستند: انه یریکم هو قبیله من حیث لاترونهم (سوره اعراف: 27) این جا است که انسان، پیوسته به یاری و امدادهای غیبی نیاز دارد. در پرتو استقامت و پایداری، فرشتگان الهی چنین مژده می دهند: نحن اولیاوکم فی الحیوة الدنیا و الاخرة.ما در زندگی دنیایی و آخرت، یاران و مددکاران شماییم. ]... در نیکی ها به شما کمک می  کنیم و در لغزش ها و برابر دشمنان، شما را حفظ می کنیم.]

افراد با تکیه بر دو عامل ایمان و پایداری نه از گذشته خود ترسی دارند و با بشارت هایی که در مورد آینده به آنها داده می شود دلهره ای از آینده نیز در زندگی آنها وجود نخواهد داشت و می توان گفت که آرامش سراسر زندگی آنها را فرا گرفته است، آرامشی که امروزه گم شده اصلی بشر است.

راه های تحصیل ثبات قدم و استقامت

1. سحرخیزی و قرائت قرآن
خداوند، در سوره مزمل، سنگینی وحی را بیان می کند («انا سَنُلقی علیک قولا ثقیلا») و برای تقویت و ایجاد آمادگی این رسالت الهى، خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: یا ایها المزمل قم اللیل الا قلیلا، نصفه او انقص منه قلیلا او زد علیه و رتل القرآن ترتیلا با سحرخیزی و قرائت قرآن بود که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) دارای چنین ظرفیت وسیعی شد و توانست مخاطب فرمان سنگین «فاستقم کما امرت» شوند.
2. دعا
دومین گام برای به دست آوردن استقامت و ثبات قدم، درخواست از درگاه حضرت حق می باشد. همان گونه که در شماری از دعاهای قرآنی می خوانیم: «ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین. (سوره بقره: 250. ثبات قدم، از لوازم یک رزمنده است؛ خواه در جهاد اصغر و خواه در جهاد اکبر، و در جهاد اکبر، ضروری تر است؛ چرا که در جهاد اصغر، ممکن است پیکار به صلح انجامد، ولی در جهاد اکبر، راه صلح، همیشه بسته است. (ک: تفسیر موضوعی قرآن، ج 11، ص 240)) برای این که این موضوع در وجود انسان نهادینه شود، مستحب است در وضو هنگام مسح پا زمزمه کنیم : «اللهم ثبت قَدَمَی علی الصراط یوم تزل فیه الاقدام». ظهور این دعا درخواست ثبات قدم برای نجات از لغزش در روز قیامت است؛ ولی اطلاقش شامل دنیا نیز می شود. (تفسیر موضوعى قرآن، ج11، ص240) در زیارت عاشورا نیز چنین ترنم می کنیم: «اللهم ... وثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین»
3. دقت و تفکر در زندگی انبیا و اولیای الهی و مخالفان آن ها
قرآن کریم می فرماید: و کُلاًّ نقص علیک من انباء الرسل ما نثبت به فوادک و جاءک فی هذه الحق وموعظة و ذکری للمومنین (سوره هود :120) خداوند متعال با بیان سرگذشت انبیاء و مخالفان آن ها همت و اراده پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و پیروان آن حضرت را تقویت می کند (ر. ک: تفسیرالمیزان، ج11، ص 71)، تا بر اثر مخالفت ها و کارشکنی دشمنان، گرد و غبار ناامیدی بر قلب آن ها ننشیند و بدانند دشمنان آن ها به اندازه فرعون قوی نیستند و خود آن ها هم به اندازه  موسای در گهواره ضعیف نیستند. همان خدایی که موسی را بر فرعون پیروز نمود، پیروزی شما را هم تضمین می کند.


منابع:
پرسمان
نشریه خلق شماره 3

 

 

آرزو دارم یک دقیقه طعم ایمان را بچشم!!

آرزو دارم یک دقیقه طعم ایمان را بچشم!!

فرمولی برای دستیابی به بهترین مشاغل دنیا

فرمولی برای دستیابی به بهترین مشاغل دنیا

بلعم باعورا که بود ؟

بلعم باعورا که بود ؟

حکایت سه عابد بد نام

حکایت سه عابد بد نام


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

چگونگی بهره مندی از فرشتگان و قدرت های شگفت …هر کسی دوست دارد که از قدرتهای ماورای طبیعی استفاده کند و از علوم غریبه و غیر عادی سود راه های ترغیب دانش آموزان به شرکت در نماز جماعت از …راه های ترغیب دانش آموزان به شرکت در نماز جماعت از نگاه یک مشاور مدرسهرابطه تعقل وتفکر وتذکر با نوآوری در بیان قرآنمعنای لغوی عقل وتعقل بیشتر لغت شناسان لفظ عقل را در اصل از عقالکه به معنای ریسمان فیش‌های مرتبط با سوره مبارکه هود آیه در تعبیر قرآنی، پایبندی به ارزشها را استقامت نام نهاده‌اند اگر این پایبندی به شهادت در قرآن و احادیث خداوند در چند مورد به پاداش بزرگ و ضایع نشدن عمل شهید در قرآن اشاره فرموده است از جمله منبرک – صحبتهای کوتاهبه بهانه ۲۸ صفر سالروز شهادت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و امام مجتبی علیه السلامراه‌های برقراری ارتباط با خدا از منظر نهج‌البلاغهایمان، راهنمای انسان در انجام عمل صالح است و بالعکس عمل صالح نیز در شکوفای ایمان نقش مشاهده و تدبر آیه سوره بقرة به همراه لیست …و کذلک جعلنا کم امه وسطا لتکونوا شهداءعلی الناس و یکون الرسول علیکم شهیداو ما شما اهمیت و ضرورت تربیت اسلامینفس انسان، در آغاز سالم، صاف و بی آلایش است و می تواند تحت تعلیم و تربیت های گوناگون داستان های کوتاه و خواندنی، جالب و مفید حکایتها داستان های کوتاه و خواندنی، جالب و دیدنی، زیبا و دلنشین، و آموزنده و مفید همه چیز از چگونگی بهره مندی از فرشتگان و قدرت های شگفت سماموس هر کسی دوست دارد که از قدرتهای ماورای طبیعی استفاده کند و از علوم غریبه و غیر عادی سود برد القرآن الکریم نگاه های حرام و آلوده به گناه نگاه‌های حرام و آلوده به گناه در آیات و روایات بسیاری به مردان و زنان مؤمن پیرامون نگاه به چگونه محبوب خداوند شویم در مطلب پیش رو راه‌های تحصیل محبت و موانع آن از منظر قرآن کریم با استناد به آیاتی از کلام فیش‌های مرتبط با سوره مبارکه هود آیه در تعبیر قرآنی، پایبندی به ارزشها را «استقامت» نام نهاده‌اند اگر این پایبندی به ارزشهای رابطه تعقل وتفکر وتذکر با نوآوری در بیان قرآن معنای لغوی عقل وتعقل بیشتر لغت شناسان لفظ «عقل» را در اصل از «عقال»که به معنای ریسمان و مشاهده و تدبر آیه سوره بقرة به همراه لیست تفسیر ها آیه الی داستان تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه ذکر ویژگی های امت اسلام که امت وسط و پایگاه خبری تحلیلی فردا اخبار ایران و جهان شاه کلید اصلی پیشرفت کشور دل بستن به نیرو و توان داخلی و مقاومت در داستان های کوتاه و خواندنی، جالب و مفید حکایتها داستانهای داستان های کوتاه و خواندنی، جالب و دیدنی، زیبا و دلنشین، و آموزنده و مفید همه چیز از سراسر وب عصر ظهور ۴۰ آیه قرآن در شأن حضرت علیع از دیدگاه اهل سنت سلام علیکم خدمت تمامی محبان اهل بیت ع اینم عکس جدیدم باتوجه به انتقاداتی که دوستان


ادامه مطلب ...

گرانبهاترین هدیه خداوند به بشر

[ad_1]

زیباترین و بالاترین نعمتی که خدای متعال به بشر ارزانی داشته، نعمت ولایت و امامت اســت. از آنجا که بشر به تنهایی قادر به دستیابی به قله های معرفت، شناخت و کمال واقعی نیست، باری تعالی با تعیین ولی و سرپرست الهی، بشر را به سوی آن اهداف والا راهنمایی کرده اســت. 

علی بیرانوند - بخش اعتقادات شیعه تبیان

علی ، غدیر

خدای متعال به خوبی می دانست که پس از درگذشت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله و سلم) این امت نوپا و جامعه ی ضربه پذیر، در برابر دشمنان  قسم خورده، نیازمند رهبری مقتدر و با درایت اســت، که بتواند به خوبی آنان را به قله های سعادت و کمال و رستگاری در دنیا و آخرت رهبری کند، از اینرو در سال های پایانی عمر شریف پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله) وظیفه ای بس خطیر و مهم را بر دوش این پیامبر آسمانی قرار داد. وظیفه ای که اگر به درستی و به نحو احسن اجرا نمی شد، نعمت خداوند بر امت کامل نمی شد و دین محمد(صلی الله علیه و اله) ناقص می ماند و به هدف واقعی خود نائل نمی شد.

گرانبهاترین هدیه و نعمت خداوند به انسان

در اهمیت و ارزش این نعمت همین بس که خدای متعال در روز غدیرخم پیامبر خود را مأمور به انجام فریضه ای واجب می نماید، و حضرت را این چنین تهدید می نماید که اگر به درستی از عهده مأموریت خود برنیاید گویا اصلاً رسالت خود انجام نداده اســت

انسان در طول حیات خود از نعمت های بی شمار خداوندی بهره مند بوده اســت، ولی با ارزش ترین وگرانبها ترین این نعمت ها را به راستی می بایست نعمت ولایت دانست. در اهمیت و ارزش این نعمت همین بس که خدای متعال در روز غدیرخم پیامبر خود را مأمور به انجام فریضه ای واجب می نماید، و حضرت را این چنین تهدید می نماید که اگر به درستی از عهده مأموریت خود برنیاید گویا اصلاً رسالت خود انجام نداده اســت: «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّ  هُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّ  هَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ؛[سوره مائده، آیه 67] اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده اســت، کاملًا (به مردم) برسان! و اگر نکنى، رسالت او را انجام نداده اى! خداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم، نگاه مى دارد و خداوند، جمعیّت کافران (لجوج) را هدایت نمى کند».
همچنین در آیه دیگر خدای متعال می فرماید: « الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی  وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلام؛[سوره مائده، آیه3] امروز، دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم». به اذعان بسیاری از مفسران شیعه و سنی شأن نزول این آیات شریف در روز عید غدیر بوده اســت. با نزول آیه تبلیغ در غدیر خم، رسول اکرم(صلی الله علیه و اله)، امام علی(علیه السلام) را به عنوان جانشین و ولی بعد از خود معرفی فرمودند،[1] نقل شده اســت که بعد از انزال آیه اکمال دین پیامبر(صلی الله علیه و اله) فرمود: «اَللهُ أکبرُ عَلی إکمالِ الدّینِ وَ إتمامِ النِّعمةِ وَ رِضَی الرَّبِّ بِرِسالَتی وَ وِلایةِ عَلیِّ بنِ اَبیطالبٍ مِنْ بَعدی؛[2] الله اکبر بر کامل کردن دین و تمام کردن نعمت و رضایت خداوند به پیامبری من و ولایت علی بن ابیطالب پس از من).

آثار و برکات نعمت غدیر و ولایت

اگر تاریخ به خوبی اجازه می داد که فرهنگ غدیر، به طور صحیح و کامل در بین جوامع اسلامی رونق می یافت و ترویج شد، هیچ گاه کشورهای اسلامی اختلاف ها و چند دسته گی و ویرانگری های امروزی را به نظاره نمی نشستند و گروهای تکفیری و اسلام ستیز و جیره خوار کشورهای استکباری قدرت جولان و نفوذ در صفوف مسلیمن را پیدا نمی کردند، جامعه اسلامی یک صدا و متحد می شد وکسی جرائت بر هم زدن نظام آن را در سر نمی پروراند، از این رو اســت که در روایتی زیبا از امام علی(علیه السلام) جایگاه امامت این چنین مورد توجه و بیان قرار می گیرد: «الْإِمَامَةَ نِظَاماً لِلْأُمَّةِ وَ الطَّاعَةَ تَعْظِیماً لِلْإِمَامَة؛[3] امامت و رهبری عامل نظم و ثبات امت، و پیروی از امام، مایه بزرگداشت مقام امامت اســت». در روایت دیگری از امام علی(علیه السلام) این چنین نقل شده اســت: «َ إِنَّمَا الْأَئِمَّةُ قُوَّامُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ عُرَفَاوُهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ وَ لَا یَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْکَرَهُم؛[4]  امامان از اهل بیت از جانب خداوند تدبیر کننده امور مردم، و مراقبان حق بر بندگانند. به بهشت وارد نمى شود مگر کسى که آنان را بشناسد و آنان هم او را بشناسند. و به جهنّم وارد نمى گردد مگر کسى که آنان را انکار نماید».

وظایف مسلمین در قبال غدیر

امامان از اهل بیت از جانب خداوند تدبیر کننده امور مردم، و مراقبان حق بر بندگانند. به بهشت وارد نمى شود مگر کسى که آنان را بشناسد و آنان هم او را بشناسند. و به جهنّم وارد نمى گردد مگر کسى که آنان را انکار نماید

1-زنده نگاه داشتن فرهنگ غدیر: اولین و مهمترین وظیفه جوامع و امت های اسلامی در قبال غدیر، زنده نگه داشتن و فرهنگ سازی غدیر اســت. با توجه به فرهنگ غدیر و تبیین جایگاه و اهمیت غدیر و آثار و برکات فراوان دنیوی و اخروی آن و همچنین با توجه به تبعات شوم و خطرناک آن، می توان جوامع به خواب رفته ی اسلامی را بیدار ساخت.
2-شکر نعمت ولایت را به جا آوردن: دومین و مهمترین وظیفه ای که همگان در قبال غدیر برعهده دارند، شکرگزار بودن  در برابر این نعمت ارزشمند اســت. بی توجهی و کفران این نعمت ارزشمند می تواند عذاب سخت دنیوی و اخروی باری تعالی را به دنبال داشته باشد. خدای متعال در قرآن کریم می فرماید: « لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی  لَشَدیدٌ؛[سوره ابراهیم، آیه 7] اگر شکرگزارى کنید، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود و اگر ناسپاسى کنید، مجازاتم شدید اســت!».
محققان تفسیر نمونه در ذیل این آیه شریف این چنین بیان داشته اند: «حقیقت شکر تنها تشکر زبانى یا گفتن" الحمد للَّه" و مانند آن نیست، بلکه شکر داراى سه مرحله اســت نخستین مرحله آن اســت که به دقت بیندیشیم که بخشنده نعمت کیست؟ این توجه و ایمان و آگاهى پایه اول شکر اســت، و از آن که بگذریم مرحله زبان فرا مى رسد، ولى از آن بالاتر مرحله عمل اســت، شکر عملى آن اســت که درست بیندیشیم که هر نعمتى براى چه هدفى و در چه راستایی به انسان داده شده اســت».[5]
3-محبت و انس با ولایت و امامت: خدای متعال در قرآن کریم به طور صریح و آشکار وظیفه ی همگان را در قبال امامت تبیین کرده اســت. «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى؛[سوره شوری، آیه23] بگو:«من هیچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى کنم جز دوست داشتن نزدیکانم [اهل بیتم ]». البته پر واضح اســت، که قانون محبت تبعیت را نیز می طلبد، کما اینکه خدای متعال در خصوص همراه بودن محبت لزوم تبعیت در قرآن این چنین می فرماید: « قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُم؛»[آل عمران، آیه 31]  با این نکته می توان این چنین بیان داشت که اجر رسالت تنها به معنای محبت ظاهری نیست، بلکه مقصود محبتی اســت که تبعیت را نیز به دنبال دارد.
سخن آخر
اگر در برهه ای از زمان، غدیر و فرهنگ ارزشمند آن به خاطر بی توجهی عده ای به فراموشی سپرده نمی شد و اهمیت و شکرش به جا آورده می شد، تا سالیان متمادی تبعات شوم این فراموشی و بی توجهی دامن گیر نسل های بعدی نمی شد. تبعات شومی که اختلاف، جنگ و ستیز و چند دسته گی را تحفه ی کشورهای اسلامی نمود.
پی نوشت ها:
[1]. سیوطی، ج 2، ص 298؛ آلوسی، ج 6، ص 194؛ نیشابوری، ج 1، ص 250.
[2]. بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 37، ص156.
[3]. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص177.
[4]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص212، خطبه152.
[5]. تفسیر نمونه، ج 10، ص 278.




[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

وصف بهشت در قرآن کریم علی محمّد صلّابی، آیه‌های مکی تا آخرین حد، توجه خود را به روز قیامت متمرکز نمودبهترین سخنان حکیمانه از بزرگان سخنان زیبا …کمال گفتن حقیقت به خود است و شرافت گفتن آن به دیگران زیباترین و بهترین چیزهای زندگی نه زیباترین جملات و متن های کوتاه عاشقانهقطاری به مقصد خدا قطاری که به مقصد خدا می رفت، لختی در ایستگاه دنیا توقف کرد و پیامبر معجزه دات کامخداى تعالى پیامبران و اوصیاى ایشان ع را با معجزاتى که دیگر افراد بشر از آوردن نظیر سیره علویبوستان نهج البلاغه امام علی عغدیر فتح الفتوح مؤمنان خداوند، اسلام را تنها دین مقبول می داند براین اساس هر کسی نرگس آبادهگذری بر تاریخچه خط در ایران زمین بیش از سال خط مکتوب در ایران زمین تاریخ خط و زبان آذر طب اسلامی وسنتی عقیلی خراسانیناباروری، قصّه پر غصّه بسیاری از خانواده ها به خصوص زوج های جوان است؛ قصّه ای که ترنّم


ادامه مطلب ...