جام جم سرا: انگار سایه او شدهام. همیشه صد قدمی پشت سرش یواشکی میروم ببینم کسی او را دوست دارد و قبل از من از او خواستگاری میکند یا نه. وقتی با تلفن حرف میزند میمیرم و زنده میشوم. به هر دری میزنم که بفهمم کسی که آن طرف خط بوده زن است یا مرد و دوست است یا غریبه، رقیب است یا مراجعهکننده.
وقتی میخواهد نگاهم کند دست و پایم را گم میکنم. قلبم میآید توی دهانم و حس میکنم الان قیافهام آنقدر تابلو میشود که جلوی او آبرویم میرود.
راستش خیلی دوستش دارم، اما هنوز جرات نکردهام به او بگویم. در موردش تحقیق کردهام. درست همانی است که دلم میخواهد زن زندگیام باشد، اما میترسم این یکی را هم به سبب این کمرویی و خجالتم از دست بدهم.
نه میتوانم درست و حسابی چهار کلمه حرف با او بزنم و نه میتوانم به یک ناهار دعوتش کنم تا خواستهام را برایش مطرح کنم حتی جرات ندارم از او بخواهم قبول کند به خواستگاریاش بروم.
میترسم جوابش منفی باشد، میترسم همه چیز را خراب کنم. نمیدانم چرا هرکاری میتوانم انجام دهم جز مطرح کردن خواستهام.
کمرویی با شما چه میکند؟
روانشناسان معتقدند کمرویی گرچه بیسروصدا و بیادعاست، اما دشمنی است که میتواند راحت پشت شما را به خاک بمالد، چنانکه دیگر از جای خود برنخیزید.
کمرویی جلوی تشکیل خانواده را میتواند بگیرد، امکان پیشرفت تحصیلیتان را سلب کند و موقعیتهای اجتماعی شما را از بین ببرد.
این عادت یا احساس بد میتواند شما را در همه امور اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی عقب بیندازد.
سیما دختری خجالتی بود. او از گذشته خود چنین میگوید: وقتی به خانهمان مهمان میآمد، فرار میکردم و در یک اتاق پنهان میشدم. اگر یکی از مهمانها پسری هم سن و سال خودم بود محال بود جلویش آفتابی شوم. از درخانه بیرون نمیرفتم و اگر میخواستم برای خرید یا چیز دیگر بیرون بروم دچار دلهره میشدم.
آنقدر این روند ادامه داشت که کمکم از خودم بدم آمد. وقتی بعد از کلی تلاش وارد دانشگاه شدم به خودم نهیب زدم که نمیگذارم این موقعیت را از من بگیری. تصمیم گرفتم همیشه ردیف اول کلاس بنشینم، جوابهایی را که به ذهنم میرسد بیمحابا بگویم و پرسشهایم را بیرودربایستی مطرح کنم.
انگار دوشخصیتی شده بودم. یکی خجالتی و فراری و آن یکی قلدر که اولی را پرت میکرد وسط معرکه. اما واقعا آن شخصیت قلدر بسیار به من خدمت کرد و حالا ایندو با هم یکی شدهاند. با این روش نهیبزدن به خود کمکم دیده شدم و دری به دنیایی جدید به رویم باز شد، کار پیدا کردم، گل سر سبد بحثها شدم، محبوب استادان و البته مورد حسادت خیلیها!
بعدها از میان همکاران خواستگار خوبی پیدا کردم و آنقدر زندگیام متحول شد که هرگز فکرش را نمیکردم.
خیلی از خجالتیها شخصیت قابل توجهی دارند، اما جرات مطرحکردن خود را ندارند و این خجالت در مقابل دختر مورد علاقهشان اغلب باعث خجالتشان میشود.
از ترسهای خود استقبال کنید
شما باید با دختر مورد علاقهتان نزدیکترین ارتباطی را داشته باشید که هر انسان با همنوع خود دارد. پس باید آنقدر جسارت در خود ایجاد کنید که یک رابطه عمومی و سطح اولی با او برقرار کنید. چیزی در حد سلام و علیک و گفتوگو بر سر موضوع سیاسی یا اقتصادی روز، شرایط حقوق و دستمزد یا آب و هوا.
از هر هفته از یک موضوع شروع کنید و بعد از اندکی صحبتها را بیشتر کنید.
لازم نیست این تمرین را فقط با دختر مورد علاقهتان انجام دهید. میتوانید از خانه خارج شده و با مردم واقعا معاشرت کنید. در خیابان به اولین بانوی سالمندی که رسیدید وسایلش را برایش حمل کنید، در صف نانوایی با مردم سر صحبت را باز کنید، به گروههای داوطلبانه بپیوندید تا ارتباط خود را گسترده کنید.
در انجمن و کلاسهای مورد علاقهتان ثبتنام کنید و هروقت فکر میکنید درست است و جا دارد چیزی را مطرح کنید با اجبار خود را وسط بحث بیندازید و آن حرف را در گوش بغل دستیتان نزنید.
معاشرت، معاشرت و بازهم معاشرت. بزودی خواهید دید با این یک کلمه توانستهاید جسارت لازم برای مطرحکردن حرف دلتان با همسر آیندهتان را به دست آورید.
مگر چه میشود
این سوال را از خودتان بپرسید: مگر چه میشود اگر سوال کنم؟
ما این را از چند نفر خجالتی پرسیدهایم.
حسین ـ الف که تاکنون رویش نشده است به خواستگاری برود میگوید: میترسم حرفی بزنم که مسخره به نظر برسم و دخترشان را به من ندهند و کوچک شوم.
از او میپرسم فرض کن به خواستگاری یک دختر رفتی و هرچه خوب و مناسب بود گفتی و به نظر آنها خندهدار بود و دخترشان را به تو ندادند. مگر چه میشود؟ وقتی تو پا پیش میگذاری یعنی آنقدر اعتماد به نفس داری که خود را آماده میبینی. اگر آنها تو را آماده نبینند چه میشود؟
میگوید: خجالت میکشم.
میگویم: این که همین حالا هم اتفاق افتاده پس عملا فرقی نمیکند.
حمیدرضا در پاسخ همین پرسش میگوید: اگر مرا تحقیر کنند، اعتمادبه نفسم را از دست میدهم.
سعید میگوید: خشمگین میشوم و ترجیح میدهم ازدواج نکنم.
احمد میگوید: شاید دختر از من بدش بیاید و هرگز به او نرسم.
اما اگر خواسته را مطرح کنید چه میشود؟
حسین میگوید: شایداز من خوششان بیاید.
حمیدرضا میگوید: شاید از حرفهایم خوششان نیاید و دخترشان را به من ندهند، شاید هم بدهند.
سعید میگوید: شاید خشمگین شوم و یک حرف تند بزنم که منجر به دعوا شود. شاید هم چیز بدی نگویند و عروس از من خوشش بیاید.
احمد هم میگوید: شاید بالاخره متاهل شوم و همه چیز بخوبی انجام شود.
زندگی برد و باخت
وقتی قرار است پا به دنیا بگذارید معلوم نیست واقعا چقدر زنده میمانید و سالم به دنیا میآیید یا نه. اگر سالم باشید معلوم نیست سالم بمانید. اگر سالم بمانید معلوم نیست والدینتان بالای سرتان بمانند یانه. اگر آنها بمانند معلوم نیست زندگی بخوبی پیش برود یا نه و وقتی به مدرسه بروید معلوم نیست موفق شوید یا نه. همینطور در مورد همه چیز دیگر زندگی. زندگی مثل یک بازی است که یک روی آن برد و روی دیگرش باخت است. هیچ اطمینانی به موفقیت صددرصد وجود ندارد، پس چرا در چنین دنیایی شما میخواهید اینقدر کامل و موفق باشید؟ شکست ابتدای هر پیروزی است، بنابراین از جوابهای رد نهراسید. این قاعده زندگی است و هیچ اتفاقی هم نمیافتد. اگر اولین بار جواب رد شنیدید، یا در اثر بهبود شرایط خود و ایجاد تغییرات نظر دختر هم تغییر میکند یا نظر شما به سمت دختر دیگری تغییر میکند. پس هیچ اتفاق مرگباری نمیافتد اگر شما خواستگار موفقی نباشید.
دختر مورد علاقه شما هم حق دارد خواستههای خود را داشته باشد و دنبال ایدهآلهایش باشد، اما تا وقتی نظرتان را به او نگویید هرگز نمیفهمید شما هم جزو ایدهآلهایش هستید یا نه.
هنگام گفتوگو افکارتان را سراسر به شخصی که در حال گفتوگو با او هستید متمرکز کنید نه کاستیهای خود.
گوش دادن را بیاموزید و از پرسشهای کلی شروع کنید تا صحبت گل کند، هرگاه گفتوگو در حال از آب و تاب افتادن بود موضوع جدیدی را آماده داشته باشید.
من حق ندارم
یک انسان حق زندگی، همسر گزینی و رقابت دارد. فراموش نکنید وقتی دارید با ترس از پا پیش گذاشتن فرصت را به دیگران میسپارید تلویحا به خودتان میگویید: تو حق نداری این چیزها را داشته باشی. تو لیاقت کافی برای داشتن این همسر، این شغل، این موقعیت و... را نداری. یکبار دیگر به خودتان و آنچه دارید نگاه کنید. آیا بازهم به خودتان حق زندگی کردن نمیدهید؟! پس همین امروز بیایید یک قدم بردارید. (ماندانا ملاعلی/ضمیمه چاردیواری)
جام جم سرا: همسرم از نظر روحی به هم ریخته است و ارتباطمان دچار مشکل شده است. طبق نتایج آزمایشها، علت فرزنددار نشدن ما مشکلی از جانب ایشان بود. همسرم مدام میگوید جدا شویم و زندگیمان جهنم شده است.
پزشکان میگویند احتمال فرزنددار شدن ما خیلی کم است. دلم برای سالهای اول زندگی مشترکمان تنگ شده. ما باهم خوشبخت بودیم تا اینکه این مشکل پیش آمد. چگونه زندگی مان را نجات دهم؟
پاسخ مشاور: وقتی دو نفر باهم ازدواج میکنند، همراه میشوند برای تمام لحظات پیش رو که امکان ندارد همیشه بر وفق مراد باشد؛ مشکلات مالی، بیماری، اختلاف نظر و بسیاری از شرایط غیرقابل پیشبینی که در طول زندگی اجتناب ناپذیراست. نکته مهم، توانایی اداره صحیح موقعیتهای بحرانی است. به هم ریختگی روحی همسر شما تا حدی طبیعی است چون علاوه بر ناراحتی نداشتن فرزند، عذاب وجدان مقصر بودن در این مشکل هم به آن اضافه شده است. هر چند این حرف از پایه اشتباه است و نباید به خواست خدا و تقدیر، بگوییم مشکل! اما چیزی است که در علتیابی ناباروری از زبان پزشکان گفته میشود و همچنین خانوادهها و اطرافیان بعد از مدتی به تاخیر افتادن بچهدار شدن و باخبرشدن از ناباروری زوجین اولین سوالی که میپرسند این است: مقصر کیست؟
نمیتوانید با اطرافیان مبارزه کنید اما پرونده این موقعیت جدید را در خانهتان ببندید. با همسرتان خیلی شفاف در این مورد حرف بزنید. حرفهایی را بگویید که دوست داشتید اگر شما را علت ناباروری خانوادهتان میدانستند، همسرتان به شما میگفت.
نمیخواهم منکر این باشم که داشتن فرزند میتواند زندگی را زیباتر و پایههای ازدواج را محکمتر کند اما زن و شوهرهای زیادی با داشتن فرزند و حتی فرزندان، باز هم نتوانستهاند یکدیگر را تحمل کنند. پیچیدن صدای خنده کودکانه در خانه خیلی زیباست اما وقتی مشکلی پیش آمده، به فکر جایگزینی برای آن باشید. اگر آمادگی روحی پذیرش فرزند را دارید، برای فرزندخواندگی اقدام کنید. اما قبل از آن سعی کنید به همسرتان این آرامش و قوت قلب را بدهید که او را دوست دارید، چه با فرزند و چه بدون فرزند! برایش توضیح دهید میتوانست جواب آزمایشها برعکس باشد. او مقصر نیست. در هر صورت شما باید راههای دیگری را برای احساس خوشبختی درکنار هم آزمایش کنید. در ضمن آنکه برای سرپرستی یک فرشته کوچک آماده میشوید، از لطف خدا غافل نباشید. بسیاری از زوجها در حالی صاحب فرزند شدهاند که پزشکان آنها را ناامید کرده بودند. مهمترین چیز حفظ روحیه شما و همسرتان است و پیدا کردن راههای جدید برای تغییر فضای خانه. هنر زوجهای موفق، تبدیل تهدید به فرصت است.
ندا داوودی - (چاردیواری، ضمیمه دوشنبه روزنامه جام جم)
پاسخ مشاور: برای پی بردن به علت این موضوع، لازم است روی سه ماه اول و نحوه زندگی شما در آن دوران، تمرکز بیشتری کنیم:
هنگام خواستگاری چه چیزهایی را مد نظر قرار دهیم
شما گفتهاید که در زمان خواستگاری، همه چیز را توضیح دادهاید. «همه چیز» از نظر شما چه مواردی است؟ آیا دقیقا همان چیزهایی که در زمان خواستگاری مطرح کردید، طی این ۱۲ ماه مشکل ساز شده است یا خیر؟
در اینجا به ۴ موضوع اساسی که باید در زمان خواستگاری حتماً بیان شود، خواهیم پرداخت تا شما آنها را با عملکرد خود مقایسه کنید و به دلیل اختلاف خود با همسرتان پی ببرید.
۱ - روش ابراز عشق و علاقه:
اینکه شما و همسرتان بیان احساس را در چه چیزی میبینید و از چه شیوهای برای ابراز آن استفاده میکنید، بسیار مهم است. افراد را از نظر روحی میتوانیم به سه دسته بصری، سمعی و لمسی تقسیم کنیم. چنانچه همسرتان سمعی باشد ولی شما بصری باشید و به این نیاز وی توجهی نداشته باشید، در این زمینه با مشکلی جدی مواجه خواهید شد.
۲ - مسائل مالی:
ممکن است دیدگاه طرفین درباره مسائل مالی و آینده زندگی متفاوت باشد. به طور مثال تفاوت نگاه افراد به پس انداز کردن و آینده نگری، سبک مهمانی و برگزاری جشن عروسی و... در این زمینه عدهای خسیس و عدهای ولخرج به نظر میرسند. اگر مثلا شما فردی ولخرج و همسرتان فردی خسیس باشد، همیشه از دست همدیگر شاکی خواهید بود و به تفاهم واقعی دست نخواهید یافت.
۳ - توجه به خواستههای متقابل:
از آنجا که افزایش علاقهمندی، نیازمند دانستن خواستههای طرف مقابل و برآورده کردن آن هاست؛ از خود بپرسید که در این مدت خواستههای شما از همسرتان و خواستههای وی از شما چه بوده است؟ این بسیار مهم است که واکنش شما در برابر خواستههای همسرتان از قبیل نحوه پوشش، سبک حمایت شما از او در مقابل خانوادهتان، سطح ارتباطات اجتماعی، میزان دخالت خانواده و... چه بوده است و شما تا چه حدی این خواستهها را برآورده کردهاید؟ اگر در یک ازدواج، طرفین خواستههای همدیگر را ندانند و نتوانند برآورده کنند و یا بدانند و برآورده نکنند، این امر باعث دلسردی آنها از هم میشود و چنانچه این مشکل حل نشود، ممکن است خدا نکرده به جدایی منجر شود.
۴ - میل به پیشرفت:
میزان تمایل به پیشرفت و ریسک پذیری نیز از مواردی است که باید بدان توجه ویژه داشت. اینکه تعریف طرفین از پیشرفت چیست و پیشرفت را در چه مواردی میدانند بسیار حائز اهمیت است. ممکن است کسی پیشرفتش را در تحصیل بداند و دیگری به کار کردن اهمیت دهد؛ لذا دقت در این مورد برای برقراری یک رابطه مستحکم الزامی است.
بررسی این موارد و نکات مشابه به شما کمک خواهد کرد تا مسائلی را که احتمالاً در زمان خواستگاری بیان نشده و در این مدت باعث بروز اختلاف نظر شده است را کشف کرده و به اصلاح آنها بپردازید. در پایان پیشنهاد میشود که حتما برای بررسی دقیقتر موضوع نزد مشاور بروید. (راهله فارسی - کارشناس ارشد مشاوره خانواده/خراسان)
347
به گزارش جامجم آنلاین به نقل از بی بی سی، قراراست این اپلیکیشن تا دو ماه دیگر به مرحله بهرهبرداری برسد. طراحان این برنامه گفتهاند هدف از آن ارائه اطلاعات به بستگان غمزده هستند که با روند سازماندهی مراسم خاکسپاری نزدیکان و عزیزانشان آشنایی ندارند.
این برنامه شبیه سایت "اوبر" طراحی شده و حتی اسمش "اومر" است که شبیه اوبر است و در روسی "او مرد" معنی می دهد.
ارائه دهندگان این اپلیکشن گفتهاند که کاربران به سادگی میتوانند نام متوفی، تاریخ مرگ، دین و آدرسش را در این برنامه بنویسند. سپس گزینهها و قیمت خدمات در گورستانهای مختلف و سازمانهای خدمات مراسم تشییع جنازه، انتخاب میان سوزاندن یا دفن، و گزینهها برای سنگ قبرهای مختلف را دریافت خواهند کرد.
در مرحله بعد مشتری با تماس گرفتن از آنها میخواهد که جزئیات کار را ترتیب دهند. وب سایت ارایه دهنده این اپلیکیشن میگوید: "این آسان است. سادهتر از معامله با خاکسپاران تصادفی." این وبسایت همچنین در مورد تهیه اسناد مورد نیاز پس از مرگ مشورت میدهد."
اما به نظر میرسد که روسها تحت تاثیر این اپلیکشن قرار نگرفتهاند. برخی عملی بودن آن را به دلیل استفاده کم از اینترنت در روسیه بعید میدانند. گروهی دیگر آن را به دلایل شخصی رد میکنند.
همچنین شماری دیگر این ایده را به تمسخر گرفتهاند. یک نفر به شوخی گفته است: "من نمیدانم برای مشتریانی که باز میگردند تخفیفی خواهد بود"، در حالی که دیگری مینویسد: "دوستت را با خود بیاور و ۱۵ درصد تخفیف بگیر."
به گزارش جامجم آنلاین به نقل از بی بی سی، قراراست این اپلیکیشن تا دو ماه دیگر به مرحله بهرهبرداری برسد. طراحان این برنامه گفتهاند هدف از آن ارائه اطلاعات به بستگان غمزده هستند که با روند سازماندهی مراسم خاکسپاری نزدیکان و عزیزانشان آشنایی ندارند.
این برنامه شبیه سایت "اوبر" طراحی شده و حتی اسمش "اومر" است که شبیه اوبر است و در روسی "او مرد" معنی می دهد.
ارائه دهندگان این اپلیکشن گفتهاند که کاربران به سادگی میتوانند نام متوفی، تاریخ مرگ، دین و آدرسش را در این برنامه بنویسند. سپس گزینهها و قیمت خدمات در گورستانهای مختلف و سازمانهای خدمات مراسم تشییع جنازه، انتخاب میان سوزاندن یا دفن، و گزینهها برای سنگ قبرهای مختلف را دریافت خواهند کرد.
در مرحله بعد مشتری با تماس گرفتن از آنها میخواهد که جزئیات کار را ترتیب دهند. وب سایت ارایه دهنده این اپلیکیشن میگوید: "این آسان است. سادهتر از معامله با خاکسپاران تصادفی." این وبسایت همچنین در مورد تهیه اسناد مورد نیاز پس از مرگ مشورت میدهد."
اما به نظر میرسد که روسها تحت تاثیر این اپلیکشن قرار نگرفتهاند. برخی عملی بودن آن را به دلیل استفاده کم از اینترنت در روسیه بعید میدانند. گروهی دیگر آن را به دلایل شخصی رد میکنند.
همچنین شماری دیگر این ایده را به تمسخر گرفتهاند. یک نفر به شوخی گفته است: "من نمیدانم برای مشتریانی که باز میگردند تخفیفی خواهد بود"، در حالی که دیگری مینویسد: "دوستت را با خود بیاور و ۱۵ درصد تخفیف بگیر."
وقتی مردی به شما میگوید “دوستت دارم،” در اصل به چه فکر میکند؟
تا بحال دوستت دارم را از یک مرد شنیدهاید؟ آیا میدانید جمله دوستت دارم از طرف یک مرد در اصل چه مفهومی دارد؟
به گزارش آلامتو و به نقل از مردمان؛ واژهی «عشق» شکلها و مفهومهای مختلفی به خود میگیرد. از نوشتن عاشقتمهای عادی در پیامهایی که به دوستانتان میدهید تا عشقی که به اعضای خانوادهتان دارید، عشقی که بهترین دوستتان دارید و یک عشق بسیار بسیار عمیقتر و صمیمانهتر به ممکن است به یک نفر از جنس مخالفمان داشته باشیم. نوع عشقی که از هیچ راهی به جز نگاه کردن در چشمان طرف مقابل و گفتن «دوستت دارم» نمیتوانید ابرازش کنید.
وقتی مردی به نقطهای میرسد که احساسش را برای دختر موردعلاقهاش ابراز میکند، معانی ضمنی متفاوتی با آن همراه خواهد بود. کلمات به تنهایی فقط کلمات هستند، چیزی که به آنها معنا و مفهوم میدهد، تعهدی است که آن مرد بعد از گفتن آن کلمات میپذیرد.
دوست داشتن کسی یعنی احساساتتان را به او وصل کنید. یعنی در شادیاش سهیم باشید و برای اینکه بتواند با درد و غصههایش کنار بیاید از قدرت خودتان به او بدهید. همانطور که رابرت ای. هایلاین میگوید، «عشق وضعیتی است که در آن خوشبختی طرفمقابل برایتان لازم و ضروری میشود.»
مطمئناً هیچکس کامل نیست. وقتی مردی زنی را واقعاً دوست داشته باشد، همه چیز درمورد آن زن برای او زیبا میشود. و نه فقط زیبایی ظاهری، حتی طریقه راه رفتن و حرف زدن او برایش جذاب میشود. این مرد میداند که این زن هم نقصهایی دارد ولی برایش مهم نیست چون عشق یعنی بدیهای آن فرد را هم در کنار خوبیهایش بپذیرید.
همانطور که «دوستت دارم» فقط کلمه هستند، قولها و وعدهها هم اگر عملی نشوند چیزی جز کلماتی نیستند به زبانتان آمدهاند. مرد عاقل میداند کسی که به وعدههای خود عمل نمیکند شایسته احترام نیست، کسی شایسته احترام است که به قولهای خود وفا کند.
هیچوقت نمیتوانید عاشق کسی شوید که احترامی برای او قائل نیستید. وقتی کسی را واقعاً دوست دارید، احترام شما به او بیشتر و عمیقتر خواهد شد. شما به افکار، احساسات و نظرات او احترام میگذارید. در تصمیمگیریهایی که روی هر دو شما اثر دارد حتماً اینها را در نظر میگیرید. و مهمتر اینکه، هیچوقت طوری که اعتماد بینتان را خدشهدار کند رفتار نمیکنید.
یک وجه بسیار مهم دیگر عشق اعتماد است. نقلقولی وجود دارد که میگوید، «عشق یعنی به طرفتان قدرت از بین بردن خودتان را بدهید ولی اعتماد داشته باشید که او اینکار را نمیکند.» اعتمادی که همراه با عشق میآید فقط به این معنی نیست که اطمینان داشته باشید او به شما خیانت نمیکند. اعتماد به این است که او هم همان تعهدات را نسبت به شما دارد.اعتمادی که باعث میشود بتوانید در روزهای سختی به او تکیه کنید و برعکس. اعتمادی که میگوید او با شما صادق است و شما هم همینطور.
عشق فقط یک کلمه نیست، فقط یک اسم نیست، یک فعل است. برای اینکه واقعاً وجود داشته باشد باید عملی شود. نیاز به تلاش دارد. نیاز به پشتکار دارد. در نسل ما عشق ما را یاد آتشبازی میاندازد. تصویری بسیار زیبا و جذاب ولی غیرقابل پیشبینی و بسیار کوتاه در ذهنمان ایجاد میکند. چیزی که فقط خاطرهاش در ذهنهایمان میماند.
نسل قدیمیتر آتش روشن میکردند. آتش آنها با یک شعله بسیار کوچک شروع میشد و کمکم زبانه میکشید و بزرگ و بزرگتر میشد. انسان عاقل تلاشی که برای بزرگ کردن و نگه داشتن آن شعله لازم است را درک میکند.
عاشق کسی بودن و به او تعهد داشتن به این معنی نیست که فقط در خوشیها کنار او باشید. این یک کار پارهوقت نیست. یا هستید یا نیستید. این یعنی هم روزهای آفتابی کنارش باشید و هم در روزهای بارانی چتر روی سرش شوید. وقتی بیمار است از او مراقبت کنید، وقتی نیاز دارد کمکش کنید و مشکلات زندگی را با هم و در کنار هم پیش ببرید.
تعهد اصلاً ساده نیست. تعهد یعنی روی تمام گفتههایتان بایستید، حتی اگر مدت زیادی از گفتن آنها گذشته باشد.
وقتی مردی عاشق زنی میشود، زندگیاش دیگر فقط برای خودش نیست. من و تو دیگر تبدیل به ما میشود و وقتی شروع به فکر کردن درمورد آیندهاش میکند، او را کنار خود میبیند. عاشق یک زن شدن یعنی بتوانید زندگیتان را با تمان لذتهایش با او متصور شوید.
ممکن است وقتی یک پیام محبت آمیز از طرف او دریافت میکنید این فکر به سراغتان بیاید یا وقتی دست در دست هم خیابانها را طی میکنید. ممکن است یکدفعه به ذهنتان خطور کند که واقعاً زندگیتان قبل از اینکه این زن وارد آن شود چطور بوده است. البت خیلی خوب است که هرازگاهی نگاهی به گذشته داشته باشیم و از تجربیاتمان درس بگیریم ولی با حضور این فرد در زندگیتان به یکباره تمام توجهتان فقط و فقط معطوف به آیندهتان با او خواهد شد.
بلوغ به ما میآموزد که همه ما گذشتهای داشتهایم که بخشهایی از آن ممکن است بهتر از گذشته دیگران بوده باشد. نکته اینجاست که بااینکه ما همیشه گذشتهمان را به دنبال خود میکشیم، قرار نیست آن گذشته تعریفکننده ما باشد. و وقتی کسی را دوست داریم، مطمئناً گذشته او هم تعریفکننده او نخواهد بود. ما شروع به ساختن دنیای خودمان با این فرد میکنیم. خاطرات خودمان، سنتهای خودمان، زندگی خودمان با همدیگر.
متوجه میشویم که کسی که او بوده است، کسی نیست که الان هست. البته اشکالی ندارد که هر ازگاهی نگاهی به پشت سر بکنیم ولی اگر قرار باشد برای مدتی طولانی روی آن متمرکز شوید، مطمئناً به هم خواهید ریخت.
عشق به هیچ سختی و مشکلی فکر نمیکند، تا بالاتر از توان و قدرت خود تلاش میکند و هیچ بهانهای برای غیرممکنها نمیآورد چون همه چیز را برای خود قانونی و ممکن میداند. — توماس کمپیس