مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

سوسن جعفری: با عروسک‌هایم به جنگ «ام.اس.» رفتم

لب‌هایش می‌خندد و با دقت انگشت‌هایش را تکان می‌دهد. نیم نگاهش به پاهایی است که زیر میز جمع کرده. انگشت‌هایش را با قدرت تکان می‌دهد، انگشت‌هایی که به خودش قول داده هیچ وقت از کار نیفتد. دست‌هایی که مدام به خودش می‌گوید باید بماند و کار کند و پاهایی که به برگرداندنش امیدوار است. سرش را که بالا می‌گیرد مطمئن می‌شوی می‌تواند، از بس که به شمایل یک انسان پیروز شبیه است. او سوسن جعفری است. زنی ۳۶ ساله که ۱۴ سالی می‌شود با بیماری ام‌اس می‌جنگد و تا حالا شکست نخورده است.


*از چه زمانی متوجه شدی که بیماری ام‌اس داری؟ چه علائمی داشت. چقدر طول کشید تا دکتر‌ها بیماری را تشخیص دهند؟
اوایل خرداد سال ۸۰ بود که کف پاهام شروع کرد به گزگز کردن. من پرستار بودم و در بیمارستان کار می‌کردم با پزشک‌هایی که می‌شناختم صحبت کردم همه می‌گفتند نگران نباش به خاطر سر پا ایستادن و فشار کاری است. اما این گزگز همچنان ادامه داشت. یک روز که با همکارانم نشسته بودیم و صحبت می‌کردیم سرم پایین بود، یکدفعه یک چیزی مثل چتر از ستون فقراتم تا انگشت‌های پا‌هایم پخش شد.‌‌ همان روز به خودم گفتم این دیگر معمولی نیست به خاطر سر پا ایستادن و کار نمی‌تواند باشد. در این فاصله یکی از چشم‌هایم هم تار می‌دید. چشم‌پزشک هم تشخیص داد که عفونت چشمی است. اصلاً فکر نمی‌کردم که این دو تا به هم ربط داشته باشند. همه تشخیص‌ها تحت تأثیر شغلم بود. اما وقتی گزگز‌ها و تاری چشمم زیاد شد دکترم برایم ‌ام‌آرآی نوشت تشخیص هم ام‌اس بود.


*واکنشت چه بود وقتی شنیدی که ام‌اس داری؟
خیلی به هم ریختم. خیلی سخت بود. باورم نمی‌شد.


*چی کار کردی؟ چند وقت طول کشید تا با بیماریت کنار آمدی؟
دو سال طول کشید. خانواده‌ام که نمی‌دانستند. هر لحظه منتظر بودم که همه چیز تمام شود. هیچ تمایلی به زندگی کردن نداشتم. هیچ کاری نمی‌کردم. کتاب نمی‌خریدم. لباس نو نمی‌خریدم و... یک روز عید سال ۸۲ با خانواده رفته بودیم اصفهان. رفته بودیم کوه آتشگاه. باران باریده بود کوه خیس و گلی شده بود. همه کسانی که سالم بودند و می‌رفتند بالا، از نصفه راه بر می‌گشتند. من ایستادم زیر باران به خدا گفتم خدایا نگذار که ام‌اس جلوی رفتنم به بالای کوه را بگیرد. با‌‌ همان وضعیت با چادر رفتم بالا خدارو شکر رسیدم. فقط من توانستم.


*در آن دو سال که گفتی طول کشید تا بیماریت را قبول کنی چه کار می‌کردی چطور گذشت؟
‌ این دوسال دوره انکار بود. دوسال برای من طول کشید چون می‌دانستم چه بیماری است. سنم خیلی کم بود. کلی آرزو داشتم. تازه در رشته دوم قبول شده بودم. می‌خواستم جامعه‌شناسی بخوانم.


*بعد از آن بالا رفتن از کوه زندگی‌ات چقدر تغییر کرد؟
می‌دانستم قرار است چه اتفاقی بیفتد و دیگر نمی‌توانم راه بروم. دیگر تصمیم گرفتم ‌‌نهایت لذت را از زندگی‌ام ببرم. مسافرت رفتم. درسم را خواندم.‌‌ همان رشته جامعه‌شناسی که قبول شده بودم.


*چطور با این بیماری مبارزه کردی؟ چی کار می‌کردی که به بیماری‌ات فکر نکنی؟
‌این بیماری نیست که بتوانی فرار کنی. هر لحظه یک کاری می‌کند که نشان بدهد هست. یعنی اصلاً لازم نیست کاری کند. هست. من خیلی می‌نوشتم. وبلاگ می‌نوشتم. با دوستانم بیرون می‌رفتیم. پیاده‌روی می‌کردم خیلی زیاد. خیلی راه می‌رفتم. می‌گفتم یک روزی دیگر نمی‌توانی راه بروی. به خودم گفتم باید جاهایی بروی که بعد نمی‌توانی بروی. گفتم تا سر پا هستی باید از راه رفتن لذت ببری. یک دل سیر راه رفتم. سوریه رفتم. مکه رفتم. آدم وقتی می‌داند با چی طرف است خودش را آماده می‌کند.


*خانواده کی متوجه شدند؟
خانواده‌ام می‌دانستند من یک مریضی دارم اما برایشان توضیح نداده بودم که این‌ ام‌اس است. وقتی که ناتوان‌تر شدم یعنی ۸ سال بعد متوجه شدند. ام‌اس یک بیماری مزمن است. این طوری نیست که یک دفعه مریض را از پا بیندازد. چهار نوع ام‌اس داریم. بیماری من پیش رونده ثانویه بود. یک نوع عود کننده بهبود یابنده است. یک نوع پیش رونده اولیه است. یک نوع هم اولش شدید است بعد خوب می‌شود. من با همین بیماری تا ۸ سال در اتاق عمل کار کردم. سال ۸۸ که راه رفتن برایم سخت شد رفتم بخش اداری. سال ۸۹ هم ازدواج کردم و قرار شد بیایم تهران. چون از شهرستان به تهران انتقال را قبول نمی‌کردند مجبور شدم از کارافتادگی بگیرم. از سال ۸۹ دیگر کار نمی‌کنم.


*زندگی‌ات بعد از ‌ام‌اس چقدر تغییر کرد؟
مثل این است که به آدم بگویند این قدر وقت داری. اولش ناراحت می‌شوی. بهت زده می‌شوی. بعد تصمیم می‌گیری از این زمان استفاده کنی. قبل از بیماری خیلی فعال بودم. همه می‌گفتند مگر در پا‌هایت فنر داری. بعد از مریضی حس کردم باید از فرصت‌هایم استفاده کنم. این بیماری مرا به خدا نزدیک کرد. نه این‌که منتظر مرگ باشم. فکر می‌کردم باید از عزیزانم بهترین استفاده را داشته باشم. از خواهرو برادر‌هایم و بچه‌هایشان. از دوستانم و همکارانم. فرقش در این بود. دوره‌ای که با همه مریضی‌ام کار می‌کردم دکتر‌ها باور نمی‌کردند، می‌گفتند تشخیص اشتباه بوده. می‌گفتند شبیه ام‌اسی‌ها نیستی. یک عطشی داشتم که فقط جنب و جوش کنم قبل از این‌که نتوانم جنب و جوشی داشته باشم.


*الان بیماری‌ات در چه مرحله‌ای است؟ چه مشکلاتی داری؟
بیماری من الکی شدت پیدا کرد. خواستند ابرویش را درست کنند، زدند چشمش را کور کردند. فقط مچ پای چپم افتادگی داشت. موقع راه رفتن. رفتم فیزیوتراپی تا مشکلش را درست کنم. یک فیزیوتراپی اشتباه باعث شد، یکی از عضلاتم در لگن در اسپاسم شدیدی رفت. این اسپاسم و درد باعث شد التهاب تشدید شود در پلاک‌ها و یک سیکل معیوب ایجاد شد. پزشکم تشخیص درستی نداد و گفت باید درد را تحمل کنی. فشار زیادی روی پایم وارد کردند.

وقتی همسرم در برنامه ماه رمضان، سولماز و احسان را دید به من گفت احسان از من بهتر است اما من گفتم تو خیلی بهتری

این فشار به حدی بود که پای راستم هم درگیر شد. فقط سمت چپم درگیر بود؛ یعنی یک سیکل معیوب باعث شد در یکسال و نیم پنج پلاک به پلاک‌ها اضافه شود. پلاک یک ضایعه‌ای است که در مغز یا نخاع ایجاد می‌شود. ‌ ام‌اس بیماری است که سیستم ایمنی علیه خودش وارد بدن می‌شود. یک قسمتی از بدن را دشمن فرض می‌کند و به آن حمله می‌کند. در ام‌اس به سیستم عصبی حمله می‌کند. بستگی دارد یا به نخاع حمله می‌کند یا مغز. بیماری من در نخاع است. پلاک‌ها در نخاع بودند. من فقط سه تا پلاک در گردنم داشتم. این پلاک‌ها مثل این است که یک سیم برق را در نظر بگیرید، دور رشته‌های عصبی یک غلاف از چربی است که این سیستم ایمنی این غلاف را از بین می‌برد. عایق روی سیم از بین می‌رود و مانع می‌شود که پیام‌ها درست برسد. پیام‌ها صادر می‌شود اما نمی‌رسد. مثلاً مغز فرمان را صادر می‌کند اما به دست نمی‌رسد یا ناقص می‌رسد برای همین دست نمی‌تواند فرمان‌ها را انجام بدهد. مثلاً اگر کسی پای مرا فشار بدهد و فشار را بردارد پای من پیام را نمی‌گیرد. پیام‌رسانی از مغز به اندام و از مغز به اندام مختل می‌شود. من در ۱۰ سال سه تا پلاک داشتم اما به خاطر فیزیوتراپی اشتباه پنج تا پلاک به پلاک‌هایم اضافه شد. شانس آوردم یک فیزیوتراپ خوب پیدا شد.


*چطور شد که بعد از ۹ سال بیماری به زندگی مشترک فکر کردی؟
راستش اصلاً به زندگی مشترک فکر نمی‌کردم. خیلی اتفاقی بود. من می‌گفتم نمی‌توانم از پس مسئولیت‌هایم به عنوان یک زن بر بیایم. اما همسرم می‌گفت نه می‌توانی و من هستم و تو نمی‌خواهد کار کنی و...


*کارهای خانه را ایشان انجام می‌دهند؟
اوایل که فیزیوتراپ گفته بود استرحت کنم. امیر نمی‌گذاشت تکان بخورم حتی بیست سانت. آخرش عصبانی شدم گفتم حرکت کردن به من روحیه می‌دهد یعنی می‌توانی کار کنی. من اکثر کارهای روی زمین را انجام می‌دهم. کارهایی که می‌شود روی زمین و نشسته انجام داد مثل گرد‌گیری و پاک کردن سرامیک بعضی وقت‌ها روی صندلی می‌نشینم و ظرف می‌شویم یا در پختن غذا کمک می‌کنم. البته اگر همسرم بگذارد. امیر خیلی زحمت می‌کشد. وقتی پارسال در برنامه ماه رمضان سولماز و احسان را دید به من گفت احسان از من بهتر است اما من گفتم تو خیلی بهتری. همه کارهای خانه از خرید و غذا پختن و تمیز کردن و هر کاری که یک کدبانوی خانه باید انجام بدهد امیر انجام می‌دهد. لباس‌هایم را عوض می‌کند، خیلی محبت دارد به من. من همیشه از امیر تشکر می‌کنم. ما خیلی دست تنها هستیم. خانواده من که تبریز هستند. خانواده شوهرم هم راه‌شان دور است و درگیری‌های زندگی خودشان را دارند ما همیشه تنها هستیم. امیر خیلی زحمت می‌کشد. تنهایی.


*چی شد که به فکر عروسک درست کردن افتادی؟
همان موقع که بیماری‌ام شدت پیدا کرد. حس کردم انگشت‌هایم دارد جمع می‌شود. فیزیوتراپم فقط روی پا‌هایم زوم کرده بود. خودم حس کردم باید روی انگشتان دستم کار کنم. شروع کردم به قلاب بافی انگشتانم باز شدند.‌‌ همان موقع چند جایی دیدم که عروسک می‌سازند. دو سه سال پیش چند تکه نمد خریدم. یک عروسک کوچک دوختم. برای برادرزاده‌هایم و برادرزاده‌های امیر عروسک درست می‌کردم. بعد کم کم یکی از دوستانم شروع کرد به عروسک دوختن و معرفی کردن کار‌ها. استقبال هم خوب بود. البته خودم نمی‌خواهم مشتری زیاد باشد من زود خسته می‌شوم. می‌خواستم تفننی باشد.


*چه تأثیری روی بیماریت و روحیه‌ات داشته؟
خیلی خوبه قبلش کتاب می‌خواندم. تلویزیون و فیلم می‌دیدم اما حال روحی‌ام خوب نبود. مدام گریه می‌کردم و غصه می‌خوردم تا این‌که به خودم آمدم و گفتم دارم افسرده می‌شوم. ولی از وقتی شروع می‌کنم به عروسک دوختن این قدر لذتبخش است که گذر وقت را نمی‌فهمم. این لحظه‌ها که خیلی خوب است. برای دست‌هایم هم خوب است. سوزن نخ کردن. انگشت شست را وادار می‌کند که عضله‌اش تحلیل نرود. موقع دوختن عروسک به هیچ چیزی فکر نمی‌کنم.‌‌ رها می‌شوم. کمک مالی هم برایم دارد. اینترنتی می‌فروشم. با پیک می‌فرستم. بیشتر کسانی که خواننده وبلاگم بودند سفارش می‌دهند.


*وقتی عروسک می‌دوزی بیشتر به چی فکر می‌کنی؟
به خوب شدن. دوست دارم حالم خوب شود. داروی ام‌اس پیدا شود. همیشه دعا می‌کنم دارویش را پیدا کنند. دعا می‌کنم کسی مریض نشود. وقتی می‌شنوم یکی به ام‌اسی‌ها اضافه شده خیلی غصه می‌خورم. همیشه از خدا می‌خواهم ریشه این بیماری و همه بیماری‌ها را بخشکاند. این بیماری مزمن و خسته‌کننده است. من هم‌اکنون ۱۴ سال است که درگیرش هستم. مدام می‌گویم پس کی تمام می‌شود؟ این بیماری هم فرد را اذیت می‌کند هم اطرافیانش را. شما تصور کنید کسی که پر از جنب و جوش بوده حالا نمی‌تواند دو قدم راه برود.


*بیرون می‌روی پارک و سینما، مسافرت؟
به خاطر آن فیزیوتراپی اشتباه نتوانستم در دو سال گذشته به مسافرت بروم. اما وقتی وضعیت بدنم خوب شده مدام بیرون می‌رویم. در این سینما و پارک رفتن‌ها برخورد مردم مرا اذیت می‌کند. نگاه‌هایشان خیلی بد است. زل می‌زنند.

وقتی کسانی که خودشان را باخته‌اند می‌بینم، به خودم می‌گویم من نباید ببازم. مثلاً وقتی دستانم درگیر شد مدام به خودم می‌گفتم دستانت را نباید از دست بدهی

نمی‌دانم چرا زل می‌زنند. بعضی‌ها هم با بی‌اعتنایی مرا اذیت می‌کنند. مثلاً یک جایی محل پارک معلولین است یکی دیگر پارک کرده. خیلی مشکلات هست. نگاه‌های متعجب از این‌که یک ویلچری به سینما رفته هم اذیتم می‌کند. انگار ما نباید برویم بیرون. از موانع و رمپ‌هایی که در سینما‌ها و فروشگاه‌ها هست که دیگر نمی‌گویم. هیچ کس هم کمک نمی‌کند. البته بیشتر بزرگتر‌ها کمک می‌کنند اما جوان‌ها انگار دلشان نمی‌خواهد کمک کنند و با بی‌اعتنایی می‌گذرند. خیلی وقت‌ها برای بالا رفتن یا پایین رفتن از پله‌ها کمک می‌خواهیم باید صدا کنیم تا کسی بیاید و...


*با کسانی که مثل خودت درگیر این بیماری هستند در تماس هستی؟
با بچه‌هایی که وبلاگ دارند بله. از تجربیات هم استفاده می‌کنیم. یک بار یکی نوشته بود تو دستشویی زمین خوردم. برایم خیلی خوب بود. زمین می‌خوردم ناراحت نمی‌شدم این سهیم شدن تجربه‌ها خیلی مفید است. حالا زمین که می‌خورم ریلکس می‌نشینم و می‌گویم چیزی نیست صبر کنید بدنم خودش را پیدا کند و از زمین بلند می‌شوم. می‌بینم یک خانم ۲۳ سال است که ام‌اس دارد. می‌فهمم که تنها نیستم حتی شکست‌هایشان هم به من درس می‌دهد. به خودم می‌گویم مثلاً نباید فلان کار را انجام بدهم. مثلاً وقتی کسانی که خودشان را باخته‌اند می‌بینم، به خودم می‌گویم من نباید ببازم. مثلاً وقتی دستانم درگیر شد مدام به خودم می‌گفتم دستانت را نباید از دست بدهی. ابداً نمی‌گذارم دست‌هایم را از دست بدهم فیزیوتراپم به من قول داده که دوباره می‌توانم راه بروم. آنقدر امیدوارم کرده که من حالا دارم به آن روز فکر می‌کنم که می‌توانم دوباره راه بروم. مدام به خودم می‌گویم حواست به دست‌هایت باشد. مدام سوزن نخ می‌کنم و عروسک می‌دوزم تا انگشت‌هایم درگیر شوند. فعلاً قرار نیست به ام‌اس ببازم. باید دوباره پا‌هایم را پس بگیرم. دست‌هایم هم باید باشد.

امیر مقیمی (همسر): هیچ وقت پشیمان نشدم

*چطور با همسرتان آشنا شدید؟
ایشان از سال ۸۲ وبلاگ می‌نوشت. من خواننده وبلاگش بودم. خودم هم می‌نوشتم. مدت‌ها قبل از این‌که با هم آشنا شویم. وبلاگ همدیگر را می‌خواندیم. با خواندن وبلاگ ایشان متوجه شدم چقدر از روحیاتمان شبیه هم است. برای همین رفتم تبریز تا ایشان را ببینم و درخواست ازدواج بدهم.


*می‌دانستید که‌ام اس دارند؟
بله. می‌دانستم ام‌اس دارند. تقریباً از آشنایی تا ازدواجمان هم ۴۰ روز بیشتر نبود.


*خانواده‌تان با این ازدواج مشکل نداشتند؟ کسی نبود که بگوید این چه کاری است که می‌کنی؟
نه هیچ کس. پدر و مادرم سپردند به خودم. رفتم انجمن ام‌اس صحبت کردم آن‌ها گفتند مشکلی نیست و خیلی از‌ ام‌اسی‌ها هستند که ازدواج کردند. همسر یکی ازدوستانم هم ‌ام‌اس داشت. شناخت داشتم. تنها کسی که مخالفت می‌کرد خودش بود. می‌گفت سخت است. می‌گفت من سخت راه می‌روم. نمی‌توانم کار کنم و...


*لحظه‌ای شده که از این ازدواج پشیمان شوید؟
پشیمان نه، هیچ وقت؛ ولی خسته می‌شوم. واقعیتش تا حالا این حس را نداشته‌ام که چرا ازدواج کرده‌ام. اما بعضی وقت‌ها خسته می‌ شوم. مثل راه رفتن و کار کردن است دیگر که یک لحظه خسته می‌شوی ولی بعد از بیست دقیقه که خستگی‌ات در رفت یادت می‌رود. (اکرم احمدی/ بانو)

529


ادامه مطلب ...

بازیگر زن بوکسور: یکبار با لباس پسرانه به استادیوم آزادی رفتم

بازیگر زن بوکسور: یکبار با لباس پسرانه به استادیوم آزادی رفتم

تینا آخوندتبار این روزها مشغول تهیه فیلمی تحت عنوان دختری که می‌خواهد بوکس بازی کند، است. او پس از گذراندن یک دوره آموزش بازیگری استاد سمندریان برای ایفای نقش در فیلم طلاق به سبک ایرونی وارد سینما شد و با سریال دیوار بیشتر به مخاطبان تلویزیون شناسانده شد. او دوره آموزش گریم دیده و در نقاشی هم حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. بازیگر جوان کشورمان آرام و صمیمی درباره بازیگری، عشقش به بوکس و مربیگری، فوتبال و سفرهایش با اشتیاق حرف می‌زند. حاصل گفت‌وگوی اختصاصی خبرورزشی با سوپراستار سینما و اولین دختر بوکس ایران را از دست ندهید.

همسر تینا آخوند تبار مدل لباس بازیگران عکس جدید تینا آخوندتبار خانواده تینا آخوند تبار چهره بدون آرایش بازیگران ثروت تینا آخوند تبار بیوگرافی تینا آخوند تبار اینستاگرام تینا آخوند تبارعکس مدل لباس تینا آخوندتبار

آماده نباشم جلوی دوربین نمی‌روم

از دوران بازیگری شروع کنیم، چطور بازیگر شدی؟
دانشگاه را داشتم تمام می‌کردم که از طریق یکی از دوستانم در کلاس‌های بازیگری استاد سمندریان شرکت کردم. پس از گذراندن یک دوره کوتاه، اولین فیلم سینمایی را به نام طلاق به سبک ایرونی با آقای حامد کمیلی بازی کردم. آن زمان بازیگری برای من هدف نبود و بیشتر دنبال تجربه‌اندوزی بودم. هرچه جلوتر رفتم به بازیگری بیشتر علاقه‌مند شدم و به خودم گفتم بهتره در حرفه‌ای که وارد می‌شوم اطلاعات خود را بالا ببری و بعد شروع به فعالیت کنی. به همین خاطر برای مدتی کنار کشیدم تا نواقص کارم را برطرف و توانایی‌هایم را تقویت کنم.

برای مدتی فعالیتت را کمرنگ کردی؟
شاید باورتان نشود ولی من همین الان فیلمنامه‌های سینمایی، تلویزیونی و شبکه خانگی زیادی دارم اما تصمیم گرفته‌ام هر پیشنهادی را قبول نکنم! به همین خاطر مدتی کنار کشیدم و شروع به مطالعه کرده‌ام، می‌خواهم زمان کاری را بپذیرم که از خودم اطمینان داشته باشم که می‌توانم آن نقش را درست جلوی دوربین ببرم، حالا ممکن است این تصمیم یک ماه طول بکشد یا چند سال. به طور حتم تا زمانی که آماده نشوم جلوی دوربین نمی‌روم. البته برای رسیدن به این تجربه‌ها از خیلی چیزها گذشته‌ام و هر روز از ۷ صبح تا ۹ شب با مطالعه، فن بیان و ورزش اطلاعاتم را افزایش می‌دهم تا کارهایم ماندگار شود.

دغدغه مالی نداری؟
خدا را شکر به خاطر زندگی شخصی‌ام شرایطی دارم که دغدغه مالی نداشته باشم و می‌توانم خودم کارهایم را انتخاب کنم و کارهایی را انتخاب می‌کنم که می‌دانم از پس بازی در آن نقش و کاراکتر برمی‌آیم، این‌طور نیست که فقط دنبال فیلم‌های هنری باشم، بلکه دوست دارم در کارم پیشرفت کنم، حال اگر این پیشرفت با تحصیل، گزیده کاری یا کم‌کاری باشد مشکلی با آن ندارم و این کار را انجام می‌دهم چون هدفم پیشرفت در این حرفه است و تمام تلاشم را می‌کنم که به موفقیت برسم.

تاکنون در چه فیلم‌هایی ایفای نقش کرده‌ای؟
هیوا، دختران حوا، زاویه هفتم، متل قو، رسوایی، آزادراه، خودزنی، رفیع، باج و… که در سه فیلم تلویزیونی نقش اول را برعهده داشتم.

از کدام فیلم‌ها راضی هستی؟
نه اینکه از همه فیلم‌هایی که بازی کردم راضی باشم، قطعاً فیلم‌هایی هم بوده که از حضور در آن‌ها رضایت ندارم ولی لازم بود که دیده شوم و نشان دهم بازیگری به نام تینا آخوندتبار وجود دارد. باج و هیوا را دوست داشتم اما آن کاری که خودم دوست داشتم هنوز انجام نداده‌ام.

همسر تینا آخوند تبار مدل لباس بازیگران عکس جدید تینا آخوندتبار خانواده تینا آخوند تبار چهره بدون آرایش بازیگران ثروت تینا آخوند تبار بیوگرافی تینا آخوند تبار اینستاگرام تینا آخوند تبار

تصویری که مردم از شما دارند یک‌ فرد موفق در عرصه سینما و تلویزیون است، اما شاید کمتر کسی بداند تینا آخوندتبار بازیگر سینما و تلویزیون اولین بوکسوری است که با راه‌اندازی بوکس بانوان در ایران می‌خواهد توانایی‌هایش را در دنیای رینگ بوکس به نمایش بگذارد. برایمان جالب است بدانیم بین ورزش بوکس و سینما چه رابطه‌ای وجود دارد؟
بازیگری فقط داشتن صورت و فیزیک بدنی خوب نیست، به نظرم بازیگر، باید تفاوت‌هایی با دیگران داشته باشد و از نظر استایل، لباس پوشیدن، صحبت کردن، معاشرت و کارهایی که انجام می‌دهد باید متفاوت باشد. البته این ویترین کار است و یک بازیگر موفق باید فاکتورهای دیگری هم داشته باشد‌؛ مثلاً مطالعه داشته باشد، نسبت به کارش اهمیت بدهد و فیلم ببیند و فیلمنامه‌های مختلف را بخواند، ورزش کند به همین خاطر علاوه بر کار کردن روی بیان صدا و دیالوگ‌ها، ورزش حرفه‌ای را دنبال می‌کنم.

بهترین بوکسورم

چطور شد به سمت بوکس کشیده شدی؟
ورزش را با بدنسازی شروع کردم، بعد از مدتی دیدم که این ورزش برایم خسته‌کننده است، دنبال ورزش دیگری بودم تا انرژی درونی‌ام را تخلیه کنم. یکی از دوستانم موی‌تای را پیشنهاد کرد و مدتی موی‌تای ‌کار کردم اما وقتی که دیدم این رشته هم برایم هیجان ندارد سمت بوکس رفتم و حالا خیلی خوشحالم که به خواسته‌ام رسیدم.

با این شرایط به بوکس وابستگی پیدا کردی؟
از وقتی بوکس را شروع کردم، حتی مسافرت‌های خارجی خودم را براساس زمان‌بندی مسابقات تنظیم می‌کنم، که کجا بروم تمرین کنم و یا مسابقه‌ای را ببینم. به خاطر همین عشق و علاقه، همه زندگی‌ام را گذاشته‌ام روی بوکس چون خیلی دوستش دارم و تا آنجا که بتوانم ادامه می‌دهم.

این وابستگی سخت نیست؟
چرا، آن‌قدر به بوکس علاقه دارم، که اگر یک روز تمرین نکنم احساس خستگی دارم و احساس می‌کنم آن روز، کاری انجام نداده‌ام.

همسر تینا آخوند تبار مدل لباس بازیگران عکس جدید تینا آخوندتبار خانواده تینا آخوند تبار چهره بدون آرایش بازیگران ثروت تینا آخوند تبار بیوگرافی تینا آخوند تبار اینستاگرام تینا آخوند تبار

چند سال است بوکس کار می‌کنی؟
دو سال است بوکس کار می‌کنم، یک سال در آلمان و یک سال هم در ایران، با اینکه در ایران مسابقه رسمی نداشته‌ام اما برای مسابقه آماده‌ام و می‌دانم که بهترین بوکسور هستم.

به مربیگری فکر می‌کنی؟
کار سختیه. چون علاوه بر اینکه باید در این رشته مهارت داشته باشی، باید متد و آموزش هنر خود را به شاگردت انتقال بدهی، شاید برای اینکه هنوز مربیگری نکرده‌ام فکر می‌کنم نمی‌توانم از پس آن بربیایم. ولی اگر زمانی احساس کنم خانمی علاقه‌مند به آموزش بوکس است، تجربیات خودم را به صورت رایگان در اختیارش می‌گذارم.

چه کسی هیجان و عشق به بوکس را به شما انتقال داد؟
از درون خودم این حس به وجود آمد. همیشه بوکس را دوست داشتم و جلوی آیینه حرکات این رشته را تکرار می‌کردم.

گفتی علاوه بر بوکس ورزش‌های دیگری را هم تجربه کردی؟
یکی از پایه‌های اصلی زندگی‌ام ورزش است. در مدرسه والیبالیست بودم و حتی کلاس‌های مدرسه را می‌پیچاندم و در حیاط با بچه‌ها والیبال بازی می‌کردم. بعد از اینکه وارد دانشگاه شدم به‌ خاطر حجم سنگین درس‌ها کمی از ورزش غافل شدم اما به محض اینکه شرایط فراهم شد، رفتم سراغ تنیس. هر هفته دست‌کم سه روز به باشگاه می‌رفتم و به‌ خاطر ورزش‌های مختلف و بدنسازی، آمادگی جسمانی خوبی داشتم به سرعت در یادگیری تنیس پیشرفت کردم، در حدی که با مربیان مسابقه می‌دادم.

روزی چند جلسه تمرین داری؟
هر روز دو ساعت تمرین بوکس دارم، ضمن اینکه هفته‌ای دو روز هم بدنسازی و تمرینات هوازی دارم. {با خنده» تقریباً مثل قهرمانان تمرین می‌کنم.

با کدام‌یک از بانوان رزمی‌کار رفت و آمد خانوادگی داری؟
با اکثر آن‌ها دوست هستم اما رفت و آمد خانوادگی ندارم.

برای تقویت روش‌های مسابقه‌ای فیلم تماشا می‌کنی؟
با تماشای فیلم تمرین و مسابقات آقایان روزبهانی در بوکس حرفه‌ای، علی اکبری در UFC و بوکسورهای صاحب نام خارجی نحوه گاردگیری را تمرین می‌کنم.

نظرت درباره راه‌اندازی بوکس بانوان چیست؟
خیلی خوشحال می‌شوم که بوکس بانوان راه‌اندازی شود. چون معتقدم پتانسیل بالایی در بانوان وجود دارد و با برنامه‌ریزی منظم می‌توانیم مثل بعضی از رشته‌های رزمی و رینگی در میادین جهانی و قاره‌ای برای ایران مدال‌آوری کنیم.

اگر فدراسیون پیشنهاد همکاری بدهد قبول می‌کنی؟
راستش هنوز به این موضوع فکر نکرده‌ام که اگر این پیشنهاد مطرح شود ‌چه جوابی بدهم اما اگر بدانم حضورم مؤثر است از هیچ کمکی دریغ نمی‌کنم.

فیلم جدیدی برای اکران داری؟
بله، در حال حاضر مشغول آماده‌سازی فیلمی در رابطه با بوکس هستم، دختری که می‌خواهد بوکس کار کند. نزدیک یک سال و نیم است در قالب کاراکتر این فیلم هستم که پس از تمام شدن فیلمنامه و شروع تصویربرداری آن درباره مضمون فیلم حرف می‌زنم. در حال حاضر همه هدف و انگیزه‌ام این است که این کار ماندگار بوکس بدون نقص جلوی دوربین برود.

آیا بوکس خشونت را رواج می‌دهد؟
نمی‌دانم چرا وقتی اسم ورزش‌های رزمی به خصوص بوکس به میان می‌آید اکثراً احساس می‌کنند که این ورزش‌ها خشونت را رواج می‌دهد در حالی که این‌طور نیست و در کنار همه سختی‌هایی که دارد استقامت روحی و جسمی ورزشکار را افزایش می‌دهد و به حدی از صبوری می‌رساند که برای‌تان غیرقابل باور است. من فکر نمی‌کردم بوکس بتواند این‌قدر در زندگی شخصی‌ام اثرگذار باشد چون قبلاً ورزش‌های مختلف را تجربه کرده‌ام. من اغلب به‌ خاطر سلامتی جسم و تفریح به سمت ورزش‌های گوناگون رفتم اما از زمانی که وارد بوکس شدم دنیای جدیدی را کشف کرده‌ام.

تنوع ورزش را دوست داری؟
از تنوع لذت می‌برم. بدنسازی، دو، موی‌تای و تنیس را تجربه کرده‌ام. البته در کنار اینها از ورزش‌هایی که با طبیعت سر و کار داشته باشند هم نمی‌گذرم، مثلاً هرچند وقت یک ‌بار با دوستان به توچال می‌رویم و در کنار ورزش، از طبیعت لذت می‌بریم.

بوکس ایران را چطور ارزیابی می‌کنی؟
در چند سال اخیر رشد بوکس در ایران رضایت‌بخش بوده و در بین نامداران آسیا جایگاه خوبی به دست‌ آورده اما برای رسیدن به قله‌های جهانی نیاز به حمایت دارد.

پرسپولیسی دوآتیشه

تینا آخوندتبار، بازیگر فوتبالی سینما و تلویزیون، تا حرف‌هایش را نشنوید باورتان نمی‌شود تا چه اندازه به فوتبال علاقه دارد و یک پرسپولیسی دوآتیشه است که اخبار تیم ملی و فوتبال خارجی را هم دنبال می‌کند.

طرفدار چه تیمی هستی؟
پرسپولیس.

از چه زمانی پرسپولیسی شدی و چه کسی در پرسپولیسی شدنت نقش داشت؟
از دوران نوجوانی پرسپولیسی بودم. پدرم پرسپولیسی دوآتیشه است و همه بازی‌های این تیم را دنبال می‌کند. او در خانه آن‌قدر تیم محبوبش را تشویق کرد که ما هم به این تیم علاقه‌مند شدیم، حالا هم فکر می‌کنم اصلاً پرسپولیسی به دنیا آمدم.

پرسپولیس را چطور می‌بینی؟
در مسائل فنی و مدیریتی فوتبال وارد نیستم، فقط یک طرفدارم. دوست دارم جو فوتبال به سمت و سویی برود که بازیکنان باانگیزه وارد زمین شوند و قلب‌شان برای گل زدن و زیبا بازی کردن، بتپد.

برای تماشای فوتبال تا به حال به استادیوم رفتی؟
یادم می‌آید ۱۲، ۱۳ سال داشتم که برای تماشای دربی استقلال و پرسپولیس لباس پسرانه پوشیدم و همراه پدرم که پرسپولیسی است به استادیوم آزادی رفتیم و هیچ‌کس متوجه حضورم نشد چون کاملاً مثل یک پسربچه رفتار می‌کردم.

اهل کری‌‌خوانی هستی؟
خیلی، تقریباً نیمی از دوستان صمیمی من، استقلالی هستند. من نسبت به استقلالی‌ها ارادت دارم ولی این شوخی همیشه بین ما هست. آن‌ها برعکسش را می‌گویند! به هر حال نیمی از جذابیت فوتبال به کری‌خوانی آن است. حداقل برای من که این‌طور است و فقط برای تفریح و کل‌کل.

بین هنرمندان استقلالی با چه کسانی بیشتر کری دارید؟
خیلی‌ها هستند. وقتی مسابقه شروع می‌شود به هم پیامک می‌زنیم و حسابی کری می‌خوانیم.

اخبار تیم ملی را پیگیری می‌کنی؟
کم و بیش. برای تیم ملی آرزوی موفقیت می‌کنم.

بین تیم‌های اروپایی طرفدار چه تیمی هستی؟
رئال‌مادرید. آن‌قدر این تیم را دوست دارم که حتی وقتی با PSP بازی می‌کنم همیشه این تیم را انتخاب می‌کنم، چون شانسم در برد است.

پیشنهاد مدلینگ دارم اما قبول نکردم

زندگی از نگاه تینا آخوندتبار؟
زندگی سالم از نگاه من یعنی داشتن آرامش، البته نه به معنی زندگی بی‌نوسان و راکد. از نظر من زندگی رسیدن به ایده‌آل‌ها نیست، بلکه ایده‌آل زندگی کردن است.

ظاهراً مثل بعضی‌ از دوشغله‌ها، شما دو تا اسم داری؟
اسم شناسنامه‌ای که خانواده من را صدا می‌زنند، پونه است و خودم به دلیل علاقه زیادی که به تینا داشتم، این اسم را برای خودم جا انداختم. در واقع اسم پونه، مورد علاقه خانواده‌ام بوده اما من علاقه شدیدی به اسم تینا دارم و از آن اسم انرژی می‌گیرم.

در کودکی دختر آرامی بودی؟
اصلاً. خیلی هم رفتارم پسرانه بود، همیشه دوست داشتم پدرانه زندگی کنم تا مادرانه به همین دلیل خیلی شیطنت می‌کردم.

تینا واژه مد را چگونه تعریف می‌کند؟
مد، واژه‌ای نیست که با تغییر تکنولوژی، ملزم به ایجاد تغییر باشیم. مد و لباس، باید متناسب با شخصیت باشد. اگر نیمی از شخصیت ما را خلقیات می‌سازد، معرف نیم دیگرش پوشش ماست.

همسر تینا آخوند تبار مدل لباس بازیگران عکس جدید تینا آخوندتبار خانواده تینا آخوند تبار چهره بدون آرایش بازیگران ثروت تینا آخوند تبار بیوگرافی تینا آخوند تبار اینستاگرام تینا آخوند تبار

برای لباس‌‏های‏‌تان طراح مشخصی داری؟
برای طراحی‏ لباس‏‌هایم همیشه با چند نفر از دوستانم که طراح خوبی هستند در ارتباطم. آن‌ها آنچه می‏‌خواهم را بی‌کم و کاست به من می‏‌دهند. بنابراین با هر یک از این طراحان، متناسب با گرایش و تخصص‌شان در طراحی همکاری می‏‌کنم اما ایده را به سمتی هدایت می‏‌کنم که خودم از خروجی آن راضی باشم.

سابقه مدلینگ نداری؟
نه. خیلی پیشنهاد دارم اما قبول نکردم.

چرا؟
چون از این شاخه به آن شاخه پریدن را دوست ندارم. مدلینگ نوعی حرفه است و بازیگری حرفه‏‌ای دیگر. من ابتدا باید در حرفه خودم به‏ درستی جا بیفتم تا بتوانم پا به حرفه دیگری بگذارم. قطعاً به کاری که نتوانم به نقطه اوج آن دست پیدا کنم ورود نمی‌کنم.

به سفر علاقه داری؟
من عاشق سفر هستم، عاشق آشنا شدن با آداب و رسوم و فرهنگ مردمان مختلف، عاشق تست کردن غذاها و خوراکی‌های جور واجور. فکر می‌کنم برای هر بازیگری سفر به منزله یک کلاس آموزشی است، کلاسی که می‌توان از نزدیک با آداب، لهجه، نوع پوشش و خیلی نکات ظریف زندگی مردم آشنا شد. به طور حتم اگر بازیگر نمی‌شدم حتماً جهانگرد می‌شدم و یا حداقل حرفه‌ای را در نظر می‌گرفتم که با سفر و سفر کردن در ارتباط بود.

کدام شهرهای ایران را برای مسافرت می‌پسندی؟
همه شهرهای ایران قشنگ است اما به اصفهان زیاد سفر می‌کنم و این شهر از شهرهای محبوب من به شمار می‌رود. غذای محبوب من در اصفهان بریانی و آبگوشت است که هر بار به اصفهان می‌روم در لیست غذاهای من جا دارند. در یکی از سفرهایم به اصفهان، دوغ و گوش فیل را تست کردم که واقعاً خوشمزه بود و مزه خاص و تازه‌ای داشت.

بهترین سفر را به کجا داشتی؟
سفرهای زیادی داشتم اما سفر به مکه بهترین سفر زندگی‌ام بوده و هست، در این سفر که حج تمتع بود و باید مراسم و مناسک را کامل به جا می‌آوردم حس خوبی وجود داشت که اصلاً قابل توصیف نیست، قبل از سفر من تازه بازی در کار آقای مقدم را به پایان برده بودم و از لحاظ جسمی به شدت خسته بودم اما در حین مراسم حج کوچکترین نشانه‌ای از خستگی در من وجود نداشت و این حس تا مدت‌ها پس از سفرم ادامه داشت.

به شانس اعتقاد داری؟
به شانس نه، ولی به لطف خدا خیلی امیدوارم. همه موفقیت‌هایم فقط لطف خدا بوده است.

اهل آشپزی هستی؟
(با خنده) بله، از ۱۳ سالگی آشپزی می‌کنم. قورمه سبزی و آبگوشت.‌‌ آش خیلی خوبی هم درست می‌کنم.

به نظرت معروفیت بهتر است یا محبوبیت؟
محبوبیت. من هم همه سختی‌ها را تحمل می‌کنم تا پیش خدا و مردم محبوب باشم.

اهل کتاب خواندن هستی؟
بله، کتاب‌های فلسفی زیاد می‌خوانم، چون به این نتیجه رسیده‌ام در نگاه من به زندگی و آینده‌ام تأثیر می‌گذارد.

اینترنت چه؟
تا چند ماه پیش بله اما الان سعی می‌کنم خیلی وقتم را صرفش نکنم.

عملکرد بانوان ایران در المپیک ریو چطور بود؟
عملکرد بانوان در همه رشته‌ها خوب بود اما عملکرد خانم کیمیا علیزاده خیلی عالی. به کیمیا، دختر تاریخ‌ساز ورزش بانوان ایران، به خاطر کسب مدالش تبریک می‌گویم و برای این دختر ایرانی آرزوی موفقیت دارم.

اینستاگرام تینا آخوند تبار بیوگرافی تینا آخوند تبار ثروت تینا آخوند تبار چهره بدون آرایش بازیگران خانواده تینا آخوند تبار عکس جدید تینا آخوندتبار مدل لباس بازیگران همسر تینا آخوند تبار


ادامه مطلب ...