جام جم سرا: اینها را دوستم لیلا میگوید. لیلا آنقدر این عبارتها را محکم و با اعتماد به نفس میگوید که نمیشود رد کرد، اما از طرف دیگر این گزینهها معادلات ریاضی نیستند که بشود روی یک تکه کاغذ به نتیجهای نهایی دربارهشان رسید. ممکن است افراد دیدگاههای مختلفی در این باره داشته باشند اما در یک افق بالاتر، تأثیر نامها بر شخصیت و رفتار آدمی را نمیتوان منکر شد. وقتی اسم کسی را صابر میگذاریم، ناخودآگاه ذهن او و دیگرانی که صدایش میزنند، متوجه مفهومی به نام صبوری و بردباری میشود اما آیا میشود گفت همه آدمهایی که نامشان ایوب است متأثر از پیشینه تاریخی این اسم به صبر و بردباری بزرگی در درون خود دست یافتهاند و شخصیت و رفتارهایشان تجلی بیرونی اسمی است که روی آنها گذاشته شده است؟
بازتولید باورها در نامها
اسمها در درون خود واجد معانی هستند و به یک یا چند خصلت در درون انسان اشاره میکنند. پسری که اسمش، سجاد است به واسطه این اسم به بخشی از جهتگیری معنایی در درون انسان و سلوک معنوی اشاره میکند یا دختری که نامش ساجده است، همین معنا را در ذهنها بازتولید میکند. بخش قابل توجهی از نامهای دختران متاثر از نام گلهاست؛ نسترن، نسرین، سوسن، لاله، یاسمن، رز، شقایق و نامهای دیگری که به واسطه این اسم بر مفهومی به نام زیبایی تکیه میشود. در واقع با هر بار تکرار نام این گلها که روی دختران گذاشته شده، بر زیبایی و اهمیت آن در زندگی تکیه میشود و به همین سادگی آن باور عمیق را که «زن ریحان است» بازتولید میکند.
نکته دیگر در این باره این است که اسمها بستههای کوچک و سربستهای از مفاهیم است که هر روز بر زبان ما باز و محتویاتشان در ما هضم و جذب میشود. این که بزرگان ما تأکید کردهاند روی فرزندان خود، نامهای نیکو بگذارید صرفا از زاویه دید فردی و خانوادگی نیست. اگرچه داشتن نامی خوب حقی برای یک فرزند است، چرا که بخشی از داوریها درباره شخصیت و رفتار او در جامعه به واسطه آن اسم صورت میگیرد، اما باید به این نکته مهم توجه کرد که دایره تأثیر اسم در قلمرو فردی متوقف نمیماند. به این معنا که وقتی ملتی، نامهایی را بر پسران و دختران خود میگذارد، بر گنجینهای از مفاهیم تکیه میکند و به واسطه آن اسمها موضع خود را در برابر زیبایی، عدالت، آزادی، انصاف، خضوع و صدها گزاره اخلاقی و اعتقادی و اجتماعی دیگر علنی میسازد. از این نظر میتوان گفت نقطه آغاز موضعگیریها در فرهنگ عمومی هر کشوری از نامها به عنوان بستههای کوچک مفاهیم مشترک نشأت میگیرد.
رسانه و ایجاد ذهنیت درباره یک اسم
تأثیر رسانه در نسبت دادن یک مجموعه رفتاری با تیپسازی به یک اسم خاص هم مهم است. مثلا وقتی در یک سریال عامه پسند، اسم قهرمان فیلم، دختری محجبه و زیبا به نام ستایش است و از او رفتارهای منطقی سر میزند، مخاطب در ناخودآگاه خود، نام ستایش را به ظاهری موقر و رفتاری منطقی و سختکوشی گره میزند، برعکس وقتی مثلا در یک سریال یا سریالهای مشابه، یک اسم روی ضد قهرمانها و بزهکارها گذاشته میشود، ذهنیت ما را نسبت به آن اسم منفی میکند.
این که کسی اسم فرزندش را میگذارد خیار یا افسرده یا کفتر، شربت، مفتول یا نوشابه عجیب به نظر میرسد، اما واقعیت دارد و شاید رفتارشناسی و مردمشناسی نیاز دارد که ما دقیقا متوجه شویم چرا این اتفاقها میافتد |
امیر گودرزی، کارشناس رسانه در گفتوگو با جامجم درباره مفهومی به نام انرژی اسمها میگوید: ما در روابط اجتماعی شاید به شکل نامحسوسی در برابر برخی اسمها موضعگیری کنیم یعنی اسمی ما را وادار به یک واکنش عصبی کند یا ما را به خنده بیندازد یا وادار به تمجید کند. او مثالهایی در این باره میزند: وقتی اسمهایی مثل چنگیز یا اسکندر را میشنوم از این که کسی حاضر شده نام خونخوارترین دشمنان این سرزمین را روی فرزند خود بگذارد، شگفتزده میشوم. اینجا ما با یک ضعف حافظه تاریخی مواجهایم و نفس انتخاب چنین اسمهایی نشان میدهد ما دستکم در لایههایی از اجتماع خود با حساسیت چندانی در برابر رخدادهای تاریخی این سرزمین روبهرو نیستیم.
نکته بعدی درباره اسمهایی است که گاهی در رسانهها به نقل از سازمان ثبت احوال منتشر میشود که عجیب و خندهدار است. این که کسی اسم فرزندش را میگذارد خیار یا افسرده یا کفتر، شربت، مفتول یا نوشابه عجیب به نظر میرسد، اما واقعیت دارد و شاید رفتارشناسی و مردمشناسی نیاز دارد که ما دقیقا متوجه شویم چرا این اتفاقها میافتد.
نامها، جهتگیری هویتی را فاش میکنند
اسامی مختلفی که در یک جامعه وجود دارد، جهتگیری هویتی را در آن جامعه به تصویر میکشد. جلال مرادی، کارشناس ارشد روانشناسی بالینی به جامجم میگوید: اسم هر شخص بخشی از هویت اصلی او محسوب میشود. هویتی که فرد به واسطه آن شناخته میشود. یک اسم خوب و شایسته باید دارای اصالت باشد و با فرهنگ و جامعهای که در آن زندگی میکنیم، همخوانی لازم را داشته باشد. نامهایی که یادآور خاطرات شیرین و خوب یک مملکت هستند یا نماد موضوعی زیبا محسوب میشوند، از بهترین نامهایی هستند که برای یک فرد انتخاب میشود، اما برخی اوقات شاهدیم نام انتخاب شده واجد این ویژگیها و مختصات نیست و همین موضوع باعث میشود آن اسم از لحاظ هویت فرهنگی، تناسبی با الگوهای بومی آن سرزمین نداشته باشد.
چه کنیم وقتی یک جوان میخواهد اسمش را تغییر دهد؟
مطلب مهمی که از دید این روانشناس پنهان نمیماند، تناسب سنی میان اسمها و آدمهاست. انگار که برخی اسمها همیشه اسم کودک میمانند و با صاحب آن بزرگ نمیشوند و همین موضوع میتواند دردسرهایی برای صاحب اسم در آینده ایجاد کند، اما گاهی والدین به این ظرایف در انتخاب اسمها توجه لازم را ندارند؛ این که یک اسم باید به گونهای باشد که نهتنها در دوران کودکی بلکه در بزرگسالی هم متناسب با زمان و شخصیت کودک انتخاب شود. برخی اسمها در دوران کودکی زیباست، ولی در نوجوانی با مخفف کردن آن نام و قرار دادن پسوند و پیشوند در کنار آن میتواند احساس ناخوشایندی برای صاحب اسم ایجاد کند. اسامی فانتزی ممکن است برای نقش مادری مناسب باشد ولی اگر همان مادر بخواهد نقش یک کارمند را در جامعه ایفا کند، نام مناسبی برای او نیست.
به همین دلیل در بسیاری از کشورها از جمله ایران حق تغییر اسم را برای فرد قائل شدهاند. یعنی هر فرد میتواند با توجه به نوع گرایش و شخصیت خود، نامش را تغییر دهد. در سن نوجوانی و جوانی، رشته زندگی و سبک زیستن ما ممکن است با خانواده و علایقمان در کودکی متفاوت باشد، در نتیجه برخی نوجوانان به این فکر میافتند که نام خود را تغییر دهند. در این زمینه به خانوادهها پیشنهاد میشود در قبال تغییر اسم با جوانهای خود رفتارهای پرخاشگرانه، دفعی و چکشی نداشته باشند. اگر نوجوان یا جوانی میخواهد اسم خود را تغییر دهد و شما در این باره نگرانی دارید، باید اول ببینید این نگرانی شما تا چه اندازه پایههای منطقی دارد. اگر نگرانی شما صرفا احساس تملک درباره یک نام است و از سوی دیگر فرزند شما در دایره یک فرهنگ بومی میخواهد به یک انتخاب شایستهتر دست بزند، پس باید به او حق داد؛ چون اوست که سالها میخواهد با این نام زندگی کند و مورد خطاب قرار گیرد. نکته دیگر این که از بیست و یک سالگی به بعد بهترین زمان برای تغییر نام است، چرا که شخصیت اجتماعی و شغلی افراد به ثبات نسبی میرسد و در آن حالت تصمیم عاقلانهتری در این باره گرفته میشود.
از روده فروش تا پاکدل
همه ما احتمالا به تغییر اسمهایی در زندگیمان برخوردهایم که برخی از آن اتفاقها اجتنابناپذیر بوده و حتی به میزان قابل توجهی از تنشهای اجتماعی جلوگیری کرده است. فرزاد علیزاده، مهندس کشاورزی، خاطرهای از کودکی هایش در این باره میگوید: کلاس سوم دبستان، همکلاسی داشتیم که نام خانوادگیاش روده فروش بود. این که چرا روده فروش، شاید به این دلیل که شغل اجدادیشان، فروش امعا و احشای گوسفند بوده، البته ما در همان مدرسه میدانستیم کبابی روبهروی مدرسه، متعلق به پدر همین دوستمان است. مسأله اینجا بود که متأسفانه بچهها با بیرحمی، نام خانوادگی همکلاسی ما را دست میانداختند و دوست ما هم از این موضوع در عذاب بود، تا اینکه سال بعد دیدیم فامیلیاش را عوض کرده و تغییر داده است به پاکدل. همان سال روی شیشه کبابی پدر همکلاسیمان هم دیدیم که نوشته شده پاکدل.
تصویرسازی در ذهن کودک به واسطه پیشینه اسم
اما هر کس دوست دارد معنای اسمی که روی او گذاشته شده را پیدا و درباره آن اطلاعاتی کسب کند. ما به دنبال نشانههایی در اسم میگردیم که بتوانیم سبک رفتاریمان را با آن همسو کنیم. جلال مرادی، معتقد است وقتی یک اسم را با خود یدک میکشیم، سعی میکنیم با صاحب آن نام همخوانی داشته باشیم، اما یادمان باشد نمیتوان انتظار داشت همه افراد به این شکل عمل میکنند؛ چرا که در جامعه بوضوح میتوانیم شاهد آن باشیم که اسامی افراد با منش آنها همخوانی لازم را ندارد، اما میتوان گفت بهطور کلی افراد از اسم خود تأثیر میپذیرند، مثلا اگر اسم ما معنای صمیمیت و مهر را در ذهن تداعی کند، سعی میکنیم فرد مهربان و باگذشتی باشیم.
نکتهای که لازم است یادآور شویم این است که والدین باید از هفت سالگی معنی لغوی اسم کودک را به او بفهمانند. این که داستان نامگذاری آنها به چه شکل است، آیا نام او یادآور فلان شهید است یا برگرفته از فلان شخصیت معروف، خوب است کودک در جریان این جزئیات قرار گیرد. در یکی از برنامههای رادیویی که آخر شب پخش میشد بچهای را به استودیو آورده بودند که در پاسخ به این پرسش که نامت چیست، گفت حسین. این کودک بیان میکرد که عموی من فرمانده بوده و به شهادت رسیده است. من در اینجا نماینده او هستم، چرا که نام او هم حسین بود. این تصویرسازی ذهنی به کودک نشان میدهد وی احساس مسئولیت میکند و خود را نماینده یک قهرمان میداند.(شکوفه شیبانی / جامجم)
جام جم سرا: اختلالات شخصیت در واقع گروهی از بیماریهای روانی است که شامل الگوهای بلندمدت افکار و رفتارهای ناسالم و غیرقابل انعطاف بوده و باعث ایجاد مشکلات جدی در روابط بین فردی و شغل انسان میشود.
یکی از انواع اختلالات شخصیت اختلال شخصیت نمایشی یا هیستریونیک است. این اختلال اوایل بزرگسالی دیده میشود.
افراد مبتلا به این اختلال در ظاهر جذاب، صمیمی و معاشرتی هستند، اما معمولا دیگران آنها را ریاکار و سطحی میانگارند. به نظر میرسد آنها با نمایش دادن برای تماشاچیان ناشناس به دنبال جذب تحسین خود هستند.
زمانی که روابط برقرار میکنند، پرتوقع و بیملاحظه، خودمحور و در خود فرورفته میشوند. این افراد بسادگی تحت تاثیر هوسهای خود قرار میگیرند و معمولا در روابط خود صمیمانهتر از آنچه نیاز است، رفتار میکنند و با همه افراد برخورد بسیار گرمی دارند و مایلند همه را با اسم کوچک خطاب کنند.
این افراد هرگاه مورد توجه نباشند بشدت آشفته و دچار پریشانی میشوند و خواهان تحریک و تازگی و هیجان میشوند.
این افراد تا جایی پیش میروند که ممکن است برای جلب نظر دیگران دست به خودکشیهای نمایشی نیز بزنند.
برخی افراد ممکن است صفات شخصیت نمایشی را از خود نشان دهند، اما زمانی که نشانهها انعطافناپذیر و پایدار باشند و پریشانی ذهنی را به دنبال داشته باشند به اختلال شخصیت نمایشی تبدیل میشود.
چنانچه دستکم پنج مورد یا بیشتر از نشانههای زیر به چشم بخورد میتوان گفت فرد مبتلاست:
ـ در موقعیتهایی که مرکز توجه نیست، ناراحت است.
ـ تعامل با دیگران اغلب با رفتار نامناسب تحریککننده یا اغواکننده جنسی مشخص میشود.
ـ هیجانها خیلی سطحی و متغیر است.
ـ همیشه از ظاهر جسمانی خود برای جلب توجه دیگران استفاده میکند.
ـ خودنمایی، تظاهر و اغراق در بیان هیجانی را نشان میدهد.
ـ تلقینپذیر است و بسادگی تحت تاثیر قرار میگیرد.
ـ روابط را صمیمانهتر از آنچه واقعا هست تلقی میکند.
درمان این اختلال ترکیبی از درمانهای روانشناختی و دارودرمانی است که داروها از سوی روانپزشک تجویز میشود و برای درمان ابتدا لازم است مشخص کنیم فرد سبک نمایشی دارد یا دچار اختلال است.
یکی از راهکارهای درمانی ایجاد تغییر در نگرش افراد و شکستن مقاومت فرد در برابر درمان و کمک به پذیرش او در بیمار بودن است.
برای تغییر نگرش میتوان از گروه درمانی نیز استفاده کرد و پس از مداخله دارویی برای کنترل اضطرابها میتوان از فرد مبتلا خواست ابتدا به یادداشت کردن فهرست افکار خود در مورد نادیده گرفته شدن بپردازد سپس احساسهای ناشی از نادیده گرفته شدن را نیز نوشته و راجع به آنها صحبت کند. در گام بعدی لازم است معین کند وقتی دچار این احساسات میشود چه رفتاری از خود بروز میدهد.
تعیین نمره برای درصد اهمیت افکار نیز به تغییر نگرش کمک میکند و برای هر رفتار لازم است رفتار جایگزین در نظر بگیرد. با تغییر نگرش و کنترل اضطراب میتوان کمک بزرگی به درمان این اختلال کرد.
دکتر مهرنوش دارینی - روانشناس و مشاور
جام جم سرا: خصوصیات عمده این اختلال شخصیت عبارت است از حساسیت زیاد به طرد شدن توسط دیگران، تحقیر شدن یا شرمنده بودن.
این افراد میل شدیدی به پذیرفته شدن از طرف دیگران دارند، اما در عین حال احساس خود کمبینی شدید میکنند که این مساله باعث ترس از برقراری رابطه عاطفی و اجتماعی آنها با دیگران میشود.
آنها زمانی میتوانند با دیگران ارتباط برقرار کنند که به این نتیجه رسیده باشند که بدون قید و شرط مورد قبول و پذیرش قرار میگیرند. عزتنفس این افراد بسیار پایین است.
خود را بیعرضه میدانند، نسبت به انتقاد بسیار حساساند. بسیار محافظهکار هستند و نمیتوانند بسادگی اعتماد کنند.
میترسند و سعی میکنند که از هر موضوع مشکوکی فاصله بگیرند. در زندگی خود حاضر به ریسک کردن نیستند.
آنها حتی پیشنهادهای مربوط به ترفیع شغلی را نیز نمیپذیرند، مگر اینکه مطمئن شوند همه افراد با ترفیع او موافق هستند.
فرد مبتلا در شرایط دشواری است، زیرا از یکسو خواهان مراوده با دیگران است و از سوی دیگر نمیتواند براحتی با مردم ارتباط برقرار کند.
اگر چهار مورد یا بیشتر از این علائم در فردی وجود داشته باشد میتوان گفت که دچار این اختلال است.
از فعالیتهای شغلی که مستلزم ارتباط میان فردی است، به علت ترس از انتقاد، تائید نشدن یا طرد، اجتنابمیکند.
مایل نیست با دیگران در ارتباط باشد، مگر مطمئن شود که مورد محبت قرار میگیرد.
در روابط صمیمانه به علت ترس از شرمساری یا مسخره شدن محدودیت نشان میدهد.
به علت احساس بیکفایتی، در موقعیتهای بین فردی جدید، کمرو است.
از لحاظ اجتماعی خود را نالایق و از لحاظ شخصی خود را فاقد جاذبه میپندارد.
به طور غیرعادی نسبت به خطر کردنهای شخصی یا درگیر شدن در فعالیتهای جدید بیمیل است، زیرا ممکن است موجب دستپاچگی او شود.
نسبت به مورد انتقاد قرار گرفتن یا طرد شدن در موقعیتهای اجتماعی، اشتغال ذهنی دارد.
برای درمان این اختلال لازم است ابتدا مشخص شود که فرد خجالتی و کمرو است یا دچار اختلال شخصیت اجتنابی است.
بارزترین عامل برای شناسایی بررسی میزان آسیبهای بین فردی ناشی از ارتباط نداشتن با دیگران است.
راه کنار آمدن با این افراد در گام اول به رسمیت شناختن حقیقت اضطراب و حساسیت این افراد نسبت به انتقاد است.
برای درمان از رواندرمانی و دارودرمانی به صورت توام باید استفاده شود. در رواندرمانی ابتدا باید همدلی و ائتلاف با مراجع صورت گیرد زیرا فرد مبتلا نمیتواند حتی به درمانگر خود اعتماد کند بنابراین شناسایی ترسهای مراجع و بررسی ریشه آنها گام دوم درمان است سپس لازم است با الگوهای گام به گام مهارتهای اجتماعی به فرد آموزش داده شود و تمریناتی را خارج از جلسه درمان انجام دهد.
استفاده از تکنیکهای جراتورزی و تقویت مهارت سخنوری نیز بسیار کمک خواهد کرد.
دکتر مهرنوش دارینی - روانشناس و مشاور
جام جم سرا:اختلال شخصیت پارانویایی یک وضعیت مزمن و فراگیر است که مشخصهاش الگوهای مخرب فکری، رفتاری و کارکردی است و در بزرگسالی آغاز میشود.
فرد مبتلا سرد، حسود، تودار، مرموز و جدی است و تصور میکند که دیگران میخواهند او را استثمار کنند، فریب دهند یا به او آسیب بزنند یا علیهاش توطئه کنند و با این تصور، ممکن است بدون دلیل و ناگهانی نسبت به دیگران خشم نشان دهد و حملهور شود.
این افراد دائم در شک به سر میبرند و ابدا تمایل ندارند اطلاعات شخصی خود را بیان کنند و نگران هستند دیگران از آنها سوءاستفاده کنند.
آنها اشتباهات غیرعمد دیگران را نیز تعبیر و تفسیر میکنند و بیشتر مواقع ناراحت هستند و اغلب احساس میکنند شخصیت یا حیثیت آنها مورد تهاجم قرار گرفته است.
آنها حسادت بیمارگونه دارند و بدون هیچگونه توجیه کافی نسبت به همسر خود سوءظن دارند. همچنین ممکن است دچار خودبزرگبینی و نسبت به همه بدگمان شوند.
چنین فردی دائم در زجر به سر میبرد و تصور میکند که اطرافیان درباره او توطئهچینی میکنند.
چنانچه چهار مورد از موارد زیر درباره او صدق کند، فرد مبتلاست:
ـ بیاعتمادی و شک مزمن و فراگیر نسبت به دیگران درباره اینکه او را استثمار میکنند.
ـ مشغولیت دائم ذهنی اثبات نشده، درباره وفاداری دوستان و اطرافیانش
ـ ترس از دادن اطلاعات به دیگران
ـ بهدنبال معانی پنهانی اتفاقات و تعبیر آنها هستند
ـ خشم و دلخوری مداوم نسبت به دیگران دارند
ـ با کوچکترین چیزی احساس میکند، به شخصیت یا اعتبارش لطمه وارد شده و فورا واکنشی خشمگینانه نشان میدهد یا مقابله میکند.
درمان به صورت ترکیبی از داروها و درمانهای غیردارویی مانند رواندرمانی و درمانهای شناختی است.
درمانهای شناختی ـ رفتاری میتواند به فرد کمک کند تا الگوهای فکری و ذهنی مخرب خود را شناسایی کند و درصدد برطرف کردن آنها بربیاید.
باتوجه به اینکه نگرش فرد بشدت آسیب خورده است و با خطاهای زیادی همراه است، در نتیجه رفتارهایی که در وی بروز میکند تحت تاثیر همین باورها و افکار غلط قرار میگیرد. پس از مداخلات دارویی میتوان از درمانهای شناختی حتی به صورت گروهی نیز بهره گرفت.
به این صورت که افراد مبتلا به صورت دستهجمعی در جلسه درمان حاضر میشوند و پنج تا هفت نفر را میتوان به صورت همزمان تحت آموزشهای شناختی و رفتاری قرار داد.
از افراد خواسته میشود تا متن افکاری را که به شک و بدبینی منجر میشود یادداشت کنند و فهرستی از باورهای غلط در اختیارشان قرار میگیرد و در روند درمان کمک میشود تا افراد بتوانند الگوهای مخرب ذهنی خود را شناسایی و مشخص کنند که کدام رفتارهایشان برگرفته از این خطاهای ذهنی بوده است و در مراحل بعدی به تغییر رفتار پرداخته میشود.
دکتر مهرنوش دارینی - روانشناس و مشاور
پژوهشهای انجام شده مرا به فکر فروبرد. اولین نکته در مطالعه روزانه بر زوجینی که هر دو شاغل هستند، این است که وقتی روابط صمیمی افراد با همسرانشان به خوبی پیش برود، وقت بیشتری را سر کار میگذارند؛ چون نبود درگیری در خانه، قدرت احساسی، شناختی و فیزیکی بیشتری برای رفتن به سر کار به فرد میدهد.
نکته بعدی این است که شخصیت همسر بر نتایج کاری کارمندان مثل درآمد، ترفیعات و مانند آن تاثیر میگذارد. مطالعات انجام شده یادآوری میکنند که هر فردی که کاری را در محیط کارش انجام میدهد، از شرایط اجتماعی و خانوادگی خود تاثیر میپذیرد. ما باید به این زمینهها بیشتر توجه کنیم.
ابتدا اجازه بدهید بگویم که من از تسهیم احساسی در اداره دفاع نمیکنم. دخالت نکردن در مسائل شخصی قاعدهای در کار من است. این مساله باعث میشود کارها به درستی انجام شوند.
در تحقیقی که بریتانی سی. سولومون و جاشوا جی جکسون از دانشگاه واشنگتن بر هزاران خانوار استرالیایی در مورد اثر شخصیت همسر بر نتایج شغلی افراد انجام دادند، به نتایج جالبی دست یافتند. این اطلاعات فقط بر ابعاد شخصیتی متکی نبودند، بلکه درآمدها، ترفیعات و رضایت شغلی را نیز شامل میشدند.
اطلاعات شخصیتی پنج بعد مهم شامل برونگرایی، دوستداشتنی و خوشایند بودن، روانرنجوری، وجدانگرایی و گشادهرویی در برابر تجربیات مختلف را پوشش میدهد. محققان دریافتند که تنها ویژگی همسر که بر اثرات کاری کارمندان تاثیر بسزایی دارد، وجدانگرایی است که بدون توجه به جنسیت فرد، درآمد وی، شمار ترفیعات و رضایت شغلی را پیشبینی میکند.
سولومون میگوید: اول اینکه همسران باوجدان وظیفهشناس امور خانواده را مدیریت میکنند و در نتیجه کارمندان را در تمرکز بر کارشان آزاد میگذارند. زمانی که شما بتوانید بر کسی تکیه کنید، فشارها از روی شما برداشته خواهد شد. دوم اینکه همسران وظیفهشناس موجب میشوند کارمندان از ازدواجشان رضایت بیشتری داشته باشند. سوم اینکه کارمندان تحت تاثیر این وظیفهشناسی همسران خود قرار می گیرند.
البته این به آن معنی نیست که موفقیت شما به این بستگی خواهد داشت که حتما ازدواج کنید. افراد مجرد بسیاری وجود دارند که بسیار در کارشان موفق هستند و مدیران موثر بسیاری هستند که ازدواج نکردهاند. در حقیقت، تحقیقات بیان میدارند که در شرایط معین، مجرد بودن به مدیران اجرایی کمک میکند تا شرکتشان را اداره کنند. شرکتهایی که توسط مدیران مجرد اداره میشوند بهطور موثرتری کار میکنند و ریسکهای بزرگتری را نیز نسبت به شرکتهای دیگر متحمل میشوند. اما طبق گفته سولومون، افراد موفق غالبا از ازدواج کردن به نتایج مطلوبی میرسند: «وقتی ازدواج میکنید دیگر دو فرد مجزا نیستید، بلکه یک موجودیت مستقل را تشکیل میدهید.»
موجودیت قوی منفعت بیشتری را به همراه دارد. روشن است که زندگی کاری تکبعدی ما، زندگی چندبعدی خارجی ما را به طور کامل نشان نمیدهد؛ اما آنچه روشن نیست وسعت افرادی است که بخشهایی از یک تیم هستند، تیمهای دو نفره که در بیرون محیط کارند. ممکن است هر همکار یا رئیس شرکت توسط یک همسر باوجدان حمایت شود؛ کسی که با رضایت یا حتی از روی میل مراقب همه چیز است، کسی که نبودش به کار فرد لطمه خواهد زد.
ما نمیتوانیم یا شاید نخواهیم که درباره جزئیات این تیمها بدانیم؛ اما همانطور که سولومون اشاره میکند اگر سازمانها واقعا اثرات روابط بیرونی قوی را بر محیط کار درک کنند، سیاستهایی همچون ساعت کاری انعطافپذیر و ارتباط برقرار کردن از راه دور را بیشتر میپذیرند که باعث میشود کارمندان راحتتر با همسرانشان ارتباط برقرار کنند.
شاید شما موافق این مساله نباشید که شرکتتان باید در بهبود روابط زناشویی شما سهیم باشد؛ اما چیزهایی وجود دارد که میتوانید خودتان انجام دهید. میتوانید همسرتان را که از شما پشتیبانی میکند، حمایت کنید. اگر شما بر اعتماد و پشتکار او تکیه میکنید، این خصایص را حق مسلم خود ندانید. شاید وقتی در کارتان موفق شدید، فراموش کنید که برای موفقیت شما چقدر زحمت کشیده شده است.
وقتی که در کارتان موفق شدید، بهیاد آورید که همسرتان برای موفقیت شما تا چه حد زحمت کشیده است، از وجدانگرایی او یاد بگیرید. تمام نیروی خود را صرف کارتان کنید. در این صورت ممکن است دریابید که همسر باوجدان شما دید جذابی دارد که شما را در موقعیتهای غیرقابل انتظار قرار میدهد. (مترجم: آناهیتا جمشیدنژاد/ منبع: HBR/ دنیای اقتصاد)
بازی یکی از نیازهای اساسی کودکان و مهمترین فعالیت آنها به شمار میرود که در عین سرگرمکننده بودن، کارکردهای مهم دیگری نیز دارد. هر یک از این کارکردها به جنبهای از زندگی کودک مربوط میشود و او را برای به زندگی بزرگسالی آماده میکند.
بازی انعکاس فعالیتهای درونی کودک و میل به خوشی، آزادی و رضایت اوست که صفا و آرامش را برایش به ارمغان میآورد. روانشناسان معتقدند کودک در فعالیتهای خودجوش باید آزاد گذاشته شود. در جریان بازی نیروهای ذهنی و جسمی کودک همراه با دقت، تخیل، نظم و ترتیب و چالاکی رشد مییابند. علاوه بر این، بازی محرک و انگیزهای است که در جهت کسب تجارب اجتماعی از آن استفاده میشود. کودک از راه بازی میتواند به استعدادها، تواناییها، خواستها، ضعفها و نکات مثبت و منفی خود پی ببرد و با شناخت ویژگیهای خود، ساخت شخصیت خویش را تحکیم بخشد.
بازی به عنوان فرآیندی چندبعدی، به نحوی قابل توجه، در خدمت تکامل و رشد کودک است و میتواند راهی برای تخلیه انرژیها در سیر مورد نظر باشد. کارل گروس، از صاحبنظران قرن نوزدهم، اعتقاد دارد بازی عاملی است برای رشد نیروهای خام و آمادهسازی آنها برای استفاده در زندگی. بازی فرآیند یادگیری را برای کودک، این انسان کوچک، لذتبخش میکند و همچنین به ارضای بسیاری از نیازهای اساسی و زیربنایی او منجر میشود. اهمیت بازی در مباحث روانشناسی رشد تا حدی است که صاحبنظران آن را «تفکر کودک» نامیدهاند.
بازی وسیلهای برای بیان احساسات، برقراری ارتباط، توصیف تجربیات، آشکار کردن آرزوها و خودشکوفایی است. فعالیت بازی در واقع تلاش کودک برای کنار آمدن با محیط است که از این طریق او خود را در مییابد و دنیا را درک میکند.
بازی به کودکان اجازه میدهد هنگامی که سایر شکلهای بیان کردن ناممکناند، به بیان خود بپردازند. بازی فرصت بیهمتایی برای بزرگسالان فراهم میکند تا دنیا را از دیدگاهها کودک درک کنند و از آنجا که برای کودکان فعالیتی بسیار لذتبخش است، آنان را تغریب میکند تا آرام باشند، حالت دفاعی خود را که ممکن است داشته باشند، کاهش دهند و احساساتشان را بیپرده بیان کنند. بازی همچنین به آنها کمک میکند تا مهارتهای اجتماعی مفیدی به دست آورند و رویکردهای جدید و کارآمد حل مساله را آزمایش کنند.
کودکان از طریق بازی ارتباط برقرار میکنند. مشکلات کودکان در جریان رشد اغلب با عدم توانایی بزرگسالان برای درک آنها توام است. اکثر بزرگسالان از کودکان انتظار دارند که با آنها از همان طریق که خود راحتترند، ارتباط برقرار کنند؛ یعنی ارتباط کلامی. آنها به جای اینکه با کودک، کودکانه رفتار کنند، از او انتظار دارند که رفتار خود را تا حد یک بزرگسال برساند.
بازی، وسیلهای برای فهم خود
کودکان سعی میکنند خود را بفهمانند؛ هرچند که اغلب از طریق کلامی موفق نیستند. میان آنچه از زبان کودکان فهیمده میشود و آنچه کودکان بیان میکنند، تفاوت وجود دارد.
کودکان معمولا فراتر از آنچه بیان میدارند، درک میکنند. اکثر بزرگسالان قادرند احساسات (درماندگی، اضطراب و...) و مشکلات شخصی خود را در قالب کلام اظهار دارند؛ در حالی که محدود کردن کودکان به بیان خود از طریق کلامی در ارتباطی که باید بین کودک و مشاور به وجود آید، محدودیتهای غیرلازم و غیرواقعی را ایجاد میکند. به ویژه اگر این ارتباط یک تجربه درمانی باشد.
بازی برای کودکان مساوی صحبت با بزرگسالان است. کودکان در صورتی که فرصت یابند، احساسات و نیازهای خود را ازطریق بازی، به همان صورت و روشی که مشابه روش بزرگسالان است، بیان میدارند. بیان کودکان در مواردی نظیر ترس، عصبانیت، شادمانی، ناکامی شبیه بزرگسالان است. انواع بازیها در نقش کلمات کودکان هستند و بازیهای مختلف میتوانند برای کودکان فرصتی فراهم آورند تا احساسات و مشکلات خود را همانگونه که تجربه کردهاند، بیان دارند.
نقش بازی در رشد اجتماعی کودک
از بعد رشد اجتماعی، تعامل در بازی با دیگر کودکان، کودک را قادر میکند تا تصورش را از خود و دیگران به صورت عام رشد دهد. کودکی که بازی میکند نقش خود را به طور مرتب تغییر میدهد و مجبور میشود چشمانداز خود را نیز متفاوت سازد. در بازیهای گروهی که مقررات و قواعد دارند، بازیکن باید نقش دیگر بازیکنان را بداند و همچنین توانایی برعهده گرفتن نقش دیگران را در خود رشد و توسعه دهد تا از طریق پیشبینی آنچه در آینده اتفاق میافتد، بتواند رفتار خود را با آن سازگار کند. کودک شروع به ارزیابی تواناییهای خود در مقابل دیگران میکند و هویت یا تصور از خود را بهبود میبخشد.
کودکانی که با دیگر بچهها بازی میکنند، هویت خود را بهتر کشف میکنند. آنها از طریق بازی کردن نقشهای متنوع بزرگسالان، مقررات اجتماعی و معیارهایی که رفتار بازیگر را تنظیم میکند، میآموزند. بازیگر باید یاد بگیرد که به قواعد بازی، حتی زمانی که انگیزههای آنی او را به سوی یک رفتار کاملا متفاوت سوق میدهد، پایبند باشد.
بازی با عروسک، موثر در رشد شخصیت کودکان
علاوه بر این، کودک در حین بازی خود را در موقعیتهای اضطرابآور و ترسناک قرار میدهد و با همراهی عروسک به جستوجوی راهحل میپردازد و از این طریق تسلط خود را بر موقعیتها افزایش میدهد. کودکی که از مراجعه به دکتر هراس دارد، با همکاری عروسکش نقشهای بیمار و پزشک را بازی میکند و از این طریق تسلط خود را در موقعیتهایی که احتمالا پیش خواهد آمد مجسم میکند و تا حدی بر نگرانی و ترسش فائق میآید.
همچنین بازی ممکن است معانی خاص و مهمی برای برخی از کودکان داشته باشد و تمایلات گوناگون آنها را به صورت نمادین ارضا کند اما مطمئنا نمیتواند برای همه بازیکنان همان مفهوم خاص را داشته باشد. بازی به خصوص با عروسک، علاوه بر موارد ذکر شده قبل میتواند در رشد شخصیت کودک تاثیرات بسزای دیگری نیز داشته باشد.
بازی و رشد خلاقیتها
کودک در نقشهایی که تمرین میکند، تجدیدنظر میکند و قسمتهای جدید را جایگزین قسمتهای قبل میکند. از این طریق تجارب خود را با ادراکات و شناختهای جدیدش تلفیق میکند. این بازسازیها و ترکیبها به رشد قدرت آفریندگی و خلاقیت او کمک میکنند.
کمک به درک تشخیص کودک
او در حین بازی با عروسک مهارتهایی را برای ایجاد ارتباط با دیگران به دست میآورد. توقعات دیگران از خود را در حین عروسکبازی ارزیابی و آرزوهای خود را نیز ابراز میکند. این راهی برای شناخت او از زندگی و مسائل آن است.
کودک در حین بازی عروسکش را بغل میکند، به گردش میبرد، به او غذا میدهد، این اعمال فرصت تمرین و تکرار حرکات فیزیکی را برای کودک فراهم میآورد و بالطبع او را در به کارگیری اعضایش صاحب تجربه میکند.
تقویت اعتمادبهنفس
عروسک هم صحبت و مخاطبی است که پیوسته همراه کودک است و هر زمان کودک اراده کند مورد مصاحبت او قرار میگیرد. مخاطبی که هیچگاه از صحبت کودک خسته نمیشود، چشمهایش پیوسته باز است و حواسش پرت نمیشود، هنگام صحبت کردن کودک خمیازه نمیکشد یا راه آشپزخانه را در پیش نمیگیرد و یا حتی به او گوشزد نمیکند که گرفتار است. حرفهای تکراری کودک را گوش میدهد، هرگز وسط حرفهایش نمیدود، در حین صحبت اشکالات تلفظیاش را اصلاح نمیکند و یا برای روند کند صحبت او بیتحمل نیست.
با توجه به موارد ذکر شده این نکته قابل توجه است که ارتباط کودک با عروسک یک رابطه ساده و بیارزش نیست که برخی والدین تنها برای پر کردن اوقات فراغت از آن استفاده میکنند. این ارتباط مبانی اساسی ارتباط عمیق و گسترده روانی – اجتماعی کودکان را در دورههای بعدی رشد و تکامل شخصیت آنها پیریزی میکند و باعث میشود آنها در آینده بتوانند با قدرت تحلیل بهتر و تجارب مثبتتری به روابط خود با دیگران در جامعه ادامه بدهند.
بازی ابزاری برای تجربه پیدا کردن
بازی راهی برای تجربه کردن هستی توسط ادراک است و کودک از این راه خود را انسانی آزاد، مستقل و توانمند مییابد. در واقع، کودک از راه بازی آنچه را کسی نمیتواند به او بیاموزد، یاد میگیرد.
بازی و رشد ذهنی
بازی امکان تجربه و تعاملهای مستقیم با عوامل محیطی را برای کودک فراهم میکند. بازی نه تنها بر رفتارهای هوشمندانه و قابل مشاهده کودک اثر دارد بلکه بر ساخت فیزیولوژیکی مغز او نیز تاثیری انکارناپذیر میگذارد. برای مثال، موشهایی که در معرض محرکهای محیطی قرارگرفته بودند از نظر مواد شیمیایی فعال کننده یا کند کننده در محل اتصال دو عصب غنیتر بودند.
اولیور در سال ۱۹۵۸ ضمن مطالعاتی که روی کودکان عقب مانده ذهنی در انگلستان انجام داد، آنها را به دو دسته تقسیم کرد: گروه آزمایشی او به آموختن مفاهیمی از طریق بازی که روزانه چند ساعت انجام میگرفت، مشغول شدند و گروه کنترل صرفا به آموزشی سنتی یعنی مطالعه در طول روز پرداختند.
نتایج به دست آمده نشان دادند که کودکان گروه آزمایشی در انجام دادن تکالیف خود موفقتر از گروه کنترل بودند و در آزمونهای گوناگون، نمره هوش بهتری به دست آوردند.
کودکان مفاهیم عمدهای را که ساخت ذهنی انسان را شکل میدهد از طریق بازی در مییابند. آشنایی او با مفاهیم پایه همچون فضا، کمیت، ساخت، شکل و... صرفا از طریق بازی حاصل میشود. جالب آنکه بازی خود یکی از بهترین راههای مطالعه چگونگی رشد فرآیندهای ذهنی کودک است. چنان که «پیاژه» ضمن مشاهده بازی کودکان خود موفق به کشف قوانین رشد ذهنی شد و «هوفمان» عقیده دارد بازیهای تخیلی درسنین کودک نقش برجستهای در افزایش نیروی سازندگی و زندگی عاطفی کودکان ایفا میکنند.
کودک در سنین اولیه زندگی علاقه زیادی به تغییر و دست کاری اشیا دارد. این تمایل باعث میشود که او اسباببازیهای خود را از یکدیگر جدا سازد و دوباره با سر هم کردن آنها طرحی جدید پدید آورد و آنگاه به افسانهپردازید و داستانسرایی در مورد ساخته خود متوسل شود. تمامی این موارد باعث پرورش نیروی تخیل کودک میشود و قدرت ابتکار و هوش او را افزایش میدهد.
آشنایی کودک با خود نیز ازطریق بازی انجام میگیرد و بازی کاملترین مجموعه تجربههای حسی و حرکتی را در اختیار او قرار میدهد.
در سال ۱۹۳۲ وان الستاین میانگین میدان توجه هفت دقیقهای دو سالهها را به دست آورد. این میانگین نشان میداد که میدان توجه یکی از کششهای بلوغ است اما در مطالعات بعدی میدان توجه کودکان به جای بازی با یک اسباببازی ساده، مدت زیادتری با اسباببازیهای مشخص و تقریبا پیچیده اندازهگیری شد. نتایج نشان داد که میدان توجه بیش از آنکه به سن مربوط باشد یکی از کنشهای نوع اسباببازی است. اگر تکالیف تعیین شده به اندازه کافی جذاب باشند، حتی کودکان خردسال هم دارای میدان توجه وسیعی هستند.
نقش درمانی بازی
بازی ابزاری طبیعی است که کودکان از طریق آن میتوانند خودشان را بیان کنند. بازی موجب برانگیخته شدن افکار و کسب تجربیات و نتایج زیاد میشود. در مواردی نیز میتواند نقش درمانی داشته باشد. بازی درمانی یکی از رایجترین شیوههایی است که اغلب روانشناسان بالینی، روان تحلیلگران و مشاوران برای درمان مشکلات عاطفی کودکان به کار میبرند. کودکی که موقعیت مصاحبه رسمی ممکن است برایش تجربهای ناراحت کننده باشد، هنگامی که وسیله بازی آشنایی را میبیند، احساس راحتی بیشتر میکند.
بازی در درمان کودکان وسیله و ابزار ارتباطی است که با کلمات، یعنی وسیله ارتباط بزرگسالان، قابله مقایسه است. انواع بازیها و اسباببازیها کلمات کودکان هستند و اگر به دقت انتخاب شوند، میتوانند برای کودکان فرصتی فراهم آورند تا احساسات و مشکلات خود را همانگونه که تجربه کردهاند، بیان دارند.
بازی برای کودک یک زبان است. بزرگسالان توسط زبان کلامی ارتباط برقرار کرده و از آن استفاده میکنند. بازی درمانی به کودک این اجازه را میدهد تا از طریق آن به بیان احساسات، مشکلات و استرسهای خود بپردازد و در نتیجه بر مشکلات خود فائق آید.
بازی وسیلهای است که کودک از طریق آن، تجارب آسیبرسان را کنترل میکند و مهارت مییابد. برای مثال، کودکی که مدتی بیمار و یا در بیمارستان بستری بوده است، فعالیتهایی مثل تزریق آمپول به عروسک یا دوستانش را نشان میدهد یا کودکانی که درگیر جنگ، زلزله و مشکلات خانوادگی مثل طلاق یا مرگ هستند، در بازیهایشان طوری برخورد میکنند که میخواهند از آن استرس و فشار رهایی یابند.
متخصصان کودک در مطالعات انجام شده متوجه این موضوع شدهاند که از طریق بازی میتوان بر احساسات منفی و فشارزا در کودک با برونریزی این احساسات غلبه کرد. اهمیت بازی برای کودک تا آنجاست که میتواند وی را از بزرگسالی به هنجار یا نابهنجار سازد.
برای کودکانی که قادر به بیان مشکلات و ناراحتیهایشان از طریق گفتوگو نیستند، بازی میتواند بهترین عامل برای شناخت و درمان اختلالات آنان باشد. بازی درمانی یکی از خدمات انسانی است که میتواند یک نسل را از مشکلات روانی، اجتماعی و خانوادگی نجات بخشد و فرزندان سالمی را به جامعه تحویل دهد.
کودکان بسیار خردسال برای آنکه به سلامت بزرگ شوند، لازم نیست خواندن و نوشتن را بلد باشند اما قطعا نیاز دارند بدانند که چگونه بازی کنند. (ایسنا به نقل از رشد)
705
اگر چه قوانینی برای رنگ اتاق خواب و باید ها و نباید های آن وجود دارد اما هر فردی رنگ اتاق خواب خود را مطابق علاقه و تمایلاتش انتخاب می کند. شاید دوست داشته باشید رنگی را که با شخصیت و نوع زندگی شما منطبق است، انتخاب کنید بنابراین سطل رنگ مورد علاقه خود را بردارید و دیوارهایتان را آن گونه که خود دوست دارید، رنگ کنید.
به رنگ های زیر نگاه و رنگ مورد علاقه خود را انتخاب کنید.
1. خاکستری
دیوارهای خاکستری رنگ، آرام بخش هستند. اگر رنگ خاکستری را انتخاب کرده اید، شما فردی مینیمالیست هستید، بدین معنی که به طرح های ساده و آخرین مد روز تمایل بیشتری نشان می دهید. شما فرد سخت کوشی هستید که از اتاق خواب برای به دست آوردن انرژی دوباره و از تکنولوژی و شیوه های جدید برای ساده کردن زندگی خود استفاده می کنید. شانس آورده اید زیرا این رنگ هیچگاه از مد نمی افتد.
2. زرد
اگر رنگ زرد را انتخاب کرده اید، شما فردی کمال گرا و بلند پرواز هستید که رویاهای زیادی را در سر می پرورانید. با توانایی ذهنی بالایی که دارید، در کارهایی که با تخیل و انتزاع گرایی در ارتباط اند، موفق خواهید بود. افراد در کنار شما احساس امنیت و آرامش می کنند. انتخاب رنگ زرد بدین معنی است که شما می خواهید زمان بیشتری را به آرامش و مراقبه، فکر کردن و رویاپردازی در اتاق خود بپردازید.
اگر در رنگ کردن کل اتاق تان به رنگ زرد شک دارید، این ایده ها را به کار گیرید:
• تنها یکی از دیوارهای اتاق خود را رنگ زرد کنید.
• رنگ زرد تیره را انتخاب کنید تا فضای اتاق تان گرم تر شود.
• از رنگ زرد تنها برای رو تختی و پرده ها یا لوازم تزیینی اتاق استفاده کنید.
3. نارنجی
افرادی که رنگ نارنجی را دوست دارند، افرادی اجتماعی و نترس هستند. شما عاشق ماجراجویی، مسافرت و ملاقات افراد جدید هستید. اتاق های رنگ نارنجی فضایی گرم و با حرارت دارند. این رنگ یکی از رنگ های برتر مورد استفاده در طراحی های سبک مدرن است.
4. آبی
درجه رنگ های مختلفی برای آبی وجود دارد اما اکثر افرادی که اتاق خود را به رنگ می کنند در یک چیز مشترک اند: نیاز به آرامش و هماهنگی. اگر آبی را انتخاب می کنید، شما فردی وفادار هستید که دوستان قدیمی زیادی دارید و به عادات و خاطرات زندگی خود نیز اهمیت بسیاری می دهید. شما دوست دارید در فضایی مرتب و منظم به سر ببرید بنابراین اگر رنگ آبی را برای دیوارهای اتاق تان به کار می گیرید، مقداری نارنجی را به عنوان رنگ مکمل به دکوراسیون اتاق بیافزایید، در این صورت در این اتاق به آن آرامشی که آرزوهایش را دارید، خواهید رسید.
5. کرم
اگر این رنگ را انتخاب کرده اید بدین معنا است که شما فردی با اعتماد به نفس، خاکی و صادقی هستید که به خاطر روحیه خساوتمندانه تان افراد زیادی را به خود جذب می کنید. شما در اتاق خوابی به رنگ کرم یا موکا آرام خواهید گرفت و حس طبیعت را بیشتر احساس خواهید کرد.
6. مشکی
آیا مشکی رنگ مورد علاقه شما برای اتاق است؟ باید بگوییم که شما فردی مبهم، مرموز و به همان نسبت جذاب هستید. قدرت و اعتبار دو عنصری است که در زندگی شما تقش زیادی را ایفا می کنند. مشکی بهترین رنگ برای محیطی دنج، امن و دوستانه است. اگر این رنگ را برای دیوارهایتان انتخاب می کنید، لوازم زینتی و جانبی اتاق را به رنگ های دیگری برگزینید که تعادل برقرار شود.
7. سبز
اگر انتخاب رنگ شما سبز است، فردی هستید که به سادگی می تواند با مشکلات زندگی دست و پنجه نرم کند. صبر شما برای اطرافیان تان قابل تحسین است. رنگ سبز به عنوان آرامش بخش ترین رنگ در میان رنگ شناخته می شود که درجات مختلفی دارد و تمام آنها استرس و تنش را از محیط دور می کنند. آیا اخیرا زندگی شما دچار بی نظمی و اغتشاش شده است؟ با انتخاب این رنگ برای دیوارها، آرامش و نشاط را به خانه خود راه دهید.
اگر تصمیم دارید رنگ های تیره تر و خشن تری را برای دیوارهای اتاق تان انتخاب کنید، با احتیاط عمل کنید. بهتر است به جای تمام دیوارها، آن رنگ را به عنوان رنگی مکمل و تنها برای برخی لوازم زینتی اتاق به کار گیرید.
(برترینها)
سوالات
1- نسبت به آن چیزی که هستم، کاملا احساس خرسندی نمی کنم. (*)
کاملا مخالف/ تا حدودی مخالف/ کمی مخالف/ کمی موافق/ تا حدودی موافق/ کاملا موافق
2- به شدت به دیگران علاقه مندم.
کاملا مخالف/ تا حدودی مخالف/ کمی مخالف/ کمی موافق/ تا حدودی موافق/ کاملا موافق
3- احساس می کنم زندگی خیلی باارزش است.
کاملا مخالف/ تا حدودی مخالف/ کمی مخالف/ کمی موافق/ تا حدودی موافق/ کاملا موافق
4- نسبت به دیگران احساسات گرم و صمیمانه ای دارم.
کاملا مخالف/ تا حدودی مخالف/ کمی مخالف/ کمی موافق/ تا حدودی موافق/ کاملا موافق
5- به ندرت بعد از بیدارشدن از خواب احساس می کنم خستگی ام در رفته است (*)
کاملا مخالف/ تا حدودی مخالف/ کمی مخالف/ کمی موافق/ تا حدودی موافق/ کاملا موافق
6- من در مورد آینده چندان خوش بین نیستم. (*)
کاملا مخالف/ تا حدودی مخالف/ کمی مخالف/ کمی موافق/ تا حدودی موافق/ کاملا موافق
7- بیشتر چیزها برایم سرگرم کننده هستند.
کاملا مخالف/ تا حدودی مخالف/ کمی مخالف/ کمی موافق/ تا حدودی موافق/ کاملا موافق
8- من همیشه آدم متعهدی هستم و جا نمی زنم.
کاملا مخالف/ تا حدودی مخالف/ کمی مخالف/ کمی موافق/ تا حدودی موافق/ کاملا موافق
9- زندگی خوب است.
کاملا مخالف/ تا حدودی مخالف/ کمی مخالف/ کمی موافق/ تا حدودی موافق/ کاملا موافق
10- فکر نمی کنم این دنیا جای خوبی باشد (*)
کاملا مخالف/ تا حدودی مخالف/ کمی مخالف/ کمی موافق/ تا حدودی موافق/ کاملا موافق
11- من زیاد می خندم.
کاملا مخالف/ تا حدودی مخالف/ کمی مخالف/ کمی موافق/ تا حدودی موافق/ کاملا موافق
12- در مورد همه چیزهایی که در زندگی ام است احساس رضایت می کنم.
کاملا مخالف/ تا حدودی مخالف/ کمی مخالف/ کمی موافق/ تا حدودی موافق/ کاملا موافق
13- احساس نمی کنم آدم خیلی جذابی به نظر می رسم. (*)
کاملا مخالف/ تا حدودی مخالف/ کمی مخالف/ کمی موافق/ تا حدودی موافق/ کاملا موافق
15- آدم خیلی شادی هستم.
کاملا مخالف/ تا حدودی مخالف/ کمی مخالف/ کمی موافق/ تا حدودی موافق/ کاملا موافق
16- من در بعضی از چیزها زیبایی می یابم.
کاملا مخالف/ تا حدودی مخالف/ کمی مخالف/ کمی موافق/ تا حدودی موافق/ کاملا موافق
17- همیشه روی دیگران اثر خوب و شادی می گذارم.
کاملا مخالف/ تا حدودی مخالف/ کمی مخالف/ کمی موافق/ تا حدودی موافق/ کاملا موافق
18- برای هرکاری که بخواهم انجام بدهم وقت پیدا می کنم.
کاملا مخالف/ تا حدودی مخالف/ کمی مخالف/ کمی موافق/ تا حدودی موافق/ کاملا موافق
19- حس می کنم کنترل چندانی روی زندگی ام ندارم. (*)
کاملا مخالف/ تا حدودی مخالف/ کمی مخالف/ کمی موافق/ تا حدودی موافق/ کاملا موافق
20- من قادر به انجام هر کاری هستم.
کاملا مخالف/ تا حدودی مخالف/ کمی مخالف/ کمی موافق/ تا حدودی موافق/ کاملا موافق
21- از نظر ذهنی کاملا هوشیارم.
کاملا مخالف/ تا حدودی مخالف/ کمی مخالف/ کمی موافق/ تا حدودی موافق/ کاملا موافق
22- اغلب احساس شادی و سرخوشی می کنم.
کاملا مخالف/ تا حدودی مخالف/ کمی مخالف/ کمی موافق/ تا حدودی موافق/ کاملا موافق
23- تصمیم گرفتن برایم کار راحتی نیست (*)
کاملا مخالف/ تا حدودی مخالف/ کمی مخالف/ کمی موافق/ تا حدودی موافق/ کاملا موافق
24- احساس نمی کنم زندگی ام معنا یا هدف خاصی دارد (*)
کاملا مخالف/ تا حدودی مخالف/ کمی مخالف/ کمی موافق/ تا حدودی موافق/ کاملا موافق
25- احساس می کنم انرژی زیادی دارم.
کاملا مخالف/ تا حدودی مخالف/ کمی مخالف/ کمی موافق/ تا حدودی موافق/ کاملا موافق
26- معمولا اتفاق هایی که در اطرافم می افتد، تاثیر دارم.
کاملا مخالف/ تا حدودی مخالف/ کمی مخالف/ کمی موافق/ تا حدودی موافق/ کاملا موافق
27- با دیگران خیلی به من خوش نمی گذرد. (*)
کاملا مخالف/ تا حدودی مخالف/ کمی مخالف/ کمی موافق/ تا حدودی موافق/ کاملا موافق
28- احساس نمی کنم کاملا سلامت باشم. (*)
کاملا مخالف/ تا حدودی مخالف/ کمی مخالف/ کمی موافق/ تا حدودی موافق/ کاملا موافق
29- از گذشته خاطرات خوش چندانی ندارم. (*)
کاملا مخالف/ تا حدودی مخالف/ کمی مخالف/ کمی موافق/ تا حدودی موافق/ کاملا موافق
نحوه نمره دهی در این آزمون به صورت زیر است:
برای پاسخ کاملا مخالف 1 امتیاز درنظر بگیرید. برای تاحدودی مخالف 2 امیتاز، کمی مخالف 3، کمی موافق 4، تاحدودی موافق 5 و کاملا موافق 6. برای سوالاتی که با علامت * مشخص شده اند، نمره دهی باشد به صورت برعکس انجام شود؛ یعنی به پاسخ کاملا موافق 1 امتیاز و به پاسخ کاملا مخالف 6 امتیاز بدهید. در پایان امتیاز همه سوالات را با هم جمع و بر 29 تقسیم کنید. عدد حاصل، امتیاز شما در این آزمون است و میزان شادیتان را مشخص خواهدکرد.
اگر امتیازتان بین 1 و 2 است: اصلا آدم شادی نیستید اما احتمالا موقعیتتان به آن بدی ای که خودتان تصور می کنید، نیست. بهتر است از یک درمانگر کمک بگیرید.
اگر امتیازتان بین 2 و 3 است: تقریبا آدم غمگینی هستید و کمتر احساس شادی می کنید.
اگر امتیازتان 4 است: سطح شادی شما متوسط است وضعیت اغلب افراد مثل شماست.
اگر امتیازتان بین 5 و 6 است: آدم خیلی شادی هستید و این قطعا روی موفقیت تان در زندگی، ازدواج، کار و... نقش دارد.
اگر امتیازتان 6 است: بیش از حد شادید! مواظب باشید!
(زندگی مثبت)
هر کدام از افرادی که با آنها زندگی میکنیم و از دور و نزدیک با ما در ارتباط اند و به نوعی نفس میکشند و در قید حیات اند، خصوصیات اخلاقی مختلفی دارند و به عنوان مثال با خوردن بعضی از غذاها حالشان بهتر و برعکس بعضی از غذاها برایشان ناسازگار است. این اختلافها را شاید بشود از دیدگاههای متفاوت بررسی کرد و علت و ریشه آنها را در علم پزشکی جستجو کرد اما اینبار نگاهی متفاوت میاندازیم به ارتباط گروههای خونی افراد و خصوصیات اخلاقی و رفتاری آنها تا یکبار دیگر به عظمت خلقت خداوند پی ببریم.
شخصیت هایی که در گلبول های خون پنهان هستند
فودازی با بیان خصوصیات گروههای خونی گفت: گروه خونی A معمولا افرادی خوشبین و نیرومند هستند و استعداد آنها در محاسبات بینظیر است، معمولا دچار عصبانیت و رفتارهای خشن نمیشوند و آرامش خود را حفظ میکنند اما گروه خونی B غیرقابل پیشبینی هستند، پشتکار و اراده قوی آنها کاملا به اثبات رسیده است. گروه خونی AB محتاط اند و رفتارهای محافظهکارانه دارند، گروهی هستند که منطق آنها مثال زدنی است و در آخر گروه خونی O که انسانهای مهربان و بخشنده هستند و البته بسیار اجتماعی و سیاستمدار که مثبت اندیش هستند و افسوس گذشته را نمیخورند.
حسین فودازی سرطان شناس و عضو هیئت علمی انجمن خون و انکولوژی در این خصوص میگوید:کاشف گروههای خونی شاید آن زمان خودش هم به ارتباط بین نوع گروههای خونی و خصوصیات رفتاری شخص پی نبرده بود. اگر بطور خلاصه بخواهیم بگوییم گروه خونی O گروهی است که به تمام گروههای خونی میتواند خون اهدا کند اما فقط میتواند از هم گروه خود خون بگیرد. گروه خونی A گروهی است که میتواند به گروههای AB و A خون اهدا کند و از گروههای خونی A و O خون دریافت کند. گروه خونی B میتواند به گروههای AB و B خون اهدا کند و از گروههای خونی B و O خون دریافت کند. همچنین گروه خونی AB، تنها میتواند به گروه خونی AB خون اهدا کند ولی از تمام گروههای خونی میتواند خون دریافت کند.
بودن یا نبودن آنتیژن
فودازی با بیان اینکه تفاوت گروههای خونی به وجود یا عدم وجود آنتیژن برمیگردد اظهار کرد: آنتیژن مادهای است که بدن را برای ساخت پادتن تحریک میکند، پادتن یا آنتیبادی هم مادهای است که در پاسخ به تحریک یک آنتیژن در بدن ساخته میشود و با آن واکنش نشان میدهد.
ناگفته نماند که مهمترین آنتیژنهای گروههای خونی آنتیژنهای A و B میباشد. وقتی فرد هیچیک از این آنتیژنها را نداشته باشد به گروه خونی O معروف است، بعضی از افراد آنتیژن A و بعضی نوع B و بعضی هم هر دو آنتیژن A و B را دارند. افرادی که گروه خونی آنها A است در سرم خود آنتیبادی بر ضد آنتیژن B دارند، افرادی که گروه خونی آنها B است در سرم خود آنتیبادی بر ضد آنتیژن A دارند. گروه خونی AB فاقد هرگونه آنتیبادی بوده و افرادی که گروه خونی O هستند دارای آنتیبادی بر علیه آنتیژنهای A و B هستند.
نیاز به تزریق خون جرقهای برای گروههای خونی
وی با اشاره به اینکه اهمیت گروههای خونی زمانی مشخص میشود که فرد نیاز به تزریق خون پیدا کند گفت: زمانی که مجبور میشویم به فردی خون تزریق کنیم دقیقا زمان اهمیت گروهخونی اوست چرا که اگر گویچههای سرخ دهنده، آنتیژن داشته باشد که در پلاسمای گیرنده آنتیبادی ضد آن وجود داشته باشد این گویچهها بعد از تزریق به سرعت به هم چسبیده و نابود میشوند و باعث ایجاد عوارض شدید و یا حتی مرگ میشود.
رژیم غذایی گروه خونی خود را رعایت کنید
عضو انجمن علمی خون و آنکولوژی با بیان اینکه هر کدام از گروههای خونی دارای خصوصیاتی هستند افزود: اگر بخواهیم خلاصهای از تفاوتهای گروههای خونی را عنوان کنیم باید بگوئیم به عنوان مثال افرادی که گروه خونی A دارند سیستم ایمنی و دستگاه گوارش آنها به دلیل مصرف بیشتر گیاهان ضعیفتر است و در هضم پروتئینهای حیوانی دچار مشکل میشوند. اینها گروهی هستند که بیشتر مستعد ابتلا به سرطان معده و روده بزرگ هستند.
این گروه بیشتر گیاهخوارند چرا که در هضم گوشت و شیر مشکل دارند به همین دلیل پزشکان توصیه میکنند که این افراد گوشت و شیر را کمتر مصرف کنند و در مقابل بیشتر از سبزی و غلات استفاده کنند. همچنین در برخی از منابع توصیه میشود سبزیجات به غیر از بادمجان و میوههایی به غیر از موز و طالبی مصرف کنند و در مصرف گوشت قرمز، پنیر و نان گندم احتیاط کنند. گروه بعدی افرادی هستند که گروه خونی آنها B است. این افراد میزان سازگاری آنها با هر نوع آب و هوا بالا است و بطورکلی از سیستم ایمنی، عصبی و فیزیکی خوبی برخوردارند. این گروه بیشتر در معرض ابتلا به بیماریهای خودایمنی هستند و در برابر بیماریهای ویروسی بسیار ضعیفاند. اما در مقابل دستگاه گوارش آنها تقریبا با هر ماده غذایی سازگار است و به راحتی میتوانند از لبنیات استفاده کنند و بهتر است از غذاهای دریایی استفاده کنند. گروه خونی O هم قدیمیترین و رایجترین گروه خونی است که بدنشان با گوشت سازگار است. معده این افراد اسید و تمام آنزیمهای لازم برای هضم پروتئینهای حیوانی را به اندازه کافی تولید میکند. این افراد از سیستم ایمنی قوی و متابولیسم خوب برخوردارند به همین دلیل بیشتر به بیماریهای خودایمنی مبتلا میشوند و میزان ابتلا به آلرژی نیز به همین علت در آنها بالاتر است. در آخر گروه خونی AB که ترکیبی از 3 گروه خونی است دستگاه گوارششان به نسبت ضعیفتر از دارندگان گروه خونی O است و به راحتی نمیتوانند پروتئینهای حیوانی را هضم کنند زیرا مقدار اسید معده آنها کاهش یافته و به قدر نیاز آنزیم ترشح نمیکنند. ناگفته نماند که این ویژگیها عمومیت ندارد.(سلامانه)
به گزارش مهر، دانشمندان دانشگاه بیلور در تحقیقاتی ویژه به بررسی پدیده مسری بودن خمیازه کشیدن پرداخته اند.
هنگامی که فردی خمیازه می کشد، افراد دیگر با دیدن او تمایل بیشتری به خمیازه کشیدن نشان می دهند.
این پدیده علاوه بر انسان ها در بسیاری از پستانداران که به صورت جمعی زندگی می کنند نیز مشاهده می شود.
حال این امر ارتباط مستقیمی با نوع شخصیت اجتماعی فرد دارد. افرادی که دارای شخصیت روانی ضداجتماعی هستند، به شدت کمتر از افرادی اجتماعی تحت تاثیر این زنجیره انتقال خمیازه قرار می گیرند.
در این تحقیقات از ۱۳۵ دانشجوی این دانشگاه استفاده شده و در تحقیقاتی، نحوه انتقال خمیازه در این افراد مورد بررسی قرار گرفته است.
در این تحقیقات مشخص شد افرادی که خصلت هایی مانند خودسر بودن، نترس بودن، جمع گریز بودن و مداخله جو بودن را در خود دارند، در دفعات کمتری با مشاهده خمیازه دیگران آن را تکرار می کنند.
برای تعیین نوع شخصیت افراد شرکت کننده در این تحقیقات، تعداد ۱۵۳ سوال مختلف روانشناسی از آنها پرسیده شده بود.
این سوال ها در قالب یک پرسشنامه در اختیار این دانشجویان قرار گرفته بود و پاسخ های آنها توسط متخصصان روانشناسی مورد تحلیل قرار گرفته و نوع شخصیت هر فرد تعیین شده بود.
پس از پر کردن نظرسنجی، دانشجویان به یک اتاق انتقال پیدا کردند. در این اتاق هدفون های از بین برنده صدای محیط بر روی گوش آنها قرار داده شد و در یک نمایشگر، به مدت ده ثانیه یک بار چهار نوع تصویر به نمایش در می آمد.
تصویر نخست، چهره فردی در حال خمیازه کشیدن بود، تصویر دوم صورتی در حال لبخند زدن را نشان می داد و تصویر سوم نیز چهره ای عادی و بدون بروز احساسات خاص را شامل می شد. پس از این سه مورد نیز تصویر به مدت کوتاهی سیاه رنگ می شد.
در هر یک از این تصاویر، وضعیت حرکت عضلات صورت و عصب های هر دانشجو با کمک یک حسگر ویژه اندازه گیری شد و در نهایت نیز نتایج یاد شده از این تحقیقات به دست آمد.