مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

تاریخ و زمان ولنتاین 2017 به همراه جملات زیبای دکتر شریعتی درباره عشق

تاریخ و زمان روز ولنتاین 2017 و سپندارمذگان

– 26 بهمن (14 فوریه ) مصادف با روز ولنتاین
– جشن اسفندگان (سپندارمذگان) یا جشن مژده گیران یکی از جشن‌های ایرانی است که در روز 5 اسفند برگزار می‌شود. ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه آورده‌است که ایرانیان باستان روز پنجم اسفند را روز بزرگداشت زن و زمین می‌دانستند.

تاریخ و زمان روز ولنتاین 2017تاریخ و زمان روز ولنتاین 2017

روز ولنتاین – روز ولنتاین 26 بهمن (14 فوریه ) تقریبا یکی از مناسبت‌هایی است که در سراسر جهان طرفداران خودش را دارد، چرا که عشق و دوست داشتن موهبتی جهانی است، و عشاق روز ولنتاین را با هدیه دادن به یکدیگر جشن می گیرند.

گفته می شود که در ایران باستان،نیز بیست قرن پیش از میلاد روزی موسوم به روز عشق بوده است. منابع کهن از جمله ابوریحان جشن سپندارمذگان را در روز پنجم اسفند ذکر کرده‌اند. ولی با توجه به تغییر ساختار تقویم ایرانی در زمان خیام که پس از ابوریحان می‌زیست، و سی و یک روزه شدن شش ماه نخست سال در گاهشماری ایرانی، بعضی منابع و به اشتباه تاریخ ذکر شده نیز 6 روز به عقب آورده اند که این کار نادرست است. زیرا طبق منابع کهن و همانطور که از نام آن پیداست این جشن به روز اسپند یعنی پنجمین روز ماه از ماه اسفند اشاره دارد. این روز «سپندارمذگان» یا «اسفندارمذگان» نام دارد.

در این مطلب به دیدگاه جالب دکتر شریعتی در مورد عشق و دوست داشتن می پردازیم:

* عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی
اما دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال

* عشق بیشتر از غریزه آب می‌خورد و هر چه از غریزه سر زند بی ارزش است
دوست داشتن از روح طلوع می‌کند و تا هر جا که یک روح ارتفاع دارد ، دوست داشتن نیز هنگام با او اوج می‌گیرد

* عشق در غالب دل‌ها، در شکل‌ها و رنگ‌های تقریبا مشابهی متجلی می‌شود و دارای صفات و حالات و مظاهر مشترکی است
اما دوست داشتن در هر روحی جلوه ای خاص خویش دارد و از روح رنگ می‌گیرد و چون روح‌ها بر خلاف غریزه‌ها هر کدام رنگی و ارتفاعی و بعدی و طعم و عطری ویژه خویش را دارد می‌توان گفت: که به شماره هر روحی ، دوست داشتنی هست

*عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست و گذر فصل‌ها و عبور سال‌ها بر آن اثر می‌گذارد
اما دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می‌کند و بر آشیانه بلندش روز و روزگار را دستی نیست

* عشق، در هر رنگی و سطحی، با زیبایی محسوس، در نهان یا آشکار رابطه دارد. چنانچه شوپنهاور می‌گوید: شما بیست سال سن بر سن معشوقتان بیفزائید، آنگاه تاثیر مستقیم آنرا بر روی احساستان مطالعه کنید
اما دوست داشتن چنان در روح غرق است و گیج وجذب زیبایی‌های روح که زیبایی‌های محسوس را بگونه‌ای دیگر می‌بیند

* عشق طوفانی و متلاطم و بوقلمون صفت است
اما دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار و سرشار از نجابت

*عشق با دوری و نزدیکی در نوسان است. اگر دوری بطول انجامد ضعیف می‌شود، اگر تماس دوام یابد به ابتذال می‌کشد و تنها با بیم و امید و اضطراب و دیدار و پرهیز زنده و نیرومند می‌ماند
اما دوست داشتن با این حالات نا آشنا است، دنیایش دنیای دیگری است

* عشق جوششی یکجانبه است. به معشوق نمی‌اندیشد که کیست یک خود جوششی ذاتی است و از ین رو همیشه اشتباه می‌کند و در انتخاب بسختی می‌لغزد و یا همواره یکجانبه می‌ماند و گاه، میان دو بیگانه نا‌همانند، عشقی جرقه می‌زند و چون در تاریکی است و یکدیگر را نمی‌بینند، پس از انفجار این صاعقه است که در پرتو رو شنایی آن، چهره یکدیگر را می‌توانند دید و در اینجا است که گاه، پس جرقه زدن عشق، عاشق و معشوق که در چهره هم می‌نگرند، احساس می‌کنند که هم را نمی‌شناسند و بیگانگی و نا آشنایی پس از عشق درد کوچکی نیست

اما دوست داشتن در روشنایی ریشه می‌بندد و در زیر نور سبز می‌شود و رشد می‌کند و ازین رو است که همواره پس از آشنایی پدید می‌آید و در حقیقت در آغاز دو روح خطوط آشنایی را در سیما و نگاه یکدیگر می‌خوانند و پس از آشنا شدن است که خودمانی می‌شوند

*دو روح، نه دو نفر، که ممکن است دو نفر با هم در عین رو در بایستی‌ها احساس خودمانی بودن کنند و این حالت بقدری ظریف و فرار است که بسادگی از زیر دست احساس و فهم می‌گریزد و سپس طعم خویشاوندی و بوی خویشاوندی و گرمای خویشاوندی از سخن و رفتار و آهنگ کلام یکدیگر احساس می‌شود و از این منزل است که ناگهان، خودبخود، دو همسفر به چشم می‌بینند که به پهن‌دشت بی کرانه مهربانی رسیده‌اند و آسمان صاف و بی لک دوست داشتن بر بالای سرشان خیمه گسترده است و افق‌های روشن و پاک و صمیمی ایمان در برابرشان باز می‌شود و نسیمی نرم و لطیف همچون روح یک معبد متروک که در محراب پنهانی آن، خیال راهبی بزرگ نقش بر زمین شده و زمزمه درد آلود نیایش مناره تنها و غریب آنرا بلرزه می‌آورد

دوست داشتن هر لحظه پیام الهام‌های تازه آسمانهای دیگر و سرزمین‌های دیگر و عطر گلهای مرموز و جانبخش بوستان‌های دیگر را بهمراه دارد و خود را، به مهر و عشوه ای بازیگر و شیرین و شوخ هر لحظه، بر سر و روی این دو میزند

*عشق، جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی فهمیدن و اندیشیدن نیست
اما دوست داشتن، در اوج معراجش، از سر حد عقل فراتر می‌رود و فهمیدن و اندیشیدن را نیز از زمین می‌کند و با خود به قله بلند اشراق می‌برد. / فان سرا


ادامه مطلب ...

نامه عاشقانه دکتر علی شریعتی به همسرش پوران شریعت رضوی + عکس

نامه عاشقانه دکتر علی شریعتی به همسرش پوران شریعت رضوی + عکس

 اولین نامه ی عاشقانه علی شریعتی به همسرش پوران که برای اولین بار منتشر می شود بدین شرح است:

همسر علی شریعتی نامه عاشقانه علی شریعتی عکس پوران شریعت رضوی بیوگرافی علی شریعتی
 پوران! بزرگ ترین رنج ها قادر نیست سکوت و تحمل را  از من بگیرد اما کوچک ترین ناگواری هم تا آتشی در من بپا نکند از من دست بردار نیست . اجازه بده رنج هایی را که چندین روز بود خفته بودند و باز امشب بی جهت در روحم بیدار شدند با این چند خطی که برای اولین بار به تو می نویسم بتوانم خاموش کنم .

اجازه بده بگویم که این رنج ها را تو امشب به جان من ریختی و باز جز تو کسی را هم ندارم که به او شکایت برم زیرا تنها تویی که اگر بر ضعف من آگاهی یابی چندان ناگوار نباشد.

جوانی من در شش سالگی گذشت که محیط ما پر از خطر و خفقان و رنج و تیرگی بود و من همه نشاط و نیروی خویش را در راه تلاش علیه محیط قربانی کردم . تلاشی که جز اعصابی خسته و اندیشه ای مبهوت برای من سودی نداشت.
اما این تلاش بیهوده را دنبال می کردم و آسایش و لذت را یک لحظه مجال ندادم که مرا از کوشش جنون آمیز خود بازدارد. راهی را می رفتم که پایان آن تنها دو چیز بود : مرگ و شهرت. رنج و خطر دو دوست همیشگی من بودند که از آغاز جوانی لحظه ای مرا ترک نگفتند و من هم به دو سخت دل بسته بودم . پارسال از آن لحظه که از خانه ی تو بیرون آمدم و راه را یک باره به روی خوشبختی خود بسته دیدم . تصمیم گرفتم تلاش بی ثمر خود را در راه گذشته ام همچنان دیوانه وار بیشتر دنبال کنم .
 کارها کردم که در آینده فرصت های شیرینی برای گفتنش دارم تا آنکه به تهران بردند. از تهران که آزاد شدم دیگر یارانم همه از ترس مرا رها کردند. حتی از آن همه پنج نفری به همکاری با من حاضر نبودند. از آن پس ، احساس کردم راه به سوی تلاش و مبارزه هم بسته است. آری پوران ، تو مرا تنها گذاشتی و مردم هم منو تنها گذاشتند. من دیگر هیچ بهانه ای برای زیستن خود پیدا نمی کردم. جز سیگار کشیدن و و به خیال فرو رفتن و بیهوده کتاب خواندن پناهی نمی یافتم.
همسر علی شریعتی نامه عاشقانه علی شریعتی عکس پوران شریعت رضوی بیوگرافی علی شریعتی
ناگهان پیشامدی کرد و سفر بیروت به من مژده داد که آینده ی پرماجرا و شورانگیزی خواهم داشت . نوید داد که آن جا می توانم راهی را که این جا آغاز کردم و کسی با من نیامد آن جا دنبال کنم و برای پیشرفت مکتب فکری خودم هرچه نیرو و استعداد دارم نثار کنم. در این سفر صدی نود نیستی و صدی ده پیروزی ، به سوی خود می خواندم و هر دو برای من از سیگار کشیدن و تنها ماندن و به خیال فرورفتن در این جا بهتر بود. دیگر خوشبختی و زندگی آرام و نرمی را در کنار عشق و صمیمیت آغاز کردن آرزویی بود که در دل من جنب و جوشی نداشت .
ناگهان دختری که دو سال خیال آمیخته با ایمان من بود و دو سال بعد دوست صمیمی من شد و بعد یک سال معشوق بدخوی و ناآشنا و پرقهر و دوست داشتنی من گردید و هجده روز است که به همه ی هستی من بدل گشته است . گرد وغبار سال ها را از چهره ام شست و مرا در هم ریخت و آدم دیگری ساخت و مرا امیدوار کرد که به جای آن که دور از وطنم در کناره ی مدیترانه یا سرنوشت مبهم و وحشی خویش دست به گریبان باشم می توانم در کنار او زندگی نرم و پرشهد دوستانه ای داشته باشم .
 مرا امیدوار کرد که به جای کشیدن و یک روز دیگر در سیاه چال زندان شکنجه دیدن و اسیر سرنوشت نامعلوم بودن خودم را تمام کنم، می توانم برای خریدن یک ماشین سواری کار کنم ، برای زینت باغچه ها و تهیه ی دورنما فکر کنم ، صبح ها با جیغ و داد بچه ها از خواب بپرم ، ژاکت سفیدش را به زحمت از گوشه ی کنار اتاق پیدا کنم و با دعوا برش کنم . چشم هایش را آن قدر که مثل روز معانی بیان سرخ شود. اگر یک روز صبح برخلاف همیشه ببینم خودش سرش را شانه زده است یک شبانه روز با او قهر باشم .
همسر علی شریعتی نامه عاشقانه علی شریعتی عکس پوران شریعت رضوی بیوگرافی علی شریعتی

برگه ازدواج علی شریعتی با پوران شریعت رضوی

 دزدکی توی سوراخی از ترسش پنهان بشوم و سیگار بکشم و بعد به جرم آن به شوخی و جدی از دستش کتک بخورم . از لجم بندازمش تو حوض و بچه ها از ترس داد و فریاد راه بندازند. وقت چای خوردن به بچه ها یاد بدهم که چه جور قند ور دارند و یواشکی لک کمرنگ زیر گلوی مامانشان رانشون بگیرند. اگر روباز در هوای سرد دراز کشیده و خوابش برده است ، آهسته پتویی رویش بندازم و کنارش بنشینم و یک دو ساعت صورت گل انداخته اش را تماشا کنم .
اگر توی خیابان دوستم سیگاری تعارف کرد با غرور بگویم نه عزیز جان، نمی کشم . الان می خواهم بروم خانه ، دهنم بو می گیرد و خانمم دعوام می کند. اگر به مسافرت رفتم نامه اش اصلا ایجاز نداشته باشد،  از شلمبری و بی نظمی و درویش مسلکی ام متلک بگوید و مسخره ام کند . پیش دیگران از عقایدم ، از کتاب هایم ، از رفتارم دفاع کند . ازش خواهش کنم که از انگلیسی از صفحه ی ۷ تا ۸۱ آن کتاب را برای من ترجمه کند، برای تقدیم کردن به او دیوانم را به چاپخانه بدهم و به نوشتن یک رمان جنجال به پاکنی سرگرم باشم ، در آخرین بیماری ام بچه ها را به چیز دیگری مشغول کند و پس از رفتنم آثارم را مرتب کند و منتشر سازد و پوران!یعنی زندگی کنم ….
پوران ! این ها گل هایی است که این روزها به دست تو در خیال من همواره می شکفد و من به پاس این همه محبت تو که اکنون اعصابم از فشار شدید آن خرد شده است ، هرگز آن چه را این موجودات پستی که به آن ها محکوم به آشنایی هستیم ، به من گفته اند و نوشته اند به تو نگفته ام و ننوشته ام و نیز هرگز نخواهم گفت و نخواهم نوشت . من از این که امشب بطور مسخره از طرز قضاوت سردم گفتم و تو عوض من آزرده شدی بسیار رنج می برم اما این که گفتی «چون احساس می کنم از دوستی من با او راضی نیستی همیشه از او تعریف می کنم !…» اندکی این رنج را در من تسکین می دهد.
راست گفتی پوران که « من به خاطر تو از خیلی امتیازها گذشته ام…» . من پیش از تو این گذشت را اعتراف می کردم . دیگران همه برکسی که از تعریف آقای .. رنج می برد امتیاز دارند. بهر حال تو برای من زیبایی ، پاکی ، امید و حیاتی ، چگونه می توانم تحمل نکنم.
همسر علی شریعتی نامه عاشقانه علی شریعتی عکس پوران شریعت رضوی بیوگرافی علی شریعتی
علی شریعتی مزینانی، مشهور به دکتر علی شریعتی  (۲ آذر ۱۳۱۲، روستای کاهک، سبزوار – ۲۹ خرداد ۱۳۵۶، ساوت‌همپتون، انگلیس) نویسنده، جامعه‌شناس، تاریخ‌شناس، پژوهشگر دینی اهل ایران، از مبارزان و فعالان مذهبی و سیاسی و از نظریه‌پردازان انقلاب اسلامی ایران بود، که در سن چهل و چهارسالگی به‌صورت مشکوکی در انگلستان درگذشت، و هم‌اکنون آرامگاه وی در مکانی نزد مقبره حضرت زینب کبری در دمشق سوریه است.
همسر علی شریعتی نامه عاشقانه علی شریعتی عکس پوران شریعت رضوی بیوگرافی علی شریعتی
فرزندان : احسان، سوسن، سارا، مونا
والدین : محمدتقی شریعتی و زهرا امینی
بی بی فاطمه شریعت رضوی معروف به پوران شریعت رضوی (متولد ۱۳۱۳، مشهد) نویسنده ایرانی است. او از دانشگاه سوربن دکترای ادبیات فارسی دارد. موضوع تز او که در سال ۱۹۶۳ به راهنمایی ژیلبر لازار از آن دفاع کرد، توصیف طبیعت در شعر تغزلی فارسی در قرن هفتم است
بیوگرافی علی شریعتی عکس پوران شریعت رضوی علی شریعتی نامه عاشقانه همسر علی شریعتی


ادامه مطلب ...

چند داستانک متفاوت از زندگی دکتر شریعتی

[ad_1]
خبرآنلاین: سراغ صندوقخانه را گرفت. گفتم دکتر چی شده؟ گفت: صندوقخانه اگرچه زندان نیست، اما شبیه آنجاست، جوان‌های وطنم الان توی بندهای زندانند، نمی‌خواهم از آنها دور باشم.

چاپ دوم «دکتر شریعتی» نگاهی به زندگی و مبارزات دکتر علی شریعتی از سوی انتشارات میراث اهل قلم روانه بازار کتاب شده اسـت. این کتاب هفتادوچهارمین عنوان از مجموعه کتاب دانشجویی می‌باشد که به همت الهام یوسفی جمع‌آوری و در قطع پالتویی و با قیمت 1400 تومان منتشر شده اسـت.

در این کتاب گزیده داستان‌ها و خاطراتی خواندنی و بدیع از زندگی و مبارزات زنده یاد شریعتی می‌باشد که با روایتی موجز گردآوری شده اسـت.

در ادامه بخش‌هایی از این کتاب را می‌خوانیم:

آنقدر نشسته بود به خواندن و خواندن، که روی چشمهایش لّکه افتاده بود، گفتم: باباجان دست بکش! کور می‌شوی!

پدرش بودم و مطیع امرم بود، می‌گفت شما بروید بخوابید و بعد چراغ را خاموش می‌کرد و برای اینکه از حرفم درنیاید می‌رفت توی رختخواب اما تا برمیگشتم اتاق خودم، باز پرده را می‌کشید و کتاب را می‌گذاشت جلوی رویش.

*
- بچه‌جان بیا پایین، بالای درخت چه می‌کنی؟ بیا پایین پسرجان میافتی!

بچه‌ها از توی کلاس برای علی که بالای درختِ سنجد، وسط حیاط مکتبخانه نشسته بود، شکلک در می آوردند و می خندیدند.

-بیا پایین پسر، اگر نیایی با این چوب کبابت می کنم.

صدای ملا زهرا، معلم قرآن دِه، که از عصبانیت به لرزه افتاده بود، تا دَه تا خانه آنطرفتر هم میرسید، چوبدستیاش را بالای سرش تکان میداد و علی را تهدید میکرد.

-ملا زهرا! شما بروید توی اتاق، من می‌آیم پایین، قول می‌دهم.

با اینکه خوب قرآن می‌خواند، اما جانِ ملا زهرا را با شیطنت‌هایش به لبش رسانده بود.

صبح تا غروب کارش شنا و الاغسواری بود، غروب‌ها هم با بچه‌ها میرفتند لب چاه تا کفترچاهی شکار کنند...اما هیچکدام از آن بازی‌ها برایش به اندازه نشستن روی پشت بام و چشم دوختن به ستاره‌ها لذتبخش نبود، و بیشتر از همه اینها زل زدن به جوجه‌هایی که سر از تخم بیرون میآورند.

*
همه از علی و علاقه‌اش به شمع خبر داشتند؛ گاهی هم می‌شد که به خودش لقب شمع بدهد ـ به جای تخلص ـ می‌گفت شمع یعنی ش + م + ع و شین، میم و عین یعنی شریعتی مزینانی ـ علی.

بهانه‌ای بود تا علامت شمعی میان سطرهایش جای دهد.

*
پرسید: صندوقخانه منزلتان کجاست؟

نشانش دادم، و با تعجّب پرسیدم: صندوقخانه را می‌خواهید چه کار دکتر؟

می‌گفت: صندوقخانه اگرچه زندان نیست اما شبیه آنجاست، جوانهای وطنم الان توی بندهای زندانند. نمیخواهم از آنها دور باشم. من نیامده‌ام به این شهر (سَوْت همپتون انگلیس) برای استراحت.

گاهی هم میرفتیم توی دهکده برای تفریح و تماشا، چشمش که میافتاد به خانههای آجری، بدجور میرفت توی خودش، هرچه پاپیچ می‌شدم حالش عوض نمی شد، می گفت:

«قرمزی این آجرها مرا به یاد خون جوانان ستم  کشیده جهان سوم می اندازد.»

*
نیمه های شب بود، برف بیداد میکرد. صدای کوبیده شدنِ در، همه مان را از جا پراند، در را که باز کردم، از دیدن 5 نفر مرد کت و شلوار پوشیده در آستانه در هول برم داشت. وقتی سراغ آقا را (آیت الله طالقانی) گرفتند نیمه جان شدم و به مِنّ و من افتادم و گفتم: آقا نیست!

از آن جماعت اصرار و از من انکار، دسته آخر یکیشان گفت: برو بگو دکتر از خارج اومده.

به آقا خبر را دادم عکس العملشان دیدنی بود، انگار جا بخورند: دکتر؟! این جا؟! این موقع شب!

من که ماجرا را نفهمیده بودم فقط اطاعت امر کردم و آنها را دعوت کردم داخل. تا صبح خواندند و نوشتند. صبح نزده به دستور آقا از کوه رَدشان کردم و با چه مشقتی برگشتند. از ترس ساواک ماشین را پشت کوه گذاشته بودند، من هم آفتاب که زد برگشتم. هیچوقت آقا نگفت دکتر کی بوده؟

بعدها فهمیدم آن شب را آقا با دکتر شریعتی به صبح رساند، دکتر علی شریعتی.

*
روزی که از زندان آزاد شد، به دیدارش رفتم، چشمم که به دکتر افتاد اولین تغییرش را دیدم، بیشتر از قبل سیگار میکشید، خیلی بیشتر، تا آنجا که سیگارش را با سیگار قبلی روشن میکرد.

گفتم: دکتر! خیلی سیگار میکشی، خطر داره.

یکی از دوستان توی جمع در حالی که از خنده ریسه میرفت رو به من کرد و گفت: آقای بهشتی! به دکتر گفتیم این سیگار و کبریت را بذار کنار. دکتر نصف سفارش ما رو قبول کرد و کبریت رو گذاشت کنار!

*
نامه را دوست شاعرش برایش فرستاده بود و یکی از آن شعرهای عاشقانه را هم ضمیمه کرده بود تا علی نظرش را دربارهی آن، در جواب نامه بنویسد.

علی نامه را که باز کرد چشمش افتاد به شعر، بعد سری تکان داد و دست به قلم شد، بعدها دوست شاعرش گفت: شاه بیت نامه علی برای من این بود:

«دردها و سوزهای شخصی را کنار بگذار، من مدتهاست که از این شعرها لذت نمی‌برم، عادت ندارم نان مردم را بخورم و درد خودم را داشته باشم.»

برای تهیه این کتاب خواندنی کافی اسـت با شماره 33355577 تماس حاصل نمایید.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

ماجرای درخواست دکتر سیدحسین نصر از رهبرانقلابآقای دکتر نصر از چی نگرانه که دنبال ضمانت می گرده؟ آیا ایشان نظرات ضد دینی داشته یا داستانک،داستان کوتاه جالب، داستان های کوتاه، …داستانک،داستان،داستان من و،داستانک های زیبا،داستان کوتاه،داستانک جالب،داستانک دانلود چند آهنگ ماندگار و قدیمی مازندرانیسلام دنبال یه ترانه ی قدیمی ام که فقط بخشی از متن اونو میدونم، چند ساله دنبالش میگردم عشق حسینیآزادگی و آزادمردی، درسی است که از امام حسینع آموختم اینکه در زندگی هر چه هستی باشی آموزش مخ زنی سعی کنید این رفتارهای منفی را کنار بگذارید تا همسرتان از شما متنفر نشود زنان ازوبلاگ روانشناسی شفای درون آشنائی با …لو ویگوتسکی در نوامبر در شهر اورشا در ناحیه غربی امپراطوری روسیه به دنیا آمدسرگرمی تفریح و سرگرمی با طنز داستان فال و …سرگرمی سیمرغ مجموعه ای سرگرم کننده از انواع فال، شخصیت شناسی، طنز، جوک، داستانک، عکس ورود اولین ماشین به ایران همشهری جوانورود اولین ماشین به ایران فکرش را بکنید کمتر از سال پیش در خیابان های تهران که نه برچسب‌ها برچسب‌ها و تگ‌های موضوعات و زمینه‌های کتاب‌های موجود در کتابناکجوک، طنز، لطیفه خنده دار، چیستان، جوکهای جدید، جوک …اشعار طنز زندگی کارمندی لطیفه های جدید و مطالب خنده دار سری شوخی های جالب شبکه های


ادامه مطلب ...

چند داستانک متفاوت از زندگی دکتر شریعتی

[ad_1]
خبرآنلاین: سراغ صندوقخانه را گرفت. گفتم دکتر چی شده؟ گفت: صندوقخانه اگرچه زندان نیست، اما شبیه آنجاست، جوان‌های وطنم الان توی بندهای زندانند، نمی‌خواهم از آنها دور باشم.

چاپ دوم «دکتر شریعتی» نگاهی به زندگی و مبارزات دکتر علی شریعتی از سوی انتشارات میراث اهل قلم روانه بازار کتاب شده اسـت. این کتاب هفتادوچهارمین عنوان از مجموعه کتاب دانشجویی می‌باشد که به همت الهام یوسفی جمع‌آوری و در قطع پالتویی و با قیمت 1400 تومان منتشر شده اسـت.

در این کتاب گزیده داستان‌ها و خاطراتی خواندنی و بدیع از زندگی و مبارزات زنده یاد شریعتی می‌باشد که با روایتی موجز گردآوری شده اسـت.

در ادامه بخش‌هایی از این کتاب را می‌خوانیم:

آنقدر نشسته بود به خواندن و خواندن، که روی چشمهایش لّکه افتاده بود، گفتم: باباجان دست بکش! کور می‌شوی!

پدرش بودم و مطیع امرم بود، می‌گفت شما بروید بخوابید و بعد چراغ را خاموش می‌کرد و برای اینکه از حرفم درنیاید می‌رفت توی رختخواب اما تا برمیگشتم اتاق خودم، باز پرده را می‌کشید و کتاب را می‌گذاشت جلوی رویش.

*
- بچه‌جان بیا پایین، بالای درخت چه می‌کنی؟ بیا پایین پسرجان میافتی!

بچه‌ها از توی کلاس برای علی که بالای درختِ سنجد، وسط حیاط مکتبخانه نشسته بود، شکلک در می آوردند و می خندیدند.

-بیا پایین پسر، اگر نیایی با این چوب کبابت می کنم.

صدای ملا زهرا، معلم قرآن دِه، که از عصبانیت به لرزه افتاده بود، تا دَه تا خانه آنطرفتر هم میرسید، چوبدستیاش را بالای سرش تکان میداد و علی را تهدید میکرد.

-ملا زهرا! شما بروید توی اتاق، من می‌آیم پایین، قول می‌دهم.

با اینکه خوب قرآن می‌خواند، اما جانِ ملا زهرا را با شیطنت‌هایش به لبش رسانده بود.

صبح تا غروب کارش شنا و الاغسواری بود، غروب‌ها هم با بچه‌ها میرفتند لب چاه تا کفترچاهی شکار کنند...اما هیچکدام از آن بازی‌ها برایش به اندازه نشستن روی پشت بام و چشم دوختن به ستاره‌ها لذتبخش نبود، و بیشتر از همه اینها زل زدن به جوجه‌هایی که سر از تخم بیرون میآورند.

*
همه از علی و علاقه‌اش به شمع خبر داشتند؛ گاهی هم می‌شد که به خودش لقب شمع بدهد ـ به جای تخلص ـ می‌گفت شمع یعنی ش + م + ع و شین، میم و عین یعنی شریعتی مزینانی ـ علی.

بهانه‌ای بود تا علامت شمعی میان سطرهایش جای دهد.

*
پرسید: صندوقخانه منزلتان کجاست؟

نشانش دادم، و با تعجّب پرسیدم: صندوقخانه را می‌خواهید چه کار دکتر؟

می‌گفت: صندوقخانه اگرچه زندان نیست اما شبیه آنجاست، جوانهای وطنم الان توی بندهای زندانند. نمیخواهم از آنها دور باشم. من نیامده‌ام به این شهر (سَوْت همپتون انگلیس) برای استراحت.

گاهی هم میرفتیم توی دهکده برای تفریح و تماشا، چشمش که میافتاد به خانههای آجری، بدجور میرفت توی خودش، هرچه پاپیچ می‌شدم حالش عوض نمی شد، می گفت:

«قرمزی این آجرها مرا به یاد خون جوانان ستم  کشیده جهان سوم می اندازد.»

*
نیمه های شب بود، برف بیداد میکرد. صدای کوبیده شدنِ در، همه مان را از جا پراند، در را که باز کردم، از دیدن 5 نفر مرد کت و شلوار پوشیده در آستانه در هول برم داشت. وقتی سراغ آقا را (آیت الله طالقانی) گرفتند نیمه جان شدم و به مِنّ و من افتادم و گفتم: آقا نیست!

از آن جماعت اصرار و از من انکار، دسته آخر یکیشان گفت: برو بگو دکتر از خارج اومده.

به آقا خبر را دادم عکس العملشان دیدنی بود، انگار جا بخورند: دکتر؟! این جا؟! این موقع شب!

من که ماجرا را نفهمیده بودم فقط اطاعت امر کردم و آنها را دعوت کردم داخل. تا صبح خواندند و نوشتند. صبح نزده به دستور آقا از کوه رَدشان کردم و با چه مشقتی برگشتند. از ترس ساواک ماشین را پشت کوه گذاشته بودند، من هم آفتاب که زد برگشتم. هیچوقت آقا نگفت دکتر کی بوده؟

بعدها فهمیدم آن شب را آقا با دکتر شریعتی به صبح رساند، دکتر علی شریعتی.

*
روزی که از زندان آزاد شد، به دیدارش رفتم، چشمم که به دکتر افتاد اولین تغییرش را دیدم، بیشتر از قبل سیگار میکشید، خیلی بیشتر، تا آنجا که سیگارش را با سیگار قبلی روشن میکرد.

گفتم: دکتر! خیلی سیگار میکشی، خطر داره.

یکی از دوستان توی جمع در حالی که از خنده ریسه میرفت رو به من کرد و گفت: آقای بهشتی! به دکتر گفتیم این سیگار و کبریت را بذار کنار. دکتر نصف سفارش ما رو قبول کرد و کبریت رو گذاشت کنار!

*
نامه را دوست شاعرش برایش فرستاده بود و یکی از آن شعرهای عاشقانه را هم ضمیمه کرده بود تا علی نظرش را دربارهی آن، در جواب نامه بنویسد.

علی نامه را که باز کرد چشمش افتاد به شعر، بعد سری تکان داد و دست به قلم شد، بعدها دوست شاعرش گفت: شاه بیت نامه علی برای من این بود:

«دردها و سوزهای شخصی را کنار بگذار، من مدتهاست که از این شعرها لذت نمی‌برم، عادت ندارم نان مردم را بخورم و درد خودم را داشته باشم.»

برای تهیه این کتاب خواندنی کافی اسـت با شماره 33355577 تماس حاصل نمایید.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

ماجرای درخواست دکتر سیدحسین نصر از رهبرانقلابآقای دکتر نصر از چی نگرانه که دنبال ضمانت می گرده؟ آیا ایشان نظرات ضد دینی داشته یا داستانک،داستان کوتاه جالب، داستان های کوتاه، …داستانک،داستان،داستان من و،داستانک های زیبا،داستان کوتاه،داستانک جالب،داستانک دانلود چند آهنگ ماندگار و قدیمی مازندرانیسلام دنبال یه ترانه ی قدیمی ام که فقط بخشی از متن اونو میدونم، چند ساله دنبالش میگردم عشق حسینیآزادگی و آزادمردی، درسی است که از امام حسینع آموختم اینکه در زندگی هر چه هستی باشی آموزش مخ زنی سعی کنید این رفتارهای منفی را کنار بگذارید تا همسرتان از شما متنفر نشود زنان ازوبلاگ روانشناسی شفای درون آشنائی با …لو ویگوتسکی در نوامبر در شهر اورشا در ناحیه غربی امپراطوری روسیه به دنیا آمدسرگرمی تفریح و سرگرمی با طنز داستان فال و …سرگرمی سیمرغ مجموعه ای سرگرم کننده از انواع فال، شخصیت شناسی، طنز، جوک، داستانک، عکس ورود اولین ماشین به ایران همشهری جوانورود اولین ماشین به ایران فکرش را بکنید کمتر از سال پیش در خیابان های تهران که نه برچسب‌ها برچسب‌ها و تگ‌های موضوعات و زمینه‌های کتاب‌های موجود در کتابناکجوک، طنز، لطیفه خنده دار، چیستان، جوکهای جدید، جوک …اشعار طنز زندگی کارمندی لطیفه های جدید و مطالب خنده دار سری شوخی های جالب شبکه های


ادامه مطلب ...