مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

معنای اضلال خدای سبحان

[ad_1]

بحث در مضمون مشترک «حوامیم» هفتگانه است و جامع‌ترین مضمون مشترک این هفت سوره همانا تشریح وحی، و ضرورت وحی، و ره‌آورد وحی است و مهم‌ترین ره‌آورد وحی؛ بیان توحید و نبوت و معاد، و دعوت به اصول و معارف اولیه‌ی دین است.
و چون انسان، موجود متفکر و اندیشمند است، و کمال او فقط از راه فکر و اندیشه صحیح تأمین می‌شود، زیرا تمام کارهای شایسته او مسبوق به تفکر درست است، و قرآن هم برای تکامل جوامع انسانی آمده است، لذا راه اندیشه‌ی صحیح را به آن‌ها ارائه می‌دهد، تا با پیمودن آن راه به مقصد برسند.
راهی که قرآن کریم؛ جامعه انسانی را، به آن هدایت می‌کند تا با معرفت آن راه، و پیمودن آن طریق، یعنی؛ با علم و عمل صالح به آن مقصد برسند، همانا شناخت خدا و قیامت و وحی و رسالت است، و آنچه که مانع معرفت و همچنین مانع پیمودن راه است، گناه است که حجابی است نادیدنی، و این حجاب نامرئی جلوی هرگونه شنوایی و بینایی را می‌گیرد.
به این مطلب رسیدیم که، خدای سبحان دو هدایت دارد و یک اضلال. هدایت اول، هدایت ابتدایی است و هدایت دوم، هدایت جزایئی و پاداشی است، و اما از نظر اضلال فقط دارای اضلال کیفری است. زیرا ابتدائاً خدای سبحان، احدی را گمراه نمی‌کند. ولی اگر کسی بعد از تمام شدن حجت، و روشن شدن راه، عمداً بیراهه رفت، خدا او را گمراه می‌کند.
معنای گمراه کردن خدا هم این نیست که یک امر وجودی را به او می‌دهد به نام ضلالت زیرا ضلالت عدم ملکه است، نه یک امر وجودی. بلکه چیزی که به نام هدایت و توفیق و کمک فکری و مانند آن است به او نمی‌دهد.
وقتی لطف پروردگار از انسانی قطع شد او گمراه می‌شود، و سقوط می‌کند، زیرا انسان غیر از خداوند پناهگاهی ندارد «وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً». (1)
خلاصه آنکه؛ ضلالت دادنی نیست، ولی هدایت دادنی است و تا خداوند آن را اعطاء نکند کسی مهتدی نخواهد شد. بنابراین، کسی که از لطف خداوند محروم شد، حتماً سقوط می‌نماید «عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ‌».(2)
قرآن کریم؛ در بسیاری از موارد این دو اصل را تبیین می‌کند، یکی اینکه «مَا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا» (3) دیگری اینکه «وَ مَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ» (4) دری را که، خدا طبق رحمت باز کند، احدی توان بستن آن را ندارد، و دری را که خدا، طبق قهر ببندد احدی توان گشایش آن را ندارد. قهر خدا، همان بستن در رحمت است.
اضلال خدا همان نرساندن لطف و هدایت است، نه آنکه چیزی به نام ضلالت به کسی اعطاء کند. وقتی هدایت از کسی گرفته شد، عقل او از درون شکوفا نمی‌شود، پیام پیام‌آوران الهی هم، از بیرون نفوذ نمی‌کند. نه سخنان انبیا از مجرای گوش به دل می‌نشیند، و نه پیام عقل از دل می‌جوشد.
انسان محروم از هدایت خداوند، نه مانند چشمه‌ای است، که از درون خود آب بجوشاند، ونه مانند حوض، از نهر بیرون آب می‌گیرد، لذا می‌خشکد. وقتی مجاری ادراک کسی بسته شد نه دل، توان ادراک شهودی را دارد، نه چشم و گوش، توان شنوایی و بینایی را دارند تا از این راه رسالت خود را ایفا کنند، لذا آن شخص محروم از هدایت، گمراه می‌شود و بیراهه می‌رود. ولی روزی فرا می‌رسد که، خدای سبحان همه‌ی این مجاری بسته را باز می‌کند، و چشم دل و گوش بسته را می‌گشاید.
به این نتیجه رسیدیم که خدای سبحان گاهی دل را می‌بندد، و گاهی نیز دل را باز می‌کند، حکم اولی نظام آفرینش آن است که، انسان را با مجاری باز ادراک خلق کند. و هرگونه امکان فراگیری علوم را، به او اعطاء نماید. و اگر با داشتن همه امکانات از آن وسایل ادراکی استفاده نکرد، آنگاه آن مجاری را می‌بندد و وقتی آن‌ها را باز می‌کند، که سودی نداشته باشد. و آن هنگام قیامت است. چون در قیامت، و در برزخ و لحظه‌ی مرگ، ایمان و اعتقاد آوردن ممکن نیست.
در لحظه‌ی مرگ کم‌کم پرده‌های دل و چشم و گوش کنار می‌رود و انسان خوابیده بیدار می‌شود. «الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا» (5) توده‌ی مردم خوابند، هنگام مرگ بیدار می‌شوند. انسان تا نمرد بیدار نمی‌شود «أهل الدنیا کرکب یساربهم و هم نیام». (6)
اکثر انسانها تا زنده‌اند در خوابند و در لحظه‌ی مرگ بیدار می‌شوند زیرا مرگ، گرچه به لحاظ دنیا خوابیدن است، ولی به لحاظ برزخ بیدار شدن و به عالم وسیع رسیدن است، زیرا از طبیعت رهیدن، و به ماوراء‌طبیعت رسیدن را مرگ می‌نامند، و انسان همواره در تحول و انتقال است تا به دارالقرار برسد «حتی حلوا دارالقرار» (7) و در آن لحظه انسان بیدار می‌شود، یعنی هم قلب او می‌فهمد، هم چشم و گوشش می‌شنوند و می‌بینند.
در آن لحظه، دل هر چه ببیند درست می‌بیند. و چشم و گوش، هر چه ببیند و بشنود صحیح می‌بیند، و درست می‌شنود. ولی در آن لحظه اثری بر فهمیدن، و دیدن و شنیدن، مترتب نمی‌شود، زیرا نمی‌توان ایمان آورد.
انسانی که عالم بود و عمداً از علمش نفعی نبرد، کم‌کم علم او به جهل تبدیل می‌شود. روزی هم دوباره عالم می‌شود، لکن قهراً و اضطراراً ولی از این علم طرفی نمی‌بندد. کسی که شاهد حق بود، و به آن اعتناء نکرد شهودش به نسیان تبدیل می‌شود. و در لحظه‌ی مرگ پرده‌ی نسیان کنار می‌رود، جهلش به علم و نسیانش به شهود مجدد تبدیل می‌شود، ولی نمی‌تواند از آن علم و شهود استفاده کند.
همین علم بدون عمل در دنیا، به صورت شهود بدون اثر سودمند، در آخرت ظهور می‌کند، که به نوبه خود عذاب است. لذا لحظه‌ی مرگ، لحظه‌ی شروع افسوس و حسرت است و همچنان این تحسر امتداد می‌یابد، تا قیامت که روز، روز حسرت است.
در آن روز؛ حق روشن می‌شود، و انسان حق را می‌بیند، و لکن نمی‌تواند به آن ایمان بیاورد، چون در دنیا که موطن اختیار بود ایمان نیاورد. و یا نمی‌تواند برابر ایمان قبلی، عمل کند و به آن بها بدهد، چون در دنیا به ایمان خود، اعتناء نکرد و بر آن اثر مترتب ننمود «یوم یَأْتِیَ بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لاَ یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً». (8)
اگر کسی در دنیا، ایمان آورد، ولی از ایمان خود نفعی نبرد، در قیامت هیچ سودی نمی‌برد. روزی که «لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ» در دنیا اصلاً ایمان نیاورد، یا ایمان آورد ولی «أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً» اعتقاد پیدا کرد ولی عمل نکرد. در قیامت؛ که حق برای او روشن می‌شود، ضرورت وحی، ضرورت معاد، ضرورت مبدأ، برای او روشن می‌شود، نمی‌تواند بهره از کار خود ببرد. بنابراین قیامت، برای کسی که در صراط مستقیم دین حرکت نکرد، روز افسوس خواهد بود.
مثل همان رونده‌ای که، راه راست را عمداً ترک کرد، و بیراهه رفت، و از سینه‌ی کوه به ته دره افتاد، و همه‌ی اعضای او درهم شکست و سرانجام، راه را دید ولی توان رفتن را ندارد. یا انسان تشنه‌ای که، با آب شور، خود را سیر کرد، ولی سیراب نشد. وقتی به آب شیرین رسید، تشنه هست ولی توان نوشیدن آب را، ندارد. وقتی که چشمه‌ی زلال و شیرین را مشاهده کرد، این مشاهده، برای او، عالم حسرت است. انسان در حال مرگ و همچنین بعد از آن، واقعیت را می‌بیند ولی نمی‌تواند به آن ایمان بیاورد.
در سوره‌ی «حم فصلت» فرمود؛ اینها دلشان بسته است. بین تو و بین اینها حجاب است، و گوششان سنگین است. همین معنای بستن و مهر کردن مجاری ادراک را خداوند سبحان در سوره‌ی «اسراء» و «یس» و «جاثیه» به خود نسبت داد. می‌گوید ما بر اثر تبهکاری بداندیشان، قلبشان را مهر کردیم، گوششان را سنگین کردیم، جلوی چسم اینها پرده آویختیم که نمی‌توانند بفهمند و بشنوند و ببینند.
در سوره‌ی «یس» فرمود، هم غل به گردن اینهاست، هم سدی در جلو و پشت سر اینهاست. «إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً فَهِیَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ‌ وَ جَعَلْنَا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدّاً وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ‌» (9) یعنی؛ کافران نه می‌توانند خودشان را ببینند، تا از راه معرفت نفس، و انسان‌شناسی به مقصد برسند. و نه می‌توانند، جهان را ببینند، تا از راه جهان‌بینی به مقصود، راه یابند.
اما اینکه نمی‌توانند خود را ببینند، زیرا ما در اثر تبهکاریشان بر گردن‌های آنها تا چانه‌شان غل و آهنهای سخت قرار دادیم، لذا هرگز نمی‌توانند سرخم کنند و خود راببینند. از این جهت آنها «مقمح» و سر به هوایند.
در سوره‌ی نور، فرمود؛ کافران آن چنان گرفتار ظلمت‌اند، و در ظلمات فرو رفته‌اند که هرگز نمی‌توانند، چیزی را ببینند. مثل کسی که در دل دریای عمیق و توفنده، فرو برود که بر فراز آن دریا، موج، و بر بالای آن موج، موج دیگر، و بر فراز آن موج متراکم، ابر باشد، که مایه‌ی‌ ترکب و انبوه ظلمت‌ها خواهد بود. واگر در این حال، دست خود را بیرون آورد، هرگز نمی‌تواند آن را ببیند «أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا». (10)
نفرمود، دستش را نمی‌بیند، بلکه فرمود؛ «لَمْ یَکَدْ یَرَایهَا». کاد یعنی نزدیک شد، فرمود نزدیک دیدن هم نیست. دست با اینکه در اختیار انسان است، دور و نزدیک بودنش، پشت و رو کردنش، باز و بسته نمودنش، بالا و پایین آوردنش، و همه شئون آن در اختیار خود انسان است، مع‌ذلک انسان غریق در دریای توفنده، و گرفتار امواج متراکم و انبوهی از ابر، نزدیک دیدن دست خویش نیست.
خلاصه آنکه؛ کافران، از مشاهده خویش محروم‌اند، و همچنین از شهود جهان خارج ممنوعند. زیرا مخفوف به سد ستبرند، و از گذشته و آینده خویش بی‌خبرند، و از مشاهده جلو و دنبال خود محجوب‌اند. «وَ جَعَلْنَا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدّاً وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ‌» نه می‌توانند از تجارب پیشینیان استفاده کنند و نه توفیق آینده‌نگری دارند.
بنابراین، تبهکاران عمداً راه هرگونه شناخت را، به روی خود بستند. نه از راه مشاهده ذات واجب، می‌توانند به آن پی‌ببرند، و نه از راه شهود ذات می‌توانند خالق خود را بشناسند، و نه از راه شهود جهان خارج، قادرند که پروردگار جهان را بشناسند.
قرآن سه راه برای شناخت خدای سبحان ارائه داد. اول؛ تفکر در آیات آفاقی. دوم؛ تدبر در آیات انفسی. سوم؛ تعمق در ذات خویشتن است «دل علی ذاته بذاته». (11)
پیمودن این سه راه یکسان نیست، چه اینکه جمع بین آن‌ها نیز محال نخواهد بود. یعنی ممکن است؛ انسان سالکی با طی هر سه راه، به مقصد برسد، و مقصود را مشاهده کند.
البته این سه راه؛ در عرض هم نیستند، بلکه بعضی از دیگر عمیق‌تر است. و قهراً وقتی سالک با پیمودن راه عمیق، مقصود را مشاهده کند، توان طی راه غیر عمیق را هم دارد، بلکه نتیجه آن هم بالفعل برای او حاصل است.

آن راهی که عمیق‌تر از، سایر راهها است، همانا راه سوم است، که مخصوص اولیای الهی است، که با مشاهده‌ی هستی محض، پی به ذات خدای سبحان به قدر امکان می‌برند، و پیمودن این راه عمیق مقدور انسان‌های عادی نیست، و آنچه مقدور آن‌ها است همان تفکر در آیات آفاقی یعنی بررسی نظام جهان خارج؛ از کهکشان‌ها، یا گیاهان، یا جانوران، یا معادن یا غیره، و همچنین تدبر در آیات انفسی است، یعنی بررسی در روان و نحوه‌ی پیدایش آن، و کیفیت ارتباط آن با بدن، و جریان مفارقت آن از تن، و نحوه‌ی زندگی او قبل از بدن و با بدن، و بعد از رهایی از بدن، و همچنین تدبر در حالات گوناگون قبض و بسط روح، نشاط و اندوه آن و تصمیم و فسخ عزیمت آن و...

و اگر کسی؛ نیروی ادراکی خود را، در بین غرائز و خواسته‌های نفسانی، دفن کند، و تن به تباهی گناه، و ذلت انحراف از مسیر مستقیم بدهد، نه تنها، از طی طریق سوم محروم است، بلکه از پیمودن راههای اول و دوم نیز ممنوع خواهد شد. زیرا چنانچه گذشت، خدای سبحان در سوره «یس» فرمود؛ تبهکاران در اثر انغمار در گناه، و سرگرمی به لهو و لعب، به جایی سقوط کرده‌اند که هم از مشاهده‌ی جهان خارج، محجوب‌اند و هم از مشاهده‌ی نفس خویش محروم می‌باشند.
زیرا نیروی فکری آن‌ها، به جای تدبر در حقایق عینی هستی، در اوهام و پندارهای اعتباری، غوطه‌ور شده است. زیرا انسان متکاثر، جز پندار باطل چیزی نمی‌اندیشد، و شخص مختال فخور جز تخیل‌های خالی از حقیقت و تفاخرهای تهی از واقعیت، چیزی نمی‌آموزد.
بنابراین؛ او از مشاهده چهره‌ی نظام کیانی محروم است، و از شهود جمال انسانی، نیز محجوب است. و آنچه که آیت‌ الهی است او نمی‌بیند، و آنچه را که او می‌بیند، دستمایه شیطانی است، که از آن کاری جز رهزنی، چیزی برنمی‌آید. زیرا اشتغال به هر پندار باطلی؛ چون سراب، مانع از توجه به آیات الهی است. و انصراف از نشانه‌های درونی یا بیرونی، مایه حرمان از مشاهده صاحب نشان است.
هر چه انسان را، از خدا منصرف کند، دنیا است. و خطر رهزنی را بهه همراه دارد. در جوامع روائی ما آمده است که «رأس کل خطیئة حب الدنیا»، (12) و اگر کسی به جهان خارج مهر بورزد، به عنوان اینکه آیت‌ الهی‌اند، هرگز این علاقه، مذموم نخواهد بود، زیرا این محبت آیت حق است، نه حب دنیا. برخلاف علاقه به مال، که در اختیار انسان است و مایه تفاخر اوست «و تحبون المال حباً جماً» (13) که در این صورت این علاقه همانا محبت دنیا است که مذموم می‌باشد.
فرق بین این دو محبت یاد شده را، می‌توان از سیره‌ی آموزنده‌ی رسول خدا
(صلی الله علیه و آله و سلم) فهمید، زیرا آن حضرت که هرگز به دنیا و لوازم آن علاقه نداشت، وقتی کوه احد را در مدینه می‌بیند، می‌فرماید: «هذا جبل یحبنا و نحبه» این کوهی است که دوست ما است، ما هم دوست این کوهیم.
سرش آن است که؛ کوه آیتی از آیات الهی، به شمار می‌رود، و هر چه نشانه‌ی حق باشد از احترام برخوردار است. لذا برای اشیایی که، در اختیار آن حضرت بود نام‌گذاری می‌کرد، و برای آنها شخصیت قائل بود. مانند عصا و شانه و کاسه غذاخوری و... که هر کدام دارای نام خاصی، از طرف آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) شده‌اند.
یعنی آن حضرت؛ بین حقایق تکوینی، که آیات الهی‌اند، و امور اعتباری، که مصنوع دستگاه اعتبارآفرین آدمیانند، فرق اساسی می‌نهاد. و به آیات الهی از دید تکریم می‌نگریست، ولی امور پنداری و وهمی را از نظر دور می‌داشت.
برخلاف مختالان و فخوران، که برعکس سنت نبوی رفتار دارند. لذا هم از مشاهده‌ی درون (آیات انفسی) و هم از شهود بیرون (آیات آفاقی) محروم‌اند. و همان تخیل خام، و تفاخر نابخردانه‌ی آنان سد ستبری است، که جلوی دید آن‌ها را گرفته است، و به صورت سلسله‌ی مستحکم غل درآمده و گریبان‌گیر آنان شده است، که نه می‌توانند، جهان خارج را به عنوان آیات آفاقی حق مشاهده کنند، و نه؛ توان آن دارند که ذات خویش، و خصوصیت‌های روحی خود را به عنوان آیات انفسی خداوند سبحان، بنگرند و ایمان بیاورند.
ولی روزی فرا می‌رسد، که خدای سبحان آن‌چنان ظهور کند، که هیچ چیزی مانع شهود آن ذات نباشد، و آن‌چنان خداوند تجلی کند، که مجالی برای هیچ ابهام نباشد «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ» (14) لکن در آن روز، ایمان میسور نیست چون روز تکلیف و عمل نمی‌باشد.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌فرماید: «عرفت‌الله سبحانه بفسخ العزائم و حل العقود و نقض الهمم» (15) من، وقتی در خویشتنم می‌نگرم، خدا را می‌شناسم. زیرا می‌بینم؛ خاطرات من، در اختیار من نیست. اراده‌ها و تصمیم‌گیریهای من، در اختیار من نیست.
در دلم عقد مطلبی را می‌بندم، دستی از غیب؛ برون می‌آید و مطلب بسته را باز می‌کند. مطلبی را من؛ در کنار ذهن می‌گشایم، دستی از غیب، در دل من اثر می‌گذارد، و آن مطلب گشوده را می‌بندد. آنکه امرهای مبرم و محکم را، نقض می‌کند و امرهای نقض شده را محکم می‌کند، کسی است که در جان من اثر می‌گذارد، کسی است که جان من در تحت تدبیر اوست.
لذا رسول‌الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و همچنین معصومین دیگر (علیهم‌السلام) فرمودند: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» (16) اگر کسی خود را بشناسد، خدا را شناخته است، چون ذات او آیه و نشانه حق است ولی اگر کسی در اثر هوس‌بازی خدا را فراموش کرد، خدای سبحان، توفیق خودشناسی را از او سلب می‌‎کند «نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ» (17) خدا را، در اثر گناه و هوس‌بازی، فراموش کردند، خدا هم، توفیق فهم خویشتن بینی را از آنها گرفت.
خلاصه، چون کافران خود را نمی‌نگرند، «مقمح» و سر به هوایند پس خود را نمی‌بینند، و روزی فرا می‌رسد که در اثر شدت ظهور حق، هم آیات آفاقی را می‌بینند، و هم آیات انفسی را، ولی توفیق پذیرش و ایمان از آنان مسلوب است.
و اگر انسان در دنیا، طبق بیان امیرالمؤمنین (علیه السلام) (18) خود را بنگرد، از آغاز و انجام بدن خود با خبر شود، که اول آن از نطفه‌ی پلید، و آخر آن، مردار بدبو خواهد بود، دیگر تفاخر نخواهد کرد.
و روح آدمی، گرچه شریف‌تر از آن است که همچون بدن محکوم آثار ماده گردد، ولی انسان تبهکار از روح خویش غافل است و آن را فراموش نمود، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: «عجبت لمن ینشد ضالته و قد أضل نفسه فلا یطلبها» (19) من در شگفتم از کسی که متاع گمشده خود را می‌طلبد تا پیدا کند، در حالی که خود را گم کرده و آن را نمی‌‎طلبد تا پیدا کند.
اینان که خود حقیقی خویش را فراموش کرده‌اند و فقط به فکر خود طبیعی و حیوانی خویش، بسر می‌برند قرآن در عین حال که می‌گوید، اینها خودشان را فراموش کرده‌اند، می‌فرماید: «أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ» (20) اینها فقط به فکر خودشان هستند. معلوم می‌شود که خود انسانی را فراموش کرده‌اند، خود حیوانی و نباتی را به یاد دارند.
در سوره‌ی حشر، فرمود؛ کسانی که خدا را فراموش کردند خدای سبحان آن‌ها را، از یاد خودشان می‌برد. لذا تبهکاران خودشان را گم می‌کنند، و فقط به خود حیوانی سرگرم می‌شوند.
در سوره‌ی «یس» فرمود؛ ما زنجیرها رادر گردنش تا چانه‌اش بستیم، که نتواند سرخم کند و خودش را ببیند. در این آیه محل بحث «حم فصلت» فرمود؛ روزی فرا می‌رسد که انسان، جهان‌بین خواهد شد. روزی فرا می‌رسد که انسان، خویشتن خود را مشاهده می‌کند و به فقر ذاتی خود، پی می‌برد. و می‌یابد که با همه ذلت، فخرفروشی می‌کرد، با همه‌ی فقر و مسکنت تفاخر می‌نمود، لکن نمی‌تواند ایمان بیاورد.
بیانی را مرحوم صدوق (رضوان‌الله علیه) در خصال (21) از امام معصوم (علیه‌السلام) نقل کرد که حضرتش فرمود؛ اگر سه چیز در بین بشر نبود، هرگز بشر، سرخم نمی‌کرد و متواضع نمی‌شد، یکی فقر، دیگری مرض، سومی مرگ، اگر این سه چیز نبود، بشر؛ هرگز در برابر قدرت حق، تمکین نمی‌کرد. چیزی سر بشر را خم نمی‌کرد «ماطأطأ رأسه شیء»
زیرا بشر یا به مال و زراندوزی می‌بالد، که این به فقر تهدید می‌شود، یا به قدرت بدنی و سلامت و نیروی تن می‌بالد و می‌نازد، که به مرض تهدید می‌شود، و یا به دوام زندگی تکیه می‌کند، که به مرگ تهدید می‌شود. حضرت فرمود؛ با اینکه این سه عامل هست، معذلک او فخرفروشی می‌کند. با اینکه تمام ثروتهایی که دارد، در معرض فقر است، تمام نیرو و سلامت و قدرتی که دارد در معرض مرض است، تمام طول عمری هم که داشته باشد به مرگ ختم می‌شود، معذلک سرکشی می‌کند.
قرآن می‌گوید؛ روزی فرا می‌رسد که در اثر ظهور تام خدای سبحان، چیزی از غل‌ها و سدها، مانع مشاهده آیات آفاقی، و آیات أنفسی نخواهد بود، ولی هیچ سودی به حال انسان کافر ندارد. «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ».
آیات الهی را؛ قرآن کریم به سه قسمت تقسیم کرد. یک قسمت آیات آفاقی، یک قسمت آیات أنفسی، یک قسمت آیه‌ای که عین صاحب آیه است، یعنی با دیدن خدا، خدا را بشناسد، و با تأمل در حقیقت هستی، خدا را بشناسد.
در سوره‌ی ذاریات فرمود آیات الهی، دو قسمت است: «وَ فِی الْأَرْضِ آیَاتٌ لِلْمُوقِنِینَ‌ وَ فِی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلاَ تُبْصِرُونَ‌» (22) یعنی آیات الهی در زمین، از لحاظ نظم خاص، مشهود است. و صاحبان یقین، ناظم حکیم را هم مشاهده خواهند کرد، و در جانتان آیات حق مشهود است چرا نمی‌نگرید؟
دستگاه محیر العقولی که در جانتان تعبیه شده، در بدنتان تعبیه شده، نحوه‌ی تدبیر جان نسبت به بدن، آن جسم منظم و آن جان مجرد را، که می‌نگرید در خویشتن خویش، تأمل می‌کنید، و به الله پی می‌برید.
در سوره‌ی «حم فصلت» گذشته از آیات آفاقی و آیات انفسی، به مهمترین راه خداشناسی نیز اشاره شده است که همان شناخت خدا با تأمل در هستی محض است. «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ» یعنی آن‌چنان آیات خود را به آنان نشان خواهیم داد تا برایشان روشن بشود که الله حق است، و هر چه در جهان است نشانه‌ی حق است، و هر چه غیر خداست، باطل می‌باشد. «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ مَا یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَاطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ» (23) فرق بین آیات آفاقی و جهانی و آیات انفسی و انسانی چیست؟ و چگونه یک انسان، با مشاهده‌ی خدا، خدا را می‌شناسد؟ چگونه، با تأمل در خدا، خدا را می‌شناسد؟
فعلاً فرق اجمالی این سه جهان‌بینی و خداشناسی مطرح است. اگر کسی خواست از طریق اول؛ یعنی از راه مشاهده آیات آفاقی، و جهان خارج، خدا را بشناسد او یک تفکر عقلی دارد، که در آن سلوک فکری؛ راه و رونده و مقصد هر سه جدای از هم‌اند. راه؛ همان تفکر در آیات خارجی است، و رونده، همان انسان متفکر است، و مقصد، همان شناخت خدای سبحان است. که گرچه یک پیوند ناگسستنی از لحاظ سیر وجودی بین امور سه‌گانه یافت می‌شود، ولی از جهات مفهومی و عناوین ابتدایی کاملاً از هم جدایند.
و اگر کسی خواست از طریق دوم؛ یعنی از راه مشاهده آیات انفسی و انسان‌بینی خدا را بشناسد، او یک تفکر عقلی دارد که در آن سلوک فکری؛ راه، عین رونده است، گرچه از مقصد جداست، چون آن متفکر در خویشتن خویش حرکت می‌کند، لذا سالک عین مسلک است.
و اگر کسی خواست از طریق سوم؛ یعنی با تأمل در خدا، خدا را بشناسد، او یک تفکر عقلی دارد که در آن سلوک فکری، راه عین مقصد است گرچه از سالک جدایند، در آنجا صراط و هدف یکی است، رونده جداست، منتها رونده خویشتن را نمی‌بیند.
و این ندیدن غیر از نسیان و فراموشی خویشتن است، بلکه این فناست که والاتر از هر دیدن و توجه به نفس است. زیرا فقط خدا را می‌بیند و با دیدن خدا، او را می‌شناسد، سپس جهان و انسان را، با آن دیده می‌نگرد.
در بعضی از جوامع روائی (24) ما، آمده است که، انسان می‌تواند با مشاهده‌ی خدا، خدا را بشناسد. آنگاه برای روشن شدن مطلب، به آیه قرآن به عنوان یک برداشت و یک تنبیه اشاره می‌شود، و خلاصه‌ی آن این است که برادران یوسف، در زمان قحطی و گرانی از کنعان که به مصر آمدند، با یوسف سخن می‌گفتند، ولی یوسف را نشناختند. بعد از چند بار رفت و آمد، خوب که یوسف را نگاه کردند، او را شناختند. آنان سرانجام با دیدن جمال یوسف پی به یوسف بردند. از کسی سؤال نکردند که این کیست؟
نه از کسی سؤال کردند یوسف کیست؟ و نه از کسی سؤال کردند این شخص جمیل کیست؟ تا بگوید، او یوسف است. بلکه خودش را دیدند و پی بردند که او یوسف است. با تأمل در جمال او، و با مشاهده‌ی چهره او، او را شناختند، گفتند «إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ». (25) اول «لَأَنْتَ» را شناختند و بعد یوسف را، نگفتند یوسف تویی، بلکه گفتند تو یوسفی؟
از «أَنْتَ» پی به یوسف بردند. چه اینکه عارفان از «هو» به «الله» می‌رسند مانند «هو الله احد» (26) از او پی به او می‌برند. آن کسی را که «دل علی ذاته بذاته» با مشاهده‌ی او، او را می‌شناسند، با تأمل در حقیقت هستی، پی به واجب می‌برند.
اینجا راه و مقصود یکی است، لکن رونده محو جمال خداست. همانطوری که برادران یوسف با مشاهده‌ی چهره‌ی یوسف، پی به یوسف بردند، عارف شاهد، با مشاهده‌ی جمال و جلال حق، پی به الله می‌برد، این راه سوم است که راه اوحدی از عرفا است، ولی راه اول و دوم از آن متفکران متعارف یا متعمق می‌باشد.
خلاصه آنکه، اگر کسی هیچ کدام از این راههای سه‌گانه را در دنیا طی نکرد روزی فرا می‌رسد که با ظهور تام حق - سبحانه - همه آیات الهی برای او مشهود خواهد شد، تابرایش روشن گردد؛ که خدای سبحان حق محض است. و بالاتر از همه آن است، که خداوند برای شناخت خود کافی است. زیرا آن حضرت قبل از هر چیزی مشهود است. یک عارف قبل از اینکه جهان را ببیند، خدا را می‌بیند، یک سالک قبل ازاینکه خویشتن را ببیند، خدا را می‌بیند. مگر نه آن است که انسان و جهان همه آیات حق‌اند؟!
در بحثهای قبل این نکته مطرح شد، که آیات و علامتها چند قسمند؛ یک سلسله علامتها و آیتها قراردادی است، که مثلاً فلان پرچم نشانه فلان کشور است، یا فلان فلز اگر روی دوش یک فرد ارتشی نصب باشد نشانه‌ی فلان درجه است، اینها آیت‌ها و علامت‌های قراردادی است، برای هر کشور و منطقه‌ای، نشانه‌های اعتباری خاص است.
یک سلسله، آیت‌ها و علامت‌ها، تکوینی است نه قراردادی، اما مقطعی و موسمی‌اند، مثل اینکه چمن نشانه‌ی آب است. اما مادامی که سبز است نشانه‌ی آب است، وقتی پژمرده شد، آب را نشان نمی‌دهد، درخت مادامی که خرم است نشانه‌ی آب است، وقتی که هیزم شد نشانه‌ی آب نیست. زبانه یا دود، نشانه آتش است، وقتی زبانه یا دود بصورت هوا شد دیگر نشانه‌ی آتش نیست. اینها آیات تکوینی‌اند، ولی مقطعی‌اند یعنی در حد معین، آیت و علامت‌اند و در حد دیگر نشانه نخواهد بود.
اما جهان و انسان، که آیت حق‌اند این چنین نیست که آیت بودن اینها، و علامت بودن اینها، قراردادی و اعتباری باشد، بلکه حقیقی و تکوینی‌اند لکن نه مقطعی و موسمی، بلکه ابدی و دائمی.
زیرا هر موجودی در هر حال و مقطعی، ذاتاً فقیر است، و با تمام هستی خود عین ارتباط به خدای سبحان بوده و هست و خواهد بود، بنابراین در تمام مقاطع و حالات، نشانه‌ی حق است.
همچنان که درون هر موجودی، نشانه آفریدگار است، بیرونش نیز نشانه هستی‌بخش است. آغازش که موجود است نشانه‌ی هستی‌بخش است، پایانش که موجود است، نشانه هستی بخش است. پس اولش، آخرش، ظاهرش، باطنش، گذشته‌اش، آینده‌اش، همه و همه نشانه‌ی حق است. بنابراین، برای جهان و برای انسان، چیزی نمی‌ماند که از آن جهت، نشانه‌ی خدا نباشد و محال است که موجودی از بعضی از جهات آیت خدا نباشد، زیرا هر چه موجود است ولو هستی‌اش رقیق و ضعیف باشد، نشانه خداست.
و قرآن کریم همه چیز را آیت حق می‌شمارد، تاریکی شب را مانند روشنایی روز، آیت خدا می‌داند. تاریکی شب ظل مخصوص است و آیت خدا است. «وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً» (27) فرمود، ما شب و روز را نشانه‌ی خود قرار دادیم، منتها شب، که یک نشانه خدا است تاریک است، روز که نشانه‌ دیگر خداست روشن می‌باشد.
چیزی در عالم نیست که آیت‌الله نباشد، یا در یک بعدی نشانه‌ی حق نباشد، یا در یک وصفی نشانه‌ی حق نباشد.
انسانی که جلو و پشت سر او، سد شده، و گردن او را زنجیر غفلت گرفته، نه خود را می‌بیند، نه جهان را. فقط بین این دو سد با این زنجیر، خیالهای بافته را می‌بیند. او از آیات الهی غافل است، و در لحظه مرگ و برزخ و قیامت، چون همه‌ی موانع کنار می‌رود، انسان آیات الهی را چه از درون، چه از بیرون به خوبی می‌نگرد. آن وقت برای او روشن می‌شود که «الله» حق بود، و آنچه که خودش می‌اندیشید، خیال‌های باطل او بود، می‌فهمد که حق محض، خدا است و خدا، حق صرف است ولی نمی‌تواند به آن ایمان بیاورد.
تلخ‌ترین لحظه برای انسان بداندیش، لحظه‌ی مرگ است، که حق را می‌فهمد و سراسر هستی خود را محتاج به حق می‌بیند ولی نمی‌تواند به آن ایمان بیاورد «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ» جهان خارجی، «وَ فِی أَنْفُسِهِمْ» جهان درون، «حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ» که ضمیر أنه، ظاهراً به الله برمی‌گردد، گرچه در تفسیر قیم المیزان فرمودد به قرآن برمی‌گردد، یعنی برای آن‌ها روشن می‌شود که وحی به قرآن، حق است چون سیاق آیات مربوط به قرآن است، ولی نظر دوم را هم فرمودند، که ممکن است که ضمیر «أنه» به «الله» برمی‌گردد به شهادت ذیل آیه و آیه‌ی بعد. علی أی حال؛ برای آنان روشن می‌شود که خدا حق است، و آن روز نمی‌توانند ایمان بیاورند.
همانطوری‌ که؛ هیچ لحظه‌ای، برای انسان وارسته، گواراتر از لحظه‌ی مرگ نیست، هیچ لحظه‌ای برای انسان تبهکار، بدتر از لحظه‌ی مرگ که برای او «طامه» به شمار می‌رود نیست، زیرا دفعتاً می‌فهمد که در سراب غرق بود و با خیال زندگی می‌کرد، و آنچه حق بود، همه را کنار گذاشته بود.
مانند آنکه انسان تشنه به سرعت به طرفی حرکت کند و دفعة ببیند که آب نیست و تنها سراب بود. و هیچ توانی برای او نمانده بود که تغییر مسیر بدهد، یا به حال اول برگردد و در این حال، عطش همچنان هست ولی نه راهی برای رسیدن به چشمه دارد، نه توانی برای او مانده است، و نه این عطش برطرف می‌شود.
انسان بداندیش که می‌میرد، انس او با خیالهای باطل او می‌ماند، و متعلق این خیال از او گرفته می‌شود، مثل انسان معتادی که اعتیاد او همچنان باقی باشد و مواد مخدر را از او بگیرند، که در این حال گرفتار عذاب شدید خواهد شد، اما آنها که حق را دیدند، و به طرف حق رفتند، لحظه‌ای گرامی‌تر و گواراتر از لحظه‌ی مرگ برای اینها نیست «طُوبَى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ» (28).

پی‌نوشت‌ها

1. سوره‌ی کهف، آیه‌ی 27.
2. سوره‌ی مؤمنون، آیه‌ی 74.
3. سوره‌ی فاطر، آیه‌ی 2.
4. صد کلمه جاحظ.
5. صد کلمه جاحظ.
6. نهج‌البلاغه کلمات نصار 61.
7. نهج‌البلاغه، خطبه 165.
8. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 158.
9. سوره یس، آیات 8 و 9.
10. سوره‌ی نور، آیه‌ی 40.
11. مفاتیح الجنان، دعای صباح.
12. اصول کافی، ج 2 ص 215.
13. سوره‌ی فجر، آیه‌ی 20.
14. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 53.
15. نهج‌البلاغه صبحی صالح، کلمات قصار 250.
16. صد کلمه جاحظ.
17. سوره‌ی حشر، آیه‌ی 19.
18. مالابن آدم والفخر اوله نطفة و آخره جیفة... نهج‌البلاغه کلمات قصار 445.
19. غرر و درر آمدی ج 4 حدیث 6266.
20. سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 154.
21. خصال، ص 113، حدیث 89.
22. سوره‌ی ذاریات، آیات 20و 21.
23. سوره‌ی لقمان، آیه‌ی 30.
24. تحف العقول کلامه (ای الصادق) (علیه السلام) فی‌وصف المحبة، ص 328.
25. سوره‌ی یوسف، آیه‌ی 90.
26. سوره‌ی توحید، آیه‌ی 1.
27. سوره‌ی اسراء، آیه‌ی 12.
28. سوره‌ی رعد، آیه‌ی 29.

منبع مقاله :
جوادی، آملی، (1366)، تفسیر موضوعی قرآن مجید، قم: مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

چگونگی تزکیه نفس انسانی سماموسبسم الله الرحمن الرحیم پاکی نفس یکی از مهم فضایل و ویژگی های انسانی است خداوند نفس سیره علویبوستان نهج البلاغه قرانسیره علویبوستان نهج البلاغه قران سفیر رحمت و مهربانیقرآن کریم اسلام کوئست مرجعی برای پاسخگویی …اسلام کوئست مرجعی برای پاسخگویی به سوالات دینی، اعتقادی و شرعیآیا درخواست حضرت یوسف علیه السلام از هم زندانی …توضیح سؤال در داستان حضرت یوسف علیه السلام آ‌مده که ایشان از هم زندانی خود که آزاد حسن مرتضوی عرفان عملی وتصوفمباحث ومطالب پیرامون عرفان عملی وتصوف ساعت ٢۱٤ ‎بظ روز شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸٦ چگونگی تزکیه نفس انسانی سماموس بسم الله الرحمن الرحیم پاکی نفس یکی از مهم فضایل و ویژگی های انسانی است خداوند نفس انسانی سیره علویبوستان نهج البلاغه قران سیره علویبوستان نهج البلاغه قران سفیر رحمت و مهربانی قرآن کریم اسلام کوئست مرجعی برای پاسخگویی به سوالات دینی اسلام کوئست مرجعی برای پاسخگویی به سوالات دینی، اعتقادی و شرعی آیا درخواست حضرت یوسف علیه السلام از هم زندانی خود توسل آیا درخواست حضرت یوسف علیه السلام از هم زندانی خود توسل محسوب می‌شود؟ حسن مرتضوی عرفان عملی وتصوف مباحث ومطالب پیرامون عرفان عملی وتصوف ساعت ٢۱٤ ‎بظ روز شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸٦


ادامه مطلب ...

معنای پنهان رنگ ها در تبلیغات

[ad_1]
ماهنامه بازاریاب بازارساز - امیر شفقی: اگر تصمیم دارید از آگهی های رنگی در تبلیغات خود استفاده کنید، باید بدانید که رنگ، چیزی فراتر از ابزاری برای فریب دیگران است. کار اصلی رنگ ها ایجاد جوّ مناسب و برانگیختن احساسات مشتریان است و شرکت ها شانس موفقیت خود را با نشان دادن احساسات، به وسیله رنگ ها افزایش می دهند. در واقع رنگ ها نشانه هایی از کیفیت، سبکی، لطافت، استحکام، اعتبار، قیمت، خلوص، ذوق، سلیقه، بوی مطبوع و ظرافت هستند.

چند سال پیش شخصی به نام لوئیز چس کین (Louis Cheskin)، مطالعاتی را روی رنگ ها انجام داد. او از خانم های خانه دار خواست تا برای شستن پارچه های لطیف، از مواد شوینده ای استفاده کنند که در 3 جعبه متفاوت قرار داشتند. رنگ جعبه اول زرد، جعبه دوم آبی، و جعبه سوم دارای خال های زرد روی زمینه آبی بود.

 

با وجود این که محتوای جعبه ها یکسان بودند، بسته های مختلف عکس العمل های متفاوتی بین زنان خانه دار ایجاد کردند. آنها حس می کردند که شوینده جعبه زرد رنگ، بسیار قوی است و لباس ها را از بین می برد، شوینده ظرف آبی برای شستشو بی اثر است و شوینده جعبه آبی و زرد بهترین است.

طی مطالعاتی دیگر، به گروهی از زنان در دو ظرف زیبا، یک نوع خامه تعارف شد. یکی در ظرف صورتی و دیگری در ظرف آبی و از زنان خواسته شد که محصول بهتر را انتخاب کنند. بیش از 80 درصد خانم ها گفتند که خامه ظرف صورتی نرم تر و خوشمزه تر از خامه ظرف آبی بوده است. اگرچه ترکیبات هر دو محصول یکی بود. کارشناسان تبلیغات از قدیم می دانسته اند که رنگ می تواند موجب موفقیت یا شکست یک محصول شده و فروش کالا را بالا ببرد.


معنای پنهان رنگ ها در تبلیغات
مفهوم پنهان رنگ ها

هر رنگی معانی احساسی پنهان و متفاوتی دارد که در ادامه به برخی از این مفاهیم می پردازیم.

1- قرمز: برای سالیان متمادی بسته بندی های با رنگ قرمز می توانستند موجب بیشترین فروش شوند. این موضوع اتفاقی نبود چون اساسا قرمز، رنگ تبلیغاتی بوده و نماد عشق، گرما، احساسات و هوس است.

قرمز خوشحالی پیروزی را درون خود داشته، فشار خون را افزوده و باعث انقباض ماهیچه ای و افزایش تعداد تنفس می شود. قرمز، رنگ مسابقه و عشق است. قرمز گیلاسی نماد خوشگذرانی بوده، قرمز معمولی بیانگر فعالیت، کشش، تحرک است و قرمز روشن حاکی از کشش و خوشحالی و پیروزی است.

صاحبان رستوران های فست فود، روی میزها لوازم قرمز قرار می دهند و اتاق غذاخوری را قرمز می کنند. این سیستم، مشتری ها را تشویق به عجله کرده و تعداد غذاهای رزروی را نیز افزایش می دهد و کارگران در دستشویی های قرمز رنگ زمان بیشتری را نسبت به دستشویی های آبی رنگ سپری می کنند.

2- نارنجی: حسی از گرمای آتشین، با اثرات اشتیاق و تحرک و جوانی را در حجم زیاد به وجود می آورد. نارنجی سرعت ضربان قلب را بدون فشار خون افزایش می دهد. نارنجی رنگ مناسبی برای غذای آماده، گوشت و گوجه کنسروی است.

3- زرد: رنگ شادی و طراوت و دوستی بوده و حس شادی و خوشحالی را در زندگی به وجود می آورد. زرد تازه و روشن، مثل نارنجی به انسان حسی گرم القا می کند.

4- سفید: نماد پاکی، کمال، بلندهمتی، بیگناهی، عصمت، جوانی، آرامش و صلح است. این رنگ نمادی از پاکی است، به ویژه زمانی که با رنگ آبی همراه شود. رنگ سفید بهترین مکمل برای تمامی رنگ ها است؛ زیرا موجب می شود سایر رنگ ها جلوه ای عمیق تر و کامل تر پیدا کنند.

5- خاکستری: خاکستری بیانگر نوعی احساس شک و تردید است. بی نور بودن ، حسی از وحشت پیری و مرگ بر می انگیزد و با وجود اینکه کثیف ترین رنگ است، خاکستری متالیک حس قدرت، انحصارطلبی و موفقیت را بر می انگیزد.

6- صورتی: رنگی محجوب و عاشقانه است. این رنگ بیانگر آرامش و ظرافت، تایید و صمیمیت است.

7- نیلی: از خصوصیات بارز رنگ نیلی لطافت و دقت آن است که ناشی از ویژگی رنگ هایی است که آن را تشکیل داده اند. این رنگ بیانگر صمیمیت و عاطفه است.

رنگ با احساسات انسانی در ارتباط مستقیم است. هنری جانسون (Henry Johnson)، متخصص مطالعات انگیزشی، تحقیق پیچیده ای را در این باره انجام داد و نتایج تحقیق خود را در مقاله ای در حوزه تجارت و ارتباطات بیان داشت. اطلاعاتی که در ادامه می آید به طور جامع از تحقیق مذکور گرفته شده است.

 معنای پنهان رنگ ها در تبلیغات
رنگ ها و القائات آنها

اعتماد = زرد
اعتبار = زرد
ایمان = آبی
امید – سبز
آتش = زرد
آتش بس = سفید
انفعال و بی ارادگی = آبی
ابدیت و فناناپذیری = آبی
افسردگی = بنفش
بی نظمی = بنفش
بلوغ = قهوه ای
بی گناهی = نقره ای و سفید
برومندی و سودمندی = سبز
پوچی = آبی
پریشانی = ارغوانی
پاییز = قهوه ای
تقدس = سفید
تمایز = زرد
تواضع = آبی و سیاه
تسلط = قرمز و نارنجی
تقوا = بنفش
تعمیرپذیری و قابلیت استفاده مجدد = سیاه
ترس = آبی و بنفش
تنهایی = بنفش
تجاوز = قرمز و نارنجی
پادشاهی = سیاه
پاکی و خلوص = سفید و زرد
ثبات = آبی
جایزه = آبی
جادو = بنفش
حسادت = سبز
حاصلخیزی = قهوه ای
حقیقت = آبی
حالت مردانگی = قهوه ای
خشم = قرمز و نارنجی
خشنودی = سبز
خویشتن گرایی = آبی
خطر = بنفش
خرافات = بنفش
خشونت = بنفش
خرد = نقره ای
درخشندگی = زرد
دانش = زرد
در انتظار مصیبت بودن = بنفش
دوستی و معاشرت = قهوه ای
رفاقت = سبز
راز = آبی و بنفش
رستنی و سبزی = سبز
رشد سبزی = قرمز و نارنجی
روشنفکری = زرد
زیبایی (انسان) = سبز
زیبایی (فطری، خدایی) = زرد
زمینی = قهوه ای
زندگی ابدی = سبز
زر و طلا = زرد
سایه = آبی
سوگواری = آبی و سیاه
سلامتی = سبز
سرما = آبی
شهرت = صورتی
شرافت و افتخار = آبی
شیطان = آبی
شادمانی و بشاشی = زرد
شفقت = آبی
شجاعت = قرمز و نارنجی
شادی = قرمز و نارنجی
صرفه جویی = ارغوانی
صمیمیت = صورتی
طلوع = صورتی
عشق (انسانی) = قرمز
عشق (خدایی) = بنفش
عشق (زبانی) = قرمز و نارنجی
عواطف انسانی = قرمز
غم = آبی و سیاه
اندوه = سیاه
غصه و مالیخولیا = ارغوانی
فداکاری = قرمز و نارنجی
فراست و زیرکی = زرد
فضیلت = زرد
فراغت = سبز
قدرت = آبی و سیاه
قدرت و توانایی = قرمز و نارنجی
قدرت (فیزیکی) = قهوه ای
قوه مردی و نیرومندی = قهوه ای
کامیابی و رضایت = قرمز و نارنجی
کنش و عملکرد = قهوه ای
کشتار و خونریزی = قرمز و نارنجی
گرما (جوی) = قهوه ای
گرما (درونی) = قرمز و نارنجی
لذت = صورتی و نقره ای و سبز
مرگ = مشکی و بنفش
موثر و برانگیزاننده احساسات = بنفش
معنویت = آبی
موفقیت و پیروزی = قرمز و نارنجی
معنویت = آبی و بنفش
ناملموس = آبی
وقف (بخشش) = بنفش
ورزش = قهوه ای
وفاداری = سیاه
هیجان = قرمز و نارنجی
هوای نفس = قرمز و نارنجی


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط


3 ا کتبر 2016 ... معنای پنهان رنگ ها در تبلیغات. اگر تصمیم دارید از آگهی های رنگی در تبلیغات خود استفاده کنید، باید بدانید که رنگ، چیزی فراتر از ابزاری برای ...11 ا کتبر 2016 ... بازاریاب - شفقی: تصمیم از های در خود کنید، بدانید رنگ، فراتر ابزاری فریب است. اصلی ها جوّ و احساسات است شرکت شانس خود با دادن به رنگ ...اگر تصمیم دارید از آگهی های رنگی در تبلیغات خود استفاده کنید، باید بدانید که رنگ، چیزی فراتر از ابزاری برای فریب دیگران است. کار اصلی رنگ ها ایجاد جوّ مناسب ...3 ا کتبر 2016 ... معنای پنهان رنگ ها در تبلیغات. اگر تصمیم دارید از آگهی های رنگی در تبلیغات خود استفاده کنید، باید بدانید که رنگ، چیزی فراتر از ابزاری برای ...3 ا کتبر 2016 ... اگر تصمیم دارید از آگهی های رنگی در تبلیغات خود استفاده کنید، باید بدانید که رنگ، چیزی فراتر از ابزاری برای فریب دیگران است. کار اصلی ...3 ا کتبر 2016 ... اگر تصمیم دارید از آگهی های رنگی در تبلیغات خود استفاده کنید، باید ... کار اصلی رنگ ها ایجاد جوّ مناسب و برانگیختن احساسات مشتریان است و ...اگر تصمیم دارید از آگهی های رنگی در تبلیغات خود استفاده کنید، باید بدانید که رنگ، چیزی فراتر از ابزاری برای فریب دیگران است. کار اصلی رنگ ها ایجاد جوّ مناسب ...معنای پنهان رنگ ها در تبلیغات. ماهنامه بازاریاب بازارساز - امیر شفقی: اگر تصمیم دارید از آگهی های رنگی در تبليغات خود استفاده کنید، باید بدانید که رنگ، چیزی ...5 ا کتبر 2016 ... اگر تصمیم دارید از آگهی های رنگی در تبلیغات خود استفاده کنید، باید بدانید که رنگ، چیزی فراتر از ابزاری برای فریب دیگران است. کار اصلی ...اگر تصمیم دارید از آگهی های رنگی در تبلیغات خود استفاده کنید، باید بدانید که رنگ، چیزی فراتر از ابزاری برای فریب دیگران است. کار اصلی رنگ ها ایجاد جوّ مناسب ...


کلماتی برای این موضوع

اعجاز رنگ‌ها در قرآن موضوع رنگ‌ها یکی از شگفتی‌های مطرح شده در قرآن می‌باشد قرآن‌کریم علاوه بر کاربرد خوشواش مازندران ییلاقی پنهان در کوهستانخوشواش ؛ ییلاق مازندران روستای ییلاقی خوشواش در ۲۲ کیلومتری شهر آمل در استان زاویه پنهان دیگری از فساد ۸ هزار میلیاردی آشکار شد …زاویهپنهاندیگریاززاویه پنهان دیگری از فساد ۸ هزار میلیاردی آشکار شد معلمان در دولت روحانی به اجبار عضو سایت تفریحی و سرگرمی پارس ناز اخبار داغ هالیوود و بازیگران مشهور جهان در اینستاگرام تجاوز جنسی به اوان ریچل وود مرکز آموزش و تحقیقات صنعتی ایرانآموزش …سمینار اهمیت فرایند ثبت ملی و بین المللی نشان تجاری دوره های آذرماه مرکز آموزش و مجله اینترنتی برترین ها پورتال خبری و سبک …ماهی با روکش خامه و شوید غذایی است خوشمزه و عالی برای مهمان های خاص و در عین حال ساده و به مناسبت سالروز کشف حجاب چگونگی حجاب زن در …در رساله پطرس چنین مطرح می‌شود در شما زنان زینت ظاهری نباشد و لباسی که می‌پوشید برنامه‌ها و سریال‌های قدیمی تلویزیون سال‌های دور از …در مصاحبه ای در سال ۱۳۸۱ به صورت زنده در برنامه‌ی مهر در حالی که مجری برنامه از او می شیشه نقشینه ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزادویترایزیباترین کاربردهای شیشه رنگی در ساختمان در نگاه اول به نظر می‌رسد که با پنجره‌هایی آریا مارکتینگ، مجله آنلاین بازاریابی،فروش،کسب و …مثال‌های زده شده در این کتاب بسیار خوب توضیح داده شده‌اند و اطلاعات خوبی را در عشق حسینیدلم را در میان قافله ات جا گذاشته ام و در لا بلای خیمه های دور از تو گرفتارم کی به مسیر رنگ، روانشناسی زندگی حال به بررسی مفصل‌تری از رنگ‌ها می‌پردازیم ویژگی‌های رنگ آبی آبی رنگی است صاف و شاگرد ارشد پروفسور میرزائی استاد دهقانیان …سلام به شما دوست عزیز من هم اطلاعاتم را از همین مقالات و نوشته ها بدست آورده ام تا دانلود دانلود رایگاندانلود بازی برای کامپیوتر دانلود بازی دانلود بازی گنجور سعدی دیوان اشعار ترجیع بندبا دو بار کلیک بر روی هر واژه می‌توانید معنای آن را در لغت‌نامهٔ دهخدا جستجو کنیدآیا اختیار، توهم است؟ شورگر مطرح می‌کند که این نویز عصبی پیوسته، در تمام تصمیم‌گیری‌ها نقش دارد او مدل عصر ایران اگر بخواهید دائم درمورد انسان ها قضاوت کنید، هرگز فرصت دوست داشتن آن ها را نخواهید داشتپایگاه دانلود رایگان کتاب دانلود کتاب حفظ سلامتی در محیط رسانه های دیجیتال این کتاب دستورالعملی برای کودکان آموزش پاورپوینت – بانک پاورپوینت ایرانچگونه می توان در پاورپوینت بروی اسلاید ها یک موزیک گذاشت بطوریکه از ابتدا تا انتهای تمدن مایا ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزادتمدنمایاآثار به‌جای مانده از شهر تاریخی اوچمال که در سده هشتم میلادی در اوج شکوفایی بود


ادامه مطلب ...

معنای لفظ «جمع» در علوم قرآنی

[ad_1]

یکی کلمه‌ی «جمع» اســت که معمولاً به معنیِ گردآوری و افزودن چیزی بر چیز دیگر ترجمه می‌شود. در تاریخ علوم قرآن این کلمه را به معانی مختلفی به کار برده‌اند. در میان مستشرقان، نولدکه و شوالی که در این زمینه از آنها زیاد صحبت می‌شود این کلمه را به معنی حفظ و اخذ می‌گیرند. (1) یعنی وقتی نوشته شده که فلان صحابی قرآن را جمع کرد، می گویند منظور حفظ کردن قرآن و یا قسمتی از آن بوده، نه نوشتن و مجموعه داشتن. دلایل آنها هم پاره ای روایات و یا نوشته‌هایی اســت که از قدیم مانده. مثلاً محمد بن سعد کاتب واقدی (م230هـ) در الطبقات الکبیر خود فصلی دارد به نام: «ذکْر مَن جَمَعَ القرآن عَلی عهد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)». (2) در این مقاله می‌بینیم تمام صحبت از جمع قرآن به معنی حفظ و یا اخذ قرآن اســت. نَوَوِی (م676) نیز «جَمَعوا القرآن» را به «حَفظوا جمیعه» شرح می‌کند. (3) قسطلانی (م923) در مناقب زید بن ثابت «جَمَع القرآن»‌ را به «اِسْتظْهَرَه حِفْظاً» توضیح می‌کند. (4) سیوطی نیز می‌گوید: مراد از اینکه قرآن را جمع کرد، این اســت که قرآن را از حفظ کرده اســت. (5)
شَعْبی (م103) جمع قرآن را در مورد ابن مسعود «اخذ» به کار می‌برد. (6) حدیثی نیز درباره‌ی عثمان می گوید: «فَجَمَعَ کتاب الله فی رکعةٍ» (7) که اینجا جمع به معنی قرائت و اخذ قرآن آمده اســت.
اینها بود دلایل ایشان. اما نگاهی به مجموعه‌ی روایات و احادیثی که درباره‌ی مراحل مختلف جمع و گردآوری قرآن سخن گفته‌اند، به خوبی نشان می‌دهد که این کلمه در مراحل مختلف به معانی مختلف متناسب با مقصود به کار رفته اســت. بنابراین برحسب زمان و به اقتضای کلام معانی مختلفی را در برگرفته اســت. در این مراحل مختلف، این معانی را داشته اســت:
1) جمع به معنی حفظ کردن و به حافظه سپردن و از بر کردن اســت. از اینجا به آن دسته از صحابی که قرآن را از حفظ داشتند «حفّاظ قرآن» یا «جُماع قرآن» و یا جامعان قرآن یعنی جمع کنندگان قرآن می‌گفتند. این مرحله‌ی اول جمع آوری قرآن اســت.
2) گاهی جمع به معنی نوشتن بوده، منتها آیات به صورت پراکنده و متفرّق نوشته شده و در یک جلد جمع نشده و بعضی از سوره‌ها نیز مرتب بوده اســت. این مرحله‌ی دوم جمع آوری می‌شود.
3) زمانی هم منظور از جمع و گردآوری، نوشتن قرآن در یک مجموعه با آیه‌ها و سوره‌های مرتب اســت. این مرحله‌ی سوم اســت که تا مدتی هم ادامه می‌یابد.
4) وقتی هم به تدوین و گردآوری یک متن و نصّ مرتب برحسب قرائت متواتر رایجی، جمع یا گردآوری قرآن گفته‌اند.
و این درست مراحل چهارگانه‌ای اســت که بر تألیف و گردآوری آیات در یک مجموعه‌ی معین گذشته اســت.
این را هم توضیح بدهیم که منظور از تألیف هرگز نگارش و تصنیف نیست. بلکه منظور همان جمع کردن و گردآوری آیات و سوره‌هاست. همان معنی که در لغت به کار می‌رود، وگرنه منشاء و مصدر قرآن که ذات پاک الهی اســت و هیچ بشری را بدان راهی نیست. آنهایی هم که مرحله‌ی اول را یعنی حفظ کردن قرآن را به حساب نمی‌آورند جمع را سه دوره می‌بینند:
جمع در زمان رسول خدا را «تألیف» می‌گویند. اقدام ابوبکر را «جمع» می‌نامند و آنچه در زمان عثمان انجام شد «نسخ»‌ یا نسخه برداری و تکثیر نسخه می‌دانند. (8)
پس، همه جا نمی‌توان جمع را به معنی حفظ گرفت. معنی کلمه برحسب مورد فرق می‌کند. وقتی علی (علیه السلام) ردا به دوش نمی‌گیرد تا قرآن را جمع کند، هرگز نمی‌تواند بدان معنی باشد که به حفظ کردن و از بر کردن قرآن همت گماشته اســت. بلکه همچنان که تاریخ شاهد اســت او و بسیاری از صحابه مجموع قرآن را نوشته‌اند. در دوره‌ی نبوی هم جمع همین معنی را می‌دهد. یعنی هم حفظ و هم نوشتن و هم گردآوری اســت.
اصطلاح دیگری که کمابیش در این بحث پیش می‌آید ما بین الدّفتین و یا مابین اللوحین اســت.
دَفّ جلدی از پوست حیوانات بوده که در آغاز، علوم و حوادث را بر آن می‌نوشتند. بعدها کاغذها و برگ‌های نوشته شده را برای نگهداری بهتر میان دو جلد پوستی می‌گذاشتند و به آنها «الدّفتین» می‌گفتند. به کتاب هم «مجموعٌ ما بین الدّفتین» می‌گفتند. زیرا مجموعه‌ای بود میان دو جلد پوستی. هم چنین ما بین اللَوْحَین هم گفته می‌شد که همان میان دو جلد معنی می‌دهد. لوح یعنی صفحه‌ی پهنی از چوب و تخته و استخوان و غیر از آن که بر آن می‌نویسند. لوح محفوظ هم که می‌گویند صفحه‌ای اســت نوشته که در حفظ خداست.

پی‌نوشت‌ها:

1.F.Schwally;Geschichte des Qorāns,Die Sammlung des Qorāns,II:s.6.2.Blachèr,Int.au Coran,p.20 ,n.20
2.ابن سعد2: 2/ 115-112.
3.تهذیب: 516 س 4 چاپ وستنفلد. فتح الباری7: 96.
4.ارشاد الساری در شرح صحیح بخاری6: 162.
5.اتقان 134 چاپ قاهره 1306 یا کلکته 1852.
6.ابن سعد 2: 2/ 112 س23.
7.ایضاً 3: 1/ 53 س15.
8.البرهان فی علوم القرآن1: 235.

منبع مقاله :
رامیار، محمود؛ (1392)، تاریخ قرآن، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ سیزدهم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

مطالعه اصل جایگزینی افعال در بافت آیات قرآنیمنظور از اصل جانشینی افعال در سیاق قرآنی، استفاده از یک صیغه ماضی، مضارع یا امر به علم صرف و نحو عربی لطفا بعد از واردشدن در جیمیل و کلیک بر آیکن گوگل گفتگوی قرآنی را در جستجوی گوگل قرآن در چه زمانی جمع آوری شده است؟ شهر سوالبحث از تاریخ قرآن کریم و کیفیت گردآوری و زمان آن، بحثی دامنه دار است و در این موضوع شگفتی‌های قرآنی زنبور و عسلدر این مقاله به بررسی آیات و سوره نحل و اعجازها و شگفتی‌های آن می‌پردازیم، این مجرب ترین سوره قرآن جهت ثروتمند شدن؟لطفا بعد از واردشدن در جیمیل و کلیک بر آیکن گوگل گفتگوی قرآنی را در جستجوی گوگل قرآن ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزادقرآنقرآن کتاب مقدس دین اسلام است و در باور مسلمانان سخنان خداست که به صورت وحی از سوی او ریشه های اعتماد و بی اعتمادی اجتماعی سماموسهم چنین، هنگامی که پیامبرص در میان مردمان قرار می گرفت ،‌ هر کسی چیزی می گفت به گفته خبرگزاری فارس تحلیل محتوا، تعریف و کاربرددیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شدبخش اول بخشش از دیدگاه روان‌شناسی و قرآن‌کریمدیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری فارس در وب سایت منتشر خواهد شدذهن طبقه بندی علوم درتمدن اسلامیچکیده طبقه‏بندی علوم همواره مورد توجه فلاسفه و دانشمندان بوده و هست بسیاری از


ادامه مطلب ...

چشم اندازی به معنای واقعی بی نظیر در دریاچه سبز وسط کویرچین+تصاویر

[ad_1]

امروز می خواهیم چشم اندازی به معنای واقعی بی نظیر را به شما معرفی کنیم.

دریاچه کرسنت

امروز می خواهیم چشم اندازی به معنای واقعی بی نظیر را به شما معرفی کنیم. دریاچه کرسنت، دریاچه ای هلالی شکل واقع در 6 کیلومتری جنوب شهر دون هوانگ، استان گانسو چین اســت.

چشم اندازی به معنای واقعی بی نظیر در دریاچه سبز وسط کویرچین

 دلیل شکل جالب این دریاچه را جهت باد می دانند که سبب جا به جایی شن های بیابان و ایجاد چنین منظره ای شده اســت.

 چشم اندازی به معنای واقعی بی نظیر در دریاچه سبز وسط کویرچین

 دون هوانگ نیز از جمله مهم ترین توقف گاه های جاده ابریشم بوده اســت و شهرت آن بیشتر از وجود غار موگای نشات می گیرد. اگر بر فراز تپه های شنی اطراف قرار بگیرید، با یکی از جذاب ترین چشم انداز هایی که در تمام طول عمر خود دیده اید، مواجه خواهید شد.

 چشم اندازی به معنای واقعی بی نظیر در دریاچه سبز وسط کویرچین

دانه های ماسه ای این تپه ها، هنگامی که آسمان دون هوانگ با ابر های تیره پوشیده می شود، رنگ طلایی خود را به نمایش می گذارند. طلوع و غروب خورشید در این منطقه، به راستی هر چشمی را خیره خود می کند.

چشم اندازی به معنای واقعی بی نظیر در دریاچه سبز وسط کویرچین

118 سفر

اخبار مرتبط:

بزرگترین دریاچه جهان کجاست؟

دریاچه ای که شبیه شاخ گاو اســت!!+تصاویر

دریاچه گاردا بزرگترین دریاچه در ایتالیا+تصاویر

مرگبارترین دریاچه دنیا +عکس

آشنایی با عمیقترین دریاچه های جهان + عکس


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط


چشم اندازی به معنای واقعی بی نظیر در دریاچه سبز وسط کویرچین تصاویر. 16 ساعت ... تصاویر: دریاچه ای شگفت انگیز در وسط بیابان های برزیل -آکا. 24-8-2016 ...چشم اندازی به معنای واقعی بی نظیر در دریاچه سبز وسط کویرچین تصاویر ... تصاویر چشماندازهای بی نظیر از طبیعت عکس زیبا از طبیعت عکس های چشم نواز طبیعت ...چشم اندازی به معنای واقعی بی نظیر در دریاچه سبز وسط کویرچین تصاویر. 1 دقیقه قبل ... تصاویر: دریاچه ای شگفت انگیز در وسط بیابان های برزیل -آکا. 25-8-2016 ...چشم اندازی به معنای واقعی بی نظیر در دریاچه سبز وسط کویرچین. 118 سفر. اخبار مرتبط: بزرگترين درياچه جهان کجاست؟ دریاچه ای که شبیه شاخ گاو است!! تصاویر.چشم اندازی به معنای واقعی بی نظیر در دریاچه سبز وسط کویرچین تصاویر ... گشت و گذار در طبیعتی بی نظیر شیطان کوه لاهیجان را از دست ندهید تصاویر. سفر به ...در این مطلب چند استایل خاص را می بینید که کمپانی D&G به خانم های مسلمان خوش پوش ... چشم اندازی به معنای واقعی بی نظیر در دریاچه سبز وسط کویرچین تصاویر.22 جولای 2016 ... چشم اندازی به معنای واقعی بی نظیر در دریاچه سبز وسط کویرچین تصاویر .... شفاف ترین دریاچه جهان در نیوزاند با 80 متر عمق تصاویر -آکا.تصاویر:جاده سرخابی جالب در چین – مجله مراحم -آکاجاده زیبا,جاده سرخابی,درياچه سرخابی ... چشم اندازی به معنای واقعی بی نظیر در دریاچه سبز وسط کویرچین تصاویر.تصاویر مدل معروف 31 ساله به نام Breanne بعد از 12 سال فعالیت چشم گیر راز زیبایی ... چشم اندازی به معنای واقعی بی نظیر در دریاچه سبز وسط کویرچین تصاویر.


کلماتی برای این موضوع

چشم اندازی به معنای واقعی بی نظیر در دریاچه سبز وسط کویرچینتصاویر


ادامه مطلب ...

معنای اضلال خدای سبحان

[ad_1]

بحث در مضمون مشترک «حوامیم» هفتگانه است و جامع‌ترین مضمون مشترک این هفت سوره همانا تشریح وحی، و ضرورت وحی، و ره‌آورد وحی است و مهم‌ترین ره‌آورد وحی؛ بیان توحید و نبوت و معاد، و دعوت به اصول و معارف اولیه‌ی دین است.
و چون انسان، موجود متفکر و اندیشمند است، و کمال او فقط از راه فکر و اندیشه صحیح تأمین می‌شود، زیرا تمام کارهای شایسته او مسبوق به تفکر درست است، و قرآن هم برای تکامل جوامع انسانی آمده است، لذا راه اندیشه‌ی صحیح را به آن‌ها ارائه می‌دهد، تا با پیمودن آن راه به مقصد برسند.
راهی که قرآن کریم؛ جامعه انسانی را، به آن هدایت می‌کند تا با معرفت آن راه، و پیمودن آن طریق، یعنی؛ با علم و عمل صالح به آن مقصد برسند، همانا شناخت خدا و قیامت و وحی و رسالت است، و آنچه که مانع معرفت و همچنین مانع پیمودن راه است، گناه است که حجابی است نادیدنی، و این حجاب نامرئی جلوی هرگونه شنوایی و بینایی را می‌گیرد.
به این مطلب رسیدیم که، خدای سبحان دو هدایت دارد و یک اضلال. هدایت اول، هدایت ابتدایی است و هدایت دوم، هدایت جزایئی و پاداشی است، و اما از نظر اضلال فقط دارای اضلال کیفری است. زیرا ابتدائاً خدای سبحان، احدی را گمراه نمی‌کند. ولی اگر کسی بعد از تمام شدن حجت، و روشن شدن راه، عمداً بیراهه رفت، خدا او را گمراه می‌کند.
معنای گمراه کردن خدا هم این نیست که یک امر وجودی را به او می‌دهد به نام ضلالت زیرا ضلالت عدم ملکه است، نه یک امر وجودی. بلکه چیزی که به نام هدایت و توفیق و کمک فکری و مانند آن است به او نمی‌دهد.
وقتی لطف پروردگار از انسانی قطع شد او گمراه می‌شود، و سقوط می‌کند، زیرا انسان غیر از خداوند پناهگاهی ندارد «وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً». (1)
خلاصه آنکه؛ ضلالت دادنی نیست، ولی هدایت دادنی است و تا خداوند آن را اعطاء نکند کسی مهتدی نخواهد شد. بنابراین، کسی که از لطف خداوند محروم شد، حتماً سقوط می‌نماید «عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ‌».(2)
قرآن کریم؛ در بسیاری از موارد این دو اصل را تبیین می‌کند، یکی اینکه «مَا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا» (3) دیگری اینکه «وَ مَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ» (4) دری را که، خدا طبق رحمت باز کند، احدی توان بستن آن را ندارد، و دری را که خدا، طبق قهر ببندد احدی توان گشایش آن را ندارد. قهر خدا، همان بستن در رحمت است.
اضلال خدا همان نرساندن لطف و هدایت است، نه آنکه چیزی به نام ضلالت به کسی اعطاء کند. وقتی هدایت از کسی گرفته شد، عقل او از درون شکوفا نمی‌شود، پیام پیام‌آوران الهی هم، از بیرون نفوذ نمی‌کند. نه سخنان انبیا از مجرای گوش به دل می‌نشیند، و نه پیام عقل از دل می‌جوشد.
انسان محروم از هدایت خداوند، نه مانند چشمه‌ای است، که از درون خود آب بجوشاند، ونه مانند حوض، از نهر بیرون آب می‌گیرد، لذا می‌خشکد. وقتی مجاری ادراک کسی بسته شد نه دل، توان ادراک شهودی را دارد، نه چشم و گوش، توان شنوایی و بینایی را دارند تا از این راه رسالت خود را ایفا کنند، لذا آن شخص محروم از هدایت، گمراه می‌شود و بیراهه می‌رود. ولی روزی فرا می‌رسد که، خدای سبحان همه‌ی این مجاری بسته را باز می‌کند، و چشم دل و گوش بسته را می‌گشاید.
به این نتیجه رسیدیم که خدای سبحان گاهی دل را می‌بندد، و گاهی نیز دل را باز می‌کند، حکم اولی نظام آفرینش آن است که، انسان را با مجاری باز ادراک خلق کند. و هرگونه امکان فراگیری علوم را، به او اعطاء نماید. و اگر با داشتن همه امکانات از آن وسایل ادراکی استفاده نکرد، آنگاه آن مجاری را می‌بندد و وقتی آن‌ها را باز می‌کند، که سودی نداشته باشد. و آن هنگام قیامت است. چون در قیامت، و در برزخ و لحظه‌ی مرگ، ایمان و اعتقاد آوردن ممکن نیست.
در لحظه‌ی مرگ کم‌کم پرده‌های دل و چشم و گوش کنار می‌رود و انسان خوابیده بیدار می‌شود. «الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا» (5) توده‌ی مردم خوابند، هنگام مرگ بیدار می‌شوند. انسان تا نمرد بیدار نمی‌شود «أهل الدنیا کرکب یساربهم و هم نیام». (6)
اکثر انسانها تا زنده‌اند در خوابند و در لحظه‌ی مرگ بیدار می‌شوند زیرا مرگ، گرچه به لحاظ دنیا خوابیدن است، ولی به لحاظ برزخ بیدار شدن و به عالم وسیع رسیدن است، زیرا از طبیعت رهیدن، و به ماوراء‌طبیعت رسیدن را مرگ می‌نامند، و انسان همواره در تحول و انتقال است تا به دارالقرار برسد «حتی حلوا دارالقرار» (7) و در آن لحظه انسان بیدار می‌شود، یعنی هم قلب او می‌فهمد، هم چشم و گوشش می‌شنوند و می‌بینند.
در آن لحظه، دل هر چه ببیند درست می‌بیند. و چشم و گوش، هر چه ببیند و بشنود صحیح می‌بیند، و درست می‌شنود. ولی در آن لحظه اثری بر فهمیدن، و دیدن و شنیدن، مترتب نمی‌شود، زیرا نمی‌توان ایمان آورد.
انسانی که عالم بود و عمداً از علمش نفعی نبرد، کم‌کم علم او به جهل تبدیل می‌شود. روزی هم دوباره عالم می‌شود، لکن قهراً و اضطراراً ولی از این علم طرفی نمی‌بندد. کسی که شاهد حق بود، و به آن اعتناء نکرد شهودش به نسیان تبدیل می‌شود. و در لحظه‌ی مرگ پرده‌ی نسیان کنار می‌رود، جهلش به علم و نسیانش به شهود مجدد تبدیل می‌شود، ولی نمی‌تواند از آن علم و شهود استفاده کند.
همین علم بدون عمل در دنیا، به صورت شهود بدون اثر سودمند، در آخرت ظهور می‌کند، که به نوبه خود عذاب است. لذا لحظه‌ی مرگ، لحظه‌ی شروع افسوس و حسرت است و همچنان این تحسر امتداد می‌یابد، تا قیامت که روز، روز حسرت است.
در آن روز؛ حق روشن می‌شود، و انسان حق را می‌بیند، و لکن نمی‌تواند به آن ایمان بیاورد، چون در دنیا که موطن اختیار بود ایمان نیاورد. و یا نمی‌تواند برابر ایمان قبلی، عمل کند و به آن بها بدهد، چون در دنیا به ایمان خود، اعتناء نکرد و بر آن اثر مترتب ننمود «یوم یَأْتِیَ بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لاَ یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً». (8)
اگر کسی در دنیا، ایمان آورد، ولی از ایمان خود نفعی نبرد، در قیامت هیچ سودی نمی‌برد. روزی که «لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ» در دنیا اصلاً ایمان نیاورد، یا ایمان آورد ولی «أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً» اعتقاد پیدا کرد ولی عمل نکرد. در قیامت؛ که حق برای او روشن می‌شود، ضرورت وحی، ضرورت معاد، ضرورت مبدأ، برای او روشن می‌شود، نمی‌تواند بهره از کار خود ببرد. بنابراین قیامت، برای کسی که در صراط مستقیم دین حرکت نکرد، روز افسوس خواهد بود.
مثل همان رونده‌ای که، راه راست را عمداً ترک کرد، و بیراهه رفت، و از سینه‌ی کوه به ته دره افتاد، و همه‌ی اعضای او درهم شکست و سرانجام، راه را دید ولی توان رفتن را ندارد. یا انسان تشنه‌ای که، با آب شور، خود را سیر کرد، ولی سیراب نشد. وقتی به آب شیرین رسید، تشنه هست ولی توان نوشیدن آب را، ندارد. وقتی که چشمه‌ی زلال و شیرین را مشاهده کرد، این مشاهده، برای او، عالم حسرت است. انسان در حال مرگ و همچنین بعد از آن، واقعیت را می‌بیند ولی نمی‌تواند به آن ایمان بیاورد.
در سوره‌ی «حم فصلت» فرمود؛ اینها دلشان بسته است. بین تو و بین اینها حجاب است، و گوششان سنگین است. همین معنای بستن و مهر کردن مجاری ادراک را خداوند سبحان در سوره‌ی «اسراء» و «یس» و «جاثیه» به خود نسبت داد. می‌گوید ما بر اثر تبهکاری بداندیشان، قلبشان را مهر کردیم، گوششان را سنگین کردیم، جلوی چسم اینها پرده آویختیم که نمی‌توانند بفهمند و بشنوند و ببینند.
در سوره‌ی «یس» فرمود، هم غل به گردن اینهاست، هم سدی در جلو و پشت سر اینهاست. «إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً فَهِیَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ‌ وَ جَعَلْنَا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدّاً وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ‌» (9) یعنی؛ کافران نه می‌توانند خودشان را ببینند، تا از راه معرفت نفس، و انسان‌شناسی به مقصد برسند. و نه می‌توانند، جهان را ببینند، تا از راه جهان‌بینی به مقصود، راه یابند.
اما اینکه نمی‌توانند خود را ببینند، زیرا ما در اثر تبهکاریشان بر گردن‌های آنها تا چانه‌شان غل و آهنهای سخت قرار دادیم، لذا هرگز نمی‌توانند سرخم کنند و خود راببینند. از این جهت آنها «مقمح» و سر به هوایند.
در سوره‌ی نور، فرمود؛ کافران آن چنان گرفتار ظلمت‌اند، و در ظلمات فرو رفته‌اند که هرگز نمی‌توانند، چیزی را ببینند. مثل کسی که در دل دریای عمیق و توفنده، فرو برود که بر فراز آن دریا، موج، و بر بالای آن موج، موج دیگر، و بر فراز آن موج متراکم، ابر باشد، که مایه‌ی‌ ترکب و انبوه ظلمت‌ها خواهد بود. واگر در این حال، دست خود را بیرون آورد، هرگز نمی‌تواند آن را ببیند «أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا». (10)
نفرمود، دستش را نمی‌بیند، بلکه فرمود؛ «لَمْ یَکَدْ یَرَایهَا». کاد یعنی نزدیک شد، فرمود نزدیک دیدن هم نیست. دست با اینکه در اختیار انسان است، دور و نزدیک بودنش، پشت و رو کردنش، باز و بسته نمودنش، بالا و پایین آوردنش، و همه شئون آن در اختیار خود انسان است، مع‌ذلک انسان غریق در دریای توفنده، و گرفتار امواج متراکم و انبوهی از ابر، نزدیک دیدن دست خویش نیست.
خلاصه آنکه؛ کافران، از مشاهده خویش محروم‌اند، و همچنین از شهود جهان خارج ممنوعند. زیرا مخفوف به سد ستبرند، و از گذشته و آینده خویش بی‌خبرند، و از مشاهده جلو و دنبال خود محجوب‌اند. «وَ جَعَلْنَا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدّاً وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ‌» نه می‌توانند از تجارب پیشینیان استفاده کنند و نه توفیق آینده‌نگری دارند.
بنابراین، تبهکاران عمداً راه هرگونه شناخت را، به روی خود بستند. نه از راه مشاهده ذات واجب، می‌توانند به آن پی‌ببرند، و نه از راه شهود ذات می‌توانند خالق خود را بشناسند، و نه از راه شهود جهان خارج، قادرند که پروردگار جهان را بشناسند.
قرآن سه راه برای شناخت خدای سبحان ارائه داد. اول؛ تفکر در آیات آفاقی. دوم؛ تدبر در آیات انفسی. سوم؛ تعمق در ذات خویشتن است «دل علی ذاته بذاته». (11)
پیمودن این سه راه یکسان نیست، چه اینکه جمع بین آن‌ها نیز محال نخواهد بود. یعنی ممکن است؛ انسان سالکی با طی هر سه راه، به مقصد برسد، و مقصود را مشاهده کند.
البته این سه راه؛ در عرض هم نیستند، بلکه بعضی از دیگر عمیق‌تر است. و قهراً وقتی سالک با پیمودن راه عمیق، مقصود را مشاهده کند، توان طی راه غیر عمیق را هم دارد، بلکه نتیجه آن هم بالفعل برای او حاصل است.

آن راهی که عمیق‌تر از، سایر راهها است، همانا راه سوم است، که مخصوص اولیای الهی است، که با مشاهده‌ی هستی محض، پی به ذات خدای سبحان به قدر امکان می‌برند، و پیمودن این راه عمیق مقدور انسان‌های عادی نیست، و آنچه مقدور آن‌ها است همان تفکر در آیات آفاقی یعنی بررسی نظام جهان خارج؛ از کهکشان‌ها، یا گیاهان، یا جانوران، یا معادن یا غیره، و همچنین تدبر در آیات انفسی است، یعنی بررسی در روان و نحوه‌ی پیدایش آن، و کیفیت ارتباط آن با بدن، و جریان مفارقت آن از تن، و نحوه‌ی زندگی او قبل از بدن و با بدن، و بعد از رهایی از بدن، و همچنین تدبر در حالات گوناگون قبض و بسط روح، نشاط و اندوه آن و تصمیم و فسخ عزیمت آن و...

و اگر کسی؛ نیروی ادراکی خود را، در بین غرائز و خواسته‌های نفسانی، دفن کند، و تن به تباهی گناه، و ذلت انحراف از مسیر مستقیم بدهد، نه تنها، از طی طریق سوم محروم است، بلکه از پیمودن راههای اول و دوم نیز ممنوع خواهد شد. زیرا چنانچه گذشت، خدای سبحان در سوره «یس» فرمود؛ تبهکاران در اثر انغمار در گناه، و سرگرمی به لهو و لعب، به جایی سقوط کرده‌اند که هم از مشاهده‌ی جهان خارج، محجوب‌اند و هم از مشاهده‌ی نفس خویش محروم می‌باشند.
زیرا نیروی فکری آن‌ها، به جای تدبر در حقایق عینی هستی، در اوهام و پندارهای اعتباری، غوطه‌ور شده است. زیرا انسان متکاثر، جز پندار باطل چیزی نمی‌اندیشد، و شخص مختال فخور جز تخیل‌های خالی از حقیقت و تفاخرهای تهی از واقعیت، چیزی نمی‌آموزد.
بنابراین؛ او از مشاهده چهره‌ی نظام کیانی محروم است، و از شهود جمال انسانی، نیز محجوب است. و آنچه که آیت‌ الهی است او نمی‌بیند، و آنچه را که او می‌بیند، دستمایه شیطانی است، که از آن کاری جز رهزنی، چیزی برنمی‌آید. زیرا اشتغال به هر پندار باطلی؛ چون سراب، مانع از توجه به آیات الهی است. و انصراف از نشانه‌های درونی یا بیرونی، مایه حرمان از مشاهده صاحب نشان است.
هر چه انسان را، از خدا منصرف کند، دنیا است. و خطر رهزنی را بهه همراه دارد. در جوامع روائی ما آمده است که «رأس کل خطیئة حب الدنیا»، (12) و اگر کسی به جهان خارج مهر بورزد، به عنوان اینکه آیت‌ الهی‌اند، هرگز این علاقه، مذموم نخواهد بود، زیرا این محبت آیت حق است، نه حب دنیا. برخلاف علاقه به مال، که در اختیار انسان است و مایه تفاخر اوست «و تحبون المال حباً جماً» (13) که در این صورت این علاقه همانا محبت دنیا است که مذموم می‌باشد.
فرق بین این دو محبت یاد شده را، می‌توان از سیره‌ی آموزنده‌ی رسول خدا
(صلی الله علیه و آله و سلم) فهمید، زیرا آن حضرت که هرگز به دنیا و لوازم آن علاقه نداشت، وقتی کوه احد را در مدینه می‌بیند، می‌فرماید: «هذا جبل یحبنا و نحبه» این کوهی است که دوست ما است، ما هم دوست این کوهیم.
سرش آن است که؛ کوه آیتی از آیات الهی، به شمار می‌رود، و هر چه نشانه‌ی حق باشد از احترام برخوردار است. لذا برای اشیایی که، در اختیار آن حضرت بود نام‌گذاری می‌کرد، و برای آنها شخصیت قائل بود. مانند عصا و شانه و کاسه غذاخوری و... که هر کدام دارای نام خاصی، از طرف آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) شده‌اند.
یعنی آن حضرت؛ بین حقایق تکوینی، که آیات الهی‌اند، و امور اعتباری، که مصنوع دستگاه اعتبارآفرین آدمیانند، فرق اساسی می‌نهاد. و به آیات الهی از دید تکریم می‌نگریست، ولی امور پنداری و وهمی را از نظر دور می‌داشت.
برخلاف مختالان و فخوران، که برعکس سنت نبوی رفتار دارند. لذا هم از مشاهده‌ی درون (آیات انفسی) و هم از شهود بیرون (آیات آفاقی) محروم‌اند. و همان تخیل خام، و تفاخر نابخردانه‌ی آنان سد ستبری است، که جلوی دید آن‌ها را گرفته است، و به صورت سلسله‌ی مستحکم غل درآمده و گریبان‌گیر آنان شده است، که نه می‌توانند، جهان خارج را به عنوان آیات آفاقی حق مشاهده کنند، و نه؛ توان آن دارند که ذات خویش، و خصوصیت‌های روحی خود را به عنوان آیات انفسی خداوند سبحان، بنگرند و ایمان بیاورند.
ولی روزی فرا می‌رسد، که خدای سبحان آن‌چنان ظهور کند، که هیچ چیزی مانع شهود آن ذات نباشد، و آن‌چنان خداوند تجلی کند، که مجالی برای هیچ ابهام نباشد «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ» (14) لکن در آن روز، ایمان میسور نیست چون روز تکلیف و عمل نمی‌باشد.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌فرماید: «عرفت‌الله سبحانه بفسخ العزائم و حل العقود و نقض الهمم» (15) من، وقتی در خویشتنم می‌نگرم، خدا را می‌شناسم. زیرا می‌بینم؛ خاطرات من، در اختیار من نیست. اراده‌ها و تصمیم‌گیریهای من، در اختیار من نیست.
در دلم عقد مطلبی را می‌بندم، دستی از غیب؛ برون می‌آید و مطلب بسته را باز می‌کند. مطلبی را من؛ در کنار ذهن می‌گشایم، دستی از غیب، در دل من اثر می‌گذارد، و آن مطلب گشوده را می‌بندد. آنکه امرهای مبرم و محکم را، نقض می‌کند و امرهای نقض شده را محکم می‌کند، کسی است که در جان من اثر می‌گذارد، کسی است که جان من در تحت تدبیر اوست.
لذا رسول‌الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و همچنین معصومین دیگر (علیهم‌السلام) فرمودند: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» (16) اگر کسی خود را بشناسد، خدا را شناخته است، چون ذات او آیه و نشانه حق است ولی اگر کسی در اثر هوس‌بازی خدا را فراموش کرد، خدای سبحان، توفیق خودشناسی را از او سلب می‌‎کند «نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ» (17) خدا را، در اثر گناه و هوس‌بازی، فراموش کردند، خدا هم، توفیق فهم خویشتن بینی را از آنها گرفت.
خلاصه، چون کافران خود را نمی‌نگرند، «مقمح» و سر به هوایند پس خود را نمی‌بینند، و روزی فرا می‌رسد که در اثر شدت ظهور حق، هم آیات آفاقی را می‌بینند، و هم آیات انفسی را، ولی توفیق پذیرش و ایمان از آنان مسلوب است.
و اگر انسان در دنیا، طبق بیان امیرالمؤمنین (علیه السلام) (18) خود را بنگرد، از آغاز و انجام بدن خود با خبر شود، که اول آن از نطفه‌ی پلید، و آخر آن، مردار بدبو خواهد بود، دیگر تفاخر نخواهد کرد.
و روح آدمی، گرچه شریف‌تر از آن است که همچون بدن محکوم آثار ماده گردد، ولی انسان تبهکار از روح خویش غافل است و آن را فراموش نمود، حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: «عجبت لمن ینشد ضالته و قد أضل نفسه فلا یطلبها» (19) من در شگفتم از کسی که متاع گمشده خود را می‌طلبد تا پیدا کند، در حالی که خود را گم کرده و آن را نمی‌‎طلبد تا پیدا کند.
اینان که خود حقیقی خویش را فراموش کرده‌اند و فقط به فکر خود طبیعی و حیوانی خویش، بسر می‌برند قرآن در عین حال که می‌گوید، اینها خودشان را فراموش کرده‌اند، می‌فرماید: «أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ» (20) اینها فقط به فکر خودشان هستند. معلوم می‌شود که خود انسانی را فراموش کرده‌اند، خود حیوانی و نباتی را به یاد دارند.
در سوره‌ی حشر، فرمود؛ کسانی که خدا را فراموش کردند خدای سبحان آن‌ها را، از یاد خودشان می‌برد. لذا تبهکاران خودشان را گم می‌کنند، و فقط به خود حیوانی سرگرم می‌شوند.
در سوره‌ی «یس» فرمود؛ ما زنجیرها رادر گردنش تا چانه‌اش بستیم، که نتواند سرخم کند و خودش را ببیند. در این آیه محل بحث «حم فصلت» فرمود؛ روزی فرا می‌رسد که انسان، جهان‌بین خواهد شد. روزی فرا می‌رسد که انسان، خویشتن خود را مشاهده می‌کند و به فقر ذاتی خود، پی می‌برد. و می‌یابد که با همه ذلت، فخرفروشی می‌کرد، با همه‌ی فقر و مسکنت تفاخر می‌نمود، لکن نمی‌تواند ایمان بیاورد.
بیانی را مرحوم صدوق (رضوان‌الله علیه) در خصال (21) از امام معصوم (علیه‌السلام) نقل کرد که حضرتش فرمود؛ اگر سه چیز در بین بشر نبود، هرگز بشر، سرخم نمی‌کرد و متواضع نمی‌شد، یکی فقر، دیگری مرض، سومی مرگ، اگر این سه چیز نبود، بشر؛ هرگز در برابر قدرت حق، تمکین نمی‌کرد. چیزی سر بشر را خم نمی‌کرد «ماطأطأ رأسه شیء»
زیرا بشر یا به مال و زراندوزی می‌بالد، که این به فقر تهدید می‌شود، یا به قدرت بدنی و سلامت و نیروی تن می‌بالد و می‌نازد، که به مرض تهدید می‌شود، و یا به دوام زندگی تکیه می‌کند، که به مرگ تهدید می‌شود. حضرت فرمود؛ با اینکه این سه عامل هست، معذلک او فخرفروشی می‌کند. با اینکه تمام ثروتهایی که دارد، در معرض فقر است، تمام نیرو و سلامت و قدرتی که دارد در معرض مرض است، تمام طول عمری هم که داشته باشد به مرگ ختم می‌شود، معذلک سرکشی می‌کند.
قرآن می‌گوید؛ روزی فرا می‌رسد که در اثر ظهور تام خدای سبحان، چیزی از غل‌ها و سدها، مانع مشاهده آیات آفاقی، و آیات أنفسی نخواهد بود، ولی هیچ سودی به حال انسان کافر ندارد. «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ».
آیات الهی را؛ قرآن کریم به سه قسمت تقسیم کرد. یک قسمت آیات آفاقی، یک قسمت آیات أنفسی، یک قسمت آیه‌ای که عین صاحب آیه است، یعنی با دیدن خدا، خدا را بشناسد، و با تأمل در حقیقت هستی، خدا را بشناسد.
در سوره‌ی ذاریات فرمود آیات الهی، دو قسمت است: «وَ فِی الْأَرْضِ آیَاتٌ لِلْمُوقِنِینَ‌ وَ فِی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلاَ تُبْصِرُونَ‌» (22) یعنی آیات الهی در زمین، از لحاظ نظم خاص، مشهود است. و صاحبان یقین، ناظم حکیم را هم مشاهده خواهند کرد، و در جانتان آیات حق مشهود است چرا نمی‌نگرید؟
دستگاه محیر العقولی که در جانتان تعبیه شده، در بدنتان تعبیه شده، نحوه‌ی تدبیر جان نسبت به بدن، آن جسم منظم و آن جان مجرد را، که می‌نگرید در خویشتن خویش، تأمل می‌کنید، و به الله پی می‌برید.
در سوره‌ی «حم فصلت» گذشته از آیات آفاقی و آیات انفسی، به مهمترین راه خداشناسی نیز اشاره شده است که همان شناخت خدا با تأمل در هستی محض است. «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ» یعنی آن‌چنان آیات خود را به آنان نشان خواهیم داد تا برایشان روشن بشود که الله حق است، و هر چه در جهان است نشانه‌ی حق است، و هر چه غیر خداست، باطل می‌باشد. «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ مَا یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَاطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ» (23) فرق بین آیات آفاقی و جهانی و آیات انفسی و انسانی چیست؟ و چگونه یک انسان، با مشاهده‌ی خدا، خدا را می‌شناسد؟ چگونه، با تأمل در خدا، خدا را می‌شناسد؟
فعلاً فرق اجمالی این سه جهان‌بینی و خداشناسی مطرح است. اگر کسی خواست از طریق اول؛ یعنی از راه مشاهده آیات آفاقی، و جهان خارج، خدا را بشناسد او یک تفکر عقلی دارد، که در آن سلوک فکری؛ راه و رونده و مقصد هر سه جدای از هم‌اند. راه؛ همان تفکر در آیات خارجی است، و رونده، همان انسان متفکر است، و مقصد، همان شناخت خدای سبحان است. که گرچه یک پیوند ناگسستنی از لحاظ سیر وجودی بین امور سه‌گانه یافت می‌شود، ولی از جهات مفهومی و عناوین ابتدایی کاملاً از هم جدایند.
و اگر کسی خواست از طریق دوم؛ یعنی از راه مشاهده آیات انفسی و انسان‌بینی خدا را بشناسد، او یک تفکر عقلی دارد که در آن سلوک فکری؛ راه، عین رونده است، گرچه از مقصد جداست، چون آن متفکر در خویشتن خویش حرکت می‌کند، لذا سالک عین مسلک است.
و اگر کسی خواست از طریق سوم؛ یعنی با تأمل در خدا، خدا را بشناسد، او یک تفکر عقلی دارد که در آن سلوک فکری، راه عین مقصد است گرچه از سالک جدایند، در آنجا صراط و هدف یکی است، رونده جداست، منتها رونده خویشتن را نمی‌بیند.
و این ندیدن غیر از نسیان و فراموشی خویشتن است، بلکه این فناست که والاتر از هر دیدن و توجه به نفس است. زیرا فقط خدا را می‌بیند و با دیدن خدا، او را می‌شناسد، سپس جهان و انسان را، با آن دیده می‌نگرد.
در بعضی از جوامع روائی (24) ما، آمده است که، انسان می‌تواند با مشاهده‌ی خدا، خدا را بشناسد. آنگاه برای روشن شدن مطلب، به آیه قرآن به عنوان یک برداشت و یک تنبیه اشاره می‌شود، و خلاصه‌ی آن این است که برادران یوسف، در زمان قحطی و گرانی از کنعان که به مصر آمدند، با یوسف سخن می‌گفتند، ولی یوسف را نشناختند. بعد از چند بار رفت و آمد، خوب که یوسف را نگاه کردند، او را شناختند. آنان سرانجام با دیدن جمال یوسف پی به یوسف بردند. از کسی سؤال نکردند که این کیست؟
نه از کسی سؤال کردند یوسف کیست؟ و نه از کسی سؤال کردند این شخص جمیل کیست؟ تا بگوید، او یوسف است. بلکه خودش را دیدند و پی بردند که او یوسف است. با تأمل در جمال او، و با مشاهده‌ی چهره او، او را شناختند، گفتند «إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ». (25) اول «لَأَنْتَ» را شناختند و بعد یوسف را، نگفتند یوسف تویی، بلکه گفتند تو یوسفی؟
از «أَنْتَ» پی به یوسف بردند. چه اینکه عارفان از «هو» به «الله» می‌رسند مانند «هو الله احد» (26) از او پی به او می‌برند. آن کسی را که «دل علی ذاته بذاته» با مشاهده‌ی او، او را می‌شناسند، با تأمل در حقیقت هستی، پی به واجب می‌برند.
اینجا راه و مقصود یکی است، لکن رونده محو جمال خداست. همانطوری که برادران یوسف با مشاهده‌ی چهره‌ی یوسف، پی به یوسف بردند، عارف شاهد، با مشاهده‌ی جمال و جلال حق، پی به الله می‌برد، این راه سوم است که راه اوحدی از عرفا است، ولی راه اول و دوم از آن متفکران متعارف یا متعمق می‌باشد.
خلاصه آنکه، اگر کسی هیچ کدام از این راههای سه‌گانه را در دنیا طی نکرد روزی فرا می‌رسد که با ظهور تام حق - سبحانه - همه آیات الهی برای او مشهود خواهد شد، تابرایش روشن گردد؛ که خدای سبحان حق محض است. و بالاتر از همه آن است، که خداوند برای شناخت خود کافی است. زیرا آن حضرت قبل از هر چیزی مشهود است. یک عارف قبل از اینکه جهان را ببیند، خدا را می‌بیند، یک سالک قبل ازاینکه خویشتن را ببیند، خدا را می‌بیند. مگر نه آن است که انسان و جهان همه آیات حق‌اند؟!
در بحثهای قبل این نکته مطرح شد، که آیات و علامتها چند قسمند؛ یک سلسله علامتها و آیتها قراردادی است، که مثلاً فلان پرچم نشانه فلان کشور است، یا فلان فلز اگر روی دوش یک فرد ارتشی نصب باشد نشانه‌ی فلان درجه است، اینها آیت‌ها و علامت‌های قراردادی است، برای هر کشور و منطقه‌ای، نشانه‌های اعتباری خاص است.
یک سلسله، آیت‌ها و علامت‌ها، تکوینی است نه قراردادی، اما مقطعی و موسمی‌اند، مثل اینکه چمن نشانه‌ی آب است. اما مادامی که سبز است نشانه‌ی آب است، وقتی پژمرده شد، آب را نشان نمی‌دهد، درخت مادامی که خرم است نشانه‌ی آب است، وقتی که هیزم شد نشانه‌ی آب نیست. زبانه یا دود، نشانه آتش است، وقتی زبانه یا دود بصورت هوا شد دیگر نشانه‌ی آتش نیست. اینها آیات تکوینی‌اند، ولی مقطعی‌اند یعنی در حد معین، آیت و علامت‌اند و در حد دیگر نشانه نخواهد بود.
اما جهان و انسان، که آیت حق‌اند این چنین نیست که آیت بودن اینها، و علامت بودن اینها، قراردادی و اعتباری باشد، بلکه حقیقی و تکوینی‌اند لکن نه مقطعی و موسمی، بلکه ابدی و دائمی.
زیرا هر موجودی در هر حال و مقطعی، ذاتاً فقیر است، و با تمام هستی خود عین ارتباط به خدای سبحان بوده و هست و خواهد بود، بنابراین در تمام مقاطع و حالات، نشانه‌ی حق است.
همچنان که درون هر موجودی، نشانه آفریدگار است، بیرونش نیز نشانه هستی‌بخش است. آغازش که موجود است نشانه‌ی هستی‌بخش است، پایانش که موجود است، نشانه هستی بخش است. پس اولش، آخرش، ظاهرش، باطنش، گذشته‌اش، آینده‌اش، همه و همه نشانه‌ی حق است. بنابراین، برای جهان و برای انسان، چیزی نمی‌ماند که از آن جهت، نشانه‌ی خدا نباشد و محال است که موجودی از بعضی از جهات آیت خدا نباشد، زیرا هر چه موجود است ولو هستی‌اش رقیق و ضعیف باشد، نشانه خداست.
و قرآن کریم همه چیز را آیت حق می‌شمارد، تاریکی شب را مانند روشنایی روز، آیت خدا می‌داند. تاریکی شب ظل مخصوص است و آیت خدا است. «وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً» (27) فرمود، ما شب و روز را نشانه‌ی خود قرار دادیم، منتها شب، که یک نشانه خدا است تاریک است، روز که نشانه‌ دیگر خداست روشن می‌باشد.
چیزی در عالم نیست که آیت‌الله نباشد، یا در یک بعدی نشانه‌ی حق نباشد، یا در یک وصفی نشانه‌ی حق نباشد.
انسانی که جلو و پشت سر او، سد شده، و گردن او را زنجیر غفلت گرفته، نه خود را می‌بیند، نه جهان را. فقط بین این دو سد با این زنجیر، خیالهای بافته را می‌بیند. او از آیات الهی غافل است، و در لحظه مرگ و برزخ و قیامت، چون همه‌ی موانع کنار می‌رود، انسان آیات الهی را چه از درون، چه از بیرون به خوبی می‌نگرد. آن وقت برای او روشن می‌شود که «الله» حق بود، و آنچه که خودش می‌اندیشید، خیال‌های باطل او بود، می‌فهمد که حق محض، خدا است و خدا، حق صرف است ولی نمی‌تواند به آن ایمان بیاورد.
تلخ‌ترین لحظه برای انسان بداندیش، لحظه‌ی مرگ است، که حق را می‌فهمد و سراسر هستی خود را محتاج به حق می‌بیند ولی نمی‌تواند به آن ایمان بیاورد «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ» جهان خارجی، «وَ فِی أَنْفُسِهِمْ» جهان درون، «حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ» که ضمیر أنه، ظاهراً به الله برمی‌گردد، گرچه در تفسیر قیم المیزان فرمودد به قرآن برمی‌گردد، یعنی برای آن‌ها روشن می‌شود که وحی به قرآن، حق است چون سیاق آیات مربوط به قرآن است، ولی نظر دوم را هم فرمودند، که ممکن است که ضمیر «أنه» به «الله» برمی‌گردد به شهادت ذیل آیه و آیه‌ی بعد. علی أی حال؛ برای آنان روشن می‌شود که خدا حق است، و آن روز نمی‌توانند ایمان بیاورند.
همانطوری‌ که؛ هیچ لحظه‌ای، برای انسان وارسته، گواراتر از لحظه‌ی مرگ نیست، هیچ لحظه‌ای برای انسان تبهکار، بدتر از لحظه‌ی مرگ که برای او «طامه» به شمار می‌رود نیست، زیرا دفعتاً می‌فهمد که در سراب غرق بود و با خیال زندگی می‌کرد، و آنچه حق بود، همه را کنار گذاشته بود.
مانند آنکه انسان تشنه به سرعت به طرفی حرکت کند و دفعة ببیند که آب نیست و تنها سراب بود. و هیچ توانی برای او نمانده بود که تغییر مسیر بدهد، یا به حال اول برگردد و در این حال، عطش همچنان هست ولی نه راهی برای رسیدن به چشمه دارد، نه توانی برای او مانده است، و نه این عطش برطرف می‌شود.
انسان بداندیش که می‌میرد، انس او با خیالهای باطل او می‌ماند، و متعلق این خیال از او گرفته می‌شود، مثل انسان معتادی که اعتیاد او همچنان باقی باشد و مواد مخدر را از او بگیرند، که در این حال گرفتار عذاب شدید خواهد شد، اما آنها که حق را دیدند، و به طرف حق رفتند، لحظه‌ای گرامی‌تر و گواراتر از لحظه‌ی مرگ برای اینها نیست «طُوبَى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ» (28).

پی‌نوشت‌ها

1. سوره‌ی کهف، آیه‌ی 27.
2. سوره‌ی مؤمنون، آیه‌ی 74.
3. سوره‌ی فاطر، آیه‌ی 2.
4. صد کلمه جاحظ.
5. صد کلمه جاحظ.
6. نهج‌البلاغه کلمات نصار 61.
7. نهج‌البلاغه، خطبه 165.
8. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 158.
9. سوره یس، آیات 8 و 9.
10. سوره‌ی نور، آیه‌ی 40.
11. مفاتیح الجنان، دعای صباح.
12. اصول کافی، ج 2 ص 215.
13. سوره‌ی فجر، آیه‌ی 20.
14. سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 53.
15. نهج‌البلاغه صبحی صالح، کلمات قصار 250.
16. صد کلمه جاحظ.
17. سوره‌ی حشر، آیه‌ی 19.
18. مالابن آدم والفخر اوله نطفة و آخره جیفة... نهج‌البلاغه کلمات قصار 445.
19. غرر و درر آمدی ج 4 حدیث 6266.
20. سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی 154.
21. خصال، ص 113، حدیث 89.
22. سوره‌ی ذاریات، آیات 20و 21.
23. سوره‌ی لقمان، آیه‌ی 30.
24. تحف العقول کلامه (ای الصادق) (علیه السلام) فی‌وصف المحبة، ص 328.
25. سوره‌ی یوسف، آیه‌ی 90.
26. سوره‌ی توحید، آیه‌ی 1.
27. سوره‌ی اسراء، آیه‌ی 12.
28. سوره‌ی رعد، آیه‌ی 29.

منبع مقاله :
جوادی، آملی، (1366)، تفسیر موضوعی قرآن مجید، قم: مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

چگونگی تزکیه نفس انسانی سماموسبسم الله الرحمن الرحیم پاکی نفس یکی از مهم فضایل و ویژگی های انسانی است خداوند نفس سیره علویبوستان نهج البلاغه قرانسیره علویبوستان نهج البلاغه قران سفیر رحمت و مهربانیقرآن کریم اسلام کوئست مرجعی برای پاسخگویی …اسلام کوئست مرجعی برای پاسخگویی به سوالات دینی، اعتقادی و شرعیآیا درخواست حضرت یوسف علیه السلام از هم زندانی …توضیح سؤال در داستان حضرت یوسف علیه السلام آ‌مده که ایشان از هم زندانی خود که آزاد حسن مرتضوی عرفان عملی وتصوفمباحث ومطالب پیرامون عرفان عملی وتصوف ساعت ٢۱٤ ‎بظ روز شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸٦ چگونگی تزکیه نفس انسانی سماموس بسم الله الرحمن الرحیم پاکی نفس یکی از مهم فضایل و ویژگی های انسانی است خداوند نفس انسانی سیره علویبوستان نهج البلاغه قران سیره علویبوستان نهج البلاغه قران سفیر رحمت و مهربانی قرآن کریم اسلام کوئست مرجعی برای پاسخگویی به سوالات دینی اسلام کوئست مرجعی برای پاسخگویی به سوالات دینی، اعتقادی و شرعی آیا درخواست حضرت یوسف علیه السلام از هم زندانی خود توسل آیا درخواست حضرت یوسف علیه السلام از هم زندانی خود توسل محسوب می‌شود؟ حسن مرتضوی عرفان عملی وتصوف مباحث ومطالب پیرامون عرفان عملی وتصوف ساعت ٢۱٤ ‎بظ روز شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸٦


ادامه مطلب ...

تکالیف زیاد به معنای جنگ شبانه است

[ad_1]

تکالیف طاقت فرسا نه تنها به بالا بردن نمرات و معدل دانش آموزان کمکی نمی کند بلکه به نگرش آنها در مورد مدرسه، نمرات لطمه وارد می سازد.

تکالیف زیاد به معنای جنگ شبانه است 

 

تکالیف زیاد به معنای جنگ شبانه است  هیچ چیز برای دانش آموزان و والدین در  آغاز سال تحصیلی دشوارتر از انجام تکالیف، که برای بسیاری از خانواده ها به معنای جنگ شبانه است، نیست.  واقعیتی که اولیا و مربیان با هم توافق دارند این است که دانش آموزان در عصر حاضر بیش از هر زمان دیگری، تکلیف می نویسند. حال، سوالی که مطرح می شود این است که چه میزان تکلیف برای دانش آموزان مناسب است؟

در بسیاری از کشورهای پیشرفته، «قانون ۱۰ دقیقه ای» اجرا می شود. به این معنا که در پایه اول دبستان ۱۰ دقیقه تکلیف شب، در پایه دوم دبستان ۲۰ دقیقه و در نهایت سال آخر دبیرستان ۱۲۰ دقیقه زمان مناسب برای انجام تکالیف است. هچنین انجام تکلیف برای کودکان در مهدکودک توصیه نمی شود.

مطالعات انجام شده در مورد اثرات تکالیف زیاد و اثرات آن بر خانواده نشان می دهد تکالیف زیاد و طاقت فرسا نه تنها به بالا بردن نمرات و معدل دانش آموزان کمکی نمی کند بلکه به نگرش آنها در مورد مدرسه، نمرات خود، اعتماد به نفس خود، مهارت های اجتماعی آنها لطمه وارد می سازد.

در واقع، شواهد نشان می دهد که دادن تکالیف بیش از حد، باعث بالا بردن سطح استرس، عدم تعادل در زندگی کودکان و مشکلات سلامت جسمی از جمله زخمها، میگرن، محرومیت از خواب و کاهش وزن می شود. همچنین ارتباطی بین انجام تکالیف زیاد و عملکرد بهتر دانش آموزان بدست نیامده است.

اضطراب در خانواده

در بسیاری از خانواده ها با شروع سال تحصیلی جدید، اعتماد به نفس والدین به توانایی خود برای کمک کردن به فرزندان در انجام تکالیف کاهش یافته و از طرفی میزان اضطراب آنها بیشتر می شود.

پژوهش ها نشان می دهد احتمال دعوا و درگیری در خانواده هایی که در آن حداقل یکی از والدین مدرک دانشگاهی ندارد، بیشتر است.

والدینی که از تحصیلات پایین تری برخوردارند، عموما بر این باورند که فرزندانشان به تنهایی می بایست از عهده انجام تکالیف خود برآیند. حال اگر این دانش آموز در مدرسه تمرکز کافی بر روی دروس نداشته باشد، در بیشتر موارد با سرزنش و انتقاد شدید والدین مواجه می شود. دانش آموز احساس شکست می کند و حتی خود را کودن تصور می کند. در برخی موارد، این کشمکش ها  باعث بروز اختلافاتی بین پدر و مادرها هم می شود.

نتایج نشان می دهد تکالیف بیش از حد و نامناسب، تبعیضی علیه دانش آموزانی است که والدین آنها از تحصیلات پایین تری برخوردارند در برابر دانش آموزانی که والدین این دانش آموزان از تحصیلات عالی برخوردارند.

راهکار هایی برای والدین

در اینجا سعی شده است راهکارهایی به والدین برای کاهش اضطراب احتمالی توصیه شود. اگر پدر و مادرها نگران زمان طولانی هستند که فرزندان آنها برای انجام تکالیف خود نیاز دارند، توصیه می شود به عنوان اولین قدم عوامل مزاحم مانند گوشی های هوشمند، بازی های کامپیوتری و غیره را شناسایی و حدف کنند. سپس، توصیه می شود به جای درگیر شدن با فرزندان در مورد طولانی شدن زمان انجام تکالیف با آنها صحبت کرده و به راه حلی منطقی دست یابند. برای مثال به او بگویند زمان مناسب برای انجام این تکالیف ۲۰ دقیقه است، اما یک ساعت گدشته و هنوز تمام نشده، آیا می توانی به من در حل این مسئله کمک کنی؟ به او بگویند ما می توانیم در حل این مشکل باهم شریک شویم. در درازمدت، مکالماتی از این دست بسیار کمک کننده خواهند بود.

یکی از بزرگترین اشتباهات پدر و مادر این است که دائما تکرار می کنند "تکالیفت را انجام بده" اما  در مورد چگونگی، زمان و مکان انجام تکالیف فرزندان خود را راهنمایی نمی کنند.

تکالیف زیاد به معنای جنگ شبانه است 

 

بعضی از دانش آموزان تمایل دارند تکالیف خود را بلافاصله پس از بازگشت از مدرسه انجام دهند،  در حالی که برخی دیگر تمایل دارند در ساعاتی پایانی روز به انجام تکالیف مشغول شوند. اینکه در این مورد با فرزند خود صحبت کنید، حداقل باعث می شود فرزند شما احساس کند شنیده می شود. سپس می توان آنها را برای داشتن نظم بیشتر هدایت و راهنمایی کرد.


در نهایت،  توصیه می شود والدین انتظارات روشنی در مورد به انجام رساندن تکالیف از فرزندان خود داشته باشند. والدین باید به یاد داشته باشند تا جایی که معلم مدرسه از آنها درخواست دارد بر روند تکالیف نظارت داشته باشند و تکالیف فرزندانشان را به هیچ عنوان خود انجام ندهند.

انجام دادن تکلیف به این معنی است که معلم به نقاط ضعف و قوت دانش آموزان پی ببرد و آنها را یاری کند. مسئله ای که  اهمیت دارد این است که دانش آموزان اشتباه کردن را بیاموزند، شکست را تجربه کنند و به یافتن انگیزه ای برای موفقیت بپردازند.

والدین باید بدانند که می توانند فقط بر روی جزئیات کنترل و نظارت داشته باشند. اگر قرار باشد بر روی همه چیز کنترل داشته باشند فرزند آنها هیچ گاه احساس شایستگی نخواهد کرد.
منبع: خبرگزاری مهر


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

نوشته های خواندنی روح‌اله شنبه ‏ ‏ اگر جمعیت چین به شکل یک صف از مقابل شما راه بروند، این صف اسلام کوئست مرجعی برای پاسخگویی به سوالات دینی، اعتقادی و شرعیخلاصه ای کامل از رمان جنگ و صلح اثر لیف …درباره سلام به نظرم یکی از بهترین راهکارهای ایجاد ارتباط سالم و مفید با جامعه رازداری۱راز پیشرفت در آغاز کردن است راز آغاز کردن در آن است که وظایف سخت و پیچیده ی خود را به پایگاه تخصصی نشر مقالات حقوقی حق گستربیان مسأله تحقیق شهروند ترجمه فارسی سیتی زن است این کلمه در ادبیات حقوقی ما سابقه دانلود مقالات عمران و معماری و ساختمانخیلی ها می گویند امکان ندارد … افزودنی های تبدیل گچ به سیمان بهترین مهندسین شیمی و آشنایی با تیک های عصبی و راهکارهای رفع آنتور تایلند سفری به سرزمین شادی ها بنز،هیونداو بخریداقساط بلند مدت بهترین راه بیست و هفت هزار امضای الکترونیک فرهنگیان …بیست و هفت هزار امضای الکترونیک فرهنگیان سراسر ایران پای نامه اعتراضی معلم سبزواری پیش دبستانی و مهد کودک مهتابچهره زشت نفرت معلم یک کودکستان به بچه های کلاس گفت که میخواهد با آنها بازی کند او به تاریخی فرهنگی قرآنی آزمایش الهى آزمایش مردم سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی چگونگی آزمون های الهی به طور کلی حقیقت رازداری ۱راز پیشرفت در آغاز کردن است راز آغاز کردن در آن است که وظایف سخت و پیچیده ی خود را به وظایف خلاصه ای کامل از رمان جنگ و صلح اثر لیف نیکولایویچ لئو لیف نیکولایویچ لئو تولستوی نویسندۀ واقعگرا و یکی از بزرگترین رمان‎نویسان و نویسندگان قرن دانلود مقالات عمران و معماری و ساختمان خیلی ها می گویند امکان ندارد … افزودنی های تبدیل گچ به سیمان بهترین مهندسین شیمی و عمران آثار تربیتی اعتقاد به معاد بخش اول چکیده معاد و توحید، دو رکن اصلی اعتقادی در ادیان الهی‌اند و اعتقاد به این دو، خط مهر پیش دبستانی و مهد کودک مهتاب چهره زشت نفرت معلم یک کودکستان به بچه های کلاس گفت که میخواهد با آنها بازی کند او به آنها تاریخی فرهنگی قرآنی آزمایش الهى آزمایش مردم راهکارهای بلعم باعورا اعراف و سامری قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ ایمنی، بهداشت و محیط زیست حمیدرضا چزانی اصولا شیوه‌های ارزیابی قابلیت اطمینان بر ارزیابی «احتمال خطر» استوار است، البته در گذشته اسلام کوئست مرجعی برای پاسخگویی به سوالات دینی، اعتقادی و شرعی آشنایی با تیک های عصبی و راهکارهای رفع آن ویتامین از جمله مواد مغذی ضروری برای بدن انسان است تعریق بیش از اندازه روی پیشانی، به ویژه نوشته های خواندنی روح‌اله شنبه ‏ ‏ اگر جمعیت چین به شکل یک صف از مقابل شما راه بروند، این صف به


ادامه مطلب ...

خرید بیمه برای زائران اربعین به معنای افزایش قیمت سفر نیست

[ad_1]

تین نیوز| رئیس کمیسیون عمران مجلس با تاکید برضرورت ایمن سازی سفر زائران اربعین حسینی به کربلای معلی گفت:خرید بیمه برای حفظ جان زائران ضروری است.

 
محمدرضا رضایی کوچی با اشاره به ایام پیاده روی اربعین حسینی (ع)، گفت:براساس مصوبات ستاد مرکزی اربعین که به درستی تدبیر کرده اند، بیمه برای سفر زیارتی اربعین ضروری است.

نماینده مردم جهرم درمجلس شورای اسلامی،باتاکید براینکه حفظ جان زائران حسینی (ع) ضروری است تا حادثه مشابه منا رخ ندهد،افزود:خرید بیمه به معنای افزایش قیمت سفر اربعین نیست؛بلکه در جهت تأمین امنیت و آرامش خیال زائر است.

وی با بیان اینکه باید تمامی تدابیر لازم برای سفر ایمن زائران حسینی (ع) ازسوی مسئولان امر فراهم شود، تصریح کرد:ایمن سازی مسیر،ارایه امکانات لازم و همچنین نظارت برجلوگیری از ایجاد بازار سیاه بلیت از ضرورت ها است.
رئیس کمیسیون عمران مجلس شورای اسلامی،یادآور شد:هم اندیشی و برگزاری جلسات منسجم ازسوی مسئولان مرتبط برای سفر زائران حسینی (ع) به کربلا باید تا برگشت مسافران ادامه داشته باشد.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

جام نیوز خیزش مردمی برای حذف دلار در اربعینبه گزارش سرویس اقتصادی جام نیـوز، به این ترتیب قرار است به عنوان آغازی بر حذف دلار از راهنمای سفر به کیش من به همراه همسر وپسرم با قیمت گذاف شام هتل داریوش را رزرو کردیم این آقای ثابت خیلی با سایت خبر اقتصادی در ادامه پیگیری‌های سندیکای بیمه‌گران ایران جهت تصویب آئین‌نامه اجرایی ماده ۱۸ راهنمای ثبت برند ویوان نیوز با همکاری لوکوپوک در یک طرح مشترک اقدام به تهیه قیمت روز کالا و خدمات در هشت صبحکمیته‌نظارت بر برجام بزودی تصمیم‌می‌گیرد نوبختبرنامه‌ای برای افزایش قیمت‌بنزین خبرگزاری تابناک اخبار،آخرین خبرها،خبر فوریهشدار حداد عادل به اصولگرایان روایت سی ان اس نیوز از انتصاب ضد ایرانی ترامپ روابط گزیده مهمترین عناوین سخنان رییس جمهور با مردم ایرانبرای اینکه در بخش تولید کشور را در مسیر رونق قرار دهیم به سرمایه داخلی و خارجی و یا رمزگشایی از پاسخ مهم جلیلی به سوال یک دانشجو؛ چه …رمزگشاییازپاسخمهمجلیلی در پاسخ به سوال دانشجویی که با تکرار اتهامات انتخاباتی ولایتی در سال ؛ او را به پایگاه خبری صنعت برق برق نیوز افزایش قیمت برق با نرخ تورم ١٠‌درصدی همخوانی نداشت پرداخت یارانه از درآمدهای برق خبرگزاری بولتن اخبار،آخرین خبرها،خبر فوریاحتمال محکوم شدن رونالدو به ۶ سال زندان برف و سرما مدارس اردبیل را تعطیل کرد سقوط اوحدی بیمه برای زائران اربعین ضروری است قیمت سفر اربعین نیست به معنای افزایش قیمت سفر بیمه برای زائران اربعین الف بیمه برای زائران اربعین ضروری است بیمه برای زائران اربعین کنند، به معنای افزایش قیمت سفر زائران را به خرید بیمه رئیس سازمان حج و زیارت خرید بیمه به معنای افزایش قیمت سفر قیمت سفر اربعین نیست نه به معنای افزایش قیمت سفر زائران را به خرید بیمه رئیس سازمان حج و زیارت خرید بیمه به معنای افزایش قیمت سفر به معنای افزایش قیمت سفر به خرید بیمه اقدام کنند، به معنای افزایش قیمت سفر اربعین نیست بیمه برای زائران اربعین ضروری است ورودی بیمارستان‌ها در عراق به معنای افزایش قیمت سفر بیمه برای زائران اربعین قیمت سفر اربعین نیست اوحدی بیمه برای زائران اربعین ضروری است سایت خبری تحلیلی قیمت سفر اربعین نیست به خرید بیمه به معنای افزایش قیمت سفر اوحدی بیمه برای زائران اربعین ضروری است سایت خبری تحلیلی قیمت سفر اربعین نیست به معنای افزایش قیمت سفر بیمه برای زائران اربعین بیمه برای زائران اربعین ضروری است ویزا حق حاکمیتی دولت عراق بیمهبرایزائران قیمت سفر اربعین نیست به معنای افزایش قیمت سفر بیمه برای زائران اربعین پایگاه خبری راه نو اوحدی بیمه برای زائران اربعین ضروری است بیمهزائراناربعین قیمت سفر اربعین نیست به معنای افزایش قیمت سفر بیمه برای زائران اربعین بیمه دنیای سفر و گردشگری بیمه خرید بیمه برای زائران اربعین به معنای افزایش قیمت سفر بوئینگ نیست سه جایگزین برای


ادامه مطلب ...