خجالتی بودن یعنی چه؟
همه ما سزاوار لذت بردن از زندگی بدون این که چیزی باعث ناخوشی و ناراحتی ما شود، هستیم. با این حال، کسانی که خجالتی هستند، خودشان را از این حق محروم میکنند. اگر واقعا می خواهید جلوی خجالتی بودنتان را بگیرید، بایستی از لاک خودتان بیایید بیرون و شخصیت خودتان را پرورش دهید. با نشستن در خانه و گوشهگیری نمی توانید انتظار داشته باشید که بقیه به سمت شما بیایند و با شما دوست شوند. عمیقا تلاش کنید تا بتوانید با دیگران معاشرت و تعامل داشته باشید. باید روحیهای شما به گونهای باشد که بتوانید بیرون بروید و با انرژی مثبت به دیگران نزیک شوید.چگونه بر کمرویی غلبه کنیم؟
برای یک فرد درونگرا، کمرویی می تواند یک ویژگی شخصیتی ذاتی باشد. با این حال، تا حدی می توان آن را با کمک چند راه ساده کاهش داد. آنها به شرح زیر می باشند:افزایش عزت نفس
به نقاط قوت خود پی ببرید و بر روی آنها تمرکز کنید. قبول کنید که شما متفاوت هستند و خودتان را آنچنان که هستید، قدر بدانید. برای بهبود سر و وضع ظاهری خود بیشتر خرج کنید. این کار باعث ایجاد تفاوت بیشتری میشود چرا که با این کار اعتماد به نفس شما افزایش بیشتری پیدا میکند. هنگامی که در آینه نگاه میکنید و در مورد خودتان احساس خوبی میکنید، می توانید با اطمینان بیشتری به یک شخص آشنا یا غریبه نزدیک شوید.تمرین مکالمه
کسانی که خجالتی هستند برایشان بسیار دشوار است تا با دیگران، ارتباط برقرار کنند اما مهارتهای مکالمه را می توان با کمی تمرین بهبود داد. یک ضرب المثل قدیمی است که میگوید: تمرین، انسان را کامل میکند. برای شروع، روبهروی یک آینه بایستید، به یک موضوع به انتخاب خودتان فکر کنید و درمورد آن با خوتان صحبت کنید. ممکن است خیلی لوس به نظر برسد اما واقعا تاثیر دارد. سپس، از یک دوست خوب که می تواند در این زمینه به شما کمک کند، درخواست کمک کنید. هر دو شما می توانید نقش بازی تا در طول مکالمه احساس راحتی کنید. سپس بیرون روید، با غریبه ها دیدار کنید و با آنها گپ بزنید. در ابتدا، به کسانی که در مکانهای ساکت و آرام مثل فروشگاه کتاب یا کافی شاپ نزدیک شوید. دلیل آن، این است که نزدیکی به آن دسته از افراد راحتتر از نزدیک شدن به افرادی است که در محیطی پر سروصدا مثل مهمانی هستند.یادگیری آرامش
یک راه ساده برای غلبه بر ترس رد شدن از جانب دیگران، آماده کردن مغز برای رویارویی با بدترین رویدادهای احتمالی است. اگر از سوی شخصی نادیده گرفته میشوید، به دل نگیرید. پیش بروید، میتوانید افراد جالبتری را در دور و اطراف خود بیابید. زمانی که در یک جمع بزرگ احساس میکنید که کمرویی دارد شما را تحت کنترل خودش قرار میدهد، حواستان را به سمت چیز دیگری پرت کنید.
کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - خانه فیروزهای > لیلی شیرازی:
یک دست صدا ندارد. سخت اســت که به تنهایی همهی بارها را بر دوش بکشی. همه چیز بر عهدهی تو باشد. فکر کن تنها درخت یک زمین بزرگ باشی و قرار شود که تمامی بهار بر تو فرود بیاید. شدنی نیست.
تو شاخه خم میکنی. آزار میبینی. شانههایت زخمی خواهد شد، چون تو تنها هستی!
* * *
یک دست صدا ندارد. سخت اســت که به تنهایی دوره بیفتی روی زمین و با تمام انسانها حرف بزنی. راضیشان کنی که نور را ببینند. که چشمهایشان را به دیدن نور عادت بدهند. که روی تاریکی خط بکشند. که تلفظ کنند: آب! تلفظ کنند: ماهی!
برای تو تمام اینها با هم سخت خواهد بود! چون تو تنها هستی!
* * *
حتی اگر فرشتگان همراه تو باشند. فرشتههایی بر شانهات. و فرشتهای پیامآور مخصوص تو. کسی که تنها با تو حرف میزند. کسی که جای تو را در دلتنگی و تنهایی میشناسد. کسی که راه و چاه قلب تو را بلد اســت. خواب و بیداریات را میشناسد. هوای تو را دارد.
حتی اگر فرشتههای کوچک فرمانبردار و فرشتهی بزرگ وحی همیشه به فکر تو باشند. بالهای تو باشند. در قلب تو حضور داشته باشند. با این همه تو یاوری بر روی زمین میخواهی. با این همه گاهی نفسکشیدن برای تو سخت خواهد بود. چون تو روی زمین تنها هستی!
* * *
حتی اگر غاری داشته باشی که در آن خلوت کنی. گوشهای از آنِ تو باشد. فضایی داشته باشی که گریههایت را در آن بریزی. اشکهایت را. حرفها و کلمههای عزیزت را. فکرهای بلندت را.
حتی اگر جایی برای همهی تنهاییهایت داشته باشی باز هم به دوشکشیدن آنهمه تنهایی بسیار سخت خواهد بود. تو در تمام روزهای زندگیات سختی را بهجان خریدی. تو در تمام روزهای زندگیات عزیز ماندی.
تو تمام این لحظهها را با طعم تنهایی گذراندی. تا وقتی که خداوند برای تنهاییهایت دوستی فرستاد!
* * *
عید ما، عید از تنهایی درآمدن توست. انگار کن پرستوها برای بهار برگشته باشند. انگار کن ستارهها دانه دانه سوسو بزنند که ماه تنها نباشد.
شاید برای پروانهای سرگردان گلی روییده باشد. برای گوشی که تشنهی شنیدن اســت شعری خوانده شود. انگار ابرها برای کودک تنهایی که از پنجره به آسمان نگاه میکند قصه بسازند. از دور صدای آوازی شنیده شود.
عید ما، عید دیگر تنها نبودن توست. وقتی که خورشید حضورش را اعلام میکند. وقتی که نمیشود نور را انکار کرد. وقتی که نمیشود گل را نادیده گرفت. نمیشود عطر گل را پنهان کرد.
زمانی که پرستوها دسته دسته در آسمان خودنمایی میکنند. مردم از روی شکوفهها، میوهها را حدس میزنند. شاعرها در خلسهی شعر، بهترین کلمات را از خداوند هدیه میگیرند. روزی که همه چیز زیبا خواهد بود. دست تو، دست او را پیدا خواهد کرد. تو او را به همه معرفی میکنی. تو ماه را به همه نشان میدهی.
روزی که میبینم تمام مردمان سر به آسمان بلند کردهاند. همه رنگ آبی را میشناسند. همه نام تمامی درختان را میدانند. تو دیگر تنها نیستی. تو بهترین کس را در کنار خودت داری.
درختی که بهار را به شاخههایش دیده اســت. مرد جوانی که به یاری پیامبر محبوب ما آمده اســت. کسی که با او پیمان میبندد. ستارهی دنبالهداری که به مردم نشان داده میشود.
مردی بسیار تنها که تنهاییهای تو را پر میکند. مردی بسیار تنها که حرفهای تو را میشنود. قلبش زخم کهنهای دارد و بسیار بر او زخمهای دیگری خواهند زد. رنجهای بسیاری خواهد برد. دوستی تو برای او گران اســت. اما به جان میخردش. چرا که دوستی بزرگتری را به جان خریده.
عید ما عید تنهایی اســت. آن را به پرستوها، ستارهها و چشمهایی که نور را انکار نمیکنند تبریک بگو! عید ما، عید دو دست اســت که به لبهای تشنه آب تعارف میکنند.
آیا مدیر شرکت باید لزوماً اتاقی جدا از دیگر کارکنان داشته باشد؟
هیچ چیز بهتر از یک اتاق کامل، شیک و البته مجزا برای یک کارمند لذت بخش نیست اما برای یک مدیر چطور؟ آیا مجزا بودن/نبودن اتاق مدیریت میتواند تفاوتی در امور ایجاد کند؟
به گزارش آلامتو و به نقل از ibazaryabi.com؛ آیا بهعنوان رئیس و مدیر شرکت باید میز خود را در فضای اصلی و عمومی و نزدیک دیگر کارکنان قرار دهید یا باید فضایی اختصاصی در شرکت برای شما تعیینشده باشد. هر دو این حالات مزایا و معایبی برای شما دارد، و پاسخ صریح و ساده این است که باید پس از بررسی بر اساس شرایط شرکت خودتان در رابطه با آن تصمیم بگیرید.
زمانی که نوبت به سلسلهمراتب سازمانی میرسد، کاملاً مشخص است که شرکتها و سازمانهای کوچک عموماً دارای انعطافپذیری بیشتری نسبت به شرکتهای بزرگتر هستند. اما نکته اینجاست که بههرحال هر شرکت و یا تیمی نیاز به یک رهبر و یک مرجع دارد. این رابطه باید بههرروی در شیوه برنامهریزی و ساختار سازمانی کسبوکار کوچک شما بازتاب پیدا کند. در ادامه به برخی از مزایا و معایب نشستن شما در کنار دیگر اعضای تیم سازمانی خودتان یا داشتن فضایی خصوصی اشاره میکنم تا بهتر برای کار خود تصمیمگیری کنید و درعینحالی که رئیس خوبی هستید اعضای تیم خود را از نزدیک زیر نظر داشته باشید.
مزایا:
اینکه بخواهید برای پاسخ دادن به هر تماس تلفنی که از بیرون برای شما میرسد، برای فرار از سروصدای دفتر فرار کنید، خیلی آزاردهنده است. شما بهعنوان یک مدیر نیاز به داشتن یک فضای شخصی و خصوصی برای پاسخ دادن به تماسهای مهم در آرامش دارید، همچنین داشتن یک دفتر خصوصی به شما اجازه میدهد تا تماسهای محرمانه یا شخصی خود با هر کس از حسابدار و وکیل گرفته تا مشتریان و بطور کلی فعالیت های مرتبط با فروش و بازاریابی را در فضایی خصوصی پیگیری کنید.
اگر خیلی راحت با صدای محیط حواس شما پرت میشود، داشتن یک دفتر خصوصی برای شما یک باید حتمی است. اینگونه از رد شدن افراد از کنار میز یا ورود و خروج دیگران از دفتر حواستان پرت نمیشود. در فضای عمومی شرکت ممکن است صحبتهای شخصی و روزمره هم بین کارکنان در جریان باشد که با داشتن یک فضای اختصاصی از شر آنها در امان خواهید بود.
داشتن یک دفتر خصوصی حدومرز فیزیکی مشخص و روشنی را بین شما و دیگر اعضای تیم ایجاد میکند، هرچند که ممکن است در نظر آنها فردی سرد و خشک به نظر برسید؛ اما بدیهی است که آنها باید بهخوبی بدانند که شما یکی از کارکنان عادی شرکت نیستید و رئیس آنها هستید و نباید به هر دلیلی وقت شمارا بگیرند. چنین سدی بهراحتی قدرت شمارا در نظر آنها افزایش داده و بهراحتی با یک دفتر مجزا قابل ایجاد شدن است.
معایب:
طبیعتاً جدا شدن شما از اعضای تیم خودتان در عین مزایا، دارای معایبی هم هست که ازجمله میتوان به فاصله ایجادشده و تأثیرگذاری روابط شما با آنها اشاره کرد. بنابراین اگر همواره به دنبال حفظ رابطه نزدیک خود با اعضای تیم هستید، باید استفاده از یک فضای باز و عمومی را برای خود مدنظر داشته باشید.
با نشستن در فضای محدود دفتر خصوصی خودتان ممکن است فرصت مطلع شدن از برخی ارتباطات شخصی که بین اعضای تیم شما برقرار میشود را از دست بدهید و اینگونه میشود که مسائل و اخبار اینچنینی بافاصله زمانی به شما انتقال داده میشود. ارتباطات سلیس و روان نیازمند به حداقل رسیدن اینگونه موانع تا حد امکان است و استفاده از یک فضای خصوصی مطمئناً یک مانع بزرگ در این راه بهحساب میآید.
مزایا:
در تحقیقی که در این رابطه انجام شده است، بهخوبی این نتیجه حاصل مشخصشده است که نزدیکی و مجاورت دفاتر کار بر کیفیت کار اعضا تیم تأثیر به سزایی میگذارد. بهعنوان یک رهبر، شما حتماً و حتماً باید مطلع باشید که چه چیزی در محیط کسبوکار شما در جریان است و عموماً نباید در اکثر مواقع خود را از دیگر اعضای تیم کاری خود دور نگاهدارید. اگر همیشه با کارکنان خود احاطهشده باشید، مطمئناً از مسائل و مواردی مطلع میشوید که در غیر این صورت از چشم شما دورمانده یا دیر از آنها مطلع میشوید.
طبیعی است که اگر همیشه در کنار اعضای تیم کاری خود قرار داشته باشید، به شما کمکی میشود تا ارتباط دوسویه بهتری با اعضای تیم کاری خود تشکیل دهید. در این صورت نزدیک شدن به راحتتر به نظر میرسد و در صورت رخداد مسائل خاص کارکنان راحتتر و با اطمینان خاطر بیشتر برای رفع مشکل یا همفکری به شما مراجعه میکنند. تنها به دلیل اینکه صحبت کردن با شما سادهتر است، به این معنا نیست شما باید بر سر قدرت شخصی خود با اعضای تیم سازش کنید.
درمجموع میتوان گفت استفاده از سیاست فضای باز در محیط کار برای صرفهجویی در مکان فیزیکی بسیار مهم و کاربردی است. خلاص شدن از یک دفتر خصوصی اغلب به معنای ایجاد فضایی برای داشتن ایستگاههای کاری بیشتر نسبت به چیزی است که پیش از آن تصور داشتید. فنآوریهای مورداستفاده برای اشتراکگذاری از چاپگر گرفته تا فناوریهای اشتراکگذاری ابری مقوله مفید دیگری است که در صورت تمایل شما حداقل رساندن هزینهها بسیار برای شما مفید فایده هستند.
معایب:
موارد بسیار زیادی وجود دارد که شاید تمایلی به اطلاع داشتن اعضای تیم خود از موردنظر قرار دادن و بررسی آن توسط خودتان نداشته باشید. مثلاً صحبتها و تعاملات شما وکلا، حسابداران یا شرکای بالقوه، مطمئناً بهعنوان مسائل محرمانه در حوزه کسبوکار مطرح هستند و شما بهعنوان یک مدیر نیاز به فضایی آرام و محرنامه برای مدیریت آنها دارید. مطمئناً، مدیریت کردن و کسب نتیجه مطلوب از آنها در یک فضای باز که همه بهراحتی میتوانند صحبتهای دیگران پشت تلفن را بشنوند، بسیار سخت و دشوار است.
در سیاست فضای باز دفتری شما بهعنوان مدیر در کنار دیگر اعضای تیم خود قرار خواهید داشت. طبیعی است که ممکن است برای ایجاد رابطه دوستانه با آنها وسوسه شوید. اما این کار مطمئناً اشتباهی است که بهشدت موجب کاسته شدن از قدرت و نفوذ شما در محیط کار میشود و در ادامه منجر به مشکلات جدی در محیط کار میشود. اگر تصور میکنید که همیشه قرار گرفتن در کنار دیگر اعضای تیم کاری و حفظ موقعیت خودتان چالشی زیادی را برای شما ایجاد میکند، پس ترجیحاً از یک فضای خصوصی برای مدیریت کارهای خود استفاده کنید و با فراغ بال و آرامش به مدیریت آنها بپردازید.
تا اینجا کار و با این توضیحات ارائهشده باید برای شما کاملاً روشنشده باشد که طراحی فضای کار میتواند بهشدت بر مکانیک و پویایی اعضای تیم شما در کسبوکار کوچک شما اثربخش باشد. بنابراین سعی کنید تا در مورد کار خودتان حتماً و حتماً تمامی مزایا و معایب مختلف داشتن دفتر خصوصی یا عدم داشتن فضای خصوصی را مدنظر قرار دهید و به راهحلی دست پیدا کنید که بهخوبی از اهداف کلیدی کسبوکار شما حمایت و پشتیبانی کند.
دلیل نبودن تلهکابین در قله دماوند، را برای شما عزیزان و کاربران محترم مجله دلگرم قرار داده ایم , با مجله دلگرم همراه باشید.
ساعتها راه میرفتیم و نمیرسیدیم. دستانم حتی داخل دستکش هم از سرما نای تکان خوردن نداشت. تشنه بودم ، اما توانایی بیرون آوردن بطری آب از کوله را هم نداشتم. هر قدم را از قدم بعدی با سختی بیشتر برمیداشتم.
گاهی از اینکه تصمیم گرفته بودم قله 5 هزار و 671 متری ایران را فتح کنم، پشیمان میشدم و خودم را نفرین میکردم و گاهی هم خودم را دلداری میدادم که به عنوان یک زن، عمل تحسینبرانگیزی انجام میدهم.
مجبور بودم به توصیه پزشک طب سنتیام برای پیشگیری از چرب شدن کبد، یک هفته سوپ گشنیز برای ناهار و شام بخورم و مابقی روز هم خودم را با عرق خارشتر سیر کنم.بعد از یک هفته رژیم مسخرهای که داشتم، رفتم که دماوند را فتح کنم! وقتی فکر میکنم در حالی که رژیم بودم تمرینات صعود را انجام میدادم، به حماقت خودم میخندم اما باز قدرت بدنیام را تحسین میکردم.
با آنکه صبح زود راه افتاده بودیم، غروب شده بود که به ارتفاع 4 هزار و 200 متری رسیدیم. کم کم هوا سرد میشد. یکی از همتیمیهایمان ارتفاعزده شده بود و مابقی هم خسته بودند. به محض اینکه به کمپ سوم رسیدیم، اتاق محل اقامتمان را نشان دادند و هر کدام یک طرف افتادیم. به شدت خوابم میآمد اما بهتر بود نخوابیم. مسئول کمپ با چای و نبات، کیک و بیسکویت از ما پذیرایی کرد. این کمپ 4 اتاق و حدود 70 تخت دارد.
جشن سلولها!
طعم سوپی را که صاحب کمپ آن شب مهمانمان کرد تا لحظه مرگ فراموش نمیکنم. وقتی کاسه سوپ را سرکشیدم احساس میکردم تمام سلولهای تنم جشن گرفتهاند.
یک آن، فکر جنگزدهها و قحطیزدههایی که مجبورند بدون آب و غذا ساعتها پیادهروی کنند از ذهنم گذشت، اما ترجیح دادم فکرم را مثل ابری از بالای سرم پاک کنم و از غذایی که میخورم لذت ببرم.
چرا دماوند تلهکابین ندارد؟
هنگام برگشتن با خودم میگفتم چرا دماوند تله کابین ندارد؟! به عنوان خبرنگار حوزه میراث فرهنگی و گردشگری، به خودم میگفتم به محض اینکه پایین برسم، یک گزارش انتقادی درباره اینکه چرا مسئولان خط تلهکابین برای دماوند راهاندازی نکردهاند مینویسم! انگار ارتفاع، هوش از مغزم برده بود. خواب بودم، راه میرفتم و هذیان میگفتم.
از هر فرصتی که برای استراحت پیش میآمد برای خوابیدن استفاده میکردم. دلم میخواست همانجا بخوابم و اجزای بدنم خاک دماوند شود. از 5 صبح حرکت کرده بودیم و 5 بعدازظهر بود و ما همچنان راه میرفتیم.چیزی جز آجیل چهار مغز، عسل، میوه و آب و البته بخار گوگرد نخورده بودیم و هرچه میرفتیم، نمیرسیدیم.
به خودم قول دادم بعد از اینکه رسیدم، تا مدت زیادی هوس رفتن به کوه به سرم نزند. چندین بار زمین خوردم. زانوهایم فریاد میزدند و من مجبور بودم تنها دلداریشان دهم. دماوند هم تعطیل شده بود و ما همچنان در تکاپوی برگشتن به ارتفاع 4 هزار و 200 متری بودیم. همه کوهنوردان برگشته بودند و تنها ما در ارتفاعات بودیم. برف هم نذر کرده بود قطع نشود!
به کمپ نزدیک میشدیم اما نمیرسیدیم. فقط از دور کوهنوردانی را که میرسیدند، میدیدم و آرزو میکردم جای آنها باشم و وقتی به همانجا میرسیدم، میفهمیدم که هنوز نرسیدهام! جایی کم آوردم و زدم زیر گریه.
خوبیاش این بود که سردردم کمی بهتر شد. به اصطلاح ورزشکاران، بدنم خالی کرده بود. بعد از فتح دماوند احساس کردم همان ورزشی که قبلا انجام میدادم بهتر بود.
گردآوری: مجله اینترنتی دلگرم
کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - خانه فیروزهای > لیلی شیرازی:
یک دست صدا ندارد. سخت اســت که به تنهایی همهی بارها را بر دوش بکشی. همه چیز بر عهدهی تو باشد. فکر کن تنها درخت یک زمین بزرگ باشی و قرار شود که تمامی بهار بر تو فرود بیاید. شدنی نیست.
تو شاخه خم میکنی. آزار میبینی. شانههایت زخمی خواهد شد، چون تو تنها هستی!
* * *
یک دست صدا ندارد. سخت اســت که به تنهایی دوره بیفتی روی زمین و با تمام انسانها حرف بزنی. راضیشان کنی که نور را ببینند. که چشمهایشان را به دیدن نور عادت بدهند. که روی تاریکی خط بکشند. که تلفظ کنند: آب! تلفظ کنند: ماهی!
برای تو تمام اینها با هم سخت خواهد بود! چون تو تنها هستی!
* * *
حتی اگر فرشتگان همراه تو باشند. فرشتههایی بر شانهات. و فرشتهای پیامآور مخصوص تو. کسی که تنها با تو حرف میزند. کسی که جای تو را در دلتنگی و تنهایی میشناسد. کسی که راه و چاه قلب تو را بلد اســت. خواب و بیداریات را میشناسد. هوای تو را دارد.
حتی اگر فرشتههای کوچک فرمانبردار و فرشتهی بزرگ وحی همیشه به فکر تو باشند. بالهای تو باشند. در قلب تو حضور داشته باشند. با این همه تو یاوری بر روی زمین میخواهی. با این همه گاهی نفسکشیدن برای تو سخت خواهد بود. چون تو روی زمین تنها هستی!
* * *
حتی اگر غاری داشته باشی که در آن خلوت کنی. گوشهای از آنِ تو باشد. فضایی داشته باشی که گریههایت را در آن بریزی. اشکهایت را. حرفها و کلمههای عزیزت را. فکرهای بلندت را.
حتی اگر جایی برای همهی تنهاییهایت داشته باشی باز هم به دوشکشیدن آنهمه تنهایی بسیار سخت خواهد بود. تو در تمام روزهای زندگیات سختی را بهجان خریدی. تو در تمام روزهای زندگیات عزیز ماندی.
تو تمام این لحظهها را با طعم تنهایی گذراندی. تا وقتی که خداوند برای تنهاییهایت دوستی فرستاد!
* * *
عید ما، عید از تنهایی درآمدن توست. انگار کن پرستوها برای بهار برگشته باشند. انگار کن ستارهها دانه دانه سوسو بزنند که ماه تنها نباشد.
شاید برای پروانهای سرگردان گلی روییده باشد. برای گوشی که تشنهی شنیدن اســت شعری خوانده شود. انگار ابرها برای کودک تنهایی که از پنجره به آسمان نگاه میکند قصه بسازند. از دور صدای آوازی شنیده شود.
عید ما، عید دیگر تنها نبودن توست. وقتی که خورشید حضورش را اعلام میکند. وقتی که نمیشود نور را انکار کرد. وقتی که نمیشود گل را نادیده گرفت. نمیشود عطر گل را پنهان کرد.
زمانی که پرستوها دسته دسته در آسمان خودنمایی میکنند. مردم از روی شکوفهها، میوهها را حدس میزنند. شاعرها در خلسهی شعر، بهترین کلمات را از خداوند هدیه میگیرند. روزی که همه چیز زیبا خواهد بود. دست تو، دست او را پیدا خواهد کرد. تو او را به همه معرفی میکنی. تو ماه را به همه نشان میدهی.
روزی که میبینم تمام مردمان سر به آسمان بلند کردهاند. همه رنگ آبی را میشناسند. همه نام تمامی درختان را میدانند. تو دیگر تنها نیستی. تو بهترین کس را در کنار خودت داری.
درختی که بهار را به شاخههایش دیده اســت. مرد جوانی که به یاری پیامبر محبوب ما آمده اســت. کسی که با او پیمان میبندد. ستارهی دنبالهداری که به مردم نشان داده میشود.
مردی بسیار تنها که تنهاییهای تو را پر میکند. مردی بسیار تنها که حرفهای تو را میشنود. قلبش زخم کهنهای دارد و بسیار بر او زخمهای دیگری خواهند زد. رنجهای بسیاری خواهد برد. دوستی تو برای او گران اســت. اما به جان میخردش. چرا که دوستی بزرگتری را به جان خریده.
عید ما عید تنهایی اســت. آن را به پرستوها، ستارهها و چشمهایی که نور را انکار نمیکنند تبریک بگو! عید ما، عید دو دست اســت که به لبهای تشنه آب تعارف میکنند.