جامجمسرا: چهکسی به شما گفت این اتفاق برای رضا افتاده است؟
یکی از پسرانم به خانه تلفن زد و پرسید از رضا خبر داری؟ گفتم نه. او گفت رضا تصادف کرده اما حالش خوب است و دوستش به کما رفته است. به او گفتم خودم میدانم برای پسرم اتفاق بدی افتاده است.
وقتی فهمیدید او تصادف کرده و به کما رفته است چه کردید؟
من از سادات هستم و روحیهام خوب و قوی است. پسرم مومن بود و از من خواسته بود گریهوزاری نکنم.
شغل رضا شغل خطرناکی بود. آیا فکر میکردید او را در تصادف از دست بدهید؟
نه واقعا. من زیاد به این موضوع فکر نمیکردم همان اول که سراغ این کار رفت میدانستم این بچه نذری است و او را در جوانی از دست میدهم.
چه شد که تصمیم به اهدای اعضای بدن فرزندتان گرفتید؟
حدود یکسال قبل خودش کارت اهدا را گرفته بود. اهدای عضو خواست خودش بود بهخاطر همین من هم به خواستهاش احترام گذاشتم و اعضای بدنش را اهدا کردم. من وسیلهای بودم تا خواسته او اجرا شود. اولین خواسته من هم این بود که پسرم درمان شود و به کانون خانواده بازگردد اما وقتی درمان نشد دیدم چه بهتر که اعضای بدنش را اهدا کنم و بهجای اینکه بدن پاکش زیر خاک بپوسد بهتر است به چندنفر زندگی دوباره بدهد و آنها هم برایش فاتحه بخوانند.
آیا خودش در اینباره با شما صحبت کرده بود؟
همان یکسال پیش در اینباره صحبت کرده بود. خیلی سربسته درباره مرگمغزی صحبت کرد و گفت مادر یک کارت است، شیرت را حلالم کن و با رضایت آن را امضا کن. او به من گفت این برای من خیلی مهم است. اگر برایم اتفاقی افتاد خودت باقیاش را میفهمی و خوشحال هم میشوی که این کار را کردهای. من آن روز ته قلبم فهمیدم که منظور رضا چیست.
شما چه واکنشی نشان دادید؟
ناراحت شدم. بههرحال وقتی حرف از مرگ عزیزی باشد آدم خواهناخواه ناراحت میشود.
حالا که این کار را انجام دادهاید چه احساسی دارید؟
الان خیلی خوشحال هستم. امانت خدا را پس دادهام چرا نباید خوشحال باشم. خدا هفتپسر به من داد و من دختر ندارم. الان هم خودش خواست از این طریق امانتش از پیش ما برود.
همسرتان چه نظری داشت؟
همسرم 15سال پیش فوت شد اما فکر نمیکنم اگر آن خدابیامرز زنده بود با این کار موافقت میکرد. چون او ایمانش از من قویتر بود و بچهها را خیلی دوست داشت.
پیشنهادتان به افرادی که ممکن است در شرایط مشابه شما قرار بگیرند، چیست؟
از آنها خواهش میکنم همین کار را بکنند. جسم عزیزشان زیر خاک خواهد پوسید پس چرا اهدا نکنند تا با اعضای بدن او کسانی از مرگ نجات پیدا کنند؟ (شرق)
جام جم سرا: خبر ازدواج یاسین رامین -فرزند محمد علی رامین- به دو دلیل انعکاس گستردهای داشت: یکی عروس که مهناز افشار بود و دیگری ایراد خطبه عقد آنان توسط سید محمد خاتمی.
فرزانه آیینی -خبرنگار صدا- پس از طرح سوالاتی درباره نقش مصاحبه شونده در نفی هولوکاست و بررسی عملکرد او در جایگاه معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد در دولت دوم احمدینژاد، در حاشیه -و با تاکید بر اینکه کار خلافی صورت نپذیرفته- به موضوع ازدواج فرزند رامین با مهناز افشار و ایراد خطبه عقد این دو توسط مشهورترین شخصیت اصلاح طلب نیز پرداخته است:
شما از آشنایی پسرتان با مهناز افشار خبر داشتید؟
- خیر
ازشما مشورت خواست؟
- خیر
چه زمانی در جریان تصمیم پسرتان قرار گرفتید؟
- بعد ازاتخاذ تصمیم نهایی و قبل از روز مراسم.
نظرتان در این باره چه بود؟
- حرف تازه ای جز تکرار چند تذکر نداشتم.چون پسرم باورهای پدرش را خوب می شناسد. اما به عنوان یک پدر مسلمان حق دخالت نداشتم. شاید پسرم برای لحظاتی پدرش را در وضعیت حضرت نوح می دید. اما من هرگز پسرم را در وضعیت پسر نوح ندیدم و می دانم که هر اقدامی برایش یک تجربه است و هر تصمیمی باعث رشد شخصیت او می شود.
پس چرا به مراسم ازدواجش نرفتید؟
- وظیفه ام حرمتگذاری به تصمیم پسرم بود نه تبعیت از تصمیم و رفتار او.
اگر به جای سید محمد خاتمی خطبه عقد پسرتان را فرد دیگری می خواند به مراسم عقد پسرتان می رفتید؟
- از طرح و بحث فرضیات گوناگون بگذریم. تا این نیز بگذرد! البته آقای خاتمی یکی از چهار نفر اصلی سران فتنه 88 است که ظلم بزرگی علیه منافع ملت و مصالح نظام و امنیت کشور مرتکب شده اند. ای کاش قبل از مرگ یا محاکمه، هر سه توبه میکردند چون از محرک اصلی انتظار توبه نباید داشت اما هر یک توبه کند به دست بوسی او خواهم رفت.
این اتفاق در رابطه پدر – پسری تان تاثیر داشته است؟
- به طور طبیعی کیفیت و میزان رابطه ها شکل جدیدی پیدا می کند. البته رابطه پدر و پسر یک رابطه جوهری فطری و الهی است که به خاطر یک فاصله ظاهری قطع نمی شود. جنس این رابطه اصالتا تغییری نداشته است. اما طبعا تغییر سبک زندگی محدودیت هایی به وجود می آورد. این تجربه نیز به خود من آموخت که چقدر محبت پدر و پسر خالص و بی بدیل و بی رقیب است.(آنا)