مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

زباله‌های بیمارستانی را به شوخی گرفته‌اند

این زباله‌های خطرناک بیمارستانی حامل انواع مواد شیمیایی، میکروب‌ها و ویروس‌های مختلف است که در‌صورت ترکیب شدن با زباله‌های عادی و دفن آن در زمین، می‌تواند براحتی سلامت همه شهروندان را به خطر بیندازد.

با این حساب قاعدتا باید خوشحال باشیم که الان بیشتر بیمارستان‌های کشور به دستگاه‌های زباله‌ سوز یا همان سیستم «اتوکلاو» مجهزند، اما مشکل اینجاست که وجود این تجهیزات در بیمارستان‌ها، به تنهایی نمی‌تواند مشکل زباله‌های بیمارستانی را حل کند و باید در کنار این تجهیزات، فکری هم به حال انتقال و دفن جداگانه این زباله‌ها شود.

روزگذشته هم معاون سازمان محیط‌زیست با انتقاد از وضع فعلی دفن زباله‌های بیمارستانی به فارس گفت: هم‌اکنون زباله‌های بیمارستانی فقط بی‌خطرسازی می‌شوند و به صورت جداگانه از زباله‌های شهری جمع‌آوری، انتقال و دفن نمی‌شوند.

به گفته این مقام مسئول، گرچه فرآیند بی‌خطرسازی زباله‌ها باید انجام شود، اما در کنار آن باید سیستم کاملا مجزایی از زباله‌های شهری، مسئولیت انتقال و امحای این‌گونه زباله‌ها را به عهده داشته باشد، اما این مساله در بیمارستان‌های کشور رعایت نمی‌شود.

در حالی که سازمان محیط‌زیست، وزارت بهداشت و شهرداری، مسئولیت بی‌خطرسازی، حمل و دفن زباله‌های بیمارستانی را به‌عهده دارند، اما سال‌های سال است که این سه نهاد رسمی نتوانسته‌اند به توافقی جامع برای مدیریت این زباله‌ها دست یابند.

تجهیز 80 درصد بیمارستان‌ها به دستگاه‌های زباله‌سوز، تنها در صورتی می‌تواند خبری امید بخش باشد که نهادهای نامبرده با یکدیگر هماهنگ باشند.

مثلا وقتی قرار باشد میلیون‌ها تومان خرج خرید دستگاه‌های زباله‌سوز در یک بیمارستان شود؛ ولی در مقابل، هیچ سازمانی مسئولیت حمل و دفن مجزای پسماندهای آن بیمارستان را به عهده نگیرد، این کار رسما نوعی اتلاف‌منابع است.

همچنین نباید فراموش کنیم که هنوز 20 درصد بیمارستان‌های کشور، هیچ دستگاه زباله‌سوزی ندارند و این پسماندهای خطرناک، به همان آب و خاکی نفوذ می‌کند که مردم از آن برای کشاورزی، آشامیدن، شست‌وشو و دیگر مصارف روزانه، استفاده می‌کنند.

امین جلالوند - گروه جامعه


ادامه مطلب ...

پای صحبت زنانی که از رابطه زناشویی خود ایدز گرفته‌اند

بعضی از آن‌ها نگران زود رنج بودن فرزندشان به خاطر نبود پدری که با بیماری ایدز از دنیا رفته هستند، یا مادرانی که به خاطر ابتلا به این بیماری از دیدن فرزندانشان محروم شده‌اند یا سوگوار فرزندان مبتلایی که از دست داده‌اند.

این زنان هنوز نمی‌توانند راز بیماری خود را در خانواده و محل کار بازگو کنند؛ چراکه هنوز کسانی هستند که اگر متوجه بیماریشان شوند از آن‌ها فرار می‌کنند و می‌ترسند که مبتلا شوند. پوستر‌ها و مجله‌هایی برای اطلاع‌رسانی درباره ایدز و مبتلایان به این بیماری در کنار میز اعضای انجمن قرار گرفته است تا به رایگان توزیع شود. رو به روی من پوس‌تر کودکی است که می‌گوید مرا بغل کنید، من شما را بیمار نمی‌کنم.

1

شوهرم نگفت بیمار است

«م-ع» زنی ۴۱ ساله است که دو بار ازدواج کرده است. «م-ع» در ازدواج دومش هم با مشکلات بسیاری مواجه شد. شوهرش به خاطر این‌که او را از دست ندهد نگفته بود که مبتلا به ایدز است و حالا او هم ایدز دارد. او دارای یک دختر است، خوشبختانه دخترش به ایدز مبتلا نشده و سالم است. اما م-ع با توجه به بیماری ایدز، هپاتیتc و بیماری کبد مجبور است کار کند تا مخارج خود و دخترش را تأمین کند.

با یک عکس ازدواج کردم

۱۳ساله که بودم با یک عکس ازدواج کردم. زمانی که از مدرسه به خانه آمدم مادرم یک عکس به دست داشت و می‌گفت باید ازدواج کنی. بعد از ازدواج صاحب ۳ پسر شدیم اما شوهر و پدر شوهرم مدام در گوشم زمزمه می‌کردند که باید مهاجرت کنیم. من گفتم که اینجا کشور ماست و دلیلی نمی‌بینم که آن را ترک کنم، می‌گفتم که خانواده من اینجا هستند و من به آن‌ها وابسته‌ام. به خاطر علاقه شدیدی که به پدرم داشتم به هیچ وجه نمی‌توانستم ایران را ترک کنم.

شوهرم با بچه‌ها فرار کرد

یک روز که از خواب بیدار شدم دیگر نه توانستم بچه‌هایم را ببینم نه شوهرم را. خانواده شوهرم به همراه فرزند‌های من به استرالیا رفته بودند.

دوران سخت بارداری

۲۶ ساله بودم که از طریق رفت و آمد در محل کارم با همسر دومم آشنا شدم. ۷ ماهه باردار بودم که فهمیدم شوهرم معتاد است. تازه فهمیدم که او یک سابقه دار حرفه‌ای است. او حتی پس از ازدواج با من نیز اعتیاد و دزدی‌اش را ترک نکرده بود. باور این مسأله که او هم معتاد بوده و هم خلافکار، مرا بسیار آزرده خاطر می‌کرد. من که هنوز در غم از دست دادن پدر و مهاجرت شوهر و فرزندان خود بودم برایم سخت بود که باور کنم باز هم دچار یک تباهی جدید در زندگی شده‌ام. خیال می‌کردم که سختی‌های زندگی من به پایان رسیده اما مشکلات بزرگ تری سر راه من قرار گرفت.

هیچ‌کس مرا از بیماری شوهرم مطلع نکرد

پس از دوران بارداری ۳ ماه مداوم تب کردم. به آزمایشگاه رفتم و پس از چند روز متوجه شدم که به ایدز مبتلا شده‌ام. آن زمان که در آزمایشگاه متوجه بیماری خودم شدم از ته دل گریه کردم و جیغ کشیدم، ‌طوری که تمام پرسنل آزمایشگاه دیگر مرا می‌شناختند و به صورتی عجیب به من نگاه می‌کردند. چند روز بعد فهمیدم که این بیماری از طریق شوهرم به من منتقل شده و او و خانواده‌اش قبل از ازدواج در جریان بیماری او بودند اما به من چیزی نگفته بودند تا مرا به عقد او در بیاورند. خوشبختانه دخترم به این بیماری مبتلا نشده بود؛ چرا که شیر مرا نخورده بود. براساس آزمایش‌های دوباره‌ای که انجام دادم متوجه شدم شوهرم مرا علاوه بر ایدز به هپاتیت c نیز مبتلا کرده و من درگیر دو بیماری هستم.

شوهرم برای این‌که مرا از دست ندهد مرا نیز مبتلا به ایدز کرد

۶ ماه دچار افسردگی شدید شدم. در‌ها را به روی خودم می‌بستم و کمتر می‌شد که کسی را ملاقات کنم. نزد یک دکتر برای من پرونده تشکیل شده بود اما آنقدر از لحاظ روحی دچار افسردگی شده بودم که تا یک ماه آنجا نرفته بودم. بعد از یک ماه برای نخستین بار با شوهرم به آنجا رفتیم. زمانی که آن دکتر از شوهرم پرسید که چرا به همسرت نگفتی که ایدز داری، او جواب داد که من او را دوست داشتم و نمی‌خواستم او از من جدا شود. می‌ترسیدم که با من ازدواج نکند و او را از دست بدهم. گاهی اوقات آن دکتر برای روحیه دادن به من و مشاوره با خانه ما تماس می‌گرفت و حالم را می‌پرسید.

شوهرم نمی‌گذاشت که دارو مصرف کنم

به خاطر وضعیت روحی بدم و این‌که سیستم دفاعی بدنم کاهش پیدا کرده بود مجبور شدم که دارو مصرف کنم. شوهرم نمی‌گذاشت که من دارو مصرف کنم. می‌گفت که می‌خواهند با این دارو‌ها ما را بکشند اما او که به فکر سلامتی من نبود می‌خواست با پول دارو‌های من برای خودش شیشه بخرد و مصرف کند. او به خاطر مصرف شیشه بسیار شکاک شده بود، از آسمان و زمین مرد می‌تراشید و مرا متهم به خیانت می‌کرد. از یک طرف نه می‌توانستم با وجود شوهرم دارو مصرف کنم و نه می‌توانستم دارو‌هایم را قطع کنم. دکترم مجبور شد که دارو‌هایم را در سطل آشغال بگذارد و از من بخواهد که به بهانه بردن آشغال‌ها آن‌ها را بردارم.

شوهرم به زندان رفت

به خاطر یک سرقت شوهرم دستگیر شد و به زندان رفت. زمانی که برای طلاق به دادگاه رفتم و پرونده‌های سرقت او را از نزدیک دیدم واقعاً متعجب شدم. تعداد بی‌شماری از پرونده‌های سرقت او روی میز دادگاه وجود داشت.

یک وکیل خیر وکالت مرا به عهده گرفت و توانستم طلاق خودم را از او بگیرم. بعد از حکم دادگاه برای طلاق، قرار بر این شد که شوهرم هفته‌ای ۴ ساعت دخترش را ببیند. پس از این‌که از زندان آزاد شد با این‌که علاقه‌ای به دیدن فرزندش نداشت، برای آزار و اذیت من هم هفته‌ای یک بار دخترش را می‌ بیند. پس از مدتی برای درمان بیماری هپاتیت دارو مصرف کردم اما کبدم بعد از مدتی به دارو‌ها مقاوم و دچار مشکل شد. مدتی است که با انجمن احیا آشنا شده‌ام و در کلاس‌های مشاوره اینجا شرکت می‌کنم. آشنایی با این انجمن خیلی به روحیه‌ام کمک کرده است. پس از یک مدت فردی که از او نگهداری می‌کردم فوت شد و مجبور بودم که دنبال کار دیگری برای تأمین مخارج خودم و دخترم باشم. در حال حاضر مشغول به کار هستم و مخارج خودم و دخترم را تأمین می‌کنم. دلم خیلی برای پسرانم تنگ شده، در حال حاضر پسر بزرگم ۲۶ ساله، پسر بعدی‌ام ۱۷ و آخری ۱۲ ساله هستند، کاش سرنوشت برای من طور دیگری رقم می‌خورد و می‌توانستم در کنار آن‌ها باشم. می‌خواهم بدانند که همیشه به یادشان هستم و خیلی دوستشان دارم.

2

دلم برای پسرم تنگ شده است

س-ش، زنی ۲۵ ساله است که از طریق شوهرش به ایدز مبتلا شده. فرزند دخترش را در ۱۱ ماهگی از دست می‌دهد و پسرش را پس از مرگ شوهرش از او می‌گیرند. او ۲ سال است که فرزند خود را ندیده است و می‌گوید تنها هدف زندگی‌اش دیدن فرزندش است. او می‌گوید اگر پسرش روزی این گزارش را خواند باید بداند که مادرش او را‌‌ رها نکرده است و او را خیلی دوست دارد.

تلخی مرگ فرزند

یک پسر داشتم که دوباره حامله شدم اما دخترم در ۱۱ ماهگی به علت نارسایی کبد فوت شد و من را تنها گذاشت. شوهرم به خاطر مرگ دخترمان مریض شد و به بیمارستان منتقل شد. غم از دست دادن دخترم به یک طرف، شوهر مریضم هم یکی از دغدغه‌های آن روز‌هایم بود.

مرگ شوهرم

۲۵ روز پس از بستری شدن شوهرم فهمیدم که او به ایدز مبتلا شده. پس از مشاوره با دکتر قرار شد که من و پسرم هم آزمایش دهیم، تا مطمئن شویم که به این بیماری مبتلا نشده‌ایم. پس از آزمایش فهمیدیم که من نیز به ایدز مبتلا شدم اما خدا رو شکر جواب آزمایش پسرم منفی بود و او مبتلا نشده بود. پس از مدت کوتاهی شوهرم به خاطر این بیماری فوت کرد و مرا تنها گذاشت.

پسرم را از من گرفتند

پس از این جریان خانواده شوهرم به حکم دادگاه حضانت فرزندم را از من گرفتند و تصمیم بر این شد که بعد از ۱۸ سالگی پسرم تصمیم بگیرد که می‌خواهد پیش من بماند یا نه، چرا به جرم این‌که شوهرم مرا به ایدز مبتلا کرده حضانت فرزندم را به خانواده شوهرم دادند و پسرم را نیز از محبت مادری محروم کردند .

خودکشی کردم

چندین بار دست به خودکشی زدم. تحمل داغ‌هایی که در این مدت کوتاه به من وارد شده بود برای روح جوان من سخت بود. یک دختر ۲۳ ساله چطور می‌تواند مرگ و از هم پاشیدگی تمام خانواده‌اش را در یک مدت کوتاه تحمل کند و با یک بیماری به سمتی‌‌ رها شود. از طریق یک رهگذر متوجه شدم که مرکزی به نام بیماری‌های رفتاری در کرمانشاه وجود دارد. زمانی که به آنجا رفتم اطلاعاتی را درخصوص ایدز دریافت کردم و فهمیدم ایدز هم مانند تمام بیماری‌ها یک بیماری است. در آنجا به من دارو داده شد تا بیماری‌ام را در یک حالت ثابت نگه دارند و از گسترش بیماری جلوگیری کنند. در آن زمان سیستم مقاومتی بدنم در حالت ۳۰۰ بود و قادر نبودم که با این بیماری کنار بیایم. باید بگویم که سیستم مقاومتی بدن افراد هرچقدر کاهش پیدا کند، افراد بیشتر به مرگ نزدیک می‌شوند. پزشکان مرکز به من یادآور می‌شدند که تو هیچ بیماری خاصی نداری فقط روحیه خودت را از دست دادی و دیگر خودت را باور نداری. زادگاهم هر لحظه برای من یادآور خاطرات تلخ بود. پیشنهاد‌هایی برای ترک زادگاهم به من داده شد، ترک زادگاهم می‌توانست به من در کنار آمدن با بیماری‌ام کمک کند.

ترک زادگاهم

دکتر‌ها نیز به من پیشنهاد می‌دادند که اگر یک مدت کوتاه زادگاهت را ترک کنی بهتر می‌توانی روحیه‌ات را به دست آوری، پس برای بهتر شدن روحیه خودم و فراموش کردن اتفاق‌های گذشته زادگاهم را ترک کردم و به تهران آمدم. در تهران با یک انجمن مشاوره در شهریار آشنا شدم و مرتب برای مشاوره به آنجا می‌رفتم. روحیه‌ام را توانستم تا حدودی به دست آورم و سیستم مقاومتی بدنم از ۳۰۰ به ۱۰۴۸ رسید که این نشانه خوبی در وضعیت بیماری و روحی‌ام بود. به خاطر نداشتن دفترچه بیمه به کمیته امداد معرفی و از آنجا به بهزیستی منتقل شدم. بهزیستی نیز مرا به انجمن احیاء معرفی کرد و اکنون ۳ هفته است که در کلاس‌های مشاوره و آموزشی اینجا شرکت می‌کنم.

۲ سال است که پسرم را ندیدم و اکنون دیدن پسرم تنها هدف زندگی من است. می‌خواهم زمانی که بزرگ شد از مشکلاتم و رنج‌هایی که در نبودش کشیدم بگویم. می‌خواهم به او بگویم که چگونه خواهر و پدرش را از دست دادیم و چگونه مرا از محبت مادری محروم کردند. می‌خواهم بداند که مادرش را از ابراز محبت مادری محروم کردند و مادرش او را‌‌ رها نکرده است. پسرم اگر روزی این گزارش را می‌خوانی بدان که مادرت خیلی دوستت دارد.

3

هنوز دوستش دارم

سال ۸۷ با همسرم ازدواج کردم. شوهرم بیرون از خانه کار می‌کرد و من نیز خانه دار بودم. رابطه مون خیلی خوب بود و خیلی همدیگر را دوست داشتیم. ۲ سال بود که از ازدواجم می‌گذشت. یک شب که برای میهمانی به خانه مادرم رفته بودیم حال شوهرم بد شد. مجبور شدم که او را به اتاق ببرم تا استراحت کند زیرا که نمی‌توانست محیط شلوغ آنجا را تحمل کند.

باور واقعیت‌های تلخ زندگی

کمی که گذشت حال شوهرم بهتر نشد. او را به بیمارستان بردیم. دکتر پس از معاینه برای او یک آزمایش نوشت. پس از چند روز متوجه شدیم که به ایدز و هپاتیت cمبتلا شده است. هیچ وقت متوجه نشدیم که چگونه به این بیماری مبتلا شده است اما حدس‌هایی نیز می‌توان در مورد چگونگی ابتلا او زد. شوهرم ۱۰ سال قبل از ازدواج با من اعتیاد داشت و به زندان رفته بوده و حدس می‌زند که در زندان مبتلا شده است.

افسرده شدم

۱۰ سال پیش زمانی که شوهرم اعتیاد داشت با زنی ازدواج می‌کند، اما آن زن به خاطر اعتیاد او را ترک می‌کند و طلاق می‌گیرد. او پس از ۱۰ سال تصمیم می‌گیرد که ازدواج کند و اعتیاد را کنار بگذارد. بعد از آن اعتیاد را کنار می‌گذارد و با من ازدواج می‌کند. شوهرم حدس می‌زند که بیماری‌اش به خاطر زندان باشد اما در این مورد مطمئن نیست. دکتر به من توصیه کرد که برای اطمینان بیشتر آزمایش بدهم. پس از آزمایش متوجه شدم که من هم به ایدز مبتلا شدم. زمانی که متوجه بیماری خودم شدم تا یکی دو ساعت حالت عادی نداشتم و باور نمی‌کردم که مبتلا شده‌ام. پس از مدتی که بیماری خودم را باور کردم، دچار افسردگی شدم و نزد روانپزشک مراجعه کردم. شوهرم همیشه می‌گوید اگر می‌دانستم که بیمار هستم هیچ وقت تو را بیمار نمی‌کردم و در این مورد بسیار عذاب وجدان دارد.

می‌خواهم بچه دار شوم

پس از مدتی حال روحی‌ام بهتر شد و باور کردم که ایدز نیز مانند بیماری‌های دیگر است. پس از ۲ سال بچه دار شدم اما متأسفانه فرزندم در ۵ ماهگی به خاطر بیماری‌ام فوت شد. در آن زمان شنیده بودم که فرزند از طریق سزارین به ایدز مبتلا نمی‌شود و من نیز می‌خواستم که طعم مادر بودن را حس کنم اما متاسفانه شانس با من یار نبود و ۲ بار سقط جنین داشتم و نتوانستم صاحب فرزند شوم. از‌‌ همان دوران ازدواج تحت نظر پزشک هستم تا باردار شوم و تمام تلاش خودم را برای بچه دار شدن می‌کنم. با این شرایط هیچ وقت ناشکری نکردم و تسلیم رضای خداوند بودم. بعد از این‌که فهمیدم که از طریق شوهرم مبتلا شدم هیچوقت علاقه‌ام را نسبت به او از دست ندادم زیرا که او از عمد مرا به این بیماری مبتلا نکرده بود و خودش هم نمی‌دانست که بیمار است.

خوشبختانه حالم بهتر است

از طریق یکی از دوستانم با انجمن احیا آشنا شدم. آشنایی با این انجمن تأثیر مهمی در زندگی و روحیه‌ام داشت. در حال حاضر ۳ سال است که با شوهرم دارو مصرف می‌کنیم و بهتر از قبل هستیم. مقاومت بدنی من در سال‌های اول ۱۰۰ بود و در حال حاضر خوشبختانه و به لطف خداوند به ۸۰۰ رسیده است. باید بگویم که مقاومت بدنی اگر زیر ۱۰۰ باشد بسیار خطرناک است.

نمی‌توانم بگویم که بیمارم

در انجمن احیا جلسه‌هایی برای تقویت اعتماد به نفس تشکیل می‌شود که این جلسه‌ها توانسته تا حدود زیادی روحیه‌ام را تقویت کند. در اینجا با اعضای انجمن به پارک و سفرهای زیارتی می‌رویم. برای تأمین داروهای خود و شوهرم و علاقه‌ای که به بچه‌ها دارم از فرزند یک خانم شاغل نگهداری می‌کنم. رابطه او با من خیلی خوب است و مرا خیلی دوست دارد اما متأسفانه هنوز نتوانستم به خاطر ضعف فرهنگ جامعه به آن‌ها بگویم که بیمار هستم. خوشبختانه از زمانی که کار می‌کنم روحیه‌ام خیلی بهتر شده است.(ایران/ یاســـمن صادق شیرازی)


ادامه مطلب ...

آه از این پاها که آرام و قرارم را گرفته‌اند

این حالت که در پزشکی به آن سندرم پاهای بی‌قرار می‌گویند، نوعی اختلال عصبی به شمار می‌رود که با نشانه‌هایی چون احساس ضربان در پا، احساس کشش، مورمور و سایر احساس‌های ناخوشایند همراه است و بعضی اوقات بیمار را وامی‌دارد هر از گاهی پاهای خود را حرکت دهد تا از این حالت خلاص شود.

در مراحل ابتدایی بیماری، این احساس شب‌ها که فرد در حال استراحت است سراغ بیمار می‌آید و در طول شب ممکن است بر شدت آن افزوده شود. در اغلب مواقع، تکان‌دادن پاها احساس ناراحت‌کننده را از بین می‌برد. متمایزترین علامت این بیماری فعال‌شدن علائم با شروع استراحت است که در بیشتر موارد خوابیدن را برای بیماران دشوار می‌کند و باعث بی‌خوابی آنها می‌شود. درمان نکردن چنین وضعی خستگی و بی‌خوابی روزانه را به دنبال دارد که روی کیفیت زندگی و حتی کار و روابط خانوادگی نیز اثر می‌گذارد. در این میان، بسیاری از افراد این بیماری را جدی نمی‌گیرند و از این رو به دنبال درمان و بهبود علائم نیستند.

سندرم پاهای بی‌قرار هم در زنان و هم در مردان رخ می‌دهد، ولی شیوع آن در زنان دو برابر مردان است. شروع این اختلال در هر سنی امکان‌پذیر است، ولی علائم آن معمولا در میانسالی و بالاتر تشدید می‌شود. این سندرم در واقع نوعی اختلال حرکتی به شمار می‌رود که فرد مبتلا برای رهایی از این احساس آزاردهنده باید پاهای خود را حرکت دهد. علائم سندرم پاهای بی‌قرار در موارد نادر در بازوها، تنه یا ناحیه سر نیز ممکن است احساس شود. هرچند گاه این علائم یک طرف اندام را درگیر می‌کند، اغلب مواقع در دو طرف رخ می‌دهد. مبتلایان به سندرم پاهای بی‌قرار برای کاهش علائم بیماری معمولا وقتی روی زمین نشسته یا خوابیده‌اند، پاهای خود را حرکت می‌دهند و همین امر به طور مداوم برای آنها آزاردهنده می‌شود. این علائم شب‌ها تشدید می‌شوند و صبح‌ها معمولا از بین می‌روند. چنین حالتی ممکن است در سفرهای طولانی‌مدت با اتومبیل، نشستن طولانی روی صندلی یا پروازهای درازمدت شدت بگیرد. شدت این علائم در افراد متفاوت است؛ عده‌ای تنها یک یا دو شب در هفته آن را تجربه می‌کنند، ولی در موارد شدیدتر، این حالت‌ها بیشتر از دو بار در هفته تکرار و اختلال خواب ناشی از آن به مرور خسته‌کننده می‌شود.

عوامل پدیدآورنده

در بیشتر موارد، علت اصلی بروز سندرم پاهای بی‌قرار ناشناخته است. با وجود این، پزشکان معتقدند که بخش اعظم این بیماری به دلایل ژنتیکی بروز می‌کند. در اغلب خانواده‌هایی که با این اختلال دست و پنجه نرم می‌کنند علائم غالبا پیش از چهل‌سالگی بروز می‌کند. تغییرات ژنتیکی خاص نیز با ایجاد این علائم در ارتباط است. علاوه بر این، کمبود میزان آهن در مغز نیز از دیگر عوامل ایجادکننده سندرم پاهای بی‌قرار محسوب می‌شود. ایجاد اختلال در مدارهای عصبی مغز که مسئول فعالیت و حرکت عضلات هستند ممکن است باعث بروز حرکات غیرارادی شود. مبتلایان به پارکینسون، نارسایی کلیوی، دیابت و بیماری‌های عصبی ـ محیطی بیشتر از دیگر بیماران در معرض ابتلا به این سندرم قرار دارند و درمان این‌قبیل بیماری‌های زمینه‌ای ممکن است از شدتِ علائم سندرم پاهای بی‌قرار بکاهد.

از سوی دیگر، مصرف داروهای ضدتهوع، داروهای مسکن و آرامبخش، ضدافسردگی‌های بالابرنده سروتونین و برخی داروهای سرماخوردگی و ضدحساسیت که خواص آرام‌بخشی دارند، خطر ابتلا به سندرم پاهای بی‌قرار را بیشتر می‌کنند.

علاوه بر این، زنان باردار، بویژه در سه ماه آخر بارداری، بیش از هر زمانی ممکن است دچار این سندرم شوند که علائم آن معمولا تا چهار هفته بعد از زایمان از بین می‌رود. بی‌خوابی و گاه مصرف مشروبات الکلی علائم را در برخی افراد تشدید می‌کند که با از بین رفتن این عوامل، نشانه‌ها بهبود می‌یابد.

با درمان علائم شروع کنید

سندرم پاهای بی‌قرار معمولا با بهبود نشانه‌ها درمان می‌شوند. تکان دادن پاها تنها راه موقت خلاصی از این اختلال است. گاهی نیز درمان بیماری‌هایی چون دیابت و بیماری اعصاب محیطی که با این بیماری در ارتباط هستند، ممکن است علائم را در فرد مبتلا کاهش دهد. تغییرات ایجادشده در سبک زندگی و فعالیت‌ها، نشانه‌های خفیف تا شدید را در مبتلایان این اختلال کاهش می‌دهد.

محققان بر این باورند که مصرف نکردن کافئین، مشروبات الکلی، تنباکو، مکمل‌های تامین‌کننده آهن، فولات و منیزیم، تغییر یا حفظ الگوی منظم خواب، داشتن برنامه ورزشی مناسب، ماساژ پاها، حمام آب گرم یا استفاده از پدهای گرمایشی یا بسته‌های یخی مشکل بیماران را کم می‌کند. مکمل‌های آهن نیز برای افرادی که به کمبود این ماده در بدن مبتلا هستند توصیه می‌شود.

سندرم پاهای بی‌قرار معمولا به طور کامل درمان نمی‌شود و مبتلایان تا پایان عمر با آن دست و پنجه نرم می‌کنند؛ ولی با رعایت برخی موارد و مصرف داروهای تجویزی می‌توانند کیفیت زندگی خود را تا حد قابل توجهی بالا ببرند و علائم بیماری خود را مهار کنند. در مواردی که فرد دچار کم‌خونی یا فقر آهن باشد با مصرف مکمل‌های آهن علائم بیماری بهبود می‌یابد. در برخی موارد، عروق واریسی در ناحیه پاها ممکن است باعث بروز سندرم پاهای بی‌قرار شود که پزشکان عمل جراحی را برای رفع این مشکل توصیه می‌کنند. کاهش یا قطع مصرف کافئین در رژیم غذایی و اجتناب از مصرف نیکوتین و سیگار به بهتر شدن شرایط بیمار کمک می‌کند. خوب خوابیدن و ورزش کردن تاثیر خوبی روی مهار علائم سندرم دارد. تاثیر کافئین در بدن گاه تا 12 ساعت ادامه دارد.

از آنجا که بی‌خوابی و اختلال خواب از اصلی‌ترین عوارض سندرم پاهای بی‌قرار به شمار می‌رود، پزشکان معتقدند تنظیم ساعت خواب (به طوری که فرد مبتلا در ساعت مشخصی به رختخواب رود و در ساعت مشخصی از خواب بیدار شود) می‌تواند چرخه خواب او را منظم کند و به مرور اختلال خواب در مبتلایان به سندرم پاهای بی‌قرار کاهش می‌یابد.

انجام برخی حرکات کششی روی ماهیچه‌های بدن، بخصوص پاها، پیش از خواب از شدت گرفتگی‌ها و مورمور شدن پاها حین خواب جلوگیری می‌کند.

حمام با آب گرم پیش از خوابیدن علاوه بر آرام‌کردن ماهیچه‌ها، خواب آرامی را برای افراد مبتلا به همراه می‌آورد و علائم بیماری را کاهش می‌دهد. علاوه بر این، استفاده از بسته‌های یخ یا کیسه‌های آب گرم می‌تواند به شما کمک کند، ولی افراد باید آزمایش کنند که با کدام راهکار علائم بیماری کاهش می‌یابد.

انجام ورزش منظم در طول روز خواب بهتری در طول شب برای مبتلایان به سندرم پاهای بی‌قرار به همراه دارد. پیاده روی، دویدن آهسته، وزنه‌برداری و کار با وزنه و هرگونه ورزشی ممکن است علائم بیماری را بهبود ببخشد. در واقع، ورزش کردن حرکات ناخودآگاه پا را کاهش می‌دهد و باعث می‌شود بیمار شب‌ها خواب راحت‌تری داشته باشد. ثابت نشستن روی صندلی اتوبوس یا تماشای تلویزیون علائم سندرم پاهای بی‌قرار را تشدید می‌کند؛ بنابراین انجام کارهای ذهنی که حواس بیمار را پرت کند مانند حل جدول، کتاب خواندن یا انجام بازی رایانه‌ای ممکن است علائم را کاهش دهد.

حرکت دادن پاها و راه رفتن حالت ناخوشایندی که در سندرم پاهای بی‌قرار رخ می‌دهد را کاهش می‌دهد. همچنین ماساژ ماهیچه‌های پا، بویژه قبل از خواب، علاوه بر این که علائم سندرم را کم می‌کند، خواب راحت‌تری نیز برای بیماران در پی خواهد داشت.

از نظر برخی محققان، استرس و اضطراب یکی از عوامل مستعدکننده شروع سندرم پاهای بی‌قرار به شمار می‌رود. بنابراین، استفاده از داروها و درمان‌های آرامبخش که اضطراب و استرس را کم می‌کند، علائم بیماری را نیز کاهش می‌دهد. عمیق نفس کشیدن از دیگر راه‌های کاهش استرس است؛ بنابراین پزشکان توصیه می‌کنند افراد مبتلا به سندرم پاهای بی‌قرار با تنفس آهسته و عمیق به همراه گوش کردن موسیقی آرام قبل از خواب خواب راحت‌تری را تجربه کنند. (جام جم سرا/منابع: ninds.nih.gov+medicinenet.com/ترجمه: ندا اظهری/سیب، ضمیمه سه شنبه روزنامه جام جم)


ادامه مطلب ...

لنزهایی که بینایی را هدف گرفته‌اند

[ad_1]
مفیدستان:
 شاید بدون‌اغراق بتوان گفت که چشم، حرف اول را در زیبایی چهره می‌زند و همین امر باعث شده افراد به‌ویژه خانم‌ها گرایش زیادی به زیباتر جلوه‌دادن این عضو مهم از بدن داشته باشند. تنوع رنگ چشم معمولا زیاد است اما عده‌ای ترجیح می‌دهند رنگ‌های مختلفی را امتحان کنند تا شاید چهره‌ای متفاوت‌تر را تجربه کنند. یکی از ساده‌ترین و دم‌دستی‌ترین راه‌ها برای این کار استفاده از لنزهای تماسی رنگی است که معمولا در هر مغازه فروش لوازم آرایشی، داروخانه و آرایشگاهی می‌توان آنها را پیدا کرد، غافل از اینکه استفاده از این قبیل لنزهای اغلب غیراستاندارد، سلامت چشم و بینایی افراد را هدف گرفته است.

به گزارش شفاف، از آنجایی که این لنزها رنگ عنبیه چشم را زیباتر می‌کند و ظاهر روشن‌تر و بزرگ‌تری به آن می‌دهد، بسیار پرطرفدارند و روزبه‌روز بر تعداد مشتریان لنزهای رنگی افزوده می‌شود. طبق آمار، حدود 125 میلیون نفر در دنیا از لنزهای تماسی استفاده می‌کنند. متوسط سن استفاده از این لنزها 31 سال است و دوسوم مصرف‌کنندگان آن را زنان جوان تشکیل می‌دهند. به گزارش «شینهوآ»، بیشترین عارضه‌ای که بر اثر استفاده غیراصولی از لنزهای رنگی تمایس دامن‌گیر مشتریان آن می‌شود، نابینایی و آسیب شدید وارده به بافت چشم است و اغلب مصرف‌کنندگان این محصول آرایشی سلامتی خود را فدای مد می‌کنند. این لنزها به دلیل قیمت مناسبی که دارند بیش از پیش مورد استقبال قرار گرفته‌اند. در چین، یک جفت لنز تماسی رنگی با قیمت ناچیزی تنها معادل چهار دلار به فروش می‌رسد.

خطراتی که چشم را تهدید می‌کند
معمولا لنزهای تماسی که هنگام استفاده به چشم فشار وارد می‌کنند، ممکن است تهدیدی برای سلامت چشم‌ها به شمار روند. همچنین محققان هشدار می‌دهند که استفاده از لنزهای رنگی تماسی با کیفیت پایین ممکن است باعث ایجاد خراشیدگی یا حتی سوراخ شدن شبکیه چشم شود که درنهایت نابینایی را به ارمغان می‌آورد. از سوی دیگر، لنزهای تماسی خطر عفونت چشم را نیز افزایش می‌دهد. قرمز شدن و کاهش اکسیژن رسیده به چشم از دیگر خطرات استفاده از این قبیل لنزهاست. بنابراین محققان توصیه می‌کنند افراد نباید روزانه بیشتر از 10 ساعت از لنزهای تماسی استفاده ‌کنند. وقتی حرف از لنزهای آرایشی به میان می‌آید، این مدت زمان تنها به زیر چهار ساعت کاهش می‌یابد و نباید بیشتر از این مدت در داخل چشم باقی بماند. تمیز کردن نامناسب لنزها و جایگزینی غیراصولی آنها و عدم رعایت بهداشت لنزهای تماسی احتمال بروز مشکلات ناشی از آن را افزایش می‌دهد. «کراتیت» نوعی عفونت دردناک چشم است که اغلب با استفاده نامناسب از لنزهای تماسی ایجاد می‌شود و سالانه باعث مراجعه شمار زیادی از افراد به پزشک می‌شود.

لنزهای ویتامینه
اما درکنار مضراتی که برای لنزهای تماسی گفتیم، مدتی پیش دانشمندان گزارش کرده بودند که تعدادی از لنزهای تماسی موجود در بازار حاوی ویتامین E هستند و از آن می‌توان برای درمان آب سیاه استفاده کرد. این بیماری بعد از آب مروارید، دومین عامل نابینایی در دنیا به شمار می‌رود و حدود 67 میلیون نفر به آن مبتلا می‌شوند. در حال حاضر بیشتر از قطره‌های چشمی برای درمان آب سیاه استفاده می‌شود اما از آنجایی که بیشتر قطره‌، با اشک از چشم خارج می‌شود، به بافت موردنظر نمی‌رسد و نمی‌تواند در امر درمان به اندازه کافی موثر باشد به‌طوری که تنها یک تا پنج درصد قطره به قرنیه چشم می‌رسد. اما با ساخت لنزهای حاوی ویتامین E، محققان بر این باورند که دارو از طریق لنز به داخل چشم فرستاده می‌شود و نسبت به قطره، دو تا پنج دقیقه بیشتر باقی می‌ماند که اثر دارو را بیشتر می‌کند.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

سایت چشم پزشکی دکترعلیرضا نادریسایت چشم پزشکی دکترعلیرضا نادری جراح و متخصص چشم پزشکی و فوق تخصص پیوند قرنیه؛دارای نقاشی برجسته فروش انواع تابلو های نفیس نقاشی برجسته سنتی ومدرن در گالری طلایه مدیریت هنرسرای سایت چشم پزشکی دکترعلیرضا نادری سایت چشم پزشکی دکترعلیرضا نادری جراح و متخصص چشم پزشکی و فوق تخصص پیوند قرنیه؛دارای مدرک نقاشی برجسته پیشه‌ام نقاشی است؛ گاه‌گاهی قفسی می‌سازم با رنگ، می‌فروشم به شما تا به آواز شقایق که در


ادامه مطلب ...