جام جم سرا: عصر روز جمعه شب، ۱۹ اردیبهشت ماه بود، سه دختر جوان به نامهای «مانیا یوسفی»، «رکسانا فرهی» و «نگار قربانی» به همراه نامزدهایشان برای جشن کوچکی که نگار به بهانه فارغالتحصیلیاش گرفته بود راهی پارک ارم شدند. چند وسیله را برای بازی انتخاب کردند تا حوالی ساعت ۲۲:۳۰ نوبت سوارشدنشان به دستگاه موش دیوانه (کریزی ماوس) رسید.
دخترها در یک کابین و پسرها در کابین بعدی جای گرفتند و وسیله همزمان با حرکت به روی ریل شروع به چرخیدن به دور خودش هم کرد و کم کم ارتفاع گرفت، صدای جیغ و خندههای هیجانی دهها نفری که سوار بر وسیلههای مختلف لونای یک پارک ارم شدن بودند فضا را پر کرده بود. در همین حین بود که موش دیوانه دچار نقص فنی شد، کابین حامل سه دختر در ارتفاعی حدود هشت متری در حال چرخش از ریل جدا شد و پس از سه برخورد روی زمین افتاد.
این تمام ماجرایی است که ظرف چند ثانیه زندگی سه دختر را زیر و رو کرد و فردای آن روز بسیاری از رسانهها به انتشار خبر این واقعه پرداختند.
افکار عمومی پارک ارم را مقصر حادثه میدانست اما جهانگیر، مدیرعامل این پارک با استناد به سوابق مدیریتیاش هرگونه اتهام از مجموعه تحت امر را مبرا میدانست و معتقد بود که این دستگاه که به تازگی نیز به بهرهبرداری رسیده بود کاملا تحت اختیار پیمانکار بوده و اگر خطایی هم رخ داده از جانب پیمانکار بوده است.
اداره استاندارد وارد عمل و مشخص شد شفتی که اتصال دهنده کابین و ریل بوده شکسته و باعث وقوع این حادثه شده است؛ درست مانند سالهای نه چندان دور که راننده جانباخته در حوادث رانندگی به عنوان مقصر معرفی میشد و بعد هم معلوم نمیشد چه کسی باید جوابگوی خسارات حادثه باشد.
به نقل از ایسنا، پیمانکار موش دیوانه معتقد بود که چکهای روزانه دستگاه انجام شده و چک لیستها به عنوان سند بیعیب بودن دستگاه نیز موجود است اما تست شفت در چک لیستها نبود و تنها در بازدیدهای دورهای مورد ارزیابی قرار میگرفت.
سه دختر به بیمارستان حضرت رسول منتقل شدند و پس از آن به دلیل آنچه که والدینشان رسیدگی نامناسب بیمارستان اعلام کردند، نگار و رکسانا به بیمارستان آسیا و مانیا به بیمارستان نور افشار منتقل شدند.
روند درمان سه دختر آغاز شد. در همان روزها که خبرنگاران روزنامهها و خبرگزاریهای مختلف در لابی دو بیمارستان به دنبال خبری خاص از حادثه بودند، مشخص شد «نگار» دارای آسیبدیدگی جدی نخاعی شده و احتمال فلج شدن همیشگیاش وجود دارد؛ او از ناحیه کمر و گردن دچار آسیب دیدگی شدید و شکستگی دنده و لگن و چند مهره کمر نصیبش شده بود.
چند روز بعد از حادثه مدیرعامل پارک ارم نشستی خبری برگزار کرد و از پدران سه دختر حادثه دیده نیز برای حضور در این نشست دعوت کرد. ایرج جهانگیر در نشست ظهر روز جمعه خود اعلام کرد که تمامی هزینههای درمانی و بیمارستانی این سه دختر از سوی پارک ارم پرداخت خواهد شد. او از رسانهها نیز انتقاد کرد و گفت که حال مجروحان حادثه را وخیمتر از آنچه که بود اعلام کردهاند در حالی که هیچ یک از دختران قطع نخاع نشدهاند با وجود این، به عنوان فردی که مقصر حادثه نیست بخاطر وقوع این حادثه از مردم و خانوادههای «یوسفی» و «قربانی» و «فرهی» عذرخواهی کرد!
پس از این سخنان «اسماعیل قربانی»، پدر «نگار» گفت که نمیشود پارک ارم به عنوان محلی که این حادثه در آن رخ داده تقصیری نداشته باشد و ما پیگیر شکایتمان هستیم و امیدواریم با دستور ویژهای که از سوی مقام قضایی برایی پیگیری این پرونده صادر شده، هرچه زودتر تکلیف مشخص و با متخلفان برخورد شود.
***
حالا چند روز بیشتر از دو ماه از روز حادثه گذشته است. «رکسانا» و «مانیا» از بیمارستان ترخیص و به خانه منتقل شدهاند، اما «نگار» همچنان در وضعیتی وخیم از بیمارستان آسیا به بیمارستان نور افشار منتقل شده است. وضعیت هیچ کدام از سه دختر مطلوب نیست؛ هیچ کدام امکان حرکت عادی را ندارند و پزشک استراحت مطلق را برایشان تجویز کرده است.
پدر نگار درحالی که نگران ادامه درمان دخترش بود، گفت: نگار در آزمون کارشناسی ارشد پذیرفته شد اما متاسفانه امکان حضور در آزمون عملی را پیدا نکرد و با مساعدت سازمان سنجش قرار شد تا سهمیهاش برای دوره بعد محفوظ بماند اما نگرانی من از روند درمان اوست. واقعیت این است که نگار عملا از گردن به پایین حرکت چندانی ندارد و گرچه روحیهاش خوب است اما تغییری در وضعیتش رخ نداده است. نگرانی دیگر ما عفونت ادارای و زخم بستر است که با توجه به مدت زیای که دخترم در بیمارستان بوده وی را تهدید میکند.
قربانی با اشاره به سخنان پزشکان معالج دخترش گفت: به ما گفتهاند که نگار خوب میشود اما نمیتوان زمانی برایش تعیین کرد و نمِیتوان گفت که وی چه زمانی به حالت نزدیک به قبل از حادثه باز خواهدگشت.
او از هزینههای درمان دخترش نیز نگران است و با بیان اینکه تا کنون حدود ۱۰۰ میلیون تومان برای درمان دخترش هزینه شده است، ادامه داد: حدود ۷۵ میلیون تومان از هزینهها را پارک ارم پرداخت کرده اما از حدود دو هفته پیش به ما گفتهاند که امکان پرداخت مابقی هزینهها را ندارند و هزینهکرد بیش از این مبلغ از اختیارات مدیر مجموعه ارم خارج است. حالا ما نمیدانیم گناه دختر من چیست؟ او فقط برای تفریح با دوستانش به پارک رفته بود وحالا دو ماه است که روی تخت بیمارستان افتاده؛ قرار بود چند ماه دیگر ازدواج کند و به فرانسه برود اما حالا به این روز افتاده و هیچکس هم جوابگوی ما نیست؛ نتایج شکایاتمان اعلام نشده و پارک ارم هم به فعالیتش ادامه میدهد.
قربانی ادامه داد: به ما گفتهاند مابقی هزینهها را از بیمه بگیریم، بیمههم پرداخت هزینهها را به اعلام نظر دادگاه موکول کرده و با این وضع فکر نمیکنم تا چند ماه آینده حکمی از دادگاه صادر شود، حالا سوال من اینجاست که در این مدت هزینههای درمان دخترم ر از کجا باید تامین کنم؟.
«رکسانا» نیز گرچه از بیمارستان مرخص شده اما آن طور که سینا فرهی، پدرش به خبرنگار ما گفته است هشت نه ماهی را باید در خانه استراحت مطلق داشته باشد. او در این باره گفت: مهرههای گردن رکسانا جابجا شده، باید چندین جلسه فیزیوتراپی برود و آزمایشهای مختلفی انجام دهد، در حال حاضر نباید از جایش بلند شود و امکان حرکت هم ندارد.
او درباره شکایتش از مسببان حادثه نیز گفت: پیمانکار که با قید وثیقه آزاد است و باید کارشناس برای بازدید از محل اقدام کند. متاسفانه علیرغم اینکه دستور پیگیری و رسیدگی سریع به این حادثه اعلام شده بود اما تا کنون اتفاق خاصی در پرونده شکایتمان رخ نداده و هنوز کیفر خواستی برای این ماجرا صادر نشده ست. در واقع پرونده هنوز در دادسرای صادقیه است و به هنوز به مجتمع قضایی قدس نرفته است.
فرهی درباره قولهایی که پارک ارم درخصوص پرداخت هزینهها داده بود نیز گفت: تنها مبلغی که من از مسئولان پارک دریافت کردم حدود سه میلیون تومان بود و بعد از آن هم پیگیر ماجرا نشدم و نمیدانم که آیا پرداختها قطع شده یا خیر؟
«مانیا یوسفی» نیز بیش از شش ماه باید استراحت مطلق داشته باشد، مهرههای کمرش آسیب جدی دیده و نمیتواند تحرک چندانی داشته باشد و خانواده وی نیز به همراه خانوادههای قربانی و فرهی پیگیر ماجرای شکایتشان هستند.
جام جم سرا: پورعرب با بیان مراتب سپاس خود از مردم برای دعاهایشان که با تلاش پزشکان در درمان و بازگشت سلامتی به او همراه بود افزود: بیماری سرطانم خوش خیم بود.
بازیگر فیلمهای نرگس و عروس که با چهرهای متفاوت از سالهای جوانی و آنچه پیشتر از وی دیده بودیم در تلویزیون حاضر شده بود، با اشاره به اینکه چندی است به دنیای سینما بازگشته، گفت با دنیای بازیگری خداحافظی کرده و قصد فیلمسازی دارد.
وی اظهار کرد: برای من جالب است کسانی که مرا میشناختند هرگز در این دوره ۴ ساله بیماری به من زنگ نزدند و البته چه بسیار کسانی که با من کاری نداشتهاند اما همواره جویای حالم بودند.
به گزارش جامجمسرا، او با اشاره به انتشار شایعه درگذشت خود در برخی رسانهها، با عذرخواهی از پسرش گفت: با پسرم تماس گرفته بودند و گفته بودند پدرت فوت کرده. ما هم مثل دیگران خانوادهای داریم، فرزند و مادر و اقوام و دوستانی داریم، این شایعات آنها را نگران میکند.
پورعرب در پایان سخنانش در حالی که با مردم صحبت میکرد گفت: رمز مانایی بازیگر، مردمی بودن اوست. این مردم هستند که بازیگری را ماندگار یا گذرا میکنند. من از همه میخواهم با هم کمی مهربانتر باشیم.
جام جم سرا به نقل از ریتم زندگی: رابطه و آشنایی ما برمی گردد به ۱۷ سال قبل، یعنی دوستی مرتضی پاشایی با برادرم. اما همکاری و آشنایی نزدیکتر حدود ۵ سال است که بین ما به وجود آمده. به خاطر میآورم برادرم در منزل جشن تولد گرفته بود، گفت یکی از دوستانم را هم دعوت کردهام که صدای بسیار زیبایی دارد. آن دوست مرتضی پاشایی بود؛ او به خانه ما آمد و به افتخار برادرم ترانهای با ساز خواند و اجرا کرد و همه مهمانها با هیجان او را تشویق کردند و از اجرای زیبایش لذت بردند. همانجا به او گفتم که من مطمئنم شما به جاهای خیلی خوبی میرسید.
از آن شب به بعد مرتضی پاشایی را ندیدم تا چند سال بعد که قطعه «یکی هست» را منتشر کرد و من برای تبریک به ایشان پیامی دادم «که یادتان هست که گفتم موفق میشوید؟» همان موقع بعد از کمی گفتگو مرتضی به من گفت که این روزها در حال جمع کردن یک گروه و تدارک دیدن کنسرت هستم و میخواهم از شما برای طراحی لباسهایم کمک بگیرم، چون میدانست که من در این زمینه فعالیت میکنم و من پیشنهادش را قبول کردم و همکاری نزدیک ما آغاز شد.
اوایل اجراها زیاد نبود اما مطمئنم بودم که مرتضی ستاره درخشانی خواهد شد. از آنجایی که قبلا ویولن میزدم کمی گوش موسیقی داشتم و حس میکردم که صدای زیبایش مورد توجه قرار میگیرد. برای طراحی لباس کارم را آغاز کردم، میدانستم که علاقه زیادی به یکی از خوانندگان پاپ معروف دنیا دارد، برای همین در کارهایم فاکتورهایی را در نظر میگرفتم که شبیه ستاره مورد علاقهاش باشد. من از مرتضی خواهش کردم که فرم موهایش را تغییر بدهد. اصلا دلش نمیخواست این کار را انجام دهد و موهایش را کوتاه کند، ولی با اصرار من قبول کرد. تا دو ساعت اول بعد از کوتاهی، خودش از دیدن چهرهاش در آیینه شوکه شده بود، اما بعد به این نتیجه رسید که ای کاش زودتر این کار را میکردم. بخصوص وقتی واکنش دیگران را میدید که همه تایید میکردند و میگفتند چقدر با موی کوتاه زیباتر شدی.
زمان گذشت و این همکاری ادامه داشت. گاهی مرتضی معده درد شدید میگرفت و همین امر باعث شد که تصمیم بگیرد سراغ دکتری برود و آزمایش و عکسی تهیه کند. تا آن روز کذایی که معده درد شدیدی گرفت. این بار خیلی بدتر از دفعات قبل بود و به اصرار دوستان و خانوادهاش برای آزمایش و ویزیت پیش دکتر رفت و متوجه شدند که توموری در معده اوست. باز هم قضیه خیلی جدی به نظر نیامد و در تاریخ ۱۸ آبان ۹۲ در بیمارستان نیکان جراحی کوچکی انجام داد و به خانه آمد. بعد از چند روز جواب آزمایش و نمونه برداریها آماده شد. یک تیم پزشکی و روانکاو سراغ مرتضی آمدند. باورمان نمیشد که آنها پیام آور چه خبر تلخی هستند.
مهربانترین و افتادهترین آدم زندگی من مرتضی پاشایی است. با همه مهربان بود و اصلا اهل غیبت و کینه ورزی و دروغ گفتن نبود. همه دوستان نزدیکش میدانند که تا چه حد شوخ طبع و پر انرژی بود، دل هیچ کس را نمیشکست حتی کسانی که اصلا از نظر راه و روش و شیوه و تفکر زندگی با او همخوانی و همفکری نداشتند |
ابتدا با او صحبت کردند و گفتند که به نظر ما تو خیلی قوی و با اراده هستی و میتوانی از پس مشکل جدیدی که پیش رو داری بربیایی. بیماری معده تو پیشرفتهتر از آن چیزی است که فکر میکنی و باید مراحل درمانی آغاز شود. مرتضی به آرامی پرسید یعنی سرطان؟ دکتر گفت سرطانِ سرطان که نه، ولی خب، تقریبا بله سرطان! شاید اسم سرطان خیلی سنگین و هولناک است اما تو با اراده میتوانی به آن غلبه کنی.
چند لحظه سکوت اتاق را فرا گرفت. من و مادر مرتضی کنارش بودیم. او اتاق را ترک کرد و لحظاتی با خودش خلوت کرد. رفتیم تا ببینیم در چه شرایطی است. آن لحظه بود که صدای گریه آرامش را شنیدم و بعد از چند دقیقه از اتاق بیرون آمد و فقط یک جمله گفت: «من نمیخواهم بمیرم.»
قرار بر آغاز دوره شیمی درمانی شد و اجراهای مرتضی روز به روز بیشتر و فشردهتر میشد. اما اصلا حاضر نبود لحظهای موسیقی را کنار بگذارد و میگفت انرژیای که از مردم و صحنه میگیرم مثل شیمی درمانی به درمانم کمک میکند.
قدر ثانیههایم را میدانم
مرتضی را از زمانی میشناختم که اصلا شناخته شده نبود، ولی این ویژگی او برای من کاملا شناخته شده و بارز بود. عشق به موسیقی، پشتکار و تواضع، بنابراین حتی سرطان هم نتوانست او را از علاقهاش جدا کند، بلکه این بیماری باعث شد که او سرعت کار و موفقیتش را بالاتر ببرد و از همه لحظاتش استفاده مفید بکند، خودش میگفت من قدر تک تک ثانیههایم را میدانم و میدانم که این لحظات ارزشمند است.
مرتضی قبل و بعد از شهرت
مرتضی هیچ فرقی با قبل نکرد، حتی آن دورهای که معروف نبود همین قدر متواضع و فروتن بود. حس میکردم درست شبیه همین مثال است که درخت هر چه پر بارتر افتادهتر و سر به زیرتر. به جرات میگویم افتادهترین آدمی که در زندگی دیدم مرتضی پاشایی بود. دلم نمیآید فعل بود را به کار ببرم. پس میگویم مهربانترین و افتادهترین آدم زندگی من مرتضی پاشایی است. با همه مهربان بود و اصلا اهل غیبت و کینه ورزی و دروغ گفتن نبود. همه دوستان نزدیکش میدانند که تا چه حد شوخ طبع و پر انرژی بود، دل هیچ کس را نمیشکست حتی کسانی که اصلا از نظر راه و روش و شیوه و تفکر زندگی با او همخوانی و همفکری نداشتند.
با آنها هم به روش خودشان برخورد میکرد و به این تفاوت عقیده و سلیقه احترام میگذاشت. حس میکنم او با همه فرق داشت.
روند کاری او بعد از سرطان و تغییر رفتارش
به نظرم مراقب بود تا مبادا کسی را برنجاند، البته قبلا هم هرگز این کار را نمیکرد، اما مراقبتش بیشتر شده بود. همیشه میگفت من اصلا به مرگ فکر نمیکنم.
او این اواخر با خنده میگفت آنقدر شایعه مرگ مرا منتشر کردهاند که اگر این بار واقعا بمیرم یک نفر هم برای خاکسپاری من نمیآید و همه میگویند باز هم شایعه است |
تا لحظات آخر به برنامه اجراهایش فکر میکرد. اول از همه ملودیها را از پشت تلفن برایم میگذاشت و گوش میدادم و به نظر افراد نزدیک زندگیاش توجه میکرد و اهمیت میداد.
تغیر استایل و کلاه و...
همیشه به ست بودن لباسهایش توجه میکردم، چون ظاهر برایش بسیار مهم بود. این به این معنی است که او آراستگی را دوست داشت و همان طور که گفتم از طرح لباسهای مایکل جکسون هم ایده میگرفتم و به نظرم میآمد که باید فرم لباسهایش با لقبش همخوانی داشته باشد. مرتضی لایق و شایسته واژه امپراتور است.
تغییر استایل بعد از بیماری
چون برایش ظاهر بسیار مهم بود، وقتی که موهایش را به خاطر شیمی درمانی از دست داد، گفت که میخواهم کلاه سرم کنم. پس کلاه باید به بقیه لباسهایش میآمد و همین امر باعث شد تا یک تغییر اساسی در تهیه و طراحی لباسها به وجود بیاید. همین جا باید بگویم مرتضی که تا این حد ظاهرش را آراسته میکرد و دلش نمیخواست مردم او را با چهره پریشان و بیمار ببینند و حتی وقتی پرستارها به اتاقش میآمدند عینکش را میزد، حال یک فرد بیمعرفت و از خدا بیخبر میآید و در آن حال دلخراش از مرتضی فیلم و عکس میگیرد. من آن فیلم را ندیدهام و هرگز نمیبخشیم کسی را که چنین بیرحمیای در حق مرتضی کرد...
احساس کلاه و عینک
مدام سوال میکرد بچهها ظاهرم بد نیست، همه ما میگفتیم نه، با موی کوتاه و کت آبی خیلی هم خوش تیپ هستی.
آن زمان شایعه سرطان او بسیار پیچیده بود و مرتضی خودش دوست نداشت کسی علت تغییر استایل و نام بیماری را بداند. ناراحت میشد و غصه میخورد و حتی به خود شما گفت باید یک گفتگو یا مطلبی بنویسید که در آن اشارهای به کلمه سرطان نشود، اما هوادارانم بدانند که من بیماری پیشرفته معده دارم و قاعدتا تحت درمانم. چون این شایعهها انرژی من را میگیرد، وقتی که از خواب بیدار میشوم و مادرم یا دوستی با صدای لرزان به من زنگ میزند و تا گوشی را برمیدارم با گریه میپرسد مرتضی زندهای؟ هم خودم شوکه میشوم و هم عزیزانم آسیب میبینند، اما وقتی که این شایعات بیشتر شد دیگر به آنها اهمیت نداد و با انرژی بیشتر کارش را ادامه داد.
این اواخر با خنده میگفت آنقدر شایعه مرگ مرا منتشر کردهاند که اگر این بار واقعا بمیرم یک نفر هم برای خاکسپاری من نمیآید و همه میگویند باز هم شایعه است.
علایق مرتضی
اول موسیقی، موسیقی، موسیقی و بعد همیشه میگفت من عاشق غذا خوردن هستم، البته این اواخر از خوردن هر غذایی محروم شد، غذای خانگی را به شدت دوست داشت، اما روزهای آخر ناچار بود که از طریق سرم و دارو نیازهای بدنش را تامین کند.
به دنبال معجزه
او فقط میدانست بیماریاش سخت است، به پیمان عیسیزاده سرپرست گروه و دوستش اعتماد کامل داشت و تمام مدارکش را به او سپرد تا با دو سه تیم پزشکی در مورد بیماری و مراحل درمان صحبت کنند. پیمان با کشورهای مختلف و تیمهای پزشکی زیادی مشورت کرد و همه و همه همین نظر را داشتند؛ سرطان، شیمی درمانی، زمان محدود، معجزه.
شنیدم که میگفتند مرتضی روز شنبه به خاک سپرده شده و مراسم یکشنبه نمادین بوده! هرگز این واقعیت ندارد |
مرتضی به تیم پزشکیاش اعتماد کامل داشت اما این را میگفت که اگر کسی بیاید بگوید با هر مبلغی و در هر کجای دنیا امکان درمان تو وجود دارد، لحظهای تامل نمیکنم و همه داراییام را میدهم تا این بیماری از بین برود و درمان شود.
محبوبترین ترانه مرتضی
روز برفی؛ بعد از اینکه در بیمارستان نیکان جراحی شد و بعد از اینکه قرار شد از بیمارستان به خانه بیاید، همه دوستان به خانهاش رفتیم برای استقبال؛ آنجا روی کامپیوتر روز برفی را که خودش خوانده بود، برای اولین بار پخش کرد. وقتی از پشت کامپیوتر بلند شد، تقریبا هیچ کس در اتاق نبود، همه یکی یکی با گریه از اتاق بیرون رفتند اما خودش حتی قطرهای اشک نریخت. غم عجیبی در آن کار موج میزد، هیچ کس جرات نداشت حتی کلمهای در مورد این بیماری لعنتی حرفی بزند. حال آن غم ترانه روز برفی در وجود همه ما ریشه کرده.
خاکسپاری مرتضی
یکشنبه ساعت ۷:۳۰ شب مراسم خاکسپاری انجام شد، شنیدم که میگفتند مرتضی روز شنبه به خاک سپرده شده و مراسم یکشنبه نمادین بوده! هرگز این واقعیت ندارد.
همان طور که میدانید شنبه مرتضی را از بیمارستان بهمن برای شست و شو به بهشت زهرا بردند تا روز یکشنبه جمعیت بدرقه کنندگان مرتضی بعد از تالار وحدت بدون معطلی به قطعه هنرمندان بیایند. اما واقعا این جمعیت و این استقبال با شکوه قابل پیش بینی نبود و یکشنبه ظهر این اتفاق نیفتاد، چراکه حتی آمبولانس حاوی مرتضی نتوانست خودش را به در ورودی قطعه هنرمندان برساند و با آن وضعیت نمیشد که مراسم انجام شود، بنابراین دوباره پیکرش را به سردخانه برگرداندند و قرار بر این شد که خاکسپاری تا قبل از اذان انجام شود، اما هر چقدر صبر کردند بهشت زهرا خلوت نشد، بنابراین تا ساعت هفت و نیم شب صبر کردیم.
مادر مرتضی هرگز راضی نبودند که خاکسپاری فرزندشان انجام شود اما اطرافیان این مادر داغدیده را متقاعد کردند و به یادش آوردند که در دین اسلام هم این اتفاق قبلا افتاده و ایشان قبول کردند و ساعت هفت و نیم شب یک شب پاییزی تلخ با او وداعی ابدی کردیم و در تاریکی شب مرتضی پاشایی برای همیشه ترکمان کرد.
جا دارد که تشکر ویژهای کنم از علی لهراسبی که یک سال زندگی مرتضی را بعد از تشخیص سرطان مدیون او هستیم، مرتضی را از این دکتر به آن دکتر میبرد و ما توانستیم فرصت بیشتری برای بودن در کنار این موجود آسمانی و دوست داشتنی داشته باشیم. (فرشته ملک محمود/تماشاگران امروز)