جام جم سرا: بخشش ماندگار «رضا علیآبادی» جوان 35 ساله اراکی برای همیشه یاد و خاطرهای زیبا را در اذهان به یادگار گذاشت. خانواده این جوان بعد از شنیدن خبر مرگ مغزی فرزندشان به اهدای عضو رضایت دادند تا هفت عضو اصلی این جوان 35 ساله به بیماران نیازمند بخشیده شود.
داوود علیآبادی برادر اهداکننده، لحظههایی را به تصویر میکشد که نگاه دختر شش ساله برای همیشه باید به آخرین قاب عکس یادگاری از پدر دوخته شود اما دلهایشان با این بخشش آرام میگیرد و میدانند که با تپیدن قلب رضا در سینه بیمار دیگری یاد او همیشه زنده خواهد ماند.
لحظههای سخت وداع
صدای نالههای پدری مهربان و رنج کشیده از راهروی بخش پیوند بیمارستان مسیح دانشوری به گوش میرسید. دلش آرام نمیگرفت و هراسان بود، انگار به دنبال گمشدهای میگشت. چند دقیقه یکبار بر بالین پسرش حضور پیدا میکرد و مویهکنان و زیر لب کلماتی را زمزمه میکرد. کمی آن طرفتر برادران رضا علیآبادی نمیخواستند باور کنند برای همیشه جای برادر در خانه خالی خواهد ماند، آنها حتی برای لحظهای چشم از پیکر برادر بر نمیداشتند.
داوود علیآبادی از روز حادثه اینگونه میگوید: «یک ماه پیش برادرم دچار سردردهای عجیبی شد، پزشکان پس از معاینات به این نتیجه رسیدند مغزش تورم شدیدی دارد و رگهای اصلی مغز دچار انسداد شده است. وقتی به اراک بازگشت با دست خالی آمد و میدانست زیاد زنده نمیماند اما باز هم برای خانوادهاش دست از تلاش و کوشش برنداشت و با آن وضعیت وخیمی که داشت کار میکرد.
شغل برادرم جوشکاری بود اما چند ماهی بود که شغلش را تغییر داده و در یک شرکت کارگری میکرد. با اینکه کارگر بود اما زندگی خوبی را برای همسر و فرزندانش مهیا کرده بود. دختر شش سالهای دارد که هر روز عصر چشم انتظار پدر مینشست تا به خانه بازگردد و او را به پارک ببرد.
چند روز پیش بود که در اثر سردرد او را به بیمارستان جم تهران منتقل کردیم اما پزشکان گفتند کار از کار گذشته است و نمیتوانند کاری برای برادرم انجام دهند. او دچار آمبولی مغز شده بود و هر ساعت که میگذشت مغزش بیشتر ورم میکرد.
او در حالت بیهوشی بود که پزشکان خبر مرگ مغزی وی را دادند، در آن لحظه تصمیمگیری سخت بود و شوکه شده بودم و نمیتوانستم پاسخ درستی به پزشکان بدهم. مدام با خود فکر میکردم به زن باردارش چه بگویم،به دخترش چه جوابی بدهم چون او هنوز چشم انتظار بود که چهره پدرش را ببیند.»
آخرین روزها
برادر اهداکننده عضو در ادامه میگوید: «وقتی به ما گفتند باید برادرم به بیمارستان مسیح دانشوری انتقال پیدا کند احساس کردم که دیگر او به زندگی باز نمیگردد، باید در این مرحله تصمیم سختی میگرفتم. از یک سو مطمئن بودم که دوباره به زندگی بازنمیگردد و از سوی دیگر باید برای اهدای عضو رضایت میدادیم. با خود فکر میکردم اگر به اهدای عضو رضایت ندهیم ممکن است هیچ یادگاری از او برایمان باقی نماند و میدانستم با این بخشش بخصوص بخشیدن قلبش برای همیشه یادش زنده میماند و وقتی قلب او در سینه جوان دیگری تپش داشته باشد رضا را در کنار خود خواهیم داشت.
رضا پسر سوم خانواده بود و هیچ وقت مظلومیتی را که در چهرهاش داشت فراموش نمیکنم.
خوشحال هستم که این بخشش جان بیماران زیادی را نجات میدهد. رضا همیشه در فعالیتهای اجتماعی شرکت داشت و مردمدار بود، به حدی مردم شهر برای او احترام قائل بودند که وقتی این خبر در شهر پیچید خیلیها به احترامش لباس سیاه پوشیدند.
با اهدای اعضای بدنش، مردانگی و شجاعت او در آخرین لحظه به بهترین شکل نشان داده شد. همه خانواده به اهدای عضو برادرم راضی بودند و پدرم بیشتر از همه به این کار راضی بود.او جوانی فعال بود که همیشه در مراسم و مناسبتهای مذهبی شرکت میکرد، نمیدانم امسال چه کسی محرم قرار است جای او را پر کند.
عشقی که به امام حسین (ع) داشت مثال زدنی نیست و با اینکه وضعیت مالی خوبی نداشت اما همیشه دست به خیر داشت و نیازمندان را کمک میکرد. با فامیل و اقوام مهربان بود و همیشه روابط خانوادگی و فامیلی را حفظ میکرد.»
وی میافزاید: «میدانم که با این بخشش قدم بزرگی برای سلامتی بیماران برداشتهایم و این کار، کاری خداپسندانه است. به نظر من هر خانوادهای که عضوی از عزیزش را میبخشد کار بزرگی انجام داده و این کار کمک تلقی نمیشود بلکه وظیفه هر مسلمانی است که به همنوع و هموطن خود کمک کند. امیدوارم آن جوانی که قلب برادرم را هدیه گرفته از این عضو مراقبت کند.» (ایران)
پنج شنبه 29 آبان 1393 ساعت 11:52
سران گروه ۲۰ در حاشیه دیدارهایشان مقداری هم از جدیت خاص این مراسم خارج شدند و با کوآلا، یکی از حیوانات بومی استرالیا عکس گرفتند. کوالا، خرسی است که به یکی از نمادهای استرالیا تبدیل شده.
به گزارش جام جم سرا ، شاید همین تنوع بیشمار میوهها و حرام شدن بخش زیادی از آنها در یخچال خانهها، جرقه پختن کمپوت را در ذهن مادران ایرانی زده است؛ دسر لذیذی که باب دندان همه اعضای خانواده و بیشتر از همه کودکان و سالمندان است.
کمپوتهایی که برای نجات میوههای مانده در پستوی یخچال درست میشود و شاید هم برای اینکه میوههای عزیز و لذیذ یک فصل، خوشمزه و ماندگارتر به فصل بعدی راهی شود.
کمپوت سیب، گیلاس و گلابی از سادهترین دسرهایی است که هنوز هم در خانههای ایرانیها پخته و در ظرفهای شیشهای رنگارنگ و در هوای سرد تراس و بالکن خانه یا پایینترین طبقه یخچال نگهداری میشود.
طرز تهیه کمپوت هم از قدیم تا به امروز یک روش ساده بوده؛ مادران میوههایی را که در معرض گندیدگی بوده برداشته، پوست آنها را جدا کرده و بعد از لکگیری، آنها را تمیز میشستند، بعد هم قابلمهای را پر از آب و به آن شکر اضافه میکردند و میوههای تکهتکه شده را در آن میریختند. وقتی میوهها خوب در آب شکر غوطهور میشد و چند جوش ملایم روی اجاق میخورد آن را برمیداشتند و در ظرفهای شیشهای لبالب میریختند و بعد هم در آن را محکم میبستند؛ روش خانگی که هنوز هم بعضی از کدبانوهای ایرانی آن را دنبال میکنند.
کمپوت، میوهها را نرم و خوشمزه میکند و همیشه در کنار غذای اصلی دسری مناسب و خوش بر و رو است. از طرفی دوای درد پیرزن و پیرمردهای بی دندانی است که دلتنگ میوه شدهاند و دوست دارند هنوز سیب گاز بزنند و گلابی بخورند؛ کمپوتهایی باب دندان نداشته و معدههای ضعیف و چروکیده. از طرفی کمپوت کردن میوهها، با یکتیر دو نشان را زدن است، هم از دور ریختن و اسراف آنها جلوگیری میشود و هم دسری خوشمزه در خانه هست که در مواقع حساس بیماری و مهمانداری به دادتان میرسد. کمپوت را به همه دلایلی که گفتم دریابید، میوههای لک گرفته را روانه سطل زباله نکنید، راه نجات آنها کمپوت کردن است و بس.
ضمیمه چمدان
به تماشای گیاهان عجیب بنشینیم
کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - محیطزیست > مهتاب ابوترابی:
بزرگ، بدبو، پیر، شبیه هرچیزی به جز گل، بوته و درخت... اینها ویژگیهای عجیبترین گیاهان دنیا هستند که نه تنها نادر و کمیابند، که به دلیل ویژگیهای عجیبی هم که دارند، شهرت یافتهاند و گردشگران زیادی را برای تماشای خودشان به گوشه و کنار دنیا میکشانند.
بیایید با چند گیاه از این دسته آشنا شویم.
گفته میشود زنبق بدبو (Rafflesiaarnoldii) بزرگترین گل در دنیاست که در جنگلهای اندونزی بهصورت انگل بر روی ریشههای درختان تاک میروید و فاقد ساقه و برگ است.
این گل، با گلبرگهای نارنجیقهوهای که لکههای سفید دارند، زمان شکوفهدادن، بوی بد و زنندهای از خود ساطع میکند که همین موضوع باعث جلب حشرات و در نتیجه گردهافشانی گیاه میشود.
یکی از جالبترین درختان دنیا، درختی است که بهنام درخت «خون اژدها»(Dracaena Cinnabari) مشهور است. این گیاه، بومی دریای عرب است و با ظاهری عجیب و غریب به شکل چتر، بهدلیل تولید شیرهی قرمز تیره (مانند خون) درخت خون اژدها لقب گرفته است.
گیاه سنگی (Lithop) را میتوان بهعنوان سنگ زندهی گیاهی توصیف کرد که در رنگهای مختلف از جمله سفید، خاکستری، صورتی و بنفش یافت میشود.
شکل منحصربهفرد این گیاه به دلیل رشد برگهادر لبهی بیرونی گیاه است که بیشتر در فصول بارانی ظاهر میشوند. این گونهی گیاهی عجیب و غریب، بهطور عمده در آفریقای جنوبی میروید و حدود 50 سال نیز عمر میکند.
این قارچ که در شمال آمریکا و اروپا میروید، بهدلیل ویژگیهای خاص و وجودترشحات و قطرههای قرمزرنگ درسطح اندا م بارده، گونهای جالب توجه است. این ترشحات بهشکل قطرههایی درسطح سفید رنگ قارچ قابل رؤیتند و زیبایی خاصی به آن میبخشند.
«ویلوچیا میرابیلیس» (Welwitschia Mirabilis) یک فسیل زندهی یافتشده در بیابانهای نامیبیا وآنگولاست. شکل ظاهری آن به هشتپایی غولپیکر شباهت دارد.
از نظر ظاهری دارای چنان جذابیت و ویژگیهایی است که برخی تنها برای دیدن این گیاه عجیب به نامیبیا مسافرت میکنند. طول عمر آن ۴۰۰ تا۱۵۰۰ سال و یا حتی دوهزار سال تخمینزده میشود و بهنظر میرسد یادگاری از دورهی ژوراسیک باشد.
ارکیدهی زنبورعسل (Ophrysapifera) گیاهی از خانوادهی ارکیدههاست که بهدلیل شباهت زیاد گلش به زنبور عسل، به این نام خوانده میشود. شباهت بین این گل و زنبور ملکه آنقدر زیاد است که زنبورهای نر آن را اشتباه میگیرند.
مرکز خرید پلاسکو تهران ، در ضلع شرقی چهارراه استانبول در خیابان حافظ به سمت جمهوری قرار گرفته بود.
مرکز خرید پلاسکو تهران ، در ضلع شرقی چهارراه استانبول در خیابان حافظ به سمت جمهوری قرار گرفته بود. منطقه ای که در دهه ی چهل به عنوان قطب تجاری و دیپلماسی تهران مطرح می شد.
این روزها در تهران بی شک تیتر یک تمام رسانه ها مرکز خرید پلاسکو تهران است
و هشتگ های پلاسکو و قربانیانش داغ ترین ترند فضای مجازی است و صحبت در رابطه با جزییات این حادثه دردناک تکرار مکررات است.
بی شک نظیر پلاسکو در تهران کم نیست و همه این جمله ی کلیشه ای را بهتر می دانیم
“حادثه هیچ گاه خبر نمی کند” و باید فکری نو به حال چنین ساختمان های معلوم حالی در کشور کرد.
امروز قصد داریم با ساختمان پلاسکویی که دیگر نیست بیشتر آشنا شویم و بدانیم پلاسکو چگونه پلاسکو شد!
پلاسکو، یادگار سوخته تهران مدرن!
نام بنا: ساختمان پلاسکو
موقعیت: چهارراه استانبول، تهران، ایران
معماران و ساندگان بنا: منصوب به گروهی از مهندسان آلمانی و کلیمی
کارفرما: حبیب الله القانیان
تاریخ ساخت: از سال ۱۳۳۹ تا سال ۱۳۴۱
سن بنا: ۵۶ سال
مساحت زیر بنا: ۲۹۰۰۰ مترمربع
ارتفاع: ۴۲ متر
تعداد طبقات: ۱۷ طبقه (۱ طبقه زیر زمین و۱ طبقه همکف و ۱۵ طبقه روی پیلوت)
تعداد واحد های تجاری: ۵۹۰ واحد
سبک معماری: مدرن
نوع سازه: فلزی
نوع نما: فولادی
کاربری: تجاری
علت تخریب: آتش سوزی و ریزش بنا
پلاسکو، یادگار سوخته تهران مدرن!
مرکز خرید پلاسکو تهران، در ضلع شرقی چهارراه استانبول در خیابان حافظ به سمت جمهوری قرار گرفته بود.
منطقه ای که در دهه ی چهل به عنوان قطب تجاری و دیپلماسی تهران مطرح می شد.
ساختمان پلاسکو به عنوان اولین ساختمان با اسکلت فلزی و دومین ساختمان دارای آسانسور در زمره ی مدرن ترین ساختمان تجاری آن روزهای تهران محسوب می شد
که با سرمایه ی حبیبالله القانیان ساخته شد و تا چندی پیش به عنوان یکی از بزرگترین مراکز عرضه ی پوشاک در تهران محسوب می شد.
پلاسکو، یادگار سوخته تهران مدرن!
همان طور که گفته شد ساختمان پلاسکو توسط حبیبالله القانیان رئیس انجمن کلیمیان تهران و مالک شرکت پلاسکو،
بزرگترین کارخانجات صنایع پلاستیکسازی ایران، ساختهشد و علت نام گذاری این بنا نیز به همین علت است. نام این ساختمان نیز ناشی از همین موضوع است.
ساختمان پلاسکو شامل ۱۷ طبقه (یک طبقه زیرزمین، یک طبقه همکف و ۱۵ طبقه روی پیلوت) به ارتفاع ۴۲ متر
با اسکلت فلزی در طی سال های ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۰ ساخته شد. یکی از ویژگی های بارز ساختمان پلاسکو دیده شدن
این بنا تا فاصله ی قابل توجهی از اطراف بوده است. متراژ تقریبی زیربنای ساختمان پلاسکو ۲۹ هزار متر مربع بود
و طبقات اول تا چهارم این بنا مساحت بیشتری نسبت به سایر طبقات داشتند. سازه ساختمان پلاسکو تمام فولادی بود
و حتی نمای بیرونی آن کلاف کشی و با فولاد بسته شده بود که با این شیوه ساخت استوار، عمر مفید آن را ۲۰۰ سال تخمین میزدند.
در سالهای اولیه برج پلاسکو مجسمه عظیم «کانادا درای» نارنجی که برای تبلیغ روی نمای سپید و قرمز برج پلاسکو نصب کرده بودند،
در سال های آخر فقط قطعات فلزی نامنظمی باقی مانده بود که از یک طرف نمای برج بیرون زده بود.
سقف بسیار بلند مجتمع دارای طراحی دایره وار بوده است که گردش و دیدن ویترین بوتیکها را بسیار آسان کرده بود.
همچنین در راهروهای این ساختمان هم صندلیهایی برای نشستن وجود داشت
که این فضا را متمایز از فضاهای تجاری آن زمان میکرد. همچنین راه پلههای ساختمان پلاسکو
به سبک چند ده سال پیش هنوز موزاییکی و با لبههای فلز کوبی شده به چشم می خورد.
از طبقه پنجم به بعد فضای ساختمان پلاسکو کوچکتر میشد و راهروهای به هم پیوسته وجود نداشت است.
دسترسی به این بخش ساختمان با آسانسور امکانپذیر بوده است. طبقه آخر برج پلاسکو، تا مدتی، یک رستوران سلف سرویس قرار داشت،
جایی که از آن یک راه پله به پشت بام میرفت و به گفته ی کسبه
قدیمی چند نفری از این راه خودکشی کردهاند و چندی بعد به طور کامل این رستوران بسته شد.
مرکز خرید پلاسکو تهران ، بعد از بازار تهران، از بزرگترین و معروفترین بورس توزیع پوشاک در تهران بوده است.
پاساژ پلاسکو، یکی از نخستین مراکز خرید مدرن در ایران بود که با بازار سنتی آن زمان فرق بسیاری داشت؛
مکانی لوکس و مرتفع که مغازههای بسیاری را با دکورها و ویترینهای رنگارنگ که در دل خود جای داده بود
و به همراه یک رستوران سلف سرویس در بالاترین طبقه و مکانهایی برای استراحت مشتریان،
به یکی از پر رونقترین مکانهای اقتصادی ایران در دهه های چهل و پنجاه تبدیل شده بود.
به طور کلی در این مجتمع حدود ۵۶۰ واحد تجاری فعال بود که بیشتر آنها را تولیدیهای پوشاک تشکیل میدادند.
در ابتدای گشایش پاساژ، تهیه کنندگان فیلم و شرکتهای مختلف در طبقات اول دفتر گرفته بودند، ولی رفته رفته،
این بنگاهها، جای خود را به تولیدیها و تک فروشیهای پوشاک دادند
و حضور صنف پوشاک در این پاساژ تا پایان عمر ساختمان ادامه داشت .
از طبقات اول تا چهارم مغازه های تک فروشی البسه مردانه قرار داشت
و طبقات بعدی به تولیدی پوشاک اختصاص داشته است و در سایر طبقات نیز اکثراً تولیدیها و یا دفاتر پخش پوشاک مستقر بودند.
در طبقه منفی یک حوضهای بزرگ آبی قرار داشته است، با فوارههایی که ارتفاعشان تا طبقه سوم ساختمان میرسد
و در سال های اخیر دور تا دور این حوض ها مغازه های فروش ماهی های آکواریومی و لوازم جانبی فعالت داشتند.
همچنین عمده واحدهای این ساختمان با مرور زمان و در سال های انتهایی عمر آن به کارگاههای تولیدی تبدیل شده بود
که با کاربری آن همخوانی نداشت و سرانجام در سال ۱۳۹۵ بر اثر سانحه آتش سوزی از بین رفت.
چیدانه
به تماشای گیاهان عجیب بنشینیم
کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - محیطزیست > مهتاب ابوترابی:
بزرگ، بدبو، پیر، شبیه هرچیزی به جز گل، بوته و درخت... اینها ویژگیهای عجیبترین گیاهان دنیا هستند که نه تنها نادر و کمیابند، که به دلیل ویژگیهای عجیبی هم که دارند، شهرت یافتهاند و گردشگران زیادی را برای تماشای خودشان به گوشه و کنار دنیا میکشانند.
بیایید با چند گیاه از این دسته آشنا شویم.
گفته میشود زنبق بدبو (Rafflesiaarnoldii) بزرگترین گل در دنیاست که در جنگلهای اندونزی بهصورت انگل بر روی ریشههای درختان تاک میروید و فاقد ساقه و برگ است.
این گل، با گلبرگهای نارنجیقهوهای که لکههای سفید دارند، زمان شکوفهدادن، بوی بد و زنندهای از خود ساطع میکند که همین موضوع باعث جلب حشرات و در نتیجه گردهافشانی گیاه میشود.
یکی از جالبترین درختان دنیا، درختی است که بهنام درخت «خون اژدها»(Dracaena Cinnabari) مشهور است. این گیاه، بومی دریای عرب است و با ظاهری عجیب و غریب به شکل چتر، بهدلیل تولید شیرهی قرمز تیره (مانند خون) درخت خون اژدها لقب گرفته است.
گیاه سنگی (Lithop) را میتوان بهعنوان سنگ زندهی گیاهی توصیف کرد که در رنگهای مختلف از جمله سفید، خاکستری، صورتی و بنفش یافت میشود.
شکل منحصربهفرد این گیاه به دلیل رشد برگهادر لبهی بیرونی گیاه است که بیشتر در فصول بارانی ظاهر میشوند. این گونهی گیاهی عجیب و غریب، بهطور عمده در آفریقای جنوبی میروید و حدود 50 سال نیز عمر میکند.
این قارچ که در شمال آمریکا و اروپا میروید، بهدلیل ویژگیهای خاص و وجودترشحات و قطرههای قرمزرنگ درسطح اندا م بارده، گونهای جالب توجه است. این ترشحات بهشکل قطرههایی درسطح سفید رنگ قارچ قابل رؤیتند و زیبایی خاصی به آن میبخشند.
«ویلوچیا میرابیلیس» (Welwitschia Mirabilis) یک فسیل زندهی یافتشده در بیابانهای نامیبیا وآنگولاست. شکل ظاهری آن به هشتپایی غولپیکر شباهت دارد.
از نظر ظاهری دارای چنان جذابیت و ویژگیهایی است که برخی تنها برای دیدن این گیاه عجیب به نامیبیا مسافرت میکنند. طول عمر آن ۴۰۰ تا۱۵۰۰ سال و یا حتی دوهزار سال تخمینزده میشود و بهنظر میرسد یادگاری از دورهی ژوراسیک باشد.
ارکیدهی زنبورعسل (Ophrysapifera) گیاهی از خانوادهی ارکیدههاست که بهدلیل شباهت زیاد گلش به زنبور عسل، به این نام خوانده میشود. شباهت بین این گل و زنبور ملکه آنقدر زیاد است که زنبورهای نر آن را اشتباه میگیرند.