مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

یلدای برفی نویسندگان

[ad_1]

از حال و هوای سفر کاروان کتاب به تبریز در شب یلدا

یلدای برفی نویسندگان

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - علی مولوی:
برای نویسنده‌ها، شاعرها، تصویرگرها و روزنامه‌نگارها، مهم است که با مخاطبان آثارشان بنشینند و حرف بزنند. مهم است که به دنیای مخاطبانشان نفوذ کنند و بدانند آن‌ها چه می‌خواهند و به چه فکر می‌کنند.

اهمیت این به حدی است که به حدود 50 نویسنده انگیزه می‌دهد که در سه روز خاطره‌ساز و برفی و سرد در میان کودکان و نوجوانان تبریز حضور پیدا کنند و میهمان اختتامیه‌ی هجدهمین جشنواره‌ی کتاب کودک و نوجوان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بشوند.

این دومین سفر کاروان کتاب بود. اولین سفر کاروان کتاب و 50نویسنده‌ی کودک و نوجوان، اوایل مردادماه امسال به نیشابور، پایتخت کتاب ایران در سال 1395 بود. 50نویسنده از شهرهای مختلف ایران به نیشابور سفر کردند و با کودکان و نوجوانان نیشابور و شهرها و روستاهای اطراف آن دیدار کردند.

این‌بار نیز انجمن نویسندگان کودک و نوجوان و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، در طرحی با نام گردهمایی «کودک، کتاب، جامعه»، سفری دیگر برای کاروان کتاب تدارک دیدند تا ضمن برپایی جشن شب چله در تبریز، حضور در مراسم اهدای جوایز هجدهمین جشنواره‌ی کتاب کودک و نوجوان، شرکت در جلسه‌هایی با مسئولان استان در حوزه‌های گوناگون، کودکان و نوجوانان تبریز نیز فرصت دیدار و گفت‌وگوی چهره به چهره را با نویسنده‌ها، شاعران و فعالان حوزه‌ی ادبیات کودک و نوجوان پیدا کنند.

به همین مناسبت، لحظه‌هایی از این سفر را از زبان چند نفر از نویسندگان و از دریچه‌ی دوربین عکاسان برایتان می‌آوریم تا شما نیز با برخی از اتفاق‌ها و خاطره‌های جذاب این سفر گروهی همراه شوید.

 

  • داستان دونفره

حسن احمدی:

ما به مدرسه‌ی معرفت تبریز رفتیم. از پله‌های راهروی مدرسه که بالا می‌رفتم، دیدن حیاط پوشیده از برف برایم لذت‌بخش بود. سه نفر بودیم. باید به دیدن بچه‌های کلاس پنجم می‌رفتیم. نگران بودم در دو ساعت چه‌ها می‌شود گفت.

نمی‌خواستم بیهوده وقت بچه‌ها را بگیرم. وقت کم آوردم. از قصه و قصه‌نویسی گفتیم. دیدن یک دفتر داستان دونفره ذوق‌زده‌ام کرد. یکی داستان را نوشته بود و دیگری تصویرگر آن بود.

قیمت صدهزار تومانی روی جلد دفتر شگفت‌زده و خوشحالم کرد. قول دادند داستان گروهی بنویسند و برای دوچرخه بفرستند.

 

دوچرخه شماره ۸۶۰

دیدار حسن احمدی از مدرسه‌ی معرفت تبریز

 

شیوا حریری:

«ماجراجوی جوان»، «پولینا چشم ‌و چراغ کوهپایه»، «فلفلی و آنتون»، «کوه‌های سفید»، «هوگو و ژوزفین» و... هنوز هم عزیزترین بخش کتاب‌خانه‌ام و کتاب‌های بچگی‌ام است و کتاب‌های بچگی یعنی کتاب‌های کانون.

کانون همیشه کانون است؛ حتی اگر سال‌ها گذشته باشد و من بزرگ شده باشم. حتی اگر رویه‌اش در انتشار کتاب تغییر کرده باشد، حتی اگر جلد کتاب‌های عزیزم تغییر کرده باشد و بعضی کتاب‌ها هیچ‌وقت تجدید چاپ نشده باشد و... کانون همیشه کانون است و عزیز است...

این‌طور می‌شود که وقتی بچه‌های کانون پرورش فکری تبریز می‌خوانند: «در جای‌جای ایران/ هرجا قدم ‌گذاریم/ یک خانه است و آن را/ بسیار دوست داریم/ این خانه خانه‌ی ماست/ کانون مهربانی/ آواز مرغک آن/ فریاد شادمانی...» وقتی اجرایشان آن‌قدر شاد و پرانرژی است، وقتی سرود را به آذری می‌خوانند، اشک‌هایم چکه‌چکه سرازیر می‌شود؛ یاد خوش چندباره‌خوانی کتاب‌های بچگی‌ام، کتاب‌های کانون و این حس مشترک میان نسل‌ها، از دیروز ما تا بچه‌های امروز کانون.

 

دوچرخه شماره ۸۶۰

سرود بچه‌های کانون پرورش فکری تبریز در اختتامیه‌ی جشنواره‌ی کتاب کودک و نوجوان

 

  • یک سفر به‌یادماندنی

پری رضوی:

مادرم زیاد کتاب می‌خواند و همیشه به تاریخ کشورمان افتخار می‌کند؛ مخصوصاً شب یلدا... در این سفر جای مادرم را خالی کردم.

یکی از ویژگی‌های خوب این سفر روحیه‌ی شاد همه بود. من کم‌تر جایی این‌همه آدم شاد و مهربان دیده بودم.

بعد از چند سال بالأخره از توی قطار برف دیدیم. آرزو کردم کاش خانه‌مان در یکی از شهرهای برفی بود. هرچند که مادرم اهل شهر تبریز است، ولی از ترس تصادف، زمستان به این شهر نمی‌رود. با این‌که توی قطار خیلی خوش می‌گذشت، عجله داشتم هرچه زودتر به تبریز برسیم. صبح موقع اذان صبح به تبریز رسیدیم.

دانش‌آموزان تبریزی بچه‌های پاک و مهربانی هستند. چه‌قدر از دیدن نویسنده‌هایی که کتاب‌هایشان را خوانده بودند، ذوق می‌کردند و با لهجه‌ی شیرین آذری و کمی هم خجالت‌زده سؤال‌های بامزه طرح می‌کردند.

نکوداشت آقای عبدالمجید نجفی هم نشان داد که مردم این شهر چه‌قدر برای فرهنگ و ادب ارزش قائلند. مراسم خوبی با شعرخوانی و معرفی زندگی و آثار این نویسنده و تعریف خاطرات خوب برخی از شاعران و بزرگان از او برگزار شد.

کارمندان کانون پرورش فکری هم بسیار گرم و مهربان رفتار کردند. عین مردم شهر خودمان. دوباره دیدار با مخاطبان در مدارس، نظر خیلی از بچه‌ها در مورد این‌که چه کتاب‌هایی دوست دارند، جالب و دوست‌داشتنی بود.

 

دوچرخه شماره ۸۶۰

در ایستگاه قطار تهران و آماده برای سفر به تبریز/ عکس: عزت‌الله الوندی

 

  • مسافر شاعرانه‌ترین قطار بودیم

عباسعلی سپاهی‌یونسی:

در قالب کاروانی که همه شاعر و نویسنده بودند به تبریز می‌رفتیم. آن‌هم در  شبی که آسمان ما را به برف میهمان کرده بود. قطار تهران‌تبریز، آن‌ شب شاعرانه‌ترین قطار ایران شده بود. آن‌طرف شیشه برف می‌بارید و ما این‌طرف شیشه به وجد آمده بودیم و دلمان می‌خواست قطار حداقل نیم‌ساعت برای برف‌بازی توقف کند! هرچند چیزی در همین مایه‌ها هم اتفاق افتاد.

قطار برای نماز مغرب و عشا توقفی 20 دقیقه‌ای داشت و فرصتی شد برای شکر خدا و بعد هم پرت‌کردن چند گلوله‌ی برفی؛ از آن گلوله‌هایی که کاش جایگزین گلوله‌هایی می شد که این‌روزها در سوریه و عراق و... به سوی آدم‌های بی‌گناه شلیک می‌شوند و مردن را تکثیر می‌کنند.

در تبریز شاعران و نویسندگان تقسیم شدند تا با کودکان و نوجوانانی دیدار  کنند که به شعر و داستان علاقه دارند. سهم من هم  مرکز شماره‌ی چهار کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تبریز شد. رفتم و با تعدادی از دختران گل تبریزی دیدار کردم.

دوساعتی با هم از شعر حرف زدیم و از داستان. کار کارگاهی هم انجام دادیم و شعر نوشتیم. فرصت خوبی بود، هم برای من و هم بچه‌ها. فرصتی که از جنس آموختن  و لذت‌بردن بود. حالا من در تبریز، دوستانی دارم که شعر بهانه‌ی دوستی من و آن‌هاست و از این بابت خیلی خوشحالم.

 

دوچرخه شماره ۸۶۰

نویسندگان در کنار گاری لبوفروشی در تبریز

 

عباس عبدی:

مثل همیشه وقتى حرف از سفر پیش آمد، زود جنبیدم که مبادا جا بمانم. خوش‌بختانه این سفر با برنامه‌ی دیگرى مقارن شد و نتیجه این‌که توانستم چندساعتى زودتر از بقیه به تبریز برسم. یک دیس بزرگ میوه همراه کیک و اتاق سه‌تخته‌ی خالى جایزه‌ام شد!

هیجان و جذابیت این سفر بیش‌تر شد که از وسط آب و دریای قشم، به میان برف و کوه‌ها پرتاب شدم. در جلسه‌هایی هم که با بچه‌ها داشتم از تأثیر اقلیم در داستان‌نویسى گفتم. هرچند فرصت چنان نبود که بشاید و تا آمدیم «گرم» شویم، زنگ را زدند و دوباره سرخوردیم روى برف‌ها.

با خودم گفتم کاش زمان این سفر تابستان‌تر بود! اما انگار تابستان قرار است برویم خوزستان یا دوستان بیایند قشم!

سفر است دیگر و قرار است همه را پخته‌تر نکند...

 

دوچرخه شماره ۸۶۰

طاهره ایبد لوح تقدیر انجمن نویسندگان از عبدالمجید نجفی را می‌خواند

 

محمدرضا مرزوقی:

روز اول که رسیدم با خودم فکر کردم چه‌طور می‌شه توی همچین سرمایی زندگی کرد؟

روز بعد فکر کردم سرما چه پدیده‌ی باحالی می‌تونه باشه.

کمی که گذشت، دیگه حتی سردم هم نبود.

بازار قدیمی تبریز، زیباترین بازاریه که تا حالا دید‌م. البته من چندان آدم دنیا دیده‌ای نیستم.

دیدن بچه‌های دبستانی جالب‌ترین پدیده‌ی این سفر بود. خصوصاً برق شیطنتی که توی چشم‌هاشون داشتن.

اما کاش به‌جای جلسه‌ی دربسته گذاشتن درباره‌ی دریاچه‌ی ارومیه، به دیدن خود دریاچه و اطرافش می‌رفتیم. در این صورت حتماً وقتی می‌خوایم از دریاچه و اون‌چه که بر اون رفته بنویسیم، بهتر می‌دونستیم از چی بنویسیم.

 

  • کلمه، شروع همه‌چیز است

سعیده موسوی‌زاده:

تبریز سرد و برفی

آرام می‌زند حرف

حرفش سپید و پاک است

هی برف برف، هی برف

این‌همه سرما و برف غافلگیرم کرد. می‌لرزیدم و ذوق می‌کردم. دلم گالش لاستیکی بچگی‌هایم را می‌خواست و دستکش‌های بافت مامانم را، تا بدوم توی برف‌ها و آدم‌برفی درست کنم.

اما زندگی بی‌توجه به این‌همه سرما و آب‌های یخ‌زده در جریان بود. اردک‌ها روی یخ دریاچه لم داده بودند و گربه‌ها با موهای پف‌کرده روزشان را می‌گذراندند.

از سفید و خاکستری خیابان، به دنیای رنگی و گرم کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان رفتم. بچه‌ها منتظرم بودند و کنجکاو. درباره‌ی ادبیات حرف زدم و این‌که کلمه‌، شروع همه‌چیز است. گفتم که در آینده‌ی نزدیک هرشغلی که انتخاب کنید، خوب است که به ادبیات مسلط باشید؛ برای ارتباط با جامعه باید بتوانیم خوب و درست حرف بزنیم، چون بیش‌ترین ارتباط ما آدم‌ها از طریق کلمه است.

گفتم که البته شما باید به دو زبان مسلط باشید؛ هم ترکی و هم فارسی. این از ویژگی‌های بی‌نظیر کشور ماست که زبان‌ها و لهجه‌‌های متنوعی داریم. اگر هرقومی زبان و لهجه‌ی خودش را گسترش بدهد، به ادبیات و فرهنگ این کشور کمک کرده است.

تبریز خاطره‌ی قشنگی به من و همراهانم هدیه داد. از تبریز و مردم مهمان‌نوازش ممنونم.

 

دوچرخه شماره ۸۶۰

دیدار و گفت‌وگوی على باباجانی با بچه‌های مرکز شماره‌ی 6  کانون- تبریز

 

  • تمرین خوب شنیدن

محسن هجری:

خیلی از ما بزرگ‌ترها وقتی به بچه‌ها می‌رسیم، خیال می‌کنیم قرار است فقط ما به آن‌ها چیزی یاد بدهیم.

اما به تجربه‌ دیده‌ام چیزهایی هم هست که ما بزرگ‌ترها باید از بچه‌ها یاد بگیریم. چند روز پیش که در مرکز شماره‌ی دو کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تبریز با بچه‌ها دیدار داشتم، از پرسش‌های آن‌ها فهمیدم که چه‌قدر دقیق به حرف‌های من گوش داده‌اند.

یکی از حرف‌های من به آن‌ها این بود که برای نویسنده‌شدن، باید صداهای دیگران را شنید. آن‌ها هم در عمل به من نشان دادند که چه‌قدر خوب می‌شنوند.


عکس‌ها: یونس پناهی


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

نهاد کتابخانه های عمومی کشورخانهبرنامه های ویژه ای از سوی کتابخانه های عمومی شهرستان های چالوس، نوشهر و قائم شهر به داستان داستان های کوتاه آموزندهمجموعه داستان کوتاه های معاصر و نویسندگان جوان بزرگترین پایگاه داستان کوتاه فارسیشعر نو مجموعه اشعار شاعران معاصر و شاعران جوان سایت …مجموعه اشعار شاعران معاصر و شاعران جوان بزرگترین پایگاه ادبی شعر فارسیمن و همسرم در اروپا من و همسرم در اروپا اینجا دفترچه خاطرات منه و می نویسم تا همه چیز برای همیشه در یادم پرتال خبری تحلیلی شهرستان آران و بیدگلشهرستان آران و بیدگل کمترین نرخ بیکاری در استان را داراست خیابان‌های آران‌وبیدگل سینما مجله اینترنتیعکسهای جدید بازیگران و چهره های مشهور با همسرانشان شب یلدای متفاوت بهاره رهنما عکس نهاد کتابخانه های عمومی کشورخانه برنامه های ویژه ای از سوی کتابخانه های عمومی شهرستان های چالوس، نوشهر و قائم شهر به مناسبت داستان داستان های کوتاه آموزنده مجموعه داستان کوتاه های معاصر و نویسندگان جوان بزرگترین پایگاه داستان کوتاه فارسی شعر نو مجموعه اشعار شاعران معاصر و شاعران جوان سایت ادبی مجموعه اشعار شاعران معاصر و شاعران جوان بزرگترین پایگاه ادبی شعر فارسی من و همسرم در اروپا من و همسرم در اروپا اینجا دفترچه خاطرات منه و می نویسم تا همه چیز برای همیشه در یادم بمونه پرتال خبری تحلیلی شهرستان آران و بیدگل شهرستان آران و بیدگل کمترین نرخ بیکاری در استان را داراست خیابان‌های آران‌وبیدگل متناسب سینما مجله اینترنتی عکسهای جدید بازیگران و چهره های مشهور با همسرانشان شب یلدای متفاوت بهاره رهنما عکس


ادامه مطلب ...

یلدای برفی نویسندگان

[ad_1]

از حال و هوای سفر کاروان کتاب به تبریز در شب یلدا

یلدای برفی نویسندگان

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - علی مولوی:
برای نویسنده‌ها، شاعرها، تصویرگرها و روزنامه‌نگارها، مهم است که با مخاطبان آثارشان بنشینند و حرف بزنند. مهم است که به دنیای مخاطبانشان نفوذ کنند و بدانند آن‌ها چه می‌خواهند و به چه فکر می‌کنند.

اهمیت این به حدی است که به حدود 50 نویسنده انگیزه می‌دهد که در سه روز خاطره‌ساز و برفی و سرد در میان کودکان و نوجوانان تبریز حضور پیدا کنند و میهمان اختتامیه‌ی هجدهمین جشنواره‌ی کتاب کودک و نوجوان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بشوند.

این دومین سفر کاروان کتاب بود. اولین سفر کاروان کتاب و 50نویسنده‌ی کودک و نوجوان، اوایل مردادماه امسال به نیشابور، پایتخت کتاب ایران در سال 1395 بود. 50نویسنده از شهرهای مختلف ایران به نیشابور سفر کردند و با کودکان و نوجوانان نیشابور و شهرها و روستاهای اطراف آن دیدار کردند.

این‌بار نیز انجمن نویسندگان کودک و نوجوان و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، در طرحی با نام گردهمایی «کودک، کتاب، جامعه»، سفری دیگر برای کاروان کتاب تدارک دیدند تا ضمن برپایی جشن شب چله در تبریز، حضور در مراسم اهدای جوایز هجدهمین جشنواره‌ی کتاب کودک و نوجوان، شرکت در جلسه‌هایی با مسئولان استان در حوزه‌های گوناگون، کودکان و نوجوانان تبریز نیز فرصت دیدار و گفت‌وگوی چهره به چهره را با نویسنده‌ها، شاعران و فعالان حوزه‌ی ادبیات کودک و نوجوان پیدا کنند.

به همین مناسبت، لحظه‌هایی از این سفر را از زبان چند نفر از نویسندگان و از دریچه‌ی دوربین عکاسان برایتان می‌آوریم تا شما نیز با برخی از اتفاق‌ها و خاطره‌های جذاب این سفر گروهی همراه شوید.

 

  • داستان دونفره

حسن احمدی:

ما به مدرسه‌ی معرفت تبریز رفتیم. از پله‌های راهروی مدرسه که بالا می‌رفتم، دیدن حیاط پوشیده از برف برایم لذت‌بخش بود. سه نفر بودیم. باید به دیدن بچه‌های کلاس پنجم می‌رفتیم. نگران بودم در دو ساعت چه‌ها می‌شود گفت.

نمی‌خواستم بیهوده وقت بچه‌ها را بگیرم. وقت کم آوردم. از قصه و قصه‌نویسی گفتیم. دیدن یک دفتر داستان دونفره ذوق‌زده‌ام کرد. یکی داستان را نوشته بود و دیگری تصویرگر آن بود.

قیمت صدهزار تومانی روی جلد دفتر شگفت‌زده و خوشحالم کرد. قول دادند داستان گروهی بنویسند و برای دوچرخه بفرستند.

 

دوچرخه شماره ۸۶۰

دیدار حسن احمدی از مدرسه‌ی معرفت تبریز

 

شیوا حریری:

«ماجراجوی جوان»، «پولینا چشم ‌و چراغ کوهپایه»، «فلفلی و آنتون»، «کوه‌های سفید»، «هوگو و ژوزفین» و... هنوز هم عزیزترین بخش کتاب‌خانه‌ام و کتاب‌های بچگی‌ام است و کتاب‌های بچگی یعنی کتاب‌های کانون.

کانون همیشه کانون است؛ حتی اگر سال‌ها گذشته باشد و من بزرگ شده باشم. حتی اگر رویه‌اش در انتشار کتاب تغییر کرده باشد، حتی اگر جلد کتاب‌های عزیزم تغییر کرده باشد و بعضی کتاب‌ها هیچ‌وقت تجدید چاپ نشده باشد و... کانون همیشه کانون است و عزیز است...

این‌طور می‌شود که وقتی بچه‌های کانون پرورش فکری تبریز می‌خوانند: «در جای‌جای ایران/ هرجا قدم ‌گذاریم/ یک خانه است و آن را/ بسیار دوست داریم/ این خانه خانه‌ی ماست/ کانون مهربانی/ آواز مرغک آن/ فریاد شادمانی...» وقتی اجرایشان آن‌قدر شاد و پرانرژی است، وقتی سرود را به آذری می‌خوانند، اشک‌هایم چکه‌چکه سرازیر می‌شود؛ یاد خوش چندباره‌خوانی کتاب‌های بچگی‌ام، کتاب‌های کانون و این حس مشترک میان نسل‌ها، از دیروز ما تا بچه‌های امروز کانون.

 

دوچرخه شماره ۸۶۰

سرود بچه‌های کانون پرورش فکری تبریز در اختتامیه‌ی جشنواره‌ی کتاب کودک و نوجوان

 

  • یک سفر به‌یادماندنی

پری رضوی:

مادرم زیاد کتاب می‌خواند و همیشه به تاریخ کشورمان افتخار می‌کند؛ مخصوصاً شب یلدا... در این سفر جای مادرم را خالی کردم.

یکی از ویژگی‌های خوب این سفر روحیه‌ی شاد همه بود. من کم‌تر جایی این‌همه آدم شاد و مهربان دیده بودم.

بعد از چند سال بالأخره از توی قطار برف دیدیم. آرزو کردم کاش خانه‌مان در یکی از شهرهای برفی بود. هرچند که مادرم اهل شهر تبریز است، ولی از ترس تصادف، زمستان به این شهر نمی‌رود. با این‌که توی قطار خیلی خوش می‌گذشت، عجله داشتم هرچه زودتر به تبریز برسیم. صبح موقع اذان صبح به تبریز رسیدیم.

دانش‌آموزان تبریزی بچه‌های پاک و مهربانی هستند. چه‌قدر از دیدن نویسنده‌هایی که کتاب‌هایشان را خوانده بودند، ذوق می‌کردند و با لهجه‌ی شیرین آذری و کمی هم خجالت‌زده سؤال‌های بامزه طرح می‌کردند.

نکوداشت آقای عبدالمجید نجفی هم نشان داد که مردم این شهر چه‌قدر برای فرهنگ و ادب ارزش قائلند. مراسم خوبی با شعرخوانی و معرفی زندگی و آثار این نویسنده و تعریف خاطرات خوب برخی از شاعران و بزرگان از او برگزار شد.

کارمندان کانون پرورش فکری هم بسیار گرم و مهربان رفتار کردند. عین مردم شهر خودمان. دوباره دیدار با مخاطبان در مدارس، نظر خیلی از بچه‌ها در مورد این‌که چه کتاب‌هایی دوست دارند، جالب و دوست‌داشتنی بود.

 

دوچرخه شماره ۸۶۰

در ایستگاه قطار تهران و آماده برای سفر به تبریز/ عکس: عزت‌الله الوندی

 

  • مسافر شاعرانه‌ترین قطار بودیم

عباسعلی سپاهی‌یونسی:

در قالب کاروانی که همه شاعر و نویسنده بودند به تبریز می‌رفتیم. آن‌هم در  شبی که آسمان ما را به برف میهمان کرده بود. قطار تهران‌تبریز، آن‌ شب شاعرانه‌ترین قطار ایران شده بود. آن‌طرف شیشه برف می‌بارید و ما این‌طرف شیشه به وجد آمده بودیم و دلمان می‌خواست قطار حداقل نیم‌ساعت برای برف‌بازی توقف کند! هرچند چیزی در همین مایه‌ها هم اتفاق افتاد.

قطار برای نماز مغرب و عشا توقفی 20 دقیقه‌ای داشت و فرصتی شد برای شکر خدا و بعد هم پرت‌کردن چند گلوله‌ی برفی؛ از آن گلوله‌هایی که کاش جایگزین گلوله‌هایی می شد که این‌روزها در سوریه و عراق و... به سوی آدم‌های بی‌گناه شلیک می‌شوند و مردن را تکثیر می‌کنند.

در تبریز شاعران و نویسندگان تقسیم شدند تا با کودکان و نوجوانانی دیدار  کنند که به شعر و داستان علاقه دارند. سهم من هم  مرکز شماره‌ی چهار کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تبریز شد. رفتم و با تعدادی از دختران گل تبریزی دیدار کردم.

دوساعتی با هم از شعر حرف زدیم و از داستان. کار کارگاهی هم انجام دادیم و شعر نوشتیم. فرصت خوبی بود، هم برای من و هم بچه‌ها. فرصتی که از جنس آموختن  و لذت‌بردن بود. حالا من در تبریز، دوستانی دارم که شعر بهانه‌ی دوستی من و آن‌هاست و از این بابت خیلی خوشحالم.

 

دوچرخه شماره ۸۶۰

نویسندگان در کنار گاری لبوفروشی در تبریز

 

عباس عبدی:

مثل همیشه وقتى حرف از سفر پیش آمد، زود جنبیدم که مبادا جا بمانم. خوش‌بختانه این سفر با برنامه‌ی دیگرى مقارن شد و نتیجه این‌که توانستم چندساعتى زودتر از بقیه به تبریز برسم. یک دیس بزرگ میوه همراه کیک و اتاق سه‌تخته‌ی خالى جایزه‌ام شد!

هیجان و جذابیت این سفر بیش‌تر شد که از وسط آب و دریای قشم، به میان برف و کوه‌ها پرتاب شدم. در جلسه‌هایی هم که با بچه‌ها داشتم از تأثیر اقلیم در داستان‌نویسى گفتم. هرچند فرصت چنان نبود که بشاید و تا آمدیم «گرم» شویم، زنگ را زدند و دوباره سرخوردیم روى برف‌ها.

با خودم گفتم کاش زمان این سفر تابستان‌تر بود! اما انگار تابستان قرار است برویم خوزستان یا دوستان بیایند قشم!

سفر است دیگر و قرار است همه را پخته‌تر نکند...

 

دوچرخه شماره ۸۶۰

طاهره ایبد لوح تقدیر انجمن نویسندگان از عبدالمجید نجفی را می‌خواند

 

محمدرضا مرزوقی:

روز اول که رسیدم با خودم فکر کردم چه‌طور می‌شه توی همچین سرمایی زندگی کرد؟

روز بعد فکر کردم سرما چه پدیده‌ی باحالی می‌تونه باشه.

کمی که گذشت، دیگه حتی سردم هم نبود.

بازار قدیمی تبریز، زیباترین بازاریه که تا حالا دید‌م. البته من چندان آدم دنیا دیده‌ای نیستم.

دیدن بچه‌های دبستانی جالب‌ترین پدیده‌ی این سفر بود. خصوصاً برق شیطنتی که توی چشم‌هاشون داشتن.

اما کاش به‌جای جلسه‌ی دربسته گذاشتن درباره‌ی دریاچه‌ی ارومیه، به دیدن خود دریاچه و اطرافش می‌رفتیم. در این صورت حتماً وقتی می‌خوایم از دریاچه و اون‌چه که بر اون رفته بنویسیم، بهتر می‌دونستیم از چی بنویسیم.

 

  • کلمه، شروع همه‌چیز است

سعیده موسوی‌زاده:

تبریز سرد و برفی

آرام می‌زند حرف

حرفش سپید و پاک است

هی برف برف، هی برف

این‌همه سرما و برف غافلگیرم کرد. می‌لرزیدم و ذوق می‌کردم. دلم گالش لاستیکی بچگی‌هایم را می‌خواست و دستکش‌های بافت مامانم را، تا بدوم توی برف‌ها و آدم‌برفی درست کنم.

اما زندگی بی‌توجه به این‌همه سرما و آب‌های یخ‌زده در جریان بود. اردک‌ها روی یخ دریاچه لم داده بودند و گربه‌ها با موهای پف‌کرده روزشان را می‌گذراندند.

از سفید و خاکستری خیابان، به دنیای رنگی و گرم کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان رفتم. بچه‌ها منتظرم بودند و کنجکاو. درباره‌ی ادبیات حرف زدم و این‌که کلمه‌، شروع همه‌چیز است. گفتم که در آینده‌ی نزدیک هرشغلی که انتخاب کنید، خوب است که به ادبیات مسلط باشید؛ برای ارتباط با جامعه باید بتوانیم خوب و درست حرف بزنیم، چون بیش‌ترین ارتباط ما آدم‌ها از طریق کلمه است.

گفتم که البته شما باید به دو زبان مسلط باشید؛ هم ترکی و هم فارسی. این از ویژگی‌های بی‌نظیر کشور ماست که زبان‌ها و لهجه‌‌های متنوعی داریم. اگر هرقومی زبان و لهجه‌ی خودش را گسترش بدهد، به ادبیات و فرهنگ این کشور کمک کرده است.

تبریز خاطره‌ی قشنگی به من و همراهانم هدیه داد. از تبریز و مردم مهمان‌نوازش ممنونم.

 

دوچرخه شماره ۸۶۰

دیدار و گفت‌وگوی على باباجانی با بچه‌های مرکز شماره‌ی 6  کانون- تبریز

 

  • تمرین خوب شنیدن

محسن هجری:

خیلی از ما بزرگ‌ترها وقتی به بچه‌ها می‌رسیم، خیال می‌کنیم قرار است فقط ما به آن‌ها چیزی یاد بدهیم.

اما به تجربه‌ دیده‌ام چیزهایی هم هست که ما بزرگ‌ترها باید از بچه‌ها یاد بگیریم. چند روز پیش که در مرکز شماره‌ی دو کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تبریز با بچه‌ها دیدار داشتم، از پرسش‌های آن‌ها فهمیدم که چه‌قدر دقیق به حرف‌های من گوش داده‌اند.

یکی از حرف‌های من به آن‌ها این بود که برای نویسنده‌شدن، باید صداهای دیگران را شنید. آن‌ها هم در عمل به من نشان دادند که چه‌قدر خوب می‌شنوند.


عکس‌ها: یونس پناهی


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

نهاد کتابخانه های عمومی کشورخانهبرنامه های ویژه ای از سوی کتابخانه های عمومی شهرستان های چالوس، نوشهر و قائم شهر به داستان داستان های کوتاه آموزندهمجموعه داستان کوتاه های معاصر و نویسندگان جوان بزرگترین پایگاه داستان کوتاه فارسیشعر نو مجموعه اشعار شاعران معاصر و شاعران جوان سایت …مجموعه اشعار شاعران معاصر و شاعران جوان بزرگترین پایگاه ادبی شعر فارسیمن و همسرم در اروپا من و همسرم در اروپا اینجا دفترچه خاطرات منه و می نویسم تا همه چیز برای همیشه در یادم پرتال خبری تحلیلی شهرستان آران و بیدگلشهرستان آران و بیدگل کمترین نرخ بیکاری در استان را داراست خیابان‌های آران‌وبیدگل سینما مجله اینترنتیعکسهای جدید بازیگران و چهره های مشهور با همسرانشان شب یلدای متفاوت بهاره رهنما عکس نهاد کتابخانه های عمومی کشورخانه برنامه های ویژه ای از سوی کتابخانه های عمومی شهرستان های چالوس، نوشهر و قائم شهر به مناسبت داستان داستان های کوتاه آموزنده مجموعه داستان کوتاه های معاصر و نویسندگان جوان بزرگترین پایگاه داستان کوتاه فارسی شعر نو مجموعه اشعار شاعران معاصر و شاعران جوان سایت ادبی مجموعه اشعار شاعران معاصر و شاعران جوان بزرگترین پایگاه ادبی شعر فارسی من و همسرم در اروپا من و همسرم در اروپا اینجا دفترچه خاطرات منه و می نویسم تا همه چیز برای همیشه در یادم بمونه پرتال خبری تحلیلی شهرستان آران و بیدگل شهرستان آران و بیدگل کمترین نرخ بیکاری در استان را داراست خیابان‌های آران‌وبیدگل متناسب سینما مجله اینترنتی عکسهای جدید بازیگران و چهره های مشهور با همسرانشان شب یلدای متفاوت بهاره رهنما عکس


ادامه مطلب ...

شب یلدای امسال دقیقا چند ساعت و چند دقیقه است؟ جزییات نجومی طولانی‌ترین شب سال

[ad_1]

شب یلدای امسال دقیقا چند ساعت و چند دقیقه است؟/ جزییات نجومی طولانی‌ترین شب سال

دانش > نجوم - ایرانی‌ها از قدیم تسلطی خاص به علم نجوم داشته‌اند که شب یلدا برایشان شبی خاص و ویژه بوده است. اما طولانی‌ترین شب امسال دقیقا چقدر خواهد بود که ایرانی‌ها آن برای لحظاتی بیشتر در کنار هم بودن جشن می‌گیرند؟

وتاه و بلند شدن شب‌های سال یکی از اتفاقاتی است که انسان هر روز با آن مواجه می شود و اهمیت مهمی در زندگی روزمره مردم داشته و دارد. همین مسئله سبب شده نحوه زندگی در کشورهایی که طول شب و ‏روز آنها تنها چندساعت است با کشورهایی که تقریباً طول و شب روز آنها با هم برابر است، تفاوت آشکاری داشته باشد.‏ ایرانی‌ها اما از بسیار قدیم با احاطه به علم نجوم از این تغییر مطلع بوده‌اند و شب یلدا را با سنت‌های ویژه ای در نظر گرفته‌اند. این در حالی است که شب یلدا گاهی فقط یک دقیقه یا حتی کمتر با شب‌های قبل و بعد خود تفاوت دارد. با پشت سر گذاشتن اول مهر که برابری شب و روز در کل کره زمین اتفاق می افتد، به مرور در نیمکره شمالی به طول شب ها اضافه و از طول روزها کاسته می شود و در نهایت در شب اول زمستان طولانی ترین شب سال یا همان یلدا اتفاق می‌افتد.

شامگاه روز سه‌شنبه 30 آذر 1395، لحظه غروب خورشید ساعت 16:55 دقیقه و طلوع خورشید در بامداد چهارشنبه اول دی ماه، ساعت 7:10 دقیقه خواهد بود که با این حساب طولانی ترین شب سال با مدت زمان 14 ساعت 15 دقیقه رقم می خورد.

در پایان طولانی ترین شب سال، روز اول دی ماه کوتاه ترین روز سال در نیمکره شمالی خواهد یود. شب یلدا یا شب چله از لحاظ نجومی اول زمستان و برابر با انقلاب زمستانی است. خورشید در حرکت سالیانه خود در اول زمستان در جنوبی ترین نقطه شرق طلوع کرده و در جنوبی ترین نقطه غرب غروب می کند و با کم شدن زاویه حرکتی خورشید در آسمان در این زمان ما شاهد بلندترین شب سال و کوتاه ترین روز سال هستیم چرا که مدار حرکت زمین با دایره البروج 23/5 درجه اختلاف دارد و در نقطه انقلاب زمستانی زمین به پایین ترین حد خود و بیشترین اختلاف با مدار دایره البروج می رسد که23/5 - درجه است. ولی از انقلاب زمستانی و یا شب چله به بعد خورشید از جنوبی ترین نقطه شرق و غرب فاصله گرفته و کم کم به نقطه شرق و غرب نزدیک شده تا به اعتدال بهاری برسد.

ایرانیان باستان به این تقسیمات زمان و تفاوت طول شبانه روز و به صورت طبیعی زوایای بین مدارات اشراف کامل داشته‌اند و آن را در محاسبات خود لحاظ می کردند. فراموش نکنید که یلدا واژه ای سریانی به معنای تولد است که به زایش مهر تابان پس از شبی طولانی اشاره دارد.

5454


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

عصر ایران هاوانا کوبا و جاذبه های گردشگری آن عکس موزه ‏، موزه ایی متفاوت در آلمان عکس عصر ایران هاوانا کوبا و جاذبه های گردشگری آن عکس موزه ‏، موزه ایی متفاوت در آلمان عکس قیمت


ادامه مطلب ...

آی تی ایران حامی رویداد یلدای کارآفرینی

[ad_1]

دورهمی و همایش یلدای استارتاپی با حضور کارآفرینان حوزه استارتاپی روز سه‌شنبه ۳۰ آذر در سالن اصلی کتابخانه ملی برگزار می‌شود. 

این رویداد در سه پنل کارآفرینان، تامین مالی استارتاپ‌ها و مراکز نوآوری و شتابدهنده‌ها از ساعت ۱۳ تا ۱۸:۳۰ برگزار خواهد شد. 

دیدار و آشنایی با کارآفرینان حوزه فناوری در بلندترین شب سال از دیگر برنامه‌های این رویداد است. 

برنامه اصلی این رویداد شامل سه پنل و بحث و گفت و گو درباره سه موضوع مختلف با حضور کارآفرینان و صاحب‌نظران مطرح حوزه فناوری ایران است. ترکیب این پنل‌ها به شرح زیر است: 

ترکیب پنل کارآفرینان: سعید محمدی بنیان‌گذار دیجی‌کالا، محمد جواد شکوری مقدم مدیرعامل آپارات، شهرام شاهکار مدیرعامل اسنپ، علیرضا صادقیان مدیرعامل نت‌برگ، نازنین دانشور مدیرعامل تخفیفان و میلاد صابری مدیرعامل کاربانک (مدیر پنل) 

ترکیب پنل تامین منابع مالی استارتاپ‌ها: سعید رحمانی مدیرعامل سرآوا پارس، شهاب جوانمردی مدیرعامل شرکت فناپ، رضا زرنوخی رییس هیات مدیره صندوق‌های سرمایه‌گذاری جسورانه و شهرام شریف روزنامه‌نگار تکنولوژی (مدیر پنل) 

ترکیب پنل مراکز نوآوری وشتابدهنده‌ها: ناصرغانم‌زاده مدیرعامل شتابدهنده فینوا، محسن ملایری مدیرعامل آواتک، احمدرضا مسرور مدیرعامل شتابدهنده دیموند، حمزه قطبی‌نژاد مدیرعامل شتابدهنده نوتک، محمد امین صمیمی مدیرعامل شتابدهنده شفق و رضا کلانتری‌نژاد مدیرعامل شتابدهنده  شزان (مدیر پنل)

گفتنی است آی تی ایران از حامیان این رویداد است . 


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

خبرآنلاین، خبر انلاین اخبار،آخرین خبرها،خبر فوریبه دنبال این هستیم آی سی تی در خدمت موتور توسعه کشور قرار بگیرد چه قرعه ای برای رئال خبرآنلاین، خبر انلاین اخبار،آخرین خبرها،خبر فوری به دنبال این هستیم «آی سی تی» در خدمت موتور توسعه کشور قرار بگیرد چه قرعه ای برای رئال و


ادامه مطلب ...