کد مطلب: 430055
آیین نامه تشکیل قطب های علمی ابلاغ شد
تاریخ انتشار : شنبه ۱۱ دی ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۰۷
به گزارش مهر به نقل از وزارت علوم، این آیین نامه از سوی عبدالحسین فریدون مشاور وزیر علوم و مدیرکل دفتر وزارتی ابلاغ شد.
بر اساس ماده اول این آیین نامه، قطب علمی گروهی از اعضای هیات علمی برجسته هستند که برای انجام یک برنامه مدون پنج ساله همزمان با برنامه توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی فعالیت می کنند.
در ماده دوم آیین نامه تشکیل قطب های علمی، هدف از تشکیل قطب های علمی، گسترش مرزهای دانش برای ارتقا جایگاه علمی کشور، فراهم ساختن زمینه فعالیت های گروهی و ایجاد شبکه های علم و فناوری، کسب مرجعیت علمی و فناوری در زمینه تخصصی خاص، مشاوره و تصمیم سازی در برنامه علمی و اجرایی و توسعه و تقویت مطالعات میان رشته ای و تولید بومی اعلام شده است.
در ماده سوم این آیین نامه، شورای قطب های علمی به ریاست وزیر علوم تشکیل می شود و معاون پژوهش و فناوری وزارت علوم نائب رئیس و مدیرکل دفتر سیاستگذاری و برنامه ریزی پژوهشی دبیر و معاون آموزشی وزارت علوم و دبیران گروه های علمی پنج گانه قطب های علمی و دونفر از اعضای هیات علمی برجسته کشور اعضای این شورا را تشکیل می دهند.
سیاستگذاری برای ایجاد و توسعه قطب های علمی کشور، تعیین ضوابط شناسایی، ارزیابی و حمایت از قطب های علمی و تعیین اولویت های تحقیقاتی قطب های علمی از اختیارات شورای قطب های علمی است.
تاسیس قطب علمی از طریق بررسی حوزه ها و زمینه های مورد نیاز کشور براساس آمایش علم و فناوری و اعلام فراخوان شورای قطب های علمی کشور به دانشگاه ها و موسسات پژوهش و فناوری و نیز از طریق درخواست دانشگاه ها و موسسات پژوهش و فناوری کشور برای تشکیل قطب علمی براساس مزیت ها و توانمندی ها و تایید شورای قطب های علمی انجام می شود.
آیین نامه تشکیل قطب های علمی مشتمل بر ۱۴ ماده و ۱۴ تبصره است و پس از تایید و امضای وزیر علوم در ۷ دی ماه سال جاری برای اجرا به دانشگاه ها، پژوهشگاه ها، پارک های علم و فناوری و موسسات وابسته به وزارت علوم ابلاغ شده است.
کلمات کلیدی : قطب علمی + وزارت علوم+ آموزش عالی
نظراتی که به تعمیق و گسترش بحث کمک کنند، پس از مدت کوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت دیگر بینندگان قرار می گیرد. نظرات حاوی توهین، افترا، تهمت و نیش به دیگران منتشر نمی شود.
کد مطلب: 430055
آیین نامه تشکیل قطب های علمی ابلاغ شد
تاریخ انتشار : شنبه ۱۱ دی ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۰۷
به گزارش مهر به نقل از وزارت علوم، این آیین نامه از سوی عبدالحسین فریدون مشاور وزیر علوم و مدیرکل دفتر وزارتی ابلاغ شد.
بر اساس ماده اول این آیین نامه، قطب علمی گروهی از اعضای هیات علمی برجسته هستند که برای انجام یک برنامه مدون پنج ساله همزمان با برنامه توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی فعالیت می کنند.
در ماده دوم آیین نامه تشکیل قطب های علمی، هدف از تشکیل قطب های علمی، گسترش مرزهای دانش برای ارتقا جایگاه علمی کشور، فراهم ساختن زمینه فعالیت های گروهی و ایجاد شبکه های علم و فناوری، کسب مرجعیت علمی و فناوری در زمینه تخصصی خاص، مشاوره و تصمیم سازی در برنامه علمی و اجرایی و توسعه و تقویت مطالعات میان رشته ای و تولید بومی اعلام شده است.
در ماده سوم این آیین نامه، شورای قطب های علمی به ریاست وزیر علوم تشکیل می شود و معاون پژوهش و فناوری وزارت علوم نائب رئیس و مدیرکل دفتر سیاستگذاری و برنامه ریزی پژوهشی دبیر و معاون آموزشی وزارت علوم و دبیران گروه های علمی پنج گانه قطب های علمی و دونفر از اعضای هیات علمی برجسته کشور اعضای این شورا را تشکیل می دهند.
سیاستگذاری برای ایجاد و توسعه قطب های علمی کشور، تعیین ضوابط شناسایی، ارزیابی و حمایت از قطب های علمی و تعیین اولویت های تحقیقاتی قطب های علمی از اختیارات شورای قطب های علمی است.
تاسیس قطب علمی از طریق بررسی حوزه ها و زمینه های مورد نیاز کشور براساس آمایش علم و فناوری و اعلام فراخوان شورای قطب های علمی کشور به دانشگاه ها و موسسات پژوهش و فناوری و نیز از طریق درخواست دانشگاه ها و موسسات پژوهش و فناوری کشور برای تشکیل قطب علمی براساس مزیت ها و توانمندی ها و تایید شورای قطب های علمی انجام می شود.
آیین نامه تشکیل قطب های علمی مشتمل بر ۱۴ ماده و ۱۴ تبصره است و پس از تایید و امضای وزیر علوم در ۷ دی ماه سال جاری برای اجرا به دانشگاه ها، پژوهشگاه ها، پارک های علم و فناوری و موسسات وابسته به وزارت علوم ابلاغ شده است.
کلمات کلیدی : قطب علمی + وزارت علوم+ آموزش عالی
نظراتی که به تعمیق و گسترش بحث کمک کنند، پس از مدت کوتاهی در معرض ملاحظه و قضاوت دیگر بینندگان قرار می گیرد. نظرات حاوی توهین، افترا، تهمت و نیش به دیگران منتشر نمی شود.
1
بسط و گسترش عرفان یهود از هنگام خروج از اسپانیا به بعد فوقالعاده یکنواخت و بدون جریانهای مخالف بوده است. تنها یک خط سیر اصلی وجود دارد. وقایع فاجعهآمیز آن دوره مستقیماً منجر به پیدایش مکتب جدید صَفَد شد، که افکار آن، چنان که دیدهایم، حول برخی مسائل که از طریق آن دگرگونی عظیم ایجاد یا نمایان شد متمرکز بود. ما همچنین دیدهایم که آن مکتب در پرداختن به آن مسائل، نظریهی کاملاً جدیدی را به کمال رساند. به نظر من این نظریهی جدید، آنگونه که لوریا آن را تدوین نمود و سرانجام مورد پذیرش الاهیات یهود قرار گرفت، نشانگر تبیینی فوقالعاده دقیق از دیدگاهی است که پس از تغییر قرن در میان جامعهی یهودیان غالب شد. این اندیشههای جدید تفسیری عرفانی از واقعیت «تبعید» را با نظریهای به یک اندازه عرفانی در باب راه «نجات» ترکیب میکند. روحیهی قدیمی تأمل عرفانی با عنصر جدید شور و شوق مسیحایی، به همراه رؤیای مکاشفهآمیزش از پایانی برای دورهی رنج و خفت و خواری، غنا مییابد. گسترش مکتب قبالای لوریانی با نظریهاش دربارهی تیقون، یعنی «بازگردانی هماهنگی کیهانی از طریق حیات دنیوی یهودیتی تعالی یافته است که، این نظریه نمیتوانست جز به ظهور انفجاری تمام آن نیروهایی که این آموزه پیدایش و موفقیت خود را مدیون آن بود، منجر شود. اگر این مطلب درست باشد که قبالا روحیهی غالب آن عصر را بیان میکرد، پس همه چیز طبیعیتر از این به نظر نمیرسد که باید میان شرایط تاریخیای که سرنوشت قوم یهود را در این دورهی استیلای قبالایی شکل داد، و بسط و گسترش درونی تفکر دینی یهود، که تمام اشکال جدیدش را شامل میشود، نزدیکترین تطابق وجود داشته است. قومی که از تمام مصایبی رنج برده بود که تبعید و آزار و اذیت میتوانست به وجود آورد، و در عین حال آگاهی و شعور بسیار حساسی را دربارهی زندگی به وجود آورده بود که واقع میان دو قطب تبعید و نجات قرار داشت، به چیز زیادی برای برداشتن گام نهایی به سوی مسیحاباوری نیاز نداشت. ظهور شبتای صبی (1) و ناتان اهل غزه (2) با آزاد کردن قوا و انرژیهای نهفتهای که به تدریج در طی نسلهای پیش از آنها انباشته شده بود، به این گام شتاب بخشید. فوران این آتشفشان، زمانی که به وقوع پیوست، وحشتانگیز بود».2
با وجود این، بدون بیان چند کلمهای دربارهی شخصیت دو رهبر اصلی این جنبش و جایگاه آنها در ظهور آغازین و بسط و گسترش بعدی آن، نمیتوان مبادرت به این کار کرد. این کار بسیار لازم است، چرا که در این مورد، همچون بسیاری از موضوعات دیگری که در جریان این سخنرانیها دربارهی آنها بحث شده است، من ناگزیرم دیدگاهی را اتخاذ کنم که تا حدودی زیادی با دیدگاه رایج متفاوت است. پس ویژگی اساسی شخصیت شبتای صبی چه بود و در مورد نقش و سهم فردی او به این جنبش چگونه باید داوری کنیم؟ به ویژه، رابطهی او با ناتان اهل غزه، یعنی پیامبر بعدی او، را چگونه باید تفسیر کنیم؟ در مورد این سؤالات، تنها اسناد موجود به صورت چاپی تا سالهای اخیر پاسخ قطعی را ممکن نساختهاند. اسنادی که این موضوع را روشنتر میسازند تاکنون به چاپ نرسیدهاند، و با فقدان آنها غالباً داشتن تصوری درست حتی از آثار چاپ شد امکانپذیر نبوده است. در این شرایط به قول و شهادت افرادی که به طور خصوصی با رهبران این جنبش آشنا نبودند، اهمیت بیش از حدّ داده شده است. بنابراین اصلاً شگفتانگیز نیست که در جایی که محققان کوتاهی کرده بودند، شاعران، نمایشنامهنویسان و دیگر اساتید ادبیات داستانی سعی کردهاند با توسل به منابع تخیّل خود این تصویر را کامل کنند. با وجود این، ما چندین سند بسیار مهم، برخی شخصی و برخی دیگر الاهیاتی، در اختیار داریم، که از نزدیکترین محافل پیروان شبتای صبی سرچشمه گرفته، که روشنایی کاملاً غیر منتظرهای را بر تمام این سؤالات افکنده و آنها را روشن میسازند. تحلیل تمام منابعی که به آنها دسترسی داشتهام نتایج عمدهی زیر را به دست میآید:3
این چنین شبتای صبی برای سالها در سرتاسر جهان آواره گشت، بدون دوستان یا پیروان واقعی و بدون انجام کاری برای پیشبرد آرمانهای مسیحایی که در برخی لحظات نادر شور و شعف شدید بر او غالب میگشت. اگر به خاطر ناتان اهل غزه نبود، بدون تردید او یکی از مشتاقان بسیار گمنام نسل خود باقی مانده بود، که در سالهای پس از فاجعهی بزرگ ظلم و ستم اخمیلنیتسکی (33) در سال 1648، رؤیاهای مبهمی دربارهی رسالت مسیحایی در سر میپروراند، بدون اینکه هیچ کس توجهی به آنها بکند تا اینکه او در سال 1662 در اورشلیم سکنا گزید که نقطهی عطفی در زندگی او بود. ناتان اهل غزه (1644-1680)، در طی دو سال اول اقامتش در آنجا، که در آن زمان نوآموز جوان تلمود بود، نمیتوانسته بارها شبتای صبی را ندیده باشد، که آن زمان به چهل سالگی نزدیک میشد و بدون تردید موضوع شایعات بسیار در جامعهی کوچک یهودی در این شهر بوده است. حتی در صورت وجود نداشتن روابط شخصی نزدیک بین آنها، که دلیلی برای آن وجود ندارد، شخصیت شبتای صبی باید تأثیری عمیق بر این جوان حساس و مستعد گذاشته باشد که در آن زمان بین هفده و نوزده سالگی بود:پینوشتها
1. Sabbatai Zevi
2. Nathan of Gaza
3. Jacob ben Abraham de Boltom (1720), اسئله و اجوبه، شهادت دربارهی یعقوب, f.42a, reprinted by Romanes, vol.IV, p.478.
4. Smyma
5. paranoia
6. hystria
7. S. Trivush in the Russian Monthly Voschod, 1900, No.7,p.99.
8. manic-de pressive
9. Melancholi
10.Bleuler, Lehrbuch der Psychiatrie, Sechste Auflage, p. 321 ff; J. Lange in Handbuch der Geistesk Rankenheiten, vol Vl,p. 96ff (1928).
11. Thomas Coenen, Rdele Verwachtinge der Joden getoont in den persoon van sabethai Zevi (Amsterdam, 1996), p. 9
12. اکنون این اثر به اهتمام (new series vol.III, p.209 (1940) بیدارکنندگان خفتگان A. M.) Habermann منتشر شده است.
13. Samuel Gandor
14. Ibid, p.208.
15. کلمات منزل دادن و روی پوشاندن در گزارشی که باروخ آرزویی (Baruch of Arezzo) در (ed. Freimann, p.64-67، دلبستگیهای شبتای صوی) ارائه میکند؛ کلمات توضیح و سقوط در نامهای از ناتان که در (REJ, vol.104, p.120 (1938)) منتشر شده است، آنجا که او با نام تلمودی مسیحا یغی «از تبار بزرگان» (سنهدرین، ب 96) دوباره باز میکند.
16. ناتان اهل غزه در کتاب سفر هبریئا «کتاب آفرینش» خود (Ms. Berlin Or. Oct.3075 f.6b): میگوید [= شبتای صوی] «و نیز نمونهی کوچکی از ایمان مقدس و تواناییهای صوی این است که ناگهان در اوج تعالی قرار گیرد و بار دیگر در حضیض فقر و ناچیزی قرار گیرد». ناتان در رسالهی اژدهای تفسیر شده (Ms. Halberstamm 40f,92a) میگوید: «خداوند تقدس و تبارک او را چندین بار به امتحانهای سخت مبتلا گرداند و آزمود بعد از آنکه در اوج رفیع آسمان بود به ژرفای دوزخ هبوط کرد و افعیهای بسیار او را اغوا کردند و به او گفتند پس خالق تو چه کسی است؟ با براهین متقن که عقل معاش و عملی قادر به درک آنها نیست».
17. Maasim zarim
مقایسه کنید با گزارش جالب طوییاس کوهن (Tobias Cohen) در رسالهی معسه طوبیا «حکایت طوبیا»، باب اول، آیه 6: «به رغم همهی حکمت و علوم، از کودکی هیچ چیز نمیدانستم و میگوید: چندبار روح جنون بر او مستولی شد و رفتار جنونآمیز از او سرزد طوری که همه وی را مسخره میکردند و دیوانهاش خواندند و احمق».
18. Moses Pinheiro
19. Kanah
20. دلبستگیهای شبتای صوی (p.95).
21. به صفحات بین 207 تا 208 [متن انگلیسی] بنگرید.
22. apostasy
23. mania
24. Solomon ben Abraham Laniado of Aleppo
25. متن عبری در (Ms. 2223 of The Enelow Memorial Collection in the JTH Seminary in New York, f.228) یافت میشود. «هنگامی که از اینجا به ارم صورا میرفت، تمام وقایع خویش را برای ما تعریف کرد که از آن سال (5408 عبری) روح نبوت بر او وارد گردید در وضعیتی که در یک شب، خارج از شهر و بسیار دور از مردم، حدوداً دو ساعت منزوی و تنها بود که صدای خداوند را شنید که با وی سخن میگفت: تو مسیح موعود و منجی یهود، فرزند داود، مسیح خالق یعقوب هستی و در آینده قوم اسرائیل را نجات خواهی داد و انان از ربع مسکون به آغوش من در اورشلیم و سرزمین مقدس جمع خواهند شد. قسم به اقتدارم و قوت بازویم که تو همان ناجی حقیقی و منجی عالمیان هستی و غیر از تو منجی دیگری نیست.
و به این ترتیب بود که از آن زمان به ردای روحالقدس ملبّس گشت و از فراست بصر و بصیرت بهره یافت و اسم اعظم خداوند را با حروف اصلی آن تلاوت میفرمود و کرامات بسیاری از خود ظاهر کرد، یعنی درستکاری را که میپنداشت صحیح و راست و شایسته است، به دلایلی متقن و براهینی که گمان میکرد. کسانی که وی را میدیدند مطالبش را درک نمیکردند و توانایی درک گفتههایش را نداشتند لذا او را انکار کردند و اهل ضلالت وی را خواندند. بارها شد که علمای مذهبی یهود و خاخامهای ما در اسرائیل، به سبب آن اعمال، صدمه دیدند و به جهت قوت اعمالش که از دایرهی عقلانیت خارج بود، بر او سخت گرفتند، عاقبت چاره ندید جز انکه از میان مردم بگریزد و به صحاری پناه برد، و هر بار که وی در چشم خلق ظاهر میشد، بزرگتر از آنی بود که پیش از این ظاهر میشد، حرفها میزد که بسی دهانها از گفتنش عاجز بودند و به همین سبب در رنجها و مشقتها افتاد و بارها از فیوضات شخینا مستفیض گشت و چندین بار به امتحان الاهی مبتلا گردید، برخی از مرگ نیز سختتر بود و او در جمیع احوال محکم و استوار بر عهد خویش ثابت ماند. تا آنکه در سال 5425 عبری زمانی که در مصر بود، خداوند او را در معرض آزمونی بزرگ بداشت، که قدرت تحملش نداشت، از اینجا بود که روزها به نماز ایستاد و از سر عجز و ابتهال خداوند را سوگند داد و از حضرتش اعانت طلبید، و التماس کرد که دیگر وی را نیازماید، در آن روز و آن لحظه که چنین سوگندی داد، تمام آن روحالقدس و نور الاهی از وی جدا گشت و او همانی شد که از قبل بود و درست مانند مردم عادی گشت، و او، از آن اعمال عجیب دست کشید زیرا دیگر نمیتوانست دلایل اعمالی را که زمانی انجام داده بود، درک نماید».
26. از نسخهی دستنویس متن مهم کافمان (Kaufmann) 255 (اکنون در آکادمی در بوداپست مجارستان) (f.30a) ما پی میبریم که او این نقض قوانین شرعی را در ساعت شور و سرمستی جنونآمیز انجام میداد: «میدانستم قبل از تشرف شبتای صوی به جلال الاهی، به کرّات در حال بصیرت و فراست بود اسم اعظم خداوند را با جمیع برکاتش ذکر میکرد».
27. مقایسه کنید با یادداشت 9 [متن انگلیسی].
28. مکاشفهی ناتان دربارهی شبتای صوری، که مورخان جدید بدون دلیل کافی آن را به ابراهام یاکینی (Abraham Yakhini) نسبت دادهاند، همان طور که روسانی (Rosanes) نشان داده است، آنها را در تابستان 1665 ذکر میکند: «افراد زناکار که همنشین وی بودند. ایشان افرادی خوشگل که مایهی آزار دیگران بودند و همواره وی را تعقیب میکردند تا وی را به خطا و گناه اندازند». مقایسه کنید با رسالهی مسائل شبتای صوی، ص 99. معنای عبارت «افراد خوشگل» دیوانی است که زادهی شهرت هستند، مقایسه کنید با: (Zohar, I, 19b; III, 76b).
29. مقایسه کنید با اژدهای تفسیر شدهی ناتان (Ms. Halberstamm, 40f.90b) (Nathan): «و جمیع مصائبی که در کتاب ایوب آمده است، برای او چیزی نبود زیرا ضرورت داشت که وی به مصائب و امتحانهای دشواری و انواع پلیدیها و شیطانها دچار شود و آنها را تحمل کند» و (f.102b): «لازم بود که شبتای صوی هفت سال در زندان اهریمنان گرفتار آید و آنگاه به مصائبی سخت تن دهد».
30. Relation De la Veritable Imposture du Faux Messie des Juifs nomme Sabbatay sevi (Avignon, 1667), p.37.
31. Gallipoli
32. Shiboleth
33. Chmilnitzki
34. متن اصلی که در کتابچهای شبتابی در کتابخانهی دانشگاه کلمبیا در نیویورک ((X 893-Z 8, vol.1, No.20) f.16b-17a) یافت میشود.
35. feast of Purim
36. گزارش ناتان از مجذوب شدنش به موسی پین هیرو (Moses Pinheiro) در لیورنو (Livorno) (رسالهی قبل، ص 95)، این عبارت زندگینامهی خود نوشت را تأیید میکند، که در آن متن تحریف صورت گرفته است.
37. در نامهای که توسط هابرمان منتشر شد، مقایسه کنید با یادداشت 5 [متن انگلیسی، ص 208]: «مأمورینی که داشت را رها ساخت و به «عزا» رفت تا تیقون (چارهای) برای آزمایش نفس خویش بیابد».
38. مقایسه کنید با یادداشت 19 [متن انگلیسی].
39. Marano Abraham Miguel Carozo
40. messianism
41. Derush Ha-Tanninim
42. Treatise on The Dragons
43. Ms. Halberstamm 40 (Jews" Collegr, London); British Museum 856, I; Beth Ha-Midrash in London (Catalogue by Neubauer, 1886) 123, 3; Badhab 83 in Jerusalem
(که به خطا به اسحاق لوریا نسبت داده میشود!).
44. ناتان از سال 5427 عبری بر حسب رویدادی در آینده سخن میگوید، اما او به زندانی شدن شبتای صوی اشاره میکند.
45. ویتال دربارهی نفس مسیح در فصل نوزدهم کتاب تناسخها میگوید: «بدان که آن نفس از نوری متعالی است که هنوز هیچ مخلوقی در عالم بدان نائل نشده و مسیحا پادشاه یهود در آینده به آن نائل خواهد شد» و ناتان از این قطعه استفاده نمیکند.
46. Nahash
47. Mashiah
48. good
49. evil
50. Ghetto
51. Orphites
52. Naassenes
53. دربارهی نمادگراییها بنگرید به:
Mead, Fragment of a Faith Forgetten, third edition, p.182 ff(1931).
54. illumination
55. Bathra Baba
56. Ms. Halberstamm, 40f,99b.
57. این نکته مهمی است که در آن دیدگاههایی که در این سخنرانی عرضه میشود با نحوهی ارائه این موضوع در مقالهی من «صوابی که در پی گناه میآید» که در: (Keneseth II (1937), p.346-392) چاپ شده است، متفاوت است.
4
به نظر من واقعیاتی که تاکنون به طور خلاصه در این سخنرانی مطرح کردهام خاستگاهها و جریان جنبش شبتای را به طور چشمگیری روشن میسازد. اکنون که این واقعیات را به اثبات رساندهام، من قصد دارم در سخن گفتن از آیین شبتای توجه خاصی به جنبش دینیای بکنم که در نتیجهی ارتداد مصیبتبار این مسیحای جدید به وجود آمد و مستقیم و غیر مستقیم ماهیت پر از تناقض اقدام او را تشدید کرد. (1) من دنبال کردن روند این جنبش را مهم میدانم، اگر تنها به خاطر این باشد که نقشی که آیین شبتای در پیشرفت معنوی یهودیان در طی نسلهای بعد از آن ایفا کرد، معمولاً دست کم گرفته شده است. آیین شبتای نشانگر اولین شورش جدی در یهودیت از هنگام قرون وسطا است؛ و اولین مورد از اندیشههای عرفانی بود که مستقیماً به فروپاشی یهودیت سنتی «مؤمنان» منجر شد. عرفان بدعتگذارانهی آن فورانی از گرایشهای نیستانگارانه (2) کم و بیش پنهان در میان برخی از پیروان آن ایجاد کرد. سرانجام اینکه بر مبنایی عرفانی روحیهی هرج و مرج طلبی دینی را ترغیب کرد که، در جایی که با شرایط مساعد بیرونی مطابقت داشت، نقشی بسیار مهم در ایجاد جوّی اخلاقی و عقلانی ایفا کرد، که برای جنبش اصلاح قرن نوزدهم مطلوب بود.پینوشتها
1. نامحتمل نیست که ارتداد به واسطهی این بیماری پدید آمد، زیرا به نظر میرسد که در زمان این بیماری او بار دیگر در حالت افسردگی و انفعال کامل بود. بنگرید به مقاله من در «مجموعهای از نوشتههای شوقان دربارهی سفیروت» p.165-166.
2. nihilistic
3. Sine Ira et Studio
4. rationalists
5. reformers
6. anarchist
7. nihilisl
8. orthodox
9. heretics
10. Leopold Loew
11. Moravia
12. rationalism
13. Leopold Loew, Gesammelte Schriften, vol.II, p.171 and IV, p.449.
14. Anabaptists
15. Quakers
16. S. Hurwitz «از کجا و به کجا», p.181-285 (1914).
17. Diaspora
18. Sephardic jews
19. Balkans
20. Ermuna
21. Sod Ha-Elohuth
22. Elohe Israel
23. Heshel Zoref of Vilna
24. Zadok ben Shemaryyah
25. Grodna
26. Cf. W. Rabinowitschin, Zion, vol.V, p.127-132.
27. Moses Zakuto
28. Benjamin Cohen Reggio
29. Abraham Ravigo of Modena
30. Hayim ben Solomon
31. Hayim Malakh
32. Cf. G. Scholem «رؤیاهای شبتای حاخام مردخای اشکنازی» and Zion, vol.VI, p.94-96 (1938).
33. گفتارهایی در یادبود حاخام صوی پرص حیوت (Vienn, 1933), p.333
34. Galicia
35. Padolia
36. Mannheim
37. Fuerth
38. Bohemia
39. Moravia
40. Meria Theresa
41. Marranic
42. Doenmeh
43. نام کامل او در سندی که از سوی اسرائیل هاپرین ((Israel Halperin) در
Haolam, no.36 (1930)) انتشار یافته ذکر میشود. این پیشنهاداتی که روسانی (IV, p.478) مطرح میسازد، ابطال میکند.
44. تاریخ دقیق واقعه را کاردوزو (Cardozo) ضبط کرده است مقایسه کنید با:
(Bernheimer in JQR (1927), p.102 and My article in Zion, vol.VII, p.12 ff).
45. Jacob Frank
46. Maaminim
47. Bohemia
48. Moravia
49. Aron Chorin
50. Leopold Loew, Gesammelte Schriften, vol.II, p.255 and Adolf Jellinek"s Letter, ibid, vol.V, p.193. Who Says Very Characteristically:
51. Prossnitz
52. Offenbach
53. Jonas Wehle
54. رسالهی تفسیری برعین یعقوو (Ms. In the Schocken Library in Jerusalem).
55. Moses Mendelssohn
56. Immanuel Kant
57. همچنین بنگرید به مقالهی من «صوابی که در پی گناه میآید» در: (Keneseth, vol, 11, p.392 (1937)). روشنگری بسیار جالبی است در این رابطه میان جنبش بعدی شبتای «عصر روشنگری» وجود دارد که در اسنادی که زاچک (Zacek) در مجله ذیل آورده، درج شده است:
(Jahrbuch fuer Geschichte der Juden in der Czechoslovakischen Republik, vol.IX (1938) p.343-410).
58. من بسیار مدیون دوشیزه پولین گلدمارک (Miss Pauline Goldmark) از نیویورک هستم که با لطف تمام نسخهای از این سند ارزشمند را که به خط پدربزرگ اوگوتلب ول (Gottlieb Wehle) نوشته شده در اختیار من قرار داد.
5
این سؤال باقی میماند که چرا و چگونه قبالاهایی که تحت تأثیر جنبش شبتای قرار گرفتند، حامل اندیشههایی شدند که آنها را در تعارض کم و بیش آشکارا با عقاید یهودیت حاخامی قرار داد. بگذارید آنچه را در سخنرانی قبل دربارهی آموزه نجات از طریق تیقون بیان داشتم یادآوری کنم. البته مفهوم و تفسیر عرفانی تبعید و رهایی اساساً مبتنی بر تجربهی بالفعل تبعید و مبتنی بر اندیشههای رایج در مورد روشی بود که نجات و رستگاری براساس آن به وقوع میپیوندد. خود مفهوم رهایی و نجات معنای ضمنی عملی و تاریخی داشت: آزادی از سلطه و اسارت، آزادی تازه - اینها عوامل محرّک مسیحایی بسیار نیرومندی بود که به درون آموزهای که عارفان مکتب صفد به آن شکل بخشیدند راه یافت. مفهوم رایج مسیحاباوری و بازگشت قومی در تفسیر آنها مبدّل به نمایشی با اهمیت کیهانی شد.پینوشتها
1. ارتفاع شخینا از تراب نیز بنگرید به رسالهی بلند «مگید (Maggid)»، یکی از ارواح مقدس، خطاب به مردخای اشکنازی در اثر من رؤیاهای شبتای ربی مردخای اشکنازی، ص 79-100.
2. apostasy
3. Geulah
4. heresy
5. Hullin, 70.
6. مقایسه کنید با بحث پیشین در ص 80 [متن انگلیسی].
7. savior
8. incarnation
9. Marranos
10. Ghetto
11. Isaac Aarbanel
12. ben Bezalel of Prage
13. در ادبیات مربوط به منجی موعود توجه بسیار اندکی به کتاب بزرگ او ابدیت اسرائیل (Pragve, 1599) مبذول شده است.
14. Jacob Frank
15. apostate
16. Iberian Peninsula
17. Queen Esther
18. Cf. Cecil Roth, "The Religion of the Marranos", in JOR, n. s. vol.22, p.26 (1931).
19. مقایسه کنید با گفتارهایی به یادبود حاخام صوی پرص حیوت، ص 344 (1933).
20. Sefer Ha-Beriah
6
این نظریات که نقطهی آغاز خود را سرنوشت این مسیح و به طور کلی مسئلهی نجات در نظر میگیرند، به تدریج به دیگر حوزههای اندیشهی دینی گسترش مییابند، تا اینکه سرانجام به تدریج کل الاهیات و اخلاق را فرامیگیرند. از اینروست که مثلاً کاردوزو تعلیم میداد که در نتیجهی گناهان بنیاسرائیل سرنوشت همهی ما از ابتدا این بود که مارانو شویم، (1) ولی از این سرنوشت فجیع زندگی اجباری در به اصطلاح انکار دائمی ایمان و معرفت باطنی خود، لطف خدا با تحمیل این فداکاری تمام عیار بر مسیح ما را نجات داده است؛ چرا که تنها نفس مسیح جهت تحمل این سرنوشت بدون اینکه مغلوب گردد، توانایی کافی را دارد. بدیهی است که این تصور از مسیح برای دوگانگی ناگوار ذهن مارانی جاذب داشت. اتفاقاً همچنین این تصور اندیشهای با منشأ تاریخی کاملاً متفاوت را به یاد میآورد، یعنی نظریهی لوریانی بازگشت از طریق «تعالی بخشیدن به بارقههای فرو افتاده» که در سخنرانی پیشین مطرح ساختم. این نظریه توانست تغییر و تحوّلی یابد که هیچ کس پیش از ارتداد شبتای صبی فکر آن را نکرده بود، ولی از آن پس به سرعت بسیار اریج و باب روز گردید. بر اساس تفسیر پذیرفته شدهی رسمی این نظریه، بنیاسرائیل در میان ملتها پراکنده شدهاند تا شاید از هر جا بارقههای نفوس و نور الاهی را که خود در سرتاسر جهان پراکنده شدهاند جمعآوری کنند، و به واسطهی اعمال پرهیزگارانه و دعا آنها را از زندانهای مربوط به خود «نجات بخشند». زمانی که این فرآیند کم و بیش کامل شد، مسیح ظاهر میشود و آخرین بارقهها را جمع میکند، و بدین وسیله نیروی شرّ را از عنصری که از طریق آن عمل میکند بیبهره میسازد. از آن پس قلمروهای خیر و شرّ، پاک و ناپاک برای همیشه جدا میشوند. تعبیر بدعتگذارانهی این نظریه آنچنان که با توفیق چشمگیری توسط ناتان اهل عزه مطرح شده، (2) عمدتاً به لحاظ نتایجش با تفسیر رسمی متفاوت است: جاذبهی پرهیزگاری همیشه جهت آزاد ساختن بارقهها از زندانهایشان، یعنی کلیپوت یا «پوستهها» کافی نیست. مراحلی از فرآیند عظیم تیقون هست، به ویژه مراحل پایانی و بسیار مشکلش، که خود مسیح جهت آزاد ساختن بارقههای پنهان از اسارتشان، یا با استفاده از تصویری دیگر، جهت به طور باز کردن درهای زندان از درون، باید به درون قلمرو شرّ فرود آید. درست همانطور که شخینا باید به مصر - نماد هر چیز تاریک و شیطانی - فرود آید تا بارقههای فرو افتاده را جمعآوری کند، مسیح نیز به همین ترتیب در پایان اعصار سفر بسیار سخت خود را به سوی امپراتوری تاریکی آغاز میکند، تا مأموریتش را کامل سازد. پیش از اینکه او سفرش را به پایان نرساند، شرّ از میان نخواهد رفت و نجات به عالم بیرون گسترش نمییابد.7
انشعاب و دودستگی پیرامون این نکته اجتنابناپذیر شد. گروه افراطی نتوانستند اندیشهی راضی ماندن با ایمان انفعالی به تناقض مأموریت مسیح را تحمل کنند. بلکه آنها معتقد بودند که همچنان که پایان کار نزدیکتر میشود، این تناقض ضرورتاً جهانی میشود. عمل مسیح الگویی را مقرر میدارد و پیروی از آن یک وظیفه است. نتایج ناشی از این اندیشههای دینی صرفاً نیستانگارانه بود، و فراتر از همه مفهوم مارانگرایی (14) اختیاری با این شعار: ما همگی باید به درون قلمرو شرّ فرود آییم تا آن را از درون درهم بکوبیم. رهبران نیستانگاری به اشکال نظری مختلفی نظریهی وجود قلمروهایی را تبلیغ میکردند که در آنها فرآیند تیقون دیگر نمیتواند با اعمال پرهیزگارانه پیشرفت کند؛ با شر باید با شرّ مقابله کرد. (15) از این رو ما به تدریج به وضعیتی رهنمون میشویم که، چنان که تاریخ دین نشان میدهد، با نوعی ضرورت سوگانگیز در هر بحران عظیم ذهن دینی یافت میشود. من به نظریهی ویرانگر، اما در عین بسیار جالب تقدّس گناه (16) اشاره میکنم، آن نظریه که به شیوهای چشنگیر ترکیبی از دو عنصر بسیار متفاوت را منعکس میسازد: یکی قلمرو انحطاط اخلاقی، و دیگری قلمرو ابتداییتر نفس که نیروهای بالقوه میتوانند به صورت غیر منتظره احیا شوند. اثبات اینکه این دو عنصر هر دو در نیستانگاری دینی ارتداد شبتای، که در طی قرن هجدهم نشان داد برای گرانبهاترین مایملک یهودیت یعنی جوهرهی اخلاقیاش بسیار خطرناک بود، نقش داشته باشد از تاریخ تراژیک دورهی نهاییاش، یعنی جنبش فرانکی (17) به بهترین وجه اثبات میشود.8
در این تغییر و تحول حساس یهودیت در آگاهی دو جناح میانهرو و افراطی ارتداد شبتای، اشکال قدیمی مکتب عرفانی قبالا تنها میتوانست مسئله ساز شود. به لحاظ نظری، ارتداد شبتای ریشه در تأکید بیش از حدّ افراطآمیز بر برخی جنبههای مکتب لوریانی داشت. از این رو، ابداً شگفتانگیز نیست که از این پس نظریات جدید متعدّدی یا سعی کردند نتایج نهایی را از اندیشههای لوریا استنتاج کنند، یا اینکه از ابتدا با اندیشههای عرفانی خودشان آغاز نمودند. در تاریخ عرفان قبالا، ظهور اندیشهها و نظامهای فکری جدید تقریباً بدون استثنا با این عقیده همراه بود که آخرالزمان در حال نزدیک شدن است. اغلب در اسناد قبالایی میخوانیم که ژرفترین و حقیقیترین اسرار الوهیت، که در دوران تبعید پوشیده مانده بود، معنای حقیقی خود را در آستانهی آخرالزمان آشکار میسازند. شجاعتی که این ارتداد برای جدا شدن از نظریات قدیمیتر و جایگزین نمودن اندیشههای جدید به جای آنها به دست آورد مبتنی بر چنین عقایدی بود، گرچه ظاهر «سنت» حفظ میشد. ابوالعافیه، زُهر، کتاب پلیا، سازندگان نظام قبالیی صفد - آنها همگی به اندازهی پیروان شبتای و پیروان فرانک، آشکار شدن طلوع فجر را به عنوان توجیه درستی آنچه در اندیشههایشان جدید بود، اقامه میکنند. از این رو، در حالی که برخی پیروان شبتای، همچون ناتان اهل غزه، صرفاً تفسیر جدیدی از اندیشههای لوریانی ارائه دادند بدون اینکه آنها را انکار کنند، ولی دیگران تقریباً اساساً از آنها فاصله گرفتند. قبالاهای شبتای، بیش از همه در طی پنجاه تا شصت سال پس از ارتداد شبتای صبی، اندیشهی بسیار زیادی را صرف این نکته کردند. (47) ابراهیم کاردوزو، (48) ساموئل پریمو، (49) ابراهیم ویگو (50) و شاگردش مردخای اشکنازی، (51) نحمیا حیون (52) و سرانجام یوناتان آیبشویتس، (53) نمایندگان برجستهی قبالای شبتای قطعاً کم یا بیش دارای ویژگی ارتدادی هستند. آثار و افکار آنها اکنون نسبتاً شناخته شده هستند، (54) در حالی که جزئیات نظریات نیستانگارانهی صریحتر تا حدودی پوشیده و پنهان باقی مانده است. به ویژه در باب تعالیم نظریهی پرداز پیشرو افراطیترین گروه در میان دومنه در سالونیکا، باروخ کونیو، (55) که بیشتر با نام بِریا (56) یا باروفیا (57) مشهورست، تنها شناخت غیر مستقیم داریم. (58) او یقیناً الهامبخش اندیشههای اصلی «نظریهی» فرانک بوده، و شاید الهامبخش عناصر فکری مهمی که در آثار اسرارآمیز یوناتان آبیشویتس جوان (1695-1764 / 1690) نیز یافت میشود بوده است، که یکی از آخرین نمایندگان بزرگ یهودیت حاخامی است، که از این رو رابطهی نزدیک پنهانیاش با ارتداد شبتای تا روزگار خود ما به شدت انکار شده است. (59) گرچه آیبشویتس هنگامی که سی سال بعد در هامبورگ به خاطر گرایش به ارتداد شبتای که به او نسبت داده شده بود جنجال به راه افتاد، مسئولیت این آثار را نپذیرفت، ولی میتوان با تحلیل و بررسی متن شناختی ثابت کرد که او نویسندهی واقعی آن آثار است.پینوشتها
1. مقایسه کنید با رسالهی بزرگ کاردوزو (Carkozo) در مسائل شبتای صوی (ed. Freemann, p.87-92 (1913)) خصوصاً صفحات 88 و 90.
2. مقایسه کنید با مقالهی عبری ویرژوبسکی "Wirszubski" در باب دیدگاه شبتای راجع به ارتداد مسیح در:
(Zion, III, p.215-245 (1938)).
3. ادبیات شبتای گستردهای در باب دلایل ارتداد مسیح وجود دارد. ما هنوز برخی از نامهها و رسائل ناتان در این موضوع را و رسالهی ماگن اورهام (یادداشت 50 [انگلیسی]) از شاگرد او ابراهام پرز، و نسخهی خطی 255 در بوداپست از دیوید کافمان را در اختیار داریم، نویسندهای که بسیاری از مزامیر را نشانهی سرنوشت مسیح جدید تفسیر میکند.
4. دربارهی کتابهای تنحوما و رَعیا مهمنا بنگرید به ص 175 الی 177 [متن انگلیسی این کتاب].
5. Abraham Perez
6. antinomianism
7. رسالهی ماگن اوراهام توسط من در مجموعهی دستنوشتههای قبالا (n. s. vol.II, p.121-155 (1938)) منتشر شده است. در آنجا من این فرض اشتباه را مطرح ساختم که نویسندهی آن کاردوزو بود. نام نویسندهی واقعی در (Ms. Guenzburg 517, 4) ذکر میشود. مقایسه کنید با (Wirszubski, p.235-245) دربارهی آموزهی این کتاب.
8. رسالهی ماگن اوراهام، ص 135.
9. Calvary
10. Modena
11. بنگرید به کتاب من رؤیاهای شبتای ربی مردخای اشکتازی (1938).
12. نویسندهی نسخهی خطی دیوید کافمان، شمارهی 255 (که یک چاپ عکس از آن در کتابخانهی اسکوکن (Schocken) در اورشلیم موجود است) با افسوس و ناراحتی بسیار، اشاره میکند که برخی علما در میان «مؤمنان» هنگامی که شبتای صوی از آنها خواست که مسلمان شوند، خودداری کردند.
13. Cf. Zion, vol.III, p.228.
14. marranism
15. مقایسه کنید با رسالهی لخیشت ساراف «گزیدن مار» (Hanau 172b f.2b): «در اینکه گفتند دیگر شخینا حضور ندارد و زمان زشتیها فرارسیده و هیچ چیزی جز پستماندهای ناچیز باقی نمانده، و دیگر آنکه ممکن نیست این پست ماندهی بیارزش از عالم قدس مرتفع گردد مگر به روشی غیر شرعی و خارج از طریق سنت». در باب این نظریه بنگرید به ملاحظات من در (Zion, vol.VI, p.136-141 (1941)).
16. holiness of sin
17. Frankist movement
18. Cf. Ps-Nahmanides in «نامهی مقدس» ایگرت هقودش, ch.II; Is. Horovitz in دو لوح عهد, f.293a (1698); Nehemyah Hayun in رسالهی اقتدار خداوند, f. 20d (1713); ایگرت ماگن اوراهام, p.150.
19. این عبارت که کلمنت اسکندرانی آن را در (Stromata, III, 13, 92) از «انجیل به روایت مصریان» نقل میکند، در آغاز معنایی کاملاً افراطی داشت.
20. Jazob Frank
21. Mishnah, Berakhoth, IX, 5.
22. Moses Hagiz
23. شور پوشعیم «شکست گنهکاران» (این کتاب بدون شماره صفحات است) (London, (1714), f. 33b).
24. Carpocatians؛ برای اطلاعات بیشتر دربارهی آن به دائرةالمعارف فارسی به سرپرستی دکتر غلامحسین مصاحب، ج 2، ص 6123 مراجعه کنید.
25. libertinistic
26. Cf. Eugéne de Faye, Gnostiques et Gnosticisme, p.413-428 (1925); L. Fendt, Gnostische Mysterien (1922); H. Liboron, Die Karpokratianische Gnosis (1938).
27. من شرح مفصلی دربارهی این اسطوره نیستانگاری در (Keneseth, II, p.381-387 (1937)) ارائه کردهام. همچنین مراجعه کنید به مقالهی ارزشمند ژزف کلاین مان (Joseph Kleinmann) (به زبان روسی) (Moral I poezia Frankizma, in Yevreiski Almanach (Petrograd, 1923), p.195-227) که پس از انتشار مقالهی فوقالذکر من از آن آگاهی یافتم.
28. این نوشتهها عبارتند از: الف) «بازنویسی» مکاشفهی اشعیا، براساس عقاید فرانک، سندی بسیار عجیب توسط (A. Kraushar, Frank I Frankisci Polscy, vol.II, p.183-218 (1895))؛ ب) تفسیری دربارهی En. Yaakob Ms. Schocken, in Jerusalem.
29. بخش قابل ملاحظهای از آن به صورت پراکنده در سراسر کتاب کروشار (Kraushar) (به یادداشت قبلی توجه کنید) و به خصوص در ضمایم کتاب موجود است:
(vol.I, p.378-429; vol.II, p.304-392).
30. (Nazir, 23b): «گناهی که برای رضای حضرت حق صورت گیرد بس بهتر از صوابی است که به نیت او نباشد».
31. «بطالت از تورات همانا موجب استحکام آن میشود». این گفته در رسالهی تلمودی (Mehahoth, 99b) با قرائت یافت میشود، قرائت در عبارت شبتای شبیه قراینی که در (Wistinetzki, edition of The Sefer Hasidim, §1313) وجود دارد.
32. مقایسه کنید با لخیشت ساراف (f.a/b (1726)).
33. Sanhedrin, 98a.
34. این همان نظریهی مکاشفهی صامت است که در صدها گفتهی فرانک تشریح میشود. اما پیشتر در سال 1713 حیون (Hayun) در کتاب سخنان تحمیا (f.81ff) به آن پرداخته است، و با کاربرد نمادهای دیگر (به شیوهی جدلی) به توصیف آن میپردازد.
35. باید به یادداشت که تنها بخش اندکی از پیروان فرانک واقعاً به آیین کاتولیک پیوستند.
36. بسیاری از نویسندگانی که دربارهی مخالفان قانون شریت در سالونیکا (Salonica) بحث میکردند، عادت داشتند آن را برای توصیف خود شبتای صبی به کار برند، به این عبارت کلیشهای گواهی میدهند. این عبارت مبتنی است بر نوعی جناسی رهایی محبوسان برای حلال کردن حرامها «کسی را که محبوس است آزاد میکند». مقایسه کنید با (Midrash Tehillim ed Buber, f.268) و یادداشتهای بوبر.
37. Torah de-Astiluth
38. Torah de-Beriah
39. Cf. Keneseth, II, p.370-371.
40. خانوادهی شاهزادگان آلمانی «هابسبورگ» (Hapsburg Monarchy) که از سال 1278 تا 1918 در اتریش و اسپانیا و از سال 1516 تا 1700 در سایر ممالک اروپایی سلطنت میکردند.
41. Offenbach
42. Danton
43. Junius Frey
44. مقایسه کنید با زاچک (Zaeck) در مقالهی او که در یادداشت 38 در ص 404 نقل شده است.
A Monograph on Moses Dobrushka-Thomas Elder von Schoenfeld
جوفیدس فری هنوز شخصیتی مطلوب است او مسلماً یکی از فرانکیستهای برجسته بود.
45. Moses Borgos of Pregue
46. در مجموعهی (Yiddish Scientific Institute, vol.I, col. 266 (1929)) منتشر شده، متن اصلی آلمانی (که تنها ترجمهای از آن توسط دکتر ان. گلر (N. Gelber) صورت گرفته است) اینگونه است:
"Die Erloesung aus Geistigem und Polilischem Druch ist ihr Zweek ist ihr Ziel".
47. برخی از آنان، نظیر اسرائیل یافه (Israel Jaffe) در رسالهی نور اسرائیل و صبی چوتش (Zevi Chotsh) نماینده مکتب لوریانی شبتای هستند. به هیچوجه تصادفی نیست که نویسنده، که نخستین کوششی است برای عمومیت بخشیدن به بخشهایی از زهر به زبان ییدیش، یکی از پیروان شبتای به نام صبی چوتش در رسالهی سهمیهی صوی (1719) بود. اما از همه جالبتر در میان این گروه بدون شک یعقوب کوپلی لیفشیتز (Koppel Lifshitz)، نویسندهی تفسیری دربارهی نظریهی قبالایی ابواب باغ عدن بود، که حسیدهای بعدی احترام فوقالعادهای برای او قائل بودند، تیشبای (Tishby) ارتباط نزدیک او را با این ارتداد به روشنی نشان داده است. مقایسه کنید به:
(Keneseth, vol.IX, p.238-268 (1945)).
48. Abraham Cardozo
49. Samuel Primo
50. Abraham Rovigo
51. Mordecai Ashkenazi
52. Nehemia Hayun
53. Jonathan Eibeschuetz
54. از میان این مقامات شبتای اندیشههای ساموئیل پریمو (Samuel Primo") تنها به طور غیر مستقیم، از طریق مجادلات مفصل علیه آنها در نوشتههای کاردوزو شناخته شده هستند،تا این زمان حجیمترین رسائل دربارهی الاهیات شبتای و رسائل کاردوز هستند که ما چندین جلد از آنها را به صورت نسخهی خطی در اختیار داریم.
55. Baruch Cunio
56. Berahya
57. Barochia
58. تحقیق من دربارهی این رهبر مهم شبتی در (Zion, vol.VI, p.119-147, 181-202 (1941)) انتشار یافته است.
59. مقایسه کنید با دفاع مورتیمر کوهن (Mortimer Cohen) از آیبشویتس (Eibeschuetz) در کتاب Jacob Emden, a Man of Controver sy (1937) و ملاحظات انتقادی خود من دربارهی آن در (Kirjaths sefer, vol.XVI, p.320-338 (1939)) همهی مسائل به وسیلهیام. اِ. پرلی موتر در تحلیل مقایسهایاش از نوشتههای قبالایی آیبشویتس مورد بررسی مجدد هم اکنون قرار گرفته که جای شکی نمیگذارد برای عقای
عبارات مرتبط با این موضوع
آیین شبتای و ارتداد عرفانی آیین شبتای و ارتداد عرفانی
4
اکنون سعی میکنم یکی یکی نکات اصلی نظریهی عرفانی وی در باب رسیدن به جذبه و الهام مکاشفهای را از چند منظر به طور مختصر توصیف کنم. (1) تمام عرفای قبالایی که در ابوالعافیه شخصیتی موافق و مطلوب یافتند، اصول اساسی این نظریه را با جرح و تعدیلهای مختلف، تأیید و بیان داشتهاند و بر شاخصهی احساسگرایی (2) و عقلگرایی (3) این نظریه که یکی از گرایشهای اصلی قبالاست، مهر تأیید زدهاند.5
دستنوشتههای بزرگ ابوالعافیه، نظیر: کتاب حیات اُخروی، (18) نور عقل، (19) گفتاری در باب زیبایی (20) و کتاب ترکیب حروف، (21) کتابهای راهنمای نظاممندی هستند هم برای این نظریه و هم برای عمل به این نظام ترکیب نغمههای عرفانی. (22) نفس با تمرین روشمند این نظام، به درک صورتهای برتری که به تدریج غرق در آنها شده است، عادت میکند. ابوالعافیه روشی را وضع میکند که با اوراد لفظی و جابهجایی و ترکیب حروف شروع میشود و به سمت نوشتن آنها و تأمل دربارهی صورت مکتوب آنها و سرانجام از نوشتن به اندیشه و مکاشفهی محض تمام این موضوعات یا همان «منطق عرفانی» (23) هدایت میشود. (24)6
به عقیدهی ابوالعافیه، نظریهاش دربارهی جذبهی مکاشفهای چیزی جز همان نظریهی نبوت نزد فلاسفهی یهودی به ویژه نظریهی ابن میمون نیست، که نبوت اتحاد لحظهای انسان و عقل الاهی تعریف میشود که پس از آمادگی نظاممند به صورت آگاهانه به وقوع میپیوندد. براساس این نظریه مقام و قوهی نبوت نشان میدهد که عقل انسان در عالیترین مرحلهی تکاملش با عقل فعال یا همان عامل مؤثر کیهانی که معمولاً در عالم عقلانی ساکن است، اتحاد یافتهاند. حضور عقل فعال در درون نفس سبب شهود مکاشفهای میشود. ابوالعافیه علاقهمند است نشان دهد که این نظریه دربارهی نبوت که در قرون وسطا کاملاً به رسمیت شناخته میشد، با نظریهی خودش ذاتاً یکی است. (41) اما این توجیهات عقلانی نمیتواند این واقعیت را بپوشاند که تعالیم او صرفاً روایتی یهودی از آن روش معنوی قدیمی است که بیانی سنتی یافته است، روشی که در اعمال عرفای هندی پیرو نظام یوگا معروف است. اگر بخواهیم یک نمونه از نمونههای بسیار ذکر کنیم، میتوان روش تنفس که در نظام ابوالعافیه نقش مهمی ایفا میکند را بیان کنیم؛ (42) اکنون در یوگای هندی این روش به عالیترین مرحلهی تکامل خود رسیده است، و معمولاً به عنوان مهمترین ابزار انضباط ذهنی تلقی میشود. علاوه بر این، ابوالعافیه قوانین خاصی را در خصوص حالت قرار گرفتن بدن، برخی ترکیبات متناظر حروف بیصدا و صدادار و برخی اشکال اوراد وضع میکند؛ (43) برخی از قطعات کتابش با نام نور عقل، به نظر میرسد رسالهای یهودی دربارهی یوگا است. این شباهت حتی به برخی از ابعاد نظریهی مکاشفهی جذبهآمیز، که مسبوق به این اعمال است و به واسطهی این اعمال پدید میآید گسترش یافته است.پینوشتها
1. دلیل درستی و دقت این توصیف را که اکنون در پی میآید باید در ترجمهی پیوسته به آن سخنرانی و در کتابهای تعلیمی ابوالعافیه به خصوص در ایمرِه شِفِر (سخنان نیکو) و نور عقل یافت.
2. Emotionalism
3. Rationalism & Book on Untyiny Knots???
4. او در صفحه 18 کتاب خزائن حکمت قبالا به کتاب فتح ختم مختوم اشاره میکند (این عبارت چندین بار در نوشتههای منتشر نشدهی او به چشم میخورد).
5. Ibid, p.20.
6. multiplicity
7.....
8.....
9. Samdhi-nirmocana Sutra, Ou Sutra Détachant les Noeuds, ed. Lamotte, Paris, 1935.
10. از این رو او معنای استعارهی «هنگامی که به اسماء رسیدم و ختم مختوم را مفتوح کردم» را مشابه آن میداند.
11. Hokhmath Ha-Tseruf
12. Tseruf
13. سِفِر گَن ناعون (کتاب باغ قفل شده)، (Ms. Munich, 58 f.322b) متن این عبارت در سِفِر هَپِلیئا (کتاب شگفتی)، (f.52b/53a) (1784)
14. Philosophie und Kabbula, p.15:
«حکمت «صروف» (علم ترکیبی حروف عبری)، همان حکمت اندیشهی متعالی درونی است».
15. بنگرید به: ایمرِه شِفِر (سخنان نیکو) (Ms. Munich, 285f,75b): «کلمهی «اُوتیوُت» (حروف یا نشانهها)، از لفظِ آرامی «بَیعت عینیان» که ترجمهی عبریاش «دربارهی جهان آتی» است، مشتق شده است، و تفسیر جهان آتی، اسرار عالم حروف (عبری) است».
16. در سِفِر مِلیص (کتاب شفیع)، او میگوید: «هر حروف نزد قبالا جهانی به شمار آید».
17. بنگرید به: کتاب نشانه، ص 71؛ Philosophie und Kabbala, p.20 که در آنجا این عبارت را به کار میبرد: «ضرورت دارد همهی زبانها به زبان مقدس بازگردند (عبری) تا هر عبارتی بر لبان جاری شود گمان شود که با حروف مقدس یعنی 22 حرف عبری وصل شده است». در کتابش نور عقل فصل 7، علم اعداد (Gematria) را با نام هفتاد زبان برای ترکیب حروف معرفی میکند.
18. The Book Eternal Life
19. The Light of Intellect
20. The Words of Beauty
21. The Book of Combination
22. زندگی در آخرت (سال تألیف 1280) من حدود 25 نسخه را میشناسم. برای جزئیات بیشتر به کتاب من دستنوشتههایی دربارهی قبالا، ص 24-30 مراجعه کنید.
23. کتاب نور عقل (سال تألیف 1285) در بیش از پانزده نسخه دستنویس موجود است. من نسخه Ms. Munich, 92 را استفاده کردم. قبلاً جیلینگ گفته بود این یک اثر فوقالعاده جالب است. بنگرید به:
Cf. Philosophy und Kabbala, p.39.
24. ایمرِه شِفِر (سخنان نیکو) (سال تألیف 1291) همچنین در حدود پانزده نسخه دستنویس موجود است. من نسخه Ms. Munich, 285 را استفاده کردم. کتاب سفر هَ صروف (Ms. Paris Bible, Nat, 774).
25. Mivta
26. Miktav
27. Mahshav
28. Cf. e.g., Philosophie und Kabbala, p. 18-20.
29. Gematria
30. Dillug
31. Kefitsah
32. من شرح کامل این روش تداعی را (از کتاب نردبان عروج) در Kirjath Sefer, vol.XXII (1945), p.161-171 منتشر کردهام.
33. همان منبع، ص 44-45، از کتاب زندگی در آخرت، من چندین قطعه را بر طبق قرائتهای بهتر نسخهی (Ms. 80, 540) کتابخانهی دانشگاه عبری ترجمه کردهام.
34. Tefillin
35. ابوالعافیه این هفت مرحله را در کتاب هفت طریق تورات Philosophie und Kabbala, p.1-4.
36. بنگرید به: دستنوشتههایی دربارهی قبالا، ص 25.
37. همان، ابوالعافیه در رسالهی ایمرِه شِفِر (سخنان نیکو) میگوید: «بدان که نور آتش بالا میرود در مقابل وی قرار میگیرد پس آن کس که ترکیب حروف میکند باید مواظب باشد و از خطرات آن برحذر و اسمای او را با احترام بشمارد که مبادا خونی بر گردنش افتد و خویش را هلاک سازد. اما اگر در قلب خود سیر کند آن را به جای خویش قرار میدهد زیرا مفتاح آن اسم به دست اوست».
38. سِفِر هاعِدوت (کتاب شهادتها)، (Ms. Munich, 285, f.37b):
همچنین با عبارت نقل شده در یادداشت 40 [متن انگلیسی] مقایسه شود.
39. کتاب سِفر حَبِه عَنِفِش (کتاب حیات نفس)، که در انتهای کتاب سِفِر هاعِدوت (کتاب شهادتها)، ص 85 چاپ شده است.
40. کتاب حیات نفس (Ms. Munich, 408, f.67a) عارفان قبالا از نسل انبیا و شاگردان آنانند.
41. به ویژه در تفسیر خود بر موره ابن میمون.
42. نمونههایی از این اعمال را میتوان در کیتوِه یاد بِقَبالا (دستنوشتهها در قبالا)، ص 27 و 29؛ (از ch.XXI, 1, باغ انار Philosophie und Kabbala, p.40-41; Moses-Cordover"s, ابوالعافیه به نام سفر هناقود).
43. بنگرید به منابع نقل شده در یادداشت قبلی.
44. مقایسه کنید با قطعهای که در کتاب من کیتوِه یاد بِقَبالا (دستنوشتهها در قبالا)، ص 27 منتشر شده است.
45. me"orer penimi
46. مفتاح سفیراها، (Ms. Ambrosiana (Milano), 53 f, 157b):
«و عقل وی نباید مانعی گردد تا اسرار تورات پذیرفته نشود و باطن را تحریک نکند تا ابواب بسته پیش روی او باز شود تا با معرفت به اسرار حقیقت سفیراها و اسامی آنها به آرامش و سلامت عقلی رسد و نیل به چنین درجهای از افتخارات آن است که لازمهی نبوت چنین مرتبهای است و تشویش و نقصان همانا فقدان چنین مقامی است».
47. بنگرید به: ایمرِه شِفِر (سخنان نیکو)، (Ms. Munich, 285 f.90a):
«فردی که چنین صفاتی دارد حقیقت قبالا لایق اوست. چنین فردی نیاز به استادی ندارد تا این حکمت را به او تعلیم دهد. تمام آنچه در این کتاب است برای او کافی است... ولی اگر استادی یافت چه بهتر و الا از آنچه در این کتاب آمده میتواند بهرهمند شود».
48. Guru
49. Shaddai
50. سِفِر هاعِدوت (کتاب شهادتها)، (Ms. Munich 285 f.39b)
ابوالعافیه مکاشفه خود یعنی ندای الاهی را نقل میکند که با او سخن میگوید، و تفسیر خود را ارائه میکند: «برخیز و رأسِ مسح شدهام را برپا کن»: او حیات نفسها است، «چون پادشاه مَسحش کن»: از قدرت تمام اسمها، «زیرا که من او را مسح کردهام برای پادشاهی بر اسرائیل و تمام جماعات اسرائیل»... «و نام او را به نام خودم شَدَای خواندم»: که اسرار ان شَدَایِ جسمانی است [SIC!] که هر نیت متمرکزی میفهمد، و چنین است گفتهی او «و او من هستم و من او هستم» و افشای این موضوع به طور مشروح بیش از این ناممکن است که شر آن نام «جسمانی» همان نام «ماشیح» (مسی) است.
51. Sanhedrin, 38a:
«نامش همانند نام استادش (اربابش) است». کلمات مِطَطُرون و شَدّای همان ارزش عددی 314 را دارند.
52. بنگرید به کتاب دستنوشتههایی دربارهی قبالا، ص 25؛ کتاب نشانه، ص 70-71.
53. The Knowledge of The Messiah and The Meaning of The Redeemer.
شناخت مسیح و معنای منجی.
54. شناخت مسیح و حکمت منجی (Ms. Munich 285 f.26b)
55. Mevin
56. Daatan
57. Sekhel
58. Maskil
59. Muskal
60. intellect
61. sayings of the fathers
62. کلید سفیراها، (Ma. Ambrosianu 53f, 164b): «آن را بجو و بررسی کن که همه چیز در آن است و همهی آن در توست و همهی تو در آن».
63. Sullam Ha-Aliyah
64. Rabbi Jehuda Albotaini
65. بنگرید به: کیتوِه یاد بِقبالا (دستنوشتهها در قبالا)، ص 225-230.
66. Cf. My Artical, Eine Kabbalistische, Deutung der Prophetie als Selbstbegeynug, in MGWJ, vol.74 (1930), p.285-290.
67. Gen. Rabba, ed. Theodor, p.256.
68. مقایسه کنید با متن کامل آن در مقالهی منقول در یادداشت 79.
69. این عبارت در تفسیر ابن عزرا بر (کتاب دانیال 10: 21) یافت میشود.
70. Mashiah
71. در باب احساس جذبه در هنگام تدهین مقایسه کنید با نقل قول ابوالعافیه در سِفِر شَعَر هَحِشِق (کتاب دروازههای شوق)، (ed. Halberstadt, 31a)؛ دستنوشتهها در قبالا، ص 228؛ در باب خزائن حکمت قبالا مقایسه کنید با قطعهی منقول در یادداشت 72.
7
ابوالعافیه برخلاف عرفای قبالای معاصر خود که نظریهی خویش در باب درک صفات الاهی را «طریق سفیراها» (1) مینامند، روش خود را «طریق اسماء» (2) مینامد. (3) تنها این دو راه با هم یعنی طریق سفیراها یا «طریق حاخامی» و طریق اسماء یا طریق قبالای «مکاشفهای» کل آیین قبالا را به وجود میآورند. نوآموز قبالا باید با تأمل و تعمق در باب ده سفیرات آغاز کند. (4) در واقع در خلال مراقبه این اسماء که به عنوان صفات یا حتی نمادهای خداوندند، موضوع تخیل تحریک و تند و تیز شده میشوند و متعلَق و خارجی شناسایی و معرفت نیستند، تا صرفاً با نام آنها معرفتی کسب شود. (5) زیرا، بر طبق نظر ابوالعافیه، در سفیراها «باطن عقل فعال» کشف میشود، یعنی آن قدرت کیهانی که از نظر عارف با جلال و شکوه شخینا یکی است. (6) تنها از اینجاست که مبتدی به یادگیری بیست و دو حرف میپردازد، که مرحلهی ژرفتری از نفوذ و کشف باطن عقل فعال را نشان میدهد.8
از قدرت نفوذ و تأثیر جالب توجه این اندیشهها و اعمال شواهد بسیار گرانبهایی در اختیار داریم. در سال 1295 میلادی، یکی از شاگردان گمنام ابوالعافیه ظاهراً در فلسطین کتابی نوشت، که در آن اندیشههای بنیادیِ جنبش قبالای مکاشفهای را مطرح کرده است. (30) او ضمن بحث دربارهی سه طریق «گستردهی» (31) عبور روح از مادیت اشیا به سوی درک روحانیت محض اشیا، گزارشی از زندگینامهی شخصی خود را نیز آورده است. در آنجا، او به طور بسیار دقیق و بدون هیچ تردیدی پیشرفت احوال فردی خود و نیز تجارب همراهی خود با ابوالعافیه و عرفای قبالای بعدی را شرح میدهد. او نامی از ابوالعافیه نمیبرد، اما بر اساس توصیف و شباهت آرایی که بر میشمرد، تردیدی نیست که به ابوالعافیه اشاره میکند. این کتاب شِعِر تصدق، «ابواب العدل» (32) نام دارد. چهار نسخهی خطی آن موجود است. اما تنها در دو نسخه زندگینامهی شخصی او گزارش میشود، که همانطور که قبلاً ذکر شد، بدیهی است که قربانی آن خودسانسوری عرفای قبالا شده است که مخالف بیان اعترافات بسیار محرمانه و شخصی در باب تجارب عرفانیاند؛ لذا در مقابل این گروه نویسندهی کتاب لازم میبیند که به خاطر اعترافات صریح شخصی عذرخواهی کند.پینوشتها
1. The path of the Sefiroth
2. the path of the names
3. اصطلاح طریق اسماء و طریق سفیراها غالباً خیلی زیاد به کار میروند. مقایسه کنید با خزاین حکمت قبالا، ص 15 و 17.
4. گَن ناعون (باغ قفل شده) (Ms. Munich, 58 f.322b).
5. مقایسه کنید با عبارت منقول در یادداشت 38.
6. این سفیراها در قطعهای از کتاب گَن ناعون (باغ قفل شده) عبارتند از: «اعماق عقل فعال بدان میرسد» (به یادداشت 85 توجه کنید). در کتاب عقل فعال، «سفیراها شکوهِ (نور) شِخینایند» (Ms. Jerusalem 80 540 f.13b).
7. Maaseh Merkabah
8. Philosophie und Kabbala, p.11.
9. holy of holies
10. Ibid, p.4.
11. بنگرید به: سفر میفتَح رَعیُون (کتاب کلید اندیشه)، (Ms. Parms Derossi, 141, f.19a).
«قبالا منکر یافتههای حکمت نیست؛ زیرا فرقی میان حکمت و قبالا نیست، الا اینکه قبالا به اعماق بیشتر معرفت عقل نفوذ میکند، لذا قبالا معرفت دقیقتری ارائه میدهد».
12. etcrnity
13. non-eternity
14. the same Ms. f.12bff.
15. او به دلیل دفاع از قدم عالم، آنگونه که خود او در باغ قفل شده، (Ms. Munich, 58 f,327b) نقل میکند، مورد انتقاد قرار گرفته بود. در جایی دیگر او راهحل خود را برای این مسئله پیشنهاد میکند.
16. Cf. Jellinek, Auswahl Kabbalistischer Mystik, German Part, p.20; Steinschneider in Hebr. Bibliographie, vol.XIV, p.8 and p.VII (Corrections).
17. Cf. Philosophie und Kabbala, p.22. 43-44.
18. دستنوشتهها در قبالا، ص 30 و سخنان شاگرد او که در ص 150 نقل شده است.
19. سِفر میفَتح رَعیُون «کتاب کلید اندیشه»، (Ms. Vatic. 291 f.29a) در قطعهای بسیار طولانی.
20. سفر نِر اِلُوهیم (کتاب چراغ خداوند)، Ms. Munich, 10 f.172b «مبادا خطای جستجوکنندگان سفر یصیرا (رساله خلقت) به اندیشهات وارد شود، که میخواهند گوسالهی پروار بیافرینند، که آرزومندان این عمل، خود گوسالهاند» (Cf.Sandhedrin, 65b).
21. Ghetto
22. Hokhmath Ha-Tseruf
23. رسالهی طومار اسرار که در کتاب تحفهی مدفون، اثر (1856), f.42-45 Edelmann چاپ شد. مقایسه کنید با ملاحظات من دربارهی آن در (Tarbiz, vol.VI, No.3, p.94.).
24. Berith Menuhah
25. بِریت مِنوحا (پیمان آرامش) که نخست در سال 1648 در آمستردام منتشر شد. در دستنوشتهای قبالا هنوز تعداد زیادی از آثاری از این نوع از جمله برخی آثار نسبتاً جالب در نسخههای بسیار ارزشمند ساسون 290 وجود دارد.
26. The Josef Ibn Sayah of Jerusalem
27. این دو کتاب عبارتند از: اِوِن هشوم «سنگ مرمر»، (Ms. Jerosalem, 80 416)
(مقایسه کنید با دستنوشتهها در قبالا، p.89-91) و سفر شِئریت یُوسِف «نسل یوسف»،
Ms. Vienna, Library of the Jewish Community, 260 (Schwarz, p.203-204).
28. Abraham ben Eliezer Halevi of Jerusalem
29. مقایسه کنید با متن چاپ شده در (Kirjath Sepher, vol.VII (1930/1931), p.153).
30. بنگرید به دستنوشتهها در قبالا، (Kirjath Sepher, vol. 1, p.127-139)؛ p.34.
31. expansion
32. Shoare Tsedek (Gates of Justice)
33. Ms. Jerusalem and Columbia University $ X, 893-sh43.
چندین صفحه از این سرگذشتنامه $> گمشده و در نسخههای بعدی موجود نیستند. دو نسخهی دستنویس دیگر عبارتند از: (Leiden (Warner, 24, 2) و (Gaster, 54 اکنون در موزهی بریتانیا).
34. من متن اصلی را در Kirjath SepherI (1924), p.130-138 چاپ کردهام. در برخی جاها، ترجمهی من به خصوص در بخش آخر از ضبط خیلی بهتر نسخه لیدن پیروی میکند.
35. عبری آن به معنای «مِحیقا (پاک کردن - امحا)» است. این در واقع اصطلاح صوفیانهی «محو» است. خود ابوالعافیه هنگامی که دربارهی اسم اعظم میگوید که «چنان حک شدنی که در آن امحاء راه ندارد» به این مفهوم اشاره میکند. نوعی بازی با کلمات در باب قول معروف تلمودی «اسامیای که محو نمیشوند». مقایسه کنید با سرّ نبوت او (پس از سِفِر هااُوت (کتاب نشانه)، ص 86).
36. Shaddai
37. این توصیف تصویری روشن از محتوای واقعی بخش عظیم آثار ابوالعافیه را به دست میدهد.
38. Gematrioth
39. این کلمهی «مشتق از هفتاد و دو اسم» از حروف سه آیهی (خروج، 14: 19-21) ساخته میشود که هر یک از آنها شامل 72 حرف هستند. مقاسه کنید با
(Blau, Das altjuedische Zauberwesen (1898) p.139).
بخش اعظم زندگی در آخرت اثر ابوالعافیه راهنمای تأمل درباره این 72 نام است که بخشها و ترکیبات آنها در اینجا در شماری از دایرهها نوشته شده، که هر یک از آنها برای تأمل و مراقبهی خاصی به کار میآیند.
40. Sabbath
41. Kissushin, 71a.
42. شاید ترجمهی درست این باشد: «زیرا هر دستاوردی در قبالا در ارتباط با ذات آن تنها یک اتفاق باشد، ولو اینکه، برای ما، این خود ذات باشد». متن عبری اینگونه است: «هرچه از این حکمت درک میشود فقط یک اتفاق و شانس است، حتی اگر در نزد ما ذات آن چیز باشد».
43. seclusion
44. vegetable soul
45. animal soul
46. ralional soul
47. «پرچم او بر من محبت بود» (غزل غزلها 2: 4)، میدراش موعظه میکند که «پریدن (جَستن) او» درست نظیر آن چیزی است که خداوندی میفرماید «برجستن او بر من». پیروان قبالا به کلمهی «برجستن» معنای جدیدی دادند.
48. بنگرید به ص 139، قطعه در باب مواجهه با نفس.
49. Urim and Tummim
50. Malbush
51. موسی بن نحمان در تفسیر خود بر، سفر پیدایش، باب 18، به این درجه از درک و تأمل عرفانی به ذات الاهی اشاره میکند: «آن جلال الاهی که برای فرشتگان خلق شد، همان حجاب اعظم خداوند نزد اهل عقل و خرد است، که به نظر اهل صفا و زهد و پرهیزگاری و شاگردان انبیا غیرقابل وصف است»، خود ابوالعافیه در نوشتههای خود چندین بار از آن نام میبرد این با کلمهی عبری قمیص پیوند دارد. مراجعه کنید به یادداشت 132 در سخنرانی دوم.