ابراهیم عطایی ۲۵ ساله که در روستای تمچال شهرستان آستانه اشرفیه در استان گیلان زندگی می کند، ۹ سال پیش به علت غرق شدن در دریا چندین ساعت به کما رفته و پس از آن تاکنون، نخوابیده است.
این پسر گیلک ۹ سال نخوابیده است! +عکس ابراهیم عطایی,خواب
فَقُل لِمَن یَدّعی فی العلم فلسفة *** حَفِظتَ شیئاً و غابَت عنک أشیاء (6)
چنان که در مقالهی «نظّام متکلّم متأدب» نوشتیم محقّقان و پژوهندگان جدید و خاورشناسان امثال استین (Stein)، هورفیتز (Horvitz) مکدونالد (Macdonald) و دی بور (DeBoor) او را بزرگترین فیلسوف مسلمان و از پیشوایان فلسفهی اسلامی اصیل و نخستین واضع مذهب فلسفیای شناختهاند که بر اصول و مبانی منضبط و منسجم استوار است. (7) دکتر محمدعبدالهادی ابوریده هم که دربارهی وی تحقیقی جامع انجام داده و کتابی مستقل پدید آورده، در نهایت بدین نظر صائب رسیده است که: «نظّام به حق از اوائل متفکّرین متفلسف در عالم اسلام به شمار میآید». (8)
«مما یُقال و لا حقیقة عنده *** معقولة تدنو إلی الأفهام
الکسب عند الاشعرّی و الحال *** عندالبهشمّی (84) و طفرة النظّام» (85)
اکثر دانشوران و متفلسفان مسلمان در قرون گذشته - که تخصص معمول نبوده - در مسایل متنوّع علمی و فرهنگی اعمّ ادامه ...
دیدگاههای کلامی ابوالهذیل علّافابوالهذیل که متکلّم و متفکّری بسیار قوی و نیرومند بود، در مسایل مختلف کلامی و فلسفی به تفکّر و تأمّل ادامه ...
فیلسوف معتزلهابوالهذیل، محمدبن الهذیل بن عبدالله بن مکحول عبدی معروف به علّاف، یا حَمدان بن هذیل علّاف و یا محمدبن ادامه ...
دیدگاههای کلامی واصل بن عطاواصل، اصل در علم کلام، رأس اعتزال و بنیان گذار کلام معتزله و رییس اول آنهاست. بنابراین، در واقع و به ادامه ...
بنیان گذار کلام اعتزالواصل در سال 80 هجری (699 یا 700 م) در مدینهی طیّبه متولّد شد؛ به اتفاق آراء، او برده به دنیا آمد. برخی ادامه ...
دیدگاه مرجئه دربارهی ایمانمسئلهی اصلی و محوری مرجئه مسئلهی ایمان است که آنها متّفقاً عمل را از اجزاء و ارکان ایمان به شمار نیاوردند، ادامه ...
خاستگاه آموزهی ارجاء در اسلامارجاء در لغت به دو معنی آمده است: الف: امیدوار کردن؛ رجا، یرجو، رجاء و رَجوا، ضدِّ یَئس، بنابراین همزهی ادامه ...
دلایل و شبهات ملحدان و نقد آنها در اثبات خدا (2)گروهی از ملحدان میکوشند وجود خداوند را به زعم خود معلول و ساخته حالات ذهنی و روانی انسان وصف نمایند ادامه ...
دلایل و شبهات ملحدان و نقد آنها در اثبات خدا (1)منکران و ملحدان علاوه بر تشکیک در براهین خداشناسی به گمان خویش میکوشند با دلایل و شبهات مختلف، مدعای ادامه ...
میزبان نسیم ادبی و همسرش ابراهیم اثباتی شدیم و گپ و گفت جالبی با این زوج هنرمند داشتیم که به گفته خودشان هرچند خیلی درگیر کارشان هستند اما با کار تفریح میکنند و از این شرایط رضایت دارند.
این گفتوگوی خواندنی را با زوج دوستداشتنی عالم بازیگری و موسیقی از دست ندهید.
نسیم ادبی، Nasim Adabi بازیگر خوب و شناختهشده عرصه تئاتر است و همه تئاتربینهای حرفهای از سالها پیش این بازیگر و تئاترهایی را که او در آنها نقشآفرینی کرده میشناسند.
ادبی همچنین امسال موفق شد جایزه بهترین بازیگر جشنواره تئاتر فجر را دریافت کند. اما آنهایی که بیشتر به دنیای تصویر علاقه دارند این بازیگر جوان را با فیلمهای سینمایی و البته سریال محبوب «شهرزاد» میشناسند؛ سریالی که این روزها حسابی جایش را در دل مردم باز کرده و کمتر کسی است که ماجراهای جذاب آن را دنبال نکند.
نسیم ادبی (متولد ۱۳۵۵ – تهران) بازیگر سینما و تئاتر اهل کشور ایران است.
آشنایی هنری ما
نسیم ادبی: برای بازی در تئاتر «شمس پرنده» به کارگردانی خانم پری صابری دعوت شدم و ابراهیم هم برای ساخت موسیقی در همان تئاتر همکاری داشت و آشنایی اولیهمان به این صورت شکل گرفت. مدتی گذشت و قرار شد تئاتر «آنتیگونه» به کارگردانی خانم صابری در ایتالیا روی صحنه برود و من و آقای اثباتی در این سفر کاری همسفر شدیم که همین سفر باعث شد بیشتر یکدیگر را بشناسیم. آشناییمان به سال ۸۰ برمیگردد و هفت سال است که با هم ازدواج کردهایم.
شناخت پیش از ازدواج پیشنیاز است
نسیم ادبی: به شناخت پیش از ازدواج معتقدم؛ البته میدانم همهچیز را نمیتوان تا قبل از رفتن زیر یک سقف رفتن در مورد طرف مقابل فهمید چون تا وقتی شما زیر یک سقف نرفتهاید فرصتی برای آنکه خودتان را به صورت کامل ابراز کنید و نشان دهید پیدا نمیکنید اما قطعا شناخت پیش از ازدواج بسیار موثر است چون دوطرف میتوانند با علایق و سلایق هم آشنا شوند و روحیات یکدیگر را تا حدی بشناسند که خیلی مهم است.
ابراهیم اثباتی: آشنایی پیش از ازدواج مثل دروس پیشنیاز دانشگاه است. یکسری دروس را میگذرانید و دانستن در مورد آنها باعث میشود برای درسهای بعدی کمتر در چالش بیفتید. یکسری شناخت و سبک و سنگین کردنها در این دوران به وجود میآید که میتواند در زندگیتان به کمک شما بیاید. درواقع تجربههایی که دو طرف در این دوران کسب میکنند به زمانی که زیر یک سقف میروند کمک میکند تا از خواسته و روحیات هم شناخت بیشتری داشته باشند و در نهایت به درک درستتری از زندگی مشترکشان برسند.
چرا با همسرم ازدواج کردم
نسیم ادبی: ابراهیم روحیهای دارد که من همیشه خیلی دوست داشتهام. ایشان بسیار آدم جذابی در جمعهاست و از کمک کردن به دیگران لذت میبرد. در هر جمعی حضور داشته باشد، همه دوست دارند با او صحبت و درددل کنند. حتما شما هم با شخصیتهایی که در جمعها حضوری گرم دارند، آشنا هستید؛ ابراهیم یکی از همین آدمهاست. او به حرفهای همه گوش میکند و سعی میکند تا حد توان به دیگران کمک کند. ابراهیم شخصیت بسیار حمایتگری دارد و خیلی اهل خانواده و خانوادهدوست است.
از همه مهمتر اینکه ابراهیم اعتقاداتی دارد که به آنها پایبند است که این برای من خیلی جالب است. من انسانهایی را که روی عقایدشان پایبند و ثابتقدم هستند، دوست دارم و به نظرم این ویژگی خیلی اهمیت دارد. شخصا نمیتوانم به آدمهایی که هیچ اعتقادی در زندگیشان ندارند و به هیچچیزی اهمیت نمیدهند، اعتماد کنم چون فکر میکنم انسانهای بیثباتی هستند.
ابراهیم معاشرتی و خونگرم است و ما حرفهای زیادی برای گفتن با هم داشتیم و داریم و از همان ابتدای آشناییمان حس کردم میتوانم خیلی چیزها از او یاد بگیرم و واقعا هم از زمان آشناییمان تا به حال خیلی چیزها از او یاد گرفتهام و هرگز احساس تنهایی نکردهام. از همان زمان آشناییمان هم چنین حسی را داشتم؛ اینکه میتوانم با او درددل و صحبت کنم و در کنارش حس خوبی داشته باشم.
ابراهیم اثباتی: نسیم جان خیلی به من لطف دارند. من فکر میکنم ممکن است دو روح به هم برسند و نسبت به هم کشش داشته باشند. شما طبیعتا در زندگی و روابط اجتماعیتان به افراد بسیاری برخورد میکنید اما کسی را میتوانید دوست داشته باشد که با حضورش به شما تلنگری بخورد و موج و هیجانی در وجودتان ایجاد شود که تداومش براساس خصوصیات و خلقیات طرف مقابلتان باشد. چنین حسی میتواند برایتان جاذبه خلق کند و به سمت آن فرد گرایش پیدا کنید.
من هرقدر بیشتر با نسیم معاشرت و رفاقت داشتم بیشتر حس میکردم او مرا از نظر عاطفی و روحی کامل میکند. هیجاناتی در روح نسیم وجود دارد که فکر میکنم اصلا دلیل موفقیتش در بازیگری هم همین هیجانات باشد. این شور و شوق و هیجان برای من که شاید سکون بیشتری دارم خیلی پرکشش بود. احساس کردم میتوانیم مکمل یکدیگر باشیم و خدا را شکر باهم هماهنگ شدیم.
دنیای موزیسینها قشنگ است
ابراهیم اثباتی: از سال ۷۳ به صورت حرفهای برای تئاتر موسیقی کار میکنم. عاشق فضاهای دراماتیک هستم و تا الان برای نزدیک به ۶۰ تئاتر موسیقی ساختهام. یک گروه موسیقی هم به سرپرستی و آهنگسازی خودم دارم که تا دوسال پیش «وصل یار» نام داشت ولی بهتازگی نام جدیدی برای آن انتخاب کردهایم که هنوز رسمی نشده است.
نسیم ادبی: شغل ابراهیم را خیلی دوست دارم و فکر میکنم دنیای موزیسینها خیلی قشنگ است. دنیای آنها با دنیای ما بازیگران فرق دارد. من شاید تا قبل از ازدواجم خیلی به این تفاوتها فکر نمیکردم اما از وقتی با ابراهیم زندگی مشترکمان را شروع کردهایم بیشتر با حال و هوای بچههایی که در این رشته فعالیت میکنند آشنا شدهام چون رفت و آمدم با این افراد زیاد شده است. من حتی مدتی در گروه «وصل یار» به عنوان همخوان همکاری میکردم.
کلا دنیای بچههای موزیسین با دنیای ما فرق دارد. منظورم از تفاوت این نیست که آنها بهترند یا ما؛ این تفاوت را وقتی هر دو عالم بازیگری و موسیقی را بشناسید، بهتر درک میکنید. جالب اینکه دو هنر خیلی به هم مربوطند و شاید حتی بتوان گفت بدون هم کامل نمیشوند. به نظر من هنرمندان فعال در موسیقی تودار، خوددار و آرام هستند اما بازیگران پرهیجانتر و برونگراتر هستند.
موسیقی کلاسیک ایرانی و گیتار
ابراهیم اثباتی: من موسیقی کلاسیک ایرانی مینوازم؛ همان نوع موسیقیای که غالبا با نام موسیقی سنتی میشناسند و البته من این واژه را قبول ندارم چون موسیقی سنتی قالب دیگری است و موسیقی کلاسیک ایرانی استایل خودش را دارد و با موسیقی سنتی متفاوت است. من به خاطر علاقهام به هنرهای دراماتیک نوع موسیقیام هم موسیقی تصویری است و حتی وقتی یک تصنیف ساده کار میکنم، حتما فراز و نشیبها و فضاسازیهایش تصویری است. این نوع موسیقی را از دنیای تئاتر که عاشق آن هستم آموختهام و میتوانم بگویم موسیقیام در حال حاضر فیوژن یا تلفیقی است. ساز زدن را با تنبور شروع کردم اما در روند کاریام نواختن سازهای دیگری مثل تار و سه تار را آموختم و در ارکستر دیوان مینوازم که سازی اصیل ایرانی است و شاید کمتر نامش را شنیده باشید و کمتر هم استفاده میشود.
نسیم ادبی: من هم مدتی سهتار و گیتار میزدم اما هیچوقت نتوانستم در نواختنشان به تبحر برسم چون همیشه درگیر کارهای بازیگری بودهام و برای تمرین وقت نگذاشتهام. گیتار را تا مراحل خوبی پیش رفته بودم اما مجبور شدم آن را کنار بگذارم چون وقتی شما مشغول یادگیری نواختن یک ساز میشوید باید برایش وقت بگذارید و تمرین کنید. با یک روز یا دو روز کلاس رفتن در هفته کسی ساز زدن یاد نمیگیرد و باید حداقل سه ساعت در روز تمرین کرد. به نظرم استعدادم در زمینه موسیقی خوب است و اگر ادامه میدادم شاید میتوانستم در حوزه موسیقی هم فعالیت کنم.
ابراهیم اثباتی: البته نسیم جان سازی را همیشه همراه خود دارد که موهبتی الهی است و آن هم حنجرهاش است. نسیم صدای بسیار خوبی دارد که دامنه بسیار وسیع و خاصی دارد. امیدوارم در آینده از این ساز بیشتر استفاده کند.
خانهمان پر از آهنگ است
نسیم ادبی: من عاشق ساز و موسیقی هستم و در خانهمان مرتب نوای موسیقی شنیده میشود. الان هم که به خاطر برنامهای که قرار است ابراهیم در اردیبهشت داشته باشد هفتهای یک روز در خانهمان تمرین گروهی دارند. کلا ابراهیم همیشه در خانه یا مشغول ساز زدن است یا آهنگسازی برای کارهای مختلف. موسیقی با زندگی ما عجین شده که برای من اتفاقی زیباست.
بهترین تفریحمان تماشای تئاتر است
نسیم ادبی: تئاتر رفتن مهمترین و بهترین تفریح ماست و همیشه در اولین فرصتی که پیدا کنیم به تماشای تئاتر میرویم. دوستان تئاتری زیادی داریم و همیشه دوستانمان تئاترهایی را روی صحنه دارند که میتوانیم از تماشایشان لذت ببریم. سینما کمتر میرویم اما در خانه گاهی فیلم میبینیم. متاسفانه کمتر پیش میآید به مسافرت برویم چون در سالهای اخیر همیشه سر کار بودهام و فرصت مسافرت دست نداده است؛ البته بارها تصمیم گرفتهایم به سفر برویم اما درگیریهای کاری مجالی برای این کار نگذاشته است.
ابراهیم اثباتی: کنسرت هم میرویم و کلا عاشق تفریحات فرهنگی هستیم. تئاتر علاقه و شغل هر دوی ماست و دوستانمان هم اکثرا در این حرفه هستند.
نسیم ادبی: عاشق رستوران رفتن هستیم. خیلی دوست داریم به رستوران برویم یا گاهی برویم جایی قهوه بخوریم و این عادت را از دوران ابتدای آشناییمان هم داشتهایم.
ابراهیم اثباتی: تمام رستورانهای تهران را دیگر میشناسیم.
کار و زندگیمان در هم گره خورده
نسیم ادبی: کار ما همان تفریح ماست. تماشای تئاتر یا تمرین تئاتر و موسیقی هم شغلمان است و هم تفریحمان و به شکلی در هم تنیده شدهاند که دیگر قابل تفکیک نیستند. شغل من مثل معلمی نیست که مثلا تا ساعت دو در مدرسه و سرکارم باشم و بعد به زندگیام برسم. درواقع کار و زندگی ما یکی شده است.
منتقدهای بیتعارفی هستیم
ابراهیم اثباتی: من چون عاشق نسیم هستم، او را هم روی صحنه تئاتر دوست دارم و هم در دنیای تصویر. نسیم، بازیگر خیلی خوبی است و من همه کارهایش را دوست دارم. تئاترهایش همه خوبند و سریال «شهرزاد» هم برایم پرکشش است.
نسیم فهم و درک موسیقایی بالایی دارد و من همیشه وقتی کاری را اتود بزنم نسیم اولین کسی است که دوست دارم آن را بشنود و نظرش را بگوید و اگر تایید کند، خوشحال میشوم. نظراتش برایم مهم و موثر است. همسرم هم همیشه در مورد کارهایش از من سوال میکند.
نسیم ادبی: درواقع منتقد کارهای یکدیگر هستیم و بیتعارف هم این کار را میکنیم؛ از هم ناراحت هم نمیشویم؛ مثلا ابراهیم تئاترهایم را میبیند و در موردشان نظر میدهد و میگوید فلان بخش خوب بود یا در آن بخش نباید آنطور بازی میکردی و… . من هم متقابلا در مورد موسیقی او نظراتم را میگویم. احساس میکنم به این شکل آدمها میتوانند رشد کنند. اینکه مدام بخواهیم از هم تعریف کنیم و بهبه و چهچه بگوییم به ارتقای کارمان کمکی نمیکند.
پیش از انتخاب نقش با ابراهیم مشورت میکنم
نسیم ادبی: معمولا پیش از انتخاب کارهایم با ابراهیم مشورت میکنم؛ مثلا میگویم فلان پیشنهاد را دارم یا در مورد نقش و طرح اصلی کار با او صحبت میکنم و نظراتش را میشنوم. گاهی ممکن است بگوید به نظرم این نقش به تو نمیخورد یا اینکه بگوید تازه سرکار بودی و بهتر است استراحت کنی.
کادوی مخصوص من، موبایل
نسیم ادبی: برایم مهم است روز تولدم و سالروز ازدواجمان یاد همسرم بماند. معمولا تولدهای ابراهیم را جشن میگیرم. منظورم از جشن، مهمانی نیست. ما حتی در خانوادهمان گاهی با یک کیک کوچک و جمع خودمان تولدها را جشن میگرفتیم و در خانه من و ابراهیم هم جریان همینطور است.
بهترین و بیشترین هدیهای که از همسرم گرفتم موبایل است. همیشه از سر بدشانسی یا موبایلهایم گم شدهاند یا دزد زده یا از دستم افتاده و نابود شدهاند. خلاصه اینکه همسرم همیشه گزینهای خوب برای خرید هدیه در دست دارد. (میخندد)
وقتی پدر یا مادر باشید دیگر فقط به خودتان فکر نمیکنید
نسیم ادبی: دوست دارم بچه داشته باشم و بهش فکر میکنم. به نظرم تجربه پدر یا مادر شدن برای هر فردی رشد و تعالی به دنبال دارد. وقتی یک انسان تبدیل به پدر یا مادر میشود دیگر از اینکه تنها به خودش فکر کند جدا میشود و مسئولیتی را قبول میکند که تا آخر عمر گلویش را میچسبد و رهایش نمیکند. (میخندد)
ابراهیم اثباتی: من هم عاشق بچه هستم. اوایل فکر میکردیم با توجه به شغلمان بچهدار شدن سخت باشد اما هرچه جلوتر رفتیم متوجه شدیم خیلیها در شرایط ما زندگی میکنند و حتی بیشتر از یک فرزند دارند.
ماجرای «شهرزاد»
نسیم ادبی: آقای فتحی نمایش «عامدانه، عاشقانه، قاتلانه» به کارگردانی خانم ساناز بیان را دیده بودند و این اولین باری بود که بازی مرا میدیدند. پس از آن دستیارشان با من تماس گرفتند و برای بازی در سریال «شهرزاد» دعوت به کار شدم. نقشی که در آن تئاتر داشتم نقش شهلا جاهد بود و بسیار با نقش حمیرا که در سریال «شهرزاد» دارم، متفاوت بود. آقای فتحی برایم توضیح دادند نقش حمیرا یک دختر پرجنبوجوش و پرهیجان است که نسبت به عشق ناآشناست.
این دختر خیلی زود ازدواج کرده و به او اجازه داده نشده درس بخواند و یکسری حسادتها نسبت به خواهر کوچکترش دارد و متلکهایی که به شهرزاد هم میاندازد بیشتر از آنکه از روی بدجنسی و حسادت باشد از روی نادانی است.
من فیلمنامه را خواندم و بعد از خواندن نقش فکر کردم این دختر چقدر پررو است. (میخندد) و به آقای فتحی گفتم مردم با دیدن این کاراکتر به من فحش میدهند. (میخندد) ولی آقای فتحی به من اطمینان دادند نقش خوب است و گفتند اگر مردم به تو فحش بدهند، یعنی اینکه نقش را خوب ایفا کردهای.
منبع : مجله زندگی ایده آل – الناز دیمان
4
اکنون سعی میکنم یکی یکی نکات اصلی نظریهی عرفانی وی در باب رسیدن به جذبه و الهام مکاشفهای را از چند منظر به طور مختصر توصیف کنم. (1) تمام عرفای قبالایی که در ابوالعافیه شخصیتی موافق و مطلوب یافتند، اصول اساسی این نظریه را با جرح و تعدیلهای مختلف، تأیید و بیان داشتهاند و بر شاخصهی احساسگرایی (2) و عقلگرایی (3) این نظریه که یکی از گرایشهای اصلی قبالاست، مهر تأیید زدهاند.5
دستنوشتههای بزرگ ابوالعافیه، نظیر: کتاب حیات اُخروی، (18) نور عقل، (19) گفتاری در باب زیبایی (20) و کتاب ترکیب حروف، (21) کتابهای راهنمای نظاممندی هستند هم برای این نظریه و هم برای عمل به این نظام ترکیب نغمههای عرفانی. (22) نفس با تمرین روشمند این نظام، به درک صورتهای برتری که به تدریج غرق در آنها شده است، عادت میکند. ابوالعافیه روشی را وضع میکند که با اوراد لفظی و جابهجایی و ترکیب حروف شروع میشود و به سمت نوشتن آنها و تأمل دربارهی صورت مکتوب آنها و سرانجام از نوشتن به اندیشه و مکاشفهی محض تمام این موضوعات یا همان «منطق عرفانی» (23) هدایت میشود. (24)6
به عقیدهی ابوالعافیه، نظریهاش دربارهی جذبهی مکاشفهای چیزی جز همان نظریهی نبوت نزد فلاسفهی یهودی به ویژه نظریهی ابن میمون نیست، که نبوت اتحاد لحظهای انسان و عقل الاهی تعریف میشود که پس از آمادگی نظاممند به صورت آگاهانه به وقوع میپیوندد. براساس این نظریه مقام و قوهی نبوت نشان میدهد که عقل انسان در عالیترین مرحلهی تکاملش با عقل فعال یا همان عامل مؤثر کیهانی که معمولاً در عالم عقلانی ساکن است، اتحاد یافتهاند. حضور عقل فعال در درون نفس سبب شهود مکاشفهای میشود. ابوالعافیه علاقهمند است نشان دهد که این نظریه دربارهی نبوت که در قرون وسطا کاملاً به رسمیت شناخته میشد، با نظریهی خودش ذاتاً یکی است. (41) اما این توجیهات عقلانی نمیتواند این واقعیت را بپوشاند که تعالیم او صرفاً روایتی یهودی از آن روش معنوی قدیمی است که بیانی سنتی یافته است، روشی که در اعمال عرفای هندی پیرو نظام یوگا معروف است. اگر بخواهیم یک نمونه از نمونههای بسیار ذکر کنیم، میتوان روش تنفس که در نظام ابوالعافیه نقش مهمی ایفا میکند را بیان کنیم؛ (42) اکنون در یوگای هندی این روش به عالیترین مرحلهی تکامل خود رسیده است، و معمولاً به عنوان مهمترین ابزار انضباط ذهنی تلقی میشود. علاوه بر این، ابوالعافیه قوانین خاصی را در خصوص حالت قرار گرفتن بدن، برخی ترکیبات متناظر حروف بیصدا و صدادار و برخی اشکال اوراد وضع میکند؛ (43) برخی از قطعات کتابش با نام نور عقل، به نظر میرسد رسالهای یهودی دربارهی یوگا است. این شباهت حتی به برخی از ابعاد نظریهی مکاشفهی جذبهآمیز، که مسبوق به این اعمال است و به واسطهی این اعمال پدید میآید گسترش یافته است.پینوشتها
1. دلیل درستی و دقت این توصیف را که اکنون در پی میآید باید در ترجمهی پیوسته به آن سخنرانی و در کتابهای تعلیمی ابوالعافیه به خصوص در ایمرِه شِفِر (سخنان نیکو) و نور عقل یافت.
2. Emotionalism
3. Rationalism & Book on Untyiny Knots???
4. او در صفحه 18 کتاب خزائن حکمت قبالا به کتاب فتح ختم مختوم اشاره میکند (این عبارت چندین بار در نوشتههای منتشر نشدهی او به چشم میخورد).
5. Ibid, p.20.
6. multiplicity
7.....
8.....
9. Samdhi-nirmocana Sutra, Ou Sutra Détachant les Noeuds, ed. Lamotte, Paris, 1935.
10. از این رو او معنای استعارهی «هنگامی که به اسماء رسیدم و ختم مختوم را مفتوح کردم» را مشابه آن میداند.
11. Hokhmath Ha-Tseruf
12. Tseruf
13. سِفِر گَن ناعون (کتاب باغ قفل شده)، (Ms. Munich, 58 f.322b) متن این عبارت در سِفِر هَپِلیئا (کتاب شگفتی)، (f.52b/53a) (1784)
14. Philosophie und Kabbula, p.15:
«حکمت «صروف» (علم ترکیبی حروف عبری)، همان حکمت اندیشهی متعالی درونی است».
15. بنگرید به: ایمرِه شِفِر (سخنان نیکو) (Ms. Munich, 285f,75b): «کلمهی «اُوتیوُت» (حروف یا نشانهها)، از لفظِ آرامی «بَیعت عینیان» که ترجمهی عبریاش «دربارهی جهان آتی» است، مشتق شده است، و تفسیر جهان آتی، اسرار عالم حروف (عبری) است».
16. در سِفِر مِلیص (کتاب شفیع)، او میگوید: «هر حروف نزد قبالا جهانی به شمار آید».
17. بنگرید به: کتاب نشانه، ص 71؛ Philosophie und Kabbala, p.20 که در آنجا این عبارت را به کار میبرد: «ضرورت دارد همهی زبانها به زبان مقدس بازگردند (عبری) تا هر عبارتی بر لبان جاری شود گمان شود که با حروف مقدس یعنی 22 حرف عبری وصل شده است». در کتابش نور عقل فصل 7، علم اعداد (Gematria) را با نام هفتاد زبان برای ترکیب حروف معرفی میکند.
18. The Book Eternal Life
19. The Light of Intellect
20. The Words of Beauty
21. The Book of Combination
22. زندگی در آخرت (سال تألیف 1280) من حدود 25 نسخه را میشناسم. برای جزئیات بیشتر به کتاب من دستنوشتههایی دربارهی قبالا، ص 24-30 مراجعه کنید.
23. کتاب نور عقل (سال تألیف 1285) در بیش از پانزده نسخه دستنویس موجود است. من نسخه Ms. Munich, 92 را استفاده کردم. قبلاً جیلینگ گفته بود این یک اثر فوقالعاده جالب است. بنگرید به:
Cf. Philosophy und Kabbala, p.39.
24. ایمرِه شِفِر (سخنان نیکو) (سال تألیف 1291) همچنین در حدود پانزده نسخه دستنویس موجود است. من نسخه Ms. Munich, 285 را استفاده کردم. کتاب سفر هَ صروف (Ms. Paris Bible, Nat, 774).
25. Mivta
26. Miktav
27. Mahshav
28. Cf. e.g., Philosophie und Kabbala, p. 18-20.
29. Gematria
30. Dillug
31. Kefitsah
32. من شرح کامل این روش تداعی را (از کتاب نردبان عروج) در Kirjath Sefer, vol.XXII (1945), p.161-171 منتشر کردهام.
33. همان منبع، ص 44-45، از کتاب زندگی در آخرت، من چندین قطعه را بر طبق قرائتهای بهتر نسخهی (Ms. 80, 540) کتابخانهی دانشگاه عبری ترجمه کردهام.
34. Tefillin
35. ابوالعافیه این هفت مرحله را در کتاب هفت طریق تورات Philosophie und Kabbala, p.1-4.
36. بنگرید به: دستنوشتههایی دربارهی قبالا، ص 25.
37. همان، ابوالعافیه در رسالهی ایمرِه شِفِر (سخنان نیکو) میگوید: «بدان که نور آتش بالا میرود در مقابل وی قرار میگیرد پس آن کس که ترکیب حروف میکند باید مواظب باشد و از خطرات آن برحذر و اسمای او را با احترام بشمارد که مبادا خونی بر گردنش افتد و خویش را هلاک سازد. اما اگر در قلب خود سیر کند آن را به جای خویش قرار میدهد زیرا مفتاح آن اسم به دست اوست».
38. سِفِر هاعِدوت (کتاب شهادتها)، (Ms. Munich, 285, f.37b):
همچنین با عبارت نقل شده در یادداشت 40 [متن انگلیسی] مقایسه شود.
39. کتاب سِفر حَبِه عَنِفِش (کتاب حیات نفس)، که در انتهای کتاب سِفِر هاعِدوت (کتاب شهادتها)، ص 85 چاپ شده است.
40. کتاب حیات نفس (Ms. Munich, 408, f.67a) عارفان قبالا از نسل انبیا و شاگردان آنانند.
41. به ویژه در تفسیر خود بر موره ابن میمون.
42. نمونههایی از این اعمال را میتوان در کیتوِه یاد بِقَبالا (دستنوشتهها در قبالا)، ص 27 و 29؛ (از ch.XXI, 1, باغ انار Philosophie und Kabbala, p.40-41; Moses-Cordover"s, ابوالعافیه به نام سفر هناقود).
43. بنگرید به منابع نقل شده در یادداشت قبلی.
44. مقایسه کنید با قطعهای که در کتاب من کیتوِه یاد بِقَبالا (دستنوشتهها در قبالا)، ص 27 منتشر شده است.
45. me"orer penimi
46. مفتاح سفیراها، (Ms. Ambrosiana (Milano), 53 f, 157b):
«و عقل وی نباید مانعی گردد تا اسرار تورات پذیرفته نشود و باطن را تحریک نکند تا ابواب بسته پیش روی او باز شود تا با معرفت به اسرار حقیقت سفیراها و اسامی آنها به آرامش و سلامت عقلی رسد و نیل به چنین درجهای از افتخارات آن است که لازمهی نبوت چنین مرتبهای است و تشویش و نقصان همانا فقدان چنین مقامی است».
47. بنگرید به: ایمرِه شِفِر (سخنان نیکو)، (Ms. Munich, 285 f.90a):
«فردی که چنین صفاتی دارد حقیقت قبالا لایق اوست. چنین فردی نیاز به استادی ندارد تا این حکمت را به او تعلیم دهد. تمام آنچه در این کتاب است برای او کافی است... ولی اگر استادی یافت چه بهتر و الا از آنچه در این کتاب آمده میتواند بهرهمند شود».
48. Guru
49. Shaddai
50. سِفِر هاعِدوت (کتاب شهادتها)، (Ms. Munich 285 f.39b)
ابوالعافیه مکاشفه خود یعنی ندای الاهی را نقل میکند که با او سخن میگوید، و تفسیر خود را ارائه میکند: «برخیز و رأسِ مسح شدهام را برپا کن»: او حیات نفسها است، «چون پادشاه مَسحش کن»: از قدرت تمام اسمها، «زیرا که من او را مسح کردهام برای پادشاهی بر اسرائیل و تمام جماعات اسرائیل»... «و نام او را به نام خودم شَدَای خواندم»: که اسرار ان شَدَایِ جسمانی است [SIC!] که هر نیت متمرکزی میفهمد، و چنین است گفتهی او «و او من هستم و من او هستم» و افشای این موضوع به طور مشروح بیش از این ناممکن است که شر آن نام «جسمانی» همان نام «ماشیح» (مسی) است.
51. Sanhedrin, 38a:
«نامش همانند نام استادش (اربابش) است». کلمات مِطَطُرون و شَدّای همان ارزش عددی 314 را دارند.
52. بنگرید به کتاب دستنوشتههایی دربارهی قبالا، ص 25؛ کتاب نشانه، ص 70-71.
53. The Knowledge of The Messiah and The Meaning of The Redeemer.
شناخت مسیح و معنای منجی.
54. شناخت مسیح و حکمت منجی (Ms. Munich 285 f.26b)
55. Mevin
56. Daatan
57. Sekhel
58. Maskil
59. Muskal
60. intellect
61. sayings of the fathers
62. کلید سفیراها، (Ma. Ambrosianu 53f, 164b): «آن را بجو و بررسی کن که همه چیز در آن است و همهی آن در توست و همهی تو در آن».
63. Sullam Ha-Aliyah
64. Rabbi Jehuda Albotaini
65. بنگرید به: کیتوِه یاد بِقبالا (دستنوشتهها در قبالا)، ص 225-230.
66. Cf. My Artical, Eine Kabbalistische, Deutung der Prophetie als Selbstbegeynug, in MGWJ, vol.74 (1930), p.285-290.
67. Gen. Rabba, ed. Theodor, p.256.
68. مقایسه کنید با متن کامل آن در مقالهی منقول در یادداشت 79.
69. این عبارت در تفسیر ابن عزرا بر (کتاب دانیال 10: 21) یافت میشود.
70. Mashiah
71. در باب احساس جذبه در هنگام تدهین مقایسه کنید با نقل قول ابوالعافیه در سِفِر شَعَر هَحِشِق (کتاب دروازههای شوق)، (ed. Halberstadt, 31a)؛ دستنوشتهها در قبالا، ص 228؛ در باب خزائن حکمت قبالا مقایسه کنید با قطعهی منقول در یادداشت 72.
7
ابوالعافیه برخلاف عرفای قبالای معاصر خود که نظریهی خویش در باب درک صفات الاهی را «طریق سفیراها» (1) مینامند، روش خود را «طریق اسماء» (2) مینامد. (3) تنها این دو راه با هم یعنی طریق سفیراها یا «طریق حاخامی» و طریق اسماء یا طریق قبالای «مکاشفهای» کل آیین قبالا را به وجود میآورند. نوآموز قبالا باید با تأمل و تعمق در باب ده سفیرات آغاز کند. (4) در واقع در خلال مراقبه این اسماء که به عنوان صفات یا حتی نمادهای خداوندند، موضوع تخیل تحریک و تند و تیز شده میشوند و متعلَق و خارجی شناسایی و معرفت نیستند، تا صرفاً با نام آنها معرفتی کسب شود. (5) زیرا، بر طبق نظر ابوالعافیه، در سفیراها «باطن عقل فعال» کشف میشود، یعنی آن قدرت کیهانی که از نظر عارف با جلال و شکوه شخینا یکی است. (6) تنها از اینجاست که مبتدی به یادگیری بیست و دو حرف میپردازد، که مرحلهی ژرفتری از نفوذ و کشف باطن عقل فعال را نشان میدهد.8
از قدرت نفوذ و تأثیر جالب توجه این اندیشهها و اعمال شواهد بسیار گرانبهایی در اختیار داریم. در سال 1295 میلادی، یکی از شاگردان گمنام ابوالعافیه ظاهراً در فلسطین کتابی نوشت، که در آن اندیشههای بنیادیِ جنبش قبالای مکاشفهای را مطرح کرده است. (30) او ضمن بحث دربارهی سه طریق «گستردهی» (31) عبور روح از مادیت اشیا به سوی درک روحانیت محض اشیا، گزارشی از زندگینامهی شخصی خود را نیز آورده است. در آنجا، او به طور بسیار دقیق و بدون هیچ تردیدی پیشرفت احوال فردی خود و نیز تجارب همراهی خود با ابوالعافیه و عرفای قبالای بعدی را شرح میدهد. او نامی از ابوالعافیه نمیبرد، اما بر اساس توصیف و شباهت آرایی که بر میشمرد، تردیدی نیست که به ابوالعافیه اشاره میکند. این کتاب شِعِر تصدق، «ابواب العدل» (32) نام دارد. چهار نسخهی خطی آن موجود است. اما تنها در دو نسخه زندگینامهی شخصی او گزارش میشود، که همانطور که قبلاً ذکر شد، بدیهی است که قربانی آن خودسانسوری عرفای قبالا شده است که مخالف بیان اعترافات بسیار محرمانه و شخصی در باب تجارب عرفانیاند؛ لذا در مقابل این گروه نویسندهی کتاب لازم میبیند که به خاطر اعترافات صریح شخصی عذرخواهی کند.پینوشتها
1. The path of the Sefiroth
2. the path of the names
3. اصطلاح طریق اسماء و طریق سفیراها غالباً خیلی زیاد به کار میروند. مقایسه کنید با خزاین حکمت قبالا، ص 15 و 17.
4. گَن ناعون (باغ قفل شده) (Ms. Munich, 58 f.322b).
5. مقایسه کنید با عبارت منقول در یادداشت 38.
6. این سفیراها در قطعهای از کتاب گَن ناعون (باغ قفل شده) عبارتند از: «اعماق عقل فعال بدان میرسد» (به یادداشت 85 توجه کنید). در کتاب عقل فعال، «سفیراها شکوهِ (نور) شِخینایند» (Ms. Jerusalem 80 540 f.13b).
7. Maaseh Merkabah
8. Philosophie und Kabbala, p.11.
9. holy of holies
10. Ibid, p.4.
11. بنگرید به: سفر میفتَح رَعیُون (کتاب کلید اندیشه)، (Ms. Parms Derossi, 141, f.19a).
«قبالا منکر یافتههای حکمت نیست؛ زیرا فرقی میان حکمت و قبالا نیست، الا اینکه قبالا به اعماق بیشتر معرفت عقل نفوذ میکند، لذا قبالا معرفت دقیقتری ارائه میدهد».
12. etcrnity
13. non-eternity
14. the same Ms. f.12bff.
15. او به دلیل دفاع از قدم عالم، آنگونه که خود او در باغ قفل شده، (Ms. Munich, 58 f,327b) نقل میکند، مورد انتقاد قرار گرفته بود. در جایی دیگر او راهحل خود را برای این مسئله پیشنهاد میکند.
16. Cf. Jellinek, Auswahl Kabbalistischer Mystik, German Part, p.20; Steinschneider in Hebr. Bibliographie, vol.XIV, p.8 and p.VII (Corrections).
17. Cf. Philosophie und Kabbala, p.22. 43-44.
18. دستنوشتهها در قبالا، ص 30 و سخنان شاگرد او که در ص 150 نقل شده است.
19. سِفر میفَتح رَعیُون «کتاب کلید اندیشه»، (Ms. Vatic. 291 f.29a) در قطعهای بسیار طولانی.
20. سفر نِر اِلُوهیم (کتاب چراغ خداوند)، Ms. Munich, 10 f.172b «مبادا خطای جستجوکنندگان سفر یصیرا (رساله خلقت) به اندیشهات وارد شود، که میخواهند گوسالهی پروار بیافرینند، که آرزومندان این عمل، خود گوسالهاند» (Cf.Sandhedrin, 65b).
21. Ghetto
22. Hokhmath Ha-Tseruf
23. رسالهی طومار اسرار که در کتاب تحفهی مدفون، اثر (1856), f.42-45 Edelmann چاپ شد. مقایسه کنید با ملاحظات من دربارهی آن در (Tarbiz, vol.VI, No.3, p.94.).
24. Berith Menuhah
25. بِریت مِنوحا (پیمان آرامش) که نخست در سال 1648 در آمستردام منتشر شد. در دستنوشتهای قبالا هنوز تعداد زیادی از آثاری از این نوع از جمله برخی آثار نسبتاً جالب در نسخههای بسیار ارزشمند ساسون 290 وجود دارد.
26. The Josef Ibn Sayah of Jerusalem
27. این دو کتاب عبارتند از: اِوِن هشوم «سنگ مرمر»، (Ms. Jerosalem, 80 416)
(مقایسه کنید با دستنوشتهها در قبالا، p.89-91) و سفر شِئریت یُوسِف «نسل یوسف»،
Ms. Vienna, Library of the Jewish Community, 260 (Schwarz, p.203-204).
28. Abraham ben Eliezer Halevi of Jerusalem
29. مقایسه کنید با متن چاپ شده در (Kirjath Sepher, vol.VII (1930/1931), p.153).
30. بنگرید به دستنوشتهها در قبالا، (Kirjath Sepher, vol. 1, p.127-139)؛ p.34.
31. expansion
32. Shoare Tsedek (Gates of Justice)
33. Ms. Jerusalem and Columbia University $ X, 893-sh43.
چندین صفحه از این سرگذشتنامه $> گمشده و در نسخههای بعدی موجود نیستند. دو نسخهی دستنویس دیگر عبارتند از: (Leiden (Warner, 24, 2) و (Gaster, 54 اکنون در موزهی بریتانیا).
34. من متن اصلی را در Kirjath SepherI (1924), p.130-138 چاپ کردهام. در برخی جاها، ترجمهی من به خصوص در بخش آخر از ضبط خیلی بهتر نسخه لیدن پیروی میکند.
35. عبری آن به معنای «مِحیقا (پاک کردن - امحا)» است. این در واقع اصطلاح صوفیانهی «محو» است. خود ابوالعافیه هنگامی که دربارهی اسم اعظم میگوید که «چنان حک شدنی که در آن امحاء راه ندارد» به این مفهوم اشاره میکند. نوعی بازی با کلمات در باب قول معروف تلمودی «اسامیای که محو نمیشوند». مقایسه کنید با سرّ نبوت او (پس از سِفِر هااُوت (کتاب نشانه)، ص 86).
36. Shaddai
37. این توصیف تصویری روشن از محتوای واقعی بخش عظیم آثار ابوالعافیه را به دست میدهد.
38. Gematrioth
39. این کلمهی «مشتق از هفتاد و دو اسم» از حروف سه آیهی (خروج، 14: 19-21) ساخته میشود که هر یک از آنها شامل 72 حرف هستند. مقاسه کنید با
(Blau, Das altjuedische Zauberwesen (1898) p.139).
بخش اعظم زندگی در آخرت اثر ابوالعافیه راهنمای تأمل درباره این 72 نام است که بخشها و ترکیبات آنها در اینجا در شماری از دایرهها نوشته شده، که هر یک از آنها برای تأمل و مراقبهی خاصی به کار میآیند.
40. Sabbath
41. Kissushin, 71a.
42. شاید ترجمهی درست این باشد: «زیرا هر دستاوردی در قبالا در ارتباط با ذات آن تنها یک اتفاق باشد، ولو اینکه، برای ما، این خود ذات باشد». متن عبری اینگونه است: «هرچه از این حکمت درک میشود فقط یک اتفاق و شانس است، حتی اگر در نزد ما ذات آن چیز باشد».
43. seclusion
44. vegetable soul
45. animal soul
46. ralional soul
47. «پرچم او بر من محبت بود» (غزل غزلها 2: 4)، میدراش موعظه میکند که «پریدن (جَستن) او» درست نظیر آن چیزی است که خداوندی میفرماید «برجستن او بر من». پیروان قبالا به کلمهی «برجستن» معنای جدیدی دادند.
48. بنگرید به ص 139، قطعه در باب مواجهه با نفس.
49. Urim and Tummim
50. Malbush
51. موسی بن نحمان در تفسیر خود بر، سفر پیدایش، باب 18، به این درجه از درک و تأمل عرفانی به ذات الاهی اشاره میکند: «آن جلال الاهی که برای فرشتگان خلق شد، همان حجاب اعظم خداوند نزد اهل عقل و خرد است، که به نظر اهل صفا و زهد و پرهیزگاری و شاگردان انبیا غیرقابل وصف است»، خود ابوالعافیه در نوشتههای خود چندین بار از آن نام میبرد این با کلمهی عبری قمیص پیوند دارد. مراجعه کنید به یادداشت 132 در سخنرانی دوم.
بامداد-ابراهیم(علیهالسلام) دومین پیامبر اولوالعزم است که دارای شریعت و کتاب مستقل بوده، و دعوت جهانی داشته، او حدود هزار سال بعد از حضرت نوح(علیهالسلام) ظهور کرد و سلسله نسب او تا نوح را چنین نوشتهاند: «ابراهیم بن تارخ بن ناحور بن سروح بن رعو بن فالج بن عابر بن شالح بن ارفکشاذ بن نوح»
این پیامبر بزرگ در شهر «اور» از شهرهای بابل به دنیا آمد. یکی از وقایع و رویدادهای بزرگ زندگانی آن حضرت سرد شدن آتش نمرود بر اوست، شما نیز بارها و به تکرار این داستان را خوانده و یا شنیده اید، اما آنچه در این میان برای ما حائز اهمیت است نقل خود داستان نیست بلکه نکته ای است که دل این واقعه نهفته است.
شرح واقعه
خلاصه واقعه بدین شرح است که ابراهیم(علیهالسلام) در پی فرصتی میگشت تا اینکه عیدی که از آن مردم زمان بود، فرا رسید و رسم چنین بود که همه مردم (جز بیماران) هنگام عید از شهر بیرون میرفتند و به گردش میپرداختند.
آن روز همه از شهر بیرون رفتند، حتی ابراهیم(علیهالسلام) را نیز دعوت کردند که با آنها به خارج از شهر برود، ولی ابراهیم(علیهالسلام) در پاسخ دعوت آنها گفت: «من بیمار هستم و نتوانم با شما به گردش پرداخته و از شهر بیرون آیم. وقتی که شهر کاملاً خلوت شد، ابراهیم(علیهالسلام) یک تبر با خود برداشت، و به پرستشگاهی که بتهای آنان در آن قرار داشت رفت. مردم پس از برگزاری مراسم جشن خود، بازگشته و آنچه بر سر بتها آمده بود، ملاحظه کردند.
آنان وحشت زده از خود پرسیدند، کدام فرد ستم پیشه به مقدسات ما چنین کرده است؟ با هم گفتند: به خدا سوگند کسى جرأت این کار را نداشته جز همان جوانى که آنها را نکوهش می کرد و از آنها بیزارى می جست، و براى کشتن او وسیلهاى بدتر از کشتن با آتش نیافتند، و از این رو هیزم فراوانى جمع کردند تا روزى که قرار شد او را با آتش بسوزانند .
نمرود با لشکریانش براى تماشا آمدند و جایگاهى براى او ترتیب دادند که از آنجا بنگرد تا چگونه آتش ابراهیم را در کام خود فرو خواهد برد. از آن سو ابراهیم را در منجنیق گذاردند (تا به سوى خرمن آتش پرتاب کنند) زمین (بناله درآمد) و گفت: پروردگارا بر روى زمین کسى جز او نیست که تو را بپرستد آیا باید او به آتش بسوزد؟ پروردگار متعال (در پاسخ) فرمود: اگر مرا بخواند او را نجات خواهم داد.
دعای حضرت بر نجات از آتش چه بود؟
از امام باقر علیه السّلام روایت کرده اند که فرمود: دعاى ابراهیم علیه السّلام در آن روز این بود که گفت: «یا احد [یا أحد یا صمد] یا صمد، یا من لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ» سپس گفت: … «تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ» پس خداى تبارک و تعالى فرمود: تو را کفایت کردم (و نجات بخشم) و به آتش خطاب فرمود: «سرد باش» در این وقت سرما چنان شد که دندان هاى ابراهیم از سرما به هم می خورد تا اینکه به دنبال آن خداى عز و جل فرمود : (قُلنَا یَا نَارُ کُونِی بَرداً و سَلاماً عَلَی اِبراهِیم)(انبیاء/۶۹) «ای آتش! بر ابراهیم سرد و سلامت باش».(الروضة من الکافی / ترجمه رسولى محلاتى / ج۲ / ۲۲۰)
نکته نهفته در این ماجرا
هنگامی که حضرت را در منجنیق گذاردند که به آتش افکنند گفت حسبی الله و (تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ ) یعنی خدا کافیست مرا در هر حال، و هیچ چیز دیگر را اعتنا ندارم و همین راز نهفته در این ماجراست.
اعتماد به خدا و توکل به او و چشم امید به غیر از او نداشتن. (علل الشرائع) با اسناد به امام رضا (علیه السلام) مىنویسد: همانا خداوند تعالى ابراهیم را خلیل و دوست خود گرفت: چون او هیچ وقت احدى غیر خدا را اراده نکرد و از هیچ کس جز خداى عزّوجل درخواستى ننمود (همچنان که مشهور است وقتى ابراهیم را در منجنیق نشانده و مىخواستند به سوى آتش پرتاب کنند، جبرئیل به نزدش آمد و گفت: آیا حاجتى دارى؟ فرمود: آرى ولى به شخص تو خیر، یعنى خداى من در برآوردن حاجتم مرا کفایت مىکند). (قصص الأنبیاء (قصص قرآن – ترجمه قصص الأنبیاء جزائرى) /۱۵۴)
از این جهت خدای تعالی فرمود: و ابراهیم الّذی وفّی ( نجم/۳۷) یعنی و ابراهیمی که به گفته خود وفا کرد و به غیر من التفات و اعتنا نکرد. کلمه” توفیه” که مصدر فعل” وفى” است به معناى آن است که حق صاحب حق را تمام و کمال بپردازى، و توفیه ابراهیم (علیه السلام ) این بود که آن جناب هر حق بندگى که به عهده داشت تمام و کامل ادا کرد و به بهترین وجه هم ادا کرد. ( ترجمه المیزان، ج۱۹، ص: ۷۴)
به غیر از خدا هرگز
حضرت ابراهیم علیه السلام نه تنها در این واقعه بلکه در سایر رویدادهای زندگی اش دست نیاز به سوی دیگری دراز نکرده و چشم امید به غیر از خدا نداشته است و این امر تنها مختص آن حضرت نبوده بلکه سایر پیامبران و بزرگان دینی ما نیز موصوف به این خصیصه ارزشمند اخلاقی بوده و در لحظه لحظه زندگی خویش جز به درگاه حضرتش به جانب دیگری روی نمی کردند و این تفسیر عملی آیه ۷۹ سوره انعام است : إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ.
حضرت ابراهیم به واسطه توسل و توکل به خدا و تنها یاری جستن از او از نعمت سرد شدن آتش بر خود بهره جست چرا که رحمت خدا بی انتهاست و لاجرم شامل حال تمامی بندگان خواهد بود چنانکه اگر فرعون نیز هنگامه غرق شدن، خدا را می خواند نه بنده اش را، خداوند او را نیز از غرقاب هلاک نجات می داد چنانکه در روایت داریم: غرق شدن فرعون علت دیگرى هم داشته و آن این بود هنگامى که بالا و پائین می رفت در آب و در معرض هلاکت بود به موسى استغاثه کرد و از موسى یارى طلبید و به خداوند استغاثه نکرد و غرق گردید، و پس از آن به حضرت موسى وحى شد که به فریاد فرعون نرسیدى چون او را نیافریده بودى و اگر به من التجاء آورده و استغاثه کرده بود به فریادش می رسیدم و او را غرق و هلاک نمی کردم و نجاتش می دادم. (علل الشرائع / ترجمه مسترحمى / ۱۴۰ ) گر امید آدمی تنها و تنها به خدا باشد سرد شدن آتش که سهل است دنیا و کائنات گلستان می شود .
اى یافته از جانب حقّ نعمت و ناز
زنهار مبر پیش کسى دست نیاز
گر خیر خود از غیر خدا مىجوئى
شک نیست که ناامید مىگردى باز
منابع :
۱٫ الروضة من الکافی / ترجمه رسولى محلاتى / ج۲
۲٫ علل الشرائع / ترجمه مسترحمى
۳٫ ترجمه المیزان، ج۱۹
۴٫قصص قرآن – ترجمه قصص الأنبیاء جزائرى
تبیان
نوشته دلیل گلستان شدن آتش بر حضرت ابراهیم چه بود؟ اولین بار در بامداد پدیدار شد.
بِت دین (در جمع: باتّه دین) که در لغت به معنای «خانهی دادرسی» است، در منابع حاخامی به جای دادگاه یهودی ادامه ...
شیوه و آیین دادرسی در نظام حقوقی یهودجلساتِ دادگاههایِ دارایِ سه قاضی که در موضوعات مدنی دارای صلاحیت بودند در طول روز برگزار میشد، اما ادامه ...
نقش مجازات در حقوق کیفری یهود1.ناکار آمدی حقوق کلاسیک یهودی و ناتوانی آن در غلبه بر مشکلات اجتماعیِ مربوط به جرم و مجازات شهرهی خاص ادامه ...
تمدن و توسعهی غربی فرا روی بشریت؛ اما و اگرها«توسعه» یکی از موضوعات اصلی در علوم انسانی و اجتماعی است که از نیمهی دوم قرن بیستم تاکنون در ابعاد اجتماعی، ادامه ...
سیر تحول الگوهای توسعهی اقتصادی متعارف و لزوم گرایش به الگوهای بومیامروزه اقتصاد توسعه از یک سو با تفسیر فرآیند تخصیص منابع و تحول اقتصادی در کشورهای کمتر توسعه یافته سر ادامه ...
حقوق اقلیتهای مسلمان در کشورهای غیراسلامیبر پایهی گزارش اجلاس 1980 سازمان کنفرانس اسلامی، حدود یک سوم از مسلمانان جهان در کشورهای غیر عضو این ادامه ...
حقوق اقلیتهای دینی در قوانین ایرانتا پیش از پیروزی انقلاب مشروطه در 1285ش، وضع حقوقی اقلیتهای دینی، همچون سایر مردم، بیشتر تابع مشی سیاسی ادامه ...
عاشق شدن پسر وزیر با دیدن عکس دختریکی بود، یکی نبود. در زمانهای قدیم پادشاهی بود و این پادشاه وزیر باتدبیر و لایقی داشت. از طرفی پسر پادشاه ادامه ...
ماهی طلسم شدهیکی بود، یکی نبود. در زمانهای قدیم پادشاهی بود که از یک چشم کور شده بود. این پادشاه هرچه دوا درمان کرد، ادامه ...
باگذشت سالهای متوالی، بارها و بارها خانهی خدا رو به ویرانی نهاده و تجدید بنا شده اسـت، آن هم بر همان اساسی که حضرت ابراهیم آن را بنا کرده بود. این مسئله دو امر مهم را ثابت میکند: اول، الهی بود خانهی کعبه و دوم اینکه این خانه باید همانی باشد که ابراهیم (علیه السلام) ساخت، زیرا خانهی خدا باید با دیگر خانهها متفاوت باشد.
درست اسـت که برای ثمر رسیدن تلاش ابراهیم و اسماعیل به کمک تعدادی دیگر از مردان نیاز بوده اسـت، اما آن دو تمام مراحل انجام دادن کار؛ یعنی کندن پی زمین و تراشیدن سنگها و بردن آنها به پای بنا و سپس چیدن سنگها بر روی هم را به تنهایی بر عهده داشتند و این نشان میدهد که آن دو انسانهای معمولی نبودهاند و همان طور که گفتهاند «توفیق هر کس به قدر همّت اوست.» با چنین شرایطی معلوم نیست که بنای کعبه چقدر به درازا کشیده باشد. همانطور که هیچ کس نمیتواند حدس بزند که حضرت نوح (علیه السلام) چه مدتی را به ساختن کشتی مشغول بوده اسـت.بنابراین، هدف، بسیار بزرگ و متعالی اسـت و هیچ ربطی به هوای نفس ندارد، بلکه نویدی برای انسانها و تشویق آنها به گسترش عدل و محبت بر روی کل زمین اسـت. آرزوی قبلی حضرت ابراهیم (علیه السلام) تحقق یافته اسـت و هر زایری که از زیارت کعبه به خانهی خود باز میگردد، حالاتی به او دست میدهد که از قبل آنها را نمیشناخته اسـت؛ یعنی احساس تعالی انسانیت و میل به عالیترین الگوهای خوبی و نیکی. اگر شخصی در زیارت اول چنین توفیقی نیافت، در زیارت دوم به آن خواهد رسید. انسان در برابر کعبه میایستد و با آب مقدس زمزم خود را شستشو میدهد و بدنش را پاک میکند و از آن آب مینوشد. ناگاه تمام هواهای نفسانی او به کناری می رود و او آیندهی زندگی خود را با کرامت و در شأن خود میبیند و در آخرت نیز رستگار خواهد شد. کعبه، خانهی طهارت و صفاست. خداوند متعال میفرماید:
(و به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم که خانهی مرا برای طواف کنندگان و معتکفان و رکوع و سجود کنندگان، پاکیزه کنید.) (6)نمیبینید خدای سبحان، پیشینیان از آدم (صلی الله علیه و آله و سلم) تا پسینیان از این عالم را آزمود-به حرمت نهادن- سنگهایی بیزبان و سود که نبیند و نتواند شنود. پس خدا آن را خانهی با حرمتِ خود ساخت و برای فراهم آمدن و عبادت مردمانش پرداخت. پس آن خانه را سنگلاخی نهاد از همهی سنگستانهای زمین دشوارتر و ریگزاری رویشِ آن از همه کمتر. به درّهای از دیگر درّهها تنگتر، میان کوههایی سخت و ریگهایی نرم دشوار گذر و چشمههایی زه آب آن کم و جدا از هم که شتر در آن فربه نشود و اسب و گاو و گوسفند علف نیابد. پس آدم و فرزندان او را فرمود تا روی بدان خانه دارند- و با حرمتش شمارند- پس خانه برای آنان جایگاهی گردید که سود سفرهای خود را در آن بردارند و مقصدی که بارهای خویش در آن فرود آرند. دلها در راهِ دیدار آن شیدا، از دشتهایی بیآب و گیاه و مغاکِ درههای ژرف و جزیرههای از یکدیگر جدا، در پهنهی دریا، تا از روی خواری شانههاشان را بجنبانند و گرداگرد خانه، کلمهی تهلیل بر زبان رانند و برگامها رَوَند دوان، خاک آلود و موپریشان. جامهها را به یک سو انداخته و با واگذاشتن موها خلقت نیکوی خود را زشت ساخته. آزمایشی بزرگ و امتحانی دشوار و آزمودنی آشکار برای پدید آمدن نافرمان از فرمانبردار. خدا زیارت خانه را موجب رحمت خود فرمود و وسیلت رسیدن به بهشت نمود.
و اگر خدای سبحان میخواست خانهی با حرمت و عبادتگاه با عظمت خود را میان باغستانها نهد و جویبار و در زمین نرم و هموار و در درختستانهای از هم ناگسسته و میوهها در دسترس و عمارتها در هم و دهستانها به یکدیگر پیوسته، میان گندمزارهای نیکو و باغهای سرسبز تازه رو و زمینهای پرگیاه گرداگرد او و بقعههای پرباران و باغستانهای خرم و راههای آبادان، پاداش کم بود و آزمایش ناچیز هم و اگر بنیادی که پایهی آن بناست و سنگهایی که خانه بدانها برپاست، از زمرد سبز بود و یاقوت سرخفام و با روشنی و درخشش تمام، از راه یافتن دو دلی در سینهها میکاست و کوشش شیطان را از دلها دور میکرد و شک و تردید از مردمان برمیخواست. لیکن خدا بندگانش را به گونهگون سختیها میآزماید و با مجاهدتها به بندگیشان وادار مینماید و به ناخوشایندها آزمایششان میکند تا خود پسندی را از دلهایشان بزداید و خواری و فروتنی را در جانهایشان جایگزین فرماید و آن را درهایی سازد گشاده به بخشش او و وسیلتهایی آماده برای آمرزش او.» (12)(و چون ابراهیم به [نا] پدری خود و قومش گفت: من واقعاً از آنچه میپرستید بیزارم، مگر [از] آن کس که مرا پدید آورد و البته او مرا راهنمایی خواهد کرد.)
ی) سورهی حجر، آیاتِ 51 تا 60پینوشتها:
1- قرآن، بقره/125.
2- قرآن، بقره/127.
3- قرآن، بقره/128.
4- قرآن، بقره/128.
5- قرآن، بقره/129.
6- قرآن، بقره/125.
7- قرآن، آل عمران96-97.
8- قرآن، بقره/125.
9- قرآن، حج/26.
10- قرآن، حج/27-30.
11- قرآن، مائده/97.
12- نهج البلاغه، خطبهی قاصعه.
13- قرآن، بقره/130-132.