خواب مهمترین عامل سلامتی هر فردی است و خواب خوب و کافی ضامن سرزندگی و سلامتی است.
یافتههای من پس از حذف تلفن همراه از اتاق خواب!
از آنجا که مطالعات نشان داده تلفن همراه پیامدهای ناخواسته بر هر چیزی دارد، بنابراین پدیدهی خواب هم از این قاعده مستثنی نیست و مطلب حاضر به نتایج مثبت حذف تلفن همراه از اتاق خواب میپردازد.
در زندگی امروزی چه کسی میتواند ادعا کند که میتواند دستکم یک روز را بدون تلفن همراه، خوب سپری کند؟ حالا دیگر زندگی همهی ما چنان با این وسیله و دستگاه هوشمند گره خورده که نه تنها تصور یک روز بلکه شاید حتی چند ساعت بدون تلفن همراه هولانگیز و اضطرابآور است.
همین تلفن همراه که میتوان آن را از لحاظ جایگاهی که در زندگی اجتماعی دارد پدیده قرن حاضر نامید، عوارض و پیامدهای روحی و جسمی ناخواستهای داشته که مطالعات بسیاری در خصوص آنها انجام و مطالب فراوانی نوشته شده است.
جن هابلی لاکوالد (Jen Hubley Luckwaldt) در مطلب حاضر از تجربهاش درباره بیرون انداختن تلفن همراه از اتاق خوابش گفته و به نتایج و یافتههایی رسیده است که باورش نه فقط برای او که برای تمام خوانندههای این مطلب اندکی دشوار است. آخر مگر میشود چیزی نزدیک به هشت ساعت آدم سر وقت تلفن همراهش نرود و آن را وارسی نکند؟ بله میشود! و از قضا چه پیامدهای خوشایند و رضایتبخشی داشته است!
روزهای اول میترسیدم
پنج روز اول وقتی از خواب بیدار میشدم حس کسی را داشتم که انگار دسته کلید، کیف پولی یا عینک خود را از شب قبل گم کرده است. احساس بیقراری میکردم. خیلی برایم سخت بود که قبل از شستن دست و صورتم گوشی موبایلام را وارسی نکنم. دو بار در خواب دیدم که دارم گوشی هوشمندم را بررسی میکنم اما گوشی هیچ عکسالعملی نشان نمیداد.
از خواب که بیدار میشدم عصبی بوم و حال و حوصله کسی را نداشتم. از آن طرف، حسرت حال شوهرم را میخوردم که هنوز مثل موش آزمایشگاهی در دنیای فنآوری بود!
سرانجام از اضطراب و استرس من کم شد
در پایان هفته اول، متوجه شدم که در مقایسه با گذشته وقتی که صبح از خواب بلند میشدم و همچنین در طول شبانهروز کمتر احساس بلاتکلیفی میکنم. حالا که دیگر گوشی تلفن همراه نداشتم تا مرا از ایمیلهای فوری یا به روزرسانی رسانههای اجتماعی باخبر کند، میتوانستم از میزان نگرانی خودم که یک جورهایی در پسزمینهی سیستم عامل شخصیتی من در جریان بود و کار میکرد کم کنم.
اغلب اما این پرسشها برایم پیش میآمد که آیا فلان کس جواب ایمیل مرا داده است؟ الان در توئیتر چه اتفاق مهمی اتفاده است که من از آن بیخبرم؟ بالاخره هر طوری بود توانستم بیخیال این موضوعات شوم که از این بابت میتوان نتیجه گرفت که محدودهی روح و روان من داشت سرشار از افکار بامعنیتر و خلاقانهتر میشد.
خوابم بیشتر شد
دورهی زمانی و کیفیت خواب من به شکل چشمگیری در خلال این تجربه بهبود پیدا کرده بود. آن زمان که درگیر تلفن همراه خود بودم و نمیتوانستم آن را لحظهای از خود جدا ببینم، در طول شب هر بار از خواب میپریدم تا مثلا گوشی موبایلام را بردارم و ببیینم که چه پیامی برایم آمده است ناخواسته از مدت زمان خواب من کاسته میشد. وقتی که جای خوابم را از موبایلم جدا کردم،
با این دیگر دلیلی نداشت تا نصف شب بیدار شوم؛ اما ناخودآگاه این اتفاق میافتاد. در پایان هفتهی دوم، به طور میانگین شبی یک ساعت به خوابم اضافه شده بود. گذشته از اینها، بعد از هر بار خوابیدن سرزنده و سرحال بیدار میشدم که راستش را بخواهید هیچ فکر نمیکردم تا این اندازه نبود موبایل در بستر خواب تاثیر داشته باشد.
چند روزی که گذشت، رفته رفته این فکر در ذهنم غالب شد و جا افتاد که شبها را فقط و فقط باید به خواب اختصاص داد و بس! نه این تا صبح که به صفحهی نمایش تلفن همراه خیره شد! پس از پایان این دو هفته، خوابم آن قدر خوب شده بود که برای اولین بار بعد از سالهای متمادی شب تا صبح یکسره میخوابیدم و به هیچ دلیلی خواب بر من حرام نمیشد.
سالمتر شدم
حالا که شبیه یک مالیخولیایی متعهد شده بودم دوست داشتم بدانم که احتمالا مبتلا به چه نوع بیماری یا بیماریهایی شده بودم که هیچ علامتی از خود نشان نمیدادند. هیچ وقت در دل به خود نگفتم که چرا من هم مثل بقیه سرما نمیخورم بلکه با خودم فکر میکردم که اگر مثلا دچار تب دانگ بشوم این بیماری چه علایمی دارد؟
پس از گذشت چند روز از محرومیت از تلفن همراه، کاشف به عمل آمد که بسیاری از مسائل و مشکلاتی که در حوزهی سلامت با خود داشتم در نتیجهی خیره شدنهای مکرر به صفحه نمایش موبایل و کمبود استراحت بوده است.
برای مثال، تا قبل از تجربهی زندگی بدون موبایل، چشمهایم اغلب حالت خشک و چسبناکی داشتند و من فرض را بر این گذاشته بودم که اینها نشانههای اولیهی کوری است ولی وقتی پشت به موبایل کردم همه این علامتها از بین رفت و به این حرف چشم پزشک رسیدم که همیشه به من میگفت چشمهای شما هیچ مشکلی ندارند.
مشکلاتی که برای چشمهایم پیش آمده بود فقط و فقط یک دلیل داشت؛ خستگی چشم! مشکل دیگری که داشتم این بود که فکر میکردم مبتلا به آرتروز شدهام اما بعد از چند روز کنار گذاشتن تلفن همراه نشانههای این بیماری نیز از بین رفت. بعدها فهمیدم از بس ساعتها در یک حالت از تلفن همراه استفاده کرده بودم رگهای گردنم به دلیل بیتحرکی خشک و دردناک شده بودند.
کارم بهتر شد
اولش جزو آدمهایی بودم بدون هیچ معنایی فقط زندگی میکردم، اما حالا انسانی در قرن بیست و یکم هستم که هم کار و فعالیت دارد و هم زندگی میکند. اندک اندک متوجه شدم که میتوانم هر طرحی را در قالب کار به سرانجام برسانم. این در حالی است قبلا تا به خودم آمدم دیدم که دارم میگویم: «من اصلا فرصتی برای کار کردن ندارم! من فقط میتوانم کاری را بکنم که مربوط به موبایل باشد!»
البته چنین چیزی اصلا و ابدا صحت نداشت مگر این که نوعی فنآوری ابداع شود که لازمهاش این باشد تا آدم کارش را فقط با موبایل پیش ببرد که بعید میدانم چنین شغلی به وجود آمده باشد. همین که گوشی تلفن همراه را از اتاق خواب خود بیرون انداختم به یاد آوردم که من چه کارهایی میتوانم انجام بدهم.
چند روزی که گذشت و به هیچ ایمیلی در رختخواب پاسخ ندادم، شستم خبردار شد که هیچ اتفاق بد و ناجوری نمیافتد. خلاصه این که کارم روی برنامه افتاد و حسابی در دل رئیس جا باز کردم و به جایی رسیدم که هیچ کس فکرش را نمیکرد.
همهی این تغییرات به این دلیل بود که من آرامتر شده و در نتیجه کارم را بهتر انجام میدادم. حتی متوجه شدم که خلاقیتم در کار بالا رفته و تعداد اشتباهاتم کمتر شده بود و از آن جا که حس و حال خوبی داشتم دست به هر کاری که میزدم گل میکاشتم. کمی که گذشت دیدم کار به جایی رسیده که به دلیل برخورداری از حس و حال خوب و سرزندگی نخستین داوطلب انجام هر کاری هستم.
یاد گرفتم که برای ایجاد تعادل در کار و زندگی باید میان این دو اندکی تفاوت قائل شد. حالا که دستکم چیزی نزدیک به هشت ساعت کاری به کار موبایلم نداشتم، همهی اموراتم سامان گرفته بود و کارهایم را راحتتر و آسانتر از قبل انجام میدادم.