نویسنده: سعید عدالت نژاد
تا پیش از پیروزی انقلاب مشروطه در 1285ش، وضع حقوقی اقلیتهای دینی، همچون سایر مردم، بیشتر تابع مشی سیاسی حکومتها، منش فردی پادشاهان و امرای محلی و برخی آرای عالمان مسلمان و غیرمسلمان بود. در عصر قاجار دو نوع محکمه با رویّه و منابع متفاوت فعال بود: محاکم عرفی و محاکم شرعی. اقلیتهای دینی، از یهودیان و مسیحیان و زردشتیان، برای دعاوی خود با صاحب منصبان حکومتی به محاکم عرفی، در دعاوی کیفری با مسلمانان به محاکم شرعی مسلمانان، و در دعاوی با هم کیشانشان به محاکم ویژهی شریعت خود- به قضاوت روحانیان آن دین- مراجعه میکردند. سه نقیصهی مهم این محاکم عبارت بودند از: نداشتن قانون مدوّن، نبودن وحدت رویّه در ارای قضایی، و فقدان استقلال قاضی. قضاوت روحانیان اقلیتهای دینی عمدتاً مستند به آداب و سنن شفاهی بود که از پیشینیان به آنها رسیده بود، جز روحانیان یهودی که از مجموعهای مکتوب به نام «هالاخا» (1) برخوردار بودند. آرای محاکم عرفی و شرعی مسلمانان نیز به منابع گوناگون، به ویژه دیدگاههای مشهور فقهای امامی، مستند بودند. (2)
با آغاز نهضت مشروطه و فراگیر شدن نارضایتی عمومی از اوضاع اجتماعی- سیاسی، برخی از پیروان اقلیتهای دینی ایران نیز به این نهضت پیوستند (3)؛ به ویژه زردشتیان به لحاظ حمایتهای مالی و مسیحیان ارمنی به لحاظ نظامی نقش بیشتری داشتند. (4)شرایط ویژهی آن دورهی تاریخی، همدلی و وحدت حاصل از انقلاب مشروطه و طرح خواستههایی چون برابری حقوقی و محدود شدن قدرت شاه، زمینهی تدوین نخستین قانون اساسی مدوّن ایران را با توجه به حقوق همهی مردم ایران، از جمله اقلیت ها، فراهم کرد. در انتخابات مجلس اول، انتخابات بیشتر ماهیت صنفی داشت و در نظام نامهی آن (که بعدها قانون خوانده شد) وضع نمایندگان اقلیتها مشخص نبود، ولی عملاً زردشتیان، ارباب جمشید جمشیدیان (5) را برگزیدند و سیدعبدالله بهبهانی (6) و سیدمحمد طباطبایی (دو مجتهد ناظر بر شرعی بودن قوانین در مجلس)، به ترتیب، نمایندگی یهودیان و مسیحیان را در مجلس شورای ملی پذیرفتند. (7)
در مادهی دوازدهم قانون اصلاحی انتخابات (در 1290ش) مقرر شد که یهودیان، زردشتیان، مسیحیان ارمنی شمال و جنوب و مسیحیان آشوری، هر یک، نمایندهای در مجلس داشته باشند. این مادهی قانونی در همهی دورههای مجلس، چه پیش از انقلاب اسلامی چه پس از آن، ثابت مانده و اجرا شده است. موافقان این رویّه، آن را برای دفاع از حقوق قانونی اقلیتهای دینی در نظام قانونگذاری ایران امتیاز بزرگی میدانند، به ویژه آن که همواره مجموع جمعیت آنان کمتر از یک درصد جمعیت ایران بوده است؛ ولی این نحوهی گزینش نماینده، مخالفانی هم داشته است. (8) در اصل یکم متمم قانون اساسی (مصوب 1286ش) مذهب رسمی کشور، شیعهی اِثناعشری اعلام شد، ولی تا زمان انقلاب اسلامی هیچ مصوبهی قانونی به تعیین و شمارش ادیان و مذاهب غیرشیعه (از مسلمان و غیرمسلمان) نپرداخت.
در اصول متمم قانون اساسی، در بخش حقوق ملت، تعابیری چون «اهالی مملکت ایران»، «هیچ یک از ایرانیان» و «افراد مردم» به کار رفته که بر معنای شهروند دلالت دارد و شامل همهی ایرانیان، از جمله اقلیتهای دینی، میشود. مثلاً در اصل هشتم همهی مردم در برابر قانون متساویالحقوق به شمار رفتهاند و طبق اصول نهم و سیزدهم، جان، مال، مسکن و شرف همهی افراد مردم مصون از هرگونه تعرض است. از این رو، برای نخستین بار یک قانون نوشته، حقوقی معادل مسلمانان برای اقلیتهای دینی مقرر نمود، بدون آنکه برخوردار شدن از این حقوق را به شرایطی مانند پرداخت جزیه منوط کند. بر پایهی اصل 97 این قانون، در مورد وظایف مالیاتی هیچ تفاوت و امتیازی میان افراد وجود ندارد. از سوی دیگر، مشروعهخواهان، با همراهی روحانیان مشروطهخواه، اصل دوم متمم قانون اساسی را دربارهی ضرورت تطبیق مواد قانونی با شریعت پیشنهاد کردند و به تصویب رساندند. با درج این اصل، آرای فقهی مشهور دربارهی اهل کتاب هم به قوانین جدید راه یافت.
پیشنهاد دیگر- که در اصل هشتم متمم قانون اساسی برای کلمهی قانون، وصف دولتی ذکر شود- موجب شد که تساوی همهی افراد در برابر قانون، به قانون دولتی انحصار یابد و تفاوتهای حقوقی میان مسلمانان و غیرمسلمانان در منابع اسلامی پابرجا باشد. با این تغییرات، قانون اساسی مشروطیت دربارهی حقوق اقلیتها دچار مشکلات جدی و ساختاری شد. (9) البته در عمل، اجرای قوانین پیشنهادی، به ویژه اصل دوم متمم، ناکام ماند و از این رو، عالمان دینی دورهی پهلوی، قوانین و نیز احکام صادره از محاکم را فاقد مشروعیت میدانستند.
به رغم تصویب قانون اساسی مشروطه و متمم آن، قوانین و مقررات حاکم بر روابط حقوقی، تجاری، مدنی و اداری تا 1304ش تغییر عمدهای نیافت. در این دوره، اوضاع سیاسی ایران بسیار ناپایدار بود. (10) در قانون مجازات عمومی مصوب 1304ش، محتوای مواد، عام بود و میان مسلمان و غیرمسلمان تفاوتی مقرر نشده بود، ولی مادّهی اول آن، میان محاکم عدلیه و محاکم شرعی تفکیک قائل شد که غرض از درج این موضوع را در این ماده، جلوگیری از مخالفت عالمان دینی با وضع قوانین جدید دانستهاند. (11) به موجب مواد یکم و سوم اصلاحی قانون مذکور (در 1352ش)، مواد قانونی آن شامل همهی مجرمان میشد، چه مسلمان چه غیرمسلمان. حتی در جرائمی مانند قتل- که کیفر غیرمسلمان با مسلمان در شرع گاهی نابرابر است- مجازاتی یکسان مقرر گردید (مادهی 170 همان قانون). رویکرد حکومت پهلوی، توجه به ملیگرایی ایرانی بود و آن را بر گرایشهای قومی، زبانی و دینی ترجیح میداد. از این رو، غیرمسلمانان از سال 1305ش توانستند، در قالب خدمت سربازی یا استخدام، به ارتش راه یابند. (12)
مواد قانون مدنی ایران- که جلد نخست آن در 1307ش و جلد دوم و سوم آن در سالهای 1313-1314ش به تصویب رسید- جز در مواردی معدود (مانند مادّهی 1059 دربارهی جایز نبودن ازدواج زن مسلمان با مرد غیرمسلمان)، عام است و برای غیرمسلمانان حکمی برابر با مسلمانان دارد. مقررات احوال شخصیه نیز شامل مسلمان و غیرمسلمان میشود (مادّهی 5). گفتهاند که حکومت وقت با تدوین این قانون میخواسته بهانهی نبودن قانون در ایران را از خارجیان و پناهندگان به سفارتخانهها بگیرد و بتواند قانون مصونیت قضایی یا کاپیتولاسیون را، که از عهدنامهی ترکمنچای باقی مانده بود، لغو کند و از این رو، مواد آن به گونهی عام تنظیم گردید. (13) مؤلفان قانون مدنی، ظاهراً به همین منظور، شماری از احکام فقهی مربوط به اقلیتها را در این قانون نیاوردند؛ احکامی مانند مانع بودن کفر برای ارث و شرط بودن ایمان برای ادای شهادت در دادگاه.
به موجب مادّهی واحدهی الحاقی «قانون اجازهی رعایت احوال شخصیه» مصوب 10 مرداد 1312، ایرانیان غیرشیعه اجازه یافتند در احوال شخصیه بر طبق مقررات آیین خود رفتار کنند. دادگاهها به استناد آرای مشهور فقهای اهل سنّت و نیز انجمنهای زردشتی و کلیمی و کلیساها به دعاوی این اشخاص رسیدگی میکنند. اعضای این انجمنها از میان افراد آشنا به مقررات زردشتی و یهودی از طریق انتخابات برگزیده میشوند و در هر انجمن، رِبای (روحانی یهودی) و دستور یا مُوبَد (روحانی زردشتی) حضور دارد. زنان از 1345ش حق شرکت در این انتخابات را یافتهاند. کلیساها نیز بر پایهی ضوابط خود، مقام روحانی صلاحیتدار را تعیین میکنند. (14) بنابر اصول 94 و 97 قانون اساسی مشروطه، وظیفهی پرداخت مالیات به گونهی برابر شامل همهی افراد میشود. بر پایهی پارهای گزارشهای تاریخی، در سال 1299 گرفتن جزیه از زردشتیان، با وساطت سفیران فرانسه و انگلیس و تلاشهای امام جمعهی وقت کرمان، به دستور ناصرالدین شاه معلق شد و پس از مشروطه به تدریج دریافت جزیه از مسیحیان و یهودیان نیز لغو گردید. (15) به موجب بندهای هفتم و دهم مادّهی دوم قانون مالیاتهای مستقیم (مصوب 1312ش)، همهی معابد و مراکز خیریهی مسلمانان و غیرمسلمانان و نیز انجمنهای اقلیتهای رسمی از پرداخت مالیات معاف شدند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در بهمن 1357، در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اقلیتهای مذهبی به مذاهب چهارگانهی اهل سنت و شیعیان زیدی، و اقلیتهای دینی شناخته شده به زردشتی، کلیمی و مسیحی (ارمنی و آشوری) محدود شدند. همچنین این اقلیتها در محدودهی قانون محترماند، در انجام مراسم دینی خود آزادند و در احوال شخصیه به عمل کردن بر طبق آیین خود مجاز (16). بر طبق اصل 64 قانون اساسی و اصلاحیهی آن، هریک از اقلیتهای دینی رسمی میتوانند نمایندهای در مجلس شورا داشته باشند. تنها تفاوت مقررات فعلی انتخابات اقلیتهای دینی با قانون مصوب 1290ش آن است که برای مشخص شدن اقلیتها در انتخابات، اصلاحیهی مادهی 20 قانون ثبت احوال (مصوب 1363ش) ثبت نوع دین اقلیتها را در اسناد سجلّی آنان (شناسنامه) لازم شمرده است.
در برخی اصول قانون اساسی تعابیر عامی آمده است که شامل اقلیتهای دینی هم میشود، از جمله: لزوم فراهم شدن زمینهی مشارکت عمومی مردم در تعیین سرنوشت خود و تأمین امنیت قضایی برای همهی مردم (اصل3)، حمایت قانون از همهی مردم و برابری حقوق مردم (اصل 19 و20)، حق انتخاب شغل مناسب (اصل 28)، حق دادخواهی و انتخاب وکیل (اصول 34 و 35)، و اصل برائتِ همهی اشخاص از ارتکاب جرائم (اصل37). بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که قانون اساسی جمهوری اسلامی نسبت به قانون اساسی مشروطه، به آزادیها و حقوق بیشتری برای اقلیتهای دینی و مذهبی تصریح کرده است. با این همه، در خصوص برخی اصول این قانون، ابهامهایی وجود دارد. مثلاً در اصل نوزدهم، در شمارش اموری که موجب امتیاز نمیشود، پس از ذکر رنگ و نژاد و زبان، عبارت «و مانند اینها» آمده است و معلوم نیست که آیا دین و مذهب از مصادیق این تعبیر هست یا نه. به علاوه در اصول 4، 12، 91 و 115 التزام به دین رسمی، ضروری یا موجب امتیازی خاص به شمار رفته است. همچنین حاکمیت موازین اسلامی بر همهی مقررات کشور، که در اصل چهارم بر آن تأکید شده، مقتضی آن است که برخی آرای مشهور فقهی دربارهی غیرمسلمانان بتواند وجههی قانونی یابد و چالشهایی برانگیزد، همچنان که در اصول 13 و20، آزادی اقلیتها با قیودی چون «در حدود قانون» یا «رعایت موازین اسلامی»مطرح شده که مراد از این قیود مبهم است. (17)
در عرصهی قوانین جزایی، مهمترین قانون، که اقلیتهای دینی را در بر میگیرد، قانون مجازات اسلامی (حدود، تعزیرات و مجازاتهای بازدارنده) بخش اول و دوم مصوب 1361، 1362 و بخش سوم مصوب 1375ش است. در این قانون، بخش مجازاتهای بازدارنده به گونهی عام تنظیم شده و میان مسلمان و غیرمسلمان هیچ تفاوتی نگذاشته است. همچنین مادهی 3 این قانون، مقررات مذکور را دربارهی همهی کسانی که در قلمرو حاکمیت ایران باشند، قابل اِعمال دانسته است، مگر در موارد تصریح قانون برخلاف آن. ولی در قلمرو قوانین حدود و دیات و قصاص، به سبب پیروی قانونگذار از آرای مشهور فقهی، گاهی میان احکام مسلمانان و غیرمسلمانان تفاوتهایی دیده میشود. مثلاً در مادهی 82 در بخش حدود، مجازات زنا برای مرد غیرمسلمان نسبت به زن مسلمان قتل مقرر شده، و برخلاف کیفر زانی مسلمان، میان زانی مُحصَن و غیرمحصن تفاوتی وجود ندارد. (18) مادهی 174 همان قانون، مجازات شرابخواری را هشتاد تازیانه اعلام کرده، ولی تبصرهی آن، مجازات شراب خوار غیرمسلمان را مشروط به این کرده است که وی به شرابخواری تظاهر کرده باشد. مادهی 207، حق قصاص را تنها برای اولیای دم مقتول مسلمان قائل شده و در حق غیرمسلمان، حکم به پرداخت دیه کرده است. پیشتر تا 1370ش، مادّهی 297 قانون مجازات اسلامی فقط دیهی مقتول مسلمان را مشخص کرده بود و دربارهی دیهی غیرمسلمان ساکت بود. در 1370ش، در تبصرهی دوم این مادّه، تعیین میزان دیهی اقلیتهای دینی رسمی به نظر ولیّ امر موکول شد. با توجه به ابهام موجود و مشکلات اجرایی آن، مجمع تشخیص مصلحت نظام در 6 دی 1382 دیهی اقلیتهای دینی شناخته شده را با دیهی مسلمان برابر دانست؛ در عین حال، بخشنامهی 8 خرداد 1387 قوهی قضائیه، دیهی مسلمان و غیرمسلمان را به طور مطلق صرفاً در تصادفات رانندگی طبق قوانین شرکتهای بیمه برابر اعلام کرد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مهمترین تغییرات قوانین مدنی مربوط به اقلیتهای دینی دو مورد است: مانع بودن کفر از ارث بردن، و شرط ایمان برای گواهی دادن در دادگاه. به نظر مشهور فقها، کفر یکی از موانع ارث است. پیشتر از اجرای این حکم در ایران سوءاستفادههایی شده است. مثلاً برخی سودجویان در میان غیرمسلمانان، به گونهی صوری یا واقعی، مسلمان میشدند تا یگانه وارث خویشان و نزدیکان خود باشند. برخی اسناد موجود در وزارت امور خارجه نشان میدهد که از 1279 تا 1324 شماری از حاکمان محلی، با همدستی برخی روحانیان دونپایه، در شورش بر ضد غیرمسلمانان دخالت داشته اند تا اموال آنان را تصرف کنند. اینان هیچگاه به آرای فقهی عالمان بزرگ شیعه در مورد رعایت حقوق غیرمسلمانان ملتزم نبودند. (19) هرچند محمدشاه قاجار و سپس امیرکبیر و بعدها ناصرالدین شاه، با فرمان حکومتی، مانع بودن کفر را از قانون ارث برداشتند، در عمل توفیق چندانی حاصل نشد. (20) در 1361ش، مادّهی الحاقی 881 قانون مدنی، آزمایشی به اجرا درآمد که بر طبق آن، کافر از مسلمان ارث نمیبرد و اگر در میان وارثان متوفای کافر، مسلمانی وجود داشته باشد، وارثان کافر ارث نمیبرند. این مادّه در 1370ش تصویب قطعی شد، ولی در شهریور 1372، به حکم مجمع تشخیص مصلحت نظام، به حالت تعلیق درآمد و دادگاهها ملزم شدند قواعد و عادات مسلّم اقلیتهای دینی رسمی را رعایت کنند؛ از این رو، تقسیم اموال متوفای غیرمسلمان، براساس قواعد مسلّم، در هنگام مرگ او صورت میگیرد، نه به موجب مادّهی 881 مکرر قانون مدنی. (21) موضوع دیگر، افزوده شدن مادّهی 1313 مکرر قانون مدنی است که به موجب آن، وجود «عدالت» و «ایمان» برای اثبات و پذیرش شهادت گواهان لازم شمرده میشود. مُفاد این ماده مقتبس از آرای فقهی است که مسلمان بودن و عدالت را برای شاهد، ضروری انگاشتهاند. (22)
در جمهوری اسلامی، اهتمام مسئولان متوجه تدوین قوانینی بوده که هرچه بیشتر همزیستی مسالمتآمیز همهی ایرانیان را فراهم آورد و موارد اندک تفاوتهای حقوقی میان مسلمانان و غیرمسلمانان هم با کاربرد اجتهادهای جدید و متناسب با مقتضیات این عصر رو به کاهش نهاده است. (23) بر این اساس، با تنظیم برخی قوانین، زمینهی فعالیتهای آزاد دینی اقلیتها در ایران فراهم شده است. بر پایهی اصل 67 قانون اساسی، نمایندگان اقلیتهای دینی در هنگام ادای سوگند در مجلس میتوانند به کتاب مقدّس خود قسم بخورند. مواد 37 و 38 قانون فعالیت احزاب و انجمن ها، مصوب 1361ش، پارهای فعالیتهای دینی (مانند برگزاری مراسم مذهبی، تعمیر معابد و..) و نیز فعالیتهای اجتماعی (مانند تأسیس باشگاههای ورزشی و مراکز درمانی و خانههای سالمندان) و فرهنگی (مانند تأسیس مدارس و هنرکدهها و آموزش زبان خاص) را برای اقلیتها جایز شمرده و یارانهی نقدی برای انجمنهای اقلیتهای دینی نیز پیشبینی شده است. (24) مفاد قانون معافیت مالیاتی معابد و انجمنهای دینی مصوب 1312ش، در سال 1366ش تمدید و ابقا شد. شرط التزام عملی به احکام اسلام، که برای استخدام مسلمانان در قانون گزینش مصوب 1374ش مطرح شده، در مورد اقلیتها تغییر یافته و اجرای این قانون دربارهی آنها تابع شرایط و ضوابط خاص متناسب با آنان است؛ البته اقلیتهای دینی نباید آشکارا احکام اسلامی را نقض کنند. اقلیتهای دینی علاوه بر استفاده از تعطیلات رسمی کشور، میتوانند مطابق بخشنامهی مورخ 3 دی 1366ش سازمان امور اداری و استخدامی کشور، از مرخصیهای ویژه در روزهای عید و جشن خاص خود، مانند روز کیپور، روز تولد زردشت، روز تولد حضرت مسیح و عید پاک هم استفاده کنند. در این بخشنامه این تعطیلات خاص برای زردشتیان پنج روز، یهودیان شش روز، مسیحیان آشوری هشت روز، مسیحیان ارمنی کاتولیک هفت روز و مسیحیان ارمنی گریگوری شش روز پیشبینی شده است.
[اهداف و اصول نظری] (2)
با آنکه هیچ نظریهی جدیدی دربارهی مجازات وجود ندارد که نتوان، به شکلی، منشأش را در مفاهیم کتاب مقدس یافت، هدف اصلی و برجستهی مجازات در شریعت کتاب مقدس «خشنودی خدا» است. خدا از رسوم مجرمانهی اقوام دیگر نفرت دارد (لاویان، 20: 23) و قوم اسرائیل نباید بر طبق رسوم آنان رفتار کنند (همان) و اعمال شنیع آنان را نباید بیاموزند (تثنیه، 20: 18)؛ نقض قوانین خدا باعث بیحرمتی به نام او میشود (لاویان، 22: 31 – 32 (3)) و نه تنها مجرمان (تثنیه، 18: 12 (4)؛ 22: 5؛ 25:16؛ 27:15) و نیز جرمها (لاویان، 18: 27-29) (5) برای خدا نفرتانگیزند، بلکه قداست خدا آدمی را وا میدارد که مثل او مقدس باشد (لاویان، 19:2)(6). با انجام دادنِ «عمل غیرتمندانه» (اعداد، 25: 13) (7) در مجازات ناقضان شریعت خدا، برای او کفاره فراهم میشود و «شدت خشم» خدا (تثنیه، 13: 17) (8) از قوم اسرائیل دور میگردد (اعداد 25: 4).در قالب استقلال [قضایی] یهودیان
در دورهی استقلال [قضایی] یهودیان مجازاتهای بسیار متنوعی بر بزهکاران قابل اعمال بود، از جمله، جزای نقدی، حبس، حِرِم [=طرد] و – بسیار به ندرت – مجازات اعدام؛ این مجازاتها براساس احکامی که بِت دین به امر جامعه یا حِورا (26) صادر میکرد اعمال میشدند. [دادگاههای یهودی] در قرون وسطا به مجازاتهای جدید و بیسابقهای متوسل شدند؛ این مجازاتها گاهی برای جرایمی بود که در حقوق تلمودی پیشبینی نشده بودند. این تحول به ویژه در اسپانیای اسلامی و مسیحی آشکار بود.پینوشتها:
1.Isaac Levitats؛ حقوقدان یهودی و از نویسندگان مدخلهای حقوقی و نیز ویراستار قسمت «تاریخ دورهی استقلال و نهادهای اجتماعی یهودی» در دایرةالمعارف جودائیکا. برخی از تألیفات وی چنین است:
-The Jewish Community in Russia, 1772-1844 (1943);
-Jewish Boards of Education in America (1952).
2.این نوشته ترجمهای است از:
Haim Hermann Cohn and Isaac Levitats, “Punishment”, Encyclopaedia Judaica, v. 13, pp. 1386-90.
3.«پس اوامر مرا نگاه داشته، آنها را به جا آورید... و نام قدوس مرا بیحرمت مسازید.»
4.«زیرا هر که این کارها را کند نزد خداوند مکروه است.»
5.«زیرا مردمان آن زمین که قبل از شما بودند جمیع این فجور را کردند و زمین نجس شده است...»
6. «مقدس باشید، زیرا که من یهوه، خدای شما، قدوس هستم.»
7.«زیرا که برای خدای خود غیور شد و [با کشتن مجرمان] به جهت بیناسرائیل کفاره نمود.»
8. در تَنَخ: آیهی 18.
9.در تَنَخ: آیهی 15.
10. status quo ante
11.BK 84a.
12.Cf. Mak. 1:10.
13.Mak. 7a.
14.Mak. 1:10.
15.Cf. Maim., Comm. Mishna, Mak. 1: 10.
16. «گناهکاران از زمین نابود گردند و شریران دیگر یافت نشوند...»
17. Ber. 10a .
18.در تَنَخ: «زیرا بالای دار ماندن او اهانت به خدا است.»
19. در تَنَخ: آیهی 1.
20.رک: ابنمیمون، دلالة الحائرین، 3: 41.
21. Sanh. 9:5.
22.Mak. 3:15.
23.Shevu. 21a.
24.Cf. Maim., Comm. Mak. 3:10 and Yad, Sanhedrin 17: 1.
25.ابنمیمون، دلالة الحائرین، 3: 41.
26. hevrah؛ «انجمن اخوت مقدس»؛ نهادی که در جامعهی سنتی یهودی مرسوم بوده است. م.
27.Castile
28. Mahamad؛ در یهودیت سفاردی، نامی است که به هیئت اجرایی یا امنای جماعت کنیسه داده شده است. م.
29. almemar؛ سکویی در کنیسه که میز قرائت تورات بر آن قرار میگیرد. م.
30. Morenu؛ به معنای «معلم ما»؛ لقبی که به ربیهای برجسته داده میشد. م.
31. haver؛ «حِبر، معاشر»؛ لقبی برای دانشمندان حاخامی. م.
32. Hasidei Ashkenaz؛ «پارسایان آلمانی»، جنبشی دینی در قرون وسطا در آلمان. م.
33. Eleazar b. Judah
34. Worms؛ شهری در غرب آلمان. م.
35. teshuvat ha-mishkal
36. Kahal
37.badhan
گفتار یکم: مجازاتهای بدنی
مجازاتهای بدنی مجازاتهاییاند که تمامیت جسمیِ مجرم را مورد تعرض و تهاجم قرار میدهند. این مجازاتها در حقوق کیفری یهود عبارتاند از: مجازات سالب حیات (اعدام)، قصاص عضو، تازیانه و نیز مجازات قطع دست.الف) مجازات سالب حیات (اعدام)
تورات برای بسیاری از جرایم مجازات اعدام در نظر گرفته است. به گفتهی ابنمیمون، در تورات سی و شش جرم مستوجب اعدام وجود دارد. (2)1. سنگسار
تورات برای برخی از جرایم مستوجب اعدام به صراحت شیوهی سنگسار را ذکر کرده است: قربانی برای خدایان غیر (لاویان، 20: 2)، جادوگری (لاویان، 20: 27)، کفرگویی (لاویان، 24: 16)، حرمتشکنی روز شبات (اعداد، 15: 35)، بتپرستی (تثنیه، 13: 9 – 10؛ 17: 15)، پسر لجوج و سرکش (تثنیه، 21: 21)، جرم عفافی (تثنیه، 22: 21) و ...2. سوزاندن
دومین نوع مجازات اعدام، از نظر شدت، سوزاندن است. براساس تورات، مجازات سوزاندن منحصراً در دو مورد اعمال میشد: (14)3. گردن زدن
از حیث شدت، سومین شیوهی مجازات اعدام گردن زدن با شمشیر است که در مورد دو جرم اعمال میشود:4. خفه کردن
چهارمین و خفیفترین شیوهی اعدام، خفه کردن بود. حقوقدانان یهودی این مجازات را انسانیترین شیوهی اعدام دانستهاند و گفتهاند که چنین مجازاتی نابودکنندگی کمتری دارد. از آنجا که خفه کردن خفیفترین نوع اعدام تلقی میشد، لذا هر جا که مجازات جرمی اعدام بود، اما شیوهی اعدام در تورات مشخص نشده بود، با تفسیر به تفع بزهکار، این مجازات دربارهی او اعمال میشد؛ به عبارت دیگر، اجرای سه شیوهی قبلی اعدام به نص خاص نیاز داشت، و سایر مجازاتهای اعدام، که نوع آنها مشخص نشده بود، با خفه کردن انجام میشد. (27)ب) قصاص عضو
مجازاتِ نقص یا قطع عضو یا معیوب کردن عضو فرد دیگر از مباحثی است که جولانگاه تفسیر عالمان یهودی بوده است. از مقایسهی قوانین تورات و تلمود میتوان به اهمیت این تفاسیر پی برد.ج) مجازات تازیانه
در حقوق کیفری یهودی، تازیانه دو کارکرد دارد؛ گاهی جنبهی مجازات دارد (تازیانهی کیفری) و گاه جنبهی تأدیبی و ترتیبی (تازیانهی تنبیهی). هر یک از این دو کارکرد در منابع حقوق کیفری یهود، به ویژه در تلمود و مراجع بعدی، به تفصیل بررسی شدهاند.1. تازیانهی کیفری
تازیانهی کیفری در تورات مقرر شده است و عالمان یهودی در تلمود به شرح و تفصیل آن پرداختهاند.1-1. وضع قانونی
قاعدهی کلی در حقوق کیفری یهود این است که در آنجا که تورات ارتکاب عملی را نهی کرده اما مجازات خاصی را برای آن تعیین نکرده است مجازات تازیانه اعمال میشود. تورات در اینباره چنین میگوید:2-1. جرایم مستوجب تازیانهی کیفری
تازیانهی کیفری (مَکوت) در موارد زیر اجرا میشود:3-1. چگونگی اجرای مجازات
برای اجرای مجازات تازیانه از شلاقی که از چرم گوساله ساخته شده است استفاده میشود. پُشت و سینهی محکوم را برهنه میکنند و یک سوم ضربهها را بر سینه و دو سوم دیگر را بر پشت وی میزنند. محکوم در حال اجرای حکم خمیده است و مأمور اجرای حکم بر روی سنگی میایستد و تازیانه میزند. اجرای این مجازات با قرائت آیاتی پندآمیز و تسلیبخش از کتاب مقدس همراه میشود. (43)2. تازیانهی تأدیبی (تنبیهی)
یکی از رویدادهایی که حقوق کیفری یهود را به شدت تحت تأثیر قرار داد، ویرانی معبد اورشلیم (در سال 70 میلادی) و از بین رفتن اختیار سنهدرین و متعاقب آن عدم امکانِ صدور حکم مجازات جسمانی توسط دادگاه سنهدرین کوچک (دادگاه 23 نفره) بود. بنابراین، این دادگاهها صلاحیت صدور حکم تازیانه را نیز، مانند مجازات اعدام، از دست دادند. (48) از اینرو، عالِمان تلمود – که دقیقاً در همین دورهی عدم صلاحیت دادگاهها میزیستند - تازیانهی تنبیهی (مکوت مردوت) (49) را جانشین کیفر کردند، زیرا اعمالِ تازیانهی تنبیهی منوط به وجودِ سنهدرین نبود. (50) از سوی دیگر، به اقتضای زمانه برخی از اعمال ضمانت اجرای کافی نداشتند و از اینرو عالمان تلمود ضمانت اجرای تازیانه را برای آنها در نظر گرفتند. از جملهی مواردی که مشمول تازیانهی تنبیهی گردیدند میتوان به اینها اشاره کرد:د) قطع دست
یکی از مجازاتهایی که در تورات پیشبینی شده «قطع دست» است.ادامه دارد...
پینوشتها:
1. رک: مقالهی «حقوق کیفری یهود»، در همین مجموعه، ص 197 – 199.
2.Maim., Judges, Sanh., 15: 10-13.
3.گزارشهایی را از به دار آویختن در کتاب مقدس عبری میتوان یافت، اما نه به عنوانِ مجازات یهودی. برای مثال، در میان مصریان (پیدایش، 40: 22)، فلسطینیان (دوم سموئیل، 21: 6-12)، و پارسیان (استر، 7: 9) اجرای چنین مجازاتی گزارش شده است. گاهی نیز این مجازات در میان یهودیان اجرا شده است (اما باز هم به عنوان قانونی غیریهودی)، مانند حکم داریوش، پادشاه پارس، به بازسازی معبد اورشلیم و تعیین مجازات به دار آویختن برای مخالفت با این کار (عزرا، 11:6).گاهی نیز به عنوان یک اقدام بیرون از قانون یا بیرون از صلاحیت دادگاه به دست پادشاه یهودیان اجرا شده است، مانند به دار آویخته شدن پادشاه عای به دست یوشع (یوشع، 8: 29).
4.Sanh 7:1; cf. Jacob Neusner and Tamara Sonn, Companing Religions Through Law: Judaism and Islam, p. 108.
5.Sanh. 45a, 52a; Pes. 75a; Ket. 37a.
6.Sanh. 52a; Sifra 7:9; cf. H.H.C., “Capital Punishment”, EJ., v. 5, p. 142.
7.Maim., Yad, Sanh. 15:10; cf. H.H.C., op. cit., p. 142;
راب ا. کهن، گنجینهای از تلمود، ص 319.
8.Sanh. 6:4.
9.Rashi, Sanh. 45 a.
10.Sanh. 6:4; 54a.
11.H.H.C., op. cit., p. 143.
12. Maim., Comment. To Sanh. 6:4.
13.H.H.C., op. cit., p. 143.
14. در تورات گزارشی از حکم به سوزاندن در زمانهای پیش از بعثت موسی و آغاز نظام حقوقی یهود وجود دارد. به نقل تورات، یهودا، فرزند یعقوب، حکم به سوزاندن عروسش، تامار، به سبب ارتکاب زنا کرد (پیدایش، 38: 24).
15. Sanh. 9:1.
16. Sanh. 52a.
17. Sanh. 7:2.
18. Cf. H.H.C., op. cit., p. 143.
19. Maim., Comment. To Sanh. 7:2.
20. Sanh. 15:3.
21. Sanh. 52b; cf. ibid.
22. «بر شما شمشیری خواهم آورد که انتقال عهد مرا بگیرد.» اشتراک کلمهی «انتقام» در هر دو مورد، که یکی مبهم و دیگری مبین است، موجبِ چنین حکمی شده است.
23. Sanh. 9:1; 52b.
24. Sanh. 7:3; Tos. to Sanh. 52b; cf. H.H.C., op. cit., p. cit., p. 143-4; Jacob Neusner and Tamara Sonn, op. cit., p. 108.
25.H.H.C., op. cit., p. 144.
26.Maim., Yad, Melakhim 3:8, Sanh., 14:2; cf. ibid.
27.Sanh. 52b; 84b; 89a.
28. Sanh. 7:3.
29.Sanh. 11:1; Yad, Sanh. 15:13; cf. H.H.C., op. cit. p. 144.
30.BK 8:1; 83b-84a.
31. BK 83b-84a; cf. H.H.C., “Talion”, E.J., v.5, p. 741;
راب ا. کهن، پیشین، ص 330- 331.
32.رک: مقالهی «نقش مجازات در حقوق کیفری یهود...»، در همین مجموعه، ص 338: چشمانداز حقوق یهودی»، در همین مجموعه، ص 65 – 67.
33. Ibn Ezra, 25:1; Mak 2b; cf. H.H.C., “Flogging”, EJ., v. 6, p. 1348.
34.Mid. Tan. To 25:1; cf. ibid.
35. Mak. 3:10; 22a.
36.Cf. H.Z.D., “Judaism, the Judaic Tradition”, The New Encyclopaedia Britannica, v. 22, p. 412.
37.Mak. 3:11; Maim., Yad, Sanh. 17:2, 3, 5; H.H.C., op. cit., p. 1348-49.
38.Mak. 3:15; cf. H.H.C., “Divine Punishment”, EJ., v. 6, p. 120-21; I.T.S., “Karet”, EJ. v.10, p. 788-9.
39. Maim. Yad, Sanh. 18:1; cf. H.H.C., “Flogging”, EJ., v.6, p. 1349.
40. Tem. 3b.
41.Mak. 1:2; 4b; Ket. 23a.
42. Tosef., Mak. 5:17.
43.Mak. 3:12-14.
44. Yad, loc., cit., 16:12; cf. H.H.C., op. cit., p. 1350.
45. محمد حافظ صبری، المقارنات و المقابلات بین احکام المرافعات و المعاملات و الحدود من شریع الیهود... (چاپ اول، مطبعة هندیه، مصر، 1320/ 1902)، ص 122.
46. همان.
47. Mak. 3:11.
48. به نقلی، چهل سال پیش از ویرانی معبد، حاکمان رومی دادگاههای یهودی را از صدور حکم اعدام منع کرده بودند. با ویرانی معبد این عدم صلاحیت گسترهی بیشتری یافت.
49. makkot mardut
50.Louis Jacobs, The Jewish Religion, a Companion, p. 32-33; H.Z.D., op. cit., p. 412.
51. Kid. 81a; cf. H.H.C., op. cit., p. 1350.
52. Ket. 86a-b.
53.Yad, loc. cit. 15: 5; cf. H.H.C., op. cit. p. 1350.
54.Ibid.
55. ر ک: کتاب مقدس توراه، ج 5، سفر تثنیه، ذیل آیهی مذکور.
56.Nid. 13a; cf. David Biale, “Eros: Sex and Body”, Contemporary Jewish Religious Thought, p. 178.
57.Sanh. 58b.
گفتار دوم: مجازات سالب آزادی (حبس)
عمل سلب آزادی یک فرد با محبوس کردن وی در یک مکان خاص گاه دارای شکل بازداشت یا توقیف (به طور موقت) است و گاه حبس کیفری است. حبس در معنای نخست (برای مثال، بازداشت مظنون به ارتکاب جرم تا زمان رسیدگی، بازداشت محکوم به اعدام تا زمان اجرای حکم، و...) در بیشتر نظامهای باستان وجود داشت، اما حبس کیفری ظاهراً در نظامهای خاور نزدیک باستان و حقوق یونانی و رومی وجود نداشته است. بیشتر نظامهای کیفری اروپایی نیز فقط از اوایل قرن چهاردهم به بعد حبس کیفری را به رسمیت شناختند.الف) بازداشت موقت
چنانکه گفتیم، در تورات به بازداشت موقتِ متهم تصریح شده است. تلمود به این شیوهی حبس پرداخته و احکامی را در خصوص حبس و محبوسان آورده است. متداولترین شکل حبس، بازداشت متهم تا رسیدگی به جرم او بود. (1) با این همه، حبس متهم در صورتی روا بود که دلایلی وجود داشت که احتمال مجرمیت او را تقویت کند. (2) علاوه بر این، شخصی که به اعدام محکوم میشد، تا زمان اجرای حکم حبس میشد. (3) همچنین دانشمندان عبارت مذکور در کتاب عزرا (7: 25 – 26) را به عنوان مجوزی برای حبس کسی که از انجام احکام دادگاه خودداری میکند تفسیر کردند. (4)ب) حبس کیفری
تلمود حبس را به عنوان کیفر به رسمیت شناخت. تلمود از این کیفر به هخناسا لَکیپا (5) به معنای بازداشت کردن در «سلول»، تعبیر کرده است (6)گفتار سوم: مجازاتهای محدود کنندی آزادی
مجازاتهای محدود کنندهی آزادی گرچه آزادی بزهکار را به طور کامل سلب نمیکنند، آن را محدود میکنند. در حقوق کیفری یهود به دو شکل از این مجازات میتوان اشاره کرد: یکی تبعید به شهر پناهگاه (که دربارهی مرتکبان قتل غیرعمد اعمال میشود) و دیگری مجازات طرد (یا محرومیت) که میتوان آن را دارای ویژگیهای مجازاتهای سالب حق نیز دانست.الف) تبعید به شهرهای پناهگاه
تنها شکل تبعیدی که تورات آن را در شکل مجازات قضایی مجاز دانسته است، تبعید مرتکبان قتل غیرعمد به شهرهای پناهگاه است (16) (خروج، 21: 13؛ اعداد، 35: 10-15؛ تثنیه، 4: 41-43؛ 19: 1-13؛ یوشع، 20).1. کارکرد شهرهای پناهگاه
چنانکه از آیات فوق نیز بر میآید، شهر پناهگاه دو کارکرد دارد: 1. پناهگیری متهم به قتل پیش از رسیدگی و اثبات جرم، تا از خشم اولیای دم، پیش از اثبات عمدی بودن جرم، در امان باشد؛ 2. تبعید به شهر پناهگاه پس از آنکه دادگاه قتل را غیرعمدی دانست.2. ویژگی شهرهای پناهگاه
شهرهای پناهگاه، طبق بیان موسی، شش شهر بودند (اعداد، 35: 13؛ تثنیه، 19: 9). موسی خود سه شهر را در شرق رود اردن مشخص کرد (تثنیه، 4: 43)، و یوشع، جانشین او، نیز سه شهر دیگر را پس از فتح آن سرزمین به این امر اختصاص داد (یوشع، 20: 7-8). این شهرها مسکونی بودند و قاتل در آنها از آزار و اذیت اولیای دم در امان بود و میتوانست در آنجا به طور عادی زندگی و امرار معاش کند. دانشمندان عبارتِ «زنده ماند» (تثنیه، 4: 24؛ 19: 5) را چنین تفسیر کردهاند که او سزاوار همهی امکانات رفاهی و آسایش زندگی است: اگر او یک دانشمند است میتواند مدرسهاش را با خود به همراه ببرد. (18)3. مدت تبعید در شهر پناهگاه
براساس حکم تورات، قاتل غیرعمد باید تا زمان مرگ کاهن اعظم در شهر پناهگاه بماند (اعداد، 35: 25). اگر در آن زمان کاهن اعظم وجود نداشته باشد و یا قاتل یا مقتول خودِ کاهن اعظم باشد، قاتل باید تا پایان عمر در تبعیدگاه بماند. با مرگ کاهن اعظم، قاتل از تبعید آزاد میشود و میتواند به زندگی عادی، در هر کجا که بخواهد، برگردد.4. تبعید تبدیل ناشدنی است
تبعید به شهر پناهگاه مجازات قتل غیرعمد است؛ بدین ترتیب، مانند مجازات قتل عمد، قابل مصالحه و تبدیل به خونبها نیست: «و از کسی که به شهر ملجأ خود فرار کرده باشد فدیه مگیرید که پیش از وفات کاهن برگردد و به زمین خود ساکن شود» (اعداد، 35: 32).5. پناهگیری در قربانگاه
براساس تورات، قاتل عمد حتی اگر در قربانگاه معبد پناه گیرد، باید او را بیرون آورد و کشت (خروج، 21: 14)؛ با این همه، برطبق قوانین، اگر قاتل غیرعمد در قربانگاه پناه گیرد، از آزار و اذیت در امان است؛ در این صورت، بدون اینکه به او آسیبی برسد، وی را تا شهر پناهگاه همراهی و محافظت میکنند. (25)ب) طرد (محرومیت)
یکی از مجازاتهای یهودی، که البته از مجازاتهای اصلی شریعت یهود، یعنی مجازاتهایی که تورات آنها را به رسمیت شناخته، نیست، مجازات حِرِم (26) به معنای طرد کردن، محروم کردن و جداسازی است. این مجازات دارای درجات خفیف تا شدید است که به اجمال به آن خواهیم پرداخت.1. معنای اصلی حِرِم
حرم در اصل، چنانکه در کتاب مقدس به کار رفته است، دو معنای عمده دارد: یکی وضعیت چیزهایی که به سبب نفرت خدا استفاده از آنها ممنوع است؛ و دیگری چیزهایی که استفادهی متعارف و عمومی از آنها بدین دلیل که به خدا اختصاص یافتهاند، تحریم شده است؛ برای مثال، براساس تورات، اموال و چارپایان و وسایل دیگری که از شهر بتپرستان (و شهر یهودینشینی که ساکنان آن دست به بتپرستی زدهاند) غارت میشوند باید سوزانده شوند و از بین بروند (همانطور که اهالی آن با شمشیر گردن زده میشوند). استفاده از این چیزها موجب نفرت خدا است (تثنیه، 7: 25-26؛ 13: 12 – 18 و ...).2. کاربرد حِرِم در معنای مجازات
نخستین استعمال واژهی حرم در معنای طرد در کتاب عزرا است. پس از بازگشت یهودیان از تبعید بابلی (586 – 538 قم) و رواج گناه در بین ایشان، عزرای کاتب در سراسر کشور اعلام میکند که تمامی قوم باید در عرض سه روز در اورشلیم جمع شوند، و اگر کسی نیاید «اموال او ضبط خواهد گردید و خود او هم از میان قوم اسرائیل طرد خواهد شد» (عزرا، 10: 8؛ ونیز 7: 26).3. گونههای مجازات طرد
مجازات طرد دارای درجات مختلفی است: خفیفترین شکل آن نیدوی (29) و شدیدترین شکل آن حرم است. (30) نیدوی در اصطلاح دانشمندان به معنای مجازات مجرم به وسیلهی جداسازی وی از جامعه و تحقیر وی از سوی جامعه به کار رفته است. در تورات به چنین جداسازی و تحقیری اشاره شده است: «اگر پدرش به روی وی فقط آب دهان میانداخت آیا هفت روز خجل نمیشد؟ پس هفت روز بیرون لشکرگاه محبوس بشود و بعد از آن داخل شود» (اعداد، 12: 14). از این تحقیر و جداسازی به نیدوی تعبیر کردهاند. (31)4. جرایم مستوجب نیدوی و حرم
مجازات نیدوی به رغم شدتش، مجازاتی نسبتاً خفیف تلقی شده که بیشتر برای جرمهای کوچک اعمال میشود. علت این امر شاید این باشد که این مجازات به راحتی قابل لغو است. دانشمندان تلمودی 24 جرم را مستوجب نیدوی شمردهاند (41) و ابنمیمون آنها را فهرست کرده است. برخی از آنها بدین قرارند: توهین به یک دانشمند، حتی پس از مرگ وی؛ بیاحترامی به مأمور دادگاه؛ عدم اطاعت از دستورهای دادگاه؛ بیاعتنایی به رهنمودهای حاخامی؛ عدم پرداخت محکومبه؛ نگهداری سگ یا شیء خطرناک بدون مراقبت کافی؛ فروش زمین به یک بیگانه (غیریهودی) بدون رعایت حق تقدم همسایه؛ دریافت پول براساس حکم یک دادگاه غیریهودی، در موردی که براساس شریعت یهودی سزاوار آن نیست؛ کارکردن در بعدازظهر روز قبل از عید پسح؛ ذکر نام خدا در گفتار یا سوگند برای موضوعات کماهمیت؛ تحریک مردم به توهین به اسم خدا؛ قراردادن مانع بر سر راه کور (لاویان، 19: 14)؛ تحریک جنسی عمدی؛ و ... (42). علاوه بر اینها شولحان عاروخ نیز مواردی را برشمرده است که مجازات آنها نیدوی است، مثل شکستن نذر، غضب شاگرد بر معلم و مانند اینها. (43)5. پایان مجازات
مجازات شخص محکوم شده به نیدوی و حرم فقط در صورتی لغو میشود که وی توبه و اظهار ندامت کند و از حاخام تقاضای عفو کند. اگر توبهی وی را صادقانه دانستند، بلافاصله حکم لغو و آثار آن برطرف میشود. (45)گفتار چهارم: مجازاتهای مالی
حقوق یهودی برای پارهای از جرایم مجازات مالی در نظر گرفته است. این مجازات گاه در آسیبهای جسمانی است و گاه در جرایم برضد اموال و مالکیت، مثل سرقت و خیانت در امانت. با این همه، ماهیت برخی از اینها جبران خسارت و نه مجازات در معنای خاص آن.الف) غرامت (دیه)
براساس حقوق یهود، در مواردی حکم به پرداخت غرامت شده است.1. دیهی بدل از قصاص
دربارهی قتل، حکم تورات این است که: «هیچ فدیه به عوض جان قاتلی که مستوجب قتل است مگیرید، بلکه او البته کشته شود. و از کسی که به شهر ملجأ خود فرار کرده باشد فدیه مگیرید...» (اعداد، 35: 31 – 32).2. تاوان قطع و نقص عضو
چنانکه در بحث قصاص عضو بیان شد، دانشمندان یهودی قانون قصاص عضو تورات را به گونهای تفسیر میکنند که از آن فقط غرامت و خسارت مادی مستفاد میشود. ایشان معتقدند در این موارد شخص آسیبزننده باید بابت آسیبی که به همنوع خود وارد آورده است تاوان پولی بپردازد. دانشمندان یهودی دربارهی این غرامت (دیه) به بحث پرداختهاند. ایشان میگویند کسی که به همنوع خود صدمه و آسیب میرساند محکوم به پرداخت پنج نوع تاوان است:ب) جریمهی مالی
در حقوق یهود، جریمهی مالی (60) با خسارت (61) تفاوتهایی دارد:1. جریمهی نقدی
در تورات گاه برای برخی جرایم جزای نقدی معین شده است. مقدار این جریمه را در مواردی خود قانون مشخص کرده است:2. تاوان مالی همجنس
جریمهی مالی گاهی از جنس همان موضوع جرم است؛ یعنی مجرم از جنس همان چیزی که به آن تعرض کرده است، باید چند برابر بپردازد.گفتار پنجم: مجازات الاهی
در گفتارهای پیشین، مجازاتهای قضایی را، که دادگاه با شرایط خاص به آنها حکم میکند، بررسی کردیم. اما مجازاتهایی که حقوق یهود برای گناهان در نظر گرفته است به موارد فوق منحصر نیست. در برخی موارد، خود خدا بدون اینکه اجرای مجازات را به دادگاهها وانهد، به مجازات مجرمان اقدام میکند. این مجازات، گرچه در نگاه اول مجازاتِ اخروی گناه را به ذهن میآورد، محلی اجرای آن همین دنیا است و برخی از آثار مجازات قضایی را نیز در پی دارد. از سوی دیگر، این مجازات الاهی یا آسمانی قابل تبدیل به مجازات قضایی است. از این رو، اشاره به آن بیمناسبت نیست.الف) ویژگیهای مجازات الاهی
مجازات الاهی ویژگیهایی دارد که آن را از مجازاتهایی که دادگاهها صادر میکنند متمایز میگرداند.ب) جایگاه اعمالِ مجازات الاهی
در برخی موارد، مجازات الاهی در کنارِ مجازات قضایی برای جرمی تجویز شده است. دربارهی کار کردن در روز شنبه، تورات مقرر میدارد:ج) شکل مجازات الاهی
1. معروفترین شیوهای که برای مجازات الاهی در تورات بیان شده است مجازات کارِت (76) است. کارِت واژهای عبری است که به «نابودی، ریشهکنی، و انقطاع» ترجمه شده است. به گفتهی تلمود، سیو شش جرم در تورات ذکر شدهاند که مجازات کارِت را به همراه دارند. (77)د) ارتباط مجازات الاهی با مجازات قضایی
گرچه مجازات الاهی ماهیتاً از نظر مرجع صادر کنندهی حکم، نحوهی اجرای حکم و غیره با مجازات قضایی متفاوت است، تلمود مجازات الاهی را قابل تبدیل به تازیانه دانسته است، به این معنا که آن کس که مستحق مرگ براساس مجازات الاهی است میتواند با تن در دادن به مجازات قضاییِ تازیانه از مجازات آسمانی رهایی یابد. وقتی شخص گناهکار به تازیانه تن در میدهد معنای عملش این است که از عمل گذشتهی خود توبه کرده است. لذا خدا با لطف خود از مجازات این شخص (و میراندن وی) صرفنظر میکند. چون گناهکار مجازات تازیانه را به جان خرید، دیگر مجازات الاهی دربارهی وی اعمال نمیشود، چرا که براساس حقوق یهود، هیچ کس برای ارتکاب عملِ واحد دوبار مجازات نمیشود. (79)پینوشتها:
1. Ket. 33b.
2. TJ, Sanh. 7:10, 25a.
3.Sif. Num. 114; Sanh. 11:4.
4.MK 16a; cf. M.E., “Imprisonment”, EJ., v. 8, p. 1300.
5.hakhnasah la - kippah
6.Sanh. 9:5; Tosef., Sanh. 12: 7-8; cf. M.E., op. cit., p. 1300.
7.Sanh. 81b.
8.یا: آب محنت، آب مضیقه، آب کم.
9.Sanh. 9:5.
10. براساس تلمود، قضات از گواهان دربارهی دورهی شمیطا، سال، ماه، چندم ماه، روز هفته، ساعت و مکان ارتکاب جرم سؤال میکردند و دربارهی آشنایی با متهم و نیز داده شدن اخطار میپرسیدند (Sanh. 5:1-2).
11.Sanh. 81b؛ رک: راب ا. کهن، پیشین، ص 322.
12. M.E., op. cit., p. 1300-1.
13.Maim., Nezikin, “murder’, ch. 2.
14.Ibid., p. 1301.
15.M.E., op. cit., p. 1301.
16. تبعید گروهی نیز، به عنوان مجازات سرپیچی قوم از قوانین خدا، در کتاب مقدس در نظر گرفته شده است (تثنیه، 28: 64 – 68). این گونه تبعیدها وحشتناک بودند و پیامدهای ناگواری به همراه داشتند (تثنیه، 28: 65؛ حزقیال، 11:37).
17.Cf. Philip Birnbaum, Encyclopedia of Jewish Concepts, p. 143.
18.Mak. 10a.
19. «و از شهرها که به لاویان بدهید شش شهر ملجأ خواهد بود و آنها را برای قاتل بدهید تا به آنجا فرار کند و سوای آنها چهل و دو شهر بدهید. پس جمیع شهرها که به لاویان خواهید داد چهل و هشت شهر با نواحی آنها خواهد بود.»
20.Mak. 13a.
21.Maim., Yad, Roze’ah, 8:9-10; cf. H.H.C., “City of Refuge”, EJ., v. 5, p. 591-2.
22.Mak. 13b; Tosef. Mak. 3:6.
23.Mak. 10b; Tosef., 3:5; 2:5-6; cf. H.H.C., op. cit., p. 592-3.
24.Maim. Yad, Roze’ah, 7:10, 13; cf. ibid., 593-4.
25.Mak. 12a; Maim. Yad, Roze’ah, 5:14; cf. H.H.C., op. cit., p. 593-4.
26. herem
27.Mo.G./ H.H.C., “Herem”, EJ., v. 8, p. 344-50; Philip Birnbaum, op. cit, p. 235.
28.MK 16a.
29. niddui
30.Ibid.
31. Sif. Num. 104.
32.MK 16a; Maim., Yad, Talmud Torah 7:6; cf. Mo.G./ H.H.C., loc. cit., p. 350-1.
33. nezifah
34.MK 16a.
35.MK 15a; Maim., ibid., 7:4-5.
36.MK 15a-b; Sem. 5:10-13; Eduy. 5:6; cf. Mo.G/H.H.C, op, cit, p. 351.
37. shamta
38. sham mita
39. shemamah
40.MK 17a.
41. Ber. 19a.
42. Maim., loc. cit. 6:14; cf. Mo.G./ H.H.C., op. cit, p. 351-2.
43. YD 334:43; cf. ibid.
44. محمد حافظ صبری، پیشین، ص 564-567.
45.همان، ص 111 و 118.
46. kofer
47. BK 83b, 84a.
48. BK 40a; cf. H.H.C., “Compounding Offenses”, EJ., v. 5, p. 856.
49. nezek
50. BK 86a.
51. za’ar
52. rippui
53. shevet
54. boshet
55. BK 8:1, 6; cf. Sh.A, “Damages,” EJ., v. 5, p. 123.
راب ا. کهن، پیشین، ص 329 – 330.
56.Sh. A., op. cit, p. 1234.
57.BK 8:1.
58.ones: اُونِس را میتوان به «اکراه» ترجمه کرد. برای اطلاع بیشتر دربارهی این واژه رک:
Sh. Sh., “ones”, EJ., v. 12, p. 1397.
59.Sh.A., op. cit., p. 1234-6.
60. fine
61. damage
62.Maim., Yad, Nizkei Mamon 2:7-8; cf. H.H.C./I.L., , “Fines”, EJ., v. 6, p. 1287.
63.Ket. 42b – 43a; Shev. 38b.
64.Mak. 4b; Ket. 23b, 37a; BK 83b.
65. TJ, BK 10: 6,7.
66.Git. 44a.
67.BK 91a.
68. TJ, Kil. 7:3, 31a.
69.MK 16a.
70.BK 96b.
71. Ket. 3:7.
72. TJ, pes. 4:3, 30d; cf. H.H.C., op. cit, p. 1287-88.
73. Ibid., p. 1288.
74. Ibid.
75.Cf. H.H.C., “Divine Punishment”, EJ., v.6, p.121; I.T.S., “Karet”, EJ., v. 10; p. 788.
76. karet
77. Ker. 1:1-2; cf. I.T.S., op. cit., p. 788.
78. Tosef. Shevu. 3:1; cf. H.H.C., op. cit., p. 121-122.
79. Mak. 13a-b; 3:15.
80. Sanh. 81b; Yad, Sanh. 18: 4; cf. H.H.C., op. cit., p. 122.
گفتار یکم: کلیات
الف) یهودیت و ادیان هم خانواده
یهودیت، با بیش از سی سده حضور در تاریخ بشری، یکی از مهمترین ادیان زندهی جهان است. گرچه این دین در دنیای معاصر پیروان چندانی ندارد (کمتر از یک سیصدم جمعیت جهان)، هماره بر فرهنگ و تمدن بشری تأثیرگذار بوده است. بنیادگذار، شخصیتها و بسیاری از آموزههای این دین مورد احترام و پذیرش کم و بیش نیمی از ساکنان کرهی خاکی (یعنی مسلمانان و مسیحیان) است، چرا که یهودیت، مسیحیت و اسلام ادیانی هم خانوادهاند که تاریخی مشترک دارند. هر سه دین خود را به ابراهیم منتسب میدانند، و از اینرو «ادیان ابراهیمی» نامیده میشوند؛ هر سه دارای خاستگاه سامیاند، و از این جهت «ادیان نژاد سامی» نام گرفتهاند؛ و هر سه به خدای یگانه معتقدند، و بدین لحاظ گاه «ادیان توحیدی» خوانده میشوند. حتی گاه در نوشتههای برخی از دین پژوهان غربی از «ادیان یهودیتبار» (1) سخن به میان میآید، و مراد چه بسا این باشد که بنیادگذار و بسیاری از آموزههای یهودیت مورد اتفاق و پذیرش هر سه دین پیش گفته است، اما در مورد مسیحیت و اسلام چنین توافقی وجود ندارد. (2)ب) شریعت و جایگاه «حقوق» در آن
اشاره شد که یهودیت، در کنار اسلام، دینی است که شریعت در آن جایگاهی خاص دارد. تبیین ربط و نسبت شریعت با دین بحثی دقیق و مفصل میطلبد که جای طرح آن در اینجا نیست. در این مقال در پی آنیم تا به طور کوتاه جایگاه مسائل حقوقی را در گسترهی آموزههای دین معین کنیم. شریعت در معنای عام به همهی آموزههای دین – یعنی الاهیات، اخلاق و احکام عملی – اطلاق میشود. در این معنا، شریعت را میتوان معادل «دین» دانست. شریعت در معنای خاص عبارت است از احکام فرعی عملی، یعنی مجموعهای از بایدها و نبایدهایی که مربوط به رفتار (فردی یا اجتماعی) است، و در این معنا قسیم اخلاق و الاهیات است (و این سه روی هم رفته آموزههای دین را شکل میدهند). با این همه، تمییز شریعت در این معنا با اخلاق همواره به سادگی ممکن نیست.ج) واژهشناسی حقوق یهودی
آموزههای دینی یهودی را میتوان به دو بخش تقسیم کرد؛ یکی «اَگادا» (3)، که عبارت است از آن بخش از آموزههای دینی که تاریخ، مثلهای اخلاقی و نکات پندآمیز، و مباحث و نظریات فلسفی و الاهیاتی را شامل میشود. بخش دیگر، «هَلاخا» (4) است، که معادل «شریعت» در یهودیت است. آنگاه که واژهی شریعت یا هلاخا در یهودیت به کار میرود معنایی عام از آن اراده میشود، به گونهای که همهی آموزههای دستوری دینی را دربر میگیرد.د) انسان و شریعت
کتاب مقدس یهودی را «عهد» مینامند. علت این نامگذاری این است که، بنابر تورات، خدا با قوم اسرائیل پیمان بست که ایشان در قبالِ رعایتِ احکام شریعت (تورات)، قوم محبوب و برگزیدهی خدا شوند. شرط تحقق این عهد آن است که یهودیان به همهی احکام تورات گردن نهند. تنها راه نجات یهودیان این است که احکام تورات را، که برطبق یک سنت باستانی 613 حکم اصلی است، بر پای دارند. براساس تعالیم یهودی، پیام تورات برای همهی آدمیان است نه فقط قوم اسرائیل. به گفتهی تلمود: «هر مشرکی که تورات را بیاموزد مانند کاهن اعظم است.» (13) با این همه، رابطهی غیریهودیان با تورات به گونهای دیگر ترسیم شده است: اگر غیریهودیان به هفت قانون اخلاقی تورات، که از آن به قوانین هفتگانهی نوح تعبیر میشود، وفادار باشند رستگار میشوند. (14) این هفت قانون کمترین وظیفهی اخلاقی همهی انسانها است. به گفتهی تلمود، هر غیریهودیای که این پیمان را بپذیرد «غریب میهمان» یا حتی «نیمهی مؤمن» نامیده میشود. (15)هـ. ویژگیهای حقوق یهودی
برای نظام حقوق یهودی صفاتی را میتوان برشمرد که در این میان دو ویژگی اهمیت بیشتری دارد. یکی از این دو ویژگی، این نظام را از نظامهای حقوقی غیردینی جدا میکند، و آن ویژگی «دینی» بودن است. ویژگی دوم این نظام را از سایر نظامهای حقوقی دینی نیز جدا میکند، و آن ویژگی «ملی» بودن است. اجتماع این دو ویژگی مهم، یعنی دینی بودن و ملی بودنِ توأمان نظام حقوق یهودی، این نظام را منحصر به فرد کرده و عامل مهم حفظ آن حتی در دورانهایی بوده که امکان اجرا نداشته است. به دلیل همین دو ویژگی حقوق یهودی است که یهودیان از دادخواهی در دادگاههای غیریهودی منع شدهاند. حتی تلمود میگوید نه تنها نباید در مرافعات در آنجایی که احکام دادگاه غیریهودی با حقوق یهودی مخالف است به این دادگاهها مراجعه کرد، بلکه حتی اگر در موضوعی خاص رأی دادگاه غیریهودی با حقوق یهودی کاملاً یکسان نیز باشد باز دادخواهی در این دادگاهها ممنوع است. (20)1. دینی بودن حقوق یهودی
یکی از مباحث مهمی که در فلسفهی حقوق مطرح میشود این است که منشأ اعتبار و مشروعیت قواعد حقوقی هر نظام در کجا است. فیلسوفان حقوق مباحث زیادی را دربارهی مبنای مشروعیت و حجیت قوانین مطرح کردهاند. بسیاری از حکیمان آرمانگرا، که به حقوق فطری قائلاند، منشأ حجیت و اعتبار قواعد حقوقی را «اصل عدالت» میدانند. واقعگرایان مبنای حقوق را «قدرت حکومت» میپندارند. در این باره، در فلسفهی حقوق مباحث مهمی وجود دارد که جای طرح آنها در این مختصر نیست. (21)2. ملی بودن حقوق یهودی
حقوق یهودی افزون بر ویژگی دینی بودن، ویژگیای دارد که آن را از دیگر نظامهای حقوقی دینی جدا میکند و آن عبارت است از ملی بودن حقوق یهودی. یهودیت دینِ قوم یهود (بنیاسرائیل) است و کل تحولات و تطوراتی که در نظام حقوقی یهودی به وجود آمده دستاورد این قوم است. از این جهت، حقوق یهودی با، برای مثال، حقوق اسلامی یا حقوق کلیسایی متفاوت است؛ چرا که این نظامها ویژگی قومی ندارند و در میان ملل و اقوام گوناگون بسط و تحول یافتهاند.و) نظام حقوقی یهود در میان نظامهای معاصر آن
اگر یهودیت را به عنوان یک «نظام حقوقی» بنگریم، بد نیست که آن را با نظامهای حقوقی همسایه و همعصرش مقایسه کنیم. در منطقهای که یهودیت در آن در حدود 1300 قم ظهور و بروز یافت – یعنی در خاور نزدیک باستان و در تمدنهای بینالنهرین – پیشتر قانوننامههای مهمی وجود داشته است. قدیمترین قانوننامهای که به دست آمده عبارت است از قانوننامهی اورنَمو (24) که مجموعهای از قوانین سومری مربوط به 2100 سال قبل از میلاد است. قوانین دیگر این منطقه عبارتاند از قوانین اِشنونا (25) (ح 1900 قم) در اکد، قوانین لیپیت عشتار (26) (ح 1900 قم) در سومر، و قوانین حیتی (ح 1600قم). با این همه، بیگمان مهمترینِ این قانوننامهها 282 ماده (به اضافهی مقدمه و مؤخره) دارد. مهمترین موضوعات مطرح شده در آن عبارتاند از: شهادت دروغ و قضات فاسد (مواد 1-5)؛ سرقت و آدمربایی (6-25)؛ قوانین مربوط به اموال (26-126)؛ خیانت در امانت (112)؛ قوانین مربوط به زندگی خانوادگی، زنای با محارم، افترا به زن شوهردار، ازدواج مجدد، طلاق، ارث و ... (127 – 194)؛ ضرب و جرح و صدمات بدنی (195 – 214) و ... (27)گفتار دوم: منابع حقوق یهودی
عبارت «منبع حقوق» در معانی گوناگونی به کار میرود. برخی از حقوقدانان به سه اصطلاح منابع مکتوب (37) (مکتوبات حقوقی)، تاریخی و قانونی اشاره میکنند. (38) منابع مکتوب حقوق عبارتاند از منابع و مخازنِ معتبرِ قوانین و احکام هر نظام حقوقی که به صورت مکتوب برای تبیین و توضیح محتوای این نظامها به کار میروند. در مکتوبات حقوقی، قانون مورد بحث و تفسیر واقع میشود. منابع تاریخی عبارتاند از خاستگاههای تاریخی و عملی قواعد حقوقی هر نظام. منابع تاریخی در مفهوم گستردهی آن، عوامل اقتصادی، اجتماعی، اخلاقی و ... را نیز شامل میشود. منابع قانونی آن دسته از منابعاند که خود نظام حقوقی، آنها را به عنوان منبع معتبری که قدرت الزامآور قواعد حقوقی از آنها گرفته میشود، به رسمیت میشناسد.الف) منابع مکتوب حقوق یهودی
در حقوق یهودی منابع مکتوب دارای اهمیت بسیارند، به گونهای که در بیشتر موارد، به هنگام بحث از منابع حقوق یهودی، فقط از همین منابع مکتوب بحث میشود.1. کتاب مقدس (39)
کتاب مقدس عبری منبع حجیت و اعتبار کل نظام شرعی و حقوقی یهودی و نیز نخستین و مهمترین منبع مکتوب آن است. این کتاب، که یهودیان آن را «عهد» یا «تَنَخ»، و مسیحیان آن را «عهد قدیم» مینامند، سه بخش دارد: تورات، کتب انبیا (نویئیم) و مکتوبات (کِتوویم).2. میشنا و تلمود
منبع مکتوب بعدی حقوق یهودی عبارت است از میشنا (48) و تلمود (49)، که حاصل گردآوری شریعت شفاهی (50) است. به اعتقاد یهودیان، افزون بر تورات نوشته (51)، که همان پنج کتاب موسی است، تورات دیگری نیز بر موسی وحی شد که همواره به شکل نانوشته در کنار تورات مکتوب وجود داشته و دارای همان ارزش و اعتبار است. از این سنت به تورات شفاهی تعبیر شده است. ابنمیمون در مقدمهی تفسر میشنا مینویسد:3. بارَیتا (61)
در دورهی تنّائیم به جز میشنا آثار دیگری نیز در زمینهی هلاخا تدوین شد که گاه به آنها بارَیتا نیز گفته میشود. (باریتا در اصطلاح خاص به مطالبی گفته میشود که در میشنا نیامدهاند اما آمورائیم آنها را در تلمود مطرح کردهاند. (در میان باریتاها، دو مجموعه اهمیت بیشتری دارند: توسفتا (62) و میدراشهای هلاخایی. این مجموعهها چون خارج از میشنا هستند و گاهی دیدگاهی مخالف میشنا دارند اعتبار منابعی رسمی را ندارند.1-3. میدراشهای هلاخایی
میدرشه هلاخا (63) یا مدارشهای هلاخایی نام گروهی از شرح و توضیحات تنّاها بر چهار سفر از اسفار پنجگانه است. این میدراشها عمدتاً در پی استنتاج هلاخا از توراتاند، اگرچه گاهی حاویِ اگادا نیز هستند. از آنجا که در سفر پیدایش هلاخا و قانون وجود ندارد میدراشهای هلاخایی فقط به چهارسفر خروج، لاویان، اعداد و تثنیه پرداختهاند. معروفترین این میدراشها عبارتاند از: مِخیلتا (64)، از ربی ییشماعل بن الیشاع (65) بر سفر خروج؛ سیفرا (66) بر سفر لاویان؛ سیفره (67) بر سفر اعداد؛ و سیفره بر سفر تثنیه. این میدراشها عمدتاً در قرن دوم و سوم میلادی – هم زمان با میشنا – نوشته شدهاند. (68)2-3. توسفتا
توسفتا (در لغت: «اضافی»، «ضمیمه»، مجموعهای از باریتاهای عالمان عصر میشنا (تنّائیم) است. توسفتا مانند میشنا شش بخش (به همان نامها) دارد. هر بخش آن نیز مانند بخشهای میشنا به رسالهها و رسالهها به فصلها و فصلها به هلاخاها (به همان شکل و ترتیب و نامهای میشنا) تقسیم میشود. هر رسالهی میشنا یک رسالهی مشابه در توسفتا هم دارد (به جز استثناهای اندکی). با این همه، توسفتا تقریباً چهار برابر میشنا است.ب) منابع قانونی حقوق یهودی
منظور از منابع قانونی در یک نظام حقوقی منابعی است که خود آن نظام آنها را به عنوان منابع معتبری که قواعد حقوقی قدرت الزامآورشان را از آنها میگیرند به رسمیت شناخته است. منبع قانونی منبع مستقیمِ وضع قاعده است. برای مثال، ممکن است قاعدهای به یک «رویهی قضایی» مستند باشد و خود آن رویه ریشههای تاریخی خاصی داشته باشد. در اینجا رویهی قضایی منبع قانونی قاعدهی فوق است و سوابق آن رویهی قضایی جزء منابع تاریخی و غیرمستقیم محسوب میشوند. (1)1. سنت
منظور از سنت (قبالا) (2) در اینجا عبارت است از «سنتی که شخص به شخص انتقال یافته است» و سابقهی آن به موسی برمیگردد و وی نیز آن را از خدا دریافت کرده است. (3)2. میدراش (4)
در حوزهی هلاخا، واژهی میدراش («تفسیر») به معنایی شبیه «تفسیر» در نظامهای حقوقی جدید به کار میرود. میدراش شامل قواعدی است که از تفسیر شریعت مکتوب و هلاخاهای دورههای مختلف استنتاج شده است. واژهی میدراش گاه اشاره است به فرایند ویژهی تفسیر یک متن خاص (هرمنوتیک)؛ از این جهت، تلمود نیز مشتمل بر میدراش است. گاه نیز میدراش به معنای تدوین نتایج فرایند تفسیری است که در آن مجموعهای از تفسیرها گرد میآیند. (5) میدراش در این معنا به مجموعهای گستردهی تفسیر کتاب مقدس که خارج از تلمودند اشاره دارد؛ این مجموعهها هم شامل هلاخایند و هم شامل اگادا، و به صورت مستقل در دسترساند. میدراش منبع اصلی حقوق یهودی (پس از سنت) است.3. تَقانا (16) و گِزِرا (17)
تقانا («قانونگذاری») و گزرا («حکم»، «دستور») بیانگر قانونگذاریهای مراجع هلاخایی یا دیگر مراجع ذیصلاح در هر نسل و دورهای است.4. مینهاگ (22)
مینهاگ («عرف») بیانگر قواعد حقوقیای است که از شکلهای مختلف عرف استنتاج میشوند. از نظر تاریخی، عرف را بر سایر منابع حقوق مقدم دانستهاند و گفتهاند حتی قوانین کهن، مانند قوانین حمورابی، یونان باستان و هند (مانو) را با معیارهای کنونی باید مجموعههای عرف تدوین شده دانست. (23) در تعریف عرف گفتهاند: «قاعدهای است که به تدریج و خودبهخود میان همهی مردم یا گروه ویژهای از آنان به عنوان قاعدهای الزامآور مرسوم شده است.» (24)5. مَعَسه (27)
مَعَسه («عمل»، «رویه») عبارت است از آن قواعد حقوقی که از احکام قضایی یا روش عالمان هلاخا در یک موضوع مشخص استنتاج شده است. مَعَسه در دو شکل، منبع قانونی حقوق یهودی است: معسهگاه به شکل حکمی است که دادگاه یا قاضی صلاحیتدار در یک مورد و دعوای خاص و عینی صادر میکند. معسه در این معنا شبیه «رویهی قضایی» در دیگر نظامهای حقوقی است. گاه نیز معسه ناشی از روش و نظریهی یک عالم هلاخایی صلاحیتدار است، اما وی در مقام قاضی یا داور نیست. (28) این را شاید بتوان شبیه «نظریهی حقوقدانان» در دیگر نظامهای حقوقی دانست.6. سِوارا (30)
سِوارا («نتیجهی منطقی»، «عقل») عبارت است از منطق حقوقیای که عالمان هلاخا در استدلالهایشان به کار میبرند. سوارا آن دسته از قواعد حقوقی را ارائه میکند که مستقیماً از عقل بشریِ عالمان هلاخا ناشی شدهاند.7. نمونهای از کاربرد منابع قانونی
بجا است که در اینجا نمونهای از کاربردِ منابع قانونی حقوق یهودی را در استنباط احکام ذکر کنیم. نمونهی آشکارِ این امر، مجازاتِ قطع عضو است. تورات چنین حکم میکند:گفتار سوم: ادوار حقوق یهودی
قانون یهودی بیش از سیقرن تاریخ دارد. این نظام در این تاریخ درازمدت، تحولات بسیاری را در خود پذیرفته و رشد و تطور بسیاری یافته است. گرچه این تاریخ سه هزار ساله را میتوان به اعتبارات مختلفی تقسیم کرد، در اینجا برای سهولت و نیز به دلیل ویژگی خاص تحولاتی که در این نظام رخ داده است، تاریخ حقوق یهودی را به دو دوران تقسیم میکنیم: نخست از آغاز شریعت مکتوب تا اختتام تلمود؛ و دوم از دورهی پساتلمود تا عصر حاضر. دلیل این تقسیمبندی این است که مکتوب شدن سنت شفاهی در میشنا و نهایتاً شرح و تفسیر آن در تلمود نقطهی عطفی در تاریخ حقوق یهودی است، زیرا هلاخای تلمودی معتبر و حجت است و نمیتوان با آن به مخالفت برخاست. به گفتهی ابنمیمون: «هر آنچه در گمارا [=تلمود] بیان شده است... لازمالاتباع است... و همهی قوم اسرائیل باید آن را بپذیرند.» (44)الف) از شریعت مکتوب تا پایان تلمود
این دورانِ حدوداً 1900 ساله (ح 1280 قم – ح 600 م) را میتوان به شش دورهی متمایز تقسیم کرد.1. دورهی کتاب مقدس
این دوره از وحی تورات به موسی در سینا آغاز میشود و تا زمان عزرا و نحمیا (حدوداً میانهی سدهی پنجم پیش از میلاد) ادامه مییابد.2. دورهی سوفریم (48)
دورهی سوفریم یا «کاتبان» از زمان عزرا و نحمیا (قرن پنجم قبل از میلاد) آغاز میشود. در این دوره قوم یهودی به تازگی از تبعید بابلی (586 – 538 قم) بازگشتهاند و یا بازسازی معبد اورشلیم حیاتی تازه یافتهاند. دورهای که در تاریخ یهودیت به نام «دورهی معبد دوم» (ح 520 قم – 70 م) نامیده میشود، دورهای مهم و تأثیرگذار بر فرهنگ و شریعت یهودی است. در آغاز این دوره، یهودیان تحت حاکمیت پارسیان (538 – 322 قم) میزیستند. نسلی که از تبعید بازگشته بود، با بسیاری از مفاهیم و حتی تا حدی با زبان کتاب مقدس بیگانه بود. از اینرو، یکی از بزرگان یهودی به نام عزرای کاتب شورایی را به نام مجمع کبیر یا کِنِست هگدولا (49) بنیاد گذاشت که در آنجا عالمان یهودی (که به نام سوفریم یا کاتبان معروفاند) به شرح و تفسیر تورات میپرداختند. این شورا دو پیامد داشت: یکی اینکه تورات و تعلیم آن را که تا آن زمان فقط میراث کاهنان شمرده میشد به میان عامهی مردم آورد و بدین صورت بسیاری از افرادی که از نسل کاهنان (یعنی از خاندان هارون از سبط لاوی) نبودند، عالِم تورات شدند؛ از سوی دیگر، با رونق یافتن علم تفسیر تورات (میدراش)، شریعت شفاهی را شکل داد که بعدها سهمی عظیم در شریعت و حقوق یهودی یافت. فعالیت مجمع کبیر سرآغاز حاکمیت شریعت شفاهی است. این امر سرآغازِ اختلاف دو گروه اصلی تشکیل دهندهی مجمع کبیر یعنی روحانیان و دانشمندان غیرروحانی بود که بعدها در شکل دو فرقهی صدوقیان (50) و فریسیان (51) آشکار شد.3. دورهی زوگوت (56)
پس از پایان فعالیت مجمع کبیر (بین 250 تا 200 ق م)، که هم زمان با سلطهی یونانیان بر سرزمین فلسطین است (332 – 140 قم)، دورهی جدیدی با فعالیت سنهدرین (57) یا مجمع عالی دینی و قضایی یهودی (احتمالاً از 160 قم) آغاز میشود. فعالیت این مجمع، که متشکل از 71 نفر از عالمان و کاهنان بود، در دورهی حکومت حشمونیان (58) (گروهی یهودی که در مبارزه با یونانیان پیروز شد و در سالهای 140 تا 37 قم حکومت کرد) و ابتدای دورهی رومیان (37 قم به بعد ادامه داشت. در این دوره پنج جفت (زوگوت) از عالمان برجستهی یهودی رهبری سنهدرین را برعهده داشتند که یکی به نام ناسی (59) یا رئیس، ریاست سنهدرین را به عهده داشت و دیگری به نام آو بِت دین (60)، قائممقام ناسی و رئیس دادگاه شرع بود. دورهی زوگوت («جفتها») با مرگ آخرین جفت از این رهبران یعنی هیلل (ف. 10 م) و شَمّای (ف. 10 یا 30 م) به پایان رسید.4. دورهی تنّائیم (67)
دورهی تنّائیم، که گاه دورهی شریعت شفاهی یا دورهی میشنا نامیده میشود، دو سدهی اول میلادی یعنی از مرگ هیلل تا مرگ یهودا هناسی (ح 220 م) را شامل میشود. این دوره که سرآغازش در مکتبهای هیلل و شمّای است نقشی مهم و تأثیرگذار بر فرهنگ، شریعت و حقوق یهود دارد. در این دوره، شش نسل از معلمان شریعت شفاهی که به تَنّا (68) («معلم»؛ در جمع: تنّائیم) شناخته میشوند فعالیت داشتند.5. دورهی آمورائیم (77)
آمورائیم (جمع آمورا به معنای شارح و مفسر) لقب عالمانی است که پس از تکمیل میشنا تا به انجام رسیدن تلمود میزیستند. ایشان عمدتاً دست به کار شرح و تفسیر میشنا و نیز تدوین میدراشهای اگادایی (یعنی میدراشهایی که به مباحث غیرهلاخایی، مانند روایات، نکات پندآمیز و ... میپرداختند) بودند. آموراها با شرح و تفسیر هلاخاهای میشنا، هلاخاهای نهایی را از آن استخراج میکردند.6. دورهی ساوورائیم (88)
پس از پایان تلمود بابلی، عالمان بابلی، که در این دوره به ساوورائیم («حکما») معروفاند، تا پایان قرن ششم و به نقلی تا میانهی سدهی هفتم، دست به کار تدوین و ویرایش تلمود بابلی بودند. از اینرو، این دوره در حقیقت بخش پایانی دورهی تلمود است. اطلاعات مربوط به این دوره ناچیز است و شخصیتهای چندان تأثیرگذاری در این دوره فعالیت نداشتهاند.ب) دوران پساتلمود
با تدوین شریعت شفاهی در میشنا و تلمود، تحول و تطور حقوق یهودی به پایان نرسید، بلکه حقوق یهودی وارد مرحلهای تازه شد. آثار مهم و زیادی در این دوره در هلاخا و حقوق یهودی نوشته شد. دوران پساتلمود را نیز میتوان به چند عصر تقسیم کرد:1- دورهی گائونیم (95)
از پایان دورهی تلمود تا حدوداً میانهی سدهی یازدهم را دورهی گائونیم مینامند. نام این دوره از واژهی «گائون» که لقب رسمی رؤسای آکادمیهای بابل (سورا و پومبدیتا) بود گرفته شده است (این گائونها را رِش گالوتا، (96) رهبر یهودیان در سرزمینهای آوارگی، (97) منصوب میکرد). در بخش عمدهی این عصر آکادمیهای بابل مرکز معنوی و فرهنگی کل جامعهی یهودی بود و بیشتر جوامع یهودی فتاوا و احکام گائونها را به طور مطلق میپذیرفتند. ایشان میکوشیدند تا تلمود را، در شکلی که از ساوورائیم دریافت کرده بودند، به گونهای تفسیر کنند که قانوننامهی مورد پذیرش در همهی موضوعات اجتماعی و دینی شود. جامعهی گائونی بر دادگاهها در همهی نواحی بابل نظارت داشت. قضات این دادگاهها را رشگالوتا با توافق گائونها نصب میکرد. گائونها مقررات جدیدی نیز متناسب با نیازهای روزگار وضع کردند. مصوبات (تَقانوت) ایشان اعتبار قانونی داشت، زیرا ایشان خود را در مقام رئیس سنهدرین نسل خود میدانستند. در پایان این عصر، به دلیل برخی مسائل در درون جامعهی یهودی و نیز دلایل سیاسی بیرونی، پیوند و علقهی گائونهای بابل با مراکز آموزشی شمال آفریقا و اسپانیا سست شد و از میانهی سدهی یازدهم به بعد، دیگر مرکز معنوی واحدی برای هدایت جامعهی یهودی وجود نداشت و هر اجتماعی به رهبران و معلمان خود متکلی بود. این امر تأثیر مهمی بر رشد و تحول حقوق یهودی گذاشت (برای مثال، نقش عرفهای محلی در قانونگذاری و ...). در این دوره، سه شاخهی اصلی منابع مکتوب حقوق یهودی، که پیشتر به آن اشاره شد، یعنی شروح و حواشی، مجموعههای فتاوا، و قانوننامهها پدیدار شدند.2. دورهی ریشونیم (107)
عصر ریشونها (یا متقدمان، مراجع نخستین) از زمان اسحاق الفاسی (108) در میانهی سدهی یازدهم آغاز میشود و تا قرن شانزدهم (دوران یوسف قارو و تدوین کتاب شولحان عاروخ و نیز مَپّا (109) اثر موسی ایسرلس (110)) ادامه مییابد. این عصر را دوران طلایی حقوق یهودی در دورهی پساتلمود میدانند. در این دوره در سه شاخهی منابع مکتوب حقوق یهودی آثار مهمی تدوین شد، مانند شرح راشی بر تلمود و حواشیِ توسافوت نویسان (توسافوت) (111)؛ قانوننامههای اسحاق اَلفاسی، ابنمیمون، یعقوب بن آشر، یوسف قارو، موسی ایسرلس و دیگران؛ و مجموعههای فتاوای سلیمان بن اَدرِت (112)، آشربن یِحیئل (113) و دیگران. همچنین در این عصر قانونگذاری اجتماعی رونق بسیاری یافت. آغاز دورهی ریشونیم با افول آکادمیهای بابل و پیدایش مراکز جدید آموزشی در سرزمینهای آوارگی، از جمله شمال آفریقا، اسپانیا و دیگر کشورهای اروپایی هم زمان است. از جمله شمال آفریقا، اسپانیا و دیگر کشورهای اروپایی هم زمان است. از برجستگان دورهی ریشونیم، به جز افراد پیش گفته، میتوان به سموئیل هَناگید (114) (در اسپانیا)، گرشوم بن یهودا (115) (در آلمان) و نیسیم بن یعقوب (116) (در شمال آفریقا) اشاره کرد. (117)3. دورهی اَحَرونیم (118)
دورهی اَحرونیم، به معنای «متأخران» یا مراجع متأخر، از زمان یوسف قارو و موسی ایسرلس در قرن شانزدهم آغاز میشود و تا قرن هجدهم و به نقلی تا عصر حاضر ادامه مییابد. علت نامگذاری ایشان به «متأخران» آن است که از مراجع متقدم، یعنی ریشونیم، متمایز شوند.4. دورهی لغو استقلال قضایی یهود تا عصر حاضر
عصر بیداری، که پیامد آن لغو استقلال قضایی یهود در سرزمینهای آوارگی بود، نقطهی عطفی در تحولات حقوق یهودی است. این دوره را میتوان به چند بخش تقسیم کرد: از اواخر قرن هجدهم تا آغاز قرن بیستم، یعنی تا دورهی بیداری ملی یهود؛ از آغاز قرن بیستم تا تأسیس دولت اسرائیل در 1948؛ و از استقرار دولت اسرائیل به بعد. (124)تلمود (2)
تورات در مفهوم خاصترش، که به معنای اسفار خمسه یا پنج کتاب موسی است، والاترین حجیت و اعتبار را دارا است؛ یعنی «قانون بنیادین» است. تورات در مفهوم عامترش کل شریعت و عرف (3) بسط یافتهی دینی یهود را دربر میگیرد. از دیدگاه حقوقی، حتی سایر بخشهای کتاب مقدس [عبرانی] نیز مؤید و پشتیباناند، [گرچه] آنگاه که ربیها از «قانونِ کتاب مقدس» سخن میگویند، به فرمانها یا احکامی اشاره دارند که فقط از اسفار خمسه استنتاج میشوند. واژهی «استنتاج» (4) در اینجا آگاهانه به کار رفته است؛ زیرا احکامی نیز که لفظ به لفظ و بیکم و کاست در متن اسفار خمسه وجود ندارند، بلکه ربیها آنها را با قواعد متفقعلیه تفسیر از آن متن استنتاج کردهاند؛ دِاورَیتا (از تورات) نامیده میشوند. شریعت بسط یافتهی کتاب مقدس، که حفاظها، «حصاری بر گرد شریعت» - یا احکام، رسوم، یا حتی مصوبات جدید (تَقانوت) (5) را که مرجعیت حاخامیِ کلاسیک تصویب کرده است، در بر میگیرد، دِرَبانان (از ربیها) نامیده میشود. (6)قانوننامههای پساتلمود
نخستین طبقهی مهم تفسیر پس از دورهی تلمود عبارت است از تفسیر گائونها. در این زمان بابل هنوز مرکز جهان یهودی بود و رؤسای مدارس عالی آن، که ملقب به «گائون» (عالیجناب) (27) بودند، به دانشجویانی که از دور و نزدیک میآمدند تورات را میآموختند. ایشان افزون بر مجموعههای فتاوایی که در جواب پرسشهایی دربارهی شریعت و ایمان مینوشتند، نخستین کسانی بودند که مجموعههای منظم هلاخا را با گردآوری نتایج بحثهای تلمودی در ترتیبی منطقی تدوین کردند. نخستین اثر از این دست شِئیلتوت اثر راواَحای گائون (ف. 760 م) است که محقق برجستهای در پومبدیتا بود. این کتاب حاوی 191 گفتار است که براساس بخشهای تورات آنگونه که در کنیسه خوانده میشد مرتب شده، و در پی توضیح احکام آن با توجه به تلمود و دیگر آثار هلاخایی است. (28) هَلاخوت گِدولوت اثر ربی شیمعون قایرا در قرن نهم، نمونهی قدیم دیگری است از تلاش بلندپروازانه برای تنظیم موضوعیِ مطالب شریعت یهود و اتخاذ رأی. پس از او، ربی بزرگ، های گائون (29) و دیگران قانوننامههای غیرجامع اما مهمی را در یک قرن و نیم بعد پدید آوردند.راشی وتوسافوت
باری، شرح بینظیر تلمود را هم عصر جوانتر الفاسی در قارهای دیگر تدوین میکرد. ربی شِلومو ییصحاقی (34) [=سلیمان بن اسحاق] (1040 – 1105) اهل استان شامپانی (35) فرانسه که به اختصار «راشی» نامیده میشود، در دورهای میزیست که مطالعات تلمودی، پس از زوال آن در بابل، در اروپا شکوفا میشد. در همین قرن، ربی سموئیل هَناگید اهل غرناطه [=گرانادا] در اسپانیا، اثر نظاممند خود به نام درآمدی به تلمود (36) را تدوین کرد و شاگردان رَبّنوگِرشوم (37) استاد سرشناس اهل ماینس (38) – که معلم راشی را باید از جملهی آنان شمرد – مدرسههای بسیاری را بنیاد گذاشتند. راشی از معلم خود فرا گرفته بود که یادداشتبرداری بسیار ارزشمند است. از توضیحات مکتب درس وی برای شاگردان، شرح بزرگ تلمود به وجود آمد. شرح او، که بر یادداشتهای اولیهی مکتب ربی گرشوم مبتنی است، عمدتاً حاصل بینش عمیق او، تسلط همه جانبهی او بر تمام نوشتههای تلمودی، آگاهی وی از مشکلات شاگردش، و شیوهی بیان لطیف و بیمانند او است. با این همه، در اینجا نیز با یک «لغتنامه» که صرفاً عبارتهای مبهم را توضیح میدهد – گرچه این کار را بسیار عالی انجام داده است – روبهرو نیستیم؛ بلکه با نوشتهای مواجهیم که ماهیت و کارآیی استدلالات تلمودی را با دقت حقوقی بالایی نشان میدهد. (39)قانوننامهی ابنمیمون
در حالی که چنین تفسیرهایی به سرعت ادامه مییافت، کار تدوین اثری در خور و نظاممند از یکی از جانشینان الفاسی انتظار میرفت. این امر را پسر شاگردِ شاگرد او، ربی موسی بن میمون، «رامبام» (53) (1135 – 1204) اهل قرطبه [= کوردوبا] در اسپانیا، که به حق سرشناسترین یهودی در قرون وسطا است، تحقق بخشید. اثر ابنمیمون که بیهمتا و بزرگترین اثری است که تاکنون دربارهی هلاخا عرضه شده – و یک مجموعهی ماندگار شریعت یهودی است – در میان دستاوردهای وی جایگاهی ویژه دارد. وی این کتاب را میشنه تورا، یعنی تورات دوم، نامید؛ زیرا [به گفتهی او] از آن پس هیچ کتاب دیگری برای تبیین قانون «مورد نیاز» نیست. وی در مقدمه بیان میدارد که هدفش این است که قانون مبسوط را به طوری که به آسانی قابل فهم باشد به دانشپژوهان عرضه کند، به گونهای که رجوع به کتابهای واسطه ضرورتی نداشته باشد. در این قانوننامه، که ساختمانی منظم دارد و بسیار ساده و واضح نوشته شده است، همهی شریعت تلمودی و گائونی در چهارده بخش اصلی، یا جلد، و کلاً هزار فصل تدوین شده است. (در نظام عددی عبری، چهارده مساوی است با یَد (54) [دست]؛ از اینرو، این کتاب به نام یَد هَحَزاقا (55)، یعنی «دست قوی» شهرت یافت.) این مظهر انسجام، گستردگی و وضوح تا به امروز مورد احترام حیرتآور محققان است و باید در ارائهی هر تحلیلی از هلاخا در نظر گرفته شود. با این همه، این کتاب کاستیهایی نیز دارد: از آنجا که ابنمیمون در نظر داشت کتاب راهنمای یک جلدی، کامل و کاربردی بنویسد، هیچ یک از بحثهای تلمودی را در کتابش نیاورد و مآخذِ آرای خود را نیز ذکر نکرد، فهم این نکته دشوارتر است که چرا وی دیدگاههای محققان فرانسوی – آلمانی ( 56) را فروگذاشته است. ابنمیمون قوانین را جازمانه، در قالب عباراتی بیپیرایه اما منظم وضع کرد. از این رو، کتاب وی هدف انتقادات شدید ربیابراهیم بنداوود اهل پوسکیه (57) در جنوب فرانسه قرار گرفت و در طبعهای بعدیِ این قانوننامه، ایرادهای ابنداوود در حاشیه یا به صورت ضمیمهی متن به چاپ رسیده است. محققان دیگر در آن زمان و دورانهای بعدی کوشیدند تا کمبودها را جبران کنند: در شرحی به نام مَگید میشنه (58) منابع ارجاعات ذکر نشده فراهم آمد؛ در هَگاهوت مایمونیوت (59) مطالب محققان فرانسوی – آلمانی را آوردند؛ و در میگدَل اوز (60) ایرادات ابنداوود را پاسخ گفتند؛ همچنین در میشنه لَمِلِخ (61) به توضیح عمومی و کلی مطالب پرداختند. برخی از این تفسیرها نیز با خود این قانوننامه به چاپ رسیدهاند، به گونهای که این شاهکار باشکوه، به همراه نُسئِه کِلاو (62)، یعنی «تجهیزکنندگان آن»، اکنون حکمران عالی، یگانه و تسخیزناپذیر است.محققان سدهی سیزدهم و قانوننامهی آشری (65)
قانوننامهی سِفِر میصووت گادول (66) (سِماگ) (67) که در میانهی سدهی سیزدهم تدوین شد، نمونهای از سازگاری و وفاق مکتبهای اسپانیایی و فرانسوی – آلمانی است. در این مجموعه، مطالب در پیرامون 613 حکم کتاب مقدس گرد آمدهاند؛ این احکام به دو دستهی واجبات و محرمات تقسیم شدهاند و استنتاجات تلمودی از آن و مباحث دیگری که ارتباط کمتری دارند، براساس این تقسیم عرضه شدهاند. [در این مجموعه] دیدگاه توسافوتنویسان راینلند (68) در کنار آرای ابنمیمون عرضه شده و این مجموعه پل ارتباط و آشنایی بین این دو دیدگاه است. یک نسل بعد، ربیاسحاق اهل کوروبِی (69) اثر موجز خود به نام سِفِر میصووت قاطان (70) (سِماق) (71) را نوشت. این کتاب به یکسان در بین عامیان و فرهیختگان محبوبیتِ بسیار یافت و در بحث ما نیز مطرح است. قانوننامهی مهم قرن سیزدهم معروف به مُردِخای (72) اثر ربی مردخای بنهیلل اهل نورمبرگ (ف. 1298) نیز همینگونه است. مردخای که در واقع، بیشتر چکیدهی عقاید، احکام و فتاوا است تا قانوننامه در معنای معمول آن، نزد محققان اعتبار والایی دارد و منبع جامعی برای ایشان است.قانوننامهی طور
قانوننامهی مهم بعدی عبارت است از کتاب یعقوب بنآشر، که پس از ابنمیمون در کاردانی و درایت سرآمد تدوینگران این مجموعهها است. او میشنهتورا را الگوی خود قرار داد، اما کتاب مستقلی را که از اندیشههای خود وی جوشیده بود تدوین کرد. او نه منابع را ذکر میکند و نه استدلال را، و عمدتاً فقط از مراجع پساتلمود با نام نقل میکند. مطالعات حاخامی به سرعت از زمان ابنمیمون در دو قرن پیشتر توسعه یافته بود و، چنانکه ربی یعقوب در مقدمهی کتابش میگوید، از آن پس به ندرت مطلبی را در شریعت میشد یافت که اختلاف آرا در آن راه نیافته باشد.شولحان عاروخ
پس از اخراج یهودیان از اسپانیا و پرتغال در اواخر سدهی پانزدهم، ایشان در سرزمینهای بسیاری، مانند ترکیه، هلند، آسیای صغیر، فلسطین و جاهای دیگر پراکنده شدند. این بلوا توانِ «سنن زادبوم» را کاست. در برخی جاها جوامع مختلطی پدید آمدند که مرکب بودند از یهودیان اسپانیایی، ایتالیایی، آلمانی و دیگر یهودیان. فقط کسی که به مطالب گستردهای که از زمان طور گرد آمده بودند، مسلط بود و اعتبار درخوری داشت میتوانست با مشکلات ناشی از جابهجایی و بیسامانی روبهرو شود و نظام حقوقی و مرسوم را از نو برپای دارد. ربی یوسف قارو، محقق و عارف اهل صَفَد (103)، صلاحیت چنین کاری را دارا بود؛ افزون بر این، توانایی ادبی او چنان بود که بتواند نسخههای موجود را در یک قانوننامه تلخیص کند. او در آغاز کتاب بیت یوسف (104) را نوشت که در ظاهر شرح طور، ولی در واقع اثری مستقل و خودبسا بود. این اثر حاصل بیست سال بررسی و مطالعهی دقیق و طاقتفرسای همهی سطرها و عبارتهای طور بود، و در آن تحلیل و نیز منابع عرضه میشد. او پس از گذراندن یک دورهی بازنگری دوازده سالهی دیگر، نتایج حاصل از کتاب بیت یوسف را خلاصه کرد و آن را شولحان عاروخ («سفرهی مرتب» (105)) نامید؛ در این سفره دانشپژوهان میتوانستند به آنچه او تهیه کرده بود و در دسترس بود دست یابند. مراجع مهمی که منبع موثق وی بودند عبارتاند از الفاسی، ابنمیمون و آشری؛ او معمولاً دیدگاهی را میپذیرد که دو نفر از این سه نفر آن را پذیرفته باشند. برخی تصمیمهای مستقل از مراجع پیشین نیز در قانوننامهی عظیم او نمایان است.مراجع متأخر
مفسران و مفتیانِ پس از شولحان عاروخ را با اصطلاح کلی اَحَرونیم، یعنی مراجع متأخر، میشناسند. به کمک برخی از ایشان بود که شولحان عاروخ کتاب معیار و پذیرفته گردید. ربی داوود بن سموئیل هَلوی (نویسندهی کتاب طوره زاهاو (114)، معروف به «طز» (115)) و ربی شبتای بن مئیر هَکوهن (سیفته کوهن (116)، معروف به «شَخ» (117)) در میانهی قرن هفدهم، تفاسیرخود را بر قانوننامهی قارو عرضه کردند؛ آنان در این تفاسیر در آرای قارو تردید کرده و یا از آن دفاع کردهاند، و اصلاحات و «رویههای قضایی» جدید را به آن افزودهاند.آثار فرعی بیرون از قانون
بحث ما بیشتر متوجه جریان اصلی قانوننامهها و تفسیرهای آنها است. اما اگر اعتبار آثار در قانوننامه به دلیل توالی یا جایگاه آنها در یک چارچوب یا به دلیل وفاداریشان به قوانین اصلی تلمود است، دربارهی آثار فرعی بیرون از قانون امر به گونهای دیگر است. حتی تفاسیر کتاب مقدس، که بسیاری از آنها در تصویری که در این نوشته ارائه شده است سهیماند، به صرف اینکه وابسته به کتاب مقدساند، نمیتوانند تفسیر رسمی کتاب مقدس را رد کنند. این دومی به طور شایسته در تفاسیر تلمود و قانوننامهها شرح و بسط یافته است. آثار فلسفی در قرون وسطا نشان از همین وضعیت دارند: آنها خارج از قانوناند و به عنوان مؤلفههای «اندیشهی یهودی» به شکلگیری این تصویر کمک میکنند، اما فقط کمک کارِ فرایند حقوقیاند... [...].مجموعههای فتاوا
از آنجا که باریتای اصلی دربارهی مسئلهی کنترل زاد و ولد در بیشتر قانوننامهها نیامده است، راه برای توجه جامع به آن از طریق دیگر آثار مکتوب باز است. مجموعهی فتاوا عبارت است از پاسخهای رسمی به پرسشهای شرعی که بر دانشمندان همهی نسلها عرضه شده است. ما به برخی از آنها که مربوط به اندکی بعد از دورهی تملود یعنی دورهی گائونها هستند اشاره کردهایم. همچنان که زندگی یهودیان در کشورهای مختلف محل اقامتشان توسعه مییافت، تغییرات تاریخی، سیاسی و اقتصادی بسیاری از مسائل شرعی جدید را پدید میآورد. توسافوتنویسان و ریشونها نیز فتاوایی نوشتند و پس از جابهجایی که علت آن طرد از اسپانیا بود، بسیاری از این گونه آثار در ترکیه، لهستان و فلسطین پدید آمدند. بیشتر قانون نامهنویسان و مفسران بزرگی که در بالا از ایشان یاد شد، نویسندگان فتاوا نیز هستند. در دورهی اَحرونیم فتاوای بسیار زیادی صادر شد و این روند تاکنون نیز ادامه دارد.پینوشتها:
1.David M. Feldman: حاخام و استاد یهودی و صاحب آثاری چون
-Health and Medicine in Jewish Tradition;
-Birth Control in Jewish Law;
-Marital Relations, Birth Control and Abortion in Jewish Law
2.این نوشته ترجمهای است از:
David M. Feldman, “The Structure of Jewish Law”, Martin P. Golding (ed.), Jewish Law and Legal Theory (Dartmouth), pp. 3-19.
این مقاله نخستین فصل از کتابی است به نام کنترل زاد و ولد در حقوق یهود که مارتین پی. گولدینگ آن را عیناً در مجموعهی فوق آورده است. توجه داشته باشید که در مقالهای که ترجمهاش را پیشرو دارید، به تناسب موضوع کتاب، گاه اشاراتی شده است به فصلهای بعدی و موضوع اصلی کتاب، که این جملات نیز برای حفظ امانت ترجمه شدهاند (جز در موارد اندکی که حذف عبارت را ترجیح دادهام). م.
مشخصات اصلِ کتاب چنین است:
David M. Feldman, Birth Control in Jewish Law; Copyright © 1968 by New York University.
3.Lore
4.derive
5.takkanot
6.ابنمیمون در مقدمهی کتاب تفسیر میشنا، قوانین کتاب مقدس را چنین تعریف میکند: 1.قوانینی که به صراحت در تورات بیان شدهاند؛ 2. قوانینی که با تفسیر از تورات استخراج شدهاند؛ و 3. قوانین خاصی که از تورات استخراج نشدهاند بلکه «هلاخاهای ابلاغ شده به موسی در کوه سینا» تلقی میشوند. این دستهی اخیر را آشری در شرح میلخوت میقوائوت (Rosh to Hilkhot Mikvaot ch.1) شامل قوانینی دانسته است که به صراحت پذیرفته شدهاند یا در سنت چنین تلقی شدهاند که از طریق موسی در کوه سینا دریافت شدهاند.
7.torah shebikh’tav
8.torah sheb’al peh
9.George foot moore
10.Talmudic Judaism
11.G. F. Moore, Judaism (Cambridge, 1927), I, 251.
به سنت در عهد جدید با عنوان paradosis ton presbyteron («سنت مشایخ») اشاره شده است (مرفس، 7: 2-13). همچنین بنگرید به:
Hermann L. Strack, Introduction to the Talmud and Midrash (Philadelphia, 1931), Part 1, Ch. 2.
12. halokh
13.برای نمونه، بنگرید به:
Strack, op. cit., Part 1, Ch. 1.
14. Rabbi
15. disciplina
16.exposition
17.Rabbah
18.Tanhuma
19.Order
20.massekhtot
21.برای آشنایی با محتوای شش بخش میشنا بنگرید به:
George Horowitz, The Spirit of Jewish Law (New York, 1953) Appendix I.
برای اطلاعات جامعتر بنگرید به:
Ben Zion Bokser, The Wisdom of the Talmud (New York, 1951).
22. Levirate Wives
23.Strack, op. cit., p. 5.
24.بنگرید به:
Ch. I. “An Introduction to the Palestinian Talmud.” In Louis Ginzberg, On Jewish Law and Lore (Philadelphia, 1962).
25. تلمود بابلی.
26. تلمود فلسطینی
27. و به تعبیر دقیقتر: نابغه،
عبارات مرتبط با این موضوع
ساختار حقوقی ورزشکاران یک عضو انجمن علمی حقوق ورزشی حق داشتن ساختار حقوقی مناسب که ضامن حقوق…ساختار یهودیت ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزادیهودیتیهودیت به عبری יהדות، دین، فلسفه و روش زندگی قوم یهود میباشد یهودیت، نخستین اعتقادات و اخلاقکتابهای بررسی ساختار سازمان روحانیت در تشیع و یهودبررسی ساختار سازمان روحانیت در تشیع و یهود در رابطه با ساختار سازمان ساختار دولت صهیونیستی اسرائیل جلد دومحقوق بشر افراد این کتاب، ضمن معرفی ساختار سیاسی چارچوب تاریخی ایجاد ملت یهود جدیدترین اخبار و قوانین حقوقی علی فتحی وکیل …عامل مهمی که روابط مردم را در جامعه منظم می سازد ساختار نظام حقوقی یهودحقوق دولت یهود موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت …دولتیهوداشرار یهود ساختار تمامی حقوق مادی و معنوی این وبسایت متعلق به موسسه تحقیقات و نشر انقلاب در ساختار اجتماعی غرب اندیشکده مطالعات یهود …یهود و استعماراندیشکده مطالعات یهود یهود شناسی احکام و اعتقادات یهود خصلتهای قومی اسرائیل و سازمان یهود اسرائیل و سازمان یهود رسیدند و ساختار های حقوق بشری در دنیا اگر ساختار دولت صهیونیستی اسرائیل جلد اولمتأسفانه تلاشها و مبارزات ملت فلسطین برای دستیابی به حقوق ساختار سیاسی یهود ساختار دولت و ساختار اجرائی آن در قانون …ساختار دولتتمامی حقوق متعلق به پرشین گیگ می باشد یهودیت ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد یهودیت یهودیت به عبری יהדות، دین، فلسفه و روش زندگی قوم یهود میباشد یهودیت، نخستین دین دائره المعارف اسلامی طهور نمایش مطلب نظام حقوقی آیین یهود از آنجا که حقوق کیفری یهود، شباهت فراوانی با حقوق کیفری اسلام دارد و چون نظام کیفری ما بر ساختار دولت صهیونیستی اسرائیل جلد دوم متأسفانه تلاشها و مبارزات ملت فلسطین برای دستیابی به حقوق حجم و ساختار یهود » تنوع بررسی ساختار سازمان روحانیت در تشیع و یهود بررسی ساختار سازمان روحانیت در تشیع و یهود آبایی، در رابطه با ساختار سازمان مجازاتها در حقوق کیفرى یهود صفحه بعد مجازاتها در حقوق کیفرى یهود صفحه قبل حسین سلیمانى اشاره دین یهود، که قدیم نظام های حقوقی بشری و الهی جدیدترین اخبار و قوانین حقوقی عامل مهمی که روابط مردم را در جامعه منظم می سازد ساختار اقتصادی نظام حقوقی یهودحقوق عدالت کیفری در آیین یهود کتب مقدس یهود قابل تحسین مجموعهای از مقالات و منابع قابل استناد در مورد حقوق فردی و ساختار حقوقی ورزشکاران یک عضو انجمن علمی حقوق ورزشی ایران با حق داشتن ساختار حقوقی مناسب که ضامن حقوق…ساختار جرایم در حقوق کیفرى یهود صفحه بعد جرایم در حقوق کیفرى یهود صفحه قبل حسین سلیمانى اشاره در نظامهاى حقوقى غیردینى تلمود، فقه یهود، کتاب تلمود، دانلودکتاب تلمود، کتاب یهودیان تلمود،فقهیهود سیری درتلمودتلمود، فقه یهود، کتاب تلمود یک سو به علت ساختار گسترده و منسجم حقوق
گفتار اول: تکفیریها
گفتمان: تاریخچه این اندیشه
بنیادگرایی، یعنی بازگشت به بنیادهای مذهبی و نفی تاریخ جهان اسلام به مثابه تاریخ اسلام. تکفیریها اصطلاحی است برای اشاره به گروههای اسلام که جمعی از مسلمانان را کافر میدانند. تکفیر که واژه کفر مشتق شده است؛ به معنای نسبت دادن کفر و شرک به مسلمانی دیگر است. در ادبیات سیاسی، تکفیریها اشاره به گروههای تندروی اسلامی دارد که بر اساس یک قرائت رادیکال از اسلام، عدهای از مسلمانان را که از آن قرائت فاصله گرفتهاند، کافر میپندارند و برای خود حق مجازات این افراد را محفوظ میدانند و به خود اجازه میدهند علیه این افراد اعلام جنگ کنند. هم چنین تکفیریها معتقدند استفاده از خشنوت و ترور برای برکناری رهبرانی که به گفته آنها بر اساس اسلام حقیقی حکومت نمیکنند، یک وظیفه اسلامی است. ایده تکفیر فرآوردهی گفتمانی است که سه عنصر بنیادین دارد: «حاکمیت خدا»، «جاهلیت جهان و جهانی بودن اسلام، و «جهاد».بررسی خشونت علیه زنان و دختران
در پی اقدامات خشونت بار این جریانها، گروههای متفاوت اجتماعی، قربانی این جنایات میشوند. افراد غیرنظامی یکی از قربانیان اصلی اقدامات تروریستی هستند. در این میان زنان یکی از گروههایی هستند که حقوق انسانی آنها مکرراً و به اشکال گوناگون نقض میشود. آنها قربانیان اصلی خشونتهای جنسی و تجاوز هستند. در این بخش به بررسی آمار موجود در ارتباط با این جنایات خواهیم پرداخت. ابتدا به بررسی پارهای از موارد تجاوز به زنان در منازعات میپردازیم و در ادامه به بررسی موردی موارد نقض حقوق زنان به وسیلهی جریانهای تکفیری که در رسانهها بازتاب یافته، خواهیم پرداخت.الف) نگاهی کوتاه به آمار و بررسی مواردی چند رخداد
در سال 1993 م.، مرکز ثبت جنایات جنگی و نسل کشی زنیکا، 40000 مورد تجاوز به عنف در زمان جنگ را در بوسنی هزرگوین ثبت کرد.ب) بررسی موردی نقض حقوق زنان به وسیلهی چند گروه تروریستی
طالبان
یکی از مشهورترین گروههای بنیادگرا که به عنوان یک گروه تروریستی نیز شناسایی شدهاند، گروه طالبان در افغانستان بود که حضور زنان را در محیطهای عمومی منع کرده و انواع اقدامات جنایت بار و اعمال خشونت آمیز را در طی دوران حکومت خود بر زنان روا داشتند. طالبان با تکیه بر این تفکر که وظیفه زن فقط نگه داری از فرزندانش است، کلیه حقوق سیاسی- اجتماعی زنان را سلب، و با ممنوعیت اشتغال زنان مشکلات بی شماری برای نظام اداری افغانستان ایجاد کردند. براساس برداشت غلط این گروه از اسلام، معلمان و اساتید زن حق کار و آموزش نداشتند و دختران از حضور در کلاسهای درسی منع میشدند. در افغانستان نه تنها زنان در معرض کشتار، آدم ربایی و اسارت به دست گروههای طالبان بودند، بلکه به عنوان غنایم جنگی استفاده میشدند. (4)طالبان در پاکستان
ملاله یوسفزی یا گل مکئی متولد سال 1997م. در ولسؤالی سوات پاکستان، دختر چهارده سالهای است که در دفاع از حق آموزش به وسیلهی طالبان مورد هدف گلوله قرار اگر و فعال حقوق بشر و حقوق کودکان و عضو کمپین تحصیل دختران در پاکستان است. وی، روز سه شنبه 19 اکتبر 2012 م. در منطقه موسوم به سیدوی شریف، در مرکز ولسؤالی سوات هنگام بازگشت از مکتب در راه خانه، هدف حمله مسلحانه قرار گرفت. ملالی از سال 2009 م. به این سو همواره برای پیشرفت تعلیم و آموزش دختران تبلیغ کرده و جایزههای بین المللی نیز به دست آورده است. طالبان پاکستان مسئولیت حمله به ملاله یوسفزی را برعهده گرفتند. احسان الله احسان که خود را سخنگوی طالبان معرفی کرد، در تماس با رسانهها مسئولیت حمله مسلحانه به ملاله یوسفزی را به عهده گرفته بود گفت که وی را به سبب داشتن افکار ضد طالبان مورد حمله قرار داده اند. سخنگوی طالبان اضافه کرده بود که افکار ملاله یوسفزی غیراسلامی وبر ضد طالبان است. ملاله یوسفزی، با انتقاد از طالبان گفته بود «دختران در زمان تسلط طالبان میترسیدند که به صورتشان اسید پاشیده شود یا به وسیلهی این به نظامیان دزیده شوند؛ در آن زمان که طالبان بر منطقه سوات پاکستان، تسلط داشتند، دختران بدون پوشیدن یوینفورم با لباس معمولی و به صورت پنهانی به مدرسه میرفتند، درحالی که کتابهایشان را در زیر شالهایشان پنهان میکردند». سخنگوی طالبان به نام سراج الدین احمد، توضیح داد که طالبان سه بار به صورت جدی به یوسفزی و خانواده او هشدار داده است، که اگر از فعالیتهای ضد طالبان و تبلیغ فرهنگ غربی در سوات دست برندارد، او را خواهند کشت. ملاله یوسفزی بیشتر از هر چیز، برای حق تحصیل و مدرسه رفتن دختران دره سوات تلاش میکرد. طالبان رفتن دختران به مدرسه و خارج شدن آنها از منزل را حرام میدانند و معتقدند حتی اگر لازم است زنان از خانه خارج شوند، حتماً باید یکی از محارم آنها همراهشان باشد.داعش
داعش، یک جریان سلفی سنی است که در سال 2004 م. و تحت عنوان «القاعده عراق» و به دست «ابومصعب زرقاوی» شکل گرفت. هدف این گروه ایجاد یک امارت اسلامی است که محدوده آن بخشهایی از عراق و قسمتهایی از سوریه میشود. رابطه این گروه با القاعده، طی سالهای گذشته، دستخوش تغییراتی شده است.بوکو حرام
گروه بوکو حرام در سال 2002 م. به وسیلهی محمدیوسف که سلفی بود و حتی کروی بودن زمین را نیز زیر سؤال برده است، در نیجریه پایه گذاری شده و از سال 2009 م. تاکنون بیش از صدها هزار نفر را در حملات تروریستی کشته است. نام این گروه «بوکوحرام» به معنی تحصیل غربی حرام یا کتاب خوانی حرام است میباشد. چنانچه از نام این گروه بر میآید، آنها مخالف تحصیلات هستند، به ویژه زمانی که مسئله درس خواندن زنان مطرح شود، مسلماً این حرام تشدید خواهد یافت.گفتار دوم: بررسی اسناد بین المللی
اسناد بین المللی در زمینه خشونت علیه زنان
در سطح بین الملل اسناد متعددی در زمینه زنان و موضوعات مرتبط با آنها و متناسب با چالشهای موجود به تصویب رسیده است. هم چنین جنبشهای متعددی در سراسر دنیا برای حمایت از زنان در مخاصمات مسلحانه و نزاعها نیز شکل گرفته که تمرکز اصلی شان بر مسئله آزار و اذیت جنسی زنان و تجاوز است.قطع نامه شماره 1325 شورای امنیت
قطع نامه 1325 در نشست 4213- مورخ 31 اکتبر سال 2000 م.، شورای امنیت صادر شده است. محور قطع نامه مذکور زنان، صالح و امنیت و تعهد به فعال کردن مشارکت زنان در تمام مراحل ایجاد و حفظ صلح، و پیشگیری از درگیری است. شورای امنیت برای تصویب این قطع نامه از قطع نامههای 1261، 1999م؛ 1265، 1999؛ 1269، 2000؛ 1314, 2000 م. استفاده کرده است. مفاد قطع نامه 1325 شورا در ارتباط با اتخاذ نگاه جنسیتی است که نیازهای ویژه دختران در بازگشت به وطن و اسکان مجدد، توان بخشی، استقرار مجدد و بازسازی پس از جنگ را شامل میشود. این اولین سند رسمی و قانونی شورای امنیت سازمان ملل متحد است که تأکید میکند طرفین درگیر باید به حقوق زنان احترام بگذارند و حمایت از مشارکت آنها در مذاکرات صلح و بازسازی پس از جنگ را یک نیاز میشناسد. این قطع نامه به وسیلهی دهها سازمان فعال زنان و صندوق توسعه برای زنان سازمان ملل متحد و... به اتفاق آرا تأیید شد. هم چنین در آن از همهی طرفها خواسته شده به کارگیری اقدامات ویژه برای محافظت از زنان و دختران در مقابل خشونت مبتنی بر جنسیت، به ویژه تجاوز جنسی و دیگر سوء استفادههای جنسی در درگیریهای مسلحانه بپردازند. شورای امنیت سازمان ملل متحد، سعی کرده در مصوبات بعدی خود این قطع نامه را یادآوری کند، از جمله دهمین سالگرد این قطع نامه را در سال 2010 م. برگزار کرد. در خلال بزرگداشت دهمین سال تصویب آن، اعلام شد که باید گفت و گوهای باز و فعالی دربارهی موضوع قطع نامه انجام شود. از همین رو در مقدمه قطع نامه دهمین سالگرد، اعلام شد که طی 29 روز گفت و گوی باز و فعال، بیشتر از 1500 نفر از رهبران زنان محلی در سراسر جهان به ابراز نظرات خود دربارهی این موضوع با هدف سرعت بخشیدن به اجرای آن پرداختند. تاکنون یک سری نشستهای فوق العاده برای فعال کردن گفت و گوی مستقیم بین سازمان ایجاد صلح زنان و رهبران جامعه زنان و نمایندگیهای ارشد سازمان ملل متحد در سطح ملی کشورها طراحی شده است. هدف این است که از دیدگاههای زنان در بهبود اجرای قطع نامه 1325 استفاده شود. هماهنگی بین سازمانی برای اجرای آن به منظور حصول اطمینان از همکاری و هماهنگی در کلیت سیستم ملل متحد، شبکه سازمانی بین زنان تأسیس شده که به وسیلهی مشاور ویژه دربارهی مسائل جنسیتی اداره میشود. بنابر آمار سازمان ملل متحد، هر سال 150 میلیون زن در جهان و 70 میلیون مرد و نوجوان در جنگهای منطقهای مورد تجاوز جنسی قرار میگیرند. در قطع نامه شماره 1325 سازمان ملل که در سال 2000 م. تصویب شد، بر ضرورت رعایت حقوق زنان در جنگها و بحرانهای منطقهای تأکید شده است. در بند 10 آن، از دولتها دعوت شاده است که: «اقدامات ویژهای را برای حمایت از دختران و زنان در برابر خشونتهای مبنی بر جنسیت به ویژه تجاوز به عنف و سایر اشکال سوء استفاده جنسی در وضعیت مخاصمات مسلحانه اتخاذ کنند».الف) افراطی گری و خشونت از منظر حقوق بشر دربارهی زنان
در این قمست به تحلیل اعمال خشونت آمیز جریانهای تکفیری و تندرو، از منظر حقوق بشر میپردازیم و مباحثی همچون: جهاد النکاح و حق ازدواج آزادانه، حق تحصیل و دست رسی به اطلاعات، حق اشتغال، آزادی رفت و آمد و مسئله شکنجه را در اسناد حقوق بشری بررسی میکنیم.1. حق ازدواج آزادانه
بر اساس اسناد بین المللی حقوق بشر، زن و مرد از حقوق یکسانی برای ازدواج و تشکیل خانواده برخوردارند و استفاده از زور در این امر، مخالف موازین حقوق بشر است. بر همین اساس، بند 2 از ماده 16 اعلامیه جهانی حقوق بشر مقرر داشته است: «ازدواج باید با آزادی و رضایت کامل مرد و زن انجام گیرد.» (8) به علاوه در ماده 10 میثاق حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نیز به این مسئله تصریح شده که ازدواج باید با رضایت آزادانه طرفین که قصد آن را دارند، واقع شود.2. حق تحصیل و دست رسی به اطلاعات
حق تحصیل برای تمامی افراد بدون تبعیض از حیث جنسیت، مذهب و یا نژاد، در اسناد بین المللی حقوق بشر به رسمیت شناخته شده است. از جمله میتوان به ماده 26 اعلامیه جهانی حقوق بشر اشاره کرد که در بند اول آن بیان داشته: «هرکس حق تحصیل دارد، تحصیل لااقل در مراحل ابتدایی و پایه باید رایگان و اجباری باشد. آموزشهای فنی و حرفهای باید در دسترس عموم قرار گیرد و آموزش عالی باید برای همه و براساس شایستگی در دست رس باشد». (10) «این ماده مقرر میدارد که آموزش، باید در دست رس همه باشد و تمامی افراد فارغ از هرگونه تبعیض، از حق تحصیل برخوردارند. همچنین، بر اساس ماده ده کنوانسیون، محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان، دولتهای عضو متحد به فراهم کردن زمینه آموزش برای زنان و دختران جوان و تضمین حقوق مساوی زنان با مردان در امر آموزش هستند و موظفند اقدامات مقتضی برای رفع هرگونه تبعیض را به عمل آورند. بر این اساس، بند (ه) این ماده مقرر میدارد: «دولتهای عضو موظف به فراهم کردن امکانات مشابه جهت دست یابی به برنامههای مربوط به ادامه تحصیلات، از جمله برنامههای علمی سوادآموزی بزرگسالان با هدف کاهش هرچه سریعتر شکاف آموزشی موجود بین زنان و مردان هستند.» (11) حق بهره مندی تمام افراد از آموزش و پرورش در سایر اسناد حقوق بشر، از جمله ماده 13 میثاق حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نیز شناسایی شده است.3. آزادی رفت و آمد
زنان همچون تمامی گروههای اجتماعی از حق آزادی رفت و آمد برخوردارند و محروم کردن آنها از این حق بر خلاف موازین بین المللی حقوق بشر است. این حق در اسناد بین المللی حقوق بشر از جمله: میثاق حقوق مدنی و سیاسی، کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان، و ماده 13 اعلامیه جهانی حقوق بشر، به رسمیت شناخته شده است. بند 1 این ماده بیان میکند: «هرکس حق دارد در محدودهی مرزهای هر کشور آزادانه رفت و آمد و اقامت کند.» بر این اساس، اقدامات گروههای تندرو در محدود کردن آزادی رفت و آمد زنان در قلمرو تحت سلطه آنان، از موارد نقض موازین حقوق بشر شمرده میشود.4. حق اشتغال
بر اساس بند 1 ماده 13 اعلامیه جهانی حقوق بشر: هرکس حق کار کردن، انتخاب آزادانه شغل، برخورداری از شرایط منصفانه و رضایت بخش برای کار و برخورداری از حمایت دولت در برابر بی کاری را دارد. در همین راستا ماده 11 کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان بیان، میدارد: دولتهای عضو باید اقدامات مقتضی را برای رفع تبعیض علیه زنان در زمینه اشتغال انجام دهند و اطمینان دهند که بر مبنای تساوی مردان و زنان، حقوق یکسان به ویژه در موارد زیر برای زنان رعایت میشود:ب) افراطی گری و خشونت از منظر حقوق بشر دوستانه نسبت به زنان
حقوق بین الملل بشردوستانه به مجموعه اصول و قواعدی اطلاق میشود که متکفل محدود کردن بهره گیری از زور و خشونت در مخاصمات مسلحانه بین المللی و غیر بین المللی است. این اصول و قواعد از یک سو افراد غیرنظامی و هم چنین نظامیانی را که درگیر جنگ در میدان نبرد نیستند، حمایت کرده و از سوی دیگر محدودیتهایی را در بهره گیری از روشها و سلاحها در میدان جنگ مقرر میدارد. حمایت از بیماران و زخمیان در جنگ، سرنشینان و نیروهای کشتیهای حادثه دیده بر روی دریا، اسیران جنگی، قربانیان جنگها و مخاصمات بین المللی و غیربین المللی و حتی اموال فرهنگی از جمله موضوعاتی است که حقوق بشردوستانه بین المللی معاصر به آن میپردازد. (12)فحشای اجباری
فحشای اجباری به وسیلهی تعدادی از اسناد حقوق بشردوستانه بین المللی منع شده است. نخستین بار، دیوان بین المللی کیفری فحشای اجباری را به عنوان یک جرم مستقل علیه بشریت به رسمیت شناخته است. براساس آن، تحقق عنصر مادی این جنایات مستلزم آن است که مرتکب، یک یا چند نفر را به انجام اعمال جنسی از طریق اعمال زور با تهدید یا فشار مجبور کند. فحشای اجباری نوعاً با تعریف بردگی در زمان درگیری مسلحانه مطابقت خواهد کرد. در این صورت، ایجاد فاحشه خانههای اجباری برای تقویت روحی سربازان است.تجاوز جنسی
تجاوز جنسی شق (ز) بند اول ماده 7 اولین گزاره اساس نامه دیوان بین المللی کیفری است که به تجاوز جنسی به عنوان جنایت علیه بشریت میپردازد. این مقرره بر مبنای شق (ج) بند اول ماده 2 قانون شماره 10 شورای کنترل، استوار است. هیچ تعریفی از جرم تجاوز جنسی در آغاز مذاکرات مربوط به اساس نامه دیوان کیفری بین المللی وجود نداشت، تا این که سند عناصر جنایات برای نخستین بار تعریف ویژهای از این رفتار بزه کارانه بیان کرد. عنصر مادی این جرم شامل تهاجم مرتکب، به جسم قربانی است که باید منجر به دخول گردد. (13) بر این اساس، مردان و زنان میتوانند قربانی این جرم شوند. تعریف این جرم مستلزم استفاده از خشونت یا تهدید به خشونت و یا زور نیز میشود.بارداری اجباری
مطابق تعریف شق (و) بند دوم ماده 7 اساس نامه دیوان بین المللی کیفری، بارداری اجباری به عنوان جنایت علیه بشریت شناخته شده و عنصر مادی آن، حبس غیرقانونی زنی است که اجباراً باردار شده است. برای تکمیل این جرم، کافی است مرتکب، زنِ زندانی را محبوس کند، هرچند آن زن به وسیلهی شخص دیگری باردار شده باشد. (14)1. کنوانسیونهاى چهارگانه ژنو
یکی از منابع در قلمرو حقوق بشردوستانه کنوانسیونهای چهارگانه ژنو 1949م. و پروتکلهای الحاقی آن 1977 م. است. کنوانسیون چهارم ژنو به طور مشخص حمایت از غیر نظامیان را در دستور کارش قرار داده است. این عهد نامه مشتمل بر 159 ماده است که انواع حمایتهای حقوقی از غیر نظامیان را محور کار خود قرار داده و به شرح و بسط مصونیت غیر نظامیان از هر گونه تعرض در جنگ پرداخته است. براساس ماده32 این عهد نامه هر نوع آزار و اذیت جسمی و شکنجه ممنوع شده است. مقررات این کنوانسیونها در صورت بروز جنگ رسمی و یا مخاصمهی مسلحانه که بین دو یا چند دولت متعاهد رورى دهد، به موقع اجرا، گذارده خواهد شد. به طور کلی میتوان گفت در اسناد بین المللی خشونت جنسی و تجاوز به عنوان هتک حرمت به شرافت و منزلت شخص قلمداد میشود.2. جرایم علیه بشریت در منشور نورنبرگ
یکی از جرایمی که در حقوق بین الملل کیفری رسیدگی میشود جنایت علیه بشریت است، که جنایاتی است که به علت شدت قساوت، وجدان جامعه جهانی بر اثر وقوع آن جریحه دار میشود. از جمله جنایات علیه بشریت، میتوان: قتل، به بردگی گرفتن، ریشه کن کردن، محبوس کردن، شکنجه، خشونتهای جنسی، ناپدید کردن اجباری اشخاص، را نام برد. اولین استفاده تخصصی از اصطلاح جنایات علیه بشریت در بند 3 ماده 6 منشور نورنبرگ بود که مواردی از جمله: قتل عمدی، ریشه کن کردن به بردگی گرفتن، تبعید، یا هر عمل غیرانسانی دیگر که علیه مردم غیرنظامی قبل از جنگ یا در حین جنگ ارتکاب یافته باشد و یا تعقیب و آزار افراد به دلایل سیاسی، نژادی یا مذهبی در اجرا یا در ارتباط با یکی از جرایم مشمول صلاحیت دادگاه، در بر میگرفت.3. جرایم ضد بشری در اساس نامه دادگاه جزایی بین المللی یوگسلاوی و رواندا
بر اثر جرایمی که از سوی صربها علیه مسلمانان بوسنی و هرزگوین در سرزمین یوگسلاوی سابق رخ داد، مانند: نسل کشی، کشتار جمعی، تجاوز جنسی و امثال آن، شورای امنیت سازمان ملل بر اساس فصل هفتم منشور این سازمان مداخله کرد و دادگاهی را به نام «دادگاه بین المللی» برای محاکمه افراد مسئول نقض شدید حقوق بشر دوستانه درسرزمین یوگسلاوی سابق بین سالهای 1993- 1991 م. تأسیس کرد. ماده 5 اساس نامه دادگاه مزبور از جرایم ضد بشری به عنوان یکی از جرایم مشمول صلاحیت این دادگاه یاد کرد. ماده مزبور مقرر میدارد که:نتیجه گیری
خشونت جنسی علیه زنان و کودکان واقعیت تلخی است که در طول تاریخ فراوان شاهد اعمال آن بوده ایم که موجب تخریب غرور و شرافت افراد و ورود انواع آسیبهای جسمی و روانی به قربانیان آن میشود. به نظر میرسد اولین گام برای مقابله با گسترش شکل گیری این گروهها، بررسی دقیق و علمی، عوامل و ریشههای شکل گیری آنها باشد. این که چگونه معضلات و مشکلات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در جوامع، زمینههای شکل گیری این گروههای افراطی و پیوستن به آنها را فراهم میکند و چگونه گفتمانهای غالب با زدن برچسب تروریست به گروههایی از افراد، آنها را به سمت پیوستن به این جریانها سوق میدهند. به طور نمونه در بسیاری از جوامع غربی، مسلمانان را به چشم تروریست مینگرند و جملگی آنها را پیرو اندیشههای رادیکال مذهبی میدانند. دوم، بررسی درک نادرست رهبران این جریانها و پیروانشان از مذهب است، که آنها را به سمت این گونه اقدامات جنایات بار و غیرانسانی سوق میدهد. باید مبانی نظری این اندیشهها را شناخت و تحلیل و نقد کرد. به نظر میرسد علمای مذهبی در این حوزه میتوانند نقش تأثیرگذاری را ایفا کنند. از سوی دیگر عدم وجود ضمانت اجراهای قوی و کارآمد اجرایی در سطح بین المللی، عامل دیگری است که منجر به گسترش مداوم این جریانها شده و مجازاتی را پیش روی عاملان این جنایات قرار نمیدهد.پینوشتها
1- کارشناسی ارشد حقوق بشر از دانشگاه مفید.
2- مهدی خلجی، تکفیریها؛ تاریخ سیاسی و تبار فکری، ص4.
3- Ward, Jeanne, Marsh, Mendy, Sexual Violence Against Women and Girls in War and Its Aftermath: Realities, Responses, and Required Resources, UNFPA, European Commission, 2006.
4- امیر مسعود، اجتهادی، «عملکرد طالبانان نقض فاحش و همه جانبه حقوق بشر»، گزارشهای دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی و شماره 120، ص 6، مهر و آبان 1377.
5- خبرگزاری ایرنا، کد خبر (4073490)81202609، خرداد 93.
6- ایسنا، کد خبر 195355، تیر 93.
7- ایرنا، کد خبر 81167199 (4020143)، اردیبهشت 93.
8- Article 16, Universal Declaration of Human Rights
9-Article 46, convention on the Elimination of All Forms of Discrimination against Women.
10-Article 26, Universal Declaration of Human Rights.
11- مهرانگیز، کار، رفع تبعیض از زنان، ص 219.
12- عدالت بین المللی، ص 2، کد خبر 60، شهریور 91.
13- گرهارد، ورله، جنایت علیه بشریت در حقوق بین المللی معاصر، مترجم: وکیل امیرساعد، ص85.
14- همان، ص 87.
چکیده
جامعه بین المللی که در نیمهی دوم قرن بیستم با پدیده تروریسم مواجه شده بود، (1) با پذیرش مجموعهای از معاهدات مربوط به انواع خاصی اعمال تروریستی و تعهد دولتها، در برابر آن واکنش نشان داد. به عبارت دیگر، قانون گذاری راجع به تروریسم که در آغاز، تنها شامل اعمال تأثیرگذار بر غیرنظامیان بود به تدریج گسترش یافت تا بعضی اعمال تروریستی علیه کارکنان و تأسیسات نظامی را نیز در بر گیرد. در این مقاله میکوشیم با بررسی پویایی موجود بین قانونگذاریها و حقوق بشر دوستانهی بین المللی، خلأهای موجود در جنگ با تروریسم را تبیین کنیم.مقدمه
یکی از پیامدهای گسترش تروریسم، متنوع شدن اشکال آن است. امروزه در مباحث نظری در خصوص تروریسم، سخن از ابعاد و اشکال مختلف آن میشود؛ تروریسم هسته ای، بیوتروریسم، تروریسم ملی گرا، تروریسم سیاسی، نارکو تروریسم، تروریسم مذهبی، تروریسم دولتی، سایبرتروریسم، تروریسم کشاورزی، تروریسم شیمیایی، تروریسم جنایی و امثال آن، انواع مختلفی از تروریسم است که در بحث مربوط به انواع و ابعاد تروریسم مطرح میشود. یکی از اشکال نام برده از تروریسم، که بعد از حادثه 11 سپتامبر در جامعه به صورت آشکارتر ظاهر شد، تروریسم مذهبی است. در تروریسم مذهبی، برخی فرقههای مذهبی معتقدند تلقی آنها از هستی و تحولات جاری زندگی افراد ناب ترین دیدگاه است و کسانی که در خارج از دایره جهانی بینی آنها قرار بگیرند کاملاً باطلاند. لذا یا باید به راه راست، که کیش و آیین آنهاست، درآیند یا از بین بروند. بدین منظور پیروان چنین فرقههایی در صورت صلاحدید رهبرانشان، باید با توسل به خشونت و با انجام عملیاتهای جهادی تفکرات و برداشتهای خاص خود را عملی کنند.الف، تعریف تروریسم
ترور و تروریسم در حقوق بشردوستانه از دو منظر متفاوت بررسی میشود؛ از نظرگاه نخست، مطرح شدن جنایت ترور و اعمال تروریستی در حقوق مخاصمات مسلحانهی بین المللی و غیر بین المللی و از منظر دوم، رعایت کردن حقوق بشر دوستانه در مبارزه با تروریسم یا فکر کردن درباره آن. آنچه نگاه اول درصدد بیان آن است، لزوم وجود درجهای از توسل به زور یا خشونت از سوی تروریستهاست که به آستانه یک درگیری مسلحانه برسد؛ به دیگر سخن، شرط پی گیری مبارزه با تروریسم (منظر دوم)، توسل تروریستها به اعمال جنگی یا حمله مسلحانه است (رویکرد اول)، که عنصر تشکیل دهنده یک درگیری مسلحانه به شمار میرود. تروریستها در زمان حاضر قادر به تدارک چنین حملههایی هستند.1. بر هم زدن جدی نظم و امنیت عمومی
تروریستها از طریق بر هم زدن جدی نظم و امنیت عمومی سعی در ناامن نشان دادن جامعه و تحت فشار قرار دادن حکومت دارند؛ از این رو یکی از مؤلفههای مهم شناخت تروریسم بر هم زدن جدی نظم و امنیت عمومی است. قانون ضد تروریسم چین، کانادا و فرانسه از یک طرف و کنوانسیونهای چهارگانه امنیت هواپیمایی و هوانوردی از طرف دیگر، این رهیافت را دنبال میکنند. اقدامات تروریستی انجام شده در سوریه توسط مخالفان و شبه نظامیان، که سعی در برکناری ارادی و استعفای بشار اسد رئیس جمهور وقت سوریه را داشتند، نشان از رواج هرج و مرج و وحشت در میان مردم دارد. با این وصف، هدف اصلی تروریسم، ایجاد اندازهای از ناامنی در جامعه بوده که قدرت اثربخشی بر افکار عمومی را دارا باشد. (10)2. رعب و وحشت بین مردم
معنای لغوی تروریسم، ایجاد رعب و وحشت میان مردم است. این ترس در کنوانسیونهای تأمین منابع مالی تروریسم، سازمان کنفرانس اسلامی، کنوانسیون بین الملی ضد تروریسم 1979، قانون ضد تروریسم ایالات متحده آمریکا نیز دنبال شده است. پس در تروریسم کشتن، ربودن، مجروح کردن و تخریب اماکن مذهبی فی نفسه هدف نیست؛ بلکه رسیدن به خواستههای خود از طریق ایجاد ناامنی و رعب و وحشت است؛ برای مثال، تهدید اولیه گروه تروریستی بوکو حرام مبنی بر نفرستادن دختران و ممنوع بودن حق آموزش برای آنان منجر به گروگان گیری و فروش آنها به عنوان «برده» شد. این اقدام با هدف ایجاد ناامنی، هرج و مرج، رعب و وحشت در بین مردم صورت گرفت. (11)3. حمله به غیرنظامیان و به خطر انداختن جانشان
هدف قرار دادن افراد بی گناه برای رسیدن به مقاصد سیاسی یکی دیگر از رهیافتهای تروریسم است. کنوانسیون حمایت از مواد هسته ای، کنوانسیون سرکوب بمب گذاریهای تروریستی و قانون ضد تروریسم مشدده کشور پرو این رهیافت را در تعریف تروریسم مد نظر قرار داده4. تأثیرگذاری بر تصمیمات دولتها و سازمانهای بین المللی
از منظر تروریسم بین المللی، هدف غایی تروریستها نفوذ ناروا بر فرآیند تصمیم سازی، اقدامات و عملکرد دولتها و سازمانهای بین المللی است. تروریسم دقیقاً هنگامی متولد میشود که متوسلان به آن از دست یابی مشروع یا نامشروع خویش به اهدافشان از طرق عادی ناامید میشوند. کنوانسیون ضد گروگان گیری 1979، کنوانسیون سرکوب منابع مالی تروریسم و قانون ضدتروریسم ایالات متحده آمریکا، وضوح بیشتری در این مورد دارند. این عناصر و رهیافتها از اسناد بین المللی استخراج شده است که از رهگذر مبارزه با اشکال خاصی از تروریسم بین المللی به تصویب اکثریت قابل توجهی از دولتها رسیدهاند. علی رغم تعریفی واحد از تروریسم، با عنایت به این عناصر شاید بتوان تروریسم را تهدید به ارتکاب یا ارتکاب جرائم خشونت آمیز علیه امنیت عمومی تعریف کرد که هدف آن ارعاب مردم یا تأثیرگذاری بر تصمیمات یا اقدامات دولتها یا ارکان بین المللی است. البته برخی اهداف مبارزاتی در حقوق بین الملل مشروع تلقی میشوند. اهداف مشروع در حقوق بین الملل، اموری همچون اهدای آزادی، مبارزه برای رسیدن به استقلال، نبرد با یک دولت استعمارگر یا مبارزه با یک دولت آپارتاید است. بنابراین، اگر این گروها با دولتهای ذکرشده بجنگند، دیگر حالت عملیات تروریستی ندارد. در مورد تکفیریها مبارزه با هیچ کدام از دولتهای ذکر شده مصداق پیدا نمیکند و چهار هدف تکفیریها نیز به عنوان تروریستهای مذهبی از سویشان دنبال میشود.ب. تعریف عناصر حقوقی ترور تروریسم در رویهی دادگاههای بین المللی کیفری
ترور، که ریشه تروریسم است، از نظر لغوی به معنای «ایجاد رعب و هراس در میان مردم» یا «مرعوب ساختن مردم» است. طرح جنایت ترور، نخستین بار نزد دادگاه یوگسلاوی سابق، به عنوان یک مرجع کیفری بین المللی در قضیه گالیک و دراگور مسلوویچ مطرح شد. (12) از جمله موضوعهایی که در رویهی دادگاه یوگسلاوی مطرح شد، نقض مقررات حقوق بین الملل بشردوستانه و حقوق بشر در زمان مخاصمه مسلحانه است. در خلال مخاصمههای انجام شده در یوگسلاوی سابق در دههی 1990 طرفهای درگیر به طور فاحش و جدی مرتکب نقض مقررات حقوق بشر و حقوق بشردوستانه شدند. از این رو، دادگاه بر اساس مقررات اساس نامه، صلاحیت رسیدگی به این موارد نقض را از نظر دادگاه یوگسلاوی سابق قانونی دانست و به بررسی جنایات ترور پرداخت. دادگاه در استنادات قانونی خود، عنصر قانونی جنایت ترور را نقض مادهی 3 اساس نامه دادگاه یوگسلاوی، (13) مادهی 51 پروتکل اول الحاقی (14) به کنوانسیونهای ژنو و مادهی 13 پروتکل دوم الحاقی به کنوانسیون یاد شده دانست. در مورد عنصر مادی، ترور را اقدامها یا تهدیدهای خشونت آمیز علیه یک جمعیت غیرنظامی یا غیرنظامیان به طور انفرادی دانست که سبب فوت یا ایراد صدمه شدید علیه جسم یا سلامتی جمعیت غیرنظامی و افراد غیرنظامی میشود. در عنصر معنوی، دادگاه با اشاره به دو قصد عام و خاص، قصد عام را عبارت از این دانست که مرتکب، عامدانه جمعیت یا یک فرد غیرنظامی را هدف اقدامها یا تهدیدهای خشونت بار قرار دهد و قصد خاص، «گسترش ترور یا وحشت در میان جمعیت غیرنظامی است». قصد خاص جنایاتی ترور را میتوان از اوضاع و احوال اقدامها یا تهدیدهای خشونت آمیز استنباط کرد. در این خصوص، برای نمونه، میتوان به ماهیت این اقدامات یا تهدیدها، شیوهی انجام آنها، زمان و مدت استمرار آنها مراجعه کرد. حملات صورت گرفته در خلال آتش بس و ترک مخاصمه یا حملات طولانی و مستمر علیه جمعیت غیر نظامی و همچنین حملات کور میتواند معیاری برای قصد خاص گسترش وحشت و قصد خاص جنایت ترور باشد. ترور را همچنین میتوان از محل حمله استنباط کرد. هدف قرار دادن غیرنظامیان و حمله به آنها در محلهایی برای انجام کارهای روزمره، از قبیل بازار، مناطق توزیع آب، یا حمل و نقل عمومی میتواند معیار قوی تری در مورد قصد گسترش ترور باشد.ج. تروریسم به عنوان جنایت جنگی در حقوق بشردوستانه بین المللی
1. تروریسم در درگیریهای مسلحانه بین المللی
با تمیز درگیریهای مسلحانه بین المللی از درگیریهای مسلحانه غیربین المللی، در بررسی عنوان این بند، باید تأکید کرد که منظور از اعمال و روشهای تروریستی در درگیریهای مسلحانه بین المللی، بیان مواردی است که صرف نظر از علت بروز درگیری مسلحانه، که فارغ از حملات تروریستی یا عملیات تروریستی است، نیروهای نظامی یا غیرنظامیان یکی از دولتهای درگیر، مرتکب اعمال و روشهای تروریستی شوند. حقوق بشردوستانه بین المللی واجد مقرراتی در خصوص چنین وضعیتهایی است. البته تروریسم در هنگام تصویب کنوانسیونهای چهارگانه ژنو به اندازه امروز نه وجود داشت و نه جدی گرفته میشد. از این رو در چهار کنوانسیون مفصل تصویب شده، تنها یک ماده از کنوانسیون چهارم حاوی مقرراتی در خصوص تروریسم است. ماده 33 این کنوانسیون مقرر میدارد: «هیچ شخص مورد حمایتی را برای جرمی که او شخصا مرتکب نشده نمیتوان مجازات کرد. مجازاتهای دسته جمعی همچنین تمامی تدابیر رعب آور و تروریسم ممنوع است».2. تروریسم در درگیریهای مسلحانه داخلی
قواعدی که اقدامات تروریستی را در چارچوب مخاصمه مسلحانه غیر بین المللی ممنوع میکند اساساً مشابه آن قواعدی است که این اقدامات را در مخاصمه مسلحانه بین المللی ممنوع میکند. ماده 3 مشترک در یک عبارت پردازی کلی بدون اشاره مستقیم به تروریسم، بسیاری از اقدامات تروریستی را عملاً ممنوع میکند. بر طبق آن، با غیر نظامیان باید با اصول انسانیت رفتار شود. گروگان گیری، رفتار بی رحمانه، آزار، شکنجه و ... ممنوع است.د. مسئولیت بین المللی کمک دهندگان به تروریستهای تکفیری در پرتو مخاصمات مسلحانه
امکان ادغام یا جذب اعضای گروه یا یک سازمان تروریستی در نیروهای مسلح سازمان یافته، هم در درگیریهای مسلحانه بین المللی و هم در درگیریهای مسلحانه غیربین المللی دارای سابقه است. ادغام گروههای تروریستی در مخالفان چچنی، تروریستهای کرد در جنبش کردستان ترکیه و همچنین همکاری گروههای تروریستی با مخالفان کشمیری، نپالی، سریلانکایی، کلمبیایی، پرویی و فیلیپینی از جمله مثالهای عینی در این خصوص هستند. در کلیه این موارد، گروههای تروریستی در حقیقت با شورشیان مسلح سازمان یافتهای که مطابق با حقوق بشردوستانه بین المللی در حال نبرد با دولت مرکزی هستند، متحد شدهاند و به تبع حقوق بشردوستانه به طور مساوی بر اعضای تروریست و غیرتروریست این گروههای معارض اعمال خواهد شد، چرا که به سختی میتوان بین اعمال گروههای شورشی و اعمال گروههای تروریست در چنین وضعیتهایی قائل به تفکیک شد. در سطح درگیریهای مسلحانه بین المللی نیز مهم ترین سابقه، جنگ ایالات متحده با القاعده و رژیم حامی آن در افغانستان یعنی طالبان بود. در درگیریهای مسلحانه داخلی نیز مهم ترین سابقه، جنگ سوریه با سلفیها و برخی از گروههای تکفیری بود که یا خود به صورت گروههای شورشی مسلح درآمده بودند یا اینکه با گروههای شورشی مسلح سازمان یافته ادغام شده بودند.ح. وضعیت حقوقی تروریستها از منظر حقوق بشردوستانه بین المللی
اصولاً اشخاصی که در حین درگیری مسلحانه به اقدامات تروریستی مبادرت میورزند دو دستهاند: نظامی و غیرنظامی، چنانچه افراد مرتکب عملیات تروریستی شوند (چه نیروهای دولتی نظامی، چه شبه نظامیان که اعمال تروریستی انجام میدهند) پس از دستگیری و بازداشت، وضعیت نظامی خود را حفظ میکنند و زندانی یا اسیر جنگی محسوب میشوند. دسته دوم، افراد غیر نظامی هستند که در جریان درگیریهای مسلحانه متوسل به اقدامات تروریستی میشوند. بنابراین، گروههای تروریستی از منظر برخورداری از حقوق بشرستانه به دو گروه ذیل تقسیم میشوند:1. تروریستهای نظامی و غیر نظامی در مخاصمات مسلحانه بین المللی
کنوانسیون چهارم لاهه 1907 سه دسته از رزمندگان را به شرح ذیل شناسایی کرده است: اعضای نیروهای مسلح منظم، نیروهای غیرمنظم و نهضتهای موقت و نهضتهای مقاومت. بر اساس تعریف ماده 2 این کنوانسیون نیروهای سکنه سرزمین اشغال نشدهای هستند که بدون اینکه فرصت سازماندهی خود را داشته باشند، سلاح برداشته و به مقاومت بپردازند، مشروط به اینکه سلاحهای خود را آشکار حمل کرده و قوانین و عرفهای جنگی را رعایت کنند. بعد از ایجاد کنوانسیونهای ژنو، کنوانسیون سوم ژنو این مفهوم را نسبت به کنوانسیونهای لاهه گسترش داد. (28) به فهرست موجود در کنوانسیون ژنو دو گروه افزوده شده است؛ این دو گروه عبارتاند از: اعضای شبه نظامی یا گروههای داوطلبی که در عمل بخشی از نیروهای مسلح کشوری محسوب میشوند و دیگر اعضای شبه نظامیان یا گروههای داوطلب از جمله اعضای نهضت مقاومت. بعد از تهیه پروتکلهای الحاقی ژنو، پروتکل الحاقی اول در مواد 43 و 44 شرط تفکیک (علامت مشخصه قابل تمییز) را تعدیل و تضعیف کرد. مهم ترین دستاورد این کنوانسیون، تفکیکی است که کنوانسیون سوم ژنو زیر بند 2 ماده 4 میان نیروهای مسلح منظم و نیروهای نامنظم و داوطلب و شبه نظامیان پیش بینی کرده بود. اما مهم ترین دستاورد پروتکل ماده 44، تلقی اسیر جنگی از این نیروهاست. در عملیات تروریستی که در مخاصمات مسلحانه بین المللی صورت میگیرد، تخلفاتی که ممکن است عنوان جنایت جنگی یا تخلفات انضباطی را داشته باشد مبارز را از وضعیت رزمندگی و حقوق ناشی از اسیر جنگی محروم نمیکند. بنابراین، شبه نظامیان و نظامیانی که در سرزمینهای یک کشور دست به عملیات تروریستی میزنند اگر در یک مخاصمه بین المللی یا داخلی شرکت داشته باشند، میتوانند عنوان رزمنده و اسیر جنگی را گرفته و مورد محاکمه قرار گیرند.2. تروریستها در مخاصمات مسلحانه داخلی
حقوق و قواعد قابل اعمال در عملیات تروریستی درگیریهای مسلحانهی غیر بین المللی، از حقوق قابل اعمال در درگیریهای مسلحانه بین المللی متفاوت است. توسعه این حقوق با توجه به حاکمیت کشورها کند است و به آرامی صورت میپذیرد. درست به همین جهت در حقوق حاکم بر درگیریهای مسلحانه غیر بین المللی برخی از حقوق و امتیازات رزمندگان نظیر مصونیت رزمندگی وضعیت اسیر جنگی پیش بینی نشده است. (30) بنابراین، حقوق حاکم بر درگیریهای مسلحانه غیربین المللی از شناسایی اعضای نیروهای مسلح طرفین درگیر به عنوان رزمنده خودداری کرده است.یک شرکت آمریکایی به کارمندان خود برای دستکم هفت ساعت خوابیدن در شب حقوق ماهیانه پرداخت می کند.
شرکت یاد شده با این کار بدنبال کاستن از تاثیر کمبود خواب بر عملکرد کارکنان خودش است.
براساس گزارش رسانه های آمریکایی، شرکت اتنا کارمندان را تشویق می کند که در برنامه این شرکت مشارکت کنند. براساس این برنامه، شرکت اتنا به کارمندان خود در صورت حداقل هشت ساعت خوابیدن شبانه پاداش می دهد.
کارمندان برای هر 20 شبی که در آن هفت ساعت یا بیشتر بخوابند، 25 دلار می دهد و این مبلغ نباید از 300 دلار در سال بیشتر شود.
شرکت اتنا در سال 2009 میلادی این برنامه را اجرا کرد و سال گذشته حدود 12 هزار کارمند از مجموع 25 هزار کارمند این شرکت در آن مشارکت کردند. این میزان در سال 2014 میلادی 10 هزار نفر بود.
کارمندان می توانند خواب خود را به طور خودکار از طریق یک مچ بند متصل به دستگاههای رایانه شرکت ثبت کنند یا دستی ساعت های خواب شبانه خود را یادداشت کنند تا شرکت به بررسی و راست آزمایی آن بپردازد.
علاوه بر خواب، کارمندان شرکت در صورت ورزش کردن مشوق های مالی بیشتری دریافت می کنند.
شرکت اتنا می خواهد با این کار خود خواب کافی کارمندانش را تضمین کند.
محققان هشدار می دهند که عدم خواب کافی می تواند تا حد زیادی بر راندمان کاری افراد تاثیر منفی بگذارد.