جام جم سرا: تفاسیر متعدد در مورد کلیه امور وارداتی همواره در سطح جامعه وجود داشته است و معمولا جنبشهایی از نوع چالش سطل آب یخ به همان اندازه که به سرعت شیوع پیدا میکنند به همان نسبت دوران کوتاهی دارند. بسیاری در اعتراض به این اقبال عمومی پای وضعیت بحرانی آب در ایران را وسط کشیدند و ریختن سطل آب را مغایر با الگوهای مصرف درست دانستند، برخی از این رهگذر راهی به دریاچه ارومیه کشیدند و نمک به سر ریختند و موارد بسیار که با ریختن چیزی بر سر گوشهای از دردهای جهان را به نمایش گذاشتند.
آیا این تفاسیر و تشابهات ضروری است؟ آیا میشد شیوهای بهتر برای معرفی یک بیماری ناشناس و جمع آوری کمک مالی جهت تحقیق درمان معرفی کرد؟
انجمن ALS میگوید از ۲۹ جولای تا ۱۲ آگوست کمک مالی معادل ۴ میلیون دلار را دریافت نموده، که این رقم سه و نیم برابر کمکهای دریافتی در بازهٔ زمانی مشابه در سال گذشته است، در نتیجه سرگرمی پرفایدهای بوده است نسبت به بسیاری سرگرمیهای رایج مانند جوکهایی که روزانه از طریق تلفنهای همراه جابجا میشود و گاه مضامین قومیتی دارند و سود و ثمری در پی ندارند.
موضوع دیگر آنکه اگر چه در جامعه ایران کمک به دیگران جنبه اعتقادی دارد و معمولا پندار رایج صدقه را رفع بلا میداند اما شیوه کمک رسانی در کشورمان چندان هدفمند نیست و موجب گسترش گداپروری میشود. در حالی که این شیوه صدقه دادن در کشورهای دیگر مرسوم نیست و معمولا افراد متمکن کمکهای مالی خود را به موسسات خیریه میدهند که هر کدام کمکهای دریافتی را به مصرف مشخص میرساند.
با ورود ماجرای چالش آب یخ در ایران برخی به آن مصرف داخلی دادند و برای موسسه خیریه کمک به کودکان مبتلا به سرطان با نام اختصاری «محک» که یکی از موسسات خیریه بسیار معتبر است کمک مالی کردند و با اعلام نام این موسسه در ویدئو ی خود به تبلیغ موسسه محک نیز کمک کردند و به نوعی یاد آور شدند که علاوه بر صدقه دادن میتوان به موسسات خیریه کمک کرد. اگرچه موسسه محک طی بیانیهای هوشمندانه اعلام کرد با توجه به اینکه مالکیت معنوی طرح چالش آب سرد متعلق به بیماران ALS میباشد کمک مالی به موسسه محک با این شیوه مطابق اصول اخلاقی نیست و به اعتبار این موسسه خدشه وارد میکند و از مجریان در خواست کرد نسبت به کمک به موسسه محک از این طریق خودداری کنند. هرچند میتوانست از این راه کمک قابل توجهای دریافت کند.
چالش آب و یخ بدون آنکه چنین هدفی را دنبال کند کمک به سازمانها و موسسات خیریه را رواج داده است.
مورد قابل اشاره دیگر ربط چالش سطل یخ به مضامین دردناک و نیازمند توجه است. سطل خاک و خون و نمک به شکل نمادین جایگزین آب و یخ شد. اما فردی که سطل آب یخی را بر سرش میریزد به این معنی نیست که به بمبارانهای اسرائیل بر سر مرد غزه فکر نمیکند و یا به خشک شدن دریاچه ارومیه و شوره زار مصیبت آفرین آن بیاعتناست. شاید لزومی برای تلنگر وجود نداشته باشد.
همانطور که پیشتر اشاره شد موارد اینچنینی در کنار سرعتی که در انتشار د ارند به همان نسبت تاریخ مصرف کوتاهی دارندو اساسا قرار نیست بحرانهای جهان را حل کنند. ماجرای چالش سطل یخ اگر چه بسیار فراگیر شد اما هدفی داشت و آن هدف نیز محقق شد و قرار نیست ایده چالش سطل یخ باعث نجات دریاچه ارومیه شود.
ازطرفی برای جامعه ایران که هیجانات و سرگرمیها در دنیای مجازی خلاصه میشود و معمولا فعالیتهای فیزیکی در میان جوانترها به دلیل محدودیتهای متعدد کمتر صورت میگیرد، فراگیری این طرح امری طبیعی است. همین طور دیدن چهرههای مشهور سینما و موسیقی و سیاست در مواجهه با این طرح برای عامه جذابیت خودش را دارد مخصوصا اینکه از برخی جز چهره جدی تا کنون چهره دیگری در جامعه دیده نشده است.
فرو ریختن سطلی از آب و یخ همچنین انتقاد بسیاری از فعالان محیط زیست و افراد عادی را به جهت وضعیت بحرانی آب در ایران بهمراه داشت. نگرانی که بجاست. و از سالها پیش باید برای هر ایرانی تبدیل به امری درونی میشد و مردم را به سمت یک خود کنترلی در مصرف آب میکشاند. با توجه به اینکه از طرف برخی سینماگران چالش سطل آب و یخ با یادآوری بحران بیآبی همراه بود و همین حساسیت که حتی ریختن یک سطل آب هم میتواند عدم صرفه جویی در مصرف آب باشد خود هشداری برای صرفه جویی آب است.
چند سال است که دلسوزان حوزه آب هشدار میدهند. سال هاست که مصرف آب در بخش صنعت، کشاورزی و مصارف خانگی به همراه پیشرفت و افزایش جمعیت شتاب گرفته و این در حالی ست که الگوی مصرف هیچ تغییری نکرده است. در سالهای ۵۶ تا ۵۹ بیشترین حفر چاههای غیر مجاز در کشور صورت گرفت و بیش از توان منابع آبی از آبهای زیرزمینی برداشت شد. همچنین در سال ۸۴ مجدداً شوکی به منابع آب کشور وارد شد در این دوره نظارت کاهش و برداشتها افزایش یافت و از همین دوره خشکسالی دهه اخیر شروع شد.
ایران بجد در وضعیت هشدار قرار دارد تا جایی که زمزمههایی از پیگیری نمایندگان برای واردات آب از تاجیکستان به گوش میرسد. و لازم است در این مورد هشدارها صریحتر و تبلیغات وسیعتر باشد.
چالش سطل آب و یخ سرگرمی موثری برای کمک به بیماران ALS بود اما به نظر نمیرسد کمکی برای حل بحران غزه، دریاچه ارومیه، قتل عامهای داعش و یا مشکل بیآبی باشد. گاهی بهتر است به برخی موضوعات برچسبهای بنیادین و فلسفههای اخلاقی نچسبانیم، بلکه آنها را همان طور که هست بپذیریم و یا نپذیریم. (آرزو غلامی/ابتکار)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.
جام جم سرا: سال 92، 124 کیلو مواد در زندانها کشف شد (آمار ستاد مبارزه با موادمخدر) که ممکن بود کشف نشود و زندانیان مصرفش کنند، آن هم در ازای قیمتی گزاف.
اینکه عدهای با فروش مواد در زندانها کاسبی میکنند حقیقتی است که هیچوقت انکار نشده، اما اینکه چرا مواد به زندان راه مییابد گره اصلی ماجراست.
رئیس سازمان زندانها معتقد است موادمخدر، بیشتر از راه بلع وارد زندانها میشود، یعنی زندانیانی که به مرخصی میروند مقداری از مواد را قورت میدهند و وارد زندان میشوند و هنگام دفع، مواد بلعیده شده را از مدفوع جدا میکنند و بعد هم ادامه داستان.
برخی برای مصرف شخصیشان این کار را میکنند و برخی برای کاسبی در زندان که هر دو گروه نیز با بلعیدن مواد به هدفشان میرسند چون به گفته رئیس سازمان زندانها تجهیزاتی که قادر به شناسایی مواد در معده زندانیان باشد، بجز در چند زندان کشور، در دسترس نیست.
البته باید انتقال مواد از طریق ملاقاتهای حضوری را هم به روش بلع اضافه کرد که کمی سختتر از روش اول است، ولی رد و بدل شدن مواد از این طریق منتفی نیست.
اینکه در زندانهای کشور انواع مواد مخدر سنتی و صنعتی وجود دارد با دانستن این نکته که نزدیک به نیمی از جمعیت زندانها را مجرمان مواد مخدر تشکیل میدهند، موضوعی قابل درک میشود چون معتاد حتی اگر در زندان باشد موادش را پیدا میکند.
اما اینکه چرا این روند کنترل نمیشود جای بحث دارد چون مصرف مواد (البته به روش تزریقی) در محیط بسته زندان همانا و گسترش ایدز و هپاتیت همانا؛ زندان نیز که آلوده شود جامعه تهدید میشود چون هر فرد زندانی بالاخره آزاد میشود و با مردم جامعه بُر میخورد.
پس کنترل مبادی ورود موادمخدر به زندانها (بیش از آنچه امروز انجام میشود) یک نیاز اساسی است، اما پیداست تا تجهیزات پیشرفته در اختیار نباشد این نیاز نیز تامین نمیشود.
پس شاید بهترین راهحل، راهاندازی اردوگاههای شرایط سخت باشد که چند سال است وعده افتتاحش داده میشود، اما هنوز به بار ننشسته است. وعده این است که اگر این اردوگاهها به بهرهبرداری برسد دسترسی به مواد صفر میشود که اگر چنین شود انقلابی در راه زندگی پاک رخ میدهد.
اما فعلا که چنین نشده، باید به فکر زندانهای طبقهبندی نشدهمان باشیم که در آنها همه جور زندانی کنار هم مینشینند و بعید نیست یک زندانی غیرمصرف کننده در اثر همنشینی با مصرفکنندهها معتاد شود.
مریم خباز - گروه جامعه
به گفته معاون بهداشتی وزیر بهداشت، سالانه 700 هزار نفر به دلیل هزینههای بالای درمان، زیر خط فقر میروند که بسیاری از این بیماران را مبتلایان به سرطان تشکیل میدهند.
یکی از عمدهترین دردسرهای این بیماران، تامین هزینه داروهای شیمی درمانی است؛ به گونهای که تهیه این داروها، خارج از توان مالی بسیاری از خانوادههای ایرانی است، اما حالا براساس خبرهای تازهای که از وزارت بهداشت رسیده، قرار است هزینه داروهای شیمیدرمانی در نیمه دوم امسال با کاهش قیمت چشمگیری مواجه شود.
روز گذشته، رئیس سازمان غذا و دارو از اجرای طرح جدید وزارت بهداشت برای حمایت از بیماران مبتلا به سرطان خبر داده و به فارس گفته است که از مهر امسال، هزینه داروهای شیمیدرمانی بیماران مبتلا به سرطان در بیمارستانهای دولتی نصف میشود و همه داروهای مورد نیاز آنها نیز در بیمارستان تامین میشود. این خبر به این معناست که سهم 10 درصدی بیماران نصف خواهد شد.
به گفته رسول دیناروند، طرح جدید وزارت بهداشت در تمام بیمارستانها و مراکز درمانی دولتی ارائه کننده خدمات شیمیدرمانی که حدود 80 مرکز در کشور است، اجرا میشود. در این مراکز هزینه داروهای شیمی درمانی مورد حمایت قرار میگیرد و تمام داروهای مورد نیاز در محل تامین و در همان مرکز تزریق میشود تا جلوی سوءاستفادههای احتمالی نیز گرفته شود.
در این طرح که به تائید وزیر بهداشت رسیده است و طی روزهای آینده ابلاغ میشود، قرار است کیفیت خدمات درمانی به این گروه از بیماران نیز در بخش دولتی ارتقا پیدا کند.
هماکنون تامین هزینه این داروها به این شکل است که 90 درصد هزینه به عنوان سهم دولت و 10 درصد نیز سهم بیمار به حساب میآید، اما در طرح جدید وزارت بهداشت، مقرر شده است که سهم بیمار به 5 درصد کاهش پیدا کند.
یعنی در طرح جدید، 5 درصد به سهم دولت اضافه شده است و در مقابل، 5 درصد از سهم هزینه های درمانی مبتلایان به سرطان کم شده است.
آن گونه که وزارت بهداشت اطلاع رسانی کرده، این طرح در مهر امسال در تمام مراکز شیمیدرمانی دولتی برای بیماران سرپایی و بستری اجرا میشود و پزشکان موظف هستند بر اساس پروتکل ابلاغی که طی روزهای آینده ابلاغ میشود، عمل کنند.
معاون دارویی وزیر بهداشت تاکید کرده است با توجه به اینکه این داروها حتما باید در همان مرکز دولتی تزریق شود و بیرون نرود، با این کار هم از سوءاستفادههای احتمالی جلوگیری میشود و هم سلامت دارو به خطر نمیافتد، زیرا ممکن است دارو از سوی بیمار در شرایط غیر استاندارد جابهجا شود، اما با تزریق دارو در همان مرکز درمانی که دارو از آن تهیه شده است، دیگر نیازی به جابهجایی داروهای شیمیدرمانی وجود نخواهد داشت.
5 درصد کاهش، رقم کمی نیست
بر اساس آمارهای رسمی، هرساله حدود 90 هزار شهروند ایرانی به سرطان مبتلا میشوند و هم اکنون نیز حدود 300 هزار بیمار مبتلا به سرطان در کشور وجود دارد.
وزارت بهداشت میگوید که سالانه 2000 میلیارد تومان از اعتبارات کشور را صرف درمان این بیماران میکند، اما با وجود این همچنان بیماری سرطان به عنوان سومین عامل اصلی مرگ و میر در بین ایرانیها شناخته میشود.
جدای از این 2000 میلیارد تومان اعتبار دولتی، خود بیماران مبتلا به سرطان نیز بخش زیادی از درآمدهایشان را صرف درمان این بیماری میکنند؛ به گونهای که به گفته معاون بهداشتی وزیر بهداشت، هر بیمار مبتلا به سرطان، حداقل سالی 20 میلیون تومان برای درمان سرطان، هزینه میکند.
همین بالا بودن هزینههای درمان سرطان باعث شده که هر ساله تعداد زیادی از بیماران، از فرآیند درمان انصراف دهند و زندگیشان را به دست تقدیر بسپارند.
دکتر پدرام فدوی، سرطانشناس و متخصص آنکولوژی و رادیوتراپی نیز درباره هزینههای شیمی درمانی به جامجم میگوید: به طور متوسط میشود گفت که هزینه یک دوره کامل شیمیدرمانی برای سرطانهای شایعی مثل سینه، روده و معده، بین 15 تا 20 میلیون تومان در بیمارستانهای دولتی هزینه دارد. در این بین معمولا چهار تا پنج میلیون تومان از هزینههای شش دوره شیمیدرمانی را خود بیماران پرداخت میکنند.
البته به گفته این متخصص، بسیاری از این بیماران فقط به یک دوره شیمیدرمانی نیاز ندارند و با این حساب میبینیم که گاه هزینه شیمیدرمانی در بیمارستان دولتی برای چند دوره درمان، به مرز 20 میلیون تومان هم میرسد.
بنابراین میبینیم که همین درصد هزینهای هم که بیمار برای شیمیدرمانی پرداخت میکند، رقم کمی نیست و نصف شدن همین هزینه میتواند کمک بزرگی برای مبتلایان به سرطان باشد.
البته نباید فراموش کرد که هزینه درمان سرطان فقط محدود به هزینههای شیمیدرمانی نیست و پیگیری درمانهایی مثل جراحی یا رادیوتراپی هم منوط به پرداخت هزینههای میلیونی است و به همین دلیل انتظار میرود وزارت بهداشت برای کاهش هزینه این درمانهای تکمیلی هم اقدامی حمایتی انجام دهد.
فقط داروهای تائید شده حمایت میشود
برای درمان انواع سرطانها، داروهای مختلفی در فرآیند شیمیدرمانی استفاده میشود. حال پرسشی که در این میان مطرح میشود این است که وزارت بهداشت و بیمهها، کدام گروه از این داروها را تحت پوشش قرار میدهند؟
رئیس سازمان غذا و دارو خاطرنشان کرده است که تعداد کل اقلام داروهای شیمیدرمانی بیش از صد قلم است که قرار است این صد قلم دارو در فهرست گروههای سه گانه، تنظیم شوند.
این گروههای سهگانهای که دیناروند به آن اشاره کرده، با توجه به اثرگذاری دارو تقسیمبندی شدهاند.
گروه اول این داروها، داروهای خط اول شیمیدرمانی هستند که به گفته این مقام مسئول، کاملا تائید شده هستند و هیچ شبههای در مورد هزینه و اثربخشی آنها وجود ندارد. این داروها به محض اینکه از سوی پزشک متخصص بیماران مبتلا به سرطان در بخش دولتی تجویز شود، مورد حمایت دولت قرار میگیرد.
دکتر فدوی نیز توضیح میدهد که گروه اول این داروها شامل داروهایی مثل هرسپتین برای درمان سرطان سینه است؛ یعنی داروهایی که برای درمان بیمار ضرورت دارد و خاصیت درمانی آن کاملا به تائید مراجع علمی رسیده است.
دولت متعهد شده است که 95 درصد هزینه این گروه از داروهای شیمیدرمانی را تقبل کند.
دسته دوم این داروها که معاون وزیر بهداشت به آن اشاره میکند، داروهایی است که با توجه به عوارض جانبی باید بر اساس پروتکلهای خاصی تجویز شود و اگر در این پروتکلها تجویز شوند مورد حمایت قرار میگیرد، ولی هنوز در مورد درصد حمایت دولت از این گروه داروها، تصمیم نهایی گرفته نشده است.
دکتر فدوی درباره این داروها نیز تاکید میکند که خاصیت درمانی این گروه از داروها مثل داروی «آواستین» برای درمان سرطان روده بزرگ، تائید شده است، ولی این گروه دوم از داروها باید طبق ضوابط خاصی از سوی پزشک مصرف شود، مثلا برخی داروهای شیمیدرمانی هستند که باید فقط دز خاصی از دارو مصرف شود یا فقط در بازه زمانی معینی، دارو به مصرف برسد.
وزارت بهداشت تقبل کرده است که این گروه دوم از داروهای شیمیدرمانی را در صورت رعایت کردن این شرط و شروطها، تحت حمایت بیشتر خود قرار دهد.
اما دسته سوم داروهای شیمیدرمانی، داروهایی هستند که به گفته دیناروند هزینه ـ فایده آنها قابل توجیه نیست و دولت نمیتواند این داروها را تحت حمایت قرار دهد. وی تاکید کرده است: اگرچه ممکن است تجویز این گروه از داروها برای مدتی درد و ناراحتی بیماران را کم کند، اما چون اعتبارات دولتی محدود است، ما باید بودجهها را در جایی هزینه کنیم که قابل دفاع باشد و هزینه ـ اثربخشی بالاتری داشته باشد.
دکتر فدوی نیز درباره این داروها یادآوری میکند: دسته سوم داروهای شیمیدرمانی، عمدتا در زمره داروهای جدیدی هستند که تازه کشف شدهاند. قیمت این داروها بسیار گران است و اثربخشی قطعی آنها هنوز اثبات نشده است، به همین دلیل این داروها معمولا فقط چند ماه به عمر بیمار اضافه میکنند و عمدتا در کشورهایی مصرف میشود که همه داروهای شیمیدرمانی تحت پوشش کامل دولت است.
همچنین به گفته مسئولان وزارت بهداشت، این طرح فقط در بیمارستانهای دولتی و به منظور ارتقای کیفیت خدمات درمانی در بخش دولتی اجرا میشود، اما همچنان بیمارستانهای خصوصی میتوانند داروهای شیمیدرمانی را با پوشش 90 درصدی دولت در اختیار بیماران مبتلا به سرطان قرار دهند.
امین جلالوند - گروه جامعه
جام جم سرا: برای پاسخ لازم است اطلاعات بیشتری مانند اینکه چند سال است ازدواج کردهاید، چه مدت در دوران عقد بودهاید، آیا فرزندی دارید یا خیر و... داشته باشیم اما به طور کلی باید گفت زمانی که یکی از زوجین در قبال طرف مقابل رفتارهایی انجام میدهد که به بیتفاوتی و بیتوجهی تفسیر میشود، از آنجا ناشی میشود که طرف مقابل در پاسخ به انتظاراتش از سوی همسرش احساس کمبود میکند و تصمیم به بیتوجهی میگیرد.
دلیل بیتفاوتی را کشف کنید
باید جستوجو کنید تا دریابید که کدام یک از انتظارات همسرتان را نتوانستهاید، برآورده کنید. هر کدام از خواستههای همسرتان که پاسخ مناسبی به آنها ندادهاید، میتواند دلیل اصلی بیتوجهی همسرتان به شما باشد. با این حال و اگر فرض را بر این بگیریم که ازدواج شما با رضایت شخصی هر ۲ نفرتان و خانوادهها انجام شده و در اوایل ازدواج مشکلات خاصی از این دست نداشتهاید، پس میتوان این حدس را زد که در جریان زندگی باورهایی در همسرتان درباره شما ایجاد شده و رفتارهایی انجام داده است تا شما احساس مورد بیتوجهی قرار گرفتن داشته باشید.
انتظارات همسرتان را شناسایی کنید
برای گام اول در خود و همسرتان بررسی کنید که خواستهها و انتظارات شما از یکدیگر چه هستند و تا چه اندازه در اجرای آن موفق بودهاید. در صورتی که در این زمینه عملکرد مطلوبی داشتهاید و با وجود توجه به نیازهای همسرتان باز هم این رفتارها در همسرتان ادامه دار شده است، باید این مسئله در همسرتان بررسی شود که آیا نسبت به زندگی مشترک کنونیاش احساس رضایت دارد یا خیر و به طور کلی چه ارزیابی از وضعیت کنونی خودش دارد. پیشنهاد میشود در این زمینه با همسرتان صحبت کنید و در صورت نیاز از کمک حرفهای یک مشاور متخصص در مسائل زوجین هم بهرهمند شوید. (جواد غفوری نسب - کارشناس ارشد مشاوره خانواده/خراسان)
کارشناسان هر کشوری با مشاهده علائم افت جمعیت، هشدارهای لازم را میدهند و با همکاری مسئولان کشور راهحلهایی برای خروج از این نوع بحران مییابند. اکنون کشورهای متعددی با بحران پایین بودن رشد جمعیت روبهرو هستند. کشورهایی مانند ژاپن، روسیه، آلمان، آلبانی، بلغارستان، رومانی، ایرلند و مجارستان با افت جمعیت روبهرو هستند و البته برای بیرون آمدن از این بحران دست به کارهایی زدهاند که به برخی از آنها در این نوشتار اشاره شده است.
کره جنوبی
کره جنوبی، یکی از کشورهای توسعه یافتهای است که سال 2010 به پایینترین نرخ رشد خود رسید و در حقیقت نرخ تولد در آنجا از چین که کشوری با سیاست تکفرزندی است نیز کمتر شد. البته برخی کارشناسان کره جنوبی معتقدند کم بودن نرخ تولد به دلیل تشویق دولت به فرزند کمتر در دهههای 70 و 80 میلادی است، اما دیگران دلیل عمده را مشکلات اقتصادی میدانند که مردم را به داشتن فرزند کمتر وادار کرده است. در واقع تهیه مسکن در کره جنوبی از تمام کشورهای آسیایی دیگر بسیار مشکلتر است و دیگر این که یکی از بزرگترین نگرانیهای خانوادهها، مراقبت و تحصیل فرزندانشان است. دولت کره جنوبی برای تشویق مردم به بچهدار شدن، دستمزد نگهداری کودکان در مهدها را به نصف رسانده و از طرفی تبلیغات گستردهای راه انداخته مبنی بر این که ضرورتی ندارد تمام مردم به دانشگاه بروند و بدون داشتن تحصیلات عالیه نیز میتوان زندگی خوبی داشت. البته دولت دست به اقدامات دیگری نیز زده است مثلا این که هرکارمندی که بیش از یک فرزند داشته باشد هدیه نقدی دریافت میکند و دیگر این که ساعت کاری را در سومین چهارشنبه هر ماه به ساعت 7 تقلیل داده است و آن روز را ـ روز خانواده ـ نامیده است تا کارمندان به داشتن فرزند بیشتر تشویق شوند.
روسیه
جمعیت روسیه از دهه 90 به بعد سال به سال کم میشود. از طرفی نرخ تولد کاهش یافته و از سویی دیگر مرگ و میر بالا رفته بود. کارشناسان روسیه یکی از دلایل افزایش مرگ و میر را مصرف نوشیدنیهای الکلی و سیگار میدانستند. به همین دلیل تبلیغات گستردهای علیه الکل و سیگار به راه انداختند. بحرانهای سیاسی و اقتصادی دهه 90 نیز احساس ناامنی در مردم به وجود آورده بود که باعث میشد مردم به داشتن فرزند کمتر فکر کنند. روسیه بعدها در سال 2007، دوازدهم سپتامبر را روز بارداری نامگذاری و تعطیل رسمی اعلام کرد به امید این که زوجها در این روز به وظیفه ملیشان برسند و 9 ماه پس از آن به زنانی که صاحب فرزند شدند یخچال، پول نقد و حتی خودرو جایزه داد. تغییر دیدگاه و ارزشهای مردم نیز موجب علاقه به فرزند کمتر شده است. مردم به کیفیت زندگی و دیگر علاقه هایشان توجه نشان میدهند. از طرفی هم نظام بهداشتی روسیه بسیار ضعیف عمل کرده و دولت پوتین برای تشویق مردم به بچهدار شدن قول بهبود عملکرد این بخش را داده است.
سنگاپور
سنگاپور نیز یکی از کشورهایی است که نگران جمعیت کم است و برای تشویق مردم دست به اقداماتی زده است:
ـ برای فرزند اول هدیه نقدی 3000 دلاری و برای هر فرزند تا فرزند چهارم پسانداز 18000 دلاری در نظر گرفته است.
ـ از مقدار مالیاتها در هر زمینهای کاسته است تا به توان مالی خانوادهها کمک شود.
ـ از مهدهای کودک و مراکز مراقبت از کودکان، مالیات دریافت نمیکند.
ـ به زنان تحصیلکرده اگر تا سه فرزند داشته باشند مشاغل بسیار مناسب که بتوانند با خاطری آسوده مراقب فرزندان باشند، پیشنهاد کرده است.
ـ فرصت آشنایی و رفتن به سفرهای گروهی یا دونفره برای مجردها ترتیب داده تا آنها با یکدیگر آشنا شوند.
ـ از طرفی دولت به فکر ساخت خانههایی افتاده که متراژ بالاتر داشته و خانوادهها را به داشتن جمعیتی بیشتر تشویق کند.
ژاپن
ژاپن از هزار سال گذشته تا امروز سابقه نداشته تا این حد با پایین بودن نرخ تولد مواجه شود. مردم به دلیل رکود اقتصادی علاقهای به افزایش جمعیت ندارند. البته مسئولان معتقدند اوضاع اقتصادی مردم درآن حد بد نیست که احساس ناامنی کنند، بلکه مجردها چندان علاقهای به ازدواج نشان نمیدهند. یکی از کارهای ابتکاری ژاپن، ساخت رباتی شبیه کودک انسان است که میخندد، گریه میکند، عطسه میکند و وقتی آن را قلقلک بدهید کلی میخندد. در واقع دانشجویان رباتیک دانشگاه سوکوبای ژاپن با ساخت این ربات میخواهند احساسات مردم را برانگیخته و آنها را به فرزند داشتن تشویق کنید. اما طبق نظرسنجیها مشخص شده ژاپن بدترین کشور برای مادران شاغل است. شرایط مادران برای فرزندآوری چندان مناسب نیست و اگر زنی بخواهد فرزندی داشته باشد با کارش بشدت مشکل پیدا میکند و مردها چندان به زنها در بچهداری کمک نمیکنند. در حالی که در آلمان و سوئد و آمریکا مردها به طور متوسط روزانه سه ساعت به همسرانشان در نگهداری فرزند کمک میکنند، اما در ژاپن این میزان فقط یک ساعت است و دولت در نظر دارد تسهیلات بهتری برای زنان شاغل در نظر بگیرد.
آلمان
آلمان نیز یکی از کشورهایی است که با بحران کمجمعیتی و سالمند شدن کشورش مبارزه میکند. دولت آلمان سالانه 265 بیلیون دلار در زمینه کمک به خانوادهها برای فرزندآوری تخصیص داده است. در حقیقت مردم آلمان علاقهای به بچهدار شدن ندارند و دولت تاکنون موفقیتی در زمینه علاقهمند کردن آنها به بچهدار شدن نداشته است.
Mentalfloss / مترجم: نادیا زکالوند
جام جم سرا:برخلاف قانون سابق اکنون دختران مجرد و ایرانیان مقیم خارج نیز میتوانند سرپرستی کودکان بیسرپرست یا بدسرپرست را به عهده بگیرد، اما نکته اینجاست، با اینکه حدود یک سال از تصویب قانون جدید حمایت از کودکان بیسرپرست و بدسرپرست میگذرد، تاکنون همه آییننامههای اجرای آن تکمیل نشده، بنابراین برای رفع مشکل خانوادهها و کودکان بهزیستی بهتر است این آییننامهها هرچه زودتر تصویب و از سوی دولت ابلاغ شود.
با اجرایی شدن این آییننامهها تعداد کودکان در شیرخوارگاهها و مراکز شبه خانواده سازمان بهزیستی کاهش پیدا میکند، چون براساس قانون جدید شرایط واگذاری تسهیل شده و بچههای بیشتری میتوانند صاحب پدر و مادر شده و پدر ومادرهای زیادی نیز میتوانند صاحب فرزند شوند. اما این آییننامهها اکنون بین لوایح دولت گم شده و در اولویت بررسی مسئولان قرار ندارد.
محمد نفریه، معاون امور اجتماعی سازمان بهزیستی کشور درباره آییننامههایی که هنوز آماده نشدهاند به جامجم میگوید: برخی از آییننامههای اجرایی مانند نحوه تنظیم شناسنامه کودکان بهزیستی یا واگذاری سرپرستی آنها به ایرانیان مقیم خارج از کشور تنظیم شده و به هیات وزیران فرستاده شده، اما هنوز تصویب و ابلاغ نشده، چون برای اجرایی شدن باید در کمیسیون اجتماعی مطرح شود و در هیات وزیران به تصویب برسد.
صدور شناسنامه برای کودکان
براساس ماده 22 قانون جدید بعد از صدور حکم قطعی سرپرستی مفاد حکم از سوی دادگاه به اداره ثبت احوال و بهزیستی ابلاغ شده و اداره ثبت احوال مکلف است نام و نامخانوادگی کودک و مفاد حکم سرپرستی را در اسناد سجلی و شناسنامه سرپرست یا سرپرستان وارد کند به این شکل در شناسنامه درج میشود که کودک فرزند خوانده است و اولیای واقعی او کیست.
این درحالی است که این ماده قانون برای زوجهایی که میخواهند سرپرستی کودکی را قبول کنند، خوشایند نیست، چون آنها تمایل ندارند اطرافیانشان از این ماجرا خبردار شوند، اما به اعتقاد برخی کارشناسان اینکه نسب واقعی کودک در شناسنامه اش درج شود از لحاظ شرعی و قانونی مهم است، به همین دلیل در تبصرههای قانون جدید تاکید شده نسب واقعی کودک در اسناد سجلی او درج شود.
فاطمه رضایی، کارشناس حقوق کودکان سازمان بهزیستی به جامجم میگوید:این روند چون جزئیات زیادی دارد، به آییننامه اجرایی ارجاع شده، به همین دلیل هنوز مشخص نیست که مفاد حکم در شناسنامه درج میشود یا شماره حکم، چون شناسنامههای جدید برای درج چنین مطالبی جا ندارند. بنابراین باید منتظر آماده شدن آییننامه اجرایی آن بود که قرار است از سوی سازمان ثبت احوال ارائه شود.
به گفته رضایی، بهزیستی پیشنویسی دراین باره به ثبتاحوال ارائه کرده و مهم این است که بهدلیل منافع کودک و خانواده سوابق مربوط به کودک در اسناد محرمانه درج شود، بنابراین سوابق از بین نمیرود و در اسناد ثبت احوال باقی خواهد ماند.
وی درباره تفاوت قانون قدیم با قانون جدید درباره نحوه تنظیم شناسنامه کودکان بهزیستی ادامه میدهد: براساس ماده 14 قانون سابق اسم واقعی پدرو مادر در شناسنامه کودک درج نمیشد و فقط مفاد حکم در اختیار اداره ثبت قرار میگرفت. این درحالی است که با توجه به فرهنگ کنونی جامعه خانواده تمایل دارد فرزندخواندگی را پنهانی انجام دهد، به همین علت بیشتر خانوادهها برای فرزندخواندگی نوزادان را انتخاب میکنند، اما باید اشاره کرد در جلسات مشاورهای که برای مادر و پدر خواندهها برگزار میشودکارشناسان تاکید میکنند فرزندخواندگی را نباید پنهان کرد، زیرا بهتر است در زمانی مشخص به کودک و اطرافیان او این موضوع توضیح داده شود.
رضایی یادآور میشود: باید فرهنگ حال حاضر جامعه تغییر کند و شخصی از فرزند خوانده شدن یا قبول فرزندخواندگی ناراحت نباشد، وقتی چنین فرهنگی در جامعه ایجاد شود درج مشخصات والدین اصلی کودک در شناسنامه او ایرادی نخواهد داشت.
ایرانیان مقیم خارج و فرزندخواندگی
براساس قانون قبل که مصوب سال 53 بود فقط اشخاص مقیم ایران میتوانستند کودکی را به فرزندخواندگی بگیرند، به این شکل اتباع بیگانه بهدلیل اینکه در کشورمان ساکن بودند میتوانستند فرزند خوانده داشته باشند، اما ایرانیان مقیم خارج از کشور نمیتوانستند براحتی کودکی را به فرزندخواندگی بگیرند، برای رفع این مشکل در قانون جدید، تابعیت ایرانی در نظر گرفته شد، بنابراین چه ایرانیانی که مقیم کشورهستند و چه آنها که خارج از کشور زندگی میکنند، میتوانند سرپرستی کودکی را به عهده بگیرند.
تا قبل از تصویب قانون جدید ایرانیان مقیم خارج کشور برای به فرزندخواندگی گرفتن کودکان دردسرهای زیادی را متحمل میشدند، برای نمونه آنها مجبور بودند اقامتگاهی در ایران را به مسئولان معرفی کرده و بهصورت موقت شش ماه در ایران ساکن شوند. به این ترتیب بعد از این مدت آنها با اخذ اجازه از دادستان از کشور خارج میشدند.
رضایی میافزاید: اما اکنون ابزار نظارت در خارج از کشور نیز فراهم شده و ما میتوانیم از طریق سفارتخانه، سرکنسولگریها یا موسسات فرزند خواندگی کشورهای دیگر از وضع کودکانی که در کشوری بجز ایران به فرزندخواندگی سپرده شدهاند، باخبر شویم. براساس آییننامه اجرایی این قانون ایرانیان مقیم خارج از کشور باید درخواست ومدارک خود را به سفارتخانههای ایران تحویل بدهند و پس از بررسی مدارک اگر شرایط خانواده مناسب بود زوج متقاضی برای انتخاب و تحویل گرفتن کودک به ایران سفر میکنند.
دختران مجرد و فرزندخواندگی
براساس قانون جدید دختران مجرد نیز میتوانند سرپرستی کودکان مونث را به عهده بگیرند، زیرا مسئولان سازمان بهزیستی براین باورند که داشتن یک خانواده تک سرپرست بهتر از نگهداری کودکان در مراکز شبه خانواده است، اما هر دختر و زن مجردی نمیتواند کودکی را به فرزندخواندگی بگیرد، برای نمونه چنین شخصی باید دستکم 30 سال داشته، از موقعیت اجتماعی و فرهنگی مناسبی برخوردار بوده وبه اصول و ارزشهای کشورپایبند باشد، افزون براین دختران مجردی میتوانند سرپرستی کودکی را به عهده بگیرند که شرایط ازدواج برای آنها بعید، سن ازدواج شان گذشته یا سن باروری آنها سپری شده باشد.
به گفته معاون امور اجتماعی سازمان بهزیستی کشور اکنون استانهایی وجود دارند که در آنها سرپرستی کودک به دختران مجرد واگذار شده است. وی درباره صدور شناسنامه برای چنین کودکانی عنوان میکند: فعلا به این افراد سرپرستی کودک به صورت موقت داده میشود و تا مرحله شش ماه واگذاری موقت به پایان برسد آییننامههای مربوط نیز آماده شده و آن وقت میتوان برای کودک شناسنامه صادر کرد.
انتقال اموال به نام فرزندخوانده
براساس ماده 2 قانون قبلی، هدف از سرپرستی تامین منافع مادی و معنوی طفل عنوان شده بود، اما در این باره راهکار مناسبی ارائه نشده بود، به این علت سازمان بهزیستی دستورالعملی داخلی تدارک دیده بود و براساس آن به افرادی که قصد سرپرستی کودکان را داشتند پیشنهاد میداد تا قسمتی از دارایی خود را به نام او کرده یا برای این کار در آینده وصیت یا تعهد به انتقال دهند.
کارشناس حقوق کودکان سازمان بهزیستی درباره تفاوت قانون قدیم و جدید حمایت از کودکان بیسرپرست و بدسرپرست تصریح میکند:در قانون جدید این دستورالعمل به شکل قانون درآمده، اما چون همیشه موضوع سرپرستی نسبت به اموال برای کودک برتری دارد، در ماده 14 و 15 قانون جدید آورده شده اگر سرپرستی به مصلحت طفل باشد و امکان تملیک اموال نباشد، فرد باید تعهد به انتقال اموال بدهد و چنانچه این امکان نیز وجود نداشت دادگاه میتواند این تعهد را نیز نگیرد. این درحالی است که در موارد خویشاوندی این ماجرا به نفع کودک است. برای نمونه چنانچه دایی کودکی بخواهد سرپرستی او را به عهده بگیرد، اما اموالی نداشته باشد قطعا سرپرستی برای کودک مهمتر از داشتن اموال است.
رضایی درباره ازدواج فرزندخوانده با سرپرست نیز عنوان میکند: قانون شرایطی در نظر گرفته که چنین کاری را تقریبا غیرممکن میکند برای نمونه ازدواج باید به مصلحت فرزندخوانده باشد یا برای اینکار سازمان بهزیستی و دادگاه نیز باید مصلحت کودک را تائید کنند.
وی درباره دیگر آییننامههای این قانون یادآور میشود: ارگانهایی مانند نیروی انتظامی، ثبت احوال و دادگاهها، کارگزینی ادارات و سازمانهای بیمه مکلف شدهاند همکاریهای لازم را با سازمان بهزیستی داشته باشند.
افزون براین برخی افراد نیز هستند که بدون مراجعه به سازمان، سرپرستی کودکی را بهصورت غیرقانونی به عهده گرفته و اکنون برای گرفتن شناسنامه با مشکل روبهرو شدهاند، در آییننامه جدید راهکارهایی برای تعیین تکلیف چنین افرادی نیز پیشبینی شده است.
حمیدرضا الوند، مدیرکل دفتر امور کودکان و نوجوانان سازمان بهزیستی درباره افرادی که میتوانند سرپرستی کودکان را به عهده بگیرند به جامجم میگوید: براساس قانون جدید حمایت از کودکان بیسرپرست و بدسرپرست مصوب مهر 1392 که از سوی ریاست جمهوری ابلاغ شده خانوادههایی که پنج سال از زندگی مشترکشان گذشته و در این مدت صاحب فرزندنشدهاند میتوانند سرپرستی کودکان واجد شرایط را بهعهده بگیرند. علاوه براین زوجهایی که صاحب فرزند هستند نیز میتوانند با رعایت مقررات و براساس قانون فرزندخوانده داشته باشند.
به گفته وی، سرپرستی موقت یا امین موقت و خانواده امین از روشهای دیگر سرپرستی کودکان است.
به این شکل که سرپرستی موقت برخی از بچهها که جد پدریشان در قید حیات است، اما صلاحیت نگهداری از کودکان را بهدلیل حکم مراجع قضایی برای مدت مشخصی از دست دادهاند، می توان به افراد واجد شرایط داد.
این درحالی است که براساس قانون قبلی کودکان با حداکثر 12 سال سن میتوانستند فرزندخوانده شوند، اما در قانون جدید این سن به 16 سال افزایش یافته است، الوند یادآور میشود: شاید این سوال برای برخیها پیش بیاید که چه افرادی راضی به سرپرستی کودکان شانزده ساله میشوند، اما چون دراین قانون بحث سرپرستی موقت نیز مطرح است و کودکانی هستند که اولویت واگذاری سرپرستی موقت آنها به اقوامشان مهیاست این نکته در نظر گرفته شده است.
افزون بر این، سیاست سازمان بهزیستی کشور به شکلی است که اگر بچهها یک روز در محیط خانوادهای مناسب باشند بهتر از این است که تمام عمر خود را در مراکز یا موسسههایی حتی با بهترین امکانات روز دنیا بگذرانند. به گفته وی قانون قبلی سرپرستی کودکانی را امکانپذیر میکرد که پدر مادر و جد پدریشان بهعنوان اولیای قهری در قید حیات نباشند، اما براساس قانون جدید کودکان بد سرپرست نیز براساس ضوابط خاص شرایط فرزندخواندگی پیدا میکنند.
افتخاری به نام سرپرستی کودکان
براساس قانون جدید میتوان سرپرستی کودکان بدسرپرست و بیسرپرستی که تا 16 سال دارند به افراد متقاضی و واجد شرایط سپرد، در این میان اغلب افرادی که قصد به عهده گرفتن سرپرستی کودکی را دارند تمایل دارند نوزادانی را که در شیرخوارگاههای بهزیستی نگهداری میشوند، به فرزندخواندگی بگیرند، این در حالی است که بخش زیادی از کودکان بهزیستی اکنون خردسال هستند، به همین دلیل کمتر شخصی حاضر است سرپرستی دائم آنها را به عهده بگیرد. نکته اینجاست فرهنگی در جامعه حاکم است که فرزند خوانده داشتن یا فرزندخوانده بودن را مناسب نمیداند، به همین دلیل زوجهایی که تصمیم به چنین کاری میگیرند دست به ظاهر سازی میزنند، آنها اغلب نوزاد شیرخوار را انتخاب کرده و در جمع اقوام خود وانمود میکنند که برای انجام کاری مجبور هستند مدتی را در شهر دیگری سپری کنند به این شکل آنها پس از اینکه کار سرپرستیشان انجام شد ادعا میکنند صاحب فرزند شدهاند. نکته اینجاست که به سرپرستی گرفتن کودکان بهزیستی باید مایه افتخار افراد باشد نه اینکه آنها این موضوع را پنهان کرده و با فاش شدن این راز در آینده سبب آسیب دیدن روحی و روانی کودک شوند.
کودکان کمتوان ذهنی و استثنایی مراکز بهزیستی گروه دیگری از کودکان بهزیستی هستند که بیشتراز دیگران در معرض آسیب قرار دارند، اما نیکوکاران آنطور که بایدوشاید برای برطرف شدن نیازهای آنها تلاش نمیکنند، زیرا در بیشتر مواقع خانوادههایی که این کودکان را از نوزادی یا خردسالی به فرزندخواندگی قبول میکنند با گذشت زمان به این نتیجه میرسند که از عهده نگهداری آنها برنمیآیند به همین دلیل این کودکان را به مراکز بهزیستی بر میگردانند.
این درحالی است که افرادی که تمایل به سرپرستی این کودکان دارند باید حساب شده تر عمل کنند، زیرا این کودکان خیلی زودبه آنها وابسته شده و وقتی دوباره به مراکز بهزیستی سپرده میشوند بیشتر از قبل آسیب میبینند. افزون براین باید یاد آور شد هرچند نگهداری از کودکان کمتوان ذهنی و استثنایی دشوار است، اما نیکوکاران میتوانند با مراجعه به مراکزی که از این کودکان نگهداری میشود به آنها روحیه بدهند، برای نمونه افراد خیر میتوانند چنین کودکانی را با هماهنگی با مسئولان مرکز برای تفریح به پارک برده و لحظات شادی را برای آنها فراهم کنند.(مهدی آیینی / گروه جامعه)
جام جم سرا: گفت: «اگر باز هم به دنیا بیام بازم همینکار رو انجام میدم!»
- چرا؟
- چون با این شغل هم خودم راضیام، هم خانوادهام و هم اون بالایی ازم راضیه! من عاشق اینم که مردم رو نجات بدم شاید اون بالایی هم ما رو نجات بده!
راستش حرف هاش برایم عجیب بود ولی بوی تلخ حرفها و خاطراتش صداقت حرف هاش رامعلوم میکرد و همین موضوع، هادی و کارش را برایم جذابتر میکرد. شروع کرد از ماجراها و اتفاقهایی که توی یک روز و یک ماه و یک سال برایش رخ داده بود و من با چشمهایی گرد شده فقط مانده بودم که چطور میشود آدم این چیزها را ببیند و باز هم سرپا باشد و استخوانهایش تیر نکشد و باز هم بتواند سر آسوده روی بالش بگذارد. ساعتها حرف زدیم و تمام مدت فقط مات و مبهوت اتفاقهایی بودم که او و همکارانش دیده بودند.
به قدری وجه هضم نشدنی اتفاقها ضخیم بود که تازه سریالهای «آتش نشانها» را باور میکردم و چه بسا پیش خودم میگفتم: «تازه توی فیلم خیلی چیزا رو نمیتونن بگن!» چیزهایی که همینجا هم نمیتوان حرفش را زد.
تشخیص واقعیت
اگر از نردبام بالا رفتن و پریدن توی آتش و نجات یک دختر بچه واقعی است، اگر بعد از نجات دختر، جان دادن واقعی است، پس واقعیت من و امثال من چیست؟ اگر امثال امید عباسی، علی خورشیدفر و حمید آذری که هرکدام یکطوری خودشان را برای زندگی مردم فدا کردند، زندگیشان واقعی بوده است، پس چرخیدن بیهوده ما توی خیابانها چه معنی میدهد؟ آیا دنیاهای ما یکی است؟
چرا دنیای من با یک آتشنشان این همه فرق دارد؟ مثل زمین و آسمان.
معلوم بود رد خیلی از اتفاقها در روحیه هادی جا مانده و همچنان نمیتواند اولین جان دادنی که دیده را فراموش کند. از این حیث شاید خیلی از شغلها را بشود شبیه آتش نشانی دانست اما کسی را که اینطور به آتش بزند، میشود فقط شاغل و کارش را فقط یک شغل دانست؟
نجات جان، چه انسان، چه حیوان
هادی از وقتهایی گفت که کار از کار گذشته بود. اما از ماجراهای جالب هم گفت. از نجات یک گربه گفت و شروع کرد به خندیدن: «یادم نمیره اون شب رو. زنگ زدن که بریم برای نجات. ما هم حاضر شدیم و توی ماشین نشستیم و تازه فهمیدیم موضوع فقط گیر کردن سر یک گربه بین حصار سیم خارداره. چند دقیقه طول کشید تا رسیدیم و دیدیم کلی آدم جمع شده. سریع یکی از بچهها رفت بالا و گربه رو آزاد کرد. همه دست و سوت میزدن. ما هم نمیدونیم چرا، ولی یه حس خوبی داشتیم. خلاصه که تا چند وقت همهاش صحبت اون گربه بود.»
کارهایی هم هست که هادی نه در شیفت، بلکه در ساعتهای استراحت انجام میدهد، مثل باز کردن آسانسور برای همسایههایی که گیر میکنند یا جلوگیری از آتش سوزی در محل سکونتش. از هادی پرسیدم: «توی یک روز عادی چه اتفاقی حالت رو خوب میکنه؟»
زندگی برای کسی دیگر
گفت: «شیرینی این شغل اینه که میدونی خودتو فراموش کردی و داری ۲۴ ساعت برای یه نفر دیگه زندگی میکنی. شاید توی ظاهر ساده نباشه اما همینکه بهش فکر میکنیم حالمون خوب خوبه!» بعد هم لبخند زد و گفت: «وقتی یکی از این همه آدم «فقط یک نفر» دعامون میکنه، انگار دنیا رو به ما دادن. وقتی یه پیرزن بهمون میگه خدا حفظتون کنه، نمیدونی چقدر حال میده».
۲۴ ساعت زندگی یک آتشنشان
هادی ۶ صبح ماشینش را تحویل میگیرد و بعد همراه همکارانش با نرمش و ورزش بدنشان را گرم میکنند تا هر لحظه آماده خطر باشند: «هیچ نظمی توی ساعتهای یک روز ما نیست. هر ۲۴ ساعت یه شکلی میگذره چون حادثه هیچ وقت خبر نمیکنه!»
وقتی که به ایستگاه رسیدم، تازه از عملیات برگشته بودند و میشد بوی دود را از چند متری حس کرد ولی با این حال به خاطر اینکه مبادا دوباره زنگ ایستگاه بخورد فقط به تکاندن خاکسترها و زدن آب به صورتشان اکتفا کردند. میدانید این عجیب است که توی هر حالتی ممکن است صدای زنگ ممتد بلند را بشنوند. هادی از روزهای اولش گفت و استرسی که همیشه توی دلش بود. هر آن فکر میکرده میخواهد زنگ به صدا درآید. گفت: «هر کاری که میکردم یه گوشم به زنگ ایستگاه بود و همش میگفتم نکنه الان زنگ بخوره. همش نگران بودم و خیلی وقتها به این فکر میکردم که نکنه الان یه نفر شیر گاز رو باز گذاشته یا یه نفر آتیش سیگارش رو انداخته توی سطل پلاستیکی آشغال. ساعتها توی این فکرها بودم. واقعا طول کشید تا عادت کنم به صدای زنگ.»
توی ایستگاه که رفتم ۴ در بزرگ بود که جلوی هر کدام یک ماشین سنگین که تانکرهای آب داشتند پارک کرده بودند. ۳ موتور و یک نیسان هم بود. یک میله ۷ متری هم چند متر آنطرفتر از ماشینها یک سرش توی زمین بود و ادامهاش میرفت تا طبقه سوم. یک بالشتک بزرگ هم پایینش قرار داشت که برای فرود امن تعبیه شده بود. یک اتاقک شیشهای قبل از شروع پلهها بود که چند نفر در آن نشسته بودند و دستگاههای بیسیم را مدام چک میکردند و از توی دستگاه بیسیم یکسره صدای خشدار یک نفر میآمد به اسم مرکز. بعد راه پله شروع میشدکه میرفت تا طبقههای دوم و سوم. یکی از پاگردها آنقدر بزرگ بود که یک میز پینگپنگ گذاشته بودند و دو نفر داشتند بازی میکردند. در طبقه سوم چشمم به آشپزخانه بزرگی افتاد. تلویزیونی هم بود که اخبار نشان میداد. چند نفر تلویزیون تماشا میکردند و لابد یک گوششان به اخبار بود و یک گوششان هم به زنگ ایستگاه. از سالن بزرگ بین آشپزخانه و خوابگاه که میگذشتم، سوراخ بزرگ دیدم که میله ۷ متری از آن رد شده بود و به سمت پایین میرفت. وقتی از آنجا به پایین نگاه کردم سرم گیج رفت و گفتم اگر کسی نتواند دستش را بند کند چه؟
هادی جوابم را داد: «این کار مثل رانندگی میمونه اولش فکر میکنی یاد نمیگیری ولی وقتی هم یاد گرفتی دیگه فراموش نمیکنی.»
زنگها برای چه به صدا درمیآیند
خیلی هیجان انگیز بود تصور اینکه زنگ ایستگاه میخورد و آنها از خوابگاهشان در طبقه سوم یک راست خودشان را به میله میرسانند و آن را بغل میکنند و سر میخورند پایین. همینکه ازش راجع به میله پرسیدم، خندید: «یه شب که پشت سر هم ماموریت رفته بودیم و خیلی خسته بودم روی تخت دراز کشیدم و ظرف ۱۰ ثانیه خواب رفتم. یهو زنگ خورد. مثل همیشه پریدم و میله رو گرفتم و رفتم پایین. توی خواب و بیداری فکر میکردم هنوز با کف زمین فاصله دارم، واسه همین به قول معروف ترمز نکردم و با همون سرعت اول رسیدم پایین و یه آن مغز استخونم تیر کشید. خلاصه که یک هفته رفتم مرخصی و هنوزم کمرم گاهی اوقات درد میگیره.»
تمرینهای سخت
وقتی از آمادگی بدنی آتشنشانها پرسیدم از تمرینهای سختی که هر روز انجام میدهند گفت. از اینکه باید همهشان از ساعت ۸ تا ۹ صبح توی محوطه ورزشی ایستگاه فقط بدوند و گرم کنند. از تستهای ورزشی هر ماه گفت که از آنها گرفته میشود و از اینکه همیشه باید وزنشان متناسب باشد و چند کیلو اضافه وزن یعنی حذف از عملیاتها که این مسئله برای کسانی مثل هادی و دوستانش که به قول خودشان عشق ماموریت دارند خیلی سخت است. برای همین همیشه حواسشان به وزنشان هست. دو روز در هفته هم باید یک جور مانورهای خاص انجام بدهند. با وسایل سنگین از یک دیوار ۸ متری بالا میروند و با طناب میآیند پایین. مثل اینکه در یکی از همین مانورها بودند که زنگ میخورد و با همان خستگی مجبور میشوند بروند به یک حادثه آتش سوزی در بازار. آنها برای وارد شدن توی کوچه پس کوچههای بازار با مشکل روبهرو بودند. از ۳ ایستگاه مختلف میآیند و با وصل کردن شلنگهای مخصوص خودشان را نزدیک مغازه آتش گرفته میرسانند و بعد از ۶ ساعت کار، بالاخره آتش خاموش میشود. حساب اینکه چقدر خسته میشوند کار سختی نیست.
صمیمی با زندگی
هادی گفت که به طور متوسط فقط میتوانند روزی ۴ ساعت روی تختها بخوابند چون به خاطر بودن در نقطه شلوغ شهر دائما صدای زنگ میخورد و آنها هم ترجیح میدهند در ۲۴ساعت، به خواب عمیق نروند. هادی از جوانهایی هم گفت که قدرت تحمل چنین شرایطی را ندارند و خیلیهایشان رفتند به سراغ کارهای اداری. از سختی عملیاتها گفت و ضعف روحی برخی از کارآموزان و افرادی که نتوانستند تحمل کنند. از شجاعتها هم گفت. از کسانی که بیباکانه نردبامهای ۱۵ متری را میگذارند کنار دیوار و بدون ترس خودشان را به دل آتش میرسانند و چه بسا در مواردی که این کار غیر ضروری باشد مورد تنبیه هم قرار بگیرند چون اولین شرط برای یک آتشنشان سلامتی است. هادی گفت: «آتش نشان باید سالم باشه تا بتونه یک نفر دیگه رو نجات بده. کسی که با بیعقلی و فقط از سر خودنمایی خودشو میزنه به آتیش، جایگاهی نداره.»
از گپ زدنها گفت. در روزهای عادی که کمتر زنگ میخورد، بعد از ظهرها همراه با فرمانده و بچهها دور میز بزرگ آشپزخانه مینشینند و گل میگویند و گل میشنوند. از مشکلات میگویند و هرکس خواستهای که دارد را مطرح میکند. خیلی وقتها کارهای خیر هم انجام میدهند. مثل صندوقی که همه در آن سهیم میشوند.
از ناهار و شامهایی گفت که روی میز آشپزخانه میماند و سرد میشود چون آنها رفتهاند سراغ اتفاقی جدید. در کنارش از جو صمیمی و به قول خودش «باحال» بچهها و فرماندهشان هم گفت و کلی خاطره از شیطنتهایشان.
فلسفهای برای خنده و شادی
راستش بین تعریف خاطرههایش آنقدر خندید که بدجور به او غبطه خوردم. اصلا احساس اینکه این آدمها این همه خطر توی زندگیشان میبینند و باز این همه میخندند عجیب بود برای همین از او پرسیدم: «همیشه اینقدر میخندی؟»
گفت: «قبل از اینکه این شغل رو داشته باشم اینجوری نمیخندیدم. اما وقتی دیدم هر عملیات میتونه آخرین عملیات من باشه، وقتی دیدم ممکنه برای آخرین بار باشه که رفیقهام رو میبینم، باعث شد تا میتونم بخندم و سعی کنم با همه خوب باشم. با اتفاقهای عجیب و وحشتناکی که من میبینم، وقتی میبینم یه سهلانگاری کوچیک، جون یه خانواده رو گرفته، تازه میفهمم زندگی میتونه کوتاهتر از اونی باشه که ما فکر میکنیم چه برای سایرین، چه آتشنشانها!» در طول روز خیلیها به ایستگاه زنگ میزنند و مزاحم میشوند، خیلیها زنگ میزنند و مشاوره میگیرند، خیلیها هم به ایستگاه مراجعه میکنند. مثل کسانی که حلقه یا النگو در دستشان گیر کرده. میآیند تا با سنگ فرز حلقه یا انگشتر را برایشان ببریم. چند ساعت یک بار هم باید شیفت همان اتاقک شیشهای را بگذرانند و به پیامها گوش کنند.
ما که قانعیم
از هادی رک و راست پرسیدم: «از امکانات اینجا راضی هستین؟ نردبومهاتون خراب نیست؟»
او هم گفت: «نردبومها که پیشرفته هستن و از کامپیوتر دستور میگیرن. توی این ایستگاه دو تا نردبوم داریم که هر دو سالم هستن. امکانات هم خب مسلمه که اگه بیشتر باشه ما راحتتر کار میکنیم. اگه مزایا بیشتر باشه دیگه دنبال شغل دیگه نمیریم. ولی الان هم که در حد معمولی امکانات و مزایا داریم باعث نمیشه کارمون رو انجام ندیم. ما وظیفمون از خود گذشتگی برای مردمه. من و امثال من به همهچی راضیایم. مشکلی نیست. ولی بعضی از جوونا که میان به همه چی اعتراض دارن. مثلا میگن باید اتاق خوابها نهایتا دو تخته باشه. باید توی هر اتاق یک تلویزیون باشه. باید امکانات تفریحی زیاد باشه. اما بعضی هم قانعند.»
تا قبل از ساعت ۴ صبح، دو بار دیگر از آن ایستگاه برای عملیاتهای مختلف چند نفر اعزام شدند و یک ساعته برگشتند. ساعت ۴ صبح بود که خواستم برگردم. تقریبا یک روز کامل توی یک ایستگاه آتش نشانی بودم و چشمهایم از خستگی سرخ شده بود. توی اتاقک شیشهای نشستیم تا آخرین چای را بخوریم. من و هادی و محسن یکی از همکاران هادی. از وقتی من آنجا رفتم ۵ بار زنگ ایستگاه خورده بود و مصاحبه ما دائم نیمه کاره میماند. شیفت بیسیم هادی ساعت ۶ تمام میشد و ساعت ۷ هم کمکم آماده میشد که برود خانه. چای آخر را در سکوت خوردیم. از هادی و محسن خداحافظی کردم. از ایستگاه بیرون زدم. هادی و محسن از اتاقک شیشهای برای من دست تکان میدادند و من با خودم فکر میکردم «چقدر خوب که شماها هستین!».
راه افتادم توی خیابان. هوا خنک بود و آسمان تاریکِ تاریک، اما نور قرمز و زرد ایستگاه آتش نشانی فضای آن حوالی را گرمِ گرم کرده بود. (حمیدرضاحافظی/ایران)
جام جم سرا: شامگاه 20 تیرماه سال 91 مردی آشفته راهی کلانتری 125 اکباتان شد و ادعا کرد همسر 27 سالهاش به طرز مرموزی کشته شده است. این مرد به مأموران گفت: ساعت 5:10 شب وقتی از محل کار به خانه رسیدم در کمال ناباوری دیدم که «پریا» روی زمین افتاده است و روی میز کنار پریا یک بطری نوشیدنی بود. گمان کردم همسرم از آن مصرف کرده و بیهوش است اما هر چه صدایش کردم جواب نداد و متوجه شدم همسرم دیگر نفس نمیکشد.
این مرد ادامه داد: همسرم قصد خودکشی داشته و به احتمال زیاد به همین دلیل دست به این کار زده است.
با ادعاهای این مرد جوان، تیمی از مأموران اداره 10 پلیس آگاهی به همراه بازپرس جنایی پا به خانه مذکور گذاشتند و همزمان با انتقال جسد پریا به پزشکی قانونی و تأکید بازپرس جنایی برای مشخص شدن علت مرگ، تجسسهای میدانی از سوی کارآگاهان نیز کلید خورد.
مأموران وقتی به بررسی و جستوجو در خانه این زوج جوان پرداختند، در وسایل شخصی تعداد زیادی فیلمهای جنایی کشف کردند. این در حالی بود که «محمد» روزهای آخر به خانواده همسرش هشدار داده بود که پریا قصد خودکشی دارد. با به دست آمدن این سرنخها تحقیقات و بررسی از خانواده پریا در دستور کار پلیس قرار گرفت.
پدر پریا در بازجوییها به پلیس گفت: پریا و محمد مدتی با هم اختلاف داشتند و دائم درگیر بودند. حتی روزی محمد به خانهمان آمد و گفت که پیش یک فالگیر رفته و آنها گفتهاند دخترم قصد خودکشی دارد. او به ما هشدار داده بود اگر بلایی سر دخترم بیاید مقصر نیست و من به این حرفهایش مشکوک هستم.
کارآگاهان که به شوهر پریا مظنون بودند وقتی در نظریه پزشکی قانونی علت مرگ خوردن سیانور شناخته شد، ردیابیهای مخابراتی را روی موبایل شوهر قربانی متمرکز کردند و رد پای یک زن به نام «الهام» را به دست آوردند.
الهام پس از دستگیری به کارآگاهان گفت: من و محمد مدت کمی است که با هم آشنا شدهایم، او قصد ازدواج با مرا داشت و میگفت میخواهد از همسرش جدا شود. من نیز نمیتوانستم با حضور یک زن کنار وی زندگی کنم، به همین خاطر به او یک ماه فرصت دادم تا اگر توانست از همسرش جدا شود. با وی ازدواج کنم. از محمد شنیدم که میخواهد به همسرش سم بخوراند و او را بکشد اما من حرفهایش را جدی نگرفتم.
با اعترافات این زن، محمد دستگیر شد و در بازجوییها گفت: من پریا را نکشتم و نمیدانم چرا خودکشی کرده است.
وی افزود: احتمال میدهم نوشیدنیای که برای هدیه و سوغاتی یکی از دوستانم خریده بودم و گمان میکنم پریا از آن نوشیده آلوده باشد و من بیگناهم.
با وجود تناقضگوییهای محمد، بازپرس جنایی تهران با استناد به مدارک و پیامکهای به دست آمده پیش از حادثه که بین وی و پریا رد و بدل شده بود و اعترافات الهام، محمد را قاتل شناخت و کیفرخواست صادر شد.
در دادگاه
ساعت 10 صبح روز گذشته (5 مهر ماه) جلسه رسیدگی به پرونده قتل زن جوان در شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران برگزار شد. در ابتدای جلسه به ریاست قاضی «عزیزمحمدی» به همراه چهار قاضی مستشار، خانواده قربانی خواستار قصاص قاتل دخترشان و اشد مجازات برای وی شدند.
پدر پریا در جلسه به پنج قاضی جنایی گفت: پریا و محمد با هم کار میکردند. وقتی محمد به خواستگاری دخترم آمد با او روراست بودم و به او گفتم که پریا کم شنوا است و وی همه چیز را قبول کرده بود. او میگفت من به پریا علاقهمندم و به غیر از او با کسی دیگر ازدواج نمیکنم. اختلافات دخترم و دامادم زیاد شد. من حتی برای اینکه زندگیشان بقا پیدا کند کمک خرجشان بودم ولی این مرد به خاطر یک زن دیگر دخترم را به قتل رسانده است و خواستار قصاص وی هستم.
بعد از خواستههای این پدر گریان، محمد پشت تریبون دفاع ایستاد و گفت: قبول ندارم که پریا را من کشتهام. من راضی به مرگش نبودم و فقط به شوخی به الهام گفته بودم که همسرم را به قتل میرسانم. من و پریا با هم مشکل داشتیم و تصمیم گرفته بودیم از هم جدا شویم و بعد از آن قصد داشتم با الهام ازدواج کنم ولی به هیچ عنوان نمیخواستم وی را بکشم و من قاتل نیستم.
بنابر این گزارش، پس از اعترافات این مرد پنج قاضی عالی رتبه ویژه قتل برای صدور حکم وارد شور شدند و محمد را به اتهام قتل عمد به قصاص نفس -اعدام- محکوم کردند. (ایران)
جام جم سرا: پزشکان میگویند استرس در افراد چاق خطر ابتلا به بیماریهای مزمن همچون بیماریهای قلبی و دیابت نوع 2 را بیش از افرادی که وزن طبیعی دارند، تشدید میکند. به اعتقاد متخصصان زمانی که افراد چاق در معرض استرسهای طولانی قرار میگیرند، مقادیر زیادی ماده «اینترلوکین6» در بدن آنها آزاد میشود که این پروتئین موجب افزایش التهابات در بدن میشود. این در حالیست که افرادی با وزن طبیعی در شرایط پراسترس این واکنش بدن را تجربه نمیکنند.
به اعتقاد کارشناسان، این التهاب که به دنبال آزاد شدن اینترلوکین6 در بدن افراد چاق بوجود میآید موجب ایجاد شرایطی برای تشدید گرفتگی رگها، ابتلا به دیابت نوع 2، سرطان و بیماری کبدچرب میشود. بنابراین احتمال تشدید و ابتلا به بیماری در افراد چاق علی الخصوص در موقعیتهای استرس زا و با توجه به ترشح پروتئین اشاره شده به مراتب بیشتر است. در یک بررسی انجام شده توسط گروهی از متخصصان، افرادی با وزنهای مختلف طی دو روز در شرایط پراسترس قرار گرفتند که یکی از آنها یک مصاحبه شغلی دشوار و دیگری آزمون شفاهی ریاضی بود. پس از این مرحله از بزاق دهان این افراد برای سنجش تاثیر استرس بر فعالیتهای شیمیایی بدن نمونهگیری شد.
یافتههای این مطالعه نشان میدهد میزان ترشح ماده اینترلوکین6 در افراد لاغر به مراتب کمتر از افراد چاق است اما هر دو گروه در نخستین روز آزمایش واکنشهای شیمیایی یکسانی نسبت به استرس نشان دادند. با این حال ترشح این ماده در روز دوم آزمایش در میان آن دسته از افرادی که اضافه وزن داشته یا چاق بودند در مقایسه با روز گذشته دو برابر شده بود اما برای افراد لاغر به همان میزان روز نخست بود.
این نتایج نشان میدهد که استرسهای طولانیمدت تاثیرات جسمی بیشتری بر افراد چاق در مقایسه با افراد با وزن متناسب دارد و بهبودی پس از پایان استرس در این افراد نیز به صورت کندتری صورت میگیرد. در واقع انجام این آزمایشها در دومین روز نشان داد که به هر میزان فردی اضافه وزن داشته باشد مستعد التهابات بیشتری است. (ایسنا)
جام جم سرا: این واژه نخستین بار سال 1942 برای توصیف مادهای به کار رفت که علیه رشد ریزسازوارهها در حجم بالا تولید میشد. نخستین آنتیبیوتیک به نام پنیسیلین را الکساندر فلمینگ ساخت. آنتیبیوتیکها میتوانند با نابودکردن باکتریها جان بیماران را نجات دهند. آنتیبیوتیکها مانند هر داروی دیگری، مزایا و خطرات خاص خودشان را دارند.
آنتیبیوتیکها در برابر عفونتهایی که ریزسازوارهها پدید میآورند مؤثرند و برخی انواع آنتیبیوتیک در درمان بسیاری از انواع بیماریها مفید است. همچنین این داروها در درمان سرطان و حمله به سلولهای بیمار تخصص دارند. از آنها میتوان در درمان بیماریهایی در حیوانات نیز استفاده کرد. آنتیبیوتیکها در کنترل باکتریها و آسیبهای قارچی در میوهها و غلات نیز به کار میروند. متخصصان از مقادیر کم آنتیبیوتیکها در تحریک رشد حیوانات بهره میبرند و از آنها بهعنوان ماده نگهدارنده مواد غذایی نیز استفاده میشود.
ولی مصرف آنتیبیوتیکها راه رفتن روی لبه تیغ است. برای نمونه، باعث بروز عوارض جانبی و واکنشهایی در مصرفکنندگان میشود. استفاده بیش از حد از آنتیبیوتیکها به نوعی معضل جهانی تبدیل شده و بسیاری از بیماران حتی به طور خودسرانه اقدام به خرید آنتیبیوتیک و مصرف آن بهمنظور درمان عفونتهای باکتریایی میکنند که متاسفانه موجب مقاومت بدن در برابر داروهای ضدباکتری شده است.
آنتیبیوتیکها عوارض فراوانی دارند که از این میان میتوان به اسهال، حالت تهوع و استفراغ و حساسیت به نور اشاره کرد. علاوه بر نابودی باکتریهای مضر و بیماریزا، باکتریهای مفید برای بدن را نیز از بین میبرند. مصرف آنتیبیوتیکها بروز عفونتهای قارچی را نیز به دنبال دارد و از سوی دیگر، ممکن است واکنشهای حساسیتی در بیماران مستعد ایجاد کند و از همه مهمتر باکتریها با گذر زمان به آنتیبیوتیکها مقاوم میشوند.
پس باز هم تاکید میکنیم از مصرف خودسرانه آنتیبیوتیکها بپرهیزید، حتی اگر پزشک معالجتان چندی پیش و در زمان بیماریتان توصیه کرده باشد. (ضمیمه سیب)
مترجم: ندا اظهری
منبع: Edurite