مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

ناآگاهی زوجین از مسایل زندگی عامل طلاق است

جام جم سرا: «سعید گلستانی» افزود: با توجه به توافقی بودن طلاق‌ها هیچ راهکاری برای جلوگیری از افزایش این ناهنجاری اجتماعی نیست.

وی بیان کرد: با همکاری اداره بهداشت و درمان، آموزشگاهی در یکی از شهرک‌های همدان راه اندازی شده و زوجین قبل از جاری شدن صیغه عقد به مدت چهار ساعت در کلاس‌های آموزشی شرکت می‌کنند.

معاون پیشگیری دادگستری استان همدان اظهار کرد: برای عملیاتی شدن این هدف نشستی با مسوولان ثبت برگزار و مقرر شد دفا‌تر ثبت ازدواج علاوه بر معرفی زوجین به مراکز بهداشتی آن‌ها را به این مراکز آموزشی نیز معرفی کند.

گلستانی بیان کرد: دفا‌تر ثبت ازدواج تنها در صورت دریافت تاییدیه گذراندن دوره‌های آموزشی از سوی زوجین مجاز به ثبت ازدواج و جاری کردن صیغه عقد است.

وی راه اندازی بنیاد صیانت از خانواده را ضروری دانست و گفت: ایجاد این مرکز مردمی موجب جذب خیران و افراد نیکوکار و تلاش در راستای ترویج فرهنگ ازدواج آسان می‌شود.(ایرنا)


ادامه مطلب ...

زندگی با بدبینی تلخ می‌شود

در چنین حالتی همیشه برای کوچک‌ترین گفتار و رفتاری از سوی دیگران تفسیر و توجیه خاص خود را داریم آن هم از نوع بد و منفی آن. معمولا افرادی که دچار شک و ظن می‌شوند و افکار بدبینانه دارند این بدبینی را به همه چیز نسبت می‌دهند، مثلا کسی که تصور می‌کند دیگران قصد دارند موقعیت شغلی او رابه خطر بیندازند هر رفتار و گفتار همکاران خود را دلیل بر درستی شک و تردید خود دانسته و بابت هر رفتاری از سوی همکاران بدبین می‌شوند یا وقتی فردی به همسر خود شک کرده و به او بدبین می‌شود با کوچک‌ترین رفتاری افکار بدبینانه خود را واقعی دانسته و اگر همسرش به دلیلی دیر به منزل بیاید حتما تصور خیانت به او دست می‌دهد و این عدم اطمینان را به تمام اعمال همسرش تعمیم داده و او را خطاکار می‌داند. در واقع افراد با چنین خصوصیاتی همیشه دچار شک، بددلی، تشویش و نگرانی هستند و همین افکار فرد را دچار مشکلات زیادی می‌کند. افراد مبتلا به بدبینی ابتدا به خودشان آسیب می‌رسانند، آنان اضطراب و افسردگی بالایی را تجربه کرده و در مقابل فشارهای روانی‌شان شکننده‌تر بوده و با مشکلات بیشتری در زندگی فردی و اجتماعی‌شان مواجه می‌شوند، فرد بدبین و شکاک نمی‌تواند از روابط خود و زندگی عادی‌ لذت ببرد و طبیعتا احساس درماندگی می‌کند.

در به وجود آمدن افکار بدبینانه و سوء ظن عوامل متعددی دخالت دارند که همه ما حداقل بعضی از این عوامل را در زندگی خود احساس می‌کنیم:

فشار روانی و تغییرات مهم زندگی: در مورد بسیاری از افراد، افکار بدبینانه و مشکوک زمانی اتفاق می‌افتند که فرد دچار فشار روانی است یا تغییرات مهمی در زندگی او رخ می‌دهد. برای مثال زمانی که فرد با همسر خود مشکلاتی داشته باشد یا یکی از افراد خانواده و یا دوست بسیار صمیمی خود را از دست داده باشد،تمام این فشارها در به وجود آمدن افکار بد، سوءظن و شک دخالت دارند.

هیجانات فرد: هیجانات نقش عمده‌ای در رشد افکار مظنون و بدبینانه بازی می‌کنند و بر شیوه نگرش ما نسبت به خودمان و دیگران تاثیر می‌گذارد. وقتی خوشحال هستیم نگرش و دید مثبتی نسبت به دنیا و اطرافیان پیدا می‌کنیم، برعکس زمانی که خلق و خوی ما بد می‌شود، این امر باعث می‌شود دید منفی و بدبینانه‌ای نسبت به همه چیز داشته باشیم. از میان تمام هیجانات، اضطراب بیش از دیگر هیجانات در به وجود آمدن افکار بدبینانه نقش دارد و این تعجب‌آور نیست، در واقع می‌توان گفت این افکار خود نوعی اضطراب است. وقتی مضطرب هستیم، احساس خطر می‌کنیم و همین موجب نگرانی ما از تهدیدی که از طرف دیگران احساس می‌کنیم، می‌شود.

شعله‌ورکننده‌ها: در مورد برخی از افراد، شعله‌ورکننده‌های داخلی و خارجی بسیار قوی برای افکار بد و شک برانگیز وجود دارد. مثلا جدا شدن از همسر، مرگ یکی از والدین یا اضطرابی که بعضی‌ها در محل کار احساس می‌کنند، تا حد زیادی روی او تاثیر منفی داشته و این اضطراب باعث برانگیختگی او می‌شود. به این معنا که میزان حساسیت وی نسبت به همه چیز و همه کس زیاد شده به‌طوری که برای هرچیزی و در مقابل هر عاملی برانگیخته می‌شود و آنها را به‌عنوان عامل خطر می‌بیند.

برداشت‌های فرد: ما انسان‌ها وقتی تحت فشار روانی، اضطراب یا بی‌قراری هستیم به احتمال قوی، نوع تعبیر و تفسیرهایمان نیز منفی و بدبینانه، همراه شک و تردید خواهد بود. فکر می‌کنیم علت وقوع چیزهای ناخوشایند دیگران هستند و خیلی سریع نیز به این نتیجه می‌رسیم که مقصر اصلی تمام وقایع بد دیگران یا فلان عامل است در این حالت مثلا روی کوچک‌ترین صحبت دیگران ساعت‌ها فکر کرده و می‌خواهیم بدانیم منظور از فلان حرف چه بوده است.

استدلالی که داریم: یکی از عواملی که باعث افکار بدبینانه و سوء ظن ما می‌شود، استدلال ماست، یعنی این‌که ما چگونه می‌اندیشیم و چگونه در مورد امور قضاوت کرده و تصمیم می‌گیریم. بعضی از توهمات ما به قدری آزاردهنده و ناراحت‌کننده است که به هیچ وجه تفسیر و تشریح دیگری را نمی‌پذیرد. چنانچه شما بتوانید در مورد اولین افکار همراه سوءظن خود فکر کنید و تفسیر بهتری برای آن قایل شوید، کمتر احتمال دارد در این زمینه مشکلاتی داشته باشید.

واکنش افراد به افکار شک برانگیز

معمولا افراد واکنش‌های مختلفی نسبت به شک و تردید و افکار بدبینانه دارند که بعضی از این واکنش‌ها مفید و برخی غیرمفید است و شامل موارد زیر می‌شود:

1. اعتقاد بر این‌که شک، تردید و سوءظن شان واقعی است: برخی همیشه فکر می‌کنند بعضی از موقعیت‌ها بهترین فرصت برای دیگران است تا او را نابود کنند. نگاه‌های دیگران برای این دسته از افراد مشکوک بوده یا اگر اطرافیان آنان لبخند یا خنده‌ای هم داشته باشند حتی به خنده او هم شک می‌کنند برای این افراد تمام روابط جنبه خصمانه داشته و تیره و تار است و هیچ نوع رفتار دوستانه‌ای برایشان مفهوم نیست و همیشه فکر می‌کنند رفتار همه افراد در جهت آزار و اذیت آنهاست. زمانی که افکار بدبینانه، شک و سوءظن خود را باورمی کنیم به همه چیزهایی توجه می‌کنیم که این نوع باورهای ما را مورد تائید قرار دهند و در این راه هم از بدترین تعبیر و تفسیر‌ها استفاده می‌کنیم مثلا لبخند دوستانه همکار، دوست یا حتی نزدیکان خود را مشکوک و ناراحت کننده تفسیر می‌کنیم.

2. رفتارهای خود را براساس افکارمان شکل می‌دهیم: ما به محض این‌که فکر می‌کنیم که شک، تردید و افکار بدبینانه ما واقعی و درست است آن‌وقت رفتارهای متفاوتی پیدا می‌کنیم، به‌عنوان مثال وقتی در یک جمع هستیم به جای این‌که لذت ببریم و احساس خوبی داشته باشیم نگران تهدیدی هستیم که فکر می‌کنیم از سوی جمع به ما وارد خواهد شد و ترسان و نگران به نظر می‌رسیم، بنابر این نمی‌توانیم تعامل خوب و موثری هم با آنان داشته باشیم، طبیعی است دیگران هم فکر می‌کنند ما خودمان نیستیم و حالت عادی نداریم. افکار بد ما اجازه نمی‌دهند با دوستان، همکاران یا محیط اطراف ارتباط درستی داشته باشیم طبیعتا آنان هم بعد از مدتی سعی می‌کنند از ما دور شده و ارتباطی با ما نداشته باشند.

3. احساس اضطراب می‌کنیم: احساس خطر و تهدیدی که ما به‌واسطه داشتن افکار بد و مظنون به آن دچار می‌شویم به قدری قوی است که باعث اضطراب ما می‌شود از همه بدتر همین اضطراب باعث می‌شود ما همیشه گوش به زنگ خطر احتمالی باشیم. چنین اضطرابی باعث تشدید و محکم تر شدن افکار بد و شک و تردید می‌شود به طوری که آن هم به نوبه خود موجب افزایش اضطراب ما شده و به همین ترتیب حلقه معیوب ادامه می‌یابد.

4. احساس ضعف و ناتوانی و خلق و خوی بد داشتن: فکر این‌که همیشه دیگران در حال نقشه کشیدن برای ما هستند باعث می‌شود مدام احساس غم، اندوه، بدبختی و بیچارگی داشته باشیم هر چقدر خلق و خوی ما پایین باشد به همان نسبت افکار بد و شک بیشتر با ما خواهد بود، انرژی و توان انجام هیچ چیزی جز نگران شدن را نداریم، همیشه در خودمان فرو می‌رویم و تمام روابط اجتماعی خود را کم می‌کنیم و دچار احساس‌های متفاوتی هم می‌شویم مثلا احساس می‌کنیم هیچ کنترلی روی خود نداریم، گاهی همین افکار باعث می‌شود تمام احساسات نهفته و بدی که در باره خودمان داریم، بیدار شود و همین امرموجب تقویت احساس بی‌کفایتی در ما شده و خود را سزاوار تنبیه و مجازات می‌دانیم و در حالت بدتر دیدگاه منفی ما در مورد دنیای اطرافمان باعث می‌شود فکر کنیم تمام مردم ظالم و بی‌رحم هستند، زندگی به هیچ‌وجه عادلانه نیست و دنیا محل خطرناکی است.

سعی کنید با به کار بردن روش‌های زیر با افکار مشکوک و مظنون مدارا کنید. تمرین کنید که:

ـ می‌خواهم افکار با سوءظن کمتری داشته باشم.

ـ دوست ندارم به‌دنبال افکار، ترس‌ها و نگرانی‌های خود را واقعی و درست بدانم.

ـ اجازه نمی‌دهم این افکار اختلالی در زندگی‌ام ایجاد کند. می‌خواهم بر امور زندگی‌ام تسلط بیشتری داشته باشم.

ـ می‌خواهم به جای این‌که نسبت به دیگران مظنون و مشکوک باشم، رابطه و تعامل خوبی با آنان داشته باشم.

ـ می‌خواهم از زندگی لذت بیشتری ببرم.

می‌توانید با رعایت اصول زیر در مورد افکار بد و مشکوک خود تصمیمات درستی بگیرید:

ـ افکار و احساسات خود را به‌عنوان واقعیت مسلم در نظر نگیرید. هزاران فکر هر روز سراغ ما می‌آیند. این افکار بیش از آن‌که منطقی باشند، اتفاقی و تصادفی هستند. بنابراین نباید آنها را به‌عنوان واقعیت بپذیریم، چرا که بسیاری از این افکار نتیجه آنی واکنش‌های ما درباره آنچه می‌بینیم یا آنچه احساس می‌کنیم است.

ـ در مورد افکار خود به شواهد موافق و مخالف تکیه کنید. قبل از آن‌که بدانید افکار بدبینانه و مظنون‌تان درست و واقعی است، شواهد و مدارک را بررسی کنید.

ـ سعی کنید برای هر واقعه‌ای از تعبیر و تفسیر‌های دیگری هم استفاده کنید. روشی که شما برای تعبیر و تفسیر وقایع انتخاب می‌کنید می‌تواند تاثیر زیادی بر احساسات شما داشته باشد. باید در نظر داشته باشید که آیا ممکن است تعبیر و تفسیر‌های دیگری هم برای این وقایع که باعث شعله‌ور شدن افکار بد شما شده نیز وجود داشته است.

ـ یک بعدی فکر نکنید، همیشه ذهن خود را برای چیزهای دیگر نیز باز بگذارید. هیچ وقت سعی نکنید به‌دنبال پاسخ قطعی در مورد هر چیز باشید، گاهی مجبور هستیم با عدم قطعیت مدارا کرده و با آن بسازیم. مثلا اگر فردی در اتوبوس به‌طور ناخوشایندی به شما نگاه می‌کند ممکن است احساس کنید که نگاه این فرد همراه با دشمنی و عداوت با شما باشد در حالی که به هیچ‌وجه نمی‌توانیم به‌طور قاطع بدانیم که این فرد در آن لحظه واقعا به چه چیزی فکر می‌کند. پس ذهن خود را برای چیزهای دیگری آماده کنید و خیلی سریع هم نتیجه‌گیری نکنید.

راهکارها

سعی کنید با به کار بستن راهکارهای زیر بر افکار بد و مشکوک خود غلبه کنید:

با این افکا مدارا کنید: سازش کردن با این افکار مشکوک در واقع از بین بردن و خاموش کردن التهاب و هیجانی است که بر اثر این افکار در شما به‌وجود می‌آید. با این کار سعی کنید ذهن خود را در یک حالت تعادل و آرام قرار دهید.

با این افکار نجنگید: وقتی افکار بد و مشکوک سراغ شما می‌آیند با آنها نجنگید. وانمود کنید اتفاقی نیفتاده است. تحقیقات نشان داده‌اند وقتی سعی می‌کنیم به چیزی اصلا فکر نکنیم بیش از اندازه در ذهنمان ظاهر می‌شود.

روی آنچه انجام می‌دهید تمرکز کنید، نه آنچه فکر می‌کنید: افکار بد و سوءظن در تمام موقعیت‌ها سراغ ما می‌آیند مثلا در یک جلسه اداری، در جشن‌ها و مهمانی ها. بنابر این به جای غرق شدن در این افکار باید تلاش کنیم روی کاری که انجام می‌دهیم تمرکز داشته باشیم.

خلق و خوی‌تان را تغییر دهید: اگر بتوانید احساس خود را نسبت به خودتان و دنیای اطرافتان تغییر دهید، قادر خواهید بود که به‌طور قابل ملاحظه‌ای از تعداد افکار مشکوک و بد خود بکاهید.

سعی کنید تا جایی که امکان دارد آرام و ریلکس بوده و دوستانه رفتار کنید: فردی که رفتار آزاردهنده و ناخوشایندی نسبت به شما دارد شاید خودش هم نمی‌داند رفتارش چه تاثیری در شما داشته، پس او بدخواه و دشمن شما به حساب نمی‌آید.

عزت نفس خود را بالا ببرید: وقتی احساس بدی داریم تجربیات مثبت و خوبمان را نادیده می‌گیریم که همین امر باعث پایین آمدن عزت نفس‌مان شده و در نتیجه افکار بد بر ما غالب می‌شوند و خلق و خوی ما هم بد می‌شود. روی جنبه‌های مثبت امور تاکید و تمرکز داشته باشید تا شادابی و عزت نفس‌تان هم افزایش یابد.

معصومه اسدی / جام‌جم


ادامه مطلب ...

فوت‌وفن مقابله با دخالت دیگران در زندگی خود

جام جم سرا: با ازدواج شرایط زندگی افراد تغییر می‌کند و از جمله این شرایط، نقش‌های فرد در زندگی جدید است. فرد علاوه بر نقش‌هایی که در خانواده خود داشته از جمله فرزند، خواهر یا برادر بعد از ازدواج نیز نقش همسر، عروس یا داماد را برعهده دارد و این نقش‌های جدید وظایفی را به همراه می‌گیرد که فرد با مدیریت مناسب می‌تواند از بروز اختلاف جلوگیری کند.
بعد از ازدواج وتشکیل خانواده برقرار کردن تعادل و تعامل مناسب میان والدین و همسریکی از مهم‌ترین تکالیف زوجین است. از طرفی نیز سوء تفاهم و اختلاف با خانواده همسر برای زوجین امری اجتناب ناپذیر است. با ازدواج، زوجین با خانواده‌ای که تا کنون تعاملی با آن‌ها -به عنوان عروس یا داماد- نداشته‌اند وارد ارتباط می‌شوند. واقعیت این است که وقتی افراد ازدواج می‌کنند، به این موضوع توجه نمی‌کنند که با یک خانواده دیگر وصلت کرده‌اند. دقت کنید با یک خانواده نه با یک فرد. ممکن است این خانواده رسم و رسوم، رفتار‌ها، اعتقادات و عادت‌هایی برخلاف شما داشته باشند. زمانی که این اختلاف نظر‌ها یا تفاوت‌ها در زمینه‌های مختلف به شما و همسرتان سرایت کند، کشمکش و درگیری شروع می‌شود.


در ادامه راهکارهایی برای مدیریت بهترارتباط با خانواده همسر و نیز خانواده پدری ارائه می‌شود:
ذهنیت منفی خود را تغییر دهید. اینکه افراد چه نگرشی به خانواده همسر دارند بسیار مهم است؛ مثلا اگرخانم در خانواده‌ای بزرگ شده که خانواده پدر -از جمله مادربزرگ، پدر بزرگ، عمه و...- با دخالت کردن باعث ایجاد تنش و نارضایتی مادر شده‌اند در این حالت احتمالا خانم پیش داوری و نگرش خوبی به خانواده شوهر نخواهد داشت. همین عامل می‌تواند باعث پیشداوری و به وجود آمدن افکار منفی نسبت به رفتارهای خانواده همسرشود که آغاز کننده بسیاری از سوء تفاهم‌ها و تنش‌ها می‌شود.


به خانواده همسر خود احترام بگذارید. احترام به خانواده همسر جزو ضروریات یک ارتباط خوب است. حتی اگر به شما علاقه‌ای ندارند، رفتاری انجام ندهید که ارتباطتان بد‌تر شود. هرگز با آن‌ها با لحن بد صحبت نکنید و به آن‌ها توهین نکنید. به ارتباط با آن‌ها علاقه نشان دهید و به حرفشان توجه کنید.


در پی تغییر خانواده همسر خود نباشید. آن‌ها را همان طور که هستند بپذیرید. سعی کنید به جای اینکه منتظر بمانید آن‌ها رفتارخود را تغییر دهند شما با رفتاری معقول و سنجیده همراه با احترام و محبت شاهد تغییرات مثبتی در ارتباطاتتان باشید.


اختلافات و مشکلات خود را با خانواده‌هایتان در میان نگذارید. دربسیاری از مواقع بیان مشکلات با خانواده‌ها، ضمن اینکه راه رابرای دخالت در زندگی شما باز می‌کند، به علت نداشتن آگاهی و تخصص کافی و همچنین از سر دلسوزی راه حل‌هایی از طرف آن‌ها ارائه می‌شود که ممکن است اوضاع را از آنچه هست بد‌تر کند. دیگر اینکه نگرش منفی نسبت به همسر شما در ذهن خانواده‌ها ایجاد می‌شود که زمینه ساز اختلافات بیشتر خواهد شد.


علاقه خود را به آن‌ها نشان دهید، از صحبت کردن درباره کدورت‌های گذشته، اجتناب کنید وآن‌ها را متوجه این مسئله کنید که ارتباط خوب و صمیمانه به همراه احترام متقابل با آن‌ها یکی ازضروریات زندگی مشترک شماست.


گذشت کنید. گذشت به معنای فراموش کردن مسئله نیست، بلکه گذشت به معنای‌‌ رها کردن خود از خشم است. گذشت نشانه کنترل شما بر احساساتتان است نه ضعف شما. (سارا هجری - روان‌شناس بالینی/خراسان)


ادامه مطلب ...

دو چالش عمده در زندگی مشترک

جام جم سرا: به گفته یک مشاور و مدرس دانشگاه، بسیاری از محققان فرآیند زندگی مشترک را به عنوان رشد و تحول در خلال چالش‌های فکری از خود، همسر و ارتباط ما توصیف کرده‌ا‌ند. آن‌ها معتقدند که چالش‌ها، اگر بخوبی حل و فصل شوند می‌تواند باعث رشد و تحول در زندگی زناشویی شود.

متین السادات نصری تصریح کرد:‌ ایجاد اعتقاد و تعادل بین نیاز به وابستگی و نیاز به استقلال دو چالش عمده زندگی مشترک است. همسران باید در حل این چالش‌ها بسیاری از انتظارات، امیدها و نقاط مثبت و منفی یکدیگر را بیان کنند که باعث می‌شود احساس سرشار از امید بین زوجین برای هدفی مشترک بوجود آید و سبب می‌شود که از بودن با هم لذت ببرند.

این روان شناس خاطرنشان کرد:‌ بنابراین ارتباط خوب و صمیمانه بین زوجین سبب می‌شود که داستان‌های پنهایی زنگی و ترس‌ها ون ضعف‌های خود را به همسران بگویند و تا آن جا پیش روند که همسران به این بصیرت برسند که آن‌ها به دنیا نگاه یکسانی ندارند اما می‌توانند با یکدیگر به تفاهم برسند. (باشگاه خبرنگاران)


ادامه مطلب ...

زندگی بر بالین طبیعت، روی دستهای خاک |مجموعه‌عکس|

تصاویری از زندگی عشایر قشقایی

پنج شنبه 27 شهریور 1393 ساعت 11:47

پیش از آنکه آفتاب بستنی زمین را در دست بگیرد و از پشت کوه تا دوردست دشت را لیس بزند، بیدار می‌شوند؛ شب که می‌رسد و آفتاب نگاه از زمین می‌گیرد، هنوز بیدارند؛ زیر نور فانوس، یا کنار هیمه آتشی، دورتادور یکدیگر، صمیمی و مهربان، با لبهایی خندان و چشمهایی پرفروغ. عشایر قشقایی را می‌گویم که زندگیشان را بر بالین طبیعت، روی دستهای خاک، در مجاورت قلب زمین، زیر سایه بی‌منت یک یا چند درخت، همنشین رگهای یک رشته باریک یا پهن رودخانه‌ای پهن می‌کنند و در دنیای سرعت و مدرنیته، آرام و با طمأنینه، زندگی سنتی خود را پیش می‌برند.


ادامه مطلب ...

مصائب زندگی با برچسب «فرزند طلاق»

جام جم سرا: متاسفانه طلاق علاوه بر آنکه فشار روانی بسیاری را روی هر یک از زوج‌های درگیر در این مسئله وارد می‌سازد زندگی کودکان آنان را نیز به شدت متاثر می‌سازد. شرایط ایده آل آن است که والدین قبل از اقدام به جدایی، تمامی تلاش خود را برای حفظ زندگی خانوادگیشان به کار ببرند؛ با این حال، چنانچه این مسئله اتفاق افتاد بهتر است که والدین تمهیدات لازم برای جلوگیری از آسیب به فرزندان خانواده را مد نظر قرار دهند. در ادامه به صورت خلاصه به نکاتی که در این زمینه حائز اهمیت است اشاره می‌شود:

آسیب‌هایی که کودکان پس از طلاق تجربه می‌کنند

* احساس ناامنی
* ترس از ترک شدن
* اضطراب شدید
* وابستگی شدید
* بهت، تأسف، کندی و افسردگی
* رفتارهای پرخطر، بی‌بند و باری و...
* ناتوانی در برقراری روابط صمیمانه و پایدار با دیگران
* پرخاشگری، انزوا و افت تحصیلی

چه کنیم تا کودکان طلاق آسیب کمتری ببینند؟

۱ - حقیقت را صادقانه به او بگویید:
بیان صادقانه حقیقت، یکی از مهم‌ترین نکاتی است که می‌تواند در سازگاری بهتر کودک با این موقعیت جدید و تاسف برانگیز کمک کننده باشد. البته نیازی نیست که تمامی ماجرای پیچیده و دلایل جدایی را همراه جزئیات کامل برای کودک شرح دهید. با این حال مثلاً می‌توانید به زبان ساده و روشن به او بگویید: «ما نمی‌توانستیم همدیگر را آن طور که مناسب بود درک کنیم».
همچنین لازم است که به او اطمینان بدهید هر دو والد کودک را دوست دارند و این مسئله باعث خدشه دار شدن روابط والد فرزندی نخواهد شد. البته باید این مسئله را در عمل نیز نشان دهید. همچنین در صورت لزوم به او توضیح دهید که جدایی والدین به خاطر کارهایی که کودک انجام داده است نیست و او هیچ تقصیری در پیش آمدن این مسئله ندارد. گه‌گاه درباره احساسات خودتان نیز با کودک گفت‌و‌گو کنید تا او نیز راحت‌تر بتواند احساساتش را بازگو کند.

۲ - به احساسات کودک گوش فرا دهید:
در این برهه از زمان فرزند شما نیاز دارد تا برای درک بهتر موقعیت احساسات خود را بیان کند. بنابراین، باید بدون پرخاشگری، سرزنش و مورد غفلت قرار گرفتن افکار و احساسات خود را به زبان آورد. بیان این احساسات به برون ریزی غم‌ها و نگرانی‌های کودک منجر می‌شود؛ بنابراین در بهزیستی روان‌شناختی کودک اهمیت بسزایی دارد.
علاوه بر این، ممکن است کودک هیچ سوالی نپرسد و روز دیگر دوباره سوالاتی را که بار‌ها پرسیده است تکرار کند. در این مواقع توجه به کودک و ارائه پاسخ صحیح بسیار ضروری است.

۳ - در ارائه توجه به کودک تعادل لازم را برقرار سازید:
گاهی والدین برای جبران مدت زمانی که با کودک سپری نکرده‌اند و یا برای آنکه والد دیگر را پیش کودک تحقیر کنند به صورت افراطی به او محبت می‌کنند. این مسئله باعث می‌شود کودک نتواند به خوبی با موقعیت سازگار شود همچنین این شیوه باعث می‌شود تا تحول طبیعی کودک با مشکلات عدیده‌ای رو به رو شود. علاوه بر این کودک ممکن است در مقابل این محبت افراطی جبهه بگیرد و آن را نوعی ظاهرسازی از سوی والدین برداشت کند.
با این حال، هنگامی که با کودک در ارتباط هستید به نیازهای عاطفی او توجه نشان دهید و او را از محبت خود محروم نسازید. همچنین در مواقع لازم از در آغوش گرفتن و نوازش کودک دریغ نکنید. با این حال در ارائه محبت به کودک ثبات داشته باشید نه آنکه یک روز او را غرق در عطوفت خود کنید و روز دیگر بی‌توجهی نشان دهید.

۴ - صبور باشید:
معمولاً هر یک از زوجین به شدت از وقوع طلاق متاثر و ناراحت هستند. آن‌ها خسته، آسیب دیده و افسرده‌اند همچنین باید با مسائل عاطفی، مالی و اجتماعی ناشی از طلاق مواجه شوند. به همین دلیل شاید برای توجه به کودک توانمندی و انرژی لازم را نداشته باشند. از این رو والدین باید تلاش خود را به کار برند تا با وجود تمامی این مشکلات کودک را فراموش نکنند و نیازهای عاطفی و روان‌شناختی او را نیز مورد توجه قرار دهند. هر چند که این امر مستلزم شکیبایی و آینده نگری والدین است.
یکی از توصیه‌هایی که در این زمینه به والدین می‌شود آن است که به جای پرخاشگری، افسردگی، سردرگمی و یا بدگویی از والد دیگر، از مشاوره حضوری با یک روان‌شناس یا مشاور خانواده استفاده کنید. (زهرا حسین‌زاده ملکی - روان شناس/خراسان)


ادامه مطلب ...

زندگی بدون وای‌- فای؟ محال است

جام جم سرا: بعد از این چند هفته که از وایبر، بدی‌ها و البته خوبی‌هایش حرف زدیم، چند روز در میان مردم زندگی کردن و نگاه دقیق به دنیایشان باعث شد تا احساس کنم این سونامی با خود تخریبی بیش از آنچه فکر می‌کردم به همراه بیاورد.

اول کمی از اتفاقات این سفر را برایتان نقل خواهم کرد، شما خود حدیث مفصل بخوانید از این مجمل.

بعد از رسیدن به مقصد و رفتن به هتل، هنوز تکلیف اتاق‌ها مشخص نشده بود که تک‌تک تلفن‌های همراه مسافران از جیبشان بیرون آمد. تنها سوال مطرح در آن جمع این بود که رمز ورود به اینترنت آن هتل چیست و چون هنوز شماره اتاق نداشتیم، وصل شدن به اینترنت دچار مشکل شده بود. مگر می‌شد دو ساعت تمام را بدون اینترنت سپری کرد؟ برایم این سوال پیش آمد که همه این مسافران ایمیل ضروری کاری یا یک تحقیق حیاتی اینترتنی و... دارند که این گونه بی‌تاب داشتن وای- ‌فای هستند؟ اما خیلی طول نکشید تا به جواب رسیدم. همه می‌گفتند می‌خواهیم با وایبر به خانواده‌مان خبر دهیم به سلامت رسیده‌ایم، می‌خواهیم عکس‌های داخل فرودگاه و هتل را برای آنها بفرستیم. پس باز هم سر و کله وایبر پیدا شده بود. من که در این سفر تصیم گرفته بودم، اصلا از وایبر و امثال آن هم استفاده نکنم، بدون توجه به جو موجود، در مقابل وسوسه شدید گرفتن کلمه عبور از دیگران مقابله می‌کردم. شب اول بدون وایبر بخوبی و خوشی تمام شد.

کم‌کم داشتم به موضوع اعتیاد وایبری بدبین می‌شدم که استخوان‌دردم شروع شد. تصور پیام‌های خوانده نشده در گروه‌های مختلفی که عضو هستم، آزارم می‌داد. سعی کردم از مسکن توجه به طبیعت و لذت بردن از سفر کمک بگیرم، اما چشم‌تان روز بد نبیند، فردای آن روز که قرار بود با تور به گردش برویم، به محض سوار شدن به اتوبوس، دیدن کلمه رمز ورود به اینترنت که بالای آینه راننده چشمک می‌زد، دوباره باعث بدن درد در روح و روان من شد. بخصوص این که تمام مسافران تلفن‌های همراه خود را درآورده و وارد دنیای مجازی‌شان شدند، اما صدای شنیدن زنگ وایبر دیگر چیزی نبود که بتوانم با آن مبارزه کنم. اتوبوس از میان مناظر زیبا می‌گذشت و چشمان همه در تلفن همراهشان بود. اگر بگویم همه کمی اغراق کرده‌ام، اما جوان‌ترها و نوجوانان گروه از تلفن همراهشان چشم برنمی‌داشتند.

من تا دو روز توانستم بدون وایبر و مخلفات تازه به دنیا آمده‌اش زندگی کنم. بدون رد و بدل کردن اطلاعات و عکس. بدون خواندن جملات زیبا و خنده‌دار. خدا را شکر هنوز معتاد نشده بودم، اما واقعا اعتیاد به این وسیله‌ای که هر روز یک شکل جدید از ارتباط را با خود به خانه ما که چه عرض کنم درون کیف و جیب ما می‌آورد، می‌تواند سونامی فرهنگی و تربیتی با خسارت بالا را ​همراه داشته باشد.

وقتی گروه هدف آن بیشتر نوجوانان هستند و جذابیت این وسیله ارتباطی برای نوجوانان بیشتر از نسل بزرگسال است، زنگ خطر جدی‌تر است. البته بزرگسالان نیز وابسته‌اش شده‌اند، اما یکی از ویژگی‌های سن نوجوانی، وابستگی‌های افراطی است، برای همین در این دوران پررنگ‌تر نمود پیدا کرده است. باید به طور جدی فکری کرد. همان​قدر که دیدن مواد مخدر در دست فرزندان یک خانواده ترسناک خواهد بود، دیدن تلفن همراه و مخلفات آسیب‌زایش هم باید ایجاد ترس کند. البته مواد مخدر تنها ضرر است و این مخلفات نوظهور تلفن همراه علاوه بر ضرر، فواید غیرقابل انکاری دارد، اما چیزی که مهم است نحوه استفاده از آن است مخصوصا در سن نوجوانی.

روزهای بلوغ علاوه بر بی‌تابی و نوسانات روحی و عاطفی که با خود به همراه دارد، روزهای سرنوشت‌ساز آینده است. اگر همراه همیشگی ما باشید، به خاطر دارید که در هفته‌های قبل از سرقت زمان توسط این امکانات جدید ارتباطی سخن گفتیم، اما این سرقت اگر در دنیای بزرگسالان به زمان برقراری ارتباط حقیقی و عاطفی با هم ضرر می‌رساند یا اگر روی کار آنها تاثیر منفی دارد، در نوجوانی باعث می‌شود که فرد آینده‌اش را به جذابیت ارتباطات مجازی بفروشد.

چند سال طلایی که فرد باید توانایی‌هایی برای زندگی و آینده‌اش کسب کند، خیلی راحت در حرف‌های بی‌سر و ته معمول می‌تواند گم شود و از آنجا که رفتار افراط‌گونه در نوجوانی بیشتر است، اعتیاد به این نوع از ارتباطات هم می‌تواند قدرت تخریب بیشتری داشته باشد. اعتیاد وایبری خیلی مدرن و خیلی شیک وارد دنیای فرزندانمان می‌شود و ما چون خودمان هم گرفتارش شده‌ایم، حساسیت کمتری نشان می‌دهیم.

نمی‌توان با این سونامی ارتباطات جدید مبارزه کرد، اما باید برایش قوانینی گذاشت. برای سن ورود فرزندان به وایبر، واتس‌آپ، لاین یا هر چیز دیگر باید قوانینی وضع کرد. هر زمان او احساس کرد که باید وارد شبکه اجتماعی خاصی شود یا برنامه‌ای را بر گوشی‌اش نصب کند نباید این اتفاق بیفتد، البته به طور حتم مخالفت ما اگر بی‌قاعده باشد به اقدام زیرزمینی در او منجر می‌شود، پس باید از در دوستی و صحبت منطقی وارد شد.

اصلا یک قدم به عقب‌تر برویم، این که در چه سنی باید فرزندان تلفن همراه آن هم با امکانات بالا داشته باشند، خود یک موضوع مهم است.

به هر حال هر آسیبی اگر خیلی هم بزرگ باشد، نمی‌تواند خانواده و فرزندان ما را مورد حمله قرار دهد به شرطی که روابط بین افراد در چاردیواری خانه‌شان بر آن وسیله جدید ارتباطی غلبه کند. کمبود وقت بسیاری از ما والدین در دنیای واقعی نوجوانان را به سمت دنیای مجازی می‌کشاند. امروز وایبر، فردا هزار و یک چیز دیگر.

من در این سفر به وعده‌ای که با خود داشتم عمل کردم، چند روز بدون ارتباطات مجازی از هر نوع فکر کنم حالا که این نوشتار را می‌نویسم پاک پاک شده باشم. یک مسافر که باید دقت کند فردا ابزار دیگری با جذابیت‌های دیگر خواهد آمد، پس فقط استفاده‌اش را بکند و برود. نماند و گرفتار شود که زندگی و زیبایی‌هایش را از دست خواهد داد.

گروه ما بعد از سفر چند ساعتی در فرودگاه منتظر ماند، همه توانستند بسادگی از اینترنت فرودگاه استفاده کنند و شاید تنها من کنار پنجره قدی سالن انتظار، برخاستن زیبای هواپیماها را نزدیک طلوع خورشید نگاه می‌کردم و با خود زمزمه می‌کردم: به کجا خواهیم رفت؟ (ضمیمه چاردیواری)

ندا داوودی


ادامه مطلب ...

۲۴‌ ساعت زندگی برای کسی دیگر

جام جم سرا: گفت: «اگر باز هم به دنیا بیام بازم همین‌کار رو انجام می‌دم!»

- چرا؟
- چون با این شغل هم خودم راضی‌ام، هم خانواده‌ام و هم اون بالایی ازم راضیه! من عاشق اینم که مردم رو نجات بدم شاید اون بالایی هم ما رو نجات بده!
راستش حرف هاش برایم عجیب بود ولی بوی تلخ حرف‌ها و خاطراتش صداقت حرف هاش رامعلوم می‌کرد و همین موضوع، هادی و کارش را برایم جذاب‌تر می‌کرد. شروع کرد از ماجرا‌ها و اتفاق‌هایی که توی یک روز و یک ماه و یک سال برایش رخ داده بود و من با چشم‌هایی گرد شده فقط مانده بودم که چطور می‌شود آدم این چیز‌ها را ببیند و باز هم سرپا باشد و استخوان‌هایش تیر نکشد و باز هم بتواند سر آسوده روی بالش بگذارد. ساعت‌ها حرف زدیم و تمام مدت فقط مات و مبهوت اتفاق‌هایی بودم که او و همکارانش دیده بودند.
به قدری وجه هضم نشدنی اتفاق‌ها ضخیم بود که تازه سریال‌های «آتش نشان‌ها» را باور می‌کردم و چه بسا پیش خودم می‌گفتم: «تازه توی فیلم خیلی چیزا رو نمی‌تونن بگن!» چیز‌هایی که همین‌جا هم نمی‌توان حرفش را زد.

تشخیص واقعیت

اگر از نردبام بالا رفتن و پریدن توی آتش و نجات یک دختر بچه واقعی است، اگر بعد از نجات دختر، جان دادن واقعی است، پس واقعیت من و امثال من چیست؟ اگر امثال امید عباسی، علی خورشیدفر و حمید آذری که هرکدام یک‌طوری خودشان را برای زندگی مردم فدا کردند، زندگیشان واقعی بوده است، پس چرخیدن بیهوده ما توی خیابان‌ها چه معنی می‌دهد؟ آیا دنیاهای ما یکی است؟
چرا دنیای من با یک آتشنشان این همه فرق دارد؟ مثل زمین و آسمان.
معلوم بود رد خیلی از اتفاق‌ها در روحیه هادی جا مانده و همچنان نمی‌تواند اولین جان دادنی که دیده را فراموش کند. از این حیث شاید خیلی از شغل‌ها را بشود شبیه آتش نشانی دانست اما کسی را که اینطور به آتش بزند، می‌شود فقط شاغل و کارش را فقط یک شغل دانست؟

نجات جان، چه انسان، چه حیوان

هادی از وقت‌هایی گفت که کار از کار گذشته بود. اما از ماجراهای جالب هم گفت. از نجات یک گربه گفت و شروع کرد به خندیدن: «یادم نمی‌ره اون شب رو. زنگ زدن که بریم برای نجات. ما هم حاضر شدیم و توی ماشین نشستیم و تازه فهمیدیم موضوع فقط گیر کردن سر یک گربه بین حصار سیم خارداره. چند دقیقه طول کشید تا رسیدیم و دیدیم کلی آدم جمع شده. سریع یکی از بچه‌ها رفت بالا و گربه رو آزاد کرد. همه دست و سوت می‌زدن. ما هم نمی‌دونیم چرا، ولی یه حس خوبی داشتیم. خلاصه که تا چند وقت همه‌اش صحبت اون گربه بود.»
کارهایی هم هست که هادی نه در شیفت، بلکه در ساعت‌های استراحت انجام می‌دهد، مثل باز کردن آسانسور برای همسایه‌هایی که گیر می‌کنند یا جلوگیری از آتش سوزی در محل سکونتش. از هادی پرسیدم: «توی یک روز عادی چه اتفاقی حالت رو خوب می‌کنه؟»

زندگی برای کسی دیگر

گفت: «شیرینی این شغل اینه که می‌دونی خودتو فراموش کردی و داری ۲۴ ساعت برای یه نفر دیگه زندگی می‌کنی. شاید توی ظاهر ساده نباشه اما همین‌که بهش فکر می‌کنیم حالمون خوب خوبه!» بعد هم لبخند زد و گفت: «وقتی یکی از این همه آدم «فقط یک نفر» دعامون می‌کنه، انگار دنیا رو به ما دادن. وقتی یه پیرزن بهمون می‌گه خدا حفظتون کنه، نمی‌دونی چقدر حال می‌ده».

۲۴ ساعت زندگی یک آتش‌نشان

هادی ۶ صبح ماشینش را تحویل می‌گیرد و بعد همراه همکارانش با نرمش و ورزش بدنشان را گرم می‌کنند تا هر لحظه آماده خطر باشند: «هیچ نظمی توی ساعت‌های یک روز ما نیست. هر ۲۴ ساعت یه شکلی می‌گذره چون حادثه هیچ وقت خبر نمی‌کنه!»
وقتی که به ایستگاه رسیدم، تازه از عملیات برگشته بودند و می‌شد بوی دود را از چند متری حس کرد ولی با این حال به خاطر اینکه مبادا دوباره زنگ ایستگاه بخورد فقط به تکاندن خاکستر‌ها و زدن آب به صورتشان اکتفا کردند. می‌دانید این عجیب است که توی هر حالتی ممکن است صدای زنگ ممتد بلند را بشنوند. هادی از روزهای اولش گفت و استرسی که همیشه توی دلش بود. هر آن فکر می‌کرده می‌خواهد زنگ به صدا درآید. گفت: «هر کاری که می‌کردم یه گوشم به زنگ ایستگاه بود و همش می‌گفتم نکنه الان زنگ بخوره. همش نگران بودم و خیلی وقت‌ها به این فکر می‌کردم که نکنه الان یه نفر شیر گاز رو باز گذاشته یا یه نفر آتیش سیگارش رو انداخته توی سطل پلاستیکی آشغال. ساعت‌ها توی این فکر‌ها بودم. واقعا طول کشید تا عادت کنم به صدای زنگ.»
توی ایستگاه که رفتم ۴ در بزرگ بود که جلوی هر کدام یک ماشین سنگین که تانکرهای آب داشتند پارک کرده بودند. ۳ موتور و یک نیسان هم بود. یک می‌له ۷ متری هم چند متر آن‌طرف‌تر از ماشین‌ها یک سرش توی زمین بود و ادامه‌اش می‌رفت تا طبقه سوم. یک بالشتک بزرگ هم پایینش قرار داشت که برای فرود امن تعبیه شده بود. یک اتاقک شیشه‌ای قبل از شروع پله‌ها بود که چند نفر در آن نشسته بودند و دستگاه‌های بی‌سیم را مدام چک می‌کردند و از توی دستگاه بی‌سیم یکسره صدای خش‌دار یک نفر می‌آمد به اسم مرکز. بعد راه پله شروع می‌شدکه می‌رفت تا طبقه‌های دوم و سوم. یکی از پاگرد‌ها آنقدر بزرگ بود که یک میز پینگ‌پنگ گذاشته بودند و دو نفر داشتند بازی می‌کردند. در طبقه سوم چشمم به آشپزخانه بزرگی افتاد. تلویزیونی هم بود که اخبار نشان می‌داد. چند نفر تلویزیون تماشا می‌کردند و لابد یک گوششان به اخبار بود و یک گوششان هم به زنگ ایستگاه. از سالن بزرگ بین آشپزخانه و خوابگاه که می‌گذشتم، سوراخ بزرگ دیدم که می‌له ۷ متری از آن رد شده بود و به سمت پایین می‌رفت. وقتی از آنجا به پایین نگاه کردم سرم گیج رفت و گفتم اگر کسی نتواند دستش را بند کند چه؟
هادی جوابم را داد: «این کار مثل رانندگی میمونه اولش فکر می‌کنی یاد نمی‌گیری ولی وقتی هم یاد گرفتی دیگه فراموش نمی‌کنی.»

زنگها برای چه به صدا درمی‌آیند

خیلی هیجان انگیز بود تصور اینکه زنگ ایستگاه می‌خورد و آن‌ها از خوابگاه‌شان در طبقه سوم یک راست خودشان را به می‌له می‌رسانند و آن را بغل می‌کنند و سر می‌خورند پایین. همین‌که ازش راجع به می‌له پرسیدم، خندید: «یه شب که پشت سر هم ماموریت رفته بودیم و خیلی خسته بودم روی تخت دراز کشیدم و ظرف ۱۰ ثانیه خواب رفتم. یهو زنگ خورد. مثل همیشه پریدم و می‌له رو گرفتم و رفتم پایین. توی خواب و بیداری فکر می‌کردم هنوز با کف زمین فاصله دارم، واسه همین به قول معروف ترمز نکردم و با همون سرعت اول رسیدم پایین و یه آن مغز استخونم تیر کشید. خلاصه که یک هفته رفتم مرخصی و هنوزم کمرم گاهی اوقات درد می‌گیره.»

تمرین‌های سخت

وقتی از آمادگی بدنی آتش‌نشان‌ها پرسیدم از تمرین‌های سختی که هر روز انجام می‌دهند گفت. از اینکه باید همه‌شان از ساعت ۸ تا ۹ صبح توی محوطه ورزشی ایستگاه فقط بدوند و گرم کنند. از تست‌های ورزشی هر ماه گفت که از آن‌ها گرفته می‌شود و از اینکه همیشه باید وزنشان متناسب باشد و چند کیلو اضافه وزن یعنی حذف از عملیات‌ها که این مسئله برای کسانی مثل هادی و دوستانش که به قول خودشان عشق ماموریت دارند خیلی سخت است. برای همین همیشه حواسشان به وزنشان هست. دو روز در هفته هم باید یک جور مانورهای خاص انجام بدهند. با وسایل سنگین از یک دیوار ۸ متری بالا می‌روند و با طناب می‌آیند پایین. مثل اینکه در یکی از همین مانور‌ها بودند که زنگ می‌خورد و با‌‌ همان خستگی مجبور می‌شوند بروند به یک حادثه آتش سوزی در بازار. آن‌ها برای وارد شدن توی کوچه پس کوچه‌های بازار با مشکل روبه‌رو بودند. از ۳ ایستگاه مختلف می‌آیند و با وصل کردن شلنگ‌های مخصوص خودشان را نزدیک مغازه آتش گرفته می‌رسانند و بعد از ۶ ساعت کار، بالاخره آتش خاموش می‌شود. حساب اینکه چقدر خسته می‌شوند کار سختی نیست.

صمیمی با زندگی

هادی گفت که به طور متوسط فقط می‌توانند روزی ۴ ساعت روی تخت‌ها بخوابند چون به خاطر بودن در نقطه شلوغ شهر دائما صدای زنگ می‌خورد و آن‌ها هم ترجیح می‌دهند در ۲۴ساعت، به خواب عمیق نروند. هادی از جوان‌هایی هم گفت که قدرت تحمل چنین شرایطی را ندارند و خیلی‌هایشان رفتند به سراغ کارهای اداری. از سختی عملیات‌ها گفت و ضعف روحی برخی از کارآموزان و افرادی که نتوانستند تحمل کنند. از شجاعت‌ها هم گفت. از کسانی که بی‌باکانه نردبام‌های ۱۵ متری را می‌گذارند کنار دیوار و بدون ترس خودشان را به دل آتش می‌رسانند و چه بسا در مواردی که این کار غیر ضروری باشد مورد تنبیه هم قرار بگیرند چون اولین شرط برای یک آتش‌نشان سلامتی است. هادی گفت: «آتش نشان باید سالم باشه تا بتونه یک نفر دیگه رو نجات بده. کسی که با بی‌عقلی و فقط از سر خودنمایی خودشو می‌زنه به آتیش، جایگاهی نداره.»
از گپ زدن‌ها گفت. در روزهای عادی که کمتر زنگ می‌خورد، بعد از ظهر‌ها همراه با فرمانده و بچه‌ها دور میز بزرگ آشپزخانه می‌نشینند و گل می‌گویند و گل می‌شنوند. از مشکلات می‌گویند و هرکس خواسته‌ای که دارد را مطرح می‌کند. خیلی وقت‌ها کارهای خیر هم انجام می‌دهند. مثل صندوقی که همه در آن سهیم می‌شوند.
از ناهار و شام‌هایی گفت که روی میز آشپزخانه می‌ماند و سرد می‌شود چون آن‌ها رفته‌اند سراغ اتفاقی جدید. در کنارش از جو صمیمی و به قول خودش «باحال» بچه‌ها و فرمانده‌شان هم گفت و کلی خاطره از شیطنت‌هایشان.

فلسفه‌ای برای خنده و شادی

راستش بین تعریف خاطره‌هایش آنقدر خندید که بدجور به او غبطه خوردم. اصلا احساس اینکه این آدم‌ها این همه خطر توی زندگیشان می‌بینند و باز این همه می‌خندند عجیب بود برای همین از او پرسیدم: «همیشه اینقدر می‌خندی؟»
گفت: «قبل از اینکه این شغل رو داشته باشم اینجوری نمی‌خندیدم. اما وقتی دیدم هر عملیات می‌تونه آخرین عملیات من باشه، وقتی دیدم ممکنه برای آخرین بار باشه که رفیق‌هام رو می‌بینم، باعث شد تا می‌تونم بخندم و سعی کنم با همه خوب باشم. با اتفاقهای عجیب و وحشتناکی که من می‌بینم، وقتی می‌بینم یه سهل‌انگاری کوچیک، جون یه خانواده رو گرفته، تازه می‌فهمم زندگی می‌تونه کوتاه‌تر از اونی باشه که ما فکر می‌کنیم چه برای سایرین، چه آتش‌نشان‌ها!» در طول روز خیلی‌ها به ایستگاه زنگ می‌زنند و مزاحم می‌شوند، خیلی‌ها زنگ می‌زنند و مشاوره می‌گیرند، خیلی‌ها هم به ایستگاه مراجعه می‌کنند. مثل کسانی که حلقه یا النگو در دستشان گیر کرده. می‌آیند تا با سنگ فرز حلقه یا انگش‌تر را برایشان ببریم. چند ساعت یک بار هم باید شیفت‌‌ همان اتاقک شیشه‌ای را بگذرانند و به پیام‌ها گوش کنند.

ما که قانعیم

از هادی رک و راست پرسیدم: «از امکانات اینجا راضی هستین؟ نردبوم‌هاتون خراب نیست؟»
او هم گفت: «نردبوم‌ها که پیشرفته هستن و از کامپیو‌تر دستور می‌گیرن. توی این ایستگاه دو تا نردبوم داریم که هر دو سالم هستن. امکانات هم خب مسلمه که اگه بیشتر باشه ما راحت‌تر کار می‌کنیم. اگه مزایا بیشتر باشه دیگه دنبال شغل دیگه نمی‌ریم. ولی الان هم که در حد معمولی امکانات و مزایا داریم باعث نمی‌شه کارمون رو انجام ندیم. ما وظیفمون از خود گذشتگی برای مردمه. من و امثال من به همه‌چی راضی‌ایم. مشکلی نیست. ولی بعضی از جوونا که میان به همه چی اعتراض دارن. مثلا می‌گن باید اتاق خواب‌ها نهایتا دو تخته باشه. باید توی هر اتاق یک تلویزیون باشه. باید امکانات تفریحی زیاد باشه. اما بعضی هم قانعند.»
تا قبل از ساعت ۴ صبح، دو بار دیگر از آن ایستگاه برای عملیات‌های مختلف چند نفر اعزام شدند و یک ساعته برگشتند. ساعت ۴ صبح بود که خواستم برگردم. تقریبا یک روز کامل توی یک ایستگاه آتش نشانی بودم و چشم‌هایم از خستگی سرخ شده بود. توی اتاقک شیشه‌ای نشستیم تا آخرین چای را بخوریم. من و هادی و محسن یکی از همکاران هادی. از وقتی من آنجا رفتم ۵ بار زنگ ایستگاه خورده بود و مصاحبه ما دائم نیمه کاره می‌ماند. شیفت بی‌سیم هادی ساعت ۶ تمام می‌شد و ساعت ۷ هم کم‌کم آماده می‌شد که برود خانه. چای آخر را در سکوت خوردیم. از هادی و محسن خداحافظی کردم. از ایستگاه بیرون زدم. هادی و محسن از اتاقک شیشه‌ای برای من دست تکان می‌دادند و من با خودم فکر می‌کردم «چقدر خوب که شما‌ها هستین!».
راه افتادم توی خیابان. هوا خنک بود و آسمان تاریکِ تاریک، اما نور قرمز و زرد ایستگاه آتش نشانی فضای آن حوالی را گرمِ گرم کرده بود. (حمیدرضاحافظی/ایران)


ادامه مطلب ...

زندگی بدون​ گذشته

ابتلا به بعضی بیماری‌ها اتفاق بسیار ناخوشایندی است، اما می‌توان ضمن دریافت درمان دارویی مناسب با تغذیه اصولی جلوی پیشرفت بیماری را گرفت. آلزایمر نیز از این قاعده مستثنا نیست. بنابراین هم باید روش تغذیه درست برای کمک به فرد مبتلا به آلزایمر را بدانیم و هم با تغذیه مناسب برای جلوگیری از ابتلا به آن آشنا شویم. بنابراین ابتدا به بررسی تغذیه مناسب برای کمک به فرد مبتلا به آلزایمر می‌پردازیم و سپس با چند ترکیب کلیدی برای جلوگیری از ابتلا به آلزایمر آشنا می‌شوید.

از آسان‌ترین شروع کنید

1 ـ تنوع غذایی: نخستین نکته، رعایت تنوع غذایی است. به این ترتیب انواع مواد معدنی و ویتامین‌ها در اختیار بدن فرد مبتلا به بیماری قرار می‌گیرد و همین مانع پیشرفت سریع بیماری می‌شود. در این برنامه غذایی باید حتما غلات کامل، پروتئین، انواع میوه و سبزی وجود داشته باشد.

2 ـ محدودیت روغن: رژیم غذایی افراد مبتلا به آلزایمر باید عاری از منابع چربی اشباع‌شده و منابع حاوی کلسترول بالا باشد. بنابراین باید کره، چربی حیوانی مانند دنبه و روغن اشباع در برنامه غذایی این افراد نباشد، اما مصرف اسیدهای چرب حاوی امگا سه مناسب است.

3 ـ خوراکی‌های شکری: مصرف موادغذایی تهیه‌شده با شکر برای افراد مبتلا به آلزایمر مناسب نیست. این خوراکی‌ها کالری بالایی دارند، اما از نظر ارزش غذایی یعنی وجود انواع ویتامین‌ها، موادمعدنی و فیبر کیفیت بسیار پایینی دارند. برای تامین طعم شیرینی بهترین روش استفاده از شیرینی‌ها با منابع طبیعی مانند میوه‌هایی چون سیب، موز، خرما، توت، کشمش و... است.

4 ـ خوراکی‌های نمکی: مصرف بیش از حد سدیم برای افراد مبتلا به آلزایمر مناسب نیست. مصرف نمک باعث افزایش فشار خون می‌شود. برای طعم‌دار کردن موادغذایی می‌توانید به جای نمک از انواع ادویه، گیاهان معطر و دیگر طعم‌دهنده‌های طبیعی استفاده کنید.

اشتها خاموش می‌شود

یکی از تبعات این بیماری، کاهش اشتها و وزن است. در واقع با پیشرفت بیماری این عارضه نیز مشاهده خواهد شد. در این شرایط معمولا مصرف انواع مکمل برای کنترل وزن بیماری، بازگشت اشتهای او در حد مناسب و تامین بخشی از منابع معدنی و ویتامین‌های بیماری تجویز می‌شود. برای کنترل این شرایط به این نکته‌ها دقت کنید:

1 ـ مایعات در اولویت: در شرایطی که بیمار دچار بی‌اشتهایی شده است، مصرف موادغذایی که به شرایط مایع نزدیک‌تر است، می‌تواند نیاز بدن بیمار را تامین کند. مصرف انواع سوپ، آبمیوه، انواع میوه همراه با شیر، انواع میوه آبدار و یخ‌نوش (smoothie)از گزینه‌های مناسب است.

2 ـ انتخاب ویژه: سعی کنید خوراکی‌ها و غذاهایی که فرد مبتلا به بیماری آنها را بیشتر دوست دارد، انتخاب کنید. به این ترتیب می‌توانید تا حد زیادی به بازگشت اشتهای بیمار مطمئن باشید.

وقتی عطر و بو دیگر حس نمی‌شود

در شرایطی که بیمار حس بویایی مناسب ندارد و توان حس بوها را از دست می‌دهد، اشتهای او از پیش هم کمتر می‌شود و نمی‌تواند براحتی غذا میل کند. اغلب غذا را پس می‌زند و از خوردن غذاها اکراه دارد. بنابراین باید غذاها را به شکلی مناسب در اختیار او قرار دهید.

1 ـ تزئین: غذاهایی که ظاهر خوبی دارند فرد را به خوردن تشویق می‌کنند. برای مثال تهیه ساندویچ‌های کوچک با تزئین خاص، تزئین بشقاب غذا به شکل ساده اما ویژه و آراستن میز ممکن است باعث تشویق فرد به خوردن شود.

2 ـ همراهی با بیمار: برنامه غذا خوردن را طوری تنظیم کنید که همراه فرد مبتلا به بیماری غذا بخورید. به این ترتیب فرد را به خوردن تحریک خواهید کرد. درحین غذا خوردن با او حرف بزنید تا غذا خوردن به وظیفه و اجبار تبدیل نشود.

​3 ـ مانع خوردنش نشوید: زمانی که فرد اشتها به خوردن غذا یا نوشیدنی خاصی دارد، مانع او نشوید. به این ترتیب نخوردن بعضی روزها جبران خواهد شد.

نکته‌های طلایی

با پیشرفت بیماری شاهد این تغییرات ناخوشایند خواهید بود. آنها را بشناسید تا بتوانید به بیماری کمک کنید. در این اوضاع خاص باید حتما از متخصصی که بیماری تحت نظر اوست مشورت بخواهید تا بتوانید مشکل را برطرف کنید. به این نکته‌ها دقت کنید.

ـ دیگر نمی‌شناسد: از مقطعی به بعد بیمار هیچ حسی به هیچ نوشیدنی یا غذایی ندارد و نمی‌تواند خوراکی‌ها را شناسایی کند.

ـ خوردن دردناک است: غذا خوردن برای بیمار سخت و دردناک می‌شود و به همین دلیل از غذا خوردن امتناع می‌کند؛ اما نمی‌تواند به شما بگوید. در صورت مشاهده بی‌اشتهایی شدید در فرد حتما با متخصص گوارش و مغز و اعصاب مشورت کنید.

ـ داروها اثر می‌گذارند: تغییر نوع یا دوز داروها ممکن است باعث خاموشی اشتهای فرد شود. در این شرایط باید با متخصص مشورت کنید تا برای این مشکل شما را راهنمایی کند.

ـ تحرک کم، اشتهای خاموش: زمانی فرد به خوردن غذا اشتها دارد که غذاهای دریافتی هضم و جذب شود و موقع تحرک بدنی و... به کار برود، اما وقتی تحرک بدنی فرد بشدت کاهش می‌یابد، غذا و خوراکی‌ها با وجود هضم و جذب، آن طور که باید مورد استفاده قرار نمی‌گیرند و همین امر مانع گرسنگی بیمار می‌شود.

ـ عطر و طعم را نمی‌شناسد: سخت‌ترین مرحله بیماری عدم درک درست از عطر و طعم غذاست. این مساله فرد را بشدت بی‌اشتها می‌کند. برای کنترل این شرایط با متخصص مشورت کنید.

این مواد را فراموش نکنید

برای این که خطر ابتلا به آلزایمر را کاهش دهید، حتما به وجود این ترکیب‌ها در برنامه غذایی‌تان دقت کنید:

ـ ویتامین B12: ویتامین‌های خانواده B بویژه B12 باعث کاهش و کنترل میزان «هموسیستئین» خون می‌شوند.

ـ منبع غذایی: نان سبوس‌دار، گوشت ماکیان، تخم‌مرغ، ماست، شیر و غلات غنی‌شده با ویتامین B12

ـ ویتامینE: این ویتامین حاوی دو خاصیت آنتی‌اکسیدانی و ضدالتهاب است. بنابراین روند پیری سلول‌های مغز، آسیب و التهاب آنها را کند می‌کند و مانع ابتلا به آلزایمر می‌شود.

منبع غذایی: تخمه آفتابگردان و روغن آن، برگ ترب، کلم‌بروکلی، برگ شلغم، اسفناج، انواع آجیل خام، گوجه‌فرنگی، انواع فلفل دلمه‌ای، غلات کامل، کره بادام زمینی.

ـ اسیدچرب امگا 3 و 6: این دو اسید چرب ضمن تامین چربی مورد نیاز غشای مغز روند پیری سلول‌های مغز را کند می‌کنند. خاصیت ضدالتهاب نیز دارند.

منبع غذایی: انواع آجیل‌های خام و ماهی‌های چرب که به صورت آب‌پز تهیه و میل شوند. (ضمیمه سیب)

مهتاب خسروشاهی


ادامه مطلب ...

تونالیته‌ای از زندگی: مدرسه خوبان |مجموعه‌عکس|

پنج شنبه 3 مهر 1393 ساعت 09:51

روزهای مدرسه که رسید، همه عکسهای رنگی شاد و خنده بر لب دیدند با بچه‌ها و بزرگترهایی که شور و نشاط مهر را حتی در اشک‌ها و گریه‌های کودکانه به تصویر می‌کشید؛ اما آن تصاویر و این روز‌ها، یک استثنا هم داشتند و دارند: تونالیته‌های سیاه و سفید زندگی از کودکان استثنایی مدرسه‌ای که در برگه سپید مبصر کلاسش فقط ستون خوبان را می‌توان دید، بدون هیچ اسمی از بدان.


ادامه مطلب ...