جام جم سرا: باید به خاطر داشته باشید هر لحظه و موقعیت، شانس و فرصتی تازه با خود به همراه دارد و چنانچه به آنها اهمیت بدهید زندگیتان بسیار متفاوت خواهد بود. در این مبحث قصد داریم به هفت عادت سازنده در زندگی بپردازیم که معمولا افراد موفق از آن بهرهمند هستند.
عادت اول: فعال باشیم
افراد فعال همیشه مسئولیت زندگی خود را بهعهده میگیرند و هرگز شکستهایشان را به گردن والدین، ژنتیک یا شرایط محیط زندگیشان نمیاندازند. این افراد برخلاف افراد منفعل ـ که بشدت تحت تاثیر محیط زندگیشان هستند و همیشه منابع خارج از وجود خود را سرزنش میکنند ـ نوع رفتار و عملکردشان را خودشان تعیین کرده و در مسیر خواستههایشان پیش میروند، اما افراد انفعالی رفتارشان بر مبنای شرایط محیط زندگیشان مدام در حال تغییر است. اگر هوا خوب باشد، حال آنها نیز خوب است، اما اگر کوچکترین مشکلی پیش بیاید طرز فکر و عملشان به هم میریزد و به زمین و زمان بد میگویند و خود را قربانی شرایط تصور میکنند. آنها هرگز خود را مقصر نمیدانند و مسئولیت کارهایشان را به عهده نمیگیرند. ولی افراد فعال به جای واکنشهای نامناسب در برابر دشواریها از زمان و انرژیشان به بهترین وجه ممکن استفاده میکنند و با استفاده از موضوعاتی که روی آنها کنترل دارند، اثر منفیبخش دیگر را که خارج از توانشان است، خنثی میکنند و با این روش میتوانند تمام اتفاقهای زندگیشان را به فرصتهای خوب تبدیل کنند.
عادت دوم: نهایت کار را تداعی کنیم
این سوال کلیشهای «وقتی بزرگ شدی، میخواهی چه کاره شوی» را یادتان میآید؟ لحظهای به آن فکر کنید. آیا اکنون کسی که رویایش را درسر داشتید، هستید؟ با خود روراست باشید. گاهی اوقات مردم موفق هستند، اما فرسنگها با ارزشهایی که در سر داشتهاند، فاصله دارند. اگر نردبان ترقی را کنار دیوار دلخواهتان نگذارید، هرقدمی که برمیدارید شما را سریعتر به مکانی اشتباه میرساند. بنابراین عادت دوم براساس تخیلاتتان شکل میگیرد و براین اصل که هر کاری دوبار انجام میشود، استوار است. بار اول خلق «ذهنی» و بار دوم خلق «فیزیکی» است که پس از خلق ذهنی میآید. اگر شما از ابتدا هوشیارانه تصمیم نگیرید که از زندگی چه میخواهید و آن را در ذهن خود تجسمسازی نکنید، به مردم اطرافتان اجازه میدهید اوضاع را به دست گرفته و آنها نوع زندگیتان را رقم بزنند. شما ابتدا باید با ویژگیهای منحصر بهفرد خود ارتباط برقرار کنید و براساس آن شخصیت، اخلاق و اصولتان را تعریف و روشی در زندگی اتخاذ کنید که در نهایت وجودتان را به تکامل برساند. از ذهن شروع کنید؛ یعنی اینکه هرروز که از خواب بلند میشوید به دقت برنامه روزانهتان را براساس مقصد و هدف نهاییتان تنظیم کنید. برای خود یک ماموریت شخصی ترتیب دهید و کاملا روی به سرانجامرساندن آن متمرکز شوید. با این کار سرنوشتتان را به دست گرفته و راه را به اشتباه نمیروید.
عادت سوم: اولینها را اول انجام دهیم
برای تعادلداشتن در زندگی نباید هرکاری را که پیش میآید، انجام دهید و نیروی خود را روی کارهای گوناگون هدر بدهید. اگر کاری ضروری است باید به برخی خواستههای خودتان ـ و دیگران ـ «نه» بگویید. روی اولویتهایتان متمرکز شوید. در واقع هرروز و هر لحظه کاری پیش میآید که وسوسه میشوید آن را انجام دهید. اینجا موضوع مدیریت زمان مطرح میشود، اما مدیریت زمان به خودی خود کافی نیست و در حقیقت مدیریت زندگی ـ که هدف، ارزش، نقش و اولویتهایتان در زندگی است ـ مدنظر است. اولین خواستههایتان در زندگیتان چیست؟ اولین خواستها در حقیقت مواردی است که شخصا برایشان بیش از هرچیز دیگر ارزش قائل هستید. اگر شما به اولین موارد قبل از هرچیزی توجه کنید، بنابراین توانستهاید زمان را براساس اولویتهایتان مدیریت کنید.
عادت چهارم: به بازی برد ـ برد فکر کنید
برد ـ برد براساس تعامل و همکاری بین انسانهاست. اکثر ما تنها به ارزشهای خودمان فکر میکنیم و در رقابت با دیگران هستیم. در واقع موفقیت خود را براساس شکست دیگری میدانیم. به عبارت دیگر اگر من برنده شوم الزاما شما بازنده هستید یا برعکس. زندگی به بازی برد ـ باخت تبدیل شده و این هرگز منصفانه نیست. با چنین بازی ناعادلانهای همه تلاش میکنیم دیگری چیزی به دست نیاورد و با این رفتار واقعا چقدر میتوانیم از زندگیمان لذت ببریم؟ اما بازی برد ـ برد اصلا رقابتی نبوده و براساس سود دوطرف در تمام تعاملهای انسان بنا شده است. فرد یا سازمانی که اساس کار خود را مبنای برد ـ برد قرار میدهد سه ویژگی منحصر بهفرد دارد:
1 ـ کمال: به حقایق، ارزشها و تعهدات پایبند است.
2 ـ بلوغ: عقاید و احساسات خود را با شهامت بیان میکند و به عقاید و احساسات دیگران احترام میگذارد.
3 ـ فراوانی: معتقد است برای هرکس همه چیز هست.
چنین فردی علاوه بر اینکه اعتماد بهنفس کافی برای رسیدن به خواستههایش دارد، نسبت به دیگران نیز رحم و شفقت از خود نشان میدهد و در واقع با توجه به دیگران و شهامتداشتن تعادل مناسبی در زندگی خود و اطرافیان ایجاد کرده و موفقیت بیشتری بر پایه برد ـ برد نصیبش شده و دیگران را نیز بیبهره نگذاشته است.
عادت پنجم: دیگران را ابتدا درک کنید، سپس توقع داشته باشید دیگران شما را درک کنند
ارتباط داشتن با دیگران مهمترین مهارت در زندگی است و اگر میخواهید در زندگی با دیگران مراوده داشته باشید باید درست ارتباط برقرارکردن را بیاموزید. اگر شما مانند اکثر مردم هستید احتمالا قبل از هر چیز دوست دارید دیگران شما را درک کنند و همیشه مسائل مهم خود را مطرح میکنید و دیگران را کاملا نادیده میگیرید. ممکن است به صحبتهای دیگران گوش کنید، اما آنقدر توجه ندارید که متوجه منظورش شوید. برای اینکه مردم بیشتر با این هدف میشنوند که پاسخ دهند، نه اینکه چیزی را واقعا بفهمند. وقتی سخنی را میشنوید به دلیل اینکه بادقت گوش نمیکنید، براساس تجربههای خودتان ارزیابی میکنید و موافقت یا مخالفتتان را بلافاصله اعلام یا بدون توجه شروع به نصیحتکردن و راهحل ارائه دادن کرده و حتی انگیزهها و رفتارهای دیگران را براساس تجربههای خودتان تحلیل میکنید. به این ترتیب مسلم بدانید که هرگز نمیتوانید با دیگران ارتباط خوب و مناسبی داشته باشید و نداشتن ارتباط مناسب یعنی نداشتن تعادل خوب در زندگی و در نهایت شکست.
عادت ششم: همفکری کنید
«دو سر بهتر از یک سر است»؛ افرادی که با دیگران همفکری میکنند روشنفکر بوده و میدانند برای حل مشکلات، نیروی فکر چند نفر بهتر و موثرتر از یک نفر است، چهبسا که راهحلهای بسیار خلاقانهای بیاموزند. در یک کار گروهی همه افراد تجربههای خود را ارائه داده و با کمک یکدیگر به نتایج دلخواه دست پیدا میکنند. کارهای گروهی خیلی سریعتر به نتیجه میرسد. وقتی افراد با یکدیگر در تعامل باشند با اندیشههای نو آشنا خواهند شد و به روشهای بهتر زندگی دست پیدا میکنند. در واقع با ارزشنهادن به تفاوتها این موضوع امکانپذیر است. تفاوتها زندگی را از یکنواختی و کسالت درمیآورد و باعث قدرتمند شدن تکتک افراد گروه میشود.
عادت هفتم: تواناییهایتان را تقویت کنید
بهترین و عالیترین داراییتان را حفظ کنید؛ یعنی برنامهای متعادل برای حفظ نیرو و انرژیتان در چهار بخش از زندگیتان داشته باشید: جسمانی، اجتماعی و احساسی، ذهنی و معنوی.
جسمانی: خوب بخورید، ورزش کنید و استراحت کنید.
اجتماعی و احساسی: روابط معنادار و مناسب با اجتماع خود داشته باشید.
ذهنی: یاد بگیرید، مطالعه کنید، بنویسید و به دیگران یاد بدهید.
معنوی: دعا و نیایش کنید، در طبیعت وقت بگذرانید و از هنر بهره ببرید.
با همیشه نو کردن داراییهای طبیعی وجودتان میتوانید تغییر خوبی در زندگیتان ایجاد کنید و به رشد برسید. این کار باعث میشود شما همیشه نیروی کافی برای انجام دادن شش عادت قبلی که توضیح داده شد، داشته باشید. بدون تجدید نیرو به مرور ضعیف شده و ذهنی مکانیکی و احساسی خام خواهید داشت و چنان از معنویات دور میشوید که به انسانی خودخواه تبدیل شده و بسرعت خود را با انواع ناکامیها روبهرو خواهید کرد.
stephencovey / مترجم: نادیا زکالوند
چند سال پیش بود که ما زیر همین گنبد کبود زندگی میکردیم. زنهای خانهدار برنامههای خانواده و آشپزی تماشا میکردند و در نهایت هم در چند شبکه آنطرف آبی اجرای زنده موسیقی یا نماآهنگهای ضعیف و دست چندم را دنبال میکردند. همین روزها بود که پای یک شبکه بهنام فارسیوان به میان آمد؛ شبکهای که ذائقه خانمهای خانهدار را عوض کرد.
ذائقه مردها را هم عوض کرد. کمکم خانمهای کارمند هم معتاد به دیدن تکرار قسمتهای مختلف آن شدند و شبها برایشان دیدن این سریالها مهمتر از رسیدگی به خانه شد.
جوانها و نوجوانها هر جا میرفتند، از پوشش و زیبایی و اتفاقات سریالهای این شبکه صحبت میکردند؛ سریالهایی که با بیوفایی آغاز میشد و با خیانت به پایان میرسید.
خیانت بهعنوان اتفاقی که در همه دنیا و در هر فرهنگ و زبانی اتفاقی ناپسند محسوب میشود، با این فیلمها در خانههای ما آرام و بیسر و صدا جای خود را باز میکرد، آن هم آنقدر نرم که شاید خودمان هم حواسمان نبود چه اتفاق وحشتناکی در حال رخ دادن است.
حالا هم زمان گذشته، تب فارسی وان فروکش کرده اما بیوفایی در ذهن جامعه ما دیگر قبح گذشته را ندارد. پیامهایی که در فضاهای مجازی و بخصوص شبکههای اجتماعی و گروههای وایبری رد و بدل میشود، آنقدر رنگ شوم بیوفایی را در خود دارد که آدم گاهی به چشمهای خودش شک میکند و دوباره نوشته را از نظر میگذراند.
چرا چشمهایمان را بسته بودیم تا آنها که به کودکان خود میآموزند خیانت زشت و نکوهیده است بخواهند آن را در چشم ما عادی جلوه دهند؟ چرا حواسمان نبود؟ چه شد که بیوفایی اینقدر آرام و بیصدا مثل مار خزید و به ذهن جامعه ما آمد؟ آنقدر که حالا هیچ جا از تبعاتش در امان نباشیم و هر جا میرویم در قالب طنز، خبر یا هر چیز دیگری با آن روبهرو باشیم، آنقدر که گاهی بخواهیم چشمانمان را ببندیم و گوشهایمان را بگیریم.(زینب مرتضایی فر/گروه فرهنگ و هنر)
جامجمسرا: در واقع کما حالتی از ناهوشیاری است که طی آن فرد حتی به دردناکترین محرکهای فیزیکی هم واکنشی نشان نمیدهد. نکته مهم آن است که برای داشتن سطح طبیعی هوشیاری، عملکرد درست نیمکرههای مغز و ساقه مغزضروری است. حال اگر به هر علت، ساقه یا هر دو نیمکره مغز عملکرد خود را از دست بدهند، فرد دچار کما میشود. کما به نوبه خود، یک بیماری نیست بلکه نشانهای از یک بیماری یا واکنشی به یک حادثه چون ضربه شدید به سر تلقی میشود.
اصلیترین نگرانی در مورد کما، خارج شدن از آن است که گاهی ممکن نیست و با نزدیک شدن فرد به زندگی نباتی و بروز مرگ مغزی ، پایان حیات، تنها گزینه انتخابی تلقی میشود. اما خارج شدن از کما به چه عواملی بستگی دارد؟
دکتر محمد روحانی، متخصص بیماریهای مغز و اعصاب با تاکید بر این که خارج شدن یا نشدن از کما به علت آن بستگی دارد، میگوید: یعنی فردی که به علت افت شدید قند خون (هیپوگلیسمی) دچار کما شده است، در صورت تشخیص سریع و درمان بموقع به حالت کاملا طبیعی برمیگردد. همچنین اگر فردی که دچار مسمومیت دارویی شده بسرعت درمان شود و دچار عوارض افت اکسیژن مغز نشود، میتواند به حالت طبیعی بر گردد. این عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران در گفتوگو با جامجم میافزاید: ولی بیمارانی که به دلیل ضایعات ساختمانی مغز دچار کما میشوند، مثلا به علت خونریزی ساقه مغز به کما میروند، اغلب وضعیت خوبی ندارند و حتی درصورت خارج شدن از کما، عوارض شدیدی نظیر زندگی نباتی یا ناتوانی شدید حرکتی و شناختی خواهند داشت.
علل کما
فرد در کما کاملا بیهوش است و با محرکهای دردناک نیز از خواب بیدار نمیشود. به گفته دکتر روحانی، بسته به علت کما ممکن است اعمال رفلکسی مربوط به ساقه مغز نظیر پاسخ مردمک به نور، پلک زدن با تحریک قرنیه، حرکات چشم با حرکت دادن سر و تنفس وجود داشته باشد، ولی عملکرد سیستم قلبی ـ عروقی معمولا به صورت طبیعی وجود دارد.
این متخصص مغز و اعصاب با تاکید بر این که علل کما بسیار متنوع و وسیع است، میافزاید: کما ممکن است از عفونتهای مغزی، سکتههای مغزی، تروما (ضربه به سر) یا مسمومیتهای دارویی نشات بگیرد. به بیان دیگر گاهی نوعی ضایعه تخریبی در ساقه مغز یا نیمکرههای مغزی نظیر سکته مغزی، ضربه مغزی یا عفونت بافت مغز باعث کما میشود، اما در موارد دیگر که در ظاهر، ساختمان مغز سالم است، عملکرد سلولهای مغزی دچار اختلال میشود که این حالت بسیار شایع است و معمولا به دلایلی چون مسمومیتهای دارویی، نرسیدن اکسیژن به مغز و بسیاری از بیماریهای داخلی نظیر نارسایی کبد، کلیه و ریه، افت شدید قند خون یا اختلالات الکترولیتی نظیر کاهش سدیم خون ایجاد میشود.
کما یا مرگ مغزی؟
کما با مرگ مغزی متفاوت است چرا که کما اغلب یک وضعیت گذراست. در واقع، فرد پس از مدتی بسته به علت کما به سمت وضعیت طبیعی یا شبه طبیعی، وضعیت نباتی یا مرگ مغزی میرود.
دکتر روحانی با اشاره به این که در مرگ مغزی تمامی اعمال قشر و ساقه مغز نظیر تنفس مختل میشود، توضیح میدهد: در چنین حالتی فقط ضربان قلب فرد وجود دارد و وی بدون دستگاه تنفس مصنوعی قادر به زندگی نیست . البته برای تشخیص مرگ مغزی در هر سنی و بسته به هر علتی معیارهای تشخیصی خاصی وجود دارد.
زندگی از نوع نباتی
زندگی نباتی، وضعیتی است که طی آن تمام اعمال مغز نظیر تکلم، مهارت انجام اعمال حرکتی، واکنش مناسب به محیط و اجرای دستورها از بین میرود.
به گفته دکتر روحانی طی زندگی نباتی، فرد بیدار است. یعنی حتی چشمهایش باز است و ممکن است خنده و گریه نیز داشته باشد، ولی هیچ گونه پاسخ هدفمندی ندارد. گرچه تنفس، عملکرد قلبی عروقی و واکنشهای مغزی در وی وجود دارد. این افراد اغلب به علت عفونتهای تنفسی و ادراری یا زخمهای بستر و لخته خون در ریهها (آمبولی ریه) فوت میکنند، ولی مواردی نیز وجود دارد که این افراد برای سالها و حتی دههها با مراقبتهای پزشکی شدید به حیاتشان ادامه میدهند.
ماندن یا خروج از کما
خروج از کما بستگی به درمان علت زمینهای آن دارد. تشخیص و درمان صحیح عواملی چون نارسایی کلیه، کبد، ریه یا افت قند و سدیم و بعضی از مسمومیتهای دارویی به بازگشت فرد از کما به زندگی طبیعی منجر میشود.
دکتر روحانی با اشاره به این مطلب میگوید: در مورد بعضی از علل ساختمانی مغزی نیز گاهی با تشخیص سریع و به هنگام میتوان شاهد خروج فرد از کما بود. البته درمان و مراقبت از بیماران کمایی نیاز به یک تیم پزشکی با تجربه و بخش مراقبت ویژه دارد که همکاری دقیق آنها میتواند باعث شود بیمار کمایی با حداقل عوارض از این وضع به درآید.
پونه شیرازی / گروه سلامت
جام جم سرا: مدلول سخن فوق این است که کمتر کسی ممکن است آشغال یا ته سیگارش را بر فرش یا تراس خانهاش پرت کند؛ در صورتی که ما مکررا شاهد چنین رفتارهایی در سطح شهر هستیم. گرچه اقشاری هستند که فرهنگ بالایی دارند و شهر و کشور و حتی جهان را به مثابه محیط زندگی خود میدانند و همهجا و تحت هر شرایطی، همهچیز را رعایت میکنند.
در تمام دنیا، نهاد خانواده، ارتباط وثیقی با جامعه و شرایط آن دارد. یعنی خانوادهها در هر کشوری، متاثر از جامعه و شرایط اجتماعی- عرفی- فرهنگی آن هستند؛ لذا اگر در جامعه، قانون و احترام به آن و فرهنگ احترام به حقوق دیگران به درستی جا افتاده باشد، خانوادهها نیز از جامعه تأثیر گرفته و در تربیت فرزندانشان، چنین مواردی را دخیل میکنند و این مفاهیم را به آنها انتقال میدهند؛ و بهطور عکس، اگر در جامعه قانونگریزی و بیاعتنایی نسبت به حقوق دیگران غالب شده باشد، خانوادهها نیز از آن متاثر شده و فرزندانی که تربیت میکنند، دارای همان خصلتهایی میشوند که در جامعه، غالب شده است. لذا برای اینکه وضع تربیتی خانوادهها را مورد سنجش قرار دهیم، باید شرایط و وضع جامعه را در رعایت چنین مفاهیمی، مورد بررسی و تدقیق قرار دهیم.
حال باید بپرسیم که چرا جامعه ما، چنین وضعیتی را دارا است؟ به نظر میرسد، دلیل آن، این است که در تعلیم و تربیت زخمی کشور ما، چنین مفاهیمی در کتب درسی گنجانده نشده است. در همان سالهای ابتدایی و راهنمایی، چنین مباحثی مطرح و آموزش داده نشده است. بنابراین، ذهنها، آماده و پذیرای رفتارهای شهروندی نخواهد بود؛ تا جایی که فرد بالغی که ٤ دهه از عمرش میگذرد، نسبت به وظایف شهروندی خود ناآشناست.
خانوادهها، معمولا فقط خود را جدا از جامعه میبینند و تنها جایی که خیلی به آن عنایت و توجه دارند، محدوده محاصره شده میان دیوارهای خانهشان است و خارج از آن را محیط زندگی خود نمیدانند و لذا خود را موظف به رعایت حقوق شهروندی و مسئول در مقابل دیگران نمیدانند. البته باید توجه داشت که پدر و مادران کنونی، همان فرزندانی هستند که پیشتر در همین کشور، به مدرسه رفتهاند و تعلیم و تربیت رسمی همین جامعه را دیدهاند و آنها نیز آموزشهای لازم را ندیدهاند که بخواهند همانها را به فرزندانشان انتقال دهند. بنابراین، در ایران، همه نسلها از هم تقلید کردهاند و چیز جدیدی در این زمینه، یعنی تربیت شهروندی، به آنها اضافه نشده است.
در کشورهای توسعه نیافتهای مثل کشور ما، در صف انتظار ایستادن، همراه با مواردی مثل هلدادن، هجوم آوردن، جلو زدن و جا زدن و در بهترین حالت، غرغر کردن و نق زدن به افراد جلوی صف است که «زود باش دیگه!»، «چرا معطلی؟!» و...؛ در صورتی که در کشورهای توسعه یافته، هرچقدر هم که کار افراد به درازا بینجامد، افراد منتظر در صف، براحتی تحمل میکنند و شکیبایی نشان میدهند |
در کشورهای اروپایی و آمریکا، در درجه اول، حقوق شخصی افراد، به غایت مورد احترام است؛ تا این اندازه که اگر کسی حتی با نگاه، مزاحمتی برای دیگری ایجاد کند، آن فرد، این حق را پیدا میکند که از طرف مقابلش شکایت کند. اگر کسی حتی بخواهد دیگری را نصیحت کند، اول اجازه میگیرد که آیا شما به من اختیار این کار را میدهید یا خیر؟ و اگر آن فرد، پاسخ منفی بدهد، او از نصیحت خودداری میکند.
تفاوت دیگری که زندگی اروپاییها با زندگی ما دارد، این است که چون آنها به تدریج، مراحل صنعتی شدن را طی کردهاند و همه دورانهای تکامل صنعت را لمس کردهاند، با قوانین و مقررات، آشنا هستند و لزوم رعایت کردن حقوق شهروندی را به درستی میدانند و درک میکنند و یقین دارند که این قوانین و الزامات رفتارهای شهروندی، برای صیانت از حقوق آنهاست. اما در کشورهای توسعه نیافته مانند کشور ما، چون تغییرات صنعتی، یکباره رخ داده است و بهطور مثال خودرو، بهطور دفعی وارد کشورشان شده است و مراحل پیشین را تجربه نکردهاند، فکر میکنند که قوانین و مقررات، تنها یک رابطه عمودی از بالا به پایین است و لذا به آن تمکین نمیکنند.
شهروندان جوامع توسعه نیافته، رفتارهای مدنی و شهروندی را وقعی نمینهند و آنها را دست و پا گیر و بیارزش میدانند.
همانطور که در بالا ذکر کردم، خانوادهها در همه جای دنیا، متاثر از فرهنگ جامعه هستند. جامعه و شرایط فرهنگی- اجتماعی آن، به مثابه ابری است که روی تمام خانوادههای آن محدوده جغرافیایی، سایه انداخته و آن قوانین و فرهنگ، به خانوادهها سایه میافکند. لذا چون شرایط جوامع توسعهیافته در رعایت حقوق دیگران و رفتارهای شهروندی، بسیار منظم، دقیق و با کمترین خلل، تثبیت شده است، این شرایط به خانوادهها نیز تسری مییابد و آنها را در تربیت فرزندانشان با همان مشخصههای فرهنگی و شهروندی، بار میآورد.
گرچه موارد استثنا و نقضی وجود دارد که اینطور نیستند و رفتارهای مدنی شهروندی صحیحی ندارند، اما این موارد بسیار کم و ناچیزند. وقتی شما مقایسهای میکنید میان نحوه در صف ایستادن مردم دو کشور توسعه یافته و توسعه نیافته، میبینید که در کشورهای توسعه نیافتهای مثل کشور ما، در صف انتظار ایستادن، همراه با مواردی مثل هلدادن، هجوم آوردن، جلو زدن و جا زدن و در بهترین حالت، غرغر کردن و نق زدن به افراد جلوی صف است که «زود باش دیگه!»، «چرا معطلی؟!» و...؛ در صورتی که در کشورهای توسعه یافته، هیچگاه- تقریبا در اکثر موارد- شاهد چنین رفتارهایی یا حتی مشابه آن رفتارها نیستید؛ هرچقدر هم که کار افراد جلوی صف، به درازا بینجامد، افرادی که در صف، به حالت انتظار ایستادهاند، به راحتی تحمل میکنند و شکیبایی نشان میدهند.
به عنوان نکته آخر و راهکاری که میتوان در این زمینه ارایه داد، باید گفت که این، وظیفه همه ارکان و اقشار جامعه است تا در این پروژه فرهنگسازی، شرکت فعالانهای داشته باشند. باید نهاد صداوسیما با ساختن فیلمها و تیزرهای آموزشی، آموزش و تربیت رفتارهای شهروندی را انتقال بدهد؛ نهاد آموزش و پرورش، سهم خود را در این پروژه با مکتوب کردن مفاهیم و آموزههای شهروندی در کتب درسی کودکان، از همان آغازین سالهای ورود به دبستان، ادا کند. شهروندان در جامعه نیز با رعایت حقوق دیگران و همچنین رفتارهای صحیح مدنی و شهروندی، سعی در ترویج و توسعه این فرهنگ داشته باشند؛ بهطوری که هرکس حقوق شهروندی را رعایت نکرد، احساس حقارت و کمارزشی کند و برای حفظ عزت نفس خودش هم که شده، ناظر و کنترلگری درونی برای رفتارش داشته باشد. (مصطفی تبریزی - روانشناس و مشاور دانشآموزی/شهروند)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.
جام جم سرا: بیش از 25 سال به سایه زندگیاش چشم دوخت و از او پرستاری کرد. 70 درصدی جانبازی اعصاب و روان حکایت از دردی داشت که پایانی برای آن نبود. شهادت آرزویی بود که برای رسیدن به آن 25 سال درد و رنج را تحمل کرد.
حسن رواسی جانبازی بود که هنگام شهادتش پرونده سبز دیگری را به یادگار گذاشت، لحظه پیوستن به قافله شهدا اعضای بدنش را به بیماران نیازمند بخشید تا پرونده ایثار و فداکاری او تکمیل شود.
سه دهه ایثار و گذشت
فاطمه عباسی همسر این جانباز که بیش از سه دهه سختیها و مشکلات را به جان خرید و از او پرستاری کرد از روزهایی گفت که با وجود داشتن سه فرزند همسرش را راهی جبهه کرد. میگوید وقتی با حسن ازدواج کردم میدانستم او مردی است که برای دفاع از دیگران از جان خودش خواهد گذشت.
وقتی جنگ شروع شد و امام خمینی(ره) از رزمندهها خواست تا جبههها را خالی نگذارند همسرم به خواسته امام(ره) لبیک گفت. تنها نگرانی او فرزندانمان بود ولی از آنجا که خانوادهام همه اهل انقلاب و جبهه و جنگ بودند اجازه ندادم همسرم تردیدی به خود راه بدهد و او را راهی جبهه کردم.
میدانستم آرزویش شهادت است اما همیشه دعا میکردم به خانه برگردد. در عملیات آزادسازی خرمشهر مجروح شد، وقتی خبر دادند خود را به بیمارستان آبادان رساندم. همرزمانش میگفتند همسرم داخل مدرسهای در خرمشهر با نیروهای عراقی درگیر شده بود که خمپارهای به داخل مدرسه اصابت و ترکش و موج انفجار آن حسن را مجروح کرد.
در بیمارستان تحت عمل جراحی قرار گرفت و ترکشهای زیادی را از شکم او خارج کردند، اما موج انفجار او را گرفته و سیستم عصبیاش را مختل کرده بود.
ساعتهایی که حال مناسبی داشت میگفت دوست دارد یکی از کلیههایش را اهدا کند اما میگفتم خودت بیماری و بیشتر از دیگران به این کلیه نیاز داری. بسیار باگذشت بود و همیشه دوست داشت به دیگران کمک کند |
چند ماه در بیمارستان بستری بود. پس از آن مدتی در کمیته انقلاب اسلامی کار میکرد، اما به خاطر مشکلات اعصاب نتوانست ادامه بدهد و خانهنشین شد. مجبور شدیم مغازه طباخیمان را بفروشیم من هم در خانه خیاطی میکردم.
اشک چشمانش را پر کرده است؛ میگوید برایش دلتنگ است. ادامه میدهد: موج انفجار همه وجود همسرم را فرا گرفته بود و صدای سوت خمپاره لحظهای رهایش نمیکرد. مرتب دچار تشنج میشد و چندبار در کوچه و خیابان یا مسجد این حالت به او دست میداد. وقتی تشنج میکرد سعی میکردم بچهها چیزی متوجه نشوند. به سختی او را کنترل میکردم. وقتی این حالت به او دست میداد شیشهها را میشکست. همه این سختیها را تحمل میکردم و تنها دلخوشیام این بود که سایه او بالای سر من و فرزندانم است. در این سالها خداوند دو بچه دیگر به ما داد که سرم را با آنها گرم میکردم.
ساعتهایی که حال مناسبی داشت میگفت دوست دارد یکی از کلیههایش را اهدا کند اما میگفتم خودت بیماری و بیشتر از دیگران به این کلیه نیاز داری. بسیار باگذشت بود و همیشه دوست داشت به دیگران کمک کند. از دوسال قبل ناراحتی قلبی به بیماریهای او اضافه شد. بارها در بیمارستان ساسان و آسایشگاههای مختلف و بیمارستان سرخه حصار بستری شد. هیچ وقت او را تنها نگذاشتم. این اواخر ریههایش عفونت کرده بود و یک ماه در بیمارستان ساسان بستری شد اما وضعیت ریهها وخیم بود و بعد از چند هفته شهید شد.
بخشش ماندگار
برای همیشه آرام گرفته بود. دیگر دستانش نمیلرزید و سردرد نداشت. 25 سال با درد و رنج زندگی کرده بود. صدای گلوله و خمپاره رهایش نمیکردند، اما هیچ وقت گله نکرد و هربار مسئولی از او میخواست تا خواستهای را مطرح کند میگفت با خدا معامله کرده است و هیچ نمیخواهد.
فاطمه عباسی که این روزها دلش برای پرستاری از همسر جانبازش تنگ شده است میگوید: زندگی در کنار جانباز اعصاب و روان بسیار دشوار است، اما هربار که خسته میشدم با خود میگفتم او دین خودش را به این انقلاب ادا کرده است و اگر او به جبهه نمیرفت ما آسایش نداشتیم. حالا نوبت من بود که فداکاری او را جبران کنم. بعد از آنکه جانباز شد و نتوانست به جبهه برود تصمیم گرفت نزدیک جبهه باشد.
آن روزها برادرم حسن عباسی که 16 سال داشت در گیلانغرب به شهادت رسیده بود. شب هفت برادرم بود که همسرم از من خواست با بچهها همراه او به ایلام برویم. دشمن بشدت ایلام را موشک باران میکرد و قرار بود همسرم از استاندار ایلام محافظت کند. یک سال درخانهای در استانداری ایلام زندگی کردیم.
عراق هر نیم ساعت یکبار به ایلام موشک میزد و من سه فرزندم را در آغوش میگرفتم و به پناهگاه میرفتیم.
بخشی از اعضای بدن حسن به دلیل جراحات و آثار ناشی از دوران جنگ قابلیت اهدا پیدا نکردند اما سایر اعضا نظیر تاندونها، استخوانهای پا و پوست او برای رفع مشکل بیماران نیازمند تقدیم شد |
همسرم عاشق شهادت بود و از اینکه نمیتوانست به خط مقدم برود ناراحت بود. یک سال بعد به تهران برگشتیم و همسرم به خاطر شرایط روحی نتوانست کار کند و خانه نشین شد.
تمام بار زندگی بر دوش من بود، اما هیچ وقت خم به ابرو نیاوردم و تنها دلخوشیام حضور او در کنارم بود. اگر یک شب فراموش میکرد قرصهایش را بخورد تا صبح خواب جنگ میدید و دچار تشنج میشد.
در این سالها از خدا میخواستم به من صبر عطا کند. هربار که مسئولان بنیاد شهید و جانبازان برای سرکشی به خانه ما میآمدند از همسرم میخواستند اگر خواستهای دارد مطرح کند ولی او میگفت همه چیز داریم و اگر میخواهید کمک کنید آن را به خانوادههای جانبازانی بدهید که در تنگنای مالی قرار دارند.
از لحظه شهادت که میگوید بغض بزرگی مهمان گلویش میشود. وقتی شهید شد در پزشکی قانونی خواستیم اعضای سالم بدن او به بیماران نیازمند اهدا شود. بخشی از اعضای بدن حسن به دلیل جراحات و آثار ناشی از دوران جنگ قابلیت اهدا پیدا نکردند اما سایر اعضا نظیر تاندونها، استخوانهای پا و پوست او برای رفع مشکل بیماران نیازمند تقدیم شد. همیشه دوست داشت جانش را برای مردم کشورش فدا کند او جانبازی بود که با شهادتش نیز جانبازی کرد و یک بغل شکوفه به یادگار گذاشت تا عطرش جانها را تا همیشه تازه کند. (ایران)
سه شنبه 11 شهریور 1393 ساعت 13:39
تصاویری که در ادامه میبینید شاید در نگاه اول مانند گیاهان نادر یا سطح سیارهای دور افتاده به نظر برسند اما در واقع باکتریهایی هستند که درون دهان، روی زبان و بویژه سطح دندانمان زندگی میکنند.
جام جم سرا:سرهنگ تیمور حسینی رئیس پلیس راهنمایی و رانندگی تهران بزرگ در این باره گفت: 10 سال پس از اقدام گسترده و فرهنگسازی خوبی که در موضوع الزام رانندگان خودروها به بستن کمربند ایمنی انجام شد، پلیس راهور طرح دیگری را در آستانه اجرا قرار داده است که بر اساس آن تمامی خودروهای عبوری در خیابانهای پایتخت موظف به توقف پشت خط ایست در چهارراهها خواهند شد.
وی با بیان اینکه این اقدام در راستای رعایت حقوق شهروندی و احترام به عابران پیاده اجرا خواهد شد، افزود: فعلا بنا داریم تا چند روز آینده اقدامات تبلیغی و فرهنگسازی در این حوزه را آغاز کنیم و پس از آن احتمالا از 15 مهرماه این قانون اجرایی میشود.
رئیس پلیس راهنمایی و رانندگی تهران بزرگ با بیان اینکه طرح توقف پشت خط ایست در خط کشیهای عابر پیاده را با عنوان "ایست به احترام زندگی" تبلیغ و فرهنگسازی کردهایم، گفت: رانندگان متخلفی که اقدام به توقف روی خط کشی عابر پیاده کنند 20 هزار تومان جریمه خواهند شد.
سرهنگ حسینی با بیان اینکه عبور از چراغ قرمز نیز 100 هزار تومان جریمه خواهد داشت، گفت: دوربینهای کنترل ترافیک نصب شده در چهارراههای پایتخت این تخلفات را به ثبت خواهند رساند.
به گفته وی نظم در ترافیک و رانندگی از مسائلی است که زیبنده پایتخت است و نباید تعداد معدودی راننده خاطی این نظم را که منجر به مخدوش شدن چهره شهر میشود، زیر پا بگذارند.(ایسنا)
جام جم سرا: از سر شب دائم سرش توی لپتاپش بود و تایپ میکرد. وقتی هم توانست با یکی از دوستانش چند دقیقهای ارتباط تصویری بگیرد خیلی خوشحال شد.
سر شام پرسید سرعت اینترنت خانه چقدر است؟
گفتم: 2 مگ.
گفت: عجب.
گفتم: راضی بودی؟
گفت: کارم راه افتاد. اینترنت خانه پدر 512 است. یعنی هیچ. گوگل را پنچ دقیقهای باز میکند.
گفتم: من قبلا 1 مگ داشتم اما جواب نمیداد. الآن مدتی است 2 مگ استفاده میکنم. راستی اینترنت شما در آنجا چطوری است؟ راضی هستی؟
همه با هم خندیدیم.
گفت: خب واقعا فرق دارد.
گفتم: اینجا وقتی با اینترنت 2 مگ کار کنی دیگر نمیتوانی با سرعت کمتر کنار بیایی. دیوانه میشوی.
گفت: پس به من حق میدهی که اعصابم خرد باشد.
گفتم: بله.
گفت: برای این 2 مگ چقدر میدهی؟
گفتم: ماهانه 85 هزار تومان.
آش پرید توی گلویش.
گفت: 85 هزار تومان؟
گفتم: زیاد است؟
گفت: مطمئنی سرعتت 2 مگ است؟
گفتم: بله من 2 مگ استفاده میکنم. از 12 شب تا هفت صبح هم خدمات ویژه دارد.
گفت: بعد 85 هزار تومان پول میدهی؟
گفتم: بله، مجبورم.
گفت: اگر ماهانه 85 هزار تومان پول اینترنت میدهی چقدر کرایه پرداخت میکنی؟
گفتم: ما ایرانیها لارجیم دیگر، مربیمان در لیگ برتر 2 میلیارد حقوق میگیرد.
گفت: چه خبر است؟ چه خبر شده در این مملکت؟ گنج پیدا کردهاند؟
گفتم: گنج که پیدا کردهاند، سالهاست. نفت هست شکر خدا.
گفتم: تو خودت مگر سرعت اینترنتت چقدر است؟
گفت: من اینترنت 25 مگ دارم، ماهانه 30 دلار میدهم.
آش پرید توی گلویم. داشتم خفه میشدم. عاقبت آن قدر زدند پشتم تا راه نفسم باز شد.
بعد از شام با دوستم نشستیم و هزینههای زندگیمان را حساب کردیم. او نزدیک برکلی زندگی میکند و من نزدیک دانشگاه تهران. عاقبت مشخص شد با همین حقوق و درآمد اگر بروم توی خود برکلی زندگی کنم ماهانه 100 دلار هم برایم میماند در حالی که اینجا با همین حقوق هر ماه یک تومن کم میآورم. (رضا ساکی/ایسنا)
این نکته به آن معنا نیست که نباید وظایفی را در زمینه کنترل سرطان به دوش دولتمردان و سیاستگذاران بیندازیم، چراکه مسئولان نیز وظیفه بزرگی در کمک به تشخیص و درمان سریع و موثر بیماران مبتلا به سرطان و کنترل عوامل خطر آن بر عهده دارند، اما نکته مهم اینجاست که نباید وظایف خودمان را فراموش کنیم، بلکه باید بپذیریم که همه ما در زمینه کنترل، پیشگیری، تشخیص زودهنگام و درمان سرطان مسئولیم.
دکتر علی قنبری مطلق، آنکولوژیست و مدیر برنامه ملی کنترل سرطان وزارت بهداشت از تلاشهای انجام شده برای کنترل و کاهش آمار سرطان در کشور میگوید.
سرطان این روزها دغدغه خیلی از مردم ما شده است، چرا که ما در شرایط پر آسیبی زندگی میکنیم. از آلودگی هوا و دیگر آسیبهای محیطی گرفته تا شیوه نادرست زندگی و استرسهای زندگی شهرنشینی، همه و همه به آن منجر شده که طی یکی دو دهه اخیر آمار ابتلا به سرطان در کشور ما بالا برود. این عوامل همچنین منجر به آن شده که مردم ما این روزها با دیدن کوچکترین عارضه غیرمعمول نسبت به ابتلا به سرطان نگران شوند، اما آیا خود شما هم از این بیماری میترسید و نسبت به ابتلای به آن نگرانید؟
بله. من هم مثل همه افراد جامعه فکر میکنم که ممکن است مبتلا به یک بیماری مزمن از جمله سرطان شوم. ابتلا به بیماریهای غیرواگیر واز جمله سرطان دغدغه خیلیهاست، چرا که 60 در صد افراد در سراسر دنیا در اثربیماریهای قلبی عروقی و بیماریهای مزمن تنفسی و سرطان فوت میکنند.
اگر در چند دهه گذشته این بیماریهای واگیر بود که باعث مرگومیر میشد، الان در دنیا بیماریهای غیرواگیر جای آن را گرفته است و در ایران هم 72 درصد یا دوسوم علت مرگ و میرها مربوط به بیماریهای غیرواگیر میشود وحتی بیماریهای غیرواگیر در ایران نسبت به کشورهای منطقه، سهم بیشتری در مرگومیر افراد دارد.
برای غلبه بر این ترس چه میکنید؟
ضمن این که فکر میکنم احتمال دارد من هم دچار یک بیماری غیرواگیر شوم تلاش میکنم تا از نقطه نظر رفتارهای فردی احتمال ابتلا به این بیماریها را در خودم کم کنم و به لحاظ اجتماعی هم به عنوان یک شهروند در کنار مسئولیتی که دارم تا آنجا که ممکن است برای کاهش عوامل خطر مختلف از جمله عوامل بیماریهای غیرواگیر بکوشم.
چرا با وجود افزایش آمار سرطان طی سالهای اخیر به نظر میرسد که بحث پیشگیری و کنترل عوامل خطر آن از سوی وزارت بهداشت، متناسب با اهمیت موضوع، مورد توجه قرار نگرفته است؟
این درست است که 40 درصد سرطانها و 80 درصد بیماریهای قلبی - عروقی قابل پیشگیری است، اما نکته مهم در مورد پیشگیری از بیماریهای غیرواگیری چون سرطان آن است که بدانیم مسئولیت این امر فقط به عهده مسئولان و حتی در توان آنها نیست، بلکه هر کدام از ما هم به خودی خود مسئولیم تا در مسیر پیشگیری از بیماریهای غیرواگیر حرکت کنیم و با هدف فرهنگسازی در این راه به عنوان یک شهروند و حتی در قالب خیریه یا سازمانهای مردم نهاد جلب حمایت کنیم تا این نیاز را در مردم و این خواسته را در مسئولان افزایش دهیم که عوامل خطر بیماریهای واگیر را کنترل کنند.
یعنی چون این حمایتها تاکنون آنچنان که باید در مردم و مسئولان ما شکل نگرفته است ما همچنان شاهد افزایش آمار ابتلا به این بیماری هستیم ؟
در ایران بر اساس برنامه ثبت سرطان که بیش از یک دهه اخیر در کشور ایران انجام میشود، از هر صد هزار نفر 134 مرد و 128زن به سرطان مبتلا میشوند. یعنی میزان بروز سالانه سرطان در ایران کمتر از بروز جهانی است. البته آمارها تائید میکند که میزان بروز با رشد آهستهای در حال افزایش است، اما توجه داشته باشید که بروز سرطان به عوامل مختلف اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بستگی دارد، یعنی فقط سیاستگذاران توانایی و مسئولیت کاهش آمار مبتلایان به این بیماری را ندارند.
اما این گفتهها پاسخی برای اینکه چرا آمار سرطان همچنان در کشور در حال افزایش است، نیست.
این که آمار ابتلا به سرطان در حال افزایش است به 3 عامل برمیگردد. اول، افزایش امید به زندگی و افزایش تعداد سالمندان جامعه. چرا که سرطان در اصل، بیماری دوران سالمندی است. دوم، شیوه زندگی ناسالم و سوم آلودگیهای محیطی.
در مورد امید به زندگی در ایران در سال 1979 متوسط عمر 58.3 بوده و در 2012 به 73.8 سال رسیده است که به خاطر سیاست موفق بهداشتی درجهت کنترل بیماریهای واگیر بوده است. از سوی دیگر بیش از 10 درصد جامعه به طور متوسط از سیگار استفاده میکند. میزان مصرف سیگار در حال افزایش و سن شروع آن هم در حال کاهش است. حدود 11 درصد جمعیت ما روزانه پنج وعده میوه و سبزیجات که برای داشتن الگوی سالم زندگی ضروری است، مصرف میکند. 35 تا 40 درصد جامعه هم فعالیت بدنیشان خیلی کم است و حتی حدود نیمی از جمعیت ما افزایش وزن دارند. همچنین 16 درصد جمعیت ما فشار خون بالا دارند. اینها عوامل خطر بیماریهای غیرواگیر و از جمله سرطان است و جالب است بدانید که در جمعیت 45 تا 65 سال کشورمان، نیمی از افراد، سه عامل خطر ابتلا به بیماریهای شایع غیرواگیر را دارند. حدود 8 درصد مردم جامعه قند خون دارند. بیش از نیمی از جمعیت جامعه کلسترول خون بالا دارند. اینها هر کدام به نوبه خودشان بیماری و در عین حال،عامل خطر بیماریهای دیگری مثل سرطان هستند.
متاسفانه شیوه زندگی اکثر مردم ما مناسب نیست و از سوی دیگر از نظر جنبههای روانی و معنوی اجتماعی نیز ما به دلیل مواجهه با استرسهای زندگی شهری، خود را در معرض آسیبهایی قرار میدهیم که برای ابتلا به سرطان مستعدمان میکند. هر چه قدر استرس افزایش پیدا میکند ایمنی بدن ضعیف میشود و ما مستعد سرطان میشویم.
پس با این تفاسیر چه راهکار عملی برای پیشگیری از سرطان وجود دارد؟
اگر بخواهیم به لحاظ فردی، اقدام موثری انجام دهیم باید ابتدا سیگار را کنار بگذاریم. از میوه و سبزی بیشتر استفاده کنیم و فعالیت بدنی داشته باشیم. اگر هم نمیتوانیم فعالیت بدنی به معنای ورزش منظم داشته باشیم روزی پنج تا 10 دقیقه، حتی در محیط کار، یک ورزش ملایم یا نرمش مختصرانجام دهیم . زیرا همه چیز در اختیار دولت نیست. بی شک حتی اگر از امکانات ایجاد شده از سوی دولت مثل پارکها و مراکز ورزشی استفاده نکنیم باز هم در معرض سرطان خواهیم بود.
اما اگر فردی موفق به اصلاح الگوی زندگی خود بشود، باز به دلیل وجود آلودگیهای محیطی در کشور، کاهش وکنترل آمار سرطان چندان موفق نخواهد بود.
این درست نیست که فکر کنیم مقوله کنترل آلودگیهای محیطی کاملا از کنترل افراد جامعه خارج است. آن هم در جایی که تعداد خودروها در ایران به ازای هر هزار نفر 113 و در جهان 120 خودروست. بعلاوه میزان مصرف انرژی در کشورمان نیز فاجعه بار است یعنی 2812 کیلوگرم بر متر مکعب نفت و ترکیبات معادل به ازای هر نفر در ایران مصرف میشود، در حالی که این رقم در دنیا 1890 کیلوگرم بر متر مکعب است. بیشک مصرف بیش از اندازه از سوختهای فسیلی چه در کارخانجات چه در خودروها یا در جاهای دیگر تبعاتی دارد.
میخواهید بگویید که مردم ما درایجاد آلودگیهای محیطی سهم زیادی دارند؟
دقیقا همین طور است. باید بپذیریم که بر خلاف باورهای دینی و عرفی مان بسیار اسرافگر هستیم. سرانه تولید گاز منواکسیدکربن در ایران هفت تن و در جهان 4.6 است. میزان ذرات معلق (کمتر از 10 میکرون) در هر متر مکعب هوای شهرهای بالای صد هزار نفر جمعیت 115 میکروگرم و در جهان 61 میکروگرم است. به لحاظ شاخصهای توسعهیافتگی و صنعتی سعی کردیم کشورمان را ارتقا دهیم، ولی به همان نسبت شاخصهای زیست محیطی و فرهنگسازی را در ارتباط با مصرف انرژی فراموش کردهایم. بیشک بخشی از این مسائل، حاکمیتی و سیاستگذاری است، اما در مورد عوامل محیطی و بویژه میزان مصرف سوخت بخشی از قضیه به خود مردم نیز برمیگردد. صرف نظر از این که چه قدر حاکمیت به فکر ماست باید ببینیم که چه اندازه خودمان به فکر خودمان هستیم. ما تا خودمان را اصلاح نکنیم رفتارهای آسیب زایمان را کنترل نکنیم نهتنها بیماری سرطان کاهش پیدا نمیکند، بلکه زندگی راحتی را از نقطه نظر سلامت نخواهیم داشت. اگر مردم بدانند که وضع چگونه است، خودشان را مدیریت خواهند کرد و این مسئولیتی است که باید به دوش مردم گذاشته شود.
پس وظیفه و نقش وزارت بهداشت در کمک به کنترل عوامل خطر سرطان چه میشود؟
ما امیدواریم هم وزارت بهداشت و هم دیگر وزارتخانهها به برنامههای سند کنترل بیماریهای غیرواگیر توجه و خود را به رعایت آن ملزم کنند. چون در بحث پیشگیری و تشخیص زود هنگام بیماریهای غیرواگیر حتی در خود وزارت بهداشت هم نیاز داریم که توجه بیشتری به این مقوله صورت بگیرد.
آنچه امروز نیاز داریم آن است که با کمک رسانهها توجه مردم را به این سمت جلب کنیم که در مورد بیماریهای غیرواگیر و از جمله سرطان هیچ راهی جز پیشگیری و تشخیص زود هنگام نداریم وگرنه از نظر اثرات جسمی و اجتماعی ناشی از این بیماریها قطعا وضع ما در آینده بدتر از آنچه امروز هست، خواهد شد.
قرار است در قالب سند کنترل بیماریهای غیرواگیر چه اقداماتی برای کنترل و پیشگیری از سرطان صورت بگیرد؟
کاری که در وزارت بهداشت در حال انجام آن هستیم این است که بحث آموزش و خود مراقبتی و بحث پیشگیری و تشخیص زودهنگام بیماریهای غیرواگیر را در دل شبکه جامع سلامت یا مراکز بهداشتی درمانیمان نهادینه کنیم. زیرا مراکز بهداشتی درمانی اکنون آمادگی پاسخگویی برای تغییر در وضع همهگیرشناسی بیماریها را ندارند، یعنی همچنان خانههای بهداشتی روستایی و مراکز بهداشتی درمانی شهریمان آمادگی خدمت به بیماریهای واگیر را دارند و هنوز این تغییر در این مراکز صورت نگرفته است.
یعنی هدف وزارت بهداشت آن است که روند کنونی ارائه خدمت از سوی مراکز بهداشتی درمانی کشور را به سمت مراقبت از بیماریهای غیرواگیر سوق دهد؟
بله و آن هم نه مراقبت از افرادی که مبتلا میشوند، بلکه از افرادی که در معرض بیماریهای غیرواگیر هستند. یعنی کاری که بزودی به صورت آزمایشی با طراحی مرکز مدیریت بیماریهای واگیر شروع میشود، این است که افراد به مراکز بهداشتی درمانی در سطح شهرها فراخوان میشوند. در واقع هر مرکز بهداشتی درمانی باید حداقل جمعیت 12 هزار و 500 نفری را در اطراف خودش تحت پوشش داشته باشد و از طریق رابطهای بهداشتی آن جمعیت را سرشماری کند و از تکتک افراد بخواهند که به مرکز بهداشتی درمانی مراجعه کنند تا از نظر شاخصهای بیماریهای غیرواگیر ارزیابی شوند و سپس کارت عوامل خطر سلامت در اختیارشان قرار بگیرد تا از نظر عوامل خطر ابتلا به بیماریهای غیرواگیر مثل قند، چربی، سرطان، بیماریهای مزمن تنفسی، بیماریهای اسکلتی عضلانی، بیماریهای روانی و مشکلات تغذیهای ارزیابی شوند و اگر در معرض هر کدام از این بیماریها باشند به سطح بالاتر ارجاع شوند تا خدمات تشخیصی و درمانی بیشتری برایشان انجام شود. همچنین این خدمترسانی شامل ارائه خدمات تغذیهای، روانی و همچنین توصیههای خود مراقبتی نیز میشود. البته انجام این کار بسیار سخت است، اما به اعتقاد من این نیاز امروز مردم در حوزه بیماریهای غیرواگیر است.
اولین بار است که طرحی در این قالب از سوی وزارت بهداشت در زمینه تشخیص و کنترل بیماریهای غیرواگیر انجام میشود؟
شاید بحث پزشک خانواده هم با همین دیدگاه شروع شد، اما به نوعی ما باز هم پزشکان و سیستم بهداشتی درمانیمان را بردیم به سمت ارائه خدمات روزمره به مردم، ولی به تشخیص زودهنگام بیماریهای غیرواگیر توجه نداشتیم و ناخودآگاه به سمت درمان رفتیم.
وزارت بهداشت چه راهکاری را برای موفقیت و تداوم این طرح در نظر گرفته است؟
این خدمات باید در مراکز بهداشتی درمانی ارائه شود. یعنی باید مراکزی را به صورت ثابت در نظر بگیریم بهعنوان مرکزی که ارائهدهنده این خدمات به مردم باشند. الان مراکز بهداشتی درمانی بیشتر خدماتشان معطوف به بیماریهای واگیر است، ولی متناسب با تغییری که در وضع شیوع بیماریهای غیرواگیر اتفاق افتاده ما باید خودمان را با این وضع هماهنگ کنیم که پایه اصلی ارائه این خدمات باید در مراکز بهداشتی درمانیمان اتفاق بیفتد.
آیا قرار است این طرح در مورد سرطانهای خاصی اجرا شود؟
بله. در مورد سه سرطان شایع یعنی سرطان پستان، روده بزرگ و دهانه رحم که راهکارهایی برای تشخیص زودهنگام آنها وجود دارد، اجرا میشود. در واقع در قالب این طرح ابتدا افراد باید علائم هشداردهنده این بیماریها را بشناسند.
پس جایگاه غربالگری در تشخیص زودهنگام و پیشگیری از این بیماریها کجاست؟ بر اساس آنچه ما تاکنون از زبان متخصصان شنیدهایم، این بوده که از سنی به بعد، یکسری غربالگریها بویژه در مورد سرطانهای شایعی مثل پستان یا سرطان دهانه رحم صورت بگیرد، اما آنچه شما میگویید به نوعی این ضرورت را نفی میکند؟
ما واژهای به اسم تشخیص زودهنگام و واژهای به اسم غربالگری داریم. تشخیص زود هنگام یعنی این که افرادی که علائم هشداردهنده سرطان را دارند به سرعت تشخیص دهیم، اما الان سیستم بهداشتی درمانی ما آمادگی این مساله را ندارد. ولی باید برنامهای بچینیم برای اقشار یا شهرهایی که امکان دسترسی به خدمات تخصصی را ندارند تا امکان شناسایی زود هنگام بیماری برای آنها نیز فراهم شود.
اما غربالگری یعنی فردی را که هیچ علائم ظاهری بیماری ندارد، به دلایلی بررسی کنیم. در مورد سرطان، چندین مطالعه از جمله یک مطالعه جدید در کانادا نشان داده است که غربالگری ماموگرافی نه تنها باعث افزایش طول عمر افراد نمیشود بلکه موثر هم نیست و به لحاظ پزشکی روش مقرون بهصرفهای نیز نیست.
در واقع غربالگری کشوری روش مقرون بهصرفهای دستکم در ایران نیست، اما میتوانیم در مورد سرطان پستان و رودهبزرگ در گروهی اقدام به غربالگری کنیم که در معرض خطر بالای ابتلا هستند، یعنی یک یا دو نفر از بستگان درجه یکشان در سنین زیر 50 سال مبتلا به این بیماریها شدهاند.
تامین هزینههای درمان، بویژه برای اقشار کم درآمد چالش بزرگی است. چه برنامهای برای حمایتهای هزینهای از بیماران سرطانی در نظر دارید؟ بهویژه در طرح تحول سلامت چه تمهیداتی برای کاهش هزینههای درمان سرطان اندیشیده شده است؟
در حوزه تشخیص و درمان، وزارت بهداشت هماکنون فعالیتهای بیشتری را در دست انجام دارد. در این زمینه یکی از بستههای حمایتیاش هم در مورد بیماریهای صعبالعلاج است که هنوز به صورت اجرایی و عملیاتی در نیامده است. اما ایدهآل ما این است که تشخیص و درمان سرطان در مراکز جامع سرطان انجام شود.
منظور از مراکز جامع سرطان چه مکانهایی است؟
مراکزی که در آنها انواع روشهای درمانی به یک بیمار ارائه شود. دستکم میخواهیم در برخی قطبهای درمانی، چنین طرحی را شروع کنیم. همچنین به جنبههایی از مراقبت غیر از مراقبتهای جسمی شامل مراقبتهای روانی، معنوی و اجتماعی هم در قالب خدمات این مراکز توجه میشود.
در این زمینه قرار است خدمت تشخیصی و درمانی در کلینیکهای چند تخصصی در دل بیمارستانهای تخصصی یا مراکز جامع سرطان ارائه شود. یعنی وقتی بیماری مشکوک به سرطان است بتواند به این کلینیکها مراجعه کند که در آنجا رادیولوژیست، متخصص آسیبشناسی، جراح و آنکولوژیست حضور داشته باشند.
البته گروههای تخصصی برای ایجاد این کلینیکها شروع به کار کردهاند، بویژه در دانشگاههای بزرگ، اما هنوز نظام مند نیست و وزارت بهداشت باید روند اجرایی و اعتبار بخشی این پروژهها را تسهیل کند.
وقتی مراکز تشخیصی درمانی را با این مساله هماهنگ کنیم و مراکز جامع درمانی نیز داشته باشیم امکان راهاندازی این کلینیکها نیز وجود خواهد داشت. همه این اقدامات باعث میشود بیمارها زودتر تشخیص داده شوند، کیفیت زندگی بهتری داشته باشند و بهترین خدمات به آنها داده شود.
پس اکنون حمایت دولتی در مراحل درمانی از بیماران مبتلا به سرطان صورت نمیگیرد؟
اکنون بیمهها تا حد زیادی هزینه داروها را تحت پوشش قرار دادهاند، تا جایی که هزینه داروهای بیماران مبتلا به سرطان بیش از 80 درصد تحت پوشش قرار میگیرد؛ چرا که قسمت زیادی از هزینه بیماران مبتلا به سرطان مربوط به داروهای شیمی درمانی است. اما بسته کامل حمایتی از این بیماران که شامل خدمات رادیوتراپی و ... میشود، فقط در بیمارستان دولتی تا 90 درصد تحت پوشش بیمه قرار میگیرد که البته با حمایت وزارت بهداشت سطح پاسخگویی و پذیرش بیماران در بیمارستانهای دولتی باید افزایش پیدا کند.
همچنین قرار است داروهای شیمی درمانی در مراکز تشخیصی درمانی دولتی در اختیار بیماران قرار بگیرد و بیمار در جستجوی دارو نباشد. این قضیه نهتنها بخشی از بار روانی و مالی بیماران را کم میکند بلکه مصرف دارو را نیز کاهش میدهد.
مراقبتهای روانی مقوله بسیار مهمی در مورد بیماران مبتلا به سرطان و خانواده آنهاست که متاسفانه در کشور ما به آن کمتر توجه میشود. در این زمینه وزارت بهداشت در بسته حمایتیاش چه جایگاهی در نظر گرفته است؟
اگر منظور شما مراقبتهای حمایتی و تسکینی است که در قالب آن به بیمار و خانوادهاش کمک میشود که کیفیت و کمیت زندگی بهتر و سازگاری بهتری نیز با این بیماری داشته باشند، حدود دو سال پیش در خواستی از معاونت بهداشت و درمان وزارتخانه ارائه شد که بسته مراقبتهای حمایتی تسکینی را تدوین کنیم که در بخشی از مراکز تشخیصی درمانی به صورت اجرایی درخواهد آمد که ابتدا ارائه خدمات در بیمارستان و بعد از آن در منزل صورت میگیرد. این خدمات قرار است با هدف کاهش عوارض روانی و اجتماعی بیماران مبتلا به سرطان صورت بگیرد که مراحل عملیاتی شدن آن در حال آماده شدن است.
چه برنامهای برای کمک به کاهش آلودگیهای محیطی و صنعتی دارید؟
درست است که اجرای برنامه ملی کنترل سرطان، بر عهده وزارت بهداشت است، ولی بخصوص در زمینه کنترل عوامل خطر وزارت بهداشت به تنهایی قادر به انجام آن نیست، بلکه لازم است همکاریهای درون بخشی و بین بخشی تقویت شود و سازمانها و نهادهای دولتی و غیر دولتی که در ایجاد و کنترل عوامل خطر سرطان نقش دارند در این زمینه مشارکت داشته باشند. بدون مشارکت وزارت صنایع، بازرگانی، جهاد کشاورزی، سازمان محیطزیست و ارگانهایی از این دست به هیچ وجه کنترل عوامل خطر بیماریهای غیرواگیر امکانپذیر نخواهد بود.
چشمانداز این طرحها و برنامهها فعلا روی کاغذ مثبت است. چقدر میتوان به مشاهده اثرات عینی آن امیدوار بود؟
یکی از مواردی که تلاشهای درون وزارت بهداشت در زمینه کنترل سرطان را با نهادها و سازمانهای بیرون وزارت بهداشت نظاممند میکند، تشکیل کمیته ملی سرطان است که گامهای اولیه مهمی برای تشکیل آن برداشته شده و امیدواریم مبنای اقدامات آینده باشد ولی ما برای رسیدن به این هدف نیاز به حمایت از درون و خارج وزارت بهداشت به منظور پیشگیری، تشخیص زودهنگام، تشخیص و درمان و مراقبتهای حمایتی و تسکینی خواهیم داشت تا در نهایت به کاهش بروز مرگ و میر سرطان و بهبود کیفیت زندگی بیماران در سایه ملاحظات هزینه اثربخشی و دسترسی عادلانه به خدمات منجر شود.
پونه شیرازی / گروه جامعه
جام جم سرا: یکی از این محکومان، مردی به نام سیروس است که زمستان سال۸۴ زوجی را به قتل رساند. کارآگاهان جنایی ابتدا جسد زنی ۲۰ساله را پیدا کردند و بعد از انجام بررسیها فهمیدند این زن مریم نام دارد و از چند روز قبل همراه شوهرش مسعود ناپدید شده بود. پزشکیقانونی علت مرگ مریم را خفگی ناشی از فشار بر عناصر حیاتی گردن تشخیص داد.
کارآگاهان به تحقیقات خود برای رازگشایی از این جنایت ادامه دادند تا اینکه جنازه مسعود نیز در جادهای خارج از شهر پیدا و معلوم شد او نیز خفه شده است. تجسسهای پلیسی فاش کرد مسعود از مدتی قبل با دایی خود بر سر مسایل مالی اختلاف داشته، به همین دلیل سیروس بازداشت شد.
او در بازجوییها به انجام هر دو قتل اقرار کرد و گفت: «روز حادثه همراه یکی از دوستانم سراغ مسعود رفتم و به او گفتم تعدادی لوازم رایانه دارم؛ از او خواستم با من به انبار بیاید تا روی اجناس قیمت بگذارد و بتوانم آنها را بفروشم. بهمحض ورود به انبار؛ مسعود متوجه شد بهانهای که تراشیده بودم، دروغ است به همین دلیل سعی کرد از دستم فرار کند اما دوستم او را گرفت و من با دستانم خفهاش کردم.»
متهم به قتل ادامه داد: «چون همسر مسعود میدانست شوهرش روز حادثه همراه من بود، برای اینکه رازم فاش نشود تصمیم گرفتم او را هم بکشم؛ به همین دلیل به خانهاش رفتم و به دروغ گفتم مسعود تعدادی لوازم رایانهای به من داده تا به منزلش ببرم. مریم در را باز کرد و وقتی داخل رفتیم دوباره دوستم او را گرفت و من زن جوان را خفه کردم، بعد هم اجساد را در محلهای خلوت انداختیم.»
کارآگاهان در ادامه همدست سیروس را نیز بازداشت کردند. متهم اصلی بعد از محاکمه به درخواست اولیای دم مقتولان به دو بار قصاص و همدستش نیز به حبس محکوم شد. مدتی بعد اولیای دم مسعود قاتل را بخشیدند اما خانواده مریم همچنان بر اجرای حکم پافشاری داشتند و حتی تفاضل دیه را نیز به حساب دادگستری واریز کردند.
صبح دیروز سیروس برای اجرای حکم در زندانی رجاییشهر کرج پای چوبهدار منتقل شد اما اولیایدم در آخرین لحظات بدون هیچ چشمداشتی از اجرای حکم صرفنظر کردند و قاتل را بخشیدند.
دومین اعدامی که او نیز قرار بود دیروز در زندان رجاییشهر بهدار آویخته شود، محمود نام دارد؛ او سال۸۹ جوانی را در شرق تهران به قتل رساند. مسوولان بیمارستان امامحسین (ع) بعد از مرگ پسری جوان که معلوم بود هدف چاقو قرار گرفته است، پلیس را باخبر کردند.
کارآگاهان در نخستین گام به تحقیق از دوست مقتول که وی را به بیمارستان رسانده بود، پرداختند؛ این جوان گفت: «من و دوستم در پارک نشسته بودیم که مردی به نام محمود به ما حمله کرد و دوستم را با چاقو زد. ما محمود را از مدتها قبل میشناختیم اما نمیدانم او چرا چنین کاری کرد.»
محمود که فراری شده بود، چندماه بعد از ارتکاب جنایت بازداشت شد و به قتل اقرار کرد. او گفت: «روز حادثه فهمیدم چند نفر برادرم را کتک زدهاند، آنها در تماس تلفنی با من برای دعوای مجدد در پارک قرار گذاشتند به همین دلیل چاقویی برداشتم و سر قرار رفتم، اما آنها با دیدن چاقو فرار کردند، در آن هنگام چشمم به دوپسر افتاد که روی نیمکت نشسته بودند و البته در درگیری نقشی نداشتند به یکی از آنها حمله کردم و او را زدم، بعد هم فراری شدم.»
متهم بهقتل بعد از محاکمه در دادگاه کیفری استان تهران به قصاص محکوم شد و سحرگاه دیروز پای چوبهدار رفت اما اولیایدم بعد از اینکه طناب را دور گردن وی انداختند، از اجرای حکم صرفنظر و رضایت خود را اعلام کردند.
سومین متهم بهقتل که صبح دیروز در واپسین لحظات قبل از اجرای حکم متهم توانست رضایت اولیایدم را جلب کند، فردی ۳۱ساله و ساکن یکی از روستاهای آمل است، او ششسال پیش در جریان دعوا با همسایهاش زنی را با ضربات چاقو به قتل رساند. وی پس از دستگیری و محاکمه به قصاص محکوم شد و این رای به تایید دیوانعالی کشور نیز رسید.
قرار بود حکم متهم سحرگاه دیروز در ورزشگاه شهیدچمران آمل برگزار شود اما اولیایدم در آخرین لحظات، اعلامرضایت کردند.
«علی طالبی»، دادستان در اینباره گفت: «اولیایدم با وساطت وکیل خودشان و پیگیریهای حجتالاسلاموالمسلمین «مهدی تقیزاده»، امامجمعه دابوودشتسر و جمعی از مسوولان و همشهریان رضایت دادند.»
طالبی افزود: «اگرچه حکم قصاص در دین اسلام حیاتبخش است، اما عفو و گذشت از صفات خداوند متعال است که پدر و مادر این مقتول با عزتنفس و بزرگمنشی به آن رسیدند.»
متهم دیگری که از چوبهدار نجات یافت ۱۶اردیبهشت دوسال قبل پسرعمهاش را در روستایی از توابع بویینزهرا با شلیک سلاح شکاری به قتل رساند. متهم بعد از دستگیری گفت انگیزهای برای قتل نداشت؛ او توضیح داد: «روز حادثه همراه پسرعمهام برای شکار رفته بودیم، اما چون مشروبات الکلی مصرف کرده بودم، رفتارم در کنترلم نبود و ناگهان به پسرعمهام شلیک کردم، وقتی زخمی شد سعی کردم سریع وی را به بیمارستان برسانم، اما پسرعمهام در میان راه جان باخت.»
متهم روانه زندان شد و بعد از صدور کیفرخواست بهاتهام قتل عمد در شعبه دوم دادگاه کیفری استان قزوین پای میز محاکمه رفت. رسیدگی به این پرونده سهجلسه طول کشید تا اینکه سرانجام اولیایدم با وساطت خانوادهها حاضر به گذشت شدند، آنها متهم را بدون هیچ شرطی بخشیدند و به این ترتیب پسر جوان بار دیگر به زندگی بازگشت.
در همین حال گذشت اولیایدم باعث نجات زندانی۲۳ساله گرگانی شد. مدیرکل زندانهای استان گلستان در اینباره گفت: «ن. ب» پارسال به جرم قتل عمد با حکم مراجع قضایی به قصاصنفس محکوم شده بود که با تلاش تیم اخذ رضایت شاکی، ریشسفیدان، ستاد دیه، مسوولان زندان و گذشت اولیایدم، از قصاص نجات یافت.»
محمود امینی با قدردانی از تیم اخذ رضایت شاکی و گذشت بزرگوارنه اولیایدم از قصاص، افزود: «رفتار محکومان با تشکیل پرونده شخصیتی -روانشناسی برای آنها، تحتنظر روانشناسان زندان قرار میگیرد و تیم اخذ رضایت با مطالعه پرونده زندانیان محکوم به اعدام، درصورتی که زندانی از کرده خود پشیمان و تغییر رفتار در وی مشهود باشد، برای اخذ رضایت از اولیایدم اقدام میکند.
امینی تاکید کرد: همچنین اگر جرم ارتکابی محکومبهاعدام از نوع جرایم «فجیع» نباشد، تیم اخذ رضایت شاکی به خانواده شاکیان مراجعه و با همراهی بزرگان منطقه، جلسه صلح و سازش برگزار میکند.» (شرق)