به گزارش ستاره ها؛ زمانی که والدین تصمیم به جدایی می گیرند کودکان می بایست کاملاً از تصمیم آنان آگاهی داشته باشند.
زمانی که والدین تصمیم به جدایی می گیرند کودکان می بایست کاملاً از تصمیم آنان آگاهی داشته باشند. هدف از تدوین این مقاله این است که میزان درک و احساس کودکان هنگام جدایی والدین را متوجه شویم نکات ظریفی را پیشنهاد می کنیم تا چطور با کودکان راجع به طلاق صحبت کنید .
● صحبت با کودکان درباره طلاق
● به کودکان چه بگویید
والدین می توانند از طریق رفتار و صحبت به فرزندانشان دلگرمی بدهند که همیشه و در هر شرایطی آنها را دوست خواهند داشت .
والدین می بایست به فرزندانشان متذکر شوند که زمانی که آنها از یکدیگر جدا شوند دیگر هیچ امیدی به زندگی مشترک نداشته باشند که روزی مثل قبل همه با هم زندگی کنند زیرا رویای بازگشت والدین در کودکان همیشگی خواهد بود .
بیشتر کودکان فکر می کنند که بخاطر اشتباهات آنها و یا بخاطر اینکه نمره درسی آنها پایین بوده پدر و مادرشان از یکدیگر جدا شده اند . آنها ممکن است از این جدایی احساس گناه نمایند، بنابراین باید با آنها صحبت کرد و به آنها دلگرمی داد که به خاطر اشتباهات آنها نبوده است و آنها هیچ مسوولیتی در قبال این جدایی ندارند .
به خاطر داشته باشید، درباره ترس و نگرانی که کودکان از مساله طلاق دارند با آنها صحبت کنید و به آنها اجازه دهید تا درباره طلاق و تغییراتی که به وجود خواهد آمد فکر کنند و در ملاقات بعدی به سوالات جدیدشان جوابهای منطقی بدهید .
کودکان دوست دارند بدانند که والدینشان از تاثیر طلاق بر زندگی آنها مطلع هستند . به درد دل آنها گوش دهید و به آنها نشان دهید که شما هم نگران و دلواپس هستید.
نمی توانید احساسی را که فرزندتان دارد، تغییر دهید اما بهتر است که به آنها نشان دهید آنها را درک می کنید، مثلاً اگر یک روز نمی تواند پدرش را ببیند و عصبانی هست اینگونه به آنها نشان دهید که آنها را درک می کنید: می دانم که خیلی ناراحت و عصبانی هستی که نمی توانی امروز پدرت را ببینی .
پدر و مادر من از شما انتظار دارم که حتی اگر با من زندگی نمی کنید ارتباط خودتان را با من قطع نکنید مثلاً برایم نامه بنویسید و به من تلفن بزنید و نسبت به تفریحاتم و کارهایی که انجام می دهم اهمیت قائل شوید در غیر این صورت احساس پوچی و بی کسی می کنم .
دست از جنگ و دعوا بکشید و برای رقابت با یکدیگر آنقدر سخت کار نکنید . لطفاً سعی کنید راجع به موضوعاتی که مربوط به من می شود با هم توافق کنید زمانی که با یکدیگر بر سر من دعوا می کنید فکر می کنم که یک کار اشتباهی کرده ام و من مقصر هستم .
من هر دو شما رادوس تدارم و می خواهم که از لحظاتی که با شما هستم لذت ببرم پس هر کدام از شما هستم بدی یکدیگر را نگویید در این صورت مرا مجبور می کنید که طرف یکی از شما را بگیرم .
لطفاً حرفهایتان را خودتان به یکدیگر بگویید من را واسطه قرار ندهید که پیغامهای شما را برسانم .
وقتی که از یکدیگر جلوی من صحبت می کنید یا اینکه فقط خوبیهای یکدیگر را بگویید یا اینکه اصلاً راجع به هم صحبت نکنید، اگر اینگونه رفتار نکنید فکر می کنم که انتظار دارید طرف یکی از شما را بگیرم.
فراموش نکنید که من به هر دو شما احتیاج دارم و روی هر دو شما حساب می کنم، به من یاد دهید که چه چیزهایی مهم هستند و همینطور زمانیکه با مشکلی مواجه می شوم به من کمک کنید.
هنگام توضیح دلیل برای جدایی از علل های اقواگرانه به کودکان خودداری کنید، مثلاً پدرتان به دلیل اعتیاد یا …. ما را ترک کرد.
تصویر یکدیگر را در برابر هم خراب نکنید .
اجازه دهید کودک خودش تصمیم در کنار ماندن شما را بگیرد مثلاً آخر هفته با پدر باشد یا مادر .
کودک طلاق در معرض محدودیتهایی قرار می گیرد مثلاً فقدان یک والد، پدربزرگ و مادربزرگ ، دوستان ، همسایه و غیره. تلاش نمایید این محدودیتها به حداقل برسد.
بهتر است یکی از مسوولین مدرسه یا مهد کودک را که اعتماد بیشتری به وی دارید مللع سازید.
خیلی از افراد هستند که بعد از طلاق سوال میکنند که چگونه باید زندگی کنیم؟گام ۱- انکار ابتدا باورتان نمیشود این اتفاق برای شما افتاده باشد. حس میکنید یک کابوس طولانی میبینید و هر لحظه ممکن است از خواب بپرید و از این کابوس خلاص شوید. گام ۲- ترس وقتی که باور کردید جدا شدهاید،
تازه ترسها به سراغتان میآیند. ترسهایی مثل اینکه نکند از پس زندگی جدید و تنها برنیایم. گام ۳- سازگاری حالا برای اینکه ترسهایتان برطرف شود دست به هر کاری میزنید. بعضی از این راه حلها برای کوتاه مدت جواب میدهد اما در بلندمدت نه. معمولا این راه حلها بچگانهاند،
چرا که در بچگی جواب دادهاند. گام ۴- تنهایی حالا که بعضی از راه حلهایتان برای زندگی مستقل جواب نداد احساس تنهایی میکنید. این فکر به سرتان میزندکه دو نفری راه حل پیدا کردن برای این مشکلها چقدر راحت بود. احساس تنهایی بعد از طلاق یکی از آن گردنه هاست که اگر از آن بگذرید بقیه گامها راحتتر طی میشوند.
گام ۵- به دنبال دوستان قدیمی در این گام برای رفع احساس تنهاییتان دنبال یک دوست میگردید. معمولا ابتدا به سراغ دوستان قدیمی میروید. مشکل تازه اینجا شروع میشود. بعضیها دوستان مشترک شما و همسرتان بودهاند. بعضیها بعد از جدایی رابطهشان را به هر دلیلی با شما کم کردهاند.
بعضیها را هم خودتان طرد کردهاید اما بالاخره میتوانید دوستان خودتان را پیدا کنید. گام ۶- احساس گناه یا طرد شدن همانطور که در شماره قبل هم گفتیم احساس گناه و طرد شدن دو روی یک سکهاند. اگر شما پیشنهاددهنده جدایی باشید احساس گناه میکنید و اگر مخاطب این پیشنهاد باشید احساس طرد.
گام ۷- اندوه تازه اینجاست که غم به قلب شما هجوم میآورد. اینجاست که حس میکنید چیز بزرگی را از دست دادهاید. همیشه بعد از هر از دست دادنی غم است که به دست میآید. گام ۸- خشم بعد از غم خشم میآید. احساس میکنید در حقتان بیانصافی شده است.
احساس میکنید یک نفر حق زندگی مشترک خوب را از شما گرفته است. معمولا در ذهن شما آن آدم کسی نیست جز همسر سابقتان.گام ۹- رها کردن حالا دیگر میخواهید رها کنید. میخواهید از زندگی قبلی دل بکنید. حالاست که متوجه میشوید از نظر فیزیکی جدا شدهاید اما از نظر ذهنی نه.
دل کندن کار سختی است اما ممکن است. گام ۱۰- خودارزشمندی بالاخره گامهای حسهای مثبت فرا میرسد. اولین حس این است که من آدم با ارزشی هستم. چیزی که طلاق ممکن است آن را له کرده باشد. آخر این گام به احساس خوب خودارزشمندی میرسید. گام ۱۱- انتقال حالا دیگر بیدار شدهاید
و میخواهید آثار گذشته را از زندگیتان پاک کنید. به این دوره خوب میگویند دوران انتقالی. گام ۱۲- صداقت حالا دیگر نمیخواهید خودتان را پشت نقاب پنهان کنید؛ نقاب قهرمان (طلاق روی من بیتاثیر بوده است)، نقاب قربانی (همه چیز تقصیر او بوده است)، میخواهید خودِ خودِ خودتان باشید. گام ۱۳- عشق گام سیزده نحس نیست.
اتفاقا عشق اینجاست که سربرمی آورد. اینجاست که فکر میکنید آیا ممکن است کسی من را واقعا دوست داشته باشد؟ گام ۱۴- اعتماد حالا دیگر میتوانید به جنس مخالف دوباره اعتماد کنید. کاری که به خاطر زخم عاطفیتان بسیار مشکل است. گام ۱۵- تمایلات جنسی شما هم مثل هر انسان دیگری تمایلات جنسی دارید.
ممکن است در این مدت درگیریهای ذهنی آن را کم یا بیش از حد زیاد کرده باشد. در این مرحله به تعادل میرسید. گام ۱۶- استقلال حالا میتوانید مستقل باشید. استقلال فقط مالی و فیزیکی نیست. اینجا به استقلال ذهنی هم میرسید. گام ۱۷- هدفمندی ذهن مستقل برای خودش هدف میگذارد.
شما هم در این مرحله برای زندگی خودتان هدفهایی میگذارید. هدفهایی جدید یا در بیشتر مواقع هدفهایی فراموش شده. گام ۱۸- آزادی بالاخره خودتان را کاملا رها میکنید. اینجاست که میتوانید دوباره به فکر رابطههای جدید باشید چونذهنتان دیگر تحت تاثیر رابطه قبلی نیست.
شاید شما هم شنیده باشید نکاتی درباره ی طلاق عاطفی.سردشدن عواطف یا بی تفاوتی نسبت به یکدیگر پس از مدتی به شکل عادت رفتاری در می آید به شکلی که شخص احساساتش را نسبت به همسرش پنهان می کند و گفت و گو بین زن و شوهر بسیار کم می شود و در این شرایط زوجین احساس می کنند
چیزی در رابطه آنها کم رنگ شده و نیازهای عاطفی آنها برآورده نمی شود از جمله نیاز به عشق، نیاز به دیده شدن، نیاز به درک شدن، نیاز به قدردانی و ارزشمندی و نیازهایی از این قبیل. گفت و گوهایی که بین زوجینی که طلاق عاطفی بین آنها رخ داده به این گونه اسـت، بسیار کوتاه و کلیشه ای اسـت و بی میلی برای هم کلامی با یکدیگر بسیار هویداست.
در این هنگام توجه به خواسته های خود بیشتر و خواسته های همسر نادیده گرفته می شود و زوجین هریک در تنهایی خود آرامش بیشتری دارندو کارها و تفریحات مشترک به شدت کم رنگ می گردد انگار که هرکس به تنهایی زندگی می کند و اگر عادت هرروزه شود از علائم طلاق عاطفی محسوب می گردد.
این عوامل بسیار زیاد اسـت که امور زیر از مهمترین آنها اسـت:
طلاق از نظر قرآن
الف: توقعات نامحدود زن یا مرد یکى از مهمترین عوامل جدایى اسـت، و اگر هر کدام دامنه توقع خویش را محدود سازند، و از عالم رؤیا و پندار بیرون آیند، و طرف مقابل خود را به خوبى درک کنند، و در حدودى که ممکن اسـت توقع داشته باشند، جلوى بسیارى از طلاقها گرفته خواهد شد.
ب: حاکم شدن روح تجمل پرستى و اسراف و تبذیر بر خانواده ها عامل مهم دیگرى اسـت که مخصوصا زنان را در یک حالت نارضایى دائم نگه مى دارد، و با انواع بهانه گیریها راه طلاق و جدایى را صاف مى کند.
ج: دخالتهاى بیجاى اقوام و بستگان و آشنایان در زندگى خصوصى زوجین، و مخصوصا در اختلافات آنها، عامل مهم دیگرى محسوب مى شود.
تجربه نشان داده اسـت که اگر هنگام بروز اختلافات در میان زوجین آنها را به حال خود رها کنند و با جانبدارى از این یا از آن دامن به آتش این اختلاف نزنند چیزى نمى گذرد که خاموش مى شود، ولى دخالت اطرافیان که غالبا با تعصب و محبت هاى ناروا همراه اسـت کار را روز به روز مشکلتر و پیچیده تر مى سازد. البته این به آن معنا نیست که نزدیکان همیشه خود را از این اختلافات دور دارند، بلکه منظور این اسـت که آنها را در اختلافات جزئى به حال خود رها کنند، ولى هرگاه اختلاف به صورت کلى و ریشه دار درآمد با توجه به مصلحت طرفین ، و اجتناب و پرهیز از هر گونه موضع گیرى یکجانبه و تعصب آمیز دخالت کنند، و مقدمات صلحشان را فراهم سازند.
د: بى اعتنایى زن و مرد به خواسته های یکدیگر، مخصوصا آنچه به مسائل عاطفى و جنسى برمى گردد، مثلا هر مردى انتظار دارد که همسرش پاکیزه و جذاب باشد، همچنین هر زن نیز چنین انتظارى از شوهرش دارد، ولى این از امورى اسـت که غالبا حاضر به اظهار آن نیستند، اینجا اسـت که بى اعتنایى طرف مقابل و نرسیدن به وضع ظاهر خویش و ترک تزیین لازم ، و ژولیده و کثیف بودن ، همسر او را از ادامه چنین زندگی ای بازمیدارد، مخصوصا اگر در محیط زندگانى آنها افرادى باشند که این امور را رعایت کنند و آنها بى اعتنا از کنار این مساله بگذرند.لذا در روایات اسلامى اهمیت زیادى به این معنى داده شده ، چنانکه در حدیثى از امام صادق (علیه السلام ) مى خوانیم : لا ینبغى للمرئة ان تعطل نفسها: (سزاوار نیست که زن بدون زینت و آرایش براى شوهرش بماند و در حدیث دیگرى از امام صادق (علیه السلام ) آمده اسـت که فرمود: و لقد خرجن نساء من العفاف الى الفجور ما اخرجهن الا قلة تهیئة ازواجهن ! زنانى از جاده عفت خارج شدند و علتى جز این نداشت که مردان آنها به خودشان نمى رسیدند)!
ه: عدم تناسب فرهنگ خانوادگى و روحیات زن و مرد با یکدیگر نیز یکى از عوامل مهم طلاق اسـت ، و این مساله اى اسـت که باید قبل از اختیار همسر دقیقا مورد توجه قرار گیرد که آن دو علاوه بر اینکه ((کفو شرعى )) یعنى مسلمان باشند، (کفو فرعى ) نیز باشند، یعنى تنها تناسبهاى لازم از جهات مختلف در میان آن دو رعایت شود، در غیر این صورت باید از بهم خوردن چنین ازدواجهایى تعجب نکرد.
تفسیر نمونه جلد 24 صفحه228 و 229
مطالب مرتبط :
از سرعت طلاق بکاهید!!
آیا بازگشت بعد از طلاق درست اسـت یا نه؟
درخواست طلاق زن به خاطر تیپ نزدن شوهر!
زندگی پس از طلاق چگونه اسـت؟
شما هم از همسرتان طلاق جنسی گرفته اید؟
کمک! من میخواهم از یک فرد خودشیفته طلاق بگیرم؛
به گزارش آلامتو و به نقل از سپیده دانایی؛ تقاضاهای خودشیفته همـواره غیرواقعی اســت، به لحاظ احساسی هیچ گونه وابستگی به فرزندانش ندارد، ممکن اســت دیگران را از نظر عاطفی یا حتی بدتر مورد سوءاستفاده قرار دهد، اما این فرد تا آخر برای انتقامجویی و یا نزاع بر سر منافع و نیازهایش خواهد جنگید.
بگذارید بحث را با یک مثال شروع کنیم. مارک و مارسی سالهاست که ازدواج کردهاند. آنها دو فرزند دارند. مارک همیشه و در طول مهر و مومهای ازدواجشان مارسی و کودکانشان را مورد سوء استفاده قرار داده بود. او هیچ ارتباط عاطفیای با بچهها نداشت و بچهها نیز وابستگیای به او نداشتند. مارسی همواره نقش مادر و پدر را همزمان برای فرزندانش بازی کرده بود؛ اما سرانجام به این نتیجه رسیده بود که دیگر تحمل کردن فایدهای ندارد ،این بود که درخواست طلاق داد. مارک نمیتوانست موضوع طلاق را باور کند. او نمیتوانست تصور کند که چرا مارسی قصد دارد زندگی او را به ویرانی بکشد؛زیرا نسبت به رفتارهای بدش آگاهی نداشت.
مارک برای هر چیزی بهانهای دارد و دیگران را به خاطر رفتارهایش سرزنش میکند و مقصر میداند. او عادت دارد از دیگران برای پاسخگویی به نیازهایش استفاده کند، اما حالا وحشت زده اســت چون دیگر قدرت اعمال نفوذی نخواهد داشت. او دیگر نمیتواند قابلاعتماد باشد؛ پس بیشک مارک هرگز به مارسی اجازه نخواهد داد که او را به زمین بزند. راه نجات او برای بازیابی قدرتش ایجاد اختلال اساسی در فرآیند طلاق اســت و برای این کار از حضور بچهها و اهمیتی که آنها برای مارسی دارند سوءاستفاده میکند؛ بنابراین همهچیز در رابطه با طلاق به او تعلق دارد: «اینها فرزندان من هستند، این پول من اســت، من ساعتهای” پدری کردن”ام را میخواهم.» مادر و فرزندان میگویند … او هرگز درگیر مسائل ما نبوده اســت… او رفتار بدی نسبت به ما داشته … نسبت به ما بیتوجه بوده… او حتی ما را نمیشناسد. حالا تکلیف چیست؟
(توجه داشته باشید که این مثال میتواند برای هر یک از دو جنس اتفاق بیفتد)
و اما در مورد موضوع خودشیفتگی؛ باید بررسی کرد و دید که چه اتفاقی میافتد اگر با فردی خودشیفته ازدواج کرده باشید که بهجای در نظر گرفتن مصلحت کودکان ، تنها مسائل مربوط به خودش را مهم تلقی میکند؟ تقاضاهای خودشیفته همواره غیرواقعی اســت، به لحاظ احساسی هیچ گونه وابستگی به فرزندانش ندارد، ممکن اســت دیگران را از نظر عاطفی یا حتی بدتر مورد سوءاستفاده قرار دهد، اما این فرد تا آخر برای انتقامجویی و یا نزاع بر سر منافع و نیازهایش خواهد جنگید. این جنگیدن میتواند مبنای اقتصادی داشته باشد یا مربوط به آن چیزی باشد که زخم خودشیفتگی نامیده میشود. چنین فردی هیچگاه فراموش نمیکند که او را ترک کردهاند و همواره برای سختتر کردن زندگی همسر سابق و فرزندانش تلاش خواهد کرد. اگر شما با چنین فردی طرف باشید چه میکنید؟
در تجربۀ درمانی من، بیشتر آنهایی که با فردی خودشیفته ازدواج کرده و اکنون فرآیند طلاق را دنبال میکنند، خود را در شرایطی مییابند که برای حمایت از فرزندانشان باید اقدام قاطعانهای انجام دهند. آنها خود را در موقعیتی میبینند که باید در بررسیها و نزاعهای پس از طلاق شرکت کنند و ترس از این دارند که به این دلیل در گروه”همسران با درگیری بالا” طبقهبندی شوند. در چنین مواردی خطر این اســت که اگر تشخیص خودشیفتگی داده نشود، به احتمال زیاد، منافع کودکان در نظر گرفته نشود. این واقعیت دارد که یک بیمار خودشیفته قادر اســت بهطور یکجانبه باعث ایجاد درگیریهای جدی شود که فرد مقابل را به حالت دفاعی برای حمایت از خود و فرزندانش بکشاند. با توجه به اینکه اثبات سوءاستفادههای عاطفی بسیار دشوار اســت و بسیاری از دادگاهها در کشورهای مختلف به آن توجهی نمیکنند، جنگ میان همسرانی که یکی از آنها سعی در ایجاد آشوب دارد و دیگری برای دفاع و حمایت از فرزندان میکوشد، همچنان فرساینده ادامه خواهد داشت؛ اما آیا این بدین معناست که هردوی این والدین از لحاظ روانی دچار مشکل هستند؟ پاسخ این اســت که لزوماً همیشه اینگونه نیست.
درمجموع اگر با فردی خودشیفته ازدواج کردید و سپس از وی طلاق گرفتید، باید بدانید که خودشیفته نه میبخشد و نه فراموش میکند. آنها مدام تکرار میکنند که: «چطور توانستی مرا ترک کنی یا چنین کاری با من بکنی»؛ خشم خودشیفتهها برای دوران طولانی باقی خواهد ماند. تصور اینکه فردی میتواند از طریق طلاق دوستانه و توافقی با یک فرد خودشیفته، ناآرامیها را برطرف کند و بعد از طلاق به شیوهای عاقلانه، دوست ، پدر یا مادر باقی بمانند، چندان واقعگرایانه نیست.
افراد خودشیفته ممکن اســت دست به اقداماتی همچون بیاعتبار کردن دیگری، اتهام زنیهای ناعادلانه و خودداری از حمایت مالی کودکان بزنند ؛زیرا انها فکر میکنند این پول را نه برای فرزندانشان ، بلکه برای همسر سابقشان می پردازند. آنها نمیتوانند به منافع فرزندانشان فکر کنند. خودشیفتهها تنها میتوانند بهترین شرایط را در این بازی برد و باخت برای خودشان در نظر بگیرند. «این ساعت،زمان من اســت که از فرزندانم مراقبت کنم.» «مادرتان (پدرتان) پول مرا برای خودش میگیرد.»
اینکه چرا افراد تصمیم میگیرند با یک فرد خودشیفته ازدواج کنند، پاسخ پیچیدهای ندارد؛ خودشیفته میتواند جذاب، فریبنده و متعهد باشد و قادر اســت در آغاز یک رابطه،چهرۀ خوبی از خودش به نمایش بگذارد. شما تنها زمانی میتوانید آنها را بشناسید که با آنها زندگی کرده باشید و در خلال آن با واقعیت خودشیفتگی آنها آشنا شوید؛ اما اگر تصمیم به طلاق از چنین فردی دارید، حتماً برای کمک گرفتن از روان شناسان کارشناس اقدام کنید. مطمئن باشید که شما و فرزندانتان ارزشش را دارید.
اگر برای گرفتن طلاق از همسر خود مصمم هستید احتمالا درمورد اطلاع دادن آن به بقیه دچار مشکلاتی خواهید شد! در این مقاله قصد داریم به این موضوع بپردازیم.
به گزارش آلامتو و به نقل از سپیده دانایی؛ تردیدی وجود ندارد که تصمیم به طلاق موجب آشوب و پریشانی روانی میشود. در این زمان دشوار، شما به حمایت خانواده و دوستانتان بیش از هر زمان دیگری نیاز دارید. اما باید چگونه به آنها خبر دهید که زندگی مشترکتان به پایان رسیده اسـت بدون آنکه استرس بیش از حدی به آنها یا خودتان وارد شود؟ چه موقع و چقدر باید به همکارانتان در این مورد اطلاعات دهید؟
میخواهید طلاق بگیرید. با همسرتان در این مورد صحبت کردهاید و به توافق رسیدهاید. با یک روانشناس باتجربه نیز در این مورد مشورت کردهاید و او پس از چند جلسه مشاوره با شما و همسرتان به این نتیجه رسیده که باید از هم جدا شوید. اکنون چگونه باید به بچهها، دوستان و خانوادهتان اطلاع دهید؟ آیا باید به همکاران و رئیستان هم این خبر را بگویید؟ کنستانس آرونس، نویسندة کتاب «طلاق خوب»، 5 مرحله را در فرایند طلاق مشخص کرده اسـت. مراحل یک تا سه عبارتند از؛ تصمیم، اعلام تصمیم و جدایی که موجب بیشتری آشفتگی و ناآرامی میشود. او در این کتاب مینویسد: «تصمیم به طلاق، گفتن آن به همسر و خانواده، و ترک زندگی مشترک هستة هیجانی طلاق اسـت. این سه مرحله با تردید، ابهام، جنگ قدرت، تعمق و استرس مشخص میشود.»
باید توجه داشته باشید که هیچ قاعدة صریحی وجود ندارد که شما از آن تبعیت کنید در زمانی که میخواهید خبر طلاقتان را اعلام کنید. آنچه در زیر ارائه میشود، نکات بنیادی اسـت که برای راهنمایی شما در این مرحله ارائه میشود.
هنگامی که قصدتان را برای ازدواج با فردی که دوستش دارید به خانواده و دوستانتان اعلام میکنید، احتمالاً تصور خوبی از نحوة واکنش آنها دارید: شادی، هیجان و تبریک. خانواده و دوستانتان احتمالاً منتظر آینده نیستند که از شکست در زندگی مشترکتان بشنوند و به همین دلیل واکنش شان به خبر طلاق احتمالاً غیرقابل پیشبینی خواهد بود، مگر اینکه همسرتان فردی نامطلوب و نامناسب باشد.
لاری نیسان، مدیر انستیتو رواندرمانی تورنتو، اشاره میکند: «اگر جداییتان غیرخصمانه اسـت، شما و همسرتان با همدیگر به نزد خانواده هایتان بروید و به آنها در مورد طلاقتان بگویید. اما اگر اختلافتان شدید اسـت، نباید با همدیگر این خبر را اطلاع دهید زیرا این میتواند به دعوای دیگری بین شما و همسرتان در جلوی خانوادههایتان منجر شود و آنها را از هر دوی شما دلخور و ناراحت کند.»
خواه شما به تنهایی این خبر را به خانوادهتان اطلاع دهید یا همراه با همسرتان، این ایده خوبی اسـت که قبلاً تمرین کنید که چه چیزی را باید بگویید و چگونه. تصمیم بگیرید چه میزان از جزئیات برای گفتن به آنها مناسب اسـت، سپس سعی کنید که به ارائه اطلاعات اضافی نپردازید. ارائه اطلاعات بیش از حد در مورد مشاجرات و پیمانشکنیهای زندگی مشترک می تواند موجب شود شنوندگانتان خشمگین و افسرده رها شوند و اگر شما سرانجام با همسرتان آشتی کردید، همه این جزئیات شرمآور میتواند باور یا پذیرش اینکه به زندگی مشترکتان برگشتهاید را برای آنها دشوار سازد.
هنگامی که میخواهید این خبر را به خانوادهتان بگویید، آرام باشید اما با یک مقدمه طولانی شروع نکنید. اگر این خبر را بدون مقدمه طولانی بگویید و سپس موقعیت را تا آنجا که ممکن اسـت با ظرافت برای آنها تبیین کنید، مقداری از اضطراب آنها کم خواهد شد.
دکتر نیسان معتقد اسـت که با فردی که به شما نزدیکتر اسـت شروع کنید، خواه این فرد برادرتان باشد یا مادرتان. او میگوید: «شروع با افرادی که بیشتر حمایتکننده هستند، به شما کمک خواهد کرد تا از این دورة دشوار عبور کنید. انتظار هیچ پاسخ مشخصی از آنها نداشته باشید؛ تضمینی وجود ندارد که افراد مختلف چگونه در مواجهه با این خبر واکنش نشان میدهند. در وهلة اول، ممکن اسـت شوکه و ناراحت شوند اما معمولاً بعد از این حالت شگفتی اولیه، با عشق و حمایت به فرد واکنش نشان میدهند.
اگر ازدواجتان از ابتدا با فرد مناسبی نبوده اسـت، دوستان و خانوادهتان ممکن اسـت به صورتی مثبت به این خبر واکنش نشان دهند. اما مناسب بودن در این مورد واژهای نسبی اسـت. اگر آنها از همسرتان خوششان نیاید، فکر میکنند اتفاق بسیار خوبی در زندگی شما افتاده اسـت. در این مواقع، شما که احتمالاً با این تردید دست و پنجه نرم می کنید که آیا کار درستی کردهاید یا نه، پذیرش آسان آنها ممکن اسـت شوکهتان کند.
اگر خانوادهتان رابطه خوبی با همسرتان داشته باشند، بین وفاداری شان به شما و ارتباط خوبشان با او سرگردان میمانند. سعی نکنید که از خانوادهتان بخواهید که همه روابطشان با او را قطع کنند، مگر اینکه همسر سابقتان در زندگی مشترک به صورتی پنهان از خانوادهتان از شما سوءاستفاده کرده باشد.
اگر دارای فرزند هستید، از هر تلاشی برای داشتن یک رابطه مثبت با همسر سابقتان فروگذار نکنید و خانوادهتان را نیز به رابطه خوب با او ترغیب کنید. بچههایتان از این روابط مثبت منافع زیادی را کسب میکنند.
اگر به نظر میرسد که اعضای خانواده در برابر اتفاقی که برای شما افتاده اسـت بیاحساس هستند، به آنها بگویید که چه احساس ناگواری دارید و به آنها این امکان را بدهید که بر نگرششان دوباره تأمل کنند.
ممکن اسـت قادر نباشید که واکنش دوستانتان را در هنگامی که خبر طلاقتان را اطلاع میدهید به درستی پیشبینی کنید. برخی از دوستان ممکن اسـت از شما جدا شوند، برخی ممکن اسـت دوستان وفادارای برای همسر سابقتان باقی بمانند و برخی ممکن اسـت هر زمان که با شما صحبت میکنند احساس بدی داشته باشند که صحبت شما با آنها اغلب کمتر و کمتر خواهد شد.
دکتر مل کرانتزلر، روانشناس و نویسندة کتاب «مدیریت طلاق»، میگوید: «اگر این اتفاق افتاد، سعی کنید آن را به این صورت حل کنید: نگاهی دقیقتر به ماهیت رابطهتان با افرادی داشته باشید که به عنوان دوست شما هستند و اکنون غیبشان زده اسـت. این زمان مناسبی اسـت که دوباره روابطتان با آنها را ارزیابی کنید. از خودتان بپرسید که چه تعداد از آنها تنها آشنایی معمولی هستند؛ اشخاصی که شما آنها را به این دلیل میشناسید که همسایه تان بودهاند و یا به دلیل متأهل بودن یا بچهداربودنشان سبک زندگی شبیه به شما را داشتهاند. اینها افرادی هستند که شما هرگز افکار درونیترتان را به آنها نگفتهاید یا احساس نمیکنید که عمیقاً نگرانتان هستند. از دست دادن آنها در واقع از دست دادن یک عادت قدیمی اسـت به جای آنکه از دست دادن یک دوست واقعی باشد.»
طلاق مسئلهای شخصی اسـت و شما متعجب هستید که چرا نیاز اسـت به رئیستان و همکارنتان در مورد آن اطلاع دهید. اما گفتن این خبر به افراد مناسبی همچون سرپرستتان مزایایی دارد؛ برنامة کاری شما ممکن اسـت به دلیل قرارهایی که با وکیل یا مشاورتان دارید، تغییر کند و سرپرستتان اگر در مورد این موضوع اطلاع داشته باشد ممکن اسـت حمایت بیشتری از شما کند. همچنین اگر او در طول چند ماه با کاهش بهرهوری شما به دلیل احساس پریشانی یا افسردگی ناشی از طلاق مواجه شود، شما را بیشتر درک خواهد کرد. این ایدة خوبی اسـت که به بخش مددکاری سازمان متبوعتان مراجعه کنید و آنها را از طلاقتان مطلع سازید یا در صورت فقدان چنین بخشی، به بخش نیروی انسانی مراجعه کنید. ممکن اسـت برای برخی از کمکها از سوی آنها واجد شرایط تشخیص داده شوید و این به عبور شما از این دورة دشوار کمک خواهد کرد. ممکن اسـت شما تمایل داشته باشید این خبر را به برخی از همکارانتان اطلاع دهید. در این باره دکتر اسکات فاگان، مشاور و مدیر مرکز مشاوره وارن شپل تورنتو، میگوید: «مراقب باشید که به چه فردی یا افرادی این خبر را اطلاع میدهید.» او میگوید: «برخی از دوستان نزدیک ممکن اسـت از همکارانتان باشند، اما هر فردی که با شما در محل کار ارتباط دارد، نباید جزئیات زندگی شما را بشنود، بنابراین آنچه را میخواهید، اطلاع دهید محدود کنید. این یک مسئله کاری نیست بلکه مسئلهای شخصی اسـت مگر اینکه بر کارتان تأثیر بگذارد.»
فاگان میگوید: «اگر برخی سخن چینیها و شایعات در محل کار شما را آزار میدهد، با افرادی که این گونه شایعات را رواج میدهند صحبت کنید و مشکلتان را تا آنجا که ممکن اسـت صریح بیان کنید. به آنها بگویید که طلاقتان مسئلهای شخصی اسـت و به آنها مربوط نیست. از سوی دیگر، منتظر باشید که آنها نیز صحبت کنند. بر آنچه که برایتان مهم اسـت تمرکز کنید و متوجه باشید که احساس شما حساستر از زمان عادی اسـت. اگر به کارتان یا آبرویتان آسیب نرساند، به این شایعات اهمیتی ندهید.»
جان سینکلیر، مددکار اجتماعی و مشاور خانواده، معتقد اسـت: «نحوة مطلع ساختن بچهها بستگی به سن و میزان رشدشان دارد. برای مثال، بچه های کوچک بین سنین 3 تا 5 سال نیاز به اطلاعات واقعی و عینی دارند. آنها نیاز دارند بدانند که از آنها در هر صورتی مراقبت میشود و ایمن هستند، اسباب بازیهایشان با آنها هست و نیازهایشان مورد توجه قرار خواهد گرفت. به یاد داشته باشید که این مسئله را برای آنها ساده نگهدارید. بچه های شما نیاز ندارند که میزان زیادی از جزئیات شخصی طلاقتان مطلع شوند و اگر هم به آنها این جزئیات را بگویید، متوجه نخواهند شد. بنابراین به آنها اطلاعات غیرضروری ندهید. این بدان معنا نیست که شما میخواهید چیز ی را از آنها پنهان کنید، بلکه تنها به آنها مواردی را خواهید گفت که نیاز دارند بدانند.»
نحوه مدیریت این بحث دشوار با بچه هایتان از سوی شما و همسرتان، نشانهای مناسب از نحوه مشارکت والدینی اسـت. سینکلر میگوید: «این موضوع ممکن اسـت دشوار باشد، اما اگر شما بتوانید همچون یک تیم با همدیگر این خبر را به بچه ها بدهید، به آنها نشان میدهید که میتوانید برای همیشه به عنوان والدین آنها باقی بمانید.» گفتن خبر طلاق به بچهها نیاز به میزان زیادی همکاری دارد. توجه بچهها عمدتاً به مسائل عملی اسـت: آنها تمایل دارند بدانند که کجا و با کدام یک از والدینشان زندگی خواهند کرد، آیا مدرسهشان تغییر خواهد کرد یا نه و غیره. قبل از اینکه به بچهها اطلاع دهید که میخواهید از هم جدا شوید، محل زندگی آیندهتان را انتخاب کنید. تا جایی که امکان دارد اتاقی برای بچههایتان در مکان جدید آماده کنید که به آنها کمک میکند تا در تنظیم زندگی آیندهشان راحتتر باشند.
استن بنر، روانشناس و مشاور خانواده، تاکید میکند: «به دفعات به بچهها اطمینان بدهید که دوستشان دارید. این بهترین روشی اسـت که خبر طلاق را برای آنها قابل هضم میکند. به بچههایتان بگویید که علاقهتان به آنها تغییری نخواهد کرد.»
این یک دوره دشوار برای شما اسـت. احساس میکنید که مجبور هستید یا همهچیز در مورد موقعیتتان را به همه بگویید یا به هیچ کس نگویید. به یاد داشته باشید که اطلاع خبر طلاق با روشی ملایم و آرام به افرادی که شما را دوست دارند سبب می شود از حمایت و علاقه مثبت آنها برخوردار شوید، نه اینکه با دیگران برای نزاع و مشاجره با همسر سابقتان متحد شوید. طلاق یک مرحلة گذار بزرگ اسـت و دیگران برای شما نگران هستند، بنابراین به خودتان و آنها فرصت بدهید تا این خبر را پردازش کنند و با تغییراتی که اتفاق خواهد افتاد کنار بیایند. این آسان نیست اما صبر، حمایت و صداقت میتواند عبور از این مرحله را برای هر فردی آسانتر کند.
مجله سیب سبز - بهاره اسلامی: درست چند روز بعد از زمانی که بن افلک و همسرش جنیفر گارنر شمع دهمین سالگرد ازدواجشان را فوت کردند، خبر جدایی این زوج در رسانهها پیچید. این زوج هالیوودی پس از 10سال زندگی مشترک تصمیم به جدایی گرفتند و اعلام کردند: «پس از اندیشه بسیار در رابطه با این موضوع و درنظر گرفتن تمام زوایای این مسئله، به این نتیجه رسیدیم که جدا از یکدیگر به زندگیمان ادامه دهیم.» افلک و گارنر در سال2005 با هم ازدواج کرده و حاصل زندگی 10سالهشان سه فرزند اسـت.
گذشته از این، اگر شرایط بعد از طلاق بهتر از شرایطی باشد که کودک در زمان با هم بودن والدینش تجربه میکرده، میتوانیم بگوییم که طلاق آسیبهای کمتری را به زندگی کودک زده اسـت. بچههایی که هنگام زندگی در کنار پدر و مادرشان خشونت خانگی و کودک آزاری را تجربه میکردند اما بعد از طلاق به خانهای آرام وارد شدهاند، از این جدایی آسیب اندکی میبینند، درحالی که در صورت با هم بودن والدینشان میتوانستند شرایط آسیبزاتری را تجربه کنند.
به سوالهایشان پاسخ دهید
از آنجا که تغییر ناگهانی سبک زندگی برای کودکان استرسزاست و سوالهایی را در ذهنشان ایجاد میکند که بیجواب ماندنشان به آنها آسیب میزند، والدین باید برای پاسخ دادن به سوالات کودک، هوشمندی بیشتری به خرج دهند. متاسفانه اغلب بچهها این سوالها را به زبان نمیآورند و وقتی هم که میپرسند، جواب مناسبی دریافت نمیکنند. اما برای محافظت از کودکان در جریان طلاق، والدین باید آنها را به پرسیدن سوالهایشان تشویق کنند و از کودکشان بخواهند که احساسات منفی یا مثبتی که تجربه میکند را به زبان بیاورد.
آنها باید برای گفتوگو با کودکشان وقت بگذارند و با گفتن جملاتی مثل «وقتی بزرگ شدی در این مورد حرف میزنیم!» یا «این چیزها به تو مربوط نمیشود، به آن فکر نکن!» ذهن فرزندانشان را درگیر این سوالهای بیجواب نکنند. بچهها وقتی پاسخ مناسبی ازسوی بزرگترها دریافت نمیکنند، خودشان برای پیدا کردن جواب دست به کار میشوند و متاسفانه اغلب پاسخهای نادرست و آسیبزنندهای برای سوالهایشان پیدا میکنند.
روی موارد حساس دست نگذارید
جوابی که به سوالهای کودک درمورد جدایی میدهید، باید متناسب با شرایط سنی و روانی او باشد. شما حق ندارید وقت پاسخ دادن به سوالهایش دروغ بگویید اما میتوانید جوابی را انتخاب کنید که تنها بخشی از واقعیت که برای کودک قابلپذیرش اسـت را در خود داشته باشد. وقتی کودک میپرسد چرا پدر ما را ترک کرده، نباید بگویید او زن دیگری را بیشتر از ما دوست داشت و به ما خیانت کرده، چراکه حتی در صورت درست بودن چنین جوابی، شما ذهنیت منفی نسبت به پدرش در ذهن او ایجاد میکنید و با بدبین کردنش به یکی از مهمترین آدمهای زندگیاش، تا پایان عمر او را با مشکلات مختلفی درگیر میکنید.
در جواب به چنین پرسشی، میتوانید بگویید همانطور که خودت میدیدی، ما با هم خوشبخت نبودیم و مشکلات زیادی داشتیم که تصمیم گرفتیم برای بهتر و خوشبختتر زندگی کردن با کمی فاصله از هم زندگی کنیم. چنین جوابی گویای همه واقعیت نیست، اما دروغ هم نیست و کودک توانایی درک کردنش را هم دارد.
متنفر شدن کودک از یکی از والدین، عواقب منفی بسیاری را بهدنبال دارد و از جنبههای مختلف تا پایان زندگی او تاثیر مخربی میگذارد. در این شرایط والدین باید توضیح دهند که مشکلات پیشآمده مربوط به من و پدرت اسـت اما هر دوی ما تو را دوست داریم و برای خوشبخت بودنت تلاش میکنیم. والدینی که همسرشان آنها را ترک کرده، بهجای اینکه به کودک بگویند بابا یا مامان تو را دوست نداشت، باید بگویند او نیاز داشت کمی تنها باشد تا مشکلاتی که دارد را حل کند.
درواقع در همه این شرایط، نباید شما احساسات خود را به بچه انتقال دهید و به او یاد دهید که به شیوه شما این شرایط را قضاوت کند. یادتان نرود که پدر و مادر و اعضای فامیل مثل اعضای پیکرکودک شما هستند و نباید هیچ یک را تنها به خواست خود از کودک جدا کنید. پس هرگز بعد از طلاق با کودک درمورد آنچه گذشته و احساساتی که تجربه کردهاید، درددل نکنید. شما در جریان این درددل کردن، ممکن اسـت اطلاعاتی به کودکتان دهید که برای او قابل هضم نباشد.
کودک آزاری نکنید
بعد از جدایی، کودکتان را پستچی قرار ندهید و از او نخواهید اخبار خانه والد دیگر را برای شما بیاورد. چنین رفتاری مصداق دقیق کودک آزاری اسـت و به فرزند شما آسیب زیادی میزند. وقتی کودکتان را ابزار جاسوسی قرار میدهید، در او احساس گناه ایجاد میکنید و این احساس در آینده میتواند به افسردگی و اضطراب تبدیل شود. بعد از جدایی اگر خواستید چیزهایی را به همسر سابقتان بگویید، خودتان یا یک واسطه بزرگسال را برای انتخاب پیام درنظر بگیرید.
نباید خودتان را قربانی کنید
شما حق دارید بعد از طلاق زندگی تازهای را شروع کنید و دوباره ازدواج کنید، اما نباید موضوع را از فرزندتان پنهان کنید. بچهها ماهها قبل از اینکه خبر ازدواج شما را بشنوند، باید از رخ دادنش آگاه شوند. شما قرار نیست باتوجه به نظر فرزندتان این کار را انجام دهید و مخالفت یا موافقت او را ملاک تصمیمگیریتان قرار دهید اما میتوانید برایش مسئله را توضیح دهید و حتی از طرق بازی، او را آرامآرام با این تصمیم و البته با فردی که قرار اسـت در کنارش زندگی کند، آشنا کنید.
حتما باید به کودک توضیح دهید که من قصد دارم ازدواج کنم اما تو همچنان مهمترین فرد زندگی منی و با تمام وجود بعد از ازدواجم هم از تو محافظت کرده و برای خوشبخت بودنت تلاش میکنم. به کودک بگویید فرد تازهوارد قرار نیست پدر یا مادرش باشد و لزومی ندارد که حتما او را دوست داشته باشد، اما باید به او احترام بگذارد. چند بار سه نفره بیرون رفتن با هم میتواند به آماده شدن کودکتان کمک کند.
به فرزندتان هم بگویید اگر دوست داشت میتواند این تازه وارد را پدر یا مادر خطاب کند اما مجبور نیست چون خودش پدر و مادر دارد و این فرد نیامده تا جای آنها را اشغال کند. کودکتان را آگاه کنید که در صورت وجود هرگونه مشکل و اختلافی با همسرتان میتواند شما را در جریان بگذارد و روی کمکتان حساب کند.
همه چیزش را همزمان از او نگیرید
شما میتوانید با شبیه کردن سبک زندگی کودکتان به زندگی قبل از طلاق، آسیبهای این اتفاق را کم کنید. کودک شما یک فقدان بزرگ را تجربه میکند پس با گرفتن دیگر ابعاد دوست داشتنی زندگیاش از او، تحمل این اتفاق را برایش دشوارتر نکنید. اگر کودکتان قبل از جدایی اتاق مستقل داشته، همه تلاشتان را به خرج دهید تا بعد از طلاق هم همین شرایط را برایش فراهم کنید. یادتان نرود که تغییر مدرسه و جدا شدن از هممحلهایها و دوستان بعد از طلاق میتواند آسیبهای جبرانناپذیری را به فرزند شما بزند.
اگر مادر در سنین پایین ازدواج کرده باشد، فرزندان او نیز در سنین جوانی ازدواج می کنند و ازدواج والدینی که به طلاق ختم شود باعث می شود تا فرزندانشان برای اینده تصمیم گیری بهتری را اتخاذ کنند.
تحقیقات دانشگاه ایالتی اوهایو نشان می دهد اگر مادر در سنین پایین ازدواج کرده باشد، فرزندان او نیز در سنین جوانی ازدواج می کنند و ازدواج والدینی که به طلاق ختم شود باعث می شود تا فرزندانشان برای اینده تصمیم گیری بهتری را اتخاذ کنند.
این گزارش آماری توسط سازمان ملی جوانان طی نظرسنجی از زنان و مردان 14 الی 22 ساله متولد شده در سالهای 1957 الی 1964 بدست آمد.
محققان معتقدند پس از اینکه فرزندان شاهد طلاق والدین خود هستند آن ها شاید به زمان و مراقبت بیشتری برای انتخاب شریک زندگی خود نیاز داشته باشند.
بر اساس آمار مرکز ملی پژوهش های ازدواج و خانواده، ازدواج مردم ایالات متحده از میانگین سنی 29.2 سال برای مردان و 27.5 سال برای زنان برخوردار اســت.
ازدواج های سالم برای سلامت جسمی و روانی زوجین مهم اســت و انجمن روانشناسی آمریکا اشاره می کند که رشد در یک خانه شاد از فرزندان در برابر مشکلات روانی، فیزیکی، آموزشی و اجتماعی محافظت می کند.
باشگاه خبرنگاران
تکلیف بچهها چه میشود؟ بچههایی که یک عمر آرزوی داشتنشان را داشتهاید و سالها مراقبتشان کردهاید تا به اینجا برسند و دوست داشتهاید جلوی چشم شما بزرگ شوند. حالا این گلهای کوچک در میانه توفانی که خودتان بهپا کردهاید گرفتار شدهاند و هر لحظه به سویی کشیده میشوند. قطعا شما و همسرتان، نگران بچهها هستید اما شاید ندانید که چگونه میتوانید میزان آسیبپذیری بچهها را در این اتفاق شوم به حداقل برسانید.
تأثیرات طلاق بر فرزندان
طلاق و مجموعه مشکلات قبل و بعد از آن یکسری اثرات نامناسب بر روح و روان فرزندان میگذارد که باید با شناخت دقیق آنها برای کاهششان برنامهریزی کرد. احساس ناامنی و هراس از آینده، ترس از ترکشدن، احساس طردشدگی، احساس گناه و مقصر بودن در اختلاف بین پدر و مادر، بلاتکلیفی، اندوه، اضطراب، تنهایی، خشم و افسردگی اثرات کلی طلاق بر فرزندان اسـت. به دلایل مختلف این نشانهها در پسرها بیش از دختران بروز میکند. اما این اثرات را میتوان در دورههای سنی مختلف فرزندان نیز تفکیک کرد. در هر دوره سنی، پارهای از مشکلات شدیدتر و محتملتر هستند که درزیر آنها را بررسی میکنیم.
2 تا 6 سالگی :
بچهها در این سنین بیشتر با خشم و افسردگی نسبت به طلاق والدین واکنش نشان میدهند. آنها همچنین افسرده و ناراحت بهنظر رسیده و زود به گریه میافتند و گاهی در رفتارهایشان زیاده خواهی و لجبازی به چشم میخورد.
بسیاری از دخترها در این سنین عصبی و تندخو میشوند اما عدهای دیگر رفتارهای بزرگسالانه در پیش میگیرند. این دسته از بچهها بیش از حد مراقب رفتارها و نظافت خود هستند و دیگر بچهها را مانند بزرگترها سرزنش و تنبیه میکنند و گاه آنها را پند و اندرز میدهند. پسرها ناآرام و خشن میشوند و رفتارهای شیطنتآمیز آنها بیشتر میشود. این کودکان بیشتر ترجیح میدهند تنها باشند و شوقی به بازی نشان نمیدهند و در محیطهای جمعی مثل مهدکودک، به جای بازی و همراهی با دیگران لجبازی میکنند و اخلال و بینظمی بهوجود میآورند.
7 تا 11سالگی:
بچههای 8 - 7 ساله معمولا پس از جدایی دچار افسردگی شدید میشوند. پسرها معمولا شدیدتر واکنش نشان میدهند و خیلی زود به گریه میافتند.
با بالاتر رفتن سن بچهها افسردگی و غم، جای خود را به خشونت و انتقامگیری میدهد. بچههای 9 تا 11ساله پس از جدایی واکنشهای خشمگینانه شدیدی از خود بروز میدهند و درگیریهایی در مدرسه با معلمین و اولیای مدرسه پیدا کرده و کارکرد آموزشیشان پایین میآید. پسرها از ملاقات با پدر استقبال نمیکنند و بهشدت در مدرسه دچار مشکل میشوند.
12تا 17سالگی (نوجوانی):
نوجوانان در این سنین به نسبت بچههای کوچکتر، سازش بیشتری با مسئله طلاق نشان میدهند. این ممکن اسـت بهدلیل حس استقلالطلبی و نداشتن ارتباط نزدیک با والدین در این سنین یا بهدلیل درک بیشتر آنها نسبت به مشکلات میان پدر و مادر باشد. آنها در این شرایط معمولا خود را از پدر و مادر دور نگه میدارند و تلاش میکنند برنامه و چارچوب زندگی مستقل و متفاوتی را دنبال کنند. پارهای از آنها در دوران ابتدای جدایی احساس فریبخوردگی کرده و واکنشهای خشمگینانهای از خود بروز میدهند و سعی میکنند تا حد ممکن از خانه و پدر و مادر دور باشند.
چطور فرزندان را از تصمیم طلاق با خبر کنیم؟
هرچند بچهها از اختلافات شما باخبرند اما احتمالا اعلام صریح این موضوع که شما قصد دارید از یکدیگر جداشوید یکی از سختترین کارهایی اسـت که در زندگیتان قرار اسـت انجام بدهید. احتمالا بچهها از شنیدن این موضوع شوکه خواهند شد و شما باید مراقبت و دقت زیادی در این مرحله از کار داشته باشید. این یکی از سختترین مراحل زندگی بچههاست. پس دقت داشته باشید تا در شرایط دشواری نباشند یا آمادگی لازم را برای شنیدن آن داشته باشند. زمان تغییر مدرسه یا مهدکودک، بیماری، عید نوروز، امتحانات مدرسه و یا زمانهایی از این دست به هیچ وجه زمان مناسبی برای شنیدن چنین خبری نیست.
اگر چند فرزند در خانه دارید بهتر اسـت این یک جلسه دسته جمعی باشد و همه فرزندان حضور داشته باشند. احتمالا بچهها پس از شنیدن این خبر مدتی سکوت خواهند کرد و پس از آن سؤالات زیادی از شما و همسرتان خواهند داشت. سعی کنید با آرامش به سؤالات آنها پاسخ دهید.
بچهها در هر سنی که باشند حق دارند بدانند والدینشان به چه دلیل نمیخواهند با هم زندگی کنند. البته با بچهها با زبان خودشان صحبت کنید. آنها باید 2 چیز را بدانند: آنچه اتفاق افتاده و اینکه چرا اتفاق افتاده.
مهمترین پیامی که باید به بچهها منتقل کنید این اسـت که «مامان و بابا قرار اسـت در خانههای جداگانه زندگی کنند».
مهم اسـت که فرزندانتان یکباره و ناگهانی در جریان حرفهای شما قرار نگیرند.
به بچهها اطمینان بدهید که هروقت بخواهند میتوانند با هردوی شما صحبت و سؤالاتشان را مطرح کنند.
مهمترین کاری که شما میتوانید در این لحظات برای آنها بکنید این اسـت که بدانند هر دوی شما آنها را دوست دارید و دوست خواهید داشت و برای برنامههای مربوط به آنها با هم همکاری خواهید کرد و هر وقت که بخواهند میتوانند هرکدام از شما را ببینند.
فهرستی از تصمیماتی که باید بگیرید
فهرست زیر به شما کمک میکند تا همچنان که به جدایی و مشکلاتتان فکر میکنید، بچهها و مسائل مربوط به آنها را هم درنظر داشته باشید.
قوانین و تدابیری که برای زندگیتان اندیشیدهاید، چه تأثیری بر دیدارهای شما با فرزندانتان و مراقبت از آنان خواهد داشت؟
بچهها باید به دیدن کدامیک از اعضای خانواده و بستگان بروند؟
آیا بچهها هر وقت بخواهند میتوانند به والدین خود دسترسی داشته باشند؟
چه موقع بچهها میتوانند با والد دیگر خود ملاقات کنند؟
آیا تدابیری که برای زندگیتان درنظر گرفتهاید ثابت و از پیش تعیین شده هستند یا به اقتضای زمان تغییر میکنند؟
تعهدات و محدودیتهای مالیتان کدامند؟
بچهها در زمان تعطیلات مدرسه چه خواهند کرد؟
برای برگزاری جشنها و اعیاد، مانند روزهای تولد و عید، چه تدابیری اندیشیدهاید؟
والدین تا چه اندازه نزدیک هم زندگی خواهند کرد؟
برای انجام دادن کارهای خانه چه روش مؤثری درنظر گرفتهاید؟
آیا بچهها میتوانند با دوستان و بستگان در ارتباط باشند؟
کدام یک از فعالیتهای خارج از مدرسه بچهها ادامه خواهد داشت و چهکسی بر آنها نظارت میکند؟
کدام یک از والدین قصد دارد در جلسات مدرسه حضور داشته باشد؟
بچهها چگونه میتوانند ارتباط خود را با والدی که با آنان زندگی نمیکند، حفظ کنند؟
بچهها چگونه میتوانند ارتباط خود را با سایر بستگانشان حفظ کنند؟
سؤالاتی که باید برای آنها آماده باشید
در این مرحله احتمالا بچهها سؤالات زیادی از شما خواهند داشت. ما سعی کردهایم تعدادی از مهمترین این سؤالات را برای شما فهرست کنیم. دقت کنید که بچهها در هر سنی که باشند شما باید با زبان خودشان و با صبر و شکیبایی به سؤالاتشان پاسخ دهید. البته شما ممکن اسـت پاسخ بعضی از سؤالات را ندانید یا نتوانید برای آنها توضیح دهید. این را صادقانه به آنها بگویید، احتمالا آنها درک خواهند کرد.
چه موقع میتوانم پدر/ مادر را ببینم؟
مادر، وقتی من در خانه هستم، آیا اجازه میدهید که شبها تا دیروقت بیدار بمانم، مثل زمانی که در خانه پدر هستم؟
نظر مادربزرگ در اینباره چیست؟
اگر من قول بدهم که تا آخر عمرم واقعا بچه خوبی باشم، با هم آشتی میکنید؟
پدر/ مادر چرا ما را ترک میکنید؟
آیا پول توجیبی من تغییر خواهد کرد؟
چرا شما بهخاطر اشتباهات و مشکلات خودتان میخواهید ما را عذاب بدهید؟
زمان تعطیلات آیا باز هم به مسافرت خواهیم رفت؟
وقتی قرار اسـت از هم جدا شوید، چطور میتوانید بگویید که ما را دوست دارید؟
آیا من میتوانم انتخاب کنم که با چهکسی زندگی کنم؟
چهکسی در انجام دادن تکالیف مدرسه به من کمک میکند؟
طلاق پیشنهاد کدامیک از شما بود؟
چهکسی مقصر اسـت؟
کارهایی که پس از گفتن خبر طلاق باید انجام دهید
در این شرایط اهمیت دانستن اینکه شما بچهها را دوست دارید دوچندان میشود. پس سعی کنید با انواع گفتار و رفتار این موضوع را به آنان نشان دهید. زمانی را برای تنها بودن با بچهها، بازی کردن یا گردش رفتن با آنها اختصاص دهید و بیشتر مراقب احساسات آنها باشید.
سعی کنید به بچهها تفهیم کنید که طلاق شما قطعی اسـت و امکانی برای بازگشت وجود ندارد. احتمال بازگشت به زندگی پدر و مادر در ذهن بچهها باعث احساس بلاتکلیفی و وضعیت احساسی نامناسبی میشود که شما با تفهیم قطعیت طلاقتان میتوانید از این احساس نامناسب جلوگیری کنید.
به خاطر داشته باشید که بههرحال شما از همسرتان جدا شدهاید و دیگر زندگی گذشته شما پایان یافته، اختلافات را کنار بگذارید و برای تربیت صحیح فرزندانتان با یکدیگر همکاری کنید. البته توجه داشته باشید که شما باید در برابر بچهها، رفتاری محترمانه اما جدی داشته باشید. رفتار صمیمانه شما با هم به امیدواری بیهوده بچهها به زندگی مجدد شما با هم میانجامد و آنها را دچار بلاتکلیفی میکند.
بار ذهنی طلاق شما بر دوش بچهها سنگینی میکند. برای اینکه این بار را از دوش بچهها بردارید، به آنها تأکید کنید که هیچ نقشی در طلاق شما نداشتهاند برای نرسیدن اوضاع به چنین وضعی هیچ کاری نمیتوانسته بکنند و طلاق تصمیمی اسـت که شما و همسرتان شخصا به آن رسیدهاید.
با معلمین و اولیای مدرسه یا مهدکودک در تماس باشید. اکثر آنها با درک گرفتاری شما، خوشحال خواهند شد تا ایدهها و نظرات خود را با شما در میان بگذارند. آنها همچنین میتوانند اطلاعات خوبی در مورد رشد کودک و مسائل و مشکلات او پس از طلاق در اختیار شما بگذارند.
در اسرع وقت هر دو خانه را مرتب و آراسته کنید و سعی کنید زندگی به روال عادی برگردد. بچهها در هر سنی که باشند به قوانین مشخص برای زندگی و تربیت احتیاج دارند. سعی کنید زندگی را به روال گذشته برگردانده و این قوانین را اجرا کنید.
به بچهها اجازه بدهید احساساتشان را بیان کنند و در برابر احساسات آنها نسبت به والد دیگر موضعگیری نکنید. به هیچ وجه از همسرتان بدگویی نکنید و او را بهعنوان پدر یا مادر فرزندتان محترم بشمارید.
بچهها باید بدانند در هر شرایطی چگونه میتوانند به شما یا همسرتان دسترسی داشته باشند و مطمئن باشند که هر وقت بخواهند، هرچند با تأخیر، اما میتوانند پدر یا مادر خود را ببینند.
لطفا این اشتباهات را مرتکب نشوید
بدترین کاری که شما میتوانید بکنید این اسـت که یک روز صبح که فرزند دلبندتان از خواب برمیخیزد به او بگویید پدر یا مادرش از این خانه رفته و دیگر برنمیگردد. در چنین موقعیتی کودک علاوه بر اینکه علت رفتن پدر یا مادر را نمیداند دیگر اطمینانی هم به ماندن والدی که در کنار اوست هم نمیتواند بکند؛ یعنی به لحاظ روحی امنیت ذهنی داشتن پدر و مادر، هر دو را توأمان از دست میدهد و این ضربه بزرگی به کودک وارد میکند. اشتباهات دیگری که شما باید سعی کنید مرتکب آنها نشوید اینهاست:
- پرسیدن سؤال از فرزندانتان، مخصوصا درباره زندگی شخصی همسر سابقتان - لغو قرارهای ملاقات با بچهها بهگونهای که فکر کنند برای شما مهم نیستند.
- برگزاری مناسبتهای ویژه و جشنهای مهم با همان سبک و آیین قدیمی، بهگونهای که غیبت یکی از والدین بیشتر به چشم بیاید.
- خریدن هدایایی که میدانید همسر سابقتان را ناراحت میکند و بچهها را در وضعیت دشواری قرار میدهد.
- قرار دادن همسر سابقتان در مقابل بچهها یا ابراز خصومت و دشمنی نسبت به او
- استفاده از بچهها بهعنوان پیامآور و جاسوس
- استفاده از بچهها بهعنوان سنگ صبور و محرم اسرار
- سختگیری نسبت به دیدن پدر یا مادری که دور از فرزند زندگی میکند.
بهخاطر این چشمان معصوم
به چشمهای فرزندتان نگاه کنید. این چشمها، آن چشمهایی نیستند که شما میخواستید از او ببینید. به زندگی دو پاره شده او دقت کنید. قطعا این آن چیزی نیست که شما بخواهید برای پاره جگرتان بسازید. یکبار دیگر و با نگاهی جدید نگاه کنید؛ بهخاطر چشمان اشک بار دخترکتان؛ بهخاطر غرور جریحهدار شده پسرتان؛ بهخاطر مهری به نام «فرزند طلاق» که تا ابد بر پیشانی فرزندانتان خواهد خورد.
آیا از همه ظرفیتهای اطرافتان استفاده کرده اید؟ آیا از بهترین مشاوری که میتوانستهاید به آن دسترسی داشته باشید کمک گرفتهاید؟ آیا از صمیم قلب به خدا و ائمه اطهار متوسل شدهاید؟ آیا از کمک خانوادهها استفاده کردهاید؟ یکبار دیگر نگاه کنید. شاید هنوز راهی باقی مانده باشد. شاید هنوز چراغ امیدی در این شرایط سخت روشن باشد.
ایمان داشته باشید که پشت دروازههای طلاق هم زندگی آرمانی چشمانتظار شما نیست و سختیها یکباره از بین نخواهند رفت. یکبار دیگر از نو شروع کنید؛ بهخاطر این چشمان معصوم...
مردان و زنان هر کدام به روش متفاوتی نسبت به طلاق واکنش نشان می دهند، در این مقاله میخواهیم به مشکلات مردان پس از طلاق بپردازیم:
به گزارش آلامتو و به نقل از سپیده دانایی؛ چارچوب آسیبها پس از طلاق در چند محور و بعد بررسیکردنی است. آسیبها در سه محور فردی، خانوادگی و اجتماعی بررسی میشود.
به آسیبهایی که بر تکتک افراد وارد میشود، پیامد فردی و آثار فردی گویند. در پژوهشها مشخص شده است که آثار فردی وسیع است و خود به سه دسته سرخوردگی منفی، حس بدبینی و تردید و مشکلات مالی تقسیم میشود.
اولین اثر بر پیامدهای فردی، سرخوردگی فرد است. این حالت خود را با عباراتی و جملات منفی نشان میدهد. در واقع عبارت «دریغ و افسوس گذشته و ای کاش آینده» از آن عبارات است.
به نظر میرسد، این نوع سرخوردگی با تعریف خود طلاق که نوعی سرخوردگی و ناکامی در لذتجویی است، منطبق باشد. مردهایی که طلاق میگیرند، در زندگی مجدد خود، دیگر آن صفا و خلوص بیغلوغش اولیه را که در زندگی ابتدایی خود ارائه کردند، ندارند.
دومین پیامد طلاق، حس بدبینی و تردید در ازدواج است. افراد فکر میکنند اصلاً لازم است دوباره ازدواج کنند یا خیر، یا اصلا چه ضرورتی دارد دوباره ازدواج کنند. برای افراد پس از طلاق فرصتهایی برای ازدواج مجدد به وجود میآید؛ اما آنها به دلیل حس بدبینی که با سرخوردگی همراه است، از کنار آنها میگذرند. جالب این است که مردان در مقایسه با زنان از بخت کمتری برای ازدواج بعدی برخوردارند. اگر فرزند نیز با مرد زندگی کند، این موضوع کمتر نیز خواهد شد؛ چرا که زنان کمتری هستند که حاضر به تربیت فرزندان دیگران باشند. حتی اگر مردی با زنی که حاضر به پذیرش فرزندش است، ازدواج کند و به ازدواجی اجباری تن دهد، تا آخر عمر با عبارت دریغ و افسوس گذشته زندگی میکند.
سومین اثر فردی که پس از طلاق بر مرد وارد می شود، مشکلات مالی است. حتی اگر فرد حمایت خانواده را دریافت کند، مشکلات مالی اجتنابناپذیر است؛ بهویژه در مورد زنانی که تلاش میکنند حق و حقوق خود را دریافت کنند. البته این باور در جامعه و فرهنگ ایرانی وجود دارد که وضعیت را بر فرد آنقدر سخت بگیرند که زن بگوید «مهرم حلال، جانم آزاد». این به صورت راهکار خوبی برای نپرداختن حقوق زنان در آمده است. در واقع مشکلات مالی تبعاتی دارد که این تبعات خود را در قالب بدهکاری و گاهی در غالب روانهشدن به زندان نشان میدهند. شاید طلاق برای خانمها آسیبهای اجتماعی داشته باشد؛ اما برای مردان زندان و مشکل مالی به همراه یأس و ناامیدی به همراه میآورد. از سوی دیگر، این یأس و ناامیدی، فرد را به سمت خودکشی و دگرکشی یا مصرف مواد سوق میدهد تا سطح هوشیاری پایین آید و از اطراف بیاطلاع شود.
این پیامدها نیز به سه شاخه پیامدهای گره روانی یا عقدههای روانی در کودکان، احتمال افزایش گرایش کودکان به خلافکاری و شیوه سازگاری همسر جدید با فرزندان قبلی تقسیم میشود.
طلاق به معنی از هم گسستگی خانواده است. اگر در این میان، فرزندی در میان باشد، فرزند به اصطلاح مانند گوشت قربانی به عنوان وجهالمصالحه قرار میگیرد. این رفتار بر کودک تأثیرات جدی میگذارد.
آنتونی گیدنز، جامعهشناس مشهور انگلیسی میگوید: «پیدایش عقدههای روانی و پیامدهای خانوادگی به میزان ستیز میان پدر و مادر پیش از جدایی، سن کودکان در آن زمان، این که آنها برادر یا خواهر دارند یا خیر، وجود پدربزرگ، مادربزرگ و سایر خویشاوندان، روابط آنها با هر یک از والدین و اینکه اغلب چقدر پدر و مادر را میبینند و… مربوط است. همه این عوامل و عوامل دیگر میتواند بر فرایند سازگاری تأثیر داشته باشد. تحقیقات نشان میدهد که کودکان پس از جدایی پدر و مادرشان اغلب از اضطراب عاطفی آشکاری رنج میبرند… کودکانی که در سن پیش از مدرسه هستند، دچار سردرگمی و وحشت میشوند و معمولاً خود را به خاطر این جدایی مقصر میدانند. کودکان بزرگتر بهتر میتوانند انگیزههای پدر و مادرشان را برای طلاق درک کنند؛ اما اغلب آثار آن را در زندگی آینده خود میبینند و اغلب احساس خشم شدیدی را نشان میدهند.»
معادل همین مفهوم را نیز روانشناسان قبول دارند. آنها معتقدند که از پیامدهای طلاق روی بچهها شامل ترس بدون دلیل، بیخوابی، بیاشتهایی، اختلال در تغذیه، لکنت زبان، پرخاشگری و تجاوز به حقوق و حریم دیگران است.
جو خانواده بعد از طلاق میتواند محرک بزهکاری باشد؛ یعنی زمانی که چارچوب خانواده و موازنه قدرت به هم میخورد، برای بچهها ابهامی درباره تکالیف زندگی خودشان به وجود میآید. توجه آنها برای دریافت توجه و تأمین عاطفی به محیط بیرون از خانه جلب میشود که معمولاً گروه همسالان است؛ اما مشکل اینجاست که چون این فرزندان مهارت لازم برای جلب توجه همسالان مثبت خود را ندارند، به سمت همسالان منفی که معمولاً بزهکارند، گرایش پیدا میکنند.
برای این سازگاری دو مشکل بر سر راه خانوادهها قرار دارد:
پدر بخشی از انرژی و امکانات خود را در سالهای اولیه شروع زندگی مجدد، برای ایجاد وفاق میان فرزندان و همسر جدید متمرکز میکند.
به طور مثال، گاهی پدرها مجبورند برای فرزندان خانه مجردی تهیه کنند که این موضوع خود دو فشار مهم بر پدر وارد میکند: اول، ایجاد منبع مالی جدید برای تأمین دو زندگی مستقل و دوم، استرس ناشی از زندگی مجردی فرزندان و آسیبهایی که به فرزندانش ممکن است به دلیل تنهایی وارد شود.
از آنجا که طلاق از مرز فردی و خانوادگی بیرون میآید و به اجتماع کشیده میشود، باید آن را نیز مد نظر قرار داد. در این محور نیز به دو مورد مهم توجه میشود:
۱. اختلالات و انحرافات جنسی؛
۲. احتمال افزایش بزهکاری در جامعه.
خیر، این گونه نیست. برخی افراد هستند که پس از طلاق دچار این مشکلات نمیشوند. برخی فرزندان نیز هستند که چنین آثاری را تجربه میکنند؛ اما راه درست را در پیش میگیرند. از حدود ۴۰سال پیش تاکنون تحقیقات زیادی در این باره انجام شده است که مشخص کرده که بچههای حاضر در خانوادههای آلوده و ازهمگسسته، با توجه به جو ازهمگسسته و محیط ازهمگسیخته، عملکرد خوبی داشته و رشد سالم خود را حفظ کردند. اگر طلاق به معنای تخریب روابط خانوادگی معنی شود، تحقیقات در حوزه تابآوری نشان داده، حدود ۵۰ تا ۷۰درصد چنین کودکانی دوباره به پیشرفت بالایی دست پیدا میکنند.
محورهای طلاق در هر سه محور فردی، خانوادگی و اجتماعی یکسان است؛ اما شدت برونداد آنها متفاوت است. طلاق برای خانمها در فرهنگ ایرانی به ۵دلیل شدیدتر معنی میشود.
میتوان ۸ راهکار برای کاهش این آسیبها تعریف کرد: