برخی علائم هست که از ظاهر آن قابل شناسایی است. مثلا بوق زدن ممنوع! برخی علائم هم آنقدر زیاد تکرار میشود و هنگام رانندگی آن را میبینید که به خاطر داریم، مثل ورود ممنوع! اما آنها که کاربرد هر روزه ندارند خیلی اوقات گرفتار فراموشی میشوند.
به زندگی مشترکم نگاه میکنم. به قوانینی که روز اول پذیرفتم و قوانینی که همسرم پذیرفت. منظور من همان قباله معروف سر عقد که همه امضا کرده و برخی حق و حقوقی را به آن اضافه میکنند، نیست. قوانینی را که به صورت نانوشته در ابتدای زندگیمان هر دو گفتیم، قبول کردم و قبول کرد، میگویم! چقدر از آنها را به خاطر دارم یا به خاطر دارد؟
شما چطور؟ سوالات روزهای اول آشنایی و جلسات خواستگاری را به خاطر دارید؟ سوالات تو چگونه فکر میکنی؟ و پاسخهای من اینگونه عمل میکنم هایمان را چند درصد هنوز یادمان است؟
امروز بعد از دیدن کتاب آییننامه، رانندگی برایم براحتی هر روز نبود. وقتی به سر چهار راهی رسیدم که همیشه از آن عبور میکردم، برای چند لحظه شک کردم که باید بروم یا بایستم. نکند حق با ماشینی باشد که با تمام قوا سعی دارم، راه را از او بگیرم؟ سر دو راهی، سه راهی و چهارراههای زندگی مشترک هم وضع همینطور است. آنجا که میخواهم خودم و حقانیت خودم را ثابت کنم، درست مثل وقتی است که میخواهم از کسی در رانندگی جلو بزنم در حالی که ممکن است حق تقدم با او باشد. وقتی راه به جای یکی، چند تا میشود مرا یاد دوراهیهای انتخاب میاندازد. یاد اختلاف نظرهای خودم و همسرم و تلاش هر کدام برای گرفتن راه از دیگری! چرا در این مواقع به آییننامهای که روز اول هر دو متعهد به اجرایش شدیم، عمل نمیکنیم؟ گاهی سر چهارراههای زندگی هم فراموش میکنیم که حق تقدم با کدام یک از ماست؟
اگر در خیابانهای شهر هر دو راننده فکر کنند حق با آنهاست و حرکت کنند اگر تصادفی رخ دهد، در صورتی که سرعتشان خیلی بالانباشد، در نهایت باید صبر کنند تا پلیس بیاید، کروکی بکشد و مشخص کند اشتباه از کدامشان است و قضیه با یک جریمه نقدی و درست کردن خرابیهای ماشین برطرف میشود، اما اگر در زندگی مشترک نتوانیم تصمیم بگیریم، اولویتبندی کنیم یا در زمان اختلاف نظر، به حرف یکی طبق قرارداد قبلی عمل کنیم، آنوقت است که در زندگیمان یک تصادف درست و حسابی رخ خواهد داد. شاید نیاز شود شخص سومی بیاید، حَکم شود، حرفهای دو نفر را بشنود و در آخر بین آنها قضاوت کند.
حال تصور کنید اگر در حین رانندگی و وقتی هر کدام از طرفین فکر میکنند حق با آنهاست، سرعتشان بالا باشد، ممکن است به خسارت جانی هم بینجامد، همین طور در زندگی مشترک هم اگر هر دو به تاخت برویم و صبر نداشته باشیم، ممکن است کار از کار بگذرد و همین ناتوانی در تعیین اولویتها باعث شود، عشق و محبت بین ما و همسرمان، جانش را از دست بدهد.
اما همانطور که هیچ رانندهای نمیشود توقع داشته باشد که همه خیابانها و اتوبانها یک مسیر داشته باشند و هیچ گاه به دو راه، سه راه یا چهار راه نرسد که مجبور به انتظار پشت چراغ یا رعایت حق تقدم شود، در زندگی مشترک هم نمیتوانیم توقع داشته باشیم که در یک مسیر مشخص حرکت کنیم. زندگی روزمره ما پر است از چندراهیهای انتخاب که اتفاقا ممکن است با همسرمان یک مسیر را انتخاب نکنیم و این اختلاف نظر طبیعیترین اتفاق ممکن است، اما زمانی برایمان ایجاد دردسر میکند که نتوانیم در نهایت یک راه را به کمک همفکری با هم انتخاب کنیم. همیشه هم نمیتوان به یک تفاهم رسید. گاهی هم باید یکی خواستهاش را فدای دیگری کند. البته اگر این اتفاق زیاد بیفتد و همیشه یک نفر به نفع طرف مقابل کنار بکشد، نارضایتی مانند آتش زیر خاکستر آزاردهنده خواهد شد.
اما نکته اصلی که میخواهم به آن اشاره کنم، نیاز به نگهداری کتاب آییننامه در زندگی است. همان طور که خوب است هر کس تصدیق دارد و رانندگی میکند گاهی به این کتاب مراجعه کند، کتاب آییننامه زندگی مشترک هم نباید در پستوی خاطرات ذهنیمان، خاک بخورد.
با خودم فکر میکنم باید با همسرم حرف بزنم، مثل روز اول. مثل چند سال قبل. باید از او بخواهم خواستههایش را بگوید، خواستههایم را بشنود. شاید نیاز باشد باز هم با هم تصمیم بگیریم در مواقع اختلاف نظر چگونه به تفاهم برسیم. باید مراقب باشم زندگی مشترکمان پر از رانندگی از روی عادت نباشد که در این صورت خیابان ارتباط ما، مثل خیابانها و جادههای کشورمان پر از سوانح دلخراش میشود. باید آییننامه عشقمان را دوره کنم.(ندا داوودی / چاردیواری (ضمیمه دوشنبه روزنامه جام جم)
جام جم سرا: دیدن این تابلو در برخی مکانها بخصوص وقتی عجله داشته باشیم و بهخاطر حضورش مجبور باشیم مسیرمان را عوض کنیم، میتواند باعث عصبانیت و غر زدنهای زیر لبمان شود، گاهی اوقات هم اگر آقای پلیس یا دوربین راهنمایی و رانندگی وجود نداشته باشد، وارد آن کوچه و یا خیابان میشویم.
این تابلو علاوه بر سطح شهر، در خانه ما هم وجود دارد. خانهای که در آن پلیسی نیست که جریمهمان کند، اما اثرات ورود به پسکوچههای ورود ممنوع در رابطه با همسرمان میتواند بسیار مخرب و آسیبزننده باشد.
نمیدانم برای شما پیش آمده است که وارد خیابانی بشوید که یکطرفه است ودر کمال تعجب ببینید ماشینی از روبهرو میآید، با دیدن شما کنار نمیرود بلکه نوربالا میزند که شما از سر راه او کنار بروید؟ آنچنان حق به جانب پیش میآید که شما برای یک لحظه شک میکنید، نکند خیابان دو طرفه است یا کسی که ورود ممنوع آمده شما هستید نه او! مشابه این اتفاق در زندگی مشترک هم رخ میدهد. زمانی که یکی از طرفین قانون را میشکند اما همچنان فکر میکند حق با اوست و دیگری اشتباه کرده است. کمی به زندگی مشترکتان دقت کنید.
اما ورود ممنوعهای زندگی مشترک چیست؟ چیزهایی که گاهی ناخواسته و در برخی مواقع کاملا عمدی آنها را رعایت نمیکنید و به آرامش و احساس خوشبختی در خانهتان صدمه میزنید. ما در این مطلب به چند ورود ممنوع معروف اشاره میکنیم، اما در شهر زندگی، خیابانها و کوچههای زیادی ورود ممنوع هستند که باید آنها را پیدا کنید و سعی داشته باشید تحت هیچ شرایطی بیقانونی نکرده و وارد آنها نشوید. البته انتخاب با خودتان است. میتوانید وارد شوید و جریمه آن را بپردازید. جریمهای به تلخی برهم خوردن روابطتان در خانه!
اینجا حریم شخصی من است
مهمترین ورود ممنوع در زندگی مشترک، ورود به حریم شخصی یکدیگر است.
ازدواج به دلیل نزدیکی زیادی که بین دو نفر بوجود میآورد، میتواند این شبهه را ایجاد کند که طرف مقابل حق ندارد زندگی شخصی و دنیای جداگانهای داشته باشد. برای مثال پست الکترونیک، تلفن همراه و چیزهایی از این قبیل باید تحت نظر همسر هم باشد. به عبارت بهتر، برخی همسران فکر میکنند میتوانند یکدیگر را مانیتورینگ کرده و از کوچکترین ارتباطات هم باخبر باشند.
هر چند حریم شخصی تعریف متفاوتی در رابطه همسران دارد و دو نفر در بسیاری از مواقع دارای یک حریم هستند اما این به معنی از بین رفتن تمام فایلهای خصوصی در ذهن و واقعیت زندگی آنها نیست. زمانی که هر کدام از همسران وارد حریم شخصی دیگری بشوند، احساس ناامنی و بیاعتمادی در زندگی شان ایجاد میشود که به این سادگیها قابل برگشت نیست.
مراقب باش، او عزیز من است
ورود ممنوع دوم، خانواده طرف مقابل است. این مورد از آن دسته ورود ممنوعهایی است که در اکثر مواقع کاملا هوشیارانه و با توجه به نتایج منفی و دلگیر شدن همسر، به آن وارد میشوند.
همسر شما، قبل از آنکه همسر شما باشد پسر یا دختر این خانواده بوده است. آنها مادر، پدر، خواهر و برادر او هستند. سالها پیوند عاطفی که بینشان بوده استنمیتواند بهخاطر اشتباهی که در مقابل شما انجام دادهاند، نادیده بگیرد. در ایدهآلترین شکل ممکن بهتر است هر گونه انتقاد از خانواده همسرتان را فاکتور بگیرید و خودتان مشکلتان را حل کنید اما اگر هم مجبور به گفتن مشکلی هستید، مراقب باشید که در کمال احترام آن را بیان کنید. انتقاد بیادبانه از مادر همسرتان مثل ورود ممنوع در یک اتوبان پرتردد است که نتیجهای جز یک تصادف سخت با تلفات جانی نخواهد داشت.
غرورت را بشکن
سومین ورود ممنوعی که بسیاری از زوجها ناخواسته رعایت نمیکنند، غرور در مقابل شریک زندگیشان است. غرور یک صفت ناپسند در تمام ارتباطات انسانی است اما در مقابل همسر که نوع رابطه در نامش مشخص است، میتواند بسیار مخرب باشد.
وقتی دو نفر «همسر» یکدیگر هستند یعنی نباید هیچکدام نسبت به دیگری خودش را برتر بداند. آسیب جدی که غرور به زندگی مشترک میزند، دور شدن همسران از یکدیگر است. برای «همراه» بودن و «همدل» شدن، باید به معنی واقعی کلمه «همسر» بود. غرور میتواند مثل یک موریانه در طول زمان پایههای همراهی شما و همسرتان را بخورد و آسیب جدی به رابطهتان بزند.
جر و بحثهایی که عادت میشود
چهارمین ورود ممنوع زندگی مشترک که برخی به اشتباه آن را نمک زندگی نیز میدانند، دعواهایی تکراری و جرو بحثهایی است که بسیاری از آن بیهوده و غیر ضروری است. هر چند باید بر سر اختلاف نظرهای جدی، صحبت کرد و مشکلات و دلخوریها را روی هم تلنبار نکرد اما نباید به بهانه حل تعارضها، هر مشکل و اختلاف نظر کوچکی را به یک بحث جدی تبدیل کنید. بسیاری از دعواهای مرسوم در خانواده شاهد عینی ضربالمثل: دعوا سر کره مربا، هستند.
بحثها و اختلافاتی که خیلی راحت میتوان از آنها گذشت و بهجای اثبات درستی ادعای خود، آن را ندیده گرفت. گاهی زن و شوهر بر سر موضوعی مانند ادامه تحصیل یکی از طرفین، تغییر شغل یا موضوعاتی اینچنین دچار اختلاف میشوند که باید صحبت کنند و به نتیجه مورد قبول هر دو برسند اما گاهی جر و بحث طولانی و خستهکنندهای بر سر موضوعی همچون مقصد سفر در تعطیلات عید یا موضوعاتی مشابه، باعث میشود تا بحث کردن در خانه یک امر عادی باشد.
بزرگترین آسیب چنین عادتی جای خالی حرفهای محبتآمیز و عاشقانه است که خیلی زود باعث سرد شدن فضای خانه میشود. دعوا نمک زندگی است اما نمک خیلی چاشنی خوبی برای غذا نیست. آسیبهایش بیشتر از فوایدش است. برای داشتن زندگی خانوادگی گرم، بهتر است از چاشنیهای دیگر استفاده کنید.
بهتر است ورود ممنوعهای زندگی خود را پیدا کنید و مراقب باشید تا به آنها وارد نشوید تا زندگی خانوادگی شما مانند یک شهر منظم و منضبط باشد نه یک شهر ناامن و پر هرج و مرج.
ندا داودی / (ضمیمه چاردیواری دوشنبه 24 آذر)
بهتر است پیش از هر تصمیمی به چند نشانه که میتواند احتمال خیانت همسرتان را افزایش دهد، دقت کنید و به یاد داشته باشید ممکن است در شرایطی،همه این نشانهها وجود داشته باشد اما همه چیز از سوءتفاهمی ساده سرچشمه بگیرد و خیانتی وجود نداشته باشد. پس حتی با وجود این نشانهها هم هیچ وقت صد درصد نتیجهگیری نکنید!
1 ـ وقتی همسرتان ساعتهای کمتری را نسبت به گذشته در خانه صرف میکند، در حالی که مسئولیتهایش در محیط کار تغییری نکرده و دلیلی منطقی برای این تغییر ندارد.
2 ـ وقتی بارها بر سر مسائل جزئی با شما جر و بحث میکند و شما فهمیدهاید او از این مشاجرهها برای خروج از خانه و بیرون ماندن تا دیروقت استفاده میکند.
3 ـ وقتی آدمهایی که کاملا به آنها اعتماد دارید، بارها به شما هشدار میدهند که همسرتان به شما خیانت میکند و حاضرند دلایلی برای ادعایشان ارائه کنند.
4 ـ وقتی همسرتان با این بهانه که برای ارتباط زناشویی متعارف با شما زیادی خسته است، از برقراری رابطه پرهیز میکند و این ماجرا بارها تکرار میشود.
5 ـ وقتی هفتهای یکی دو بار دم غروب به شما زنگ میزند و میگوید به دلیل برخی مشکلات کاری امشب نمیتواند به خانه برگردد در حالی که میدانید ساعت کار او تا 4 عصر بیشتر نیست.
6 ـ وقتی فاکتور هزینه اقامت در هتل یا رسید پرداخت هزینه غذا در رستورانی را در جیب شوهرتان پیدا میکنید، در حالی که تا به حال شما را به آنجا نبرده است.
7 ـ وقتی اصرار دارد وظایف مشترک زندگی زناشویی را جداگانه و بدون شراکت با شما انجام دهد، مثلا رختهایش را جدا از رختهای دیگران به اتوشویی بدهد یا پافشاری میکند حتی مسیر مشترک ادارههایتان را جداگانه بروید.
8 ـ وقتی حاضر نیست فیش حقوقیاش را به شما نشان دهد و با وجود داشتن درآمدی معقول هنوز نیمه ماه نرسیده، حسابش خالی میشود.
9 ـ وقتی در تلفن همراهش، پیامکهایی میبینید که مضمونی عاشقانه دارد و به شماره تلفن همراه فرستاده نشده است، حتی اگر نام گیرنده پیامها مردانه یا زنانه باشد.
10 ـ وقتی حریم خصوصیاش را افزایش میدهد، یعنی به شما اجازه نمیدهد قبضهایش را ببینید، به محض نزدیک شدنتان به رایانه صفحه ایمیلش را میبندد یا اجازه نمیدهد به تلفن همراهش دست بزنید و تماسهایش را در دستشویی یا حمام یا خارج ازخانه پاسخ میدهد.
11 ـ وقتی ناگهان بینظم میشود، بموقع سر قرارهایش با شما حاضر نمیشود و به قولهایی که به شما داده عمل نمیکند.
12 ـ وقتی هر بار موضوع بحثتان در خانه، خیانت همسران است او بدون متهم شدن، رفتاری دفاعی به خود میگیرد و خشمگین میشود.
13 ـ وقتی حس میکنید فاصله شما و او زیاد شده و حوصله گفتوگو کردن با شما را ندارد.
14 ـ وقتی تا پاسی از شب پای رایانهاش نشسته و با غریبهای چت میکند، اما صبح حافظه مسنجر کاملا پاک شده است.
15 ـ وقتی از بودن کنار شما احساس راحتی نمیکند و عصبی به نظر میرسد یا مایل نیست حتی لمسش کنید.
16 ـ وقتی خط تلفن جداگانهای میخرد که اصلا نیاز کاری او نیست.
17 ـ وقتی رفتارهای معمولش مثل شیوه آرایش موها را تغییر میدهد و انتظارات تازهای در ارتباط زناشویی با شما دارد که پیشتر نداشت.
18 ـ وقتی دیدید همسرتان هیچ علاقهای به آشپزی و رسیدگی به امور خانه را مثل قبل ندارد و در محیط خانه احساس بیحوصلگی میکند.
من مطمئن شدم؟
فرض کنیم شمار زیادی از نشانههایی که گفتیم درباره همسرتان صدق میکند، قدم بعدی چیست؛ قهر میکنید؟ با او مشاجره میکنید؟ تعقیبش میکنید؟ محبوب تازهاش را پیدا میکنید؟ یا...
بهترین اقدام در چنین شرایطی، گفتوگویی دو نفره با پرهیز از چاشنی مشاجره است. مشاجره در این مواقع فقط وضع را بدتر میکند و باعث میشود او راهی برای طفره رفتن از پاسخگویی پیدا کند. پس به جای چشم بستن بر حقیقت، در گفتوگویی آرام، نشانهها را برایش شرح دهید و پاسخی منطقی بخواهید اما اگر او همه چیز را انکار کرد و همه ماجراها را به بدبینی شما نسبت داد یا حس کردید پاسخهایش قانعکننده نیست، به او پیشنهاد دیدار با یک مشاور خانواده را بدهید تا شاید نفر سوم و بیطرف، حقیقت را کشف کند.(چاردیواری/ضمیمه دوشنبه روزنامه جام جم)
مادرم داد میزند: باز حوله خیس حمام را روی تخت انداختهای و پدرم پاسخ میدهد: خانم والله به خدا یادم رفت، الان بر میدارم.
ماجرا به همینجا ختم نمیشود و موضوع انداختن جورابها در رخت چرکها هم به میان کشیده میشود.
مادر: مرد! تو دوباره جوراب هاتو انداختی لای لباس چرکها؟
پدر: چه اشکالی داره مگه؟
مادر: خدا یه مرگی به من بده از دست تو تا راحت شم.
پدر: باز شروع کردی. اصلا خونه خودمه دوست دارم هر جور دلم میخواد رفتار کنم. تو هم میتونی بری خونه بچه هات و منو به حال خودم بذاری!
سلام میکنم و هر یک ازآنها تا چشمشان به من میافتد لب به گله میگشایند و دیگری را متهم به بداخلاقی و ناسازگاری میکنند.
مادر میگوید: پدرت به کلی عوض شده، دیگر مرد سابق نیست. مثل بچهها شده، دیگر اهمیتی به من نمیدهد، یا در کارهای خانه دخالت یا خرابکاری میکند. نظافت را رعایت نمیکند و خانه را به هم میریزد.
پدر میگوید: این مادر غرغرو را ببرید تا من بتوانم نفس بکشم. از چای خوردن من هم ایراد میگیرد و میگوید چرا اینقدر چای میخوری!
برایم خیلی عجیب است. آنها همواره زندگی آرام و گرمی داشتهاند، چرا اکنون حال و روزشان اینگونه شده است. از زمانی که پدرم بازنشسته شده و در خانه مانده است اوضاع بدتر شده و با کوچکترین جرقه دعوای بزرگی در خانه بر پا میشود.
مشاجره میان سالمندان پدیده نادری نیست، گویی همه آدمها در روزهای سالمندی کمحوصله تر میشوند و مرتب با دیگران جر و بحث میکنند. این در حالی است که ما در روزهای پیری نیاز بیشتری به محبت اطرافیانمان داریم.
زینب سی و شش ساله از رابطه پدر شوهر و مادر شوهرش سخن میگوید و آن را مشکلی پیچیده در خانواده عنوان میکند.
او میگوید: هر وقت به خانه والدین همسرم میرویم میبینم که آنها مشغول جرو بحث می کنند بر سر چیزهای کوچک هستند و حتی در حضور عروسها و دامادها هم به یکدیگر پرخاشگری میکنند.
اما براستی چرا برای بسیاری از زوجها بعد از میانسالی سخت است 24 ساعت روز را با هم بگذرانند؟
به نظر میرسد وقتی یکی از زوجین تقریبا تمام مدت در خانه بوده، برای زوج دیگر که بتازگی بازنشسته شده تا حدی سخت است که بتواند خود را با عادتهای روزمره وی هماهنگ سازد.
سن گذر آرزوها
با ورود زوجین به سنین میانسالی کم کم شرایط جسمانی و روحی متفاوت میشود. آغاز میانسالی در مردان با کاهش هورمون تستسترون همراه میشود، همانگونه که در زنان نیز در این دوره کاهش هورمون استروژن وجود دارد و تغییرات جسمی و روحی فراوانی به وجود میآورد، کاهش این هورمون در مردان نیز سطح انرژی بدن، قدرت عضلانی و جنسی را در آنان کاهش میدهد.
این تغییرات باعث تغییر در خلقیات و روحیات افراد میشود که همزمان با ورود فرد به دوران بازنشستگی است. افراد احساس میکنند که دیگر نشاط گذشته را ندارند و در حالی پا به این دوران گذاشتهاند که بسیاری از آرزوهایی را که در سر میپروراندند، بر آورده نشده است.
بدیهی است همه همسران خواه ناخواه با هم مشکلاتی دارند که موجب تنشهایی بین آنها خواهد شد، اما با بروز این شرایط آنهایی که راه مدارا و تسامح را در پیش نگیرند، خیلی زودتر از اوایل ازدواج به نقطه جوش میرسند. نقطه جوش در روابط زناشویی همان نقطهای است که فرد با رسیدن به آن، تحمل خود را از دست میدهد. در عین اینکه به همسرش بسیار علاقهمند و به او وابسته و معتاد است،متقابلا از او خسته و منزجر نیز هست، یعنی نوعی دوگانگی در احساسات فرد نسبت به همسرش پدید میآید که موجب جرو بحثهای فراوانی میشود.
همچنین هنگامی که مردان و زنان به سن میانسالی و دوران بازنشستگی میرسند تهدید هویتی برای آنها به وجود میآید، این امر به آن معناست که آنها که تا دیروز سوال «من کیستم» را با شغل خود پاسخ میدادند در این زمان جوابی برای آن ندارند. ممکن است که خیلی از افراد خود را بازنشسته معرفی کنند، اما بسیاری از افرادی که شغل آزاد دارند یا همسرانی که همه عمر خود را صرف خانه داری و بچهداری کردهاند پاسخی برای این پرسش و اصولا امنیت روحی و روانی خود ندارند که همه این عوامل دست به دست یکدیگر میدهد و زمینه را برای بروز اختلافات آماده میکند.
وقتی تنها میشویم
شاید شما هم این داستان را شنیده باشید؛ پیرمردی همیشه از خروپفهای همسرش شکایت میکرد، اما همسرش زیر بار نمیرفت و گلههای همسرش را به حساب بهانهگیری وی میگذاشت. تا اینکه یک روز پیرمرد برای اینکه ثابت کند زنش در خواب خروپف میکند ضبط صوتی را آماده کرده و صدای خرناسهای گوشخراش همسرش را ضبط میکند. پیرمرد صبح که از خواب بیدار میشود و شادمان از اینکه سند معتبری برای ثابت کردن خروپفهای شبانه او دارد به سراغ همسر پیرش میرود و صدایش میکند، غافل از اینکه زن بیچاره به خواب ابدی فرو رفته است! از آن شب به بعد خروپفهای ضبط شده پیرزن، لالایی آرامبخش شبهای تنهایی او میشود.
حکایت بیشتر زن و شوهرهایی که در سنین میانسالی با یکدیگر بگو مگو میکنند، همین ماجراست. آنها زمانی که یکی از طرفین به دیار باقی میشتابد افسوس میخورند و تنها در آن زمان است که متوجه میشوند ارزش یکی برای دیگری چقدر است؟
اما همیشه هم اینطور نیست که همسران در این سن نسبت به یکدیگر وفادار بماند.
سر پیری و معرکهگیری!
بحران میانسالی وضعی ناآرام و بازتابهای مختلفی در زندگی افراد دارد، این حالت معمولا در بسیاری از افراد با انتقاد از شیوه زندگی گذشته، حسرتها و دریغها از آرزوهای واصل نشده و کارهای بسامان نرسیده همراه است.
اکرم عباسی، روانشناس در این باره میگوید: فرد ممکن است در این حالت نسبت به زندگی، پیشه یا شریک زندگی خود احساس ملالت کند و برای ایجاد تغییر در این موارد، میل قویای را حس کند.
وی میافزاید: بارها دیده شده که همسران در این سن از یکدیگر جدا میشوند و این امر در مردان در مقایسه با زنان بیشتر روی میدهد. طلاقهایی که در سنین 40 تا 50 سال روی میدهد از این موارد است. حتی براساس آمار سازمان ثبت احوال در سال گذشته 1615 مرد و زن در سنین بیش از ۷۵ سال از یکدیگر جدا شدهاند.
به اعتقاد کارشناسان بخشی از طلاقهای دوران سالمندی ریشه در زندگی مشترک گذشته دارد، به عنوان مثال زن و مردی که از ابتدا با اختلاف نظر و نداشتن تفاهم مواجه بودهاند و در همان سالهای اول بچهدار شدهاند و به همین دلیل با مشکلات کنار آمدهاند و سازش کردهاند، در این دوران که از یکسو دختر وپسرها ازدواج کردهاند و از سوی دیگر به دلیل پایین آمدن آستانه تحمل، طلاق و جدایی را برماندن و زندگی کردن ترجیح میدهند.
با افزایش سن و افزایش سابقه زندگی مشترک به دلیل افزایش ارتباطات، اختلاف سلیقهها بروز میکند و اگر زن و شوهر با مهارتهای زندگی آشنا نباشند این اختلاف سلیقهها به اختلاف اصلی زندگی تبدیل و به طلاق منجر میشود.
یکطرفه به قاضی نرویم
نوع نگاهی که افراد به دوره بازنشستگی دارند، باورها و انتظاراتی که دیگران از آنها دارند به عنوان عوامل تعیینکننده مهمی در این دوره میانسالی و ورود به سالمندی محسوب میشود.
دکتر یدالله قاسمیپور، روانشناس درباره دلایل بروز مشکل در زندگی مشترک زوجهای سالمند میگوید: البته نمیتوان یکطرفه به قاضی رفت و یک نسخه برای همه پیچید، برخی اوقات دوره بازنشستگی دوران خوش زندگی است یا به قول عامه دوره «با زن نشستگی» است.وی میافزاید: از منظر روانشناسی هر تغییری عارضه روانی استرس مثبت یا منفی را به همراه دارد. در دوره میانسالی که با زایندگی و باروری شخصیت همراه است انسانها حس خوبی دارند، اما این حس گاهی همزمان با حکم بازنشستگی رئیس اداره است. گرچه ممکن است تغییر، رویداد خوشایندی تلقی شود، اما حکم یک عامل استرس را دارد که در شخصیت افراد تاثیرگذار است.
این روانشناس میافزاید: وارد شدن استرس به شخص موجب تغییر در روابط انسانی، محیطی و درون فردی شده و برخی اوقات این دوره به عنوان دوره رکود و بیحاصلی، مفید نبودن و سربار بودن خانواده و جامعه تلقی میشود.
به گفته قاسمیپور اگر هر فردی چنین نگرشی به دوران میانسالی و ورود به آستانه پیری داشته باشد آستانه تحملش بخصوص در روابط بین فردی و خانوادگی که انتظار احساس امنیت از طرف مقابل را دارد از بین میرود.
نباید فراموش کنیم که حساس بودن و نداشتن احساس امنیت از طرف همسر در موقعیتهای ناکامی میتواند حس خشم را به پرخاشگری و دعواهای خانوادگی تبدیل کند.
در عین حال عوامل دیگری مثل کاهش حقوق در دوره بازنشستگی، از دست دادن روابط کاری با دوستان، تغییر محیط زندگی، یکنواختی، کاهش قوای ذهنی و جسمیدر کنار یکدیگر میتواند درک کاملتری از تغییرات روانی ـ اجتماعی این دوره را تجسم کند. از سوی دیگر یکی از عواملی که موجب بروز چنین بگو مگوهایی در زندگی زوجهای میانسال میشود نوع روابط آنها قبل از این دوره است. در این میان زن و شوهر ممکن است به دلیل مشغلهکاری همسر و پرداختن به امور فرزندان فرصت این را که روابط مخدوش و مسائل حل نشده خود را در دوران جوانی حل کنند، نداشته باشند و در حقیقت این مشکلات همچون زخمی کهنه در دوران میانسالی سر باز کند.
دکتر قاسمیپور در این باره یادآور میشود: در این دوره همسران فراغت خوبی پیدا میکنند که به این مسائل هرچند به شیوه نامطلوب بپردازند. یادمان باشد که بسیاری از افراد دعوا کردن را به انزوا و دوری و کنار کشیدن از همه مسائل ترجیح میدهند. در حقیقت دعوا کردن در این سن به نوعی طرح مساله است که میتواند به حل آن منجر شود. اما منزوی شدن، اجتناب از روبهرو شدن با مسائل است که باعث میشود گاهی سالها مسالهای ناگشوده باقی بماند.
اما متاسفانه حتی در چنین شرایطی نداشتن مهارتهای گفتوگو و حل مساله به دلایل فرهنگی و خطاهای ذهن از جمله برداشتهای اشتباه از رفتار همسر، ذهن خوانی و از این قبیل میتواند به آتش اختلافات و کشمکشهای این دوره دامن بزند.
بودن یا نبودن، مساله این است
شاید امروز که جوانتر هستید، دوست نداشته باشید درباره زندگی عادی و روزمره خود بعد از بازنشستگی حرف بزنید و در ذهن خود اینگونه فکر کنید که در این دوران به سفرهای زیادی میروم و وقت خود را صرف کارهای بر زمین مانده زندگی میکنم، اما ماجرا به این سادگی نیست.
تفاوت شرایط جسمی، اقتصادی و خانوادگی در این زمان بخصوص بعد از دوران بازنشستگی باعث میشود نتوانیم آرزوهایی را که در دوران جوانی به آن فکر میکردیم محقق کنیم. بنابراین نیاز استبرای این دوران برنامهریزی داشته باشیم.
اکرم عباسی، روانشناس نیز در این باره میگوید: معمولا لازم است که خانوادهها برای انطباق با شرایط جدیدی برنامه ریزی داشته باشند.
وی میافزاید: بهتر است در یک تقویم خالی از خود بپرسید که چطور میخواهید این روزها را پر کنید حتی میتوانید این موضوع را با داشتن یک کار نیمه وقت یا داوطلبانه و خیریه تا حدی آسانتر کنید. در عین حال برای رسیدن به هماهنگی و گشودن راههایی تازه در مقابل خود و همسرتان ارتباط خود را بیشتر کنید و ساعتهای بیشتری را با وی بگذرانید.
عباسی توصیه میکند: در کارهای عادی و روزمره بازنگری کنید، خیلی از زوجین بعد از دوره بازنشستگی یک بار دیگر جنگ و جدال بر سر تقسیم کارهای روزمره را تجربه میکنند. خیلی مهم است که تصمیم بگیرید آیا میخواهید به کار دیگری بپردازید یا خیر.
دکتر قاسمیپور نیز در این باره تاکید میکند: نکته اساسی که باید به خاطر داشته باشیم این است که در دوره سالمندی و بازنشستگی جدای از مسائل مالی و فرهنگی و خانوادگی، هیجانات فرد دستخوش تغییر میشود. شاید شنیده باشید که افراد سالمند مثل بچهها حساسند. این نشان دهنده این است که عواطف و هیجانات در سازگاری روانشناختی در این دوره نقش بسزایی دارند. درک و همدلی از جانب همسر قطعا در این مورد مؤثر خواهد بود.
با وجود این داشتن روابط جایگزین برای روابط دوستانه و کاری، تغییر نگرش نسبت به بازنشستگی و داشتن برنامهای که در آن فرد احساس کارایی قبلی خود را حفظ کند، باعث ایجاد احساس خوب در فرد شده و همین امر نیز به نوبه خود باعث بهبود روابط با همسر و دیگر اعضای خانواده میشود.
از طرفی حفظ ارتباط با محل کار قبلی در قالب انجمنها و نشستهای صمیمی مدیران با افراد بازنشسته و نظرخواهی و مشورت با آنان برای بهبود کارایی سازمان، احساس ارزشمند و مفید بودن را در افراد حفظ میکند.
شواهرانی که خانگی نمیشوند
علاوه بر این مسائل بسیاری از همسران انتظار دارند شوهرانشان در دوره بازنشستگی در کارهای خانه به آنها کمک کنند. هرچند شوهران سعی میکنند این انتظارات را برآورده کنند، اما شوهران سنتی تلاش میکنند این انتظارات را با انجام کارهای مردانهتری مثل تعمیر خانه و وسایل زندگی پاسخ دهند و این ممکن است باعث اختلاف شود یا به دلیل اینکه شوهر به طور تمام وقت در خانه حضور پیدا میکند برخی رفتارها و عادتهای او مورد اعتراض همسر قرار میگیرد. دکتر قاسمیپور در این باره میگوید: در این گونه موارد پیشنهاد میشود که انتظارات و توقعات دو طرف در موقعیتی مناسب و در کمال آرامش مطرح شود تا طرفین درک و فهم درستی از رفتارها پیدا کنند. برای مثال اگر شوهر درخواست همسر خود را مبنی بر آشپزی یا کمک کردن در آشپزخانه را نمیپذیرد، دلایل خود و احساس خود برای انجام چنین کارهایی را برای همسر خود توضیح دهد که از ذهن خوانی طرف مقابل و متعاقبا واکنش متقابل و در نهایت بروز دعوا و خشونت جلوگیری شود.
از طرف دیگر، حضور بیشتر شوهر در خانه، میتواند تهدیدی برای قدرت و قلمرو زن خانهدار تلقی شود و این احساس که در امور خانهداری دخالت میشود. حفظ احساس تسلط و کنترل امور خانه برای یک زن خانهدار مهم است و نباید آن را از نظر دورداشت. آموزش خانوادهها از طریق رسانههای جمعی کارگاههایی که از طریق سازمانها برای افراد و همسرانشان تدارک دیده میشود، میتواند باری از مشکلات ناشی از این دوره از زندگی را بکاهد. برخی اوقات یافتن یک کار پاره وقت یا فعالیت در زمینه مشابه با شغل سابق و استفاده از توانمندی و تجارب کاری اوقات فراغت فرد را پر خواهد کرد.
فرزندان؛ راهحل پیش رو
اما نباید فراموش کنیم که فرزندان به طور مستقیم و غیر مستقیم میتوانند نقش مهمی را در کاهش این اختلافات و بگو مگوها ایفا کنند. در این دوره فرزندان معمولا ازدواج کردهاند و پدر و مادرها با عارضهای به نام سندرم «آشیانه خالی» روبرو میشوند. احساس بیهودگی، پوچی و افسردگی همراه با بازنشستگی میتواند مساله را کمی پیچیده کند. کارشناسان بر این باورند که ارتباط مؤثر و مداوم فرزندان با خانواده والدین انتظاری از سوی پدر و مادر است که بیشتر از حمایتهای مالی آنها برایشان اهمیت دارد.
دکتر قاسمیپور در این باره میگوید: فرزندان میتوانند با تقویت احساس کنترل و شایستگی دوره جوانی پدر و مادر و همچنین همدلی و درک آنان به جای در دست گرفتن زمام تمام امور زندگی آنها احساس خوبی را در آنان ایجاد کنند. فرزندان نباید فراموش کنند که والدین آنها افرادی نیستند که در کودکی با آنها سر و کار داشتند و لازم است که روحیه حساس آنها را درک کنند. باید گفت که تقویت باورهای مذهبی و سنتهای خوب گذشته که در آنها نیکی و احترام به والدین جای دارد، احساس خوبی در والدین ایجاد میکند و آنها دیگر خود را کم ارزش نمیدانند و فکر نمیکنند که حاصل عمرشان بیهوده بوده است. انسانها در مسیر زندگی همواره به عقب مینگرند و به ارزیابی گذشته خود میپردازند و در این مکث از خود سوالاتی میپرسند که اگر در پاسخ به این سوالات به این نتیجه برسند که عمرشان بیهوده سپری نشده است، احساس خردمندی و کمال خواهند داشت و امید و آرامش آنها در زندگی به مراتب بیشتر میشود. بنابراین فرزندان میتوانند تلاشها و نکات مثبت زندگی پدر یا مادر را به آنها یادآور شوند و به داشتن یک حس خوب در آنها کمک کنند.
خودمان چه کنیم؟
اما اگر شما میانسال هستید و فرزندی ندارید برای رفع این مشکل به این دو نکته توجه کنید؛اول اینکه تا میتوانید از مشاجرات و بگو مگوها کم کنید. به هیچ عنوان یک مشاجره را دستکم نگیرید. مشاجرات وقتی روی هم انبار شوند و انرژیهایشان را درهم ضرب کنند،خستگی و کلافگی لازم برای رسیدن به آن احساس دوگانه و نقطه جوش را فراهم میآورند.
ضمن آنکه صفات بد و خلقیات ناپسند خودتان را از دسترس همسرتان دور نگه میدارید از تلاقی با نقاط ضعف و خلقیات ناپسند او نیز خودتان را حفظ کنید. توجه زیاد به عیوب یکدیگر و صحبت در باره آن، شما را نسبت به هم حساس و عصبی میکند.
از عیوب همسرتان چشمپوشی واقعی داشته باشید، یعنی در فکر و قلبتان هم آنها را وارد نکنید. شاید زندگی شما از مسیری پیش برود که عیوب همسرتان در این مسیر چندان مضر نباشد. همین که آسیب رفتارش به زندگی مشترکتان نرسد کافی است.یادم افتاد چند روز پیش در یکی از بوستانهای شهر پشت سرم پیر مرد و پیر زنی میانسال نشسته بودند و به سرسره بازی بچهها نگاه میکردند... لحظهای در سکوت طوری که متوجه نشوند، نگاهشان کردم... چه آرام در گوش هم نجوا میکردند و با لبخند میگفتند: «چه عالی که بچههایمان سر و سامان گرفتند و ما هنوز کنار هم هستیم.»
با خود میاندیشم چقدردر روزهای پیری به عشق ورزیدن همسرمان و تر و خشک کردن یکدیگر نیازمندیم. عشق در سالمندی نیازی است مثل غذا خوردن، مثل نوشیدن جرعهای آب، مثل نفس کشیدن... آن را از همدیگر دریغ نکنیم.
10 توصیه برایکاهش مشاجرات پدر بزرگها و مادر بزرگها
1 ـ به عنوان احترام و قدردانی از والدینتان و برای حفظ سلامت و بهداشت روانی آنها هنگام دیدار همان شور و شوق دوران کودکی را داشته باشید تا آنها در این دوران هم احساس شادی و نشاط کنند.
2 ـ اجازه دهید والدینتان متوجه شوند که همه چیز در زندگیتان خوب و عالی است و شما کنترل کامل بر زندگیتان دارید تا آنها نگران شما نباشند.
3 ـ اگر گرفتاری یا مشکلی دارید تا حد امکان از بازگو کردن و مطلع کردن آنها خودداری کنید.
4 ـ همیشه احترام خود را نسبت به والدینتان اظهار کنید و فراموش نکنید هیچ پول و هدیهای نمیتواند جایگزین احترام شما برای آنها باشد.
5 ـ قدردان و سپاسگزار والدین باشید. سپاسگزاری و قدردانی از تمام آنچه والدین در گذشته و حتی اکنون برای شما انجام دادهاند باعث خوشحالی آنها میشود.
6 ـ تولد و مناسبتهای مهم در زندگی والدینتان را فراموش نکنید.
7 ـ گاهی والدین خود را به ناهار یا شام به طور خصوصی دعوت و سعی کنید اوقات خوشی را با هم سپری کنید.
8 ـ آنها را در امور زندگیتان مشارکت دهید. از والدینتان برای مهمانیها، جشنهای تولد، برنامههای تعطیلات و دیگر فعالیتهای خانوادگی که برگزار میکنید دعوت کنید و به بهانه پیری و کهولت سن و ناتوانی جسمانی آنها را از فعالیتهای اجتماعی محروم نکنید.
9ـ در دسترس باشید و آنها را نسبت به آنچه در زندگی تان قرار است اتفاق بیفتد به روز نگه دارید و اجازه دهید که همواره ذهن آنها فعال بماند.
10 ـ سعی کنید به طور منظم و روزانه احوال آنها را جویا شوید و حداقل هفتهای یک بار به منزل آنها سرکشی کنید.
( گیتی آذری / چاردیواری ضمیمه دوشنبه روزنامه جام جم)
1483
۱. استرس
ممکن است شما از آن افرادی باشید که تحت شرایط استرس بسیاری از کارها را به خوبی انجام میدهند. اما تمایل جنسی مانند کارهای دیگر نیست. استرس کاری، مشکلات مالی، مراقبت از یک عضو بیمار خانواده و سایر عوامل استرسزا میتواند میل جنسی را کاهش دهد. برای اینکه میزان استرس خود را تحت کنترل داشته باشید، شیوههای مهار استرس را بیاموزید یا از توصیههای یک مشاور یا پزشک استفاده کنید.
۲. مشکل در روابط
مشکلات حلنشده در رابطه زن و شوهر یکی از شایعترین کشندههای میل جنسی است . برای زنان بخصوص نزدیکی عاطفی یک جزء اصلی درمیل جنسی است. اختلاف پنهانی و نارضایتی بیاننشده، اشکال در ارتباط برقرار کردن، خیانت کردن به اعتماد همسر و سایر موانع رابطه صمیمی میتواند میل جنسی را از بین ببرد.
۳. الکل و مواد مخدر
الکل و مواد مخدر میتواند باعث خاموش شدن میل جنسی شود و حتی اگر میل جنسی شما از بین نرود، دائمالخمر بودن میتواند میل جنسی همسر شما رااز بین ببرد. در مورد مصرف مواد مخدر و محرک نیز این قضیه صادق است.
۴. کمخوابی
اگر میل جنسیتان را از دست دادهاید، شاید خیلی زود از خواب برمیخیزید یا خیلی دیر به خواب میروید. یا شاید دچار بیخوابی یا قطع تنفس حین خواب هستید. این مشکلات خواب میتوانند میل جنسی را مختل کند. کم خوابیدن به خستگی و فرسودگی منجر میشود و خستگی میل جنسی را از بین میبرد.
۵. مراقبت از بچه
مراقبت از بچه به خودی خود میل جنسی را از بین نمیبرد. اما ممکن است زن و مرد به علت مشغولیت به بچهها فرصتی برای رابطه صمیمی پیدا نکنند. در این موارد با کمک گرفتن از یک پرستار بچه یا فردی دیگر، برای ساعاتی از روز رابطهتان با همسرتان را تقویت کنید. نوزاد تازهای به
خانهتان آمده است؟ روابط جنسی خود را در زمان خواب بودن نوزاد برنامهریزی کنید.
۶. داروها
داروها به طور رایجی ممکن است میل جنسی را از بین ببرند. از جمله این داروها عبارت از موارد زیر است:
• داروهای ضد افسردگی
• داروهای ضدفشار خون
• داروهای آنتیهیستامین (ضد حساسیت)
• داروهای ضدبارداری خوراکی
• داروهای شیمیدرمانی
• داروهای ضد ایدز
• فیناستراید (داروی ضد هورمون جنسی مردان برای درمان بزرگی پروستات)
• پروژسترونهای مصنوعی مانند مدروکسی پروژسترون
تغییر نوع یا دوز دارو ممکن است مشکل جنسی ناشی از آن را حل کند. برخی از داروهایی دیگر هم ممکن است بر میل جنسی اثر بگذارد. اگر پس از شروع مصرف یک داروی جدید میل جنسی تان شروع به کاهش کرده است، با پزشک تان مشورت کنید. هرگز یک دارو را بدون مشاوره با پزشکتان قطع نکنید.
۷. تصویر ذهنی از بدن
اگر به خاطر اینکه از تصویر بدنی خود راضی نیستید، عزت نفستان جریحهدار شده، ممکن است احساس جذابیت جنسیتان را از دست بدهید. برای نمونه احساس شرمندگی از اضافه وزن بیش از حد (حتی در مواردی که واقعا اینگونه نیست)، ممکن است میل جنسی شما را کاهش دهد.
اگر همسرتان دچار این احساسات است، با اطمینان بخشیدن در مورد جذابیتش میتوانید به او کمک کنید. باید به طرف دیگر این معادله هم توجه کرد: ورزش و فعالیت جسمی نه تنها عزت نفس شما را بالا میبرد، بلکه میل جنسی شما هم را بالا میبرد.
۸. چاقی
اضافه وزن داشتن یا چاقی با فقدان لذت و میل جنسی و مشکلات در فعالیت جنسی همراهی دارد. دلیل این تاثیر کاملا روشن نیست، اما ممکن است به کاهش عزت نفس، روابط غیررضایتبخش، انگ زنی اجتماعی و سایر عوامل روانی هم مربوط باشد.
۹. اختلال نعوظ
اختلال نعوظی (ED) نوع دیگری از اختلال جنسی مسبب کاهش میل جنسی است. اما مردانی که مبتلا به اختلال نعوظی هستند، در مورد کارکرد جنسی خود نگران هستند و این نگرانی دایمی به طور ثانوی ممکن است میل جنسی آنها را هم مهار کند.
۱۰. کمبود تستوسترون
افزایش تستوسترون میل جنسی را میافزاید. با افزایش سن مردان، میزان تستوسترون به صورت تدریجی کاهش مییابد. اما همه مردانی که میل جنسی شان را ازدست میدهند، دچار پایین آمدن تستوسترون نیستند، هر چند که بسیاری از آنها هم کمبود هورمونی دارند. تستوسترون با میل جنسی در زنان هم مربوط است. اما تعادل هورمونی در زنان بسیار پیچیدهتر از مردان است و عوامل بسیاری در آن نقش دارند. در حال حاضر معلوم نیست که آیا درمان با تستوسترون مانند مردان روشی موثر و بیخطر برای افزایش میل جنسی در زنان هم میتواند باشد یا نه.
۱۱. افسردگی
شاید خیلی منصفانه به نظر نرسد. اما بسیاری از داروهای ضدافسردگی- و خود بیماری افسردگی – میل جنسی را مهار میکند. اما به هم ریختن میل جنسی شما ممکن است نشانهای از افسردگی تان باشد. افسردگی بالینی یک بیماری جدی اما درمانپذیر است.
۱۲. یائسگی
حدود نیمی از زنان حدود زمان یائسهشدن (قطع قاعدگی) دچار کاهش میل جنسی میشوند، هر چند که اعتقاد داشته باشند که باید زندگی جنسی فعالشان را ادامه دهند. علائم یائسگی مانند خشکی واژن هنگام مقاربت، ممکن است آمیزش جنسی را مشکل کند. اما تغییرات هورمونی هنگام یائسگی تنها بخشی از این مشکل هستند. زنی که سنش بالا میرود و نگران کاهش میل جنسیاش است، باید به کیفیت روابط با همسر، تصویر ذهنی از بدن و عزت نفس، داروهای مصرفی و درودت کلی جسمیاش هم توجه داشته باشد.
۱۳. نبود صمیمیت
آمیزش جنسی بدون صمیمیت، میل جنسی را از بین میبرد. صمیمیت تنها کلمه کلیدی برای انجام فعالیت جنسی نیست. اگر زندگی جنسی شما سرد شده، سعی کنید زمان بیشتری را برای ایجاد صمیمیت غیرجنسی در همراهی با همسرتان صرف کنید. با همسرتان صحبت کنید، پیامک رد و بدل کنید، او را در آغوش بگیرید. هنگامی که صمیمیت میان شما و همسرتان برقرار شود، میل جنسی هم باز میگردد.(زوجها)
تا اینجای مساله که ظاهرا مشکلی وجود ندارد اما یک موضوع مهم وجود دارد و آن هم رابطه جنسی است که جزء جداییناپذیر زندگی مشترک محسوب میشود و درست در همین مورد بسیاری از مشکلات شروع میشود.
زن یا مرد حس میکنند رابطه آنها در زندگی مشترک مورد دلخواهشان نیست و یا در زندگی خود موفق نبودهاند. برقراری رابطه جنسی سالم در دوران زندگی مشترک موضوع بسیار مفصلی است و ما در این قسمت تنها به بخشی از آن میپردازیم؛ یعنی شروع رابطه جنسی در اوایل ازدواج که ممکن است برای زن و شوهر (هر دو) کمی مشکلساز باشد.
معمولا علت مشکل بودن این شروع و آغاز، آن است که زن و مرد هنوز به هم عادت نکرده و به عبارتی کمی از هم خجالت میکشند. گاهی این وضعیت در ابتدا باعث ناامیدی طرفین میشود چون هنوز نمیدانند که از نظر روحی به چه آمادگیهایی احتیاج دارند. در این شرایط اگر به جنس مخالف (زن به شوهر و بالعکس) حس خوبی وجود داشته باشد به راحتی میتوان ارتباط موثر برقرار کرد و گر نه کار مشکلتر خواهد شد.
نکته مهم دیگر این است که زن و مرد باید قبلا عالم جنس مخالف را به خوبی شناخته باشند یعنی باید با مطالعه بدانند در دنیای جنس مخالف چه میگذرد، احساساتش چگونه است، بهعنوان یک زن یا مرد چگونه باید با عواطف او برخوردی مناسب داشته و هزاران مورد دیگر که باید قبل از ازدواج و در دوران آشنایی برای ازدواج برای این سوالات پاسخی مناسبی پیدا شود.
اگر شناخت شرایط روحی و عاطفی طرف مقابل به طور کامل انجام نشده باشد در این صورت رابطه جنسی به یکی از بزرگترین سرچشمههای سوء تفسیر از شریک زندگی تبدیل خواهد شد.
شاید بهتر باشد مدت کمی از ازدواج بگذرد و بعد طرفین از یکدیگر انتظار داشته باشند؛ چون اقدام فوری برای رابطه جنسی در بعد از ازدواج ممکن است برای شریک زندگی و بهخصوص خانمها با احساس و تجربه بدی همراه باشد. اگر مراحل پس ز ازدواج را به چهار مرحله آشنایی بیشتر، ارزشیابی طرف مقابل، ایجاد احساس قوی و ثابت و ورود به خلوت و حالات روحی خصوصی طرف مقابل تقسیم کنیم، رابطه جنسی باید در مرحله چهارم صورت بگیرد. یعنی باید بتوان با صمیمیت به خلوت و شرایط روحی کاملا منحصر به فرد طرف مقابل وارد شد، یک رابطه جنسی خوب و موثر برقرار کرد در غیر این صورت به یک تجربه ناگوار و ناخوشایند اجباری تبدیل میشود.
در این مرحله بسیار مهم است که هر دو طرف بدانند دیگری نسبت به حوزه خصوصی زندگی خودش و طرف مقابل چه حسی دارد؟
متاسفانه اکثر خانمها و آقایان فکر میکنند تنها جذابیت ظاهر برای ایجاد رابطه جنسی موفق کافیست. البته آمادگی ظاهری شرط مهمی است اما کافی نیست. ممکن است آقا یا خانم حس کنند با وجود آمادگی ظاهری دیگر مشکلی وجود ندارد، اما این طرز فکر صحیح نیست و ممکن است طرف مقابل (اکثرا خانمها) آماده نبوده و شدیدا از نظر روحی آسیب ببیند.
خانمها معمولا به مدت زمان بیشتری احتیاج دارند تا آمادگی این کار را پیدا کنند و معمولا بعد از ازدواج بیشتر به این مسئله فکر میکنند که چطور میتوان زندگی مشترک را تقویت کرد و چطور میتوان رابطهای محکمتر و قویتر برقرار کرد. در نتیجه برای برقراری روابط جنسی باید به آنها فرصت داد. در اوایل ازدواج مهم نیست که چقدر زن و مرد جذابیت جنسی دارند بلکه نکته قابل توجه آن است که اگر در این دوران به سرعت و بدون دادن فرصت به طرف مقابل وارد مرحله جنسی شوید عین آن است که آب یخ روی سر یکدیگر ریخته باشید! مثل اینکه هنوز شروع جاده و راه را طی نکرده یکباره به آخر راه برسید.
آقایان باید این فرصت را به خود بدهند تا کاملا مورد تایید همسرشان قرار گرفته و مهلتی هم به خانمها داده شود تا فارغ از تفکرات جدی در مورد زندگی و آینده برای برقراری رابطه جنسی آماده شوید. اگر این اتفاق خیلی سریع و زود رخ دهد امکان دارد تا مدتی طرفین از هم رانده شوند. معمولا هورمونهای مردانه باعث میشود آقایان خیلی سریع برای رابطه جنسی آماده شوند و گاهی این آمادگی سریع باعث میشود به ناچار بدون آمادگی لازم تن به این کار داده و به هیچ وجه از این رابطه لذت نبرند.
البته منظور ما این نیست که به هیچ وجه در اوایل زندگی مشترک (بخصوص روزهای اول) نباید رابطه جنسی برقرار شود. گاهی طرفین به خوبی برای اینکار آمادگی دارند و مشکلی پیش نمیآید. اما اگر تمایل برقرار شود. گاهی طرفین به خوبی برای این کار آمادگی دارند و مشکلی پیش نمیآید. اما اگر تمایل دارید رابطه زناشویی شما پایدار بوده و طولانی مدت از قدرت کافی برخوردار باشد بهتر است کار را مرحله به مرحله انجام دهید. اگر ذهنتان را باز و آزاد نگهدارید و فقط تفکر برقراری رابطه جنسی فکرتان را پر نکرده باشد آن وقت خودتان و طرف مقابل را بهتر ارزیابی کرده و فرصت کافی به خودتان و او میدهید.
هر چه همدیگر را بیشتر بشناسید برقراری رابطه جنسی راحتتر بوده و مشکلاتتان کمتر میشود. حتی اگر در آن زمان آنقدر از خودتان مطمئن باشید که فکر کنید شما یک روح در دو جسم هستید باز هم باید مدت زمان لازم سپری شود تا واقعا با روحیات یکدیگر آشنا شوید.
اگر هم حس کردید در این رابطه با مشکلاتی روبرو هستید یا احساس رضایت نمیکنید باز هم راه چاره وجود دارد. فکر نکنید علم ارتباطات زناشویی مثل پرواز یک آپولو سخت و دشوار است! وقتی زن و مرد در این زمینه احساس ناراحتی میکنند بر این تصور هستند که به آخر خط رسیدهاند.
این در حالی است که در مورد مسائل جنسی هم میتوانید از دیگران کمک بگیرید. پزشکان و مشاوران راهنمای خوبی در این مورد هستند و بهتر است از همین امروز عادت کنید بدون خجالت و رودربایستی سئوالات خود را در زمینه مسائل جنسی از پزشک و یا هر فرد متخصص دیگر در این زمینه بپرسید. مطمئن باشید آنها بهتر از در و همسایه شما را راهنمایی میکنند.(سلامت)
روانشناسان معاصر میگویند خانواده یک «سیستم» است. سیستم همانطور که میدانید مجموعهای از چند عامل است که روی هم تأثیر متقابل میگذارند. احتمالاً از کتاب دینی دبیرستان یادتان مانده ساعت و دوچرخه نمونههایی از سیستم هستند. اگر زنجیر دوچرخه خراب شود حرکت دوچرخه دچار مشکل میشود.
زندگی مشترک زوجهای جوان هم یک سیستم دو عضوی است؛ سیستمی که تحت تأثیر حالتهای هیجانی همسران – مثلاً شادی، اندوه، اضطراب و مخصوصاً خشم هر کدام از دو طرف- روابط بین آنها، عوامل محیطی مانند بچهها، خانوادههای پدری دو طرف، دوستان و شغل هر کدام از دو طرف قرار میگیرد. در بهترین حالت، سیستم خانواده سعی میکند نیازهای هر یک از همسران و همچنین نیازهایی را که محیط بر آنها تحمیل میکند برآورده کند، اما همیشه اینطور نیست. تعارضات زناشویی زمانی شکل میگیرد که برخی هیجانهای مخرب، روابط ناسالم بین همسران یا سایر پدیدههای بیرون از این سیستم، مخل سلامت و رضایت همسران شود.
موضوع تعارضات زناشویی و مشکلات همسران هنگامی جدیتر میشود که بدانیم کیفیت رابطهٔ همسران خاستگاه بسیاری از مشکلات جنسی است. مشکلات جنسی و ناسازگاریهای همسران در زمینهٔ روابط غیرجنسی ارتباط نزدیکی با یکدیگر دارند؛ به این معنا که بیشتر زوجهایی که مشکلات جنسی دارند، گرفتار ناسازگاریهای زناشویی نیز هستند و اکثر همسران دارای مشکلات زناشویی، از اختلالات جنسی هم رنج میبرند. در این میان، فقدان ارتباط، روابط خصمانه و ناتوانی در آشکارسازی و مبادلهٔ عواطف از مشخصههای زوجهایی است که از مشکلات جنسی رنج میبرند. اگر بین شما هم تعارضهایی وجود دارد، با استفاده از این راهکارها میتوانید آنها را حل و فصل کنید. فقط یادتان باشد اگر این راهکارها زیر نظر یک خانوادهدرمانگر انجام شود، بسیار مؤثرتر خواهد بود.
۱-گفتوگوی دوطرفهٔ هدفمند داشته باشید
برای انجام گفتوگو، موضوعات مشخصی را انتخاب کنید و با هدف حل مشکل به شیوههای مثبت به گفتگو بنشینید. در این روش، باید گلهها و شکایتها را به خواستهها تغییر دهید، خواستهها را ساده و به تکالیف تبدیل کنید و سپس بر سر چگونگی اجرای تکالیف به توافق برسید. برای مثال، ممکن است چنین موضوعی پیش آید: زن از اینکه شوهرش هر شب دیر به خانه میآید نگران میشود و با شکوه و شکایت به این رفتار شوهر واکنش نشان میدهد. موضوع مشخص است. برای حل چنین مشکلی به شیوهٔ گفتوگوی دوطرفه، لازم است در گام اول زمان بازگشت به خانه مشخص شود، شوهر سعی کند به موقع به خانه بازگردد و در صورت تأخیر، همسرش را از قبل مطلع سازد؛ در مقابل زن هم سعی کند پس از آمدن شوهر از او به گرمی استقبال کند و دربارهٔ زمان بحث نکند.
۲-به جای سکوت، رابطه برقرار کنید
به شکلی ساده، باز، مثبت و سازنده با هم ارتباط برقرار کنید و به آنچه دیگری میگوید دقیقاً گوش دهید. زمانهایی را برای گفتگو با یکدیگر تعیین و در خلال آنها تلاش کنید از شیوههای ارتباطی غلط مثل کنارهگیری و سکوت استفاده نکنید. بهتر است به بعضی موارد -که مخصوصاً در اوایل زندگی بیشتر شایع است- حواستان باشد: سعی کنید با احساسات خود ارتباط برقرار کنید و عواطف خود را برای همسرتان آشکار کنید، سعی نکنید ذهن همسرتان را بخوانید و واجبتر اینکه این ذهنخوانی را به زبان نیاورید، شفاف صحبت کنید، در درون خودتان به دنبال علت و چرایی احساسات، افکار و باورهایتان باشید، و به جای حدس زدن و پیشداوری دربارهٔ احساسات و افکار همسرتان، سؤالاتتان را در همین خصوص به صورت مستقیم و صریح از او بپرسید.
بعضی از زوجها بیش از اندازه با هم مؤدب و رسمی بهنظر میرسند و گویی نگران اینند که مبادا با برقراری ارتباطی نزدیک و صمیمانه و غیر رسمی، حریمی شکسته شود یا ناراحتی و کدورتی پیش آید. گاهی اوقات نیز ترسهای زیاده از حد از مطرح کردن موضوعات معینی که باید به موقع به آنها پرداخته شود، کار دست زوجهای جوان میدهد.
این ترسها مانع از آن میشود که زوجها اطلاعات لازم را دربارهٔ یکدیگر یا سایر موضوعات زندگی مشترک خود کسب کنند یا به یکدیگر انتقال دهند. در چنین شرایطی بسیاری از موضوعات میتوانند براحتی منجر به دلخوری، قهر، واکنشهای انتقادی، سکوت و کنارهگیری شوند. برای داشتن یک زندگی گرم و صمیمی، حذف چنین رعایت کردنهای بیدلیلی ضروری است.
برای گریز از این اتفاقات یا حل آنها، موضوعی ساده و بیخطر از متن زندگی و روابطتان انتخاب و بر سر آن موضوع با یکدیگر بحث کنید. نظم و نظافت مربوط به اتاق پذیرایی، آشپزخانه، توالت، صدای تلویزیون، صحبت با تلفن و غیره میتواند موضوع بحث باشد. لازم است بهطور جدی دربارهٔ این موضوعات بحث کنید. این روش، بازداریهای بیمورد را کاهش میدهد و برخورد فعال و سازندهٔ همسران در زمینههای دیگر روابطشان را افزایش میدهد.
اما گاهی اوقات نیز به نظر میرسد خود برقراری چنین ارتباطی، مشکلی جدی است و همسران نمیتوانند با یکدیگر بحث کنند؛ در این حالت پیشنهاد میشود روش بازی نقش را امتحان کنند.
۴-از تکنیک بازی نقش استفاده کنید
در این روش که عنوان کاملتر آن بازی نقش وارونه است، از همسران خواسته میشود هر یک نقش دیگری را در بحث بر سر موضوع مورد نظر اجرا کند. برای انجام این کار، خودتان را در جایگاه و موقعیت طرف مقابل بگذارید و از دریچهٔ ذهن و احساس او به موضوعی خاص نگاه کنید تا با حالوهوای هیجانی و فکری او بیشتر آشنا شوید. پس از حدود پنج دقیقه، هر یک به نقش اصلی خود بازگردید و بگویید از منظر طرف مقابلتان چه چیزهایی را دیده و آموختهاید.
تکلیف میتواند هر چیزی باشد که همسران بر سر آن اختلاف نظر دارند و هیچکدام هم کوتاه نمیآیند و حق را به خود میدهند؛ از رفتن به مکانی برای تفریح و گردش گرفته تا خرید کردن، تغییر مبلمان و اثاثیهٔ منزل، رفتن به مهمانی، کموکیف ارتباط با دوستان، دفعات مطلوب فعالیتهای جنسی، پریدن وسط حرف طرف مقابل، با لهجه حرف زدن یا نزدن و غیره. بعضی وقتها موضوعاتی بسیار ساده و پیش پا افتاده نیز میتواند دردسرساز شود؛ مانند اینکه زبالهها را چه کسی بیرون ببرد یا توی مغازه چه کسی پول بدهد.
در چنین شرایطی بهترین کار، انجام نوبتی آن تکلیف است؛ مثلاً توافق صورت میگیرد برای این آخر هفته زن انتخاب کند کجا بروند و آخر هفتهٔ بعد را مرد. این هفته را مرد دربارهٔ تعدد فعالیتهای جنسی زناشویی تصمیم میگیرد و هفتهٔ آینده را زن؛ یا روزهای زوج، روز زن باشد و روزهای فرد، روز مرد؛ که در این حالات، تصمیم برای انجام هر کاری برعهدهٔ فردی است که روز اوست (نگران نباشید. جمعهها را برای دعواهایتان کنار گذاشتهام!) این روش معمولاً تنشِ برخواسته از موضوعات این چنینی را حذف میکند و به شما فرصت میدهد در سایر زمینههای زندگی مشترک احساسات بهتری داشته باشید.
۶-دعواهای نیمسـاعتهٔ منظم داشته باشید
بعضی وقتها کار از کار گذشته است. یعنی دو نفر آن قدر در در دام یک تعامل خشک و انعطافناپذیر گرفتار شدهاند که تغییر رابطهٔ آنها بهوسیله گفتگو، ارتباطآموزی، بحثها، بازی نقش و انجام تکالیف براساس جدولهای زمانی امکانپذیر نیست. این جور وقتها میشود سراغ یک روش بهنام «پارادوکس» رفت. هدف اصلی پارادوکس مبارزه با ترس همسران از تغییر است. در پارادوکس دقیقاً همان چیزی که کام همسران را تلخ کرده است برایشان تجویز میشود!
برای اینکه پارادوکسی عمل کنید، زمانهای کوتاهی (مثلاً ۳۰ دقیقه) را در طول هفته با توافق خودتان مشخص کنید و در طی آن با یکدیگر به گفتگو بنشینید. فقط یادتان باشد قرار است گفتگویی انتقادی انجام دهید؛ اما نه از نوع سازنده، بلکه انتقادی بشدت کوبنده! که در آن اجازه ابراز احساسات و عواطف و حس پاسخگو بودن نسبت به صحبتهای طرف مقابل را ندارید و هدف این گفتگو نیز حل مسئله نیست. با این روش، دو طرف جرئت پیدا میکنند عواملی را که منجر به دلخوری و ناراحتی شده و ممکن است با گذشت زمان به ظاهر فراموش شده اما در حقیقت در دل آنها باقی مانده باشد بازگو کنند و طرف مقابل را از عمق احساسات خود در خصوص موضوعات معینی باخبر سازند. فقط یادتان باشد نیم ساعت در هفته و نه همهٔ هفته! (دکتر رضا قربان جهرمی - روانشناس و زوجدرمانگر/ سپیده دانایی)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.
افراد قدرشناستر آدمهای راضیتری هستند. آنان از زندگی خودشان بیشتر راضی هستند و خوبیهای همسر را بیشتر میبینند و درک میکنند. رضایت از زندگی خود خوشبختی است.
قدرشناسی افسردگی را کم میکند. افسردگی از یک نوع خودخواهی خیلی عمیق اما خیلی پنهان سرچشمه میگیرد. تا وقتی که ما در مقام گیرنده مطلق باشیم و توقع داشته باشیم همه افراد محبت را دودستی به ما تقدیم کنند، معلوم است که افسرده میشویم. آدمهای قدرشناس به این دلیل افسرده نمیشوند که این حس قدردانی با آن حس پنهان خودخواهی مقابله میکند.
هم خشم و هم حسادت از ناکامی سرچشمه میگیرد. خشم به این خاطر شکل میگیرد که ما برای رسیدن به هدفمان با مانع روبهرو شدهایم و حسادت هم به این خاطر که ما دلمان میخواسته است در جایگاه یک نفر دیگر باشیم اما الان نیستیم اما حس قدردانی به معنای رضایت لااقل از جنبههای مثبت وضعیت فعلی است، یعنی دقیقاً برخلاف حسهایی که به خشم و حسادت دامن میزند.
قدرشناسی یک مهارت است که میتوان همیشه آن را آموخت و تجربه کرد. میتوانید چهار راهکار نخست را چهار گام یک روش به حساب بیاورید و چهار راهکار دوم را هم چهار گام یک روش دیگر.
روش نخست، مقایسه لیست دریافت و پرداخت است. اجرای این روش کاری ندارد فقط احتیاج به یک حافظه خوب و انصاف دارد. در نخستین گام باید از خود بپرسیم که ازهمسرم چه چیزی گرفتهام؟ لیست همه کارهای ریز و درشتی را که همسرتان برایتان انجام داده است، تهیه کنید. اگر منصف باشید این لیست آنقدر طولانی میشود که خودتان هم خجالت میکشید. یادتان باشد چیزهای ناچیز و کارهای بزرگ را کنار هم ردیف کنید و از هیچکدام فاکتور نگیرید.
در گام دوم از خود بپرسیم که به همسر حود چه چیزی دادهام؟ از کوچک و بزرگ همه کارها را ردیف کنید.
در گام سوم از خود بپرسید چه مشکلاتی برای همسرم به وجود آوردهام، ببینید چه زجرهایی به همسرتان دادهاید! حتماً میگویید خب عمدی نبوده، تصادفی بوده است، حقش بوده؛ در هر حال، خردهجنایتهایتان را لیست کنید.
در گام چهارم باید لیستها را با هم مقایسه کنید. بهتر است به محتوای جاهایی که باید بیشتر قدرشناس شوید توجه کنید.
روش دوم، اصلاح باورهای قدرناشناسی است. این روش کمی پیچیدهتر است. شما به غیر از حافظه باید روی باورهای عمیقتان کار کنید. باورهایی که ممکن است از بچگی در شما به وجود آمده باشند و به این راحتی نشود تغییرشان داد.
در گام اول باید باورهای قدرناشناس را ردیف کنید. کافی است قبل از هر چیز همه فکرهایی را که موقع قدر ناشناسی به سرتان میزند، ردیف کنید. فکرهایی مثل «نه اصلاً لازم نیست»، «وظیفهاش بوده»، «حالا دفعهٔ دیگر».
در گام دوم باورهای قدرناشناس را دستهبندی کنید. با توجه به علتهای قدرناشناسی میتوانید باورهایتان را به دستههای «باور به نیاز نبودن قدردانی»، «باور به چاپلوسی بودن قدردانی»، «باور به حقارت بودن قدردانی» و از این قبیل دستهها تقسیم کنید. معمولاً باورهای قدرناشناسانه از همین چند دستهاند.
در گام سوم باورهای قدرشناسانه را جایگزین کنید. ببینید اگر باورهایی مثل «قدرت بودن قدرشناسی»، «سالم بودن قدرشناسی» و از این قبیل را جایگزین کنید، نگاهتان به دنیا چه تغیری میکند.
در گام چهارم رفتارتان را با باورتان هماهنگ کنید. اگر باورهایتان قدرشناسانه شدهاند دست به کار شوید و بروید همین الان از همسرتان تشکر کنید. (سعید بینیاز - کارشناس ارشد روانشناسی بالینی/ ایسنا به نقل از سپیده دانایی)
به گزارش جام جم سرا، محققان حوزه خانواده 10 راهکار اساسی برای حل مشکلات بین همسران را متذکر شده اند.نخستین گام کنترل توقعات است،زن و مرد در برآورده کردن توقعات شان نباید نسبت به طرف مقابل خود موضع گیری، تهدید یا جبر به کار گیرند.بنابراین همسران می توانند با مدیریت خواسته های خود و ابراز توقعات شان در حود توان اقتصادی و فکری همسر خود بنیان یک زندگی مشترک را شکل دهند.
یکی دیگر از راهکارهای موثر و مفید در زمینه تنش های بین همسران اهمیت دادن به افرادی غیر از همسر است به طور مثال توجه بیش از حد به دوستان با اعضای خانواده خود باعث ایجاد نوعی کدورت در ذهن همسر می شود.در حالیکه زن و مرد در خانواده باید اولویت اهمیت را به یکدیگر بدهند.روان شناسان بر این باورند که الگو قرار دادن شیوه زندگی افراد دیگر تاثیر مثبتی در زندگی و روابط بین همسران نخواهد داشت بلکه آتش کینه و خشم در روابط را افزایش می دهد.اگر همسران بخواهند نظرات و سلیقه دیگران را در زندگی خود اعمال کنند با مشکلات عدیده ای رو به رو می شوند.
ایجاد روابط عمیق گام سوم یک رابطه بین همسران به شمار می رود.شناخت زن و مرد از یکدیگر نیازمند گذر زمان است.از این رو نمی توان انتظار داشت که همسران در مدت زمان کوتاه نسبت به یکدیگر شناخت کافی و لازم را پیدا کنند از این رو محققان معتقدند بعد از گذشت 5 سال اززندگی مشترک همسران مهارت مدیریت زندگی و شناخت از هم را نیز پیدا می کنند.
چهارمین چتر حمایتی روابط مستحکم میان همسران حل اختلافات نظر است.مشکلات کوچک شاید به ظاهر ساده و قابل حل به نظر برسند اما بی توجهی به آنها کوهی از مشکلات را پیش روی همسران به تدریج قرار می دهد که توان حل آن را نخواهند داشت از این رو ممکن است گره کوری در زندگی شان ایجاد شود که غیر قابل حل باشد.
استقبال از تجربه های نوین به استحکام روابط همسران کمک می کند.برنامه ریزی کردن و تبعیت از قوانین حرکت زندگی را به مسیر درستی هدایت می کند.افزودن تجربه های جدید به زندگی به نوعی چاشنی روابط به شمار می رود و باعث می شود همسران از آفت های زندگی مصون بمانند.
اهمیت به نیازهای فردی یکی از اصول مهم زندگی است.توجه کردن فقط به نیازهای طرف مقابل اصل زندگی مشترک نیست بلکه برای افزایش طول زندگی مشترک هر فرد باید به علاقه مندی های فردی خود نیز بها داده و لیستی از اهداف فردی خود داشته باشد و برای تحقق آنها تلاش کند.
اعتماد به نفس کامل،برخی از همسران در بیان نیازها و خواسته های خود ناتوان هستند و همین مسئله باعث کاهش اعتماد به نفس می شود.روانشناسان بر این باورند که اگر همسران توان بیان حرف های خود را ندارند آنها را روی کاغذی به شکل یادداشت بنویسند و با یک هدیه یا یک شاخه گل به همسر خود تقدیم کنند با این شیوه هم خاطرات خوشی برای شان به یادگار می ماند هم اینکه به اعتماد به نفس کامل در زندگی دست می یابند.
از دیدگاه روانشناسان زمانی که همسران احساس می کنند غبار تکرار بر زندگی شان نقش بسته است و زمینه برای بروز اختلافات مهیا می شود بهتر است با کمی تغییر دکوراسیون خانه فرصت بهتر اندیشه کردن و تصمیم گیری را فراهم کنند تا فضای خانوادگی از سردی و سکوت خارج شود.
چتر حمایتی دیگر که محققان به آن اشاره دارند تفریحات دو نفره است.درست است که با تولد فرزندان زندگی زناشویی کامل تر می شود اما قرار نیست اولویت همسران از بین برود بنابراین توصیه می شود با رفتن به سفر و تفریحات دو نفره خاطرات روزهای خوش زندگی را مرور و یادآوری کنید.زیرا نقش مهمی در روابط بین همسران دارد.
قرارهای ملاقات بدون هماهنگی و غیر منتظره یکی از راهکارهایی است که به حل بسیاری از مشکلات کمک می کند.به طور مثال دعوت غافلگیرانه از همسر در یک رستوران و جشن تولد غیر منتظره فرزندان از راه هایی که خاطرات مشترکی به جا می گذارد.
منبع : شبکه مجازی آستان
به گزارش جام جم سرا، مردان اگر می خواهند محبوب همسرشان شوند و فضایی سرشار از انس و معنویت و صمیمیت داشته باشند ، به توصیه های زیر توجه کنند:
1- نسبت به همسر خود ، نگرشی مطلوب و متعالی داشته باشید و او را امانت الهی بدانید و در حفظ و نگهداری این ودیعه الهی تلاش کنید.
2- به همسر خود احترام کنید و با وی محترمانه صحبت کنید و در ارتباط با او از عواطف سرشار و محبّت بسیار دریغ نورزید.
3- حقوق متقابل خود و همسر خود را بشناسید و در ایفای حقوق وی تلاش نمائید.
4- باور کنید که پدر و مادر کانون منظومه خانوادگی هستند که تشعشعات عاطفی خود را در محیط خانواده می پراکنند و حیات عاطفی را رونق می بخشند.
5- باور کنید که پدران و مادران پایه گذاران شخصیت فرزندان و معماران خوشبختی آنان هستند بنابر این در تقویت روابط خود هر چه بیشتر تلاش کنید.
6- همسر خود را فردی با ارزش و برخوردار از کرامت انسانی بدانید.
در زندگی خانوادگی به برنامه ریزی معتقد شوید و باور کنید که با داشتن برنامه و التزام به اجرای آن ها می توانید مشکلات زندگی خود را کاهش دهید و از قوای حیاتی خود و سایر اعضای خانواده به خوبی استفاده نمایید.
7- همسر خود را فردی مستعد کمال، پیشرفت و تحول بپندارید.
8- به پیشرفت و ترقی و رشد شخصیت همسر خود علاقمند باشید و زمینه را برای تحقق این امر فراهم نمائید و از این طریق کانون خانواده را از زوال و فرسایش تدریجی مصون سازید و عرصه زندگی را برای نوآوری ها بگشایید.
9- زمینه را برای پرورش احساسات مثبت و عواطف سازنده نسبت به همسر خود فراهم سازید و از داد و ستد عاطفی به سه شیوه قلبی، کلامی و عملی استفاده کنید و لذا به همسر و شریک زندگی خود ابراز محبّت کنید همسر خود را قلباً دوست بدارید و با زبان این امر را ثابت نمایید.
10- محبّت خود را به همسرتان به صورت عملی نیز نشان دهید و لذا سعی نمائید در روز تولد او، یا روز ازدواج او و یا مناسبت های دیگر به او هدیه دهید و از این طریق محبّت خود را ابراز نمائید.
11- سعی کنید فهرستی از قابلیت ها، صفات مثبت همسر خود را در نظر بگیرید و به موارد مثبت وجود و شخصیت او کاملاً توجه کنید و در مناسبات با او به این قابلیت ها اشاره نمائید و از صفات برجسته و مثبت او تعریف کنید و از این طریق فضای خانواده و گفتگو را به فضایی گرم و صمیمی و آکنده از روحیه مثبت تبدیل نمائید.
12- به جنبه های مشترک فکری و روحی خود و همسرتان توجه کنید و سعی کنید، خصایص مثبت، سازنده هر دو به تدریج بیشتر شود و از طریق خودآگاهی و خودسنجی به خودسازی برسید و صفات برجسته انسانی را در وجود خود و همسرتان تقویت نمائید.
13- سعی کنید با همسرتان تفاهم داشته و رابطه حسنه داشته باشید. این تفاهم می تواند در حضور دیگران و یا در فضای خلوت زندگی صورت پذیرد. این امر مستلزم بهره گیری از «هنر خوب شنیدن و خوب گوش دادن است». لذا سعی کنید در هنگام گفتگوی با همسرتان، به دقت به گفتار او توجه کنید و اجازه دهید که مطالب خود را کاملاً بیان کند.
هنگامی که عصبانی هستید، این گفتار امام علی ـ علیه السلام ـ را مدّ نظر قرار داده و اجرا کنید:
«به هنگام خشم؛ نه تنبیه، نه دستور و نه تصمیم»
14- باور کنید که همسرتان انسانی است منحصر به فرد و واجد ویژگی های شخصیتی مثبت و منفی. لذا از مقایسه او با دیگران به شدت بپرهیزید. سعی کنید او را با گذشته اش مقایسه کنید و تغییرات رفتاری و پیشرفت فکری و اخلاقی وی را تحسین نمائید.
15- سعی کنید حالات و روحیات همسر خود را بشناسید و فهرستی از آرزوها و علائق وی تهیه کنید و از انتظارات او آگاه شوید. سپس به تأمین خواسته ها و علایق منطقی و اصولی وی خود را ملزم نمائید.
16- سعی کنید حریم یکدیگر را مراعات کنید و از جرّ و بحث با هم خودداری کنید و مطالب بیجا را با سکوت خود و یا ارائه پیشنهاد مناسب به گفتگوهای سازنده و ثمربخش تبدیل کنید.
17- باور کنید که هر کلمه و گفتار شما، در بردارنده بار عاطفی و روانی است که بر وجود شنونده تأثیر مثبت و منفی دارد لذا سعی کنید از زبان گرم، نرم، ملایم، توأم با احترام و محبّت استفاده کنید و کلمات «بفرمائید، بنشین و ….» سه پیام است که هر کدام اثری خاص در ارتباط با دیگران دارند. کوشش کنید از کلمات موهن، ملالت آور، تحریک آمیز، هرگز استفاده نکنید.
18- سعی کنید برای نیل به تفاهم و مناسبات بیشتر با همسرتان از صداقت و راستی استفاده کنید. باور کنید که رمز خوشبختی و توفیق بسیاری از خانواده ها، صادقانه بودن آنها و بهره گیری از این صفت برجسته انسانی بوده است.
19- به مدیریت کانون خانواده اهمیت دهید و سعی کنید در تصمیم گیری و هدایت زندگی از هماهنگی لازم برخوردار شوید و حدود وظایف هر یک از اعضای خانواده را مشخص نمائید.
20- سعی کنید خود را برتر و بالاتر از همسرتان احساس نکنید و او را شریک زندگی بدانید و به این نکته توجه کنید که درجات تحصیلی، موقعیت اجتماعی، وضعیت سنی، امکانات مالی شما، باید بر میزان فروتنی و خضوعتان بیفزاید، بخصوص زمانی که در پیشرفت های تحصیلی و موفقیت های مادی شما همسرتان نقش اساسی داشته است.
منبع:جام نیوز