برترین ها: تصمیم گرفتهایم از این به بعد با داستای های شیرین ایرانی یا خارجی از آثار نویسندگان بزرگ و مطرح در خدمتتان باشیم. در این مطلب شما را به خواندن داستان شیریم «کباب غاز» به قلم محمدعلی جمالزاده دعوت میکنیم.
با حال استیصال پرسیدم پس چه خاکی به سرم بریزم؟ با همان صدا و همان اطوار، آب دهن را فرو برده گفت والله چه عرض کنم! مختارید؛ ولی خوب بود میهمانی را پس میخواندید. گفتم خدا عقلت بدهد یکساعت دیگر مهمانها وارد میشوند؛ چهطور پس بخوانم؟ گفت خودتان را بزنید به ناخوشی و بگویید طبیب قدغن کرده، از تختخواب پایین نیایید. گفتم همین امروز صبح به چند نفرشان تلفن کردهام چطور بگویم ناخوشم؟ گفت بگویید غاز خریده بودم سگ برده. گفتم تو رفقای مرا نمیشناسی، بچه قنداقی که نیستند بگویم ممه را لولو برد و آنها هم مثل بچهی آدم باور کنند. خواهند گفت جانت بالا بیاید میخواستی یک غاز دیگر بخری و اصلن پاپی میشوند که سگ را بیاور تا حسابش را دستش بدهیم. گفت بسپارید اصلن بگویند آقا منزل تشریف ندارند و به زیارت حضرت معصومه رفتهاند.
دیدم زیاد پرتوبلا میگوید؛ خواستم نوکش را چیده، دمش را روی کولش بگذارم و به امان خدا بسپارم. گفتم مصطفی میدانی چیست؟ عیدی تو را حاضر کردهام. این اسکناس را میگیری و زود میروی که میخواهم هر چه زودتر از قول من و خانم به زنعمو جانم سلام برسانی و بگویی انشاءالله این سال نو به شما مبارک باشد و هزارسال به این سالها برسید.
ولی معلوم بود که فکر و خیال مصطفی جای دیگر اســت. بدون آنکه اصلن به حرفهای من گوش داده باشد، دنبالهی افکار خود را گرفته، گفت اگر ممکن باشد شیوهای سوار کرد که امروز مهمانها دست به غاز نزنند، میشود همین غاز را فردا از نو گرم کرده دوباره سر سفره آورد.
این حرف که در بادی امر زیاد بیپا و بیمعنی بهنظر میآمد، کمکم وقتی درست آن را در زوایا و خفایای خاطر و مخیله نشخوار کردم، معلوم شد آنقدرها هم نامعقول نیست و نباید زیاد سرسری گرفت. هرچه بیشتر در این باب دقیق شدم یک نوع امیدواری در خود حس نمودم و ستارهی ضعیفی در شبستان تیره و تار درونم درخشیدن گرفت. رفتهرفته سر دماغ آمدم و خندان و شادمان رو به مصطفی نموده گفتم اولین بار اســت که از تو یک کلمه حرف حسابی میشنوم ولی بهنظرم این گره فقط به دست خودت گشوده خواهد شد. باید خودت مهارت به خرج بدهی که احدی از مهمانان درصدد دستزدن به این غاز برنیاید.
مصطفی هم جانی گرفت و گرچه هنوز درست دستگیرش نشده بود که مقصود من چیست و مهارش را به کدام جانب میخواهم بکشم، آثار شادی در وجناتش نمودار گردید. بر تعارف و خوشزبانی افزوده گفتم چرا نمیآیی بنشینی؟ نزدیکتر بیا. روی این صندلی مخملی پهلوی خودم بنشین. بگو ببینم حال و احوالت چهطور اســت؟ چهکار میکنی؟ میخواهی برایت شغل و زن مناسبی پیدا کنم؟ چرا گز نمیخوری؟ از این باقلا نوشجان کن که سوقات یزد اســت...
مصطفی قد دراز و کجومعوش را روی صندلی مخمل جا داد و خواست جویدهجویده از این بروز محبت و دلبستگی غیرمترقبهی هرگز ندیده و نشنیده سپاسگزاری کند، ولی مهلتش نداده گفتم استغفرالله، این حرفها چیست؟ تو برادر کوچک من هستی. اصلن امروز هم نمیگذارم از اینجا بروی. باید میهمان عزیز خودم باشی. یکسال تمام اســت اینطرفها نیامده بودی. ما را یکسره فراموش کردهای و انگار نه انگار که در این شهر پسرعموئی هم داری. معلوم میشود از مرگ ما بیزاری. الا و لله که امروز باید ناهار را با ما صرف کنی. همین الان هم به خانم میسپارم یکدست از لباسهای شیک خودم هم بدهد بپوشی و نونوار که شدی باید سر میز پهلوی خودم بنشینی. چیزی که هست ملتفت باش وقتی بعد از مقدمات آشجو و کباببره و برنج و خورش، غاز را روی میز آوردند، میگویی ایبابا دستم به دامنتان، دیگر شکم ما جا ندارد. اینقدر خوردهایم که نزدیک اســت بترکیم. کاه از خودمان نیست، کاهدان که از خودمان اســت. واقعن حیف اســت این غاز به این خوبی را سگخور کنیم. از طرف خود و این آقایان استدعای عاجزانه دارم بفرمایید همینطور این دوری را برگردانند به اندرون و اگر خیلی اصرار دارید، ممکن اســت باز یکی از ایام همین بهار، خدمت رسیده از نو دلی از عزا درآوریم. ولی خدا شاهد اســت اگر امروز بیشتر از این به ما بخورانید همینجا بستری شده وبال جانت میگردیم. مگر آنکه مرگ ما را خواسته باشید. ..
آنوقت من هرچه اصرار و تعارف میکنم تو بیشتر امتناع میورزی و به هر شیوهای هست مهمانان دیگر را هم با خودت همراه میکنی.
مصطفی که با دهان باز و گردن دراز حرفهای مرا گوش میداد، پوزخند نمکینی زد؛ یعنی که کشک و پس از مدتی کوککردن دستگاه صدا گفت: "خوب دستگیرم شد. خاطر جمع باشید که از عهده برخواهم آمد."
چندینبار درسش را تکرار کردم تا از بر شد. وقتی مطمئن شدم که خوب خرفهم شده برای تبدیل لباس و آراستن سر و وضع به اتاق دیگرش فرستادم و باز رفتم تو خط مطالعهی حکایات کتاب سایه روشن."
ادامه دارد ...
برترین ها: تصمیم گرفتهایم از این به بعد با داستای های شیرین ایرانی یا خارجی از آثار نویسندگان بزرگ و مطرح در خدمتتان باشیم. در این مطلب شما را به خواندن داستان شیریم «کباب غاز» به قلم محمدعلی جمالزاده دعوت میکنیم."دو ساعت بعد مهمانها بدون تخلف، تمام و کمال دور میز حلقه زده در صرفکردن صیغهی "بلعت" اهتمام تامی داشتند که ناگهان مصطفی با لباس تازه و جوراب و کراوات ابریشمی ممتاز و پوتین جیر براق و زراق و فتان و خرامان چون طاووس مست وارد شد؛ صورت را تراشیده سوراخ و سمبه و چاله و دستاندازهای آن را با گرد و کرم کاهگلمالی کرده، زلفها را جلا داده، پشمهای زیادی گوش و دماغ و گردن را چیده، هر هفت کرده و معطر و منور و معنعن، گویی یکی از عشاق نامی سینماست که از پرده به در آمده و مجلس ما را به طلعت خود مشرف و مزین نموده باشد. خیلی تعجب کردم که با آن قد دراز چه حقهای بهکار برده که لباس من اینطور قالب بدنش درآمده اســت. گویی جامهای بود که درزی ازل به قامت زیبای جناب ایشان دوخته اســت.
آقای مصطفیخان با کمال متانت و دلربایی، تعارفات معمولی را برگزار کرده و با وقار و خونسردی هرچه تمامتر، به جای خود، زیر دست خودم به سر میز قرار گرفت. او را به عنوان یکی از جوانهای فاضل و لایق پایتخت به رفقا معرفی کردم و چون دیدم به خوبی از عهدهی وظایف مقررهی خود برمیآید، قلبن مسرور شدم و در باب آن مسالهی معهود خاطرم داشت بهکلی آسوده میشد.
بهقصد ابراز رضامندی، خود گیلاسی از عرق پر کرده و تعارف کنان گفتم: آقای مصطفیخان از این عرق اصفهان که الکلش کم اســت یک گیلاس نوشجان بفرمایید.
لبها را غنچه کرده گفت: اگرچه عادت به کنیاک فرانسوی ستارهنشان دارم، ولی حالا که اصرار میفرمایید اطاعت میکنم.اینرا گفته و گیلاس عرق را با یک حرکت مچدست ریخت در چالهی گلو و دوباره گیلاس را به طرف من دراز کرده گفت: عرقش بدطعم نیست. مزهی ودکای مخصوص لنینگراد را دارد که اخیرن شارژ دافر روس چند بطری برای من تعارف فرستاده بود. جای دوستان خالی، خیلی تعریف دارد ولی این عرق اصفهان هم پای کمی از آن ندارد. ایرانی وقتی تشویق دید فرنگی را تو جیبش میگذارد. یک گیلاس دیگر لطفن پر کنید ببینم.
چه دردسر بدهم؟ طولی نکشید که دو ثلث شیشهی عرق بهانضمام مقدار عمدهای از مشروبات دیگر در خمرهی شکم این جوان فاضل و لایق سرازیر شد. محتاج به تذکار نیست که ایشان در خوراک هم سرسوزنی قصور را جایز نمیشمردند. از همهی اینها گذشته، از اثر شراب و کباب چنان قلب ماهیتش شده بود که باور کردنی نیست؛ حالا دیگر چانهاش هم گرم شده و در خوشزبانی و حرافی و شوخی و بذله و لطیفه نوک جمع را چیده و متکلم وحده و مجلسآرای بلامعارض شده اســت. کلید مشکلگشای عرق، قفل تپق را هم از کلامش برداشته و زبانش چون ذوالفقار از نیام برآمده و شقالقمر میکند.
این آدم بیچشم و رو که از امامزاده داود و حضرت عبدالعظیم قدم آنطرفتر نگذاشته بود، از سرگذشتهای خود در شیکاگو و منچستر و پاریس و شهرهای دیگر از اروپا و آمریکا چیزها حکایت می کرد که چیزی نمانده بود خود من هم بر منکرش لعنت بفرستم. همه گوش شده بودند و ایشان زبان. عجب در این اســت که فرورفتن لقمههای پیدرپی ابدن جلو صدایش را نمیگرفت. گویی حنجرهاش دو تنبوشه داشت؛ یکی برای بلعیدن لقمه و دیگری برای بیرون دادن حرفهای قلنبه.
به مناسبت صحبت از سیزده عید بنا کرد به خواندن قصیدهای که میگفت همین دیروز ساخته. فریاد و فغان مرحبا و آفرین به آسمان بلند شد. دو نفر از آقایان که خیلی ادعای فضل و کمالشان میشد مقداری از ابیات را دو بار و سه بار مکرر ساختند. یکی از حضار که کبادهی شعر و ادب میکشید چنان محظوظ گردیده بود که جلو رفته جبههی شاعر را بوسیده و گفت "ایوالله؛ حقیقتن استادی" و از تخلص او پرسید. مصطفی به رسم تحقیر، چین به صورت انداخته گفت من تخلص را از زوائد و از جملهی رسوم و عاداتی میدانم که باید متروک گردد، ولی به اصرار مرحوم ادیب پیشاوری که خیلی به من لطف داشتند و در اواخر عمر با بنده مألوف بودند و کاسه و کوزه یکی شده بودیم، کلمهی "استاد" را بر حسب پیشنهاد ایشان اختیار کردم. اما خوش ندارم زیاد استعمال کنم.
همهی حضار یکصدا تصدیق کردند که تخلصی بس بهجاست و واقعن سزاوار حضرت ایشان اســت.
در آن اثنا صدای زنگ تلفن از سرسرای عمارت بلند شد. آقای استاد رو به نوکر نموده فرمودند: "همقطار احتمال میدهم وزیرداخله باشد و مرا بخواهد. بگویید فلانی حالا سر میز اســت و بعد خودش تلفن خواهد کرد." ولی معلوم شد نمره غلطی بوده اســت.
اگر چشمم احیانن تو چشمش میافتاد، با همان زبان بیزبانی نگاه، حقش را کف دستش میگذاشتم. ولی شستش خبردار شده بود و چشمش مثل مرغ سربریده مدام در روی میز از این بشقاب به آن بشقاب میدوید و به کائنات اعتنا نداشت."
ادامه دارد ...
برترین ها: تصمیم گرفتهایم از این به بعد با داستای های شیرین ایرانی یا خارجی از آثار نویسندگان بزرگ و مطرح در خدمتتان باشیم. در این مطلب شما را به خواندن داستان شیریم «کباب غاز» به قلم محمدعلی جمالزاده دعوت میکنیم.
مطالب مرتبط:
ششدانگ حواسم پیش مصطفی اســت که نکند بوی غاز چنان مستش کند که دامنش از دست برود. ولی خیر، الحمدالله هنوز عقلش به جا و سرش تو حساب اســت. به محض اینکه چشمش به غاز افتاد رو به مهمانها نموده گفت: آقایان تصدیق بفرمایید که میزبان عزیز ما این یک دم را دیگر خوش نخواند. ایا حالا هم وقت آوردن غاز اســت؟ من که شخصن تا خرخره خوردهام و اگر سرم را از تنم جدا کنید یک لقمه هم دیگر نمیتوانم بخورم، ولو مائدهی آسمانی باشد. ما که خیال نداریم از اینجا یکراست به مریضخانهی دولتی برویم. معدهی انسان که گاوخونی زندهرود نیست که هرچه تویش بریزی پر نشود. آنگاه نوکر را صدا زده گفت: "بیا همقطار، آقایان خواهش دارند این غاز را برداری و بیبرو برگرد یکسر ببری به اندرون."
مهمانها سخت در محظور گیر کرده و تکلیف خود را نمیدانند. از یکطرف بوی کباب تازه به دماغشان رسیده اســت و ابدن بی میل نیستند ولو به عنوان مقایسه باشد، لقمهای از آن چشیده، طعم و مزهی غاز را با بره بسنجند. ولی در مقابل تظاهرات شخص شخیصی چون آقای استاد دودل مانده بودند و گرچه چشمهایشان به غاز دوخته شده بود، خواهی نخواهی جز تصدیق حرفهای مصطفی و بله و البته گفتن چارهای نداشتند. دیدم توطئهی ما دارد میماسد. دلم می خواست میتوانستم صدآفرین به مصطفی گفته لب و لوچهی شتریاش را به باد بوسه بگیرم. فکر کردم از آن تاریخ به بعد زیربغلش را بگیرم و برایش کار مناسبی دست و پا کنم، ولی محض حفظ ظاهر و خالی نبودن عریضه، کارد پهن و درازی شبیه به ساطور قصابی به دست گرفته بودم و مانند حضرت ابراهیم که بخواهد اسماعیل را قربانی کند، مدام به غاز علیهالسلام حمله آورده و چنان وانمود میکردم که میخواهم این حیوان بی یار و یاور را از هم بدرم و ضمنن یک دوجین اصرار بود که به شکم آقای استاد میبستم که محض خاطر من هم شده فقط یک لقمه میل بفرمایید که لااقل زحمت آشپز از میان نرود و دماغش نسوزد.
خوشبختانه که قصاب زبان غاز را با کلهاش بریده بود، والا چه چیزها که با آن زبان به من بی حیای دو رو نمیگفت! خلاصه آنکه از من همه اصرار بود و از مصطفی انکار و عاقبت کار به آنجایی کشید که مهمانها هم با او همصدا شدند و دشتهجمعی خواستار بردن غاز و هوادار تمامیت و عدم تجاوز به آن گردیدند.
کار داشت به دلخواه انجام مییافت که ناگهان از دهنم در رفت که اخر آقایان؛ حیف نیست که از چنین غازی گذشت که شکمش را از آلوی برغان پرکردهاند و منحصرن با کرهی فرنگی سرخ شده اســت؟ هنوز این کلام از دهن خرد شدهی ما بیرون نجسته بود که مصطفی مثل اینکه غفلتن فنرش در رفته باشد، بیاختیار دست دراز کرد و یک کتف غاز را کنده به نیش کشید و گفت: "حالا که میفرمایید با آلوی برغان پر شده و با کرهی فرنگی سرخش کردهاند، روا نیست بیش از این روی میزبان محترم را زمین انداخت و محض خاطر ایشان هم شده یک لقمهی مختصر میچشیم."
دیگران که منتظر چنین حرفی بودند، فرصت نداده مانند قحطیزدگان به جان غاز افتادند و در یک چشم به هم زدن، گوشت و استخوان غاز مادرمرده مانند گوشت و استخوان شتر قربانی در کمرکش دروازهی حلقوم و کتل و گردنهی یک دوجین شکم و روده، مراحل مضغ و بلع و هضم و تحلیل را پیمود؛ یعنی به زبان خودمانی رندان چنان کلکش را کندند که گویی هرگز غازی سر از بیضه به در نیاورده، قدم به عالم وجود ننهاده بود!
میگویند انسان حیوانی اســت گوشتخوار، ولی این مخلوقات عجیب گویا استخوانخوار خلق شده بودند. واقعن مثل این بود که هرکدام یک معدهی یدکی هم همراه آورده باشند. هیچ باورکردنی نبود که سر همین میز، آقایان دو ساعت تمام کارد و چنگال بهدست، با یک خروار گوشت و پوست و بقولات و حبوبات، در کشمکش و تلاش بودهاند و ته بشقابها را هم لیسیدهاند. هر دوازدهتن، تمام و کمال و راست و حسابی از سر نو مشغول خوردن شدند و به چشم خود دیدم که غاز گلگونم، لختلخت و "قطعة بعد اخرى" طعمهی این جماعت کرکس صفت شده و "کان لم یکن شیئن مذکورا" در گورستان شکم آقایان ناپدید گردید.
مرا میگویی، از تماشای این منظرهی هولناک آب به دهانم خشک شده و به جز تحویلدادن خندههای زورکی و خوشامدگوییهای ساختگی کاری از دستم ساخته نبود.
اما دو کلمه از آقای استاد بشنوید که تازه کیفشان گل کرده بود، در حالی که دستمال ابریشمی مرا از جیب شلواری که تعلق به دعاگو داشت درآورده به ناز و کرشمه، لب و دهان نازنین خود را پاک میکردند باز فیلشان به یاد هندوستان افتاده از نو بنای سخنوری را گذاشته، از شکار گرازی که در جنگلهای سوییس در مصاحبت جمعی از مشاهیر و اشراف آنجا کرده بودند و از معاشقهی خود با یکی از دخترهای بسیار زیبا و با کمال آن سرزمین، چیزهایی حکایت کردند که چه عرض کنم. حضار هم تمام را مانند وحی منزل تصدیق کردند و مدام بهبه تحویل میدادند.
در همان بحبوحهی بخوربخور که منظرهی فنا و زوال غاز خدابیامرز مرا به یاد بیثباتی فک بوقلمون و شقاوت مردم دون و مکر و فریب جهان پتیاره و وقاحت این مصطفای بدقواره انداخته بود، باز صدای تلفن بلند شد. بیرون جستم و فورن برگشته رو به آقای شکارچی معشوقهکش نموده گفتم: آقای مصطفیخان وزیر داخله شخصن پای تلفن اســت و اصرار دارد با خود شما صحبت بدارد.
یارو حساب کار خود را کرده بدون آنکه سرسوزنی خود را از تک و تا بیندازد، دل به دریا زده و به دنبال من از اتاق بیرون آمد.
به مجرد اینکه از اتاق بیرون آمدیم، در را بستم و صدای کشیدهی آبنکشیدهای به قول متجددین طنینانداز گردید و پنج انگشت دعاگو به معیت مچ و کف و مایتعلق بر روی صورت گلانداختهی آقای استادی نقش بست. گفتم: "خانهخراب؛ تا حلقوم بلعیده بودی باز تا چشمت به غاز افتاد دین و ایمان را باختی و به منی که چون تو ازبکی را صندوقچهی سر خود قرار داده بودم، خیانت ورزیدی و نارو زدی؟ د بگیر که این ناز شستت باشد" و باز کشیدهی دیگری نثارش کردم.
با همان صدای بریدهبریده و زبان گرفته و ادا و اطوارهای معمولی خودش که در تمام مدت ناهار اثری از آن هویدا نبود، نفسزنان و هقهق کنان گفت: "پسرعمو جان، من چه گناهی دارم؟ مگر یادتان رفته که وقتی با هم قرار و مدار گذاشتیم شما فقط صحبت از غاز کردید؛ کی گفته بودید که توی روغن فرنگی سرخ شده و توی شکمش آلوی برغان گذاشتهاند؟ تصدیق بفرمایید که اگر تقصیری هست با شماست نه با من."
بهقدری عصبانی شده بودم که چشمم جایی را نمیدید. از این بهانهتراشیهایش داشتم شاخ درمیآوردم. بیاختیار در خانه را باز کرده و این جوان نمکنشناس را مانند موشی که از خمرهی روغن بیرون کشیده باشند، بیرون انداختم و قدری برای به جا آمدن احوال و تسکین غلیان درونی در دور حیاط قدم زده، آنگاه با صورتی که گویی قشری از خندهی تصنعی روی آن کشیده باشند، وارد اتاق مهمانها شدم.
دیدم چپ و راست مهمانها دراز کشیدهاند و مشغول تختهزدن هستند و شش دانگ فکر و حواسشان در خط شش و بش و بستن خانهی افشار اســت. گفتم آقای مصطفیخان خیلی معذرت خواستند که مجبور شدند بدون خداحافظی با آقایان بروند. وزیرداخله اتومبیل شخصی خود را فرستاده بودند که فورن آن جا بروند و دیگر نخواستند مزاحم اقایان بشوند.
همهی اهل مجلس تأسف خوردند و از خوشمشربی و خوشمحضری و فضل و کمال او چیزها گفتند و برای دعوت ایشان به مجالس خود، نمرهی تلفن و نشانی منزل او را از من خواستند و من هم از شما چه پنهان با کمال بیچشم و رویی بدون آنکه خم به ابرو بیاورم همه را غلط دادم.
فردای آن روز به خاطرم آمد که دیروز یکدست از بهترین لباسهای نو دوز خود را با کلیهی متفرعات به انضمام مایحتوی یعنی آقای استادی مصطفیخان به دست چلاقشدهی خودماز خانه بیرون انداختهام. ولی چون که تیری که از شست رفته باز نمیگردد، یکبار دیگر به کلام بلندپایهی "از ماست که بر ماست" ایمان آوردم و پشت دستم را داغ کردم که تا من باشم دیگر پیرامون ترفیعرتبه نگردم."
پایان
کوفته کباب پیستری غذایی که زیبایی خاصی دارد و برای یک میهمانی خودمانی و دورهمی بسیار مناسب اســت و به تعداد افراد می توان آن را درست کرد. اگر به دنبال یک غذای خوشمزه و شیک هستید کوفته کباب پیستری را از دست ندهید. در ادامه با ما همراه باشید تا دستور تهیه این نوع کباب را آموزش دهیم.
مواد لازم:
خمیر هزار لا 1 بسته
گوشت چرخ کرده 300 گرم
پیاز رنده شده 1 عدد
زنجبیل رنده شده به میزان لازم
زعفران به میزان لازم
فلفل سیاه و قرمز به میزان لازم
پودر سوخاری به میزان لازم
نمک به میزان لازم
طرز تهیه:
1-گوشت چرخ کرده ، پیاز رنده شده ، زعفران ، کمى زنجبیل رنده شده ، فلفل سیاه و قرمز ، کمى پودر سوخارى و نمک رو ریخته ورز دهید ، دو ساعت داخل یخچال قرار دهید…
2-بعد کوفته ها را به اندازه هاى مساوى درست کنید و وسط آن را یک سوراخ ایجاد کنید…3-با حرارت ملایم و درب بسته به مدت 15 دقیقه اجازه دهید به آرامى سرخ و پخته شوند ….
4-از روى حرارت بردارید و کمى که خنک شد ، کوفته هارا داخل ترکیب زعفران و فلفل سیاه و آب لیموى تازه بغلتانید و کنار بکذارید.
5-از خمیر هزارلا نوار هایى به اندازه دور کوفته ها ببرید و دور کوفته ها بپیچید و با یک خلال دندان خمیر را محکم کنید ، همه کوفته ها را به همین ترتیب درست کنید …
6-دور خمیر ها را هم با زعفران دم کرده زرین کنید و داخل فر 200 درجه سانتى گراد از قبل داغ شده ، قرار دهید تا زمانى که خمیر پخته و کمى طلایى شوند …
7-بعد داخل ظرف سرو بچینید و تزئین کنید …
نکته:
کوفته کباب پیسترى اگر کمى تند باشند خوشمزه تر خواهند شد …
مواد لازم:
1-گوشت چرخ کرده ، پیاز رنده شده ، زعفران ، کمى زنجبیل رنده شده ، فلفل سیاه و قرمز ، کمى پودر سوخارى و نمک رو ریخته ورز دهید ، دو ساعت داخل یخچال قرار دهید…
کوفته کباب پیسترى اگر کمى تند باشند خوشمزه تر خواهند شد …
طرز تهیه: ابتدا گوجهها، پیاز، سیر و 2 عدد از فلفلها را رنده کنید. پودر سیر و آویشن و فلفل و روغن زیتون را به آنها اضافه کرده و کنار بگذارید. این سس را برای طعمدار کردن گوشت استفاده کنید.
گوشت را شسته و برشهای نازک و ورقهای بزنید. این برشها را به اندازه 10 تا 15 سانتیمتر آماده کنید و در سس گذاشته و به مدت 2 الی 3 ساعت در یخچال قرار دهید. با این روش هم گوشت طعمدار شده و هم ترد میشود.
بعد آنها را لایهلایه روی ورق آلومینیوم چیده و بهصورت رول شده، بپیچید و در فریزر گذاشته تا کاملا یخ بزند و فرم گرفته شود و بعد از فریز در آورید و آن را برش عرضی بزنید و مانند رولت حلقه حلقه ببرید و در روغن داغ سرخ کنید. گوشتهای سرخ شده را درون نان باگت بریزید و مقداری خیار شور و پیاز برش داده شده و گوجه فرنگی و فلفل برش داده شده و سس کچاپ روی آنها بریزید و میل نمایید.
دقت کنید نمک را در مرحله آخر به مواد بپاشید. وجود نمک از ابتدا، موجب سفت شدن و دیر پز شدن گوشت میشود. همچنین میتوانید مواد سس را بعد از بیرون آوردن گوشت بجوشانید و به جای سس کچاپ از آن استفاده کنید.
چاردیواری
پیشنهاد ویژه برای آنهایی که می خواهند در پیک نیک کباب بزنند.
- مریم درودیان:
مواد لازم برای 2 نفر
1. ابتدا مرغ را بهصورت تکههای 4-3 سانتی خرد کنید و آن را داخل یک کاسه مناسب بریزید. پیاز خرد شده، آبلیمو و کمی نمک و فلفل هم داخل کاسه بریزید و تکههای مرغ را آغشته به مواد کنید. ظرف را به مدت نیم ساعت داخل یخچال قرار دهید.
2. در یک کاسه ماست و زعفران را باهم مخلوط کنید. بعدازآنکه تکههای مرغ خوب مزه دار شدند، مخلوط ماست و زعفران را داخل ظرف بریزید و خوب هم بزنید تا مواد به خورد تکههای مرغ برود.
3. حالا تکههای مرغ را به سیخ بکشید. در یک تابه مناسب مقداری کره بریزید و آن را روی حرارتکم قرار دهید. حالا سیخها را داخل تابه بچینید تا مرغها پخته و طلایی شوند. در تابه را بگذارید و صبر کنید تا تکههای مرغ خوب مغز پخت شوند.
4. رب انار و گردو را باهم مخلوط کنید، سپس آن را داخل تابه روی مرغهابریزید و 5 دقیقه صبر کنید تا مواد به خورد مرغ برود، سپس تابه را از روی حرارت بردارید و کبابها را سرو کنید.
فوت و فن
اگر می خواهید کباب شما ترش تر شود می توانید از رب انار ترش استفاده کنید.
منبع :مجله آشپزی مثبت
شبکه خبری زمان http://www.zamannews.ir/
کباب لذیذ شیشلیک از قدیم الایام معروف و پرطرفدار بوده اســت، اما عنوانی که جدیدا برای خود اختصاص داده اســت، کباب شیشلیک شاندیز اســت، ما هم در این مطلب شیشلیکی با این پسوند برایتان آموزش داده ایم.
ایران کوک: کباب لذیذ شیشلیک از قدیم الایام معروف و پرطرفدار بوده اســت، اما عنوانی که جدیدا برای خود اختصاص داده اســت، کباب شیشلیک شاندیز اســت، ما هم در این مطلب شیشلیکی با این پسوند برایتان آموزش داده ایم.
مواد لازم:
طرز تهیه:
1-برای تهیه شیشلیک باید از گوشت دنده گوساله یا گوسفند استفاده کنید ، نکته مهم برای کباب خوب انتخاب گوشتی اســت که تازه و ترد باشد ؛ بهتر اســت گوشت را با آب پیاز و مقداری فلفل مخلوط کنید و 24 ساعت پیش از آماده کردن کباب بگذارید بماند تا گوشت نرم شود.
2-گوشت را به اندازه های یکسان ببرید ، داخل کاسه ای پیاز رنده شده ، ماست ، زعفران دم شده ، آبلیمو ، روغن و مقداری فلفل بریزید و مخلوط کنید سپس گوشت را در این مایه بخوابانید و بگذارید حداقل یک شب بماند.
3-پس از استراحت گوشت ها را کباب کنید ، موقع کباب کردن بهتر اســت از ذغال استفاده کنید اما در صورت عدم دسترسی میتوانید درون فر یا روی اجاق با حرارت متوسط شیشلیک ها را اماده کنید (پیشنهاد میشود در زمان کباب شدن روی گوشت ها را با کره ذوب شده برس بکشید).
4-شیشلیک ها را پس از اماده شدن با برنج زعفرانی ، کره ، گوجه کبابی ، فلفل سبز کبابی و برش های لیموی تازه سرو نمائید ، بهترین نوشیدنی برای این کباب دوغ میباشد.
نکته:
انواع کباب باید در عین پختن زیاد خشک نشود ، اگر فرصت کافی برای اماده سازی کباب ها ندارید میتوانید حدود 1 ساعت درون ظرفی که مقداری کیوی له شده ریخته اید قرار دهید (کیوی بدلیل اسیدی که دارد گوشت را نرم میکند) البته دقت کنید که گوشت زیاد نماند چون گوشت له میشود و بافت خود را از دست خواهد داد.
به گزارش جام جم کلیک ، موسسه تحقیقاتی FZI در مرکز پژوهش های فناوری شهر کارلسروهه، در نمایشگاهی که به تازگی در برلین برگزار شده روباتی را رونمایی کرده که می تواند وظیفه درست کردن کباب را به عهده بگیرد.
به گفته تک شات در ساخت این روبات از بازوی استاندارد روباتیک، یک دستگیره دو انگشتی و چند مورد از تجهیزات لازم برای تهیه کباب استفاده شده اســت.
این روبات که Brat Bot نام دارد با استفاده از دو دوربین رنگی می تواند محل مناسب برای قرار دادن قطعات گوشت روی منقل را تشخیص دهد و همچنین می تواند گوشت ها را به همان ترتیبی که روی منقل گذاشته، از روی آن بردارد. Brat Bot توانایی تشخیص زمان مناسب برای برگرداندن قطعات گوشت را هم دارد، در نتیجه نیازی نیست نگران سوختن کباب ها باشید.
در غرفه ای که این موسسه در نمایشگاه برلین برپا کرده بود، مهمان ها به صف ایستادند و سفارش خود را به روبات دادند. این روبات از آنها پرسید که می خواهند سوسیس شان تا چه اندازه پخته شود.
پس از گذشت چند دقیقه از کباب شدن سوسیس ها، و بسته به نوع سفارش هر مهمان، Brat Bot سوسیس های آماده شده را برداشت و در بشقابی گذاشت، نام مهمان را روی تبلت نمایش داد و جمله ای مرتبط با سفارش هر نفر بیان کرد؛ جملاتی مثل "داغ و چرب".
هدف از ساخت Brat Bot به نمایش گذاشتن میزان پیشرفت های موسسه FZI در زمینه روبات های سرویس دهنده اســت. این روبات در طول مدت برگزاری نمایشگاه به بیش از دویست مهمان خدمت رسانی کرد.
هرچند هنوز فاصله زیادی تا روزی داریم که چنین روبات هایی جای نیروی انسانی را در رستوران ها بگیرند، اما دقت عمل Brat Bot در انجام وظایفش قابل ستایش اســت.
وبسایت بدونیم - مریم اسدی: هندی ها معمولا دوست دارند غروب ها میان وعده بخورند و یکی از غذاهایی که برای میان وعده درست می کنند کباب هارا بهارا یا همون کتلت سبزیجات است.
اگر می خواهید اسفناج رو به وعده های غذایی تون اضافه کنید از این کتلت ها درست کنید. پس بیاید با این دستور گام به گام تصویری با هم کتلت سبزیجات درست کنیم.
6. فلفل سبز تند و زنجبیل رو داخل ظرف مخلوط کن بریزید.
7. سپس کمی با مخلوط کن آسیاب کنید. دوباره اسفناج و نخود رو اضافه کنید و مخلوط کنید.
8. سیب زمینی های پخته رو رنده کنید و سبزیجات آسیاب شده، پودر هل، ادویه، پودر انبه، آرد نخودچی، آرد سوخاری و نمک رو به سیب زمینی ها اضافه کنید.
9. همه مواد رو خوب هم بزنید و بچشید. اگر احساس کردید نمک یا پودر انبه بیشتری می خواد اضافه کنید. اگر هم احساس کردید مواد کمی شل هست آرد سوخاری اضافه کنید.
12. دوباره کتلت ها رو برگردونید و بزارید طرف دیگه شون هم سرخ و مایل به قهوه ای رنگ بشه.