1
بسط و گسترش عرفان یهود از هنگام خروج از اسپانیا به بعد فوقالعاده یکنواخت و بدون جریانهای مخالف بوده است. تنها یک خط سیر اصلی وجود دارد. وقایع فاجعهآمیز آن دوره مستقیماً منجر به پیدایش مکتب جدید صَفَد شد، که افکار آن، چنان که دیدهایم، حول برخی مسائل که از طریق آن دگرگونی عظیم ایجاد یا نمایان شد متمرکز بود. ما همچنین دیدهایم که آن مکتب در پرداختن به آن مسائل، نظریهی کاملاً جدیدی را به کمال رساند. به نظر من این نظریهی جدید، آنگونه که لوریا آن را تدوین نمود و سرانجام مورد پذیرش الاهیات یهود قرار گرفت، نشانگر تبیینی فوقالعاده دقیق از دیدگاهی است که پس از تغییر قرن در میان جامعهی یهودیان غالب شد. این اندیشههای جدید تفسیری عرفانی از واقعیت «تبعید» را با نظریهای به یک اندازه عرفانی در باب راه «نجات» ترکیب میکند. روحیهی قدیمی تأمل عرفانی با عنصر جدید شور و شوق مسیحایی، به همراه رؤیای مکاشفهآمیزش از پایانی برای دورهی رنج و خفت و خواری، غنا مییابد. گسترش مکتب قبالای لوریانی با نظریهاش دربارهی تیقون، یعنی «بازگردانی هماهنگی کیهانی از طریق حیات دنیوی یهودیتی تعالی یافته است که، این نظریه نمیتوانست جز به ظهور انفجاری تمام آن نیروهایی که این آموزه پیدایش و موفقیت خود را مدیون آن بود، منجر شود. اگر این مطلب درست باشد که قبالا روحیهی غالب آن عصر را بیان میکرد، پس همه چیز طبیعیتر از این به نظر نمیرسد که باید میان شرایط تاریخیای که سرنوشت قوم یهود را در این دورهی استیلای قبالایی شکل داد، و بسط و گسترش درونی تفکر دینی یهود، که تمام اشکال جدیدش را شامل میشود، نزدیکترین تطابق وجود داشته است. قومی که از تمام مصایبی رنج برده بود که تبعید و آزار و اذیت میتوانست به وجود آورد، و در عین حال آگاهی و شعور بسیار حساسی را دربارهی زندگی به وجود آورده بود که واقع میان دو قطب تبعید و نجات قرار داشت، به چیز زیادی برای برداشتن گام نهایی به سوی مسیحاباوری نیاز نداشت. ظهور شبتای صبی (1) و ناتان اهل غزه (2) با آزاد کردن قوا و انرژیهای نهفتهای که به تدریج در طی نسلهای پیش از آنها انباشته شده بود، به این گام شتاب بخشید. فوران این آتشفشان، زمانی که به وقوع پیوست، وحشتانگیز بود».2
با وجود این، بدون بیان چند کلمهای دربارهی شخصیت دو رهبر اصلی این جنبش و جایگاه آنها در ظهور آغازین و بسط و گسترش بعدی آن، نمیتوان مبادرت به این کار کرد. این کار بسیار لازم است، چرا که در این مورد، همچون بسیاری از موضوعات دیگری که در جریان این سخنرانیها دربارهی آنها بحث شده است، من ناگزیرم دیدگاهی را اتخاذ کنم که تا حدودی زیادی با دیدگاه رایج متفاوت است. پس ویژگی اساسی شخصیت شبتای صبی چه بود و در مورد نقش و سهم فردی او به این جنبش چگونه باید داوری کنیم؟ به ویژه، رابطهی او با ناتان اهل غزه، یعنی پیامبر بعدی او، را چگونه باید تفسیر کنیم؟ در مورد این سؤالات، تنها اسناد موجود به صورت چاپی تا سالهای اخیر پاسخ قطعی را ممکن نساختهاند. اسنادی که این موضوع را روشنتر میسازند تاکنون به چاپ نرسیدهاند، و با فقدان آنها غالباً داشتن تصوری درست حتی از آثار چاپ شد امکانپذیر نبوده است. در این شرایط به قول و شهادت افرادی که به طور خصوصی با رهبران این جنبش آشنا نبودند، اهمیت بیش از حدّ داده شده است. بنابراین اصلاً شگفتانگیز نیست که در جایی که محققان کوتاهی کرده بودند، شاعران، نمایشنامهنویسان و دیگر اساتید ادبیات داستانی سعی کردهاند با توسل به منابع تخیّل خود این تصویر را کامل کنند. با وجود این، ما چندین سند بسیار مهم، برخی شخصی و برخی دیگر الاهیاتی، در اختیار داریم، که از نزدیکترین محافل پیروان شبتای صبی سرچشمه گرفته، که روشنایی کاملاً غیر منتظرهای را بر تمام این سؤالات افکنده و آنها را روشن میسازند. تحلیل تمام منابعی که به آنها دسترسی داشتهام نتایج عمدهی زیر را به دست میآید:3
این چنین شبتای صبی برای سالها در سرتاسر جهان آواره گشت، بدون دوستان یا پیروان واقعی و بدون انجام کاری برای پیشبرد آرمانهای مسیحایی که در برخی لحظات نادر شور و شعف شدید بر او غالب میگشت. اگر به خاطر ناتان اهل غزه نبود، بدون تردید او یکی از مشتاقان بسیار گمنام نسل خود باقی مانده بود، که در سالهای پس از فاجعهی بزرگ ظلم و ستم اخمیلنیتسکی (33) در سال 1648، رؤیاهای مبهمی دربارهی رسالت مسیحایی در سر میپروراند، بدون اینکه هیچ کس توجهی به آنها بکند تا اینکه او در سال 1662 در اورشلیم سکنا گزید که نقطهی عطفی در زندگی او بود. ناتان اهل غزه (1644-1680)، در طی دو سال اول اقامتش در آنجا، که در آن زمان نوآموز جوان تلمود بود، نمیتوانسته بارها شبتای صبی را ندیده باشد، که آن زمان به چهل سالگی نزدیک میشد و بدون تردید موضوع شایعات بسیار در جامعهی کوچک یهودی در این شهر بوده است. حتی در صورت وجود نداشتن روابط شخصی نزدیک بین آنها، که دلیلی برای آن وجود ندارد، شخصیت شبتای صبی باید تأثیری عمیق بر این جوان حساس و مستعد گذاشته باشد که در آن زمان بین هفده و نوزده سالگی بود:پینوشتها
1. Sabbatai Zevi
2. Nathan of Gaza
3. Jacob ben Abraham de Boltom (1720), اسئله و اجوبه، شهادت دربارهی یعقوب, f.42a, reprinted by Romanes, vol.IV, p.478.
4. Smyma
5. paranoia
6. hystria
7. S. Trivush in the Russian Monthly Voschod, 1900, No.7,p.99.
8. manic-de pressive
9. Melancholi
10.Bleuler, Lehrbuch der Psychiatrie, Sechste Auflage, p. 321 ff; J. Lange in Handbuch der Geistesk Rankenheiten, vol Vl,p. 96ff (1928).
11. Thomas Coenen, Rdele Verwachtinge der Joden getoont in den persoon van sabethai Zevi (Amsterdam, 1996), p. 9
12. اکنون این اثر به اهتمام (new series vol.III, p.209 (1940) بیدارکنندگان خفتگان A. M.) Habermann منتشر شده است.
13. Samuel Gandor
14. Ibid, p.208.
15. کلمات منزل دادن و روی پوشاندن در گزارشی که باروخ آرزویی (Baruch of Arezzo) در (ed. Freimann, p.64-67، دلبستگیهای شبتای صوی) ارائه میکند؛ کلمات توضیح و سقوط در نامهای از ناتان که در (REJ, vol.104, p.120 (1938)) منتشر شده است، آنجا که او با نام تلمودی مسیحا یغی «از تبار بزرگان» (سنهدرین، ب 96) دوباره باز میکند.
16. ناتان اهل غزه در کتاب سفر هبریئا «کتاب آفرینش» خود (Ms. Berlin Or. Oct.3075 f.6b): میگوید [= شبتای صوی] «و نیز نمونهی کوچکی از ایمان مقدس و تواناییهای صوی این است که ناگهان در اوج تعالی قرار گیرد و بار دیگر در حضیض فقر و ناچیزی قرار گیرد». ناتان در رسالهی اژدهای تفسیر شده (Ms. Halberstamm 40f,92a) میگوید: «خداوند تقدس و تبارک او را چندین بار به امتحانهای سخت مبتلا گرداند و آزمود بعد از آنکه در اوج رفیع آسمان بود به ژرفای دوزخ هبوط کرد و افعیهای بسیار او را اغوا کردند و به او گفتند پس خالق تو چه کسی است؟ با براهین متقن که عقل معاش و عملی قادر به درک آنها نیست».
17. Maasim zarim
مقایسه کنید با گزارش جالب طوییاس کوهن (Tobias Cohen) در رسالهی معسه طوبیا «حکایت طوبیا»، باب اول، آیه 6: «به رغم همهی حکمت و علوم، از کودکی هیچ چیز نمیدانستم و میگوید: چندبار روح جنون بر او مستولی شد و رفتار جنونآمیز از او سرزد طوری که همه وی را مسخره میکردند و دیوانهاش خواندند و احمق».
18. Moses Pinheiro
19. Kanah
20. دلبستگیهای شبتای صوی (p.95).
21. به صفحات بین 207 تا 208 [متن انگلیسی] بنگرید.
22. apostasy
23. mania
24. Solomon ben Abraham Laniado of Aleppo
25. متن عبری در (Ms. 2223 of The Enelow Memorial Collection in the JTH Seminary in New York, f.228) یافت میشود. «هنگامی که از اینجا به ارم صورا میرفت، تمام وقایع خویش را برای ما تعریف کرد که از آن سال (5408 عبری) روح نبوت بر او وارد گردید در وضعیتی که در یک شب، خارج از شهر و بسیار دور از مردم، حدوداً دو ساعت منزوی و تنها بود که صدای خداوند را شنید که با وی سخن میگفت: تو مسیح موعود و منجی یهود، فرزند داود، مسیح خالق یعقوب هستی و در آینده قوم اسرائیل را نجات خواهی داد و انان از ربع مسکون به آغوش من در اورشلیم و سرزمین مقدس جمع خواهند شد. قسم به اقتدارم و قوت بازویم که تو همان ناجی حقیقی و منجی عالمیان هستی و غیر از تو منجی دیگری نیست.
و به این ترتیب بود که از آن زمان به ردای روحالقدس ملبّس گشت و از فراست بصر و بصیرت بهره یافت و اسم اعظم خداوند را با حروف اصلی آن تلاوت میفرمود و کرامات بسیاری از خود ظاهر کرد، یعنی درستکاری را که میپنداشت صحیح و راست و شایسته است، به دلایلی متقن و براهینی که گمان میکرد. کسانی که وی را میدیدند مطالبش را درک نمیکردند و توانایی درک گفتههایش را نداشتند لذا او را انکار کردند و اهل ضلالت وی را خواندند. بارها شد که علمای مذهبی یهود و خاخامهای ما در اسرائیل، به سبب آن اعمال، صدمه دیدند و به جهت قوت اعمالش که از دایرهی عقلانیت خارج بود، بر او سخت گرفتند، عاقبت چاره ندید جز انکه از میان مردم بگریزد و به صحاری پناه برد، و هر بار که وی در چشم خلق ظاهر میشد، بزرگتر از آنی بود که پیش از این ظاهر میشد، حرفها میزد که بسی دهانها از گفتنش عاجز بودند و به همین سبب در رنجها و مشقتها افتاد و بارها از فیوضات شخینا مستفیض گشت و چندین بار به امتحان الاهی مبتلا گردید، برخی از مرگ نیز سختتر بود و او در جمیع احوال محکم و استوار بر عهد خویش ثابت ماند. تا آنکه در سال 5425 عبری زمانی که در مصر بود، خداوند او را در معرض آزمونی بزرگ بداشت، که قدرت تحملش نداشت، از اینجا بود که روزها به نماز ایستاد و از سر عجز و ابتهال خداوند را سوگند داد و از حضرتش اعانت طلبید، و التماس کرد که دیگر وی را نیازماید، در آن روز و آن لحظه که چنین سوگندی داد، تمام آن روحالقدس و نور الاهی از وی جدا گشت و او همانی شد که از قبل بود و درست مانند مردم عادی گشت، و او، از آن اعمال عجیب دست کشید زیرا دیگر نمیتوانست دلایل اعمالی را که زمانی انجام داده بود، درک نماید».
26. از نسخهی دستنویس متن مهم کافمان (Kaufmann) 255 (اکنون در آکادمی در بوداپست مجارستان) (f.30a) ما پی میبریم که او این نقض قوانین شرعی را در ساعت شور و سرمستی جنونآمیز انجام میداد: «میدانستم قبل از تشرف شبتای صوی به جلال الاهی، به کرّات در حال بصیرت و فراست بود اسم اعظم خداوند را با جمیع برکاتش ذکر میکرد».
27. مقایسه کنید با یادداشت 9 [متن انگلیسی].
28. مکاشفهی ناتان دربارهی شبتای صوری، که مورخان جدید بدون دلیل کافی آن را به ابراهام یاکینی (Abraham Yakhini) نسبت دادهاند، همان طور که روسانی (Rosanes) نشان داده است، آنها را در تابستان 1665 ذکر میکند: «افراد زناکار که همنشین وی بودند. ایشان افرادی خوشگل که مایهی آزار دیگران بودند و همواره وی را تعقیب میکردند تا وی را به خطا و گناه اندازند». مقایسه کنید با رسالهی مسائل شبتای صوی، ص 99. معنای عبارت «افراد خوشگل» دیوانی است که زادهی شهرت هستند، مقایسه کنید با: (Zohar, I, 19b; III, 76b).
29. مقایسه کنید با اژدهای تفسیر شدهی ناتان (Ms. Halberstamm, 40f.90b) (Nathan): «و جمیع مصائبی که در کتاب ایوب آمده است، برای او چیزی نبود زیرا ضرورت داشت که وی به مصائب و امتحانهای دشواری و انواع پلیدیها و شیطانها دچار شود و آنها را تحمل کند» و (f.102b): «لازم بود که شبتای صوی هفت سال در زندان اهریمنان گرفتار آید و آنگاه به مصائبی سخت تن دهد».
30. Relation De la Veritable Imposture du Faux Messie des Juifs nomme Sabbatay sevi (Avignon, 1667), p.37.
31. Gallipoli
32. Shiboleth
33. Chmilnitzki
34. متن اصلی که در کتابچهای شبتابی در کتابخانهی دانشگاه کلمبیا در نیویورک ((X 893-Z 8, vol.1, No.20) f.16b-17a) یافت میشود.
35. feast of Purim
36. گزارش ناتان از مجذوب شدنش به موسی پین هیرو (Moses Pinheiro) در لیورنو (Livorno) (رسالهی قبل، ص 95)، این عبارت زندگینامهی خود نوشت را تأیید میکند، که در آن متن تحریف صورت گرفته است.
37. در نامهای که توسط هابرمان منتشر شد، مقایسه کنید با یادداشت 5 [متن انگلیسی، ص 208]: «مأمورینی که داشت را رها ساخت و به «عزا» رفت تا تیقون (چارهای) برای آزمایش نفس خویش بیابد».
38. مقایسه کنید با یادداشت 19 [متن انگلیسی].
39. Marano Abraham Miguel Carozo
40. messianism
41. Derush Ha-Tanninim
42. Treatise on The Dragons
43. Ms. Halberstamm 40 (Jews" Collegr, London); British Museum 856, I; Beth Ha-Midrash in London (Catalogue by Neubauer, 1886) 123, 3; Badhab 83 in Jerusalem
(که به خطا به اسحاق لوریا نسبت داده میشود!).
44. ناتان از سال 5427 عبری بر حسب رویدادی در آینده سخن میگوید، اما او به زندانی شدن شبتای صوی اشاره میکند.
45. ویتال دربارهی نفس مسیح در فصل نوزدهم کتاب تناسخها میگوید: «بدان که آن نفس از نوری متعالی است که هنوز هیچ مخلوقی در عالم بدان نائل نشده و مسیحا پادشاه یهود در آینده به آن نائل خواهد شد» و ناتان از این قطعه استفاده نمیکند.
46. Nahash
47. Mashiah
48. good
49. evil
50. Ghetto
51. Orphites
52. Naassenes
53. دربارهی نمادگراییها بنگرید به:
Mead, Fragment of a Faith Forgetten, third edition, p.182 ff(1931).
54. illumination
55. Bathra Baba
56. Ms. Halberstamm, 40f,99b.
57. این نکته مهمی است که در آن دیدگاههایی که در این سخنرانی عرضه میشود با نحوهی ارائه این موضوع در مقالهی من «صوابی که در پی گناه میآید» که در: (Keneseth II (1937), p.346-392) چاپ شده است، متفاوت است.
1
در بسط و گسترش عرفان یهود هیچ دورهای به اندازهی آخرین دورهی آن، یعنی جنبش حسیدی، تا این اندازه به طور کامل در ادبیات عرفانی توصیف نشده است. چنان که پیش از این در پایان سخنرانی سوم گفتم، این حسیدیسم لهستانی و اوکراینی قرون هجده و نوزده هیچ ربطی به حسیدیسم قرون وسطایی در آلمان ندارد. این حسیدیسم جدید اندکی قبل از اواسط قرن هجدهم توسط عارف و قدیس مشهور اسرائیل بعل شم (1) «صاحب اسم اعظم و مقدس» (2) بنیان گذارده شد. وی در سال 1760 وفات یافت و همان قسم که شبتای صوی نهضت ارتدادی شبتایی را شکل داده بود، شخصیت وی نیز در زمان حیاتش بر این جنبش تأثیر گذاشت. بخشهای بزرگی از یهودیان روسی و لهستانی، به ویژه تا اواسط قرن نوزدهم، به درون قلمرو این جنبش وارد شدند، ولی این شکل از عرفان نتوانست خارج از کشورهای اسلاو و روسیه پایگاهی به دست آورد.2
ابداً تصادفی نیست که جنبش حسیدی در مناطقی نظیر ولهانیا (34) و پادولیا (35) که نحلهی شبتای بسیار ریشه دوانیده بود، ظهور یافت. اسرائیل بعل شم بنیانگذار این جنبش در زمانی کارش را آغاز کرد که جنبش شبتای دائماً مورد آزار و اذیت راستآیینی حاخامی واقع میشد و به آرامی بیش از پیش خصلتی نیستانگارانه مییافت. در اواخر حیات آن، طغیان عظیم ضد ظواهر شریعت از طریق جنبش فرانکی واقع شد. بنابراین بنیانگذار حسیدیسم و اولین شاگردان او، میبایست از نیروی مخربی که در دل مسیحاگرایی عرفانی افراطی وجود داشت، کاملاً آگاهی داشتهاند و بیشک تجاربی در این خصوص داشتهاند. آنها در میان همان افرادی فعال بودند که نحلهی شبتای تلاش کرده بود آنها را به دین جدید دعوت کند و تا حدودی نیز موفق شده بود، و این احتمال نیز وجود دارد که در آغاز فعالیت انتقال اعضای یک جنبش به جنبش دیگر مطرح بوده است. در آغاز ظهور بعل شم، گروههایی از یهودیان لهستانی که پیش از این خود را حسیدیم (36) مینامیدند، بسیاری از پیروان شبتای بودند که اگر نگوییم در واقع، آنان ذاتاً در خفا پیرو راه و رسم شبتای بودند؛ و پیش از آن که تفاوت میان حسیدهای جدید پیرو «بعل شم» و حسیدهای قدیمی کاملاً درک شود، مدت زمانی طول کشید. در طی آن فاصله فرصتی برای بازنگری در میان پیروان هر گروه وجود داشت. آنچه سلیمان بن میمون (37) در مورد یکی از این حسیدهای «ماقبل حسیدی» یعنی یوسل اهل کلتزک (38) میگوید (39) آشکارا نشان میدهد که در اصل تفاوتی میان «حسیدهایی» نظیر افراد فوقالذکر و حسیدهای گروه حاخام یهودای حسید (40) که در سالهای 1699 و 1700 نهضتی عرفانی در سرزمین مقدس سازماندهی کرد، وجود نداشت اما با ملاحظهی گروه اخیر، ما دلیل کافی جهت پذیرش این مطلب به دست میآوریم که کثیری از آنان در واقع پیرو نحلهی شبتای بودند. (41)3
ولی بگذارید به نقطهی آغاز بحث خود برگردیم. ما میدانیم که برخی از مهمترین پیرو بعل شم، یعنی حاخام بائر، (61) مگید، (62) یا واعظ محبوب مسریتز رفتاری از خود نشان دادند که هم عصرانشان آن را عجیب و غیرعادی تلقی میکردند و ظاهراً این ظن و گمان را تأیید میکرد که آنها از شکل جدیدی از ضد شریعتگرایی شبتای پشتیبانی میکردند. ابراهیم کالیسکر (63) رهبر گروهی از حسیدها بود که - براساس سخنان یکی از دوستان حسیدیاش که کاملاً مخالف اعمال آنها بود - عادت داشتند «شاگردان تورات و علما را مورد استهزا قرار دهند، سخنان زشت و تحقیرآمیز نثار آنها کنند، در خیابانها و بازارهای کالوسک (64) و لیونزنا (65) پشتک و وارو بزنند و معمولاً به خود اجازهی انواع شوخی و مسخرگی و شوخیهای عملی در ملأعام را میدادند». و با وجود این حتی میان این گروههای افراطی و پیروان شبتای تفاوتی بسیار مهم وجود دارد: انگیزههای آنها کاملاً متفاوت است. برای پیروان «مگید بزرگ» (66) مسیحاباوری به عنوان نیرویی فعال با گیرایی و جاذبهی سریع دیگر هیچ اهمیتی نداشت. حالتی که برای آنها الهامبخش بود و مخالفان آنها را مشمئز میساخت، اشتیاق ابتدایی «دوستان عرفانی خدا» بود. پیش از این متذکر این واقعیت شدهام که حسیدیسم در مراحل آغازین خود برخوردار از ویژگیهای احیاگرانهی بسیار زیادی بود. بنیانگذار آن شکل تازهای از آگاهی و شعور دینی را به وجود آورده بود که در آن دانش حاخامی، علیرغم اهمیت ذاتیاش، نقش اساسی نداشت. او برای مبانی تجربهی مستقیمش به کتب قبالایی بازگشت که به او کمک میکرد شور و اشتیاق احساسیاش را تبلور بخشد. او پیرو اندیشههایی همچون صیمصوم خدا، بالا بردن بارقههای فرو افتاده، مفهوم دوقوت به عنوان بالاترین ارزش دینی، و مفاهیم دیگر است که قبلاً از آنها بحث کردیم. برای پرواز اوجگیرندهی نفس از عوالمی که در طی عمل صیمصوم آفریده شده، هیچ محدودیتی وجود ندارد. «هر آنکه در این «راه بزرگ» بندگی خدا را میکند، تمام نیروی باطنی خویش را گرد آورده و در افکارش به سوی بالا میرود و در یک عمل از میان تمام آسمانها عبور کرده و بالاتر از فرشتگان و سرافیم و اریکهها میرود، و آن پرستش کامل است». و: «در نیایش و در فرامینی که انسان مراعات میکند یک راه بزرگ و یک راه کوچک وجود دارد... اما «راه بزرگ» آمادگی درست و شور و اشتیاقی است که فرد با آن، خود را به عوالم بالا متحد میسازد». (67)پینوشتها
1. Israel Baal Shem
2. master of the holy name
3. Martin Buber
4. Simeon Dubnow
5. S. A. Horodezky
6. Jocob Minkin
7. بنگرید به کتابنامه.
8. Maskilim
9. Ahad Haam
10. احد هاعام احیای روح، در مجموعهی عل پاراشت دراخیم «دربارهی دوراهی» جلد دوم، ص 129.
11. Haskalah
12. Rabbi Phineas of Koretz
13. Rabbi Nahman of Braslav
14. Rabbi Mendel of Kotz
15. Hasidic Anthology
16. Louis Newman
17. بنگرید به کتابنامه.
18. این نظری بودن که ام. لوهر در:
M. Loehr Beitraege zur Geschichte des Hasidismus, Heft I (Leipzig, 1925) and Lazar Gulkowitsch, Der Hasidismus Religions Wiss cwissenschaftlich Untcrsucht, p.68 (1927).
19. Galicia
20. Klaus
21. Brady
22. Aoron Marcus
23. Verus (i.e. Aaron Marcus, Der chassidismus, p.286 (1901).
24. Rabbi Shalom Sharabi
25. Cf. Ariel Bension, سرشالوم شرعابی (Jerusalem, 1930).
26. Beth-El
27. Ariel Bension, The Zohar in Moslem and Christian Spain, p.242 (1932).
28. شماری از این اسناد چاپ شدهاند، برای مثال: (Ar. Bension, سرشالوم شرعایی, p.89-90) و به ویژه رسالهی چریکو فر (Tcherikover) به نام «دی کاموتاع فون پروشلیمعارمقوبالیم اهوت شالوم این میطان 18 طعن یاهر هوند عرت»،
(in YIVO, Studies in History (in Yiddish), vol.II, p.115-139 (1937)).
29. اعضای این جماعت، عارفان قبالا از میان یهودیان آفریقای جنوبی، ترکیه، بالکان، ایران و یمن جذب میشوند.
30. آثار و منابع فراوانی در باب «جنبش فلسطینی» وجود دارد که عقیده بر این است که آنها موضوع واقعی حسیدیسم و مسیحباوری را خلط میکنند، مثلاً در کتاب اسحاق ورفل (Issac Werful) به نام حسیدیسم و سرزمین اسرائیل (Jerusalem). اسرائیل هاپرین (Israel Halperin) در تحقیق خود به نام «مهاجرتهای نخستین حسیدیسم به موطن اسرائیل» (Jerusalem, 1966) تحلیل تاریخی واقعبینانهتری از این جنبش ارائه کرده است.
31. Rabbi Baer of Meseritz
32. Bal Shem
33. Rabbi Jacob Josef of Polna
34. Volhynia
35. Podolia
36. حتی حکایت افسانهای بعل شم طوو یعنی ستایش فضایل هنوز وجود چنین جنبش حسیدهایی را که به یاد میآورد، و به ما گفته میشود که دو تن از قدیمیترین شاگردان بعل شم به آنها تعلق دارند، مقایسه کنید با ستایش فضایل.
(ed. S. A. Horodezky, p.25 (1922)).
37. Solomon Maimon
38. Jossel of Letzk
39. Salomon Maimon"s Lebensgeschichte, ed. J. Fromer, p.170 (1911).
40. Rabbi Jehudah Hasid
41. برادرزادهی یهودا حسید که بعداً به آیین لوتری گروید به ما میگوید که او و رفقایش «برای دیدن مسیح دروغین» به اورشلیم سفر کردند. مقایسه کنید با:
A. Fuert, Christen Und Juden, p.260 (1892).
42. Rabbi Solomon of Karlin
43. Cf. Wolf Rabinowitsch, Der Karliner Chassidismus (1935).
44. کاملترین مجموعهی این داستانهای جعلی در فصلنامهی (Hasidim, هتامیم, 1935-1948) Habad منتشر شده است. انگیزه نویسندگان آشکارا این بود که بر هر چیزی که در فضایل بعل شم طوو گفته میشود جنبهی تاریخی بدهند.
45. Sefer Ha-Tsoref
46. Rabbi Heshel Zoref of Vilna
47. بنگرید به متون اکنون منتشر شده توسط
Wolf Z. Rabinowitsch in Zion, vol,V, p.126-131 (1940).
48. Shema Israel
49. Beth Ha-Midrash
50. Rabbi Sabbatai Rashkover
51. Aron Tutiever
52. Rabbi Mordecaiof Czemobyl
53. مقایسه کنید با جزئیات مربوط به شخصیت او در مقالهی نقل شده در یادداشت قبلی.
54. Cf. Zion, col.VI, p.80-84 (1941).
55. بنگرید به یادداشت من دربارهی این موضوع در (Zion, VI, p.89-93).
56. Rabbi Jacob Koppel Lifshitz
57. Tishby
58. Nathan of Gaza
59. charisma
60. pneumatiecs
61. Rabbi Baer
62. the Maggid
63. Abraham Kalisker
64. Kolusk
65. Liozna
66. مقایسه کنید با تاریخچهی حسیدیم، دوبنو (Dubnow) (1930)، ص 112.
67. مقایسه کنید با وصیت حاخام اسرائیل بعل شم (1913)، ص 27 و 30.
68. ecstatic
69. Devekuth
70. Kawwanah
71. نور پنهان (Zilkiew 1800) بخش آفرینش.
72. immanece
73. revivalism
74. Jacob Frank
75. Kraushar, Frank I Frankisci Polscy, vol.I, p.30 (1895).
76. Rabbi Nahman of Brazlav
77. Israel of Rishin
78. Rabbi of Sadagora
1
به طور کلی، نظام عرفانی زُهر را باید به طور کامل در مقابل نظام اکنون شناخته شدهی ابوالعافیه دانست. آن تعالیم باطنی برای جذبهی برگزیدگان حول فلسفهی عملگروانه است که بر تأمل و مراقبه (1) به عنوان راه شناخت خدا تأکیدی خاص میکرد. برعکس، زُهر اساساً به متعلّق مراقبه و تأمل، یعنی اسرار عالم معقول (2) علاقهمند است. همچنین، نظریهی قبالای مکاشفهآمیز خود را به عنوان اشراقیترین شکل عرفان مطرح میکند، در حالی که زبان زُهر زبان نویسندهای است که بیم و هراسهای رایج بشری را همانند هرکسی عمیقاً تجربه کرده است. اگر هیچ دلیل دیگری نباشد تنها به همین دلیل رشتهی تاری را به صدا درآورد که عمیقاً در قلوب انسانها طنینافکن شد و موفقیتی را برای آن تضمین کرد که از اشکال دیگر جنبش عرفانی قبالای اولیه دریغ داشته است. و آخرین نکته اما به همان اندازه مهم اینکه ابوالعافیه خواننده را با چیزی بسیار شبیه یک نظام فکری آشنا میکند، و در کل، اندیشههای او بدون اشاره به کتاب مقدس بیان میشوند (البته، ابوالعافیه نیز تفاسیری عرفانی بر تورات نوشته، (3) ولی کمک خاص او به عرفان به علت این نوشتهها نبود). باز هم در اینجا زُهر لحن متفاوتی را نشان میدهد: سرتاسر آن بازتاب دیدگاه موعظهگونه است و بسیار مقیّد به متن کتاب مقدس باقی میماند. غالباً یک ایدهی فکری از عبارات کتاب مقدس استنتاج نمیشود و به آن نسبت داده نمیشود بلکه بیشتر در مراحل تأمل عرفانی در باب کلام کتاب مقدس به ذهن خطور میکند. زُهر با این رویکرد به سنت اندیشهی نظری یهودی که باز هم میگوییم، با روحیهی نظاممندسازی بیگانه است، وفادار میماند.2
خدای مکنون یا به تعبیر نهانترین کنه وجود الوهیت نه کیعیتی دارد نه هیچ صفتی. زُهر و عارفان قبالا مایلاند که این نهفتهترین وجود را اِیْن - سُوف (یا اِن - سُوف)، (19) یا ذات لایتناهی (20) بنامند. (21) در عین حال از آن روی که این وجود پنهان در سرتاسر عالم سریان دارد، واجد برحی صفات نیز است که خود اینها مظهر جنبهای از ابعاد کنه ذات الاهی هستند؛ آنها مراتب کثیر وجود الاهی و تجلی حیات پنهان الاهیاند. به عبارت دیگر، منظور این نیست که آنها سمبلهای استعارهای صرف هستند. از نظر فیلسوف قرون وسطا، اشارهی کتاب مقدس به «دست خدا» صرفاً تشبیهی به دست انسان بود، که تنها به وجود او اشاره دارد، یعنی، «دستِ خدا» فقط یک استعارهی کلامی است. نظر عارف درست برعکس آن است، دست انسان مظهر حقیقتی عالیتر به نام دست خدا است. (22) دست انسان تنها به خاطر وجود دست خدا وجود دارد. اسحاق ابن لطیف، (23) عارف فرن سیزدهم، این مطالب را در کوتاهترین عبارت بیان میکند: «تمام اسماء و صفات به طور مجازی بر ما اطلاق میشوند، ولی برای او نه». به نظر او این نکته اصلیترین کلید فهم عرفانی تورات است. به عبارت دیگر، عارف معتقد به وجود مرتبهای از کنه حقیقت الاهی است که این اصطلاح از میان انواع اصطلاحات واقعاً مناسب آن است. هر مرتبهای از حقیقت یکی از سفیراها هستند. زُهر میان دو عالم، که هر دو مظهر [ذات] خدا هستند، به وضوح تمایز مینهد. (24) اول، عالم اِین - سوف که نخستین و پنهانترین عالم است، که هیچ کس جز ذات خدا به آن معرفت ندارد؛ دوم، عالمی که عین الربط به اولی است و شناخت خدا را امکانپذیر میسازد و کتاب مقدس دربارهی آن میگوید: «باز کنید دروازهها را تا شاید من وارد شوم»، و این همان عالَم صفات است. در واقع، مطابق تشبیه زُهر (25) این دو نظیر زغال و آتش یک چیز واحداند؛ به عبارت دیگر، زغال بدون آتش وجود دارد، ولی قدرت نهفته و بالقوهی خود را تنها در نور آتش متجلی میسازد. صفات عرفانی خدا همان عوالم نوری هستند که ذات نهفته و ناشناختهی اِین - سوف در آنها انعکاس یافته است.3
ماهیت این نمادگرایی عرفانی یکی از موانع اصلیِ فهم درست تفسیری عرفانی نظیر زُهر است. در عین حال، این نمادگرایی گسترده و اغلب عجیب کلید فهم عالَم دینی زهر است. حتی نویسندهی برجستهای مانند آر. تی هرفورد (46) که یهودیت را به خوبی میشناد از نوعی «نمادگرایی» که اغلب بسیار مبالغهآمیز و گاهی قبیح و مشمئزکننده است، گزارش میدهد. (47) واقعیت آن است که در اولین برخورد با عالم نمادگرایی قبالایی انسان به دشواری میتواند از نوعی حیرت و بهتزدگی بگریزد.پینوشتها
1. meditation
2. mundus intelligibilis
3. دربارهی تفسیر ابوالعافیه بر تورات ما هنوز سِفِر مِفتئَح هَحَخاموت (کتاب کلید حکمتها) را که تفسیری بر سفر پیدایش است (Ms. Parma 140, New York. JThs, 843) مفاتیح الاسماء که تفسیری بر سفر پیدایش، (Ms. New York, 843). کتاب سِفِر مِفتَئَح هَسِفیرُوت (کلید سفیرا) که تفسیری بر سفر اعداد (Ms. Oxford, 1805) است.
4. theosophy
5. به عقیدهی من کمترین تردیدی وجود ندارد که بندهای مشهور Book Dzyan که شاهکار مادام ه.پ. بلاوتسکی، (H. P. Blavatsky) تعلیم سری، بر پایهی آن استوار است، هم در عنوان و هم در محتوی: به نحوی به صفحات پرشکوه نوشته زهری به نام سیفرا دِصنیعوتا مدیون است. نخستین کسی که این نظریه را مطرح ساخت، بدون اینکه دلیلی بیشتر ارائه کند، حکیم الاهی یهودی ل. آ. بوسمن (L. A. Bosman) در کتابچهی اسرار قبالا (1916)، ص 31 بود. در واقع، به نظر من، «ریشهشناسی» این عنوان تاکنون توضیح داده نشده است. مادام بلاوتسکی (Madame Blavatsky) خیلی از Kabbala Denudata (1677-1684) استفاده کرده است، که شامل (جلد دوم، ص 347-385) ترجمهی لاتین سیفرا دِصِنیعوتا است. سبک تغزلی و خاص این فقرات نشان از توانایی ذهنی وی دارد. در حقیقت، خود بلاوتسکی در آغاز اثر خود به ارتباط بین دو کتاب مذکور اشاره میکند (ج 1، ص 1) که به کتاب دزیان (Book Dzyan) اشاره میکند. با توجه به تصحیحی که از متن آرامی کتاب ارائه داده است، آنچه در ذهن داشته را نشان میدهد. او میگوید: «در این هستی پهناور کتابی قدیمی موجود است... که یک نسخه از آن در دست است. قدیمیترین متن عبری از آموزههای سرّی، سیفرا دِصِنیعوتا، از آن استنساخ شده است». لذا کتاب دزیان چیز غیر از نسخهای از زُهر نیست. از حیث کتابشناسی، ارتباط نوشتههای اصلی جدید و نوشتههای وحدت وجودی یهودی بسیار چشمگیر است.
6. Jacob Boehme
7. William Blak
8. theosophist
9. sefirah
10. sphaira
11. بنگرید به سخنرانی دوم، قسمت 10.
12. مرکب ثانی، اصطلاحی که تودروس ابوالعافیه، موسی بورگس و دیگران به کار میبرند.
13. مرکب درونی، اصطلاحی است بسیار رایج.
14. به ویژه نوشتههایی که حول موضوع تأمل و سرچشمهی حکمت دور میزنند. مقایسه کنید با مقالهی من در
Korrespondenz Blatt der Akademie Dar Wissen Schaft des Judentums, 1928, p.18ff.
15. pleroma
16. ghnostics
17. mystery of godhead
18. عارفان قبالای قرن چهاردهم (برای مثال داوود ابن یهودا در کتاب حدود قدیمیترین تفسیر دربارهی ایندرا در زهر به کتاب ده نور تابان اشاره میکند که بالاتر از سفیرا هستند. نیز مقایسه کنید با باغ انگور نوشته کوردوورو، فصل 11 (باب روشناییها)
Meditation.
19. En-Sof
20. infinitc
21. بنگرید به سخنرانی اول، بخش چهارم. زهر اصطلاح عبری اِین - سوف را بدون ترجمهی آن به آرامی به کار میبرد. این اصطلاح را نخست اسحاق نابینا و شاگردان او به کار بردند.
22. مقایسه کنید با پارههای انسان، ص 299 در کتاب باهیر (Bahir)؛ مقدمهی گیکاتیلا بر شعره اوراه (Shaare Orah). عبارتی که در متن به کار رفته در کثیر الاعمال ابن لطیف و امانوئلهای ریکای (Emanuel Hai Pikki) هادی قلوب، بخش یک، فصل 3، 15 یافت میشود.
23. Isaac Ibn Latif
24. Zohar, III, 159a. Cf. Tarbiz, vol.III, p.38.
تفسیر این قطعه که در ترجمهی انگلیسی (ج 5، ص 236) یافت میشود، نادرست است.
25. Zohar, III, 70a.
خود این عبارت از سفر یصیرا (فصل 1، 6) گرفته شده است.
26. absolute one
27. D. H. Joel. Die Religions Philosophie Des Sohar (1849), خصوصاً صفحه 179 به بعد.
28. god"s unity
29. manifestation
30. emanation
31. مهمترین شمارش و تحلیل این نمادهای سفیروت در کتاب ابواب روشنایی اثر جیکاتیلا وجود دارد. همچنین کتاب اسماء از ربی موسایی ناشناخته (حدود 1335) که برخلاف همانطوری که از دیرباز رواج داشته، نوشتهی موسی دلئون نیست. مقایسه کنید با: (Kiljath Sefer, I, p.45-52) و فصل 23 از سِفِر هار یموُن (کتاب باغ انار)، (باب ترتیب الحروف و القاب) اثر موسی کوردوورو بسیار ارزشمند هستند.
32. corpus symbolicum
33. مقایسه کنید با مقالهی من "Bibel in der Kabbala", in EJIV, col. 688-692; صورت نمادینی که به «با این چیزها هارون داخل قدس بشود» در لاویان باب 16 و آیه 3 در بسیاری از قطعات داده میشود و چه بسیار بارز این نگرش است. این عبارت به معنای زیر تفسیر میشود: تنها هنگامی که شخینا (معروف به...) چنین باشد، او وارد مکان مقدس خواهد شد.
34. Cf. Bachers, articl, REJ, vol.22, p.37ff(1891).
تنها فقرهی دوم، II (p.99a/b) از زهر اصلی؛ فقرهی اول، (I, p.26b) فقرهی III, p.110 از رسالهی تیقونیم و رعیا مهمنا میباشد. موسی دلتون در 1290 میلادی بیان میدارد که Sefer Pardes را تألیف کرده است «و نام آن را پردس (در زبان عبری پردس یعنی باغ) گذاشت [که حروف آن شکل اختصاصی] چهار روش سرّی است:... لفظی، پشاط، رمز، تفسیر (دراشا) و اسرار (سود)». (Ms. Munich, 22f. 128b).
35. Raza
36. Cf. Bacher, loc. cit. p.41-46, 219-229.
37. Cf. Zohar, II, 99a/b and III, 152a.
38. III, 152a.
39. نویسنده، عالم تلمودی را حمار قاری مینامد و اضافه میکند که حمار شکل اختصاری حکیم دانا (III, 275b) است. نمونههای دیگر در
(Gratz, Geschichte der Juden, vol. VII, p.505-506) یافت میشوند.
40. Peliah
41. Kanah
42. ببینید پلیئا، ed. koretz, 1784, better przemyal, 1883 قانا porizk, 1786. Cf. Graetz, vol.VIII, note 8.
S. A. Horodezky in Hatekufah, vol.X (1920), p.283-329; Verus (A. Marcus), Der Chassidismus (1901), p.244-261.
دیدگاه مارکوس دربارهی معتبر بودن کتاب که مورد قبول محققان بعدی قرار گرفته جملگی غلط است.
e. g by M. Kamelhar در کتاب ربی اویگدور کرا in Sinai, vol III, p.122-148.
43. مثالهای بسیاری در منابع نقل شده در یادداشت [20 انگلیسی] داده میشوند.
44. Cf. Graotz, loc, cit and already Cordouero, p.79-80. شیعور قوما.
45. Sabbatai Zevi
46. R. T. Herford
47. Hibbert Journal, vol.28, p.762 (1930).
48. Gerona
49. Shaare Orah
50. Joseph Gikatila
51. حدود ده چاپ از این کتاب و ترجمهای لاتین بخشهای بزرگ آن توسط Paulus Riccius, Portae Lueis Augsburg, 1516 وجود دارد.
52. The Secret Doctrine in Israel
53. A. E. Waite
54. Jean de Pauly
55. کتاب تعلیم سری در اسرائیل وایت که نخست در سال 1913 انتشار یافت، در قبالای مقدس (1929) گنجانده شده، که شامل اثر قدیمیتر او به نام تعالیم و منابع قبالا (1902) نیز هست. فصلهای برگفته از این کتاب متأسفانه ارزش بسیار اندکی دارند.
56. Kether Elyon
57. Hokhmah
58. Binah
59. Hesed
60. Din
61. Geuurah
62. Rahamim
63. Netsah
64. Hod
65. Yesod
66. Malkhuth
67. Keneseth Israel
68. Alma de Yihuda
69. تاجهای اعلی پادشاه مقدس، (III, 30b) یا صرفاً تاجهای پادشاه.
70. Zohar, III, IIb, 70a.
71. صورتهای پادشاهان (II, 86a) یا صورتهای درونی.
72. اصطلاحات درجات و انوار اصطلاحاتی هستند که اغلب بیش از بقیه به کار میروند. در (III, 7a) صحبت از «پوششهای فاخری است که پادشاهان میپوشند».
73. Cf. Das Buch Bahir, German trans. by G. Scholes, 85.
74. Adam Kadmon
75. خود اصطلاح آدام قدمون در بخشهای اصلی زهر به کار نمیرود بلکه تنها در تیقونیم به کار میرود. زهر از آدام اعلی صحبت میکند. اما در (III, 193b) ما اصطلاح آرامی نخسین آدم را میپاییم. در ایدرارابا (III, 139b) ما میخوانیم: «تمام اینها تاجهای مقدش پادشاه هستند که برای شکوه آدم آراسته شدهاند تا چیزی که همه چیز را در بر دارد دریافت کند».
76. این تعبیری است که کوردوورو در باغ انار به کار میبرد.
77. این فصل مقدمهای در باب ذات در شاهکار کوردوورو به بحث دربارهی این مسئله اختصاص دارد.
78. absolute whole
79. Cf. Zohar, I, 245a, پایین صفحه.
80. Cf. Zohar, III, 10-11.
81. Zohar, I, 166.
82. Zohar, I, 74a همین نمادگرایی در (I, 15a/b) به کار میرود. موسی دلتون در بسیاری از عبارات عبری خود معنای آن را توضیح میدهد.
83. در باب او و تو مقایسه کنید با: (Zohar, II, 90a, III, 290a) درباره من (I, 65b, 2041b).
84. individuation
85. imnanace
86. سفیره دهم: «بالاترین باب سِرّ موسای امین»، است. (Zohar, I, 11b).
87. impersanel
88. pantheism
1
در سالهای بلافاصله پس از سال 1275 میلادی، زمانی که ابراهیم ابوالعافیه در ایتالیا، در حال تبیین تعالیم قبالای مبتنی بر مکاشفهی خود بود، در جایی در مرکز کاستیل کتابی نوشته شد، که مقدر بود به لطف موفقیت و شهرتی که کسب کرد و تأثیری که به تدریج به جا گذاشت، تمام اسناد و منابع دیگر قبالایی را تحتالشعاع قرار دهد؛ این کتاب سِفِر هَ-زُهر (1) یا «کتاب روشنی» بود. میتوان جایگاه آن را در تاریخ جنبش عرفانی قبالا بر اساس این واقعیت ارزیابی کرد که تنها متنی بود که در میان کل نوشتههای حاخامی پساتلمودی، به صورت متنی رسمی و مورد قبول درآمد، که برای چندین قرن عملاً همرتبه با کتاب مقدس و تلمود به حساب میآمد. هرچند این جایگاه بینظیر به تدریج به دست آمد. بیشتر از دو قرن طول کشید تا زُهر از گمنامی نسبی اولیهاش به مشهورترین متن در نوشتههای قبالایی برسد. علاوه بر این، تردیدی نیست که نویسندهی آن، هر آنکه بوده است، چنین نفوذ و تأثیر شگرفی در ذهن نداشت. همه قراین حاکی از آن است که هنگام نوشتن زُهر هدف اولیهی نویسنده صرفاً نگارش تفسیری قابل فهم بر مبنای تفکراتش بوده است. ذهن او کاملاً در عالم تفکر قبالایی غرق بود، اما شیوهی پرداختن او به این اثر نشان از شخصیت خود او دارد، گرچه سعی میکرد که این شخصیت را پنهان سازد. ما هر داوری که در مورد ارزشهای این کتاب کنیم باز او به عنوان نویسنده میتواند ادعا کند که به هدفش دست یافته است. چرا که میتوان گفت که یقیناً این اثر، اولاً در میان عارفان قبالا، و بعداً، به ویژه پس از خروج از اسپانیا، در میان کل قوم یهود یک موفقیت بوده است. این کتاب برای قرنهای متمادی، در توصیفِ ژرفترین و نهانیترین زوایای عمیقاً پنهان روح یهودیت، جایگاه برجستهای داشت. این داستان در مورد حاخام پینْحاس کورتزی، (2) قدیس حسیدی مشهور (وفات حدود 1791)، نقل میشود که عادت داشت همواره خدا را شکر گوید که در زمانی که هنوز زُهر برای جهانیان شناخته نشده بود، متولد نشده است، (3) (چون که زُهر به من کمک کرده است تا یهودی باقی بمانم.) (4) این اظهارنظر از سوی چنین فردی ما را به فکر فرو میبرد، زیرا شاید زُهر نمونهی عالی از تجلیات اسطورهای در قلب یهودیت باشد که در سخنرانی اول متذکر آن شدهام. با وجود این واقعیت که شمار عظیمی از عرفای یهود احساس کردهاند این اثر بیانگر ژرفترین احساسات و خواستههای آنها است، این پرسش مطرح میشود که تأثیر و نفوذ آن ناشی از چه چیزی است و چرا این موفقیت برای دیگر اسناد و منابع ادبیات عرفانی حاصل نشده است.2
در نگاه اول، وجود تعداد زیادی از نوشتهها با ویژگی ظاهراً بسیار متفاوت، که با تسامُح تحت عنوان زُهر گردآوری شدهاند، جای هیچ بحثی را علیه این نظریه علیالظاهر باقی نمیگذارد که آنها در واقع متعلق به نویسندگان مختلف و دورههای متفاوتاند. بنابراین اولین وظیفهی ما باید بررسی دقیق این اجزای اصلی که پنج جلد کامل ادبیات زُهری را تشکیل میدهند، باشد. (19) این اجزا را میتوان تحت عناوین ذیل خلاصه کرد:3
زبان آرامی تمام این هجده بخش یکسان است، و هر جای این آثار ویژگیهای خاص یکسانی را به نمایش میگذارد. این مسئله از آنجایی بیشتر حائز اهمیت است که این زبانی که شیمعون بریوحای و دوستانش احتمالاً در نیمهی اول قرن دوم پس از میلاد در فلسطین با آن سخن میگفتهاند به هیچوجه زبانی زنده نیست. زبان آرامی زُهر کاملاً تصنعی و زبانی ادبی نویسندهای است که شناختی از زبان آرامی بیش از زبان برخی آثار و منابع ادبی یهودی نداشته است، و شیوهی نگارش خود را مطابق با معیارهای شخصی خاص خلق نموده است. این احتمال که برخی محققان بیان کردهاند که تحقیقات فقهاللغوی لایههای قدیمیتر زُهر را آشکار میسازد، از طریق تحقیقات واقعی به اثبات نرسیده است. در سرتاسر این نوشتهها، روح زبان عبری قرون وسطا، به ویژه زبان عبری قرن سیزدهم، در پس صورت ظاهر زبان آرامی هویداست. نکتهی حائز اهمیت بعدی این است که تمام ویژگیهای این زبان [تصنعی] که زُهر با آن نوشته شده، و آن را از گویشهای گفتاری زبان آرامی [واقعی] جدا میکند، به طور یکسان در تمام بخشهای مختلف زُهر میتوان یافت. واقعیت این است که این شیوهی نگارش دارای تنوع بسیار زیادی است؛ این تنوع در همه جا از زیبایی آرام تا معقدنویسی ملالآور، از لفاظی اغراقآمیز تا سادگی بسیار پیش پا افتاده و از اِطناب بیش از حد تا ایجاز معماگونه و مبهم به چشم میخورد که جملگی بسته به وضع و روحیهی مؤلف است. اما تمام این تنوع سبکی تنها روی یک مضمون واحد نشانه رفتهاند و هرگز هویّت بنیادین تفکری را که در پس آنها نهفته است، پنهان نمیسازند. باید افزود که واژگان مؤلف بسیار محدود است، به گونهای که انسان از توانایی او در بیان مطالب به کمک واژگانی تا این حد محدود و اندک همواره احساس شگفتی دارد.پینوشتها
1. Sefer Ha-Zohar
2. Rabbi Phineas of Koretz
3. Den der Zohar Hot Mich Derhalten bei Yissishkeit.
4. مقایسه کنید با نسخهی دستنویس که ام. جی. گوتمان تحت عنوان «احکام سرور ما پینحاس کورتزی» در (Biigoraj, 1931), 117,p.26 منتشر کرده است. این گفته به بعل - شم، بنیانگذار حسیدیسم، نسبت داده میشود: «وقتی که کتاب زهر را باز میکنم، کل عالم را مشاهده میکنم». مقایسه کنید با مداحیهای بعل شم طوو، (f.6b).
5. Book Bahir
6. Rabbi Amora
7. Rabbi Rehumai
8. Rabbi Simeon ben Yohai
9. Moaresheth Ha-Elohuth
10. مَعَرِخِت هالِاهوت (سلسلهی الاهیات) در سال 1558 در مانتوا منتشر شد. گاهی این کتاب به حاخام پرز اهل بارسلونا نسبت داده میشود. مقایسه کنید با ملاحظات من در قِریَت سِفِر (شهر کتاب)، vol.XXI, p.284-287 (1945). به هر صورت مسلم است که این اثر را یکی از شاگردان سلیمان بن آدرت نوشته است. دیوید نیومارک در vol.I, p.192-204, 303-322 (1921) و تاریخچهی فلسفه در اسرائیل کوشیده است به تحلیل این اثر بپردازد، اما توفیق چندانی نداشته است. نیومارک این فرض نادرست را مطرح میکند که معرفت قدیمیتر از زُهر است. او تا آنجا پیش میرود که در صفحه 206 میگوید بدون معرخت، زهر هرگز نوشته نمیشد.
11. David Newmark
12. برخی کتب و مقالات موجود در کتابشناسی این سخنرانی معرف مراحل قبلی این بحث هستند که اغلب بدون مقدمات زبانشناختی ضروری دنبال میشد.
13. Moses de Leon
14. Cf. Geschichte der Juden, vol.VII, third edition (1894), p.424-442.
15. Simeon ben Yohai
16. Cf. e.g. A. Kaminka, مکاشفات سرّی ربی شیمعون بریوحای در سفر کلوزنز, p.171-180 (1937).
از همان نویسنده به کتاب دربارهی قدمت کتاب زوهَر در Sinai, vol.VII (1940), p.116-119.
این رسالهها نمونهای از ادبیات علمی است که در پی آن نبودم که ذکری از آنها بشود.
17. مقایسه کنید با سخنرانی افتتاحیهی من در دانشگاه عبری، علوم یهودیت، vol.I, p.16-29 (1926).
18. در اینجا اجازه میخواهم اشاره کنم که من فرهنگ خاصی دربارهی زبان زُهر تهیه کردهام که امیدوارم روزی منتشر شود. کار بر روی این فرهنگ بیش از هر چیز مرا نسبت به درستی دیدگاههایی که در این سخنرانی طرح ساختهام متقاعد کرده است.
19. چاپهای معمول کتاب زوهَر شامل سه جلد است. شمارهگذاری آن مانند شمارهگذاری Mantua, 1558-1560 editio Princeps است. (تنها سه نسخهی چاپ شده شامل همهی این موارد در تک جلدی است که نشر (Cremona, 1560 etc) است). من هم از چند جلدی و هم تک جلدی نقل قول کردهام. بر این اساس این جلد شامل تیقونه زهر نیز است (نخستین بار در Mantua, 1558 منتشر شد)، همچنین شامل زوهر حاداش نیز است. این به معنای این نیست که یک «زُهر جدید» به تقلید از نسخههای قدیمی است چنان که برخی تلقی کردهاند. بلکه شامل بخشهایی از زهر و تیقونه که در نسخههای خطی دیگر از بین رفته ولی به وسیله ویراستاری نسخه Mantua آورده شده است. این موارد اساساً به وسیلهی ابراهیم هلوی بروخیم از یک نسخهی خطی گردآوری شد که در شهر صفد پیدا شد و شامل برخی از متون بسیار مهم است که من از نسخهی چاپ Warsaw, 1885 نقل قول کردم. همهی چاپهای دیگر از این بخش در اثر من به نام کتابشناسی قبالایی، p.166-182, 1927 آورده شده است.
20. Sifra di-Tseniutha
21. این صرفاً ترجمهی لفظی اصطلاح عبری طومار اسرار در باب حجاب است که در جلد دوم زُوهَر (239a) به همان معنای مستعمل در این عنوان به کار رفته است.
22. Zohar, II, 176b-179a.
Paul Vulliaud"s Traduction Integrale du Siphra di-Tzeniutha (Paris, 1930), Cf. MGWJ, vol.75 (1931), p347-362, 444-448. ارزش علمی قائل شد.
23. Idra Rabba
24. Zohar, III, 127b-145a.
25. در بررسیام درباره کتاب ولیو من (Vulliaud) به طور کاملتر درباره پیوندهای بین این دو متن بحث کردهام (بنگر یادداشت 10 انگلیسی).
در ایدرا ربا این گفته نقل شده یا درستتر بگوییم به آن اشاره شده است، اما عارفان قبالای بعدی نمیدانستند در کجا آن را پیدا کنند. در نقل قولهایی در یک اثر قدیمی قبالایی به نام لیونَت هَسپَیر (سنگفرش یاقوت قرمز) (سال تألیف 1328) روشن است که واقعاً کدام بخش مورد نظر است. در چاپهای ما این به سادگی بخشی از مَسِخِت تِروما است.
26. Idra Zutta
27. Zohar, III, 287b-296b.
28. Idra di Be-Mashkana
29. Ibid, II, 127a-146b.
30. Hekhaloth
31. Ibid, I, 38a-45b and II, 244b-268b.
(در دو بخش: بخش یک دربارهی هِخال (محراب)های مقدس 244-262b و بخش دو دربارهی هِخال (محراب)های نامقدس 268b-268b).
32. Raza de-Razin
33. Ibid, II, 70a-78a:
دنبالهی II, 75a در Zohar Hadash, 35b-37c (1885) یافت میشود.
34. physionomy
35. chiromancy
36. یک متن در مجموعهی زُهر گنجانده شده و بخش دیگر عنوان خاصی دارد که آشکارا تقلیدی از Secretum Secretorom اثر مجعول ارسطویی است که در قرون وسطا کاملاً معروف بود، و شامل فصلی دربارهی قیافهشناسی است. ترجمهی عبری سرّ الاسرار این رساله در Gaster, Studies and Texts, vol.III: Cf. p.268-271 منتشر شده است؛ همچنین بنگرید: دروازههای شناخت شکل، ص 268-271.
37. Sava
38. Zohar, II, 94b (bottom)-114a.
39. Yenuka
40. Ibid, III, 186a-192a.
41. Cf. Ibid, I. 238bff;II, 166a; Zohar Hadash, 9a.
42. Rav Methivtha
43. Ibid, III, 161b-174a.
44. Sithre Torah
45. Ibid, I, 74a-75b, 76b-80b, 88a-90b, 97a-102a, 108a-111a, 146b-149b.
(مطابق چند نسخهی خطی قطعهی (I 15a-22b) شامل سیتراتورا دربارهی فصل بِرِشیت (پیدایش) میباشد).
46. Mathnithin
47. Ibid, I, 62, 74, 97, 100b, 107b, 121, 147, 151, 154, 161b, 165, 232, 233b, 251; II, 4a, 12b, 68b, 74, 270b; III, 49, 73b, 270b; Zohar Hadash, Id, 3a, 105a, 122b.
48. Tosefta
49. song of Soloman
50. Zohar Hadash, f.61d-75a.
51. Kav Hamiddah
52. Ibid, f.56d-58d.
53. Sithre O Thioth
54. Ibid, f. 1-9.
55. Ibid, f.32c-41a.
56. Midresh Ha-Neelam
57. قسمتهای بِرِشیت (پیدایش)، نُوئَح و لِخ لِخا (سومین باب پیدایش) از میدراش هنعلم که در Zohar Hadash, f.2-26؛ از وَیِرا (چهارمین باب) تا تُولدُوت (ششمین باب) I, 97a-140a و To the Tikkume Zohar belongs also the Passage I, 22a-29b یِصِه (هفتمین باب) در Zohar Hadash, f.27-28; Zohar, II, 4a-5a, 14a-22a
چاپ شده است که شامل میدراش هنعلم بر فصل شِموُت (باب اول، دومین کتاب توراه) است.
58. Zohar Hadash, f.75a-90b.
(p.90-93، و نیز میدراش هَنِعلَم دربارهی اِخا (مراثی ارمیا)).
59. رسالهی رعیا مهمنا در سراسر جلدهای دو و سه این چاپ به طور پراکنده وجود دارد، هر چند در نسخههای خطی معمولاً درنسخههای جدا در کنار هم یافت میشوند.
The Bulk of The R. M. is Printed, II, 114a-121a; III, 97-104, 108b-112a, 121b-126a, 215a-259b, 270b-283a.
60. Raya Mehemna
61. Raya Mehemna
62. Tikkune Zohar
63. Bereshith
64. بین چاپ اصلی تیقون زُهر (مانتوا، 1558)، که در واقع نمیتوان چندان بر آن تکیه کرد و چاپهای بعدی از لحاظ ترتیب، تفاوتهای درخور ملاحظهای وجود دارد.
65. Zhar Hadash, f.31a-37c and 93c-122b.
66. در صفحه عنوان چاپ کرمونا (Cremona)، یک قطعه معروف به «تاخازِه» (بیا و ببین) به عنوان بخشی که در آن چاپ گنجانده شده ذکر میشود. اینکه این قول به کدام بخش اشاره میکند، روشن نیست، که در آن هر بندی با عبارت کلیشهای همان آغاز میشود. این قطعه در چاپ رایج در انتهای جلد اول ed. Vilna, f.256a-262a چاپ شده است. بخشهای جعلی دیگر عبارتند از: If.211b-216a و یک نسخه جعلی Midrash Ha-Neelam (in Ms. Vatican. Casc dei Neofiti,23)، به اصطلاح
Zohar on Ruth, Cf. Bibliographia Kabbalistica, p.183;
و یک فصلی معروف به «مَئَمرِه زِعیرا» (گفتارهای کوتاه) که عزولای (Azula) آن را ذکر کرده است و در Ms. Paris Bible. Nat. 782, و نیز در Vital"s copies from older Kabbalistic Mss.
67. Harry Sperling
68. Maurice Simon
69. لندن 1931-1934. این ترجمه همواره صحیح نیست اما تصور روشنی از ماهیت زُهر را منتقل میکند. مایهی تأسف آن است که مطالب زیادی حذف شده است. البته تحریفهای عامدانهی بیشمار مترجم فرانسوی، ژان دپولی، در این ترجمهی استادانه و قابل اعتماد یافت نمیشود. [این ترجمهی انگلیسی پنج جلدی در کتابخانهی دانشگاه ادیان و مذاهب قم وجود دارد م.].
70. تنها کوششی که برای جدا ساختن بخشهای «اصیل» از «افزودههای بعدی» انجام گرفته توسط
IgnazStern, Versuch Einer Umstazndlichen Analyse Des Sohar in Ben Chanunja, vol.I-V (1835-1862)
انجام شد است. این ادله فقط امور را در سطح نظریات شخصی نویسنده پایین میآورد، همانطور که در خصوص کتاب محجوب بودن در (MGWJ, vol.75,p.360) نشان دادم، بدون توجه به این مطلب، این رسالهی بسیار جالب و سادهای است که مطالب زیادی میتوان از آن آموخت.
71. Targum Onkelos
72. Targum Jerushalmi
73. ترجیح او در کاربرد جملاتی با عبارت «کَدین» (طبق قانون) بازتاب کاربرد عبری «آز» (آنگاه) در قرون وسطا است.
74. به عنوان مثال، تبرئه، تعالی، احتراز در زبان عبری به جای همان کلمات در زبان آرامی و برعکس. کلماتی مثل نظارت، خدمت، قربت و غیره به جای همان کلمات در زبان آرامی و معمولتر از همه، کلمهی بیمعنی آموختم برای «من آموختهام» است.
75. به عنوان مثال، محصور کردن، تخمین زدن، تصویر کردن و غیر آن یا به درد آوردن است، که آشکارا عبری قرون وسطا است.
76. ملحق شدن، روزی دادن، روشن ساختن در معنای «نحوهی برخورد با چیزی» کاربرد قرن سیزدهمی کلمهی عبری برانگیختن است.
77. او اغلب حرف «ب» را در معنای «با» به کار میبرد، مثلاً، «پادشاه در کنار بانوی ملکه ایستاد» در نامحتملترین عبارات به کار میرود.
78. به عنوان مثال، ظرف ناتمام، کشیده شده (هیولی)، نگاه کردن به، امتناع کردن.
79. Tibbonide family
80. نویسنده این کاربرد عربی واژه طعن را از کتاب ریشهها اثر داود قیمهی زیر مدخل ط ع ن اخذ میکند. و در کلمهی مانند بند آورده است.
81. به خصوص در عباراتی نظیر مراقبان گفتار، مراقبان طهارت، مراقبان شریعت که همواره به معنای فرشتگان خشمگین و حت شیاطین است (= حافظان میصوا).
82. شیرین کردن حکم دینی همان واژهی آرامی Endulzar است، عبارت عبری بعدی شیرین کردن حکم دینی برگرفته از زبان قبالایی زُهر است. پیشتر شیمعون دوران (Simeon Duran) در کتاب (ت ش ب ص) (part III, 57) کوشید که این زبان کاملاً غیر میدراشی را توضیح دهد.
83. مهمل و بیمعنی، نیز، عبارت ثابت سه فرسخ ملازم بودند، «آنان سه فرسخ همراهیاش کردند» است. نویسنده در اینجا «لِویا» (بدرقه کردن) و «هَلوا» (قرض دادن) را خلط کرده است.
برترین ها: تصمیم گرفتهایم از این به بعد با داستای های شیرین ایرانی یا خارجی از آثار نویسندگان بزرگ و مطرح در خدمتتان باشیم. در این مطلب شما را به خواندن داستان شیریم «کباب غاز» به قلم محمدعلی جمالزاده دعوت میکنیم.
"شب عید نوروز بود و موقع ترفیع رتبه. در اداره با همقطارها قرار و مدار گذاشته بودیم که هرکس اول ترفیع رتبه یافت، به عنوان ولیمه یک مهمانی دستهجمعی کرده، کباب غاز صحیحی بدهد دوستان نوش جان نموده به عمر و عزتش دعا کنند.
زد و ترفیع رتبه به اسم من درآمد. فورا مسالهى مهمانی و قرار با رفقا را با عیالم که بهتازگی با هم عروسی کرده بودیم در میان گذاشتم. گفت تو شیرینی عروسی هم به دوستانت ندادهای و باید در این موقع درست جلوشان درآیی. ولی چیزی که هست چون ظرف و کارد و چنگال برای دوازده نفر بیشتر نداریم یا باید باز یک دست دیگر خرید و یا باید عدهى مهمان بیشتر از یازده نفر نباشد که با خودت بشود دوازده نفر.
گفتم خودت بهتر میدانی که در این شب عیدی مالیه از چه قرار اسـت و بودجه ابدن اجازهی خریدن خرت و پرت تازه نمیدهد و دوستان هم از بیست و سه چهار نفر کمتر نمیشوند.
گفت یک بر نرهخر گردنکلفت را که نمیشود وعده گرفت. تنها همان رتبههای بالا را وعده بگیر و مابقی را نقدن خط بکش و بگذار سماق بمکند.
گفتم ایبابا، خدا را خوش نمیآید. این بدبختها سال آزگار یکبار برایشان چنین پایی میافتد و شکمها را مدتی اسـت صابون زدهاند که کبابغاز بخورند و ساعتشماری میکنند. اگر از زیرش در بروم چشمم را در خواهند آورد و حالا که خودمانیم، حق هم دارند. چطور اسـت از منزل یکی از دوستان و آشنایان یکدست دیگر ظرف و لوازم عاریه بگیریم؟
با اوقات تلخ گت این خیال را از سرت بیرون کن که محال اسـت در میهمانی اول بعد از عروسی بگذارم از کسی چیز عاریه وارد این خانه بشود؛ مگر نمیدانی که شکوم ندارد و بچهی اول میمیرد؟
گفتم پس چارهای نیست جز اینکه دو روز مهمانی بدهیم. یک روز یکدسته بیایند و بخورند و فردای آن روز دستهی دیگر. عیالم با این ترتیب موافقت کرد و بنا شد روز دوم عید نوروز دستهی اول و روز سوم دستهی دوم بیایند.
اینک روز دوم عید اسـت و تدارک پذیرایی از هرجهت دیده شده اسـت. علاوه بر غاز معهود، آش جو اعلا و کباب برهی ممتاز و دو رنگ پلو و چندجور خورش با تمام مخلفات رو به راه شده اسـت. در تختخواب گرم و نرم و تازهای که از جملهی اسباب جهاز خانم اسـت لم داده و به تفریح تمام مشغول خواندن حکایتهای بینظیر صادق هدایت بودم. درست کیفور شده بودم که عیالم وارد شد و گفت جوان دیلاقی مصطفىنام آمده میگوید پسرعموی تنی تو اسـت و برای عید مبارکی شرفیاب شده اسـت.
مصطفی پسرعموی دختردایی خالهی مادرم میشد. جوانی به سن بیست و پنج یا بیست و شش. لات و لوت و آسمان جل و بیدست و پا و پخمه و گاگول و تا بخواهی بدریخت و بدقواره. هروقت میخواست حرفی بزند، رنگ میگذاشت و رنگ برمیداشت و مثل اینکه دسته هاون برنجی در گلویش گیر کرده باشد دهنش باز میماند و به خرخر میافتاد. الحمدالله سالی یک مرتبه بیشتر از زیارت جمالش مسرور و مشعوف نمیشدم.
به زنم گفتم تو را به خدا بگو فلانی هنوز از خواب بیدار نشده و شر این غول بیشاخ و دم را از سر ما بکن و بگذار برود لای دست بابای علیهالرحمهاش.
گفت به من دخلی ندارد! مال بد بیخ ریش صاحبش. ماشاءالله هفت قرآن به میان پسرعموی دستهدیزی خودت اسـت. هرگلی هست به سر خودت بزن. من اساسن شرط کردهام با قوم و خویشهای ددری تو هیچ سر و کاری نداشته باشم؛ آنهم با چنین لندهور الدنگی.
دیدم چارهای نیست و خدا را هم خوش نمیآید این بیچاره که لابد از راه دور و دراز با شکم گرسنه و پای برهنه به امید چند ریال عیدی آمده ناامید کنم. پیش خودم گفتم چنین روز مبارکی صلهى ارحام نکنی کی خواهی کرد؟ لذا صدایش کردم، سرش را خم کرده وارد شد. دیدم ماشاءالله چشم بد دور آقا واترقیدهاند. قدش درازتر و پک و پوزش کریهتر شده اسـت. گردنش مثل گردن همان غاز مادرمردهای که در همان ساعت در دیگ مشغول کباب شدن بود سر از یقهی چرکین بیرون دوانده بود و اگرچه به حساب خودش ریش تراشیده بود، اما پشمهای زرد و سرخ و خرمایی به بلندی یک انگشت از لابلای یقهی پیراهن، سر به در آورده و مثل کزمهایی که به مارچوبهی گندیده افتاده باشند در پیرامون گردن و گلو در جنبش و اهتزاز بودند. از توصیف لباسش بهتر اسـت بگذرم، ولی همینقدر میدانم که سر زانوهای شلوارش_ که از بس شسته شده بودند بهقدر یک وجب خورد رفته بود_ چنان باد کرده بود که راستیراستی تصور کردم دو رأس هندوانه از جایی کش رفته و در آنجا مخفی کرده اسـت.
مشغول تماشا و ورانداز این مخلوق کمیاب و شیء عجیب بودم که عیالم هراسان وارد شده گفت خاک به سرم مرد حسابی، اگر ما امروز این غاز را برای مهمانهای امروز بیاوریم، برای مهمانهای فردا از کجا غاز خواهی آورد؟ تو که یک غاز بیشتر نیاوردهای و به همهی دوستانت هم وعدهی کباب غاز دادهای!
دیدم حرف حسابی اسـت و بدغفلتی شده. گفتم آیا نمیشود نصف غاز را امروز و نصف دیگرش را فردا سر میز آورد؟
گفت مگر میخواهی آبروی خودت را بریزی؟ هرگز دیده نشده که نصف غاز سر سفره بیاورند. تمام حسن کباب غاز به این اسـت که دستنخورده و سر به مهر روی میز بیاید.
حقا که حرف منطقی بود و هیچ برو برگرد نداشت. در دم ملتفت وخامت امر گردیده و پس از مدتی اندیشه و استشاره، چارهی منحصر به فرد را در این دیدم که هرطور شده تا زود اسـت یک غاز دیگر دست و پا کنیم. به خود گفتم این مصطفی گرچه زیاد کودن و بینهایت چلمن اسـت، ولی پیدا کردن یک غاز در شهر بزرگی مثل تهران، کشف آمریکا و شکستن گردن رستم که نیست؛ لابد اینقدرها از دستش ساخته اسـت. به او خطاب کرده گفتم: مصطفی جان لابد ملتفت شدهای مطلب از چه قرار اسـت. سر نازنینت را بنازم. میخواهم نشان بدهی که چند مرده حلاجی و از زیر سنگ هم شده امروز یک عدد غاز خوب و تازه به هر قیمتی شده برای ما پیدا کنی."
ادامه دارد ...
برترین ها: تصمیم گرفتهایم از این به بعد با داستای های شیرین ایرانی یا خارجی از آثار نویسندگان بزرگ و مطرح در خدمتتان باشیم. در این مطلب شما را به خواندن داستان شیریم «پردیس» به قلم فرخنده آقایی دعوت میکنیم.
"کنار دریا بودیم. در هوای سرد آخر پاییز، در آفتاب بی رمق سر ظهر شنا می کردیم. با حرکات شتابان، بدن خود را گرم می کردیم تا هر چه کم تر سرمای آب را احساس کنیم و بعد، نفس نفس زنان به ساحل بر می گشتیم و با پوستی که از سرما مورمور می شد، در حوله های بزرگ پنهان می شدیم و باز مینشستیم به حرف زدن.
زن ها بچه هایشان را به مدرسه میرساندند و غذایشان را با خود به ساحل میآوردند و همان جا میخوردند. من زبانشان را بلد نبودم و آن ها سعی می کردند با همان چند کلمه محدودی که میدانستم، با من حرف بزنند. با هم روزنامه ها را میخواندیم و مجله ها را ورق میزدیم و از جنگ ها و صلح ها و از گفت و گو های سران و دیدارها و بازدیدها و قتل عام ها و تسخیر ها و بمب باران ها و ترورها و کودتا ها صحبت میکردیم. ما اهل هیچ کدام نبودیم. اهل حرف بودیم. کار هر روزمان بود. کنار ساحل مینشستیم و سرهایمان را در حوله هایمان فرو میکردیم و ساعت ها با هم حرف میزدیم. تا آن که آسمان رو به تیرگی میرفت و نم نم باران شروع میشد. بعد زن ها ناگهان به ساعت هایشان نگاه میکردند و بلند میشدند و حوله هایشان را در ساک ها میگذاشتند و لباس هایشان را میپوشیدند و سوار موتورهای قراضه شان میشدند تا به مدرسه بروند. کلاه های بزرگ مضحکشان را به سر میگذاشتند و همان طور که از ساحل دور می شدند برایم دست تکان میدادند.
آن روز که به ساحل آمدم، نه حوله داشتم و نه شنا بلد بودم. آفتاب درخشانی بود. ظهر بود و آدم ها در ساحل مدیترانه در چند ردیف کنار هم دراز کشیده بودند و حمام آفتاب می گرفتند.
سگ قهوه ای پشمالو و خیلی بزرگی، کنار دریا با بچه ها بازی می کرد. انگار ولگرد بود. وقتی بچه ها می رفتند شنا کنند، با توپ پلاستیکی قرمز کم بادی بازی
می کرد. توپ را به میان موج ها می انداخت و بعد می دوید و آن را می آورد و توی شن ها چال می کرد. بعد آن را با سر و صدا از لای شن ها بیرون میآورد ومثل توله ای به دندان می گرفت و واق واق کنان به میان موج ها می انداخت. چند دختر و پسر نوجوان هم توپ هایشان را با سر و صدا به میان موج ها پرتاب
می کردند و بعد شنا کنان می رفتند و آنها را می آوردند.
روزهای اول که در ساحل قدم می زدم، از زنان برهنه می پرسیدم جواب خدای خود را چه خواهند داد. آنها که زبان مرا
نمی فهمیدند، انگار شعر یا آوازی برایشان خوانده باشم، می خندیدند و برایم دست تکان می دادند.
حالا دیگر هوا سرد شده اسـت و با حوله نویی که به خود پیچیده ام ، همه می دانند که تازه واردم و تمام تابستان آن جا نبوده ام. وقتی شنا کردن یاد گرفتم، حوله ام را از حراجی خریدم. صورتی اسـت با حاشیه قلاب دوزی.
در هوای سرد پاییز، حوله پوشیده کنار زن ها می نشینم و با هم روزنامه می خوانیم و حرف می زنیم بیآن که زبانشان را بدانم و آن ها تک تک کلمه ها را برای هم دیگر تفسیر می کنند. برج های دوقلوی نیویورک را ناشیانه روی ساحل رسم می کنند و در روزنامه، عکس مردان عرب را نشانم می دهند که آرزو دارند بعد از عملیات انتحاری به پردیس بروند. با تعجب
می پرسند: " پردیس ؟" و من جواب میدهم: "بله، بله، پردیس." می خواهند بدانند پردیس چگونه جایی اسـت.
برایشان می گویم و بعد باز بحث های بی پایان شروع می شود. حالا دیگر همه می دانند من از سرزمینی آمده ام که هیچ کدام آن را نمی شناسند. طولی نمی کشد که آدم هایی ناآشنا از فاصله های دور می آیند تا با زبانی که بلد نیستم، برایشان از پردیس بگویم. می خواهند بدانند آیا آن مردان عرب به پردیس خواهند رفت. و آن دیگران چه، آن ها که در برج ها بوده اند؟ دیگر فهمیده ام که نباید با بله یا نه جواب بدهم. باید کمی تامل کنم و با تردید پاسخ بدهم. باید نشان بدهم که با خودم در جدالم و به آن ها فرصت بدهم صحبت کنند. می خواهند نظر خود را بگویند و بعد نظر مرا بدانند و باز آنچه را که خود می دانند، تکرار کنند. با دقت و خونسردی گوش می دهم. جواب های صریح و کوتاه را دوست ندارند. آن ها را می رماند و از من رنجیده خاطر میشوند. دوست دارند درباره همه چیز با همه جزییات صحبت کنند. کلمات جاری می شود و تداوم مییابد و بعد باز در هوای سرد آخر پاییز به دریا می زنیم. با حرکات تند و شتاب آلود، ناشیانه بدن های خود را در آب سرد، گرم می کنیم تا سرمای آب را هر چه کم تر احساس کنیم و بعد نفس نفس زنان، حوله پوشیده کنار ساحل مشغول بحث می شویم.
عصرها میکله با حوله بزرگی بر دوش به ساحل می آید. سگ بزرگش با رخوت دنبالش راه می رود و در گوشه ای از ساحل ولو میشود. پرنده ها از دور به استقبال پیرمرد می آیند. روی شانه هایش مینشینند و دور و برش پرواز می کنند. پیرمرد خندان به ساحل قدم می گذارد و حوله را پهن می کند و از کیسه ای پارچه ای، مشت مشت گندم روی حوله می ریزد. پرنده ها می پرند و دانه ها را از هم میقاپند و بعد چون حیوانات دست آموز به دنبال او جست و خیز می کنند و به سر و صورتش نوک می زنند و پیرمرد غش غش می خندد....."
ادامه دارد ...
مجله آشپزی مثبت: برای آنهایی که عاشق شیرینی جات هستند فصل و شب و روز فرقی نمی کند. فقط آن موقع که هوس خوردن دسر شیرینی یا شکلات می کنند باید به دست شان برسد وگرنه خلقشان تنگ می شود؛ بله. ما هم درست برای همین شمایی که این ویژگی را دارید یک پکیج هیجان انگیز در نظر گرفته ایم که داخل آن همه چیز هست؛ از دسرهای شکلاتی تا کیک ها و شیرینی های فصل و از همه مهم تر دستور تهیه ده فاج که شما را از خود بی خود می کند.
کرم دو رنگ نارگیل و شکلات
مواد لازم:
1. شیر، شکر و بستنی را روی حرارت بگذارید تا بجوشد و شکر حل شود. بعد از روی حرارت بردارید.سپس زردههای تخممرغ و وانیل را با همزن بزنید تا یکدست و سبک شود. بعد زرده را به مخلوط شیر اضافه کرده، روی حرارت قرار دهید و دوباره 5 دقیقه آن را هم بزنید. پودر ژلاتین را با ۴/1 پیمانه آب مخلوط کرده و روی حرارت غیرمستقیم ( بنماری) بگذارید تا یکدست شود.
ژلاتین حل شده را به مخلوط شیر که از روی حرارت برداشتهاید افزوده، خامه و پودر نارگیل را هم اضافه کنید.
2. مواد را دو قسمت تقسیم کنید. به یک قسمت پودرکاکائو بزنید و نگه دارید اما لایه سفید را درون قالب ریخته و به مدت ۱۵ تا ۳۰ دقیقه - بسته به نوع فریزر - در فریزر بگذارید تا ببندد ولی یخ نزند. سپس لایه شکلاتی را روی آن بریزید و در یخچال به مدت ۸ ساعت بگذارید تا کاملا بسته شود. قالب دسر را داخل آب گرم بزنید و در ظرف مورد نظر برگردانید و با انگور یاقوتی یا توتفرنگی وسط آن را تزیین کنید.
موس آلبالو+پانا کوتا
معصومه افرازه
مواد لازم:
مواد پاناکوتا:
روش تهیه موس
1. ابتدا ژلاتین را در آب گرم حل کرده، به آن پوره میوه اضافه کنید. در ظرفی دیگر شکر و آب را مخلوط کنید ، روی حرارت قرار دهید و زمانی که شکر ذوب شد آن را از روی حرارت بردارید.
روش تهیه پاناکوتا
1. ژلاتین را در آب سرد بریزید و ۵ دقیقه زمان دهیدتا حل شود. سپس شیر، شکر و خامه را با هم مخلوط و روی حرارت قرار دهید.
2. زمانی که مایه به جوش آمد و شکر حل شد آن را از روی حرارت بردارید. پس از اینکه مایه کمی از حرارت افتاد ابتدا ژلاتین و بعد وانیل را به آن اضافه کرده، مخلوط کنید و به مدت 1 ساعت در یخچال بگذارید.
روش تهیه موس چند طبقه
1. ابتدا طبق دستور یکی از موسها را با طعم دلخواه درست کنید، در قالب مورد نظر بریزید و بعد قالب را در یخچال قرار دهید. بعد از اینکه موس خودش را گرفت- بهتر اسـت روی آن کمی چسبنده باشد- مایه پاناکوتا را که درست کردهاید روی آن بریزید و دوباره قالب را در یخچال قرار دهید.
دسر شکلات و نعنا
مهشید امیری
مواد لازم:
روش تهیه:
1. ابتدا سفیده تخممرغ را با همزن بزنید تا کاملا پوک و سبک شود. حالا شکلات تختهای، خامه و پودر کاکائو را روی حرارت غیرمستقیم بگذارید تا ذوب شود. سپس اسانس نعنا را به شکلات اضافه کنید.
چاکلت بری بلژیکی
مواد لازم:
روش تهیه:
1. ابتدا 200 گرم از شکلات تختهای تلخ را به روش بن ماری ذوب کنید. سپس آن را داخل قالبهای سیلیکونی نیمهدایره بریزید؛ طوری که فقط دیوارهها و کف قالب را بپوشاند. حالا آن را در فریزر قرار دهید تا بسته شود. سپس باقیمانده شکلات تختهای را به روش بن ماری ذوب کنید.
2. پنیرخامهای، نوتلا و کرمفیل را با همزن بزنید تا یکدست شود و اسانس را به آن اضافه کنید. حالا شکلات آب شده و پنیر را با هم مخلوط کنید.
3. قالب را از فریزر خارج کنید. ابتدا یک قاشق از ویفر خرد شده، بعد شاتوت یا تمشک و بعد فندق خرد شده را داخل قالب بریزید و بقیه قالب را با مخلوط شکلات و پنیر پر کنید. در این مرحله قالب را در فریزر به مدت ۳ ساعت بگذارید. سپس آن را از فریزر خارج کرده، از قالب بیرون آورید و با خمیر فوندانت و ورق طلایی تزیین کنید و در ظرف دلخواه بچینید.
مجله آشپزی مثبت: تابستان که می شود نه تنها سبد میوه و سبزی خانواده تغییری عمده می کند و ما با رنگین کمانی از طعم و مزه روبه رو می شویم ،غذاها هم به خاطر همین تنوع، رنگ و مزه دیگری می گیرند؛ به عنوان مثال همین گوجه فرنگی را که در اغلب غذاهای مان مورد استفاده قرار می دهیم طعم و رنگ تابستانی اش با دیگر فصل ها زمین تا آسمان فرق می کند و طبیعی اسـت که همین اندازه طعم و رنگ غذاها را هم تحت تاثیر قرار می دهد.پس تا تابستان تمام نشده گوجه فرنگی هایش را از دست ندهید.
1. پیتزا مارگاریتا
فر
را با حرارت 175 درجه سانتیگراد روشن کنید. برای هر نفر یک عدد خمیر
آماده پیتزا را روی سینی فر بگذارید. روی آن کمی روغن زیتون بمالید. حالا
نیم کیلو گوجهفرنگی پوره شده را با 2 قاشق سوپخوری رب گوجهفرنگی، 2 حبه
سیر له شده، یک قاشق ریحان ریز شده و مقداری نمک و فلفل مخلوط کنید و به
صورت یک لایه نازک روی خمیر پیتزا بریزید. سینی فر را به مدت یک ربع حرارت
دهید، بیرون بیاورید و روی سطح پیتزا را با پنیر موتزارلای رنده شده
بپوشانید. دوباره پیتزا را یک ربع دیگر حرارت دهید و بعد برای سرو روی آن
را با چند برگ ریحان تازه تزئین کنید.
فر
را روی کمترین درجه حرارت روشن کنید تا گرم شود. 6 عدد گوجهفرنگی رسیده
را نگینی خرد کنید و به همراه نصف پیمانه گوجهفرنگی خشک که مدتی در یک
چهارم پیمانه روغن زیتون خیس خورده و 3 حبه سیر له شده در کاسهای بریزید و
با 2 قاشق سوپخوری سرکه بالزامیک، یک چهارم پیمانه برگ ریحان تازه خرد
شده، نمک و فلفل سیاه مخلوط کنید و بگذارید 10 دقیقه بماند تا خوب مزهدار
شوند. یک نان باگت فرانسوی را به حلقههای اریب 2 سانتیمتری برش بزنید و
روی سینی فر بچینید. آنها را چند دقیقه حرارت دهید تا برشته شوند. بعد روی
هر برش نان از مخلوط گوجه بریزید و با 2 پیمانه پنیر موتزارلای رنده شده
روی آنها را بپوشانید. دوباره نانها را به مدت 5 دقیقه حرارت دهید تا پنیر
آب شود.
3. دمی گوجهفرنگی
یک
پیاز متوسط را نگینی خرد کنید و در مقداری روغن در قابلمهای مناسب تفت
دهید. زردچوبه و فلفل را هم بیفزایید. 5 عدد گوجهفرنگی را پوره یا رنده
کنید و به همراه کمی نمک به قابلمه اضافه کنید. بعد از چند دقیقه یک عدد
سیبزمینی نگینی خرد شده را به مواد اضافه کنید. سیبزمینی که نیمپز شد، 3
پیمانه برنج شسته شده را به همراه 3 پیمانه آب اضافه کنید و هم بزنید. آب
غذا که بخار شد، دمکنی بگذارید. بعد از 45 دقیقه تا یک ساعت غذا آماده
اسـت.
4. پلوی اسپانیایی تند
یک
پیمانه برنج را بشویید. یک عدد پیاز و نصف یک فلفلدلمهای سبز را نگینی
خرد کنید. همه را به همراه 2 قاشق روغن گیاهی در تابهای گود یا قابلمه
بریزید و روی حرارت بگذارید. مواد را دائم هم بزنید تا برنج قهوهای و پیاز
نرم شود. 300 گرم گوجهفرنگی خرد شده و 2 پیمانه آب را به همراه 300 گرم
گوجه خرد شده به مواد اضافه کنید. بعد از افزودن پودر چیلی یا فلفل قرمز در
ظرف را ببندید تا برنج نرم و بدون آب شود. اگر فلفل چیلی تازه هم در دسترس
بود دریغ نکنید. البته بهتر اسـت به میزان کمتر مصرف شود چون طعم بهتری
به غذا میدهد.
یک سوم پیمانه
آبلیموی تازه، نصف پیمانه روغن زیتون، یک حبه سیر خرد شده، نمک و کمی
فلفلسیاه را در شیشه درداری بریزید و خوب تکان دهید. سس آماده را
کناربگذارید. 2 پیمانه لوبیاقرمز پخته و یک و نیم پیمانه دانه ذرت پخته را
در کاسهای بزرگ بریزید. حالا یک آووکادوی درشت را پوست بگیرید و دو سانتی
خرد کنید. یک فلفل دلمهای قرمز و 2 عدد گوجهفرنگی را هم خرد کنید و به
همراه 6 ساقه پیازچه ریز شده به مواد داخل کاسه بیفزایید. نصف پیمانه هم
گشنیز خرد شده بریزید و بعد سالاد را با سس مزهدار کنید.
6. سالاد پاستای یونانی
در
یک کاسه بزرگ نصف پیمانه روغن زیتون را با نصف پیمانه سرکه قرمز و یک و
نیم قاشق چایخوری پودر سیر، همین مقدار ریحان خشک شده و برگ خشک آویشن
مخلوط کنید. سه چهارم پیمانه شکر وبه مقدار دلخواه فلفل سیاه را هم
بیفزایید و خوب مواد را با هم ترکیب کنید تا سس سالاد آماده شود. حالا دو و
نیم پیمانه پاستای فرمی را به روش معمول آبپز کنید و بعد در آبکش بریزید.
همچنین ۳ پیمانه قارچ ورقه شده، 1 پیمانه خلال فلفلدلمهای قرمز و 15 عدد
گوجه گیلاسی دو نیم شده را با سه چهارم پنیر فتا که با چنگال ریز کردید به
کاسه بیفزایید. پاستای خنک شده و یک و نیم پیمانه زیتون سیاه بیهسته را به
همراه سهچهارم پیمانه سوسیس پپرونی آبپز و خلال شده به مواد اضافه کنید.
مواد را کامل به سس آغشته و سالاد را سرو کنید.
7. کاسرول کدو و گوجه با طعم پنیر
فر
را با حرارت 190 درجه سانتیگراد روشن کرده، ظرفی مناسب را به ابعاد 22
سانتیمتر چرب کنید. در یک کاسه بزرگ یک و نیم پیمانه پنیر چدار، یک سوم
پیمانه پنیر پارمسان (هر دو رنده شده)، نصف قاشق چایخوری آویشن را با نصف
قاشق چایخوری ریحان خشک و دو حبه سیر له شده مخلوط کنید. نمک و فلفل را هم
افزوده، هم بزنید. حالا 2 کدوی سبز درشت را نازک حلقهحلقه کنید. 5 عدد
گوجه فرنگی را هم ورقهای نازک برش بزنید. نیمی از کدوها را در کف ظرف چرب
شده بچینید. یک چهارم از مخلوط پنیر و سبزیهای معطر خشک را روی آنها
بریزید. حالا نیمی از گوجههای ورقهای را بچینید و باز یک چهارم مخلوط
پنیری بریزید. به همین روش همه سبزیجات و پنیر را در ظرف بریزید. به عنوان
لایه آخر 2 قاشق سوپخوری پیاز نگینی تفت داده شده در کره و سپس سه چهارم
پیمانه نان خرد بریزید. حالا روی ظرف را با فویل آلومینیوم بپوشانید و در
فر به مدت 25 دقیقه حرارت دهید. بعد از این مدت فویل را بردارید و دوباره
نیم ساعت غذا را در فر بگذارید تا روی آن طلایی و برشته شود.
8. سس ماکارونی کشدار با گوجه
6
عدد گوجهفرنگی را پوست بگیرید. دانههایشان را هم جدا کنید. گوجههای
بیپوست و دانه را در غذاساز ریخته و به شکل پوره درآورید. 1 حبه سیر را هم
رنده کنید. در تابهای 5 قاشق روغن زیتون بودار بریزید و روی حرارت ملایم
قرار دهید. سیر را در روغن تفت دهید و بعد پوره گوجه را به همراه نمک و
فلفل به تابه بیفزایید. به مواد داغ شده 250 گرم پنیر موتزارلای رنده شده و
1 قاشق چای خوری رنده پوست لیمو بیفزایید. پاستا یا ماکارونی را به روش
معمول پخته و آبکش کنید. آن را به سس افزوده و خوب روی حرارت مخلوط کنید.
حال غذا را بلافاصله سرو کنید.
250
گرم پاستا پنه را در مقدار مناسبی آب جوش و نمک بجوشانید تا نرم شود.
پاستای پخته را در آبکش بریزید و از روی آن آب سرد رد کنید. در تابهای
مناسب 2 قاشق روغن زیتون بریزید و روی حرارت متوسط بگذارید. نصف پیمانه
پیاز خرد شده و یک حبه سیر له شده را در روغن تفت دهید تا نرم شوند. وقتی
پیاز طلایی شد، 3 پیمانه گوجهفرنگی خرد شده، یک پیمانه قارچ ورقه شده و 2
پیمانه برگ ظریف اسفناج به آن اضافه کنید. نمک و پرک فلفل قرمز هم بیفزایید
و مواد را تا نرم شدن سبزیجات هم بزنید. حرارت را کم کنید و 250 گرم پنیر
فتای(صبحانه) با چنگال خرد شده را به مواد بیفزایید. پاستا را هم افزوده و
مواد را با هم مخلوط کنید. وقتی پاستا گرم و مزهدار شد غذا را سرو کنید.
10. سس سالسا
6
عدد گوجه فرنگی، 2 حبه سیر، 2 عدد فلفل کبابی پوست و تخم گرفته، یک عدد
پیاز ریز، 1 قاشق سوپخوری روغن زیتون و آب ۱ عدد لیموترش را در مخلوط کن
بریزید. چند ساقه پیازچه، مقداری برگ گشنیز و جعفری تازه و کمی نمک و فلفل
به مواد بیفزایید و مخلوط کن را روشن کنید تا مواد خوب به صورت پوره در
بیاید و سس مانند شود. سس آماده را میتوانید تا چند روز در یخچال نگهداری
کنید. این سس با چیپس سیبزمینی و ذرت یا نان برشته و بیسکویت یا سبزیجات
نواری باریک خرد شده و همین طور انواع غذای گوشتی سرو میشود.
ادامه دارد...
حمامهای لوکس امروزی بزرگ و برخی از آنها به بزرگی یک اتاقخواب مجلل هستند. بسیاری از حمام های لوکس سفارشی یک قسمت استراحت در خود دارند در حالی که طراحیهای ساده تر حمام تنها شامل یک قسمت برای دوش، یکی برای توالت و یک قسمت برای روشویی اسـت. یک حمام لوکس چیزی بیشتر از اینها را به صاحب خود عرضه میکند؛ یک سالن استراحت حمام لوکس دارای سیستم گرمایشی شامل شومینه شیک یا بخاری با چند صندلی گرم و نرم در کنار آن یا حتی مبل و فرش برای ایجاد یک قسمت راحت جهت استراحت و ماندن در آن، اسـت.
چیزی که واقعا یک حمام را لوکس میکند، مواد استفاده شده در ساخت آن اسـت. حمامهای لوکس دارای مقدار زیادی سنگ مرمر، چوبهای کارشده و کاشیهای سفارشی در دیوارها و کف هستند. استیل ضد لک و رنگ، کرومیوم و مس از دیگر فلزات اعلا هستند که در لوازم و دکور این حمامها استفاده میشود. این سبک از حمامها دارای سقفی بلند یا طاقدار هستند که لوازم روشنایی لوکس مثل لوستر یا حتی پنجرههای سقفی برای تامین نور طبیعی را دارا هستند.
این حمام الهام گرفته از طبیعت دارای ترکیب رنگی از قهوه ای تیره و بژ هستند. کف حمام دارای سرامیکهای ساده به رنگ بژ و بخشهایی کوچک از موزاییک در گوشهها هستند، که حس سنگ طبیعی را به انسان القا می کند. قسمت دوش هم از همین مواد ولی در ابعاد و ترکیب متفاوت ساخته شده اسـت. کابینتها و دیوارها هم به رنگ بژ روشن هستند.